پیش از آنكه راهكارهاى دفاعى را در مقابله با تهاجم فرهنگى بیان نمائیم، لازم است نتایجى را كه از بخشهاى پیشین بدست مىآید بعنوان مقدّمات منطقى ارائه راهكارها در ضمن چند نكته اشاره كنیم:
دشمن در تهاجم فرهنگى خود دو نقطه مهمّ را هدف قرار داده است:
اصلى ترین كارى كه دشمنان انبیا در هر اجتماعى مىكنند، تأثیر در اندیشه ها و سپس تغییر ارزشهاست. هجوم فرهنگى در هر زمانى متناسب با شرایط آن زمان انجام مىگیرد. آنچه مهم است، این است كه مظاهر هجوم فرهنگى را در جامعه خود و شرایطى كه در آن زندگى مىكنیم، بشناسیم.
تهاجم فرهنگى در سه محور صورت مىگیرد:
1ـ بینشها و باورها
2ـ ارزشها و گرایشها
3ـ رفتارها و كردارها
بیگانگان براى از بین بردن باورهاى دینى ما، مانند اعتقاد به خدا،
معاد، وحى، روح، فرشته و معنویات مىگویند: «اینها افسانه و خیالبافى است، انسان باید واقع بین و تحصلّى باشد، اثباتى فكر كند. اعتقاد به ماوراى طبیعت و آنچه نامحسوس است، ایده آلیستى است. انسان منطقاً نمىتواند به هیچ چیز اعتقاد جزمى و یقینى پیدا كند، هر كس چنین اعتقادى داشته باشد، دگماتیست است.» امروز دنیاى غرب مىگوید: «اصلاً اعتقاد به این مطالب خرافات است. چیزى را كه نمىبینى و حس نمىكنى، نپذیر؛ اگر بپذیرى خیالاتى و ایده آلیست شده اى. اگر به چیزى اعتقاد پیدا كردى نسبت به آن تعصب نورز. هركسى براى خود عقیدهاى دارد، تو نیز اعتقاد خود را داشته باش؛ اما اصرار نكن كه حرف من حق است و حرف تو باطل. عیسى به دین خود، موسى به دین خود. حق ندارى به دیگران تحمیل كنى تا اسلام را بپذیرند، حتى بت پرستى هم یك عقیده است. اگر كسانى بگویند كه فلان عقیده حق است و عقاید دیگر باطل و همه مردم باید به حق ایمان بیاورند وگرنه گمراهند و به عذاب آخرت مبتلا مىشوند همزیستى مسالمت آمیز تحقق نمىیابد.»
اما قرآن چه مىگوید؟ به نظر قرآن یقین یكى از برترین ویژگیهاى انسانى و كمالات اخلاقى است. هنگامى كه صفات هدایت شدگان را برمى شمارد، آنها را داراى یقین مىداند: «و بالاخرة هم یوقنون».1 در مقابل، وقتى صفات مردمى را كه از هدایت به دور ماندهاند و راه ضلالت در پیش گرفته و سقوط كردهاند برمى شمارد، آنها را دچار شك و تردید ذكر مىكند:«بل هم فى شك منها»2؛ كسانى را كه در مسائل دینى داراى روح تسامح و تساهل هستند، نكوهش مىكند.
1ـ بقره / 4.
2ـ نمل / 66.
چرا دشمنان با داشتن اعتقاد دینى توأم با یقین مخالفت مىكنند؟ اگر این مسائل جدى گرفته شود شكل زندگى انسان عوض مىشود. نمونه هایى از جدى گرفتن ارزشهاى دینى را در زمان جنگ، در جوانان دیدهایم كه چه حماسه هایى در جبهه ها به وجود آوردند. دنیا هنوز هم از آن حماسه ها مىلرزد.
سخن ما این است كه ما یك سلسله باورهاى درست داریم و مىخواهیم آنها را به دیگران عرضه و براى آنها اثبات كنیم؛ ولى آنها مىگویند: اولاً، دلایل عقلى اعتبارى ندارد و تنها باید دلایل حسى را پذیرفت. ثانیاً، هرگز حقیقت كشف نخواهد شد و آدمى نمىتواند منطقاً از شك پا فراتر نهد. این سخنانى است كه مخالفان دین براى از بین بردن ایمان در زمینه شناخت مطرح مىكنند.
تأثیر ارزشهاى اسلامى و توجه مردم به آنها را ما در زمان جنگ بسیار دیده یا شنیده ایم. علت جبهه رفتن جوانان ما و فداكارى و ایثار آنها در دوران پس از انقلاب و پشتیبانى مردم به غیر از وجود آن باورهاى اصلى در آنها مانند اعتقاد به خدا، معاد، نبوت و ...، پاى بندى به یك سلسله ارزشها، مانند ایثار، جانبازى، فداكارى چه بود كه موجب افتخار آفرینى در صحنه هاى بین المللى شد.
