فصل دوم: اهمیت و ضرورت دین‌پژوهی

 

فصل دوم

اهمیت و ضرورت دین‌پژوهی

 

دین‌پژوهی برای ما اهمیت بسیار زیادی دارد و امروز جامعه به‌شدت به آن نیاز دارد. البته این نیاز، به جامعه ما اختصاص ندارد، بلکه در جوامع غربی حتی به شکل بسیار عمیق‏تری مطرح است. برخی از خود آنان نیز که کمابیش فطرت سالمی دارند و واقعاً دلشان برای ارزش‌های انسانی می‏سـوزد ـ که البته کم نیستند ـ درصددند که در ایـن زمینه فعالیت‌هایـی انجـام دهند و به ایـن کار علاقـه دارند؛ ولی منابعی که ما در اختیار داریم و راه‌هایی که برای ما وجود دارد، مانند قرآن، سنت و بخشی از حکمت متعالیه که محور اصلی آن را مباحث خداشناسی تشکیل می‌دهد، به‌آسانی در دسترس آنها قرار نمی‌گیرد. ازاین‌رو، در درجه اول باید برای پاسخ‌گویی به نیاز جامعه اسلامی خودمان و دیگر کشورهای اسلامی، و سپس برای پاسخ‌گویی به نیازهای جهانی بکوشیم. این مسئله‏ای است بسیار جدی و گمان نمی‌کنم که هیچ‌یک از ما در این زمینه عذری داشته باشیم.

ضرورت و اهمیت دین‌پژوهی، تابع اهمیت خود دین است؛ هرچه دین برای ما مهم باشد، مطالعه و پژوهش درباره آن هم اهمیت خواهد داشت. این وابستگی و ارتباط تا اندازه‌ای است که حتی برای رد دین و اثبات بی­نیازی به آن هم باید دین‌پژوهی کرد؛ یعنی کسی که هیچ دینی را نمی‌پذیرد و در مقـام رد و انکار هر نوع دینی است، ناگزیر از مطالعه و پژوهش درباره دین ـ دست‌کم با رویکـرد برون‌دینی ـ خواهـد بود. بنابراین، همه براهینی را که اثبات‌کننده ضرورت وجود دین برای زندگی

انسان‌اند، می‌توان برای اثبات لزوم مطالعه و پژوهش درباره آن به‌منظور شناخت همه ابعادش به کار برد. به‌عبارت‌دیگر، اگر دین برای زندگی انسان لازم است، شناخت آن هم برای هرچه بهتر عمل کردن به آن ضروری خواهد بود. البته عکس این قضیه معتبر نیست؛ یعنی همه دلایلی را که برای اثبات ضرورت دین‌پژوهی اقامه شده‌اند، نمی‌توان اثبات‌کننده اهمیت و ضرورت دین هم دانست؛ زیرا در این صورت، دلیل یا دلایلی که برای اثبات عدم نیازمندی به دین وجود دارند، باید ضرورت نداشتن دین‌پژوهی را نیز اثبات کنند؛ درحالی‌که همان‌گونه‌که گفتیم، اقامه دلیل بر بی‌نیازی از دین، خود نوعی دین‌پژوهی است.

انگیزه‌های پژوهش در دین

یکی از ویژگی‌های روانی انسان، گرایش فطری و غریزی به شناختن حقایق و آگاهی از واقعیت‌هاست که از آغاز کودکی در هر انسانی ظاهر می‌شود و تا پایان عمر، ادامه دارد. همین فطرت حقیقت­جویی که گاهی «حس کنجکاوی» نامیده می‌شود، می‌تواند انسان را وادارد تا درباره مسائلی که در چهارچوب دین مطرح می‌شوند بیندیشد و درصدد شناختن دین حق برآید. بنابراین، غریزه حقیقت‌جویی، نخستین عاملی است که انسان را برای بررسی همه مسائل، از جمله مسائل دینی و شناختن دین حق برمی‌انگیزاند.

