بخش پنجم‌: سفر به كلمبیا

          بخش پنجم‌

سفر به كلمبیا

 

آشنایى با كلمبیا

آشنایى با كلمبیا(1)

كلمبیا در شمال امریكاى جنوبى بین پاناما و برزیل و در سواحل دریاى كارائیب و اقیانوس كبیر قرار دارد. این كشور در منطقه‌اى استوایى در همسایگى كشورهاى ونزوئلا، برزیل، پرو و اكوادور قرار دارد.‌

مساحت آن 1/141/748 كیلومتر مربع و داراى آب و هواى گرم و مرطوب در نواحى پست و معتدل در نقاط كوهستانى است. از رودهاى مهم آن ماگدالنا است كه به دریاى كارائیب مى‌ریزد و شاخه‌هاى رود آمازون و ارنیكو از این‌جا سرچشمه مى‌گیرد.‌

جمعیت آن 34/545/000 نفر و تراكم نسبى جمعیت 30 نفر در هر كیلومتر مربع است. مردم آن از نژاد سفید، سیاه و سرخ و دورگه‌اند. زبان رسمى كشور، اسپانیولى، و 70 درصد مردم آن شهرنشین هستند. مركز حكومت آن بوگوتا نام دارد.‌

نام كلمبیا از نام كاشف معروف قاره امریكا، كریستف كلمب، گرفته شده است. این كشور به كشور كلمب و گرانادا مشهور است و در زبان فارسى در دوره قاجاریه آن را به صورت كولومبیا و كلون تپه نیز نوشته‌اند.‌

83 درصد مردم این كشور باسوادند، و 50 درصد از نوجوانان و جوانان (19 ـ 5 ساله) در مدارس در حال تحصیل هستند.از نظر دینى، 95 درصد مردم آن كشور كاتولیك و 1 درصد پروتستان هستند و حدود 3 تا 4 درصد را مسلمانان تشكیل


1. Colombia

مى‌دهند. مسلمانان در شهرهاى بوگوتا، بوئنو ونتورا، كالى و میكائو ساكن‌اند. اكثر مسلمانان شهر میكائو را اعراب مهاجر تشكیل مى‌دهند.‌

مى‌گویند، اسلام نخستین بار از طریق تعدادى مسلمان سیاه‌پوست كه با یك كشتى امریكایى به كلمبیا آمدند، به این كشور راه یافت و تدریجا گسترش پیدا كرد. ابتدا شخصى به نام عبدالرحمن به كشور عربستان رفت و نحوه تعلیم قرآن را فرا گرفت و آن را به شاگردانى تعلیم داد. مسلمانان این كشور تفاوتى بین شیعه و سنى قایل نبودند، تا این‌كه با همكارى و كمك بعضى شخصیتها اكثر مسلمانان این كشور به مذهب تشیع گرویدند. از جمله كشورهاى اسلامى كه در این كشور سفارتخانه دارند ایران، مصر و مراكش‌اند.‌

در بوگوتا، پایتخت این كشور، مركز فعالى براى تبلیغ و ترویج اسلام و معارف شیعه به نام مركز فرهنگى و اسلامى وجود دارد و مسئول آن فردى كلمبیایى است كه ابتدا مسیحى بوده و پس از گرویدن به مذهب شیعه، این مركز را راه‌اندازى كرده و با استفاده از ابزار و امكانات مختلف، در شناساندن معارف شیعه به مجامع مختلف تلاش پى‌گیرى داشته است. عمده فعالیت این مركز سخنرانى در دانشگاهها و مراكز فرهنگى و ارتباط با شخصیتها و مسئولان كشور است.‌

ورود به كلمبیا‌

روز جمعه 7 شهریورماه 1376 استاد وارد كلمبیا شدند و مورد استقبال سفیر، جناب آقاى زین‌الدّین، و كارمندان و آقاى خولیان مدیر مركز فرهنگى اسلامى و دیگر مسئولان مركز فرهنگى و اسلامى قرار گرفتند.‌

سفر به كلمبیا از دیگر كشورها پربارتر بود. شاید به این دلیل كه مسئول مركز فرهنگى اسلامى، شخصى تازه‌مسلمان و بسیار فعّال بود. او براى استاد دوازده سخنرانى در دانشگاههاى كلمبیا برنامه‌ریزى كرده بود كه به دلیل كمبود وقت فقط چند مورد از آنها عملى شد. ‌

اولین برنامه در كلمبیا، مصاحبه استاد با یكى از روزنامه‌ها به نام اسپكتادور بود. بعد از آن، سخنرانى استاد در مركز فرهنگى و اسلامى بوگوتا بود كه در جمع مسئولان فرهنگى برگزار شد.‌

صبح روز دوشنبه، دهم شهریورماه، استاد با رادیو تدلر، كه یكى از رادیوهاى مهم كلمبیاست، مصاحبه داشتند. در این برنامه نیم‌ساعته مصاحبه‌گر درباره موضوعات بسیار مهمى با استاد صحبت كرد و ایشان به پرسشهاى وى پاسخ دادند.‌

ساعت 9 صبح نیز استاد با اسقف اعظم، یعنى كاردینال بوگوتا، دیدار داشتند. در این دیدار، كاردینال ضمن استقبالى بسیار گرم از حضرت استاد، در زمینه گفت‌وگوى ادیان با ایشان مذاكراتى انجام داد.‌

دیدار با كاردینال‌

این ملاقات در محل كلیساى كاتولیك و مقرّ نمایندگى پاپ انجام شد. آقاى پدرو روبیانو(1)كاردینال بعد از ابراز خوشحالى از ورود استاد اظهار كرد:‌

ما در زمان بسیار سختى زندگى مى‌كنیم؛ چون سكولاریسم بر جامعه حاكم است. در عین حال خیلى زیباست كه جوانانى به خدا روى مى‌آورند. ما و شما ارزشهاى مشتركى داریم كه در كنفرانس چین و قاهره هم مطرح شد و مى‌توانیم با هم همكارى كنیم. ما همه مخلوق خداوند متعال هستیم. ارزشهاى انسانى، همكارى، تعاون و احترام متقابل را مى‌توانیم زمینه كار مشترك قرار دهیم. عشق به خدا، عشق به همه انسانهاست و چقدر خوب است كه شما در عین حال رئیس یك دانشگاه هستید.(2)

ما در كلمبیا مشكلاتى داریم، مثل هجوم فرقه‌هاى مذهبى، خصوصا گروههاى


1. Pedro Rubiano

2. ظاهرا به این معناست كه «شما علاوه بر این‌كه یك روحانى و عالم دینى هستید، مدیریت یك دانشگاه را هم به عهده دارید».‌

پروتستان امریكا كه هر گونه بخواهند انجیل را تفسیر مى‌نمایند و باعث جدایى مردم از كلیساى كاتولیك مى‌شوند. من امروز مسئله خانواده و حفظ آن را جدّى مى‌دانم؛ چون بدبختى جوامع وقتى شروع مى‌شود كه خانواده ضعیف شود.‌

پس از سخنان مهرآمیز كاردینال، استاد مصباح فرمودند:‌

از این‌كه ما را پذیرفتید تشكر مى‌كنم. مشكلاتى كه شما اشاره كردید مشكلات منطقه‌اى نیست، بلكه مشكلات جهانى است و در ایران قبل از انقلاب هم تا حدودى وجود داشت و ملت ما به دلیل همین مسائل به رهبرى علما قیام كردند و علیه رژیم شاه مبارزه كردند تا حكومتى بر پایه تعلیمات الهى پى‌ریزى كردند.‌

ما معتقدیم كه باید با پیروان مذاهب و فرهنگهاى مختلف ارتباط داشته باشیم تا به كمك یكدیگر برنامه جامعى براى هدایت بشر ارائه نماییم. یكى از عوامل جدایى ادیان الهى از یكدیگر برداشتهاى نادرستى است كه نسبت به هم دارند و مى‌توان آن را ناشى از بى‌اطلاعى و ناآگاهى دانست. در صورتى كه از یكدیگر شناخت داشته باشیم بهتر مى‌توانیم ارتباط برقرار كنیم. ما براى این‌كه بتوانیم با دنیاى مسیحیت همكارى خوبى داشته باشیم، عملاً گامهایى را برداشته‌ایم. هم اكنون دانشجویان ما در واشنگتن، كانادا و جاهاى دیگر در رابطه با مسیحیت مشغول تحصیل هستند. خود من تا به حال مسافرتهایى به كشورهاى غربى از جمله ایتالیا داشته‌ام و با مسئولان كلیساهاى كاتولیك ملاقات كرده‌ام؛ خصوصا در شهر ناپل ایتالیا كه ملاقات بین من و اسقف كلیساى شهر خیلى صمیمانه و دوستانه بود و همچنین با عالى‌جناب پاپ نیز در رم ملاقاتى داشتم. با دانشگاه گریگورى ایتالیا ارتباط برقرار نمودم و رئیس بخش الهیات آن دانشگاه هم براى تدریس یك دوره تابستانى به ایران آمد و كلاس او در تلویزیون جمهورى اسلامى هم پخش شد.‌

