بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مىكنیم.
خداوند متعال را شكر مىكنم كه توفیق عنایت فرمود در این ایام متعلق به امام رضاعلیهالسلام، ایام میلاد آن حضرت كه مسبوق به میلاد خواهر گرامىشان حضرت معصومهسلاماللهعلیها بود، در جوار ملكوتى حضرت ثامن الحججصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوأبنائهالمعصومین توفیق دیدار شما عزیزان را داشته باشم. امیدواریم كه خداوند متعال به بركت این امام بزرگوار كه ویژگى شناختهشده ایشان در همه دنیا رأفت و مهربانى ایشان است، همه ما را مشمول لطف و عنایت و رأفت خودش قرار دهد و انشاءالله حاجات شرعیه همه عزیزان برآورده شود.
حاجآقا: ما امام رضاعلیهالسلام را براى چه دوست داریم؟!
حضار: چون امام هستند.
حاجآقا: خب ایشان اگر امام نبودند كه اینقدر ایشان را دوست نمىداشتیم؛ امام یعنى چه؟! چرا امام مقدس است؟!
حضار: امام یعنی پیشوای مسلمین.
حاجآقا: درست است، امام پیشواى مسلمین است اما آیا هركسی که به هر صورتى پیشوا شود امام است و یا باید آن پیشوایی باشد كه از طرف خدا تعیین شده باشد؟ امام آن كسى است كه از طرف خدا تعیین شده كه مردم را هدایت كند؛ به چه؟ به راهى كه خدا مىپسندد.
اگر شما یك مجموعهای را، مثلاً یک قافلهاى را در نظر بگیرید كه در یك بیابانى راه را گم كرده باشد؛ در این زمان، قافله و موارد مشابه آن كم است و بسیاری از جوانها و نوجوانها نمىدانند که قافله یعنى چه؟ حالا با قطار و هواپیما و خیلى سادهاش هم با اتوبوس مسافرت میکنند. حالا فرض كنید 40 نفر با یك اتوبوس با هم در یك كویر آمدهاند و راه را گم کردهاند. نمىدانم كویر را دیدهاید که چگونه است؟! گاهى آنچنان شن مىآید و جاده را پر مىكند كه اصلاً معلوم نمىشود جاده كجا هست.
حالا فرض كنید اقلاً یك كاروان 40 نفره، به اندازه ظرفیت یك اتوبوس در یك كویر آمدهاند. در کویر، شن آمده و جادهها را پر كرده و جاده معلوم نیست. راننده هم راه را گم كرده و نمىداند چه كار كند. مردم در چنین شرایطی به دنبال چه مىگردند و چه آرزویى دارند؟ آرزو دارند یك كسى پیدا شود و راه را به آنها نشان دهد. اگر راه را پیدا كردند مىتوانند به همه اهدافشان برسند اما اگر راه را پیدا نكردند طولى نمىكشد که از گرسنگى و تشنگى مىمیرند و بدنشان هم طعمه وحوش بیابان مىشود.
مجموعه انسانها در این عالم، یك كاروان 6 میلیاردى هستند. آن كاروان 40 نفر بودند، این کاروان 6 میلیارد هستند. این عالم هم مثل یك كویر مىماند. درست است که خیابانکشی است و شهرها هستند اما معلوم نیست که انسان از كدام طرف برود و چه كار كند كه به سعادتش، به هدفش و به آرمانش برسد؛ خیابانها و جادهها زیاد هست و آزادراهها و بزرگراهها فراوان؛ اما انسان نمىداند که از كجا برود كه به آن چیزی كه دلخواهش است برسد و گمشدهاش را پیدا كند.
مگر كم هستند كسانى كه در شهرها و در ساختمانهاى زیبا که به حسب ظاهر، امكانات رفاهى دارند زندگی میکنند اما بدبخت هستند؟! حتماً همه شما خبر دارید. این زمان بهگونهای نیست كه اخبار دنیا از انسان، مكتوم باشد؛ كسانى هستند که ثروتهاى كلانى دارند كه حسابش از ذهن ما بالاتر است و ذهن ما نمىكشد كه ثروتشان چه عدد نجومیای است اما شب باید با چند تا قرص خوابآور، دو ساعت بخوابند! نه از همسرشان، نه از فرزندشان و نه از زندگىشان دل ِخوشی ندارند.
