تحقق کارآمدی دین در جامعه؛ موانع و راهکارها

در همایش از دین جهانى به جهان دینى؛ شیراز
تاریخ: 
چهارشنبه, 25 مرداد, 1385

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح پرفتوح امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم.

قبل از هر چیز پیروزى شكوهمند برادران حزب‌‌الله لبنان را به پیشگاه مقدس ولی عصر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارواحنا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فداه، مقام معظم رهبرى و همه علاقه‌‌مندان به اسلام و تشیع، تبریك و تهنیت عرض می‌‌کنیم و از خداوند متعال توفیق و پیروزى روزافزون را براى آن عزیزان و سعادت و پاداش اخروى را براى شهدایشان درخواست مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم.

خدا را شكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم توفیق عنایت فرمود که در این محل نورانى دانشجویى شركت كردم و فرصتى حاصل شد كه دقایقى با هم گفتگویى داشته باشیم. خوشبختانه موضوع همایش از موضوعات اساسى و حیاتى دوران زندگى اجتماعى- سیاسى ماست و جا دارد كه عزیزان با همت بلندى كه دارند و با روح كنجكاوى و تحقیقى كه ما در دانشجویان و دانشگاهیان عزیزمان سراغ داریم این مسئله را با ابعاد مختلفش بررسى عالمانه و محققانه بكنند و ان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاءالله بتوانند اساس این انقلاب كه اسلام و فرهنگ اسلامى است را کارآمد كنند و در جامعه تأثیر عینى ببخشند.

عنوان و محور بحثی که براى عرایض بنده پیشنهاد کرده‌‌اند فعال‌‌سازی كارآمدى دین است. من به كسانى كه این عنوان را براى این بحث انتخاب کرده‌‌اند و حتماً سایر سخنرانى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بحث‌‌ها هم کم‌‌وبیش با این عنوان ارتباط داشته است تبریك مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم كه این انتخاب، نشانه اهتمام، نشانه هوشمندى، نشانه رشد فكرى و اجتماعى و نشانه رشد فرهنگی دانشجویان عزیز ماست كه از مسائل كلیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه معمولاً از وراى آب‌‌ها به این جا القاء مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود صرف‌‌نظر کرده‌‌اند و یك موضوع ابتكارى كه مورد حاجت كشور ما و عصر ما و نظام ما هست آن را براى تحقیق انتخاب کرده‌‌اند.

بنده طبق معمول که شاید كسانى با سبك بحث‌‌های من آشنا باشند، سعى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم ابتدا مفردات و واژه‌‌هایی كه در عنوان بحث گنجانیده شده را توضیح بدهم، بعد آن وقت به محتواى بحث و نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى از مقدمات بپردازم.

مفهوم دین

مسئله‌‌ای که مطرح هست مسئله فعال‌‌سازی و كارآمدى دین است. ما در این جا سه تا واژه داریم: فعال‌‌سازی، كارآمدى و كلمه دین. البته همه آن‌‌ها متعلقات به دین هستند بنابراین جا دارد که ما اول اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى به مفهوم دین داشته باشیم. شاید تصور شود كه این واژه آن‌‌قدر واضح است كه احتیاج به توضیح و تبیین ندارد ولى كسانى كه در بحث‌‌های تخصصى در زمینه علوم اجتماعى وارد هستند مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند كه مفهوم این واژه، آن‌‌قدرها هم واضح نیست و كسانى كه در این زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بحث کرده‌‌اند، به‌‌خصوص دانشمندان علوم اجتماعى و جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسى دین، درباره تعریف خود دین اتفاق نظر ندارند که اصلاً منظور از دین چیست.

اگر ما بخواهیم وارد این موضوع بشویم و به تعریف‌‌های مختلفى كه از دین شده اشاره كنیم و آن‌‌ها را نقد كنیم و بعد خودمان انتخاب كنیم، خودش به چند جلسه بحث احتیاج دارد لذا من از تعریفات دیگر صرف‌‌نظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و آن مفهومى كه خود ما از دین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمیم و اراده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم و در این بحث‌‌ها هم همان معنا را اراده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم آن را عرض مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم براى اینكه اگر كسانى با سایر مفاهیم و تعاریف آشنایى دارند توجه پیدا كنند كه در این جا منظور ما از دین همین مفهوم با این ویژگی‌‌هایی است كه عرض مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم.

براى ما مسئله دین همان دین اسلام است. اگر تعریفى هم از دین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم باید چیزى باشد كه مصداقش دین اسلام باشد. فرض كنید ما یك تعریفى از دین بكنیم كه با بودیسم یا هندوئیسم تطبیق كند. این به درد كار ما نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد. برای آن باید یك بحث و تعریف بسیار عام گشادى باشد كه بحث ما شامل چنین چیزى نمی‌‌شود. یا فرض بفرمایید مثلاً شامل آیین انسان‌‌پرستی آگوست كُنت هم بشود. این مورد حاجت ما نیست. ما باید براى دین آن تعریفى را بكنیم كه مصداقش دین اسلام است.

همه ما با یك تعریف ساده شناخته‌‌شده‌‌ای آشنا هستیم كه تعریف، بر اساس شمارش عناصر و محتواى یك مفهوم ارائه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. مثلاً فرض كنید درباره آب، گفته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که آب تركیبى از اكسیژن و هیدروژن است؛ یا سایر مركَّبات كه آن‌‌ها را با مفرداتشان تعریف مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این یك نوع تعریف درباره مركبات است که تعریف خوبى هم به حساب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. در عرف ما دین هم یك مفهومى دارد كه مُركَّب از چند عنصر است. حالا بحث تخصصى درباره اینكه کدام‌‌یک از این عناصر نقش اصلى را ایفا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند یا بعضى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش جنبه تبعى دارد آن بحث‌‌ها را درز مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیریم.

عناصر تشکیل‌‌دهنده دین

آنچه در عرف ما معروف است این است كه دین دست‌‌کم از سه عنصر تشكیل شده است؛

الف) اعتقادات و باورهای دینی

یك عنصر، اعتقادات اصلى است كه ما در اصطلاحات عرفى و عامیانه‌‌مان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم اصول دین یا اصول اعتقادات. دین كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم یك سلسله اعتقادات است که در آن، اعتقاد به خداى یگانه، اعتقاد به وحى و نبوت و اعتقاد به كتابی آسمانى به نام قرآن وجود دارد. این‌‌ها یک سلسله اعتقادات قلبى است ولى دین بدون این‌‌ها نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اینکه ما اسلامى داشته باشیم كه اعتقاد به خدا یا اعتقاد به پیغمبر در آن نباشد این دیگر لااقل دین اسلام نیست. حالا اگر كسانى دین را یك جورى تعریف كنند كه بدون اعتقاد به خدا هم بشود بگوییم این دین دارد، همان‌‌گونه که بعضى از جامعه‌‌شناسان درصدد چنین تعریفى براى دین برآمده‌‌اند كه دین منهاى خدا هم داشته باشیم، آن به درد كار ما نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد. در عرف ما و آنچه منظور ما از دین هست این تعریف براى ما كارآیى ندارد.