بنابراین یكى از اهداف ملاقاتها و ارتباط بین ادیان، شناخت بیشتر نسبت به یكدیگر و برطرف كردن سوء تفاهمهاست، و دومین هدف، آن است كه وظیفه

الهى و بین‌المللى ما اقتضا مى‌كند كه در مقابل آن‌چه بشریت را تهدید مى‌كند با هم همكارى نماییم. امروز الحاد، بى‌دینى، نابودى ارزشهاى اخلاقى و فساد، سیل‌آسا در جوامع پیش مى‌رود. این دو موج الحاد و فساد اخلاقى با هم كار مى‌كنند و اوج مى‌گیرند. ما باید به عنوان پیروان ادیان الهى با این دو جریان مبارزه نماییم. ‌

اما در مقابل الحاد و بى‌دینى، باید مبانى توحیدى را موافق منطق و عقل ارائه كنیم و یك جریان فلسفى نیرومند راه بیندازیم؛ زیرا پر واضح است كه جوانان امروز چیزى را بدون استدلال و منطق قبول نمى‌كنند و شیاطین هم در حال مغشوش كردن ذهن جوانان هستند. من به عالى‌جناب پاپ پیشنهاد كردم كه باید جریان فلسفى علمى به راه انداخت. ایشان هم تأیید كردند و گفتند خودم در فلسفه كار كرده‌ام و تدریس داشته‌ام.‌

اما در زمینه اخلاقى خوشبختانه ما ارزشهاى مشتركى داریم؛ ارزشهایى كه هیچ بحث و مشكلى درباره آنها نیست. هر فردى باید به ارزشها عمل كند و به آنها پایبند باشد. با این‌كه امروز فساد هست ولى فطرت پاك بشر و خصوصا جوانها آماده پذیرش حق است. در این زمینه لازم است یك جریان اخلاقى راه بیندازیم تا مردم بفهمند و آگاه شوند و در آن صورت است كه كار، موفقیت‌آمیز خواهد بود. ضمن تشكر مجدد از شما از خداوند متعال خواهانم كه به ما كمك كند تا بتوانیم مردم را به سوى ارزشهاى الهى دعوت كنیم.‌

كاردینال گفت:‌

من فرمایشهاى شما را قبول دارم و مى‌دانم كه اگر ارزشهاى اخلاقى حاكم نباشد، ارزشهاى معنوى هم در جامعه حاكم نخواهد شد. یكى از چیزهایى كه خداوند به انسان عطا نموده، آزادى است كه خود انسان راه را انتخاب كند و ما باید راه درست را به انسانها نشان دهیم و من دعا مى‌كنم كه همان طور كه خدا ما را دوست دارد ما هم دیگران را دوست داشته باشیم و به یكدیگر احترام بگذاریم.‌

دیدار با اسقفهاى بوگوتا‌

پس از این دیدار، در ساعت یازده، دیدارى با اسقفها در كلیساى كاتولیك انجام شد. در این كلیسا، استاد از طرف رئیس، اسقف اعظم آقاى آلبرتوخیرالدو(1) و دبیر كل كنفرانساسقفى آقاى اسقف كبریرو(2) و معاون دیگر ایشان به نام وندلیو(3) مورد استقبال قرارگرفتند. بعد از خیر مقدم، اسقف اعظم درباره كنفرانس اسقفى گفت:‌

این كنفرانس هر سال دو اجتماع مهم دارد. در طول سال، كمیسیونهاى مختلف اسقفها مشغول كار و فعالیت هستند و موضوعات بحث و تصویب شده را اجرا مى‌كنند. هر كدام از كمیسیونها یك معاونت دارد و یك دپارتمان كه زیر نظر معاونت كار مى‌كند و آنها در تمام طول سال مشغول طرح و برنامه‌ریزى هستند. بعضى از عناوین كمیسیونها به شرح ذیل است:‌

1. كمیسیون تعلیمات؛‌

2. كمیسیون الهیات؛‌

3. كمیسیون زبان؛‌

4. كمیسیون تعلیم و تربیت؛‌

5. كمیسیون بزرگ كشیشان به نام كمیسیون اجتماعى.‌

كمیسیون اجتماعى، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آنهاست كه اختلافات و معضلات اجتماعى را بررسى مى‌كند و مسئله فقر و مریضى و گرفتاریهاى جامعه و همین طور مسئله عدالت اجتماعى و صلح در بین اقشار جامعه را پى مى‌گیرد و واسطه بین گروههاى مختلف براى هماهنگى و وحدت مى‌گردد. البته مشكل این است كه اختلافات و تشنجات ممكن است ریشه‌هاى خارجى هم داشته باشند. این گروه به مسائل روحى زندانیان و روحیات این افراد نیز مى‌پردازد و به آنان كمك مى‌كند و


1. Alberto Jiralda

2. Pastor Cabriero

3. Pastor Vandalio

نیز مسئله بازنشستگان و یارى رساندن به آنان هم یكى دیگر از كارهاى كمیسیون اجتماعى است. یك بخش كمیسیون الهیات، مربوط به گفت‌وگوى بین مذاهب است و ما با این‌كه تا به حال با اسلام هیچ ارتباطى نداشته‌ایم ولى مى‌توانیم براى آینده زمینه ارتباط را فراهم كنیم. من آماده‌ام تا نظرهاى شما را در زمینه همكارى مسیحیت و اسلام بشنوم.‌

استاد مصباح فرمودند:‌

قبل از هر چیز، از وقتى كه در اختیار ما گذاشته شده است تشكر مى‌كنم. ما به عنوان ادیان ابراهیمى وظیفه داریم مشكلات را بررسى كنیم. یكى از مواردى كه مشكلات زیادى براى بشریت فراهم كرده است حركت پرشتاب به سوى فساد اخلاقى است كه این خود باعث نگرانى مؤمنان جهان شده است. ما طىِ دو دهه در كشور خودمان فعالیتهاى بسیارى انجام داده‌ایم، ولى فعالیتهاى محلى نمى‌تواند جلو مفاسد جهانى را به طور كلى بگیرد! امروز مسائل فرهنگى از طریق كتاب، ویدیو، كامپیوتر، تلویزیون و غیره به مردم دنیا مى‌رسد. بنابراین ما در همه این زمینه‌ها مى‌توانیم با هم همكارى داشته باشیم. اولین گامى كه باید برداریم برنامه‌ریزى علیه تهاجم به ارزشهاى اخلاقى و الهى است كه بین ما مشترك است. دومین كار، مقابله با خطر الحاد و بى‌دینى است كه این هم براى همه انسانهاى باایمان و پیروان مذاهب ابراهیمى درد مشترك محسوب مى‌شود.‌

براى شروع كار، ما فكر كردیم كه باید با رجال مذهبى و دانشگاههاى كاتولیك ارتباط برقرار نماییم و چون ایتالیا مركزیت دارد، در سفر به آن‌جا با عالى‌جناب پاپ و شخصیتهاى مذهبى در شهرهاى مختلف ملاقات كردم، و از استاد الهیات دانشگاه رم دعوت شد و ایشان به ایران آمد و به تدریس پرداخت. همچنین دانشجویانى را به كشورهاى خارجى اعزام كردیم. امیدوارم با توكل به خدا و صمیمیتى كه در شما مى‌بینیم بتوانیم مسائل كنونى را بررسى نموده، راه حلهایى

ارائه دهیم و با هم به مشورت و تبادل نظر بپردازیم و در عین حال تشكر مى‌كنم اگر نظر خود را درباره دفع خطرها بیان كنید.‌