عامل دیگری که رغبت انسان را به شناختن حقایق تقویت می‌کند این است که رسیدن به خواسته‌های دیگر که هرکدام متعلق یک یا چند گرایش فطری دیگر (غیر از گرایش به شناخت حقایق) است، در گرو شناخت‌های خاصی است؛ چنان‌که بهره‌مندی از نعمت‌های گوناگون مادی و دنیوی، وامدار تلاش‌های علمی است و پیشرفت علوم تجربی، در دستیابی انسان به خواسته‌هایش بسیار کمک می‌کند. در صورتی که دین نیز بتواند به تأمین خواسته‌ها و منافع و مصالح انسان کمک کند و جلو زیان­ها و خطرها را بگیرد، برای وی مطلوب خواهد بود و غریزه سودجویی و گریز از زیان، عامل دیگری برای پژوهش درباره دین، شمرده خواهد شد.

ولی با توجه به گستره دایره دانستنی‌ها و فراهم نبودن شرایط کافی برای شناختن همه حقایق، ممکن است انسان مسائلی را برای پژوهش برگزیند که حل آنها آسان‌تر و نتایج آنها محسوس‌تر و دست‌یافتنی‌تر باشد و از بررسی مسائل مربوط به دین، به گمان اینکه حل آنها دشوار است یا نتایج علمی مهمی ندارد، خودداری کند. ازاین‌رو، باید توضیح داده شود که مسائل دینی اهمیت ویژه‌ای دارد؛ بلکه پژوهش درباره هیچ موضوعی به اندازه بررسی و پژوهش پیرامون این موضوعات ارزش ندارد.

یادآوری می‌کنیم که برخی از روان‌شناسان و روان­کاوان معتقدند که اساساً خداپرستی، یک خواست فطری مستقل است و منشأ آن را «حس دینی» می‌نامند و آن را در کنار حس کنجکاوی، حس نیکی و حس زیبایی، بُعد چهارمی برای روح انسانی به شمار می‌آورند. ایشان با استفاده از شواهد تاریخی و دیرینه­شناسی، بیان می‌کنند که خداپرستی همواره به‌گونه‌ای در میان انسان‌ها وجود داشته است و همین همگانی و همیشگی بودن، نشانه فطری بودن آن است.

البته معنای عمومیت گرایش فطری این نیست که همیشه در همه افراد، زنده و بیدار باشد و انسان را آگاهانه به‌سوی مطلوب خودش برانگیزاند؛ بلکه ممکن است تحت تأثیر عوامل محیطی و تربیت‌های نادرست، به‌صورت خفته و غیرفعال درآید یا از راه درست خود منحرف شود؛ چنان‌که در غرایز دیگر نیز چنین خفتن­ها و سرکوفتگی­ها و انحراف‌ها، کمابیش یافت می‌شود. طبق این نظر، پی­جویی دین، دارای انگیزه فطری مستقلی است و نیازی به اثبات لزوم آن از راه دلیل و برهان نیست.

این بیان را می‌توان با شواهدی از آیات و روایات مربوط به فطری بودن دین، کمابیش تأیید کرد؛ ولی ازآنجاکه تأثیر این گرایش فطری آگاهانه نیست، ممکن است کسی در مقام بحث و احتجاج، وجود چنین گرایشی را در خود انکار کند. ازاین‌رو، ما به این بیان بسنده نمی‌کنیم و به اثبات اهمیت پی­جویی دین از راه دلیل عقلی می‌پردازیم.

اهمیت و ضرورت دین‌پژوهی

در ادامه به برخی از مهم‌ترین وجوه اهمیت و ضرورت دین‌پژوهی اشاره می‌کنیم:

1. روشن شد که گرایش فطری به شناخت حقایق از یک‌سو، و علاقه به دستیابی به منفعت، مصلحت و ایمنی از زیان و خطر از سوی دیگر، انگیزه نیرومندی برای اندیشیدن و تحصیل دانش‌ها و بینش‌های اکتسابی است. بنابراین، هنگامی که شخصی آگاه شود که در طول تاریخ، سلسله‌ای از انسان‌های برجسته ادعا کرده‌اند که از جانب آفریننده جهان برای هدایت بشر به‌سوی سعادت دو جهان برانگیخته شده‌اند و در راه رساندن پیام خویش و راهنمایی بشر از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزیده‌ و هرگونه سختی و رنجی را تحمل کرده‌اند و حتی جان خود را نیز در راه این هدف از دست داده‌اند، چنین شخصی با همان انگیزه یادشده، درصدد پژوهش پیرامون دین برمی­آید، تا ببیند که آیا ادعای پیامبران، درست و دارای دلایل منطقی کافی است یا نه؛ به‌ویژه هنگامی که آگاه شود دعوت ایشان دربردارنده بشارت به سعادت و نعمت ابدی، و انذار از شقاوت و عذاب جاودانی بوده است؛ یعنی پذیرفتن دعوت ایشان، مستوجب منافع احتمالی بی‌نهایت، و مخالفت با ایشان مستوجب ضررهای احتمالی بی‌نهایت است. چنین کسی برای تغافل و بی­تفاوتی به دین چه عذری می‌تواند بیاورد و درصدد پژوهش درباره آن برنیاید؟

