بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلَی سَیِّدِالأنْبِیَاءِ وَالمـُرْسَلِین حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمین أَبِیالْقَاسِمِ مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین
أللَّهُمَّ کنْ لِوَلِیِّک الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکنَهُ أرْضَک طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا بفرمایید.
خداوند متعال را شکر میکنم که توفیق عنایت فرمود در جمع شما عزیزان شرفیاب شدم و لحظاتی اجازه یافتم که عرایض ناقابلی را تقدیم کنم. با توجه به حجم حملات فرهنگی دشمنان در این سالهای اخیر که مقام معظم رهبریحفظهاللهتعالی هم بارها هشدار دادهاند، طبعاً مسائل بسیاری قابل طرح و گفتوگو است ولی ما فقط یک جلسه در خدمت شما هستیم و معلوم نیست که بعد از آن، دیگر توفیق شرفیابی نصیبمان شود. نکتهای که به نظرم رسید که روی آن تأکید کنم دنباله بحثی است که دیشب عرض کردم؛ موضوع بحث دیشب من «اهمیت و جایگاه دین در زندگی» بود. با توجه به اینکه ما اسلام را دین حق میدانیم و منبع شناخت دین ما هم قرآن است، چند جملهای در این زمینه صحبت کنیم که انبیای الهی که مبعوث شدند آیا هدف واحدی داشتهاند یا اهداف متعددی؟ این تعدد ادیان و شرایع از کجا پیدا شده؟ و آیا در این زمان، همه این ادیان قابل تبعیت هستند یا نه؟
قرآن کریم در یک آیه میفرماید إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ؛[1] از نظر خداوند متعال دین حقیقی اسلام است. در تعبیر دیگری میفرماید کسی که غیر از اسلام، دینی را انتخاب کند از او قبول نمیشود و در آخرت زیانکار خواهد بود؛ وَمَنْ یَبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ.[2]
بعضی خواستهاند از این آیه استفاده کنند که منظور از اسلام همین اسلامی است که ما داریم یعنی اسلامی که با آمدن پیامبر عظیمالشأن آخرالزمان، محمّد بن عبداللهصلیاللهعلیهوآله، به وجود آمد و بقایای آن تا امروز در دست ماست؛ ولی با توجه به اینکه در موارد مختلفی، از انبیای پیشین نقل شده که آنها از خدا اسلام را میخواستند یا تأکید میکردهاند که اسلام داشته باشید، این احتمال بسیار قوی به نظر میرسد که منظور از اسلام، این شریعت اسلامی که ما امروز در مقابل شریعت حضرت موسی و حضرت عیسی تلقی میکنیم نیست بلکه منظور، همان معنای لغوی اسلام یعنی تسلیم بودن در مقابل خداوند متعال است.
در این زمینه، آیات زیادی از انبیا مخصوصاً از حضرت ابراهیم و فرزندانش داریم؛ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیعْقُوبُ؛ وصیت حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب به فرزندانشان این بود که مبادا از دنیا بروید درحالیکه مسلمان نباشید؛ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.[3] مسلِم بودن مورد سفارش حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب است. حضرت یعقوب، پسر حضرت اسحاق و نوه حضرت ابراهیم، قبل از حضرت موسی بوده است. یا حضرت ابراهیم وقتی خانه کعبه را میساختند دعا میکردند که خدایا! ما دو نفر (ابراهیم و اسماعیل) را مسلِم قرار ده و از فرزندان ما امتی مسلم به وجود آور! وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّک أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ* رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَک وَمِنْ ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک....[4]
معلوم میشود که تعبیر مسلم یا اسلام، به شریعت خاصی که احکام آن در قرآن آمده و توسط ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين تبیین شده است اختصاص ندارد و مفهومی فراتر از این را شامل میشود. خود حضرت ابراهیم هم کلمه اسلام را به کار برد و فرمود أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ؛[5] خودم را تسلیم خدا کردم. منظور از این اسلام به معنای عام[6] این است که انسان دائماً این حالت را داشته باشد که تسلیم خدا باشد و هرچه خدا امر فرمود را اطاعت کند. اگر چنین روحیهای داشته باشد که در هر حالی آنچه را که خدا امر میکند انجام دهد و آنچه را خدا نهی میکند ترک کند اسم این حالت، اسلام است.
امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه در نهجالبلاغه میفرماید لَأَنْسُبَنَّ اَلْإِسْلاَمَ نِسْبَةً؛ من تعریفی برای اسلام خواهم کرد که کسی قبل از من چنین تعریفی نکرده است. آن تعریف این است که اَلْإِسْلاَمُ هُوَ اَلتَّسْلِیمُ؛[7] اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. این عنوانی است که بر همه شرایع الهی، منطبق است.
وقتی حضرت موسیعلینبیناوآلهوعلیهالسلام احکام تورات را از طرف خدا آورد مردم موظف بودند به آنها عمل کنند چون خدا امر فرموده بود و باید تسلیم میبودند؛ پس آن کسانی که دقیقاً به احکام تورات عمل کردهاند مسلِم یعنی تسلیم امر خدا بودهاند. بعد حضرت موسی بشارت داد که بعد از من پیامبر دیگری، یعنی حضرت عیسی، مبعوث خواهد شد. همچنین راجع به پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله هم بشارتی دارد.
وقتی حضرت عیسی مبعوث شد فرمود إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا* وَجَعَلَنِی مُبَارَکا أَینَ مَا کنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا.[8] احکامی را که حضرت عیسی بیان فرمود آیا مردم وظیفهشان بود که اطاعت کنند یا نه؟ همان کسانی که تا دیروز مطیع امر حضرت موسی بودند، زمانی که خدا پیغمبر دیگری را فرستاد و دستور داد که بعضی از احکام سابق تغییر کرده، آیا وظیفهشان بود که تسلیم پیغمبر دوم باشند یا باید میگفتند نه، چون تا دیروز تابع حضرت موسی بودهایم دیگر همان دین را خواهیم داشت؟
اگر کسی تسلیم خدا باشد چهکار میکند؟ وقتی پیغمبر دیگری از طرف خدا آمد و فرمود از این به بعد باید چند حکم را اینگونه عمل کنید، اگر کسی تسلیم خدا باشد قول پیغمبر بعدی را میپذیرد و این معنایش این است که آن احکامی که قبلاً بوده و حالا تغییر کرده، دیگر معتبر نیست. روح اسلام یکی است. آن وقتی که احکام شریعت حضرت موسی عمل میشد در مقابل خدا تسلیم بودهاند؛ بعد که احکام حضرت عیسی عمل میشد باز هم در مقابل خدا تسلیم بودهاند. اگر کسی که تا دیروز احکام حضرت موسی را عمل میکرد امروز احکام حضرت عیسی را عمل نکند تسلیم خدا نیست.
حضرت عیسیعلینبیناوآلهوعلیهالسلام به بعثت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بشارت داد. قرآن از حضرت عیسی اینچنین حکایت میکند که وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ.[9] وقتی پیغمبری که حضرت عیسی بشارت بعثت ایشان را داده بود مبعوث شد، اگر پیروان حضرت عیسی از دستورات این پیغمبر اطاعت کردند تسلیم خدا هستند.
این پیغمبر در ابتدا فرمود نماز را بهطرف بیتالمقدس بخوانید! بعد از مدتی فرمود نماز را بهطرف کعبه بخوانید! کسی که تسلیم خداست تا دیروز به آن سمت و از امروز به این سمت نماز میخواند. مگر خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله چگونه بود؟ پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و مسلمانان در صدر اسلام تا مدتی بهطرف بیتالمقدس (مسجدالاقصی)[10] نماز میخواندند. بعد از مدتی دستور داده شد که بهطرف کعبه نماز بخوانید! در یک مسجد و در یک روز به دو طرف نماز خواندند.[11] این دستور خدا بود. آیا مسلمانان میتوانستند بگویند ما تا دیروز بهطرف بیتالمقدس نماز میخواندیم، امروز هم میخواهیم به همان عمل کنیم؛ نماز دیروز که غلط نبود، عبادت خدا بود که بهطرف مسجد و خانه خدا در فلسطین انجام میدادیم، حالا هم همان کار را میکنیم؛ آیا مسلمانان میتوانستند اینچنین بگویند؟! زمانی که خدا دستور داد فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؛[12] ازاینبهبعد باید بهطرف مسجدالحرام نماز بخوانید! اگر مسلمانان میگفتند نه، ما میخواهیم مانند قبل نماز بخوانیم، آیا تسلیم خدا بودند؟! کسی تسلیم خداست که تا دیروز که خدا میگفت به این طرف نماز بخوان! میگفت چشم! وقتی هم میگوید ازاینبهبعد به این طرف نماز بخوان! بگوید چشم! اگر دستور دوم را قبول نکند تسلیم نیست و بنابراین اسلام حقیقی ندارد؛ اَلْإِسْلاَمُ هُوَ اَلتَّسْلِیمُ.
با توجه به این مطالب و با استفاده از آیات قرآن، بحث تفاوت میان دین و شریعت مطرح میشود. حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله همه، دینشان اسلام بود؛ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ؛[13] اما شریعتها یعنی احکام عملیشان تفاوتهای کلیای با هم داشت کما اینکه در دین و شریعت یک پیغمبر هم ممکن است بعضی از احکام در طول زمان، تغییر کند؛ بهعنوانمثال همین نماز؛ در اوایلی که مسلمانان به مدینه آمدند بهطرف بیتالمقدس نماز میخواندند. بعد دستور داده شد که بهطرف کعبه نماز بخوانند. دین همان دین و شریعت هم همان شریعت است اما دستور خدا این است که تا این زمان باید اینگونه بخوانید و زمان بعد بهگونهای دیگر.
از اینجا بحث تفاوت میان دین و شریعت مطرح میشود که البته خیلی مضبوط و دقیق نیست ولی میتوان گفت که سه دین توحیدی و ابراهیمیای که ما میشناسیم یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام، صرفنظر از تحریفاتی که در آنها به وجود آمده، در اصل یک دین هستند. روح این ادیان این است که انسان در مقابل خداوند یگانه تسلیم است و هر وقت هرچه او دستور میدهد عمل میکند. در مقابل این سه دین، کسانی قرار دارند که یا به خدا معتقد نیستند و یا به تعدّد آلهه قائل هستند و بت میپرستند. این دیگر اسلام نیست؛ اسلام، تسلیم بودن در مقابل خداوند یگانه است.
اما شریعتها فرق دارد؛ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا؛[14] هر امتی برنامه خاصی داشت که متناسب با ویژگیهای آن امت، اعم از شرایط جغرافیایی، زبان، نژاد و خصوصیات آنها بود. این اختلافی که در بعضی از احکام هست، در شِرعَه که همان شریعت است به معنای راه ورود به اسلام، یا منهاج به معنای برنامه کار، این برنامهها مختلف است ولی روح همه آنها این است که انسان در مقابل خداوند یگانه، تسلیم باشد، او را بپرستد و از دستورات او اطاعت کند.
بعد از اینکه خدا آخرین پیامبر را فرستاد و آخرین دستورات را به ایشان داد هر تغییری که در احکام شرایع قبلی باید داده میشد داده شد. آخرین پیامبر فرمود ازاینبهبعد باید این برنامهها را اجرا کنید! اگر کسی تسلیم خدا باشد آیا میتواند بگوید من همان دستورات حضرت موسی را عمل میکنم؟! این فرد به دستورات حضرت موسی، چون موسی گفته بود عمل میکرده است یا چون خدا گفته است؟! اگر چون خدا گفته، پس اکنون هم که خدا میگوید دستورات حضرت محمّدصلیاللهعلیهوآله را عمل کن باید عمل کند. اگر علت عمل کردن، امر خدا بوده، اکنون هم خدا میگوید اینها را عمل کن! اگر به دستورات این پیغمبر عمل نکند معلوم میشود به دلخواه خودش گزینش میکند و در بین دستورات خدا هرکدام را که دوست دارد و دلش میخواهد عمل میکند و هرکدام را که نمیخواهد عمل نمیکند.
یکی از مطالبی که یهود میگفتند این بود که پیغمبری که از قوم ما یعنی از بنیاسرائیل نباشد ما از او اطاعت نمیکنیم. این چه منطقی است؟! اگر شما از پیغمبر اطاعت میکنید چون پیغامآور خداست، از هر نژادی که باشد و به هر زبانی که سخن بگوید پیغامآور اوست و پیغام او را باید عمل کنید؛ اما آنها برای اطاعت کردنشان علاوه بر دستور خدا بودن، عامل دیگری را هم ازجمله عامل قومیت، عامل نژاد و عامل ناسیونالیستی را هم در نظر میگرفتند. این درواقع نوعی شرک بود چون علت اطاعت آنها فقط این نبود که امر، امر خداست بلکه دلشان میخواست که قوم خودشان افتخار داشته باشند، تابع قوم دیگری نباشند و استقلال قومی داشته باشند. در این عامل، شرک وجود دارد.
قرآن میفرماید وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ.[15] اکثر این مردم با اینکه ایمان میآورند و میگویند ما ایمان آوردهایم ولی در دلشان نوعی شرک وجود دارد. أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ؛[16] کسی توحید خالص و اسلام ناب دارد که در اطاعت از قانون الهی انگیزهای جز رضایت خدا نداشته باشد و اینکه این قانون، طبق دلخواه من است یا نه، آورندهاش همنژاد و همزبان من است یا نه، در اطاعت او دخالتی ندارد بلکه میگوید چون خدا فرموده، به روی چشم!
در میان مردم کسانی بودند که عصبیت قومی زیادی داشتند. شاید در آن زمانی که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله مبعوث شدند هیچ قومی بهاندازه عربها تعصب قومی نداشتند. در خود قرآن آمده است که لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ؛[17] اگر ما این قرآن را بر یک انسان عَجَم یعنی غیرعرب نازل کرده بودیم اینها ایمان نمیآوردند و میگفتند ما پیغمبر عجم را قبول نداریم؛ پس اینها دینشان دین خالص و اسلام حقیقی نبود. اسلام حقیقی این است که خدا هرچه گفت بگوید به روی چشم، کاری نداشته باشد که چه کسی و به چه زبانی پیغام خدا را آورده است؛ هرکس و به هر زبانی که میخواهد باشد.
اسلام ایرانیان از اسلام عربها خالصتر بود چون پیغمبرصلیاللهعلیهوآله عرب بود ولی اینها وقتی فهمیدند حق است تسلیم شدند. این یکی از افتخارات ایرانیهاست که با اینکه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله در میان عربها مبعوث شد به ایشان ایمان آوردند؛ اینها اسلامشان خالصتر بود.
افتخار دوم ایرانیان این است که با اینکه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله پس از هجرت، سالها در مدینه زندگی کردند، اهلبیت ایشان در مدینه زندگی میکردند، فرزندانشان در مدینه متولد شدند، بسیاری از آنها ازجمله امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادقصلواتاللهعلیهماجمعین در مدینه از دنیا رفتند و در همانجا دفن شدند اما همین عربها با اینکه تعصب قومی و قبیلهای داشتند حتی قدر خویشان و اقوام پیغمبر را ندانستند! با اینکه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله فرموده بود لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛[18] مزد رسالت من این است که اهلبیت من را دوست بدارید؛ به خاطر اینکه مردم در سایه دوستی اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین هدایت میشدند و اهلبیت برای آنها الگو میشدند؛ با اینکه حضرت اینهمه راجع به مودّت اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین تأکید فرمودند ولی این عربها مودّت اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین را فراموش کردند اما ایرانیان با اینکه از نژاد دیگر و صدها فرسخ از مدینه دور بودند، وقتی علیعلیهالسلام را شناختند به ایشان عشق ورزیدند و ایران، مهد تشیع شد. امروز هم در عالم، تنها کشوری که مهد تشیع است ایران است.
افتخار سوم ایرانیان این است که خداوند یک استعداد خاصی برای درک معانی بلند عرفانی در این قوم قرار داده که در سایر اقوام، بهطور متوسط و عموم، این استعداد به این قوت وجود ندارد. روایتی از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله هست که فرمودند خداوند آیات ابتدایی سوره حدید یعنی هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ...[19] و آیات پایانی سوره حشر یعنی هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى...[20] را نازل فرمود. بعد دست بر شانه سلمان زدند و فرمودند تنها قومِ او هستند که حقیقت معانی این چند آیه را میفهمند. این هم افتخار دیگری است که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله مژده آن را به سلمان دادند که در آخرالزمان، کسانی از قوم تو میآیند که حقایق این آیات را بهتر از دیگران میفهمند و دیگران مثل آنها نمیفهمند.
در مقابل این نعمتهایی که خدا به من و شما اختصاص داده یعنی اسلام ناب، تشیع ناب و عرفان ناب که البته همه اینها بالقوه در ما موجود است و بعضی افراد نظیر امامرضواناللهعلیه آنها را بالفعل میکنند، تکلیف سنگینتری بر عهده ماست. این مسئله، هم دلیل عقلی دارد و هم دلیل روایی؛ دلیل روایی آن این است که امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه در نهجالبلاغه فرمود خدا به هرکس هر نعمت بیشتری بدهد در مقابل آن شکر و تکلیف بیشتری از او میخواهد. هرکس از نعمتهای خدا بیشتر استفاده میکند تکلیف سنگینتری هم دارد.
بعد از 1400سال، ما ایرانیان این افتخار را داریم که اسلام ناب و تشیع ناب را شناختهایم و خداوند استعداد درک معانی بلند عرفانی قرآن را در وجود ما قرار داده که اگر تلاش کنیم و شرایط آن را در خود فراهم نماییم میتوانیم به بالاترین مراتب عرفانی برسیم. اکنون که خدا این نعمتها را به ما داده، تکلیف سنگینی هم بر دوش ما گذاشته که دیگران این تکلیف را ندارند چون ظرفیت آن را ندارند. آن تکلیف عبارت است از اینکه بدانیم این نعمتها یعنی حقیقت اسلام، حقیقت تشیع و عرفان اسلامی که بالاترین نعمتهای خدا هستند امانتی در دست ما هستند و باید آنها را به اهلش برسانیم؛ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا.[21]
از ائمه اطهار و بهویژه وجود مقدس امامزمانصلواتاللهعلیهماجمعین مطالبی نقل شده مبنی بر اینکه به دوستانشان سفارش کردهاند که زبان اقوام دیگر را یاد بگیرید و معارف ما را به زبان خود آنها برای آنها بیان کنید؛ بنابراین ما موظف هستیم اولاً این امانت را برای نسل آینده خودمان حفظ کنیم. 1400 سال است که پدران ما این امانت را برای من و شما حفظ و زمینهای را فراهم کردهاند که در میان شش میلیارد انسان روی زمین، ما باشیم که اسلام را بهتر میشناسیم و در میان یک میلیارد و دویست میلیون مسلمان، ما باشیم که مذهب حق یعنی مذهب تشیع را بهتر از دیگران میشناسیم. در مقابل این نعمت عُظمی، ما موظف هستیم که این امانتها را اولاً به نسل آینده خودمان بهدرستی برسانیم و بعد به دیگران و سایر مردمی که در اطراف زمین زندگی میکنند و تشنه این حقایق هستند.
امروز بهرغم تبلیغات سوئی که دشمنان اسلام میکنند و میگویند مردم ایران هم، دینستیز شدهاند و از دین و انقلابشان خستهاند، بحمدالله نهتنها در داخل کشور علاقه به دین روزبهروز بیشتر میشود بلکه در اقصی بلاد عالم ازجمله کشورهای آمریکای شمالی و جنوبی و سی و پنج، شش کشوری که بنده رفتهام، از شناخت اسلام استقبال کردهاند.
در آرژانتین که یکی از دورترین کشورهای دنیاست مسیحیان آنقدر به شناخت اسلام علاقه دارند که یهودیان برای آنها کلاس اسلامشناسی باز کردهاند و از مسیحیان پول میگیرند و به آنها اسلام یاد میدهند! بنده خودم در برزیل در مجلسی که همه کشیشان یا اسقفهای مسیحی بودند از معارف اسلامی صحبت کردم. خدا شاهد است که دیدم از گوشههای چشمشان اشک، جاری است! کشیش مسیحی از شنیدن معارف اسلام اشک میریخت! یاد این آیه شریفه افتادم که لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ* وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ....[22] قرآن میفرماید نزدیکترین اهل کتاب به شما که محبت شما را دارند کسانی هستند که اسم خودشان را نصاری گذاشتهاند؛ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى. بعد در تعلیل اینکه چرا اینها به شما نزدیکتر هستند میفرماید ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا؛ اینها دو صفت دارند که موجب میشود به شما احساس نزدیکی کنند؛ یکی علم کتاب (کتاب آسمانی) و دیگر اینکه اهل عبادت هستند. نتیجهاش این میشود که وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ؛ روح استکبار در آنها نیست، آدمهای متواضعی هستند و اگر حق را بشناسند بهآسانی میپذیرند. بعد خود قرآن اضافه میفرماید وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ؛ وقتی آیاتی که بر تو نازل شده را میشنوند میبینی که از شوق اینکه حق را شناختهاند چشمانشان پر از اشک میشود؛ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ.
وقتی دیدم کشیشان اشک میریزند فقراتی از دعای عرفه امام حسینصلواتاللهعلیه را برای آنها خواندم. دیدم اشکهایشان از گوشههای چشمشان جاری شد.
در آرژانتین برای مسلمانان چند جلسه سخنرانی داشتم. یک کشیش در همه جلسات شرکت میکرد. بعد هم تماس تلفنی میگرفت که فلانی جایی سخنرانی ندارد؟! من دوست دارم که در جلسات ایشان شرکت کنم.
داستان دیگری هم برای شما نقل کنم که خیال نکنید مردم دنیا از اسلام، بیزار و بریّ شدهاند. از این نمونهها فراوان هست، این یکی، دو مورد به ذهنم آمد؛ من یک سفر به ناپل ایتالیا که خودشان ناپولی میگویند رفتم. آنجا دانشگاه جامعی در زمینه شرقشناسی دارد. قرار بود ما در آن دانشگاه، سخنرانی کنیم. ابتدا مسئولان و هیئترئیسه دانشگاه با یک برخورد عادی و تعارفات رسمی و خشک معمول در ملاقاتها، از ما استقبال کردند. عدهای هم از یک دانشگاه دیگر به عنوان مهمان آمده بودند. بیشترشان هم دختران دانشجو بودند. من فارسی صحبت میکردم. یک دانشجوی ایرانی که ده، پانزده سال آنجا مانده بود و زبان ایتالیایی را خوب یاد گرفته بود ترجمه میکرد.
بعد از تمام شدن سخنرانی، رئیس دانشگاه که موهای سفید و بلندش روی شانههایش ریخته بود دست من را گرفت و گفت نمیگذارم از اینجا بروی تا قول بدهی که یک هفته بیایی اینجا بمانی و برای ما سخنرانی کنی! یک دستش را دور گردن من انداخته بود، با دست دیگرش هم دست من را گرفته بود و تا وقتی که کنار ماشین رسیدیم در تمام راهروها و پلهها به همین شکل من را همراهی میکرد. من فردای آن روز با پاپ ملاقات داشتم و باید از ناپل به رُم میرفتم و نمیتوانستم بمانم. اگر این عذر را نداشتم او نمیگذاشت که بروم. میگفت حالا که میخواهی بروی باید قول بدهی یک هفته بیایی اینجا سخنرانی کنی! رئیس دانشگاه که یک پروفسور مسیحی است مجذوب طلبهای از قم شده که رفته آنجا برای آنها سخنرانی کند!
هیئتمدیره دانشگاه شیلی گفتند ما این دانشگاه را در اختیار شما قرار میدهیم تا هر برنامه تربیتیای که دارید برای جوانان ما اجرا کنید، ما هیچ دخالتی نمیکنیم. دلیلشان این بود که گفتند ما دیگر ناامیدیم که فرهنگ و دین آمریکایی بتواند جوانان ما را اصلاح کند. جوانان ما با فرهنگ آمریکایی فاسد شدهاند. این است که امیدی نداریم و اگر امیدی هم هست به اسلام شما است. ما حاضریم دانشگاه را در اختیار شما قرار بدهیم تا شما برنامههای تربیتی اسلامی را روی دانشجویان ما پیاده کنید شاید اینها نجات پیدا کنند.
امروز علاقه به اسلام در دنیا روزافزون است. سالی نیست که در آمریکا یک مسجد بزرگ ساخته نشود. هر سال حداقل یک مسجد بزرگ در آمریکا ساخته میشود. ما امانتی در دستمان هست که باید به اینها برسانیم. مگر اینها بنده خدا نیستند؟! مگر خدا اراده نکرده که همه بندگانش از رحمت هدایت او، از اسلام استفاده کنند؟! خداوند متعال وظیفه ابلاغ رسالت را ابتدا بر عهده پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله گذاشت. در ادامه، این وظیفه بر عهده ائمه اثنی عشرصلواتاللهعلیهماجمعین و بعد از آن بر عهده علما و سایر متدینان است. ما ابتدا باید تلاش کنیم که اسلام را برای نسل آیندهمان درست حفظ کنیم و بعد به سایر مردم روی زمین برسانیم؛ برای اینکه اسلام ارث ما نیست بلکه رحمت خداست؛ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.[23]
اینها را عرض کردم برای اینکه شما عزیزان که با این دل پاک و این عشق به اسلام و تشیع، دوست دارید که معارف اسلام را یاد بگیرید بیشتر احساس مسئولیت کنید. عالم و کشورهای دیگر پیشکشمان، این اندازه را مطمئن شویم که نسل آیندهمان مسلمان واقعی باشند و منحرف نشوند. آنچه جای ترس و اضطراب و نگرانی دارد این است که دشمنان اسلام تلاش میکنند اسلام را از محتوا خالی کنند تا فقط اسمی از آن بماند.
