فصل چهارم: اولویـت در پـژوهش

 

فصل چهارم

اولویـت در پـژوهش

 

امروزه باوجود گسترش فوق­العاده علوم، و پیدایش موضوعات و مسائل بسیار زیاد، همه آنها نیازمند مطالعه و تحقیق‌اند و پژوهش در آنها برای رفع نیازهای مادی و معنوی، لازم و ضروری است؛ اما به‌دلیل محدودیت عمر انسان و کافی نبودن آن برای پژوهش در حوزه‌های مختلف علوم و بررسی همه موضوعات و مسائل از یک‌سو، و فراهم نبودن امکانات لازم برای انجام این کار از سوی دیگر، لازم است برای انجام پژوهش‌ها و مطالعات دست به گزینش زده، از میان علوم مختلف و موضوعات گوناگون، دسته­ای را برگزید و در آن به پژوهش پرداخت. عقل حکم می‌کند که در این گزینش، از مهم‌ترین و ضروری­ترین موضوعات آغاز کرده، اولویت را در آن رعایت کنیم. اکنون که نمی‌توانیم پاسخ‌گوی همه مسائل به‌طور کامل و وافی باشیم، باید اولویت‌ها را تشخیص دهیم.

نخستین کاری که در این زمینه لازم است، پرهیز از کارهای موازی است. با این نیروی کم و امکانات اندکی که در اختیار داریم، اگر بخواهیم چند مرکز مطالعاتی وتحقیقاتی دایر کنیم که همه به یک شیوه و در یک موضوع پژوهش کنند، پیشرفت چندانی نداشته، به هدف خود دست نخواهیم یافت. البته پژوهش‌های متعدد درباره یک موضوع، خوب است، اما با توجه به مسئولیتی که ما در زمینه پاسخ‌گویی به نیازهای مادی و معنوی خود و دیگران داریم، فرصتی برای این کار

وجود نخواهد داشت، حتی اگر آن مسائل از مسائل ضروری باشند؛ زیرا مسائل ضروری و نیاز ما در بخش­های دیگر، به قدری زیاد است که انجام پژوهش‌های موازی موجب بر زمین ماندن بسیاری از آنها و در نتیجه، برآورده نشدن نیازهای جامعه خواهد شد.

روشن است که تشخیص اولویت‌ها و عمل بر طبق آن، نیازمند معیار و ضابطه عقلانی است. شاید نخستین چیزی که به مثابه معیار به ذهن می‌آید، اهمیت و ارزش موضوع پژوهش باشد. بر این اساس است که گفته می‌شود: پژوهش درباره خدا در درجه اول از اولویت قرار دارد، زیرا موجودی برتر و مهم­تر از خدا وجود ندارد. بنابراین، باید بحث درباره خدا را بر همه موضوعات دیگر مقدم داشت و همه اشکالاتی را که از آغاز تاکنون درباره خدا مطرح بوده است، بررسی کرد و پاسخ داد؛ اما به نظر می‌رسد این معیار، معیار کامل و کارسازی نیست. معیار حقیقی، نیاز شدید جامعه به حل مسائلی است که اگر حل نشوند، ایمان مردم در معرض خطر خواهد بود. باید مواضعی را که مردم در معرض لغزش‌اند تشخیص داد؛ لغزش‏های کلیدی و بنیادینی که اگر در آنها انحراف پیدا شود، کم‌کم به بسیاری از مواضع دیگر هم سرایت می‌کنند. شاید برخی از مسائل، به‌خودی‌خود چندان اهمیت یا ضرورت نداشته باشند، اما به این دلیل که گام نخست انحراف و لغزش‌اند و با انحراف در آنها، سد ایمان و اعتقاد شکسته می‌شود، اهمیت آنها از مسائل دیگر بیشتر است. متأسفانه، این نکته­ای است که کمتر به آن توجه می‌شود.

