هدف اصلی از برگزاری طرح ولایت

در جمع دانش‌‌آموختگان طرح ولایت
تاریخ: 
چهارشنبه, 13 اسفند, 1382

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

السَّلامُ عَلَیكَ یا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیكَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَیكُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلامُ اللّٰهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَبَقِی اللَّیلُ وَالنَّهارُ

فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیائِكُمْ وَرَزَقَنِی الْبَراءَةَ مِنْ أَعْدائِكُمْ أَنْ یجْعَلَنِی مَعَكُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأَنْ یثَبِّتَ لِی عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و همه شهدای اسلام صلواتى اهدا بفرمایید.

تشریف‌‌فرمایى برادران و خواهران عزیز را به این مؤسسه كه درواقع خانه خودشان است خوش‌‌آمد عرض مى‌‌كنم و از خداوند متعال درخواست مى‌‌كنیم كه به بركت نام مقدس سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه همه ما را مشمول عنایت‌‌هاى خاص خودش قرار دهد و همه ما را در راه آن حضرت پایدار قرار دهد.

شناخت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین و دوستان ایشان؛ کرامت بزرگ الهی

جملاتی كه تلاوت كردم از زیارت عاشورا است. ترجمه تحت‌اللفظی‌اش را براى بعضى از عزیزانى كه توجه نداشتند تكرار مى‌‌كنم؛ فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیائِكُمْ؛ از خدایى كه به من این كرامت را عطا فرمود و این ارج را به من نهاد كه معرفت شما و معرفت اولیائتان را به من مرحمت كرد. أَكْرَمَنِی یعنی من را اكرام كرد. بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیائِكُمْ؛ یعنى بزرگترین ارجی که خدا برای بنده‌‌اى قرار مى‌‌دهد این است كه توفیق معرفت اولیاى خودش را به آن‌ها مرحمت مى‌‌فرماید و جالب این است كه تنها معرفت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین را تأكید نمى‌‌فرماید بلکه أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیائِكُمْ؛ یعنى همین‌گونه كه شناخت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین یكى از کرامت‌های الهى است كه خداوند متعال به یک انسان عطا مى‌‌فرماید، شناختن دوستان اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین هم كرامت الهى و نعمت بسیار بزرگى است.

برائت از دشمنان اهل‌بیت؛ شرط ولایت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیائِكُمْ؛ عرض می‌کنیم از خدایى كه این كرامت را به من عطا فرمود كه معرفت شما و معرفت دوستانتان را به من عطا كرد از او مى‌‌خواهم که.... البته یك جمله دیگر هم دارد و آن این است که وَرَزَقَنِی الْبَراءَةَ مِنْ أَعْدائِكُمْ؛ یعنی من را اكرام كرد به اینكه شما و دوستانتان را شناختم و من را اكرام كرد به اینكه از دشمنانتان تبرّى مى‌‌جویم. تنها محبت شما براى اكرام كافى نیست؛ تولّى باید توأم با تبرّى باشد. دوستى اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین حتماً باید با دشمنى دشمنانشان توأم باشد وگرنه آن دوستى هم از بین مى‌‌رود، چنان‌که اگر بدن انسان فقط مواد غذایى را جذب كند اما قدرت دفاعى نداشته باشد طولى نمى‌‌كشد كه انسان، مریض مى‌‌شود و مى‌‌میرد.

آن‌هایی كه به یك نوع سرطان‌‌هایى مبتلا مى‌‌شوند كه قدرت دفاعی بدن از بین مى‌‌رود یا مبتلا به ایدز مى‌‌شوند، در اندك زمانى با هر میكروبى كه وارد بدنشان بشود نمی‌توانند مقاومت کنند و مریض مى‌‌شوند و بعد هم مى‌‌میرند. با اینكه غذاى خوب هم مى‌‌خورند ولى آن غذاى خوب به‌تنهایی كافى نیست. بدن باید در مقابل دشمن هم قدرت دفاعى داشته باشد و آن‌ها را طرد كند. روح انسان، هم باید از سرچشمه ولایت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین سیراب شود و تغذیه كند و هم باید نسبت به دشمنانشان كینه، دشمنى و نفرت داشته باشد. این مشابه همان قدرت دفاعى بدن در مقابل سموم و خطرهایى است كه بدن را تهدید مى‌‌كند.

آن‌هایی كه فقط تولّى دارند و تبرّى ندارند و مى‌‌گویند همه را باید دوست داشت، همه خوب هستند و به همه باید لبخند زد، آن‌ها غافل هستند از اینکه همان چیزهاى خوبى هم كه دارند از دستشان خواهد رفت و دشمنان از آن‌ها مى‌‌گیرند.

کسب معرفت؛ شرط همراهی با اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

همان‌گونه که مى‌‌دانید در زیارت عاشورا، اول صد تا لعن هست و بعد صد تا سلام. در اینجا هم عرض می‌کنیم از خدایى مى‌‌خواهم كه این اكرام را به من كرد و معرفت شما و برائت از دشمنانتان را به من عنایت فرمود. حالا از خدا مى‌‌خواهم كه چه بكند؟ فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیائِكُمْ وَرَزَقَنِی الْبَراءَةَ مِنْ أَعْدائِكُمْ أَنْ یجْعَلَنِی مَعَكُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ؛ یعنى كسى مى‌‌تواند معیت و همراهى با اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین داشته باشد كه اول آن‌ها را بشناسد و معرفت داشته باشد و بعد هم نسبت به دشمنانشان بیزار و با دشمنانشان دشمن باشد. اگر این دو شرط را داشته باشد یعنی اول معرفت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین و بعد هم تبرّى از دشمنان، آن‌وقت مى‌‌تواند در راهى وارد شود كه سرانجامش معیّت با اهل‌بیت‌‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین در دنیا و آخرت است. حالا اینکه این معیّت چگونه است داستان مفصّلى است و شاید بنده هم از عهده بیانش برنیایم، وقت هم مناسب نیست و مطالب دیگرى را باید در این جلسه مطرح كرد.

من اجمالاً اشاره كردم كه اولین كارى كه ما باید بكنیم براى اینكه بتوانیم در دنیا و آخرت با اولیاى خدا و با اهل‌بیت‌‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین باشیم این است كه معرفت كسب كنیم و شناخت پیدا كنیم. تا شناخت ما قوى نباشد، در معرض آفت، در معرض لغزش، در معرض شك و در معرض شبهات هستیم. هر قدر معرفت انسان نسبت به اهدافى كه دارد، نسبت به اشخاصى كه از آن‌ها تبعیت مى‌‌كند، نسبت به اسوه‌‌هایى كه انتخاب مى‌‌كند و نسبت به راهى كه برمى‌‌گزیند بیشتر و شناختش عمیق‌‌تر باشد پابرجاتر خواهد بود اما اگر معرفت سست باشد آدم با تشكیكى، با شبهه‌‌اى و با تهمتى سست مى‌‌شود. وقتى که سست شد یك پا جلو مى‌‌گذارد و یك پا عقب. خیلى كه هنر كند درجا مى‌‌زند؛ یُقَدِّمُ رِجْلاً و یُؤخِّرُ اُخْرَی؛ یك قدم جلو مى‌‌رود، یك قدم عقب مى‌‌رود، یك قدم جلو مى‌‌رود، یك قدم عقب مى‌‌رود و برآیندش صفر مى‌‌شود. این بهترین حالتش است. بدترین حالتش هم كه سقوط و عقب‌‌گرد است تا دركات جهنم.