آری، ممکن است کسانی بر اثر تنبلی و راحت­طلبی نخواهند به خود زحمت پژوهش و بررسی بدهند، و یا به این علت که پذیرفتن دین، محدودیت‌هایی را پیش می‌آورد و ایشان را از پاره‌ای کارهای دلخواهشان بازمی‌دارد، از پی‌جویی دین سر باز بزنند؛ اما چنین کسانی باید به عاقبت وخیم این تنبلی و خودکامگی تن در دهند و سرانجام، عذاب همیشگی و شقاوت جاودانی را پذیرا شوند.

وضع چنین افرادی به‌مراتب بدتر از کودک بیمار نادانی است که از ترس داروی تلخ، از رفتن نزد پزشک خودداری می‌کند و مرگ حتمی را به جان می‌خرد؛ زیرا کودک، رشد عقلی کافی برای تشخیص سود و زیان ندارد؛ زیان مخالفت با دستورهای پزشک هم بیش از محرومیت از

بهره‌های چند روزه زندگی دنیا نیست؛ ولی انسان بالغ و آگاه، توان اندیشیدن درباره سود و زیان و سنجیدن لذت­های زودگذر را با عذاب ابدی دارد.

به همین دلیل، قرآن کریم چنین افراد غفلت‌پیشه‌ای را از چهارپایان هم گمراه­تر دانسته، درباره ایشان می‌فرماید: أُولَئِک کالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِک هُمُ الْغَافِلُونَ(1) و در جای دیگر، آنان را بدترین جنبندگان معرفی می‌کند: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ.(2)

حل یک شبهه

ممکن است کسانی این بهانه را دستاویز خود قرار دهند که تلاش برای حل یک مسئله، در صورتی مطلوب است که انسان، امیدی به یافتن راه حل آن داشته باشد، ولی ما چندان امیدی به نتیجه اندیشیدن درباره دین و مسائل آن نداریم؛ ازاین‌رو ترجیح می‌دهیم که وقت و نیروی خود را به کارهایی اختصاص ‌دهیم که امید بیشتری به نتایج آنها داریم.

در برابر چنین کسانی باید گفت:

اولاً، امید به حل مسائل بنیادین دین به‌هیچ‌روی کمتر از دیگر مسائل علمی نیست و می‌دانیم که حل بسیاری از مسائل علوم، در سایه ده‌ها سال تلاش پیگیر دانشمندان میسر شده است.

ثانیاً، ارزش احتمال، تنها تابع مقدار احتمال نیست؛ بلکه باید مقدار محتمل را نیز در نظر گرفت. مثلاً اگر احتمال سوددهی در یک کار اقتصادی پنج درصد و در کار دیگری ده درصد باشد، ولی مقدار سود محتمل در کار اول، یک میلیون ریال و در کار دوم، یک‌صد هزار ریال باشد، کار اول، پنج مرتبه بر کار دوم برتری خواهد داشت؛ با اینکه مقدار احتمال آن (پنج درصد)


1. اعراف (7)، 179. «آنان مانند چهارپایان، بلکه گمراه­ترند؛ آنان غافلان‌اند».

2. انفال (8)، 22. «همانا بدترین جنبندگان نزد خدا، کر و لال‌هایی هستند که حقایق را درک نمی‌کنند».

