صوت و فیلم

صوت:
20

تفاوت حکومت امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف با حکومت‌های معاصر

در سومین همایش دکترین انتظار و مهدویت
تاریخ: 
يكشنبه, 4 شهريور, 1386

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.[1]

قبل از هر چیز فرارسیدن عید بزرگ میلاد مسعود حضرت بقیة‌الله الأعظم‌ارواحنافداه را به همه منتظران ظهور آن حضرت تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم و از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که عیدی ما را تعجیل در ظهور آن حضرت قرار دهد.

قبل از شروع سخن، به عنوان یک دوستدار اهل‌بیت وظیفه خودم می‌دانم که مراتب تقدیر و تشکر خود را از برگزارکنندگان این همایش باشکوه عرض کنم. این افتخاری است که نصیب برادران و خواهرانی شده که در تشکیل و تأسیس این مجلس زحمت کشیده‌اند و همچنین عزیزانی که با حضور خودشان، بر شکوه مجلس افزوده‌اند. این حقیر هم به نوبه خودم از پیشگاه مقدس حضرت بقیة‌الله الأعظم‌ارواحنافداه درخواست می‌کنم که پاداش این عزیزان را با کف باکفایت خودشان مرحمت بفرمایند.

وجوه تمایز نظام‌های حکومتی

موضوعی که برای بحث بنده تعیین فرموده‌اند یک بحث تطبیقی بین حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه با سایر حکومت‌ها، مخصوصاً حکومت‌های معاصر است. مقایسه دو نظام حکومتی در چند جهت انجام می‌گیرد؛

الف) اهداف حکومت

اگر در دو رژیم حکومتی ازلحاظ هدف‌هایی که تعقیب می‌کنند اختلافی باشد طبعاً در ماهیت آن حکومت‌ها تأثیر خواهد گذاشت. اهداف هم گاهی یک هدف مشخص معینی است و گاهی اهداف مراتب داری است یعنی یک هدف عالی و نهایی، منظور است و یک اهداف متوسطی هم وجود دارد. به‌هرحال اختلاف در هدف‌ها می‌تواند منشأ تمایز حکومت‌ها باشد.

ب) اصول و ضوابط راهبردی

از هدف‌ها که بگذریم راهبردهای حکومت‌ها و آن اصول و خط‌مشی‌های اساسی‌ای که هر حکومت برای خودش در نظر می‌گیرد آن‌ها ممکن است منشأ اختلاف و تمایز دو حکومت باشد. حتی اگر هدف مشترکی بین دو نوع حکومت باشد اما ازلحاظ اصول و روش‌های کلی اجرایی با هم تفاوت داشته باشند آن هم دو نوع حکومت می‌شود که قابل مقایسه و سنجش است.

ج) روش‌ها و ابزارهای رسیدن به هدف

از آن‌ها که گذشتیم نوبت به روش‌هایی می‌رسد که حکومت‌ها در رسیدن به اهدافشان دنبال می‌کنند. با اینکه ممکن است دو نظام حکومتی، هدف واحدی داشته باشند، حتی استراتژی واحدی هم داشته باشند اما ممکن است در تاکتیک‌ها و روش‌های کاربردی با هم تفاوت داشته باشند؛ و درنهایت در ابزارهایی که حکومت‌ها برای تحقق مقاصدشان به کار می‌گیرند احیاناً ممکن است تفاوت‌هایی وجود داشته باشد.

تفاوت ماهوی حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه با سایر حکومت‌ها

بر حسب آنچه از منابع دینی به ما رسیده شاید بشود گفت که حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه در مقایسه با تمام رژیم‌های حکومتی‌ای که دست‌ساز بشر است تفاوت ماهوی دارد یعنی هم در اهداف با هم تفاوت دارند، هم در امور راهبردی و هم در امور کاربردی. برای اینکه مطلب روشن شود یک مقدمه کوتاهی عرض می‌کنم و اصولاً این بحث به منزله یک آغازی برای پژوهش به شمار می‌رود که خوشبختانه فرمودند برگزارکنندگان این همایش در نظر دارند تنها به جهات عاطفی جشن‌ها و همایش‌ها اکتفا نکنند و سعی کنند در کنار آن، کارهای علمی و تحقیقی هم انجام بگیرد؛ بنابراین عرایضی که بنده در این فرصت کوتاه و با بضاعت مزجاتم عرض می‌کنم می‌تواند فقط طرحی برای یک پژوهش درازمدت و گسترده باشد یعنی هر یک از این مطالبی که اشاره می‌کنم و مطالب ریزتر آن می‌تواند سرفصلی باشد که درباره آن تحقیقات مستند و گسترده‌ای انجام بگیرد. این فقط می‌تواند به عنوان آغاز بحث و طرح مسئله تلقی شود.

اهداف مختلف حکومت‌ها

به‌طورکلی حکومت‌هایی که در عالم اتفاق می‌افتد، یا تنها اهداف دنیوی و مادی را تعقیب می‌کنند و یا فراتر از اهداف مادی و دنیوی هدف دیگری را هم در نظر می‌گیرند. تا آنجا که ما سراغ داریم و اطلاعات ما اجازه می‌دهد در حکومت‌های مختلف اهدافی که برای آن‌ها در نظر گرفته می‌شود اهدافی است که به آسایش زندگی دنیا برمی‌گردد.

گاهی فقط روی عنصر امنیت تکیه می‌شود. بعضی از مکاتب سیاسی هستند که ضرورت حکومت را برقراری امنیت دانسته‌اند و گفته‌اند انسان‌ها طبعاً مثل گرگ می‌مانند و این‌ها اگر آزاد باشند به جان هم می‌افتند و همدیگر را می‌درند. وظیفه حکومت این است که این درندگی گرگ‌ها را کنترل کند و امنیتی برای جامعه برقرار کند و این را بالاترین هدف برای تشکیل حکومت دانسته‌اند.

بعضی دیگر اهداف دیگری را گفته‌اند ازجمله تأمین رفاه جامعه با برنامه‌هایی که از عهده آحاد مردم برنمی‌آید. باید یک قدرت وسیع‌تری باشد که بتواند نیازمندی‌های جامعه که تأمینش از عهده افراد برنمی‌آید را تأمین کند و بالأخره هدف نهایی تشکیل حکومت را ارضای خواسته‌های همه مردم و لااقل اکثریت مردم دانسته‌اند. از طرفی چون تحقق خواسته‌های همه مردمی که در یک حکومت و تحت یک حکومت زندگی می‌کنند عملاً میسر نمی‌شود این است که تنزل کرده‌اند و گفته‌اند هدف حکومت این است که خواسته‌های هرچه بیشتر مردم یعنی اکثریت مردم را تأمین ‌کند. از نظر مردم چنین حکومتی که بتواند هم امنیت داخلی، هم دفاع خارجی و هم خواسته‌های اکثریت مردم را تأمین کند چنین حکومتی حکومتی ‌ایده‌آل خواهد بود.