رئیس كنفرانس اسقفى در پاسخ تصریح كرد:‌

باید اعتراف كرد كه فرهنگ امروز، مردم را از خدا جدا نموده و كارش خدازدایى است و هدفش نفى خداوند متعال است. موضوعاتى كه امروز واقعا مورد نگرانى كلیساست مى‌توان به شرح ذیل بر شمرد:‌

1. دفاع از زندگى و معیشت سالم؛‌

2. دفاع از خانواده؛‌

3. دفاع از صلح كه باید ریشه‌هاى صلح را در كتاب مقدس پیدا كنیم؛‌

4. همان طور كه شما فرمودید چون اعتقاد به خداى واحد داریم باید تحت این پرچم متحد شده و براى یكدیگر ارزش قایل شویم.‌

امروز انسان‌شناسىِ منحرف در جوامع پیدا شده است لذا مى‌بینیم مى‌خواهند سقط جنین و خودكشى براى انسانهاى مریض را از تصویب پارلمانها بگذرانند در حالى كه اینها راه غیر خداست و انسان را از ارزشها جدا مى‌كند. ما مى‌توانیم چنین تعریف كنیم: انسان مهم‌تر است یا اشیا؟ روح مهم‌تر است یا ماده؟ اخلاق مهم‌تر است یا تكنولوژى؟ افزون بر این سه مورد، زمینه‌هاى دیگرى هم وجود دارد كه با یكدیگر مى‌توانیم همكارى كنیم.‌

یكى دیگر از اسقفها اظهار داشت:‌

دو موضوعى را كه حضرت آیت‌اللّه‌ مطرح كردند براى من تعجب‌انگیز بود چون همان موضوعاتى است كه ذهن ما را به خود مشغول كرده است: یكى موضوع الحاد و بى‌دینى و دیگرى رواج فسادهاى اخلاقى.‌

رئیس شوراى اسقفى گفت:‌

من اضافه مى‌كنم كه متأسفانه بعضى چیزها به صورت شعار درآمده است؛

مثل قضیه صلح بین گروههاى رقیب در كلمبیا. من مى‌گویم صلح یك دشمن دارد و آن دروغ است و متأسفانه دروغ امروزه به عنوان یك استراتژى در كشورهاى امریكاى جنوبى دنبال مى‌شود و فساد دولتى نیز یك نوع بحران و زمینه كارخانه دروغ‌سازى است. مثال معروفى است در امریكاى جنوبى كه مى‌گویند: «دروغ بگو، دروغ بگو، بالاخره یك چیزى از آن در ذهن مردم مى‌ماند».‌

مسئول مركز فرهنگى و اسلامى كلمبیا گفت:‌

موضوعات دیگرى كه مى‌توانیم به طور مشترك به آنها بپردازیم حقوق بشر، عدالت اجتماعى و وحدت مذاهب ابراهیمى است.‌

رئیس شوراى اسقفى گفت:‌

ما در سطح دانشگاه مى‌توانیم همكارى كنیم و مهم‌ترین سؤال ما آن است كه چه نوع انسان‌شناسى‌اى را باید دنبال كنیم؛ چون ما همه مخلوق خدا هستیم، آیا در مقابل یكدیگر مسئول نیستیم؟ البته مى‌دانیم كه مسئول هستیم.‌

استاد مصباح فرمودند:‌

دیدگاههاى مشتركى درباره خدا، ایمان و مشكلات اجتماعى مثل فساد اخلاقى داریم، و چون مفاسد زیاد هستند باید سراغ علل و ریشه‌ها برویم، نه این‌كه تنها با معلول مبارزه كنیم. شما اشاره كردید دروغ‌گویى وسیله رسیدن به هدف شده و همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. این راه از چندین قرن پیش به شكلى عریان مطرح شد و صاحب‌نظران سیاست به سیاستمداران توصیه كردند كه براى پیشرفت كار دروغ بگویند. از زمان ماكیاولى همیشه این سیاست كه هدف وسیله را توجیه مى‌كند، بین سیاستمداران شایع بوده است. براى مبارزه با این آفت اجتماعى با نصیحت نمى‌توان كارى كرد، پس باید با همكارى راه درست را پیدا كنیم.‌

ما به حسب یك وظیفه الهى كه همه پیروان ادیان الهى دارند باید براى هدایت

همه مردم تلاش كنیم. ما مى‌دانیم كه در جامعه بین‌المللى مفاسد اخلاقى واجتماعى فراوانى وجود دارد و این مفاسد متأسفانه رو به تزاید است. این حركت پرشتاب فساد، همه كسانى را كه علاقه‌اى به جامعه سالم و خداپرست دارند نگران مى‌كند هرچند ما در كشور خودمان در طول انقلاب فعالیتهاى بسیار مؤثرى در این جهت انجام داده‌ایم ولى از آن‌جا كه امروز جهان به منزله یك دهكده است هیچ گاه فعالیتهاى محلى محدود و منطقه‌اى نمى‌تواند جلو مفاسد را به طور كلى بگیرد. فراورده‌هاى فرهنگى انحرافى از راه كتابها، مجلات، فیلمها و نوارهاى ویدیویى و بقیه وسایل ارتباط جمعى در كوتاه‌ترین زمان به همه جهان منتقل مى‌شود. امروز كامپیوتر هم بر اینها افزوده شده و در آینده نزدیكى با وسایل مدرن‌ترى هم مواجه خواهیم شد. ما باید با همكارى در جهت مبارزه با فساد تلاش كنیم.‌

خوشبختانه در میان ادیان آسمانى ارزشهاى مشتركى وجود دارد كه با احیاى این ارزشها مى‌توان جلو بسیارى از مفاسد را گرفت. ما از طریق بازشناسى این ارزشها و تلاش در جهت احیاى آنها در سطح بین‌المللى مى‌توانیم قدمهاى بلندى در راه انجام این وظیفه وزین الهى و مشترك برداریم. همچنین یك موج خطرناك بى‌دینى و الحاد آینده بشر را تهدید مى‌كند. این خطر همه پیروان ادیان الهى اعم از یهودى، مسیحى و مسلمان را به طور یكسان تهدید مى‌كند. بنابراین در جهت تقویت ایمان مردم و جذب آنها به طرف دین و خداپرستى باید همكاریهاى مشتركى داشته باشیم.‌

بر اساس این واقعیت است كه ما دست‌اندركاران دینى، روابطى با مراكز مذهبى و دانشگاهى كشورهاى مسیحى برقرار، و این همكاریها را شروع كرده‌ایم. طبعا ایتالیا به عنوان كشورى كه هم به ما نزدیك‌تر است و هم نسبت به كشورهاى مسیحى نوعى مركزیت دارد، نقطه شروع ما بوده است. بنده شخصا سفرهایى به ایالات مختلف ایتالیا مثل رم، فلورانس، میلان، ناپل و سایر شهرها كردم و با

كاردینالها، اسقفها، و رؤساى دانشگاهها ملاقاتهایى داشتم و همچنین چند ماه پیش یك ملاقات خصوصى با عالى‌جناب پاپ اعظم داشتم. البته با رؤساى دانشكده‌هاى الهیات و فلسفه هم بحثهایى در این زمینه داشتیم؛ از جمله با دانشگاه گریگورى رم تماس داشتیم و رئیس دانشكده فلسفه آن دانشگاه، آقاى پروفسور هوبر، را به ایران دعوت كردیم و ایشان هم سال گذشته برنامه‌اى براى دانشجویان ما اجرا كردند. از طرف دیگر، ما دانشجویانى كه تحصیلات دینى داشتند براى آموزش و كسب اطلاع دقیق‌تر از آموزشهاى مسیحى به دانشگاههاى خارج اعزام كردیم. در همین باره ما دعوت مركز اسلامى كلمبیا را پذیرفتیم و با جناب كاردینال دیدارى داشتیم و بعدا براى دیدار شما آمدیم. امیدواریم كه به یارى خداى متعال و با صمیمیتى كه مسئولان كلیساى كاتولیك در این‌جا دارند بتوانیم مشكلات جوامع انسانى را بررسى كنیم و راه‌حلهاى مناسبى براى آنها پیدا كنیم.‌

من بار دیگر از فرصتى كه در اختیارم گذاشتید تشكر مى‌كنم و منتظر پیشنهادهاى شما براى توسعه این همكاریها هستم.‌