نصف مقدار احتمال در کار دوم (ده درصد) است.(1) و چون منفعت احتمالی پی‌جویی دین بی‌نهایت است، هر‌چه احتمال دستیابی به نتیجه قطعی درباره آن ضعیف باشد، باز هم ارزش تلاش در راه آن، بیش از ارزش تلاش در هر راهی است که نتیجه محدودی داشته باشد. تنها در صورتی ترک پژوهش درباره دین عقلاً موجه است که انسان به نادرستی دین یا غیر قابل حل بودن مسائل آن یقین داشته باشد؛ اما چنین قطع و یقینی از کجا به دست می‌آید؟!(2)

2. چنان‌که می‌دانیم، وجود انسان از دو بعد روح و بدن تشکیل شده است و بخش اصیل و مهم‌تر وجود او، روح اوست. از سویی، کارها و رفتارهای انسان را می‌توان به دو دسته جوارحی و جوانحی تقسیم کرد. مقصود از اعمال جوارحی، کارهایی‌اند که انسان با اعضا و جوارح مادی بدن انجام می‌دهد؛ مانند خوردن، دویدن، خوابیدن و سخن گفتن. البته این کارها را در واقع روح و نفس انجام می‌دهد؛ زیرا بدن به‌خودی‌خود و قطع نظر از نفس، جسم مادی بی­جانی بیش نیست؛ ولی بدون کمک بدن هم این کارها انجام نخواهند شد. اما اعمال جوانحی، کارهایی‌اند که مستقیماً از نفس صادر می‌شوند و اعضای مادی بدن، یا در انجام آنها نقشی ندارند و یا نقش اِعدادی دارند؛ مانند تصور کردن، تصدیق کردن و معتقد بودن. دراین‌میان، مهم‌ترین مسائل برای یک انسان، مسائل مربوط به دسته دوم، یعنی مسائل فکری و اعتقادی است؛ زیرا مربوط به بُعد اصیل و مهم‌تر وجود انسان‌اند. از جمله این مسائل، مسائل مربوط به دین‌پژوهی است.

3. نسبت جهان آخرت به عالم دنیا نسبت بی‌نهایت با متناهی است. این مطلب، هم با توجه به نتایج و آثار اندیشه‌ها و کارهای ما انسان‌ها صادق است؛ زیرا نه ثواب و پاداش در آن جهان با آثار مثبت رفتارهای ما در این جهان تناسب دارد و قابل مقایسه است و نه عقاب و عذاب آن با


1. 000/50 = 5% × 000/000/1

000/10= 10% × 000/100

5 = 000/10 ÷ 000/50

2. مطالب این فصل تا اینجا عمدتاً از منبع ذیل اقتباس شده است: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج1، ص36ـ41.

آثار و پیامدهای بد کارهای ما؛ زیرا پاداش و عذاب در آخرت بی‌نهایت و نامحدودند، اما آثار اندیشه‌ها و کارهای ما در دنیا ـ ‌هرقدر هم که زیاد باشندـ بالاخره محدود و متناهی‌اند؛ و هم با در نظر گرفتن ویژگی‌های وجودی خود این دو جهان؛ زیرا عالم دنیا عالم مادی و زودگذر و ناپایدار است درحالی‌که جهان آخرت ابدی و جاودانی و فناناپذیر است و ظرفیت‌ها و ویژگی‌های وجودی پدیده‌های مادی و این جهانی را نمی‌توان با ویژگی‌های آخرت مقایسه کرد. از سوی دیگر، فلسفه وجودی دین و هدف از تشریع آن، رسیدن انسان به سعادت و کمال اخروی است که البته دربردارنده سعادت دنیوی نیز هست؛ ولی فقط به منزله مقدمه و وسیله­ای برای سعادت اخروی. بنابراین می‌توان گفت پژوهش درباره دین و مسائل مربوط به آن، از نظر اهمیت و ارزش، بسیار فراتر از پژوهش‌های دنیوی و مطالعاتی است که با سعادت و کمال اخروی انسان ارتباط ندارند.

4. اهمیت پژوهش درباره دین وقتی روشن می‌شود که گذشته از مسائل فردی و نیازهای شخصی به دین، به مسائل اجتماعی و اختلاف مکتب­ها و مسلک­ها نیز توجه کنیم. در این روزگار که همه عالم بسان یک خانه شده است و هر صدایی که در هر نقطه‌ای ایجاد و هر نظری که اظهار شود، در تمام نقاط بازتاب می‌یابد و امواج فکری که در گوشه و کنار دنیا، از سوی هر فرد، با هر مسلک و مذهبی ارائه می‌شود، دیر یا زود در تمام دنیا منتشر شده، به همه مردم می‌رسد؛ بر مطبوعات و نشریات و حتی سخنرانی­های مذهبی نیز اثر می‌گذارد؛ و افرادی آگاهانه یا ناآگاهانه تحت تأثیر این‌گونه امواج فکری قرار می‌گیرند. حال، به دلیل اینکه همه این امواج فکری درست نیستند و انسان را به ساحل امن رهبری نمی‌کنند، اگر آمادگی کافی برای دفاع از دین نداشته باشیم، از آنها تأثیر پذیرفته، در دریایی از گمراهی غرق می‌شویم.