ویژگی‌های حکومت جهانی صالحان

اما ما یک نوع حکومت دیگری سراغ داریم که انبیا مطرح کرده‌اند که هدف آن حکومت فراتر از این اهداف است. همه این‌ها در آن حکومت هم هست اما به عنوان اهداف متوسط. برای همه این‌ها یک هدف بالاتری در نظر گرفته می‌شود و آن هدف آفرینش انسان است که تحققش در گرو فعالیت‌های جمعی و تشکیل جوامع است و پیشرفت این جوامع، باعث این می‌شود که به آن هدف، نزدیک‌تر شوند و آن هدف با کمیت و کیفیت بیشتری تحقق پیدا کند. به یکی از آیات قرآن که مربوط به این بحث هست اشاره می‌کنم؛

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ* وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا؛[2] خداوند متعال به انسان‌های مؤمنی که وظایفشان را انجام بدهند، کارهای شایسته انجام بدهند، ایمان و عمل صالح واقعی داشته باشند، الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ، خدا به آن‌ها وعده داده که آن‌ها بر روی زمین خلیفه بشوند؛ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ. اینکه در اینجا آیا منظور خلیفه الهی است یا منظور این است که جانشین و وارث گذشتگان بشوند، هر دو محتمل است. تعبیری که در یک آیه دیگر آمده این است که أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ؛[3] یعنی مؤمنانی که به وظایفشان عمل می‌کنند صالح خواهند بود و این‌ها وارث زمین می‌شوند و لذا شاید خلیفه گذشتگان یعنی همان وارث گذشتگان. به‌هرحال آن‌ها در زمین تمکّن پیدا می‌کنند، قدرت را به دست می‌گیرند و آقایی و سیادت پیدا می‌کنند.

 وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا؛ این‌ها وقتی قدرت پیدا کردند و بر کسانی که گردن کشی می‌کنند و مانع امنیت و عدالت می‌شوند تسلط پیدا کردند خدا به جای خوف و هراسی که در میان مردم وجود دارد و ناامنی‌هایی که در گوشه و کنار جامعه دیده می‌شود این ناامنی‌ها را تبدیل به امن می‌کند؛ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا.

بندگی خدا؛ هدف غایی حکومت صالحان

تا اینجا این اهدافی است که کم‌یابیش در سایر حکومت‌ها هم مورد توجه است؛ رسیدن به قدرت و مبارزه کردن با کسانی که مخلّ نظم اجتماعی هستند و تحقق امنیت در جامعه. این‌ها در حکومت‌های دیگر هم مورد توجه است؛ اما آخرش این است که وقتی همه این‌ها انجام گرفت آن وقت آن هدف نهایی تحقق پیدا می‌کند؛ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا.

هدف نهایی آفرینش

متأسفانه این مفهوم با اینکه بیشتر از ۱۴۰۰ سال از بیانش گذشته است ولی متأسفانه هنوز هم در میان جوامع اسلامی جای خودش را پیدا نکرده که اصولاً انسان برای پرستش خدا آفریده شده است. اینکه این یعنی چه، الآن بحث و وقت من اجازه نمی‌دهد که وارد این موضوع بشوم ولی به‌هرحال این یک حقیقتی است که صریحاً در قرآن آمده که وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛[4] هدف از آفرینش انسان و جنّ در این عالم این است که خداوند متعال را پرستش کنند. حالا اینکه پرستش چگونه هدف آفرینش است احتیاج به بیانی دارد که الآن فرصتش را ندارم عرض کنم. البته حضاری که در این جلسه هستند همه اهل فضل و فضیلت هستند و نیازی به این‌گونه بحث‌های بنده هم ندارند.

به‌هرحال هدف نهایی آفرینش این است که انسان‌هایی تربیت شوند و رشد کنند که سروکارشان با خدا باشد. گویی در زندگی توجهی به غیر خدا ندارند، خواسته‌ای جز خواست خدا نمی‌خواهند، به جز خدا امیدی به کسی ندارند، در دلشان جز مهر خدا چیزی دیده نمی‌شود و سروکار هستی‌شان با خداست؛ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا؛ آن‌ها هیچ شریکی برای خدا قرار نمی‌دهند، نه در قدرت، نه در مالکیت، نه در محبوبیت و نه در چیزهایی که بتواند نیاز انسان را رفع کند و مایه امید انسان بشود. به‌هرحال این هدف آفرینش است.

تشکیل حکومت الهی، مقدمه تحقق هدف آفرینش

تشکیل زندگی اجتماعی مقدمه‌ای است برای اینکه آن هدف تحقق پیدا کند. پس هدف اعلای از تشکیل زندگی اجتماعی تحقق آن هدف نهایی خلقت است و چون تشکیل حکومت وسیله‌ای است برای اینکه جامعه ایده‌آل تحقق پیدا کند و به اهداف نهایی‌اش برسد پس هدف نهایی حکومت هم برقراری و گسترش پرستش خدا در روی زمین خواهد بود. این است که خدا وعده می‌فرماید کسانی که ایمان بیاورند، عمل صالح انجام بدهند و در مقام وظایفشان سستی نکنند خدا بر آن‌ها منت می‌گذارد و چنین توفیقی را به آن‌ها می‌دهد که یک جامعه ایده‌آلی تشکیل بدهند تا بتوانند فقط خدا را پرستش کنند و برای او شریکی قائل نشوند.

اختلاف اساسی حکومت الهی با حکومت‌های انسانی

این تفاوت اساسی این نوع حکومتی است که انبیا ارائه می‌دهند؛ اهتمام به مسائل معنوی و اطاعت خدا تا آنجایی که انسان‌ها خودشان را فقط بنده خدا و خدا را مالک همه چیز و واجد همه فضیلت‌ها و ارزش‌ها ببینند. ان‌شاء‌الله خدا به ما هم روزی کند که شمّه‌ای از این حقیقت را بشناسیم و ان‌شاء‌الله تلاش کنیم که در این راه هم گامی برداریم. پس یک اختلاف اساسی‌ای که در حکومت الهی با حکومت‌های انسانی وجود دارد این است که کسانی که می‌خواهند حکومت الهی در روی زمین تحقق پیدا کند از ابتدا مقصد اصلی‌شان خداست و همه چیزهای دیگر مقدمه، وسیله و ابزاری برای رسیدن به آن هدف نهایی است منتها در این راه شرطش برقراری عدالت، گسترش رفاه در بین عموم مردم، برقراری امنیت و سرکوبی دشمنان داخلی و خارجی است. این‌ها لوازم این است که یک جامعه ایده‌آلی تحقق پیدا کند تا بتواند در راه آن اهداف معنوی‌اش تلاش‌های خودش را انجام دهد. پس بین حکومت الهی که مظهر تامش حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه است این تفاوتِ در هدف وجود دارد که علاوه بر هدف‌هایی که همه حکومت‌ها برای خودشان در نظر دارند، یک هدف والاتری به عنوان آخرین هدف و هدف نهایی منظور است که همه فعالیت‌های دیگر را شکل و جهت می‌دهد.

بررسی مبانی مشروعیت حکومت در حکومت الهی با سایر حکومت‌ها

از هدف که بگذریم نوبت به راهبردها می‌رسد یعنی چیزهایی که در رسیدن به آن هدف می‌تواند مؤثر باشد، خطوط عریضی که باید ترسیم شود و هر حکومتی در مسیر خودش به سوی آن تکامل و ترقی منظور، راه‌هایی را، شاه‌راه‌هایی را، بزرگ‌راه‌هایی را برای خودش ترسیم می‌کند که از این مجاری باید عبور کند و از این راه‌ها باید بگذرد تا به آن هدف برسد. در اینجا مسائل مختلفی مطرح می‌شود که باز تفاوت بین نوع حکومت الهی با سایر حکومت‌ها روشن می‌شود. این‌هایی که من عرض می‌کنم خصوصاً به تفاوت حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه با سایر حکومت‌ها اختصاص ندارد. هر حکومت الهی این اختلافات را با سایر حکومت‌های بشری خواهد داشت. آنچه به حضرت مهدی‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه اختصاص دارد را در آخر عرایضم اشاره می‌کنم.