یك مسئله عینى برای شما بگویم كه تصور نكنید خیالبافی مىكنم؛ ما ده، دوازده سال پیش با یك عده از دوستان طلبهمان به مناسبتى به كانادا رفتیم. بنا بود در آمریكا براى اینها كلاسى برگزار كنیم. شما بعضىهایشان را مىشناسید. یكى از آنها آقاى آقاتهرانى هستند که شبهاى ماه رمضان در تلویزیون برنامه دارند. بنا بود که در آمریكا برای حدود 20 نفر از افرادی با این ویژگیها یك كلاس برگزار شود. قرار بود از راه كانادا به آمریكا برویم. ایام، ایام حج بود و ما به کانادا رفته بودیم تا در آنجا یك سمینار درباره حج برگزار كنیم و بعد به آمریكا برویم و آقایان آنجا بمانند و یك كلاس اردو مانند درباره فلسفه غرب و فلسفه كامپیوتر برای آنها برگزار شود.
بعد به اینها ویزا ندادند که به آمریكا بروند و همانجا در كانادا ماندند و چند تا استاد دعوت كرده بودیم که از آمریكا به كانادا مىآمدند و براى اینها درس مىگفتند و برمىگشتند. آمریكا و كانادا همسایه هستند. این را گفتم براى اینكه بدانید این قضیهای که میخواهم برای شما تعریف کنم یك قضیه واقعى است و خیالى نیست.
یكى از این استادها كه استاد جوان بسیار چیزفهم و باسوادی هم بود این همیشه دَرهم و گرفته بود. روزهاى اول و دوم كه بچهها با او تماس داشتند نمىشد از خصوصیات روحى و اخلاقىاش بپرسند و ببینند كه چرا اینگونه درهم است. بعد کمکم چند جلسه كه با او درس و گفتگو داشتند و دوستى بینشان برقرار شد و با هم آشنا شدند از او پرسیدند که شما خیلى درهم و گرفته هستید؛ چرا اینگونه هستید؟! مشكلى دارید؟! مریضیای دارید؟! بالاخره اول سختش بود که بگوید. بعد درِ دلش باز شده بود و شروع به تعریف كردن كرده بود.
این داستان براى من و شما هم آموزنده است، تنها یك قصه نیست؛ گفت من یك همسرى داشتم که از دوران دانشجویى با هم دوست بودیم. در دانشگاه با هم آشنا شده بودیم و خیلى هم همدیگر را دوست مىداشتیم، بعد هم با هم ازدواج كردیم و مدتى زندگى خوبى داشتیم. چندى است كه یك كامپیوتر در منزل خریدهایم و این خانم من چت مىكند. بالاخره از راه كامپیوتر با یك جوان در آمریكا آشنا شد. یكى، دو بار با هم صحبت كردیم كه مثلاً این کار شما فایدهاش چیست؟! گوش نداد. بالاخره كار او به آنجا رسید كه فرار كرد و به آن شهرى كه آن جوان در آن شهر زندگى مىكرد رفت و الان دارند با هم زندگى مىكنند.
