از ذلت نوکری شیطان تا عزت سربازی امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

درجمع رؤسای کلانتری و فرماندهان
تاریخ: 
شنبه, 20 شهريور, 1395

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَه وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا‌ می‌کنیم.

ایام بافضیلت دهه اول ذی‌الحجه

تشریف‌فرمایی برادران و عزیزان را به این مؤسسه که به نام مبارک حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مزیّن است و ما افتخار خدمتگزاری در اینجا را داریم خوشامد عرض می‌کنیم. خدا را شکر می‌کنیم که زیارت عزیزان در وقتی نصیب ما شد که از بهترین ایام سال است، وقتی است که خداوند متعال مناسک حج را در این ایام واجب کرده است و امشب همه حجاج باید در عرفات باشند. این ایام آن 10 روزی است که بر میقات حضرت موسی‌علی نبینا و آله و علیه السلام افزوده شد. این آیه‌ای که شب‌ها در نماز این دهه می‌خوانیم که وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیلَةً[1] اشاره دارد به اینکه خداوند متعال یک ماه که بر شب‌های ذی‌القعده منطبق می‌شود حضرت موسی را در کوه طور دعوت کرد که فقط به عبادت بپردازد و آنجا الواح تورات بر آن حضرت نازل شود. بعد از گذشتن یک ماه، وحی شد که 10 شب دیگر هم باید بمانی. این 10 شب همین 10 شب اول ذی‌الحجه است که به عید قربان ختم می‌شود و برکات زیادی به‌خصوص فردا که روز عرفه است دارد. این روز در بین روزهای سال امتیاز خاصی دارد و کسانی که به حج مشرّف نمی‌شوند بهترین عبادت آن‌ها در این روز زیارت سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه است که در روایت دارد در روز عرفه، خدا فیض خودش را اول به زائران سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه نازل می‌فرماید، بعد به حجاج و زائران خانه خودش.

شُکوه مقام انبیا و اولیای الهی

به‌هرحال این ایام، ایام بسیار مغتنمی است. خداوند متعال به همه ما مخصوصاً به شما که در اول عمر و اول مسئولیت هستید و یک راه بسیار ارزنده‌ای را به سوی یک قله فوق‌العاده متعالی در پیش دارید توفیق بدهد که بتوانید این راه را با موفقیت طی کنید و به آن مدارجی برسید که خدا انبیا و اولیاء‌ خودش را به آن درجات رساند، درجاتی که ما هرچه فکر کنیم اهمیت و ارزش آن را نمی‌توانیم درک کنیم.

به عنوان مثال ساده‌ای که شاید اولین بار مولانا جلال‌الدین رومی در مثنوی این مثال را زده، ما مثل طفلی می‌مانیم که بخواهند درباره مسائل بزرگ برای او توضیح بدهند. کسانی که به بلوغ رسیده‌اند و در عنفوان جوانی هستند اگر بخواهند مسائل بین همسران را برای طفل بیان کنند که این چه موضوعی است و چه لذتی دارد او هرچه فکر کند نمی‌تواند بفهمد. باید به یک حدّی برسد که مزه آن را بچشد، آن‌وقت بفهمد که این چه مقامی است.

مقام امثال بنده هم نسبت به آنچه اولیاء‌ خدا رسیده‌اند و خواهند رسید مثل یک طفل شیرخواری است که هرچه برای او بگویند که چه چیزهایی در آنجا هست ما درنهایت وَلَحْمِ طَیرٍ مِّمَّا یشْتَهُونَ،[2] وَفَوَاكِهَ مِمَّا یشْتَهُونَ،[3] میوه و گوشت مرغ و خرما و انگور و چیزهایی از این قبیل را می‌فهمیم! اینکه آن مقام چه مقامی است، چه عزتی دارد، چه لذتی دارد، این‌ها را نمی‌توانیم درک کنیم. همین اندازه دعا می‌کنیم که خدایا! آن مقامی که برای اولیاء خودت قرار دادی و ما نمی‌توانیم بفهمیم، ما را به آن مقام برسان!