امروز دشمنان سعى دارند تا پاى بندى ما را نسبت به ارزشها سست كنند؛ لذا، مىگویند: «ارزشها اعتبارى است. یك روز مردم به چیزى دل مىبندند و روز دیگر به چیزى دیگر. نزد عده اى، شهادت طلبى، ایثار و... ارزش است، نزد عدهاى دیگر، كاخ، پول پرستى، رقاصى، خوانندگى، صنعت، تكنولوژى و... . تأثیر فرهنگها باعث مىشود كه نظام ارزشى تغییر كند و این مطلب در طول تاریخ بوده و خواهد بود. ارزشها قابل اثبات
عقلانى نیست؛ به علاوه، دلیل عقلانى اعتبارى هم ندارد. دلایل متافیزیكى نیز در زمینه ارزشها قابل قبول نیست؛ چون ارزشها اعتبارى است و اعتباریات برهان بردار نمىباشد.»
اگر این افكار به مردم القا شود كه ارزشها اعتبارى است و ما «باید» و «نباید» نداریم مردم آن فداكاریها را، كه به نفع مستكبران نیست، نخواهند داشت؛ فداكاریها و پاى بندى به ارزشها بود كه باعث شد تمام قدرتهاى جهان، كه دست به دست هم داده بودند، نتوانند ملت ما را به زانو درآورند.
استكبار در مبارزات خود با ملت ایران از راههاى سیاسى، نظامى و اقتصادى اقدام كرد. در مبارزه سیاسى، گروهكها و تشكیلات حزبى درست كردند. در بُعد نظامى، جنگ تحمیلى و فتنه هاى داخلى به راه انداختند. در زمینه اقتصادى هم، كشور ما را محاصره اقتصادى كردند و اجناس خریدارى شده و قطعات یدكى و پولهاى ما را تحویل ندادند. چون در همه ابن راهها شكست خوردند، راه «مبارزه فرهنگى» را انتخاب كردند.
تزریق افكار انحرافى، التقاطى و الحادى از حربه هاى آنهاست. اگر شرایط اقتضا مىكرد همه باورها و ارزشها را منكر مىشدند؛ اما چون زمینه را مساعد نمىبینند، به اسم «دین» و «تحقیقات جدید در اسلام نوین»، سعى مىكنند تا باورها و ارزشها را از بین ببرند. چرا كه، حیات و منافع آنها به خطر افتاده است. مسأله انقلاب و ارزشهاى اسلامى به ایران منحصر نیست، بلكه به سایر كشورهاى اسلامى نیز سرایت كرده است و این روند ادامه خواهد داشت. لذا، مخالفان تلاش مىكنند تا این بینش الهى را در زادگاه خود مدفون سازند و به ما القا كنند كه اشتباه كردهایم و معرفت یقینى و نظام ارزشى حقیقى وجود ندارد. این همان هجوم فرهنگى است؛ یعنى تحمیل یك سلسله نظریات فلسفى، معرفت
شناختى و هستىشناختى به عنوان «مسائل فلسفى نو».
در كنار سست كردن باورهاى دینى و ارزشها، استعمارگران مىكوشند تا از میزان پاى بندى مردم به اعمال شرعى بكاهند: گناه و حرام را خوب جلوه دهند و تقید به مسائل شرعى را «خشكِ مقدسى» تعبیر مىكنند.
براى پیروزى در این زمینه، از وسایل تبلیغاتى و هنرى نیز استفاده مىكنند و حتى با برگزارى محافل علمى، افرادى را كه قدرت تحلیل علمى ندارند تحت تأثیر قرار مىدهند. لذا به تدریج، جهت فیلمها عوض مىشود و به جاى آنكه ایثار و فداكارى و... نشان داده شود، مسائل عشقى، جنسى و... مطرح مىشود.
در زمینه عمل، مهاجمان فرهنگى مردم را به تبعیت از خواستهاى خود نیز وادار مىكنند. به عنوان مثال، براى از بین بردن هویت ملى ما و تبلیغ فرهنگ منحط خود، اقدام به ترویج مُد مىكنند. لذا، لباسهایى وارد بازار مىشود كه منقش به تصاویر حیوانات و خط بیگانه باشد. بدین وسیله و با استفاده از خود مردم، سعى در اشاعه فرهنگ، خط، زبان و علم خود دارند.
نقطه دیگر كه مورد هجوم فرهنگى دشمن واقع مىشود مراكز فرهنگى است. مراكز فرهنگى در جامعه ما حوزه و دانشگاه است. دشمن براى اینكه به اهداف خود برسد، این دو مركز مهم فرهنگى را نشانه مىگیرد تا بتواند این دو را ـ كه براى جامعه ما به منزله روح و جسم هستند ـ از یكدیگر جدا كند. راه تحقق آن نیز بدین صورت است كه آنها را بر علیه یكدیگر تحریك مىكند كه هر كدام خود را بر حق بدانند و از این راه ارزش دیگرى را نادیده بگیرند. متأسفانه اكنون برخى از حوزویان و برخى از دانشگاهیان ما، خواسته یا
ناخواسته، در این مسیر حركت مىكنند و این مقدمه پیروزى دشمن در این تهاجم است. سخن آن گویندهاى كه بر علیه حوزه صحب مىبرد، ملت و جوانان را در مقابل روحانیت قرار مىدهد و مىگوید: «حوزه جاى تحقیق و چون و چرا نیست، بلكه جاى تقلید است. اسلام شناسان ما به كسى مجال چون و چرا نمىدهند.» مىتواند براى دشمنان ابزار خوبى باشد.