با یک تماس اینترنتی، خانه و زندگى و شوهر و بچه، همه اینها را فراموش كرد! اینکه من عرض مىكنم براى اقلاً 12 سال پیش است. تصورش را بکنید که ایشان یک استاد دانشگاه است، همسر خوبى انتخاب كرده، سالها با او زندگى کرده و خانه و بچه دارد و یکدفعه همه چیز بر باد میرود و همسرش راه را گم میکند! در چنین شرایطی چه کار میتواند بکند؟! هزارى هم ثروت داشته باشد، خانه هم داشته باشد، باغ هم داشته باشد به چه دردى مىخورد؟! دیگر نه شب دارد، نه روز دارد، نه آرامشى دارد و نه دلخوشىای در زندگى دارد! این یعنى چه؟! یعنى خوشى زندگى همیشه در پول و رفاه و وسایل مادى و زندگى آمریكا و كانادا نیست. انسان یك نیازهاى دیگرى دارد كه برای تأمین آن نیازها، غیر از درسهاى دانشگاهى و ریاضیات و كامپیوتر یك چیزهاى دیگرى هم لازم است. آن درسها نه در آزمایشگاه به دست مىآید، نه در فرمولهاى ریاضى به دست مىآید، نه در اقتصاد و بازار و تجارتخانه و نه در جاى دیگرى به دست مىآید. اینها یك چیزهایى است كه با دل انسان، با قلب انسان و با فكر انسان سروکار دارد. اینهاست كه راه زندگى انسان را معین مىكند.
گاهى پول هم نیست اما زندگى، خوش است؛ اگر یك كسى همسر دلخواهى داشته باشد، دوتاییشان با هم كار مىكنند و یك نان و پنیرى درمیآورند و با هم شاد زندگى مىكنند و شب هم راحت مىخوابند. اگرچه محل زندگیشان یك اتاق كرایهاى هم باشد اما شاد هستند، دل به هم دادهاند، نگاهشان که به همدیگر مىافتد دلشان غنج مىزند. یك بچهاى هم دارند، خدا یك پسر کاکلزری یا یك دختر شیرینزبان هم به آنها داده اما خانهشان یک خانه اجارهاى است و با یك درآمد محدود. آن زندگى شیرینتر است یا این؟! اینجا نه پول، نه ثروت و نه تكنولوژى باعث سعادتشان شد بلکه حتی این تكنولوژى بدبختشان هم كرد!
ما خیال مىكنیم پیشرفت تكنولوژى، سعادتآور است. پیشرفت تكنولوژى مىتواند سعادتآور باشد اما بشرطها و شروطها؛ به شرطى كه كنارش یك چیز دیگر هم باشد. آن چیزها را در دین باید پیدا كرد.
اگر بین زن و شوهر، صفا، آرامش، امانتدارى و وفادارى باشد زندگى خوش مىگذرد اما اگر زن به شوهر و یا شوهر به زن خیانت كند، هزارى ثروت هم باشد اما چه فایدهای دارد؟! آن درس وفادارى، مهربانى، امانتدارى، راستگویى و صداقت را از كجا باید پیدا كرد؟! آن را دین به انسان مىدهد. ممكن است دیگران هم شعارش را بدهند اما پایهاى ندارد. انسان ممکن است هزارى هم بگوید من وفادار هستم و تا آخر براى تو جان نثار مىكنم اما پاى امتحان كه در میان مىآید همه اینها تمام مىشود؛ چرا؟! چون این كه به چیزى اعتقاد ندارد و فقط مىخواهد خوش باشد. دیروز این وعده و وعیدها را به آن دختر مىداد براى اینكه با آن خوش باشد، حالا یكى دیگر بهتر پیدا كرد، خب با یكى دیگر.
آن چیزی كه انسان را وفادار مىكند و باعث مىشود كه تا آخر وفادار بماند اعتقاد به خدا و قیامت و حساب و كتاب است؛ اگر معتقد بود که چنین حساب و كتابى در كار است، آخرت و قیامتى هست، خدا حساب و كتابى دارد، آن وقت مىترسد و رعایت مىكند؛ و یا امید رسیدن به سعادت آخرت، قرب خدا، همنشینى انبیا و اولیاء خدا، همنشینى با سیدالشهدا و حضرت ابوالفضلعليهمالسلام و عشق به آنها نمىگذارد انسان خیانت كند؛ اما اگر دین نبود، هزارى هم شعارش را بدهد یك روز و دو روز است. وقتى منفعتش جاى دیگری پیدا شد و لذتش از راه دیگری تأمین شد همه چیز یادش مىرود.