عنصر اصلى در دین كه بدون شك، ما باید روى آن تكیه كنیم یك سلسله اعتقادات است كه این‌‌ها به منزله ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دین است و لذا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم اصول دین. اصول، جمع اصل است. اصل در لغت عربى یعنى ریشه. این نشانه این است كه دین به یك درخت تشبیه شده است كه این درخت، ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى دارد و تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى و شاخ و برگى. اگر ما بخواهیم یک‌‌خرده به زبان امروزى صحبت كنیم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم بگوییم كه یك عنصر اصلى در دین، باورهایى است كه در آن دین، معتبر است. این یك عنصر.

ب) ارزش‌‌های دینی

عنصر دوم ارزش‌‌هایی است كه در یك دین، معتبر است. حالا كسانى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند بین باورها و ارزش‌‌ها یك رابطه منطقى و یک رابطه تولیدی وجود دارد که باورها ارزش‌‌ها را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زاید. بعضى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها یك نوع روابط دیگرى قائل هستند. حالا باز ما وارد این بحث نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم كه بین واقعیت‌‌ها و ارزش‌‌ها چه رابطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى وجود دارد. اعتقادات اشاره به یك سلسله واقعیت‌‌ها و هست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارند و ارزش‌‌ها از طریق بایدهاست. اینکه چه ارتباطی بین این‌‌ها هست بحث معروفى است كه در جامعه ما به‌‌خصوص از اوایل انقلاب بسیار رواج داشت و دیگر کم‌‌کم افول پیدا كرد.

به‌‌هرحال عنصر دومى كه در دین مطرح هست یك سلسله ارزش‌‌هاست؛ چه چیزهایى خوب است و چه چیزهایى بد است، به‌‌خصوص در زمینه اخلاق و ملكات نفسانى. مثلاً شجاعت خوب است، فداكارى خوب است، عدالت خوب است، ظلم‌‌ستیزی خوب است و اضدادش بد است. این‌‌ها یك سلسله ارزش‌‌هاست. دین یك ارزش‌‌های خاصى را ارائه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه ممكن است دیگران، مخالفان و منكران آن دین، همه آن ارزش‌‌ها را قبول نداشته باشند. بالاخره ارزش‌‌هایی كه در یك دین، معتبر است عنصر دوم دین را تشكیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

ج) مقررات رفتاری و احکام فردی و اجتماعی

عنصر سوم دین مقررات رفتاری‌‌ای است كه از این ارزش‌‌ها نشأت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. وقتى یك قواعد كلى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى داشتیم كه چه چیزهایى خوب است، چه چیزهایى باید باشد، چه چیزهایى نباید باشد، در مقام مقررات اجرایى، این‌‌ها به صورت ریز خودنمایى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه لااقل در دو بخش احكام فردى و احكام اجتماعى دسته‌‌بندی مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. خود احكام اجتماعى شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى متعددى دارد؛ در زمینه مسائل خانواده، مسائل اقتصاد، مسائل حقوق، مسائل سیاست، مسائل تجارت و روابط بین‌‌الملل و سایر مسائلى كه در حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مختلف حقوق قرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و مقررات خاصى را ایجاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. این مجموعه احكام فردى و اجتماعى هم عنصر سوم از عناصر دین را تشكیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

این همان تعریف معروفى است كه دین عبارت است از عقاید، اخلاق و احكام. این یک عنصرشمارى در تعریف دین است که ما هم همین را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیریم. حالا اینکه شكل و صیغه بیانش چه باشد، فرمش چه باشد، سه عنصرى كنیم، بیشتر كنیم، كمتر كنیم، آن‌‌ها دیگر در بیان تغییر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند اما محتوا همین است كه عرض كردم. آن دینى كه ما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم، یك سلسله باورهاست، یك سلسله ارزش‌‌هاست و یك سلسله مقررات رفتارى یا احكام. این حالا تعریف واژه دین بود.

مفهوم کارآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دین

بعد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم كارآمدى دین؛ كارآمدى دین یعنى چه؟ معمولاً این واژه در یك جایى كاربرد دارد و در مورد چیزى به كار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود كه دو حالت دارد؛ در یك حالتش یك امرى است كه از كار افتاده و تأثیر چندان قابل‌‌توجهی ندارد. مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم این كارآمد نیست. یك حالت دیگرى ممکن است براى این تصور شود كه این مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند كارآمد باشد یعنى نقش خودش را درست ایفا كند و آن وقت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم این كارآمد است. پس ما وقتى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم كارآمدى دین، معنایش این است كه براى دین دو حالت فرض کرده‌‌ایم؛ یك حالت این است كه دینى داریم که كارآمد است یا دین در یك موقعیتى قرار گرفته كه كارآمدى دارد و یك موقعیتى هم دارد كه كارآمدى ندارد و ما به دنبال آن موقعیتى براى دین هستیم كه كارآمد باشد و بتواند نقش خودش را در اجتماع ایفا كند، ببینیم آن چه حالتى است و آن را بشناسیم.

دین کارآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یا کارآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دین؟!

با توجه به این مفهوم دین، این سؤال مطرح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه اصلاً خود دین یك عنصر و یك نیروى درونى براى كارآمدى دارد یا نه، خودش یك موجود مرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است، حیاتى ندارد، باید یك نیرویى در آن دمید تا كارآمد شود؟! فرض بفرمایید اگر بخواهیم باز یک تحلیل علمى بكنیم، بگوییم كارآمدى دین یك مكانیسم است یا یك دینامیزم است؟! دین، خودجنبى دارد، خودش عاملى براى تحرك و پویایى دارد یا نه، دین یك موجود ساكت مرده ثابتى است، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود یك نیرویى در آن دمید و این را به كمك آن نیرو، كارآمد كرد؛ مثل یك نیروى مکانیکی‌‌ای كه وارد یك جسم ساكنى می‌‌شود و آن را به حركت درمی‌‌آورد. درواقع این حركت مال آن نیرو است و مال آن جسم نیست. آن نیرو است كه این را به حركت درآورده و آن نیرو غیر از خود این شى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ء است. مثلاً حركتى كه در اتومبیل ملاحظه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایید. یك وقت اتومبیل ایستاده و خود اتومبیل حركتى ندارد. یك نیرویى طبق یك مكانیسم خاصى وارد می‌‌شود و این جسم ساكن را به حركت درمی‌‌آورد. این سؤال مطرح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه اصلاً آیا خود دین یك دینامیزم دارد، یك عامل خودجنبى و خودتحركى دارد یا نه، باید یک نیرویى به آن وارد كنند تا اینكه به حركت دربیاید و فعال شود و نتیجه ببخشد؟! این سؤال از همین‌‌جا در ذهن پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه باید به آن جواب داد.