طرح سؤال هیچگاه ممنوع نبوده و نیست؛ ولى شیوه و روش بعضى از كسانى كه طرح سؤال و القاء شبهه مىكنند به گونهاى است كه اعتقاد و ایمان را از افراد ضعیف الایمان سلب مىكند و با مغالطاتى آنان را از یافتن جواب صحیح ناامید مىسازند. اقدام به این روش مثل آن است كه شخصى به عدهاى بگوید كه شما باید خود را به سلاح ضد مسمومیت مجهز كنید و براى اینكه آنها را به فكر تهیه آن بیندازد، یك كپسول گاز سمّى با خود بیاورد و آن را باز كند، با این توجیه كه همه باید زودتر به فكر تهیه ماسك باشند. طبیعى است كه در این صورت، قبل از تهیه ماسك عده زیادى از آنها تلف خواهند شد.
راه وادار كردن مردم به تحقیق و پرسش این نیست كه در محیطى كه افراد آن از سطح علمى بالایى برخوردار نیستند، شبهه القا شود، سپس گفته شود كه «ما شبهات را مطرح مىكنیم، جواب آنها را خودتان بیابید.» بسیارى از جوانان، خود نمىتوانند به این شبهات پاسخ دهند؛ لذا، شبهه در ذهن آنها تثبیت مىشود. ایجاد شبهه هنر نیست، ارائه راه صحیح مهم است.
بنا بر این، به نظر روحانیت برخى از روشنفكران ما در اشتباهند؛ چون راه مطرح كردن سؤال و شبهه این نیست كه در مجامعى كه دانشجوبان رشته كشاورزى، دامپرورى و... هستند ـ كه كار اصلى آنها مطالعات اسلامى نیست و مبانى فقه، اصول، فلسفه و كلام را نمىدانند ـ شبهه فلسفى القا
شود و بگویند نظر حوزویان آن است و نظر ما این.
مى توان صدها شبهه در باره فلسفه، كلام، منطق، حكمت، فقه، اصول و تفسیر و... مطرح كرد؛ اما هر كدام اقتضا دارد كه در محل مناسبى طرح شود. اینگونه مسائل باید در حوزه مطرح شود.
برخى گفتهاند كه «حوزه هاى علمیه جاى تحقیق نیست، جاى تقلید است»؛ این سخن اشتباه است. طلبه از ابتدایى كه وارد حوزه مىشود، چون و چرا یاد مىگیرد و معروف است كه اول چیزى كه طلبه یاد مىگیرد سؤال است. پس اینكه حوزه هاى علمیه جاى تقلید است نه تحقیق، یعنى چه!
بعضى گفتهاند كه «پس از انقلاب براى اینكه باب چون و چرا را به روى مردم ببندند، اسلام فقاهتى را مطرح كرده اند.»
گاهى به اقتضاى زمان، مطلبى را كه داراى معناى گستردهاى است، خلاصه مىكنند و براى آن یك اصطلاح جعل مىكنند. چون پس از انقلاب، حكومت به دست فقیه محقق شده و مسائل قانونگذارى و مجلس، صدور احكام و قضاوت در دست فقیه است و حكومت بر اساس فقاهت اسلام برقرار شده است، اصطلاح اسلام فقاهتى جعل شده است. همچنان كه اصطلاحات دیگرى مانند ولایت فقیه، بانك اسلامى و... نیز رایج گردیده است.
اینگونه سخنان در این زمان، در اتحاد حقیقى حوزه و دانشگاه خلل ایجاد مىكند. اگر ما حریم یكدیگر را نشناخته و حفظ نكنیم و باور نكرده باشیم كه علماى ما عمر خود را صرف كردهاند تا مسائل فلسفى، فقهى، اصولى و دینى را به طور جامع استخراج كنند و در اختیار مردم بگذارند و بگوییم كه روحانیت ما جز فقه و رساله چیز دیگرى نمىداند، ظلم نیست؟
اصلاً بین فقه و رساله، رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است: هر مسأله رساله فقهى است؛ ولى هر مسأله فقهى در رساله نیست. فقه بسیار
گسترده است. تصور برخى از رساله این است كه رساله كتابى است كه در گوشهاى از خانه افتاده است؛ هر كه در نماز شك كرد به آن مراجعه مىكند. كسى كه چنین تصورى داشته باشد و فقه عظیم و گسترده را تنها در رساله بجوید، در نهایت جهالت است و ظلم بزرگى به علم و عالم كرده است.
دانشگاهیان و حوزویان باید حدود و حریم یكدیگر را بشناسند و آن را حفظ كنند. حوزه و دانشگاه، هر دو، براى جامعه لازمند و در محدوده خود مورد احترامند.
مسلماً دشمنان ما مىخواهند با اسلام و انقلاب مبارزه كنند. ما نیز باید بفهمیم كه آنها مىخواهند از چه راههایى نفوذ كنند و مسؤولیت ما چیست. با توجه به آنچه ذكر شد، دو راه نفوذ وجود دارد كه هر دو نیز مبتنى بر اصول روانشناسى اجتماعى و جامعهشناسى است: یكى راه سطحى كه بیشتر در عوام مردم مؤثر است و زود به نتیجه مىرسد و دیگرى راه ریشهاى و بنیادى است، كه در دراز مدت به نتیجه مىرسد و در مبانى شناخت، فكر و آگاهى مردم اثر مىگذارد.