رئیس شوراى اسقفى گفت:‌

در یكى از كنفرانسها در اروپا صحبت كردم و آن چیزى را كه درباره جوانها و جامعه لازم بود بیان نمودم و آن مسئله ایمان است. دفاع از خانواده و مسئله صلح براى ما یك مبارزه دایمى است. در این زمینه حرف بسیار است. بعد مسائل جوانان است: اعتیاد به حشیش و هروئین و... . اینها را مى‌خواهند قانونى كنند. ما این را نتیجه یك انسان‌شناسى بدون خدا مى‌دانیم. بنابراین براى حاكم نمودن ارزشها باید همراه هم مبارزه كنیم. سه موضوع را پیشنهاد مى‌كنم كه باید مورد توجه مشترك قرار دهیم:‌

موضوع اول این است كه شخص مهم‌تر است و باید در جهت تربیت افراد قدم برداریم؛‌

دوم این‌كه روح مهم‌تر است از ماده؛

سوم این‌كه اخلاق مهم‌تر است از مادیات. همین طور مسئله مبارزه با فساد اخلاقى موضوع كار مشترك ماست.‌

استاد در پاسخ فرمودند:‌

همان‌طور كه حدس مى‌زدم دیدگاههاى مشتركى در زمینه مفاسد اجتماعى و راه حلهاى آنها داریم. این مفاسد اجتماعى هرچند زیاد هستند ولى از نظر اولویت و شناختن ریشه‌ها قابل درجه‌بندى‌اند و طبعا باید كار را از ریشه‌اى‌ترین مسائل شروع كرد كه نتیجه بهتر و پایدارترى داشته باشد. در این زمینه من بر این نكته تأكید مى‌كنم كه در مبارزه با مفاسد اجتماعى اول باید علتها را شناخت و تنها به مبارزه با معلولها اكتفا نكرد. شما اشاره كردید كه اقداماتى اخلاقى براى رسیدن به اهداف صورت گرفته ولى فساد همه چیز را تحت‌الشعاع خودش قرار داده است. این راهى است كه از چندین قرن پیش سیاستمداران و بعضى از صاحب‌نظران سیاسى براى سیاستمداران توصیه كردند. این شعار كه «هدف وسیله را توجیه مى‌كند» از زمان ماكیاولى در بین سیاستمداران شایع بوده است. اگر ما بخواهیم براى مبازره با این بیمارى اجتماعى به توصیه‌هاى اخلاقى اكتفا كنیم گمان نمى‌كنم چندان موفقیتى داشته باشیم. به عنوان نمونه من یك مثال مى‌زنم: من در ایام عید پاك در رم بودم و پیام نصیحت اخلاقى عالى‌جناب پاپ را شنیدم كه به مردم توصیه مى‌كردند به جاى روزه گرفتن، حداقل یك روز روزه تلویزیون بگیرند، یعنى یك روز تلویزیون تماشا نكنند. فكر مى‌كنید كه آن توصیه پاپ در چند درصد مردم اثر مى‌كند؟! البته این نصایح را باید انجام داد، و كار راهنمایان جامعه همین است كه مردم را توجه بدهند كه نقاط ضعف خود را اصلاح كنند، و توصیه‌هاى اخلاقى داشته باشند، ولى اینها كافى نیست. باید دید كه گرایش مردم به این فسادها از كجا ناشى شده و مسئله اساسى و ریشه‌اى كدام است؟ این علاقه عجیب و رو به افزایش نسل جوان به مسائل خلاف از یك مقطع خاصى شروع شده و

مسائل مختلفى به آنها دامن زده است كه باید با برنامه‌ریزى علمى و فرهنگى در برابر آن ایستاد و مبارزه كرد.‌

لحظات فرهنگى‌

برنامه بعدى استاد مصاحبه تلویزیونى بود كه روز شنبه هشتم شهریور ماه در برنامه‌اى به نام «لحظات فرهنگى» برگزار شد. بعد از آن، با برنامه «صبح به خیر كلمبیا» مصاحبه رادیویى داشتند، و در زمینه موضوعات اسلامى و فرهنگى مطالبى را بیان فرمودند.‌

سمینار «حقوق بشر و اسلام»‌

سپس استاد در سمینارى تحت عنوان حقوق بشر و اسلام شركت كردند. آیت‌اللّه‌ مصباح در این سمینار كه در دانشگاه هاورى‌یانا(1) برگزار شده بود، درباره همین موضوع سخنرانى كردند. ایشان ابتدا با بر شمردن مبانى حقوق بشر از دیدگاه برخى مكاتب حقوقى، نظیر مكتب حقوق طبیعى، مكتب حقوق الهى و مكتب حقوقى امروزِ غرب، یعنى پوزیتویسم، و پس از آن، اشاره به مبانى مكاتب حقوقى یهودیت و مسیحیت، به مبانى حقوق بشر در اسلام پرداختند. در این بحث حق و تكلیف در دیدگاه حقوقى اسلام و رابطه آن دو تشریح شد، و اشكالات و تناقضاتى كه در این زمینه در اعلامیه حقوق بشر وجود دارد به اجمال بیان گردید.‌

«حدود آزادى انسان»، در اعلامیه جهانى حقوق بشر، و تضادهاى حقوق پوزیتویستى با این حدود، موضوع بعدىِ این سخنرانى بود و پس از آن نسبت حقوق و آزادى و نیز نسبت حق و تكلیف در اسلام تبیین شد. در ادامه، قوانین كیفرى از منظر اعلامیه حقوق بشر و همچنین دیدگاه اسلام در این خصوص مطرح گردید و پس از آن استاد به پرسشهاى حاضران پاسخ دادند.(2)


1. Javeriana

2. متن این سخنرانى به همراه متن پرسش و پاسخ پس از آن در ضمیمه شماره 1 مندرج است.‌

سخنرانى در دانشگاه رُساریو‌

روز سه‌شنبه، یازدهم شهریورماه 1376، استاد در دانشگاه رُساریو(1) درباره حقوق انساناز دیدگاه اسلام سخنرانى كردند. در ساعت 30/18 همان روز نیز كنفرانسى در دانشگاه سنترال (مركزى) با موضوع «گفت‌وگوى فلسفى و سیاسى اسلام و غرب» داشتند.‌

چهارشنبه 12 شهریور، ضمن دیدار از مجلس نمایندگان، تعدادى از نمایندگان مجلس با استاد ملاقات و گفت‌وگو كردند و سؤالاتى را مطرح و پاسخ دریافت كردند.‌

ساعت 30/9 همان روز در دانشگاه خورخه تئدو(2) كنفرانسى با حضور استاد برگزارشد و ایشان درباره نظریه برخورد تمدنها سخن گفتند و راهكارهایى جهت تعامل میان تمدنها بیان كردند.‌

آخرین كنفرانس علمى استاد در كلمبیا، در دانشگاه آنتونیو نرینو(3) بود كه در زمینهموضوع اقتصاد سخنرانى فرمودند. در این كنفرانس، آیت‌اللّه‌ مصباح ابتدا درباره دو دسته كلان نظامهاىِ آزاد و متمركز توضیح دادند و ضمن تبیین مبانى كاپیتالیسم و سوسیالیسم و كمونیسم، اشكالات عمده هر یك از آنها را مطرح كردند. سپس نظام اقتصادى سوسیال دموكراسى به مثابه جایگزینى كه در غرب براى این سیستمها پدید آمد، طرح و نقد شد.‌

نظام اقتصاد اسلامى، چهارمین سیستمى بود كه استاد مصباح درباره آن سخن گفتند و مبانى و امتیازات آن بر دیگر سیستمها را بر شمردند، و ایشان پس از آن به سؤالات شركت كنندگان در كنفرانس پاسخ دادند.(4)


1. Rosario

2. Jorge Taedo

3. Antoño Narino

4. متن سخنرانى و پرسش و پاسخها در ضمیمه 2، پایان همین بخش مندرج است.‌

 

 

ضمیمه‌ها

 

 

 

 

1‌

حق، تكلیف، و كمال انسانى: بحثى در حقوق بشر از دیدگاه اسلام

(سخنرانى در دانشگاه هاورى‌یانا، شنبه 1376/06/08)‌

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

الحمد للّه‌ رب العالمین وصلى اللّه‌ على محمد وآله الطاهرین

من خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این جمع دانشگاهى محترم حضور پیدا كنم و از برگزار كنندگان و رؤساى دانشگاه و از حضار محترم تشكر مى‌كنم كه این محفل علمى را تشكیل دادند.‌

