اگر كسى بگوید كه فرهنگ مطلقاً خوب و بد ندارد یا بگوید كه تهاجم فرهنگى یك ضرورت اجتماعى است و نمىتوان با او مقابله كرد ما با او بحثى نداریم. با پذیرفتن پیش فرضهایى كه بیان شد برداشت ما این است كه جامعه انقلابى و اسلامى ما با بزرگترین خطر در دوران حیات خود مواجه است. دشمنان ما از همه راههاى ممكن براى به زانو در آوردن و نابود كردن جامعه انقلابى ما مأیوس شده اند، به غیر از راه فرهنگى. آنها با تمام توان كوشیده و مىكوشد تا با فرهنگ این جامعه مبارزه كنند و آن را از بین ببرند؛ چون اگر فرهنگ عوض شود همه چیز جامعه عوض مىشود.
مگر ما با مردم آمریكا دشمنى داریم؟ یا چون آنها اهل قاره دیگرى هستند با آنها مخالفیم؟ خیر، اگر ما با كسى دشمنى داریم به دلیل روح استكبارى و خوى سلطه گرى و ستم پیشگى و فرهنگ فاسد و ویرانگر و ضد انسانى و ضد الهى اوست ما مىگوییم حق، هر جا كه باشد، باید از آن پیروى و آن را حمایت كرد و باطل، هر جا كه باشد، باید با آن مبارزه كرد.
اگر آمریكا واقعاً طرفدار حقوق بشر است پس چرا حقوق بشر در فلسطین و لبنان و بوسنى و هرزگوین و بسیارى از كشورهاى دیگر نادیده گرفته مىشود؟ این فرهنگ نسبى گرا و منفعت طلب است و اسلام چنین چیزى را قبول ندارد.
اگر روزى افكار ما نیز به همین سو تمایل پیدا كند و عواملى در جامعه بوجود آیند كه افكار، ارزشها و شناختهاى ما را به سوى منفعت گرایى سوق دهند باید بدانیم كه مورد هجوم فرهنگى واقع شده ایم.
در اسلام یك سلسله باورهایى وجود دارد كه یقینى هستند؛ یعنى هم مطابق با واقعند و هم افراد باید به آنها یقین داشته باشند: «و بالاخرة هم یوقنون» نه تنها یقین امكان دارد، بلكه شرط ایمان یقین به غیب است: «الذین یؤمنون بالغیب» ، «و بالاخرة هم یوقنون». به جهان نادیده باید یقین داشته باشیم. اگر فرهنگى به ما بگوید كه نه تنها به این مسائل نمىتوان یقین پیدا كرد، بلكه به دیدنى ها نیز نمىتوان یقین پیدا كرد؛ این سخن با فرهنگ اسلامى سازگارى ندارد. قرآن مىفرماید: «الذین یؤمنون بالغیب»، «بالاخرة هم یوقنون». اما كسانى هستند كه مىگویند مطلقاً یقین براى بشر امكان ندارد تا چه رسد یقین به نادیدنى ها.
اگر مسائل غیبى وجود داشته باشد كه دارد پس آن هجومى كه بر ما وارد مىشود هجومى است به این مجموعه كه نام آن را فرهنگ گذاشته ایم، نه آداب و رسوم كه لباس فلان شكل باشد یا نباشد. اینها عناصر اصلى فرهنگ نیستند، شاید یكى از پانصدمعنایى كه براى فرهنگ گفتهاند شامل این موارد هم بشود اما این معنا محل بحث ما نیست؛ از اینرو لازم است كه ابتدا منظور خود را از فرهنگ مشخص كنیم. اگر مردمى پنجاه عنصر را كنار یكدیگر گذاشتند و گفتند كه ما به اینها مىگوییم فرهنگ؛ ولى یكى از این پنجاه عنصر مورد بحث ما نباشد آنها
هر وقت مىخواهند با ما مبارزه كنند همان یك عنصر را مطرح مىكنند تا چهل و نه موضوع دیگر را لوث كنند.
ما باید از ابتدا هشیار باشیم و به آنها بفهمانیم كه فرهنگ معانى وسیعى دارد كه شامل آداب و رسوم نیز مىشود. این محل بحث ما نیست. آنچه محل بحث ماست غیر از اینهاست. باید براى بحث با دشمن و موضع گیرى در مقابل دشمن، محل نزاع مشخص باشد. باید ببینیم كه دشمن مىخواهد از كدام نقطه حمله كند تا بتوانیم موضع صحیحى اتخاذ كنیم.
گاهى مىگویند: فرهنگ یعنى وجه امتیاز جوامع از یكدیگر. در این تعریف، این معنا نهفته است كه دو جامعه نمىتوانند یك فرهنگ داشته باشند؛ چون فرهنگ یعنى وجه امتیاز دو اجتماع. پس بیهوده به دنبال فرهنگ واحد براى دنیا مىگردید؛ زیرا تعدد جوامع ضرورى است و هر كدام فرهنگ خاص خود را خواهد داشت. از این رو، امكان وحدت فرهنگى وجود ندارد. چگونه مىخواهید فرهنگ اسلامى در همه دنیا پیاده شود؟ اصلا فرهنگ واحد امكان ندارد؛ زیرا یكى از اجزاى فرهنگ، آداب و رسوم محلى است. مردم قطب شمال و مردم منطقه خط استوا نمىتوانند یك جور لباس بپوشند. پس فرهنگ مردم قطب با فرهنگ مردم استوایى یكى نخواهد شد. ناچار هر جامعهاى فرهنگ خاص خود را خواهد داشت و نباید بیهوده به دنبال فرهنگ واحد بود.
این مغالطه از كجا ناشى شده است؟ از این جا كه مفهوم فرهنگ را شامل آداب و رسوم محلى دانسته اند، بلكه آن را عنصر اصلى و محورى قرار داده اند. اما ما محور اصلى فرهنگ را باورها و عقاید مربوط به خدا، انسان، ارتباط انسان با خدا و جهان و طبیعت؛ یعنى اصول دین، توحید، نبوت و معاد مىدانیم. نام جدید آن را فلسفه، شناخت بینشهاى انسانى یا
هستى شناسى مىگذاریم و قبلا به آن اصول دین مىگفتیم كه عنصر اول فرهنگ ماست.
عنصر دوم ارزشها و خوب و بدهاست. اسلام یك سلسله خوب و بدهاى ثابت و ابدى را به ما ارائه مىدهد. این بدان معنا نیست كه احكام در هیچ زمان و مكانى تغییرى نمىكند. احكام امورى جزئى و متغیرند و منظور از ارزشهاى ثابت اصول ارزشى و مبانى است.
عنصر سوم شیوه هاى رفتارى خاص برخاسته از آن بینشها و ارزشهاست. این سه، عناصر اصلى فرهنگ اسلامند؛ یعنى آنچه را باید بدان معتقد باشیم، خوب و بد و شیوه رفتار ما را مشخص مىكند. این همان اصول دین، اخلاق و احكام اسلامى است. لهجه ها، لباسهاى گوناگون محلّى، كیفیت گویشها و... ارتباطى با فرهنگ ندارد. اسلام معین نكرده است كه انسان با چه زبانى سخن بگوید یا چه لباسى بپوشد. اسلام یك اصل كلى معین كرده است و آن این است كه انسان نباید تابع دشمنان خدا شود و رنگ دشمن به خود بگیرد، بلكه باید استقلال خود را حفظ كند. اینكه لباس یقه داشته یا نداشته باشد مربوط به اسلام نیست. ممكن است كه این مسأله زمانى نشانه استقلال باشد؛ اما عنصر اصلى فرهنگ اسلام نیست.
برخى تصور مىكنند كه فرهنگ اسلامى یعنى اینكه مردم لباس روحانیان را بپوشند. چنین چیزى نیست. بعضى لباسها نشانه صنفى است؛ مانند ارتشى یا روحانى كه لباس خاصى دارند. مصالح اجتماعى اقتضا مىكند كه آنها در اجتماع، از دیگران باز شناخته شوند. معناى
فرهنگ اصیل اسلامى این نیست كه همه قبا و لبّاده بپوشند و عمامه بر سر بگذارند تا عدهاى اشكال كنند كه این لباس براى همه دنیا مناسب نیست. پس نمىتوان فرهنگ واحدى در تمام دنیا پیاده كرد.
فرهنگ اصیل اسلامى معنایش تكیه بر آن سه عنصر است كه بیان شد. بنابر این، باید ببینیم كه آیا این سه عنصر در جامعه ما كاملا محفوظ مانده اند. بحمدالله، تاكنون، به حد مطلوبى در جامعه محفوظ مانده است. اما آیا خطرى متوجه اینها نیست؟ متأسفانه خطرى جدّى وجود دارد و وجود خطر و هجوم حتمى است.
با توجه به این سه عنصر خواهیم فهمید كه دشمن چه چیزهایى را هدف قرار مىدهد. بر اساس «و بالاخرة هم یوقنون»، یك هدف او یقین است و مىخواهد كه آن را كم رنگ كند و مىگوید كه «یقین از حرفهاى دگماتیست هاست، بى سوادها از این حرفها مىزنند، در این عصر كسى از یقین سخن نمىگوید، امروز تمام روشنفكران دنیا اهل شكاند و به آن افتخار مىكنند، بى سوادها هستند كه خیال مىكنند به چیزى یقین پیدا مىكنند، اگر بروند و درس بخوانند خواهند فهمید كه یقینى وجود ندارد.»
اگر چنین حملهاى به اعتقادات ما بشود چه خواهد شد؟ آیا چیزى از اسلام باقى مىماند؟ به فرض كه همه ما عمامه و ریش و قبا و لباده نیز داشته باشیم اما به خدا، آخرت، نبوت و... یقین نداشته باشیم آیا در آن صورت فرهنگ اسلامى محفوظ مىماند؟ آیا منظور از حفظ فرهنگ اسلامى این است كه ریش بگذاریم و قبا و لباده بپوشیم یا زنها چادر سیاه
بپوشند و روبند بیندازند ولى در دل خود به خدا و قیامت ایمانى نداشته باشند؟
ارزشهاى اخلاقى امورى اعتبارى دانسته مىشود كه برهانى ندارد و قابل اثبات نیست، بلكه یك مشت امور قراردادى و نسبى است. هر چیزى زمانى مورد خوش آیند جامعهاى بوده و زمانى نیز آن را بد خواهند دانست. مثلاً زمانى در جامعه اروپایى، پوشیدن بدن زن ارزش بود؛ فیلمهایى كه مربوط به چند قرن هستند شهادت مىدهند كه در آن زمان زنان اروپایى پوشیده بودند: لباسهایى بلند تا پشت پاى خود مىپوشیدند؛ اما امروز اروپا لخت بودن را مىپسندد. در آن روز، ارزش آن بود و امروز اینگونه است.
زمانى بدترین فحش این بود كه به كسى بگویند «همجنس باز»؛ اما امروز در جوامع به اصطلاح متمدن بزرگترین تظاهرات به طرفدارى از همجنس بازان انجام مىشود. اگر از تظاهرات كشورهاى غربى، بخصوص كانادا، آمریكا و انگلیس آمارى داشته باشیم مىبینیم كه از جمله بزرگترین و پرجمعیت ترین تظاهرات این كشورها در طرفدارى از همجنس بازى بوده است. من، خود، شاهد بعضى از این راهپیمایى ها بوده ام. امروز این مسأله ارزش است و مخالفت با آن ضد ارزش.
اگر این فكر در جامعه اسلامى نیز رواج پیدا كند كه ارزشها نسبى، متغیر و اعتبارى است و ریشهاى ندارد، با برهانى اثبات نمىشود و اصلا مقدمات آنها جدلى است و برهان بردار نمىباشد و به هر حال نسبى و متغیر است بدون شك، پایه دوم فرهنگ ما هم شكست خواهد خورد. اعمال و رفتار ما بر اساس آن بینشها و ارزشها شكل مىگیرد. قوانین ما باید بر اساس آن ارزشها باشد و زمانى كه ارزشهاى ما درهم ریخت اینها كه
روبناست به طریق اولى، ثباتى نخواهد داشت. مثلاً مىگویند: شما كه معتقدید فلان كار بد و گناه است اصلا گاهى گناه كردن بد نیست و گاهى اندكى كجى راست و اندكى زشتى زیباست. چه كسى گفته است كه نباید گناه كرد؟ این معرفت قبلى بود و امروز معرفت علمى شناخت ما را نسبت به احكام عوض كرده است. با این معرفت علمى، نظام رفتارى ما قابل تغییر است. چه كسى گفته است كه اینها گناه است؟ آخوندها از دهات آمده بودند و از پیش خود چیزهایى بافتند. امروز علم ثابت كرده است كه چه كارى خوب و مفید است؛ مثلاً فلان رقص براى سلامتى انسان مفید است یا فلان موسیقى اثر روانى مطلوبى دارد. وقتى كه شما با این دید نگاه كنید همه چیز عوض مىشود.
هجوم فرهنگى یعنى حمله به این سه عنصر اصلى فرهنگى. با این تعریف، مىتوان جواب آنها را داد كه مىگویند: چه كسانى حمله مىكنند؟ حمله كنندگان كسانى هستند كه نسبت به عقاید، ارزشها، رفتار و كنشهاى ما چنین برخوردى دارند. آنها كه مىخواهند عقاید ما سست شود و ارزشها اعتبارى گردد، یعنى بى اعتبار شود، رفتارها متغیر و تابع خواستها و شرایط اجتماعى، زمانى و مكانى، شوند. با اینها چگونه باید مقابله كرد؟ براى مقابله با آنها باید ابتدا ببینیم كه آنها چگونه رفتار مىكنند، با چه سلاحى این كار انجام مىگیرد، كجا را هدف گرفتهاند و با چه شیوهاى عمل مىكنند.