ترفندهاى دشمنان، در این روش، مستقیماً، متوجه عموم مردم نیست، بلكه دشمن ابتدا متوجه قشر تحصیل كرده و دانشگاهى مىگردد و سعى مىكند از طریق دانشگاه، به طور غیر مستقیم، در طبقه تحصیل كرده و ممتاز جامعه تأثیر بگذارد تا كم كم آثار آن به سایر مردم سرایت كند. وقتى كه استاد دانشگاه و دانشجوى فارغ التحصیل تحت تأثیر افكار
دشمن قرار گرفت، در سخنرانى و مقاله خود از همان مایه ها استفاده مىكند؛ وقتى كه در صدر كارى قرار گرفت و ریاست یا مدیریت یك مجموعهاى را پذیرفت، براساس همان تئوریها كار مىكند؛ هنگامى كه در منصب سیاستگذارى قرار مىگیرد، بر اساس همان تئوریهاى جامعه شناسى، علوم سیاسى و فلسفه غرب عمل مىكند. دشمن در این روش زود به نتیجه نمىرسد؛ چون این دروس باید در دانشگاه مطرح شود، دانشجو از آن متأثر گردد و به تدریج، در فكر او راسخ گردد و سپس در عمل او و دیگران اثر بگذارد و این مراحل مدتها به طول مىانجامد؛ اگر چه كه دشمنان ما از گذشته شروع كردهاند و اكنون نیز در این زمینه به نتایجى رسیدهاند و حتى برنامه هاى پنجاه ساله پیش بینى مىكنند. ولى متأسفانه هنوز روشنفكران متدین ما باور نكردهاند كه محتواى دروس برخى از دانشگاهى، بخصوص در رشته هاى علوم انسانى، وسیله و ابزارى براى استعمار و استثمار ماست.
ما براى بررسى و درمان مشكلات اجتماعى، كه ابتذال فرهنگى نیز یك پدیده اجتماعى و به واقع یك آسیب اجتماعى است، باید از آسیب شناسان واقعى اجتماع كمك بگیریم، نه از آنها كه در دانشگاههاى غربى درس آسیبشناسى جامعه خوانده اند؛ چون آنها براساس تئوریهاى غربى عمل مىكنند و براى شناخت جامعه سالم و مریض از قرآن و حدیث كمك نمىگیرند، بلكه بر اساس ملاكهاى جامعهشناسى غرب به تشخیص مىپردازند. هنگام بررسى جوامع و دسته بندى مشكلات آنها، وقتى به جامعه مذهبى مىرسند، مىگویند: «جامعه مذهبى ویژگیهایى دارد؛ اولین ویژگى آن نفاق است؛ چون اعمالى مانند بى حجابى، ارتباطهاى نامشروع، شراب خوارى، تماشاى فیلمهاى مبتذل و... را به علت اینكه در
مذهب منع شده، نمىتوانند انجام دهند؛ ولى در باطن، همه این اعمال را انجام مىدهند و نسبت به آن حریصتر نیز هستند. پس خاصیت جامعه مذهبى نفاق و دورویى است.»
جامعه شناس غربى براى علاج نفاق در جامعه مىگوید: «مردم را آزاد بگذارید كه به هر شكلى كه مىخواهند در مجامع عمومى ظاهر شوند، موسیقى دلخواه خود را بشنوند و هر كارى را كه در خلوت انجام مىدهند، در جلوت نیز بتوانند آزادانه انجام دهند. هر چه مردم را بیشتر از آنچه مورد علاقه آنهاست منع كنید، بیشتر به آن رو مىآورند. اینقدر موسیقى را حرام و مبتذل معرفى نكنید، موسیقى هنرى اصیل است كه مظلوم مانده است. بگذارید مردم دستى درآورند، پایى بكوبند. سخت گیریهاى آخوندها، این خشك مقدسها و دگماتیستها، است كه موجب شده جامعه خراب شود.»
همچنین براى علاج دزدى در جامعه مىگوید: «دزدى یا هر جنایت دیگر نوعى مرض است و باید با جانى و دزد صحبت و او را نصیحت كرد و قدرى به وضع زندگى او رسیدگى شود و از این راه او را معالجه كرد. دست بریدن، شلاق زدن، قصاص و سایر حدود و تعزیرات خشونت است و موجب فساد در جامعه مىشود»؛ مىگویند: «انسان ساخته دست وراثت و محیط است. كسى كه جرمى مرتكب مىشود، مقصر نیست، مقصر اجتماع است. جامعه خراب است و باید اصلاح شود. كسى كه دزدى كرد، به جاى اینكه دست او را ببریم، باید سیستم اقتصادى را اصلاح كنیم تا همه مردم به یك اندازه از امكانات استفاده كنند و به دنبال دزدى نروند.» این نسخهاى است كه جامعه شناسان براساس تئوریهاى جامعهشناسى غرب تجویز مىكنند.