  موضوع بحثى كه براى سخنرانى من در نظر گرفته شده، حقوق انسان از دیدگاه فلسفه اسلامى است. موضوع حقوق بشر در دهه‌هاى اخیر یك موضوع معروف و جنجالى در جوامع علمى، سیاسى، و دانشگاهى است. در سطح سیاسى بحثهایى در این زمینه انجام گرفته كه حقوق بشر چه اندازه مى‌تواند حقوق مردم ضعیف، اقلیتهاى مذهبى، و سایر قشرهاى آسیب‌پذیر جامعه را تأمین كند؟ از این موضوع نتیجه‌هاى مثبتى در كشورهاى مختلف گرفته شده و تا حدود زیادى از حقوق محرومان دفاع شده است، همچنان كه در كنار آن سوء استفاده‌هایى هم از جانب دولتهاى بزرگ انجام گرفته است.‌

امروز شاهد هستید كه هر كشورى در مقابل بعضى از كشورهاى بزرگ مقاومت كند و از آنها اطاعت كامل نكند به اتهام نقض حقوق بشر آماج توهین و تضعیف قرار مى‌گیرد، اما كشورهایى كه خود را در اختیار ابرقدرتها قرار داده‌اند، هرچند در

داخل كشورشان حقوق انسانها را به راحتى پایمال كنند، هیچ گاه مورد سرزنش قرار نمى‌گیرند. از طرف دیگر امروز بحثهایى مطرح است كه تأمین حقوق بشر با وضعى كه امروز سازمان ملل دارد و چند كشور قدرتمند حق وتو دارند، چگونه ممكن است تأمین شود؟! و در حقیقت این سؤال بى‌جواب همچنان وجود دارد كه چگونه كسانى كه سعى مى‌كنند حق وتو را براى خودشان حفظ كنند دم از حمایت از حقوق بشر در سطح جهان مى‌زنند؟ اینها بحثهایى است كه در سطح سیاسى و از لحاظ اجراى حقوق بشر در جهان مطرح مى‌شود و طبعا این سیاستمداران هستند كه باید در این بحثها وارد شوند و به این سؤالات پاسخ دهند.‌

   بحثهاى دیگرى در زمینه حقوقى و آكادمیك مطرح مى‌شود و آن این است كه اعلامیه حقوق بشر با آن همه تناقضاتى كه در درون خودش دارد چگونه مى‌تواند كارآیى داشته باشد؟! این گونه بحثها از طرف حقوقدانها و اساتید مطرح مى‌شود. اما یك سلسله بحثهاى اساسى هم درباره فلسفه حقوق بشر وجود دارد، از قبیل این‌كه اصولاً این حقوق از طرف چه كسى باید اعتبار شود و از طرف چه كسى باید پذیرفته شود؟ چه كسى باید معین كند كه حقوق بشر چند تا و چه چیزهایى است؟ همچنین این سؤال وجود دارد كه اگر كسانى اعلامیه حقوق بشر را امضا نكردند با آنها چگونه باید رفتار كرد. آیا باید آن را به زور بر آنها تحمیل كرد، یا باید آنها را آزاد گذاشت تا هر طورى مى‌خواهند رفتار كنند؟ آزاد بودن همه انسانها اقتضا مى‌كند كه كسانى حق امضا نكردن اعلامیه را داشته باشند و این حقوق را نپذیرند، از سوى دیگر اگر این حقوق از طرف بعضى از كشورها پذیرفته نشود تضمینى براى سایر مردم جهان هم وجود نخواهد داشت. پس براى این‌كه این حقوق در صحنه بین‌المللى ضمانت اجرایى داشته باشد از چه قانونى باید استفاده كرد؟‌

   عنوانى كه براى بحث این جانب تعیین شده در ارتباط با بحثهایى بسیار عمیق و

اساسى و ریشه‌اى است كه فلاسفه حقوق به آنها مى‌پردازند؛ چون از این بحث توقع بیان دیدگاه فلسفه اسلامى درباره حقوق بشر مى‌رود. بحثهاى فلسفه حقوق را تا حدودى مكاتب مختلف حقوقى به صورتهاى گوناگون پاسخ داده‌اند. یكى از مكاتب معروف در این زمینه، مكتب حقوق طبیعى است. بر اساس این نظریه، طبیعت به انسان حقوقى را اعطا كرده است كه نمى‌شود از آنها صرف نظر كرد. مشابه این مكتب، نظریه‌اى است كه قایل به حقوق الهى بوده و معتقد است خدا حقوقى را به انسان عطا كرده و جز او كسى نمى‌تواند این حقوق را از او سلب كند. اما همچنان كه مى‌دانید امروز این گونه مكتبها در محافل فلسفى دنیا چندان رونقى ندارند.‌

   آن‌چه عملاً بیشتر مورد توجه قرار گرفته و بحثهاى آن پذیرفته مى‌شود مكتب حقوقى پوزیتویسم است. بر حسب این نظریه، حقوق به خواست خود مردم تعیین مى‌شود. اگر مردمى این حقوق را براى خود نپذیرند نسبت به آنها هیچ الزامى وجود نخواهد داشت. طبعا سؤال مى‌شود كه اگر حقوق بشر یك حقوق عمومى است كه نسبت به همه اقوام، ملل، نژادها، و ادیان باید به طور یكسان اعمال شود، چگونه ممكن است این حقوق از طریق انتخاب خود مردم ثابت شود؟ نهایت چیزى كه از طرف این مكتب گفته مى‌شود این است كه محتواى این حقوق، مربوط به همه انسانهاست و اختصاص به گروه یا نژاد خاصى ندارد. ولى ملاحظه مى‌فرمایید كه این جوابِ قانع‌كننده و الزام‌آورى نیست، و اگر مردمى گفتند ما این حقوق را قبول نداریم، بر اساس نظریه پوزیتویسم، با هیچ منطقى نمى‌شود آنها را محكوم كرد؛ چون اساس این نظریه بر این است كه حقوق بر اساس خواست مردم به وجود مى‌آید و اگر مردمى نخواستند نمى‌توان جبرا براى آنها حقوقى را مقرر كرد.‌

  ما به حسب اطلاعات محدودى كه داریم، هنوز در مكاتب مختلف فلسفه حقوق، مكتبى كه بتواند حقوق بشر را با استدلال عقلى و منطقى اثبات كند سراغ

نداریم؛ اما معتقدیم كه ادیان الهى و به ویژه اسلام قرنها قبل از این‌كه اعلامیه حقوق بشر نوشته شود حقوق بشر را تثبیت كردند و حقوق از دیدگاه آنها قابل اثبات عقلانى است. البته پیروان ادیان یهودى و مسیحى اثبات این حقوق را بر اساس این استدلال مى‌دانسته‌اند كه تنها خدا مى‌تواند حقوقى را به انسانها بدهد یا از آنها بگیرد و آن‌چه در كتاب مقدس آمده است مى‌پذیرفته‌اند. اسلام اصل این مطلب را كه حقوق از طرف خدا اعطا مى‌شود، پذیرفته است. اما مسلمانان بر این باور هستند كه با دلیل عقلانى هم مى‌توان این حقوق را اثبات كرد، یعنى تنها دلیل اثبات این حقوق متن كتاب مقدس یا مشابه آن نیست. ما در این زمینه بحثهاى گسترده‌اى انجام داده‌ایم كه بیان آنها در این لحظات كوتاه میسر نیست ولى اشاره‌اى به حاصل این بحثها مى‌كنم.‌

  اساس این نظریه بر این مبتنى است كه ببینیم اصولاً حق چیست و چگونه پدید مى‌آید؟ حق در واقع ابزارى است براى این‌كه موجودى به كمال نهایى خود برسد. اگر موجودى كه قابل تكامل هست بتواند از شرایط تكامل و وسایل تكامل استفاده كند مى‌تواند به كمال مطلوب برسد و اگر حق استفاده از این منابع و وسایل را نداشته باشد هیچ گاه به كمال خود نخواهد رسید. با توجه به این‌كه از دیدگاه اسلامى و در فلسفه اسلامى انسان مخلوق برتر الهى است كه براى تكامل و تقرب به خدا آفریده شده است، باید حق داشته باشد تا از آن‌چه موجب تكاملش هست استفاده كند. اما با توجه به این‌كه زندگى انسان اجتماعى است و همه افراد انسان باید از ابزار و وسایل تكامل استفاده كنند در این ارتباط همراه حق، مسئله تكلیف هم مطرح مى‌شود، یعنى هیچ فردى نمى‌تواند به طور مطلق از همه ابزارهاى تكامل استفاده كند به گونه‌اى كه موجب محرومیت دیگران شود.‌