بعد تصور شده به اینكه این كارآمدى، باز دو حالت دارد؛ یعنى تصور شده كه دین یك كارآمدى ذاتى دارد و یك دینامیزم تحرك و پویایى دارد ولى این مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند فعال نباشد. باز اگر بخواهیم با اصطلاحات علمى تطبیق كنیم فرض بفرمایید كه ما گاهى انرژى ساكن داریم، گاهى انرژى متحرك داریم. یك وقت یك پتانسیل است، یك وقت هم یك انرژى فعالى است كه الآن منشأ اثر است. ممكن است در یك جسمى انرژى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى وجود داشته باشد اما بالفعل و فعال نباشد و باید با یك كاتالیزور یا یك عامل دیگری این نیرو را فعال كرد.

گاهى چنین تصوری مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه دین هم یك كارآمدى بالقوه دارد. حالا براى اینكه تعبیر صحیح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تری بشود این‌‌گونه فرض کنید که در دین یك پتانسیلى براى تحرك هست ولى این همیشه فعال نیست. باید یك عاملى كمك كند تا اینكه این نیروى بالقوه، به فعلیت برسد. پس ما دنبال این هستیم که ببینیم چه عاملی مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند این نیروى بالقوه دین را به فعلیت برساند و آن را فعال كند. این توضیحی درباره این تیترى بود كه براى سخنرانى در نظر گرفته شده است.

اما حالا جواب‌‌هایی كه ما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم به این سؤال بدهیم را ما به عنوان یك گزینه عرضه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم تا شما خودتان انتخاب كنید. اولاً ما باید دین را طبق یك تعریف بپذیریم. دیگر نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت طبق یك تعریف، چنین است و طبق یك تعریف، چنان است. فرض ما این است كه دین یک مفهومى است كه مصداقش دین اسلام است. در این جا باید یك مقدارى درنگ كنیم كه درست است كه همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ما دین اسلام را قبول داریم و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم درباره پویایى اسلام و كارآمدى اسلام و فعال كردن این نیروى بالقوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش فكر كنیم اما واقعاً در اسلام چه اندازه چنین پتانسیلى وجود دارد؟!

ضرورت بحث قلمرو دین

حقیقت این است كه بسیارى از مطالبى كه ما آن‌‌ها را قطعى و ضرورى تصور مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم، در اثر بعضى القائات و شبهات و مطالب انحرافى، به صورت یك سؤالِ محتاج به پاسخ و تبیین درمی‌‌آید. همه ما تصورمان از اسلام و دین اسلام این است كه یك مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از باورها، ارزش‌‌ها و مسائل اخلاقى است كه در تمام شئون زندگى انسان نقش ایفا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و ما در زندگى، جایى، مسئله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى و یا حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى نداریم كه دین در آن جا حرفى براى گفتن نداشته باشد و كاملاً از قلمرو دین، خارج باشد. تصور ابتدایى ما این است اما یك بحث‌‌هایی كه اخیراً به تبع غربى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مطرح شده و بعضى از نواندیشان ما این‌‌ها را خیلى با آب‌‌وتاب در مقاله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، در سخنرانى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و در کتاب‌‌هایشان مطرح کرده‌‌اند، براى بسیارى از كسانى كه تخصصى در این مسائل ندارند یا مطالعاتشان كم است منشأ سؤال شده است. حالا به تاریخچه این بحث و ریشه این‌‌ها نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم وارد بشوم چون بحث، طولانى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

دیدگاه‌‌های مختلف نسبت به دین

الف) نگاه اسطوره‌‌ای به دین

اجمالاً مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید كه بعد از قرون وسطى در اروپا، یك تحولى در مفهوم دین و قلمرو دین پدید آمد. قبلاً در اروپا تصور مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه دین - اینجا دین كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم یعنى مسیحیت- تصور مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه دین در تمام شئون زندگى انسان‌‌ها دخالت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌کند و عملاً كلیساى كاتولیك همین كار را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد؛ ولى بعد از دوران قرون وسطى و از زمان رنسانس به بعد تحولاتى پیدا شد كه دین اصلاً به طول كلى زیر سؤال رفت كه اصلاً آیا دین، واقعیتى دارد یا نه، دروغ است، افسانه است، اسطوره است؟!

گاهى در بعضى از کتاب‌‌های جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسى ملاحظه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایید که دین، اساطیر، افسانه، خرافات و سحر و جادو در یك ردیف ذكر شده و در یك مقوله گنجانیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این طرز فكر تقریباً از زمان رنسانس پدید آمد كه دین یك چیزى شبیه افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اساطیر است، این ناظر به واقعیت‌‌های زندگى نیست و خیلى جدى نیست، یك چیزى است که حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است و حالا اینکه آیا اصلاً لازم است که در حاشیه وجود داشته باشد یا نه، در آن هم اختلاف‌‌نظرهایی هست.

بعدها، در قرن اخیر، مارکسیست‌‌ها گفتند که اصلاً وجود دین نه‌‌تنها فایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى ندارد بلكه ضرر هم دارد! دین افیون جامعه‌‌هاست! بعضى از كسانى كه در جمهورى اسلامى هم قلمى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدند و سخنى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند دین نه‌‌تنها افیون دولت‌‌هاست بلكه افیون ملت‌‌ها هم هست! به‌‌هرحال این یك نگرش است كه اصلاً دین نه‌‌تنها مفید نیست بلکه اصلاً افیون است، مخدر است، باید با آن مبارزه كرد و باید آن را برانداخت.

