نگاهی به یکی از روش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های الگودهی در قرآن

در مسجد جامع کنگاور
تاریخ: 
جمعه, 4 خرداد, 1380

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلَی سَیِّدِالأنْبِیَاءِ وَالمـُرْسَلِین حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمین أَبِی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه و شهدای والامقام اسلام، مخصوصاً شهدای این خطه شهیدپرور، صلواتی اهدا بفرمایید.

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ * وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ * وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[1]

خدا را شکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که در روزی که با آغاز هجرت پیامبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از مکّه مکرّمه و روز اول سال هجری مقارن است، در این دار‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین به حضور شما برادران و خواهران ارجمند شرفیاب شدم.

فشار بیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ازحد کفار و مشرکان بر پیامبر اکرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و سایر مسلمانان

مثل دیشبی، پیامبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از مکه خارج شدند. داستانش را همه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید، فقط اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم؛ مشرکین مکه به‌‌‌‌‌‌‌‌‌رغم فشارهایی که بر مسلمانان وارد کرده بودند –آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را تحت شکنجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سخت قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند، آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را در آفتاب گرم روی سنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌های داغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواباندند و تازیانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدند-بعد از اینکه نتوانستند جلوی دعوت پیامبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را بگیرند، آن حضرت و خاندان و یارانش را در دره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به نام شعب ابیطالب[2] به محاصره اقتصادی درآوردند.

پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و خاندان و یارانش سه سال یا بیشتر در این دره محاصره بودند و مشرکان به آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اجازه خروج نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند. حتی اجازه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند که کسی برای آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آب و غذا ببرد. گاهی آب به‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدری نایاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد که صدای گریه و العطش بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بلند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و از آن طرف درّه به گوش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید! امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه که در آن زمان نوجوان بودند و گاهی پدر ایشان، شبانگاه و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌صورت پنهانی مقداری آب و غذا به شعب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند و بین افراد تقسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. فقط در ایام حج که بارِ عام بود و همگان اجازه داشتند که به خانه خدا بیایند، پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به بیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌الحرام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند و مردم را دعوت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

بالاخره فشارهای مشرکان باعث شد که عده زیادی از مسلمانان ازجمله جعفر بن ابیطالب‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیهما[3] و بسیاری از مسلمانان برای اینکه از شرّ کفار و مشرکین مکه در امان باشند خانه و زندگی را رها و از عربستان به آفریقا مهاجرت کنند و در حبشه[4] ساکن شوند.

نگرانی کفار و مشرکان از پیشرفت اسلام و تصمیم به شهادت پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌

کفار و مشرکین با همه فشارهایی که به پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و مسلمانان وارد کردند نتوانستند جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند. به‌‌‌‌‌‌‌‌‌تدریج بر تعداد مسلمانان افزوده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و این باعث نگرانی مشرکان بود. به همین دلیل دور هم نشستند و فکر کردند که چه‌‌‌‌‌‌‌‌‌کار کنند تا به خیال خودشان این قائله را بخوابانند و اصلاً دعوت پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌کلی خاموش کنند. رؤسای چند قبیله عرب با هم هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌قَسم شدند که در یک شب به خانه پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حمله کنند و ایشان را به شهادت برسانند تا خون ایشان بین قبایل عرب، پخش و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌اصطلاح پایمال شود و بنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاشم نتواند بگوید فلان‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس قاتل بود و باید قصاص شود. این‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تصمیم گرفتند که شب اول ماه ربیع، این کار را انجام دهند.

داستان لیلة‌‌‌‌‌‌‌‌‌المبیت

این تصمیم محرمانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بود که سران عرب گرفتند؛ ولی خداوند متعال به وسیله وحی، به پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خبر داد که آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چنین توطئه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را برای قتل شما ترتیب داده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به حضرت دستور داده شد که از مکه خارج شود تا از این توطئه، جان سالم به در ببرد ولی یک نفر جای ایشان در بستر بخوابد تا کسانی که از بیرون نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند فکر کنند خود حضرت آنجا خوابیده است.

پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جریان را برای امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین، علی بن ابیطالب‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه بیان فرمودند. این خبر محرمانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بود که جبرئیل امین از طرف خدا آورده بود. خود ایشان آماده حرکت شدند که از مکه خارج شوند. به علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه فرمودند آیا حاضر هستی امشب در بستر من بخوابی؟! پیداست که هر‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس حاضر شود که در چنین شرایطی در بستر بخوابد باید آماده مرگ باشد، چون آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تصمیم گرفته بودند که حمله کنند و کسی که در این بستر خوابیده است را به شهادت برسانند. امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه سؤال کردند که اگر من امشب در بستر شما بخوابم آیا شما سالم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانید؟! حضرت فرمودند آری. امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنینسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه عرض کردند من افتخار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که جای شما بخوابم و جانم فدای شما بشود.

روایت دارد که خداوند متعال به ملائکه مقرّب خطاب فرمود که آیا کسی از شما حاضر است جان خود را فدای دیگری کند؟! هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌کدام حاضر نشدند. خداوند متعال فرمود من به بنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام علی بن ابیطالب‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه فخر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که او حاضر شد جان خودش را فدای پسر عمّ و برادرش پیامبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کند!

این شب را لیلة‌‌‌‌‌‌‌‌‌المبیت (شب مبیت) می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند. مبیت به معنای بیتوته کردن و شب را به صبح آوردن است. شبی که علی بن ابیطالبسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه در بستر پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شب را به صبح آورد، شب اول ربیع‌‌‌‌‌‌‌‌‌الاول بود؛ همان شبی که پیغمبر اکرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ برای هجرت، از مکه به‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوی مدینه خارج شدند. البته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید که آن شب به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌سمت مدینه حرکت نکردند بلکه در غاری به نام ثور توقف کردند. چند روزی در آن غار بودند تا از طرف خداوند متعال دستور داده شد که به سمت مدینه حرکت کنند.

منظورم داستان لیلة‌‌‌‌‌‌‌‌‌المبیت و فداکاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است که امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه انجام دادند تا جان پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سالم بماند ولو اینکه جان خود ایشان به خطر بیفتد. در روایات آمده و مفسّران ذکر کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که به‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مناسبت این داستان عجیب و این فداکاری بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌همتا، این آیه شریفه نازل شد که وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛[5] در میان بندگان خدا کسی یافت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که به خاطر خشنودی خدا جان خودش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشد و در معرض فدا کردن قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. این عبارت، کلّی است و نام امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه در آن نیامده است ولی شأن نزول این آیه شریفه فداکاری امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است. مفسّران شیعه و سنی اتفاق دارند و تا آنجا که بنده یادم هست کسی خلافی ذکر نکرده که این آیه در شأن امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه نازل شده است.

دو روش تربیتی قرآن

الف) استفاده از تعابیر کلی و پرهیز از معرفی مصادیق

دأب و عادت قرآن کریم بر این است که در مورد قضایای خاص نیز لحن کلام را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که امکان مصداق دیگری هم برای آن فرض شود؛ یعنی بدون اینکه به شخص خاصی اشاره کند و بگوید علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه در آن شب جان خود را فدای پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کرد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید در میان بندگان خدا کسانی پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند که این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه هستند. انتخاب این لحن کلام برای این است که مشوّق باشد برای دیگران تا آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم از طریق الگوگیری و اقتباس، این روحیه فداکاری را در خودشان تقویت کنند.

اگر لحن کلام فقط درباره شخص علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه بود یا اسم برده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد مردم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند آیه برای علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است و به ما ربطی ندارد؛ اما وقتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید در میان بندگان خدا کسانی یافت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند که این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه هستند این لحن، تشویق‌‌‌‌‌‌‌‌‌کننده است. کسانی که همت بلند و ایمان قوی دارند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند ای‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد ما هم مصداق این آیه قرار بگیریم! این است که خودشان را آماده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که اگر چنین شرایطی پیش بیاید آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم فداکاری کنند.

