عالی‌ترین مرتبه شهادت!

در دهمین یادواره شهداء موسسه
تاریخ: 
سه شنبه, 24 بهمن, 1396

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح مطهر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و همه شهدای والامقام اسلام، مخصوصاً شهدایی كه از این مؤسسه به پیشگاه الهی راه یافته‌اند صلواتی ختم بفرمایید.

ضرورت رویکرد علمی و تحقیقاتی به مفهوم شهادت

تشكیل این‌گونه جلسات به یاد گل‌هایی كه پرپر شده‌اند یا پروانه‌هایی كه پرواز کرده‌اند - بنده تعبیر درستی كه حق آن‌ها را ادا كند ندارم- تشكیل این‌گونه جلسات به عنوان ادای بخش ناچیزی از حقوقی است كه آن عزیزان بر ما و جامعه اسلامی داشته‌اند و دارند. امیدواریم با اخلاصی كه شما عزیزان دارید خداوند متعال عنایت بفرماید و این مجلس و این زحماتی كه كشیده می‌شود را به لطف و كرم خودش قبول بفرماید و از اینجا یك كاروانی از نور، رحمت و لطف الهی را به ارواح شهدا برساند.

معمولاً در این‌گونه مجالس به عنوان حق‌شناسی از زحمات شهدای گرامی از فضائل شهادت، ثواب‌هایی كه خدا برای شهید مقرر فرموده و احیاناً‌ تأثیراتی كه شهادت در پیشرفت‌ها و تحولات مطلوب جامعه داشته و دارد بحث می‌شود و غالباً‌ هم هرسال مطالب كم‌یابیش تكرار می‌شود اما من به نظرم رسید جا دارد که در مراكز علمی یك نوع فعالیت دیگری هم در جهت حق‌شناسی از زحمات شهدا انجام بگیرد كه بیشتر جنبه علمی و تحقیقاتی دارد. به این مناسبت یك بحث كوتاهی را مطرح می‌کنم برای اینكه چند سؤال از آن منبعث شود و عزیزانی كه درصدد تحقیق در این مسائل هستند یا بخواهند رساله‌ای بنویسند، اگر بپسندند این‌ها را موضوع رساله خودشان قرار دهند و یك تحقیقاتی انجام دهند كه در این زمینه‌ها كمتر كار شده است، شاید روح بعضی از شهدای ما از این‌گونه كارها بیشتر خوشحال شود چون این كارها كمتر انجام شده و جامعه می‌تواند از این‌ها بهره‌مند شود.

فلسفه جنگ در نظام آفرینش از دیدگاه قرآن

یكی از مطالب و سؤالاتی كه خوب است بررسی شود مخصوصاً در این دورانی كه این همه شبهات شیطانی به صورت‌های مختلف پراكنده می‌شود و دائماً‌ به وسیله شیاطین القاء می‌شود و نوجوان‌های ما در معرض این هستند كه تحت تأثیر این شبهات قرار بگیرند، این است كه اصلاً مسئله جنگ، درگیری و كشتار چه جایگاهی در عالم هستی دارد؟! به‌اصطلاح، یك نظر فیلسوفانه‌ای درباره پدیده جنگ كه اصلاً‌ چرا جنگ در عالم واقع می‌شود؟! آیا چیز خوبی است؟! آیا جزو صفات مطلوب این عالم و آفرینش است یا نه، این از عیوب آفرینش است؟!

سؤال‌کننده ممكن است این‌گونه بگوید که اگر جنگی واقع نمی‌شد و مردم با آرامش و راحتی زندگی می‌کردند بهتر بود؛ چرا این همه جنگ در عالم واقع می‌شود؟! من به یك جواب مختصری اشاره می‌کنم و رد می‌شوم. منظورم این است كه جایگاه این‌گونه مسائل بیشتر روشن شود و محققان انگیزه‌ای پیدا كنند كه در این مسائل، بیشتر تحقیق عالمانه كنند.

به‌طورکلی در مقابل این سؤال، دو نوع جواب از دو مكتب متضاد داده می‌شود. یك جواب جوابی است كه الهیون باید بدهند كه خدا چرا عالم را به‌گونه‌ای آفریده كه این جنگ و نزاع و كشت و كشتار و این جنایت‌ها واقع شود؛ و یكی دیگران، حالا فیلسوفان مادی یا کسانی که صرف‌نظر از جنبه معنوی و الهی بخواهند به‌اصطلاح جواب آزاد بدهد. این‌ها دو نوع جواب است.

برای ما كه به خدا معتقد هستیم و می‌گوییم كارهای خدا از روی حكمت است و همه چیز تابع مشیت و اراده اوست انتظار یك نوع جواب دیگری است، مخصوصاً وقتی یك آیاتی در قرآن می‌بینیم كه خیلی روی همین تأكید دارد كه اگر خدا نمی‌خواست جنگ واقع نمی‌شد و كشتار اتفاق نمی‌افتاد؛ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَینَاتُ وَلَـكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَـكِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ؛[1] اگر خدا می‌خواست كاری می‌کرد که جنگی واقع نشود و كسی كشته نشود؛ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَینَات؛ و آیات كلی دیگری كه بیانگر این مطلب است که همه چیز تحت اراده خداست و اگر خدا می‌خواست همه انسان‌ها را یک‌جور قرار می‌داد؛ لَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً؛[2] و یا همه را هدایت می‌کرد؛ لَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى؛[3] این‌ها یك سلسله آیاتی است كه قرآن تأكید دارد و پیداست که عنایت خاص دارد که دائماً تكرار می‌کند که توجه داشته باشید عالم از اراده خدا خارج نیست، همه این‌ها تابع مشیت الهی است و طبعاً مشیت خداوند متعال مشیت حكیمانه است و آنچه واقع می‌شود بهترین است.