ب) دین در حاشیه زندگی

کسان دیگرى به این افراط نبودند؛ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند دین هم به‌‌هرحال یكى از شئون زندگى انسان است ولى مسئله‌‌ای جدى و در متن زندگى نیست. مثلاً به عنوان تشبیه، فرض كنید شعر، نقاشى و امثال آنچه در مقوله هنر واقع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این براى زندگى ضرورتى ندارد. انسان‌‌ها اگر در یك جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى نقاش نداشته باشند از گرسنگى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند، به صنایع و به پیشرفت اقتصادشان هم ممكن است لطمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى نزند اما بالاخره انسان یك ذوقى دارد، یك لطافت روحى دارد، دلش مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد زیبایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را درك كند، بشناسد، از زیبایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى عالم استفاده كند. این‌‌ها در مقوله هنر واقع می‌‌شود. این را نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از زندگى انسان حذف كرد. با حذف کردن این، یك بخشى از زندگى انسان و از انسانیت انسان حذف مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولى از آن مسائلى كه براى انسان مسائل حیاتى باشد و در درجه اول اهمیت باشد و خیلى باید جدى گرفت، از این‌‌ها نیست.

بعد از اینكه ما نیازهاى اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان، نیازهاى فیزیكى و فیزیولوژیكى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان تأمین شد، حیاتمان، دفاعمان، آن دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه مازلو درباره نیازهاى انسان دارد، بعد از اینكه این‌‌ها تأمین شد اگر فرصتى بود كسانى هم به شعر هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازند، به نقاشى هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازند؛ نبود هم نبود. آن به‌‌اصطلاح معتدلان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند دین هم چنین مقوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است. نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت که اصلاً چیز مضرّى است؛ نه، گاهى یك فوایدى هم دارد؛ بالاخره آدم‌‌هایی هستند که افسرده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، از زندگى زده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، دلشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد یك پناهگاه غیبى ولو به خیال آن‌‌ها موهوم، داشته باشند که با آن راز و نیاز كنند. در شاعران هم دیده‌‌اید که گاهى دلشان خیلى که تنگ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود با ماه حرف مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند، با باد صبا سخن مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند، پیام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. خودشان هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند که نه باد، كاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است و نه ماه اما به‌‌هرحال یك احساسى است که در آدم پدید می‌‌آید و به این وسیله هم ارضا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ شعر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که اى باد صبا! اى ماه من! دین هم چنین چیزى است؛ گاهى آدم یك حالاتى پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. وقتى بگوید اى خداى من! اى مظهر زیبایى! و امثال این‌‌ها و در مقابل او به خاك هم بیفتد و مناجات کند این ارضاء مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و احساساتش یك لطافت یا یك تصعیدی پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؛ لذا دین، بد هم نیست اما خیلى هم جدى نیست و حالا نبود هم نبود. مسائل جدى را باید با علم حل كرد؛ علم هم یعنى Science. Science هم یعنى آنچه سروکارش با تجربه است.

ج) نهضت اصلاح گری دینی

از دوران رنسانس این گرایش در جهان غرب، روزبه‌‌روز قوى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شد و به دنبال آن در دوران اصلاح و پروتستانتیزم، در دین هم یك اصلاحاتى انجام گرفت كه تغییراتى در دین داده شود یا به قول آن‌‌هایی كه اصلاح‌‌طلب بودند مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند بازگشت به اصل دین! این‌‌ها تغییراتى است كه کاتولیک‌‌ها و كلیسا در دین ایجاد كرد که ما باید این‌‌ها را حذف كنیم و اصل روح دین همان عدالت و ساده زیستى و پاكى و درستى و امانت و این‌‌هاست. از این‌‌ها بگذرم.

شناخت کامل قلمرو دین؛ لازمه بررسی کارآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دین

پس ما وقتى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم دین، كارآمد است یا نیست باید بگوییم اصلاً قلمرو دین كجاست؟ كجا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد كارآمد باشد؟ ما چه انتظارى داریم از اینكه دین در یك حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كارآمد باشد یا نباشد؟ جای آن كجاست تا ببینیم که آیا كارى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند یا نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟

اگر فرض كردیم كه دین فقط در همان رابطه قلب با خدا، حالا یا خداى واقعى یا العیاذبالله خداى موهوم نقش دارد، اگر نقش دین همین است آدم باید كارآیی آن را هم در همان‌‌جا جستجو كند و سعى هم بكند که در همان‌‌جا نقش خودش را ایفا كند. کسانی بوده‌‌اند مثلاً روانشناسانى مثل ویلیام جِیمز که مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید اصلاً اعتقادات دینی و عبادت و مناجات بود كه من را از بیمارى نجات داد. پس معلوم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که دین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند چنین نقشى داشته باشد كه آدم را از افسردگى، از ناامیدى و از این‌‌گونه مسائل در زندگى نجات دهد. خب این هم یك نقشى است و دین یك كارى دارد.

اگر كارآمدى دین در همین حوزه‌‌هاست یعنى در ارتباط قلب با خداى واقعى یا خداى موهوم و مثلاً در ارتباط با چیزهایى که پشتوانه كارهاى خوب باشد از قبیل اعتقاد به روز جزاء و حساب‌‌وکتاب و بهشت و جهنم و از این حرف‌‌ها، اگر دین همین‌‌هاست ما باید كارآمدی آن را هم در همان حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جستجو كنیم. دیگر توقع نداشته باشیم كه دین روابط بین‌‌الملل را اصلاح كند. طبق این فرض، این‌‌ها ربطى به دین ندارد؛ اما اگر دین را طبق برداشتى كه قدیمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها داشتند و مثلاً مسلمان‌‌ها هم داشتند که مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند دین در همه چیز كار دارد، امام‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود دین براى بشر قبل از انعقاد نطفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش كار دارد تا بعد از مرگش؛ پس دین قبل از انعقاد نطفه انسان با او كار دارد كه این نطفه باید حلال منعقد شود؛ براى اینكه خوب پیشرفت كند غذاى پدر و مادر باید چه باشد. دین از آنجاهایش را كار دارد تا بعد از اینكه از دنیا رفت، بعد هم الی‌‌الابد برای او برنامه دارد. این هم یك جور برداشت از دین است، آن وقت این برداشت، توقع از دین را هم بسیار بالا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. طبق این برداشت، دین یك چیزى است كه با تمام شئون زندگى انسان، با همه مسائل فردى، اجتماعى، معنوى، مادى و حتى مسائل بین‌‌المللی سروکار دارد. پس باید ببینیم که كارآیی آن در این زمینه‌‌ها چیست و در این زمینه‌‌ها چه كارهایى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بكند؛ اما اگر گفتیم که نه، دین یك حداقلى است، در آن جایى كه نه فلسفه كارآیى دارد، نه علم كارآیى دارد، نه هنر كارآیى دارد، چون هر كدام از این‌‌ها مقولات شناخته‌‌شده‌‌ای هستند و در زمینه‌‌هایى فعالیتى دارند و تا این‌‌ها هست نوبت به دین نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد؛ حوزه فلسفه، فلسفه است؛ حوزه علم، علم است؛ علم هم شامل همه مسائل زندگى فردى و اجتماعى و مادى و روانى انسان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ این‌‌ها ربطى به دین ندارد؛ فقط آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جاهایى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند كه دیگر نه هیچ علمى كارآیى دارد و نه هیچ فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى و نه هیچ هنرى. همان‌‌گونه كه عرض كردم مثلاً یك حالت افسردگى و ناامیدى از زندگى پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بعضى بیماری‌‌های روانى یا یك حالت‌‌های ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش، حالت‌‌های دلتنگى که آدم دلش می‌‌خواهد با یك موجود غیبى سخنى بگوید، مناجات كند، راز و نیاز كند، دین همین‌‌جاها كارآیى دارد، خوب هم هست. براى این هم هفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى یک‌‌بار برود در مراسم كلیسا شركت كند كافى است. اگر یک وقت هم شدت پیدا کرد غیر وقتش هم می‌‌روند. اگر این است، كارآیى دین را هم باید در همان‌‌جاها جستجو كرد. ما كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم آیا اسلام كارآیى دارد یا ندارد، آیا دین ما كارآمد است، منظورمان كارآمدی در چه حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است؟