داستان حنظله غسیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌الملائکه

در داستان هشت سال دفاع مقدس که در تاریخ بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظیر بود، از این نمونه اشخاص، زیاد یافت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. بنده خودم وقتی بچه بودم داستان حنظله غسیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌الملائکه را که شنیده بودم بسیار تعجب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم، فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم داستانی است که دیگر در تاریخ، قابل تکرار نیست؛ همه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید که حنظله یک جوان تازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌داماد بود. در شب عروسی او جنگ احد واقع شد. مسلمانان دعوت به جنگ شدند تا با مشرکینی که به مدینه حمله کرده بودند و وارد کوه احد[6] شده بودند مقابله کنند. حنظله، جوانی بود که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست ازدواج کند و از مدت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قبل تدارک دیده شده بود که عروسی او در آن شب واقع شود.[7] او از‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف باید مراسم عروسی را برگزار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و از طرف دیگر باید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت در جبهه جنگ حاضر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

نقل کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که حنظله، آن شب در مراسم عروسی شرکت کرد و قبل از اینکه غسل جنابت کند به‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوی احد حرکت کرد. وقتی به جبهه جنگ رسید لشکر اسلام با کفار و مشرکین درگیر شده بود و او هم باید شرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. با همان حال جنابت وارد معرکه جنگ شد و به شهادت رسید. جوانی که یک شب در کنار عروسش بود با حال جنابت در میدان جنگ شرکت کرد و همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا شهید شد. پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فرمودند ملائکه را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینم که از بهشت سطل‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آب آورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند تا حنظله را به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌واسطه جنابت شب گذشته، غسل دهند!

ائمه اطهارسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌اجمعین؛ الگوی ایثار و فداکاری شیعیان

من وقتی این داستان را شنیدم گفتم انسان باید چقدر فداکار باشد که فردای عروسی که باید عروسش را ببیند و با هم گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی داشته باشند، با همان حالت جنابت به جبهه جنگ بیاید، به‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که فرصت غسل کردن هم نداشته باشد و همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا شهید شود! این داستان آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدر برای من جالب بود که فکر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم دیگر تکرار شود؛ اما داستان دفاع مقدس و فداکاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شهدای ما داستان حنظله غسیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌الملائکه را از یادها برد. عزیزان ما در جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدر فداکاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظیر انجام دادند که این داستان دیگر تحت‌‌‌‌‌‌‌‌‌الشعاع واقع شد.

این روحیه فداکاری که به‌‌‌‌‌‌‌‌‌خصوص در شیعیان بیش از سایر فِرَق مسلمین پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به خاطر الگوگیری از ائمه اطهارسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌اجمعین است. اولین داستان فداکاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که از ائمه شیعه در تاریخ ثبت شده فداکاری علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه در لیلة‌‌‌‌‌‌‌‌‌المبیت است که حاضر شد جان خودش را فدای جان پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کند. فداکاری آن حضرت، به مسلمانان و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌خصوص به شیعیان این درس را داد که باید این روحیه را در خودشان تقویت کنند، به‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که هر مسلمانی حاضر باشد جان خود را برای برادرش یا هر‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس دیگری که وجود او برای جامعه ارزنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر است فدا کند. الحمدلله مسلمانان و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌خصوص شیعیان امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌خصوص مردم پاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌سرشت بهشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌طینت زمان ما این درس را از مولایشان امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه گرفتند و حماسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جاودانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای آفریدند.

قرآن کریم الگو و تابلویی را ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که در آن فرد نهایت فداکاری را انجام داده تا جان خودش را به خاطر خشنودی خدا فدای پیامبر کند.

ب) قرینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی

از دیگر روش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قرآن کریم قرینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی است، به این معنا که وقتی مطلبی را در اوج عظمت بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند نقطه مقابل آن را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید؛ مثلاً وقتی نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عظیم بهشتی را برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمارد در مقابل آن عذاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جهنم را هم نام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. این ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است که اثر تربیتی عمیقی دارد. وقتی انسان دو چیز متقابل را با هم مقایسه کند و بفهمد که بین آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چقدر فرق و فاصله وجود دارد، بهتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند انتخاب کند. این از روش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قرآن کریم است. شما غالباً ملاحظه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایید که از‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ و از طرف دیگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا؛ مؤمنان این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هستند و کافران آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه. آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که اهل تقوا هستند نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بهشتی را برای آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمارد و در مقابل برای آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که اهل عصیان و گناه و ظلم و ستم هستند عذاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جهنم را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمارد.

