در خلال مباحث پیشین و در ضمن تعریف كلماتی همچون اصلاح، افساد، صلاح و فساد از دیدگاه قرآن كریم، این نتیجه به دست آمد كه یكی از اهداف و شعارهای اساسی تمام انبیا الهی(سلام الله علیهم اجمعین)، اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و افساد بوده است. دشمنان انبیا نیز عموماً كسانی بودهاند كه از اهل فساد شمرده میشدند.
همچنین در ضمن این مباحث، به این مطلب نیز اشاره گردید كه علیرغم اینكه مفهوم «صلاح» و «فساد» همانند مفهوم «خوب» و «بد»، بسیار روشن به نظر میرسد، لیكن ارائه تعریفی كه مصادیق آن را به طور دقیق مشخص كند و جای ابهامی باقی نگذارد، كاری بس دشوار است. در این راستا، تعریفی ارائه گردید كه مورد تأیید ماست و میتوان آن را به عنوان اساس این بحث قرار داد. براساس این تعریف، هر آنچه كه در نایل آمدن به اهداف عالی انسانی، به جامعه كمك نماید، صلاح و مصلحت است و در مقابل، هر چه كه موجب بازماندن جامعه از رسیدن به اهداف عالی انسانی باشد، فساد و مفسده شمرده میشود. به عبارت دیگر، مفسدین همواره تلاش میكنند تا در جامعه شرایطی حاكم شود كه در نهایت، مردم از رسیدن به كمال مطلوب خود باز مانند و در مقابل،
مصلحان كسانی هستند كه سعی میكنند تا مفاسد و نقایص را برطرف كرده و هر چه بیشتر زمینه را برای رشد و سعادت مردم فراهم سازند.
پس از آن، چنین بیان گردید كه از دیدگاه اسلامی و بر اساس آنچه كه از قرآن كریم و بیانات ائمه اطهار(سلام الله علیهم اجمعین) استفاده میشود، مهمترین محور مفاسد در جامعه، در دو سطح قرار میگیرد، زیرا اهداف جامعه در دو سطح متوسط یا میانی و عالی یا نهایی طبقهبندی میشود. اهداف متوسط همواره زمینه را برای تحقق هدف نهایی فراهم میسازند. برای رسیدن هر جامعهای به هدف نهایی خود، باید حداقل در چهار محور مهم، امنیت بر جامعه حاكم باشد و نیازهای آن جامعه در این چهار محور تأمین شود. در مرحله اول، سلامت جان افراد مطرح است. در جامعه باید شرایط بهگونهای فراهم شود كه امنیت جانی وجود داشته و افراد بتوانند با سلامت و عافیت به زندگی خود ادامه دهند. هر چه موجب حفظ حیات انسانها توأم با عافیت شود، مصلحت و در مقابل، هر چه كه جان مردم و سلامت آنها را به خطر اندازد، فساد شمرده خواهد شد. محور دوم، امنیت اموال افراد است. از آنجا كه افراد برای تأمین زندگی خود به اموالی نیاز دارند، لذا كسانی كه با زحمت و تلاش مشروع در پی كسب مال حلال هستند، باید با خاطری آسوده به حق خود و منفعتی كه لازمه آن تلاش است، نایل شوند و بر اموال آنها تعدّی و تجاوز نشود. محور سوم، مربوط به امنیت ناموس انسانهاست. انسان به حسب فطرت خدادادی و همچنین بر اساس فرهنگ الهی و اسلامی، آرامش زندگی خود را مرهون زندگی خانوادگی سالم میداند. در صورت به خطر افتادن این آرامش، محبت، مهربانی و صمیمیت در نتیجه روابط نامعقول و ناصحیح جنسی در یك جامعه، آن جامعه به سعادت نخواهد رسید. در مرحله آخر نیز، مسأله امنیت آبرو و حیثیت افراد مطرح است و آن چه به حیثیت و آبروی
انسانها لطمه زده، آنها را از چشم مردم بیندازد، نوعی فساد است و باید از آن اجتناب شود.
تمام این موارد، اهداف مقدّماتی بوده و از مصالحی شمرده میشوند كه مقدمه برایِ هدف و مصلحتِ عالیتری است و آن هدف عالی كه تنها در مكتب انبیا(سلام الله اجمعین) مطرح است، ارتباط انسان با خدا میباشد. تأمین تمام نیازهای طبیعی انسان، مقدمهای برای برقراری ارتباط حقیقی با خدا و تقویت آن است. حتی اگر در صورت تأمین تمام آن اهداف و مصلحتهای مقدماتی، این هدف عالی به خطر افتد، همچنان هدف نهایی تحقق پیدا نكرده است.
از دیدگاه قرآن، كسانی كه به سمت عملی ساختن محورهای كمال كه والاترین آنها، معرفت به خداوند است، گام بردارند، «مصلح» شمرده میشوند و در صورتی كه در یكی از این محورها اختلالی ایجاد كرده و در صدد تضعیف ارتباط افراد با خدا برآیند، در زمره «مفسدین» به شمار خواهند رفت. به عبارت دیگر، بزرگترین فساد در جامعه، فسادی است كه باعث سقوط انسان از مرحله انسانیت شود و او را در زمره حیوانات، و گاهی پستتر از حیوانات قرار دهد. قرآن كریم نیز كفّار را بدتر از حیوانات دانسته و در تعبیر شگفتآوری فرموده است: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُون؛(1)بیتردید بدترین جنبندگان پیش خدا كسانی هستند كه كفر ورزیده و ایمان نمیآورند. خداوند متعال در این آیه شریفه، كفار را نه به عنوان بدترین حیوانات، بلكه به عنوان بدترین
1. انفال (8)، 55.
