صوت و فیلم

صوت:
15

مبارزه با كفر و استكبار جهانی؛ بزرگ‌ترین عامل تعجیل در ظهور حضرت مهدی‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

در اختتامیه‌ دومین همایش دكترین مهدویت
تاریخ: 
پنجشنبه, 16 شهريور, 1385

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

قبل از هر چیز این اعیاد شریف و به‌خصوص میلاد مسعود حضرت بقیة‌الله الأعظم‌ارواحنافداه را به همه منتظران ظهور آن حضرت، مخصوصاً حضار محترم، تبریك و تهنیت عرض مى‌‌كنم و از خداوند متعال درخواست مى‌‌كنیم كه عیدى ما را تعجیل در ظهور آن حضرت قرار دهد.

همان‌گونه كه مستحضر هستید موضوع این همایش، دكترین مهدویت است. ابتدا درباره این تیتر توضیحى عرض مى‌‌كنم و بعد به بعضى از مطالبى كه به نظر مى‌‌رسد که از مثل بنده‌ای نسبتاً قابل‌توجه‌تر است می‌پردازم. این تیتر از دو واژه دكترین و مهدویت تشكیل شده است. ما با عادت طلبگی‌ای که داریم، در ابتدا مفردات را توضیح مى‌‌دهیم.

بررسی معنا و مفهوم واژه دکترین

همان‌گونه كه شما بهتر از من مى‌‌دانید كلمه دكترین از اصل یونانى گرفته شده كه به معناى تدریس و تعلیم یا محتواى درس و تعلیمات است یعنى هم به معناى مصدر و هم به معناى اسم مصدر به كار مى‌‌رفته است. این کلمه بعدها به سایر نقاط اروپایى انتقال یافته و دو اصطلاح پیدا كرده است كه یك اصطلاح، اصطلاح عامى است كه در حوزه‌‌هاى مختلف معرفتى، فكرى و اعتقادى به كار مى‌‌رود و یك اصطلاح دیگر به حوزه علوم سیاسى- اجتماعى اختصاص دارد.

اصطلاح عام آن به معناى اعتقادات یا اندیشه‌هایی است كه در یك مكتب فكرى یا در یك مکتب اقتصادى یا سیاسى یك جایگاه برجسته‌‌اى دارد بلكه حتى در عقاید یك دین یا یك مذهب اگر بعضى از عقیده‌‌ها برجسته‌‌تر باشد و جنبه محورى داشته باشد به آن‌ها هم دكترین اطلاق مى‌‌كنند؛ مثلاً در مسیحیت موضوع تثلیث یك محور است و گاهى كلمه دكترین را درباره‌‌اش به كار مى‌‌برند و مى‌‌گویند دكترین تثلیث. یا مسئله بِكرزایى حضرت مریم‌على نبینا وآله وعلیها السلام یكى از عقاید محورى مسیحیت است و لذا گاهى از این هم به عنوان دكترین یاد مى‌‌شود و گفته می‌شود دكترین بِكرزایى. این در اصطلاح عام آن است كه حتى در عقاید، در ادیان، در مذاهب و در مكاتب علمى و فلسفى به كار مى‌‌رود.

اما اصطلاح خاص آن یك ویژگى خاصی دارد. اصطلاح خاص دکترین، یك نظریه یا مجموعه افكارى است كه جنبه كاربردى داشته باشد آن هم یك كاربرد گسترده و وسیع. تفاوت اصلی‌اش با آن اصطلاح اول این است كه در این اصطلاح دوم، حیثیت كاربردی آن و ظهور آن در عمل لحاظ مى‌‌شود و اگر چیزى جنبه عملى نداشته باشد و صرفاً یك فكر نظرى خالص باشد طبق این اصطلاح به آن دكترین نمى‌‌گویند؛ بنابراین دکترین‌هایی كه طبق این اصطلاح به كار مى‌‌رود مثل دكترین‌‌هاى اقتصادى یا دكترین‌‌هاى سیاسى است كه یك اندیشه خاص یا یك مجموعه افكار خاصى است كه باید در عمل پیاده شود. این راجع به كلمه دكترین. حالا بعد راجع به تركیبش هم مطالبی را عرض خواهم كرد؛ اما كلمه مهدویت.

بررسی معنا و مفهوم واژه مهدویت

مهدویت كه یك كلمه عربى است به دو صورت استعمال مى‌‌شود. یكى به صورت مصدر جعلى است؛ هر وصفى كه یک یاء مشدّد و تاء به آن اضافه شود مصدر مى‌‌شود؛ مثل عالمیت و حاكمیت. مهدویت هم كلمه مهدى است كه یاء مشدّد و تاء به آخر آن اضافه شده و به صورت مصدر جعلى به كار مى‌‌رود.