تفاوت مراتب معرفت نسبت به نعمت‌های الهی

چیزی که لازم است ما در این عصر و در این زمان به آن توجه کنیم این است که نعمت‌هایی که خداوند متعال به ما مرحمت فرموده این‌ها را بشناسیم و ارزشیابی کنیم و از آن استفاده کنیم و شکر آن را به جا بیاوریم. این‌ها نعمت‌هایی است که تا آدم فکر نکند و با موارد مشابه آن مقایسه نکند قدر آن را نمی‌داند. اگر ما این کار را نکنیم مثل این می‌ماند که شما یک شخص بزرگی، حالا هرکسی در زندگی خودش یک مصداقی برای بزرگی قائل است، فرض بفرمایید مثلاً‌ حالا ما در کشور خودمان بزرگترین مقام را مقام معظم رهبری می‌دانیم، فرض کنید یک دعوت‌نامه‌ای برای ما آمد و یک شب یا بیشتر از یک شب آنجا دعوت شدیم و آنجا از ما پذیرایی کردند و ما را احترام کردند. ما اصلاً‌ غافل بشویم که اینجا کجاست؟! چه کسی ما را دعوت کرده است؟! این چه احترامی است که به ما گذاشته‌اند؟! ما همین مشغول شویم یک چای بخوریم و یک شیرینی و میوه‌ای، انگار از دکان میوه‌فروشی یک میوه‌ای خریده‌ایم و خورده‌ایم! اگر آدم این‌گونه تصور و برخورد کند ظاهر قضیه هیچ فرقی نمی‌کند؛ رفتن آنجا هست و نشستن و خوردن میوه و شیرینی و بیرون آمدن و برگشتن؛ اما نگاه ما به این پذیرایی چه نگاهی است؟! نگاه به خوردن یک میوه‌ای است که درِ دکان یک میوه‌فروشی سر محله ما هم هست، رفته‌ایم میوه‌ای خورده‌ایم یا فرض کنید چلوکبابی که رستوران سر محله ما هم هست و گاهی می‌رویم، این هم یکی از آن‌ها یا نه اینکه اصلاً اجازه داده‌اند ما آنجا حضور پیدا کنیم این چه افتخاری است؟! این نعمت آن‌قدر ارزش دارد که همه پذیرایی‌ها در مقابل آن چیزی نیست؛ به ما اجازه داده‌اند که آنجا حضور پیدا کنیم. مخصوصاً‌ اگر فرض کنید میزبان بیاید یک سلام‌علیکی بکند، یک دستی بدهد، یک احترامی به مهمان‌ها بکند و یک خوشامدی هم بگوید، جا دارد که ما تا آخر عمرمان به همه بستگانمان فخر بفروشیم که ما یک روزی در حضور مقام معظم رهبری دعوت شدیم و آنجا شرفیاب شدیم و ایشان یک احوالپرسی از ما کردند.

من اشخاصی را می‌شناسم که تنها آرزوی آن‌ها در زندگی این است که یک بار جمال ایشان را زیارت کنند. یکی از جانبازها بعد از مدت‌ها، چند سال گذشته بود، در یک موقعیتی خدمت آقا شرفیاب شده بود و آقا به ایشان تفقّدی کرده بودند و احوال ایشان را پرسیده بودند که حال شما چطور است؟ بعد به ایشان گفته بودند از آقا چه می‌خواهی؟! گفته بود هیچ چیز! گفتند چطور؟! حالا خدمت آقا شرفیاب شده‌ای، هرچه می‌خواهی بگو! گفته بود من یک آرزو در دنیا داشتم، این هم برآورده شد، دیگر هیچ چیز نمی‌خواهم؛ آرزوی من این بود که جمال ایشان را از نزدیک ببینم، تمام شد، دیگر من چیزی نمی‌خواهم. این یک معرفتی است که اگر آدم داشته باشد نعمت‌ها را یک جور دیگر می‌بیند، از زندگی خودش لذت دیگری می‌برد، افتخار دیگری نصیب او می‌شود و آن‌وقت اگر آن لذت، الی‌الابد ادامه داشته باشد چه خواهد شد!

برخی افراد به عبادت خدا، بهره‌گیری از ایام متبرکه مانند روز عرفه و تشرف به مشاهد مشرفه علاقه دارند؛ حالا چه خانه خدا باشد، چه مرقد پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، چه قبر سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه یا سایر بزرگان دین.