در مسائلی که برای تشکیل حکومت مورد توجه قرار می‌گیرد یک مسئله اساسی، مسئله مشروعیت حکومت است که کسانی که متصدی می‌شوند که حکومتی را در یک جامعه‌ای تشکیل بدهند و قدرتی را ایجاد کنند که بتوانند با آن قدرت، اهداف اجتماعی را تحقق ببخشند، امنیت را برقرار کنند، در مقابل دشمنان خارجی دفاع کنند، نیازهای جامعه را برطرف کنند، این قدرت را بر اساس چه مبنایی به دست می‌گیرند؟! چه کسی به آن‌ها اجازه می‌دهد که چنین قدرتی را کسب و نسبت به دیگران اعمال کنند؟! چون به‌هرحال هیچ حکومتی کارش صرفاً با توصیه و موعظه انجام نمی‌گیرد وگرنه این یک مکتب اخلاقی خواهد بود. اگر متصدیان حکومت صرفاً به دیگران موعظه کنند که راست بگویید، درستکار باشید، امانت داشته باشید، خیانت نکنید، به مال دیگران تجاوز نکنید، فقط همین مسائل را توصیه کنند و هیچ نوع قوه قهریه‌ای برای اِعمال نداشته باشند آن حکومت نخواهد بود. این همان گرایش آنارشیستی‌ای است که بسیاری از فیلسوفان پیشین داشته‌اند. گاهی در گوشه و کنار هم گفته می‌شود که ما منتظر هستیم روزگاری پیش بیاید که بشر با همین توصیه‌های اخلاقی زندگی‌اش را اداره کند و احتیاجی به حکومت نداشته باشد. می‌دانید مارکسیست‌ها هم می‌گفتند که در آخرین مرحله تکامل بشر، یک حکومت واحد جهانی تشکیل می‌شود که در آنجا درواقع مسائل اخلاقی خودبه‌خود اجرا می‌شود و دیگر احتیاج به اعمال قوه قهریه نیست. این درواقع معنایش برچیده شدن بساط حکومت است.

قوام حکومت به این است که کسانی که متخلف و مزاحم منافع و مصالح جامعه باشند آن‌ها را بتواند با قوه قهریه محکوم کند و باید ضامن اجرایی داشته باشد وگرنه موعظه کردنِ تنها، کار حکومت نیست. وقتی قوام حکومت به این است که باید قوه قاهره داشته باشد، قدرت اجرایی داشته باشد، دستورات و قوانینش ضامن اجرای عملی داشته باشد، گفته می‌شود که کسانی که متصدی این حکومت می‌شوند این حق را از کجا پیدا می‌کنند که بیایند این قدرت را به دست بگیرند و بر دیگران حکمرانی کنند، جلوی تخلفات را با قوه قهریه بگیرند و متخلفان را مجازات کنند؟ چه کسی چنین قدرتی را به آن‌ها می‌دهد؟ این همان بحث‌هایی است که از دیرباز در فلسفه سیاست مطرح بوده که منشأ مشروعیت حکومت چیست؟ چه کسی اجازه می‌دهد؟ چه کسی باید اجازه بدهد؟ حاکم از کجا باید این مشروعیت‌ را کسب کند؟

اومانیسم یا خدامحوری؛ منشأ اختلاف در مشروعیت حکومت انسانی و الهی

بعد از بحث‌ها و کنکاش‌ها و مناقشات فراوانی که در طول تاریخ انجام گرفته، در قرون اخیر، تقریباً اکثریت مکاتب فلسفه سیاسی به این سمت گرایش پیدا کرده‌اند که منشأ قدرت حکومت، مردم هستند. در ابتدا این حق مال خود مردم است و چون همه مردم نمی‌توانند در حکومت مشارکت داشته باشند این است که می‌آیند کسانی را انتخاب می‌کنند که آن‌ها متصدی این کار بشوند، این مشکل را به عهده بگیرند و این وظیفه سنگین را عهده‌دار شوند. مردم هستند که به حاکمان این قدرت را می‌بخشند - قدرت قانونی را عرض می‌کنم، منظور قدرت فیزیکی نیست. البته به دنبالش قدرت‌های فیزیکی هم مطرح می‌شود. اینجا بحث سر قدرت قانونی است- یعنی به آن‌ها حق می‌دهند که شما درصدد اعمال قدرت بربیایید. این چیزی است که در عصرهای اخیر، دیگر نرخ شاه‌عباسی پیدا کرده و در همه جا مطرح است؛ مسئله دموکراسی، حکومت مردم و اینکه منشأ قدرت، خود مردم هستند.

اما در حکومت الهی با بینش خاصی که دارد با این حکومت‌های مردمی تفاوت می‌کند. در این جا نقطه اصلی اختلاف همان اختلاف بین اومانیسم یا اصالت دادن به انسان و خدامحوری است. به‌خصوص بعد از رنسانس، همان‌گونه که همه عزیزان مستحضر هستند یک گرایشی در مغرب زمین مطرح شد و کم‌کم گسترش پیدا کرد و امواجش تقریباً گستره زمین را فراگرفت و آن این است که ما به جای اینکه در مسائل زندگی‌مان از قدرت آسمانی و از خدا دم بزنیم و بخواهیم دستورات زندگی را از خدا تلقی کنیم و منشأ ارزش‌ها و قدرت‌ها را خدا بدانیم باید این را عوض کنیم و انسان را به جای خدا بگذاریم و بگوییم منشأ همه قدرت‌ها خود انسان است. حتی منشأ معرفت هم خود انسان است. ملاک ارزش معرفت صحیح هم آن چیزی است که انسان‌ها تشخیص می‌دهند و درک می‌کنند. ملاکی برای این‌ها وجود ندارد و به‌هرحال ارزش‌ها چیزهایی است که انسان‌ها آن‌ها را اعتبار می‌کنند و به آن‌ها ارزش می‌بخشند. قدرتی هم که قدرت قانونی و اعتباری حکومت‌هاست مردم این قدرت را ایجاد می‌کنند.

اما بر اساس بینش الهی قدرت مطلق در جهان مخصوص خداوند متعال است و هیچ کس از ناحیه خودش هیچ چیز ندارد، نه قدرت تکوینی و نه قدرت اعتباری و قانونی؛ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ؛[5] هم آفرینش مخصوص خداست و هم فرمان و حکمرانی مخصوص خداست. در این بینش اگر کسی بخواهد قدرت و حاکمیتش مشروعیت داشته باشد و روی بندگان خدا اعمال قوه قهریه کند باید یک اجازه‌ای از طرف مالک قدرت‌ها یعنی خداوند متعال داشته باشد. همه مردم گداهایی هستند که هرچه دارند عاریه گرفته از خداست. هیچ‌کس از خودش چیزی ندارد تا به دیگری ببخشید. مردم چه دارند که به حکومت بدهند اگر خدا به آن‌ها نداده باشد و اگر اجازه اِعمالش را به آن‌ها ندهد؟!

قدرت الهی، فوق همه قدرت‌ها

کسانی که با مفاهیم قرآنی آشنا هستند می‌دانند که قرآن چقدر در این زمینه تأکیدات عجیبی دارد که گاهی متدینان هم در فهم بعضی از مطالبش واقعاً دچار تعجب و حیرت می‌شوند. قرآن نه‌تنها همه چیز را منوط به اذن خدا می‌داند بلکه حتی مرگ انسان‌ها را هم منوط به اذن خدا می‌داند؛ وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ.[6] حتی در اختیاری‌ترین چیزهایی که ما برای خودمان قائل هستیم و آن را منشأ مسئولیت خودمان می‌دانیم یعنی ایمان به خدا، در اینجا هم باز قرآن می‌فرماید وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ؛[7] حتی هر کسی که ایمان می‌‌آورد ایمانش هم منوط به اذن خداست. کسی از خودش قدرت ایمان آوردن هم ندارد. این خداست که این قدرت را به انسان می‌دهد و اذن می‌دهد که به او ایمان بیاورند. البته بحث‌هایی دارد که در جای خودش مطرح می‌شود که این اذن، اذن تکوینی است نه اذن تشریعی چون قبل از ایمان هنوز تکلیفی مطرح نیست.