  بنابراین حق و تكلیف براى افراد در جامعه به طور هم‌زمان اثبات مى‌شود و این نقص بزرگى در اعلامیه حقوق بشر است كه فقط از حقوق صحبت كرده و به بیان

تكالیف نپرداخته است. در واقع اعلامیه حقوق بشر حق افراد را بر جامعه مقدّم مى‌دارد. از طرف دیگر براى افراد حق قایل مى‌شود ولى براى آنها تكلیفى اثبات نمى‌كند؛ مثلاً وقتى مى‌گوید كه هر انسانى آزاد است و به هر كیفیتى كه بخواهد مى‌تواند زندگى كند، به دلالت التزامى جامعه را مكلف مى‌كند كه این حق را براى افراد حفظ نمایند. به عبارت دیگر مفاد این‌كه هر انسانى حق دارد آزادانه زندگى كند این است كه جامعه مكلف است این آزادى را براى افراد قایل شود. در صورتى كه بر اساس نظریه اسلامى و فلسفه حقوق اسلامى باید گفت كه هر جا حقى براى كسى قایل مى‌شویم در كنارش باید تكلیفى هم ثابت شود. اگر براى افراد، حقوقى تعیین شود قطعا باید براى آنها هم تكالیفى تعیین شود. همچنین وقتى براى جامعه تكالیفى تعیین مى‌شود ـ یعنى باید حقوق افراد را حفظ كند ـ در كنارش حقوقى هم براى جامعه باید در نظر داشت.‌

  پس دلیل اثبات حق براى هر انسانى این است كه این انسان موجودى است داراى استعداد تكاملى، و اگر از این مواهب طبیعى و شرایط دیگر اجتماعى استفاده نكند نقض غرض مى‌شود و نمى‌تواند به تكامل برسد. پس باید هر انسانى حق حیات داشته باشد تا بتواند مسیر تكاملى‌اش را طى كند و روزى و مواد غذایى و مایحتاج زندگى خود را تأمین كند، و اگر فردى از تأمین مایحتاج زندگى‌اش عاجز باشد جامعه مكلف است نیاز او را برطرف كند و از همین جا حقوق افراد محروم و عاجز در جامعه پایگاه عقلانى پیدا مى‌كند.‌

یكى از اشكالات اساسى كه بر اعلامیه حقوق بشر وارد مى‌شود، این است كه آیا این حقوق كاملاً مطلق است یا قید و محدودیتى دارد؟ اگر این حقوق مطلق است، معنایش این است كه هر كس هر نوع جنایتى هم بخواهد مى‌تواند انجام دهد و هیچ مقامى حق ندارد از جنایتى كه با آزادى عمل انجام مى‌گیرد جلوگیرى كند. طبیعى است كه چنین نظریه‌اى موجب هرج و مرج و فساد و نهایتا نابودى جامعه خواهد

شد. مدافعین حقوق بشر مى‌گویند این حقوق كاملاً مطلق نیست و قید دارد. جوابى كه معمولاً داده مى‌شود این است كه حد آزادى این است كه مزاحم آزادى دیگران نباشیم، اما بار دیگر این سؤال مطرح مى‌شود كه حدود آزادى دیگران كدام است؟‌

جوابى كه داده مى‌شود این است كه قانون حد این آزادى را تعیین مى‌كند. ولى باید توجه داشت كه مفاد اعلامیه حقوق بشر این است كه قانونگذاران هم حق ندارند این آزادیهاى بشر را محدود كنند و همین مسئله است كه امروز در دنیا مورد كشمكش واقع شده و این پرسش را به وجود آورده است كه قوانین داخلى كشورها تا چه اندازه مى‌تواند آزادیها را محدود كند؟!‌

هر كشورى كه بخواهد از اعلامیه حقوق بشر سرپیچى كند، به قوانین داخلى كشورش تمسك مى‌كند و مى‌گوید ما طبق این قوانین عمل مى‌كنیم، و هنگامى كه دولتهاى بزرگ بخواهند بر دولتهاى كوچك اِعمال زور و فشار كنند، مى‌گویند قانونهاى شما معتبر نیست چون مخالف حقوق بشر است و به هر حال این كشمكشها به یك پاسخ قطعى قابل قبول براى همه منتهى نشده است. ‌

 در این‌جا موضع پوزیتویسم خیلى موضع سستى است؛ براى این‌كه اگر مردمى براى خودشان حق مطلقى را پذیرفتند قانون دیگرى نمى‌تواند آنها را محكوم كند، و اساسا به استناد حقوق بشر، هیچ جامعه و اجتماعى را نمى‌شود محكوم كرد؛ براى این‌كه آنها خواهند گفت ما این قانون را قبول نداریم و این حقوق نزد ما معتبر نیست. پاسخى كه فلسفه اسلامى به این سؤال مى‌دهد این است كه این حقوق مطلق نیست و بر اساس مبنایى كه اشاره كردم پاسخ این خواهد بود كه هر كسى در دنیا آزاد است كه هر طور مى‌خواهد زندگى كند، مادامى كه به تكامل انسانى لطمه نزند. چون اساسا آن‌چه این حق را اثبات كرده بود همان استفاده از ابزارها براى تكامل بود.‌

  از سوى دیگر بر اساس همان اصل كه حق و تكلیف با هم توأم هستند نتیجه

‌مى‌گیریم كه هر انسانى همان‌طور كه حق دارد از وسایل زندگى براى تكامل خود استفاده كند، تكلیف دارد كه مانع تكامل دیگران نشود. قلمرو این حقوق تنها امور مادى نیست. تنها این نیست كه ما حق داشته باشیم از آب و هوا، زمین، جنگل و دریا استفاده كنیم. دامنه این حقوق شامل همه بهره‌هاى انسانى از علم، صنعت، معنویات، مذهب، اخلاق و سایر شئون زندگى انسان مى‌شود. بر همین اساس است كه هر انسانى در جامعه حق دارد محترمانه زندگى كند و جامعه هم موظف است احترام او را حفظ كند. در كنار این حقى كه براى هر فردى ثابت مى‌شود تكلیفى هم ثابت مى‌شود كه باید احترام دیگران را هم حفظ كرد، و همین طور هر انسانى حق دارد حیات خودش را حفظ كند و در كنار آن تكلیف دارد به حیات انسانهاى دیگر تجاوز نكند. بر اساس همین توازن حق و تكلیف است كه اگر كسى تخلف كرد و مثلاً احترام دیگران را رعایت نكرد دیگران هم مى‌توانند بر اساس ضوابطى این حق را براى او محترم نشمرند.‌

  بر اساس اعلامیه حقوق بشر، وضع قوانین كیفرى سخت از طرف دولتها مجوزى ندارد و به همین دلیل، محافل حقوقى سكولار سعى در كم‌رنگ‌تر كردن مجازاتها دارند؛ از جمله این‌كه مجازات اعدام یا هر گونه مجازات سخت، و به اصطلاح خشن، را در كشورها لغو مى‌كنند و معمولاً زندان را به جاى آنها تجویز مى‌كنند. ولى از نظر منطقى جاى این سؤال باقى است كه زندانى كردن یك انسان هم محدود كردن آزادیهاى اوست. شخص زندانى نمى‌تواند به فعالیتهاى زندگى آزاد بپردازد، معمولاً در تحصیل علم هم چندان موفقیتى ندارد، و از زندگى خانوادگى و انس با همسر و فرزندانش هم محروم است، چنانكه خانواده و فرزندان هم از سرپرستى و مدیریت او محروم مى‌شوند. چه چیزى این محرومیتها را تجویز مى‌كند؟! شما در اعلامیه حقوق بشر چه مواردى مى‌توانید پیدا كنید كه به دولتها حق بدهد حتى همین مجازاتهاى ضعیف را اجرا كنند؟