دلشان می‌خواهد آنجا مشرف بشوند برای اینکه از خدا در آنجا حاجت بخواهند تا حاجت آن‌ها برآورده شود. شاید این‌گونه افراد کم نباشند. آرزویشان این است که به کربلا بروند چون شنیده‌اند که در کربلا، زیر قبه سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه دعا مستجاب است. او می‌خواهد آنجا برود برای اینکه آنجا دعا کند و مستجاب شود و مثلاً یک خانه گیر او بیاید یا خدا همسر خوبی نصیب او کند یا بچه‌دار نمی‌شود خدا به او بچه بدهد. امام حسین‌علیه‌‌السلام را هم واقعاً دوست دارد، پول هم خرج می‌کند، زحمت هم می‌کشد اما ته دل او این است که همه این‌ها مقدمه است که من آنجا بروم و حاجت خودم را بگیرم، حاجتی که مربوط به همین زندگی دنیاست؛ یا از فقر و تنگدستی نجات پیدا کنم، شغل آبرومندی داشته باشم، یا همسر خوبی، فرزند خوبی و چیزهایی از این قبیل. این یک نوع برخورد با دستگاه خدا و اولیاء خدا و زیارت سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه است، آن هم یک نوع برخورد است که حالا نمونه عینی آن همین بود که عرض کردم که در تمام عمر آرزو دارد یک کسی را که جانشین امام زمان حساب می‌شود او را ببیند و این افتخار را از هر حاجتی برای خودش بالاتر می‌داند، حاضر است همه چیز را بدهد برای اینکه این حاجت او برآورده شود؛ ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا؟!

تفکر در نعمت‌ها؛ راه افزایش معرفت به الطاف الهی

ما اگر بخواهیم معرفت ما در این مسیر یک مقدار ترقی کند یکی از راه‌های ساده آن این است که درباره نعمت‌هایی که خدا به ما داده بیشتر فکر کنیم. نعمت‌ها همه‌اش از قبیل نعمت شکم و خوردنی‌ها نیست. اگر فکر کنیم می‌بینیم که خدا یک نعمت‌های دیگری هم دارد.

یک نعمتی که همه ما کم‌یابیش درک می‌کنیم و دیگران هم خیلی ساده می‌فهمند و این روزها به‌خصوص بهتر درک می‌شود نعمت امنیت است اما این نعمت را وقتی درک می‌کنیم که با همسایه‌های خودمان مقایسه کنیم، ببینیم کشورهای همسایه ما که مسلمان هستند، بعضی از آن‌ها شیعه هم هستند، عراق و آذربایجان و شوروی که اکثریت آن‌ها شیعه هستند، آن‌ها الآن چگونه زندگی می‌کنند؟ همین امروز شنیدید که در بغداد دو انفجار شده و 35 نفر کشته شدند! در آنجا آدم صبح که از خانه خودش بیرون می‌آید، معلوم نیست شب زنده برمی‌گردد یا نه؟! اگر این مقایسه را بکنیم و فکر کنیم، آن‌وقت می‌فهمیم خدا چه نعمتی به ما داده است و این نعمت چقدر ارزش دارد، آن‌وقت شکر آن را به جا می‌آوریم. خدا هم ضمانت کرده است که هرکسی که شکر نعمت من را به جا بیاورد نعمت او را زیاد می‌کنم؛ اما اگر اصلاً در این باره فکر نکنم، صبح که من از خانه بیرون می‌آیم فکر این باشم که کار خودم را درست انجام بدهم، بالاخره آخر شب درآمدی داشته باشم، نان و پنیری بخرم خانه ببرم. دیگر درباره چیزی فکر نمی‌کنم. در این حالت ارزش وجودی من هم همان است. خود من برای چه چیزی ارزش قائل شده‌ام؟! برای یک غذا یا چلوکبابی که بخورم و سیر بشوم. ارزش وجود من همان است. این آدم امروز چقدر می‌ارزد؟! فرض کنید 10000 تومان پول یک چلوکباب؛ اما آن که فکر کند این نعمت امنیت چه نعمت بزرگی است که خدا به ما داده، امنیت یک کشور چقدر می‌ارزد؟! چقدر باید هزینه شود تا این کشور امنیت داشته باشد؟! چقدر نیرو و فکر و تلاش و مدیریت باید انجام بگیرد تا اهل این کشور، صبح که از خانه بیرون می‌آیند خیال آن‌ها راحت باشد و به طور طبیعی شب سالم بر‌گردند؛ چقدر می‌ارزد؟! محاسبه آن از ذهن بنده و امثال بنده بسیار بالاتر است.