متأسفانه هم‌اکنون، به‌دلیل کمی تعداد دانشمندان اسلامی و یا کم‌توجهی به مسائل، جامعه ما آمادگی لازم را برای رویارویی با چنین اندیشه‌های مسموم و خطرناکی ندارد. احتمالاً برخی از روحانیان نیز آن‌گونه‌که بایدوشاید به تبیین حقایق برای مردم نپرداخته و نسل جوان را برای دفاع از حقایق دین و مبانی ایدئولوژیک مجهز نکرده‌اند؛ در نتیجه، اکنون جوانان مسلمان دسته‌دسته

به مکتب­های انحرافی گرایش می‌یابند. به‌ویژه در دانشگاه‌ها، با اینکه دانشجویان مسلمان با اعتقاد و تدین وارد دانشگاه می‌شوند، زمانی نمی‌گذرد که تحت تأثیر امواج فکری انحرافی ـ‌که رهاورد غرب است‌ـ عقایدشان را از دست می­دهند. شیطان‌های انسی و جنی همواره ـ ­و حتی می‌توان گفت از ابتدای ورود انسان به عالم دنیا­ـ در مسیر تکامل و سعادت انسان‌ها کمین کرده، مترصد فرصتی برای گمراه کردن و فریفتن آنهایند. دراین‌میان، آنچه برای آنها در درجه اول اهمیت قرار دارد، مسائل فکری و عقیدتی است؛ زیرا رفتارهای عملی انسان، در واقع نشئت گرفته و انعکاس یافته از باورهای اوست. در میان باورها نیز آنچه از همه مهم‌تر و اساسی­تر است، باورهای دینی انسان است. به‌ویژه اینکه شبهه‌هایی که امروز متوجه دین است، فقط شبهه‌های جدلی و منطقی و عقلی نیست که با شیوه‌های قدیمی و سنتی بتوان به آنها پاسخ داد؛ بلکه با انواع و اقسام شبهه‌ها و با شیوه‌های مختلف، و از زاویه‌ها و ابعاد گوناگون روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، دین‏شناختی، تاریخی، فلسفی، کلامی، کلام جدید، فلسفه دین و رشته‌های دیگری که کمابیش با دین ارتباط دارند، به تخریب دین می‌پردازند.(1)


1. در قدیم برای دفاع از دین دو شیوه وجود داشت: شیوه کلامی و شیوه فلسفی. در شیوه کلامی که بیشتر جنبه جدلی داشت، بحث بر مبنای برخی اصول مسلّم، انجام می­گرفت؛ اما در روش فلسفی، بحث آزادتر و عمیق­تر بود و از خود مبادی آغاز می‏شد. البته دایره بحث‌های فلسفی محدودتر بود و از نظر گستردگی، شامل همه مباحث دینی نمی‏شد؛ زیرا برخی از مباحث دینی جنبه شخصی یا دلیل تعبدی دارند که آنها را نمی­توان با فلسفه اثبات کرد. به‌هرحال، این دو شیوه مکمل هم بودند و از زمان مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی به‌تدریج با یکدیگر اتحاد یافتند. سبک بحث­های کلامی، از هزار سال پیش تاکنون چندان تغییری نکرده است و می­توان به‌تحقیق ادعا کرد که چینش بحث­ها، موضوعات و مسائل، و نحوه ورود و خروج آنها، با آنچه در هزار سال پیش وجود داشت یکی است. اما سبک شبهه‌افکنی، تردیدآفرینی و حمله‌های دشمنان بسیار تفاوت دارد و مطالبی که ما در کلام، فلسفه و دیگر رشته‏های علمی جزو بدیهیات قلمداد می‏کردیم و هیچ‌گاه به خود اجازه نمی‏دادیم پرسشی درباره آنها مطرح کنیم، امروزه مورد شک و تردید واقع شده­اند. دایره بدیهیات و واضحات به‌تدریج محدودتر شد و قضایایی که مورد اتفاق و پذیرش همه بودند و به قضایای فطری، مقتضای عقل سلیم یا بدیهی تعبیر می­‌شدند، از یقینی بودن ساقط شدند. امروز حتی درباره محال بودن اجتماع نقیضین که بدیهی­ترین بدیهیات است و انسان گمان نمی‌کند هیچ انسان عاقلی بتواند آن را انکار کند، اشکالات جدی دارند. این در حالی است که ما در روش پاسخ­گویی خود به آنها تغییری ایجاد نکرده و به همان روش سنتی خود ادامه داده­ایم. برای نمونه، مباحثی در کلام و فلسفه وجود دارند که روزگاری به آنها نیاز بود و بحث می‌شدند، اما امروز طرح آنها هیچ ضرورت و بلکه فایده­ای ندارد؛ درحالی‌که متون درسی و غیردرسی هنوز هم دربردارنده این مباحث‌اند. 