قلمرو دین مبین اسلام در تمام شئون زندگی انسان

برداشت ما این است - من این را به عنوان یك گزینه عرض مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و این چیزى است كه ما معتقد هستیم، حالا عرض كردم که امام‌‌‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه هم به ما همین را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمودند- برداشت ما این است كه دین در همه شئون ما كار دارد پس باید در همه زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كارآیى داشته باشد. از مسائل فردی‌‌مان گرفته، از مسائل اجتماعی‌‌مان، مسائل خانوادگی‌‌مان، مسائل اقتصادی‌‌مان، مسائل سیاسی‌‌مان تا مسائل بین‌‌المللی و جهانى. دین با همه این‌‌ها سروکار دارد.

در اینجا سؤال مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه كارآیی دین چگونه است؟ اینجا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم دو گونه تعبیر كنیم. یكى اینكه بگوییم كارآیى دین، بالقوه است. یكى اینكه یک‌‌خرده دقیق‌‌تر فكر كنیم که اصلاً دین یك مقوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است كه مربوط به فكر و ذهن و عقل و قلب ماست یا دین یك امر عینى است؟ اینكه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم دین كارآیى دارد یعنى دین به صورت انتزاعى و صرف‌‌نظر از دینداران، خود این یك كارآیى دارد یا دینى كه در زندگى انسان‌‌ها و دینداران عینیت پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد در خود آن افرادى كه متدین به دین هستند و در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه آن دین را پذیرفته كارآیى داشته باشد؟

اگر ما تصور كنیم كه آن دین و آن مفهوم انتزاعی‌‌اش یعنى خود این اعتقادات، صرف‌‌نظر از اینكه كسى این اعتقاد را دارد یا ندارد، اعتقاد به خداى یگانه به مفهوم كلى، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم این كارآیى داشته باشید یا نه، آن انسانى كه داراى این اعتقاد است و این ویژگى روحى و روانى و ذهنى را پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد در وضع زندگی‌‌اش تغییرى پدید بیاید، اگر آن کلی‌‌اش را بگوییم، كارآیى دین همیشه بالقوه است. مفاهیم و كلیات، خودشان كارآیى بالفعل که ندارند. باید یك كسانى این‌‌ها را بپذیرند و در زندگی‌‌شان ترتیب اثر بدهند، آن وقت بگوییم كه این كارآیى دارد یا ندارد؛ یعنى كارآیى داشتن و نداشتن، به این صورت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه اگر یك مسلمانى را فكر كنید كه عقایدش عقاید اسلامى است، ارزش‌‌ها و اخلاقش ارزش‌‌ها و اخلاق اسلامى است، رفتارش طبق قوانین و مقررات اسلامى است، آیا این زندگی‌‌اش با زندگى دیگران تفاوتى دارد؟ آیا در زندگی‌‌اش اثر مثبت بیشترى ظاهر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود یا نه؟ اگر نشد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم دین كارآیى ندارد.

عمل به دین؛ لازمه به فعلیت رسیدن کارآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دین

اگر كسى به عقائد اسلامى معتقد شد و ارزش‌‌هایش را هم پذیرفت و به احكامش هم عمل كرد آن وقت دیدیم که زندگی او عوض شد، در زندگی او بهبودى پیدا شد، ترقى و تعالى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى پیدا شد، پیشرفتى پیدا شد، تكاملى پیدا شد، آن وقت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمیم كه دین كارآیى دارد. این كارآیى دیگر بالفعل است و دیگر جداى از فعال شدن نیست. این همان پتانسیلى است كه به فعلیت رسیده است.

پس این دو تا را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم به یك معنا در هم ادغام كنیم؛ آیا دین اسلام دینى است كه بتواند فرد و جامعه را متحول كند؟ كدام دین؟ آنى كه در كتاب نوشته شده است؟ آیا همان نوشته، افراد را متحول كند یا نه، یعنى افراد این اعتقاداتشان را بپذیرند، باور كنند، به ارزش‌‌هایش هم پایبند باشند، احكامش را هم عمل كنند، آن وقت در آن‌‌ها اثر ببخشد؟ چه انتظاری داریم؟ كارآیى دین یعنى چه؟ یعنى همان‌‌که در كتاب نوشته ولو كسى نه مطالعه كند و نه عمل كند، او خودش كار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ این دین هیچ وقت هیچ اثرى ندارد. چیزى كه در كتابى نوشته شده که نه خواننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى دارد و نه عمل‌‌کننده‌‌ای، این چه اثرى دارد؟! پس ما اگر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم دین كارآیى دارد یعنى دین براى كسى كه محتواى دین را در زندگی‌‌اش پیاده كرده باشد، عقایدش عقاید دینى باشد، اخلاقش اخلاق دینى باشد، رفتارش هم رفتار دینى باشد. كارآیی آن چیست؟ یعنى باید یك تحول مطلوب در زندگی‌‌اش پدید بیاورد؛ در بُعد فردى، در زندگى فردی او و در بُعد اجتماعى، در زندگى اجتماعى او.