‌اما در سیستم قضایى اسلامى كه بر اساس توازن حق و تكلیف است همه اینها مى‌تواند دلیل منطقى داشته باشد. ماهیت جرم در این نظریه مانع بودن از تكامل انسانى است. هر كس هر جرمى كه مرتكب مى‌شود یعنى یك مانعى براى تكاملانسانى فراهم كرده است، بنابراین مجازات او هم این است كه به همان اندازه‌اى كه مانع از تكامل دیگران شده جریمه گردد، و این از آن جهت است كه عبرتى شود براى دیگران تا از این تكالیف تخلف نكنند. البته اگر بخواهیم جزئیات همه قوانین را بر اساس ادعاها و فرمولهاى عقلانى تفسیر كنیم دچار شبهات و اشكالاتى خواهیم شد. تعیین این‌كه هر جرمى چه مرتبه‌اى از ماهیت تكامل انسانى را محدود مى‌كند كار آسانى نیست. در بسیارى از موارد با عقل سلیم مى‌توانیم این مراتب را تعیین كنیم؛ مثل مواردى كه معمولاً در قوانین همه ملتها به نحو یكسانى وجود دارد. در موارد دیگرى هم متخصصان و كسانى كه عمرى را در راه ارزش‌یابى جرایم گذرانده‌اند مى‌توانند تا حدودى ارزش‌گذارى كنند، اما نهایتا به مواردى برخورد مى‌كنیم كه تعیین دقیق مرتبه جرم كار بسیار دشوارى است؛ مخصوصا زمانى كه جرم مربوط به امور معنوى و حیثیت و شرافت انسانى و تكامل روحى انسانها باشد. مثلاً اگر كسى مالى را از جیب كسى بدزدد یا از خانه كسى سرقت كند تعیین مقدار جرم او كار چندان مشكلى نیست، اما اگر كسى انسانهایى را و حتى جامعه‌اى را از ارزشهاى معنوى محروم كند تعیین درجه جرم او كار آسانى نیست. معمولاً همه مردم مى‌فهمند كه دزدى و جیب‌برى یك جنایت است و به جامعه ضرر مى‌زند، اما اگر كسى كارى كند كه ارزشهاى معنوى از بین برود، فرهنگ مردم جامعه فاسد شود، اخلاقشان فاسد شود، تشخیص این‌كه وى چگونه جرمى را مرتكب شده است كار آسانى نیست. كسى كه كارى را در جامعه رواج دهد كه موجب از هم پاشیدن خانواده‌ها مى‌شود چه جرمى مرتكب شده و جرمش چه درجه‌اى دارد؟ تعیین آن كار آسانى نیست. در

این‌گونه موارد كه تشخیص مقدار جرم كار مشكلى است، اسلام خود عهده‌دار تعیین مسئله جرم و مجازات آنها شده است؛ زیرا خداى انسان بهتر مى‌داند كه چه چیز براى كمال انسانى مفید و چه چیزى مضر است، و او بهتر مى‌داند كه جرمهاى معنوى چه مرتبه‌اى از ضرر را براى جامعه دارند، و او بهتر مى‌داند كه چه قوانینى مى‌تواند جلو این گونه جرمها را بگیرد.‌

پس حاصل كلام این شد كه تا آن‌جا كه عقل مى‌تواند مرتبه ضرر و جرم را در جامعه تشخیص دهد و بداند كه این عمل چه اندازه مانع از تكامل انسان مى‌شود نظر عقل معتبر است، و اسلام هم تشخیص آن را بر عهده عقل گذاشته است. اما در مواردى كه فرمولهاى پیچیده دارد و تشخیص آنها مشكل است اسلام قوانین مشخصى براى آن تعیین كرده است و در این موارد باید به قوانین الهى تمسك كنیم. این قوانین عقلى و الهى هستند كه به مطلق بودن حقوق انسان قید مى‌زنند، نه این‌كه مانند مكتب پوزیتویسم كه قید را هم تابع خواست مردم مى‌داند، اگرچه مردم تفكر عقلانى ثابتى نداشته باشند. بنابراین حقوق انسان از دیدگاه اسلام، حقوق ثابتى است كه مبناى عقلانى و الهى دارد و احتیاجى به امضا و تصویب كسى ندارد. این قوانین قرنها از طرف ادیان مراعات مى‌شده و پیروان راستین ادیان، اینها را رعایت مى‌كرده‌اند و آن‌چه این حقوق را مقید و محدود مى‌كند آن امور واقعى و عقلانى است كه آنها هم ثابت‌اند و تابع سلیقه‌ها و خواسته‌هاى مردم نیستند.

والسلام علیكم ورحمة اللّه‌ وبركاته

سؤال: آیا حقوقى كه خداوند متعال در دین اسلام براى مرد و زن تعیین كرده یكسان است؟‌

پاسخ: در اسلام در آن‌چه مربوط به جهات مشترك مرد و زن است براى

هردو حقوق مساوى در نظر گرفته شده است؛ اما در مواردى كه به خصوصیات هر یك از زن و مرد مربوط مى‌شود، حقوق و تكالیف اختصاصى براى آنها مطرح شده است. این تفاوتها به مواردى مربوط مى‌شود كه اختلاف طبیعى میان مرد و زن موجب اختلاف در اعمال و تكالیف اجتماعى آنها شده و در نتیجه براى آنها حقوقى متناسب با وظایف اختصاصى هر یك به همراه آورده است. طبیعى است كه مثلاً شیر دادن به نوزاد از مرد ساخته نیست و این تكلیفى است كه به دوش زن مى‌آید، و در مقابل آن هم حقى براى زن در مقابل این تكلیف تعیین شده است. اگر كسانى اصرار داشته باشند كه تمام حقوق و تكالیف مرد و زن باید مساوى باشد باید فكرى براى تساوى زایمان و شیر دادن هم بكنند!‌

    سؤال: وقتى ما مى‌بینیم كه حقوق اسلامى با آن‌چه در اعلامیه حقوق بشر آمده تفاوت دارند پس چگونه مى‌توانیم برنامه‌اى را در زندگى مردم شرق و غرب براى نجات انسانها از این گرفتاریهایى كه هست داشته باشیم؟!‌

پاسخ: اولاً در مورد روابط بین الملل در اسلام قوانین خاصى وجود دارد كه در موارد مختلف مشكل‌گشاست. ولى صرف نظر از این قوانین، یك مسئله مطرح است كه در هر جا حقوقى تعیین مى‌شود، اگر مردم آن حقوق را رعایت نكردند چه باید كرد؟ جواب كلى این است كه در مواردى احكام اضطرارى و ثانوى قرار داده مى‌شود. حاصل كلام این است كه فرق است بین نظریه و عمل. در مقام عمل اگر تخلفاتى انجام بگیرد مى‌توان قوانین جانشینى براى حل این تخلفات در نظر گرفت كه نهایتا به توافق طرفین بر سر موضوعات خاص و عقد قراردادهایى مى‌انجامد. در چنین مواردى اسلام تأكید دارد كه هرگاه قراردادى بسته شد این قرار داد به هیچ وجه از طرف مسلمانان نقض نشود. نقض چنین قراردادهایى تنها در صورتى مجاز است كه طرف مقابل ابتدا آن را نقض كند.

سؤال: چگونه تكالیف و حقوق خود را تعیین كنیم؟‌

پاسخ: جواب كلى این است كه ما گاهى راههاى تكامل و ارزش ابزار تكامل را با عقل خود مى‌توانیم تشخیص دهیم و آن در مواردى است كه با استدلال بتوانیم براى همه انسانها اثبات كنیم كه چنین مسایلى هست و این ارزشها را دارد. اما مواردى هم هست كه ما نمى‌توانیم معلوم كنیم و تشخیص بدهیم. در این‌جا مرجع تعیین كننده، خداوند است. اساسا یكى از ادله نیاز به شریعت و دین آسمانى همین است كه عقل عموم انسانها از تشخیص دقیق حقوق و تكالیف عاجز است. از این جهت احتیاج است كه خداى متعال به وسیله پیغمبران این حقوق و تكالیف را تعیین كند.‌

سؤال: براى این‌كه افرادى كه مى‌خواهند وارد راه تكامل شوند، از این كار باز داشته نشوند و بتوانند مسیر را تا پایان ادامه دهند چه باید كرد؟‌

پاسخ: شما اگر در خانه خود كودكى داشته باشید او را آزاد مى‌گذارید كه در اتاق، یا حیاط خانه بازى كند، و انواع حركات را براى رُشد و تكاملش انجام دهد؛ اما آیا اجازه مى‌دهید كه دستش را به كنتور برق و یا اتوى داغ بزند، یا دستش را داخل چرخ گوشتى كه در حال كار كردن است فرو ببرد؟! مسلما شما به بچه چنین اجازه‌اى را نمى‌دهید براى این‌كه با این عمل جان خودش را به خطر مى‌اندازد و خسارات زیادى به خانواده مى‌زند. پس آزادى بچه هم محدودیتى دارد كه اولیاى او آن محدودیت را ندارند، ولى انواع تمهیدات را براى رشد و تكاملش فراهم مى‌سازند.‌‌