به‌هرحال، بنا بر اولویت، نخست باید معیار را تشخیص داد و قطعاً یکی از معیارها، نیاز شدید جامعه به حل مسائلی است که اگر حل نشوند، ایمان مردم در خطر خواهد بود. به‌ویژه مسائلی وجود دارد که نه‌تنها پرداختن به آنها مصلحت الزام‌آوری برای جامعه اسلامی ندارد، بلکه مفسده‏ای هم خواهد داشت. برخی از بزرگانی که ما درگذشته به‌دلیل علاقه‌ای که به انقلاب اسلامی داشتند بسیار به آنها امیدوار بودیم که بتوانند برای مصالح اسلام، به‌ویژه در خارج از ایران، خدماتی انجام دهند، گاهی چیزهایی می‌گویند که نه‌تنها سودی برای اسلام ندارد، بلکه بین مسلمانان و بین شیعیان اختلاف ایجاد می‌کند. من شخص بزرگی را می­شناسم که بسیار به ایشان علاقه داشتم و

هنوز هم دارم. ایشان هم به من محبت داشتند؛ ولی انسان گاهی از بزرگان کج­سلیقگی­هایی می‌بیند که خیلی رنج­آور است. بنده در جایی خدمت ایشان رسیدم. ایشان از همان ابتدا که هنوز گفت‌وگوی زیادی انجام نشده بود، این بحث را مطرح کرد که برخی پیامبر و امام را به‌گونه‌ای معرفی می‏کنند که از حد یک انسان فراتر می‌رود؛ درحالی‌که این خلاف قرآن است. پیامبر هم بشر بود و اگر زن زیبایی می‏دید، خوشش می‏آمد؛ قرآن می‏فرماید: وَلَوْ أَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ.(1) ایشان این صحبت‏ها را مطرح می‌کرد و من پیش خود آب می‏شدم؛ در این زمانی که این‌همه دشمن ما را فراگرفته‌ است و دشمنان مشترکی با آن کشور داریم، چرا ایشان چنین حرفی را در جلسه‏ای مطرح می‌کند که پس از مدت­ها تشکیل شده است و معلوم نیست آیا در عمرمان دوباره چنین جلسه‌ای تشکیل شود. آیا مسئله‏ای مهم‏تر از این وجود نداشت و ایشان باید این ایهام را ایجاد می‌کرد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم معصوم نبوده و در بعضی جاها تصریح شده است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دعای کمیل به‌شدت گریه می‌کرد و اینها همه نشان این است که پیغمبر و امام هم گاهی مرتکب گناه می‌شده‌اند؟ مسئله عصمت و مراتب عصمت مسائل تازه‏ای نیستند و از زمان خود ائمه(علیهم السلام) مطرح بوده‌اند. از این گذشته، مگر این مسئله در برابر انکار ضروریات دین و در مقابل اصل دین چقدر اهمیت دارد؟

افزون بر این، هیچ بعید نیست ـ بلکه قطعاً ـ دشمن درصدد است که غیرمستقیم ما را به اموری سرگرم کند که مانع از پرداختن به مسائل اساسی می‌شوند؛ اما اینکه این کار را با چه عوامل و واسطه‌هایی انجام می‌دهد، خدا می‌داند. دست‌کم در اینکه ابلیس همواره درصدد چنین کاری است، شکی نیست. اگر بتوان گفت که شیاطین انس هنوز عقلشان نمی‏رسد یا ابزارش را ندارند ـ­که البته دارندـ ولی در اینکه ابلیس در این صدد است، شکی نداریم. چرا باید بهانه به دست ابلیس داد و وسیله‏ای برای او فراهم کرد تا بتواند ما را به اموری سرگرم کند که حتی اگر فی‌نفسه درست هم باشند، چون مانع کارهای مهم­تر شده، موجب اختلاف و دشمنی بین دوستان و شیعیان می‌شوند، طرح آنها رجحانی ندارد؟


1. احزاب (33)، 52.

امروز وضعیت برخی از دانشگاه‌های ما به‌گونه‌ای است که دانشجویان پس از فارغ­التحصیلی بی‏نماز می‌شوند؛ ای کاش تنها بی‏نماز می‏شدند، گاهی حتی منکر دین می‌شوند. حال آیا من و شما می‌توانیم در اینجا آسوده بنشینیم و درباره قصیده زنبوریه تحقیق کنیم؟ یا اینکه باید به مسائل دیگری بیشتر اهمیت بدهیم؟ قطعاً باید در برنامه ‏ها، مطالعات و پژوهش‌هایمان تجدیدنظر کنیم و بیشتر به آنچه اساس دین جوانان ما را از بین می‌برد بپردازیم. تا اعتقادات درست نشود، نوبت به فروع نمی‏رسد. امروز، اصلی‌ترین مسائل ما با شبهه‌هایی روبه‌رو شده و ضروری‏ترین مسائل ما انکار می‌شوند.