به همان اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه دین در یک جامعه‌‌ای گسترش دارد، عقایدش مورد قبول جامعه است، ارزش‌‌هایش در جامعه پیاده شده است، احكامش مورد عمل است، آن وقت باید انتظار داشته باشیم كه دین، كارآیى داشته باشد اما اگر فقط اسم دین باشد، در شناسنامه بگویند مسلمان، یا كسانى شعارش را بدهند که ما تابع اسلام هستیم، اسلام چنین و چنان است، ارزش‌‌های اسلامى را ترویج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم اما فقط در شعار و در لفظ باشد نباید توقع داشته باشد كه دین كارآیى داشته باشد. توقعی که از كارآمدى دین باید داشته باشیم آن وقتی است كه هر كدام از این عناصر سه‌‌گانه دین، در زمینه خودش تحقق داشته باشد؛ عقایدش را در قلب اعتقاد داشته باشد، نه این قلب، یعنى آنجایى كه اعتقادات وجود دارد و باورها پذیرفته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ارزش‌‌هایش وجود داشته باشد یعنى مردم به این ارزش‌‌ها پایبند باند. اگر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند راستگویى خوب است یعنى پایبند باشند كه راست بگویند، نه اینکه تنها بگویند خوب است ولى عمل نكنند. این چه توقعى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که بگویند دین، راستگویى را یك ارزش لازم‌‌الاجرا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند اما حالا ما عمل نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم و توقع داریم اثر هم بكند؟!

توقع ما از اینكه دین اثر خودش را ببخشد آن وقتى است كه عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را در قلب داشته باشیم، به ارزش‌‌هایش پایبند باشیم و تعهد داشته باشیم و احكامش را در زندگى فردى و اجتماعی‌‌مان پیاده كنیم، آن وقت ببینیم که آیا اثر دارد یا ندارد. خب این تقریباً توضیح این مفهوم بود با تعریف‌‌های مختلفى كه اشاره كردم.

اخیراً هم راجع به قلمرو دین كه آیا قلمرو دین فقط رابطه انسان با خدا و حداكثر رابطه دنیا و آخرت است یا نه، دین، قلمروی آن تمام عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در برمی‌‌گیرد یعنى در هر عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى حكم و نظرى دارد بحث‌‌هایی مطرح شده است.

کارآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دین در نظام جمهوری اسلامی

حالا اجازه بدهید ببینیم كه ما به عنوان كشورى كه در جهان مدعى است که دین اسلام را سرلوحه خودش قرار داده است و اصلاً نظامش بر اساس این دین، پی‌‌ریزی شده است در این نظام، دین چه اندازه كارایى داشته است؟

 مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید که كشورهایى كه در جهان عنوان اسلامى هم جزو اسمشان هست منحصر به جمهورى اسلامى ایران نیست؛ جمهورى اسلامى پاكستان هم داریم، جمهورى اسلامى موریتانى هم داریم، كشورهاى دیگرى هم هستند که اسم اسلام را یدك مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند. این‌‌گونه نیست كه اسم اسلامى فقط منحصر به كشور ما باشد ولى همه عالم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند كه آن جاهاى دیگر بیشتر جنبه تشریفاتى دارد. آن كشورى كه واقعاً مدعى باشد و درصدد باشد و مسئولانش واقعاً معتقد باشند كه این باورها باید رواج پیدا كند و مردم باید این باورها را توجیه بشوند و برای آن‌‌ها تبیین شود، استدلال شود، اثبات شود تا بپذیرند، ارزش‌‌هایش باید رواج پیدا كند تا مردم به این ارزش‌‌ها پایبند شوند و ارزش‌‌های ضد آن از زندگى حذف شود و همچنین احكامش به صورت رسمی اجرا شود، کشوری كه چنین ادعایى را دارد این كشور است. حالا باید ببینیم که این ادعا چه اندازه تحقق پیدا كرده است و كارآیی آن را در عمل ببینیم که از زمان پیروزى انقلاب تابه‌‌حال چگونه بوده است. البته جا دارد كه ما از اول طلوع اسلام تابه‌‌حال را ببینیم که اسلام در جوامع اسلامى و در مردم مسلمان چه اندازه كارآیى داشته و چه نقشى را در زندگی‌‌شان ایفا كرده است، منتها آن یك دامنه خیلى گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى دارد كه در بحث یكى، دو ساعت نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گنجد و حتى اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى هم به آن نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كرد. حالا ما در همین انقلاب اسلامى خودمان، در ظرف این بیست و هفت، هشت سالى كه نظامى به نام اسلام در این كشور سرپا شده و بیش از پانصد هزار شهید براى برقرارى این نظام فدا شده، در این نظام، دین چه اندازه كارایى داشته است؟!

جواب کلی‌‌اش این است كه به همان اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه اعتقادات در قلوب مردم راسخ بوده، ارزش‌‌ها مورد تعهد و وفادارى و پایبندى بوده، احكام فردى و اجتماعی آن اجرا شده، به همان اندازه باید انتظار داشته باشیم كه كارآیى هم داشته باشد چون كارآیى كه مال مفاهیم انتزاعى یا نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى روى کتاب‌‌ها نبود؛ كارآیى دین مال این بود كه دین در ظرف خودش تحقق پیدا كند، آن وقت كارآیى داشته باشد و گفتیم زمینه تحقق دین هم دست‌‌کم این سه عرصه است؛ باورها، ارزش‌‌ها و رفتارها. آیا در جامعه اسلامى ما این سه بخش به طور كامل تحقق پیدا كرده است؟!

بررسی امکان ارزیابی کارآمدی دین در جامعه

البته اعتقادات، امور قلبى است و به این زودى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى كرد كه باور افراد نسبت به حقایق اسلامى چه اندازه قوى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر یا ضعیف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شده و یا چند درصد از مردم، عقاید اسلامى را جدى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و به آن معتقد هستند و کسانی یا شك دارند و یا ضعیف است. اثبات این، كار آسانى نیست. این یک امر عینى و كمّى نیست كه آدم ترازو بگذارد و بگوید این‌‌ها كم شده است یا زیاد. ارزش‌‌ها هم کم‌‌وبیش همین‌‌گونه است اما مشكلش به این اندازه نیست، براى اینكه جلوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى عینى ارزش‌‌ها قابل مشاهده و اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری است. درست است كه خود ارزش‌‌ها ازجمله عدالت دوستى و ظلم‌‌ستیزی اموری معنوى، قلبی، روحى و روانى هستند و یك منش و یك نمودى از شخصیت است اما یك مظاهرى در رفتار دارد که آن‌‌ها را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى كرد.

همه ما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم كه این سه عنصر دین در جمهورى اسلامى هم به طور کامل تحقق پیدا نكرده است. در بعضى از بخش‌‌هایش مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به جد گفت که رشد كرده است ولى در بعضى از بخش‌‌ها جاى تأمل هست، مخصوصاً در سطح وسیع جامعه.