در پاسخ به تئوریهاى مخالفان باید گفت: اولاً، تجربه نشان داده است كه در جایى كه رفاه است، دزدیهاى بزرگتر (میلیاردى) صورت مىگیرد.
ثانیاً، اصلاح سیستم اقتصادى یك كشور كار سادهاى نیست، به ویژه آن هم كشورى مانند ایران كه تازیانه هشت سال جنگ را تحمل كرده است. مردم صدر اسلام نیز مشكلات اقتصادى داشتند؛ اما پس از اینكه قانون «السارق والسارقة»1 بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شد، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) آن را اجرا مىكردند و در كنار آن به برنامه ریزى اقتصادى نیز مىپرداختند و در این زمینه، در عصر خود به موفقیت رسیدند. ثالثاً، معقول نیست كه براى حل یك پدیده اجتماعى، فقط به سراغ ریشه ها برویم، بلكه باید از روشهاى موقتى و مسكّن نیز استفاده كرد. بدیهى است كه مسائل اجتماعى تنها با برخوردهاى سطحى حل نمىشود، برخوردهاى سطحى مانند اجراى حدود و تعزیرات به منزله قرص مسكّن است. براى حل قطعى مشكلات اجتماعى، البته باید به دنبال علاج ریشهاى و اساسى رفت ولى اگر از داروهاى موقت استفاده شود ممكن است معالجه ریشهاى هرگز زمینهاى پیدا نكند.
دشمنان براى اینكه در رسیدن به اهداف خود تسریع كرده باشند، براى عوام مردم نیز برنامه ریزى مىكنند: با استفاده از روشهاى گوناگون روان شناسى، برنامه هاى رسانه هاى گروهى، بخصوص تلویزیون را تحت تأثیر فرهنگ خود قرار مىدهند، تا آنجا كه برنامه ریزان، طراحان و مجریان ما، خواسته یا ناخواسته، از فرهنگ بیگانه متأثر مىگردند و اغلب برنامه هاى آنها را اجرا مىكنند.
دشمنان در این روش خود تا كنون آنچنان موفق بودهاند كه حتى توانستهاند در خانواده هاى بسیار متدین و مذهبى نیز نفوذ كنند و آنها را
1ـ اشاره به آیه 38 از سوره مائده.
كه اهل نماز شب و روزه مستحبى و فرزندان آنها هم درس خوان و طالب علم بوده اند، نفوذ كنند و بیشتر وقت شبانه روز آنها را بجاى عبادت و كسب علم به دیدن فیلم، شنیدن قصه، نقاشى، مجسمهسازى و... اختصاص دهند.
پس رسانه هاى تبلیغاتى بهترین وسیله ترویج فرهنگ غرب است؛ اعم از فیلم، قصه، داستان، نقاشى، مجسمهسازى و... تا هنر مظلوم و موسیقى باستانى ایرانى!
موسیقى لهوى از نظر شارع مقدس اسلام حرام است، خواه ایرانى
باشد، خواه غیر ایرانى. اگر «لهو» حرام است، هر چه بدان لهو اطلاق شود نیز حرام است، چه موسیقى، رقص، پاى كوبى، دست افشانى و چه غیر آن، محلى باشد یا غیر محلى.
اكنون فرهنگ مساوى شده با هنر، هنر نیز مساوى شده با موسیقى و رقص. اصلاح فرهنگ هم به معنى احیاى موسیقى و رقص ایرانى است.
متأسفانه اكنون برخى از دست اندر كاران امور كشور اینگونه استدلال مىكنند كه براى جلوگیرى از نفوذ فرهنگ غربى خوب است هنرهاى باستانى احیا شود هر چند از نظر اسلام بى اشكال نباشد! اما اگر این منطق صحیح باشد باید منتظر باشیم كه براى جلوگیرى از خروج ارز، بجاى اینكه مردم براى خوشگذرانى به كازینوها و رقاص خانه هاى كشورهاى اروپایى بروند، بهتر است دولت در داخل كشور از اینگونه مراكز دایر كند. زیرا در غیر این صورت، مردم به فكر خروج از كشور مىافتند. یا برخى دیگر پیشنهاد كنند براى اینكه مردم به سراغ شراب نروند، اجازه داده شود كه مردم آبجوى اصیل ایرانى مصرف كنند!!
ما نمىتوانیم بگوییم براى اینكه دفع افسد به فاسد مىكنیم، باید بجاى موسیقیهاى غربى از موسیقیهاى محلى استفاده كنیم؛ چون در این
صورت، این قاعده در مفاسد دیگرى مانند شراب قابل تسرى است!
كسانى كه اینگونه تحلیل مىكنند، با احكام قطعى اسلام چه مىكنند؟ كسانى براى این سؤال نیز پاسخى اندیشیده اند. آنها اینگونه توجیه مىكنند كه «در هر زمانى به یك نحو از اسلام برداشت مىشود. احكام اسلام كه امروزه بدانها عمل مىشود، مخصوص زمانى است كه مردم وحشى بوده اند؛ امروز نیز احكام اسلام باید مطابق مقتضیات زمان تشریع گردد»!!