یکی از دوستان ما که در کانادا در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، نقل می‌کرد تیمی از پزشکان و پژوهشگران کانادا در زمینه حیوان‏شناسی و زیست‌شناسی پروژه‏های مختلفی را در دست تحقیق داشتند؛ از جمله اینکه درباره فشار خون پرندگان و نسبت آن در ارتفاع چندصد متری با ارتفاع کمتر پژوهش می‏کنند. این، یک مسئله علمی و زمینه پژوهشی است و مسلماً از نبودش بهتر است. انسان هرچه بداند، بهتر از آن است که نداند؛ اما آیا واقعاً کاری مهم­تر از اینها نداریم؟ زمینه‌های پژوهشی، از نظر ارزشِ صَرف وقت و بودجه مساوی نیستند. درست است که همه آنها علم و کشف واقعیت­اند و حتی از تحقیق در بال مگس هم می‌توانیم در زمینه خداشناسی استفاده کنیم ـ چراکه نشانه قدرت، عظمت و علم الهی است ـ اما آیا پژوهش در این زمینه با زمینه‌های دیگر مساوی است؟ مسلماً پژوهش‌ها از نظر ارزش منافع و مصالحی که برای انسان‌ها در زندگی مادی و معنوی‌شان دارند، یک‌سان نیستند. پس باید اولویتی را در نظر گرفت؛ ما عمر و امکانات محدودی داریم و نسبت به خیلی از ملت‌ها از نظر پژوهش‌های علمی عقب‏تریم و در برابر، مشکلات زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی‌مان بیشتر از برخی کشورهای دیگر است؛ از سوی دیگر، نظام نوپایی داریم که تنها سی سال است برپا شده و در مقایسه با کسانی که چند قرن است نظام جاافتاده و زمینه‌های پژوهشی فراوانی دارند، کمبودهای زیادی داریم؛ حال آیا درست است که بدون رعایت اولویت‌ها به پژوهش پرداخته، در هر زمینه‏ای که

پیش آمد، شروع به پژوهش و صرف وقت و بودجه کنیم؟ مسلماً این کار درست نیست و چندان هم نیاز به استدلال ندارد. مهم این است که ملاکی برای ارزش‌گذاری و تعیین اولویت‌ها در نظر داشته باشیم.

شرایط زمانی و مکانی در تعیین اولویت‌ها مؤثر است، ولی آنچه بیشتر تأثیر دارد، جهان‌بینی و نوع نگرش ما به جهان و انسان است؛ اینکه ما عالم را چگونه می‌بینیم، انسان را چه می‌دانیم، مصالح و منافع او را چگونه تعریف می‌کنیم و سود و زیانش را در چه می‌دانیم، در تعیین اولویت‌ها نقش دارند. اگر سود و زیان انسان را صرفاً در بهره‌مندی از لذت‌های مادی بدانیم، عیناً همان راهی را باید برویم که غربی‏ها رفتند؛ البته همه غربی‏ها هم به این راه نرفته­اند، ولی مسیر غالب در غرب، همین راه است.

