آموزه‌هایی از سیره رفتاری و مبارزاتی شهید نواب صفوی

در جمع انصار حزب‌الله، مراسم بزرگداشت شهید نواب صفوی
تاریخ: 
پنجشنبه, 27 دى, 1380

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای ‌‌والامقام اسلام، مخصوصاً شهید بزرگواری که برای بزرگداشت خاطره شهادت ایشان این مجلس تشکیل شده است صلواتی اهدا ‌‌بفرمایید.

این مجلس مال خود شما است. اگر خانه خود شما نبود جا داشت که من تشریف‌فرمایی شما عزیزان و ‌‌جوانانِ عاشق اسلام، انقلاب، جهاد و شهادت را خوش‌آمد بگویم. امیدوارم خداوند متعال امثال شما را همیشه برای خدمت به اسلام و ‌‌مسلمین حفظ بفرماید و به همه ما توفیق بدهد دِینی که از شهدا بر عهده داریم را ادا کنیم و راه آن‌ها را ادامه دهیم.

من ‌‌وقتی وارد مجلس شدم یک احساس خاصی به من دست داد و آن احساس، این بود که گویا روح مرحوم شهید نواب ‌‌صفوی در اینجا حضور دارد. این است که در پاسخگویی به این احساس، اول سلامی به حضور مقدس ایشان عرض ‌‌می‌‌کنم و مراتب اخلاص و ارادت خودم را به عرض ایشان می‌‌رسانم و از ایشان خواهش می‌‌کنم که از پیشگاه ‌‌اجدادشان که در حضورشان هستند درخواست کنند که همه ما را جزو شهدا و در خیل شهدا محسوب بفرمایند و مرگ ما ‌‌را شهادت در راه خدا قرار بدهند. بزرگ‌‌ترین افتخاری که می‌‌تواند نصیب ما باشد این است که دنباله‌رو امثال این بزرگواران باشیم.

راز ماندگاری نام شهید نواب صفوی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

اما مطلبی که به ‌‌نظرم رسید که در این جلسه بزرگداشت این مرد به‌تمام‌معنا بزرگ، عرض کنم همین‌گونه که می‌‌دانید بنده در این‌گونه مراسم‌ها چه به یاد ائمه و اهل‌بیت‌‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين برگزار شود و چه برای بزرگداشت روزهای مهم و ایام‌الله دیگری، سعی می‌‌کنم که برای زندگی حاضر خودمان درسی بگیرم که چگونه باید از این فرصت‌‌ها استفاده کنیم و از این حوادث و جریانات چه باید یاد ‌‌بگیریم؟

در طول تاریخ اسلام و تاریخ کشور ما، کسانی که مورد ظلم و شکنجه و درنهایت شهادت ‌‌قرار گرفته‌اند زیاد بوده‌اند اما در میان خیل شهدا، عده معدودی هستند که مثل نواب صفوی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نامشان ‌‌همواره زنده و جاوید می‌‌ماند و راهنمای خلقی عاشق و شیفته خودشان می‌‌شود. جا دارد که در این خصوص فکر کنیم و ‌‌بلکه در این زمینه، تحقیقاتی انجام دهیم که این‌گونه شخصیت‌‌ها چه ویژگی‌ای داشته‌اند که این‌چنین مورد توجه واقع شده‌اند ‌‌و این‌چنین آثار عظیمی را در تاریخ به جا گذاشته‌اند؟!

نواب صفوی از خاندان پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بود ولی خب سادات زیاد هستند. ‌‌ایشان سال‌‌ها به تحصیل علوم دینی اشتغال داشت، طلابی هم که به تحصیل علوم دینی می‌‌پردازند بحمدالله زیاد هستند و ‌‌کسانی که سالیان درازی به تحصیل و تدریس و تحقیق پرداخته‌اند کم نیستند. ایشان چه ویژگی‌ای داشت که این‌چنین دل‌‌ها را ‌‌شیفته خودش کرد و چنین اثری را بخشید؟!