پس ما امام را براى چه دوست داریم؟! براى اینكه ایشان از طرف خدا آمده تا آن راه سعادت زندگى را به ما یاد دهد. خدا چقدر منت سر ما دارد كه علاوه بر اینكه این نعمتها را در این عالم آفریده، به ما سلامتى بدن داده، عقل و شعور داده، وطن پرنعمت داده، امن و امنیت داده و هزارها نعمتهاى غیرقابلشمارش دیگر، همه اینها را داده اما فوق همه اینها نعمت هدایت است. اگر در کنار همه این نعمتها، راه را هم به انسان نشان داد آن وقت انسان مىتواند از این نعمتها درست استفاده كند اما اگر انسان راه را پیدا نكرد در اینها غرق مىشود، گم مىشود، خودش را گم مىكند و راه به جایى نمیبرد؛ مثل كاروانى كه در یك كویری گیر كرده باشد و نداند از كجا باید برود، یك مقدار از این راه مىرود و یك مقدار از آن راه مىرود و به هیچ جا نمىرسد.
داستانهای متعددی از این قبیل موارد هست. حالا گاهى پدربزرگها و امثال اینها را كه پیدا مىكنید بگویید این داستانها را برای شما نقل كنند، شنیدنى است. مثلاً یك قافلهاى داشته به مكه مىرفته، راه را گم كرده بود. این داستان واقعى است؛ به آنجایى رسیده كه اهل كاروان به دست خودشان براى خودشان قبر كندند و آماده مرگ شدند! مىفهمید یعنى چه؟! هر چه تلاش كردند که از این طرف و آن طرف بروند راه را پیدا نكردند. تا چشم كار مىكند شن است. پا که مىگذاریم در شنها فرو مىرود. بعضى جاهایى كه شن زیاد است را دیدهاید؟ نمیدانم طرفهای شما هم هست یا نه؟ اطراف یزد ما هست. انسان باید بهزحمت حرکت کند. پا را که به زمین میگذارد در شن فرو میرود. اگر انسان در چنین جاهایی گم شود و راه را پیدا نكند چه كسى به فریاد انسان مىرسد؟!
زندگى این دنیا با همه سرسبزىها و خرمىها و نعمتهایش، ازلحاظ آن هدف سعادتى كه انسان به دنبالش مىرود، مثل یك كویر است و راه پیدا نیست. یكى مىگوید از این طرف بیا! یكى مىگوید از آن طرف برو! یكى مىگوید سوسیالیست باش! آن یکی دیگر مىگوید كمونیست باش! آن یکی مىگوید لیبرال باش! آن یکی میگوید چه باش! انسان نمىداند چه كار كند. پس بالاترین نعمتها كه به همه نعمتهاى دیگر معنا مىبخشد نعمت هدایت است. خدا هدایت را به دست چه كسى به ما رسانده است؟! به دست پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله و خاندانش. حالا آیا جا دارد که اینها را دوست بداریم؟!
علاوه بر این نعمت هدایت كه وظیفه اصلى پیغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین است وجود این بزرگواران یك نعمتهاى جنبى هم دارد كه ما متأسفانه بیشتر با همان نعمتهاى جنبىاش آشنا هستیم و اصلش را فراموش کردهایم! اگر یك وقت مریض بشویم و دكترها جواب کنند و بگویند این مرض تو معالجه ندارد، آن وقت نذر مىكنیم مشهد بیاییم و برویم از آقا امام رضاعلیهالسلام شفا بگیریم. اگر مشكلات دیگرى در زندگى داشته باشیم كه راه علاجى نداشته باشد، قرض سنگینى داشته باشیم، بیمارى سختى داشته باشیم، مسئله آبروریزى در میان باشد، به انسان تهمتى زده باشند، در فامیلش یا در شهرش بدنام شده باشد، از كار بیرونش كرده باشند و هزار نوع گرفتارىهایى كه هر كسى در این دنیا یك جورش را دارد، آن وقتى كه دستمان از همه جا قطع مىشود آن وقت سراغ امام رضاعلیهالسلام مىرویم و مىگوییم آقا! به فریادمان برس! البته به فریاد هم مىرسند. این خیل زوّارى كه هر روز از اطراف كشور و از خارج از كشور به اینجا مىآیند اینها براى چه مىآیند؟! اگر چیزی ندیده باشند كه نمىآیند. یك چیزى دیدهاند كه اینگونه مىآیند؛ ولى فراموش نكنید که این نعمت جنبى است، نعمت اصلى چیز دیگرى است.