برخی از معیارها

1. مبنایی بودن مسئله

از جمله معیارهای اولویت در پژوهش، مبنایی بودن مسئله تحقیق است. تا مسائل زیربنایی به‌درستی حل نشوند، مسائل روبنایی جای خود را پیدا نمی‌کنند و همیشه در معرض آفت خواهند بود؛ همچون درخت بی‏ریشه‏ای که با هر بادی ممکن است از جا کنده شود. مسائل مبنایی رتبتاً بر مسائل روبنایی مقدم­اند. به‌صورت یک قاعده کلی می‌توان گفت که فلسفه یک علم، از نظر رتبه بر خود آن علم مقدم است؛ یعنی تا مبادی و اصول موضوعه یک علم به‌درستی تنقیح و حل نشوند، نوبت به خود آن علم و مسائلش نمی‌رسد. برای نمونه، در زمینه آموزش و پرورش، فلسفه آموزش و پرورش مقدم بر دیگر مسائل است؛ چنان‌که ممکن است بر این فلسفه نیز فلسفه دیگری مقدم شود. به‌هرحال، یک ترتب منطقی میان مسائل آموزش و پرورش از یک‌سو و فلسفه آن از سوی دیگر وجود دارد؛ به‌گونه‌ای‌که هرگونه برنامه‌ریزی برای ایجاد تحول و تکامل در این علم باید با توجه به مبانی فلسفی آن تحقق پذیرد. البته منظور، مبانی فلسفی در برابر

مبانی دینی نیست؛ بلکه مقصود مسائلی است که سرشت و طبیعت آنها فلسفی است، حتی اگر از راه دین و وحی ثابت شوند؛ زیرا نوع دلیل و برهانی که بر یک مسئله اقامه می‌شود، ماهیت و ذات آن مسئله را تغییر نمی‌دهد. مثلاً اصل وجود خدا ذاتاً مسئله‌ای فلسفی است، حتی اگر با بیان قرآنی فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ(1) آن را بازگو کنیم.

2. نیاز جامعه

ما عادت کرده‌ایم که ارزش فعالیت‌های علمی را بر اساس آثار محسوس آنها ارزیابی کنیم. وقتی پژوهشی در زمینه‌ای علمی شکل می‌گیرد و کشفی علمی یا اختراعی انجام می‌شود، درصددیم ببینیم در زندگی مادی ما چه اندازه تأثیر دارد؛ چه اندازه بر ثروت ما می‏افزاید، چقدر از هزینه دولت کم می‌کند و... . اینها نشانه ارزش یک ابتکار، یک اختراع و یک کشف علمی است. اما اگر فعالیت‌های علمی را با مقیاس دیگری ارزشیابی کنیم، ارزش پژوهش در برخی از زمینه‌های علوم انسانی، اظهار نظـر در بعضی از مسائل معنوی، و نظریه‏پردازی در زمینه‌های فلسفی ـ چه فلسفه محض و چـه فلسفه‏ های مضاف ـ ممکن است از اکتشافات علمی در زمینه‌های فیزیک، شیمی و دیگر علوم مادی کمتر نباشد. اگر مقیاس درستی برای ارزشیابی فعالیت‌های علمی داشته باشیم، شهید مطهری را باید در صدر پژوهشگران این دوران قرار دهیم. دیدگاه‌های عمیقی که ایشان در رشته‌های مختلف علوم انسانی و اسلامی ابراز کردند و پروراندند، شاگردانی که تربیت کردند، کتاب‌هایی که نوشتند و آثاری که از خود بر جای گذاشتند، بسیار ارزشمندند و ارزش آنها بسیار فراتر از ابتکارات علوم مادی و طبیعی است.

یکی از دلایل موفقیت ایشان این بود که فعالیت‌های علمی‏شان، همانند دیگر فعالیت‌های اجتماعی‏شان، بنا بر احساس وظیفه و در جهت رفع کمبودها و نیازمندی‌های جامعه بود. اجازه دهید این مطلب را اندکی توضیح دهم؛ با اینکه چندان نیاز به توضیح ‏ندارد. ما دانشمندانی در


1. محمد (47)، 19.