شناخت ویژگی‌های متمایز حرکت شهید نواب صفوی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

حرکتی که مرحوم نواب‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه انجام داد یکی معلول شناختی بود که ‌‌از بعضی از معارف اسلامی داشت. البته این جمله را من از خود ایشان نشنیده‌ام ولی افراد موثقی نقل کرده‌‌اند که ایشان فرموده بود ‌‌من در باب امر به معروف و نهی از منکر مجتهد هستم و خودم اجتهاد می‌‌کنم. ایشان به مسائل امر به معروف و نهی ‌‌از منکر و روح این قانون، آن‌چنان یقین داشت که در انجام این وظیفه آن هم در زمانی که ‌‌تصورش برای شما شاید خیلی آسان نباشد، هیچ تردیدی به خودش راه نمی‌‌داد و هیچ عذری برای خودش در ترک این وظیفه نمی‌‌دید؛ به هر جا بیانجامد!

جایگاه ویژه امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه و عمل حضرت امام‌‌‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و شهید نواب صفوی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

بین ‌‌پرانتز یک جمله‌‌ای عرض کنم؛ در بین فقهای بزرگ و مراجع تقلید درباره بعضی از جزئیات مسائل اختلافاتی هست. به‌عنوان‌مثال در خصوص ‌‌احکام نماز، فتاوا مختلف است؛ مثلاً در خصوص اینکه تسبیحات اربعه یک مرتبه واجب است یا سه مرتبه، یا نماز جمعه واجب عینی ‌‌هست یا نیست، این اختلافات کم‌وبیش وجود دارد.

در جزئیات مسائل امر به معروف و نهی از منکر هم کم‌یابیش اختلاف ‌‌فتوا وجود دارد. بسیاری از فقها در کلمات و در فتاوایشان منعکس شده که اگر انجام امر به معروف و نهی از منکر موجب خطر ‌‌جانی شود دیگر این تکلیف، ساقط است و امر به معروف و نهی از منکر مادامی واجب است که موجب خطر جانی ‌‌برای انسان نباشد. اینکه آیا این استثنا دارد یا ندارد این یکی از مواردی است که بین فقها کم‌یابیش اختلاف وجود دارد.

در بین ‌‌فقهای زمان ما کسی که صریحاً مورد استثنائش را ذکر فرمود و در این زمینه اعلامیه داد حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه ‌‌بود. حتماً توجه کرده‌اید که این‌که می‌‌گوییم خطر جانی نباشد، آنجایی که خطر جانی باشد می‌‌گویند یکی اینکه مشمول قاعده حُرمت اِضرار است و یکی هم مشمول تقیه است. در آنجایی که امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از ارزش‌‌های ‌‌اسلامی موجب خطر جانی بشود می‌‌گویند اینجا تقیه کنید و حفظ جان واجب است.

اگر یادتان باشد امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه یک جمله ‌‌تاریخی دارند که من تا یادم می‌‌آید این جمله در کلمات هیچ کس دیگری به این صراحت بیان نشده است. شاید فتوای خیلی‌‌ها ‌‌هم با همین موافق بوده اما این جمله با این عبارت مخصوص امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بوده است. ایشان فرمودند در چنین شرایطی تقیه، حرام است ولو ‌‌بلغ ما بلغ! مبارزه با رژیم را می‌‌گفتند. ایشان می‌‌فرمودند حالا که رژیم، احکام اسلامی را مورد حمله قرار داده و می‌‌خواهد ‌‌بر خلاف احکام اسلام عمل کند و قانون وضع کند، در چنین شرایطی تقیه حرام است نه اینکه تقیه واجب است؛ تقیه حرام است ‌‌ولو بلغ ما بلغ؛ یعنی کار به هر جا برسد.

این اطلاق بسیار عجیبی دارد؛ آنجایی که مسئله حفظ دین مطرح است کار به هر جا که برسد نباید تقیه کرد. اگر ‌‌بناست احکام اسلام فراموش شود، نسخ شود و برخلاف آن قانون وضع شود، تقیه کردن در این شرایط نه‌تنها واجب نیست بلکه حرام است؛ تقیه حرام است ولو بلغ ما بلغ؛ کار به هر جا برسد؛ یعنی نه‌تنها جان، نه‌تنها اموال طرف، حتی اگر ‌‌تجاوز به ناموسش هم بکنند تکلیف از او ساقط نمی‌‌شود!