به‌هرحال این یک آموزه وسیع و عمیق در قرآن است که اصرار دارد که انسان‌ها به‌گونه‌ای تربیت بشوند که سرسلسله یا سلسله‌جنبان همه قدرت‌ها و اسباب و مسببات را قدرت الهی بدانند و بدون آن برای هیچ چیز اصالت قائل نشوند، همه چیز را در پرتو او "چیز" بدانند که اگر قدرت، اذن و اراده او نباشد هیچ چیزی "چیز" نیست و طبعاً چیزی هم نخواهد داشت.

اذن الهی، شرط مشروعیت حکومت

بر اساس این بینش، کسی که در رأس حکومت قرار می‌گیرد و می‌خواهد اِعمال قوه قهریه بکند، دیگران را مجازات کند، فرمان بدهد و دیگران باید اطاعت کنند یعنی می‌خواهد بندگان خدا را بدون اجازه خدا به کاری وادار کند؟! این‌ها بنده خدا هستند، او به آن‌ها دستور بدهد که چه کنید و چه نکنید؟! یعنی بی اذن خدا در مُلک خدا تصرف کند؟! این با روح توحید سازگار نیست؛ بنابراین هر کسی بخواهد اندکی بر انسان دیگری فرمانی بدهد یا قدرتی اعمال کند باید از طرف خدا مجاز باشد وگرنه هیچ کسی حق حاکمیت بر هیچ انسان دیگری را نخواهد داشت. هر قدر هم مزایای تکوینی‌اش بیشتر باشد، فرض کنید یک انسانی فیلسوف دهر باشد، نابغه‌ای بی‌نظیر باشد ولی در مقابل یک انسان ساده ابتدایی و جنگل نشین هم حق ندارد به او دستور بدهد و امر و نهی کند؛ این بنده خداست، او هم بنده خداست، مگر اینکه خدا به او اجازه بدهد که تو نسبت به آن دیگری حق داری امر کنی. چنانکه در مورد پدر و مادر چنین چیزی هست و بالاتر از همه در مورد اولیای امری که خداوند متعال آن‌ها را معتبر می‌داند؛ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ.[8]

وجوب اطاعت از غیر خدا تنها به اذن خدا

اگر امر خدا به اینکه باید از پیغمبر اطاعت کنید نباشد حتی اطاعت پیغمبر خودبه‌خود وجوب ندارد. اگر خدا به پیغمبر اجازه نفرموده بود و به مردم امر نکرده بود که أَطِيعُوا الرَّسُول و وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ،[9] پیغمبر حق نداشت به مردم دستور بدهد. او به عنوان رسول فقط حق داشت رسالت الهی را ابلاغ کند؛ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ.[10] شخص پیغمبر به عنوان رسول فقط باید ابلاغ رسالت کند و بیش از این نیست؛ اما اینکه دستور بدهد که شما باید چنین کنید و چنان نکنید این احتیاج به یک مقام دیگری دارد و یک اجازه و اذن دیگری می‌خواهد؛ خدا باید مطاعیت را به پیغمبر مرحمت بفرماید؛ این منصب فرمانروایی و اولی‌الامری را به ایشان عنایت بفرماید تا اینکه اطاعت از ایشان واجب باشد وگرنه صرفاً حتی به عنوان نبوت و رسالت ایجاد اطاعت نمی‌کرد و حق حکمرانی نمی‌آورد. اگر خدا نفرموده بود که وَما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِيُطاعَ بِإِذنِ اللَّهِ،[11] اگر این کلمه بِإِذنِ اللَّهِ را نمی‌داشتیم، هیچ پیغمبری خودش مطاع نبود. خداست که به او اذن داده و امر فرموده که از او اطاعت کنیم.

بنابراین حکومت الهی بدون اذن الهی مشروعیت نخواهد داشت ولو تمام مردم به اتفاق کلمه، آن را بپذیرند و تائید کنند. مردم از خودشان چیزی ندارند تا به او بدهند. مثل این است که فرض کنید - به عنوان مثال عرض می‌کنم، در مثال مناقشه نیست- مثل این است که فرض کنید یک‌مشت گدای پابرهنه گرسنه دور هم جمع ‌شوند و رأی بدهند که یکی وزیر اقتصاد شود و باید نیازهای مادی ما را تأمین کند و به‌این‌ترتیب از میان خودشان یکی از این گداها وزیر اقتصاد بشود. خب از کجا نان بیاورد که به مردم بدهد؟! این‌ها همه گدا بودند، چیزی نداشتند که به او بدهند، او از کجا می‌تواند تأمین کند؟! مردم چیزی را می‌توانند به کسی بدهند که خودشان داشته باشند. وقتی هر چه هست مال خداست و هیچ کس از ناحیه خودش چیزی ندارد، پس با رأی دادنشان چه می‌خواهند به حاکم بدهند؟! آیا چیزی که خودشان ندارند را می‌دهند؟!

تفکر الحادی جایگزینی انسان به جای خدا!

آن کسانی که خدا را از زندگی و از هستی منها می‌کنند و هستی را بی‌خدا می‌بینند، آن وقت می‌گویند همه چیز مال ماست؛ یعنی این یک نوع خداانگاری انسان است! تعجب نکنید! کم یابیش این رگه خداانگاری انسان در میان بعضی از مسلمان‌ها هم دیده می‌شود! شاید شما بدانید که بزرگترین جامعه‌شناس عصر معاصر، کسی که به عنوان مبتکر جامعه‌شناسی یا محیی جامعه‌شناسی تلقی می‌شود، او یک تفسیری از جامعه می‌کند و می‌گوید اینکه مردم برای یک موجودی قدرت مطلق قائل هستند، حقانیت مطلق قائل هستند، قداست قائل هستند، این همان جامعه است. تا الآن خیال می‌کردند که این قدرت مطلق یک چیزی متعالی و فراتر از این جهان است ولی اشتباه می‌کردند. این خودِ این جامعه است؛ یعنی خدا را برداشته و به جای آن، جامعه گذاشته است! آن دیگری به جای خدا انسان می‌گذارد؛ و نظیر این‌ها در میان متفکرین بشر کم نبوده‌اند. کسان زیادی هم هستند که اگر ازنظر تفکر و در مقام نظریه‌پردازی این سخن را نمی‌گویند ولی همین فکر و همین اندیشه غلط را در دل دارند! خیال می‌کنند خودشان همه‌کاره هستند! همه چیز مال خودشان است، اراده خودشان بر همه چیز حاکم است.