پس كلید سعادت و كلید معیّت با اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین - این خیلى حرف است که آدم با پیغمبر و امام حسین‌‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین همراه باشد، هر جا که آن‌ها مى‌‌روند همراهشان باشد، این خیلى حرف است! - اگر آدم بخواهد این‌گونه باشد، ما جور دیگرى نمى‌‌توانیم بگوییم كه به كجا مى‌‌خواهیم برسیم، این است که می‌گوییم به آن جایى كه امام حسین‌علیه‌‌السلام رفت، به آن جایى كه على‌علیه‌‌السلام رفت؛ اگر مى‌‌خواهیم به آن جا برویم اول باید على‌علیه‌‌السلام را بشناسیم، امام حسین‌علیه‌‌السلام را بشناسیم و بفهمیم که این‌ها چه کسانی بودند؟! كجا رفتند؟! چه مى‌‌خواستند؟! به‌هرحال من از این جمله الهام مى‌‌گیرم كه ما باید به كسب معرفت بسیار اهمیت بدهیم.

ارزش کسب آگاهی، شناخت و معرفت

در این خصوص یك توضیح كوتاهى عرض می‌کنم با اینكه این بحث‌ها مطالب فشرده‌‌اى است كه باید آن‌ها را باز كرد و نه حال بنده و نه وقت اقتضا مى‌‌كند. اصولاً كارهاى ما وقتى انسانى و انسانى‌‌تر است كه توأم با آگاهى و شناخت بیشترى باشد. خیلى‌‌ها هستند که یك جور كار مى‌‌كنند، یك راه را مى‌‌روند، در یك مسیر قدم برمی‌دارند اما ارزش كارشان از زمین تا آسمان فرق مى‌‌كند. آن‌هایی كه سطحى‌‌نگر هستند مى‌‌بینند که همه در یك صف دارند حركت مى‌‌كنند، یك كار مى‌‌كنند، همه به مسجد مى‌‌آیند، همه به روضه مى‌‌روند، همه به مجالس عزادارى مى‌‌روند، همه به جبهه مى‌‌روند. کار، یكى است ولى پیش خدا این‌گونه نیست.

دو نفر در كنار هم، در مسجد، در صف اول نماز مى‌‌ایستند و نماز مى‌‌خوانند. یكى اگر خیلى هنر كند نهایتش این است که همین مراحل اولیه بهشت را به‌زور به او بدهند. یكى هم اوج مى‌‌گیرد و پهلوى پیغمبر و ائمه‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین مى‌‌رود. حالا چقدر بین این دو فاصله هست را خدا مى‌‌داند. گاهى براى تعیین فاصله‌‌ بین این درجات، در روایات اشاره شده كه مثلاً بین این درجه تا آن درجه سى هزار سال فاصله است؛ سی هزار سال! ولى ظاهرش این است که هر دو یك كار را دارند انجام می‌دهند.

ما اگر بخواهیم در مسیر حقى كه مى‌‌رویم با پیغمبر و اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین معیت داشته باشیم و با سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌ همراهى داشته باشیم اول باید سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌ را خوب بشناسیم؛ و حالا سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌ به عنوان یک امام است. البته امامى است كه قِوام دین ما و بقاى دین ما به اوست و همه چیز ما از اوست ولى به‌هرحال قبل از اعتقاد به امام حسین‌علیه‌‌السلام ما باید به پدر ایشان اعتقاد داشته باشیم، باید به جد ایشان اعتقاد داشته باشیم، باید به خداى امام حسین‌علیه‌‌السلام اعتقاد داشته باشیم و باید به قرآنى كه بر جدّ ایشان نازل شده اعتقاد داشته باشیم. همه این اختلاف ارزش‌ها به این است كه به این‌ها چقدر معرفت داشته باشیم، خدا را چقدر شناخته باشیم، پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را چقدر شناخته باشیم، على‌علیه‌‌السلام را چقدر شناخته باشیم، فاطمه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها را چقدر شناخته باشیم و چگونه شناخته باشیم. اجمالاً هر قدر معرفت ما بیشتر شود كار ما بیشتر ارزش خواهد داشت و به آن‌ها نزدیک‌تر خواهیم بود. این قدم اول.

فراهم بودن زمینه کمال یا سقوط سریع‌تر در عصر حاضر

به‌طورکلی این زمانى كه ما در آن هستیم زمانى است كه حركت انسانى بسیار سرعت گرفته است. همین‌گونه كه شما در امور عادى شاهد هستید که یک کسی مثلاً صد سال پیش، حالا خیلى راه دور و چند هزار سال پیش نرویم، در صد سال پیش، شاید هنوز هم كسانى از صدساله‌ها باشند كه بتوانیم از آن‌ها بپرسیم، در صد سال پیش اگر كسى مى‌‌خواست به حج برود، از امسال بعد از ایام حج باید زمینه‌‌سازى می‌کرد و مقدماتش را فراهم می‌کرد كه سال دیگر مى‌‌خواهد به حج برود. چندین ماه طول مى‌‌كشید تا قافله‌‌اى حركت مى‌‌كرد، از این شهر به آن شهر، حالا با كشتى یا با شتر یا با اسب و یا با هر وسیله دیگرى كه داشتند، در این بیابان‌های كذایی که شاید بعضی‌ها نمونه‌‌هایش را دیده باشید، این‌ها را باید طى می‌کردند. گاهى در یك بیابان چند شبانه‌روز یک قطره آب پیدا نمى‌‌شد. چه مشكلاتى را باید تحمل می‌کردند تا بعد از یك عمر، بعد از چندین ماه و گاهى بعد از یك سال به مكه می‌رسیدند. حالا هواپیما سوار مى‌‌شوى و سه‌ساعته به مكه مى‌‌رسى؛ یعنى حركت یك ساله به سه‌ساعته تبدیل شده است.