پاسخ به شبهات پیرامون حکمت الهی و پدیده جنگ

آن وقت طبعاً‌ این سؤال پیش می‌آید که چرا خدا خواسته است که این همه جنگ اتفاق بیفتد؟! مخصوصاً با این جنایت‌هایی كه واقع می‌شود، خون‌های پاكی كه ریخته می‌شود، بچه‌ها و افراد بی‌گناهی كه ناخواسته درگیر این مسائل می‌شوند و به شهادت می‌رسند که نظیر آن را امروز در یمن ملاحظه می‌فرمایید که هرروز چه جنایت‌های عجیبی اتفاق می‌افتد؛ چرا خدا نخواسته كه این‌ها بدون جنگ و جدال انجام بگیرد؟!

اجمالاً همه ما می‌دانیم که این سؤال یك جواب دارد و آن این است كه خداوند عالَم این عالم مادی دنیایی را كه برای ما خلق فرموده برای این بوده كه زمینه انتخاب آزاد برای افراد فراهم شود. آن كمالی كه انسان باید به آن برسد در سایه اعمال اختیاری او است. برای اختیار زمینه‌های مختلفی باید وجود داشته باشد تا شخص انتخاب كند و معلوم شود چه اندازه حاضر است خیر را بر شر و راحتی را بر زحمت و فداكاری ترجیح بدهد و چه اندازه حاضر است خواست خدا را بر خواست خودش مقدم بدارد. اساس این عالم برای انسان ازاین‌جهت است؛ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیئَاتِ؛[4] الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[5] این یک جوابِ اجمالی است؛ اما اگر بخواهیم این را به‌گونه‌ای آماده و پردازش كنیم كه بشود در یك قالب زیبایی عرضه شود و همه كسانی كه ریگی در كفش ندارند و طالب حقیقت هستند، هم بفهمند و هم به‌گونه‌ای بیان شود كه بپذیرند و برای آن‌ها روشن شود، این یك مقدار كار می‌خواهد. همین با یك جمله گفتن، این به دل آدم نمی‌نشیند و آدم، قانع نمی‌شود و طبعاً جای این سؤال برای او باقی خواهد ماند که حالا اگر این‌گونه نمی‌شد و در چیزهای دیگر امتحان می‌شد، مثلاً چه می‌شد‌؟! یا حالا اصلاً چه كسی گفته باید امتحان شود؟! خدا كه از اول می‌دانست چه كسی كار خوب می‌کند، خب از اول او را در بهشت می‌برد، آن كسی را هم كه می‌دانست بنا هست كار بد كند او را هم به جهنم می‌برد و دیگر این همه جنایت واقع نمی‌شد.

این فروع این مسئله و پرداختن به همه ابعاد آن و پاسخ به همه شبهاتی كه در اینجا مطرح می‌شود یك مقدار و یك چند دقیقه‌ای بیشتر كار می‌خواهد و باید جدی‌تر گرفت و حتی جا دارد كه رساله‌هایی در این باب نوشته شود، كسانی با ذوق‌ها و سلیقه‌های متعدد این رساله‌ها را بنویسند، کتاب‌هایی شود و زمینه شبهات شیطانی در این زمینه‌ها مسدود شود و ما وظیفه خودمان را در مقابل این شیاطینی كه این شبهات را القاء می‌کنند ادا كنیم.

این جوابی است كه از ناحیه الهیون داده می‌شود و حالا باز برای اینكه بدانیم در همین‌جا چه شبهاتی از قدیم مطرح بوده، حالا كه این‌ها را نو به نو با رنگ و لعاب و با پوشش جدیدی به عنوان شبهه‌های نوین و مدرن مطرح می‌کنند ولی انبیا از سابق با این شبهات مواجه بودند؛ این کسانی هم که شبهات را مطرح می‌کردند این‌ها شیطان بودند یا شیطان به آن‌ها القاء می‌کرد، خودشان هم بعضی از آن‌ها دست كمی از ابلیس نداشتند، قرآن هم بعضی جاها شیاطین انس را مقدم می‌دارد؛ شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِن؛[6] وقتی انبیا می‌گفتند آخر چرا این بت‌ها را می‌پرستید؟! این‌ها چه كاره هستند؟! چه كاری برای شما انجام می‌دهند؟! این كار چه منطقی دارد؟! این‌ها می‌گفتند مگر شما نمی‌گویید هر چیزی كه در عالم واقع می‌شود به خواست خداست؟! خب معلوم می‌شود خدا خواسته كه ما مشرك باشیم! سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا؛[7] می‌گفتند شما كه می‌گویید خدا همه كارها را می‌خواهد و همه چیز طبق مشیت خدا هست، خب یكی از پدیده‌ها هم همین شرك ما است، پس این را خدا خواسته است؛ دیگر شما چه می‌گویید؟! وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیء.[8]

خود این شبهه را قرآن مطرح فرموده كه آن‌ها این‌گونه می‌گویند لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیء؛ می‌گویند خود شما می‌گویید که همه چیز به خواست خداست، پس معلوم می‌شود ما هم كه بت می‌پرستیم آن هم به خواست خداست! دیگر چه حرفی دارید به ما بزنید؟! و از این شبهات جبری مسلك در مقابل انبیا زیاد اظهار می‌کردند؛ وقتی انبیا به آن‌ها می‌گفتند به فقراء كمك كنید و فكر دیگران باشید، می‌گفتند شما می‌گویید ما برویم اموال خودمان را بدهیم به گداها بخورند؟! خب اگر خدا می‌خواست خودش به آن‌ها می‌داد! پس معلوم می‌شود که خدا نخواسته است! مگر شما نمی‌گویید همه چیز با خواست خدا است؟! خب این‌ها كه فقیر هستند معلوم می‌شود خدا خواسته که فقیر باشند. ما بیاییم علیه خدا كار كنیم؟! وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ.[9]

حوزویان و ضرورت پاسخگویی به شبهات

این شبهات از قدیم الأیام حالا یا با ذهن شیاطین انس و یا از طریق ابالسه القاء می‌شد و این‌ها در اذهان بود و انبیا با این‌ها مواجه بودند و خودشان باید با لطافت، با صبر و حوصله و با زبانی كه آن‌ها می‌فهمیدند و می‌توانستند بپذیرند این‌ها را جواب می‌دادند و آن‌ها را قانع می‌کردند. امروز كه همه چیز شكل علمی گرفته و این بحث‌ها هم در قالب اصطلاحات منطقی و فلسفی به كار می‌رود، طبعاً می‌بایست پاسخ‌ها هم پاسخ‌های فنی‌تری باشد، روی آن كار شود و مقدمات آن تبیین شود؛ چند مقدمه دارد؟! کدام‌یک این مقدمات نظری است و کدام‌یک بدیهی؟! به كدام بدیهیات باید برسد؟! و چگونه استنتاج شود تا جواب این شبهه داده شود؟!

احتمال دارد كه ما یك مقداری مسئول باشیم و در انجام این وظایف كوتاهی كرده باشیم. اگر قرار باشد كسانی جواب این شبهات را به صورت منطقی بدهند، قاعدتاً‌ كار حوزویان است. در فیزیك، شیمی، فیزیولوژی و بیولوژی كه این‌ها مطرح نیست. این‌ها شبهات دینی است و دین‌داران و دین شناسان باید جواب بدهند. به نظر من احتمال دارد كه ما كوتاهی كرده باشیم! اگر كوتاهی کرده‌ایم تا دیر نشده یك مقدار جبران كنیم.

به‌هرحال این یك سلسله مباحثی است كه ما باید بر اساس مكتب الهی و اراده حكیمانه الهی جواب بدهیم. مقدمات آن هم طبعاً مقدمات خاصی خواهد بود؛ اما دیگران هم بالاخره با این سؤال‌ها مواجه هستند كه چرا این جنگ‌ها اتفاق افتاده است؟! آیا نمی‌شد به‌گونه‌ای چاره‌ای اندیشیده می‌شد كه این همه جنایات اتفاق نیفتد و یا لااقل كمتر شود؟! چرا این‌گونه شده است؟! مادیین به‌اصطلاح، در مقابل این سؤال چگونه جواب می‌دهند؟!

فلسفه جنگ از دیدگاه مادی‌گرایان سنتی و دیالکتیک

مادیین هم حالا به حسب تقسیمی كه این اواخر در این عصر اخیر مطرح شده یك مادیین سنتی هستند و یك مادیین دیالکتیکی یا همان ماتریالیسم دیالکتیک هستند كه در شوروی پایه‌گذاری شد و بیش از هفتاد سال، ایدئولوژی نصف جهان را تسخیر كرد.

دسته اول که مادیین سنتی هستند می‌گویند عالم ماده اتفاقاتی است و اصلاً پیدایش این عالم، اتفاقی بود؛ یك انفجاری در توده ماده حاصل شد و اتفاقاً این پدیده‌ها شکل گرفت و بعد هم هر سالی، هر قرنی، هر هزار سالی، هر میلیون سالی یك اتفاق و یك پدیده جدیدی رخ داد تا نوبت رسید به اینكه كره زمین هم پیدا شد. باز میلیون‌ها سال گذشت تا زمینه‌ای پیدا شد كه گیاه در آن بروید. بعد حیوان و بعد هم انسان به وجود آمد. همه این‌ها اتفاقاتی بود. این جنگ و جدال‌ها هم اتفاقاتی است که بین انسان‌ها اتفاق می‌افتد. بعضی حیوانات هم هستند که بین خودشان جنگ و جدال دارند و گاهی می‌بینیم که با هم می‌جنگند. در کلاغ‌ها هم گاهی می‌بینیم که با هم دعوا می‌کنند. گربه‌ها و سگ‌ها هم گاهی دعوا می‌کنند. در انسان‌ها هم همین است و بالاخره این عالم، این‌هاست؛ یعنی یک جواب منطقی ندارد. فقط باید بگوییم که این‌ها یک سلسله اتفاقاتی است و دیگر این‌گونه شده است. حالا ما باید ببینیم چه كار می‌توانیم بكنیم كه كمتر شود؛ و بالاخره روی این منطق، روی تشكیل سازمان ملل و اعلامیه حقوق بشر و سازمان عفو بین‌الملل و چیزهای دیگری رفته‌اند كه سعی كنند این جنایات كم شود و شاید اگر آمار دقیقی گرفته شود این‌ها از همان روز به جای اینكه كم شود افزوده شده است!

یك عده هم مادیین جدلی یا ماتریالیست‌های دیالکتیک هستند كه می‌گویند اصلاً این قانون خلقت است و اساس هستی بر تضاد است. اگر تضاد نبود هیچ پدیده‌ای در عالم به وجود نمی‌آمد. همه چیز از تز و آنتی‌تز تركیب شده است. این همان است كه ما در اصطلاح فلسفی خودشان می‌گوییم دیالکتیک. ترجمه عربی‌اش جدال است؛ مادی جدلی؛ یعنی اساس هستی بر دعوا و درگیری است. اگر این جدل‌ها نبود اصلاً‌ این عالم پیدا نمی‌شد و بعد هم پدیده‌های جدیدی در اثر این‌ها پیدا نمی‌شد.

گاهی هم توجیه می‌کنند كه حالا این جنگ‌ها كه رخ داده است ببینید در سایه این جنگ‌ها چه پیشرفت‌هایی واقع شده است، علم‌هایی پیشرفت كرده است، چنین و چنان شده است؛ این‌ها نتیجه همین جنگ‌هاست. اگر این جنگ‌ها اتفاق نمی‌افتاد مردم فكر دفاع و فكر ساختن این سلاح‌ها نبودند؛ و این‌ها را دیگر باید پذیرفت. اگر می‌خواهیم زنده باشیم و در این عالم زندگی كنیم این آش كشك خاله است، دیگر باید بپذیریم، منتها باید بگردیم یك راهی پیدا كنیم كه زحمت و ضرر آن كمتر باشد. آن‌ها این را این‌گونه جواب می‌دهند.

چالش‌های اخلاقی و عملی در مواجهه با جنگ

بعد از اینكه این مسئله را به‌هرحال به هر صورتی که شده جواب دادیم و یک‌جوری قانع شدیم، آن‌وقت صحبت می‌شود كه حالا كه بنا است جنگ شود و از آن گریزی نیست، با این پدیده چگونه باید برخورد كرد؟! اشخاص منصف، معتدل و خوش‌بین می‌گویند كه باید سعی كرد خسارت‌ها را كم كرد. جلوی اصل آن را نمی‌شود گرفت ولی باید سعی كرد محبت را بیشتر گسترش داد، عدالت را گسترش داد، از درگیری‌های بی‌حاصل و کم‌ارزش جلوگیری كرد، یك جایی اگر اختلافی می‌شود و مشكلاتی پدید می‌آید باید زودتر آشتی داد که به درگیری‌های شدید نیانجامد. اصل این است كه باید سعی كرد راهی را انتخاب كرد كه خسارت آن كمتر باشد. حالا برای اینكه باید جنگ باشد نیاییم یك كاری بكنیم كه خسارت آن از اصل جنگ بیشتر باشد اما به‌هرحال یك نظام ارزشی باید اینجا حاكم باشد كه بگوییم اگر بر اساس این نظام، این‌گونه رفتار شود خسارت آن كمتر است و نفع آن بیشتر است. تقریباً این اصل بین آن‌ها مسلّم است.

آن‌وقت صحبت می‌شود كه این نظام ارزشی باید بر چه اساسی شكل بگیرد؟ اصلاً ارزش چگونه پیدا می‌شود؟ ما در عالم چند نوع ارزش داریم؟ كدام را باید بپذیریم؟ و این رشته، سر دراز دارد. بعد از همه این‌ها نوبت می‌رسد به اینكه ما چه روش‌هایی را باید به كار بگیریم كه سعی كنیم دیگران جنگ عقلائی داشته باشند؟ بعد از اینكه پذیرفتیم كه باید اصل جنگ را به‌گونه‌ای مدیریت كرد كه خسارت آن بیش از نفع آن نباشد یعنی یك جنگ معقولی باشد، برای اینكه مسئله حل شود - فراموش نكنید صحبت سر این است كه بنده می‌خواهم سؤال را طرح كنم كه آقایان بیایند رساله‌هایی در این باره بنویسند و این‌ها را به صورت علمی تحقیق كنند. من فعلاً در مقام جواب این سؤالات نیستم. اگر جوابی هم عرض می‌کنم برای این است كه مقدمه سؤال بعدی شود و لذا یک اشاره‌ای می‌کنم- بعد از همه این‌ها كه چرا اصلاً‌ جنگ واقع می‌شود، چرا خدا اجازه داده است که این جنگ واقع شود، چرا خدا می‌فرماید وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم و الی‌آخر، بعد پذیرفتیم که باید جنگ را به‌گونه‌ای مدیریت كرد كه چنین و چنان باشد. آخرش این است كه ما باید یك جنگ معقولی را بپذیریم و آماده انجام آن هم باشیم چون كنترل دیگران که در دست ما نیست؛ آن‌ها اقدام می‌کنند، همه چیز را به باد می‌دهند یا فرض كنید چند نفر مثل رئیس‌جمهور جدید آمریكا پیدا شوند و ذرات‌خانه‌های هسته‌ای خودشان را تجهیز كنند و یک‌مشت بمب اتم بسازند و همه جا را خراب كنند، جز همان‌جایی را كه دلخواه خودشان است؛ اگر در آن خرابی، سالم بماند. آن‌ها ابایی ندارند. عالم در اختیار آن‌ها قرار بگیرد، به هر قیمتی که باشد! آیا فكرشان این‌گونه نیست؟! آثارش این‌گونه نیست؟! نشان نمی‌دهد؟! آن‌وقت دیگران باید ساكت بنشینند و آرام ببینند. ما هم می‌گوییم انسان باید صبر داشته باشد، در مقابل جنگ‌ها تحمل كند تا بمب روی مغز او بخورد و متلاشی شود؛ آیا آن‌وقت درست می‌شود؟! ما نباید قانون دفاع داشته باشیم؟! ما نباید قانون جهاد داشته باشیم تا مصالح عالم تأمین شود، تا اهداف الهی از وجود بشر روی زمین تحقق پیدا كند؟! وگرنه همین بشرها همه دیگران را نابود می‌کنند جز همان مفسدینی كه وَلَا یلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا.[10]

اگر اهداف الهی بخواهد تحقق پیدا كند و پابرجا باشد باید دفاعی باشد؛ می‌فرماید وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ،[11] یا در آیه دیگر می‌فرماید لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا؛[12] اگر مسئله دفاع، در كار نبود همه مصالح و ارزش‌های انسانی از بین می‌رفت. اگر این‌گونه شد یك بحث این است كه این قوانین جنگ باید چه قوانینی باشد؟

ما الهیون و مخصوصاً مسلمان‌ها از این جهت كه قوانین اسلام را در جهاد و جنگ داریم راحت هستیم. اگر دیگران كمبود دارند آن‌ها خودشان فكری كنند، ما از این جهت بی‌نیاز هستیم ولی احتیاج دارد که تبیین كنیم.

انگیزه‌های مختلف برای جنگ و جهاد

آخر آخرش به اینجا می‌رسد كه وقتی وظیفه شد كه بجنگیم، چه كنیم كه در دیگران انگیزه‌ای برای جنگیدن به وجود بیاید؟! چون بالاخره طبع انسانی در ابتدا اقتضاء ندارد كه آدم بجنگد. شاید بعضی حیوانات باشند كه اصلاً طبع اولیه آن‌ها جنگیدن است یا در یك حالاتی خروس‌ها با هم می‌جنگند یا بعضی حیوانات برای جفت‌گیری با هم می‌جنگند. این یک حالات مخصوصی است. آنجایی كه جنگ شد به عنوان یك وظیفه انسانی، وظیفه عقلائی، وظیفه خداپسند، وظیفه‌ای كه همه خیرات و بركات می‌تواند به دنبال آن تحقق پیدا كند، چه كنیم كه مردم برای این كار انگیزه پیدا كنند؟!

پس خواهش می‌کنم اگر كسانی آن مقدمات را یادشان ماند در ذهن مبارك خود داشته باشند و ان‌شاءالله اساتید پیشنهاد كنند که چند رساله درباره این‌ها نوشته شود و رساله‌های دکتری‌شان را در این زمینه‌ها بنویسند. وقتی به اینجا رسیدیم خود این هم می‌تواند موضوع یک رساله بشود. یك بخش از مطالبی كه باید مورد توجه قرار بگیرد این است كه دیگران غیر از ما مسلمان‌ها، در بین مسلمان‌ها ما شیعه‌ها و در بین ما شیعه‌ها پیروان واقعی سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه، دیگران چه فكری برای جنگیدن دارند؟! جنگ كه مختص مسلمان‌ها نیست، آن‌ها هم جنگ دارند، كسانی را می‌فرستند، بالاخره احیاناً پیروزی‌هایی هم به دست می‌آورند؛ آن‌ها چه كار می‌کنند که دیگران را به جنگ می‌فرستند و نیروهای خودشان را وادار به جنگ می‌کنند؟! این واقعاً یك كار میدانی، تحقیقی و یك بحث جامعه‌شناختی است كه چگونه قدرت‌های دنیا برای اینكه مردم را به جنگ بفرستند، حاضر بشوند جان خودشان را بدهند، با چه ابزاری این‌ها را حاضر می‌کنند و به میدان جنگ می‌فرستند؟ در مقابل، یك راه هم این است كه اسلام چه كار می‌کند؟ در این باره كم‌یابیش بحث شده است. شاید در بحث‌های معارف قرآن فی‌الجمله به عنوان یك نمونه كوچكی كه البته باید گسترش پیدا كند و تعمیق شود یك بحثی هم در این موضوع شده باشد.

شیوه‌هاى قرآن برای انگیزش و پرورش مجاهدان

قرآن چند جور وسایل تشویقی دارد برای اینكه مردم را به میدان جهاد بفرستد، از منافع مادی گرفته تا یك چیزهایی كه از عقل ما فراتر است.

الف) منافع مادی از قبیل غنیمت‌های جنگی

قرآن حتی از منافع مادی هم برای تشویق به جهاد استفاده می‌کند؛ وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا.[13] وقتی پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله می‌خواستند مردم را وارد كنند که برای جهاد و جنگ بروند برای تشویق آن‌ها این آیه نازل شد؛ بروید جنگ كنید و بر دشمنان پیروز شوید تا غنیمت‌های فراوانی به دست بیاورید! درواقع مخاطب این آیه آن‌هایی است كه غیر از منافع دنیا چیزی نمی‌شناسند، باورشان نیست، ایمان آن‌ها به ماوراء ماده و طبیعت ضعیف است. چیزی كه بالفعل در آن‌ها مؤثر است رغبت است، لذت آماده است و بعد هم امید به لذت آینده. قرآن این‌ها را هم رها نكرده است. این هم یك لطف خداست كه این‌ها هم محروم نشوند. می‌فرماید اگر شما برای دنیا هم می‌جنگید چاره‌ای ندارید، باید بجنگید تا این غنیمت‌ها را به دست بیاورید وگرنه دشمن‌ها بر شما غالب می‌شوند و همین‌هایی هم كه دارید را از دست شما می‌گیرند؛ وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ. این از یك جهت.

ب) منافع روحی از قبیل حس پیروزی و شکست

بعد خود پیروزی، خود اینكه آدم بر دشمن غالب شود برای انسان خیلی انگیزه ایجاد می‌کند. خود اینكه آدم تسلیم دشمن شود، در نزاع با دشمنان و خصم ببازد یك شكستی دارد كه آدم را له می‌کند. در كارهای ساده، دو بچه با هم مسابقه دو می‌گذارند یا یك كشتی ساده می‌گیرند. آن كسی كه شكست می‌خورد ناراحت می‌شود. امید به پیروزی است كه او را وارد می‌کند دوباره برود كشتی بگیرد. خود همین‌که آدم احساس پیروزی كند یك حالت نفسانی و روحی است و بیش از آن فواید مادی است و از یك جهت اشرف از آن‌هاست.

ج) حفظ شرف انسانی

بعد مفاسدی كه جنگ‌ها دارد؛ اگر دشمنان غالب شوند ناموس شما را، اموال شما را، چیزهای دیگر شما را، تا دین شما را مورد تجاوز قرار می‌دهند. این‌ها انگیزه می‌شود كه آدم برای حفظ این ارزش‌ها و در یك كلمه كه در فرهنگ عمومی گفته می‌شود برای حفظ شرف، شرف انسانی تلاش کند. این‌ها هم چیزهایی است که باعث این می‌شود آدم دنبال آن برود؛ اما آیا این‌ها اهداف اصلی در اسلام است؟! جهاد در اسلام برای همین‌ها تشریع شده است؟! برای اینكه مردم به غنیمت برسند؟! برای اینكه خود این منافع برای آن‌ها اصالت دارد؟! مثلاً زندگی راحتی داشته باشند؟! احساس شكست نكنند؟! همین؟! این عاملی که بین الهیون و بی‌دین‌ها، بین سكولارها و خداپرستان و متدینین مشترك است.

قرآن این‌ها را نفی نمی‌کند. گاهی خودش هم از این‌ها برای ضعفایی كه بسیار در سطح نازل هستند و جز با این وسایل نمی‌شود آن‌ها را تحریك كرد و از آن‌ها استفاده كرد استفاده می‌کند تا آن‌ها را به مصالحی برساند كه خودشان هم نمی‌فهمند اما از این راه می‌شود به آن‌ها فهماند. مثل اینكه بچه‌ای مریض است و شما می‌خواهید به او دارو بدهید. برای این کار یك آب‌نبات در دهان او می‌گذارید و دارو را لای این لایه شیرینی قرار می‌دهید كه او لایه شیرینی آن را بچسبد و به خاطر آن شیرینی، آن داروی تلخ را بخورد برای اینكه بعد خودش نفع ببرد، سالم بماند، قدرت پیدا كند، نفع آن عاید خودش خواهد شد؛ اما شما برای اینكه آن نفع را به او برسانید از همین ابزارهای بچه‌گانه استفاده می‌کنید. این وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَة این‌ها قاقا لی‌لی است كه خدا به ما داده است، ابزارهای کودکانه‌ای است كه ما را تشویق می‌کند.

د) تشویق به معامله سودمند با خداوند متعال

خدا برای تشویق به جنگ و جهاد در سطح متوسط جامعه یك ابزار دیگری دارد. آن‌هایی كه از سطح متوسط، پایین‌تر هستند با قاقا لی‌لی و با آب‌نبات باید آن‌ها را جذب كرد. آن‌ها كه در سطح متوسط جامعه هستند قرآن یك راه دیگری دارد. می‌فرماید إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ.[14] می‌فرماید بیایید با خدا معامله و خریدوفروش كنید! شما در زندگی خودتان، در بازارتان چه كار می‌کنید؟ یك جنسی را به كسی می‌دهید، تملیك او می‌کنید و در مقابل آن چیزی می‌گیرید كه برای شما ارزش بیشتری دارد و سود ببرید. اسم این را تجارت می‌گذارید. آن هم می‌شود ربح تجارت، سود تجارت. مگر این یک كار عقلائی نیست؟! حالا اگر در مقابل یك جنسی كه می‌دهید یک چیزی بگیرید كه دو برابر قیمت آن هست این کار خیلی كار عقلائی است. سود بازار معمولاً ده درصد و بیست درصد است. اگر صددرصد سود باشد بسیار ارزشمند است و معامله خوبی انجام شده است. اگر سود هزار درصد باشد یعنی ده برابر قیمت خودش سود بدهند، دیگر اصلاً طرف باید بال دربیاورد و از خوشحالی پرواز كند؛ ده برابر سود! یك تومان بدهم ده تومان سود ببرم؟! معمولاً چند تا این‌گونه معامله‌ای در بازار اتفاق می‌افتد؟! مگر یک‌وقت اشخاص شاذی باشند و بازار سیاهی باشد و یك كسانی این سوءاستفاده‌ها را بكنند ولی در بازار عادی این‌گونه اتفاق نمی‌افتد و حداكثر بیست درصد، سی درصد است؛ حالا گیرم صددرصد؛ اما كجای دنیا سراغ دارید كه شما چیزی را بدهید در مقابل آن بی‌نهایت برابر آن را بگیرید؟! اصلاً‌ در این عالم فرض دارد؟! شما مثلاً یك هزار تومانی بدهید بعد یك بابی برای شما باز شود که همین‌طور هزار تومانی دارد برای شما می‌بارد؛ تا چه زمانی؟! تمام نمی‌شود! یك چنین چیزی هم می‌شود؟! اگر بشود هیچ عاقلی هست كه از آن صرف‌نظر كند؟! شما نهایتش این است كه از یك عمر پنجاه، شصت ساله یا صد ساله صرف‌نظر می‌کنید. حالا اگر شما صد سالتان باشد كه دیگر عمرتان را کرده‌اید و چیزی هم ته آن نمانده كه بخواهید ببرید. حالا فرض كنید یک جوانی در بیست سالگی بیاید جهاد برود و امید هشتاد سال زندگی خودش را ببخشد. اگر در مقابلش به جای هشتاد سال، هشتصد سال لذت به او بدهند، این معامله، خوب است یا بد است؟!

می‌فرماید هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَة‌ تُنجِیكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیم؟![15] آیا می‌‌خواهید یك تجارتی به شما یاد بدهم كه هیچ ضرری نداشته باشد و نفع آن هم حساب نداشته باشد و شما را از عذاب ابدی نجات بدهد؟! یك تجارت است که ممكن است یك ساعت هم بیشتر طول نكشد. گیرم یك سال هم طول بكشد اما در مقابلش از عذاب بی‌نهایت نجات پیدا كنید و خدا در مقابلش ثواب و لذت بی‌نهایت به شما بدهد؛ آیا نمی‌ارزد؟! آیا منطقی قوی‌تر و محرک‌تر از این برای وادار كردن به چیزی در عالم یافت می‌شود؟! اینکه به یك راه دیگری كسی را وادار كنند كه حاضر شود بیاید در جبهه جنگ، جان خودش را بدهد.

شوق شهادت در مکتب اسلام

در غیر ادیان الهی این راه برای دیگران مسدود است. فقط كسانی كه اعتقاد به آخرت و ثواب اخروی دارند و اینكه خدای عادل حكیم این پاداش را خواهد داد و به وعده خودش وفا خواهد كرد می‌توانند از این راه بهره ببرند. اگر این‌ها نباشد، بودونبود این فرض‌ها چندان فرقی نمی‌کند. آدم باید به این معتقد باشد كه چنین چیزی واقع خواهد شد آن‌وقت بی‌درنگ حاضر می‌شود، خیلی راحت، افتخار هم می‌كند و حالا شما به خاطر دارید، حالا شما كه عرض می‌کنم گاهی خودتان حضور داشته‌اید و گاهی هم شنیده‌اید و دیگران برای شما نقل کرده‌اند؛ در هشت سال جهاد دفاع مقدس ما كسانی بودند که چهل شب جمعه، از شهرهای دیگر به قم می‌آمدند، مسجد جمكران می‌رفتند، تا صبح احیاء می‌گرفتند برای اینكه شهید شوند! من سراغ دارم، به شخص می‌شناسم؛ چهل شب مسافرت كند، از شهری به اینجا بیاید، برود مسجد جمكران، تا صبح احیاء بگیرد، فقط به این قصد؛ آرزوی او از امام زمان این است كه از خدا بخواهد شهادت نصیب او شود! كدام مكتب می‌تواند چنین چیزی تربیت كند؟! این طبقه متوسط مؤمنین است.

شهادت عاشقانه؛ عالی‌ترین مرتبه شهادت

آیا از این راه بالاتر هم هست؟! بله، هست اما نه برای امثال بنده؛ برای كسانی كه یك مقدار معرفت آن‌ها از من بالاتر باشد. چنین افرادی هستند؛ قرآن نقل فرموده، تاریخ نقل كرده، دوستان برای ما نقل کرده‌اند، كسانی كه دیده‌اند، كسانی كه از وصیت‌نامه‌های آن‌ها به دست آمده، كسانی یافت شده‌اند که از این‌ها فراتر رفته‌اند. آن‌قدر همت آن‌ها بالا رفته كه دیگر نه از عذاب جهنم نگرانی داشته‌اند و نه امیدی به ثواب بهشت؛ یعنی دلبستگی.

الهی ما عَبَدتُكَ طَمَعًا في جَنَّتِكَ، ولا خَوفًا مِن نارِكَ، ولكِن وَجَدتُكَ أهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُكَ؛ وَلَكِنِّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ. یك وقت آدم به یك كسی خدمت می‌کند و منتظر است كه در مقابل آن پاداش ارزشمندی بگیرد. به خاطر اینكه این پاداش را می‌دهد او را دوست می‌دارد كه این پاداش را به او داده است. پاداش ده برابر قیمت خود كالا خیلی ارزشمند است. آن كسی هم که چنین پاداشی بدهد دوست‌داشتنی است. آدم او را دوست می‌دارد اما به خاطر اینكه این پاداش را می‌دهد او را دوست می‌دارد اما بعضی‌ها هستند یک‌جور دیگر هستند. اگر پاداش را دوست می‌دارند چون از دست اوست دوست می‌دارند. كسی كه عاشق باشد اگر یك برگ درختی هم از معشوق خودش بگیرد از برای او از همه چیز قیمت آن بیشتر است چون می‌گوید از دست او گرفتم!

همه ما ده‌ها یا صدها بار آن شعری كه منسوب به سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌عليه است که در آخرین لحظه‌های جان دادنشان فرموده‌اند را خوانده‌ایم یا شنیده‌ایم. این معروف است، من موفق نشده‌ام سند آن را بررسی کنم که چه اندازه اعتبار دارد یا نه ولی لااقل در حد سایر منقولاتی كه در این باب هست، در حدِ اكثر این‌ها این هم اعتبار دارد؛

تَرَکْتُ الْخَلْق طُرًّا فِی هَوَاکا                                    وَ أیْتَمْتَ الْعَیَالَ لِکَیْ أرَاکا

می‌فرماید من نیامدم كربلا شهید بشوم و فرزندانم را و علی‌اصغرم را به شهادت برسانم برای اینكه از جهنم نجات پیدا كنم؛ نه؛ و نه برای اینكه به ثواب بهشتی برسم؛ نه؛ فقط چون تو دوست داشتی آمدم! تَرَکْتُ الْخَلْق طُرًّا فِی هَوَاکا؛ در راه عشق تو این كار را كردم، هیچ چیزی هم نمی‌خواستم؛ وَ أیْتَمْتَ الْعَیَالَ لِکَیْ أرَاکا. ممكن است بفرمایید ایشان امام معصوم بودند که چنین مقامی داشتند. اجمالاً عرض كنم درست است كه امام حسین‌علیه‌‌السلام امام معصوم بودند و ما هیچ وقت نمی‌توانیم کوچک‌ترین مراتب كمال ایشان را درك كنیم اما ایشان مكتبی را گشودند كه صدها و هزاران شاگرد را در آن مكتب بر اساس همین مبانی تربیت كردند و نمونه‌های آن تا روز قیامت ادامه دارد. كسانی كه تاریخ این دوران دفاع مقدس ما را بررسی كنند نمونه‌های بارزی از شاگردان برجسته این مكتب را خواهند دید. در وصیت‌نامه‌های خودشان اشاراتی به این هست كه ما برای بهشت و جهنم نیامدیم شهید بشویم بلکه لِتَكُونَ كَلِمَةُ الله هِيَ الْعُلْيَا! هنیئاً لهم!

پروردگارا! تو را به مقام این عزیزانی كه آن‌ها را از بندگان دیگر خودت بیشتر دوست می‌داری قسم می‌دهیم از صدقه سر آن‌ها یك جو معرفت و محبت و عشق به خودت و اولیاء خودت را به ما هم مرحمت بفرما!

والسلام علیكم ورحمةالله


[1]. بقره، 253.

[2]. مائده، 48.

[3]. أنعام، 35.

[4]. أعراف، 168.

[5]. ملك، 2.

[6]. أنعام، 2.

[7]. أنعام، 148.

[8]. نحل، 35.

[9]. يس، 47.

[10]. نوح، 27.

[11]. بقره، 251.

[12]. حج، 40.

[13]. فتح، 20.

[14]. توبه، 111.

[15]. صف، 10.