سراسر دنیا داریم، از ملیت‏ها و نژادهای مختلف که در رشته‌های گوناگونی از علوم ‏پژوهش کرده‌اند و می‏کنند؛ پژوهش‌هایی که واقعاً وقتی انسان به عمق کار آنها و استقامتشان در کار توجه می‌کند، انگشت حیرت به دندان می‌گیرد که چه حوصله‏ای داشتند و در این زمینه‌ها چقدر کار کردند! شاید نقل یک داستان در این زمینه سودمند باشد. جناب آقای دکتر لگنهاوزن، استاد مسلمان شیعی امریکایی، نقل می‌کردند که یک استاد امریکایی برای پژوهش پیرامون مطلبی در زمینه منطق که از ارسطو نقل شده است و ‏برای اینکه عمق مطلب و مقصود واقعی ارسطو را بفهمد، در سن هفتاد سالگی از امریکا به ‏یونان مهاجرت می‌کند و دو سال زبان یونانی را به‌خوبی فرامی‌گیرد؛ سپس به آثار یونانی که به ارسطو نسبت داده شده‌اند، مراجعه می‌کند و بر روی آنها کار می‌کند تا معنای دقیق اصطلاح خاصی را که ارسطو به‌‏کار برده است بفهمد. پیرمردی هفتادساله از کشور خود مهاجرت می‌کند و در این سن زبان یونانی را یاد می‌گیرد، برای اینکه مطلبی را که از ارسطو نقل شده و برای او مبهم بوده است، حل کند. اما پس از اینکه مقصود واقعی ارسطو را فهمید چه می‌شود؟ اصلاً آیا این مطلب درست است یا درست نیست؟! بر فرض که درست باشد؛ چه مشکلی را حل می‌کند؟ او بدون توجه به این مسائل و تنها برای ارضای حس کنجکاوی و پژوهش این کار را انجام داده است. عطشی دارد که مجهولی را بفهمد و آن را معلوم کند؛ چیزی را که دیگران نفهمیده­اند و نتوانسته‌اند درست تبیین کنند، بتواند بیان کند. سخن گفتن از این واقعیت آسان است؛ ولی من که هفتاد و چند سال سن دارم، می‌توانم دشواری چنین کاری را بفهمم که شخصی در این سن از کشور خود به ‏کشوری دیگری مهاجرت کند؛ آن هم برای زبان‏آموزی، و اتفاقاً زبان یونانی که تقریباً از مشکل‌ترین زبان‌هاست؛ آن هم به این انگیزه‏ که عبارتی از ارسطو را بتواند درست معنا کند! نظیر چنین فعالیت‌های علمی در میان دانشمندان، فراوان و واقعاً تحسین‏برانگیز است و در مقام یک کار انسانی، بسیار ارزشمند است و حقیقتاً باید این همت، این علاقه به علم و کشف مجهولات، و این روح‏کنجکاو و پژوهشگر را تحسین کرد. اما باید پرسید، این کار برای انسانیت، برای خود او، برای جامعه ‏او و برای کل

بشریت چه فایده‌ای دارد؟ شاید اگر درست فکر کنیم، تقریباً پاسخش این باشد که حاصل این فواید برای بشریت، نزدیک به صفر است. اینکه ما بدانیم مقصود ارسطو از یک اصطلاح منطقی دقیقاً چه بـوده، جز اینکـه پژوهشـی است برای کشف مجهولی علمی ـ و البته از این دیـد، بسیار کار ارزنده و تحسین‌برانگیزی است ـ چه فایده قابل توجهی می‌تواند برای بشریت و برای خود انسان داشته باشد؟ با توجه به اینکه اصلاً ممکن است سخن ارسطو از اساس نادرست و باطل باشد. شاید تنها فایده آن ارضای حس کنجکاوی و یک تمرین عقلانی برای خود شخص باشد؛ اما آیا در نزدیک شدن او به هدف آفرینش هم نقشی دارد؟

اکنون این کار را مقایسه کنید با زحمات مرحوم آقای ‏مطهری(رحمه الله) در کشف مجهولاتی که نیاز جامعه بود و هنوز هم هست؛ آن هم نه نیاز ساده، بلکه نیاز حیاتی جامعه. ‏برای درک بهتر حیاتی بودن این نیاز باید به این نکته توجه داشته باشیم: کسانی که از پژوهش‌ها، آموزه‌ها و درس‏های ایشان محروم بودند، به چه ورطه ‏هایی از گمراهی افتادند. من کسانی را به اسم می‏شناسم و از نزدیک با آنها آشنا بودم که جوانان بسیار متدین، مؤدب، دوست‌داشتنی و اهل عبادت بودند؛ اما بر اثر انحرافی فکری و عقیدتی کارشان به جایی رسید که به ترور افراد و شخصیت­ها پرداختند و سرانجام هم به اعدام محکوم شدند. مرحوم مطهری با سخنرانی­ها، کتاب‌ها و پژوهش‌های خود موجب نجات و هدایت بسیاری از این‌گونه افراد شد. ایشان در این زمینه ممتاز بود؛ هم در شیوه بیان، هم در گزینش موضوعات پژوهش و هم در گستره معلومات. فرموده‌های ایشان، ‏بسیاری از جوانان را از دام انحراف‌ها و گمراهی‏ها نجات داد.