ندای محبت الهی به بندگان

شما حساب کنید برای امنیت یک کشور چقدر هزینه می‌شود؟! آیا از این بالاتر هم می‌شود؟! اگر ما آن معرفتی که آن جانباز پیدا کرده بود را پیدا کنیم هر لحظه‌ای از زندگی ما می‌تواند ارزش عالم را پیدا کند! چه موقع چنین چیزی می‌شود؟! آن موقعی که ما لیاقت پیدا کنیم که خدای ما بفرماید بنده من! من از تو راضی هستم و دوستت دارم؛ حالا گوش ما بشنود یا نشنود. آیا چنین چیزی می‌شود؟!‌ نوجوان‌ها، جوان‌ها، پیرمردها و پیرزن‌هایی هستند که خدا دائماً به آن‌ها می‌گوید بنده من! من تو را دوست دارم! بارک‌الله! عجب بنده خوبی هستی! خدا به بعضی بنده‌های خود این‌گونه فرموده است.

ارزش رضایت خداوند متعال

در قرآن آمده است که إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ؛[4] می‌دانید نِعْمَ الْعَبْدُ‌ یعنی چه؟! یعنی چه خوب بنده‌ای است! البته این درباره جناب ایوب است که خدا ایشان را به بلاهایی مبتلا کرد و ایشان صبر کرد. خدا در شأن ایشان می‌فرماید إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا؛ ما او را شکیبا یافتیم؛ عجب بنده خوبی است! نِعْمَ الْعَبْدُ! آیا آدمیزاد می‌شود این‌گونه شود؟!

حالا اینکه خدا به بنده‌اش بفرماید نِعْمَ الْعَبْدُ یعنی چه را ما درست نمی‌فهمیم اما این را می‌توانیم حساب کنیم که اگر یک نوشته‌ای از مقام معظم رهبری یا مقام مافوق، حالا هرکسی مقام مافوق را هر جور تصور کند، به ما برسد که ما از شما تشکر می‌کنیم، شما کارمند خوبی هستید! چقدر افتخار می‌کنیم؟! خدا کجا، بنده‌های او کجا؟! اینکه خدا بگوید تا اینکه بنده‌های او بگویند چقدر فرق می‌کند؟! آن اندازه‌ای که یک عدد با بی‌نهایت فرق می‌کند!

همه شما تحصیل‌کرده هستید و می‌دانید که یک عدد هرقدر بزرگ باشد نسبت به بی‌نهایت نسبتی ندارد. نمی‌شود بگویند بی‌نهایت، چند برابر آن است؛ بی‌نهایت برابر است! خدا به بعضی از بنده‌هایش می‌فرماید چه خوب بنده‌ای هستی! دوستت دارم! وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ،[5] یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ،[6] یُحِبُّ التَّوَّابِینَ؛[7]

استغفار؛ عاملی برای جذب رحمت خداوند متعال

خدا آن بنده‌هایی که زیاد توبه می‌کنند را دوست دارد. آدمیزاد زیاد مبتلا به اشتباه و گناه می‌شود. بعضی‌ها هستند که قبول دارند باید از گناهان توبه کرد، می‌گویند ان‌شاءالله پیر که شدیم آن‌وقت توبه می‌کنیم؛ اما بعضی‌ها هستند هر اشتباهی که از آن‌ها سر بزند بلافاصله می‌گویند أسْتَغْفِرُاللهَ؛ خدایا! من را ببخش! حالا آن‌هایی که گناهانی می‌کنند که ما می‌شناسیم و حرام است؛ ولی کسانی هم هستند که معصوم هستند و گناهی نمی‌کنند ولی بااین‌وجود استغفار می‌کنند.

همه ما معتقد هستیم پیغمبر اکرم و اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین معصوم هستند اما درباره پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هست که حضرت فرمودند إنِّی لَأسْتَغْفِرُاللهَ کُلَّ یَومٍ سَبْعِینَ مَرَّةً؛[8] من روزی هفتاد بار استغفار می‌کنم!

خدا می‌فرماید آن کسانی که زیاد استغفار و توبه می‌کنند و مرتب سراغ ما می‌آیند و می‌گویند خدایا! اشتباه کردم! ببخش! دوباره اشتباه می‌کنند و باز برمی‌گردند، سوم، چهارم، اگر روزی هفتاد گناه هم بکنند باز هم در خانه خدا می‌آیند و جای دیگر ندارند، خدا این‌ها را دوست دارد؛ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ.

در عربی یک واژه تائب داریم و یک واژه توّاب. در فارسی و در ادبیات ما این‌گونه واژه‌ها کم هستند. یک وقت مثلاً‌ می‌گوییم فلانی دانش دارد، داناست. یک وقت هم می‌گوییم دانشمند است. این بیشتر دلالت بر این دارد که دانش ثابتی دارد ولی دانا دلالت بر این دارد که امروز یک چیزی را می‌داند و داناست. در عربی بعضی لغات هست که در یک قالب یک معنایی دارد، در یک قالب دیگری معنای آن این است که خیلی از این صفت در او هست. تائب یعنی کسی که توبه می‌کند. توّاب یعنی کسی که بسیار توبه می‌کند.