در بین مراجع، کسی که چنین بینشی را داشت حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه ‌‌بود. در مادون مقام مرجعیت، کسی که چنین برداشتی را داشت نواب صفوی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود. ایشان آن‌چنان به این مسئله یقین داشت که در مقابل این،‌‌ هیچ نظری کمترین اثری در ایشان نداشت. ایشان می‌گفت این مسئله برای من یقینی است. می‌‌دانید در کتاب‌‌های رساله ‌‌هم می‌‌نویسند که در ضروریات و یقینیات، جای تقلید نیست. ایشان می‌‌گفت این مسئله برای من یقینی است و جای تقلید ‌‌نیست که از کسی بپرسم که آیا اینجا واجب است یا نه؟ خودم در این جهت مجتهد هستم.

نقش مؤثر اخلاق و روحیات فردی در تشخیص وظایف اجتماعی

این برداشت یک صفای روح می‌‌خواهد، یک شجاعت نفسانی می‌‌خواهد و یک چیزی که من تعبیر بهتری بلد ‌‌نیستم بکنم؛ یک غیرت می‌خواهد. این یک مسئله مهمی است. بحمدالله حالا در بین شما، جوان‌‌های اهل فضل و در مقام تحصیل زیاد ‌‌می‌‌بینیم. ان‌شاءالله کسانی که اهل تحقیق و پژوهش در این زمینه‌‌ها هستند جا دارد که این مسئله را بررسی ‌‌کنند که اخلاقیات و ویژگی‌‌های روحی خود فرد، در تشخیص وظایف بسیار اثر دارد. مثال ساده‌‌اش اینکه آدم ترسو به کمترین ‌‌چیزی که مورد خطر واقع شود فوراً می‌‌گوید اینجا دیگر احتمال خطر و احتمال ضرر هست و تکلیف ساقط ‌‌است اما آدمی که شجاع باشد می‌گوید نه، خطری نیست، اصلاً چیزی نیست، احتمالش برای او اصلاً تأثیری ندارد. آدم ترسو وقتی با ‌‌یک حادثه‌‌ای مواجه می‌‌شود خطر یک درصد را نود درصد می‌‌بیند اما آدم شجاع برای خطر نود درصد هم به اندازه یک ‌‌درصد ارزشی قائل نیست.

این روحیات افراد در تشخیص مصادیق و تشخیص وظایف، بسیار می‌‌تواند اثر داشته باشد. ‌‌این‌که علما و بزرگان از سابق‌الأیام، از زمان اهل‌بیت‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين تأکید می‌‌کردند که آن‌هایی که می‌‌خواهند تحصیل علم کنند ‌‌باید حتماً تهذیب اخلاق هم بکنند و تحصیل علم بدون خودسازی اثر خودش را نمی‌‌بخشد و گاهی حتی اثر سوء هم می‌بخشد، یکی از مواردش همین است؛ آدمی که روحیه ترس و خودخواهی و راحت‌‌طلبی در او قوی باشد این وظایف ‌‌اجتماعی‌‌اش را درست نمی‌‌تواند تشخیص بدهد.

ویژگی‌های ممتاز شهید نواب صفوی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

خدا به نواب صفوی لطف کرده بود که ایشان، هم ذاتاً یک فرد شجاع بود و هم ‌‌در اثر تماس با بزرگانی این روحیه شجاعت، شهامت، گذشت، فداکاری و ایثار در ایشان رشد کرده بود و یک ملکه بسیار ‌‌قوی‌ای شده بود. همچنین در مورد شناخت دین و معارف دینی، به‌خصوص این مسائل، چون ایشان با بزرگان علما که در این زمینه‌‌ها ‌‌کار کرده بودند ارتباط داشت شناخت ایشان هم شناخت ویژه‌ای بود.