همین‌گونه كه این حرکت‌های مكانى سرعت گرفته است حرکت‌های انسانى هم سرعت گرفته است. دلم مى‌‌خواهد این را خوب در ذهن خودتان جاى دهید. سابقاً وقتى یك كسى مى‌‌خواست از یك مرتبه‌‌اى ترقى كند و به یك مقام و مرتبه دیگرى برسد سال‌ها باید ریاضت می‌کشید، استاد می‌دید، از این شهر به آن شهر، دنبال این، دنبال آن، آن‌قدر دستورات را عمل می‌کرد تا یك تكانى بخورد، قدمى بردارد و یك مرحله‌‌اى را طى كند. در زمان ما شرایطى پیش آمد كه یك نوجوانى که امروز در كوچه بود چند روز بعد یك شهید گلگون‌کفن در جبهه بود. فاصله کمی هم بود، حداكثر یك دوره 45 روزه آموزشى و چند روز هم حضور در جبهه. كارى كه گاهى با بیست سال نمى‌‌شد انجام بدهند، در ظرف مدت كوتاهى، در ظرف دو ماه انجام دادند؛ یعنى حركت انسانى سریع شده و آدم مى‌‌تواند از یك جایى، از یك مرتبه پایینى خیلی زود به یك مرتبه بسیار بالایى برسد.

عكس این هم هست؛ آدم ممکن است از یك مرتبه بالایى در یك مدت كوتاهى به عمق جهنم سقوط كند و هیچ كس باور نكند. این كسى بود كه تا دیروز ما او را اگر اولین شخصیت یک جامعه‌ای حساب نمى‌‌كردیم، شخصیت دوم، سوم بود. طولى نكشید که چشم به هم زدیم و فردا یكى از دشمنان شد كه از پشت خنجر مى‌‌زند. ضررى كه این شخص مى‌‌زند از ضرر دشمنان قسم‌خورده كمتر نیست. اگر آن‌ها بخواهند ضرر بزنند به دست همین می‌زنند. دیروز چه فكرهایى داشت، چه اندیشه‌‌هایى، چه کارهایی و چه حرکت‌هایی و حالا چه شده!

نقش شناخت و آگاهی در تکامل انسان

امروز، هم حركت صعودى سریع شده و هم حركت نزولى و سقوطى. در مقدمه قبلى اشاره كردم كه این حرکت‌ها كه یک حركت انسانى است، بستگى به معرفت دارد. آنی انسانى‌‌تر است، آنی سریع‌تر پیش مى‌‌رود كه معرفت بیشترى داشته باشد وگرنه ممكن است آدم اشتباهى هم بكند، یك كار غلطى هم بكند اما خیلى سقوط نكند. كار زشتی هم بوده اما این كار زشت را با عمد، با قصد و با آگاهى انجام نداده است. غفلتى كرده، لغزشى كرده. این زود قابل جبران است.

خواستم عرض كنم كه این سرعتى كه در حرکت‌های انسانى پیدا شده، چه در حرکت‌های فردى و چه در حرکت‌های اجتماعى، یك جامعه‌‌اى ممكن است در ظرف مدت كوتاهى از هر حیثى که شما حساب كنید سریعاً ترقى یا تنزل كند. حالا مثال‌ها زیاد است، نمى‌‌خواهم وارد این بحث‌ها بشوم؛ ازنظر اقتصادى، ازنظر سیاسى، ازنظر علمى و آنی كه مهم است براى ما ازنظر معنوى است.

جامعه‌‌اى كه ما در آن هستیم و خداوند متعال ما را از بركات 14 قرن پیش تابه‌حال بهره‌‌مند فرموده، از 14 قرن پیش ذخیره‌‌هایى براى ما قرار داده كه امروز بتوانیم استفاده كنیم که بزرگ‌ترین و ماندگارترین آن‌ها نام سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه و ولایت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است، در این جامعه، ما مى‌‌توانیم با سرعت ازنظر فردى ترقى كنیم. از یک جاهای پایینى با یك انگیزه‌‌هاى بچه‌‌گانه‌‌اى، در ظرف مدت كوتاهى مى‌‌شود اوج گرفت كه بعد خود آدم بخندد و بگوید این من بودم که این فكرها را مى‌‌كردم؟! و ممكن است انسان از یك مراتب عالیه‌‌اى سقوط كند، دنبال یك هوس‌هایی برود، اولش هم خیلى جدى نگیرد، یک‌دفعه خودش را ببیند که در یك لجنزارى گیر كرده و هر چه دست‌وپا مى‌‌زند بیشتر فرو مى‌‌رود. آنچه نقش بالا بردن یا پایین آوردن انسان را در این جاها بیش از همه چیز بازى مى‌‌كند شناخت و آگاهی است. این یك نكته که به‌طورکلی داشته باشید.

فرهیختگان؛ حساس‌ترین قشر جامعه ازلحاظ ترقی و سقوط

نكته دوم اینكه قشرهاى جامعه ازنظر امكان صعود یا سقوط با هم تفاوت دارند. این دیگر یک بحث جامعه‌‌شناختى است. بحث اول بیشتر جنبه روانشناسى داشت. یك قشرى از جامعه هست كه ازنظر موقعیت اجتماعى به‌گونه‌ای است كه امكان ترقی‌اش بسیار بیشتر از سایر قشرها است؛ اگر رشد كند خیلى مى‌‌تواند ترقى كند و در سایر قشرهاى جامعه خیلى مى‌‌تواند اثر بگذارد و اگر سقوط هم بكند خیلى تنزل مى‌‌كند و باعث بدبختى سایر قشرهاى جامعه هم مى‌‌شود؛ ولى بعضى از قشرها هستند كه این‌گونه نیستند. اگر ترقى كنند یك پله بالا مى‌‌روند و اگر هم زمین بخورند یك پله مى‌‌خورند. فرض كنید طبقات بسیاری وجود دارد، حالا ما در مقام ارزش‌‌گذارى الهى این‌ها نیستیم ولى به‌هرحال موقعیت‌ها و پایگاه‌های اجتماعى افراد و گروه‌ها تفاوت مى‌‌كند و این قابل انكار نیست. آن‌هایی كه در یك شرایط خاصى از زندگى قرار گرفته‌اند كه امكان تحصیل، امكان كسب معرفت، امكان مطالعه و امكان بحث برای آن‌ها فراهم نیست، اگر هم هست بسیار محدود، حالا من نمى‌‌خواهم نمونه‌هایش را اسم ببرم تا به یك كسى یا به یك گروهى یا به یك قشرى خدای‌ناکرده توهم اهانت بشود ولى به‌هرحال همه ما در جامعه زندگى مى‌‌كنیم و به‌هرحال دیگر مى‌‌بینیم. شما حتماً كسانى را مى‌‌توانید در ذهن خودتان بیاورید كه این‌ها هر قدر هم بخواهند شبانه‌روز مطالعه كنند و در یك كلاسى یا در یك بحثى شركت كنند زمینه برای آن‌ها فراهم نیست. آن‌قدر گرفتارى‌‌هاى زندگى دارند که برای یك لقمه نان درآوردن باید زحمت بكشند یا در یك موقعیت‌های اجتماعی خاصى قرار دارند كه اصلاً نمى‌‌توانند. حداكثرش خیلى که هنر كنند این است که مثلاً هفته‌‌اى در یك جلسه‌‌اى، پاى صحبت یك گوینده‌ای بنشینند و یك چیزى از او استفاده كنند و بشنوند اما اینکه خودشان بخواهند مطالعه كنند، بحث كنند، تحقیق كنند، نظر بدهند، نظریه‌‌پردازى كنند، این‌ها اصلاً تناسبى با این‌ها ندارد.