تقابل ارزش و ضدارزش در وجود انسان

این مقابل قرار دادن نکته تربیتی مهمی دارد. آنجا که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد اوج فداکاری و اوج ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انسانی و اسلامی را ترسیم کند در مقابلش نهایت پستی، سقوط و دنائت را ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. دو قطب را نمایش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد تا انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که بین این دو نقطه قرار دارند درس بگیرند و انتخاب کنند، هر‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس مایل است خودش را به قطب ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نزدیک کند و هر‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به قطب پستی و دنائت نزدیک شود.

کار زندگی انسانی بر همین اساس است و خدا انسان را در این عالم آفرید برای همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دو راه حق و باطل را ببیند و انتخاب کند؛ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ؛[8] دو سرزمین مرتفع را به او نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم، یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف این کوه و تپه، یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف آن کوه و تپه و به او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم این بین حرکت کن و به هر کدام که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی نزدیک شو! زندگی انسانی دائماً نوسان بین دو قطب است.

ما هم همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه هستیم. گاهی علاقه پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم که کارهای خوب انجام دهیم. مثلاً ماه رمضان که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود صفای دل و حال عبادتی پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، دلمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بیشتر عبادت کنیم، بیشتر کار خیر انجام دهیم و به فقرا بیشتر رسیدگی کنیم. گاهی هم شرایطی پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که شیطان ما را فریب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و بیشتر به گناه مبتلا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم.

زندگی انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها معمولاً نوسان بین دو قطب است. هر‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدر این دو قطب، مشخص‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر، آشکارتر و بیشتر جلوی چشم باشد و خوب ترسیم شود انسان بهتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند انتخاب کند. ارزش زندگی انسانی به همین انتخاب آزادانه و آگاهانه است و اینکه انسان هر‌‌‌‌‌‌‌‌‌دو طرف را خوب ببیند و بشناسد و هر کدام را که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد انتخاب کند.

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛[9] قرآن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید ما وقتی انسان را خلق کردیم راه را کاملاً به او نشان دادیم و گفتیم این راه به بهشت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود و این راه به درکات جهنم، هر کدام را که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی انتخاب کن! این انسان هم یا حق‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناس و شکرگزار خداست؛ إِمَّا شَاكِرًا و یا حق‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناشناس است و با کفران نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خدا به‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف جهنم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود؛ وَإِمَّا كَفُورًا.

سرنوشت انسان در این عالم به دست خودش و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌صورت نوسان بین دو قطب خوبی و بدی، حق و باطل، زشتی و زیبایی ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خودشان بخواهند بیشتر به قطب کمال، جمال و زیبایی نزدیک شوند یا به قطب زشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، پلیدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و پلشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها.

نقطه اوج ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و زیبایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها

خداوند از‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف صحنه و تابلوی زیبایی را ترسیم کرده که از این زیباتر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ به خاطر خشنودی خدا جان خودش را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد! دیگر بعد از این چه؟! بالاتر از این دیگر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان فداکاری کرد. انسان، مال، آبرو، خانه و زندگی خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید خودم هستم، دوباره خانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازم و زندگی فراهم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم. اگر همسر و فرزندم از دست رفتند همسر و فرزند دیگری پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم؛ اما وقتی خودش را هم داد دیگر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند؟! این دیگر اوج فداکاری است؛ چنانکه فرموده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند هر راه خیر و هر چیز خوبی مرتبه بالاتری دارد مگر شهادت در راه خدا که بالاتر از آن چیزی نیست. این تابلویی است که اوج زیبایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را ترسیم کرده است.