بگذارید یك مَثل دیگرى بزنم. امام رضاعلیهالسلام از بس شیعههایشان را دوست دارند و مىخواهند هدایت شوند دانه مىپاشند كه به هواى این دانهها بیایند و آن وقت آن هدف اصلى تحقق پیدا كند. این برآوردن حاجات، اینها دانه پاشیدن است؛ براى اینكه اینجا بیایید و توبه كنید و از كارهاى زشتتان دست بردارید، راه صحیح را بهتر بشناسید، دنبال امام و پیغمبر بروید، وظایف دینىتان را بهتر بشناسید و بهتر عمل كنید. هدف آن است. اینها براى این است كه آنهایی كه توجه ندارند و اهمیت دین و هدایت خدا را درك نمىكنند اول از این راهها جذب شوند تا آن نتیجه اصلى حاصل شود و آن چیزى كه براى همه مهمتر است پیدا كردن راه سعادت، راه نزدیك شدن به خدا، سعادت ابدى در كنار اولیاء خدا، در كنار امیرمؤمنان، ائمه اطهار و امام زمانصلواتاللهعليهماجمعين است.
پس ما امامان را به خاطر دو نوع منفعتى كه به ما مىرسانند دوست داریم؛ یكى نعمت هدایت كه به بركت آنها راه زندگى را یاد مىگیریم كه چه كار باید بكنیم. یكى هم این نعمتهایى كه امراضمان را شفا مىدهند، حاجاتمان را برآورده مىكنند، از خدا مىخواهند مشكلاتمان را حل كند و خدا هم به آبروى آنها مشكلات ما را حل مىكند؛ اما فراموش نكنیم كه اصل آن اولى است. اینها جنبه ثانوى دارد. عواملى است كه جذبکننده است. به یك معنا جنبه كاتالیزور را دارد. عامل اصلى چیز دیگرى است. اینها جنبه كمكى دارد.
اگر اینگونه شد شما كه برای زیارت به اینجا آمدهاید چه استفادهاى باید از اینجا ببرید؟! جا دارد اولین چیزى كه مىخواهید این باشد كه آقا! از خدا بخواهید ما را هدایت كند، یاد بگیریم چگونه باید زندگى كنیم و چه راهى باید برویم و در این كویر عالم، راه را گم نكنیم؛ دستمان را بگیرید! نگذارید که در این کورهراهها گرفتار گرگها و درندهها كه فراوان هم هستند بشویم! این بالاترین چیزى است كه جا دارد انسان از پیغمبر و امام بخواهد. البته سایر حاجاتتان را هم از خدا بخواهید، آنها بخیل نیستند، برای آنها هیچ كارى هم ندارد. همه حاجتهاى دیگر را هم بخواهید. هیچ وقت نمىگویند چقدر حاجت آوردى! بس است دیگر!
میگوید آقا! مگر همه اینها براى شما چقدر زحمت دارد؟! همهشان با یك چشم به هم زدن شما برآورده میشود. از خزانه شما که چیزی كم نمىشود؛ اما اصل كار یک چیز دیگر است و آن این است که از آنها بخواهید كه راه صحیح زندگى را به شما یاد بدهند.
امام چگونه راه زندگى را به شما یاد مىدهد؟! آیا درِ گوشى به شما مىگوید؟! آیا برای شما نامه مىنویسد؟! چه جورى مىگوید؟! ایشان وسایلى فراهم مىكند كه شما حقیقت دین را بهتر بشناسید، معارف قرآن را بهتر درك كنید و كلمات پیغمبر و اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين و كلمات خود امام رضاعلیهالسلام را بهتر یاد بگیرید. اینها راه هدایت است. پس ما اگر از امام رضاعلیهالسلام جدى میخواهیم که هدایتمان كنند یك علامتى دارد؛ علامتش این است كه آنچه در اختیارمان هست براى شناختن راه هدایت كوتاهى نكنیم.
