6. ملاك سنجش بصیرت

6. ملاك سنجش بصیرت

بحث جدّی‌ای درزمینة بصیرت مطرح است و آن اینكه، همواره هر دو طرف دعوا ادعا می‌كنند كه ما اهل بصیرتیم. همگان اذعان می‌كنند كه باید بصیرت داشت و هیچ عاقلی نمی‌تواند انكار كند و بگوید بصیرت چیز بدی است. اما سخن در آن است که هركس ادعا می‌كند خود، اهل بصیرت است. برخی

ممكن است ادعا كنند كه ما هم هوشمان بیشتر از شماست، هم از شما بیشتر درس خوانده‌ایم، هم بیشتر از شما تجربه داریم، هم ارتباطاتمان با مراکز علمی و فرهنگی و سیاسی دنیا بیشتر از شماست. آنان با این ادعاها می‌خواهند بصیرت خود را نشان دهند و خود را دراین‌زمینه برتر از طرف مقابل بدانند.

پس این مشكل وجود دارد كه آن كسانی هم كه رویاروی ما قرار می‌گیرند و مخالف ما هستند و حركت‌های ناروایی را دنبال می‌کنند، مدعی هستند که ما اهل بصیرتیم. شاید در همین جریان‌های فتنة 1388 در كشور، كسانی باشند كه ما را متهم به بی‌بصیرتی، ندانستن شگرد‌های سیاست و عدم درك مسائل جاری دنیا بکنند و مدعی باشند ما چیزی از مسائل را نمی‌فهمیم. عملاً زبان حال آنها این است که این فرمایش رهبر معظم انقلاب که باید بصیرت داشته باشید، کاملاً صحیح است؛ اما مهم آن است كه چه كسی اهل بصیرت است؟ آنان مدعی هستند كه خود از بصیرت برخوردارند؛ چون معلومات، تجربه‌ها و سوابقشان بیشتر است. ایشان طرف مقابل را نیز متهم می‌كنند كه شما تازه به دوران رسیده هستید و تجربه‌ای ندارید؛ از‌این‌رو، هنوز اهل بصیرت نیستید و باید چند دهه‌ای در مسائل سیاسی و اجتماعی کار کنید تا اهل بصیرت شوید!

پس، کسی در ضرورت بصیرت شک ندارد؛ سخن در آن است که بصیرت کدام است، و چه كسی اهل بصیرت است. بنابراین ضرورت دارد در حقیقت بصیرت، کیفیت تحقق بصیرت، راه‌های کسب بصیرت و شناخت موانع بصیرت، مطالعات و مباحثی بکنیم تا اگر کسانی ادعا کردند که شما اهل بصیرت نیستید بتوانیم برایشان ثابت کنیم که اشتباه می‌کنند یا لااقل وجدان

خودمان راضی باشد به اینکه، آن بصیرتی که خداوند متعال از ما خواسته و معصومانعلیهم السلام بر آن تأكید فرموده‌اند و در این زمان، رهبر معظم انقلاب به آن توجه و عنایت کرده‌اند، همان است که ما به دنبالش هستیم.

نخستین پرسشی كه دراین‌زمینه مطرح می‌شود آن است كه، ما چگونه باید دنبال کسب بصیرت برویم و اصولاً بصیرت چه مقوله‌ای است و چگونه پیدا می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها، نیاز به ذكر مقدمة‌ کوتاهی است. بدون شک، بصیرت از مقولة شناخت است. درواقع، شناختی که همراه با بصیرت است با شناخت‌های غیر‌بصیرانه تفاوت دارد. انسان‌ها ادراکاتی دارند كه از ادراکات حسی‌شان سرچشمه می‌گیرد و براساس آنها هم قضاوت‌هایی می‌کنند. عموم مردم از نوجوانی که تازه به بلوغ رسیده و درک اجتماعی پیدا کرده‌اند تا پیرمردها و پیرزن‌هایی که عمری را در دنیا گذرانده و تجربه‌های طولانی در طی ده‌ها سال داشته‌اند، همه از این ادراکات حسی برخوردارند. مثلاً، اگر در خیابان مردی همراه با خانمی راه می‌روند و صحبت می‌کنند، نخست می‌پنداریم این دو همسر یكدیگرند كه برای خرید به بازار می‌روند. این قضاوتی ابتدایی پس از دیدن چنین صحنه‌ای است. اگر بعد از آن، دقت بیشتری شود و رفتار و کیفیت گفت‌وگوی میان آن دو مد نظر قرار گیرد و یا احیاناً سخنان این دو شنیده شود، می‌توان با اطمینان بیشتری قضاوت كرد كه آیا این دو همسر یكدیگرند یا خیر. گاهی ممکن است با چنین دقت‌هایی برای شخصی مشخص شود كه این دو نفر می‌خواهند از مغازه‌ای سرقت کنند. شخص دیگری ممکن است متوجه شود که اینها روابط نامشروعی با یكدیگر