در مقابل، سه آیه اوج پستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، دنائت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و سقوط‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. آیات 200 تا 213 سوره بقره را بخوانید. سه آیه اول را ابتدای جلسه خواندم وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا.... دانستیم که مصداق آن تابلوی زیبا، علیسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است که بالاترین مرتبه فداکاری را نسبت به شخص پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ انجام داده است؛ ولی آیه بیان کلی دارد و اسمی از کسی نبرده است. تابلوی زیبای انسانیت این است که بندگانی از خدا به خاطر خشنودی خدا جان خودشان را فدا کنند. این‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف، تابلویی را با خصوصیات بیشتر ترسیم کرده است. آنجا فقط فداکاری، جان باختن و قربانی کردن خود برای رضای خدا بود. این‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف اوصاف متعددی را برای قله شیطنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، پستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و پلشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

حضیض پستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها

وصف اولی که بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند این است مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا. در مقابل آن اوج شرف و عزت، بعضی از انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هستند که خیلی قشنگ صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. راجع به امور دنیا داد سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدر زیبا سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که مایه شگفتی انسان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا. وقتی درباره زندگی دنیا و اقتصاد صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود داد سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که چه کنیم تورم برطرف شود و اشتغال افزایش یابد. حرف زدن آسان است و این‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خوب بلدند حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زیبا و خوشایندی بزنند که همه را مسحور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛ یُعْجِبُک؛ سخن گفتن آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درباره زندگی دنیا اعجاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌آور است.

وقتی این حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند شنوندگان تعجب و شک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که آیا واقعاً ته دلش همین است و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد عمل هم بکند یا لاف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند؟! او برای اینکه به مردم بباوراند که به آنچه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید معتقد است و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد عمل کند، قسم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد؛ مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ؛ خدا را شاهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد بر اینکه آنچه گفته از ته دلش است و واقعاً می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد این خدمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بکند؛ وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ. سخن زیبا، فریبنده و جذاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید و وعده‌‌‌‌‌‌‌‌‌های امیدوارکننده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد اما وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ. در مقام حرف، خیلی زیبا سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید و وعده‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد اما ته دلش از لجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین دشمنان است. هیچ قصد عمل کردن ندارد، قسم‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی هم که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد قسم‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دروغ است. این حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند تا مردم را فریب بدهد و بر آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مسلط شود. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ؛ قسم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد که من راست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم، اگر قدرت پیدا کنم همه این کارها را انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم.

اما وَإِذَا تَوَلَّی، اگر قدرتی به دستش آمد، سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ. در مقام سخن گفتن، دعوت کردن مردم و نطق‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انتخاباتی خیلی جالب صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند اما همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بر مسند قدرت نشست، إِذَا تَوَلَّی، همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌که ولایتی پیدا کرد و به مقامی رسید سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیفْسِدَ فِیهَا؛ تلاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند برای افساد (فسادگری)، پارتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌بازی، رشوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواری، حق و ناحق کردن، برکنار کردن افراد شایسته، وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد که هم زراعت و کشاورزی نابود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و هم جوانان از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند.[10] وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا؛ وقتی به مقام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد سعی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که در زمین افساد کند؛ وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ هم کشاورزی را نابود کند و هم نسل جوان را، وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ اما خدا چنین کارهایی را دوست ندارد و کسانی که چنین کارهایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند خدا با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دشمنی خواهد کرد.

بنابراین وصف اول این است که خیلی قشنگ سخنرانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. وصف دوم این است که وقتی به مسند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشیند سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را در پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد که موجب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود هم اقتصاد مردم خراب شود و هم جوانان فاسد شوند. وصف سوم این است که وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ؛ همان کسی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت باید از مسئولان انتقاد کرد تا اشتباه آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها رفع شود، اگر از خودش انتقاد کنند آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌چنان باد به دماغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد و به او برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد که چرا گفتند تقوا داشته باش، دست از کار خطا بردار، بس است دیگر! إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ؛ با همان رفتار گناه‌‌‌‌‌‌‌‌‌آلود خودش، مغرور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و حاضر نیست انتقادی را از کسی بشنود.