شاید در بعضی از دست پروردگان فرهنگ الحادی غربی دیده باشید که جوانانشان غیر از اراده و خواست خودشان هیچ چیز نمی‌شناسند و به هیچ امر مقدسی معتقد نیستند و خودشان را به هیچ قانونی ملتزم نمی‌دانند. روحیه این است که من هرچه دلم می‌خواهد، باید انجام بگیرد. این روحیه امروز گسترش پیدا کرده اما نمونه‌هایش در سابق هم بوده است. قرآن می‌فرماید أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؟![12] شما ندیدید کسانی که خدای خودشان را خواسته دلشان قرار دادند؟! آنجا که باید از خدا اطاعت کنند از دلخواه خودشان اطاعت می‌کنند یعنی دل خودشان را به جای خدا نشانده‌اند، به جای اینکه بگویند خدا از ما چه می‌خواهد می‌گویند دلمان چه می‌خواهد. شما هم شاید در گوشه و کنار گاهی با چنین کسانی برخورد کرده باشید که تعیین‌کننده راه زندگی‌شان، دلخواه خودشان است. حالا کم یا زیادش بماند، بنده تصریح نکنم. به‌هرحال بینش الهی این نیست.

ریشه متفاوت بودن ارزش‌ها در حکومت‌های بشری

بینش الهی این است که انسان، بنده است و از خودش هیچ ندارد. هرچه دارد تکویناً از خداست و هر مقامی که اعتباراً داشته باشد باید با اذن خدا باشد. در هر حکومت الهی این‌چنین است. در میان انبیای گذشته هم کسانی بوده‌اند که حکومت الهی داشته‌اند. نمونه‌هایش گاهی در قرآن هم ذکر شده است. یک نمونه برجسته‌اش حضرت سلیمان علی نبینا وآله وعلیه‌السلام است اما نمونه اکملش در وجود مقدس ولی عصرارواحنا‌فداه ظاهر خواهد شد.

این هم یک اختلاف بین حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه با سایر حکومت‌هاست که عرض کردم اختصاص به حکومت ایشان ندارد. هر حکومت الهی این ویژگی را دارد. حکومت پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هم همین‌گونه بود. حکومت امیرالمومنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه هم همین‌گونه بود اما مصداق اکملش در حکومت ایشان ظاهر می‌شود.

بر اساس آن بینش، ارزش‌هایی که مردم آن ارزش‌ها را در زندگی‌شان معتبر می‌دانند ارزش‌هایی است که انسان‌ها آن‌ها را معتبر می‌دانند، منتها گاهی چیزهایی است که همه، آن‌ها را معتبر می‌دانند آن هم به خاطر یک نیازهای مشترکی است که بین همه انسان‌ها وجود دارد. همه انسان‌ها دوست دارند که احترام داشته باشند، کرامت داشته باشند، در جامعه مورد احترام باشند. این یک نیاز عمومی است. آن وقت یک ارزش عمومی می‌شود. کرامت انسان، محترم بودن انسان، لزوم احترام به انسان‌های دیگر، این‌ها یک ارزش عمومی می‌شود چون یک نیاز عمومی است و هیچ‌کس از آن مستثنی نیست؛ ولی کم‌کم به یک چیزهایی می‌رسد که در همه ظهور پیدا نمی‌کند و یا کسانی می‌خواهند خواست خودشان را بر دیگران تحمیل کنند. آن‌وقت ارزش‌های منطقه‌ای و ارزش‌های موسمی پیدا می‌شود، چیزهایی پیدا می‌شود که در یک منطقه‌ای ارزش دارد و در یک منطقه دیگری ارزش ندارد؛ یک نژادی آن را باارزش می‌دانند، نژاد دیگر آن را فاقد ارزش می‌دانند؛ مردمی در یک زمانی چیزی را ارزشمند می‌دانند، در یک زمان دیگری بی‌ارزش می‌دانند.

ما در همین عصرهای اخیر، فراوان شاهد این تحولات در ارزش‌ها بوده‌ایم. ذکر مثال وقت را می‌گیرد و من دیگر وارد مثالش نمی‌شوم. اگر در زمان خودمان دقت کنیم ارزش‌ها در دنیا بسیار تغییر کرده است. در کشور خودمان هم. تغییر و تحولی که در این نظام‌های ارزشی پیدا می‌شود مال این است که پایه عقلانی و ثابتی ندارد و تابع هوس‌ها و خواست‌های مردم است. خواست‌های انسان‌ها هم تحت تأثیر شرایط متغیر اجتماعی و طبیعی و جغرافیایی تغییر می‌کند. این است که ارزش‌ها هم متفاوت می‌شود.

مقایسه قوانین حکومت الهی با حکومت‌های بشری

بر اساس تفاوت در ارزش‌ها، قوانین هم تغییر می‌کند. در یک کشوری یک قانونی حکم‌فرما می‌شود، در یک کشوری قانون دیگری. به خاطر اینکه قوانین، برخاسته از خواست‌های مردم است و خواست‌های مردم با هم تفاوت پیدا می‌کند، در آن‌ها تغییر پیدا می‌شود و لذا قانون‌هایی هم که وضع می‌کنند با هم تفاوت می‌کند؛ اما در نظام الهی، دستگاه قانونی همان است که خدا وضع می‌کند. ممکن است نیازهای متغیر جامعه احتیاج به یک مقررات متغیری داشته باشد اما همه این‌ها در چارچوبه یک قوانین کلی شکل می‌گیرد. مسلماً وقتی جامعه‌ای به جای مال سواری می‌خواهد سوار خودرو بشود، سوار قطار شود، سوار هواپیما شود، احتیاج به مقررات خاصی دارد که در آن زمان‌ها این مقررات نبود اما همه مقررات در یک چارچوبه‌ی ارزش‌های عامی باید شکل بگیرد.

پس یک تفاوت اساسی در بین حکومت الهی با حکومت‌های بشری این است که قوانین و مقررات حکومت‌های الهی تابع امر و نهی خداست و در حدی نوسان دارد و در حدی قابل‌انعطاف است که باز خود خدا آن را اجازه داده باشد اما در نظام‌های بشری، قوانین تابع خواست مردم است و با رأی اکثریت تفاوت می‌کند. اگر ۵۰ درصد از مردم به علاوه یک نفر نظرشان یک چیزی بود آن قانون می‌شود. اگر یک نفر جابجا شد و ۵۰ درصد منهای یک نفر شد، دیگر از اکثریت می‌افتد و قانون عوض می‌شود اما در قوانین الهی این‌چنین نیست. البته باز اشاره می‌کنم که مقررات زودگذر موسمی و منطقه‌ای و محلی، این‌ها در چارچوب یک قوانین کلی ثابتی که ما در حکومت الهی به این‌ها احکام حکومتی و اختیاراتی که حاکم برای وضع مقررات متغیر دارد می‌گوییم، قابل تغییر است.

امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف؛ احیاگر احکام الهی

بر این اساس، حاکم اسلامی که مظهر تامش آن بزرگوار است وقتی ظهور می‌فرمایند و حکومت ایشان در روی زمین برقرار می‌شود همان احکام اصلی اسلام را احیا خواهند کرد؛ حدود تعطیل شده‌ای که به بهانه‌هایی تعطیل شده و اجرا نمی‌شود، وقتی آن حضرت تشریف می‌آورند آن حدود را دوباره می‌آورند. این‌که در دعای ندبه می‌خوانید کجاست آن کسی که بیاید احکام الهی را اجرا کند؟! کجاست آن کسی که حدود تعطیل‌شده را به اجرا دربیاورد و احکام تغییریافته را به اصل خودش برگرداند؟! این‌ها نشانه این است که احکام و مقرراتی که حضرت اجرا می‌کنند همین احکامی است که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آورده‌اند.