امروز در همه دنیا مراکز پژوهشی فراوانی وجود دارد. کم نیستند کسانی از ملت‏های گوناگون، زبان‌های مختلف و ادیان متفاوت، که با دل و جان، عمرشان را در زمینه پژوهش صرف می‏کنند. من برخی از آنها را از نزدیک دیده­ام. برای نمونه، در سفری به کشور بلژیک با پروفسور مسلمانی آشنا شدم به نام پروفسور عبدالحق که به مسائل فلسفی و عرفانی علاقه بسیاری داشت. در آن دیدار از ایشان پرسیدم که الآن فعالیت‌های علمی ‏شما در چه زمینه‏ای

است؟ حقیقت این است که گمان می‌کردم چنین شخصی ـ یک پروفسور مسلمان در دانشگاه بلژیک ـ با وجود آشنایی با مبانی فلسفی و عرفان اسلامی باید هدف‌های بلندی داشته باشد و خدمات بزرگی بتواند برای اسلام و مسلمانان در اروپا انجام دهد. پرسیدم شما دنبال چه هستید؟ چه کاری دوست‏ دارید انجام دهید؟ زحمات شما در چه مسیری است؟ فکری کرد و گفت: من دلم می‌خواهد سفری به کشورهای ‏شمال افریقا داشته باشم و شهرهای باستانی و حتی روستاهای آنجا را ببینم تا اگر جزوه‏ یا کتابی خطی و نوشته‏ای از ابن‏عربی و دیگران هست بیابم و ترجمه و منتشر کنم. البته این تأثیر ‏فرهنگ اروپایی است و او مقصر نیست. بالاترین آرزوی او این است که برای خدمت به علم و عرفان، به روستاها و جاهایی که احتمال می‌دهد آثاری از ابن‌عربی وجود دارد سال‏ها مسافرت کند، به این امید که شاید ‏جزوه‌ای خطی که هنوز چاپ نشده است بیابد و او آن را ترجمه و منتشر کند تا خدمتی به فلسفه و عرفان کرده باشد. این را مقایسه کنید با خدماتی که آقای مطهری با چند سخنرانی انجام می‏داد؛ البته ‏سخنرانی‏هایی که به پشتوانه مطالعات فراوان، اندیشه‌های عمیق و توسل‌ها و تضرع‌ها بود؛ چنین سخنرانی‌هایی باعث ‏می‌شود هزاران نفر هدایت و به خدا نزدیک شوند و از گمراهی نجات یابند.

این اختلاف طرز فکر و بینش و فرهنگ اسلامی شیعی هدفمند با فرهنگ اروپایی است. بالاترین آرزوی کسی این است که از راه ترجمه و نشر آثار ابن‌عربی به عالم علم و عرفان خدمتی کند؛ گمان می‌کند بالاتر از این دیگر خدمتی نیست. خوب، وقتی چنین چیزی پیدا شد، و چاپ شد، چه می‌شود و چه اثری ‏دارد؟! چند نفر هدایت می‌شوند؟ فرض کنیم حتی مطالبی بسیار بلند و عالی و از سنخ مطالب فتوحات مکیه ابن‌عربی باشد؛ به‌‌هرحال، چیزی شبیه همان مطالبی است که در فتوحات آمده است و فرضاً چند صفحه دیگر به فتوحات‏ اضافه شود. ثم ماذا؟

بنابراین یکی از معیارهای انتخاب موضوعات و مسائل دارای اولویت، نیاز مبرم جامعه اسلامی است؛ باید ببینیم در این زمانی که ما می‌توانیم به پژوهش بپردازیم، چگونه می‌توانیم از این راه بیشترین خدمت را به جامعه و مسلمانان جهان عرضه کنیم.