دارند و می‌خواهند تا محیط خلوتی را برای اعمال نامشروع خود بیابند. در این موارد، آن قضاوت ابتدایی ازروی بینش و بصیرت نیست؛ بلكه یک قضاوت سطحی است؛ اما اگر بعد از این، دقت شود و شواهدی تعیین‌كننده به دست آید، پی خواهیم برد كه چنین رفتاری از این دو نفر چه هدف و توجیهی دارد. در اینجا، قضاوت دربارة رفتار آن دو سطحی نیست؛ بلكه ازروی بینش و بصیرت است؛ چون در آن خوب فكر شده، همة جوانب دیده شده، تمام شرایط بررسی شده و عقل و تدبیر به‌كار گرفته شده است.

نظیر مورد بالا را در تمام مسائل اجتماعی می‌توان دنبال كرد و مثال‌های زیادی برای آن یافت. قضاوت‌هایی كه ما در مسائل گوناگون می‌كنیم، گاهی قضاوت سطحی و براساس شواهد بسیار ضعیف است؛ به‌ویژه در جایی كه طراحی پیچیده‌ای داشته باشد. هرگاه گروهی طرح پیچیده‌ای را طراحی کنند و بخواهند آن را به اجرا درآورند، در چندین لفافه آن را پنهان می‌کنند و رمزهایی برای آنها قرار می‌دهند. از‌این‌رو، از یك گفت‌وگو و یا حركت نمی‌توان به‌سادگی پی برد كه هدف آنان چه بوده است. هرقدر ما بیشتر توجه بکنیم و بتوانیم در شواهد و قرائن دقت بیشتری کنیم و این‌ شواهد و قرائن را با هم تنظیم کنیم، می‌توانیم به نتایج بهتری دست یابیم.

در مسائل سیاسی و اجتماعی، این مسئله بسیار حساس‌تر می‌شود، چون دیگر نفع یک شخص و یک گروه مطرح نیست؛ گاهی نفع و زیان‌کاری دامن‌گیر میلیون‌ها فرد می‌شود، گاهی نفع و زیان آن از مرزها می‌گذرد و گاهی از زمان حال فراتر می‌رود و حتی ده‌ها سال آینده را نیز دربر می‌گیرد و

چه‌بسا سرنوشت ملتی را تغییر دهد. طبیعی است در این موارد، باید بیشتر دقت کرد تا قضاوت‌ها بر اساس بصیرت عمیق‌تری باشد. پس، اجمالاً همه می‌دانیم كه باید عقل را به‌کار گرفت و از شواهد بهره برد تا قضاوت‌ها سطحی نباشد، و اگر در جاهایی گمان می‌رود که مسئله، عمیق‌تر از آن است، باید مسئله را ژرف‌تر بررسید. به‌‌رغم این سخنان، پرسشی هست: آیا کسانی که فکر ژرف، هوش سرشار و تجربة زیادی دارند، حتماً قضاوتشان ازروی بصیرت خواهد بود؟ یعنی، آیا می‌توان گفت هرکس باهوش‌تر است و تجربة بیشتری دارد، قضاوتش از بصیرت بیشتری برخوردار خواهد بود و کسانی که هوش و تجربة کمتری دارند، قضاوتشان دور از بصیرت است؟

برای روشن شدن بحث، مناسب است نگاهی به حوادث صدر اسلام بیندازیم. بعد از مبعوث شدن پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله به رسالت، آن حضرت 23 سال در میان مردم بودند؛ بعد از رحلت ایشان نیز 25 سال خلفای سه‌گانه حکومت کردند. کمتر از پنجاه سال از عمر اسلام گذشته بود که جنگ‌های داخلی در کشور اسلامی رخ داد كه شاید مهم‌ترین آنها از لحاظ حجم، جنگ صفین بود كه هم زمان طولانی‌ای را دربر گرفت و هم تلفات بسیار زیادی داشت. یک طرف قضیه در جنگ، شخصی بود که همه او را فرد بسیار باهوشی می‌دانستند. کار به آنجا رسیده بود که کسانی می‌گفتند معاویه هوشش از علی علیه السلام بیشتر و سیاست، تدبیر و مدیریتش نیز از ایشان بهتر است. این مطلب را خود امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در سخنانشان مورد اشاره قرار داده‌اند:

وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَلَكِنَّهُ یَغْدِرُ وَیَفْجُرُ وَلَوْلَا

كَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِِ؛(1) سوگند به خدا، معاویه از من سیاست‌مدارتر نیست؛ اما معاویه حیله‌گر و جنایتكار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرك‌ترین افراد بودم.