باز یک مثال مىزنم. فرض بفرمایید انسانِ گرسنهاى هست که معتقد است خدا حاجاتش را مىتواند بدهد و امام رضاعلیهالسلام مىتواند شفاعت كند كه امروز یك چلوكباب خوب یا یک غذاى لذیذ میل كند. اگر در سفره خودش چلوكباب باشد یا در آشپزخانهشان برنج باشد، روغن باشد، گوشت هم باشد، آشپزى هم بلد باشد، یا كسى هم هست که آشپزى كند، آیا صحیح است كه انسان اینجا بنشیند و بگوید یا امام رضا! یك دست چلوكباب براى من برسان! خب مىگوید آن را که رساندهام! خب برنجش را بردار بپز و با گوشتش تناول كن!
پس انسان آن وقتى در حاجت خواستن، راست مىگوید كه آن اندازهاى كه در اختیارش هست را استفاده كند، آن وقت كمبودش را از خدا بخواهد. اینکه من مىخواهم یك راهى را بروم، چشمم را ببندم و بگویم امام رضا! راه را به من نشان بدهید! خودتان دستم را بگیرید و ببرید! خب مىگوید خدا به تو چشم داده! باز كن و ببین! اگر بگویم نه، من مىخواهم چشمم را ببندم و شما دستم را بگیرید و ببرید! خب این یک خواسته احمقانهاى است! خدا چشم داده براى اینكه ببینى! بله، اگر یك وقت چشم انسان بیمار شد و خداینکرده نابینا شد آن وقت جا دارد كه وقتى حاجتى دارد بگوید یا امام رضا! من كه چشمم نمىبیند، شما خودتان كمك كنید و راه را به من نشان بدهید! اما انسانى كه چشم دارد، جلوی او هم خیابان هست و تابلو هم زده شده، اگر چشمش را ببندد و بگوید یا امام رضا! من را به خانهام برسان! این دعا مستجاب نمىشود. مىگویند این درخواست احمقانهاى است! اگر راست مىگویى و واقعاً مىخواهى به خانهات بروى چشمت را باز كن، به تابلو نگاه كن و بگرد راه را پیدا كن!
ما خیلى نیاز داریم براى اینكه راهها را یاد بگیریم و درست بپیماییم اما آنها یك عمرى زحمت کشیدهاند و این راهها را به ما نشان دادهاند، آدرسهایش را نوشتهاند و به ما دادهاند، مشخصاتش را گفتهاند که از فلان كوچه و از فلان خیابان بروید تا به هدفتان برسید. این دستوراتى كه در دین دادهاند همان آدرس دادنهایى است كه پیغمبر و امام به ما دادهاند که این كار را بكنید! آن كار را نكنید! دست راست برو! دست چپ نرو! اگر مىخواهید به هدف برسید. اگر خانهتان را دوست داری، اگر زن و بچهات را دوست دارى، اگر پدر و مادرت را دوست دارى و مىخواهى بروى آدرسش این است؛ 100 قدم از دست راست برو! بعد یك پیچ هست، بعد دست چپ بپیچ! بعد یك مقدار که جلو رفتى به یك پل مىرسى. از پل که عبور كردى مىروى. آدرس مىدهند دیگر.
این دستوراتى كه پیغمبر و امام دادهاند آدرسهایى است كه به ما دادهاند كه از این آدرسها استفاده كنیم و راه را پیدا كنیم و به آنجایى برسیم كه خدا ما را براى آن آفریده است و امام هم آمده تا راه آن را به ما نشان بدهد.