در بین همه اقشار جامعه آن كسانى كه سروكارشان با كتاب و قلم و كاغذ است قشر دانشجو و طلبه و به یك معنا بفرمایید قشر فرهنگى هستند. این‌ها هستند كه بسیار سریع مى‌‌توانند حركت كنند و در دیگران هم اثر بگذارند و اگر تنزل هم كنند، هم خودشان بسیار سقوط مى‌‌كنند و هم مایه سقوط دیگران مى‌‌شوند. این‌ها یك قشر اثرگذارى هستند به‌خصوص بعد از پایان كارشان، بعد از تحصیلاتشان به عنوان یك قشر فرهیخته جامعه.

اگر این‌ها در یك مسیر صحیحى قرار بگیرند كه گفتیم كلید مسیر صحیح هم معرفت و شناخت و آگاهى است، این‌ها هم خودشان مى‌‌توانند بسیار اوج بگیرند و هم در دیگران مى‌‌توانند بسیار اثر بگذارند و برعكس، اگر این‌ها فاسد شوند هم خودشان بسیار سقوط مى‌‌كنند و هم می‌توانند باعث سقوط دیگران شوند.

ارزش تلاش برای بالندگی فکری و معنوی قشر فرهیخته جامعه

یك كشاورز، یک شخص کم‌سواد، یک باربر یا یك سوفور اگر یك اشتباه و لغزشى هم بكند خودش و حداكثر زن و بچه‌‌اش را مبتلا مى‌‌كند اما یك استاد دانشگاه اگر منحرف شود یا اگر یك روحانى منحرف شود این فقط مسئله انحراف خودش نیست بلکه عالَمى را به فساد مى‌‌كشد! پس كسانى كه انگیزه اصلاح جامعه، انگیزه رشد دادن جامعه و انگیزه حفظ سلامت جامعه را دارند و واقعاً مى‌‌خواهند جامعه‌‌شان را به سلامت برسانند باید بیشترین نیرویشان را صرف این قشر كنند.

آن‌هایی كه شخصیتشان شكل گرفته و ثابت شده، پیرمردهاى 50، 60 ساله، این‌ها را خیلى نمى‌‌شود تغییر داد اما دانشجویى كه الآن عنفوان جوانی‌اش است، وقت خودسازی‌اش است، وقت شكل‌‌گرفتن عقاید و افكار و روحیاتش است، آینده‌‌اش هم آینده بسیار حساسى است، این مهم‌ترین قشرى است كه بیشترین سرمایه‌‌گذارى جامعه روى آن‌ها باید انجام بگیرد. هم خودشان آمادگى، لیاقت و استعداد رشد را دارند، این را نمی‌شود پهلوى یک كارگر یا یک کشاورزی كه دور از علم و سواد و فكر و این حرف‌ها است گذاشت و هم تأثیرش در جامعه بسیار زیاد است. این‌ها را عرض كردم براى اینكه شما توجه داشته باشید حالا كه مى‌‌خواهید این راه را انتخاب كنید كه وقت و عمر خودتان را صرف خدمت در این فعالیت علمى، دینى و فرهنگى بكنید اول ارزشش را خوب بدانید؛ این كار، كار بسیار مهمى است. من در جامعه، كارى از این ارزشمندتر، مفیدتر، پرثمرتر سراغ ندارم كه آدم بتواند قشر تحصیل‌کرده و قشر دانشجوى جامعه را اصلاح كند، براى آن‌ها خدمت كند، سلامتشان را حفظ كند یا اگر بیماری‌ای دارند بیماری‌شان را رفع كند. همه این سلامت و بیماری كه مى‌‌گویم در ارتباط با مسائل روحى و معنوى است وگرنه شما دانشجوى بهداشت و درمان نیستید، بنده هم طبیب نیستم. اگر صحبت از سعادت و سلامت مى‌‌شود در ارتباط با مسائل روحى و معنوى است.

بنابراین اهمیت كارتان را خوب درك كنید. ببینید در چه راهى قدم مى‌‌گذارید. هر قدر ایمانتان به این كارتان بیشتر باشد یعنى معرفتتان به ارزش این كار بیشتر باشد آن وقت جدی‌تر با آن برخورد مى‌‌كنید، مى‌‌دانید هر قدمى كه برمی‌دارید یك جهاد است، هر قدمى كه برمی‌دارید روى بال فرشتگان قدم مى‌‌گذارید. آن وقت كارتان را یكدستى نمى‌‌گیرید و از كارتان خسته نمى‌‌شوید. بعضى از سختی‌ها را كه مى‌‌خواهید تحمل كنید، بعضى برخوردها كه برای شما سخت است تحمل این‌ها برای شما آسان مى‌‌شود چون مى‌‌دانید که كارتان چقدر باارزش است.

دوم اینكه كار خوب زیاد هست. خدمت به فرهنگ جامعه و بالا بردن سطح معلومات، فرهنگ، دین، اخلاق و آداب جامعه گستره وسیعى دارد و مسائل زیادى را در برمی‌گیرد. شما براى این كاری كه مى‌‌خواهید انتخاب كنید باید بدانید به كدام بُعدش بیشتر اهمیت مى‌‌دهید یا این كار براى كدام هدف است. این را که عرض مى‌‌كنم باز تأكید مى‌‌كنم که روى این خوب فكر كنید؛ براى اینكه آدم گاهى وارد یك مسیرى مى‌‌شود، دلش مى‌‌خواهد یك قدمى بردارد، یك كارى انجام بدهد، این كار یك ارتباط و یك تماسى با یك كار دیگر هم دارد. آن كار هم كار بسیار خوب و ارزشمندى است اما اگر نیروى آدم پراكنده شود، بخشى در اینجا، بخشى در آنجا، آدم به هدف نمى‌‌رسد یا حركتش بسیار كند مى‌‌شود.

ضرورت تخصصی شدن فعالیت‌ها

در یك جامعه متمدن هر چه تقسیم كار بیشتر و دقیق‌تر باشد پیشرفته‌ای اجتماعى بیشتر خواهد بود. حتماً خوانده‌اید و شنیده‌اید که گفته‌اند اصل تمدن، تقسیم كار است. اساس مدنیت و تمدن این است كه كسانى كارهایى را براى خودشان تقسیم كنند. هر قدر این كار و تقسیم، حساب‌شده‌تر انجام بگیرد و هر كارى به اهلش سپرده شود این جامعه متمدن‌تر خواهد بود.