بسیارى از پدیده ها دراثر یك عامل به سرعت در جامعه پدید مىآیند، به راحتى نیز از بین مىروند. فرض كنید زلزلهاى در محلى اتفاق مىافتد و مشكلاتى را به وجود مىآورد، مردم دست به دست هم مىدهند و با تلاش، مشكلات ناشى از زلزله را برطرف مىكنند یا جامعه دچار بحران مىشود و افرادى نیكوكار و فداكار اقدام مىكنند و مشكل را حل مىنمایند. ولى مشكلات فرهنگى اینچنین نیست؛ پدید آمدن آنها با مقدمات بسیار همراه است، رشد و تغییر آنها نیز بسیار پیچیده است و به برنامه ریزیهاى وسیع نیازمند است. اگر بخواهیم آنچه را كه امروز به نام ابتذال فرهنگى نامیده مىشود ریشه یابى كنیم و عوامل بروز آن را در جامعه شناسایى كرده براى پیشگیرى و برطرف ساختن آن اقدام كنیم خواهیم دید با مسائل بسیار گستردهاى سروكار پیدا مىكنیم كه حل آن مسائل از عهده عدهاى اندك خارج است و بحث را تا این حد گسترده كردن و به ریشه یابى در عوامل یك پدیده اجتماعى پرداختن، تقریباً باعث یأس از اقدام مىشود. از سوى دیگر، ساده گرفتن مسأله نیز موجب مىشود كه در عمل توفیقى حاصل نشود. لذا، باید تلاشى در خور و متناسب براى شناخت عوامل و انگیزه ها انجام داد.
در مسئله اقتصادى وقتى بحرانى پیش مىآید و گرانى و تورم همه را مىآزارد، مردم فریاد اعتراضشان بلند مىشود و دولت مجبور است براى حل بحران برنامه ریزى كند؛ اما مسائل فرهنگى اینچنین نیست، نه گلوى كسى را فشار مىدهد و نه داد كسى را درمى آورد، بدون ایجاد حساسیت به آرامى جاى خود را در جامعه باز مىكند و اثر خود را مىبخشد و اگر كسى نیز هشدار بدهد جدى گرفته نمىشود. چگونه است كه پس از این همه تأكید از سوى ولى فقیه حتى آنان كه معتقد به ولایت فقیه هستند و اطاعت ولى فقیه را مثل اطاعت امام معصوم بر خود واجب مىدانند، «الراد علیه كالراد علینا و هو على حد الشرك بالله»، حساسیت چندانى نسبت به این مسأله از خود نشان نمىدهند، این ویژگى مسأله فرهنگى است. بحرانها و مسائل فرهنگى، داد مردم را درنمى آورد، مگر اینكه در مسائل مادى و زندگى محسوس مردم تأثیر بگذارد، آنگاه فریاد اعتراض مردم بلند مىشود. وقتى در خانواده ها ناسازگارى به وجود آمد و از هم گسیخته شد، دختران و پسران به انواع كجرویها عادت كردند، آنگاه ممكن است عدهاى در صدد چاره جویى برآیند و با این حال هم معلوم نیست كه به ریشه یابى مسائل بپردازند. چه بسا، اگر دولت هم بخواهد در این زمینه برنامه ریزى كند، درصدد برآید كه بیمه عمومى و بررسیهاى روان درمانى را افزایش دهد و ریشه یابى نكند كه این اختلالات اجتماعى و روانى از كجا پدید مىآید و چرا جوانان ما به تبع جوانان غربى دچار دلهره و اضطرابند.
قابل عنایت است كه در مكتب اگزیستانسیالیسم عنصر اصلى شخصیت انسان دلهره است. چون جوان مىبیند كه در جامعه غربى هیچ انسانى بدون دلهره نیست، تصور مىكند كه اصلاً انسانیت انسان در دلهره داشتن است. آنان ندیدهاند مردمى را كه در جامعه اسلامى، در سایه
تعالیم اسلام، با آرامش روحى، متانت و وقار زندگى مىكنند و به زندگى لبخند مىزنند و بانشاط به دیگران خدمت مىكنند، «الا بذكر الله تطمئن القلوب.»1
از آنچه تاكنون بیان شد وظیفه خطیرى كه ملّت و دولت در مقابل تهاجم فرهنگى دارند بخوبى معلوم مىگردد. زیرا، فرهنگ در پردازش هویت فرد و جامعه و نیز در تداوم انقلاب نقش تعیین كننده دارد. و از همین رو است كه باید مردم و دولت در دفاع از فرهنگ اسلامى اهتمام ورزند.
مردم را از جهت اشتغال به مسائل علمى و فرهنگى مىتوان به دو دسته تقسیم كرد: الف: فرهیختگان مردم (حوزویان و دانشگاهیان) ب: عموم مردم.
وظیفه این قشر خاص از مردم، بخاطر اشتغال به مسائل فرهنگى حسّاستر است. زیرا، از یك سو در جبهه مقدّم مبارزه فرهنگى قرار دارند و از سوى دیگر خود، آماج تیرهاى هجوم فرهنگى مىباشند. براى این گروه دو وظیفه اصلى وجود دارد:
1ـ هر یك از دو مركز حوزه و دانشگاه حریم یكدیگر بشناسند و حفظ كنند. و از سخنانى كه در اتحاد حقیقى حوزه و دانشگاه خلل ایجاد مىكند جلوگیرى نمایند.