می‌‌خواهم عرض کنم دو تا عامل اساسی در نواب وجود داشت ‌‌که ایشان را از دیگران ممتاز کرده بود؛ یکی به دلایل انسی که با بسیاری از علمای بزرگ مثل علامه امینی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، مرحوم آیت‌‌الله مدنی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و ‌‌امثال این بزرگان داشت این بخش از معارف اسلامی را خوب یاد گرفته بود و آموخته بود و درسش را خوب خوانده بود و ‌‌هم به واسطه آن ویژگی‌‌های روحی‌ای که داشت، آن شجاعت و شهامت که زیر دست چنین اساتیدی هم پرورش پیدا ‌‌کرده بود و تربیت شده بود، شرایط روحی روانی برای انجام این وظیفه در ایشان فراهم بود. این دو تا عامل وقتی با هم ‌‌ترکیب شود، در اوج خودش، پدیده‌‌ای را به نام سید مجتبی نواب صفوی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به وجود می‌‌آورد.

ویژگی‌‌های ایشان یکی شناخت عمیق ‌‌از مسائل اجتماعی اسلام و دفاع فرهنگی، امر به معروف و نهی از منکر، فداکاری در راه دین بود که ایشان این مسائل را بهتر از همه ‌‌یاد گرفته بود. حالا کسانی هستند که شرایط اجتماعی برای آن‌ها جور نمی‌‌شود که در این زمینه‌‌ها تحقیق کنند و تحقیقاتشان در ‌‌حد همین طهارت و صلاة و امثال این‌ها می‌‌ماند و دیگر به جایی سرایت نمی‌‌کند اما خدا به ایشان توفیق داده بود که توانست ‌‌این مسائل را مورد تحقیق قرار دهد و این‌ها را از استادهای بزرگی یاد بگیرد. همچنین آن شرایط روحی‌ای از شجاعت ‌‌و شهامت که ایشان داشت باعث این شد که مصادیقش را خوب بشناسد.

تأثیرات متضاد حب دنیا و شهادت‌طلبی در انجام وظیفه

یک آفت بزرگ برای کسانی هست که هر چه بزرگ‌‌تر باشند این آفت برای آن‌ها بزرگ‌‌تر است و آن این است که ‌‌اگر در مقام انجام وظیفه، حب دنیا در آن‌ها پیدا شود، علاقه به زندگی دنیا، مال، مقام، حیثیت، آبرو، عنوان، شهرت و چیزهایی ‌‌از این قبیل، اگر هزاری هم وظایفشان را درست بشناسند ولی در مقام عمل کوتاه می‌‌آیند و ناخودآگاه آن همتی که برای ‌‌انجام وظیفه باید داشته باشند را نمی‌‌توانند داشته باشند.

آن‌هایی که یک مقدار در زمینه‌‌های خودسازی کار کرده‌‌اند و مراقبه نفس خودشان را ‌‌داشته‌‌اند این مطالب را بسیار بهتر درک می‌‌کنند. آدم گاهی یک مسئله‌ای را بسیار روشن درک می‌‌کند، اگر کلاه خودش را ‌‌قاضی کند می‌‌بیند هیچ شک و شبهه‌‌ای ندارد، توانایی بدنی و شرایط دیگر اجتماعی هم برای او فراهم است اما ‌‌دستش دنبال این کار نمی‌‌رود. یک بهانه‌‌ای می‌آورد و از زیر بار تکلیف در می‌‌رود. بالاخره هر کسی می‌‌تواند کارش را ‌‌یک جوری توجیه کند. روح مطلب این است که علاقه به زندگی دنیا مانع می‌‌شود؛ اینکه در روایات ما هست که حُبُّ الدنیا رأس کُلِّ خَطیئَهٍ[1] این یک حقیقت است.

در ‌‌مقابلش کسانی هستند که به برکت معارف دینی و تربیت بزرگان، به جای این‌که علاقه‌مند به این زندگی دنیا باشند ‌‌عاشق شهادت هستند؛ درست نقطه مقابلش. برای روانشناسان عالم، آن‌هایی که از این ذوق بهره‌‌مند نبوده‌اند و از این ‌‌حقیقت چیزی نچشیده‌اند، قابل تحلیل نیست که یعنی چه یک جوانی در عنفوان جوانی، عاشق شهادت باشد؟! می‌‌گویند ‌‌این یک مرض است، این نوعی جنون است وگرنه چطور می‌‌شود یک آدم جوان با این همه آرزوها و امیدها عاشق ‌‌شهادت بشود؟! چطور چنین چیزی می‌شود؟! آن‌ها چون این چیزها را نچشیده‌‌اند می‌‌گویند چنین چیزهایی شدنی نیست و اگر کسانی این‌گونه پیدا بشوند می‌‌گویند این‌ها حتماً مریض هستند ‌‌اما برای کسانی که در مکتب سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ درس خوانده‌‌اند و در مکتب اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بزرگ و تربیت شده‌‌اند این مسئله ‌‌حل‌شده است.