كاربرد دیگر مهدویت به صورت نسبت است. یاء آن یاء مصدرى نیست و یاء نسبت است و تاء آن هم به یك معنا تاء تأنیث است و به صورت یك وصفى براى موصوف محذوف به كار مى‌‌رود؛ یعنى طریقه مهدویت یا سنت مهدویت. البته گاهى در این موارد هم موصوف به‌کلی فراموش مى‌‌شود و فقط صفت به كار مى‌‌رود مثل حسنه، خطیئه و سیئه كه این‌ها هم صفاتى است كه موصوفش محذوف است و یا اینكه موصوفش فراموش شده است.

به‌هرحال مهدویت در عربى دو گونه كاربرد دارد. پیداست كه آن كاربرد اولش یعنى مهدى بودن مهدى‌‌‌ در این جا ملحوظ و مورد حاجت نیست. منظور از مهدویت همان نسبت داشتن به مهدى‌‌‌‌ است یعنی روش، مذهب، رفتار، فكر و عقیده‌‌اى كه به مهدى ‌‌انتساب داشته باشد. این یاء تقریباً معادل ایسمى است كه در زبان‌های اروپایى به كار مى‌‌رود. دیدم این جا به انگلیسى هم نوشته بود مهدیسم. ما هم همین معنا را به كار مى‌‌بریم كه منظور از مهدویت یعنى چیزى كه به حضرت مهدى‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ انتساب دارد یا طریقه، فكر و اعتقادى كه به ایشان منتسب است؛ اما این انتساب از چه جهت است؟

ما طلبه‌‌ها مى‌‌گوییم براى نسبت، أدنی ملابست كافى است. اینكه مى‌‌گوییم یك طریقه یا یك فكر یا یك عقیده‌‌ منسوب به حضرت مهدى‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ است ممكن است نسبتش از این جهت باشد كه اصلاً محورش فكر مهدى‌‌، شخص مهدى‌ و اعتقاد به ایشان است و آن مى‌‌شود مهدویت. پس مهدویت به این معنا یعنى معتقد بودن به وجود مهدى؛ ولى گاهى در نسبت، بیش از این حیثیت لحاظ مى‌‌شود و منظور این است كه رفتار هم رفتار مهدى پسند باشد یا رفتارى باشد كه از ایشان اخذ و الهام گرفته شده باشد. گاهى نكته‌‌هاى دیگرى هم در نسبت لحاظ می‌شود كه چندان احتیاجى به گسترش بحث نیست. من خواستم این را به عنوان مقدمه عرض كنم تا یكى از ابعاد این بحث‌ها را مورد توجه بیشتر قرار دهیم.

مفهوم دکترین مهدویت

درباره مفرد دكترین و مفرد مهدویت مطالبی را عرض كردیم. تركیب دكترین مهدویت یعنى چه؟ اگر ما طبق اصطلاح اول كه براى دكترین عرض كردم یعنى یك فكر یا یك اعتقادى كه در میان مجموعه‌ای از عقاید جایگاه برجسته و مشخصى دارد، نظریه‌‌اى كه در میان نظریات، برجسته است و تقریباً مساوى با تئورى مى‌‌شود منتها با یك ویژگى‌‌اى كه تئورى‌‌اى است كه اهتمام خاصى به آن هست. ترجمه‌ای هم كه در این جا به عربی ترجمه شده نوشته‌اند النظریة المهدویه. این به خاطر همین است كه نزدیكترین معنایى كه براى دكترین در این جا مى‌‌شود در نظر گرفت بسیار نزدیك به معناى تئورى و نظریه است.

اما اگر منظور مجموعه افكار، عقائد، رفتار و همه چیزهایى باشد كه به حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ انتساب دارد آن را ظاهراً نه در كلمه تئورى مى‌‌شود گنجانید و نه در كلمه دكترین. اگر ما بخواهیم برای مجموعه مطالبى كه مربوط به حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ است یك اسم خاص یا یك اصطلاح خاصى را به كار ببریم، به نظر بنده مناسبت‌‌تر فرهنگ مهدویت است اما اگر منظور از دكترین، آن معناى دومش باشد یعنى آنى كه بیشتر جنبه كاربردى دارد نه هر نظریه‌‌اى، آن نظریه‌‌اى كه خودش را در عمل نشان مى‌‌دهد، در این جا ما باید براى مهدویت، نوعى تكلّف را مرتكب بشویم یعنى رفتارى که نسبت به حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه توصیه مى‌‌شود، ما اسم این را دكترین مهدویت بگذاریم. در اینجا آن رفتارى كه توصیه مى‌‌شود، تقریباً عام‌ترین مفهومش همان مفهوم انتظار است. اگر بخواهیم حتماً روى كلمه دكترین تكیه كنیم شاید مناسب‌‌تر باشد كه بگوییم فرهنگ مهدویت و دكترین انتظار ولى به‌هرحال این‌ها جهات لفظى است و بستگى دارد به اینكه متكلِّم چه اراده كند و این توجیهات را هم برای همه این‌ها مى‌‌شود كرد و هیچ‌کدام غلط نیست. كلام در این است كه كدام أنسب است و با فهم عرفى و اصطلاحات شایع در ادبیات رایج، مناسب‌تر است.