خدا می‌فرماید آن‌هایی که توّاب هستند و زیاد توبه می‌کنند را دوست می‌دارد یعنی آن کسانی که دست از دامن خدا برنمی‌دارند، هرچه اشتباه کنند نمی‌گویند حالا دیگر گذشته، برویم، ما که زیر آب هستیم چه یک نی چه صد نی! بلکه هر آنی هر اشتباهی بکنند باز هم می‌گویند خدایا! ببخش! نگاه آن‌ها دائماً به دست خدا و به بخشش او است.

این‌ها یک نعمت‌هایی است که با خوردن و آشامیدن نمی‌شود مقایسه کرد. خدا آدم را دوست بدارد یا نه، حالا امروز گوشت مرغ خوردم، به ما وعده می‌دهد که در بهشت هم به بهشتی‌ها گوشت مرغ می‌دهیم؛ وَلَحْمِ طَیرٍ مِّمَّا یشْتَهُونَ. آن را به کسی می‌گویند که بیش از خوردن گوشت مرغ چیزی سر او نمی‌شود اما آن کسی که معرفتی دارد و از عواطف سر درمی‌آورد به او می‌گویند خدا دوستت می‌دارد؛ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ![9]

لزوم شکرگزاری از نعمت‌های الهی

این را عرض کردم که نگاه ما به نعمت‌های خدا باعث این می‌شود که ارزش ما بسیار متفاوت باشد. نعمت خدا را چگونه ببینیم؟ همین‌که یک چیز شکم‌سیرکنی به ما داده یا یک کسی که در مقام عظمت بی‌نهایت است به یک وجود پستِ ذلیلِ عاجزِ گنهکار عنایت کرده، او را دعوت کرده بیا عزیز من! تو را می‌بخشم! وقتی آمدی خوشامدی! آن کجا و این کجا؟!

ایام عرفه و امثال این‌ها یک چنین ایامی است که خدا دعوت خاص می‌کند. خدا همیشه بندگانش را دعوت می‌کند و می‌گوید بیایید! اما شب قدر، روز عرفه و وقت‌های دیگر این‌ها یک موقعیت‌های خاصی است که خدا با یک عنایت خاصی، با یک لطفی و با اندک چیزی می‌بخشد، دست نوازش به سروگوش افراد می‌کشد و آن‌ها را نوازش می‌کند و می‌گوید دوستتان دارم! بیایید! خوش آمدید! کسی مزه این را می‌چشد و درک می‌کند که آن معرفت را داشته باشد، ببیند چه کسی دارد با او حرف می‌زند؟! چه کسی چه نعمتی به او داده و با چه لطفی و با چه گذشتی؟!

بسیاری از نعمت‌های همین دنیا هست که ما از آن غفلت می‌کنیم، یادمان می‌رود و به آن‌ها توجه نمی‌کنیم. قاعده آن این است که چنین آدمی که این‌قدر بی‌معرفت باشد، به او بی‌اعتنایی بکنند. شما یک مهمانی را دعوت کرده‌اید و هزارجور پذیرایی کرده‌اید، مثلاً‌ قرض‌وقوله کرده‌اید و یک وسیله پذیرایی فراهم کرده‌اید ولی مهمان شما یک دست شما درد نکند هم نگفت! چند روز از او پذیرایی کردید، همه جور وسایل را برای او فراهم کردید ولی او وقتی می‌خواست برود یک خداحافظی، دست شما درد نکند یا خیلی متشکرم هم نگفت.

ما وقتی از نعمت‌های خدا استفاده کنیم و یک شکر زبانی هم نکنیم بسیار بی‌معرفتی است. چنین کسی مستحق این است که او را طرد کنند. برای اولیاء خدا چنین حالتی از هر گناه کبیره‌ای بالاتر است و برای آن‌ها به این معناست که ما نسبت به مقام الهی بی‌اعتنایی کرده‌ایم!

از ذلت نوکری شیطان تا عزت سربازی امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

ما در این دورانی که داریم زندگی می‌کنیم، خداوند متعال، هم به بنده و هم به شما، نعمت‌هایی داده است که در طول تاریخ، نظیر آن را کم می‌شود پیدا کرد. ما چقدر یاد این نعمت‌ها هستیم؟! چقدر خدا را شکر می‌کنیم؟!