جنبندگان معرفی نموده است. براساس این تعبیر، بدترین جنبندگان، كسانی هستند كه از سر عناد كفر ورزیده و به خدا ایمان نمیآورند. منطق قرآن بدین گونه است كه انسان را زمانی شرافتمند و دارای كرامت انسانی میداند كه با خدا ارتباط برقرار نموده و طالب حق و حقیقت باشد؛ اما كسی را كه از سر عناد با حق و حقیقت مخالفت ورزد، از هر حیوانی پستتر میشمارد.
بنابراین، در صورتی كه كسانی تلاش نمایند تا ایمان افراد جامعه ضعیف گردد و معرفت آنان نسبت به حق و حقیقت كاهش یابد، مرتكب شدیدترین فسادها گردیدهاند. بیان عالمانه مقام معظم رهبری(حفظهالله) مبنی بر هدف قرار گرفتن ایمان جوانان، نشاندهنده این است كه دشمنان اسلام قصد دارند تا از این طریق، فساد را در جامعه گسترش دهند. براساس دیدگاه قرآن كریم، مفسدان، بیشترین خیانت را به جامعه خود روا میدارند و بدین ترتیب تلاش میكنند تا افراد جامعه را از مرحله انسانیت خارج نمایند؛ به طوری كه نسل آینده از سلامت كافی برخوردار نبوده و درگیر انواع مختلفی از مفاسد باشد.
عواملی كه سبب به وجود آمدن فساد در جامعه میگردند، سلامت جامعه را به خطر انداخته، نسل انسانها را به فساد خواهند كشاند: وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَاد؛(1) و هنگامی كه روی برمیگردانند [ و از نزد تو خارج میشوند] كوشش میكنند كه در زمین فساد نمایند و كشت و نسل را نابود سازند و خداوند تباهكاری را دوست ندارد. براساس این تعبیر كه یكی از تعابیر عجیب قرآن است، فسادهای جامعه نه تنها همان فرد
1. بقره (2)، 205.
فاسد، بلكه نسل انسان را با تباهی رو به رو میسازد. در این صورت، حتی كسانی كه پس از این، اعضای اصلی جامعه را تشكیل خواهند داد، به سمت فساد گرایش خواهند داشت. در واقع، فسادی كه یك جامعه را تهدید میكند، فسادی است كه نوجوانان و جوانان جامعه را نیز در بر میگیرد و آنان را به سمت نابودی سوق میدهد. جوامع كنونی، در بند رانت خواری، سوء استفادههای مالی، رشوه خواری، تبعیض و سایر امور گرفتار آمدهاند و براساس بینش اسلامی، اینگونه موارد، از مفاسد بزرگی شمرده میشوند كه باید برای مبارزه با آنها تلاش نمود.
جامعهای را نمیتوان نشان داد كه از گزند فساد در امان مانده باشد و گرفتار هیچ نوع فسادی نباشد. البته امید میرود كه با ظهور منجی عالم بشریت، حضرت ولی عصر(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)، جامعهای به وجود آید كه در آن از فساد اجتماعی خبری نباشد، لیكن در همان جامعه آرمانی نیز احتمال وجود فسادهای فردی وجود دارد. لذا جا دارد تا به بیان شیوههایی پرداخته شود كه اسلام برای پیشگیری از تحقق این فسادها و یا مبارزه با آنها در صورت فراگیر شدن فساد اجتماعی، در نظر گرفته است. به عبارت دیگر، باید بر همگان روشن گردد كه اسلام برای دفع فساد، قبل از آنكه در جامعه ریشه دواند، چه راههایی را در نظر گرفته است و برای رفع فسادی كه در جامعه ریشه دوانده، چه چارهای اندیشیده است.
مهمترین گامی كه خداوند در جهت مبارزه با فساد در جوامع مختلف برداشته است، ارسال انبیا الهی میباشد. عدم آگاهی افراد از مصادیق فساد، منشأ پیدایش اولین مراحل فساد در جامعه است. از این رو ارسال
انبیا الهی از سوی خداوند متعال، یكی از مراحل مهم مبارزه با فساد به شمار میرود. هرچند كه انسان برحسب فطرت اولیه خود به دنبال خیر و صلاح است، لیكن در برخی از موارد، افرادی تصور مینمایند كه برخی از اعمال به صلاح آنان است و حال آنكه در حقیقت، آن اعمال به صلاح آنان نیست و حتی ممكن است فساد را نیز به همراه داشته باشد. خداوند متعال برای جلوگیری از تحقق این مرحله از فساد در جامعه، انبیا را به سوی مردم فرستاد تا به بیان مصادیقی از فساد بپردازند كه شناخت آنها به تبیین و تعریف انبیا نیاز دارد. بنابراین، در واقع، بعثت انبیا، خود نوعی اصلاح و مبارزه با فساد به شمار میرود.