گفتیم فكر یا رفتار و یا طریقه‌‌اى كه به حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه انتساب داشته باشد آن را مهدویت یا مهدیسم مى‌‌گوییم یا اگر دلتان خواست، بگویید مهدویسم. ما چه برداشتى از كلمه مهدى داریم؟ وقتى یادى از مهدى مى‌‌كنیم یا واژه مهدى را مى‌‌شنویم چه خصوصیاتى به ذهن ما مى‌‌آید كه بگوییم آن روش یا رفتار و یا آن فكرى كه با حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه مناسب است و به حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه انتساب دارد؟ طبعاً آن باید یك ویژگى خاصى نسبت به شخص ایشان داشته باشد. البته اینجا باز بین پرانتز عرض كنم كه ممكن است منظور از مهدى لقب شخص خاصی باشد یعنى لقب امام دوازدهم‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف و ممكن است آن را به عنوان یك وصف كلى در نظر بگیریم. هر دوى این‌ها هم وجهى دارد. حالا ما روى همین مهدى که در ابتدا آن را شخص خاصى مى‌‌دانیم و وصف عامى را هم که به او اطلاق مى‌‌كنیم باید یك ویژگى‌‌اى نسبت به او داشته باشد صحبت می‌کنیم گو اینكه اطلاقش بر دیگران هم صحیح باشد.

ما درباره سایر ائمه اطهار‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين هم مى‌‌گوییم الإمام الهادى المهدى. در زیارت سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه هم این را مى‌‌گوییم. مهدى یك وصف عامى است كه به سایر ائمه هم اطلاق مى‌‌شود و اشكالى ندارد ولى از مناسبت ایام و مناسبت مكان و بحث‌ها پیداست كه منظور از مهدى شخص خاصى است، مهدى خاصى است گو اینكه حالا تعمیمش هم اشكالى ندارد.

جهانی‌شدن و حکومت جهانی حضرت مهدی‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

به‌هرحال ما از مهدى چه مى‌‌شناسیم تا بگوییم یك طریقه‌‌اى كه به حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه انتساب دارد آن مهدویت است؟ همه كسانى كه با واژه و اصطلاح مهدى آشنا هستند آنچه از مهدى مى‌‌دانند این است كه ایشان كسى است كه در آخرالزمان، ظهور مى‌‌كند و يَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا.[1] این اعتقادى است كه با واژه مهدى مساوى است. اگر بخواهیم درباره این كلمه یک تفسیر یا توضیح ساده‌‌اى بدهیم حداقل این را باید بگوییم که ایشان كسى است كه يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا یا يَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا. خود این وصف چند تا پیش‌فرض دارد و آن این است كه جوامعى كه ما داریم و کم‌وبیش پراكنده هستند و بسیارى از آن‌ها از سایر جوامع، منعزل و ایزوله هستند مخصوصاً در زمان‌های قدیم‌‌تر، این باید به یك شكلى دربیاید كه كسى بتواند قسط و عدل را در كل این جوامع گسترش بدهد؛ یعنى پیش‌فرض این اعتقاد این است كه این جوامع پراكنده با همدیگر ارتباط پیدا خواهند كرد و یك وصف جهانى بودن و عالمیت را پیدا مى‌‌كنند. به همین مناسبت كسانى فكر کرده‌اند كه فكر مهدویت یا تئورى مهدویت با تئورى جهانی‌شدن تلازم دارد. کم‌وبیش هم همین‌گونه هست اما نه تلازم دو مفهوم مترادف یا متساوى بلكه انطباق عام و خاص است. جهانی‌شدن شکل‌های مختلفى دارد. یكى از این اَشكالش هست كه با مهدویت انطباق پیدا مى‌‌كند.