1ـ رعد / 28.
2ـ لازم است هر یك از دو مركز مزبور، عناصر اصلى فرهنگ اسلامى را بشناسد و بشناساند. در این زمینه لازم است پایه هاى فهم دینى بر اساس یقین نهاده شود و با نفوذ شك و ترویج شك گرایى مبارزه شود.
بهترین راه براى مبارزه با شك و شك گرایى آن است كه شناخت خود و دیگران را از باورها و ارزشهاى دینى، مضاعف سازیم و به یقین منطقى دست یابیم.
مثلاً در زمینه عقاید به یك سلسله باورهاى درست و یقینى دست یابیم و آنها را به دیگران عرضه و براى آنها اثبات نمائیم. (بحثهاى مربوط به هستى شناسى)
و در زمینه ارزشهاى اسلامى، وجود یك سلسله ارزشهاى ثابت و پایدار را به اثبات برسانیم و وجه بطلان سخنان بى پایه كسانى كه ارزشهاى را امور اعتبارى و نیاز پرورده مىدانند مدلَّل سازیم. (فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق)
و در برابر كسانى كه مىكوشند تا از میزان پاى بندى مردم به اعمال شرعى بكاهند: گناه و حرام را خوب جلوه دهند و تقیّد به مسائل شرعى را «خشكِ مقدّسى» بنامند. خود و دیگران را به عمل كردن به مسائل شرعى وا داشته و تشویق نمائیم.
و پیش از همه این بحثها بر ما لازم است كه در برابر كسانى كه اصل وجود یقین را یك ضد ارزش تلقّى مىكنند و از شكاكیّت و نسبیّت در معرفت، تبلیغ مىنمایند امكان معرفت یقینى را اثبات كنیم و از این رهگذر عقاید دینى و ارزشهاى اسلامى را از یك پشتوانه معرفتشناختى برخوردار سازیم (بحثهاى مربوط به معرفت شناسى)
وظائفى را براى عموم مردم مىتوان برشمرد:
در تهاجم فرهنگى، عموم مردم هدف قرار مىگیرند. و از همین رو است كه باید همه احساس مسئولیت كنند و در یك آماده باش سلاح به دست بگیرند. چه سلاحى در مقابل هجوم فرهنگى؟ سلاح علم. همانگونه كه در هجوم نظامى، همگان آموزش نظامى مىبینند در تهاجم فرهنگى نیز همگان باید آموزش دینى ببینند و خودشان را مجهزّ كنند. وقى مرض شایع مىشود همه باید واكسن بزنند تا به آن مرض مبتلا نشوند. نمىتوان گفت ما كه مریض نیستیم پس چرا واكسن بزنیم؟ مرض شیوع دارد دیر یا زود، به همه مىرسد. نباید گفت كه ما شصت یا هفتاد سال از عمرمان گذشته، دیگر كافر نمىشویم. كسانى بودهاند كه در هشتاد سالگى هم شك پیدا كرده اند. وانگهى، ما باید به فكر جوانان و نوجوانان این كشور باشیم كه اكثر افراد این ملّت را تشكیل مىدهند.
وظیفه عمومى مردم است كه در مبارزه فرهنگى مشاركت كنند. هر كسى به هر اندازه كه مىتواند. ساده ترین و واجب ترین كارى كه از عهده هیچ كس ساقط نمىشود، خواه پیر باشد یا جوان، مرد باشد یا زن، احیاى جلسات مذهبى است. چرا از این كار غافلیم؟ جوانان، نوجوانان، خانمها، آقایان، بازاریان، دانشگاهیان و سایر اقشار مردم باید در سطحهاى گوناگون جلساتى تشكیل دهند و به شكلى فعّال، مطالب را مطرح كنند، سیر مطالعاتى براى خود قرار دهند، به صورت استدلالى با یكدیگر گفتگو و مناظره كنند و هر جا مشكلى پیش آمد براى حلّ آن نزد یك عالم بروند. هر جلسه مذهبى كه بینش ما را نسبت به اسلام و ارزشهاى آن اندكى
بالاتر ببرد یا دست كم، در همین حدّى كه هست نگه مىدارد واجب است در آن شركت جوییم.
ما مىبینیم كه هر روز باورها و ارزشهاى اسلامى كم رنگ تر مىشود و تنزّل مىكند. اگر این سیر نزولى همچنان ادامه پیدا كند به كجا مىانجامد؟
یكى از راههاى جلوگیرى از این مشكل، برگزارى جلسات مذهبى است كه در آنها اعتقادات تقویت مىشود و جوانان به این راه ایمان پیدا مىكنند.
عموم مردم باید با جوانان و نوجوانان برخوردى مناسب داشته باشند. باید به آرامى و با نصیحت و به صورت غیر مستقیم آنها را متوجه ساخت باید وسائلى فراهم كرد تا دلشان خوش باشد، شاد باشند. مخصوصاً محیط خانواده براى آنها گرم باشد و افراد خانواده با هم مهربان باشند تا از این رهگذر انگیزه سرگرمى با فیلمهاى ویدئو و .... در آنها كم شده و از بین برود.