زهد و بی‌اعتنایی به دنیا در سیره شهید نواب صفوی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

در زندگی نواب صفوی آنچه دیده نمی‌‌شد علاقه به دنیا بود. نه حافظه من ایجاب می‌‌کند و نه وقت اما ‌‌همه شما کم‌یابیش شنیده‌‌اید و من از کسانی که از حضور مرحوم نواب استفاده کرده‌‌اند و از روحیات ایشان و ‌‌داستان‌‌های زندگی ایشان می‌‌دانند خواهش می‌‌کنم که تلاش کنند این‌گونه مطالب را برای جوان‌‌ها بیشتر نقل کنند، ‌‌بنویسند و منتشر کنند.

آن‌وقتی که مرحوم نواب در خانه‌‌اش، شاید شام خودش و خانواده‌‌اش را نداشت اگر ‌‌ده نفر میهمان برای ایشان می‌‌آمدند ایشان خوشحال می‌‌شدند چون ایشان اولاً روزی را از خدا می‌‌دانستند و ثانیاً حالا اینکه این ده نفر میهمان آمده‌‌اند و ‌‌هزینه‌‌شان به عهده من است و این از زندگی من کم می‌‌شود، این حرف‌‌ها اصلاً برای ایشان مطرح نبود. ایشان از این‌که ‌‌بتواند دیگران را پذیرایی و میهمان کند و به هر کسی که نیازمند باشد کمک کند لذت می‌‌برد. دلبستگی به مال دنیا، به راحتی دنیا و به ‌‌خوشی دنیا در وجود این مرد دیده نمی‌‌شد.

درس‌هایی از سیره رفتاری و مبارزاتی شهید نواب صفوی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

خب من می‌‌خواهم چه درسی از اینجا بگیرم و به شما عزیزان توصیه کنم؟! سه تا مطلب را گفتم؛ یکی راجع به ‌‌شناخت اسلام بود که گفتم ویژگی ایشان شناخت برتر در زمینه مسائل مبارزه‌‌ای و دفاع از اسلام بود. به آن کسانی که ‌‌درصدد تحقیق علوم و معارف اسلامی هستند توصیه می‌‌کنم سعی کنند این‌گونه کتاب‌‌ها را مطالعه کنند و از این‌گونه اشخاص درس بگیرند؛ اگر خودشان اهل تحقیق هستند منابع آن را در آیات و روایات بیشتر مطالعه کنند و این ‌‌مسائل را هر چه بیشتر برای نسل آینده روشن کنند که نظر اسلام در مقام مبارزه با کفر، مبارزه با نفاق و مبارزه با تهاجم ‌‌فرهنگی چیست و چه باید کرد؟! شناخت این مسئله بسیار مهم است.

کسانی هستند که بسیار آدم‌های خوبی هستند و ‌‌وظایف دیگرشان را هم خوب انجام می‌‌دهند اما نظر اسلام را در اینجا نمی‌‌دانند و شناخت روشنی ندارند. آن‌هایی که در ‌‌سطوح عالی فقاهت هستند در این زمینه‌‌ها بیشتر تحقیق کنند که موارد تقیه در کجا واجب است، در کجا جایز است و در کجا ‌‌حرام است. این را بیشتر باز کنند. ما که این همه کتاب در باب طهارت و صلاة داریم چقدر کتاب درباره مسائل امر به ‌‌معروف و نهی از منکر و تقیه و مبارزه داریم؟! در این جمله روی صحبتم بیشتر با فضلای حوزه‌هاست.