شيوه‌ قضاوت امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف در دوران ظهور

باید بین پرانتز نکته‌ای عرض کنم که استثنائش که ممکن است در ذهن بعضی‌ها بیاید استدراک شود؛ ممکن است در یک زمانی، فرض کنید در مورد قضاوت، قاضی بر اساس شاهد حکم کند و در صورت نبودن شاهد بر اساس یمین؛ إِنَّمَا أَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ‌ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ؛[13] این مال این است که قاضی به طور طبیعی علم به خود قضیه ندارد و نمی‌داند واقعاً حق با کیست. این است که برای اینکه مصالح جامعه بگذرد به طور ظاهر عمل می‌کند و بر اساس اینکه اگر مدعی دو تا شاهد عادل آورد، قاضی بر اساس آن، حکم می‌کند. گاهی هم ممکن است اتفاقاً آن شاهدها دروغ گفته باشند یا اشتباه کرده باشند ولی بالاخره حکم قاضی، نافذ است.

اگر کسی در مقام قضاوت باشد که واقعیت را بداند، می‌داند این مال کیست، مردم هم قبول دارند که او می‌داند، برای او دیگر احتیاجی نیست به اینکه مطالبه شاهد و مطالبه یمین بکند. این قضاوتی است که در میان همه انبیا به حضرت داوودعلی نبینا وآله و علیه‌السلام نسبت داده شده که ایشان با علم خودشان قضاوت می‌کردند. در روایات ما هم آمده که وقتی حضرت قائم‌صلوات‌‌الله‌‌عليه تشریف می‌آورند قضاوتشان قضاوت داوودی خواهد بود. این معنایش تغییر حکم نیست و فقط موضوع آن منتفی می‌شود. وقتی قضیه معلوم است که حق با کیست دیگر احتیاج ندارد به اینکه به بیّنات و اَیمان تمسک شود. این‌ را به عنوان مثال عرض کردم.

ممکن است چیزهایی در آن زمان اجرا شود که در این زمان ما موضوع ندارد. در این موارد فقط موضوعش تغییر می‌کند نه اینکه حکم و قانون جدیدی می‌آید؛ قانونش از طرف خدا وضع شده است منتها در زمان ما مصداق آن، تحقق پیدا نمی‌کند و در آن زمان مصداق خواهد داشت. این را به عنوان استدراک عرض کردم. البته خودش یک باب مفصلی است و احتیاج به تحقیق دارد و خودش می‌تواند موضوع یک رساله تحقیقی باشد که در چه جاهایی است که ممکن است اجرای احکام، به صورتی که امروز ما موظف هستیم به ظاهر عمل کنیم نباشد و آن وقت تغییراتی در نحوه قضاوت پیش بیاید.

نیابت عام امام غایب؛ منشأ اعتبار مرجعیت تقلید تا ولایت‌فقیه

همه ما می‌دانیم که ما در کشورمان انقلاب اسلامی کردیم و امروز به برکت خون‌های پاک شهدا و رهبری‌های حضرت امام‌رضوان‌الله‌علیه و جانشین شایسته‌شان، کشور ما حکومت اسلامی دارد. در مقام اجرا آیا حکومت اسلامی‌ای که ما امروز داریم عیناً مثل حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه است یا نه، تفاوت‌هایی دارد؟ ما معتقدیم که ولی‌فقیه که در رأس حکومت قرار می‌گیرد مشروعیتش از طرف ائمه معصومین است برای اینکه آن‌ها فرمودند که وقتی به ما دسترسی ندارید به فقهای واجد شرایط مراجعه کنید. آن‌ها اجازه داده‌اند که ما به فقها و به ولی‌فقیه مراجعه کنیم؛ چنانکه فرض کنید اگر امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه مالک اشتر را به عنوان حاکم یک مملکتی می‌فرستادند، مردم موظف بودند از ایشان اطاعت کنند، با اینکه ایشان معصوم نبودند اما چون از طرف معصوم مأمور بودند لذا لازم‌الاطاعة بودند.

فقهای عصر ما با اینکه معصوم نیستند اما کسی که به مقام ولایت می‌رسد، با یک امر عام، مأمور است. بعضی‌ها در اینجا مغالطه می‌کنند و می‌گویند کسانی که قائل به نصب هستند معتقدند که شخص ولی‌فقیه از طرف امام تعیین شده است. هیچ‌کس چنین ادعایی نکرده است. اگر کسی هم چنین ادعایی کرده باشد یا بکند یک حرف شاذّی است. هیچ‌کس نگفته شخص ولی‌فقیه از طرف امام زمان‌صلوات‌‌الله‌‌عليه تعیین شده است. منظور همان نصب عام است که اصطلاح عامی است که همه ما می‌دانیم و می‌گوییم نایب امام زمان. قبل از تشکیل حکومت اسلامی هم به مرجع تقلید می‌گفتیم نایب امام زمان است. به مجتهد جامع‌الشرایط هم می‌گفتیم نایب امام زمان است. این معنایش نیابت خاص نیست. نیابت خاص مخصوص چهار نفر بود. بعد دیگر ما نیابت خاصی نداریم. همان نیابت عامی است که با امر عام فرمودند که در امور اجتماعی و سیاسی‌تان به فقهای واجد شرایط مراجعه کنید و با دستور آن‌ها مشروعیت پیدا کرده است. به‌هرحال مشروعیت ولی‌فقیه دنباله مشروعیتی است که از طرف ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين تعیین شده و آن مشروعیت، دنباله مشروعیت پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و ائمه معصومین‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است که به حسب برداشت شیعه از نص قرآن استفاده می‌شود. فقها هم از آن جهتی که مأموران ائمه معصومین هستند اطاعتشان لازم است با شرایط خاصی که دارد.

تفاوت حکومت امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف با حکومت ولایت‌فقیه

ما برای اینکه ولی‌فقیه را بشناسیم و بدانیم که در این زمان از چه کسی باید اطاعت کنیم یک سازوکاری تعیین شده است؛ انتخاباتی هست؛ مردم، خبرگان را تعیین می‌کنند؛ خبرگان در بین خودشان کسی را که افضل و اصلح می‌دانند برمی‌گزینند و او ولی‌فقیه می‌شود و اطاعتش بر مردم لازم می‌شود. آیا در زمان ظهور حضرت هم این‌چنین است؟ آیا مردم می‌آیند رأی می‌دهند که از امام زمان اطاعت کنید و او حاکم باشد یا نه آن وقت جور دیگری است؟!