اگر آدم در یك راهى كه قدم برمی‌دارد کم‌کم هدف اصلى را فراموش كند، یک مقارناتى دارد، مى‌‌گوید آن كه خوب است یك كمى هم وقتمان را صرف آن كنیم، كمى به این طرف و كمى به آن طرف، بعد مى‌‌بیند بازدهی نداشته و پیشرفتى نكرده است. این مال این است كه آدم بین اهداف، خلط مى‌‌كند، هدف براى آدم درست شناخته نشده و شفاف نیست. حالا باز به مسائل بهداشتى و این حرف‌ها مثال بزنم. امروز مى‌‌بینید كه پیشرفت طب و بهداشت و درمان تا حدود زیادى مرهون تخصصى شدن‌ها است، انواع تخصص‌هایی كه آدم نمى‌‌تواند شماره‌‌اش را هم درست احصا كند. ما در پزشكى چند گونه تخصص داریم. اگر یك كسى كه در یك رشته‌‌اى مى‌‌خواهد تخصص بگیرد، مثلاً برای چشم می‌خواهد تخصص بگیرد، آن وقت بگوید گوش هم کنار چشم است و به هم نزدیک هستند پس تخصص گوش را هم بگیرم. به این صورت در تخصص اصلی خودش هم موفق نمی‌شود. این معنایش این نیست كه روى گوش كار كردن بد است یا بهتر است، این بد است یا آن بد است. نه، هر دو خوب است اما حالا تو مى‌‌خواهى چه بشوى؟ این راهى را كه انتخاب کرده‌ای براى چیست؟ این برای چشم‌‌پزشكى است یا براى گوش و حلق و بینى است؟ اگر آدم نداند که هدفش چیست کم‌کم این مقارناتش باعث این مى‌‌شود که وقتش تقسیم شود و صرف یک چیزهایی بشود. آن‌ها هم كار خوبى هستند اما با این هدف، تناسب ندارد؛ وقتى که وقت محدود آدم صرف چند تا كارى شود كه نیروها و فعالیت‌های مختلفى را مى‌‌طلبد در هیچ كدامشان پیشرفت نمى‌‌كند.

پراکنده‌کاری، آفت موفقیت و پیشرفت

ما در این زمان به دانستنی‌های بسیار زیادى احتیاج داریم و در كنار دانستنی‌ها به خیلى از آموزش‌ها و مهارت‌ها هم احتیاج داریم. فرض كنید یك جوان داراى بدن ورزیده‌‌اى باشد، قوى باشد، ورزشكار باشد. مگر بد است؟! بسیار هم خوب است. اگر یك جنگ تن‌به‌تن هم شود كسانى كه ورزش‌های رزمى کرده‌اند آن‌ها موفق خواهند بود. خب این یك كار. خوب است که آدم در بدن‌سازی و ورزش‌های رزمى كار كند تا قوى شود که اگر یک وقت ما در جبهه با یك عراقی بعثى مواجه شدیم و خواستیم تن‌به‌تن مبارزه کنیم بتوانیم او را بزنیم. این خیلى خوب است.

در كنار آن ما یك مسائل سیاسى در كشور داریم که حل این مسائل احتیاج به مطالعه و كار دارد. اینکه انسان در كنار آن فعالیت، یك سیاستمدار هم باشد بسیار خوب است. مسائل اقتصادى داریم، مسائل هنرى داریم، مسائل تجارى داریم، انواع و اقسام فعالیت‌های صنعتى داریم، همه این‌ها خیلى خوب است اما آیا همه این‌ها را در ظرف دو ماه مى‌‌شود با هم جمع كرد؟!

این برنامه‌‌اى كه گذاشته‌اند حداكثر دو ماه بود. کم‌کم لاغر شد و لاغر شد تا اینکه تبدیل به یك ماه و بیست وپنج روز شد. همه آن برنامه‌هایی كه 20 سال وقت لازم دارد را نمى‌‌شود بیاییم در دو ماه بگنجانیم و بگوییم این هم خوب است، آن هم خوب است، آن هم خوب است؛ بله خوب است اما هدف تو چیست؟ این كار براى چه بود؟ او پیشنهاد مى‌‌كند آقا! در كنار این، یك ساعت هم برای این كار بگذارید! مى‌‌گوییم بسیار خوب، مگر كار بدى است؟! بسیار خوب، انجام مى‌‌دهیم. یك ساعت هم برای این كار بگذارید! مگر شما براى این‌ها چند ساعت وقت داشتید؟! این آفتى است كه باعث مى‌‌شود پیشرفت كار كم شود و تقریباً صفر شود.

وقتى این‌گونه شد مى‌‌گوید آقا! این درس و آن درس را نفهمیدیم، استاد خوب نمى‌‌گفت، مطالعه كردم سر در نیاوردم، كتابش خوب نبود. شما چقدر وقت صرف كردید؟! چقدر مطالعه كردید؟! چقدر بحث كردید؟! یك كتابى كه اقلاً یك سال باید درس خوانده شود را خواسته‌اند در ظرف 20 روز به شما تدریس كنند لذا فشرده‌‌اش کرده‌اند. مباحث وقتى فشرده شود طبعاً فهمیدنش هم سخت‌تر مى‌‌شود. یك كتاب فشرده را که باید یك سال می‌گفتند، گفتند دو ماه، بعد دو ماه شده 20 روز، حالا 20 روز مى‌‌خواهند به شما بدهند، گاهى هم این طرفش زده مى‌‌شود، گاهى هم آن طرفش. حالا یك جلسه سخنرانى بود گوش دادیم و رفتیم ورزش، یادمان رفت، خواب ماندیم و الی‌آخر. خب دیگر چیزى ته آن نمى‌‌ماند. آخرسر که امتحانش بد شد و نمره نیاورد، مى‌‌گوییم چه شد؟! مى‌‌گوید استاد خیلى خوب درس نمى‌‌داد!

ضرورت توجه به هدف از برگزاری طرح ولایت

ما باید توجه داشته باشیم ما این برنامه را براى چه گذاشتیم و هدف چه بود؟ اگر هدف این بود كه از هر خرمنى یك دسته‌گلی داشته باشیم، یک‌خرده با این آشنا شویم، كمى با آن آشنا شویم، این خوب است اما اگر هدفى داریم و مى‌‌خواهیم از حداقل وقتی كه براى این هدف لازم بوده و براى این كار در نظر گرفته شده استفاده شود باید تمام وقت صرف این كار شود. اگر چیزهای دیگر لازم است یک وقت دیگری باید برای آن‌ها گذاشت.

این یك آفتى است كه در این‌گونه كارها پیش مى‌‌آید و راه‌حلش هم آسان نیست براى اینكه كارهاى مختلفی هست و همه كارها هم خوب است. اینکه آدم هر روز زیارت عاشورا بخواند مگر بد است؟! نه، خیلى خوب است. اگر هر روز یك جزء قرآن بخواند بد است؟! خیلى هم خوب است. اگر هر شب یك ساعت سحرخیزى داشته باشد بد است؟! خیلى هم خوب است. اگر یك ورزش صبحگاهى هم داشته باشد بد است؟! خیلى هم خوب است. اگر یك بحث سیاسى هم داشته باشد این بد است؟! نه، خیلى هم خوب است. خب حالا هدف از این برنامه چه بود؟!