خود این جهانی‌شدن چه مقوله‌‌اى است؟ یک‌وقت ما جهانی‌شدن را به صورت یك ایده و یك تصور در نظر مى‌‌گیریم، گاهى به صورت یك فرضیه یعنى امكان تحققش را بررسى مى‌‌كنیم ولى هنوز قابل‌اثبات نیست، گاهى هم دلایلی برای آن مى‌‌آید و به صورت یک نظریه درمی‌آید و این نظریه اگر جنبه كاربردى پیدا كند مى‌‌شود اطلاق دكترین هم به آن كرد. پس در مهدویت مى‌‌شود گفت یكى از مؤلفه‌‌ها و زیرمجموعه‌‌های فكر مهدویت، جهانی‌شدن است چون يَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا.

مؤلفه دوم این است كه گسترش عدل و قسط در پهنه زمین به وسیله یك شخص یا یك مركز یا یك دستگاه، رهبرى مى‌‌شود. نمى‌‌فرماید امام دوازدهم مثلاً زمانى ظهور مى‌‌كند كه در زمین عدل و داد گسترش پیدا كرده است یا پیدا مى‌‌كند، بلکه می‌فرماید يَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا؛ عامل گسترش قسط و عدل در روى زمین، شخص امام عصرعجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف است پس باید یك نوع مركزیتى در حكومت آن زمان وجود داشته باشد كه همه جهان لااقل تحت یك حكومت مركزى اداره شود تا آن كسى كه در رأس حكومت و در رأس هرم قدرت هست كلام او در همه زمین نافذ باشد. پس علاوه بر جهانی‌شدن به معناى ارتباطات اقتصادى یا ارتباطات علمى یا ارتباطات تكنولوژیك و امثال این‌ها، تنها این‌گونه جهانی‌شدنی براى مسئله مهدویت كافى نیست بلكه یك نوع وحدت سیاسى باید داشته باشد یعنى حكومت واحدى باید تشكیل شود كه در رأس آن حكومت، حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه قرار دارد. پس مؤلفه دوم این است كه غیر از اینكه همه جهان با هم تعامل پیدا خواهند كرد و از حالت انعزال و ایزوله بودن خارج خواهند شد و تعاملات اقتصادى، فرهنگى، علمى و انواع دیگرى از ارتباطات را خواهند داشت، علاوه بر آن‌ها یك وحدت حكومت خواهند داشت، یك حكومت جهانى واحدى به دست مبارك آن حضرت تشكیل مى‌‌شود كه آن حكومت، مبتنى بر قسط و عدل است و هرگونه ظلم و جور را از پهنه زمین برمی‌چیند.

عنصر محوری مهدویت

ولى در اعتقاد ما به قیام حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه، تنها این دو عامل كافى نیست. فرضاً اگر تصور شود كه روزى خود بشر به فكر یك حكومت واحدى بیفتد، فرض كنید یك كنفدراسیون جهانى تشكیل شود، كشورهاى مختلف یك اختیارات داخلى و خودمختاری‌هایی داشته باشند ولى یك حكومت مركزى مثلاً به صورت كنفدراسیون بر همه كشورهاى دنیا حاكم باشد ولى از همین قبیل حکومت‌هایی باشد كه حالا در جهان هست با همین شکل‌هایی كه عملاً امروز مى‌‌گویند نهایت تمدن بشر و سِیر تكامل سیاسی‌اش لیبرال دموكراسى است، اگر بخواهد به همین صورت تشكیل شود این مهدویت نیست. آن عنصر سوم و عنصر محورى كه در مفهوم مهدویت منظور است این است كه این حكومت باید به دست یك پیشواى معصومى باشد كه در كارش خطاناپذیر است و در فكرش اشتباه، خطا و لغزشى وجود ندارد و چنین چیزى هیچ وقت از انسان‌های عادى برنمی‌خیزد. چنین كسى باید مؤیّد مِن عِندِ الله باشد و در زبان ما باید امام معصوم باشد. این‌ها عناصرى مى‌‌شود كه مى‌‌تواند مفهوم مهدویت را براى ما تبیین كند.

مؤلفه‌های مهدویت

بنابراین مى‌‌توانیم بگوییم مفهوم مهدویت، برآیندى از سه مؤلفه است و آن این است كه جهان با هم ارتباط پیدا مى‌‌كند، از حالت انعزال خارج مى‌‌شود، حكومت واحدى بر جهان حاكم مى‌‌شود و در رأس آن حكومت، یك مرد الهى كه مؤید من عند الله است و در اصطلاح ما امام معصوم نامیده مى‌‌شود او حكومت خواهد كرد و اوست كه مى‌‌تواند قسط و عدل را در جهان گسترش دهد.

مهدی؛ حقیقتی انکارناپذیر

این معنایى است كه ما از مهدى در اعتقاد خودمان یعنی در اعتقاد شیعه به آن معتقد هستیم و شاید بتوان گفت که اكثر فِرَق اسلامى هم کم‌وبیش این اعتقاد را تأیید مى‌‌كنند و کتاب‌هایی از فِرَق مختلف اسلامى، به‌خصوص کتاب‌های حدیث در این زمینه هست و بسیارى از برادران اهل تسنن، درباره شخص حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه كتاب مخصوص نوشته‌اند و روایاتى كه از پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله درباره آن حضرت نازل شده را جمع کرده‌اند و خود برادران اهل تسنن از کتاب‌های خودشان، درباره شخص حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه كتاب نوشته‌اند. البته تشكیكات و شبهاتى هم در این زمینه وجود دارد. كسانى، هم در این اعتقاد تشكیك کرده‌اند و هم در روایاتش ولى به‌هرحال اعتقادى است كه کم‌وبیش در همه فِرقه‌‌هاى اهل تسنن شیوع دارد و شاید بشود گفت كه انكار مهدى یك فكر انحرافى و شاذّى است وگرنه با توجه به روایات فراوانی‌ای كه در مجموعه‌‌هاى روایى كتب اهل تسنن هست نمى‌‌شود گفت که اعتقاد به مهدى اعتقاد شاذّى است بلكه با توجه به این‌ها مى‌‌شود گفت که انكار آن یك اعتقاد شاذّى است!

اعتقاد به مهدویت؛ باور مشترک تمام ادیان و مذاهب

به‌هرحال با این عناصرى كه عرض كردیم این فكر را مى‌‌شود از جهاتى تعمیم داد. ازجمله اینكه ما از شخص امام معصوم با این ویژگی‌هایی كه ما شیعه‌ها برای او قائل هستیم كه فرزند بلافصل امام حسن عسکرى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه است، از این جهت این را مسامحه كنیم و بگوییم هر اعتقادى كه راجع به یك مُصلِح، مُصلِح نهایی‌ای که از خاندان پیغمبر در آخرالزمان پیدا شود- چون بسیارى از برادران اهل تسنن ما لااقل به عنوان احتمال ذكر کرده‌اند كه ممكن است مهدى هنوز متولد نشده باشد و بعدها متولد شود و یا با امام یازدهم واسطه داشته باشد- به‌هرحال اگر این خصوصیتش را حذف كنیم مفهوم مهدویت اندكى گسترش پیدا مى‌‌كند و دیگر اختصاص به مذهب شیعه اثنى عشرى نخواهد داشت و بعضى از مذاهب دیگرى كه اصل ظهور مهدى را قبول دارند ولى ایشان را فرزند بلاواسطه امام حسن عسکرى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه نمى‌‌دانند اعتقاد آن‌ها هم یك نوع اعتقاد به مهدویت تلقى مى‌‌شود. بلكه باز هم مى‌‌شود در این مفهوم توسعه داد و بگوییم هر مُصلِح الهى كه از طرف خداوند متعال براى نجات بشر مبعوث شود این مفهوم مى‌‌تواند به او اشاره داشته باشد تا اعتقاداتى كه در ادیان توحیدى و به‌خصوص در ادیان ابراهیمى درباره مصلحى كه از فرزندان انبیا در آخرالزمان خواهد آمد را هم شامل شود و ازجمله اینکه مسیحیان، معتقد هستند كه شخص حضرت عیسى بن مریم‌على نبینا وآله و علیهماالسلام ایشان بر خواهند گشت و به زمین نزول خواهند كرد و جهان را پر از عدل و داد مى‌‌كنند. این هم خودش به‌تنهایی صرف‌نظر از آن چیزی كه در اعتقادات ما ضمیمه است به اینكه نزول ایشان همراه با ظهور امام دوازدهم است، خود همین نزول حضرت عیسى و اقدام به اصلاح جامعه، این هم یك نوع اعتقاد به مهدویت تلقى شود با همین توسعه‌‌اى كه عرض كردم یعنى صرف‌نظر كردن از ویژگی‌هایی كه ما براى امام دوازدهم معتقد هستیم؛ و باز اگر بنا بر تعمیم و مسامحه شد، اندكى وسیع‌تر، سایر ادیان و مذاهب ولو ادیان آسمانى هم نباشد و ریشه آسمانى هم نداشته باشد اما كسانى كه به نحوى معتقد هستند كه زمانى یك انسان برترى پیدا خواهد شد و عالَم را اصلاح خواهد كرد این را هم نوعى عقیده به مهدویت تلقى كنیم. این‌ها هیچ مانعى ندارد. این تعمیم‌‌ها در علوم مختلف به‌خصوص علوم انسانى زیاد نظیر دارد.

بنابراین اگر ما مهدویت را به عنوان یك فكر عامى تلقى كنیم كه در سایر ادیان و مذاهب هم وجود دارد منتها با این تفسیر که مُصلحى ظهور خواهد كرد و زمین را از لُوث ظلم و ستم پاك خواهد كرد، این یك نوع اعتقاد به مهدویت مى‌‌شود یعنى ما مصداقش را مهدى مى‌‌دانیم، آن‌ها مصادیق دیگرى برای آن قائل هستند یا شخص خاصى را معرفى نمى‌‌كنند؛ به این صورت، اعتقاد به مهدویت یك اعتقاد عام بین الادیان مى‌‌شود كما اینكه مثلاً اعتقاد به توحید و اعتقاد به نبوت بین ادیان توحیدى و مخصوصاً ادیان ابراهیمى مشترك است، این هم یك اعتقاد مشترك بین همه ادیان توحیدى یا بعضى از این ادیان مى‌‌شود.

هدف از طرح دکترین مهدویت

به این معنا طبق یك اصطلاح، دكترینى كه گفتیم كه دكترین به اعتقادهاى برجسته در یك دین یا مذهب هم اطلاق مى‌‌شود مثل اینكه مى‌‌گوییم دكترین تثلیث یا دكترین بِكرزایى، به این معنا اعتقاد به مهدویت هم یك دكترین است یعنى یك اعتقاد برجسته‌‌اى است در میان مجموعه‌ای از عقایدى كه در ادیان مختلف و ازجمله در اسلام وجود دارد؛ اما اگر منظور از دكترین مهدویت بیش از این باشد ما غیر از مسئله فكر و نظر و نظریه، بیش از این ما جنبه كاربردى هم در آن لحاظ کرده‌ایم. آن وقت ما باید براى مهدى از آن جهت كه تأثیرى در رفتار ما مى‌‌تواند داشته باشد از آن جهت مطالعه كنیم و البته این براى ما اهمیت بیشترى خواهد داشت. آن وقت اصطلاح رایجى هم كه در ادبیات امروز شایع است كه دكترین را در مواردى به كار مى‌‌برند كه جنبه كاربردى و تأثیر در عمل و رفتار داشته باشد در این اصطلاح، مناسب‌تر خواهد بود.

غیبت امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف از ناحیه ماست!

حالا این هم یك معنایى است كه مى‌‌شود براى این تیتر در نظر گرفت. طبق این معنا ما چه بحث و چه نكته‌‌اى را باید مورد توجه قرار بدهیم؟ یعنى در زمینه اعتقاد به وجود حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه و ظهور آن حضرت، اگر بخواهیم چیزی را مورد توجه قرار دهیم که جنبه رفتارى داشته باشد، جنبه توصیه داشته باشد، دستور باشد و صرفاً جنبه توصیف نباشد ما چگونه رفتارى را توصیه مى‌‌كنیم؟ البته ادیان و مذاهب مختلف نسبت به اعتقاداتى که راجع به مصلح دارند هرکدام مى‌‌توانند توصیه‌‌هاى خاصى داشته باشند ولی ما بر اساس اعتقاد شیعه، معتقدیم كه خداوند متعال، مقدّر و حكم حتمى فرموده بود كه بعد از پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله دوازده امام معصوم یكى پس از دیگرى مقام جانشینى آن حضرت را داشته باشند و مردم را رهبرى كنند و در طرح اولیه - حالا اگر من در مورد افعال الهى كلمه طرح را به كار مى‌‌برم من را معذور بدارید، براى اینكه تفاهم آسان‌‌تر باشد ما از این واژه‌‌هاى استعارى استفاده مى‌‌كنیم- در طرح اولیه مثلاً این بود كه بعد از امام یازدهم، امام دوازدهم ظهور داشته باشند و در میان مردم باشند و مردم و جامعه را رهبرى كنند. حكمت وجود امام همین بود. چرا در مورد امام دوازدهم ایشان از چشم مردم غایب شدند و اراده الهى بر این تعلق گرفت كه مدت‌های نامعلومى از چشم مردم دور باشند تا روزى فرابرسد كه ظهور كنند؟!