جامعه اسلامى ما میداند كه دشمن ما به سلاح علم، ثروت و تبلیغات مجهز است. تبلیغات او با استفاده از پیشرفته ترین ابزارها و تكنیكها انجام مىگیرد. محتواى تبلیغات او نیز بر اساس دست آوردهاى روانشناسى و جامعهشناسى است. آنها خوب مىفهمند كه با هر قشرى چگونه باید
مواجه شد و چه باید گفت كه مؤثر باشد. با هر یك از زن، مرد، جوان، پیر، دانشگاهى، كارگر، كشاورز و... چگونه باید سخن گفت. بر خلاف ما كارهاى آنها بر اساس فرمولهاى دقیق علمى است. مثلاً وقتى كه مىخواهند عقاید زنها را تضعیف كنند مىگویند: با وجود اینكه نهج البلاغه گفته است كه زنها ناقص العقل هستند، آیا باز هم دم از نهج البلاغه مىزنید؟ وقتى كه مىخواهند انسان را از دعا و توسل دور كنند مىگویند: مفاتیح الجنان مىگوید كه اگر دندانت درد گرفت فلان دعا را بخوان تا كرم از آن بیرون بیاید! به این وسیله، كارى مىكنند كه انسان مفاتیح را ببوسد و كنار بگذارد. آیا هیچ مطلب دیگرى در مفاتیح نیست؟ وقتى كه بخواهند مفاتیح الجنان را، كه انیس امام خمینى(قدس سره) بود، از ما بگیرند این سخنان را مىگویند.
آنها مىخواهند نهج البلاغه را، كه بنا به فرمایش امام(قدس سره) پس از قرآن بالاترین كتاب جهان است، به این وسیله از ما بگیرند. به این وسیله بین مرد و زن كه پس از انقلاب، چنین اتحادى در بین آنها ایجاد شده است، تفرقه بیندازند.
وقتى مىخواهند زنان را، كه فعالانه در صحنه هاى انقلاب حضور داشتهاند و به فرمایش امام(قدس سره)، در بسیارى از میدانها از مردان نیز جلوتر بودند، از صحنه انقلاب دور كنند مىگویند: شما بیچاره ها را گول زده اند، چرا بچه هاى خود را به میدان جنگ مىفرستید؟ اینها كه مىگویند نهج البلاغه باید حاكم شود نهج البلاغه شما را ناقص العقل مىداند.
با این شیوه چیزى از اسلام نمىماند؛ «و على الاسلام السلام.» پس ما باید هجوم فرهنگى را بشناسیم نه اینكه بگوییم موسیقى جاز هجوم فرهنگى است و باید دوباره چنگ و عود را زنده كنیم و به موسیقى اصیل
باستانى خود بازگردیم! آیا واقعاً فهم آنها اینگونه است یا اینكه خود را به نافهمى مىزنند؟ چه كسانى این مسائل را مطرح مىكنند؟ آیا صرف اینكه ما به جاى پیانو، نى بزنیم به فرهنگ اسلامى بازگشتهایم و مسأله هجوم فرهنگى حل شده است؟
كسانى كه از مباحث جامعهشناسى اطلاع دارند، مىدانند كه گاهى تغییرات اجتماعى در اثر تغییرات طبیعى و جبرى اتفاق مىافتد. فرض كنید شرایط جغرافیایى و اكولوژیك یك جامعهاى به طور طبیعى دگرگون شود؛ در نتیجه، مردم آن جامعه مجبور مىشوند كه از زندگى كشاورزى دست بردارند. حال اگر شرایط فراهم باشد به زندگى صنعتى روى مىآورند وگرنه به تجارت مىپردازند. این تغییر در اثر یك عامل طبیعى است: منطقه حاصلخیز به علت كمبود بارندگى خشك شده و شرایط كشاورزى فراهم نیست؛ بنا بر این، مردم مجبور مىشوند كه از لحاظ اقتصادى در جامعه خود تغییرى به وجود بیاورند و جامعه كشاورزى به جامعه صنعتى یا تجارى تبدیل مىشود.
گاهى تغییرات در اثر تحولات صنعتى و تكنولوژیكى است: دانشمندان وسایل تولیدى جدیدى را اختراع مىكنند و در اختیار جامعه قرار مىدهند. با پیدایش ابزار جدید، شیوه تولید تغییر مىكند. وقتى ابزار جدید تولید، به آسانى، در اختیار جامعه قرار گیرد، مردم صنایع دستى و دشوار را رها مىكنند و شیوه تولید را تغییر مىدهند. در نتیجه، جامعهاى كه زندگى اقتصادى سادهاى داشت به جامعه صنعتى تبدیل مىشود. در این تحول عموم مردم نقشى نداشتند، به وسیله فرد یا گروهى، با پیشرفت
علم و صنعت، ابزارهاى تولید جدیدى ساخته شد و در اختیار مردم قرار داده شد. ممكن است آنها حتى براى منافع شخصى خود این كار را كرده باشند، ولى وقتى این ابزار تولید در جامعه رواج پیدا مىكند، مردم مجبور مىشوند كه از آنها استفاده كنند؛ چرا كه در غیر این صورت، رقبا منافع آنها را مىبرند و آنها ورشكست مىشوند.
ولى یك نوع دیگر تحول و تغییر دیگرى نیز در جامعه هست كه با كمال اختیار، انتخاب و آگاهى انجام مىگیرد كه آن را «انقلاب فرهنگى» مىگوییم. انقلاب تحول جامعه است كه با مشاركت توده هاى مردم رخ مىدهد، برخلاف «كودتا» كه به وسیله گروه خاصى انجام مىگیرد. عموم مردم راهى را انتخاب مىكنند كه بر ضرر رژیم حاكم است و قصدشان این است كه آرمانهایى را تحقق ببخشند. شرایط طبیعى یا تحول ابزار تولید آنها را مجبور به انقلاب نكرده است، بلكه یك تغییر سیاسى و اجتماعى است كه مردم با فكر و اندیشه خود انتخاب كردهاند و براى تحقق آن تلاش مىكنند و از جان و مال خود مىگذرند تا تحقق پیدا كند.
این نوع تحول ـ كه آن را به طور عام انقلاب مىنامیم ـ ارتباط مستقیمى با فرهنگ دارد. در سایر تغییرات اجتماعى، ممكن است عناصر فرهنگى، با واسطه و از راه دور، كم و بیش تأثیر داشته باشد؛ مثلاً، فرهنگ موجب مىشود كه سطح آموزش كشور بالا برود، ارتقاى سطح آموزش موجب پیدایش اختراعات جدید صنعتى مىشود، اختراعات نیز موجب تغییر ابزار تولید شود؛ پس فرهنگ مىتواند باواسطه در تحول صنعتى تأثیر داشته باشد؛ اما در انقلاب، به طور مستقیم، فكر و اندیشه مردم اثر دارد. در این تحول (انقلاب) عامل مستقیم و مباشر و بىواسطه «فرهنگ» است. البته ممكن است كه در كنار فرهنگ عوامل دیگرى نیز مؤثر باشد
ولى عامل اصلى فرهنگ است. اگر تأثیر فرهنگ همچنان ادامه داشته باشد انقلاب پابرجا خواهد بود؛ چون آنچه موجب پیدایش انقلاب است، فرهنگ خاصى است كه در جامعه رواج پیدا كرده و اكثریت جامعه آن را پذیرفته و براى تحقق آن تلاش كرده اند. اگر همان افكار و اندیشه ها و آرمانها باقى باشد؛ یعنى فرهنگ جامعه همان فرهنگ انقلابى باشد انقلاب هم دوام خواهد داشت و اگر فرهنگ مردم تغییر كند خواه ناخواه، انقلاب هم آسیب پذیر خواهد شد.
عواملى موجب مىشود كه مردم آرمانهاى انقلاب را فراموش كنند. آنچه بیش از همه، در تغییر روحیه انقلابى و آرمان خواهى مؤثر است، تعلقات به لذایذ دنیاست؛ علاقه مندى به لذتهاى حیوانى، امیال، شهوات و هوسها باعث مىشود كه آرمانها و ارزشهاى مقدس به تدریج، فراموش شود و فرهنگ مردم تغییر كند. با تغییر فرهنگ، عامل بقاى انقلاب سست مىشود. وقتى عامل و موجبى براى بقاى انقلاب نبود، انقلاب دچار ضعف شده گروههایى، آرام آرام، در دستگاههاى اجرایى، قانونگذارى و قضایى كشور نفوذ مىكنند و ارزشها را كنار گذاشته، خواستهاى خود را اعمال مىكنند و در قواى سه گانه كشور قدرت به دست عناصر غیر انقلابى یا ضد انقلاب مىافتد. طبعاً در این صورت، از انقلاب جز اسم چیزى باقى نمىماند، بلكه اگر شرایط فراهم باشد نام آن را هم عوض مىكنند.
گاهى در اثر عوامل فرهنگى صرف، به تدریج، عوامل فرهنگ بیگانه در جامعه اثر مىكند و فرهنگ عمومى مردم را تغییر مىدهد، چون یكى از ویژگیهاى انسان فرهنگ پذیرى است و همیشه ممكن است به وسیله
عوامل گوناگون، گرایشهاى فرهنگى او تغییر كند.
پس چنین نیست كه اگر فرهنگى در جامعه حكم فرما شد و رواج پیدا كرد ضمانتى براى بقا داشته باشد. تا وقتى مردم بخواهند و آن را دوست داشته باشند، آن فرهنگ باقى است. وقتى هم به هر دلیلى آن آرمانها را نخواستند و به فرهنگ دیگرى گرایش پیدا كردند، آن فرهنگ آرام آرام ضعیف مىشود. بدیهى است كه بیگانگان و دشمنان انقلاب مىتوانند نقش خوبى در این جهت ایفا كنند.
متأسفانه دشمنان انقلاب پس از مأیوس شدن از سایر راهها، به این روش اقدام كرده اند. مقام معظم رهبرى نیز بارها نسبت به این مسأله هشدار داده اند. اگر دشمن با این حركت موذیانه، شرایط مساعدى در جامعه بیابد یا به عبارت دیگر، دشمن بتواند شرایط را مساعد كند و در همه قشرهاى مردم اثر بگذارد و فرهنگ انقلابى و اسلامى ضعیف شود هیچ ضمانتى براى بقاى انقلاب نخواهد بود. به همان دلیلى كه رواج فرهنگ انقلابى موجب حركت در جامعه و پیروزى انقلاب شد، به همان دلیل، رواج فرهنگ دیگر نیز موجب شكست انقلاب خواهد شد.
پس به طور كلى، فرهنگ با تغییرات اجتماعى ـ كه از سنخ انقلاب باشد ـ رابطهاى مستقیم دارد و عاملى اساسى در ایجاد و بقاى انقلاب است. پیدایش انقلاب، به معنى یك حركت عمومى اجتماعى، مرهون یك فرهنگ و ایدئولوژى خاص است. بقاى آن نیز مرهون بقاى همان فرهنگ و ایدئولوژى است.
رابطه فرهنگ با انقلاب منحصر به انقلاب اسلامى یا انقلاب تكاملى و پیشتاز نیست؛ ممكن است انقلابهایى واپس گرا باشند كه در این صورت نیز، آن انقلابها با فرهنگ رابطه مستقیم دارند؛ مثلاً اگر فرهنگى موجب به
وجود آمدن «انقلاب ماركسیستى» شد تا آن فرهنگ باقى است، انقلاب ماركسیستى نیز باقى خواهد بود. اگر دیدیم كه این انقلاب در كشورى شكست خورد به این دلیل است كه قبل از آن، فرهنگ ماركسیستى در آن كشور شكست خورده است. در همه انقلابها، چه حق و چه باطل، مطلب چنین است.
پس این مسأله چندان به استدلال نیاز ندارد؛ وقتى كه معناى انقلاب را درست فهمیدیم و دانستیم كه عامل اصلى ایجاد انقلاب ـ به معناى یك تحول آزادانه و آگاهانه جامعه ـ تغییر بینشها و باورها و ارزشهاى مردم است، خواهیم فهمید كه بقاى انقلاب نیز مرهون بقاى ارزشهاست.
ما در دوران خاصى از تاریخ به سر مىبریم كه در طول تاریخ كشورمان و در طول تاریخ اسلام، اگر بى نظیر نبوده قطعاً كم نظیر بوده است. اگر احتیاط آمیز بگوییم كم نظیر بوده ولى عقیده شخصى من این است كه بى نظیر مىباشد. وضعیتى كه در دهه هاى اخیر در كشور ما پدید آمد و الطاف و عنایاتى كه خداى متعال به این مردم فرمود و این انقلاب عظیم در این كشور روى داد و بركات بى شمارى را به ارمغان آورد، در طول تاریخ كشور ما، سابقه نداشته است و در جاهاى دیگر هم به این شكل سراغ نداریم. البته ممكن است كمبودها و احیاناً لغزشها و اشتباهاتى هم وجود داشته باشد، آنها را انكار نمىكنیم. ولى آنچه از سوى خداى متعال به این مردم عنایت شد بالاتر از آن است كه ما بتوانیم تبیین و ارزشگذارى كنیم. این نعمت عظیم، با تفاوت مراتب، شبیه انقلابى است كه به دست رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) در عالم تحقق پیدا كرد و به همان اندازه كه عظمت دارد
داراى آفت نیز هست و به همان مقدار كه براى ما نعمت و بركت به دنبال داشته وظیفه و تكلیف نیز آورده است.
هر چیزى كه در این عالم بیشتر ارزش داشته باشد، خطرش هم بیشتر است. این مطلب را مىتوان در امور مادى هم در نظر گرفت؛ مثلاً، گوهرهاى گرانبها و چیزهاى قیمتى بیشتر در معرض آفات قرار دارند. چشمان سارقان و خیانت كاران همیشه به سوى چیزهاى ارزشمند و قیمتى دوخته شده است. خطراتى كه اشیاى قیمتى را در دنیا تهدید مىكند، چیزهاى بى قیمت را تهدید نمىكند. یك مغازه كه چیزهایى كم قیمت در آن، به فروش مىرسد صاحبش نگران دزدیده شدن آنها نیست كه به عنوان مثال شب هنگام دزد دكّان سبزى فروشى یا بقّالى را سرقت كند. مغازه را با یك قفل ساده مىبندد و به خانه مىرود. اما یك جواهرفروشى هرگز نمىتواند به آرامى مغازه خود را رها كند و برود. در بسیارى از مناطق براى مكانهایى كه اجناس گران قیمت را نگهدارى مىكنند، نگهبان استخدام مىكنند تا شبها مورد دستبرد واقع نشوند؛ مانند بانكها و موزه ها. چرا؟ چون در داخل آنها اشیاى قیمتى وجود دارد.