شما و امثال شما به عنوان پلیس، 50، 60 سال پیش‌تر چگونه بودید؟! دوستان نظیر شما چه کار می‌کردند؟! یک مقدار جلوتر برویم؛ موقعی که کودتای رضاخان انجام گرفت و سلطنت به خاندان پهلوی منتقل شد و رضاخان، رضاشاه شد می‌دانید چه دستگاهی تشکیل داد؟! پلیس آن وقت طراحی شد. دستگاه پلیس را به صورت مفصل از خارجی‌ها اقتباس کردند. آن موقع می‌دانید کار پلیس چه بود؟! یک نمونه آن را برای شما عرض کنم، آن که من یادم است و از دوران بچگی خودم است.

در شهرهای قدیمی خانه‌ها بسیار وسیع بود. شاید خانه‌های قدیمی قم هنوز هم باشند. خانه‌ها وسیع و حدود 600،‌ 700 متر بود. ما هم یک خانه‌ای داشتیم که 700 متر بود و یک دالان بلندی از در خانه تا حیاط فاصله بود. این دالان را باید می‌گذراندند تا به حیاط بیایند. حیاط هم یک حیاط بزرگ بود. یک طرف خانه که از درِ خانه دور بود زیرزمین بود. آن‌وقت‌ها که نه پنکه‌ای بود و نه کولری، مردم در تابستان در شهرهای کویری اکثر اوقات خودشان را در زیرزمین می‌رفتند. از صبح ساعت 8 و 9 در زیرزمین می‌رفتند تا ساعت 5 و 6 بعدازظهر. شب‌ها هم پشت‌بام می‌رفتند.

یادم می‌آید که من چهار، پنج ساله بودم. یک شب در این خانه مراسم روضه‌خوانی داشتیم، آن هم نه در اتاق بلکه در زیرزمین و دور از در حیاط و کوچه! یک نفر منبری دعوت کرده بودیم که آنجا بیاید و آرام روضه بخواند. آن آقا کت‌وشلوار تن او بود و سوار دوچرخه بود. یک عمامه را در یک بقچه‌ای پیچیده بود و ترک دوچرخه گذاشته بود. بقچه را آورد در دالان منزل ما باز کرد و عمامه خودش را سرش گذاشت، عبایش را به دوش خودش انداخت و در زیرزمین آنجا آمد و آرام شروع کرد بسم الله الرحمن الرحیم روضه بخوانیم؛ چرا؟! برای اینکه نکند پلیس صدای او را در کوچه بشنود! کار پلیس چه بود؟! چادر از سر زنان دربیاورد، جلوی روضه‌خوانی را بگیرد، لباس روحانیت را پاره کند، عمامه را بسوزاند! این کار پلیس بود! در همین کشور! بنده خودم زنده بودم و آن دوره را یادم است. خویش و قوم‌های ما که در منزل ما بودند شاید ماهی یکی، دو بار حمام می‌رفتند. آن موقع اصلاً حمام در خانه نبود. این‌ها در ایام سال از خانه بیرون نمی‌رفتند چون اگر بیرون می‌رفتند چادر آن‌ها را برمی‌داشتند. آن‌ها برای مواقع ضروری که می‌خواستند بیرون بروند یک کلاه نمدی بلند درست کرده بودند که تا روی چشمانشان می‌آمد. یک چاقشور هم به تن می‌کردند. چادر به سرشان نمی‌گذاشتند ولی یک لباس گشاد می‌پوشیدند که معلوم نبود. این‌ها با یک صورتی، یک پالتویی هم می‌پوشیدند، لبه‌های پالتو را برمی‌گرداندند که صورت خودشان را با این لبه‌ها بپوشانند. جور دیگر نمی‌توانستند و باید این‌گونه تا حمام بروند. یکی هم جلوتر می‌رفت که پلیس در کوچه نباشد تا این‌ها به حمام بروند.

در آن زمان پلیس یعنی یک موجودی که از آدم سلب امنیت می‌کرد؛ مردم لباسی که او می‌گوید را باید می‌پوشیدند؛ زن نباید چادر داشته باشد. مرد نباید لباسی غیر از کلاه پهلوی و کت‌وشلوار بر تن او باشد؛ صدای روضه از خانه‌ای نباید بلند شود!