این تفاوتی است که حکومت ایشان حتی با این حکومت الهی و اسلامی زمان ما هم خواهد داشت. عرض کردم حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه به عنوان یک حکومت الهی یک تفاوت‌هایی با حکومت‌های بشری دارد، یک تفاوتی هم با سایر حکومت‌های حق الهی دارد ازجمله همین حکومتی که در کشور ما الآن وجود دارد و ما خدا را شاکریم که به برکت آن مرد بزرگ، رهبری‌های ایشان و به برکت خون‌های پاکی که در این راه ریخته شد، ما به این برکت و به این موهبت نائل شدیم ولی به‌هرحال سازوکار تعیین حاکم همین است که باید خبرگان تعیین کنند. البته غیر از معصوم هیچ کس مصون از خطای مطلق نیست. ممکن است اشتباهی هم پیش بیاید مثل اشتباه در همه جای دیگر. وقتی مردم می‌خواهند مرجع تقلیدی انتخاب کنند چگونه انتخاب می‌کنند؟ می‌روند از کسانی که خبره هستند می‌پرسند آقا! چه کسی اعلم است؟ وقتی بیّنه‌ای برای آن‌ها شهادت داد که این آقا اعلم است از او تقلید می‌کنند. خب ممکن هم هست، احتمال هم دارد که واقعاً اعلم نباشد اما حجت بر آن‌ها تمام است. مخصوصاً وقتی عموم مردم، عموم خبرگان و نخبگان، اکثریت قاطعشان، یک شخص واحدی را تعیین کردند، آدم خیلی اطمینان پیدا می‌کند به اینکه باید از او تقلید کند ولی درعین‌حال احتمال یک در هزار هم ممکن است بدهند که اشتباه باشد. این احتمال در این زمان ما که دسترسی به معصوم نداریم ضرری به اعتبار حکومت نمی‌زند اما وقتی خود امام معصوم وجود داشته باشد، دیگر احتمال اشتباه یک درصد هم در آنجا راه ندارد. حتی یک در هزار و یک در میلیونش هم راه ندارد. او معصوم است، علم او علم الهی است، او بر همه چیز ناظر است. ما بسیار بیش از آنچه از مقامات ائمه شناخته‌ایم را باید بشناسیم و به حسب مراتب، کم‌کم معرفت بیشتری به آن‌ها پیدا کنیم؛ فَمٰا شَی‌ءٌ مِنْهُ إِلّٰا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیهِ السَّبیلُ خِیٰارُهُ لِوَلِیِّکُمْ نِعْمَةٌ و انْتِقٰامُهُ مِنْ عَدُوِّکُمْ سَخْطَةٌ فَلٰا نَجٰاةَ وَ لٰا مَفْزَعَ إِلّٰا أَنْتُمْ وَ لٰا مَذْهَبَ عَنْکُمْ، یٰا أَعْیُنَ اللَّهِ النّٰاظِرَةَ و حَمَلَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ مَسٰاکِنَ تَوْحیدِهِ فی أَرْضِهِ وَ سَمٰائِهِ. امام چشم خدا در روی زمین است؛ یٰا أَعْیُنَ اللَّهِ النّٰاظِرَةَ!

به‌هرحال در آن زمان این صفات برجسته امام معصوم ظهور می‌کند و دیگر احتیاجی به این اسباب ظاهری و این تکلّفات و این وسایلی که محتمل‌الخطا است نخواهد بود. امر ایشان، امر خداست بدون هیچ سر سوزن احتمال خطایی.

کیفیت اصلاح جامعه در حکومت حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه

یک بحث کوتاه دیگری هم به عنوان تطبیق عرض کنم و دیگر خاتمه بدهم. البته همه این‌هایی را که عرض کردم درواقع طرح مسئله است. باید ان‌شاءالله محققین درباره همه این‌ها به صورت گسترده و عمیق بحث کنند و ان‌شاءالله نتایج خوبی عاید همه جامعه ما بشود.

ما در روایات آخرالزمان و علائم ظهور حضرت مهدی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه شنیده‌ایم که در آن زمان، سطح معلومات، دانش و فرهنگ مردم ارتقا پیدا می‌کند. تعبیراتی هم هست که حضرت دستشان را روی سر مردم می‌گذارند و مردم عقولشان کامل می‌شود. یک چنین تعبیراتی هم در روایات نقل شده است اما باید بدانیم که این معنایش این نیست که همه اقشار مردم یک معرفت کاملِ عمیقی پیدا می‌کنند و دیگر جای عصیان و انحراف و گمراهی در بین مردم وجود ندارد.

در همین رابطه سؤال می‌شود که وقتی حضرت تشریف می‌آورند چگونه شروع به اصلاح جامعه می‌کنند؟ این مسئله بسیار مهمی است. من در ظرف چند دقیقه‌ای که از وقتم مانده اشاره‌ای می‌کنم و ان‌شاءالله عزیزان محقق، این بحث‌ها را دنبال می‌کنند و ان‌شاءالله نتایجشان را به جامعه عرضه خواهند کرد. از روایات ما برمی‌آید که وقتی حضرت تشریف می‌آورند بزرگ‌ترین همّشان این است که مردم را هدایت کنند و راه صحیح را به مردم نشان بدهند. طبعاً در ابتدا از کشورهای اسلامی و شیعه‌نشین شروع می‌کنند و بعد کم‌کم به سایر کشورها گسترش پیدا می‌کند. اینکه این کار چقدر طول می‌کشد را خدا می‌داند اما این کار، به‌سادگی انجام نمی‌گیرد. ما خیال می‌کنیم که حضرت تشریف می‌آورند، پشتشان را به دیوار کعبه تکیه می‌دهند و خودشان را معرفی می‌فرمایند، مردم هم دسته‌دسته می‌آیند و قضیه تمام می‌شود! در روایات فراوانی هست که مسئله به این سادگی نیست. هم در مقام تعلیم مردم و اتمام‌حجت بر مردم، کار بسیار سخت است و هم در مقام مبارزه با دشمنان و زورمداران کار به این سادگی‌ها نیست.

رویارویی با نخبگان جامعه؛ بزرگترین مشکل امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

یکی از مشکلاتی که حضرت در ابتدای کار با آن مواجه می‌شوند که در روایتی بزرگترین مشکل حضرت معرفی شده رویارویی با نخبگان جامعه است. وقتی حضرت تشریف می‌آورند مردم به این سادگی، حتی آن‌هایی که قاعدتاً می‌بایست تسلیم بشوند و چه‌بسا ادعای این را داشتند که ما منتظر ظهور حضرت بودیم- یادمان نرود که قبل از بعثت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بنی‌اسرائیل آمده بودند در حجاز متوطّن شده بودند و منتظر ظهور پیغمبر آخرالزمان بودند؛ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا؛[14] آن‌ها منتظر بودند ولی فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ![15] همان کسی که انتظارش را می‌کشیدند وقتی آمد، با او مخالفت کردند و با او جنگیدند! عین همین جریان در زمان ظهور حضرت هم اتفاق خواهد افتاد! - کسانی که ادعای انتظار ظهور حضرت را می‌کشند، وقتی حضرت تشریف بیاورند به این آسانی‌ها قبول نمی‌کنند!

روایتی هست که در کشف الغمة نقل شده است، صاحب بحار هم در بحار ذکر کرده و در بعضی از مجامع روایی دیگر هم آمده است. فُضیل بن یَسار که یکی از اصحاب خاص حضرت صادق‌علیه‌‌السلام هست این روایت را درباره ظهور امام دوازدهم از ایشان نقل می‌کند. می‌گوید حضرت فرمود إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اِسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ اَلنَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اِسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مِنْ جُهَّالِ اَلْجَاهِلِيَّةِ![16] ما شنیده‌ایم که وقتی حضرت تشریف می‌آورند سطح علم مردم بالا رفته و فرهنگشان متعالی است و بسیار پیشرفته هستند. امام صادق‌علیه‌‌السلام می‌فرماید وقتی حضرت ظهور می‌کند مشکلاتی که از طرف نادانان و جاهلان، جاهلان واقعی که خودشان مدعی علم هستند، از عالم نمایان، با آن‌ها مواجه می‌شود بیش از مشکلاتی است که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله از طرف جهّال جاهلیت مواجه شدند!