طبق عقاید ما و بر اساس اصول كلامى ما كه بعضى از بزرگان روى آن تأكید فرموده‌اند گفته‌اند که علت غیبت امام دوازدهم ناسپاسى مردم است. آن تعبیر معروف خواجه نصیرالدین طوسى‌رضوان‌‌الله‌‌علیه شایع است كه وَ غیبته مِنّا؛ وجود امام، لطف است، امامت او لطف است اما غیبت او از ناحیه ماست یعنى ما مقصر هستیم در اینكه امام دوازدهم غایب است! اگر مردم قدر امام را دانسته بودند و از سایر ائمه پیروى كرده بودند و حق این نعمت الهى كه نعمت رهبرى امام معصوم بود را به جا آورده بودند لزومى نداشت كه امام دوازدهم غایب شوند. اگر حق ائمه قبلى به جا آورده شده بود عمر آن‌ها بسیار طولانى‌‌تر مى‌‌شد و مى‌‌توانستند نقش مهم‌تری را در رهبرى مردم ایفا كنند. در آن خطبه حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها هست كه اگر كار را به دست على سپرده بودید نمى‌‌گذاشت كه ظلمى در عالم باقى بماند. اگر سایر ائمه اطهار هم فرصت كافى براى رهبرى مردم را داشتند و آن همه ظلم‌ها درباره آن‌ها نمى‌‌شد كه غالباً یا با شمشیر و یا با زهر به شهادت رسیدند امام دوازدهم هم به موقع خودش حضور مى‌‌یافتند و مردم را رهبرى مى‌‌كردند و جامعه را به سعادت مى‌‌رسانند. علت اینكه امام دوازدهم غایب شدند این بود كه مردم قدر ایشان را ندانستند و اگر حضور می‌داشتند همان رفتاری را با ایشان مى‌‌كردند كه با پدرانشان كردند یعنى ایشان را هم زندان مى‌‌كردند و درنهایت با زهر یا با شمشیر به شهادت مى‌‌رساندند. این است كه خداوند متعال ایشان را براى روزى كه جامعه، آمادگى پذیرش امامت ایشان را داشته باشد ذخیره فرمود.

وظایف منتظران برای تعجیل در ظهور

اگر این مطلب را پذیرفتیم كه ظاهراً در اعتقادات و در كلام شیعه جاى تأملى ندارد ما از همین‌جا مى‌‌توانیم بفهمیم كه چه كار باید بكنیم؛ توصیه‌‌اى كه در زمینه اعتقاد به حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه وجود دارد و آن را به عنوان یك دكترین كه شامل توصیه‌‌هاى رفتارى و دستورى باشد درمى‌‌آورد این است كه ما باید كارى كنیم كه آن ظلم و جورهایی كه قبلاً بر ائمه اطهار شد، حق‌ناشناسی‌ها و ناسپاسی‌هایی كه شده بود جبران شود و اگر جبران نشود لااقل ادامه پیدا نكند تا زمینه براى ظهور آن حضرت فراهم شود.

بنابراین اعتقاد به مهدویت با توجه به این استدلال كلامى‌‌اى كه به آن اشاره كردم و بزرگان متكلمین ما و در رأس آن‌ها خواجه نصیرالدین طوسى‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بر آن تأكید كرده و سایر علما مثل علامه حلّى و دیگران شرح داده‌اند و همین معنا را تأكید کرده‌اند، وقتى سرّ غیبت این است كه مردم ناسپاسى كردند، اطاعت نكردند، حق‌‌شناسى نكردند ما اگر بخواهیم زمینه‌‌اى فراهم كنیم كه ظهور آن حضرت نزدیك شود باید چه كار كنیم؟ باید بیشتر اطاعت كنیم و آن موانع را برطرف كنیم؛ ولى متأسفانه در زمینه این اعتقاد مثل بسیارى از عقاید دینى دیگر انحرافات و شذوذهایى پیدا شده كه صد و هشتاد درجه با اصل مسئله، اختلاف و انحراف پیدا كرده است!

بر اساس این اعتقاد و بر اساس این استدلال، بیشترین وظیفه ما این است كه تلاش كنیم ظلم‌‌ها كم شود، احكام اسلام بیشتر اجرا شود، حق‌کشی‌ها در میان جوامع كمتر شود و تسلط دولت‌های ظالم و جائر بر مردم مستضعف كم شود. این‌ها از چیزهایى است كه مى‌‌تواند زمینه را براى ظهور ولی عصر‌ارواحنافداه فراهم كند.

تفکر انحرافی کوشش برای تحقق ظلم و مقدمه سازی ظهور!