پیداست که این مسئله مطرح بوده که معاویه از علی باهوش‌تر و باسیاست‌تر است. حضرت در مقام دفاع می‌فرماید كه هوش معاویه بهتر از من نیست. من پیرو احکام دین هستم و نمی‌توانم هرچیزی را که دلم می‌خواهد عمل کنم؛ بلكه به آنچه خداوند می‌خواهد پایبند هستم؛ اما طرف مقابل چنین پایبندی‌ای را ندارد و برای پیشبرد اغراض خود از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند؛ به‌همین‌دلیل است که شما می‌پندارید سیاست او بهتر از من است.

حال پرسش آن است كه آیا می‌توان گفت بصیرت معاویه بیش از علی علیه السلام بود یا ماجرا چیز دیگری بوده است؟ همان‌گونه كه از برخی سخنان حضرت در نهج البلاغه نیز برمی‌آید، در جنگ، شکست معاویه از لحاظ نظامی قطعی شده بود؛ مالک اشتر آن‌چنان قهرمانانه در میدان جنگید و فداکاری کرد که دیگر سپاه معاویه در حال شکست قطعی بود. معاویه با عمرو عاص مشورت كرد تا خود را از شکست برهاند. نتیجه آن شد كه پیشنهاد صلح بدهند؛ از‌این‌رو، قرآن‌ها را بر سر نیزه كردند تا به سپاه علی علیه السلام وانمود كنند آنان پیرو قرآن‌اند و هرچه قرآن بگوید عمل می‌كنند. سپاهیان ساده‌لوح آن حضرت هم كه از جنگ طولانی مدت به ستوه آمده بودند تا این پیشنهاد مطرح شد، گفتند، چه از این بهتر! ما آمده‌ایم برای اینکه به دستورات خدا و قرآن عمل


1. سید رضی، نهج البلاغه، خطبة 200.

کنیم، حال خود آنها حاضر شده‌اند چنین كنند. شمشیرها پایین آمد و و عقب‌نشینی سپاه علی علیه السلام آغاز شد. هرچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود كه من قرآن ناطق هستم و اینان شما را فریفته‌اند، نپذیرفتند و همواره می‌گفتند كه ما با قرآن نمی‌جنگیم. این مورد، یكی از نمونه‌های بی‌بصیرتی است. از‌این‌رو، باید به‌خوبی همین قضیه را تحلیل کنیم تا پی ببریم مشكل بی‌بصیرتی از كجا ناشی شده است تا برای ما در زمان حاضر قضایا تكرار نشود و به‌آسانی فریب نخوریم. باید دید چرا كار به جایی می‌رسد كه سپاه علی علیه السلام كه باید فرمان‌بردار ایشان باشند، طرح عمرو عاص را بر دستورهای آن حضرت مقدم می‌دارند؛ بااینكه علی علیه السلام شخصیت بزرگی بود كه افزون بر مقام عصمت، از علم بی‌نظیری برخوردار بود، حقیقت را بهتر از هركسی می‌دانست و سالیان زیادی در دوران پیامبرصلی الله علیه و آله، فرماندهی جنگ‌ها را بر عهده داشت.

برای درك این مسئله باید به نكته‌ای روان‌شناختی توجه کرد. روان‌شناسان تجربی ثابت کرده‌اند که گرایش‌های ما حتی در ادراکات حسی‌مان نیز مؤثرند؛ مثلاً، ما بعضی از چیزهایی را که دوست نداریم نمی‌بینیم و نمی‌شنویم. این در ادراکات حسی بود؛ زمانی هم كه انسان فکر می‌کند، معمولاً دنبال آن افکاری می‌رود که دوست دارد و همواره انتظار دارد که از آن افکار، نتیجه‌ای به سود خودش بگیرد. انسان راضی نمی‌شود فکرش را در آن چیزی به کار اندازد که سودی برایش ندارد. پس، از تجارب علمی روان‌شناختی استفاده می‌شود که چیزهایی را که انسان دوست ندارد، درباره‌اش فکر هم نمی‌کند.