3. کمبود نیروی انسانی در یک حوزه خاص

یکی دیگر از اولویت‌ها برای پژوهش در زمینه‌ای علمی این است که داوطلب در آن زمینه کم باشد. وقتی در یک حوزه داوطلب کم شد، تکلیف کسانی که ژرف­نگرند و به ارزش و اهمیت پژوهش در آن حوزه توجه دارند، سنگین­تر می‌شود و همین، انگیزه‌ای می‌شود برای اینکه در آن زمینه فعالیت بیشتری داشته باشند. حتی گاهی ممکن است رشته‌ای خیلی اولویت هم نداشته باشد، ولی چون در این رشته داوطلب کم است؛ باید به این مسئله اهمیت داد و اهرم‌هایی ایجاد کرد که افراد آن علوم را فرابگیرند. برای نمونه، در حوزه فقه، در زمینه مسائل جدید و مورد نیاز جامعه امروز ما به اندازه کافی پژوهشگر و فقیه وجود ندارد. زمانی بود و هنوز هم بسیاری از افراد چنین فکر می‌کنند که بالاترین وظیفه یک فقیه این است که مثلاً کتاب طهارت را زیرورو کند و چندین جلسه درباره یک مسئله تحقیق و بحث کند تا شاید «احوطی» را «اقوی» و «اقوایی» را «احوط» کند و حاشیه‌ای به سخنان گذشتگان بزند. اگر کتاب‌هایی را که در مدت همین سی سال پس از انقلاب در زمینه فقه و اصول، در موضوع طهارت و نماز، در قم چاپ شده‌اند ببینید، متوجه می‌شوید که هنوز به بسیاری از آنها مراجعه نشده است؛ درحالی‌که همه آنها با سهم امام چاپ شده‌اند. گویی غیر از این کاری برای فقیه نیست و فقاهت فقط همین است. برای اینکه روزی کمبود مرجع نداشته باشیم، باید این بحث‌ها و پژوهش‌ها را انجام دهیم. ولی امروز می‌بینیم که آن‌قدر تکالیف واجب هست که شک می‌کنیم اصلاً پرداختن به چنین پژوهش‌هایی جایز است یا خیر. حتی به بخش­های مهمی از فقه جواهری بی‌مهری شده است، اما اکنون مورد نیاز است و ما پاسخ روشنی برای آنها نداریم. اگر به اندازه یک‌دهم نیروهایی که برای مسائل طهارت و نماز و دمای ثلاثه صرف شده‌اند، به مسائل مورد نیاز جامعه می‌پرداختیم، بسیاری از مشکلات اجتماعی که امروز با آنها روبه‌رو هستیم وجود نمی­داشتند و یا دست‌کم، آسان­تر حل می‌شدند.

4. مسائل دینی، اعتقادی و فرهنگی

نسبت عالم دنیا به جهان آخرت ـ همان‌گونه‌که می‌دانیم ـ شبیه نسبت یک بـه بی‌نهایت اسـت. عالم

ماده متناهی و محدود است، ولی عالم آخرت نامتناهی است. از سوی دیگر، عالم ماده و دنیا فناپذیر و ازبین‌رفتنی است، درحالی‌که آخرت باقی و جاودانه است. ازاین‌رو، پژوهش درباره آخرت و مسائل مربوط به آن، در مقایسه با پژوهش‌های دنیوی و مطالعاتی که ارتباطی با سعادت و کمال اخروی انسان ندارند، ارزش و اهمیت بیشتری دارد. اولویتی که انسانیت انسان را تأمین می‌کند و با سعادت جاودانه او در ارتباط است، اولویت فرهنگ به معنای عام آن است؛ یعنی آنچه باورها و ارزش‌های درست را در جامعه حفظ می‌کند و رشد می‌دهد. اولویت واقعی این است. گرچه مسئله ضروریات زندگی، مانند سلامتی بدن، بهداشت و خوراک نیز ضروری­اند و اگر در این زمینه‌ها دچار کمبود باشیم، بر تکامل معنوی و رشد روحانی ما تأثیر خواهند گذاشت، اما به‌هرحال اینها جزو مسائل اضطراری­ای هستند که تنها در حد ضرورت باید فراهم شوند؛ ولی آنچه بیش از همه اهمیت اساسی دارد، معارف دینی است؛ جامعه باید به‌گونه‌ای باشد که دین را بهتر بتواند بشناسد و تربیت دینی در آن رشد کند.