آن مسئله‌ای که در طرح ولایت در نظر گرفته شده این بود كه یك مسائل مبنایى ایدئولوژیك وجود دارد كه این‌ها در درس‌های دانشگاهى گفته نمى‌‌شود؛ نه‌تنها گفته نمى‌‌شود بلکه ضدش گفته مى‌‌شود! استادهای منحرفی هستند که خودشان معتقد نیستند، درس دیگرش را كه مى‌‌دهد یك لگدى هم به این مباحث مى‌‌زند! وگرنه بدن‌سازی و ورزش كردن همیشه میسر است، مطالعات و بحث‌های سیاسى و بحث‌های دیگر همیشه میسر است. یك خلأیى بود كه جوان‌های امروز، به‌خصوص جوان‌های متدین ما با افكارى مواجه مى‌‌شوند، روزنامه‌‌اى مى‌‌خوانند، سخنرانی‌ای گوش مى‌‌كنند، استاد سر كلاس درس مى‌‌دهد، بحث‌های رادیو و تلویزیون هست، مجلات هست و انواع فیلم‌ها هست، مستقیم و غیرمستقیم عقاید دینى را بمباران مى‌‌كنند و جوابش را نمى‌‌دانند؛ و ما نه در شهرستان، نه در روحانی‌اش و نه در غیرروحانی‌اش كسانى را نداریم كه به قدر كافى بتوانند این‌ها را پاسخ بگویند.

آسیب‌شناسی طرح ولایت

براى این كار گفتند كه در طول دوران تحصیلی‌تان، در پنج، شش سال، كمتر یا بیشتر که در دانشگاه هستید، دو ماه وقتتان را براى این اختصاص بدهید که این مسائل را یاد بگیرید. بعد آدم بیاید از این دو ماه، آرام‌آرام یک ماه و نیم را صرف كارهاى دیگر كند؛ دیگر چه ته آن مى‌‌ماند؟! بعد مى‌‌گوید این برنامه بازدهى نداشت.

برنامه وقتى اجرا نمى‌‌شود طبعاً بازدهى هم نخواهد داشت. این آقا مى‌‌آید مى‌‌گوید خوب است هر روز یك جلسه توسل داشته باشیم؛ بسیار خوب. شب هم یك جلسه سینه‌‌زنى داشته باشیم؛ سینه‌‌زنى براى امام حسین در ایام محرم مگر بد است؟! نه عزیزم! این كارها خیلى خوب است اما این كارها همیشه ایام سال براى شما میسر است. حسین حسین گفتن كه همه جا براى آدم میسر است، این‌که كارى ندارد، در دانشگاهش مى‌‌شود، در كارخانه‌‌اش مى‌‌شود، در مزرعه‌‌اش هم مى‌‌شود. صحبت سر این بود كه پاسخ شبهات ایدئولوژیك در همه جا فراهم نمى‌‌شود.

وقتى مى‌‌گویند لیبرالیسم، اصالت آزادى، آزادى بر دین مقدم است، این یك حرف قشنگ شیرینى است و تا آزادى نباشد دین معنى ندارد. خب وقتى آزادى اساس دین است آیا دین مى‌‌تواند برگردد و آزادى را محدود كند؟! خب این باید ریشه خودش را بكند، پس اصل آزادى است! بحث و استدلال و امثال این‌ها هم می‌کنند. خب جوابش را چه بدهیم؟! اسلام مى‌‌گوید فلان كار را نكنید، فلان عقیده را نداشته باشید، فلان رفتارى نكنید، جلوی فلان عملی را بگیرید، خب این‌ها همه‌‌اش جلوى آزادی‌ها را مى‌‌گیرد، پس اسلام با آزادى مخالف است؟! این شبهه. جواب این را كجا پیدا كنم؟! در میدان ورزش؟! در حسینیه؟! در نماز جماعت؟! كجا؟! همه هم مسلمان، معتقد، انقلابى و خوب. یك جایى را باید پیدا كنیم كه این مطالب بیان شود وگرنه همه شهرها و همه دهات هم حسینیه دارد. همه جا مسجد هست، همه جا هم مى‌‌شود نماز جعفر خواند و همه جا هم می‌شود زیارت عاشورا خواند.

یك برنامه‌‌اى براى پاسخ به شبهات اعتقادى در نظر گرفته شده است. حداقلش دو ماه پیش‌‌بینى شده است. مدام گفتند آقا! این وقت نمى‌‌شود، دانشجو از دانشگاه در آمده، دو ماه نمى‌‌تواند، باید كمى كمش كنیم. مدام كم كردیم و كم كردیم و دو دوره 25 روزه شد. 25 روز هم یك دوره شد. وقتی این طرف و آن طرفش سابیده می‌شود چیزى ته آن نمى‌‌ماند. آن وقت در كنارش حالا كه این كار را مى‌‌كنیم، یك برنامه براى این بگذاریم، یك بحث سیاسى بگذاریم، یك بحث ورزش بگذاریم، یک بحث رزمی بگذاریم، آموزش اسلحه بگذاریم! همه این كارها خوب است، این كارها را وقت دیگر هم مى‌‌توان انجام داد. این برنامه را فقط براى این كار فارغ کرده‌اند، براى اینكه در جاى دیگر میسر نیست. وقتى ما همین وقت محدودی كه حداقلی بوده که برای این کار در نظر گرفته شده را بیاییم دو ثلثش را بزنیم خب نتیجه نخواهد داشت. خب بیاییم چه كنیم؟! می‌گویند كسى نمى‌‌گوید بروید سینما یا تئاتر، حالا سینما یا تئاتر هم گاهى ممكن است خوب باشد ولى نه، صرف كارهاى خیلی خوب كنید، براى امام حسین سینه بزنید، گریه كنید، نماز شب بخوانید، نافله بخوانید، نماز جعفر بخوانید.

نه، عزیز من! اینجا نباید این كارها را بكنید! اگر شما یك ربع ساعت از وقتتان را براى تهجد اختصاص دهید كافى است. حالا باید وقت را غنیمت بشمارید و دین و اعتقادتان را درست کنید. برای چیزهاى دیگر وقت‌های دیگر هست، جاهاى دیگر هم هست. نه این بودجه را مى‌‌خواهد، نه این استاد را مى‌‌خواهد و نه این امكانات را مى‌‌خواهد. فعلاً باید این را براى این كار غنیمت بشمارید. این عیناً مثل این مى‌‌ماند كه عراق حمله كرده و ما در خط مقدم جبهه هستیم، یك كسى بگوید من تا ختم قرآنم را تمام نكنم هیچ كجا نمى‌‌روم! آقا! دشمن حمله كرده! مى‌‌گوید نخیر، این را نذر کرده‌ام! تو بیخود کرده‌ای که نذر کرده‌ای! پس بیخود آمدى جبهه! ختم قرآن، بسیار خوب، زیارت عاشورا هم بسیار خوب؛ اما اینجا الآن وقتش نیست. باید بدانیم این برنامه را براى چه گذاشته‌اند و هدف چیست؟ این معنایش این نیست كه كارهاى دیگر بد است؛ نه، كارهاى دیگر هم بسیار خوب است. این‌ها مقدمه براى آن است اما تا این مقدمه نباشد آن‌ها هم خراب مى‌‌شود و جاى خودش را پیدا نمى‌‌كند.