در اینجا نیز مشخص است كه بصیرت، پیرو فکر صحیح است، و ما اگر فکر صحیح و ژرف داشته باشیم بصیرت پیدا خواهیم كرد؛ اما سخن بر سر آن است كه همه دلشان نمی‌خواهد دربارة بعضی‌ چیزها درست فکر کنند. ازاین‌رو، برخی از آیات قرآن، مردم را ملامت می‌کند که چرا فکر نمی‌کنند؟! از آیة شریفة أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(1) «آیا آنها در قرآن تدبر نمی‌كنند یا بر دل‌هایشان قفل زده‌اند»، استفاده می‌شود كه یا به دل‌های انسان‌هایی قفل زده‌اند كه قرآن را نمی‌فهمند یا تدبر در آن نمی‌کنند. در موارد زیادی نیز قرآن كریم كسانی را که عقل‌شان را به‌کار نمی‌گیرند مذمت می‌کند: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُون؛(2) «آنها كران، گنگ‌ها و كوران‌اند، از‌این‌رو (از راه خطا) بازنمی‌گردند»، أَفَلاَ تَعْقِلُون؛(3) «آیا نمی‌اندیشید»، أَفَلاَ تَتَفَكَّرُون؛(4) «آیا فكر نمی‌كنید»، أَفَلاَ یَتَدَبَّرُون؛(5) «آیا تدبر نمی‌کنند»؟! ذكر این نكته‌ها در قرآن برای آن است كه انسان‌ها انگیزة فکر کردن در همه‌چیز را ندارند و فکرشان را تنها دربارة چیزهایی به‌کار می‌گیرند که دوست دارند و امید دارند که از آن‌ چیزها بهره‌ای به آنان برسد؛ و باز به همین دلیل است که کسانی نخست نتیجه می‌گیرند، آن‌گاه فکر می‌کنند؛ یعنی، نخست تا صورت


1. محمد (47)، 24.

2. بقره (2)، 18.

3. بقره (2)، 44 و 76؛ آل عمران (3)، 65؛ انعام (6)، 32؛ اعراف (7)، 169؛ یونس (10)، 16؛ هود (11)، 51؛ یوسف (12)، 109؛ انبیا (21)، 10 و 67؛ مؤمنون (23)، 80؛ قصص (28)، 60 و صافات (37)، 138.

4. انعام (6)، 50.

5. نساء (4)، 82.

مسئله بیان می‌شود، آنان پاسخش را به دلخواه خود می‌دهند، بعد برای این پاسخ، دنبال دلیل می‌گردند. باز از همین نمونه افراد، كسانی هستند كه قرآن را به رأی خود تفسیر می‌كنند و حال‌آنكه در روایات، کسانی که قرآن را به رأی خود تفسیر می‌کنند، مذمّت شده‌اند. روایت معروفی را شیعه و سنی نقل کرده‌اند كه در قسمتی از آن آمده است: مَنْ فَسَّرَ القرآنَ بِرَأیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّار؛(1) «هركس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، پشت او از نار پر شود». معنای تفسیر به رأی آن است كه كسی آن چیزی را كه دلش می‌خواهد به قرآن نسبت می‌دهد. این مسئله نیز از صدر اسلام تاكنون نظایر زیادی داشته است. در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علیه السلام از مفسرانی شکوه می‌کند که قرآن را به رأی خود تفسیر می‌کنند و دلخواه خودشان را بر قرآن تحمیل می‌کنند.(2) این افراد ممكن است افرادی صاحب فكر، درایت و عقل نیز باشند، اما به‌گونه‌ای مقدمات را تنظیم می‌کنند و از شواهد بهره می‌برند كه بتوانند مطابق میل خودشان نتیجه بگیرند.


1. ابن‌أبی‌جمهور الأحسائی، عوالی اللئالی، ج‌4، تحقیق الحاج آقا مجتبى العراقی، ص104.

2. رك: سید رضی، نهج البلاغه، نامة 55 و 77.

كتابنامه

1. قرآن كریم.

2. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتی، چ7، مشرقین، قم، زمستان 1379.

3. الأحسائی، ابن‌أبی‌جمهور، عوالی اللئالی، تحقیق الحاج آقا مجتبی العراقی، سیدالشهداء، قم، 1405ق.

4. البرقی، أحمد‌بن‌محمد‌بن‌خالد، المحاسن، تصحیح و تعلیق السید جلال‌الدین الحسینی (المحدث)، دار‌ الكتب الإسلامیة، تهران، 1330ش.

5. الحرانی، ابن‌شعبه، تحف العقول، تصحیح و تعلیق علی أكبر الغفاری، چ2، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1404ق.

6. خمینی، سیدروح‌الله (امام)، صحیفة امامŠ، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینیŠ، تهران، 1378.

7. ابن‌بابویه قمی (صدوق)، محمدبن‌علی‌بن‌حسن‌، الأمالی، مركز الطباعة و النشر فی مؤسسة البعثة، قم، 1417ق.

8. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون أخبار الرضا†، تصحیح و تعلیق و تقدیم الشیخ حسین الأعلمی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1404ق.

9. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كمال الدین و تمام النعمة، تصحیح و تعلیق علی‌اكبر الغفاری، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجامعة المدرسین، قم، محرم الحرام 1405ق.

10. كلینی، محمدبن‌یعقوب، الكافی، تصحیح و تعلیق علی‌اكبر الغفاری، چ3، دار الكتب الإسلامیة، تهران، 1367.