جوان‌‌های دیگر هم سعی کنند که ‌‌این مسائل را بهتر یاد بگیرند. در زمینه امر به معروف و نهی از ‌‌منکر و شرایط آن و امثال این‌ها بحث‌‌ها، کتاب‌‌ها و سخنرانی‌‌هایی هست. جوان‌‌ها بیشتر سعی کنند که این‌ها را یاد بگیرند و بخوانند چون تا آدم یک مسئله‌ای برایش خوب حل نشده باشد، در ‌‌مقام عمل نمی‌‌تواند جدی باشد. آدم باید خوب یقین کند که وظیفه‌‌اش چیست. یقین هم درس خواندن، مطالعه و تحقیق می‌‌خواهد. این یک درسی است که از خاطره نواب در این روز باید بگیریم. در سطوح مختلف سعی کنیم این‌گونه معارف ‌‌اسلامی را بهتر یاد بگیریم.

دوم در زمینه خودسازی؛ تقویت روح شهامت، شجاعت و ایثار. سوم که جفت همین مسئله است و این هم مربوط به ‌‌خودسازی است مبارزه با هواپرستی، رفاه‌‌طلبی، تن‌پروری، خودخواهی و دنیاگرایی است. این‌ها چیزهایی است که به ‌‌طور طبیعی در همه رشد می‌‌کند، مخصوصاً در این زمان که عوامل بسیار نیرومندی برای تضعیف فرهنگ اسلامی و ‌‌ترویج فرهنگ کفر یعنی دنیاگرایی در کار هست جوان‌‌های ما باید بیشتر سعی کنند که این روحیه دنیازدگی را در خودشان ‌‌تضعیف کنند و آزادگی، وارستگی و دل نبستن به لذت‌‌های دنیا را در خودشان تقویت کنند.

اگر ما این سه تا درس را از ‌‌نواب بگیریم، هر کسی قول بدهد که این سه تا درس را خوب یاد بگیرد، بنده به سهم خودم، البته کاره‌‌ای نیستم ولی به ‌‌عنوان اهمیت مطلب عرض می‌‌کنم، اگر دست من بود تضمین می‌‌کردم که آن‌ها در بهشت قرین نواب هستند. درس نواب ‌‌به ما این سه چیز است؛ معارف اسلام را به‌خصوص در زمینه وظایف اجتماعی فرهنگی خوب یاد بگیرید. این‌ها چیزی ‌‌نیست که بشود با مطالب دیگری مقایسه کرد. این‌ها سرنوشت‌ساز است و مسیر زندگی شما را می‌‌تواند تعیین کند. ‌‌اول شناختتان را نسبت به معارف اجتماعی اسلام و وظایف اجتماعی به‌خصوص در بخش فرهنگی تقویت کنید؛ دوم ‌‌روحیه شجاعت و شهامت و مردانگی را در خودتان تقویت کنید؛ مرد باشید! بزدل نباشید! سست‌عنصر نباشید! زبون نباشید! پست نباشید! دون‌همت نباشید! آقا باشید! قوی باشید! تقویت روحیه شجاعت و شهامت و مردانگی. البته اینکه من می‌‌گویم مرد باشید به خانم‌‌ها جسارت نشود، این‌ها خصوصیت لغت است. در اغلب ‌‌زبان‌‌ها و ازجمله هم در عربی و هم در فارسی، سمبل شجاعت و شهامت و امثال این‌ها را می‌‌گویند مردانگی وگرنه ما زن‌‌هایی ‌‌هم در عالم داشته‌ایم که بر بسیاری از مردان دیگر فضیلت داشته‌اند. مگر ما زنان شجاع کم داشته‌ایم؟! این درس دوم. درس سوم هم اینکه سعی کنید به لذت‌‌های دنیا دل نبندید! این شما را از انجام وظیفه‌‌تان بازمی‌دارد.