در مقابل مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ کسی که هستی خودش را برای خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، این فرد، هستی همه بندگان خدا را برای پُست و مقام و هوس خودش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و حاضر است جوانان فاسد شوند، بیکاری، فحشا و منکر در جامعه رواج پیدا کند و گرانی و تورم زیاد شود اما او بر مسند باشد! وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ؛ برای چنین کسی جهنم کافی است؛ یعنی چیزی که متناسب با چنین شخصی است فقط آتش جهنم است، هیچ چیز دیگر در شأن او نیست.

آن اوج عزت و شرف انسانی بود که فرد حاضر بود جان خودش را هم فدای خلق خدا و ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های الهی کند تا مردم بیشتر هدایت و با خدا آشنا شوند؛ و این اوج پستی است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد مصالح همه انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را فدا کند تا خودش به ریاست برسد. شأن نزول این آیه را هم بعضی از مفسّران ذکر کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند ولی من الان دوست ندارم به مسائلی اشاره کنم که ممکن است برای بعضی از برادران مسلمان ما اختلاف‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز باشد.

قرینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی، روشی برای انتخاب الگوی برتر

به‌‌‌‌‌‌‌‌‌هر‌‌‌‌‌‌‌‌‌حال قرآن دو تابلو ترسیم کرده که مصداق یکی علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه و مصداق دیگری دشمن علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است ولی هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا نگفته که یک شخص است و فقط یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار چنین چیزی اتفاق افتاده است. سایر آیاتی هم که در شأن امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه با تعبیرات کلی بیان شده است. این بیان کلی از‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌جهت است که در‌‌‌‌‌‌‌‌‌عین‌‌‌‌‌‌‌‌‌حال که حادثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را ترسیم و اهمیت آن را بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد درسی برای دیگران باشد.

تابلوی زیبای اوج انسانیت را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که دیگران هم رغبت کنند که در آن مسیر وارد شوند. چون بیان کلی است، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم ان‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاء‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله ما هم بتوانیم همین صفات را در خودمان تحقق ببخشیم. وقتی آن تابلوی زشت را ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند ـ ولو در زمان پیغمبر اکرم‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مصداقش یک یا چند نفر بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند ـ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد الی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الابد برای انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درس باشد و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بدانند که این کارها چقدر زشت است تا پرهیز کنند، بگویند این نقطه مقابل علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است.

یک راه، راه علوی است، راهی است که سمبل و نمونه کامل آن علی بن ابیطالب‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است؛ کسی که از همه چیز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد، سختی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد، گرسنگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد، جان خودش را به خطر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد، بارها در معرض کشتن و شهادت قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و در‌‌‌‌‌‌‌‌‌نهایت فرق مبارکش شکافته شد تا خدا راضی باشد و بندگان خدا به سعادت برسند. بارها و از‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمله در همین جنگ احد بر بدن مبارکشان زخم وارد شد و در همه این حالات، احتمال این بود که به شهادت برسد، اما ایشان باکی نداشت.

خود علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه قسم یاد کرد و فرمود اگر تمام قبایل عرب یک جا جمع شوند و پشت به پشت هم بدهند و من یک نفر در مقابل همه آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قرار بگیرم هرگز از جنگ رو نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردانم! حاضرم در مقابل میلیون‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها انسانی که قصد کشتن من را دارند یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌تنه بجنگم! این شجاعت است؛ این نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است که در تاریخ انسانیت سابقه ندارد؛ این همان کسی است که حاضر است همه هستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را بدهد تا خدا از او خشنود شود.

در مقابل، چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که بسیار خوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیان و خوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتار است. چرا اول این را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید؟ خیلی عجیب است! به جای این بگوید در مقابل کسی که برای رضای خدا فداکاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند کسانی هستند که با ظلم و ستم، حقوق مردم را تضییع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، ابتدا راجع به خوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌صحبتی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید. به خاطر این است که این افراد از این طریق همه را فریب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد توجه بدهد که با لفظ و سخن و وعده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گول نخورید. این نقطه مقابل علیسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است اما خیلی خوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیان است؛ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا؛ آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدر قشنگ حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند که مایه اعجاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ اما این‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همه حرف است و بر زبان. در دلش خبری نیست؛ ولی قسم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد که در دلم هم همین است؛ وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ؛ خدا را شاهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد که من به همه وعده‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم عمل خواهم کرد، در‌‌‌‌‌‌‌‌‌صورتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دروغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید؛ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ؛ این یک فرد لجوجی است که فقط فکر منافع خودش است.

چرا قرآن این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؟ برای اینکه بعد از هزار و چهارصد سال من و شما هم سعی کنیم به راه علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه نزدیک شویم، از کسانی پیروی کنیم که آزمایش داده باشند که شیعه علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه هستند و حاضرند فداکاری کنند و از منافع خودشان بگذرند تا دین زنده باشد. همچنین بدانیم کسانی هستند که حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قشنگ و زیبا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند اما دروغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند و هدفشان فریب دادن من و شماست و گول آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نخوریم.

رهبران انقلاب اسلامی؛ شاگردان مکتب علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه

من به مناسبت اینکه دیشب لیلة‌‌‌‌‌‌‌‌‌المبیت و امروز روز اول هجرت پیغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بود این آیه که در لیلة‌‌‌‌‌‌‌‌‌المبیت و در شأن امیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌المؤمنین‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه نازل شده بود را خواندم اما ملاحظه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایید که این آیه امروز هم برای من و شما زنده است. ما باید ببینیم که چه کسانی هستند که علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌وار زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

نمونه کامل آن وجود مقدس امام راحل‌رضوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است که دوست و دشمن، داخلی و خارجی، دشمن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین افراد نسبت به شخص ایشان از خصال انسانی ایشان تحت تأثیر واقع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. همین اخیراً یکی از رؤسای جمهور ـ به نظرم آقای فیدل کاسترو ـ که به ایران آمد به خانه امامرضوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه رفت تا ببیند این کسی که دنیا را لرزانده و آمریکا را در عالم ذلیل کرده در کدام کاخ، کدام پناهگاه و ساختمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تودرتو که او را حفاظت کنند زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. رفت و دید خانه کوچکی است که یک خانواده دو‌‌‌‌‌‌‌‌‌نفری به‌‌‌‌‌‌‌‌‌زور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند در آن زندگی کنند. فرش آن موکت و پله‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش از همین موزاییک‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عادی است. گفت وصف امامرضوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه را شنیده بودم اما آنچه دیدم قابل وصف نیست. باید گفت بزرگترین شخصیت عالم در کوچکترین خانه عالم زندگی کرده است. این شاگرد مکتب علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه است و از جدش یاد گرفته است.

سال اول انقلاب که پالایشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در اثر اعتصابات خوابیده بود و در سرمای سخت زمستان، نفت جیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی شده بود امام‌رضوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت همان سهمی که پیرزن همسایه از نفت دارد من هم باید به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌همان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازه سهم داشته باشم.

جانشین شایسته امام‌رضوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه در زمان ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ـ آن زمان که گوشت گرم خیلی کم پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و مردم معمولاً گوشت کوپنی یخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌زده مصرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند ـ به خود من فرمودند که من تا‌‌‌‌‌‌‌‌‌به‌‌‌‌‌‌‌‌‌حال گوشت گرم نخریده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام. از همان گوشت یخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌زده کوپنی که همه استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، ما هم از همان استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم.

خانمی نقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که برای گرفتن قند و شکر در صف ایستاده بودیم. مردم معطل شده بودند و خسته بودند. یکی از خانم‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گفت رهبر در اتاقش لم داده و پا روی پا انداخته، ما باید این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه در صف، معطل و خسته شویم تا سهمیه قند و شکرمان را بگیریم! گفت خانمی که جلوی او ایستاده بود رفت آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف، کنار دیوار شروع کرد به گریه کردن. دیدم خانم رهبر است، در صف ایستاده که سهمیه قند و شکرشان را بگیرد. پشت سرشان فحش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند که آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خودشان راحت زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و ما باید در صف بایستیم! این‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شاگردان علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه و مصداق مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ هستند.

دیروز یکی از شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌های همدان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت ما به مناسبتی مهمان بیت مقام معظم رهبری شدیم و سر سفره ایشان نشستیم. مقدار کمی برنج با یک کباب سوخته آوردند. من آهسته به بغل‌‌‌‌‌‌‌‌‌دستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام گفتم بعد از قرنی که آمدیم اینجا مهمان شدیم یک کباب سوخته آورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند! این چطور پذیرایی است؟! آقا فهمید و فرمود این اضافه غذایی است که دیشب برای آقای دکتر ولایتی درست کردیم.

بنده خودم چند مرتبه موفق شدم خدمت ایشان شرفیاب شوم و سر سفره ایشان باشم. یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار در زمان ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری مهمانشان بودم. دو ظرف لوبیا‌‌‌‌‌‌‌‌‌پلو بدون گوشت و خورش آوردند، یکی برای ایشان و یکی برای من. رئیس‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهور یک کشور غذایش یک ظرف کوچک لوبیا‌‌‌‌‌‌‌‌‌پلو بدون گوشت و خورشت بود.

چندین‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرتبه هم به‌‌‌‌‌‌‌‌‌عنوان عضو شورای انقلاب فرهنگی همراه سایر اعضا مهمان سفره افطار ایشان شدم. غذا یک رقم برنج و یک رقم خورش بود. هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقت سر سفره ایشان دو رقم خورش ندیدم.

یکی از مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین ملاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شایسته گزینی

این دستگاه علوی است و تربیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدگان آن این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه هستند. نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آن در ترکیه و آمریکا هم هست! اما ما سعی کنیم در داخل کشور خودمان این فرهنگ را ترویج کنیم، از چنین کسانی حمایت کنیم و به چنین کسانی رأی بدهیم. گول شعارهای انتخاباتی را نخوریم؛ مخصوصاً بعد از اینکه تجربه کردیم و دیدیم هیچ کدام از شعارها تحقق پیدا نکرد، وضع اقتصاد روز‌‌‌‌‌‌‌‌‌به‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز بدتر شد، فحشا و منکرات بیشتر رواج پیدا کرد، ارتباطات نامشروع دختر و پسر افزایش یافت، شبهات دینی بیشتر پدید آمد و جوانان ما دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌دسته کافر شدند. مواظب باشیم که دیگر گول حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نخوریم، برای نمایندگی مجلس یا هر منصب دیگری سعی کنیم با تحقیق، کسی را انتخاب کنیم که حامی دین و به دنبال احیای راه علی‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه باشد نه به دنبال هوس خودش و جناحش.

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم عزت اسلام و مسلمین را روزافزون بفرما!

سنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های الهی را در جامعه ما زنده بدار!

کسانی را که ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اسلامی را تقویت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند تقویت بفرما!

کسانی را که در جهت تضعیف باورها و ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اسلامی قدم برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارند رسوا بفرما!

روح امام راحل‌رضوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه و شهدای عزیزمان را با انبیا و اولیا محشور بفرما!

سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!

هر کس برای این نظام مقدس اسلامی و ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اسلامی تلاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند او را موفق و مؤید بدار!

والسلام علیکم و رحمه‌الله


[1]. بقره، 204-207.

[2]. دره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در نزديكی بيت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الحرام که الان هم به كسانى كه به مكه مشرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند معرفى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

[3]. جعفر طيار (پسرعموى پيغمبرصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و برادر اميرالمؤمنين‌سلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عليه).

[4]. اتيوپى فعلى، در آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوی درياى احمر.

[5]. بقره، 207.

[6]. كوهی مشرف به مدينه که در فاصله چندكيلومتری از شهر قرار دارد و از مكان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هايى است كه حجاج برای زيارت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند. مزار حمزه سيد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الشهدا و شهداى احد در آن قرار گرفته است.

[7]. وقتى يك عروسى واقع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود معمول است که دو خانواده زمان آن را از پيش تعيين و مقدمات آن را فراهم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

[8]. بلد، 10.

[9]. انسان، 3.

[10]. من چیزی از خودم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم، آیه قرآن را ترجمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم. شما اگر مایل هستید بروید ترجمه قرآن را بخوانید.