کمرنگ شدن ارزش‌‌های اسلامی در جامعه

حالا من نه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم وارد مسائل جزئى بشوم و نه موضوع بحث من اقتضا می‌‌کند که به جزییات بپردازم. همه ما کم یا بیش این را می‌‌دانیم که بسیاری از ارزش‌‌های اسلامی در جامعه ما بسیار کمرنگ است. من یادم است که چند سال پیش در ماه رمضان یك برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى پخش می‌‌شد که در آن با مسلمانان خارجى مصاحبه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. یك مصاحبه با یك خانواده اتریشى شده بود. من آن خانواده را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختم و در اتریش هم به خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان رفته بودم. خانواده آقاى لَنسل است. اتفاقاً دختر ایشان هم عروس شهر شماست. حالا یادم نیست که در تلویزیون با یكى از دخترهای ایشان و یا با خانم ایشان مصاحبه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند که نظر شما راجع به جمهورى اسلامى و وضع اسلام در این كشور چیست؟ او خیلى ساده و بی‌‌پیرایه و بی‌‌رودربایستی گفت من سال اولى كه به اینجا آمدم در اینجا مظاهر اسلام خیلى چشمگیر بود و خیلى خوشوقت بودم كه احكام اسلام و ارزش‌‌های اسلامى در اینجا خوب اجرا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولى چند سال که گذشت و براى دفعه بعد كه به اینجا آمدم شك كردم كه این همان كشوری است كه چند سال پیش دیده‌‌ام؟!

یك دختر اتریشى این را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت كه دفعه بعد، وقتى من وارد تهران شدم شك كردم كه این همان شهری است كه چند سال پیش در اوایل انقلاب دیده‌‌ام یا این یك شهر دیگری است و من اشتباهى به اینجا آمده‌‌ام؟! این مطلب را در تلویزیون مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت.

انتظار کارآمدی دین علیرغم عدم التزام به آن!

بالاخره ما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که ارزش‌‌های اسلامى آن‌‌گونه كه بایدوشاید بعد از انقلاب اجرا نشد. احكام اسلامى هم در بسیاری از جاها یا اصلاً قانونى نشده و هنوز در قانونى شدنش حرف است و یا آنجایى هم كه قانونى است عملاً اجرا نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. حكم اسلامى است اما در دادگاه به گونه دیگرى مطرح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، حالا با عوامل دیگرى كه خود شما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید که چه عواملى مؤثر است كه رأى قاضى عوض مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ یا در ادارات، مسائلى هست که كم‌‌‌‌‌‌‌‌یابیش در جاهاى دیگر هم عمل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. مسئله هدایاى زیرمیزى كم‌‌‌‌‌‌‌‌یابیش در كشور ما هم هست.

حالا با اینكه ارزش‌‌های اسلامى طبق دید آن خانم اتریشى، كمرنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شده و احكام اسلامى هم در ادارات ما، در بنگاه‌‌های رسمى ما و در نهادهاى رسمى ما دقیقه اجرا نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود آن وقت انتظار داریم که اسلام در اینجا چه اندازه كارآیى داشته باشد؟! مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم همان نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش در کتاب‌‌ها یا شعارش كه بعضى از متصدیان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند یا اسم اسلامى كه پسوندی براى نام جمهورى اسلامى ایران است، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم این اسم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مؤثر باشد یا تحقق عینى این‌‌ها در زندگى فردى و اجتماعى ما ببینیم چه اندازه كارآیى دارد و چه تأثیرى دارد؟!

دوره‌‌های سیر نزولی و صعودی باورها و ارزش‌‌های اسلامی

بدون شك، آن‌‌گونه كه انتظار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت ما در بخشى از این‌‌ها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لنگیم. حالا من اصرارى ندارم كه دست بگذارم و مواردش را مشخص كنم. همه ما كم یا بیش یا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم یا اطلاعات كافى داریم که نقایصی وجود دارد. به نظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد كه در یك دورانى كه حالا تعداد سالش را هم من معین نكنم، ما در این قسمت‌‌ها یك سیر نزولى داشته‌‌ایم! هم در اثر سخنرانی‌‌ها، مقالات و بعضى از فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها باورهاى اسلامى داشت زیر سؤال مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت و كمرنگ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و هم ارزش‌‌های اسلامى كه نمودهاى عینى بیشترى داشت، مشاهده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه آن‌‌ها دارد كمرنگ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این یك سیر نزولى داشت و یك قوس نزولى را طى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد و بسیار نگران‌‌کننده بود. به نظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد كه اخیراً، باز حالا برای آن تاریخ تعیین نكنم، این سیر نزولى میل به صعود پیدا كرده است و این منحنى دارد رو به صعود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. این‌‌چنین به نظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد.

موانع تحقق حقیقت اسلام

اگر این منحنى بخواهد واقعاً صعودى شود و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقت ما انتظار داشته باشیم كه اسلام، كارآمدى خودش را ثابت كند چه باید بكنیم؟ چه چیز مانع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از اینكه اسلام در این عناصر سه‌‌گانه‌‌اش عینیت پیدا كند؟

الف) ناآگاهى در اعتقادات

در بخش اول آن كه بخش عقاید است بیشترین عامل، ناآگاهى است. یا انسان از اول بعضى چیزها را نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، روى آن مطالعه نكرده، فكر نكرده، آگاهى كافى ندارد. به من اجازه بدهید بگویم جهل ابتدایى؛ ولى این كم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین بخش از جهل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ناآگاهی‌‌هاست.

ب) القای شکوک و شبهات

بیشترین بخش آن به‌‌خصوص در این دوران ما در اثر شكوك و شبهاتى بود كه از بیرون القاء مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و كسانى در درون جامعه ما آن‌‌ها را ترویج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. حالا اینکه چه انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى بوده چه عرض كنم؛ ولى به‌‌هرحال، به‌‌خصوص نسل نوپاى ما، نسبت به این حقایق، آگاهى كافى پیدا نکرده‌‌اند.