در خانه هایى كه محیط آنها تند و خشن است عصبانیت ایجاد مىشود و بچه ها از محیط خانه فرارى مىشوند و به خانه همسایه و دوستان ناباب پناه مىبرند. نه تنها درس نمىخوانند، بلكه آلودگى اخلاقى هم پیدا مىكنند.
امّا اگر محیط خانه محیطى گرم و سالم باشد بچه ها جذب مىشوند و دوست دارند كه در كنار پدر، مادر، خواهر و برادر خود بنشینند و با آنها اُنس بگیرند و كمتر تمایل به كار خلاف پیدا مىكنند. اگر مقدارى هم انگیزه كار گناه در آنها پیدا شود مىتوان با استدلال، ملاطفت و منطق آنها را متوّجه ساخت.
عمده ترین وظیفه دولت در مبارزه فرهنگى و دفاع از فرهنگ اسلامى همان ترویج روز آمد و تكنولوژیك ارزشها است.
البته ترویج ارزشهاى معنوى در جامعه اسلامى به دو صورت كلّى انجام مىگیرد:
1ـ از راه بحث، مناظره و استدلال
2ـ از راه تحریك احساسات و عواطف
راه نخستین اختصاص به اندیشمندان و عالمان جامعه اسلامى دارد. كه درباره هر یك از ارزشها به صورت منطقى و استدلالى به بحث بنشینند و فواید احیاى هر ارزش و ضررهاى بكارگیرى روشهاى مخالف آن را در جامعه بیان كنند. و با جمع بندى منطقى به این نتیجه برسند كه باید فلان ارزش احیا شود یا با فلان شیوه غلط مبارزه گردد. اگر چه در ارائه همین راه نیز دولت با استفاده از رسانه هاى ارتباط جمعى مىتوان نقش تعیین كنندهاى ایفاء نماید. لكن در محتواى آن نقشى ندارد.
امّا راه دوّم همان است كه امروز دستگاههاى تبلیغاتى غرب براى مبارزه با ارزشهاى اسلامى از آن استفاده مىكنند. زیرا، آنان ضعیفتر و عاجزتر از آن هستند كه بتوانند با منطق و استدلال، ارزشهاى اسلامى را تضعیف كنند. یا ارزشهاى منحط خود را ترویج نمایند. بلكه آنان باشیوه هاى تبلیغاتى متمركز براى ارائه عملى الگوها اهداف خود را تحقّق مىبخشند؛ یعنى آنچه را مربوط به نوشتار است، اعمّ از روزنامه ها، كتابها، نمایشنامه ها، و امثال آن، به صورتى منظّم و مسلّم به خواننده تلقین مىكنند و خواننده نیز بدون آنكه خود متوجّه شود، بى درنگ آن را مىپذیرد.
این شیوه در فیلمها بیشتر بكار گرفته مىشود: چهره قهرمان فیلم را به
شكلى انتخاب مىكنند كه بیننده را به خود جلب كند و به او علاقهمند شود. تا اینكه خواه تا خواه، نسبت به صفات ظاهرى و باطنى او گرایش پیدا كند.
ما باید از شیوه هاى تهاجمى بر ضدّ آنها استفاده كنیم همانگونه كه آنها براى ترویج ارزشهاى خود از این شیوه ها استفاده مىكنند ما نیز باید هنرمندانى پرورش دهیم كه بتوانند ارزشهاى اسلامى را در فیلم، نمایشنامه، كتاب، رمان، داستان و در سایر آثار هنرى آنچنان زنده و ترویج كنند كه بتوانند دیگران را تحت تأثیر قرار دهند، نه آنكه همیشه در مقابل دشمن موضع انفعالى اتخاذ كنیم یا در نهایت، تنها از خود دفاع نمائیم.
ما باید بدانیم كه فیلمهایى كه با شیوه هاى تبلیغاتى استعمارى ساخته شده براى مردم كشور ما مناسب نیست، آنها بر طبق ارزشهاى انقلاب، اسلام و كشور ما فراهم نشده است. بنابر این، باید خود را براى مقابله با آنها آماده كنیم. راه مقابله، تنها این نیست كه توجّه داشته باشیم كه تحت تأثیر پیامهاى فیلم قرار نگیریم، چه پیامهاى گویا و صریح و چه پیامهاى ضمنى؛ مانند شیوه رفتار، طرز پوشیدن لباس، طرز آرایش و مانند آن. بلكه اصلى ترین راه مبارزه آن است كه با استفاده از آخرین دستاوردهاى تكنولوژى مدرن، ارزشهاى اسلامى خود را در قالب هنرمندانه ترین فیلمها، نمایشنامه ها كتاب ها، رمانها و در قالب سایر آثار هنرى با استفاده از وسایل هنرى و تبلیغاتى، عرضه كنیم و دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم.
در خاتمه از خداوند منّان مىخواهیم كه مردم و دولت ما را در این مبارزه فرهنگى با شیطانهاى انسى و جنّى پیروز گرداند و همگان را مشمول لطف و عنایت حضرت بقیة الله الاعظم (عج) قرار دهد.