در حوزه دین و مسائل و موضوعات مربوط به آن نیز باید اولویت‌ها را در نظر گرفت. در اینجا دو نوع اولویت شایان توجه است: یکی اولویت شخصی و ویژه است؛ و دیگری اولویت بر حسب ترتب منطقی. اولویت‌های ویژه برای افراد خاص و در زمان و شرایط ویژه مطرح می‌شود. گاهی انسان در محیطی خاص با شبهات ویژه‌ای روبه‌رو می‌شود؛ یعنی اقتضای آن محیط و شرایط خاص این است که درباره شبهات ویژه‌ای بحث و تحقیق شود؛ زیرا آن شبهات است که ذهن او را به خود مشغول کرده است. برای نمونه، بسیاری از شبهه‌افکنان شبهاتی را مربوط به زنان مطرح می‌کنند و می‌خواهند احساسات آنان را تحریک کنند، یا مثلاً درباره حقوق اقلیت­های مذهبی شبهاتی مطرح می‌شود، مبنی بر اینکه اسلام حقوق شما را پای‌مال کرده یا حقوق سیاسی، آزادی­های سیاسی اجتماعی، و آزادی بیان را از شما سلب کرده است. بر این اساس، برای هر گروهی یا در هر زمانی یا در هر محیط خاصی ممکن است اولویت‌های ویژه‌ای مطرح شود.

گذشته از این موارد، به لحاظ منطقی، شبهات اعتقادی از همه مهم­ترند و منطقاً اولویت با مسائل اعتقادی است؛ زیرا اگر انسان اعتقاد درستی به خدا، قیامت و وحی نداشته باشد، نوبت به مسائل دیگر نمی‏رسد. اگر کسی در اصل اینکه آیا قرآن کلام خدا است یا نه، شک داشته باشد، دیگر بحث و پژوهش در معنا و مقصود واقعی آیات جایی ندارد. بنابراین، در مقام پژوهش، نخست باید این مسئله را مطرح کنیم که آیا واقعاً قرآن کلام خداست یا نه؟ آیا خطابردار است یا خیر؟ نقدپذیر است یا نیست؟ این اولویت منطقی است؛ زیرا نسبت به سایر موارد، ریشه و پایه است و بقیه، بر آن مترتب می‌شوند.

البته معنای این سخن آن نیست که ابعاد دیگر را فراموش کنیم و تنها سراغ باورها و ارزش‌ها برویم. انسان مجموعه‌ای است درهم‌تنیده که همه ابعادش باید به‌طور متوازن پیشرفت کند. اگر در بخشی از آن نقص وجود داشته باشد، این نقص خواه‌ناخواه به ابعاد دیگر سرایت می‌کند. اگر ما اقتصاد سالم نداشته باشیم، فرهنگ سالم و آموزش و پرورش درستی هم نخواهیم داشت؛ دولت قوی و مقتدر هم نخواهیم داشت و همین‌طور چیزهای دیگر. وقتی در کشوری مسئله دادگستری واقعیت خود را از دست داده باشد و مردم امید نداشته باشند که بتوانند حق خود را به‌وسیله قوه قضائیه تأمین کنند، نشانه سقوط است، نه توسعه. این ابعاد درهم‌تنیده­اند و تأثیر و تأثر متقابل دارند. بنابراین، نمی‌توانیم برای اصلاح جامعه یکی از این ابعاد را اصلاح کرده، بقیه را رها کنیم تا خودبه‌خود اصلاح شوند. بسیاری معتقدند اگر اقتصاد را اصلاح کنیم، همه چیز خودبه‌خود درست می‌شود؛ این اشتباه است. پیشرفت اقتصاد، به پیشرفت آموزش و پرورش، فرهنگ، و دین وابسته است؛ وگرنه حقه‌بازی­ها، رباخواری­ها و چیزهای دیگری در اقتصاد لیبرال وجود دارند که باعث سقوط مملکت خواهند شد.