پس از آنكه مصادیق صلاح و فساد، از طریق بیانات انبیا و دستورات و تعالیم آنان مشخص گردید، در مقام اجرای دستورات ایشان نیز ممكن است فسادهایی در جامعه تحقق پیدا كند؛ زیرا گاهی، افرادی آگاهانه و علیرغم اطلاع از فاسد بودن عملی، آن را مرتكب میشوند. در بیان علت ارتكاب چنین اعمالی از سوی این افراد میتوان گفت كه انسان از غرایز و امیال گوناگونی برخوردار است كه در مقام عمل با یكدیگر در تزاحمند بهگونهای كه اگر كسی در یك لحظه بخواهد تمام خواستههایش تحقق پیدا كند، امكان نخواهد داشت. به عنوان نمونه، انسان قادر نخواهد بود كه در عین حال كه مشغول نماز است، به غذا خوردن، كار كردن، درس خواندن و اموری از این قبیل بپردازد.
هنگام اوج گرفتن و طغیان برخی از خواستههای انسان، تزاحمی بین آنها و بسیاری از خواستههای اساسی انسان به وجود آمده و مانعی بر سر راه تحقق خواستههای مشروع انسان ایجاد میشود. در عصر حاضر نیز میتوان نمونههای فراوانی از اینگونه موارد را در كشورهای غربی
مشاهده نمود. در این كشورها، به آسانی، میتوان هرگونه جرم و جنایت را مشاهده نمود. تا آنجا كه تعداد زندانیان پیشرفتهترین كشور دنیا، آمریكا، 25% كل زندانیان دنیا را تشكیل میدهد. علیرغم آنكه جمعیت آن كشور حتی كمتر از یك سوم جمعیت كشورهایی همچون چین یا هندوستان است، لیكن تعداد زندانیان آن، معادل یك چهارم كل زندانیان جهان است. تعداد افراد مبتلا به امراض بدون علاج، به خصوص بیماریهای عصبی، در این كشور از تمام دنیا بیشتر است و مصرف داروهای آرام بخش مورد نیاز برای افراد مبتلا به كسالتهای عصبی در این كشور بیداد میكند و قابل مقایسه با كشورهای دیگر نیست.
علل بسیاری از فسادهای شایع در كشورهایی همچون آمریكا مشخص است و در برخی از این كشورها مبارزه با این مفاسد در دستور كار مسئولان قرار گرفته است؛ لیكن حقیقت آن است كه در عمل، چندان توجهی به این حقایق نمیشود و روز به روز بر فساد در این جوامع افزوده میشود. ساده اندیشانی تصور نمودهاند كه شایسته است، خدایی كه این عالم را برای صلاح و كمال آفریده است و هدف او از آفرینش انسانها رسیدن به كمال است، جلوی این افراد را گرفته و مانع از وقوع فساد در این جوامع شود. اما باید به این افراد كه صلاح انسان را در این میدانند كه خود خداوند مانع تحقق فساد انسانها در جوامع مختلف شود، یادآوری نمود كه كمترین اشكال بر این ایده، آن است كه با حكمت آفرینش انسان سازگار نیست. اراده خداوند بر این امر تعلق گرفته است كه انسان با اختیار خود، و نه با جبر و زور، به كمال برسد.
تا قبل از آفرینش انسان این خلأ در جهان وجود داشت كه موجودی دارای اختیار در آن وجود نداشت كه بتواند به مقام جانشینی خداوند در
روی زمین دست یابد. از این رو، ضرورت، اقتضا مینمود كه موجودی پا به عرصه وجود گذارد كه دارای گرایشات و تمایلاتی به سوی گناه باشد، لیكن علیرغم وجود چنین جاذبههایی، خود را حفظ كرده و مرتكب معصیت خداوند نشود. در صورتی كار انسان ارزشمند است كه این جاذبهها در او وجود داشته باشد، والاّ اگر خداوند بهگونهای انسان را میآفرید كه هرگز نتواند مرتكب معصیت شود، در این صورت كار انسان از ارزش چندانی برخوردار نبود و انسان نمیتوانست به كمال نهایی دست یابد.
گرچه قرآن كریم در آیاتی همچون آیه شریفه فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِین؛(1)پس اگر [خدا] میخواست قطعا همه شما را هدایت میكرد، تأكید میكند كه خداوند متعال میتواند تمام انسانها را به سمتی سوق دهد كه كار شایسته انجام داده، به او ایمان آورند، لیكن خداوند این كار را نخواهد كرد؛ چرا كه با هدف آفرینش و حكمت الهی سازگار نمیباشد و خداوند هرگز در صدد مجبور ساختن انسانها به اطاعت از خود نیست. تا زمانی كه انسان، انسان است، باید زمینه انتخاب گناه هم برای او فراهم باشد، اما او نیز باید تلاش نماید تا از ارتكاب معاصی بپرهیزد.
حال كه باید دست انسان برای انجام گناه باز باشد و خداوند نیز تصمیم به مجبور ساختن انسان برای عدم ارتكاب معاصی ندارد، میبایست تدبیری اندیشیده شود تا جوامع، از كشیده شدن به سمت فساد مصون مانند. برای دست یافتن به این هدف، از همان روشهای تشریعی استفاده شده است كه منافاتی نیز با اختیار انسان ندارد. خداوند متعال با وضع قوانین و دستوراتی تلاش نموده تا انسان را از مهلكه فساد نجات داده و او را به سمت اعمال شایسته سوق دهد. برخی از این دستورات و قوانین
1. انعام (6)، 149.
الهی كه از طریق انبیا به دست انسانها رسیده و برای آنان تشریح شده است، در ذیل میآید:
اولین اقدامی كه میتواند بیشترین تأثیر را در جلوگیری از فساد داشته باشد، تشكیل حكومت حق است. تمام افراد از هر مذهب و نژادی، بر این مسأله اتفاق نظر دارند كه در هر جامعهای باید حكومتی وجود داشته باشد كه دارای قدرتی مافوق قدرت افراد باشد؛ در غیر این صورت، هرج و مرج حاكم میشود و انسانها مانند گرگ به جان یكدیگر افتاده و فسادی برپا خواهند كرد كه قابل كنترل نخواهد بود. بنابراین در هر جامعهای باید حكومت وجود داشته باشد، حتی اگر خود این حكومت هم از اهل فساد باشد. در این زمینه، حضرت علی(علیه السلام) تصریح میفرماید: إِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیر بَرٍّ أَوْ فَاجِر؛(1) همانا مردم چارهای جز داشتن امیری نیكوكار یا فاسد ندارند. براساس این فرمایش، جامعه نباید در هیچ زمانی بدون حاكم بماند. در صورتی كه حاكمی شایسته حكومت كند، مطلوب حاصل است، اما اگر چنین نبود، حتی وجود حاكم ظالم از نبودن حكومت بهتر است. خدمت انبیا به بشر این است كه تلاش میكنند تا حاكم جامعه، حاكمی صالح و حكومت نیز حكومتی برحق باشد.
از منّتهای خداوند بر جوامع انسانی كه آمادگی پذیرش حكومت حق را پیدا كردهاند، این است كه كسی را كه صلاحیت حكومت داشته باشد، برای آنان مبعوث و یا معرفی نموده است. حكومت حضرت داوود(علی نبینا و آله و علیه السلام) در میان بنی اسرائیل، از نمونههای بارز عنایت خداوند به
1. حضرت علی(علیه السلام)؛ نهج البلاغه؛ ترجمه محمد دشتی؛) بیجا(: نشر مشرقین، 1379، ص92، خطبه 40.
انسانها است. حضرت داود هم پیامبر و هم دارای حكومت بود. خداوند متعال، آن حضرت را اینچنین مورد خطاب قرار داد: یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَه فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَاب؛(1) ای داوود ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم؛ پس میان مردم به حق داوری كن و زنهار از هوس پیروی مكن كه تو را از راه خدا گمراه میكند. در حقیقت كسانی كه از راه خدا به در میروند به [سزای] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند، عذابی سخت خواهند داشت. در این آیه شریفه، آن حضرت، به طور رسمی، به عنوان خلیفه خدا در روی زمین و جهت حكومت بر مردم معرفی شده است و مردم نیز موظف به اطاعت از او شدهاند. بعد از او نیز فرزندش، حضرت سلیمان به حكومت رسید.
قبل از به قدرت رسیدن حضرت داوود، پیامبری دیگر در میان بنیاسرائیل مبعوث گردید كه براساس برخی از روایات، نام او اشموئیل، كه در زبان عربی اسماعیل گفته شده است، میباشد.(2) از آنجا كه در آن زمان مردم آن دیار، تحت شكنجه و ظلم حاكمی مستبد قرار گرفته بودند، آن پیامبر بزرگوار مردم را به مبارزه با این حاكم ظالم دعوت كرد. آنان نیز آماده جنگ شده و از آن حضرت درخواست كردند تا سلطان یا امیری را برای ایشان معرفی كند تا در سایه اطاعت از او در این جنگ پیروز شده و حكومت حقّی را تشكیل دهند. آن پیامبر عظیم الشأن نیز در برابر اجابت درخواست آنان، از آنان قول گرفت كه حكومت كسی را كه از جانب خدا
1. ص (38)، 26.
2. العروسی الحویزی، الشیخ جمعه ؛ تفسیر نور الثقلین؛ چ4، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1373،ج1، ص245، روایت 972.
برای آنان معرفی میگردد، پذیرفته و از او اطاعت نمایند. اما به محض اینكه، طالوت به عنوان ملك و حاكم از سوی خدا معرفی گردید، همان افراد به بحث و جدل با پیامبر خویش پرداختند و در حكومت طالوت تشكیك كردند و اظهار داشتند: أَنَّى یَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَه مِّنَ الْمَال؛(1)چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آنكه ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او از حیث مال گشایشی داده نشده است!؟ آنان بر طالوت ایراد وارد ساختند كه وی شخص ثروتمندی نیست و لذا حق حكومت را نیز نخواهد داشت. در پاسخ به این ایراد گفته شد: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَه فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِى مُلْكَهُ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیم؛(2) در حقیقت خدا او را بر شما برتری داده و او را در دانش و [نیروی] بدنی بر شما برتری بخشیده است و خداوند پادشاهی خود را به هر كس كه بخواهد، میدهد و خدا گشایشگر داناست. بدین ترتیب به مردم آن دیار فهمانده شد كه آنچه لازمه چنین حكومتی است، توانایی فكری، علمی و بدنی است كه تمام این موارد در شخص طالوت جمع است و از این رو خداوند او را از میان بندگان خود برای حكومت بر بنی اسرائیل برگزیده است.
حاصل آنكه خداوند متعال برای افرادی كه در صدد احقاق حق خود و مبارزه با فساد بر میآیند، حاكمان شایسته را تعیین فرموده و حتی در مواقعی از آنان نام برده است. از سوی دیگر، این وظیفه بر گردن سایر افراد قرار داده شده است كه در صورت صدور احكام حكومتی از جانب
1. بقره (2)، 247.
2. بقره (2)، 247.
انبیا الهی، به آن فرامین گردن نهند و از آن بزرگواران اطاعت نمایند. بدین جهت اطاعت از فرستادگان الهی در حكم اطاعت خداوند دانسته شده است: مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه:(1)هر كس از پیامبر فرمان برد، در حقیقت خدا را فرمان برده است.
بنابراین، برقراری حكومت حقی كه احكام خدا را بشناسد، صادقانه برای اجرای این احكام تلاش نماید و در جهت رضایت خداوند گام بردارد، بهترین راه برای جلوگیری از مفاسد اجتماعی است. اما باید به این نكته توجه داشت كه هر حكومتی قائم به افراد محدودی است و در یك جامعه چند میلیونی، متصدی شدن میلیونها نفر از افراد آن جامعه امكان پذیر نخواهد بود؛ بلكه تعداد محدودی از افراد جامعه در قالب دولت و كارمندان دولت، كه این قبیل وظایف را بر عهده دارند، قرار میگیرند. از آنجا كه اعضای دولت و كارمندان آن، از میان خود مردم انتخاب میشوند، در صورتی كه فساد در جامعه رواج داشته باشد، در اعضای دولت كه از بطن همین جامعه به پا خاستهاند، نیز تأثیر خواهد گذاشت. به عنوان نمونه، در صورت عادت افراد جامعه به رشوه خواری، فردی كه از میان آنان انتخاب میشود نیز، حتی اگر در مقام وزارت باشد، به رشوهخواری خواهد پرداخت. نمایندگان مجلس چنین جامعهای نیز با اخذ رشوه، به وزیری رأی داده و یا وزیری را به استیضاح خواهند كشاند. مسلم است كه با وجود چنین حكومتی، مشكلات جامعه به حال خود باقی خواهد ماند.
تنها در صورتی جامعه رو به صلاح حركت خواهد نمود كه افراد نخبه و ممتاز شناخته شده، حكومت به آنان سپرده شود. بدین ترتیب، آنان صادقانه به مردم خدمت كرده، تا حد امكان از گسترش فساد در جامعه
1. نساء (4)، 80.
جلوگیری میكنند. بر كسی مخفی نیست كه این تعداد از افراد به قدر كافی در جامعه وجود ندارند و قدرت آنان در حال حاضر به آن اندازه نیست كه بتوانند در كل جامعه و در هر شهر و دیار و قصبهای، مانع از تحقق فساد گردند؛ به ویژه آنكه جامعه كنونی ایران با توطئههای مختلف جهانی برای ایجاد فساد مواجه است. بنابراین، تنها در صورتی میتوان به جلوگیری از فساد در جامعه امید داشت كه دولت صالح و شایستهای بر مسند امور قرار گیرد.
در صورتی كه حاكمی صالح و دولتی وظیفه شناس در رأس امور باشد، تنها قادر خواهد بود تا با بخشی از مفاسد در جامعه به مبارزه برخیزد. به همین دلیل خداوند متعال برای كامل نمودن لطف خود بر بندگان، قانون دیگری را نیز وضع كرده است تا جلوی فساد در جامعه گرفته شود. این قانون، همان قانون امر به معروف و نهی از منكر است كه حتی كودكان مكتبی نیز از آن اطلاع دارند، لیكن در جامعه، كمتر كسی به آن قانون عمل میكند. حتی كمتر كسی را میتوان یافت كه به وظیفه امر به معروف و نهی از منكر، به آن میزان كه در رسالههای عملیه نوشته شده است، عمل نماید.
علت به وجود آمدن چنین وضعیتی آن است كه در جامعه شرایطی را فراهم نمودهاند كه در آن، انجام اینگونه تكالیف كاری بیهوده قلمداد میشود. هم اینك فرهنگ جامعه را به فرهنگی مبدل ساختهاند كه در آن جامعه، خود امر به معروف، از منكَرات شمرده میشود. ترویج فرهنگ تساهل و تسامح و فرهنگ لیبرالیسم، آنچنان جامعه را تحت تأثیر
فرهنگ الحادی غرب قرار داده است كه امر به معروف و نهی از منكر، بیادبی و دخالت در كار دیگران محسوب میشود. متأسفانه در این جامعه، نه تنها آمرین به معروف و نهی كنندگان از منكر، محترم شمرده نمیشوند، بلكه به آنان اعتراض میشود و حتی آنان را ترور نیز مینمایند.
ترویج فرهنگ تساهل و تسامح، زمینه امر به معروف و نهی از منكر را در جامعه از بین خواهد برد. كسانی كه شعار مقدم بودن آزادی بر دین را مطرح مینمایند، به دنبال این هستند كه زمینهای فراهم شود كه كسی نتواند به عنوان وظیفه دینی، امر به معروف یا نهی از منكر نماید. تا روز قیامت، هر چه گناه در اثر ترویج این فرهنگ در جامعه انجام گیرد، بخشی از آن در نامه اعمال این افراد نوشته خواهد شد و اینان مورد لعن خدا قرار خواهند گرفت: وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَه وَلَهُمْ سُوءُ الدَّار؛(1) و كسانی كه پیمان خدا را پس از بستن آن میشكنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده، میگسلند و در زمین فساد میكنند بر ایشان لعنت است و بد فرجامی در سرای آخرت برای آنان است.
برای مبارزه با فساد در جامعه مراحل مختلفی وجود دارد. اولین گام، ارشاد كسانی است كه از ناپسند بودن یك عمل اطلاعی ندارند و نمیدانند كه اینگونه اعمال، به ضرر جامعه و خلاف مصلحت است. زمانی مصیبت بزرگ خواهد بود كه همان دستگاهی كه موظف به ارشاد است، خود وسیلهای برای گسترش فساد گردد و اجازه پخش نوارهای مبتذل را داده و نه تنها اجازه چاپ كتب گمراه كننده را صادر نماید، بلكه برای چاپ آن
1. رعد (13)، 25.
كتب، یارانه نیز اختصاص دهد. انتشار كتب گمراه كنندهای همچون كتب «كسروی» و توزیع رایگان آن در مدارس و دانشگاهها از جمله مواردی است كه با مشاهده آن كسی تردید نمیتواند بكند كه این گونه اعمال در جهت اشاعه فساد در جامعه صورت میپذیرد.
دومین گام در مسیر مبارزه با فساد، موعظه نمودن كسانی است كه علیرغم آگاهی از یك حكم، تحت تأثیر عوامل اجتماعی، دچار غفلت شده و برخلاف آن حكم عمل میكنند. چنین افرادی همواره تلاش میكنند تا خود را همرنگ جماعت كنند و به دنبال همان كارهایی بروند كه اكثریت افراد جامعه آن مسیر را میپیمایند. اولین اقدامی كه در مورد چنین افرادی میتوان انجام داد، این است كه از طریق موعظه و تذكر، آنان را از كار ناپسند باز داشت.
سومین مرحله جلوگیری از فساد، نهی كردن صریح است. در این مرحله باید در برابر اعمال ناشایست افراد، آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. چنین نهی كردنی باید همراه با اعمال مولویت و قدرت باشد. نهی از منكر تنها به این نیست كه از كسی با خواهش و تمنا خواسته شود كه عملی را ترك نماید، بلكه اساساً این گونه درخواستها نهی شمرده نمیشود. هم چنان كه امر به معروف نیز باید آمرانه باشد و خواهش و تمنا، هیچ گاه امر محسوب نمیگردد. لذا مراحل تذكر و موعظه، قبل از امر و نهی است و در صورتی امر به معروف و نهی از منكر مصداق پیدا میكند كه تذكر و موعظه مؤثر واقع نشود.
بنابراین، نهی از منكر آن است كه با مشاهده گناه از سوی كسی در جامعه، آمرانه به او تذكر داده شود. برای انجام چنین وظیفهای، باید شرایط فرهنگی جامعه بهگونهای باشد كه شخص مصلح بتواند به طور صریح و آمرانه، شخص خطاكار را نسبت به خطای خود آگاه نموده و او را
از ارتكاب آن عمل باز دارد. بر كسی پوشیده نیست كه در هر شرایطی نمیتوان اینگونه عمل نمود و در فضایی كه در حال حاضر، در اثر ترویج فرهنگ لیبرالیسم بر جامعه ما حاكم شده است، چنین كاری به آسانی میسّر نیست.
مطابق آیه شریفه فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّه یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الأَرْضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُم؛(1)پس چرا از نسلهای پیش از شما خردمندانی نبودند كه [مردم را] از فساد در زمین بازدارند جز اندكی از كسانی كه از میان آنان نجاتشان دادیم، مبتلا شدن اقوام پیشین به عذاب الهی، ناشی از فسادهایی بوده است كه در میان آنان رواج داشته است. برخی از مصادیق فساد شامل مختل نمودن امنیت جانی، مالی، ناموسی و هتك حرمت مؤمن میشود كه در مباحث گذشته به آنها اشاره شد. لیكن از آنجا كه در سایه تساهل و تسامح، تبلیغات مسموم ومغالطاتی در این زمینه صورت میگیرد، به طوری كه گاهی حقیقت امر بر برخی از افراد اهل فضل نیز مشتبه میگردد، لذا جا دارد به برخی از این مغالطات و پاسخ به آنها، به طور مختصر، اشاره شود.
برخی تصور مینمایند كه ضرورت برقراری امنیت جانی و ناپسند بودن آدمكشی به معنای تأیید همان مطلبی است كه در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است و بر اساس آن باید مجازات اعدام، به طور كلی، برچیده شود. اما باید به اینگونه افراد یادآوری شود كه مراد از ایجاد امنیت جانی در اسلام، تأمین امنیت برای نفوس پاك و افراد بیگناه است
1. هود (11)، 116.
و شخص جنایتكار باید از عقوبت عمل خود همواره خائف باشد تا جامعه روی امنیت را به خود ببیند. براساس آیه شریفه مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِی الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا؛(1)از این روی بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم كه هر كس، كسی را جز به قصاص قتل یا [به كیفر] فسادی در زمین بكشد، چنان است كه گویی همه مردم را كشته باشد، اقدام به قتل افراد در صورتی گناه محسوب میشود كه منجر به كشته شدن كسانی شود كه مرتكب هیچ گونه قتل و فسادی نشدهاند. همین قرآن، در آیات دیگری همچون آیه شریفه وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا؛(2) و هر كس عمداً مؤمنی را بكشد، كیفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم میگیرد و لعنتش میكند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است، مجازات قتل اشخاص بیگناه را عذاب دائم در آتش جهنم دانسته است. در اینگونه موارد باید چنین افرادی در این دنیا نیز به مجازات رسیده و قصاص شوند تا از این طریق حیات جامعه تضمین گردد: وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَه یَاْ أُولِیْ الألْبَاب؛(3) و اِی خردمندان شما را در قصاص زندگانی است. بنابراین، امنیت جانی در پرتو حكم قصاص و اجرای حدود الهی است و قرآن كریم، در مواردی كه فساد شدیدی جامعه را تهدید مینماید، مجازات كشتن افراد را تجویز میكند.
در مباحث حقوقی، از دو نوع مجازات سخن به میان میآید: 1ـ مجازاتهایی كه جهت اعمال آنها باید شاكی خصوصی وجود داشته
1. مائده (5)، 32.
2. نساء (4)، 93.
3. بقره (2)، 179.
باشد. به عنوان نمونه، اگر فردی مرتكب قتل عمدی شود، در صورت درخواست اولیای دم، حكم اعدام در مورد قاتل اجرا میشود و در صورتی كه آنان قاتل را عفو نمایند، این حكم در مورد او به اجرا درنمیآید. لیكن در مواردی، كسی حق عفو نداشته و نیازی نیز به شاكی خصوصی وجود ندارد. به عنوان نمونه، در مواردی كه حق الهی مطرح میباشد، مدعی العموم یا دادستان، حتی در صورت عدم وجود شاكی خصوصی، میتواند در برابر انجام آن عمل، درخواست مجازات كند. در صورتی كه شخصی مشروبات الكلی را سه مرتبه در ملاء عام بیاشامد و یا مرتكب اعمال منافی عفت شود ، در مرتبه چهارم باید حكم اعدام در مورد او به اجرا درآید. حتی در مورد برخی از اعمال زشت، باید در همان مرتبه اول، حكم اعدام اجرا شود.
اعدام كسانی كه مرتكب چنین اعمالی میشوند، براساس آیات قرآن كریم، نه تنها گناه شمرده نمیشود، بلكه بزرگترین مبارزه با فساد را شكل میدهد. بركت اجرای حدی از حدود الهی، به اندازهای است كه براساس برخی از روایات بركت آن از چهل شبانه روز نزول باران بیشتر است. در بخشی از روایت منقول از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: حَدٌّ یُقَامُ لِلَّهِ فِى الْأَرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحا؛(1) به پا داشتن حدی از حدود الهی در روی زمین، نیكوتر از باریدن باران در چهل شبانه روز است. بنابراین، قتل اشخاص بیگناه مورد مذمت قرار گرفته است، نه اعدام كسی كه مرتكب جنایت و یا گناهی شده است كه حد آن اعدام است.
از جمله گناهانی كه مجازات اعدام برای آن در نظر گرفته شده، محاربه است: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِى الأرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأرْض
1. الكلینی، محمد بن یعقوب؛ فروع الكافی؛ بیروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 7، ص 174 ، باب التحدید، روایت8.
ذَلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِى الآخِرَه عَذَابٌ عَظِیم؛(1) سزای كسانی كه با [دوستداران] خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد میكوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهتیكدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت. در عرف قرآن و ادبیات اسلامی، به كسی عنوان محارب اطلاق میگردد كه اقدام به جنایت مسلحانه نموده و از این طریق، با تهدید اسلحه، مال دیگران را به زور تصاحب نماید یا متعرض ناموس دیگران شود. در قوانین و مقررات رایج كشور نیز كسانی كه اقدام به ترویج مواد مخدر مینمایند، مفسد فی الارض شمرده میشوند. اینان مصداقی از مصادیق بارز كسانی هستند كه برای ترویج فساد در جامعه، تلاش میكنند. براساس این آیه شریفه، خداوند متعال برای مبارزه با فساد، چهار مجازات برای اینگونه افراد قرار داده است: دار زدن، قطع دست و پای آنان در جهت خلاف یكدیگر، تبعید و اخراج آنان از جامعه و یا كشتن آنان به هر طریقی كه مقدور است.
با توجه به نص این آیات شریفه، به خوبی مشخص میشود كه اسلام خشونتهای قانونی را به رسمیت میشناسد و نباید به این بهانه كه اسلام دین رحمت است، از اجرای این احكام خودداری ورزید. بنابراین، هر عملی كه حكم آن، مجازات اعدام باشد، از مصادیق فساد به شمار میرود و اجرای این چنین حكمی، مبارزه با فساد محسوب خواهد شد.
حاصل آنكه، خداوند متعال، برای مبارزه با فساد موجود در جوامع، انبیا را به سوی مردم فرستاد تا مردم را ارشاد نموده، در صورت فراهم
1. مائده (5)، 33.
بودن شرایط، یا همچون حضرت داوود و حضرت سلیمان(علی نبینا و آله و علیهما السلام)، خود، حكومت را به دست گیرند و یا همانند اشموئیل، از طرف خدا حاكمی را برای مردم تعیین كنند. از سوی دیگر، مسؤولیت امر به معروف و نهی از منكر نیز بر عهده تمام مردم گذاشته شده است تا زمینه برای حكومت افراد صالح فراهم شود. در روایتی از امام معصوم(علیه السلام)، این چنین بر این مطلب تأكید شده است: لَتَأمُرَنَّ بِالمَعرُوفِ وَ لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ أو لَیَستَعمِلَنَّ عَلَیكُم شِرارُكُم فَیَدعُوا خِیارُكُم فَلایُستَجابُ لَهُم؛(1) البته، یا امر به معروف و نهی از منكر خواهید كرد و یا خداوند بدترین افراد را از میان شما بر شما مسلط خواهد ساخت. آنگاه هر چه خوبان امت دعا و تضرع كنند، به استجابت نخواهد رسید.
از آنجا كه نقل داستان و سرگذشت اقوام پیشین، درسهای آموزندهای را در پی دارد، لذا در قرآن كریم داستانهای فراوانی نقل گردیده است. بخشی از این حكایات، در مورد قوم بنی اسرائیل میباشد. تعداد زیادی از افراد این قوم گرفتار معصیت الهی شده و مستقیماً به انجام امور خلاف اقدام نمودند. این عده علیرغم ممنوع شدن صید ماهی در روزهای شنبه، در این روز تور به آب میانداختند و در روز بعد ماهیان را صید و از آب خارج میكردند. آنان از این طریق، تصمیم داشتند تا خداوند را فریب دهند، غافل از آنكه خداوند متعال نسبت به درون آنان آگاهی دارد. عدهای دیگر از افراد همین قوم، به نصیحت و اندرز معصیت كاران
1. الكلینی، محمد بن یعقوب؛ فروع الكافی؛ بیروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5، ص 59 ، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، روایت 3.
پرداخته و به آنان گوشزد مینمودند كه با اینگونه اعمال، زمینه عذاب الهی بر آنان فراهم میشود. لیكن نصیحتهای آنان ثمری نبخشید و نافرمانی خداوند هم چنان تداوم یافت. در میان این گروهها، گروه دیگری حضور داشت كه نصیحت كنندگان را موعظه مینمود، تلاش آنان را بینتیجه قلمداد میكرد و اظهار میداشت: لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا؛(1) برای چه قومی را كه خدا هلاككننده ایشان است یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد كرد، پند میدهید. اما آن گروه كه به نصیحت خطاكاران میپرداخت، پاسخ میداد: مَعْذِرَه إِلَی رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُون؛(2) تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد و شاید كه آنان پرهیزگاری كنند. براساس این بخش از آیه، این افراد احتمال عدم تأثیر نصیحتهای خود را میدادند، لیكن برای آنكه در نزد خدا عذری داشته باشند، به این عمل خود ادامه میدادند. علاوه بر اینكه آنان یقین نداشتند كه تلاششان بیثمر باشد، بلكه این احتمال وجود داشت كه در میان آن افراد خاطی، كسانی یافت شوند كه تحت تأثیر این موعظهها قرار گرفته و عمل ناشایست خود را ترك نمایند. سرانجام پس از مدتی عذاب الهی بر آنان نازل گردید و افراد خطاكار و كسانی كه وظیفه امر به معروف و نهی از منكر را ترك نموده بودند، به جزای اعمال خود رسیدند.
ترك امر به معروف و نهی از منكر تا آن حد، حائز اهمیت است كه براساس برخی از روایات، صد هزار نفر از افراد قوم حضرت شعیب(علی نبینا و آله و علیه السلام) به عذاب الهی گرفتار آمدند كه تنها چهل هزار نفر از آنان، از كسانی بودند كه خود، اقدام به انجام اعمال فاسد مینمودند. شصت
1. اعراف (7)، 164.
2. اعراف (7)، 164.
هزار نفر دیگر، از كسانی بودند كه نهی از منكر را رها و این افراد را به حال خود واگذار كرده بودند.(1) تنها، كسانی از این عذاب الهی جان سالم به در بردند كه در هیچ شرایطی دست از امر به معروف و نهی از منكر برنداشته و به وظیفه خود عمل نمودند. بنابراین، در هر جامعهای، كسی كه گناهی را مشاهده نماید و اقدام به نهی از منكر نكند، در گناهِ مرتكبِ آن خطا، شریك خواهد بود و همچون او عذاب الهی را خواهد چشید.
1. الكلینی، محمد بن یعقوب؛ فروع الكافی؛ بیروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5، ص 56 ، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، روایت 1.