لازمه تحقق کارآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دین در اداره جامعه

اگر ما بخواهیم اسلام در این بخش عینیت پیدا كند یعنى باورها و عقاید اسلامى در جامعه عینیت پیدا كند چه كار باید بكنیم؟

الف) تحول در برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى آموزشى

باید تلاش شود در اینكه این معارف، گسترش پیدا كند. نقطه طبیعى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش هم از آموزش‌‌وپرورش است. باید در برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى آموزشى و در كیفیت تدریس و تربیت، تحولى پدید بیاید تا نسل آینده ما این معارف را به صورت منطقى و با استدلال عقلى بپذیرند و به این باورها معتقد بشوند؛ ولی آیا این كار شده است؟! بیست و هفت، هشت سال از انقلاب ما گذشته است. ما چه اندازه در این زمینه، در آموزش‌‌وپرورش، از آموزش‌‌وپرورش ابتدایى و پیش ابتدایى گرفته تا برسد به سطوح عالى دانشگاهى، چه اندازه در این زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تلاش مفید شده است؟! كم! كم!

اگر بخواهیم اسلام عینیت پیدا كند و ما ببینیم كه كارآمد هست یا نه، این بخش باید تقویت شود؛ باورها باید جدى شود؛ ثابت شود؛ در دل رسوخ پیدا كند، نه به صورت یك شعارى که حالا امروز خوشمان آمد گفتیم بله، خدا یكى است، این جالب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر است. فردا یك جور دیگرى آمد بگوییم نه، آن هم بد نیست. تا كار به جایى برسد كه بگویند توحید و شرك فرقى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، هر دوی این‌‌ها دو نوع تفكر است و انسان هم در تفکرش آزاد است و نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت كه كفر بهتر است یا اسلام! شیعه بهتر است یا سنى! فرقى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند! پلورالیزم. آیا شما این‌‌گونه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید که اسلام كارآیى داشته باشد؟! این در بخش باورها.

ب) ارائه الگوهای ارزشی

در زمینه ارزش‌‌ها هم تقویت ارزش‌‌ها تنها با استدلال عقلى نیست. كسانى كه با مسائل جامعه شناسان آشنایى دارند مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند که تقویت ارزش‌‌ها در همه جوامع، بیش از آنكه با فكر و استدلال سروكار داشته باشد، با احساسات و عواطف و با الگوهاى رفتارى سروكار دارد. اگر یك ارزشى بخواهد در یك جامعه رواج پیدا كند یك بخش آن، استدلالات عقلى و منطقى است؛ بخش دیگر آن باید احساسات و عواطف را ارضا كند یا به احساسات جهت بدهد؛ و بالاخره الگوهاى رفتارى خوشایند باید در جامعه رواج پیدا كند تا افراد به آن سمت‌‌وسو جهت داده شوند. آیا شرایط جامعه ما این‌‌چنین است؟! آیا وسایل تبلیغاتى ما، وسایل ارتباط‌‌جمعی ما، رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى ما همین نقش را ایفا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند یا نقش ضدش را؟! آن وقت ما توقع داریم كه اسلام در بخش ارزش‌‌ها كارآمدی خودش را به عالم نشان بدهد! خب اسلام چه اندازه در این بخش تحقق پیدا كرده تا کارآمدی‌‌اش را نشان بدهد؟! و بعد بیایید سر احكام فردى و اجتماعى و مسائل ادارى و مسائل اقتصادى و رباخوارى و چیزهاى دیگرى كه الی‌‌ماشاءالله هست.

لزوم تلاش در جهت تحقق کارآمدی دین

بنابراین ما نباید انتظار داشته باشیم كه در این شرایط فعلى ما اسلام نقش خودش را كاملاً ایفا كند. اسلام کامل فقط در ذهن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و در کتاب‌‌ها وجود دارد. بخشى از اسلام فقط در اذهان هست، در کتاب‌‌هاست، در قرآن هست. در جامعه ما كم نمود دارد. باید سعى كنیم این‌‌ها نمود عینى پیدا كند اقلاً براى تجربه. خب در عالم بیش از هفتاد سال ماركسیسم آمد یك تجربه عینى را در نصف عالم پیدا كرد و البته شكست خورد اما بالاخره یك تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى بود. آن دینى كه معتقد است سعادت دنیا و آخرت را بیمه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و ما براى برقرارى آن دین، پانصد هزار شهید داده‌‌ایم، جا ندارد كه تصمیم بگیریم كه براى تجربه هم که شده این دین را در یك دوره چند ساله پیاده كنیم؟! همت مردانه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد كه نخبگان درصدد بربیایند كه دین را در ابعاد مختلفش تحقق ببخشند و آن وقت كارآمدی آن را تجربه كنند. دولتمردان هم بر اساس این‌‌ها سیاستگذارى و برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزى كنند؛ اما آیا شرایط اجتماعى ما براى چنین تحولى كاملاً مساعد است؟!

موانع تحقق عدالت و احكام اسلامى در جامعه اسلامی

دعا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم كه خدا آن كسانى كه یا آگاهانه و یا ناآگاهانه درصدد خرابكارى و درصدد تضعیف باورها و ارزش‌‌ها هستند، خدا آن‌‌ها را هدایت كند. تصمیمى گرفته شده براى اینكه تا آنجایى كه ممكن است در این شرایط، عدالت اسلامى به عنوان یكى از ارزش‌‌ها پیاده شود اما آیا گروه‌‌های سیاسى اجازه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند؟! مسئولان و مدیران میانى اجازه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند كه این سیاست‌‌های كلى در ادارات پیاده شود و یا در هر گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى تا آنجا كه بتوانند كارشكنى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند تا این تز، شكست بخورد؟! آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقت ما چه اندازه انتظار داریم كه اسلام، كارآمدى خودش را اثبات كند؟!

بیاییم با خدا پیمان ببندیم باورهاى خودمان را نسبت به اسلام تقویت كنیم؛ به ارزش‌‌های اسلامى پایبند باشیم؛ تمرین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد. به خدا قسم شما جوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار راحت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید این‌‌ها را در زندگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان پیاده كنید. ما كسانى كه چند دهه از عمرمان گذشته و با یك سلسله رفتارهایى انس گرفته‌‌ایم و عادت کرده‌‌ایم، تغییر عادت خیلى مشكل است اما شما دل‌‌های پاك دارید و در آغاز زندگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان هستید، هنوز مزه رشوه در كام شما مزه نداده است، هنوز باندبازی و فامیل‌‌بازى براى شما مفهومى پیدا نكرده است، تصمیم بگیرید از این عفونت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پرهیز كنید. بلاى جامعه ما این‌‌هاست و كسانى كه اهل این سوءاستفاده‌‌ها هستند نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند عدالت و احكام اسلامى درست اجرا شود! عملاً هم آن وقت نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود توقع داشت كه اسلام كارآمدى خودش را در عمل نشان بدهد. از اینكه حوصله به خرج دادید و در این گرما عرایض ناقابل بنده را گوش كردید تشكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم.

والسلام و علیكم و رحمة الله