قرآن به اندازهای عظمت دارد که در میان همه کتابهای آسمانی، تنها کتابی است که معجزه است. تنها این کتاب است که خدا ضمانت کرده که تحریف نشود و برای همیشه سالم به دست نسلهای آینده برسد. تورات، انجیل، صحف ابراهیم و کتاب نوح، معجزه نبودند و برای هیچکدام هیچ ضمانتی وجود نداشت. همه این کتابها تحریف شدهاند و آنچه امروز در دست بشر است کتاب اصلی نیست. فقط قرآن است که تحریفنشده به دست ما رسیده است.
اینهمه تشریفات یعنی معجزه بودن کتاب و ضمانت الهی در خصوص کم و زیاد نشدن حتی یک کلمه «از آن» و «به آن» برای چیست؟! برای این است که من و شما با اطمینان خاطر به دستورات خدا عمل کنیم؛ بدانیم که این کتابِ خداست، دستوراتش برای ما معتبر است و تا روز قیامت باید به همین دستورات عمل کنیم. آنوقت کسانی پیدا میشوند که میگویند قرآن هم نقدپذیر است یعنی همه قرآن درست نیست و باید بررسی کنیم که کجای آن درست است و کجای آن درست نیست! ابزار این بررسی هم عقل خودمان است! اگر عقل ما بتواند بگوید که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است اصلاً چه احتیاجی به قرآن داریم؟! چه احتیاجی به دین داریم؟!
دین آمده تا کمبود عقل ما را جبران کند و آنچه را که ما با عقل خودمان نمیتوانیم بفهمیم به وسیله وحی به ما بفهماند؛ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ.[24] انبیا آمدهاند تا چیزهایی که خودتان نمیتوانستید بدانید را به شما یاد بدهند. آنهایی که با عقل خودتان میفهمید که میفهمید، احتیاج ندارید که پیغمبر به شما بگوید.
پس این قرآن آمده تا کمبود درک، شناخت و هدایت ما را جبران کند و به صورتی نازل شده که معجزه است و یک کلمه هم کم و زیاد نمیشود برای اینکه ما تا روز قیامت به آن عمل کنیم. آنوقت کسانی به نام مسلمان، میگویند همه قرآن درست نیست و ممکن است بعضی از آیات آن خطا باشد! اما چون معیّن نیست که کدام آیات خطاست، روی هر آیهای که دست بگذاریم میگویند ممکن است این خطا باشد. در این صورت قرآن، دیگر هیچ اعتباری ندارد. آیا فکر میکنید خیانتی بدتر از این به بشریت بتوان کرد که دست او را از این گوهر یکدانه الهی کوتاه کنیم؟!
خدا با اینهمه تشریفات، قرآن را نازل و حفظ آن را ضمانت کرد، بعد کسانی خیلی راحت بگویند معلوم هم نیست که درست باشد! متأسفانه همین اشخاص با این رسواییشان مورد تأیید رسمی شخصیتهای کشور هم قرار میگیرند! ما چه خاکی بر سرمان بریزیم؟! برای مسلمان ماندن نسل آیندهمان به چه چیزی اعتماد کنیم؟! پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله فرمود اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ؛[25] وقتی فتنهها مثل پارههای شب تار شما را در برمیگیرد که هیچ روشنیای در فضای زندگیتان نمیماند، دست به دامن قرآن شوید تا تاریکیها را از زندگی شما رفع کند. آنوقت کسانی بگویند قرآن نمیتواند مشکلی را حل کند، برای اینکه نمیدانیم درست است یا درست نیست!