پس درسى كه ما از این زیارت باید بگیریم این است که اولاً در دعا كردنمان بیش از هر چیز، نعمت هدایت و بعدش هم عاقبتبهخیری را از خدا بخواهیم. البته معرفت خود ائمه، ایمان بالاتر و عشق به اهلبیت، همه اینها لوازم این مسئله است. این درس اول. اینکه براى حاجت گرفتنمان چه چیزهایى بخواهیم مهمتر از همه این نعمتهاى معنوى است. بله، اگر خانه هم بخواهید اشكالى ندارد، ماشین هم بخواهید، همسر خوب هم بخواهید، پذیرفته شدن در دانشگاه و همه اینها را بخواهید، اما اصل تکیهتان روى آن نعمتهاى معنوى باشد كه سعادت شما در گرو آنهاست. این یك درس.
درس دوم این است که ببینیم براى یافتن و شناختن آن راه صحیح، چه چیزهایى در اختیار خودمان هست. این روایاتی كه از ائمه رسیده، كلماتى كه علما آمدهاند از قرآن و حدیث استفاده و تنظیم کردهاند و به صورت دستورات اخلاقى، دستورات اعتقادى و دستورات تربیتى براى ما بیان کردهاند اینها را بخوانیم و یاد بگیریم. اینگونه نباشد که مثل یک انسانى كه چشمش را مىبندد بگوییم یا امام رضا! خودتان من را نجات بدهید!
چشممان را باز كنیم و ببینیم که دوروبرمان براى یافتن راه چه داریم؛ یعنى تصمیم بگیریم از اینجا كه رفتیم متناسب با مطالعاتمان، متناسب با معلوماتمان، متناسب با ذوقمان و متناسب با علاقهمان یك سلسله كتابهایى كه از دین است، از خداست، از پیغمبر است، از امام رضاعلیهالسلام است اینها را شناسایى كنیم و یك برنامه مطالعاتى براى خودمان بگذاریم. این همه مطالعاتی که در كتابهاى درسى، رمان، تاریخ و چیزهایى از این قبیل داریم، هر كسى کموبیش، یك برنامه هم بگذاریم و ببینیم دستوراتى كه خدا و پیغمبر براى دینمان دادهاند چیست.
من به عنوان یك خدمتگزار پیرى كه افتخار مىكنم خادم شما باشم اما 70 سال بیشتر از عمرم گذشته و تجربه، زیاد دارم و از بزرگان هم چیزهاى خوب زیاد شنیدهام به شما این دو تا نصیحت را مىكنم؛ اول اینکه حرم كه مشرف مىشوید فقط به حاجتهاى مادى اكتفا نكنید بلکه دین بخواهید، ایمان بخواهید، هدایت بخواهید، معرفت اهلبیت بخواهید، عشق به اهلبیت بخواهید. ارزش اینها از ارزش همه نعمتهاى دنیا بیشتر است. این یك نصیحت.
یك نصیحت هم اینكه از حالا تصمیم بگیرید یك برنامه مطالعاتى داشته باشید و روزی نیم ساعت وقتتان را به مطالعه كتابهاى دینى، اخلاقى، اعتقادى، فكرى كه راه صحیح زندگى را به شما نشان بدهد اختصاص بدهید. امیدوارم كه هم شما عمل كنید و هم این گوینده پیرى كه خودش تجربههایى دارد.
پروردگارا! تو را به حق امام رضاعلیهالسلام قسم مىدهیم دلهاى ما را به نور ولایت اهلبیت و ولایت امام رضاعلیهالسلام روشن بفرما!
ما را در دنیا و آخرت از دستگیرى امام رضاعلیهالسلام محروم نفرما!
حاجات شرعیه خودمان، دوستانمان، خویشانمان و التماس دعاکنندگان را به بركت امام رضاعلیهالسلام برآورده بفرما!
روح امام راحل و شهداى عزیزمان را با انبیا و اولیا محشور فرما!
سایه مقام معظم رهبرى را بر سر همه ما مستدام بدار!
همه كسانى كه براى دین تو و براى این خلق تو خدمت مىكنند آنها را پایدار بدار!
ما را از شرّ دشمنان اسلام و دشمنان مردم مسلمان محفوظ بدار!
شرّشان را به خودشان برگردان!
عاقبت امر ما را ختم به خیر بفرما!
در ظهور آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف تعجیل بفرما!
همه ما را از دوستان و یاران آن حضرت محسوب بفرما!
وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