حالا پلیس چه کاره است؟! حافظ حقوق مؤمنان، مجری احکام خدا، ضابط قوه قضائیه که حافظ حقوق مردم است، امنیت داخلی را حفظ کند، کاری کند که اولیاء خدا برای آن‌ها دعا کنند مثل امام سجادسلام‌‌الله‌‌علیه که دعایی درباره این‌گونه افراد دارند. شما خودتان را مصداق کسی کرده‌اید که امام سجادسلام‌‌الله‌‌علیه 1400 سال پیش‌تر برای شما دعا فرموده‌اند! آن کجا و این کجا؟! آن هم پلیس بود! اصل پلیس هم آن‌گونه در ایران تشکیل شد.

ما چقدر فکر کرده‌ایم که این چه نعمتی است که خدا به ما داده که از اینکه نوکر شیطان باشیم و دستورات شیطان را اجرا کنیم و قوانین ضد اسلام را عمل کنیم حالا رسیده‌ایم به اینکه این افتخار نصیب ما باشد که قوانین اسلام را عمل کنیم و نوکر امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف باشیم. نوکر رضاخان کجا و نوکر امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف کجا؟! این چه افتخاری است؟! این نعمت را با چه چیزی می‌شود مقایسه کنند؟!

اما شاید بسیار کم به این فکرها بیفتیم که این هم نعمتی است. بعضی از ما یک مقدار خودمان را طلبکار هم می‌دانیم! بالاخره همیشه کمبودهایی در زندگی هست. روی یک کمبودهایی دست می‌گذاریم و به نظر ما بزرگ می‌آید و غافل می‌شویم از اینکه خدا چه نعمت‌های عظیمی به ما داده است. گله می‌کنیم که آنجا چنین است اینجا چنین است!

شناخت خدا، خود و هستی؛ مسیر تکامل و شکرگزاری

این‌ها را عرض کردم برای اینکه ارزش انسان به این است که نگاه خودش را نسبت به هستی، نسبت به خدا و نسبت به خودش تصحیح کند؛ خدا کیست؟! من چه کسی هستم؟! چه چیزی به من داده است؟! او در مقابل نعمت‌هایی که به من داده از من چه خواسته است؟! من چه وظیفه‌ای دارم؟! اگر این‌گونه باشد آدم به غیر از شکر خدا هر کاری که بکند اشتباه کرده است. آخر هم حق شکر خدا را نمی‌تواند به جا بیاورد و همیشه خودش را بدهکار می‌داند که خدا این همه به من نعمت داده است و من شکر یک‌صدم آن را هم نمی‌توانم به جا بیاورم! این باعث می‌شود هرچه از دست او برمی‌آید برای بندگان این خدا خدمت کند؛ عجب خدای مهربان و دوست‌داشتنی‌ای هست! هر آدم به خدا، خدا که احتیاجی به خدمت من ندارد، به بندگان او خدمت کند کم است. هم از زندگی خودش لذت می‌برد، هم روزبه‌روز معرفت و انسانیت او ترقی می‌کند و هم باعث می‌شود که ثواب اخروی او روزبه‌روز اضافه شود. این یک نوع نگاه است.

یک نوع نگاه هم این است که آدم می‌گوید امروز چی گران شد؟! حقوق ما را درست ندادند! امسال حقوق‌ها اضافه نشد، مزایا کم بود، چنین و چنان! همیشه از همه گله‌مند است و نسبت به هیچ چیز خوشحال و خشنود نیست، از همه چیز گله دارد، خودش را به هیچ کس بدهکار نمی‌داند بلکه خودش را طلبکار همه می‌داند، اوقات او همیشه تلخ است و از زندگی ناراحت است، نه خدا از او راضی است و نه خلق خدا از او راضی هستند، نه دنیای خوشی دارد و نه آخرت خوشی. چرا؟! چون نگاه به زندگی دو جور است. زندگی را این‌گونه نگاه کنیم یا آن‌گونه؟! اولاً ما باید ببینیم حق کدام است. نگاه حقیقی داشته باشیم و اگر حق را حساب کنیم، می‌بینیم که هرچه داریم از خداست و خدا جز خیر ما را نخواسته است. اگر یک سختی‌هایی هم پیش می‌آید این امتحانی است برای اینکه ترفیع درجه شود.

اگر شاگردی را در جلسه امتحان حاضر کنند و از او بخواهند که دو ساعت بدون مراجعه به کتاب و بدون رفت‌وآمد در جای خود بنشیند، ممکن است این محدودیت‌ها سخت و خسته‌کننده به نظر برسد؛ اما آیا این یک لطف است یا نوعی ایذاء؟! حقیقت این است که این شرایط، مقدمه‌ای است برای اینکه درجه او بالا برود.

کل این زندگی برای این است که ما لیاقت این را پیدا کنیم که همنشین پیغمبر اکرم و اولیاء خدا بشویم. در مقابل خدای به این مهربانی و به این عظمت، چه کار کنیم که اندکی از نعمت‌های او را بتوانیم شکر کنیم؟!

توصیه بنده، هم اول به خودم و بعد به شما عزیزان این است که نگاه خودمان را نسبت به نعمت‌های خدا تصحیح کنیم. با این کار هم حقیقت را یافته‌ایم، هم به خودمان خدمت کرده‌ایم، هم زندگی ما شیرین شده است، هم خدا به ما بیشتر لطف می‌کند و نعمت‌های خودش را افزایش می‌دهد؛ وقتی شکر نعمت کردیم خودش ضمانت کرده نعمت را افزایش دهد؛ و هم باعث این می‌شود که سعادت ابدی بی‌نهایت نصیب ما شود. دیگر چه می‌خواهیم؟! دیگر اصلاً چه کاری از این بالاتر می‌شود؟!

یک نعمت‌های عامی هست که برای همه هست اما برای بنده یک‌جور نعمتی است که شما این را ندارید. خدا به شما هم یک نعمتی داده که به من نداده است؛ همین‌که عرض کردم، شما را - به عنوان پلیس عرض می‌کنم نه حالا شخص هریک از عزیزان- پلیس را از ذلت نوکری رضاخان به افتخار خدمتگزاری دستگاه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف رساند! ببین از کجا به کجا؟! این افتخار را به شما داده است. من نه نوکری او را داشتم و نه این افتخار را؛ اما به بنده هم یک نعمت دیگری داده و آن این است که آن روز اگر می‌خواستم یک ذکر سیدالشهدایی هم یکجا بکنم، با هزار زحمت و با ترس‌ولرز باید آنجا می‌رفتم، آخرش هم معلوم نبود که بتوانم. کم‌کم دیگر مردم هم سست و بی‌علاقه شده بودند. حالا این همه وسیله فراهم شده برای اینکه ما بتوانیم دین خدا را بیان کنیم و مردم را به خدا نزدیک کنیم.

ان‌شاءالله خدا خود ما را اول ببخشد و بیامرزد و راهنمایی کند و توفیق داشته باشیم به اینکه به امثال شما خدمتگزاری کنیم، کفش شما را جفت کنیم، دست شما را ببوسیم و دست‌مریزاد بگوییم که شما دارید برای نظام اسلامی خدمت می‌کنید. ما هم از عمق دلمان شما را دوست داریم و برای موفقیت شما دعا می‌کنیم. خداوند مهربان شاکر حقیقی است و روزی از همه این خدمات، شکری خواهد کرد که همه را مبهوت می‌کند!

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم می‌دهیم عزت اسلام و مسلمین را روزافزون بفرما!

بلاها را از جامعه اسلامی و به‌خصوص جامعه شیعه دور بفرما!

روح امام راحل و شهدا را با انبیا و اولیا محشور بفرما!

گذشتگان ما را غریق رحمت بفرما!

به مقام معظم رهبری طول عمر و عزت و اقتدار بیشتر مرحمت بفرما!

به ایشان توفیق بده که پرچم اسلام را به دست مبارکشان تقدیم وجود مقدس ولی عصر‌ارواحنافداه کنند!

به ما توفیق قدردانی از این نعمت عظیمت را مرحمت بفرما!

پروردگارا! دشمنان اسلام را، آن‌هایی که قابل هدایت هستند هدایت و آن‌هایی که قابل هدایت نیستند را نابود و ذلیل بفرما!

هرکس به این نظام اسلامی خدمت می‌کند او را یاری بفرما!

آن‌هایی که خدمت نمی‌کنند یا ضرر می‌زنند اگر از روی اشتباه است آن‌ها را آگاه کن! اگر از روی عمد و عناد است آن‌ها را ذلیل کن!

در ظهور ولی عصر‌ارواحنافداه تعجیل بفرما!

عاقبت همه ما ختم به خیر بفرما!

وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین


[1]. اعراف، 142.

[2]. واقعه، 21.

[3]. مرسلات، 42.

[4]. ص، 44.

[5]. آل‌عمران، 146.

[6]. توبه، 108.

[7]. بقره، 222.

[8]. بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۲۱۰.

[9]. بقره، 222.