در امور اجتماعى هم این گونه است. اگر پدیده ارزشمندى در اجتماع رخ دهد، كه تأثیر مهمى در جامعه داشته باشد، دشمنان با آن به مقابله برمى خیزند و درصدد برمى آیند كه آن را نابود سازند. آنها به پدیده هایى بى اثر و كم ارزش بهایى نمىدهند. مثالهاى بسیار دیگرى هم در امور معنوى، مىتوان ذكر كرد. در داستانها و روایات هست كه اهتمام شیطان نسبت به كسانى كه مراتب عالیه تكامل انسانى را مىپیمایند، بیشتر است.
به آنها كه در مراحل اولیه هستند و افتان و خیزان قدم بر مىدارند، چندان كارى ندارد یا به آنها كه منحرفند اصلا هیچ توجهى ندارد. نسبت به كسانى كه در وهله اول، راه حق را شناختند و سپس در پیمودن آن راه جدّیت دارند، اهتمام دارد. او تمام نیروى خود را صرف مىكند كه آنها را گمراه كند. اگر نتوانست سعى مىكند كه از فعالیت آنها جلوگیرى نماید. داستانهاى بسیارى در این زمینه هست كه اگر بخواهیم آنها را بیان كنیم، سخن به درازا مىكشد. اما به عنوان نمونه یكى از آنها را اینجا بیان مىكنیم.
این داستان را به مرحوم شیخ انصارى(رحمه الله) نسبت مىدهند. در زمان ریاستش بر حوزه علمیه نجف، شبى كه همسرش باید وضع حمل مىكرد خانمها و بستگان او نزد شیخ آمدند و گفتند امشب ممكن است كه همسر شما وضع حمل كند؛ شما یك مقدار روغن تهیه كنید ـ در گذشته، مرسوم بود، هنوز هم در برخى از خانواده ها سنت است خانمى كه وضع حمل مىكند، به او مقدارى روغن مىدهند تا تناول كند. این كمترین كمكى بود كه به چنین خانمى مىكردند تا او را تقویت كنند. ایشان مقدارى پول سهم امام نزد خود داشته است. برمى خیزد و بر طبق نقل دو تومان از آن پول را برمى دارد تا براى همسرش روغن بخرد. وقتى مىخواهد از منزل بیرون بیاید این فكر به ذهنش مىرسد كه اگر امشب همسر یك طلبه دیگرى در یك گوشه نجف بخواهد وضع حمل كند آیا حتماً پول در اختیار دارد یا نه. بر مىگردد و پول را سر جایش مىگذارد و دنبال كارش مىرود. هر چه زنها مىآیند و مىپرسند كه چه شد، قرار بود روغن تهیه كنید مىگوید، نمىشود. به هر حال، آنها مأیوس مىشوند. نقل شده كه در آن عصر، فردى كه اهل مكاشفه بوده در عالم كشف و شهود شیطان
را دیده كه دامهاى بزرگى گسترانیده و انواع و اقسام وسایل فریب مهیا كرده است. همچنین از رشته هاى رنگارنگ سبز و زرد و سرخ، چیزهایى را به هم بافته و به صورت طناب و دامهایى از این قبیل با خود همراه دارد. یك دام بسیار قوى از طنابهاى بسیار ضخیم تابیده و فشرده به هم نیز با خود دارد ولى آن دام، پاره پاره شده. به شیطان مىگوید: اینها چیست؟ مىگوید: اینها دامهاى من است سؤال مىكنند: با اینها چه مىكنى؟ مىگوید: مردم را فریب مىدهم و همه را یكى یكى توضیح مىدهد: این پول است، این زن است، این مقام است؛ تا آخر. مىگوید: آن چیست كه اینقدر ضخیم است ولى پاره شده؟ شیطان آه عمیقى مىكشد و مىگوید در حدود 9 ماه است كه این طناب را تنیدهام و این دام را درست كرهام اما دیشب كه مىخواستم آن را بر گردن شیخ بیاندازم، شیخ یك تكان خورد و آن را پاره كرد. از او سؤال مىكند كه پس كدام یك براى من است؟ شیطان پاسخ مىدهد: تو احتیاج به دام ندارى. هرگاه مىگویم بیا خودت مىآیى!
از وقتى كه همسر شیخ انصارى(رحمه الله) حامله شده بوده، شیطان به این فكر بوده است كه براى زمان تولد فرزند او، چنین دامى براى شیخ بگستراند و او را وادار كند كه از سهم امام مقدارى روغن براى همسرش تهیه كند. نُه ماه براى این منظور زحمت كشیده است؛ شیخ هم ابتدا تصمیم مىگیرد چنین كارى انجام دهد، اما از دام او نجات مىیابد.
این داستانى است كه نقل شده است. نمىگویم كه وحى منزل است و قطعى است؛ اما آموزنده است. مضمونش صحیح است، گرچه سندش قطعى نباشد.
در روایات هم شواهد بسیارى وجود دارد كه اهتمام شیطان مصروف
كسانى است كه راه صحیح را شناختهاند و با تمام جدیت مىخواهند آن را دنبال كنند. با دیگران چندان كارى ندارد. در بعضى روایات، از ائمه اطهار(علیهم السلام) سؤال شده است كه ما مىبینیم مخالفان شما و كسانى كه پیرو سایر مذاهب اسلامى هستند به مسائل شرعى مانند نماز و روزه بیشتر از بعضى از شیعیان شما اهتمام دارند. در مقابل، گاهى بعضى از شیعیان شما را مىبینیم كه به برخى از گناهان آلوده مىشوند و لغزشهایى پیدا مىكنند سرّ آن چیست؟ مىفرمایند: یكى از دلایل آن این است كه شیطان با مخالفان كارى ندارد؛ چون آنها از اصل منحرف هستند و هر چه تلاش كنند به جایى نمىرسند. لذا با آنها كارى ندارد. اما شیعیان ما چون راه صحیح را شناختهاند و اگر تلاش كنند به نتیجه خواهند رسید، بنابراین، تمام همّ خود را متوجه آنها مىكند كه در راه صحیح پیش نروند. به این دلیل، گاهى مرتكب لغزشهایى مىشوند. اینها نمونه هایى نقلى، تجربى و تمثیلى است تا بدانیم چیزهایى كه ارزشمندتر است بیشتر دشمن دارد.
اگر باور نكنیم كه انقلاب ما یكى از بزرگترین پدیده هاى ارزشمند تاریخ انسانیت است دست كم باید بپذیریم كه در تاریخ اسلام و ایران، چنین حادثه ارزشمندى كمتر روى داده است. بنابراین، طبیعى است كه چنین حادثه ارزشمندى بسیار دشمن داشته باشد. دشمنى هایى را هم كه دشمنان درباره این انقلاب كرهاند همه ما مىدانیم؛ اختلافات داخلى، جنگ تحمیلى، محاصره اقتصادى و توطئه هاى تبلیغاتى كه پیوسته ادامه دارد و هر روز میلیونها دلار در دنیا صرف این گونه تبلیغات علیه ایران مىشود. انواع این دشمنى ها را دشمنان آزمودند و به جایى نرسیدند.
بحمدالله، على رغم وجود همه مشكلات و گرفتاریها، ملت ما از بوته امتحان سرافراز بیرون آمد و آنها وسایلى براى تكامل ملت ما شد. اما یك خطر عظیم همواره انقلاب و آینده ما را تهدید مىكند و هیچ چیز نمىتواند با آن مقابله كند مگر بیدارى خود مردم و تلاش بى امان و فداكارانه همه قشرهاى جامعه. آن خطر، خطر فرهنگى به معناى عام كلمه است. ضررى كه از این ناحیه ممكن است بر انقلاب وارد شود با هیچ یك از آفات نظامى، اقتصادى و سیاسى، در سطح بین المللى، قابل مقایسه نیست. خطرهاى دیگر ممكن است شاخ و برگهاى انقلاب را بزند، یا موجب شوند كه انقلاب كم بار شود. اما اگر آفتى به ریشه درخت برسد دیگر درختى باقى نمىماند كه درباره شاخ و برگش فكر كنیم. اساس انقلاب ما باورها و ارزشهاى آن است. اگر آنها را، به هر صورتى، از ما بگیرند دیگر چیزى نمىماند تا از آن دفاع كنیم. متأسفانه این آفات برنیفتاده و خطرش رفع نشده است، بلكه روز به روز خطر آن تشدید مىشود.
* چند سال است كه مقام معظم رهبرى ـ ادام الله ظله الشریف ـ همانگونه كه در مواقع حساس هشدارهاى لازم را نسبت به مسائل مختلف دادهاند نسبت به این مسأله هم هشدار داده و تأكید كرده اند. البته حركتهایى شروع شده؛ اما متناسب با آن هشدار و رویارویى با آن خطر نیست. عمق خطر را آنگونه كه ایشان و برخى امثال ایشان درك مىكنند دیگران باور ندارند كه چنین خطر عظیمى براى انقلاب ما وجود دارد. دیگران تصوّر مىكنند كه موجى ساده و زودگذر است یا پدیده هاى كم رنگ و كم اهمیتى است كه در گوشه و كنار پیدا مىشود و رفع خواهد شد و مهم نیست. اما ایشان با بصیرت خدادادى خود كه در روایات به آن
اشاره شده است «اِنَّ المؤمِنَ یَنْظُرُ بِنُور اللّهِ» (بحارالانوار، ج67، ص74، روایت 2، باب2) عمق این خطر را بهتر از هر كس دیگرى درك كردهاند و براى دفع آن تلاش مىكنند. ما هم موظّفیم كه به نداى امام زمان(علیه السلام) و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، بلكه خداى متعال، پاسخ دهیم و با رهبر معظممان همراه شویم؛ زیرا اینها نیز از نداى الهى و رحمت بى پایان او سرچشمه مىگیرد و براى نجات ملت مسلمان در نهاد انسانها اثر مىگذارد.
این مطالب مقدمهاى بود براى آنكه بدانیم مهمترین خطرى كه براى انقلاب ما وجود دارد خطر فرهنگى است.
حال باید ببینیم كه در مقابل این هشدار چه كارهایى انجام گرفته است. به نظر اینجانب، بعضى از كارهایى كه به نام مقابله با تهاجم فرهنگى انجام شده نابجاست؛ زیرا نه تنها درد اصلى را نشناخته و داروى مناسبى براى این زخم تهیه نكرده اند، بلكه گاهى برخود درد هم افزوده اند. آنچه به عنوان درمان عرضه مىشود ممكن است گاهى درد را شدیدتر و وسعت زخم را بیشتر كند. در این زمینه، بخشى از مشكلات به دلیل ابهام كلمه فرهنگ است كه فرهنگ چیست و وقتى مىخواهیم اقدامى اصلاحى در زمینه مسائل فرهنگى انجام دهیم باید چگونه اقدامى باشد.
یكى از حیله هاى بزرگ شیطان كه بسیارى از اندیشمندان ما را در دام خود انداخته مغالطاتى است كه از طریق مفاهیم و الفاظ صورت مىگیرد؛ مثلاً مىگویند: دامنه فرهنگ بسیار وسیع است، منطور از فرهنگ در فلان شعر فلان چیز است، یا در فلان لغتنامه معادل كلمه فرهنگ به انگلیسى یا آلمانى یا یونانى فلان چیز است و خلاصه آنكه دامنه فرهنگ بسیار وسیع است. این یك بحثى لفظى است. به فرض آنكه دامنه كاربرد كلمه فرهنگ بسیار وسیع باشد و شامل هنر، آداب و رسوم محلى، رقص،
آواز، موسیقى، تئاتر و امثال آنها شود، بحثى لفظى است. رهبر انقلاب كه مىگوید بزرگترین خطر براى انقلاب ما خطر فرهنگى است آیا مىتوان گفت كه منظور او از خطر این است كه رقصهاى محلى تعطیل شود؟ حال اگر ما رقصهاى محلى را احیا كنیم با تهاجم فرهنگى مبارزه كرده ایم؟ آیا منظور دشمنان از تهاجم فرهنگى این است كه مىگویند مثل ما برقصید؟ آیا براى مقابله با تهاجم فرهنگى دشمن باید سازهاى قدیمى و مطربهاى خودمان را به میدان بیاوریم و از گوشه و كنار رسوم قدیم را نو كنیم؟
فرهنگ شامل رقص هم مىشود؛ اما این مطلب چه ربطى به مسأله مبارزه با تهاجم فرهنگى دارد؟ خطرى كه ما را تهدید مىكند از دست دادن باورها و ارزشهاى انقلاب و فراموشى اعتقادات و مبانى دینى است. این باورها و ارزشها سالها فراموش شده بود ولى به بركت انقلاب و خونهاى شهیدان دوباره زنده شده است. به اینكه مانند هزار سال پیش برقصیم یا مانند آنها موسیقى بنوازیم احیاى ارزشهاى اسلامى گفته نمىشود. چرا راه را اشتباه مىرویم؟ چه كسى ما را به اشتباه مىاندازد؟ مىگویند: پخش فیلمهاى ویدئویى بدآموز یكى از مظاهر هجوم فرهنگى است؛ مانند فیلمهاى سینمایى مبتذلى كه شركت هالیوود مىسازد. بنابراین، ما باید با آنها مبارزه كنیم، خودمان فیلمى بسازیم شبیه فیلمهایى كه آنها مىسازند؛ اما قدرى كم رنگتر، تا با هجوم آنها مبارزه شود! یعنى وقتى جوانان ما ببینند كه خودمان هم فیلمهایى داریم كه جاى فیلمهاى هالیوود را مىگیرد دیگر به سراغ آنها نمىروند! گویى مشكل بر سر این
مسأله است كه این فیلم را از هالیوود وارد مىكنیم؛ اما اگر خودمان همان فیلم را بسازیم دیگر اشكالى ندارد.