بنابراین بر دین‌داران است که همت کرده، به‌منظور دفاع از دین درباره این مسائل پژوهش کرده، ابعاد آن را روشن کنند و آن را گسترش دهند تا باورهای بدعت‏آمیز و ضددینی در جامعه رشد نکند؛ زیرا در این صورت، باورهای دینی کم­کم در بین مردم به خرافات تبدیل می‌شوند و آنها با دیده تردید و حتی به مثابه مسائل خلاف دینی به آنها خواهند نگریست. اما دفاع از دین حـق، مستلـزم شناخت آن است و ازاین‌رو مطالعه و پژوهش درباره ابعاد مختلف دین ـ ­با توجه به اینکه دین مجموعه‌ای واحد و یک‌پارچه است و همه بخش­های آن با یکدیگر در ارتباط‌اند و بر هم تأثیر دارنـد­ـ به‌ویژه بخش اعتقادات آن ضروری اسـت. همچنین این امـر برای هرچه بیشتر آشـنا شدن مردم با دین به‌منظور عمل کردن به دستورها و راهنمایی­های آن و رویارویی با تهاجماتی که بر ضد آن صورت می‌گیرد و در نهایت، رسیدن به سعادت و کمال نهایی، اجتناب­ناپذیر است.

البته وجوب پژوهش درباره مسائل اعتقادی، یک وجوب عقلی است؛ یعنی اگر انسان پژوهش نکرد و اعتقاد باطلی پیدا کرد و به دین باطلی گرایش یافت، معذور نیست و از عذاب الهی نجات پیدا نخواهد کرد؛ اما اگر کسی پژوهش نکرد و اتفاقاً دین حقی را پذیرفت و به آن عمل کرد، این موجب عذابش نمی‌شود، چون این وجوب عقلی برای رفع عذر بود. نظیر این وجوب، وجوب تقلید برای کسی است که به مسائل دینی ناآگاه است. کسی که احکام دینی را نمی‌داند و خودش هم مجتهد نیست و نمی‌تواند پژوهش کند، عقل می‏گوید در چنین جایی باید از متخصص سؤال کند؛ مانند همه مسائل دیگری که اگر انسان نداند و به آن نیاز داشته باشد، به متخصص رجوع می‌کند. معنای وجوب تقلید این نیست که اگر تقلید نکرد، به دلیل تقلید نکردنش نیز گناه کرده است و عذاب می‌شود، بلکه معنایش این است که اگر تقلید نکرد و برخلاف واقع عمل کرد، معذور نیست. این یک وجوب عقلی است؛ به این معنا که اگر رفتارش خلاف واقع بود، معذور نیست. پژوهش در مسائل اعتقادی نیز همین‌گونه است؛ وجوب پژوهش یک وجوب عقلی است، برای اینکه مبادا انسان به امر خلاف واقع و به دین ناحقی معتقد شود؛ اما اگر اتفاقاً پژوهش نکرد

و به دین حق هم معتقد شد، مثل اینکه در خانواده مسلمانی متولد شده و تحت تربیت والدین مسلمان، به دین حق گرویده باشد، او را به‌دلیل پژوهش نکردنش سرزنش نمی‌کنند؛ زیرا وجوب پژوهش وجوب شرعی نیست، بلکه وجوب عقلی است، برای اینکه مبادا اعتقادی که پیدا می‌کند باطل باشد؛ اما اگر اتفاقاً حق بود، مشکلی برای او ایجاد نمی‌شود.