اما متأسفانه كسانى به خیال خودشان از آن روایت كه مى‌‌فرماید يَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا برداشتى کرده‌اند و گفته‌اند زمین باید اول پر از ظلم و جور باشد تا آن حضرت ظهور كند! كأنه ما موظف هستیم كه ظلم و جور را در عالم زیاد كنیم تا حضرت ظهور كند! این مثل این است كه ما مى‌‌دانیم یكى از اوصاف حضرت مهدى‌صلوات‌‌الله‌‌عليه این است كه احكام و سنن و حدود الهى را تجدید مى‌‌كند، اوصافى كه در دعاى ندبه براى آن حضرت ذكر مى‌‌كنیم که وقتى ایشان تشریف مى‌‌آورند باز احكام اسلام از نو زنده مى‌‌شود و حدود تعطیل‌شده، دوباره به اجرا درمی‌آید. آن وقت یك كسى این‌گونه استدلال كند كه چون ایشان باید بیایند و احكام اسلام را نو كنند پس ما باید اول كهنه‌‌اش كنیم! اول باید انحراف در دین ایجاد كنیم تا ایشان بیایند و برگردانند! آیا اسم این فكر را مى‌‌شود فكر عاقلانه‌‌اى گذاشت كه چون آن حضرت براى نو كردن و براى اصلاح مى‌‌آیند پس ما باید اول بدعت‌گذاری كنیم، احكام دین را خراب كنیم، حدود الهى را تعطیل كنیم تا آن وقت ایشان بیایند نو كنند؟! هیچ عاقلى مى‌‌تواند چنین تصورى بكند؟! مى‌‌تواند چنین تفسیرى بكند؟! مى‌‌تواند چنین برداشتى از این كلام بكند؟! ولى متأسفانه در زمینه قسط و عدل این كار را کرده‌اند! گفته‌اند چون آن حضرت وقتى مى‌‌آید كه دنیا پر از ظلم و جور است و ایشان مى‌‌آید ظلم و جور را برمی‌دارد پس ما باید كمك كنیم كه دنیا پر از ظلم و جور شود تا ایشان بیاید ظلم و جور را بردارد! این‌ها برداشت‌های بسیار انحرافى و دور از منطق عقلى و منطق دینى و دور از مَشرب اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و مستلزم مخالفت با ضروریات دین است. این‌ها معنایش این است كه امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، حدود الهى تعطیل شود، تبلیغ دین انجام نگیرد، به برقرارى نظام ظالمانه كمك شود، كسى به دادخواهى مظلومى برنخیزد، كمكى به مظلومى نكند تا دنیا پر از ظلم و جور شود، آن وقت حضرت تشریف بیاورند!

من بسیار تعجب مى‌‌كنم از كسانى كه ادعاى آشنایى با مذاق اهل‌بیت و روایات اهل‌بیت را دارند و چنین برداشت‌های جاهلانه‌‌اى از این‌گونه روایات مى‌‌كنند! ضروریات دین كه قابل تخصیص نیست؛ امر به معروف و نهى از منكر همیشه واجب است؛ ارشاد جاهل همیشه واجب است؛ مبارزه با ظلم و گرفتن حق مظلوم از ظالم همیشه واجب است.

لزوم تلاش در جهت رفع موانع ظهور امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

اگر ما طالب تعجیل در ظهور آن حضرت هستیم باید موانع را برطرف كنیم. مانع حضور امام دوازدهم در میان جامعه چه بود؟ كفرانِ نعمتِ وجود امام بود، حق‌ناشناسی‌ها بود، عصیان‌‌ها بود، مخالفت‌ها بود؛ بنابراین اگر ما بخواهیم در ظهور آن حضرت تعجیل شود باید این موانع را برطرف كنیم، باید سعى كنیم عدالت بیشتر برقرار شود، احكام اسلامى بیشتر اجرا شود، مردم به دین و احكام دینى بیشتر علاقه پیدا كنند، ارزش‌های دینى در جامعه حکم‌فرما شود، باورهاى دینى مورد قبول اجتماع قرار بگیرد تا زمینه براى ظهور آن حضرت فراهم شود.

من عرایضم را همین‌جا خاتمه مى‌‌دهم. اگر ما دكترین را خواستیم به این معنا بگیریم كه داراى یك توصیه و یك دستور هم باشد مى‌‌گوییم مهدویت به عنوان یك دكترین به پیروان خودش توصیه مى‌‌كند كه زمینه غیبت آن حضرت را برطرف كنند، موانع ظهورش را برطرف كنند یعنى سعى كنند احكام اسلام بهتر شناخته شود، بهتر اجرا شود، بیشتر با ظلم مبارزه شود، دست ظالمان از سر مظلومان دنیا، اعم از مسلمان و غیرمسلمان كوتاه شود تا زمینه براى ظهور آن حضرت بیشتر فراهم شود؛ بنابراین بزرگترین وظیفه براى منتظران ظهور آن حضرت، مبارزه با كفر و استكبار جهانى است.

والسلام علیكم ورحمة اللّه


[1]. كمال الدين، ج ۲، ص ۴۲۶.

 

پرونده ویژه: