بخش چهارم: صلاح و فساد از دیدگاه‌های مختلف

 

بخش چهارم

 

صلاح و فساد از

دیدگاه‌های مختلف

 

 

 

مروری بر مباحث گذشته

پیش از این، مباحثی در ارتباط با اصلاح، افساد، صلاح و فساد از دیدگاه قرآن كریم مطرح گردید. در ابتدا در مورد مفهوم واژه اصلاح سخن به میان آمد و این نتیجه به دست آمد كه این مفهوم، از واژه صلاح، كه در مقابل فساد قرار دارد، گرفته شده است. سپس با استفاده از مصادیق یقینی و هم‌چنین موارد استعمال اصلاح در قرآن كریم، تعریفی از صلاح و فساد ارائه گردید و ملاك صلاح و فساد مورد بررسی قرار گرفت. در نهایت، این نتیجه حاصل شد كه موجودی صالح شمرده می‎شود كه با حفظ كمالات خود، در مسیر تكامل گام برداشته و به غایت و هدفی كه منظور از وجود اوست، نایل آید. در این صورت به چنین وضعیت و شرایطی، صلاح اطلاق می‎گردد، كسانی كه چنین شرایطی را برای این موجود فراهم می‎كنند، اصلاح‎گر شمرده می‎شوند و آن‌چه كه موجب رسیدن این موجود به كمالش می‎شود، «مصلحت» نامیده می‎شود. در مقابل، اگر موجودی در وضعیتی قرار گیرد كه نتواند كمالات خود را حفظ نماید و در مسیر تكامل گام بردارد، به چنین وضعیت و شرایطی فساد اطلاق می‎گردد، كسانی كه چنین شرایطی را فراهم ساخته‎اند، مُفسد شمرده می‎شوند و آن‌چه كه آن موجود را از رسیدن به كمال باز می‎دارد، «مفسده» نامیده می‎شود.

پس از آن، با توجه به آیاتی از قرآن كریم، عوامل ایجاد فساد در جامعه و راه‌های مقابله با آن مورد بررسی قرار گرفت و مشخص گردید كه ابتدا باید به ارشاد و تعلیم جاهل پرداخت و سپس به موعظه و تنبیه غافل اقدام ورزید و در نهایت، باید برای دفع و رفع فساد از جامعه، به سراغ عالی‎ترین مرحله امر به معروف و نهی از منكر و تشكیل حكومت حق رفت. در این صورت، كسانی كه به وظایف خود عمل كنند و این امر خطیر را به سرانجام رسانند، اصلاح‎گر و طبعاً كسانی كه برخلاف آن رویه عمل كنند، مُفسد شمرده می‎شوند.

 

نسبی‎گرایی، زمینه‎ساز پذیرش تعریف‌های مختلف از صلاح و فساد

یكی از مباحث حائز اهمیت در تعیین ملاك صلاح و فساد، پذیرش یا عدم پذیرش یك هدف مطلوب مطلق در بحث از فلسفه ارزش‌ها می‎باشد. برخی معتقدند كه انسان از چنین هدفی برخوردار است و باید جهت نیل به آن تلاش كند. اما برخی دیگر بر این اعتقادند كه نمی‎توان هدف مطلوب مطلقی را برای تمام انسان‌ها معرفی كرد. این اندیشه كه هم‎اینك در غرب دارای گرایش غالب می‎باشد، با مسأله نسبی‎گرایی در ارتباط است. با ترویج گرایش‌‌های لیبرالی و افكار انسان‌مدارانه و فردگرایانه، دیگر جایی برای تعریف هدف مطلوب مطلق باقی نخواهد ماند. از این رو، هرگاه نسبی‌گرایان دم از اصلاح و افساد برمی‎آورند، تنها به تعریف خود از این دو واژه توجه دارند.

به عبارت دیگر، براساس تفكر رایج در غرب، هر مكتبی می‎تواند برای خود تعریف خاصی از این دو واژه ارائه دهد. گاهی ممكن است كه

عملی در یك مكتب اصلاح و در مكتب دیگر افساد به شمار آید. اما براساس بینش صحیح اسلامی، انسان دارای هدف مطلوب مطلق است و اصلاح و افساد، همواره از تعریف مشخصی برخوردارند. بدین ترتیب، هرگاه حركتی رو به صلاح باشد، آن حركت، حركتی اصلاحی خواهد بود، خواه دیگران آن را اصلاح و خواه افساد تلقی نمایند و هرگاه حركتی رو به فساد باشد، آن حركت، افساد خواهد بود، خواه دیگران آن را افساد و خواه اصلاح تلقی نمایند. اصلاح یا افساد تابع هوس و سلیقه اشخاص نیست، بلكه تابع آن هدف مطلوب و مطلقی است كه خلقت جهان آفرینش، ارسال رُسُل، انزال كتب و سایر موهبت‌های الهی در راستای تحقق آن می‎باشد.

هدف از خلقت تمام هستی، هدایت بشر می‎باشد. هرچه كه در این مسیر قرار گیرد و انسان را در رسیدن به این هدف یاری رساند، اصلاح و هرچه كه انسان را از این مسیر دور كند، افساد شمرده خواهد شد. همین معنای واقعی از افساد، قبل از خلقت انسان، برای ملائكه نیز قابل پیش‎بینی بود. از این رو، آنان به محض مطلع شدن از خلقت انسان در روی زمین و جانشینی او از سوی خداوند، از خداوند متعال سؤال كردند: أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَك؛(1) آیا بر زمین كسی را می‏گماری كه در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آن‌كه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه می‏كنیم و به تقدیست می‏پردازیم. بنابراین، وقوع افساد، با تعریف و واقعیت مشخصی، برای ملائكه قابل پیش‎بینی بوده است.


1. بقره (2)، 30.

كسانی ممكن است از روی اشتباه یا برای اغفال دیگران، ادعای اصلاح‎گری كنند، لیكن معنای مورد نظر آنان از اصلاح، قابل تطبیق با اصلاح واقعی نباشد. قرآن كریم در مورد چنین كسانی می‎فرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ یَشْعُرُون؛(1) و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مكنید می‏گویند ما خود اصلاحگریم. به هوش باشید كه آنان فسادگرند، لیكن نمی‏فهمند. براساس این آیه شریفه، منافقین، همواره ادعای اصلاح در روی زمین را مطرح می‎كنند، در صورتی كه مفسد واقعی همین افراد هستند. بنابراین، یك صلاح و فساد واقعی در جهان وجود دارد كه ممكن است كسانی در تشخیص آن دو، دچار اشتباه شوند و به جای حركت در مسیر اصلاح واقعی، به افساد روی آورند.

مبانی فكری نسبی‎گرایانه در غرب، نسبی‌گرایان را به این سو كشانده است كه صلاح و فسادی ورای خواست و اراده افراد وجود ندارد. در واقع، صلاح همان است كه مردم خواهان آن هستند و فساد همان است كه مردم از آن پرهیز می‎كنند. اما براساس تعالیم انبیا الهی، تنها، روشی كه از سوی پیامبران آورده شده است، برحق می‎باشد و هر چه كه مخالف آن باشد، باطل محسوب خواهد گردید: فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُون؛(2) این است ‏خدا پروردگار حقیقی شما و بعد از حقیقت جز گمراهی چیست؟ پس چگونه [از حق] بازگردانیده می‏شوید؟


1. بقره (2)، 11 و 12.

2. یونس (10)، 32.

حاصل آن‌كه، از نظر قرآن كریم اصلاح و افساد واقعی وجود دارد و پذیرش افكار پلورالیستی (تكثرگرایی) و نسبی‎گرایی در حوزه ارزش‌ها، به معنای نفی آن دو خواهد بود. براساس دیدگاه رایج در غرب، كه مبتنی بر افكار پلورالیستی است، هر كس یا گروهی می‎تواند برای خود، تعریف خاصی از اصلاح و افساد داشته باشد. در این صورت در یك جامعه چندین میلیونی، نمی‎توان یك اصلاح مطلوب مطلق را تعریف نمود. اصلاح در نزد یك گروه، همان خواهد بود كه آن گروه خواهان آن است و در نزد گروه دیگر آن چیزی خواهد بود كه برای آن گروه مطلوبیت دارد.

البته باید به این نكته نیز توجه داشت كه به سبب معصوم نبودن تمام انسان‌ها و وجود گرایش‌های منفی در میان بسیاری از آنان، كسانی باید در جهت جلوگیری از افساد این عده تلاش كنند. اینان همان كسانی هستند كه به عنوان مصلحان جامعه شناخته می‎شوند و حركت آنان، حركتی اصلاح‎طلبانه تلقی می‎گردد. آیه شریفه أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون؛(1) زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد، به این مطلب اشاره دارد كه تا آن دوران، همواره در روی زمین، فساد وجود خواهد داشت و در نهایت، صالحان، اختیار را از دست فاسدان خارج خواهند كرد. بنابراین، تا قبل از آن زمان یا فاسدان به طور مطلق اختیارات را در دست دارند و یا آن‌كه صلاح و فساد به هم آمیخته است. صلاح مطلق زمانی به دست خواهد آمد كه جامعه بشری از رشد كافی برخوردار باشد و آن زمان، زمانی جز دوران ظهورِ تنها منجی عالم بشریت نیست.


1. انبیا (21)، 105.

تحقق منافع مادی، ملاك صلاح و فساد در اندیشه دنیاپرستان

هم اینك مناسب خواهد بود كه با استفاده از آیات دیگری از قرآن كریم، به دیدگاه كسانی اشاره شود كه این برداشت صحیح از صلاح و فساد را مردود شمرده و خود، معنایی دیگر از این دو واژه ارائه می‎دهند. انسان‌های خودپرست، صلاح و فساد را تنها در تحقق منافع خود و لذت‌های زودگذرِ حاصل از شرایط اجتماعی دانسته و غیر از آن، مصلحت و صلاحی برای جامعه قایل نیستند. متأسفانه، این اندیشه دنیاپرستانه، در حال حاضر، گرایش غالب در جهان غرب بوده و در كشورهای پیشرفته، تمام تلاش‌ها در جهت دست یافتن به منافع شخصی صورت می‎گیرد. از این رو، علی‎رغم مرگ میلیونها انسان بر اثر گرسنگی، همواره مقادیر فراوانی از محصولات كشاورزی به دریا ریخته شده و یا سوزانده می‎شود تا قیمت آن‌ها در بازار ثابت مانده یا افزایش یابد.

برخی از سرمایه‎داران، برای حفظ سود شخصی خود، به راحتی می‎پذیرند كه برای حفظ قیمت‌ها، مقدار زیادی از كالاهای خود را از بین برده و یا به تولید كالاهایی بپردازند كه جز ضرر برای افراد جامعه، ارمغانی دیگر به همراه ندارد. تولید این‎گونه كالاها در این جوامع آزاد بوده و حتی از طریق رسانه‎های جمعی، برای كالاهای آنان، تبلیغ نیز صورت می‎گیرد. از مسایل عجیب در دنیا این است كه گاهی سردمداران این كشورها با صراحت اعتراف می‎نمایند كه آنان تنها به منافع خود می‎اندیشند و نگران جامعه خود و به خصوص نگران كشورهای دیگر نیستند.

در شرح حال انیشتین آمده است كه پس از كشف انرژی اتمی توسط وی، سردمداران آمریكا در صدد برآمدند تا از این انرژی در جهت

ساختن سلاح اتمی استفاده كنند. وی همان زمان به آنان هشدار داد كه در صورت اقدام به این عمل، نسل بشر مورد تهدید قرار خواهد گرفت. در همان زمان عده‎ای از سران آمریكا، این كلام انیشتین را خلاف منافع خود دانسته و با آن مخالفت نمودند.(1) این گونه افراد، غیر از منافع مادی خود، صلاح و فسادی برای جامعه قایل نیستند و حاضرند تمام جامعه انسانی به نابودی كشیده شود، لیكن منافع مادی آنان به خطر نیفتد.

به هر حال، در طول تاریخ همواره كسانی وجود داشتند كه تنها به منعفت شخصی خویش می‎اندیشیدند و هرگاه از صلاح و اصلاح دم می‎زدند، به دنبال این بودند كه در جامعه شرایطی تحقق یابد كه سود بیشتری را عاید آنان نماید. مصلحت از دیدگاه این افراد، شرایطی است كه زمینه سوء استفاده و بهره برداری بیشتر ایشان را فراهم نماید. لیبرالیسم ریشه در همین اندیشه دارد؛ چرا كه براساس آموزه‎های این تفكر، افراد باید در انجام دادن هر كاری آزاد باشند و مسؤولیتی نیز در برابر زیان‎های ناشی از اعمال آن‌ها وجود نداشته باشد. البته طرفداران این تفكر می‎پذیرند كه در صورتی كه فساد اجتماعی به حدی رسد كه خود آن‌ها را هم تهدید نماید، باید از آن جلوگیری كرد و در این مواقع باید قانون در امور جامعه دخالت كند.

 

صلاح و فساد از دیدگاه فرعون و فرعونیان

قرآن كریم سرگذشت بسیاری از اقوام گذشته یا افراد و گروه‌هایی را كه دارای چنین طرز تفكری بوده‎اند، نقل می‎نماید. سرگذشت فرعون و قوم


1. والنتین، آنتونینا؛ رنجهای آلبرت اینشتین؛ ترجمه هوشنگ گرمان؛ تهران: نشر دانش امروز، چ2، 1371، ص315.

او از بارزترین نمونه‎هایی است كه قرآن از آن یاد می‎كند. از این رو، خداوند متعال هنگام نقل داستان فرعون، به پیامبر خود ‎فرمود: فَانظُرْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَه الْمُفْسِدِین؛(1) پس ببین فرجام مفسدان چگونه بود. از این طریق، خداوند سرانجام كار مفسدین را به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نشان داد. قرآن كریم در مقام بیان فساد فرعون می‎فرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِى الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَه مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِى نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِین؛(2) فرعون در زمین برتری‎جویی كرد و اهل آن را به گروه‌های مختلفی تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی می‎كشاند، پسرانشان را سر می‎برید و زنانشان را (برای كنیزی و خدمت) زنده نگه می‎داشت. او به یقین از مفسدان بود.

فرعون و فرعونیان رژیمی طبقاتی را در مصر بر سر كار آورده بودند. در واقع، در آن زمان ساكنین مصر به سه دسته تقسیم می‎شدند: دسته‎ای از ایشان درباریان و اطرافیان فرعون بودند كه او را به عنوان خدا و معبود معرفی كرده و مردم را وادار می‎ساختند تا از فرعون اطاعت نموده و در برابر او سر بر سجده قرار دهند. قرآن كریم از این دسته از افراد كه از سردمداران حكومت فرعون بوده و همه گونه امكانات برای استثمار دیگران، در اختیار آنان بود، با تعبیر «الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْن»(3) یاد نموده است. گروه دوم، مصریانی بودند كه گروه اول از آنان بهره‎كشی ‎نموده، آنان را به استثمار خود در می‎آوردند. گرچه این افراد از شهروندان مصر محسوب می‎شدند، لیكن تحت سیطره اقلیت سلطه طلب و حاكم


1. اعراف (7)، 103.

2. قصص (28)، 4.

3. اعراف (7)، 109

قرار داشتند. سومین گروه نیز مهاجرانی به نام بنی اسرائیل بودند كه از زمان حضرت یوسف(علی نبینا و آله و علیه السلام) و پس از مهاجرت برادران او به مصر و سكونت در آن‌جا، جمعیت آنان رو به فزونی نهاد.

هرچند كه حضرت یوسف مدت‌ها حاكم مصر بود و حضرت یعقوب (علی نبینا و آله و علیه السلام) و فرزندان دیگر او هم به مصر آمده و در آن‌جا ساكن شدند و پس از مدتی جمعیت آنان گسترش یافت، لیكن آنان نسبت به شهروندان مصری، اقلیتی بیگانه و مهاجر به شمار می‎رفتند. وضع این اقلیت بدتر از دیگران بود و سایر گروه‌ها از آنان بیگاری ‎كشیده و با آن‌ها مانند برده رفتار می‎كردند. حضرت موسی(علیه السلام) در هنگام خطاب به فرعون، بر این مطلب مهر تأیید زده است: وَتِلْكَ نِعْمَه تَمُنُّهَا عَلَىَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِى إِسْرَائِیل؛(1) و [آیا] این‌كه فرزندان اسرائیل را بنده [خود] ساخته‏ای، نعمتی است كه منتش را بر من می‏نهی!؟ مدت‎های مدیدی، بنی اسرائیل در نهایت بدبختی و تحت سلطه فرعونیان زندگی می‎كردند و لذا با تضرع و زاری فراوان در درگاه الهی، از خداوند خواستند تا آنان را از ظلم فرعونیان نجات دهد. سرانجام، حضرت موسی به پیامبری مبعوث گردید تا فرعون را به یكتا پرستی دعوت نماید و مردم را از زیر یوغ او نجات دهد.

فرعونیان در مواجهه با آن حضرت، مانع از ورود او به كاخ فرعون شدند، لیكن سرانجام، پس از مدتی، با تدبیر الهی به كاخ فرعون راه پیدا كرد و رسالت خود را به فرعون ارائه نمود. پس از آن‌كه فرعون از آن حضرت خواست تا حجتی بر ادعای خود اقامه نماید، آن حضرت به ذكر


1. شعراء (26)، 22.

دلایل و معجزات خود پرداخت و به فرعون ثابت نمود كه فرستاده خداوند است. كسانی كه در دربار فرعون حضور داشتند، با مشاهده این صحنه‎ها دچار تزلزل شدند و احتمال دادند كه حق با حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) باشد. از این رو، جلسه‎ای خصوصی برای مشورت تشكیل دادند و در این مورد به بحث و گفتگو پرداختند: فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى؛(1) [ساحران] میان خود درباره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند. برخی از درباریان فرعون پیشنهاد قتل آن حضرت را دادند، برخی دیگر او را سزاوار تبعید دانستند و برخی نیز خواهان رها نمودن آن حضرت بودند.

در دربار فرعون فردی نیز به نام «مؤمن آل فرعون» حضور داشت كه به منظور خدمت به بنی اسرائیل وارد دربار فرعون گردید و در این مدت تقیه نموده و ایمان خود را اظهار نكرد. در آن جلسه مشورتی، مؤمن آل فرعون با كشتن حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) مخالف ورزید و برای درباریان، استدلالات مفصلی را ارائه نمود كه جریان مفصل آن در سوره مباركه غافر آمده است. در پاسخ به استدلال او، گروه سودپرستی كه اطراف فرعون را احاطه كرده بودند و سیاست‎مدار و مغز متفكر دربار فرعون به شمار می‎رفتند، اظهار داشتند: أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ وَیَذَرَكَ وَآلِهَتَك؛(2) آیا موسی و قومش را رها می‏كنی تا در این سرزمین فساد كنند. از نظر آنان، آن حضرت برای فساد بر روی زمین تلاش می‎كند و سرانجام جامعه را به سمت انحطاط سوق خواهد داد: قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم


1. طه (20)، 62.

2. اعراف (7)، 127.

بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِكُمُ الْمُثْلَی؛(1) قطعا این دو تن[موسی و هارون] ساحرند [و] می‏خواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان بیرون كنند و آیین والای شما را براندازند. براساس این آیه شریفه، آنان معتقد بودند كه رژیم آنان ایده‎آل است و بهترین روش، همان شیوه طبقاتی است كه در جامعه آنان وجود دارد. آنان از این وحشت داشتند كه آن حضرت، زندگی عادی آنان را بر هم زده و مردم تحت سلطه آنان را از اختیارشان درآورد. از این رو، برای خنثی نمودن عمل آن حضرت، چاره‎اندیشی نمودند.

اطرافیان فرعون به جهت آن‌كه نسبت به از دست دادن موقعیت خود در هراس بودند، به وسوسه كردن فرعون پرداختند و از او خواستند تا آن حضرت و اطرافیان او را به حال خود رها نكند؛ چرا كه احتمال دارد عده‎ای از بنی اسرائیل را اطراف خود جمع كرده و زمینه حركتی را در مصر فراهم نماید. آنان معتقد بودند كه آن حضرت و قوم او، در صورتی كه به حال خود رها شوند، اقدام به فساد در جامعه خواهند نمود و زمینه اصلاح جامعه از بین خواهد رفت. از نظر چنین متفكران اصلاح طلبی، خدا پرستی و نجات عده‎ای مظلوم از دست ستم‎كاران فساد محسوب می‎گردید. در نهایت، فرعون اظهار داشت: ذَرُونِى أَقْتُلْ مُوسَی وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّى أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَكُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(2) مرا برای كشتن موسی به خود واگذارید و او پروردگارش را بخواند (تا او را نجات دهد) زیرا من می‏ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد برپا كند. براساس این آیه، دلیلی كه


1. طه (20)، 63.

2. غافر (40)، 26.

فرعون برای كشتن آن حضرت ارائه كرد، این بود كه از منحرف نمودن دین مردم یا برپا شدن فساد توسط آن حضرت واهمه داشت.

 

صلاح و فساد در اندیشه حضرت موسی

همان‎گونه كه فرعون و فرعونیان ادعای مبارزه با فساد را مطرح و خود را اصلاح طلب معرفی می‎نمودند، در مقابل آنان نیز حضرت موسی بارها شعار اصلاح‎طلبی را مطرح فرمود و برای تحقق آن از هیچ تلاشی دریغ ننمود. حتی در جریان آن چهل روزی كه حضرت موسی به كوه طور دعوت شد، برادرش، هارون را خلیفه خود قرار داد و به او سفارش‌هایی كرده و فرمود: اخْلُفْنِی فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِین؛(1) در میان قوم من جانشینم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و از راه فسادگران پیروی مكن. از جمله سفارش‌های حضرت موسی به برادرش این بود كه در میام قوم خود به اصلاح‎گری پرداخته و از راه مفسدان پیروی ننماید.

واضح است كه مراد آن حضرت از صلاح و فساد، با برداشتی كه فرعون و درباریان او داشتند، كاملاً متفاوت بود و هرگز آنان از این دو واژه یك معنا را اراده نمی‎كردند. از نظر فرعون و اطرافیان او، دعوت به توحید و رفع ظلم از مردم مظلوم و ستم‎دیده و نیز محروم شدن فرعونیان از بیگاری و بهره كشی از بنی اسرائیل، فساد محسوب می‎گردید. بنابراین، از نظر آنان، برای جلوگیری از این فسادها، لازم بود تا آن حضرت به قتل رسد. حاصل آن‌كه صلاح و فساد در عرف


1. اعراف (7)، 142.

فرعونیان دارای یك معنا و در عرف حضرت موسی و عرف الهی دارای معنایی كاملاً متفاوت و متغایر است.

 

اصلاحات آمریكایی در ادامه روند اصلاحات فرعونی

براساس تعریف صحیحی كه از صلاح و فساد ارائه گردید، همانند هر موجودی، جامعه انسانی نیز دارای كمالاتی است كه اساساً هدف از تشكیل جامعه، پیدایش سیر تكاملی به سوی آن كمالات می‎باشد. انسان‌ها در سایه زندگی اجتماعی، به كمال نهایی خود كه قرب به خداوند است، نایل می‎آیند. هر چه كه انسان را در راه رسیدن به این هدف كمك كند، صلاح و مصلحت، و هر چه كه انسان را از خداپرستی، آشنا شدن با معنویات، قرب به خداوند متعال و كمالات انسانی دور كند، فساد و مفسده محسوب می‎گردد.

این تعریف از صلاح و فساد، مورد پذیرش همگان نمی‎باشد. اصلاحاتی كه امروزه در جامعه مطرح می‎باشد و آمریكا نیز از آن دم می‎زند و نگران آن است كه مبادا حركت اصلاح طلبانه‎ای كه طی چند سال اخیر در كشور ما آغاز شده است، به بن بست برسد و تداوم نیابد، با این تعریف سازگار نمی‎باشد. بر كسی پوشیده نیست كه آمریكا از اصلاحاتی حمایت خواهد كرد كه فرعون از آن طرفداری می‎كرد. مسؤولین آمریكا از همان فسادی در هراسند كه فرعونیان از آن در هراس بودند. فرعونیان، باز داشتن مردم از بت پرستی، دعوت به سوی خدا پرستی و رهانیدن مظلومان از چنگال ظالمان را فساد می‎شمردند. امروزه نیز اصلاحات مورد نظر آمریكا، همان اموری است كه به تأمین منافع آن كشور كمك نماید. تنها راه چنین اصلاحاتی نیز در حال حاضر

مبارزه با دین‎داری و اسلام است. سران آمریكا بارها و بارها, با صراحت و گاهی با كنایه و تعبیرات مختلف، بر این مطلب مهر تأیید زده‎ و اسلام را در كشورهای اسلامی، به خصوص در خاورمیانه و ایران، مانع تحقق منافع خود معرفی نموده‎اند. از نظر آنان اصلاحات به معنای از بین بردن اسلام است و لذا به اصلاحاتی در ایران دل‎خوش كرده‎اند كه مبارزه با دین و نابود كردن ارزش‌های اسلامی را هدف قرار دهد.

كسانی نیز در داخل همین كشور كه یا مزدور آمریكا هستند و یا فریفته سخنان سران آمریكا شده‎اند، تصور می‎كنند كه با اجرای برنامه‎های آمریكایی، جامعه به سمت صلاح پیش رفته و رونق می‎گیرد؛ غافل از آن‌كه در كشورهایی مثل تركیه كه سرسپردگی كامل خود را به آمریكا نشان داده‎اند، نه تنها نفعی از آن نبرده‎اند، بلكه روز به روز اقتصاد آنان رو به ورشكستگی نهاده و با تورم‌های هزار درصدی مواجه شده‎اند. اصلاحات آمریكایی در تركیه، آن كشور را بدان حد خوار و ذلیل ساخته كه ناچار است برای تعمیر تانك خود نیز، برای صهیونیست‌ها دریوزگی كند. اصلاحات آمریكایی برای ایران اسلامی همان چیزی را به ارمغان خواهد آورد كه برای كشورهایی نظیر تركیه به ارمغان آورده است.

 

حقیقت اصلاحات دینی

كسانی كه در حال حاضر بحث اصلاحات دینی را پیش كشیده‎اند، باید مراد خود را از این‎گونه اصلاحات مشخص نمایند؛ در صورتی كه مراد، اصلاحاتی باشد كه براساس دین شكل می‎گیرد، بدون تردید مورد پذیرش ما نیز خواهد بود. براساس این معنا از اصلاحات، مفروض این است كه هدف مقدسی وجود دارد كه دین مبین اسلام، راه رسیدن به

آن را نشان داده است. ممكن است كسانی در درون جامعه اسلامی از این مسیر منحرف گشته، از دین فاصله بگیرند. در این‌جا باید برای اعمال تغییرات در جامعه تلاش كرد تا آن هدف دین تأمین گردد. این‎گونه اصلاحات، كه در نقطه مقابل اصلاحات آمریكایی است، از وظایف یكایك مسلمین شمرده می‎شود.

 

اما گاهی مراد از اصلاحات دینی، اصلاح بر دین است، همان گونه كه بعد از رنسانس نیز پروتستان‌ها با همین بهانه و به اسم زدودن انحرافات از دین، دست به اصلاحات دینی زدند. در این صورت، باید مراقب بود كه عده‎ای با این بهانه، ارزش‌های دینی را از جامعه نزدایند. یهودیان و مسیحیان، انحرافات زیادی وارد دین خود كردند و حتی در مورد اسلام نیز، در برخی از جوامع، پیرایه‎هایی به دین بسته شده است و تفاسیری انحرافی از این دین ارائه گردیده است؛ از این رو باید در اصلاح این قبیل موارد تلاش كرد. لیكن باید قبل از هر امر دیگری، معرفت صحیح دینی را به دست آورد. لازمه پاسخ‎گویی به این‎گونه بدعت‌ها آن است كه بتوان مسایل اساسی دین را با یك شیوه واحد به دست آورد.

به عبارت دیگر، در هنگام سؤال از وجود یا عدم وجود خدا، تنها یك جواب می‎توان ارائه داد و آن، وجود خداست. در پاسخ به سؤال از واحد یا كثیر بودن خدا نیز تنها می‎توان، به واحد بودن خدا معتقد بود. هم چنین در زمانی كه سؤال از وجود وحی و حقیقت آن می‎شود، تنها جواب صحیح این است كه این امر حقیقت دارد و وحی چیزی جز رابطه‎ای واقعی بین انسان و خدا نیست. در هنگام سؤال از عصمت یا عدم

عصمت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیه السلام) نیز، تنها می‎توان حكم به عصمت آنان داد. در صورتی كه اصلاحات دینی، به معنای پایبندی به جواب‌های صحیح این قبیل سؤالات اساسی باشد، مورد پذیرش ما نیز خواهد بود و باید تلاش كرد تا هرگونه انحرافِ از این مسیر را از جامعه زدود.

در صورت اعتقاد به پلورالیسم معرفتی و قرائت‌های مختلف از دین، هیچ یك از سؤالات اساسی فوق، پاسخی واحد نخواهد داشت. در این حالت، هر كس، از اسلام تعریف خاصی را ارائه خواهد داد و تا سخن از اصلاحات دینی به میان می‎آید، بحث قرائت‌های مختلف پیش می‌آید و قرائت هر شخص از دین معتبر شناخته می‏شود. زمانی كه مقام معظم رهبری، بحث اسلامی شدن دانشگاه‎ها را عنوان می‎كند، برخی از مسئولین كشور، با طرح همین مباحث، كه ریشه در نسبی‎گرایی دارد، از عمل به این رهنمودها طفره می‎روند.

بنابراین، تنها در صورتی می‎توان از اصلاحات صحیح دینی سخن به میان آورد كه یك معرفت دینی واحد وجود داشته باشد. البته، این كلام تنها در مورد مسایل اساسی اسلام صحیح خواهد بود؛ چرا كه در این‎گونه مسایل، از طرق مختلفی نظیر نص قرآن، خبر متواتر و خبر واحد معطوف به قراین قطعی، می‎توان به نظر قطعی اسلام پی‌برد. اما در مسایل فرعی، پاسخ‌های ظنی نیز كفایت می‎كند، زیرا به دلیل عدم دسترسی به امام معصوم(علیه السلام)، نمی‎توان به احكام قطعی دست یافت. در این‎گونه موارد كه مجتهدین، در فتاوای خود اختلافاتی دارند، اختلاف قرائت‌ها مورد قبول است. البته در همین‎گونه مسایل نیز تنها نظرات و

اختلافات صاحب نظران پذیرفته می‎شود، نه هر كس كه از خود نظری ارائه می‎دهد.

حاصل آن‌كه برای هرگونه اصلاح دینی، باید قرائت معتبری از دین را پذیرفت تا بتوان با آن، صلاح و فساد را از یكدیگر تمییز داد. در صورتی كه كسانی تلاش كنند تا دین را بر طبق خواست افراد تعریف نمایند، دیگر، آن عمل اصلاح دینی به شمار نخواهد رفت، بلكه اصلاح مبتنی بر نسبی‎گرایی خواهد بود كه براساس آن هر كس برای خود صلاح و فساد خاصی دارد و كسی هم نمی‎تواند دیگری را به خاطر عدم پذیرش تعریف او از صلاح و فساد مؤاخذه كند. چنین نگرشی به خلاف تعالیم قرآن و اصول مسلم اسلام است.

 

نقش حامیان داخلی اصلاحات آمریكایی در ایجاد فساد در جامعه

دسته‎ای از كسانی كه اصلاح را به گونه‎ای غیر از معنای مورد نظر قرآن تفسیر می‎كنند، تابع مكتب فردگرایی، لذت گرایی و مادی‎گری هستند و لذا در اصل مفهوم صلاح و فساد با دیگران اختلاف نظر دارند. فرهنگی كه بر این سه اصل استوار باشد، ورای لذت‎های مادی و منافع دنیوی، آن هم برای افراد خاصی، مصلحتی را در نظر نمی‎گیرد. در این صورت سخن از یك تفكر و بینش است و ممكن است كسانی واقعاً در همین معرفت، شناخت و بینش اشتباه كرده باشند. بنابراین، این‎گونه نیست كه هر فیلسوفی كه طرفدار لذت گرایی، فردگرایی یا مادی‎گرایی است، مزدور آمریكا قلمداد شود، بلكه ممكن است انسان‌های كج فكری وجود داشته باشند كه بینش آنان بر این اساس شكل گرفته باشد؛ كما این‌كه

در زمان‎های گذشته نیز كسانی هم‎چون اریستوكرات‌ها تابع چنین تفكری بوده‎اند. بنابراین، در مورد معنای صلاح و فساد اختلاف در مبنا وجود دارد كه نخبگان جامعه، فیلسوفان، اندیشمندان و صاحب‎نظران باید آن را حل نمایند. البته در جای خود به این مسأله پرداخته شده و تقریباً این مكتب از نظر فلسلفی منقرض شده است، ولی به هر حال، سیاست‎مداران، در عمل، تابع همین مكتب هستند.

ما فرض را بر این می‎گذاریم كه در جامعه ما این مسأله حل شده است؛ چرا كه اصلاح طلبان داخلی خود را مسلمان می‎دانند و حداقل، به زبان، اظهار اسلام می‎كنند. البته این ادعای آنان، با گفتارهای دیگر برخی از آنان كه تاریخ مصرف احكام اسلام را منقضی دانسته و آن را برای عصر حاضر كارآمد نمی‎دانند، در تعارض است. مسأله با اهمیت در مورد این دسته از افراد این است كه، برخی از آنان مصالح واقعی مردم را تشخیص می‎دهند و حتی اذعان می‎كنند كه بی‎بندوباری، جامعه را به سمت فساد سوق خواهد داد. اما همین افراد، به خاطر منافع شخصی خود، حاضر نمی‎شوند كه از این‎گونه اعمال چشم بپوشند. برخی از مهره‎های داخلی دشمنان ایران اسلامی هم همین گونه‎اند. آنان با این‌كه نظر اسلام را می‎دانند، مصالح جامعه را تشخیص می‎دهند و بر این باورند كه اسلام مصلحت انسان‌ها را تأمین می‎نماید و دور شدن از اسلام، دور شدن از مصالح انسانیت است؛ لیكن علاقه به پول، مقام و لذت‎های جنسی مانع از آن می‎شود كه در پیِ مصالح جامعه باشند. دلیل گسترش مسایلی از قبیل رشوه خواری، سوءاستفاده مالی، اختلاس و فسادهای جنسی، در چند سال اخیر، آن نیست كه عاملان آن‌ها مبنای فكری

دیگری غیر از مبانی فكری اسلام دارند; بلكه دلیل اصلی این امر، مقدم داشتن منافع خود بر منافع جامعه است.

دسته‎ای دیگر از افراد جامعه، كسانی هستند كه فریفته ظاهر فریبنده غرب شده‎ و ناآگاهانه مصالح جامعه را با تهدید مواجه می‎سازند. به عنوان نمونه، اینان با مشاهده پیشرفت كشورهای غربی در تكنولوژی و عرضه صنایع جدید توسط آن‌ها كه در تمام دنیا كاربرد دارد، تصور می‎كنند كه فاصله گرفتن از دین، آنان را به چنین جایگاهی رسانده است. از این رو، پیشنهاد می‎نمایند كه برای نیل به پیشرفت‌ها و منافع مادی، برخی از احكام اسلام برای مدتی كنار گذاشته شود. اینان رمز موفقیت كشور را در پیروی از سیاست‌های كشورهای توسعه یافته، كه در رأس آن‌ها آمریكا قرار دارد، خلاصه می‎كنند. در این‌جاست كه چنین كسانی برای حل تضاد بین فرهنگ اسلامی و دستورات آن با الگوی توسعه آمریكایی، نسخه توسعه را یقینی پنداشته و در دین، اصول و تعالیم آن تشكیك می‎كنند. این افراد بر این باورند كه راه توسعه و پیشرفت، همان راهی است كه كشورهای غربی آن را پیموده‎اند و در صورتی كه كشوری همانند كشور ایران بخواهد به توسعه برسد، باید همان راه را طی نماید. لازمه سخن فوق این است كه برای حل مشكل ناسازگاری اسلام با خط مشی غربی، باید در شناخت خود نسبت به اسلام تجدید نظر نمود و آن قرائتی را از اسلام مطرح كرد كه با آن الگو سازگار باشد.

هر چند كه كسانی كه این‎گونه می‎اندیشند، ممكن است در ابتدا سوء‌نیت و خصومت با ملت و اسلام نداشته باشند، اما آن‎چنان تحت تأثیر زرق و برقهای دنیای غرب قرار می‎گیرند كه اولاً چشمانشان بر مفاسد و

جنایات رایج در آن كشورها بسته شده و تنها پیشرفت‌های صنعتی و اقتصادی آن‌ها را مشاهده می‎كنند. ثانیاً راه رسیدن به آن پیشرفت را منحصراً در همان راهی می‎دانند كه كشورهای غربی آن را پیموده‎اند. ثالثاً بر اساس تجزیه و تحلیل، لازمه پیمودن آن راه را در رها كردن اموری مانند حرام و حلال كه در دین مطرح است، می‎بینند و قید و بندهای دینی را مانع پیشرفت قلمداد می‎كنند.

 

شیوه برخورد با مروّجان داخلی اصلاحات آمریكایی

از مجموع مباحثی كه ارائه گردید، می‎توان طرفداران اصلاحات فرعونی و آمریكایی در داخل كشور را در سه دسته خلاصه نمود. یك دسته كسانی هستند كه در مبنا و تعریف صلاح و فساد با اسلام اختلاف نظر دارند. افراد این گروه، اساساً منكر وجود هدفی برای خلقت این جهانند و غایتی برای خلقت انسان در نظر نمی‎گیرند. آنان بر این باورند كه: مَا هِىَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْر؛(1) غیر از زندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست. می‏میریم و زنده می‏شویم و ما را جز طبیعت هلاك نمی‏كند. از نظر اینان، هر چه كه هست در همین دنیاست و غیر از زندگی مادی، حیات دیگری در كار نیست و به همین دلیل انسان تنها باید به فكر لذت و خوشی خود باشد. طرفداران این نظریه، در صورتی كه به این كلام خود ایمان داشته باشند، نمی‎توانند خود را مسلمان بنامند. دسته دیگر، كسانی هستند كه صلاح و فساد را تشخیص می‎دهند، اما منافع ایشان به آنان اجازه نمی‎دهد كه مصلحت جامعه را دنبال نمایند. دسته سوم نیز كسانی هستند كه فریفته سخنان و


1. جاثیه(45)، 24.

وعده‎های سران آمریكا شده و تصور می‎كنند كه كنار گذاشتن دین موجب توسعه اقتصادی و صنعتی می‎شود.

طبیعی است كه باید با هر یك از این افراد مطابق شأن و روش خاص او برخورد نمود. با فیلسوفان باید بحث فلسفی كرد و نیز باید كسانی را كه در اشتباه هستند، متوجه اشتباه خود نمود؛ هر چند كه اگر این افراد هنوز متوجه اشتباه خود نشده‎اند، تجربه روزگار، به زودی، به آن‌ها خواهد فهماند كه اشتباه بزرگی را مرتكب شده‎اند. اما با كسانی كه آگاهانه در صدد نابود كردن منافع و مصالح مردم هستند، باید به صورت جدی برخورد نمود. چنین كسانی اهل توطئه و براندازی محسوب می‎گردند كه تنها برخورد قاطع می‎تواند حركات آن‌ها را خنثی نماید. در واقع، اینان كسانی هستند كه نظام شاهنشاهی یا نظام دموكراسی لیبرال را رژیمی ایده‎آل و آزادی و بی‌بندوباری در مسایل جنسی، اخلاقی و اقتصادی را روشی ایده‎آل قلمداد می‎كنند و در صددند تا برای، به اصطلاح، اصلاح كشور، حكومت اسلامی را كه براساس باورها و ارزشهای اسلامی استوار است، دگرگون كنند. در مورد این گروه، اختلاف مبنا، سلیقه و مشی سیاسی مطرح نیست، بلكه آنان آگاهانه به مبارزه با دین برخاسته‎اند.

اینان ادامه دهنده راه همان كسانی هستند كه در طول تاریخ، به صورت‌های مختلف با انبیا مبارزه كرده و هرگاه كه در موضع قدرت قرار گرفته‎اند، صریحاً با انبیا مخالفت ورزیده‎اند. این افراد، زمانی كه در موضع قدرت هستند، با صراحت سخن می‎گویند، لیكن هنگامی كه در اقلیت یا در موضع ضعف باشند، ماسك به چهره خود زده و خط‌مشی منافقین را دنبال می‎كنند. وظیفه ما در این مقطع این است كه این عناصر منافق را شناسایی نموده و فریفته سخنان آنان نشویم. قرآن

كریم با صراحت، صفات، نیّات و شیوه‎های این دسته از افراد را نقل می‎كند. در آن زمان كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در قید حیات بود، نسبت به وجود افراد دو رو و منافق در جامعه هشدار داده شد: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُون;(1) و برخی از مردم می‏گویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‏ایم، ولی آنان گِرَوَندگان [راستین] نیستند؛ با خدا و مؤمنان نیرنگ می‏بازند؛ ولی جز بر خویشتن نیرنگ نمی‏زنند و نمی‏فهمند. براساس این آیه شریفه، حتی در آن زمان، كسانی در اطراف آن حضرت حضور داشتند كه، به زبان، اظهار می‎داشتند كه به خدا و روز قیامت ایمان دارند، لیكن در این گفتار خود صادق نبودند؛ بلكه آنان تصمیم داشتند تا از این طریق، خداوند متعال و مؤمنان را فریب دهند، غافل از آن‌كه خداوند اعمال آنان را در روز حساب در جلو دیدگانشان حاضر خواهد نمود.

در روز قیامت كه به محاسبه اعمال بندگان پرداخته خواهد شد، حقیقت هر كس مشخص خواهد شد و این افراد، دیگر در آن‌جا یارای نفس كشیدن را نیز نخواهند داشت. در آیات زیادی از قرآن، از جمله در آیات شریفه فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَه وَهُمْ لاَ یَشْعُرُون؛(2)پس در حالی كه بی‌خبر بودند به ناگاه [گریبان] آنان را گرفتیم، فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُّقْتَدِر؛(3) چون زبردستی زورمند [گریبان] آنان را گرفتیم، این حقیقت مورد تأكید قرار گرفته و به عذاب ناگهانی خداوند اشاره شده است. بنابراین،


1. بقره (2)، 8 و 9.

2. اعرف (7)، 95.

3. قمر (54)، 42.

این افراد، در این دنیا، برای مدتی به حال خود رها شدند و به ایشان مهلت داده شد تا راه صحیح را در پیش گیرند، لیكن آنان مغرور شده و راه انحرافی را در پیش گرفتند. هرچند كه این افراد، در این دنیا برای مدتی به حال خود رها شده و مهلت داده شدند، لیكن در آینده به حساب آنان رسیدگی خواهد شد: فَمَهِّلِ الْكَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدًا؛(1) پس كافران را مهلت ده و كمی آنان را به حال خود واگذار. این افراد همان كسانی هستند كه هنگامی كه نسبت به گسترش فساد توسط آنان مورد بازخواست قرار می‎گیرند، خود را مصلح معرفی می‎نمایند: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون؛(2) و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مكنید، می‏گویند ما خود اصلاح‎گریم.

بنابراین، برای فهم معنای صلاح و فساد از دیدگاه قرآن كریم، باید همان مفهومی را از این دو واژه در نظر گرفت كه با آیات قرآن سازگار باشد. از نظر قرآن ظلم، خیانت، شرك، بی‎دینی، فساد اخلاقی، رشوه خواری، ترویج و استفاده از مواد مخدر و اختلاط نامشروع دختر و پسر، از مصادیق بارز فساد شمرده می‎شود. اما متأسفانه، در حال حاضر، در این جامعه اسلامی، برخی از همین قبیل اعمال، توسط خانه‎های جوان، فرهنگ‎سراها و برخی از انجمن‌هایی كه نام اسلامی را یدك می‎كشند، انجام می‌شود. در ابتدا به بهانه آموزش قرآن، فرهنگ‎سراهایی را ایجاد كردند و در توجیه این عمل خود اظهار داشتند كه دیگر نوجوانان برای یادگیری قرآن به مساجد نمی‎آیند و لذا باید فضای مناسبی وجود داشته باشد تا آنان جهت فراگرفتن قرآن و دین، برای رفتن به آن‌جا رغبت


1. طارق (86)، 17.

2. بقره (2)، 11.

نشان دهند. به این بهانه، مكان‌هایی به نام فرهنگ‎سرا را ایجاد نمودند، نوجوانان را از مساجد بیرون كشیدند و به آنان موسیقی و رقص آموزش دادند تا در نهایت، این مكان‌ها به مركزی برای توزیع مواد مخدر بین نوجوانان تبدیل گردید. اصلاح‎طلبان تمام این امور را نیز اصلاح نامیدند، اقدامات قوه قضاییه برای برخورد با عوامل گسترش این‎گونه مفاسد را مانع اصلاحات معرفی كردند و این اقدامات قوه قضائیه را برخورد با آزادی‌های مشروع مردم قلمداد نمودند. این اتهامات كاملاً مشابه سخن فرعون در مورد حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) می‎باشد كه در آیه‎ای از آیات شریفه قرآن، این چنین انعكاس یافته است: إِنِّى أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَكُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(1) همانا من می‏ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد كند. آمریكا نیز روش هالیوود را روش ایده‎آل می‎داند و هر كس را كه از این روش فاصله بگیرد، فاسد می‎شمارد.

برای مصون ماندن از فریب این اصلاح‎گران منافق باید، در ابتدا اسلام را بهتر شناخت و در مرحله بعد، از تجربیات تاریخی بهره برد. تاریخ نشان می‎دهد كه افرادی از همین قبیل بودند كه نهضت مشروطیت را به بن بست كشانده و به جای حركت دادن آن نهضت در مسیر عدالت و اصلاح، آن را به صورت حركتی لیبرالی و غرب‎گرا در آوردند و برای تحقق اصلاحات در جامعه، فرنگی شدن كامل كشور را پیشنهاد ‎نمودند. امروزه، همان افراد، بعد از گذشت بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب، مجدداً سر از لانه‎های خود بیرون آورده و به نام اصلاح طلبی، نوجوانان و جوانان را می‎فریبند.


1. غافر (40)، 26.

باید تمام تلاش را به كار برد تا با شناخت باورها و ارزش‌های اسلامی و تقویت آن‌ها در جامعه و نیز از طریق بهره‎گیری از تجربه‎های تاریخی، مانع از تكرار داستان مشروطیت شد؛ داستانی كه با حركت علما و متدینین برای اقامه عدل و اجرای احكام اسلامی شروع شد، ولی در نهایت، به دست كسانی كه خود را روشنفكرملی می‎نامیدند، به تعطیلی احكام اسلام منتهی شد. این روشنفكرمآب‌ها همان اصلاح طلبان و تحصیل‎كرده‎های اروپا و آمریكا و فریب خوردگان مكتب ماكیاولی و امثال آن بودند.

امروزه، همان حركت، به صورتی خزنده در حال نفوذ در بعضی از مراكز تصمیم‎گیری كشور است و این همان مسأله‎ای است كه امام خمینی(رحمه الله علیه) پیش از این، آن را پبش‎بینی نموده و نسبت به نفوذ این عناصر بدتر از منافق در دستگاه‎های تصمیم‎گیری هشدار داده است. برخی از عناصر داخلی، به نام توسعه سیاسی، دست چنین افرادی را در این كشور باز گذاشتند. برخی از آنان، حتی علی‎رغم درخواست برخی از مسئولین، حاضر به تغییر نام خود و گروهشان نشدند، لیكن حتی بدون آن‌كه نام و گروه خود را تغییر دهند، به مراكز قدرت راه یافتند. برخی از آنان نیز در پشت پرده، نقش سیاست‎گذار و مغز متفكر را به عهده گرفتند. هنگامی نیز كه قوه قضائیه در صدد برخورد با این افراد برمی‎آید، فریاد «وا اسلاما»ی آن‌ها بلند می‎شود و بابت از دست رفتن آزادی‌ها مرثیه‌خوانی آن‌ها آغاز می‎گردد. هنگامی كه كسی از نیت درونی آن‌ها خبر می‎دهد، برآشفته می‎شوند و آزادی‌های نامشروع را از خود مبرا می‎دانند. لیكن وقایعی هم‎چون كنفرانس برلین نشان داد كه آزادی مورد نظر آن‌ها همان آزادی‎ای است كه قبلاً خود را از آن بری می‎دانستند. در

آن كنفرانس ننگین، مرد و زن برهنه به رقص در حضور میهمانان ایرانی خود پرداختند، لیكن آن مدعیان اصلاح‎طلبی كم‌ترین خمی به ابروی خود نیاوردند و به حضور خود در جلسه نیز ادامه دادند. تدریجاً دامنه آن اعمال نامشروع به داخل كشور نیز كشیده شد و در برخی از مجالس عیش و نوش، چهره كسانی نمایان شد كه یا در پست‌های حساس مملكتی قرار گرفته بودند و یا در بعضی از گروه‌های سیاسی فعالیت داشتند. علی‎رغم این‎گونه اعمال شنیع كه حتی تعقیب كیفری آنان را به همراه داشته است، آنان خود را از آزادی‌های منفی مبرا دانسته و خود را طرف‎دار آزادی مطابق با شریعت اسلام معرفی می‎نمایند. باید هوشیار بود كه اینان جامعه را نیز همانند خود به منجلاب فساد نكشانند. معنای آزادی غربی، اموری از همین قبیل است. كشورهای غربی چیزی جز پول و قدرت و شهوت نمی‎شناسند و تصمیم دارند تا تمام دنیا را نیز با خود همراه كرده، در گرداب افكار لیبرالی گرفتار سازند.