اهمیت طرح نظام جامع اندیشه اسلامی

وقتی اصل اعتقاد به دین و اصل ثبات احكام از بین رفت، وقتى گفتند آقا! این‌ها تاریخ‌مصرفش گذشته، بریدن دست دزد دیگر وقتش گذشت و مال 1400 سال پیش‌تر بود و شما جواب نداشتید بدهید، دیگر زیارت عاشورا به چه دردى مى‌‌خورد؟! امام حسین‌علیه‌‌السلام كشته شد تا دست بریدن دزد باقى بماند آن وقت ما ریشه را مى‌‌زنیم و مى‌‌گوییم این اصلاً مال آن وقت بود و دیگر وقتش گذشت! حالا زیارت عاشورا براى چه مى‌‌خوانید؟! حضرت فرمود من آمده‌ام شهید شوم تا سنت جدم باقى بماند! ما داریم سنت پیغمبر و حدود قطعى قرآن را نقض مى‌‌كنیم و زیر پا مى‌‌گذاریم، زیارت عاشورا هم مى‌‌خوانیم! این چه فایده دارد؟! چرا زیر پا مى‌‌گذاریم؟! براى اینكه شبهه كردند و جوابش را بلد نبودیم بدهیم. چه كسانى شبهه كردند؟! كسانى كه در قله‌‌ها بودند، گاهى هم یك عمامه داشتند، ریشی هم داشتند، براى اینكه جاى شریح قاضى نشسته بودند! جوان معصوم هم چه مى‌‌داند؟! می‌گوید این آیت‌الله است، این حجة‌‌الاسلام است، چنین است چنان است.

وقتى اصل دین از بین رفت دیگر زیارت عاشورا و حسین حسین چه فایده دارد جان من؟! حسین كشته شد تا دین بماند! ما همه چیز را سر جاى خودش رعایت كنیم ولی آن جایى كه باید اصل دین و اعتقادات ما حفظ شود فراموش کنیم چون مشكل است و یك مقدار پیچیدگی دارد! حسین حسین گفتن و گریه كردن خیلى آسان است، یك قطره اشك مى‌‌ریزد و مى‌‌رود بهشت اما آدم باید مغزش را بساباند تا جواب این شبهه را بدهد و این را چگونه به دیگرى تفهیم كند؟! با چه بیانى؟! كار سختى است، جان كندن دارد. مى‌‌گوید، هرچه هست، نام امام حسین ببر همه چیز درست مى‌‌شود!

اگر همه چیز با این درست مى‌‌شد پس این همه روایات در مقام بحث تعلیم علما و اساتید و این حرف‌ها و این همه بحث‌هایی كه ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين با علماى مذاهب مختلف كردند و شبهاتى كه مى‌‌كردند را جواب می‌دادند این‌ها براى چه بود؟! خب مى‌‌گفتند برو دو ركعت نماز بخوان همه چیز حل مى‌‌شود، برو براى امام حسین گریه كن همه چیز حل مى‌‌شود. آیا این‌گونه بود؟!

فراموش نكنیم که ما هر چه داریم از نام امام حسین داریم، ما هم فراموش نمى‌‌كنیم اما امام حسین براى این‌ها كشته شد. ما هرچه آسان‌تر است، راحت‌تر است، کم‌مؤونه‌تر است، آن را مى‌‌گیریم و كارهایى كه مقدارى مشکل‌تر است، زحمت باید بكشیم، این را زیرسبیلی رد می‌کنیم یا یك چیزهایى قاطى آن مى‌‌كنیم كه دیگر اصلاً چیزى باقى نمى‌‌ماند! این‌ها نادانى است، این‌ها قدرنشناسى است، این‌ها موقعیت نشناسی است، این‌ها جهالت است. ما باید بفهمیم که چه كم داریم، این را از چه راهى باید تأمین كنیم و دشمن از چه راهى به ما حمله مى‌‌كند؟!

چه کسی را باید ملامت کنیم؟!

شمایى كه نخبگان حزب‌‌اللهى‌‌ مملكت هستید، شما را به خدا اینكه مقام معظم رهبرى بیش از ده سال است كه فرمودند ما مورد هجوم فرهنگى، غارت فرهنگى و شبیخون فرهنگى قرار گرفته‌ایم آیا این را واقعاً فهمیدید که یعنى چه؟! این‌که فرمودند دشمن قلب جوانان ما را هدف قرار داده، آیا فكر كردید این یعنى چه؟! قلب ما را هدف قرار داده که چه كار بکند؟! حالا چه كنیم كه قلب ما هدف دشمن قرار نگیرد؟! من و شمایى كه ولایى‌‌ترین هستیم درست نمى‌‌فهمیم چه گفت و چه کار باید كرد، آن‌وقت از مردم دیگر چه توقعى داریم؟! تازه وقتى فهمیدیم كه بله، آدم باید دینش را محكم كند، عقایدش را محكم كند، پاى عمل كه آمد باز دنبال چیزهایى كه آسان‌تر است رفتیم! آنجایى كه باید فكر كنیم، مغز به كار بگیریم، درس بخوانیم، زحمت بكشیم، سخت است. دشمنانى كه صبح تا شب فكر مى‌‌كنند و كار مى‌‌كنند و مغز مى‌‌سابانند آن‌ها بر ما غالب مى‌‌شوند، هر روز تئوری‌های جدید، حرف‌های نو، قالب‌‌هاى پرجاذبه‌تر مطرح مى‌‌كنند و جوان‌‌ها را فریب مى‌‌دهند. ما چون یاد نگرفتیم و به همان حرف‌های قدیمى و مكتبى اکتفا كردیم، مرتجع هستیم و حرف‌های كهنه و این حرف‌ها كه خریداری ندارد! آن وقت چه کسی را باید ملامت کنیم؟!

ضعف اعتقادات، عاملى مهم در سقوط و انحراف

خلاصه عرایضم اینکه آنچه براى انسانیت ضرورت دارد اول معرفت و شناخت است. هر كارى که انسانى‌‌تر باشد شناختش باید عمیق‌‌تر باشد. شناخت نسبت به مسائلى كه اساس زندگى انسان را تشكیل مى‌‌دهد و سعادت و شقاوت انسان به آن‌ها بستگى دارد شناخت نسبت به آن‌ها ضرورت بیشترى دارد یعنى مسائل اعتقادى اصلى ما. اول آن‌ها باید ضرورت بیشتری پیدا كند. اگر مسائل جزئی بود آن‌ها هم البته خیلى خوب است اما نسبت به مسائل اصلى و اعتقادى دین، آن اهمیت را ندارد و در درجه دوم است.