می‌دانیم که در میان همه پیغمبران، پیغمبر اسلام بیش از همه از مردم اذیت شد. خود ایشان فرمودند مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ.[17] امام صادق‌‌علیه‌‌السلام می‌فرمایند اذیتی که امام دوازدهم از مردم زمان خودش می‌بیند بیش از اذیتی است که پیغمبر از جهّال جاهلیت دید! فضیل تعجب می‌کند! قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ؟! چه جور می‌شود که این مردم این‌قدر اذیت کنند؟! حضرت فرمودند إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَتَى اَلنَّاسَ وَ هُمْ يَعْبُدُونَ اَلْحِجَارَةَ وَ اَلصُّخُورَ وَ اَلْعِيدَانَ وَ اَلْخُشُبَ اَلْمَنْحُوتَةَ؛ پیغمبر اسلام وقتی مبعوث شدند با مردمی مواجه شدند که کارهایشان بسیار نابخردانه بود و به‌سادگی می‌شد به آن‌ها فهماند که این کار غلط است. خودشان سنگ و چوب را با دست خودشان می‌تراشیدند و آن را پرستش می‌کردند! پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله خیلی ساده می‌توانستند با این‌ها بحث کنند که آقا! چیزی که خودتان می‌تراشید چطور می‌شود خدا بشود؟! معروف است که بعضی‌هایشان خدای خودشان را از کشک و خرما درست می‌کردند! خب یک چنین چیزی را بگویند آقا! چیزی که خودت درست کردی و وقتی گرسنه می‌شوی می‌خوری، این چگونه می‌تواند خدای تو باشد؟! بحث با این‌ها ساده بود و خیلی مشکل نبود اما إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَى اَلنَّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اَللَّهِ؛ وقتی حضرت تشریف می‌آورند با مردمی مواجه می‌شوند که قرآن را به رأی خودشان تفسیر می‌کنند و بر اساس تفسیر ایشان با ایشان به مبارزه برمی‌خیزند! می‌گویند قرائت ما این است، معنی آیه قرآن این است که ما می‌گوییم نه آن چیزی که تو می‌گویی و تو رفتارت بر خلاف قرآن است، بنابراین باید با تو جنگید! در یک نقلی این هست که وَ إِنَّ الْقَائِمَ يَخْرُجُونَ عَلَيْهِ فَيَتَأَوَّلُونَ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُقَاتِلُونَهُ عَلَيْهِ‌؛[18] عالمان و مدعیان تفسیر قرآن می‌گویند تو قرآن را عوضی معنا می‌کنی! معنای آن این است که ما می‌گوییم، قرائت ما درست است و بعد در مقام جنگ با ایشان برمی‌آیند! آن‌ها اقدام به جنگ می‌کنند؛ يُقَاتِلُونَهُ عَلَيْهِ‌!

حضرت با یک چنین مردمی چه بگویند؟! اگر بفرماید قرآن هست؛ می‌گویند قرآن را قبول داریم، ما مسلمان هستیم، قرآن از طرف خداست، پیغمبر درست است اما معنی‌اش این‌که تو می‌گویی نیست! معنایش این است که ما می‌گوییم. قرائت ما این است. قرائت تو قرائت قدیمی است، ارتجاعی است، آن به درد نمی‌خورد. قرائت صحیح آن است که ما می‌گوییم؛ بنابراین تو باید تسلیم ما بشوی نه ما تسلیم تو؛ و می‌گویند بر این اساس، با تو می‌جنگیم! این بزرگ‌ترین دشواری‌ای است که امام عصرارواحنافداه بعد از ظهورشان با آن مواجه هستند؛ ایشان با علما مواجه‌اند! با فرهیختگان جامعه! می‌گویند تو اصلاً واجب‌القتل هستی! تو داری مسیر مردم را تغییر می‌دهی و منحرف می‌کنی! حضرت به این‌ها چه بگویند؟! چگونه رفتار کنند؟!

پیغمبر برای بت‌سازان و بت فروشان می‌توانست به‌راحتی اثبات کند که راه آن‌ها خطاست اما آن کسی که می‌گوید فهم من از قرآن این است و فهم من درست است حضرت چه کار کند که فهم او را عوض کند؟! بسیار کار سختی است. این است که حضرت در ابتدا خیلی با خودی‌ها مشکل دارد که زیر بار او نمی‌روند، می‌گویند تفسیر تو از قرآن صحیح نیست؛ تا بالأخره حجت را برای آن‌ها تمام کند، فتنه آن‌ها را خاتمه بدهد و بعد سراغ دیگران برود.

شیوه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف در تشکیل حکومت جهانی

کسی که می‌خواهد حکومت جهانی تشکیل بدهد، می‌خواهد همه کشورهای دنیا را اداره کند، یک کادر بسیار مجهزی می‌خواهد. شما ملاحظه بفرمایید یک رئیس‌جمهوری که چهار سال می‌خواهد حکومت کند برای پیدا کردن ۲۰ تا وزیر چقدر زحمت می‌کشد، آخر هم وزیر دلخواهش را پیدا نمی‌کند. کسی که می‌خواهد همه جهان را اداره کند، با فرهنگ‌های مختلف، سلیقه‌های مختلف، افکار مختلف، با چه کادری می‌تواند با این‌ها مواجه شود؟! پیش‌بینی شده که ۳۱۳ نفر از کامل‌ترین انسان‌ها ازلحاظ فهم، ازلحاظ تقوا و ازلحاظ مدیریت، در اختیار ایشان قرار می‌گیرند و همه این‌ها بیش از اسباب ظاهری از الطاف الهی برخوردار هستند، چیزهایی که نمونه‌اش برای پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هم اتفاق افتاد. معجزاتی که برای آن حضرت اتفاق افتاد، ولی عصرارواحنافداه هم این کرامت‌ها را به دست آن‌ها و به اذن الله اجرا می‌کند. آنجایی هم که حجت بر کسانی تمام شد و فقط از روی عناد، با حق مقابله می‌کنند حضرت با آن‌ها می‌جنگند.

پاسخی به شبهه کشتار وسیع امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

آن روایاتی که در این زمینه است که حضرت وقتی تشریف می‌آورند چه اندازه خونریزی می‌شود، این‌ها مال این مقام است. بالأخره با ظهور آن حضرت طوری نمی‌شود که انسان‌ها فرشته بشوند. کسانی که طالب ریاست هستند، طالب ثروت هستند، طالب برتری‌جویی‌ها و رانت‌ها هستند، این‌ها آن زمان هم هستند. حضرت اول سعی می‌کنند آن‌ها را هدایت کنند و حجت را بر آن‌ها تمام کنند. وقتی معلوم شد که فقط از روی عناد حاضر نیستند که زیر بار حق بروند با آن‌ها می‌جنگد.

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم می‌دهیم بر عزت اسلام و مسلمین بیفزا!

در ظهور آن حضرت تعجیل بفرما!

ما را از خادمان کوچک آن حضرت محسوب بفرما!

قلب مقدس ایشان را از همه ما راضی و خشنود بفرما!

مقام معظم رهبری را در پناه امام زمان از همه آفات و بلیات محفوظ بدار!

همه کسانی که برای اسلام و مسلمین خدمت می‌کنند، در راه خدمت به اسلام و مسلمین یاری بفرما!

عاقبت امر همه ما ختم به خیر بفرما!

والسلام علیکم و رحمةالله


[1]. مفاتیح‌الجنان، دعای افتتاح.

[2]. نور، 55.

[3]. انبیاء، 105.

[4]. ذاریات، 56.

[5]. اعراف، 54.

[6]. آل‌عمران، 145.

[7]. یونس، 100.

[8]. نساء، 59.

[9]. حشر، 7.

[10]. مائده، 99.

[11]. نساء، 64.

[12]. جاثیه، 23.

[13]. کافی، ج 7، ص 414.

[14]. بقره، 89.

[15]. همان.

[16]. الغيبة (نعمانی) ، ج ۱، ص ۲۹۶.

[17]. المناقب، ج ۳،ص ۲۴۷.

[18]. الغيبة (نعمانی) ، ج ۱، ص 297.

 

پرونده ویژه: