درس‌هفتم:شرایط اختیار و انتخاب (2)

 

درس هفتم:

شرایط اختیار و انتخاب (2)

 

از دانشجو انتظار مى‌رود با فراگیرى این درس:

1. افزون بر بیان كردن معانى قدرت انسان، اقسام آن را توضیح دهد؛

2. بتواند دربارة انواع قدرت فیزیكى انسان بحث كند؛

3. راه‌هاى اعمال قدرت تكنیكى را فراگیرد؛

4. نسبت میان اراده و میل را بیان كند؛

5. بتواند دربارة تقسیم مشهور امیال باطنى در روان‌شناسى به خوبى توضیح دهد و چند نمونه از امیال فطرى را برشمارد.

 

قدرت، شرط دوم اختیار و انتخاب(1)

گفتیم ویژگی آشكار انسان، اختیار اوست كه از یك سو به مسئولیت او می‌انجامد و از سوی دیگر زمینة كرامت اكتسابی او را فراهم می‌آورد. این اختیار بر پایة «دانش» و «قدرت» بنا شده است؛ هم شناخت راه برای انتخاب لازم است و هم قدرت بر انجام آنچه اختیار كرده است.

دربارة دانش، به اختصار بحث شد. اینك دربارة قدرت نیز مطالبی بیان می‌كنیم.

قدرت انسان را از یك دید به چهار قسم می‌توان بخش كرد:

1. قدرت طبیعی یا فیزیكی: كه با به كار گرفتن آنها، انسان می‌تواند تنها به اتكای نیروی بدنی تصرفاتی در خارج از وجود خود انجام دهد.

2. قدرت تكنیكی: كه به كمك ابزارهای صنعتی و با بهره‌گیری از شناخت قوانین حاكم بر طبیعت، در بخش دیگری از طبیعت تصرف می‌کند.

3. قدرت اجتماعی: كه با بهره‌گیری از اوضاع اجتماعی و مایه‌های روانی حاصل می‌‌آید و بر اساس آن از انسان‌های دیگر استفاده می‌‌شود.

4. قدرت متافیزیكی: كه از همة قدرت‌های دیگر، متمایز است و از روح و عنصر ماورای طبیعی انسان ناشی می‌شود و در طبیعت یا غیرطبیعت تأثیراتی می‌گذارد.

 

قدرت فیزیكی

قدرت فیزیكی انسان، خود برحسب مورد، به سه دسته تقسیم می‌شود:


1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص 31.

الف) قدرت طبیعی كه انسان در طبیعت اعمال می‌کند:

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم ما فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً؛(1)و (2)«آیا نمی‌بینید كه خداوند هرچه را در آسمان‌ها و زمین است برای شما مسخر گردانیده و نعمت‌های پنهان و آشكار خویش را بر شما فرو ریخته است؟»

وَبَوَّأَكُمْ فِی الأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً؛(3)«خداوند شما را در زمین جایگزین ساخته است تا در سرزمین‌های هموار آن، خانه‌های وسیع برگزینید و از (صخرة) كوه‌های آن، محل سكونت بتراشید».

این آیه از قول حضرت صالح(علیه السلام) و خطاب به قوم ثمود است، اما شامل سایر انسان‌ها نیز می‌شود.

وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا؛(4)«خدا آن کسی است كه دریاها را مسخر شما کرده تا از آن گوشت تازه خورید و از آن وسایل زینتی به دست ‌آورید و بر تن کنید».

ب) اِعمال نیروی انسان بر جانداران:

وَالأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ...؛(5)«و چارپایان را برای شما آفرید. در آنها برایتان گرمای مطلوب و فوایدی است».

لحن آیه توحیدی است؛ یعنی خدا برای شما، چهارپایان را كه در آنها گرمی و


1. لقمان (31)، 20.

2. ر.ك: حسین الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 15، ص 295؛ عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 4، ص 212؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 240.

3. اعراف (7)، 74.

4. نحل (16)، 14.

5. نحل (16)، 5.

سودمندی است، آفریده است؛ ولی ضمناً انسان با قدرتی كه خدا به او داده است از این سودمندی استفاده می‌كند.

وَلَكُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ * وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ * وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛(1)«و در آنها زیبایی است، آن‌گاه كه (آنها را) از چراگاه برمی‌گردانید و هنگامی كه به چراگاه می‌پرید؛ و بارهای سنگین شما را به شهری حمل می‌كنند كه جز با مشقت زیاد، به آن نمی‌توانستید برسید. همانا خدای شما مهربان و بخشنده است؛ و اسب‌ها و استرها و الاغ‌ها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد، و چیزهایی می‌آفریند كه نمی‌دانید».

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ؛(2)«خداست كه چهارپایان را برایتان آفرید تا سوار برخی از آنها شوید و از (گوشت برخی از) آنها بخورید».

... وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الأَنْعَامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا یَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَیَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَى حِین؛(3)«و از پوست حیوانات برایتان خانه‌هایی فراهم آورد آسان‌یاب در سفر و حضر، و نیز از پشم و كرك و موی آنها وسایل و كالاهایی بهنگام، (یا: هر یك به هنگام خویش یا: تا هنگامی معیّن) آفرید».

و در آیة بعد می‌فرماید:

... وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِیلَ تَقِیكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِیلَ تَقِیكُم بَأْسَكُمْ؛(4) «(و از آنها)


1. نحل (16)، 6 ـ 8.

2. غافر (40)، 79.

3. نحل (16)، 80.

4. نحل (16)، 81.

برایتان تن‌پوش‌هایی آفرید كه شما را از گرما حفظ می‌کند، و نیز لباس‌هایی كه شما را از سختی‌ها حفظ می‌کند (مانند لباس‌های جنگی)».

ج) استفاده از سایر انسان‌ها:

این نوع نیز، تا آنجا كه مربوط به قوای بدنی و نیروهای فیزیكی است، در همین قسم دسته‌بندی می‌شود. انسان تصرفاتی در انسان‌های دیگر می‌کند كه گاهی برای بهره‌گیری، یا برای كمك یا تصرف به زور و ستم است.

 

قدرت تكنیكی

در این نوع، قدرت انسان نه بی‌واسطه، بلكه با به كارگیری بخشی از طبیعت در بخش دیگر اِعمال می‌شود كه می‌توان آن را به دو بخش تقسیم كرد:

الف) تصرفات به كمك علوم تجربی و عادی كه در دسترس همه است:

وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ؛(1)«و كشتی را در اختیارتان درآورد تا در دریا به امر خدا جریان یابد».

باید قوانین موجود در طبیعت را كشف كرد تا با كمك آن توانست كشتی چوبی یا فولادی را بر آب راند.

وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ؛(2)«زره‌سازی را به داوود آموختیم تا شما را در جنگ محفوظ سازد».

و نیز آهن را در كف او نرم ساخت (و از روایات استفاده می‌شود كه به صورت اعجاز انجام می‌داد):

وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلاً یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ؛(3)


1. ابراهیم (14)، 32.

2. انبیاء (21)، 80.

3. سبأ (34)، 10.

«داوود از سوی ما برتری یافت؛ ای كوه‌ها با او هم‌نوا شوید و ‌ای پرندگان شما هم، نیز ما آهن را در كف او نرم كردیم».

ب) تصرفات به كمك علوم غیرعادی: در قرآن مسئلة سحر در موارد بسیاری ذكر و اثرگذاری آن كم و بیش پذیرفته شده است؛ اما اینكه چند نوع است و چگونه تأثیری دارد، روشن نیست. ما نیز آن را تا حدی كه قرآن فرموده است، می‌پذیریم؛ زیرا دلیل قطعی نداریم كه آیا تأثیرات آن حقیقی است یا آنكه تصرف در حس و خیال و تأثیر در نفوس است.

از مواردی كه مكرر در قرآن آمده، ساحران فرعون است كه از قبیل چشم‌بندی و تأثیر در روان دیگران بود:

سَحَرُواْ أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ؛(1)«چشمان مردم را مسحور كردند و آنان را ترساندند».

یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى؛(2)«از سحر ساحران برایش چنین گمان می‌شد كه (ریسمان‌هایشان مارهایی هستند كه) می‌جنبند».

 

قدرت اجتماعی انسان

انسان با مایه‌های فطری كه خدا بدو داده است، می‌تواند در انسان‌های دیگر تأثیر عادی بگذارد و آنها را به نفع خود به كار گیرد. این نیز دو نوع است: نامطلوب و مطلوب. مطلوب، یعنی از نوع تعاون و همكاری.

آیات دستة اول:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْك...؛(3) «آیا نمی‌نگری


1. اعراف (7)، 116.

2. طه (20)، 66.

3. بقره (2)، 258.

به آن كه با ابراهیم درباره پروردگارش كلنجار می‌كرد كه خدا به او پادشاهی داده بود».

زبان خدا در قرآن، زبان توحید است و خداوند همه چیز را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید:

به نمرود هم خدا قدرت داده بود (اینجا در مقام بحث از مشروعیت یا عدم مشروعیت آن نیستیم)؛ سپس با زبانی طعن‌آمیز می‌فرماید:

نمرود به پاس آنكه خدا به او نعمت پادشاهی داده بود در مقام مُحاجّه با ابراهیم برآمد!

وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً؛(1)«برخی را بر برخی دیگر به رتبه‌ها برتری داده‌ایم تا یكدیگر را مورد تسخیر قرار دهند».

برخی قدرت بدنی بیشتر، برخی هوش بیشتر، برخی تدبیر بیشتر و... دارند و این به مقتضای حكمت الاهی است و تفاوت‌ها باعث می‌شود كه به هم نیازمند یا مشتاق گردند و در نتیجه زندگی اجتماعی با همبستگی‌های گوناگون به وجود آید. این شاید اصیل‌ترین نكتة جامعه‌شناسانه است كه قرآن بدان اشاره می‌کند؛ یعنی سرّ پیدایش جامعه همین است كه انسان‌ها به یكدیگر نیاز دارند.

 

قدرت متافیزیكی

قدرت متافیزیكی (فراطبیعی) دو نوع است:

الف) نفسانی: نیرویی كه بر اثر قدرت و قوة روح در آدمی پدید می‌آید؛ مثل كارهایی كه مرتاضان می‌کنند. بدن را به خواست خود در فشار می‌گذارند تا روح تقویت شود و از قفس تن روزنه‌ای به چشم‌اندازهای آن‌سوتر پیدا كند و بتواند


1. زخرف (43)، 32.

تصرفاتی برخلاف جریان عادی طبیعت در طبیعت انجام دهد. داستان سامری را نیز احتمالاً در این قسم می‌توان یادآور شد.

ب) الاهی: قرآن سراسر سرشار از موارد اعجاز انبیا و اولیای الاهی است. آیات در این زمینه را به حسب مورد می‌توان به چهار دسته تقسیم كرد:

1. عوامل غیرطبیعیِ الاهی كه به طبیعت تعلق می‌گیرد؛ مثل تصرف موسی(علیه السلام) در عصا كه اژدها می‌شد، یا دمیدن عیسی(علیه السلام) در گِل كه موجب پیدایش پرنده‌ای زنده می‌شد؛

2. عوامل غیرطبیعیِ الاهی كه به جانداران تعلق می‌گیرد؛ مثل تصرفات حضرت سلیمان(علیه السلام) در حیوانات؛

3. عوامل غیرطبیعیِ الاهی كه به جن و شیطان تعلق می‌گیرد؛ باز مثل تصرفات حضرت سلیمان(علیه السلام)؛

4. عوامل غیرطبیعیِ الاهی كه به انسان تعلق می‌گیرد؛ مثل آنكه حضرت عیسی(علیه السلام) مرده را زنده می‌كرد.

آیات نمونه:

وَرَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُكُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِـی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ...؛(1)«و (فرشتگان به مریم(علیهم السلام) گفتند که خدا تو را به فرزندی بشارت می‌دهد که...) پیامبری (فرستاده) به سوی بنی‌اسرائیل است که به آنان می‌گوید من نشانه‌ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده‌ام، من از گِل، چیزی به شكل پرنده می‌سازم، سپس در آن می‌دمم و با فرمان خدا پرنده می‌‌شود، و به اذن خدا كور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی) را بهبود می‌بخشم، و مردگان را زنده می‌كنم...».

وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الأَرْضِ الَّتِی بَارَكْنَا فِیهَا وَكُنَّا بِكُل


1. آل عمران (3)، 49.

شَیْءٍ عَالِمِینَ؛(1)«و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم كه به فرمان او به سوی سرزمینی كه آن را پربركت كرده بودیم، جریان می‌یافت و ما از همه چیز آگاه بوده‌ایم».

 

گرایش‌های انسان، شرط سوم اختیار و انتخاب

گفتیم اختیار، مقدماتی دارد؛ چنان‌كه تكلیف و مسئولیت كه آن‌ سوی سكة اختیار آدمی است نیز، شرایطی دارد. شرایط مسئولیت و مقدمات اختیار در دو امر با هم اشتراك دارند كه همان علم و قدرت است و به آنها پرداختیم.

آگاهی و قدرت، هم شرط اختیار است و هم شرط تكلیف؛ ولی اختیار، مقوّم دیگری نیز دارد كه چون وجودش مفروض است، شرط مسئولیت و تكلیف محسوب نمی‌شود و آن عبارت است از «میل به انجام دادن كار».

به عبارت دیگر، این، شرط تكوینیِ اختیار است، ولی قانوناً آن را شرط به حساب نمی‌آورند. در تحلیل معرفة‌النّفسی و روان‌شناسانه می‌بینیم كه كار ارادی و اختیاری بدون میل تحقق نمی‌پذیرد. از یك نظر می‌توان گفت: اصولاً اراده تبلور میل‌هاست. در انسان كششی فطری به امری وجود دارد و این میل در شرایط ویژه‌ای شكل می‌گیرد، تشخص و تعیّن می‌یابد و به تحقق اراده در نفس منتهی می‌شود. لذا می‌توان گفت: اصولاً اراده، تبلور میل فطری است؛ یعنی هیچ‌گاه اراده‌ای نمی‌كنیم مگر اینكه میلی برانگیخته شده باشد. تعریف مشهوری از اراده سر زبان همگان است كه نخست فلاسفه و سپس اهل «اصول» آن‌ را گفته‌اند: اراده، شوق مؤكد است یا شوق مؤكد شرط تحقق اراده است.

یكی از تقسیمات معروف در روان‌شناسی، میل‌های باطنی را به چهار دسته تقسیم می‌کند:


1. انبیاء (21)، 81 .

1. غرایز؛ 2. انفعالات؛ 3. عواطف؛ 4. احساسات.

 

1. غرایز

كشش‌های مربوط به نیازهای حیاتی كه با اندامی از اندام‌های بدن ارتباط دارد، غریزه نامیده شده است؛ مثل غریزة خوردن و آشامیدن كه هم نیاز طبیعی انسان را رفع می‌کند و هم با اندام گوارشی مرتبط است، یا غریزة جنسی كه بقای نسل را تضمین می‌کند و با دستگاه تناسلی ارتباط دارد.

 

2. عواطف

عواطف، میل‌هایی است كه در رابطه با انسان دیگر جلوه می‌یابد؛ مثل عاطفة والدین به فرزند و برعكس، یا كشش‌های گوناگون ما نسبت به انسان‌های دیگر. هرچه روابط اجتماعی، طبیعی یا معنوی بیشتر باشد، عاطفه قوی‌تر می‌شود؛ مثلاً در رابطة والدین با فرزند، چون پشتوانه‌ای طبیعی دارد، عاطفه قوی‌تر است و رابطة معلم و متعلم پشتوانه‌ای معنوی دارد.

 

3. انفعالات

انفعالات یا كشش‌های منفی، مقابل عواطف و عكس آن است؛ یعنی حالتی روانی است كه بر اساس آن، انسان به علت احساس ضرر یا ناخوشایندی، از كسی فرار یا او را طرد كند. نفرت، خشم، كینه و امثال آن، جزو انفعالات محسوب می‌شوند.

 

4. احساسات

طبق برخی اصطلاحات، احساسات حالت‌هایی است كه از سه مورد مذكور قبلی، شدیدتر و تنها به انسان اختصاص دارد. آن سه مورد قبل كم و بیش در حیوانات نیز موجود است، ولی احساسات، ویژة انسان است؛ مثل احساس تعجب، احساس استحسان، احساس تجلیل، احساس عشق و... تا برسد به احساس پرستش.

تركیب میل‌ها(1)

این كشش‌های درونی، گاهی بر هم تأثیرهایی دارند و گاه به طور تركیبی منشأ اثر می‌شوند. چنان‌كه با دستگاه ادراكی و شناخت هم، رابطه می‌یابند و قوای ادراكی هم بر آنها تأثیر می‌گذارد و به كمك آنها برخی از آنها شكل‌های خاصی به خود می‌گیرند.

غریزة تغذیه مقتضی تناول چیزی است؛ اما در زندگی، غذا خوردن تنها سیر كردن شكم نیست، بلكه دوست می‌داریم كه سر سفره، یك شاخه گل هم باشد و غذا خوش‌رنگ و خوش‌طعم باشد. تركیب میل‌ها در مسائل اجتماعی روشن‌تر رخ می‌نماید.

 

تعارض میل‌ها

ممكن است در انسان چند خواست بیدار باشد و او بتواند به همة آنها پاسخ بدهد؛ اما گاهی ناچار است كه كسی را بر دیگری یا امری را بر امر دیگر برگزیند. اینجاست كه به آن ویژگی انسان كه با مسئولیت و تكلیف او مرتبط است، می‌رسیم. در اینجا اختیار انسان به معنای ویژه‌ای مورد نظر است؛ یعنی نه‌تنها مجبور نبودن و ارادی بودن فعل، كه گزینشی بودن آن هم منظور است.

گزینش در جایی مطرح می‌شود كه چند خواست متعارض در مقام ارضا وجود داشته باشد و انسان ناچار باشد یكی را ارضا و دیگری را فدای آن كند. در اینجا برای مقدم شدن یكی بر دیگری، عوامل گوناگونی مؤثر است و مهم‌تر از همه عامل شناخت می‌باشد. در تعارض دو خواست، به طور طبیعی آنكه راحت‌تر است یا آنكه رجحانی دارد برگزیده می‌شود؛ اما گاهی در اینكه كدام‌ یك واقعاً رجحان دارد، دچار تردید می‌شویم و ممكن است اشتباه كنیم و آنچه را واقعاً رجحان دارد، انتخاب نكنیم. در اینجا اهمیت شناخت معلوم می‌گردد تا آدمی بتواند به كمك آن بكوشد بین خواست‌هایی كه بر زندگی‌اش اثر می‌گذارد مراتبی قائل شود و رجحان و اهمیت برخی را نسبت به برخی دیگر تمییز دهد


1. ر.ك: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 263.

تا بتواند زندگی عاقلانه‌ای داشته باشد. تعبیر اخلاقی «تعارض عقل و نفس»، مربوط به همین‌جاست. عقل درك می‌کند كاری رجحان دارد و چون آدمی همیشه طالب سعادت و كمال خود است، باید طبق راهنمایی عقل عمل كند؛ اما گاهی عوامل دیگر مانع می‌شوند.

اینجا این بحث پیچیده هماره مطرح بوده است كه اگر آدمی واقعاً طالب سعادت خود است و عقل هم تشخیص داده است، چرا به دنبال آن نمی‌رود؟

فلاسفه پاسخ‌های متفاوتی به این پرسش داده‌اند: عده‌ای معتقدند ناشی از ضعف شناخت است؛ یعنی به راستی باور ندارد كه این راه به ضرر اوست؛ لذا توصیه می‌کنند كه باید شناخت و معرفت قوی‌تر شود. از سقراط و افلاطون نقل می‌کنند كه گفته‌‌اند: معرفت و حكمت مادر فضیلت‌هاست؛ ولی با تجربه‌هایی كه خود در زندگی داریم، می‌توانیم بپذیریم كه گاهی با وجود شناختِ همراه با یقین، راه خطا را بر می‌گزینیم؛ از جمله در موارد «عادت».

باید توجه داشت كه قرآن كریم، یك كتاب علمی نیست تا همه چیز را در هر مورد به تفصیل بیان كند و چنین توقعی نیز از قرآن بی‌جاست.

 

موضوع مورد بحث ما با اهداف قرآن هم‌سو و به آن مربوط است، زیرا در مورد انسان و سرنوشت اوست، ولی قرآن تنها بر آنچه لازم و توجه به آن ضروری بوده، تكیه فرموده است و اگر می‌خواست هر یك از این مسائل را به صورت یك علم مستقل بیان كند، حجم قرآن صدها برابر حجم كنونی آن می‌شد و حكمت خدا اقتضا دارد كه قرآن در حجمی محدود باشد تا همه بتوانند بخوانند و استفاده كنند. و تفصیل مطالب را تا آنجا كه مربوط به موضوعات است به عهدة دانشمندان و در آنجا كه مربوط به تفسیر بیانات الاهی است، به معلمان و مفسران قرآن كه نخست پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) هستند، واگذارده است.

باری، در موضوع مورد بحث ما، تكیة قرآن در مورد «ترجیح خواست‌ها» است و توجه دادن به نقاط ضعف انسان و یادآوری اینكه اگر انسان درصدد رفع آنها برنیاید چه عواقب وخیمی در برخواهد داشت.

اهتمام قرآن مصروف به بیدار كردن عقل و خواست‌های متعالی انسان است و اگر این خواست‌های متعالی بیدار شود و عقل نیز به جای خود رهنمون باشد و در مواردی كه ادراكات عقلی نارسایی دارد، از ادراكات وحی كمك گرفته شود، آدمی به راه سعادت گام می‌نهد.

 

خواست‌های پست

در قرآن پاره‌ای از خواست‌های حیوانی، با تحقیر و نكوهش ذكر شده است:

إِنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً * إِلاَّ الْمُصَلِّینَ؛(1)«انسان، بسیار ناشكیبا و حریص آفریده شده است. چون سختی بدو در رسد بسیار بی‌قرار است و چون به نعمتی رسد، منع احسان می‌كند؛ جز نمازگزاران...».

انسان به گونه‌ای آفریده شده كه برخی خواست‌های پست در او وجود دارد. اما انسانی كه می‌خواهد با اختیار خویش، به كمال‌های بسیار والا دست یابد، نباید اسیر این میل‌ها شود؛ بلكه باید آنها را در جهت دست‌یابی به كمالات به كار گیرد. آنجا كه كمال در گرو ایثار است، نباید شهوت‌پرستی، شكم‌بارگی و امثال آن، سد راه او گردد و حتی آنجا كه كمال، منوط به فداكاری است، میل به حیات مادی نباید مانع رسیدن او به فیض شهادت شود.

این، اساسِ همة ادیان آسمانی و مكتب‌های صحیح اخلاقی است:

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ


1. معارج (70)، 19 ـ 22.

وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛(1)«دوستاری خواسته‌ها، از زنان و فرزندان و گنجینه‌های زر و سیم و رمه‌های اسب با نشان (و داغ خانوادگی) و چهارپایان و كشت و زرع، در نظر مردم، زیبا و فریبنده جلوه‌گر شده است. اینها كالای (بی‌ارزش) زندگی دنیاست؛ و (اما) خدا (در سوی دیگر است) و سرانجام نیك نزد اوست».

زىر شمشىر غمش، رقص‌کنان خواهم رفت                 کآنکه شـد کشتة او، «نىک‌سرانجام» افـتاد

 

شخصیت‌طلبی

از دیگر خواست‌های انسانی كه متعالی‌تر از خواسته‌های حیوانی است و معمولاً در جامعه تحقق می‌یابد، شخصیت‌طلبی است كه جلوه‌های گوناگونی دارد. شاید نخستین جوانه‌های آن در حالت استقلال‌طلبیِ نوجوان ظاهر شود. یادآور شویم كه میل چون رسوخ یابد، به صورت محبت درمی‌آید. در آیات گذشته، تعبیر «حبّ الشهوات» آمده بود. از بین این علاقه‌ها برخی ریشه در غرایز دارند؛ مثل میل به جنس مخالف كه برخی چون فروید با افراط، همة كنش‌ها و واكنش‌های بشری را برآمده از آن می‌دانند و قرآن در سورة آل عمران آیة 14 كه پیش‌تر ذكر شد، بر میل به زن تكیه می‌کند؛ یكی از آن جهت كه مخاطب آیه مرد است و شاید نیز از آن جهت كه طبیعتاً كشش زنانه به سبب زیبایی و فریبندگی بسی بیشتر است و فی‌الواقع برخی از حوادث بزرگ تاریخ دارای همین منشأ میل و علاقه به زن بوده‌اند. باری، این علاقه و نیز علاقه به فرزندان ریشه در غرایز دارند؛ اما برخی مانند علاقه به مال و زراندوزی مستقیماً غریزی نیست. چنین نیست كه آدمی چون تولد یافت و به كمال رسید، در خود احساس علاقه‌مندی به زر و مال كند؛ بلكه چون وسیلة ارضای علایق غریزی است، مورد علاقه قرار می‌گیرد.


1. آل عمران (3)، 14.

شخصیت‌طلبی را می‌توان از میل‌هایی شمرد كه ریشة فطری دارد و غالباً نخستین تجلیات آن در سنین نوجوانی جلوه می‌‌یابد. در روان‌شناسی، بلوغْ نقطة عطف آدمی به شمار می‌رود. تا پیش از این زمان، كودك بیشتر مقلد بزرگ‌ترهاست. از این زمان، دلش می‌خواهد «خودش باشد»، حرف دیگران را گوش نكند، به هرچه خود می‌فهمد، عمل كند، و به امر و نهی حساسیت پیدا می‌کند. این حالت نیز به جای خود برای تكامل انسان مفید و مؤثر است، حكمت خداوند است و حقیقت آن، حب كمال است؛ ولی بر اثر نقص معرفت در شكل‌های محدود جلوه می‌کند.

این شخصیت‌طلبی در سنین بالاتر و در اجتماع، كم‌كم به صورت ریاست‌طلبی نمودار می‌گردد. شخص می‌خواهد فرمانروا شود و دیگران حرف او را گوش كنند و امتیاز یابد. این نیز شكل‌های گوناگون دارد: شهرت‌طلبی، ریاست‌طلبی، جاه‌طلبی و علاقه به محبوب شدن. دربارة این موارد، آیاتی در قرآن آمده است؛ اما آیة 110 از سورة فاطر هم به این خواست اشاره دارد و هم راه تعالی آن را نشان داده است:

مَن كَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً؛(1)«كسی كه خواهان عزت است، تمام عزت از آنِ خداست».

همه طالب عزت‌اند. قرآن اشاره می‌فرماید كه حتی برخی از بت‌پرستان به انگیزة جلب احترام و عزت، بت می‌پرستیده‌اند. به هر حال، اصل جلب عزت و احترام و آبرو بد نیست؛ اما باید دانست عزت، تنها در عزت‌های اعتباری موجود در جامعه خلاصه نمی‌شود. آیة پیش‌گفته در پیِ آن است كه به این خواست جهت بدهد و می‌گوید: می‌خواهید عزیز باشید؟ كاری انجام دهید كه نزد خداوند عزیز باشید. اگر می‌خواهی نزد انسان‌ها كه خود فقیر و محتاج‌اند، عزیز باشی، چرا نمی‌خواهی نزد پروردگارِ غنی و متعال عزیز باشی؟!


1. فاطر (35)، 10.

میل به بقا

میل به بقا نیز از خواست‌های فطری انسان است. آدمی هیچ‌گاه نمی‌خواهد بمیرد؛ زیرا می‌اندیشد كه مردن، نابود شدن است. می‌خواهد عمری طولانی داشته باشد. قرآن از بنی‌اسرائیل نقل می‌کند كه می‌خواستند هزار سال عمر كنند:

یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ؛(1)«هر یک از آنان (یهودیان) دوست دارد هزار سال عمر کند».

هزار، نماد كثرت است؛ نه اینكه مثلاً هزار و یكسال نمی‌خواسته است. این خواست در همه، حتی در پدر همة ما حضرت آدم(علیه السلام) نیز وجود داشت و شیطان بر اساس همین خواست، او را فریفت:

هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لاَّ یَبْلَى؛(2)«آیا می‌خواهی تو را به درختی جاودان و سلطنتی نافرسودنی رهنمون شوم؟»

این آیه، هم به میل بقا و هم مقام‌طلبی انسان اشاره دارد. پس این خواست در همه هست و اصل آن بد نیست؛ منتها باید نقص شناخت را برطرف ساخت و توجه كرد به اینكه این جهان، پایدار نیست و ملك ابدی نزد خداست. انسان باید به جای دنیا، به آخرت علاقه‌مند شود؛ زیرا:

وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى؛(3)و (4)«در حالی كه آخرت بهتر و پایدارتر است».

وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ؛(5)«و به راستی كه سرای آخرت زندگی واقعی است».


1. بقره (2)، 96.

2. طه (20)، 120.

3. ر.ك: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 473.

4. اعلی (87)، 17.

5. عنكبوت (29)، 64.

میل به خدا

سرانجام و برتر از همة دلبستگی‌ها، میلِ ویژه و نهان در ژرفای وجود انسان به خداست كه متأسفانه برای بسیاری از روان‌شناسان ناشناخته مانده است. این میل، نه از گونة احساس و نه از گونة عواطف، بلكه از این هر دو لطیف‌تر و پنهان‌تر است و از آنجا كه كمال نهایی انسان به آن وابسته است، شكوفا كردن آن نیز اختیاری و به دست خود انسان است.

غرایز و میل‌های طبیعی خودبه‌خود شكوفا می‌‌‌شوند؛ گرسنگی از لحظة تولد با طفل وجود دارد، غریزة جنسی به هنگام بلوغ خودشكوفا می‌گردد و آدمی راه ارضای آن را نیز تشخیص می‌دهد. اما كمالات معنوی، اولاً، خودشكوفا نمی‌‌شوند و باید آن را شكوفاند؛ ثانیاً، پس از شناخت متعلق و موضوع و مورد آن باید اِعمال اختیار كرد؛ یعنی اندك‌اندك چون میلی در شخص پیدا شد، درصدد برآید كه قدمی جلوتر رود تا به مراحل نهایی نزدیك گردد.

آیات مربوط به داستان حضرت ابراهیم در این زمینه راهگشاست. ابراهیم(علیه السلام) پس از غروب ستاره فرمود:

لا أُحِبُّ الآفِلِینَ؛(1)«من غروب‌كنندگان را دوست ندارم».

یعنی همة انسان‌ها به سوی موجودی غروب‌نكردنی كشیده می‌شوند. خواست و میل پرستش باید به چیزی تعلق گیرد كه همیشه حاضر باشد. محبوبی باشد كه بتوان هماره در كنار او بود و او جز الله نیست. به دنبال محبت به خدا آنچه مربوط به خداست محبوب انسان می‌شود:

وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإِیمَانَ؛(2)«ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده است».


1. انعام (6)، 76.

2. حجرات (49)، 7.

ایمان به خدا هم محبوب انسان می‌شود؛ چون راهی به سوی خداست، و به جایی می‌توان رسید كه انسان در زندگی هیچ خواستی نداشته باشد:

إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأَعْلَى؛(1)«بلكه تنها برای جلب خرسندی پروردگارش كه بسی برتر است (انفاق می‌کند)».


1. لیل (92)، 20.

خلاصه

* قدرت انسان را می‌توان به چهار قسم تقسیم كرد: 1. قدرت طبیعی یا فیزیكی؛ 2. قدرت تكنیكی؛ 3. قدرت اجتماعی؛ 4. قدرت متافیزیكی.

* قدرت فیزیكی انسان به حسب مورد به سه دسته تقسیم می‌شود: 1. قدرت طبیعی كه در طبیعت اعمال می‌كند؛ 2. قدرت طبیعی كه در مورد جانداران به كار می‌برد؛ 3. قدرتی كه بر انسان‌های دیگر اعمال می‌كند.

* قدرت تكنیكی به دو صورت اعمال می‌گردد: 1. به كمك علوم تجربی و عادی؛ 2. به كمك علوم غیرعادی.

* اراده، تبلور میل فطری است؛ یعنی هیچ‌گاه اراده‌ای نمی‌كنیم مگر اینكه میلی برانگیخته شده باشد.

* یكی از تقسیمات معروف در روان‌شناسی،‌ میل‌های باطنی را به چهار دسته تقسیم می‌كند: 1. غرایز، 2. عواطف، 3. انفعالات، 4. احساسات.

* گزینش در جایی طرح می‌شود كه چند خواست متعارض در مقام ارضای وجود داشته باشد و انسان مجبور باشد یكی را ارضا و دیگری را ترك كند.

* شخصیت‌طلبی، میل به بقا و میل به خدا از جمله میل‌های فطری انسان هستند.

 

پرسش

1. معانى قدرت انسان و اقسام آن را بیان كنید.

2. اقسام قدرت فیزیكى انسان را توضیح دهید.

3. راه‌هاى اِعمال قدرت تكنیكى را شرح دهید.

4. رابطة میان اراده و میل را به طور كامل روشن سازید.

5. اقسام میل‌های باطنى را نام برده، دربارة هریك توضیح دهید.