مشكل ما چیز دیگرى بود. حقیقت این است كه محتواى این گونه فیلم ها ارزشهاى اسلامى ما را از بین مىبرد. نه ارزشهاى ملى و ایرانى را. جوانى كه سحر از خواب ناز برمى خاست و به مناجات با خدا مىپرداخت و از آن كار لذت مىبرد، از خوف الهى یا از شوق خدا اشك بر گونه هایش جارى مىشد و سر و صورت بر خاك مىسایید، با متروك شدن آن ارزشها، تا ساعت دوازده شب یا حتى پس از آن مىنشیند و از تلویزیون یا از ویدئو فیلمهاى سینمایى تماشامى كند. چنین جوانى دیگر سحرخیز نمىشود. یا دانش آموزى كه شبها بجاى درس خواندن با ویدئو مأنوس است دیگر درس خوان نمىشود و نمىتواند مشكلى را از كشور حل كند. وقتى همه دانش آموزان ما این گونه شدند، معلمان ما هم مجبورند به آنها نمره بدهند و همه را قبول كنند؛ چون وقتى همه بچه هاى كلاس درس نخواندند بودند معلم چه مىتواند بكند، جز آنكه به همه ارفاق كند. در بعضى مراكز آموزشى هم، قانونى وجود دارد كه اگر نمره اكثریت افراد كلاس كم شود معلم باید در آزمون خود تجدید نظر كند و ارفاق كند. وقتى هم كه همه درس نخوان شدند دیگر درس خوان و نابغهاى پیدا نمىشود و بدین ترتیب پیش مىرود، تا به آن نقطه اساسى برسد. آن نقطه اساسى تشكیك در ضرورى ترین عقاید دینى است. این موارد مربوط به عمل و ارزشهاى رفتارى است.
وقتى در جامعه ما صریحاً و بدون هیچ ترس و واهمهاى استاد، سر كلاس دانشگاه، براى بچه هاى بسیجى كه به دانشگاه رفته اند، در ضرورى ترین عقاید اسلامى تشكیك مىكند و كسى جرأت حرف زدن
ندارد، درباره اصل وجود خدا بگوید كه هیچ دلیل علمى بر اثبات او وجود ندارد، آن وقت آیا با احیاى سنتهاى ملى این گونه مشكلات حل مىشود؟ آیا با براه انداختن جشنواره هاى آوازه خوانى با تهاجم فرهنگى مقابله مىشود؟ آنها اصل اعتقاد به خدا را انكار مىكنند. ولى ما به دنبال این هستیم كه بجاى موسیقى جاز از موسیقى ملى خودمان استفاده كنیم. چه كسى فریب مىدهد؟ چه كسى فریب مىخورد؟ چه دستى در كار است؟
به هر حال، این خطرى بسیار عظیم است، خطرى كه از جنگ هشت ساله عراق بمراتب بالاتر است؛ اصلا با آن قابل مقایسه نیست. مگر عراق در طول جنگ چه چیزى از ما گرفت؟ خسارات مالى كه به كشور ما وارد كرد به كشور خودش هم وارد كرد. همین مسأله موجب شد تا جوانان ما فعالتر شوند و خودشان را بیابند. پس از جنگ نیز، ویرانیها را دوباره ساختند و آباد كردند. باقیمانده خرابیها را نیز، ان شاءالله، بنحو احسن، آباد خواهند كرد. اما این خطر اساس انسانیت، ارزش ها و انقلاب ما را بر باد مىدهد؛ همانند كارى كه رژیم پهلوى انجام داد و توانست به جاى دین انواع مفاسد و انحرافات را ترویج كند.
وظیفه ما در برابر این خطرات چیست؟ مسلماً در برابر این خطرات كسانى هستند كه باید پیش از همه این مسؤولیت را بپذیرند و بیشتر تلاش نمایند. ولى تجربه نشان داده است كه اگر مشكلات اجتماعى بر
دوش یك گروه خاص یا یك قشر خاص باشد هیچگاه این مشكلات حل نخواهد شد. به عنوان نمونه، عراق به ایران حمله كرد، چه كسى باید در برابر لشگر عراق مقاومت مىكرد؟ بدیهى است كه در درجه اول این كار وظیفه ارتش ایران است. اما آیا ارتش ایران به تنهایى جواب جنگ را داد؟ آمریكا كشور ما را محاصره اقتصادى كرد، چه كسى باید بیشتر تلاش مىكرد تا این توطئه دشمن خنثى شود؟ واضح است كه ثروتمندان و كارخانه داران چنین وظیفهاى بر عهده داشتند و باید به طبقات زیردست كمك مىكردند تا فشار كمترى تحمّل كنند. اما آیا چنین شد یا آنها از بازار سیاه بیشتر سوء استفاده نكردند؟ در مقابل هجوم فرهنگى دشمن هم ابتدا دانشگاه و حوزه باید قد علم كنند و این مشكل را حل كنند. اما اگر ارتش توانست، به تنهایى، هجوم عراق را دفع كند حوزه و دانشگاه هم به تنهایى مىتوانند این كار را انجام دهند؟
این قبیل خطرها كه تمام جامعه را تهدید مىكند به یك بسیج همگانى نیازمند است. اگر همت بسیجیان ما، كه حزب اللّه و جنداللّه هستند نبود كى خطر دشمن از ایران دفع مىشد؟ آیا اسمى از ایران روى صفحه گیتى باقى مىماند؟ «اِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُون.» (سوره مائده: 56) اگر بنا بود فقط ارتش آن زمان این مشكل را حل كند من و شما امروز در كشورى به نام ایران زندگى نمىكردیم. بسیج مردم بود كه توانست پاسخ تجاوز دشمن را بدهد. در مقابل این هجوم فرهنگى هم، باید یك بسیج همگانى وجود داشته باشد.
همه باید احساس مسؤولیت كنند و در یك آماده باش كامل سلاح به دست بگیرند. چه سلاحى؟ در مقابل هجوم نظامى، سلاح نظامى؛ اما در مقابل هجوم فرهنگى چه؟ اگر از نظر تكنولوژى كمبودى هم داشتیم، به
همت رزمندگان ما، كم و بیش جبران شد. اما در مقابل سلاح فرهنگى، نمىتوان با توپ و تانك جنگید. با هواپیماى پیشرفته نمىتوان به شبهات فكرى پاسخ داد. در مقابل این سلاح، به علم نیاز داریم. همانگونه كه در هنگام هجوم نظامى همه رفتند و آموزش نظامى دیدند در این تهاجم هم، همه باید آموزش دینى ببینند و خودشان را مجهّز كنند و بیمه نمایند. وقتى مرضى شایع مىشود همه باید واكسن بزنند تا به آن مرض مبتلا نشوند. نمىتوان گفت ما كه مریض نیستیم، پس چرا واكسن بزنیم؟ مرض شیوع دارد، دیر یا زود، به همه مىرسد.
اگر امروز در امان ماندى فریب نخور. زیرا، در این مورد نیز، این موجى كه برخاسته چیزى را باقى نخواهد گذاشت.
نباید گفت ما كه شصت یا هفتاد سال از عمرمان گذشته، دیگر كافر نمىشویم. كسانى بودهاند كه در هشتاد سالگى هم شك پیدا كرده اند. از این گذشته، ما باید به فكر جوانان و نوجوانان این كشور باشیم كه اكثر افراد این ملت را تشكیل مىدهند. بنابراین، باید براى آنها تلاش كرد تا سالم بمانند وگرنه تا چشم باز كنیم مىبینیم كه «یخرجُونَ مِنْ دینِ اللّهِ اَفْواجاً.» تا كى خود را به خواب خرگوشى بزنیم و توطئه هاى دشمن را ندیده و نشنیده انگاریم؟ مسائل زندگى اجتماعى و اقتصادى متولّیانى دارد كه، كم یا زیاد یا دیر یا زود، آنها را اصلاح مىكنند ـ خدا توفیقاتشان را بیشتر كند و راههاى بهترى را به آنها الهام كند و در انجام وظایفشان موفق بدارد ـ اما متولّى اصلاحات دینى و فرهنگى مردم كیست؟ آیا آنها كه اكنون هستند از عهده حل این مشكل برمى آیند یا نه؟
اگر از عهده برنمى آیند، كه چنین است، وظیفه عمومى مردم است كه در این مسأله مشاركت كنند؛ هر كس به هر اندازه كه مىتواند. ساده ترین و
واجب ترین كارى كه از عهده هیچ كس ساقط نمىشود، خواه پیر باشد یا جوان، مرد باشد یا زن، احیاى جلسات مذهبى است. چرا از این كار غافلیم؟ جوانان، نوجوانان، خانمها، آقایان، پیر، جوان، بازاریان، دانشگاهیان و سایر اقشار كشور باید در سطوح گوناگون جلساتى تشكیل دهند و به شكلى فعّال، مطالب را مطرح كنند، سیر مطالعاتى براى خود قرار دهند، به صورت استدلالى با هم و گفتگو كنند، مناظره كنند و هر جا مشكلى پیش آمد و به بن بست رسیدند، براى حل آن نزد یك عالم بروند.
ما هنوز نتوانستهایم از زیر بار فقر علمى كه در طى پنجاه سال بر ما تحمیل شده بود بیرون بیاییم، هنوز نتوانستهایم به قدر كافى، در هر بخشى، عالم تربیت كنیم؛ نباید انتظار داشته باشیم كه هر مشكلى فقط به دست روحانى حل شود. مجدداً تأكید مىكنم: اگر مشكل جنگ فقط به دست ارتش حل شده مشكل فرهنگى هم فقط به دست حوزه حل مىشود. همه باید دست به دست هم بدهیم. در مدت پس از انقلاب، اگر پیشرفتى نكردیم، اگر انقلابمان را صادر نكردیم، دست كم، مراقب باشیم تا دینمان از دست نرود. البته خودم را مىگویم وگرنه جوانان عزیزمان، چه برادران و چه خواهران، پاى خود را جاى پاى شهیدان خواهند گذاشت. آنها باید به سلاح علم مجهّز گردند تا عقایدشان سست نشود و شكست نخورند؛ زیرا امروز حتى قطعى ترین ارزشهاى اسلام و انقلاب ما نیز زیر سؤال مىرود.
دشمنان ما ولایت فقیه را هم زیر سوال برده اند. متأسفانه بعضى از دوستان نادان هم، در گوشه و كنار، به آنها كمك مىكنند. اگر در ایران
ولایت فقیه را و رهبرى امام را نداشتیم آیا اصلا ایران وجود خارجى داشت؟ چرا امروز افغانستان مبتلا به این همه گرفتارى است؟ چرا به دست خودشان همدیگر را مىكشند؟ آن بلایى كه شوروى نتوانست بر سر آنها بیاورد خودشان بر سر خودشان مىآورند. چرا؟ براى اینكه رهبر واحد و مطاعى ندارند. چرا ایران با این همه تفاوتهاى نژادى كه از فارس، ترك، عرب، بلوچ، كرد و سایر نژادها دارد، توانست وحدت خود را حفظ كند و انقلابى با آن عظمت بوجود آورد؟ چون یك رهبر داشت كه ولى فقیه بود و مردم وظیفه دینى خود مىدانستند كه از او اطاعت كنند. دشمن این موضوع را خوب مىداند و مىخواهد این امتیاز را از ما بگیرد. اگر ما ولایت فقیه را از دست بدهیم چند سال دیگر افغانستان دوم خواهیم شد.
بیدار باشیم، نعمتهاى خدا را فراموش نكنیم، آنها را به بازیچه نگیریم نباید تصور كنیم كه مسألهاى ساده است و از نظر فقهى در آن تشكیك كنیم. دشمنان آگاهانه به ارزشهاى ما مىتازند، باید بفهمیم كه چه مىكنیم و به دست خود تیشه به ریشه خود نزنیم. مسأله ولایت فقیه باید آنچنان در اوج باشد كه كوچكترین صدمهاى به حریمش وارد نشود وگرنه به همان بلا مبتلا خواهیم شد كه افغانستان، لبنان و فلسطین مبتلا شدند. آن نعمتى كه خداوند به ما داد و بوسیله آن ما را بیمه كرد همین ولایت فقیه بود.
امروز آمدهاند و به اصطلاح، از نظر علوم اجتماعى مسأله ولایت فقیه را مورد انتقاد قرار داده و گفتهاند كه آن هم نوعى استبداد است، نوعى حكومت فاشیستى است. متأسفانه بعضى از دوستان ناآگاه هم نسبت به این مسأله «اِن قُلْتَ» مىزنند و به زعم خود مىپندارند كه تحقیقات فقهى انجام مىدهند. قوام و شیرازه انقلاب ما ولایت فقیه است. ولایت فقیه
ركن حیات ماست. باید متوجه خطرات آن باشیم و از آن حمایت و حراست كنیم. مبادا تصور كنیم كه با تشكیك در آن به اسلام یا كشور خدمت مىكنیم.
مسائل دیگرى نیز در كنار این مسأله امروز در مجلات فرهنگى كشور مطرح مىشود؛ مانند ارزش دموكراسى، لیبرالیسم و چیزهایى از این قبیل. مىتوان گفت كه یك حركت عمومى براى ترویج افكار غربى و مبارزه با افكار اسلامى شروع شده است، با تكیه بر دموكراسى، لیبرالیسم، آزادى و مفاهیمى از این قبیل و طعنه زدن به حكومتهاى دینى و اسلامى و تشبیه آنها به حكومتهاى كلیسایى قرون وسطى و چیزهایى مانند آن. اینها تیرهایى است كه به قلب انقلاب ما مىخورد و ما خود را دلخوش كردهایم كه رقصهاى محلى را احیا كرده ایم، براى آوازه خوانیهاى محلى جشنواره مىگیریم و به تصور خود به این وسیله با تهاجم فرهنگى مبارزه مىكنیم. و زهى غفلت و گمراهى! كجاى كار هستیم؟
باز هم توصیه مىكنم كه این یك وظیفه متعیّن براى همه ماست. من هیچ كس را سراغ ندارم كه از این واجب مستثنى باشد. باید به تشكیل مجالس مذهبى در سطوح گوناگون اهتمام داشته باشیم. باورها و ارزشهاى اسلامى، دو ركن فرهنگ است. بقیه چیزها در حكم شاخ و برگ هستند. در این بین، آداب و رسوم محلّى از اعراب ندارند. این دو را باید حفظ كرد. آیا حفظ رسوم محلى، آوازها و لباسهاى محلى و امثال اینها به معناى حفظ انقلاب و اسلام است؟ بدیهى است كه چنین نیست. البته در
این نقش اصلى مبارزه بر عهده روحانیت است؛ پس از آن سایر قشرهاى تحصیل كرده و روشنفكر و سپس بقیه اقشار جامعه. هیچ كس هم از این مبارزه مستثنى نیست. هر جلسه مذهبى كه بینش ما را نسبت به اسلام و ارزشهاى آن اندكى بالاتر ببرد یا دست كم، در همین حدى كه هست نگه مىدارد واجب است در آن شركت جوییم.
ما مىبینیم كه هر روز باورها و ارزشهاى اسلامى كم رنگ تر مىشود و تنزل مىكند. اگر این سیر نزولى همچنان ادامه پیدا كند به كجا مىانجامد؟ جلوگیرى از این مشكل، از راه فكرى امكان پذیر است: باید اعتقادات تقویت شود و جوانان به این راه ایمان پیدا كنند، نه آنكه تصور كنند كه این هم یك راهى است، این هم یك نوع گرایشى است. این ارمغان غرب است كه فكر مىكنیم برخى انسانها دین دارند و برخى دیگر اخلاق؛ بعضى بر اساس دین كار مىكنند و بعضى بر اساس اخلاق و بینگاریم كه همانند آنها بعضى دیگر هم براساس آداب و رسوم كار مىكنند؛ یعنى در بعضى جاها سنتهاى دینى حاكم است، در بعضى جاها هم سنتهاى اجتماعى. در بعضى جاها هم اصلا نباید به سنت اعتماد كرد، چه دینى باشد و چه اجتماعى، بلكه باید به فكر بدعت و نوآورى بود و سنت شكنى كرد، باید همه چیز را به دور ریخت، چه دین باشد و چه ملّیت. این قبیل افكار غربى ابتدا در دانشگاه مطرح مىشود، سپس موج آن سایر اقشار را نیز فرا مىگیرد.
در مقابل این افكار، ما باید سعى كنیم كه باورهاى دینى را تقویت كنیم، نگذاریم شك به دلهاى جوانان و فرزندان عزیز ما راه پیدا كند. در مقام عمل هم، سعى كنیم ارزشهاى اسلامى را احیا نماییم. خداوند بر طول عمر، بر عزت، سلامت و توفیقات رهبر عزیزمان بیفزاید كه عنایت
خاصى به احیاى ارزشهاى اسلامى دارند و خطر هجوم فرهنگى را بیش از همه درك مىكنند و براى دفع آن از همه یارى مىطلبند. متأسفانه ایشان یاوران خوبى نمىیابند. ما یاوران خوبى براى او نیستیم و در این مرحله بخوبى امتحان نمىدهیم. جوانان ما در میدان جنگ از امتحانات خود سربلند بیرون آمدند؛ اما در میدن جهاد فرهنگى تاكنون به پیروزى نرسیده ایم. امیدوارم از این پس، بیشتر هوشیار باشیم و به این خطر بیشتر توجه كنیم. همان عزیزانى كه جان خود را در جبهه جنگ بر كف گرفتند و به اسلام عزیز تقدیم كردند امروز هم وقت و فكر خود را در طبق اخلاص بگذارند و در راه حفظ ارزشها و باورهاى اسلامى صرف كنند و در راه حفظ ارزشها و باورهاى اسلامى تلاش نمایند. وفّقنا اللّه و ایّاكم، ان شاء الله.
اكنون سؤال این است كه ما باید در مقابل تهاجم فرهنگى دشمن چه كارى انجام دهیم؟ هر ملّتى چنین سؤالى از ما بپرسد هر كدام جوابى براى او داریم؛ اما نوبت به خودمان كه مىرسد پاسخ این سؤال خودمان را نمىدانیم؛ یعنى نمىدانیم كه خودمان در عمل چگونه باید رفتار كنیم. این یك درد واقعى است؛ بسیارى از افراد براى دیگران نسخه مىپیچند اما درد و درمان خود را نمىشناسند. از بعضى مفاسد مىتوان تا حدودى جلوگیرى كرد؛ مثلاً، با جوانان و نوجوانان برخوردى مناسب داشته باشیم. البته رفتار با جوانان و نوجوانان مشكلاتى دارد. تربیت آنها باید به شكلى ظریف انجام گیرد. برخورد تند و كوبنده با نوجوان صحیح نیست. باید به
آرامى و با نصیحت و به صورت غیر مستقیم آنها را متوجه كنیم؛ سؤال مطرح كنیم تا خود آنها متوجه پاسخ آن شوند، نه آنكه به آنها القا كنیم، خودشان را هم متوجه كنیم كه چنین مشكلاتى وجود دارد، و در وجودشان انگیزه مقابله بوجود بیاید. اگر نصیحت توأم با تندى و تحمیل باشد كارى پیش نمىرود؛ اما اگر با مدارا و روش صحیح تعلیم و تربیت باشد با روح جوان سازگارتر است، چه پسر باشد، چه دختر؛ بخصوص اگر در سنین بلوغ هم باشند.
نوجوانان در سن بلوغ بیش از حد حساس هستند، لذا نباید با سختى با آنها برخورد كرد. آنها را هم نباید به حال خود رها كرد. صرف اینكه بگوییم بچه ها اینطور دلشان مىخواهد و ما هیچ كارى به آنها نداشته باشیم صحیح نیست. باید عاقلانه، با نرمى و با ملاطفت و منطق، بدون اعمال خشونت و درشتى سعى كنیم تا فكر آنها را به خود متوجه كنیم. این كار انجام شدنى است، لكن به حوصله نیاز دارد. باید وسایلى فراهم كرد تا دلشان خوش باشد، شاد باشند، محیط خانواده براى آنها گرم باشد و افراد خانواده با هم مهربان باشند تا داعى نداشته باشند كه خود را با فیلم هاى ویدئو سرگرم كنند.
اما اگر در خانه محیطى خشن و تند وجود داشته باشد عصبانیت ایجاد مىشود و بچه ها از محیط خانه فرارى مىشوند و به خانه همسایه و دوستان ناباب پناه مىبرند و با یكدیگر در مكانهاى خلوت به تماشاى ویدئو مىپردازند و بدین وسیله، وقتشان را مىگذرانند. نه تنها درس نمىخوانند، بلكه آلودگى اخلاقى هم پیدا مىكنند. اما اگر محیط خانه محیطى گرم و سالم باشد بچه ها جذب مىشوند و دوست دارند كه در كنار پدر، مادر، خواهر و برادر خود بنشینند و با آنها انس بگیرند و كمتر تمایل
به كار خلاف پیدا مىكنند. اگر مقدارى هم انگیزه كار گناه در آنها پیدا شود مىتوان با استدلال، ملاطفت و منطق آنها را متوجه ساخت.
سعى كنید دوستان خوبى براى بچه هایتان پیدا كنید. مهمترین عاملى كه ممكن است انسان را اصلاح یا فاسد كند رفیق است. اگر انسان، چه پسر و چه دختر رفیق خوب داشته باشد نیمى از مشكلات زندگیش حل مىشود، بلكه حتى بیش از آن.
تسلط قومى بر قوم دیگر یا نژادى بر نژاد دیگر یا كشورى بر كشور دیگر در ابتدا ممكن است با زور و تحمیل فشار باشد، مانند آنچه در گذشته از سوى غالب كشورهاى دنیا صورت گرفته است، كه كشورى به كشور دیگر حمله مىكرد و با زور سرنیزه و خونریزى بر مردم مسلط مىشد تا حكومت آنجا را بدست آورد. مدتى هم بر آن كشور تسلط پیدا مىكرد ولى این تسلطها هیچگاه فرهنگ مردم را بطور كلى عوض نمىكرد. این تسلطها تا آنجا كه متكى به زور و فشار است براى دوام سلطه قوم مهاجم كافى نیست، مگر آنكه با كار فرهنگى توأم باشد؛ یعنى آن گروهى كه بر دیگران مسلط مىشود اگر موفق گردد كه بر گروه مغلوب كار فرهنگى انجام دهد مىتواند تا حدى به تسلط خود ادامه دهد وگرنه دیر یا زود گروه دیگرى بر آنها مسلط مىشوند یا همان گروه مغلوب بهوش مىآیند و بر ضد آنان شورش مىكنند و آنها را از كشور خود مىرانند. بنابراین، همیشه كسانى كه خواستهاند بر دیگران تسلط پیدا كنند تا مثلاً گروهى بر یك ملتى یا خاندانى بر یك عشیره و قومى، مانند سلجوقیان، مغولها، ایلخانیان، تیموریان و امثال آنها، گرچه با زور شمشیر و سرنیزه مسلط مىشدند ولى
تلاش مىكردند كه با استفاده از دانشمندان و وزراى دانا و دوراندیش دل هاى مردم را به شكلى به خود متوجه نمایند و در فرهنگ مردم نفوذ پیدا كنند.
هر قدر گروه مهاجم بیشتر بتواند در ملتى نفوذ فكرى و فرهنگى پیدا كند تسلطش بیشتر بیمه مىشود و استفاده هایى كه مىخواهد از آن مردم ببرد بیشتر دوام پیدا مىكند. اگر موفق به چنین كارى نشود دیر یا زود شكست مىخورد. این تجربهاى است كه دولتهاى استعمارگر غربى بخوبى آن را آموخته و آزمودهاند و از نتایج سودمند آن بهره ها برده اند. البته آنان هم از اتفاقات تاریخى گذشته پند گرفتهاند و هم خود در عمل تجربه كرده اند.
از اینروست كه دو، سه قرن اخیر قرون استعمار بوده، گرچه در این اواخر تا حدى استعمارزدایى انجام گرفته و استعمار به شكل رسمى آن وجود ندارد، ولى اشكال دیگرى پیدا كرده است. در این دوران، تسلط استعمارگران، از مناطق دیگر جهان، اعم از كشورهاى آفریقایى، اقیانوسیه، جزایر اقیانوس كبیر و مناطقى از آسیا تا تسلط سایر استعمارگران در دیگر مناطق جهان؛ همه سعى مىكردند كه هر جا تسلطى پیدا مىكنند، گرچه در ابتدا به زور باشد، ولى فرهنگ خود را در آن مناطق نفوذ دهند. البته این سلطه ها بیشتر بوسیله نیروى دریایى انگلیس انجام مىگرفت، گرچه پیش از آنها نیروى دریایى پرتغال و اسپانیا نیز، از قدرت دریانوردى مهمى برخوردار بودند و ناوگان دریایى داشتند. معمولاً آنها ابتدا سرزمینها را كشف مىكردند و سپس بر آنها تسلط پیدا مىكردند. از اینرو، مستعمرات آنها بیش از سایر استعمارگران بود. بدیهى است كه كشورهاى استعمارگرى كه مجاور دریا بودند و ناوگان دریایى
داشتند، مانند هلند، انگلیس و فرانسه، در جنگهاى دریایى بیشتر پیروز مىشدند و مىتوانستند در سواحل كشورها نیرو پیاده كنند. آنها نیز براى اینكه تسلطشان مدتى دوام پیدا كند سعى مىكردند كه فرهنگ خود را در آن مناطق نفوذ دهند. كلید این كار ترویج زبان خودشان بود.
در ابتدا، به عنوان مراوده با تجار، آنها را تشویق مىكردند كه چون شما مىخواهید به كشور ما رفت و آمد كنید لازم است زبان ما را یاد بگیرید. به تدریج پس از تجار، دیگران نیز به سوى فراگیرى زبان آنها سوق داده مىشدند و تا به آنجا كه مىتوانستند در دربارها نفوذ پیدا مىكردند تا آنجا كه داشتن زبان بیگانه به عنوان یك پدیده نو، مد مىشد. سپس كتابهاى خود را در این كشورها رواج مىدادند و بستگى به میزان نفوذشان در حكومتها، حتى اگر مىتوانستند زبان رسمى آن كشورها را هم مطابق زبان خودشان تغییر مىدادند؛ مثلاً، انگلیسیها وقتى بر هندوستان مسلط شدند زبان رسمى آن كشور را به زبان انگلیسى تغییر دادند. حتى امروزه نیز زبان رسمى بسیارى از كشورهاى آفریقایى زبان انگلیسى یا فرانسوى است. این به دلیل تسلط ممتدى است كه استعمارگران بر آن كشورها داشته اند. زبان رسمى كشور الجزایر هنوز زبان فرانسه است و بتازگى تلاشى شروع شده كه زبان عربى دوباره در آن كشور احیا گردد، آن هم پس از اینكه مدتها از استقلال الجزایر مىگذرد.
به دلیل اینكه در اواخر دوره صفویه و پس از آن در دوران زندیه و افشاریه و همچنین دوران قاجار، فرانسه دوران شكوفایى و رشد تمدّن خود را مىگذراند، زبان فرانسه در ایران بیشتر رایج شد و براى مدارسى كه در ایران تأسیس گردید از استادان فرانسوى استفاده شد؛ مثلاً در دارالفنون، استادان از كتابهاى فرانسوى استفاده مىكردند. بطور كلّى،
تحصیل كرده هاى فرانسه در ایران بیشتر بودند. لذا، اصطلاحات فرانسوى در زبان ما بیش از زبان انگلیسى است؛ همچنین بسیارى از اصطلاحات علمى كه در كتابهایى چون هندسه به كار مىرود؛ مانند هاش و ایكس و ایگرگ اینها بدان دلیل است كه در آن زمان، فرانسه به خاطر شهرتى كه داشت فرهنگاش به كشور ما نفوذ كرده بود و هنوز هم ریشه هاى آن باقى مانده است. از راه آموختن زبان و آشنایى با ادبیات آنها، بتدریج، زبان و فرهنگ آنها در كشور ما رواج پیدا كرد و حتى مد شده بود كه اگر كسى چند كلمه فرانسوى یاد مىگرفت به آن افتخار مىكرد. ممكن است از الفاظ كشور همسایه خود چیزهایى بیاموزد؛ اما ...... این معناى دیگرى دارد. معنایش این است كه هویت خود را در مقابل آنها باخته است؛ صرف نظر از هویّت مذهبى، هویّت ملّى خود را نیز باخته و تحقیر شده است؛ خجالت مىكشد كه ایرانى باشد، افتخار مىكند فرانسوى یا انگلیسى باشد. پس یكى از راههاى نفوذ فرهنگ بیگانه ترویج زبان، كتابهاى ادبى و كتابهاى علمى است.
البته علم هر جا كه باشد محترم است و به هر زبانى كه باشد باید آن را آموخت. علم مال انسانیت است، اختصاص به قارّه و منطقهاى خاص ندارد ولى نسبت به آنچه بار فرهنگى و ارزشى دارد و با اعتقادات، اخلاق، آداب و سنن تماس پیدا مىكند باید حساس بود. شاید تصوّر بعضى از ما هم خام باشد؛ وقتى مىگوییم با بیگانه پرستى و مظاهر غربى باید مبارزه كرد فكر مىكنند كه دیگر نباید زبان خارجى را یاد گرفت یا نباید كتابهاى علمى خارجى مطالعه كرد و از صنعت خارجى استفاده نمود. این فكر غلطى است آنچه مربوط به علم است و حقایقى را تبین مىكند براى پیشرفت زندگى بشر مفید است. اختصاص به قومى خاص ندارد، مربوط به انسانیت
است و از هر راهى كه باشد باید آن را فرا گرفت و از آن استفاده كرد. ولى آنجا كه ارتباط با فرهنگ پیدا مىكند نباید با مراتب تحمیل ارزشهاى دشمن همراه شود. ما كه مىگوییم باید با فرهنگ غرب مبارزه كرد یا استعمارگران مىخواهند فرهنگ خود را بر ما تحمیل كنند به این دلیل است كه منظور آنها علمشان نیست. آنان هیچگاه نمىخواهند علمشان را به ما بدهند. اگر مىخواستند علمشان را به ما بدهند ما با آغوش باز استقبال مىكردیم. ما باید با زحمت از علم آنها استفاده كنیم. دانشجویانى كه به خارج مىفرستیم به این حقیقت اعتراف دارند كه استادان دانشگاههاى آنجا نمىخواهند به آنها چیزى یاد بدهند، بلكه مىخواهند آنها را سرگرم كنند و در رشته هایى بر ایشان تسهیلات فراهم كنند كه به درد آنها نمىخورد، مگر آنكه مطمئن باشند كه دانشجویان به كشور خود بر نمىگردند، آنجا مىمانند و براى آنها كار مىكنند. در این صورت، حتى از چنین دانشجویانى استقبال هم مىكنند؛ چون دانشجویان ایرانى از سایرین باهوش ترند.
در سفرى كه به كانادا داشتم، یكى از پزشكان ایرانى شاغل به تحصیل در آنجا مىگفت: نخستوزیر ایالت كبك كانادا در سخنرانى خود از متخصّصین ایرانى، كه در كانادا هستند تشكّر كرده است. سى و هفت هزار متخصّص ایرانى در كانادا وجود دارد كه اگر آنها نبودند دولت كانادا مجبور بود میلیاردها دلار صرف كند تا جاى آنها را پر كند. در یك كشور 25 میلیونى كانادا، 37 هزار متخصّص ایرانى! حتماً در آمریكا، چند برابر این تعداد متخصّص وجود دارد.
از زمانى كه دانشجویان ما وارد مىشوند آنها را زیر نظر مىگیرند؛ با آنها كه از استعداد بیشترى برخوردارند تماس مىگیرند و سعى مىكنند كه
آنها را نگه دارند؛ براى آنها وسایل رفاهى فراهم مىكنند تا در آنجا بمانند و براى آنها كار كنند. بنابر این، آنها نمىخواهند علم خود را به ما بدهند. اگر این كار را مىكردند ما كمال رضایت را داشتیم. اگر هم گاهى اجازه مىدهند كه از علومشان یاد بگیریم به دلیل منافع اقتصادیشان است تا در داخل كشورهاى تحت نفوذشان كارشناس داشته باشند و بتوانند از كالاهاى ساخت آنها استفاده كنند. اگر ما در كشور خود كارشناسى نداشته باشیم كه از تلویزیون، یخچال، كامپیوتر و مانند آن اطلاع داشته باشد آنها نمىتوانند كالاهاى خود را به ما بفروشند. پس اگر قدرى هم مخالفت نمىكنند به دلیل محاسباتى است كه پیش خود كرده اند؛ چون براى منافع اقتصادیشان مفید است وگرنه آنها هیچگاه حاضر نیستند كه علوم خود را به ارزانى در اختیار دیگران قرار دهند. اینكه مىگوییم باید با فرهنگ غربى مبارزه كرد منظورمان مبارزه با علوم و صنایع نیست، بلكه علوم و صنایع را باید از آنها آموخت، حتى اگر نمىدهند باید از آنها ربود.
ما با آنچه بار ارزشى دارد، موجب عقیده و رفتار غیر صحیح مىشود و جوانان ما را به لاابالى گرى و شهوترانى مىكشاند، مخالف هستیم. این چیزى است كه حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ بارها در فرمایشات و نوشته ها ـ تذكر داده اند؛ مثلاً، پیش از پیروزى انقلاب، در فرانسه، با ایشان مصاحبه كردند و پرسیدند كه شما مىخواهید با غرب مبارزه كنید، با چه چیز غرب قصد مبارزه دارید؟ مگر شما نمىخواهید رادیو و تلویزیون داشته باشید؟ امام فرموده بودند: ما با رادیو و تلویزیون مخالف نیستیم، با برنامه هاى استعمارى و تباه كنندهاش مخالفیم وگرنه ما با صنعت غربى مخالفتى نداریم؛ علم و صنعت كه دشمنى ندارد. آنچه با عقاید دینى، ارزشها و آرمانهاى ما اصطكاك پیدا مىكند مورد نفرت ماست و متأسفانه
آنچه آنها سعى مىكنند كه با هزار حیله به خورد دانشجویان ما بدهند همینهاست. بنابراین، راه نفوذ آنها ابتدا ترویج زبان و ادبیاتشان است، سپس آن رشته هایى از علوم كه بار ارزشى دارد و فلسفه هایى كه داراى گرایشهاى الحادى، سوفیستى و مبتنى بر شكّاكیت است. مىدانید كه تنها چیزى كه باعث رشد، ترّقى و استقلال كشورهاى اسلامى مىگردد ایمان اسلامى آنها و یقینشان نسبت به مبادى دینى شان است. لذا، با وساوس خود ترویج شكاكیت مىكنند كه امروز شاهد نمونه هایى از آن در كشور خود هستیم؛ گاهى در جراید، گاهى در سخنرانیها و گاهى در كتابها. یكى از افراد مطّلع مىگفت كه وقتى میسیونرهاى مسیحى به كشورهاى عربى آمده بودند و فعالیت فراوانى مىكردند با یك نفر از آنها دوست شده بودم. از او پرسیده بود شما كه این همه پول صرف تبلیغات مسیحیت در كشورهاى عربى مىكنید تاكنون چند نفر مسلمان را مسیحى كرده اید؟ گفته بود: خیلى كم؛ اما ما تبلیغ نمىكنیم كه اینها مسیحى شوند، بلكه تبلیغ مىكنیم كه در دین خود ضعیف شوند. آنچه ما مىخواهیم این است كه آنها در اسلامشان سست شوند وگرنه ما علاقه زیادى نداریم كه آنها مسیحى شوند و مىدانیم كه مسیحى نمىشوند؛ چون تجربه این را نشان داده است كه ما چیزى نداریم كه بتواند جاى اسلام را بگیرد. بزرگترین كار ما این است كه سعى كنیم جوانان مسلمان نسبت به دین خود سست گردند و در ذهنشان شبهه به وجود بیاید تا پاى بند احكام و قوانین اسلام نباشند.
غرب یعنى همه دنیایى كه در مقابل ایران اسلامى قرار دارد وگرنه امروز غرب و شرق جغرافیایى در مقابل ما وجود ندارد. امروز غرب سمبلى است براى دشمنان اسلام در سراسر دنیا و منطقه جغرافیایى خاصّى براى
غرب وجود ندارد. امید امروز غرب در این است كه بتوانند ایمان مردم ما را سست كنند وگرنه آنها جنگ نظامى را آزموده اند. اینها دیگر امیدى ندارند كه به كشور ما حمله نظامى بكنند. در طىّ مدت پس از انقلاب تاكنون هرچه مىتوانستهاند بر ضد كشور ما توطئه سیاسى كرده اند، گروهكهاى مخالف را تغذیه فكرى، مالى و نظامى كردهاند هیچ فایدهاى نبردند در نهایت، ناامید شدند؛ از محاصره اقتصادى نیز هیچ طرفى نبستند، غیر از ضرر مالى كه به خود رساندند. تنها امیدى كه براى آنها باقى مانده این است كه بتوانند افكار نسل آینده ما را سست كنند، ایمان آنها را نسبت به عقاید اسلامى و ارزشهاى آن ضعیف كنند. بنابراین، ما باید نسبت به این مسأله حساس باشیم. تنها راهى كه آنها بدان امید بستهاند نفوذ در عقاید و ارزشهاى ماست و آنچه را ما باید كاملا نسبت به آن حساسیت داشته باشیم همین مسأله است.
مسألهاى كه بحث برانگیز شده همان مطلب معروف «تكامل دینى» یا «معرفت دینى» و تأثیر و تأثّر همه علوم از یكدیگر است. در آن نظریه ادّعا شده كه هر تحوّلى در هر علمى پدید بیاید در همه معلومات بشر تأثیر مىگذارد و حتى اگر در یكى از علوم تجربى تحوّلى به جود بیاید در تمام علوم فلسفه و علوم اسلامى و دینى نیز اثر مىگذارد. ادعا شده كه علوم بشرى از یك خانواده به هم پیوسته و با هم مرتبط است و هر تحوّلى در هرگونه از آن پدید بیاید در سایر علوم اثر مىگذارد و قضاوت صحیح در هر بخشى از علوم متوقّف است بر شناخت سایر بخشها؛ زیرا اینها با هم مربوطاند و نتیجه گرفته شده كه حتى فهمیدن قرآن و معارف اسلامى نیز بدون آشنایى با همه معارف بشرى و علوم امكان پذیر نیست و تا كسى از علوم تجربى و علوم انسانى رایج در جهان اطلاع نداشته باشد نمىتواند
بگوید كه من معرفت صحیحى از قرآن دارم. و اگر چنین امرى محقّق شود باز هم معرفت ثابتى نخواهیم داشت و با تحوّلاتى كه در علوم پدید مىآید شناخت ما هم تغییر مىكند. اما از این گذشته، در موقعیت كنونى، كسى مىتواند بگوید اسلام را مىشناسم و آن را مىفهمم كه از سایر علوم، اطّلاعات كافى داشته باشد. این یك بخش از مطالبى است كه جدیداً مطرح شده است. مقالات متعدّدى نیز در این زمینه تحت عنوان «قبض و بسط شریعت» و «تكامل معرفت دینى» نوشته شده است. مطلب دیگر ادعایى است كه از سالهاى پیش مطرح مىشده كه مسائل ارزشى پایه عقلانى ندارد و بر استدلال و برهان عقلى نمىتوان اقامه كرد. بنابراین، هر چه به اخلاق، ارزشها، حقوق و امثال اینها مربوط باشد نمىتواند هیچ دلیلى عقلى داشته باشد.
نتیجه اینكه ما براى احكام اسلام و قوانین اسلامى نمىتوانیم دلیلى عقلى بیاوریم. آنها تابع سلیقه اند. مسلمانان بر طبق سلیقه خود، آنها را پذیرفتهاند و بدانها پاى بند گشته اند. گاهى هم ممكن است سلیقه شان عوض شود و به غیر آن معتقد شوند.
نكته مهمتر آنكه در این اظهار نظرها گفته مىشود علاوه بر اینكه هیچ علمى نمىتواند نتیجه صددرصد قطعى در هیچ موضوعى ارائه دهد، فلسفه از همه علوم عقبتر است. معارف فلسفى از نظر ضریب اطمینان، از همه معارف دیگر ضعیفتر است؛ زیرا هیچ مطلب متافیزیكى را نمىتوان به طور یقینى اثبات كرد.
نتایجى كه از این بحثها و مقدمات گرفته مىشود آن است كه اوّلا، وجود خدا قابل اثبات عقلى نیست به دلیل اینكه مسألهاى است متافیزیكى؛ وجود پیغمبر صلى الله علیه و آله و نبوّت قابل اثبات یقینى
نیست؛ چون مسألهاى است متافیزیكى و غیرقابل تجربه؛ وحى را نمىتوان اثبات كرد زیرا تجربى نیست. صاحب این نظریه بخصوص مسأله صدق را به عنوان یكى از صفات خدا كه خدا راست مىگوید به دیده تردید نگریسته و صریحاً در دانشكده الهیّات تهران گفته است كه ما هیچ دلیلى نداریم بر اینكه خدا هر چه مىگوید راست باشد؛ زیرا صدق قضیهاى است ارزشى و قضیه ارزشى برهان ندارد. پس برهان متكلّمین مبنى بر اینكه چون صدق حُسن دارد و هر چیزى حُسن دارد بر خدا لازم است صغرى و كبراى هر دو قضیه ارزشى است و هیچكدام برهانى نیست. بنابراین نمىتوانیم دلیل عقلى بیاوریم بر اینكه آنچه خدا مىگوید راست باشد. علاوه بر اینكه همین حُسن صدق نیز كلیّت ندارد و دروغ مصلحت آمیز هم نیكو است.
او صریحاً این مطلب را در كلاس دانشكده الهیّات مطرح كرده است؛ یعنى به فرض آنكه اثبات شود كه خدا و پیغمبرى وجود دارد و قرآن كلام خداست و ثابت شود كه سخن خدا راست است، اما معرفت ما از قرآن چیز ثابتى نیست. هر كسى مطابق ذهنیت خود، از آن چیزى مىفهمد و اسلام او همین است كه خودش مىفهمد. اگر كسى بخواهد ادّعا كند كه من اسلام را آنچنان كه ممكن است شناختهام باید بر همه علوم اطلاع داشته باشد وگرنه حتى فقه اسلامى هم بدون اطّلاع از سایر علوم قابل شناخت نیست. نتیجه آنكه آنچه امام(رحمه الله) براى ما به عنوان اسلام بیان فرموده، اعتبارى ندارد؛ زیرا او از سایر علوم اطلاعى نداشته است.
طبیعى است كه با این وصف، از آن نظریات نتیجه شود كه ارزشهایى كه جوانان ما براى آنها جان دادند سلیقه بوده است. هر كس سلیقهاى دارد. اینها مبانى عقلى و برهانى ندارد؛ مثلاً، یكى مىگوید، خوب است، دیگرى هم مىگوید: خیر، خوب نیست. این خوبى یا بدى دلیل عقلى
ندارد، امرى است متغیّر، طبق فرهنگها و تمدّنهاى مردم تفاوت مىكند. سلیقه یك جامعهاى آن را مىپذیرد و جامعه دیگر آن را نمىپذیرد. بنابراین، نه عقاید ما ریشه قطعى دارد، نه اخلاق و نه ارزشهاى ما. در این صورت، فاتحه اسلام خوانده است.
ترویج ارزشها در هر جامعه یا مقابله با هجوم ارزشها به دو صورت كلّى انجام مىگیرد:
1ـ راه بحث، گفتگو، منطق و استدلال
اگر بخواهیم ارزشهاى اسلامى را در جامعه ترویج كنیم اولین راه این است كه درباره هر یك از این ارزشها به صورت منطقى و استدلالى بحث كنیم؛ یعنى فواید احیاى هر ارزش و ضررهاى بكارگیرى روشهاى مخالف آن را در جامعه بیان كنیم و با جمع بندى منطقى نتیجه بگیریم كه باید فلان ارزش احیا شود یا با فلان شیوه غلط مبارزه گردد و بتوانیم غلط بودن آن را با استدلال اثبات كنیم.
این شیوه بسیار معقول و صحیح است ولى شیوه انحصارى نیست؛ یعنى چنین نیست كه راه ترویج یك ارزش فقط بحث و استدلال باشد، بلكه آنچه در ترویج هر ارزشى در جامعه از همه مؤثرتر است تبلیغات عملى است كه به صورتهاى گوناگون و با استفاده از اصول و قواعد روانشناسى و جامعه شناسى، عملا ارزشى را در جامعه احیا مىكنند، بدون اینكه بحث و استدلالى درباره آنها انجام گیرد.
2ـ تحریك احساسات و عواطف
آنچه كه امروز دستگاههاى تبلیغاتى غرب براى مبارزه با ارزشهاى
اسلامى از آن استفاده مىكنند بحث و استدلال نیست؛ آنان ضعیفتر و عاجزتر از آن هستند كه بتوانند با منطق و استدلال، ارزشهاى اسلامى را تضعیف كنند یا ارزشهاى منحط خود را ترویج نمایند، بلكه آنان با شیوه هاى تبلیغاتى متمركز براى ارائه عملى الگوها اهداف خود را تحقّق مىبخشند؛ یعنى آنچه را مربوط به نوشتار است، اعمّ از روزنامه ها، كتابها، نمایشنامه ها، و امثال آن، به صورتى منظّم و مسلّم به خواننده تلقین مىكنند و خواننده نیز، بدون اینكه خود متوجّه شود، بى درنگ آن را مىپذیرد؛ مثلاً، یك رمان را به شكلى مىنویسند كه وقتى كسى آن را بخواند نسبت به آن علاقه مند مىشود یا نسبت به مطلبى دیگر بى علاقه و متنفّر مىگردد. هیچ استدلالى نیز در كار نیست، بلكه با استفاده از تخیّلات، عواطف و احساسات، داستان به شكلى مطرح مىشود كه احساسات خواننده بر ضدّ موضوعى تحریك شود؛ و یا وقتى مىخواهند ارزشى را مطرح سازند و آن را به جامعه بقبولانند همان رمان را به گونه اى مىنویسند كه خواننده به آن علاقه پیدا مىكند. این شیوه استدلالى نیست بلكه یك شیوه تبلیغاتى است كه از قوّه خیال و تحریك احساسات و عواطف مردم استفاده مىشود.
این شیوه در فیلمها بیشتر بكار گرفته مىشود: چهره قهرمان فیلم را به شكلى انتخاب مىكنند كه بیننده را به خود جلب مىكند و به او علاقه مند مىشود. تا اینكه خواه ناخواه، نسبت به صفات ظاهرى و باطنى او گرایش پیدا كند.
غالباً فیلمها و سریالهاى خارجى كه نمایش داده مىشود، بدون اینكه صریحاً از شیوه رفتارى خاص، مثلاً نوع لباس پوشیدن نام ببرند، عملا یك شیوه رفتار را ترویج مىكنند و مثلاً، نوعى لباس را براى بیننده مطلوب
جلوه مىدهند. از اینرو، امروزه مىبینیم كه در میان جوانان ما، تعداد قابل توجهى به پوشیدن لباسهاى ژاپنى علاقه پیدا كرده اند، با اینكه هیچگاه با فرهنگ و نوع زندگى ما متناسب نبوده است. در بازارهاى ما نیز لباسهاى ژاپنى، كه با سلیقه ایرانیان هیچ سازگارى ندارد، رواج پیدا كرده است و برخى براى تفنّن، لباسهایى شبیه لباس فلان ستاره سینمایى ژاپنى خریدارى مىكنند.
این كار با هیچ منطق و استدلالى سازگارى ندارد. اگر به آنها بگویند كه چرا این لباس را مىپوشید؛ آیا راحتتر است؟ مىگویند: خیر. آیا زیباتر است؟ مىگویند: خیر. آیا با سلیقه و ذوق خود آن را انتخاب كرده اید؟ مىگویند: خیر. پس چرا آن را مىپوشید؟ مىگویند: براى آنكه فلان ستاره سینما در فلان فیلم شبیه این لباس را پوشیده بود.
در موارد دیگر نیز مانند آرایش مو، بدون اینكه هیچ منطقى در كار باشد یا وجهى براى انتخاب وجود داشته باشد، فقط بخاطر آنكه یك هنرپیشه سینما مقبول واقع شده بیننده، حتى شیوه آرایش موى خود را نیز، از او تقلید مىكند. این كارها بر یك سلسله اصول روانشناسى مبتنى است. كسانى كه این شیوه ها را خوب آموختهاند براى اینكه اهداف خود را در جوامع دیگر تحقّق بخشند از این روشها استفاده مىكنند. پس باید متوجّه باشیم كه آنها از چه راههایى مىخواهند در فرهنگ و اعتقادات ما رخنه كنند و خود را براى مقابله با آنها آماده كنیم.
به طور كلى، آنچه ما را از این گونه تبلیغات مصون مىدارد توجّه به این
واقعیت است كه این شیوه هاى استعمارى براى حاكم كردن ارزشهاى ضداسلامى است. به فرض آنكه سیماى جمهورى اسلامى هم به دلیل كمبود فیلم بعضى از آنها را به ناچار نمایش دهد، ولى باید بدانیم كه این گونه فیلمها براى ما ساخته نشده و بر طبق ارزشهاى انقلاب، اسلام و كشور ما نیست بنابراین، باید خود را براى مقابله با آنها آماده كنیم اگر فیلمى را هم تماشا مىكنیم، توجّه داشته باشیم كه تحت تأثیر پیامهاى آن فیلم قرار نگیریم، چه پیامهاى گویا و صریح و چه پیامهاى ضمنى؛ مانند شیوه رفتار، طرز پوشیدن لباس، طرز آرایش و مانند آن. پس باید پیشاپیش خود را آماده كرده باشیم كه آنها را نپذیریم.البته این یك موضع كاملا تدافعى است؛ چرا كه وقتى در مقابل یك رفتار قرار مىگیریم، سعى مىكنیم خودمان را آماده كنیم كه تحت تأثیر واقع نشویم و از ابتدا بدانیم كه در صدد فریب ما هستند و مىخواهند كه ما را از ارزشهایمان دور سازند.
ولى بالاتر از آن ما باید از شیوه هاى تهاجمى بر ضدّ آنها استفاده كنیم، همانگونه كه آنها براى ترویج ارزشهاى خود از این شیوه ها استفاده مىكنند. ما باید هنرمندانى داشته باشیم كه بتوانند ارزشهاى اسلامى را در فیلم، نمایشنامه، كتاب، رمان، داستان و در سایر آثار هنرى آنچنان زنده و ترویج كنند كه بتوانیم با استفاده از وسایل هنرى و تبلیغاتى، دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم، نه آنكه همیشه در مقابل دشمن موضع انفعالى اتخاذ كنیم یا در نهایت، تنها از خود دفاع كنیم.
یكى از وظایفى كه قشر تحصیلكرده و فرهنگى ما بر عهده دارند و باید
در آینده به دنبال انجام آن باشند این است كه خود را براى چنین موقعیتهایى آماده كنند و بتوانند ارزشهاى اسلامى را با استفاده از هنرهایى مانند نویسندگى در جامعه ترویج كنند تا مردم با خواندن كتاب به ارزشهاى اسلامى علاقهمند شوند. این كار بسیار آسانى است؛ زیرا موضوعات بسیار جالبى در فرهنگ، تاریخ، علوم و در تمام جوانب فرهنگى ما وجود دارد ولى متأسّفانه در این زمینه ها به قدر كافى كار نشده است و كم هستند كسانى كه استقلال فكرى داشته باشند، مستقل كار كنند و تحت تأثیر امواج فرهنگ غرب قرار نگیرند. یكى از رسالتهاى جوانان جامعه ما این است كه در آینده این هدف را دنبال كنند تا رسالت خود را به نحو احسن به انجام رسانند.
انسان داراى دو نوع گرایش است، كه خداى متعال بطور فطرى در نهاد او قرار داده است یكى غرایز حیوانى، و دیگرى میلهاى متعالى. وجود غرایز براى آن است كه انسان بتواند زنده بماند و به زندگى فردى و اجتماعى خود ادامه دهد. به عنوان مثال، اگر جاذبه جنسى در انسان وجود نداشت پسر و دختر نسبت به یكدیگر احساس نیاز نمىكردند. اگر هیچ تمایلى، از این قبیل، در انسان وجود نداشت با توجّه به مشكلاتى كه در زندگى براى او وجود دارد، از قبیل بچه دار شدن، بزرگ كردن و تربیت فرزند و فراهم كردن وسایل زندگى، آیا چند درصد از مردم حاضر مىشدند كه به این زحمات تن در دهند؟ آنچه بیش از هر چیز انسان را به تشكیل زندگى خانوادگى، فرزنددار شدن و اداره خانواده و تحمّل زحمات بچه دارى مىكشاند همان غریزه فطرى است كه خدا در نهاد انسان قرار
داده و مرد و زن را به یكدیگر متمایل مىسازد.
در مرحله بعد، غریزه مادرى باعث مىشود كه مادر از پرورش فرزند لذّت ببرد. در نتیجه، نوع انسان در روى زمین باقى مىماند. اگر چنین نبود از همان ابتدا، نسل انسان منقرض مىگردید و انگیزهاى براى فرزنددار شدن و تربیت آنها وجود نداشت.
پس وجود این گونه غریزه ها از روى حكمت است؛ مثلاً، غریزه خوردن؛ اگر ما میل به غذا پیدا نمىكردیم و غذا خوردن برایمان لذّتى نداشت دلیلى وجود نداشت كه اینهمه زحمت را تحمّل كنیم تا با كار و مشقّت پولى بدست آوریم و غذایى تهیّه كنیم. گرسنگى و احساس نیاز است كه ما را به این كار وامى دارد. باید این گونه غرایز در وجود انسان باشد. وجود این غرایز هم براى زندگى فردى و هم براى زندگى اجتماعى ضرورت دارد.
ولى همین نیازها ممكن است منشأ فسادهایى نیز واقع شود؛ یعنى اگر حدود آنها رعایت نشود و در یك چهارچوب محدودى اعمال نشود، خواه ناخواه، موجب فساد مىشود. در هر حال، این گونه تمایل ها در انسان وجود دارد، باید نیروهاى دیگرى وجود داشته باشد كه این تمایل ها را محدود سازد. در صورتى انسان مىتواند تمایل به لذّتهاى حیوانى را كنترل سازد كه میل به ارزشهاى متعالى، روحى و معنوى در او وجود داشته باشد. اگر این میل نباشد میلهاى حیوانى به صورتى افسار گسیخته در میدان زندگى انسان حاكم مىشوند و خواه ناخواه، جامعه انسانى را به فساد مىكشانند. آنچه موجب مىشود كه انسان بتواند امیال خود را كنترل كند پذیرفتن یك سلسله ارزشهاى برتر است.
اگر انسان بپذیرد كه عفّت، پاكدامنى، كنترل غریزه جنسى و غرایز مربوط به شكم براى او نوعى ارزش و كمال است حاضر مىشود كه میلهاى
حیوانى خود را كنترل كند. ولى اگر این ارزشها را نپذیرفت، مانند حیوان، هیچ حدّ و مرزى براى او وجود ندارد و تمام زندگى انسان غرق در مسائل جنسى مىشود و ارزشهاى انسانى، حتى مسائل مربوط به زندگى مادّى، صنایع و تكنولوژى نیز متروك واقع مىشود؛ زیرا انسانى كه شبانه روز در فكر مسائل جنسى است به هیچ چیز دیگرى فكر نمىكند.
آنچه مىتواند انسان را محدود و معتدل سازد كه از این غریزه به صورت صحیح استفاده كند پذیرفتن یك سلسله ارزشهاست؛ مانند پذیرش مطلوبیت علم، پذیرش عفّت و پاكدامنى و پذیرش عبادت خدا و توجه به او و انس با او. اگر چنین چیزهایى به عنوان ارزش پذیرفته شود مانع از طغیان شهوت خواهند شد. در غیر این صورت، شهوت به صورت افسار گسیخته در جامعه حكم فرما مىشود.
علت بعثت انبیا این بوده كه مردم نسبت به برخى از ارزشها باور پیدا كنند. كسانى كه با انبیا مخالفاند و پیشرفت آنها را مغایر منافع خود مىدانند درصدد برمى آیند تا از طرح آن ارزشها جلوگیرى كنند و ارزشهاى دیگرى را جایگزین آن ها نمایند؛ بجاى آنكه به مردم جامعه بفهمانند كه باید غرایز حیوانى را كنترل كرد، بیشتر به آنها دامن مىزنند و آن ها را تحریك مىكنند. آنان به ارضاى طبیعى این انگیزه ها اكتفا نمىكنند، بلكه انگیزشهاى كاذب و بلوغهاى زودرس ایجاد مىكنند و تلاش مىنمایند تا مردم را در دام شهوت بیندازند.
دلیل تمام این كارها اهداف مادّى است. به فرض، كارخانهاى كه مىخواهد از تولید و فروش لوازم آرایش سود ببرد، به هر صورت ممكن، مردم را دعوت مىكند كه از آن وسایل بیشتر بخرند و بیشتر استفاده كنند. این دعوت تا آنجا اثر مىگذارد كه قشرهایى از جامعه از غذاى ضرورى خود
مى گذرند و به خرید وسایل آرایش رومى آورند. آنها تنها به استفاده از این وسایل در محیط خانه نیز اكتفا نمىكنند؛ چون مقدار قابل توجّهى براى خرید آنها پول صرف كرده اند. بنابراین، مىخواهند آن را در مقابل دیگران نیز به نمایش بگذارند. تصوّر كنید كه در این صورت، چه مفاسدى بر این كار مترتّب خواهد شد؛ براى اینكه آن را به دیگران نشان دهند باید هیچ پوششى نداشته باشند؛ زیرا اگر پوششى در كار باشد نمىتوانند آرایش خود را در معرض دید دیگران قرار دهند.
علّت اصلى همه این كارها در سودجویى سازندگان و فروشندگان وسایل آرایش، لباسها و مدهاست كه همه براى منافع مادّى خود كار مىكنند و خود نیز مزدور شركتهاى چند ملیّتى و ثروتمندان كلان دنیا هستند و براى اینكه كالاهاى خود را به فروش برسانند، باید فرهنگ برهنگى را ترویج كنند تا بتوانند براى اجناس خود بازار فروش فراهم نمایند. وگرنه مگر هر زن براى آرایش خود در مقابل شوهر به این مقدار از وسایل نیاز دارد؟ مگر به چند نوع لباس و جوراب احتیاج دارد؟ كسى كه بخواهد از صبح تا به شب در خیابانها پرسه بزند و جولان بدهد به انواع وسایل آرایش محتاج است. كدام یك به نفع صاحبان كارخانه ها و سازندگان این اجناس است؟
سازندگان براى آنكه به اهداف خود برسند مجبورند كه این فرهنگ را در جامعه ترویج كنند. البته این فرهنگ با تمایلات حیوانى انسان سازگار است و طبعاً آن تمایلات در انسان زنده است و نیاز به بیدار كردن آن نیست؛ اما ارزشهاى معنوى بطور طبیعى پیدا نمىشود، به تربیت و آموزش احتیاج دارد.
پس اگر در جامعه دو عامل وجود داشته باشد، یكى موافق با گرایش
طبیعى، كه خودبخود وجود دارد، و دیگرى مخالف گرایشهاى طبیعى، كه بخواهد ارزشهایى را به انسان بیاموزد و به او بقبولاند كه باید دست از خواسته هاى حیوانى بردارد، كدام یك موفّقتر خواهد بود؟ روشن است: آنكه موافق طبیعت انسان است؛ مانند كسى كه در سرازیرى در حال حركت است؛ اگر دیگرى نیز او را از عقب وادار به حركت كند، طبعاً سریعتر حركت مىكند. اما كسى را كه با شتاب در حال حركت است اگر بخواهند از حركت بازدارند به عامل قوىتر نیاز است.
مَثَل انسانها در زندگى چنین است؛ مانند كسى كه در یك سراشیبى در حركت است اگر دائماً شتاب داشته باشد حركتش سریعتر مىشود تا جایى كه نمىتواند خود را از حركت باز دارد. از اینرو، كسانى كه مىخواهند انسانها را از خطر حفظ كنند و از خطر سقوط نجات دهند ابتدا به او سفارش مىكنند كه «مواظب باش!» تا آرام حركت كند و بتواند مراقب باشد و هر جا خواست متوقّف شود. در هنگام حركت نیز، سعى مىكنند براى او موانعى ایجاد كنند تا از سرعت او بكاهند و بالاخره در نهایت، بتوانند با قدرت او را نگه دارند.
انبیا به ما مىآموزند كه باید در زندگى و اعمال غرایز معتدل باشیم، آرام حركت كنیم، حدّ و مرزها را بشناسیم، به مقدار لازم غذا بخوریم، به شكلى مناسب لباس بپوشیم، در امور مادّى و حیوانى معتدل باشیم و افراط نكنیم. آنان ما را متوجّه مىسازند كه زیاده روى در این امور خطرناك است. در مقابل این سفارشات، كسانى كه توجّه كنند و بدان عمل نمایند، باتقوا هستند. به كسانى هم كه قدرت كنترل خود را ندارند و از دیگران تبعیت مىنمایند نصیحت مىكنند كه سعى كنند خود را كنترل نمایند وگرنه مانند كسى كه در حال حركت است و سرعتش دایماً در حال
افزایش است به مرحله اى مىرسند كه نمىتوانند خود را متوقّف سازند.
با این سفارش ها، در این مرحله، برخى گوش فرا مىدهند و از این نصیحتها و سفارشها استفاده مىنمایند و خود را كنترل مىكنند، برخى نیز توجّه نمىكنند و مشرف به سقوط مىشوند. در آنجا چه باید كرد؟ آنان كه خیرخواه مردماند باید بیایند و سر راه آنها بایستند و مانع از سقوط آنها شوند. این همان مراحل امر به معروف و نهى از منكر است. ابتدا به زبان خوش و نصیحت ضرر كار آنها و عواقب بدش را تذكّر مىدهند. در مرحله بعد، قدرى شدیدتر فریاد مىزنند كه مراقب خود باشید! اگر باز هم اثرى نكرد آنگاه باید كسانى موظّف شوند كه با شیوع فساد مقابله كنند، لكن بر طبق ضوابطى حساب شده و مشخّص، در هر صورت، افرادى خاص باید اقدام كنند تا صلاحیت كار و قدرت مقاومت در مقابل آنها را داشته باشند، نه آنكه در راه نجات یك فرد خود نیز به فساد مبتلا شوند.
بسیارى از افراد در صدد بودهاند كه با شیوع مفاسد مقابله كنند ولى خود در دام مفاسد افتاده اند. كسانى كه مىخواهند به این وظیفه مهم اقدام كنند باید خودساخته باشند، آموزش دیده باشند و صلاحیتهاى خاصّى داشته باشند. اما مراحل ابتدایى وظیفه همه است؛ از پدر، مادر، خواهر، برادر، دوستان، معلم، شاگرد و همسایگان تا دیگران، همه در این مرحله مشتركند.
در برابر این سؤال كه چرا دانشگاهها، در طىّ مدت پس از انقلاب، سیر قهقرایى داشته و نتواستهاند رسالت خود را ایفا كنند؟
پاسخ ما این است كه پس از انقلاب، كشور درگیر مسائل حادّ داخلى و
خارجى بود و اولویتها اقتضا مىكرد كه نیروها بسیج شوند تا آن مسائل حل شود. فتنه هاى داخلى در كردستان و تركمنستان و بعضى از مناطق دیگر ایجاب مىكرد كه نیروها براى جلوگیرى از این فتنه ها بسیج شوند. پس از آن جنگ تحمیلى چند ساله تمام قواى مادّى و معنوى ملّت را، خواه ناخواه، به خود اختصاص داد. بعضى تصوّر مىكنند كه تنها راه اصلاح مفاسد فرهنگى بهبود وضع اقتصادى است. اما این تنها راه نیست و نباید در تأثیر آن مبالغه كرد، گر چه این مسأله مىتواند كمك بسیار خوبى در حلّ این مشكل باشد. مسائل و مشكلات اقتصادى براى همه وجود دارد، ما نیز مستثنى نیستیم ولى، با روحیه فداكارى و ایثارگرى كه ما در طول انقلاب تجربه كرده و آموخته ایم، به نظر مىرسد كه باز هم بتوان با مشكلات اقتصادى مقابله كرد و بیشتر به مسائل فرهنگى پرداخت، بخصوص قشر تحصیل كرده كه این وظیفه بر دوش آنان سنگینتر است.
ورود بعضى از اجناس به بازارهاى كشور آزاد است و از ورود آنها جلوگیرى نمىشود.
وقتى محدودیتهاى اقتصادى و بازرگانى برداشته شود، اِعمال مراقبت بر اجناس كار بسیار مشكلى است. اگر تجارت به شكلى قوى محدود شود، آنگونه كه در زمان جنگ بود، مراقبت و نظارت بر ورود كالاها آسان است. اما وقتى مرزها باز و اقتصاد بازرگانى آزاد باشد این كار تبعاتى را نیز به دنبال خواهد داشت و نمىتوان تمام اجناسى را كه وارد گمرك مىشوند دقیقاً كنترل كرد. در این بین، خواه ناخواه، ممكن است اجناسى نیز به طور قاچاق وارد شود و نمىتوان دقیقاً مراقبت كرد. وقتى صدها و هزارها
تُن جنس وارد بندر مىشود، نمىتوان همه آنها را بازرسى كرد. خواه ناخواه، وقتى كه آزادى اقتصادى وجود داشت این مشكلات و ضایعات نیز خواهد بود. در مقابل این عوامل، آنچه را باید بر آن تكیه كرد محدود كردن نیست، بلكه تقویت روحیه مقاومت در مردم است. مصرف كنندگان باید هوشیار باشند و به تبلیغات تولیدكنندگان توجّه نكنند و خرید جنسهایى را كه به وسیله استعمارگران، براى از بین بردن ارزشهاى انقلاب وارد مىشود، تحریم نمایند. با فروشندگان آنها نیز برخورد كنند؛ ابتدا با نصیحت، سپس با تحریم تمام اجناسى كه مىفروشند.
به این شكل، مىتوان با فروشندگان آن كالاها مقابله كرد تا آنها نتوانند از موقعیت خود سوءاستفاده كنند و اهداف دشمنان اسلام را در رسیدن به مقاصدشان یارى رسانند. اما در هر صورت، در كنار هر خیر و بركتى، ضایعاتى نیز وجود دارد. اگر بخواهیم اقتصاد ما شكوفا شود و از این تنگناها خارج شویم، در كنار آن، باید این ضایعات را نیز در نظر بگیریم و خود را براى مقابله با آنها آماده سازیم.
اكنون مشخص است كه در آینده نزدیك، با پیشرفت تكنولوژى مسائل و مشكلات فرهنگى بسیارى براى ما بوجود خواهد آمد؛ به عنوان مثال، تلفن تصویرى، كه مدتى بعد رواج پیدا مىكند و به یك وسیله عمومى مبدّل مىشود وقتى بنا باشد كه دو نفر تلفن كننده، به وسیله تلفن، بتوانند یكدیگر را ببینند تصوّر كنید چه مصایبى پیش مىآید. از حالا باید خود را براى وقتى كه این وسیله شایع مىشود و در اختیار همه قرار مىگیرد، آماده كنیم و چنان روحیهاى قوى داشته باشیم كه اگر از آن استفاده مىكنیم، اجازه ندهیم كه تلفن كننده، در صورت محرم نبودن تصویر ما را ببیند.
اگر این روحیه در ما وجود داشته باشد، مىتوانیم با همه توطئه هاى فرهنگى دشمنان مقابله كنیم. ولى اگر روحیه ما ضعیف باشد و ریگى در كفش داشته باشیم وسایل فساد هر روز براى ما بیشتر از پیش فراهم مىشود و با آنها نیز نمىتوان مقابله كرد. در آینده هم، وقتى شبكه هاى تلویزیونهاى كشورهاى دیگر به روى ما باز شود و به وسیله ماهواره از همه فرستنده هاى تلویزیونى بتوان استفاده كرد نمىتوانیم خود را از دیدن صحنه هاى گناه منع كنیم. در آن صورت نیز، درهاى فساد، روز به روز، به روى ما گشودهتر و با پیشرفت تكنولوژى امكان سوءاستفاده هاى شیطانى بیشتر خواهد شد.
بنابراین، باید خود را مقاوم بار بیاوریم تا تحت تأثیر این عوامل قرار نگیریم، نه آنكه با ورود اجناسى مانند تلویزیون مخالفت كنیم؛ زیرا نمىتوان به دور كشور حصار كشید و آن را از دنیا جدا كرد امروز تمام دنیا مانند یك خانه است. اگر بخواهند بطور قانونى از ورود برخى اجناس جلوگیرى كنند؛ به وسیله قاچاق، بیشتر وارد مىشود. پس باید خود را آماده سازیم تا در دام شیاطین نیفتیم. این كار نیز عملى نیست مگر با بالا بردن سطح فرهنگ و معلومات و تقویت ارزشهاى انقلابى و اسلامى، همچنین بوسیله دعوت عملى و استدلالى و با عمل شجاعانه.
كسانى كه در این جامعه، تحت تأثیر دیگران قرار نگیرند فكر خود را مستقلا اعمال كنند و روش خاصّ خود را با كمال قدرت و اعتماد به نفس اعمال نمایند، حاكم سرفراز خواهند شد و دیگران نیز از آنها پیروى خواهند كرد. هر كس در جامعه مقاوم تر، سرفرازتر و قوىتر باشد و روحیه شجاعترى داشته باشد پیروز خواهد شد. اگر روحیه ما ضعیف باشد به محض آنكه نوعى لباس یا یك شیوه آرایش مد مىشود همه از آن تقلید
كنیم، این حالت بچه گانه ما را براى پذیرش هر نوع فسادى آماده مىكند.اما اگر تابع منطق باشیم موفّق خواهیم گردید. البته اگر لباسى یا كارى كه داراى محاسنى است مد شود خوب است كه از آن استفاده شود. اما اگر لباس هاى خودمان بهتر و زیباتر است با ارزشهاى ما انطباق بیشترى دارد. چرا به آسانى و به صرف اینكه كار تازهاى است از آن دنباله روى كنیم و از پوشیدن لباسهاى خود دست بكشیم؟ باید این گونه
روحیه هاى بچه گانه را كنار بگذاریم، مستقل فكر كنیم و مستقل رفتار كنیم تا پیروز شویم. در آن صورت، دیگران نیز از ما تبعیت خواهند كرد.