تعلق به مادیات مانعی در مسیر رشد و کمال انسان

به عنوان یک تشبیه - ‌‌این تشبیه را من از یکی از بزرگان اساتیدمان یاد گرفته‌ام- ایشان می‌‌فرمود تعلق به مادیات مثل این می‌‌ماند که یک سنگی ‌‌را به پای یک پرنده‌‌ای ببندند. یک وقت یک کلوخ است که به پای یک کبوتر می‌‌بندند، برای آن سخت است که بپرد ولی بالاخره ‌‌می‌‌تواند پرواز کند. یک وقت یک سنگ سنگین قوی‌ای است و باعث می‌شود که به‌زور از جایش بلند شود. یک وقت می‌‌بینید یک ‌‌سنگ آسیاست؛ اگر سنگ آسیا را به پای یک مرغی ببندند دیگر می‌‌تواند از جایش تکان بخورد؟! دلبستگی به دنیا آن سنگی ‌‌است که به پای دل مؤمن بسته می‌‌شود. هر قدر تعلق به این امور دنیا در انسان بزرگ‌‌تر باشد معنایش این است که آن ‌‌سنگی که به پای ما بسته می‌‌شود بزرگ‌‌تر است و نمی‌‌گذارد تکان بخوریم.

تنها راه نجات از دنیاپرستی و رسیدن به نیکی

راهش چیست؟ راهش این است که خیلی دنبال لذت‌‌های دنیا نروید. آن وسایل خوشی‌ای هم که در اختیار دارید، سعی کنید دیگران را هم در آن‌ها ‌‌شریک کنید و به آن‌هایی که ندارند ایثار کنید؛ وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ.[2] در قرآن یک تعبیری هست که می‌‌فرماید لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ.[3] ‌‌شاید بعضی‌‌ها ترجمه‌‌اش را ندانند؛ قرآن می‌‌فرماید هرگز به نیکی نخواهید رسید مگر این‌که از آنچه دوست دارید در ‌‌راه خدا بدهید. نمی‌فرماید اموال زیادی بدهید؛ نه؛ ملاک این است که آنچه دوست دارید را در ‌‌راه خدا بدهید. وقتی چیزی را دوست ‌‌دارید دلتان به این بند می‌‌شود و این مانع راهتان می‌‌شود. ببینید به چه چیزهایی علاقه دارید و دارید دلبستگی پیدا ‌‌می‌‌کنید، همان‌‌ها را در راه خدا بدهید. اگر پول است پول، اگر چیز دیگری است آن چیز دیگر، اگر یک کتاب است که خیلی دوست دارید ‌‌سعی کنید به یک کسی بدهید که استفاده کند. این مانع می‌‌شود از این‌که دل شما به این بند شود. این بند شدن دل به ‌‌امور دنیا این مانع از انجام وظیفه می‌‌شود. امروز به یک کتاب است اما فردا به پست و مقام می‌‌شود. آن وقت دیگر ‌‌نمی‌‌گذارد که شما وظیفه‌‌تان را انجام بدهید.

تا جوان هستید سعی کنید وارسته و آزاد باشید و به امور دنیا دل نبندید. ‌‌چیزهایی که ارزش دارد که آدم به آن دل ببندد چیزهایی است که رنگ خدایی داشته باشد و یک چیزی در آن باشد که خدا بپسندد. به ‌‌همان اندازه‌‌ای که از آن کمال خداپسند دارد دل به آن ببندید؛ اما چیزی که مبغوض خداست، نور چشم شیطان است، ‌‌وسیله‌‌ای است که شما را به گناه وا‌می‌دارد، اگر می‌‌خواهید به خیل نوابیان و فدائیان ملحق بشوید دوروبر آن نروید وگرنه ‌‌دلبستگی به دنیا خار راه شما، سنگ راه شما و سنگ جلوی پای شما خواهد شد.

من این جمله‌‌ها را از استمداد از روح نواب ‌‌می‌‌دانم. پس اگر ثوابی داشت به روح این مرد بزرگ تقدیم می‌‌کنم و از خداوند متعال مسألت می‌‌کنم که به همه ما توفیق ‌‌بدهد که این مسائل را بهتر یاد بگیریم و بهتر عمل کنیم.

برای شادی روح نواب صفوی و یاران و دست‌‌پروردگان ایشان و همه شهدای فضیلت صلواتی هدیه بفرمایید.


[1]. اصول کافی، ج 2.

[2]. حشر، 9.

[3]. آل‌عمران، 92.