عزیزان من! حجت بر من و شما تمام است. توجه داشته باشید! نسل آینده ما ساخته دست ما هستند، ما باید آنها را هدایت کنیم. اگر کوتاهی کنیم و آنها کافر شوند یا اسلام و معرفتشان ضعیف شود، من و شما مسئول هستیم. چه کنیم؟ شما میگویید ما که مسلمان هستیم و دنبال این حرفها نمیرویم. بله، اگر وظیفهمان فقط مسلمان بودن خودمان بود انشاءالله به آن عمل کردهایم؛ اما یک وظیفه دیگر هم داریم و آن این است که نسل آینده را مسلمان بار بیاوریم و آنها را هدایت کنیم. برای این کار باید بر مطالعاتمان بیفزاییم، راه آموزش دین صحیح و منطق صحیح را یاد بگیریم، با مهربانی و صمیمت و با روش صحیح، نوجوانان و جوانانمان را آموزش دهیم و آنها را به اسلام علاقهمند کنیم؛ همانگونه که پدران و مادران ما در حد فهم خودشان و به اقتضای شرایط زمان این کار را کردند و ما را مسلمان بار آوردند؛ اما امروز این روندی که در جامعه وجود دارد این احساس خطر را در ذهنها پدید میآورد که با این آموزشهایی که ما به جوانانمان میدهیم آنها در آینده، مسلمان باقی نمانند!
به برکت انقلاب و حمایتهای مقام معظم رهبریحفظهاللهتعالی قرآن در کشور ما زنده شده که این افتخار بسیار بزرگی است. از پدرانتان بپرسید که در کرمانشاه چند حافظ قرآن وجود داشت؟ حافظ قرآن پیشکش؛ زمانی که من کلاس ششم ابتدایی بودم معلمان و مدیر مدرسهمان مسلمان بودند ولی روخوانی قرآن را بلد نبودند! یک معلم زردشتی داشتیم که کلمات قرآن را از او میپرسیدیم و فقط او بلد بود! امروز بچههای چهار، پنج ساله در این کشور حافظ قرآن هستند، آن هم با تجوید و لحن! این نعمت بسیار بزرگی است! اما اگر بعد از اینکه با تجوید و لحن زیبا خواندند و مورد تشویق قرار گرفتند یک استاد دانشگاه بگوید الفاظش خیلی زیباست ولی معلوم نیست که مطالبش درست باشد، این قرآن خواندنها چه فایدهای دارد؟! اگر صرف حفظ کردن و یاد گرفتن قرائتهای مختلف قرآن باشد چه فایدهای دارد؟! ببینید دشمن کجا را میزند! ما با این خطرها مواجه هستیم! اینها را عرض کردم تا حجت بر شما تمام باشد؛ بدانید که این مسئولیت بر دوش شماست که با تمام توانتان سعی کنید اسلام را خوب یاد بگیرد و بهخصوص به نسل آیندهتان خوب منتقل کنید.
پروردگارا! تو را به نورانیت قرآن قسم میدهیم که دلهای ما را به نور معرفت خودت منوّر فرما!
توفیق آموختن معارف دین را به ما بیشتر عطا فرما!
توفیق عمل کردن به دستورات دین را به همه ما عنایت فرما!
روح امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای عزیزمان که آنچه داریم به برکت آنهاست را با انبیا و اولیا محشور فرما!
سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!
ایمان ما را تا آخرین لحظات حفظ فرما!
نسل آینده ما را از یاران امامزمانعجلاللهفرجهالشریف قرار ده!
مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار ده!
وصلّ علی محمّد وآله الطّاهرین
[1]. آلعمران، 19.
[2]. آلعمران، 85.
[3]. بقره، 132.
[4]. بقره، 128،127.
[5]. بقره، 131.
[6]. به این معنا درواقع همه انبیا مسلم بوده و از خدا میخواستهاند آنها را مسلم بمیراند و از فرزندانشان امت مسلمی قرار دهد.
[7]. نهجالبلاغه، حکمت 125.
[8]. مریم، 31،30.
[9]. صف، 6.
[10]. مسجدالاقصی در فلسطین واقع شده و جایی است كه پیامبرصلیاللهعلیهوآله از آنجا به معراج رفتند.
[11]. در مدینه مسجدی است به نام ذوقبلتین که پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله در آن به دو طرف نماز خواندند؛ یك نماز بهطرف بیتالمقدس و یک نماز بهطرف كعبه.
[12]. بقره، 144.
[13]. آلعمران، 19.
[14]. مائده، 48.
[15]. یوسف، 106.
[16]. زمر، 3.
[17]. شعراء، 198.
[18]. شوری، 23.
[19]. حدید، 3.
[20]. حشر، 24.
[21]. نساء، 58.
[22]. مائده، 83،82.
[23]. انبیاء، 107.
[24]. بقره، 151.
[25]. العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، تفسير نور الثقلين، ج ۴، ص ۱۳.