اگر یك كسى مسائل فرعى زندگی‌اش را بلد نباشد اما اصل اعتقادش به خدا و پیغمبر محفوظ باشد این راه نجات دارد اما اگر هزارى دستش را زیر آب ببرد و دربیاورد و وسواس‌‌بازى دربیاورد اما اعتقاد اصلی‌اش به خدا ضعیف باشد به هیچ دردى نمى‌‌خورد؛ و كسانى كه امروز سردمدار كفر و الحاد در این مملكت هستند روزگارى این‌ها از مقدس‌‌ترین افراد هم‌قطار خودشان بودند اما رفتارشان رفتارى بود كه از روى عادت و از روى تلقین بود و ریشه نداشت. بعد مورد شبهه كه واقع شدند جوابش را بلد نبودند و این‌گونه شدند. به عنوان نمونه، رؤساى منافقین از مقدس‌‌ترین دانشجوها بودند! اگر نمى‌‌دانید بروید بپرسید. پایه‌گذاران سازمان مجاهدین از مقدس‌‌ترین دانشجوها بودند، نماز شبشان ترك نمى‌‌شد، زندگى بسیار ساده‌ای داشتند، بسیاری از آن‌ها حافظ قرآن بودند. همین رجبى علیه ما علیه ـ رئیس منافقین ـ 6000 ساعت در نهج‌البلاغه كار كرده است! من و شما چند ساعت در نهج‌البلاغه كار كرده‌‌ایم؟! اما این‌ها پایه‌‌هاى اعتقادی‌شان سست بود، در زندان با كمونیست‌‌ها هم‌‌بند شدند، نشستند بحث کردند و در بحث كم آوردند. این شد که ایمانشان را از دست دادند و ماركسیست شدند.

اینكه گفتم قشر دانشجو اگر ترقى كند خیلى اوج مى‌‌گیرد، اگر تنزل هم كند خیلى خطر دارد همین‌‌هاست. ضررى كه این‌ها به این انقلاب زدند چه کسی زد؟! از ترورهایى كه كردند. شخصیت‌‌هاى اول ما را چه کسی گرفت؟ دكتر بهشتى را چه کسی گرفت؟ مطهرى را چه کسی گرفت؟ از همان سال اول انقلاب. همان كسانى كه شاگرد خود مطهرى بودند!

من این جمله را از لب‌های خود مرحوم مطهرى شنیدم. ایشان از این پایه‌‌گذاران مجاهدین اسم بردند و فرمودند این‌ها در آن جلسات گفتار ما كه ماهى یك مرتبه داشتیم مرتب شركت مى‌‌كردند، نوارهاى من را تكثیر مى‌‌كردند و مى‌‌بردند در آذربایجان. امروز که بحث من تمام مى‌‌شد فردا در آذربایجان تكثیر مى‌‌كردند. بعد همین شخص از پایه‌‌گذاران مجاهدین شد.

تقویت مبانى اعتقادى و دفاع از مبانى فكرى اسلامی؛ هدف اصلی از برگزاری طرح ولایت

ریشه اعتقادى باید محكم باشد جان من! ورزش‌های رزمى این را تقویت نمى‌‌كند. ورزش رزمى بسیار خوب است اما این جایش نیست. آن وقتى را كه براى این كار باید تخصیص بدهید باید بدانید که دنبال چه مى‌‌گردید و این برنامه را براى چه گذاشته‌اند. اگر این كار هم بشود خیلى خوب است، آن هم بشود خیلى خوب است، یك آش نذرى هم بپزید بدهید به فقرا، خیلى خوب است. مگر هر چیز خوبى را مى‌‌شود با هم قاطى كنند؟ باید باور كنید كه این وقت را باید به شناختن مبانى اصلى دین و دفاع از این‌ها و یاد گرفتن اینكه از این‌ها چگونه باید دفاع كرد اختصاص داد تا هم خودتان به شك مبتلا نشوید و هم بتوانید شكى را از دیگرى رفع كنید. این برنامه براى این است؛ گر تو نمى‌‌پسندى تغییر ده قضا را! پس اینکه این ارضایم نمى‌‌كند، هر كسى که خواست باید بداند دنبال چه مى‌‌آید.

اگر هدف معلوم باشد این معلوم است که دانشجو با چه ویژگی‌های انتخاب شود؟ استاد با چه ویژگی‌ای انتخاب شود که بیاید درس بگوید؟ سخنرانى، گریه، زارى، توسل به سیدالشهدا بسیار خوب است. الحمدلله این ایام پر از این حرف‌هاست، دیگر لزومى ندارد كه طرح ولایت را برای آن درست كنند. ورزش‌های رزمى و چیزهاى دیگر، آموزش نظامى هم در هر كوى و برزنى براى شما میسر است، در پایگاه‌های مقاومت همه جا هست. این برنامه، كار دیگرى است. این فقط با فكر شما، آن هم محورش که عقاید و دفاع از مبانى فكرى است سروکار دارد. در طول عمرتان دو ماه وقتتان را به این اختصاص بدهید؛ آیا نمى‌‌ارزد؟! ببینید ما چقدر عوضى مى‌‌رویم، چقدر اشتباه مى‌‌كنیم، آن وقت دشمن چقدر مى‌‌تواند بر ما مسلط بشود و از چه راه‌های مختلفى ما را فریب بدهد.

ما كه پیر شدیم و گذشت. شما اول جوانی‌تان هستید. سعى كنید در هر راهى كه قدم می‌گذارید اول هدفتان را بشناسید. ببینید كجا مى‌‌خواهید بروید؟ براى چه؟ چرا این كار را باید بكنید؟ اگر هدف مقدس و ارزشمندى است راهش را باید بشناسید. آیا واقعاً راه رسیدن به آن هدف همین است یا راه‌های دیگرى دارد؟ هر راهى که بهتر است را انتخاب كنیم؛ اما بعد از اینكه هدف و راه را شناختید دیگر تنبلى نكنید و دنبال بهانه نگردید.

آقا! هدف از طرح ولایت، تقویت مبانى اعتقادى و دفاع از مبانى فكرى، اعتقادى و ارزشى اسلامى است. راه آن هم كه ما تشخیص دادیم و شش، هفت دوره برگزار كردیم همین است كه ملاحظه مى‌‌فرمایید. البته ما نه خودمان كامل هستیم و نه ادعایى داریم كه راهى كه انتخاب کرده‌ایم كامل است لذا هر سال هم ما در برنامه‌‌ها، در كتاب و در استاد تجدیدنظر مى‌‌كنیم و در همه چیز سعى مى‌‌كنیم نقایصش برطرف شود؛ اما سعى نكنید یك چیزهایى را پیشنهاد كنید و اصرار كنید كه از مسیر منحرف بشوید و متأسفانه گهگاهى از این چیزها واقع شده است!

از خداوند متعال درخواست مى‌‌كنیم که به همه ما توفیق بدهد كه آن چه مرضى خودش است و بیشتر دوست دارد را بشناسیم و در مقام عمل موفق باشیم.

پروردگارا! روح امام راحل و شهداى عزیز ما را با سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه محشور بفرما!

سایه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!

خدمتگزاران به اسلام را موفق بدار!

عاقبت ما را ختم به خیر بفرما!

مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده!

والسلام علیكم و رحمة الله