 

2‌

اقتصاد اسلامى

(دانشگاه آنتونیو نرینو، چهارشنبه 1376/06/12)‌

 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

الحمد للّه‌ رب العالمین وصلى اللّه‌ على سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین

خدا را شكر مى‌كنم كه موفق شدم در پایان این سفر و در لحظاتى كه عازم فرودگاه هستم در جمع شما دانشجویان عزیز حضور پیدا كنم.‌

  موضوعى كه براى بحث این جلسه تعیین شده فلسفه اقتصاد اسلامى است. هر نظام اقتصادى مبتنى بر فلسفه خاصى است كه اهداف آن نظام و كیفیت رسیدن به آن اهداف را تعیین مى‌كند. به طور كلى نظامهاى اقتصادى به دو دسته تقسیم مى‌شوند: اقتصاد متمركز و برنامه‌ریزى شده، و اقتصاد آزاد. كشورهاى غربى معمولاً داراى اقتصاد آزاد و كشورهاى سوسیالیستى داراى اقتصاد متمركز هستند. اقتصاد آزاد در خلال قرنهاى متمادى آزمایش خود را داده است و بر اثر ضعفهایى كه در آن بود، دانشمندان به فكر پى‌ریزى نظام اقتصادى دیگرى افتادند. ابتدا اقتصاددانان فرانسه اقتصاد سوسیالیسم را پایه‌گذارى كردند و بعد این نظام به دست ماركس و انگِلس تكمیل شد. این اقتصاد نیز طىِ حدود 70 سال در كشورهاى شرقى به اجرا در آمد و چون نقطه ضعفهاى روشنى داشت تدریجا رو به افول گذاشت. با صرف نظر از تجربه عملى این دو نظام، ما مى‌توانیم تفاوت آنها را به این صورت بررسى كنیم

كه هدف از اقتصاد آزاد، افزایش سود سرمایه‌دار و درآمد ملى است. اقتصاددانان براى رسیدن به این هدف سعى مى‌كنند تولید را افزایش دهند و هزینه را كم كنند، و همچنین مى‌كوشند براى این‌كه هزینه‌ها كم شود از تكنولوژى پیشرفته استفاده كنند.‌

این نظام دو اشكال اساسى عمومى داشت: یكى این‌كه به واسطه كم كردن هزینه و مزد كارگر تعداد زیادى كارگران از حق خودشان محروم مى‌شدند و از طرفى به سبب این‌كه سرمایه‌ها در دست اقلیتى متراكم مى‌شد اختلاف سطح ثروت و اختلاف طبقاتى روز به روز بیشتر مى‌شد. با صرف نظر از این‌كه مشكل دیگرى هم از نظر متدینین و پیروان ادیان داشت و آن این بود كه اصول اخلاقى در این فرایند رعایت نمى‌شد.‌

  به دلیل اشكالاتى كه این نظام داشت، اقتصاددانان فرانسه به این فكر افتادند كه نظام دیگرى را پى‌ریزى كنند كه همان نظام سوسیالیسم بود. آنها اشكال كار را در مالكیت سرمایه‌ها مى‌دانستند كه باعث تمركز ثروت در دست یك اقلیت مى‌شد. از این جهت به فكر افتادند كه سرمایه‌ها را ملى كنند و دیگر اشخاص و افراد مالك سرمایه‌هاى بزرگ نباشند. شكل حاد و كامل سوسیالیسم در كمونیسم جلوه كرد كه در پى ملى كردن سرمایه‌ها بوده و مالكیت را به طور كلى مُلغا كرد. اما تجربه 70 ساله كشورهاى كمونیستى نشان داد كه این نظام هم كارآیى لازم را ندارد.‌

به عبارت دیگر، كسانى كه مالك سرمایه نبودند انگیزه چندانى براى فعالیت اقتصادى نداشتند، و افزون بر این، دولتى كردن اقتصاد باعث شد نیروهاى زیادى صرف كنترل كارها شود و این عمل هزینه سنگینى را ایجاب مى‌كرد.‌

  كسانى در این میان به فكر افتادند كه راه میانه‌اى را اتخاذ كنند: مى‌باید اقتصاد تا حدى آزاد باشد، اما منافع جامعه هم در نظر گرفته شود؛ دولت براى اقتصاد

كلان برنامه‌ریزى كند ولى در كارهاى جزئى دخالت نكند، و از طرفى هم مالیاتهاى سنگینى از سرمایه‌داران بزرگ بگیرد تا به نفع طبقات محروم جامعه صرف كند. این نوع نظام، كه گاهى به نام سوسیال‌دموكراسى نامیده مى‌شود، امروز در بسیارى از كشورهاى دنیا وجود دارد. این نظام هرچند امتیازاتى بر اقتصاد آزاد و اقتصاد سوسیالیسم دارد ولى باز هم بى‌اشكال نیست؛ براى این‌كه در این سیستم هم سرمایه‌داران هستند؛ اما آزادى كامل ندارند و همه سود اقتصادى نصیب خود آنها نمى‌شود؛ ولى به هر حال براى افزایش سرمایه و افزایش سود از هر وسیله‌اى بهره مى‌گیرند. امروز در همین كشورها هم بى‌كارى و آفات دیگر اقتصادى به چشم مى‌خورد.‌

   در مقابل هر سه سیستمى كه گفتیم، سیستم اقتصادى دیگرى به نام سیستم اقتصاد اسلامى وجود دارد كه ویژگیهاى خاص خود را دارد. به نظر ما اقتصاد اسلامى امتیازات هر یك از این سیستمها را دارد به اضافه امتیاز بزرگ دیگرى كه به شرح آن مى‌پردازیم.‌

مالكیت خصوصى در اسلام پذیرفته شده است تا انگیزه‌اى براى فعالیت اقتصادى وجود داشته باشد، ولى به دست آوردن سرمایه، كه معمولاً از سود فعالیت اقتصادى به دست مى‌آید، داراى شرایط خاصى است. فعالیت اقتصادى به هر شكل و براى كسب هر نوع سود و درآمدى مجاز نیست بلكه باید در چارچوب شرایط اخلاقى انجام بگیرد. شرایط تولید باید به صورت عادلانه باشد، حق كارگر به طور كامل به او پرداخت شود، نوع كالایى كه تولید مى‌شود باید به نفع مردم باشد یا دست‌كم ضررى براى جامعه نداشته باشد، و در جریان تولید از تزویر و تخلف و انواع كارهاى غیر اخلاقى خوددارى شود. باید بخش مهمى از سود حاصل از فعالیت اقتصادى به محرومین جامعه اختصاص داده شود، بخش ثابتى كه به محرومین تعلق مى‌گیرد، در هر نوع فعالیت اقتصادى جارى است و مقدار آن

20% مى‌باشد.(1) دولت مى‌تواند در شرایط خاصى از بعضى از فعالیتهاى اقتصادى كه سودهاى كلان دارد مالیاتهاى بیشترى دریافت كند.‌

بنابراین در این سیستم اقتصادى هیچ گاه كالاهایى كه به ضرر جسم و روح انسان است تولید نخواهد شد، همچنین در این سیستم صاحب سرمایه حق ندارد از كارگر بیگارى بكشد و مزد را به اندازه‌اى كه دلش خواست بدهد. شرایط رفتار باید كاملاً عادلانه و در جهت خیر عموم مردم باشد. در این سیستم رباخوارى به صورتى كه در كشورهاى لائیك مطرح است پذیرفته نیست، در این سیستم معمولاً كارگر با صاحب سرمایه در سود شریك و به صورت عادلانه‌اى طبق قرارداد از سود سرمایه بهره‌مند مى‌شود.‌

   بر اساس این سیستم است كه بانكهاى اسلامى مى‌توانند به صورت بانكهاى غیر ربوى عمل كنند. یعنى بانك به صورت یك عامل اقتصادى كار مى‌كند و سرمایه‌ها را از دیگران جذب كرده و سود حاصل از فعالیتهاى اقتصادى را بین خود و صاحبان سرمایه تقسیم مى‌كند؛ براى مثال، بانك یك پروژه بزرگ اقتصادى را عهده‌دار مى‌شود و با سرمایه‌هایى كه مردم در اختیارش گذاشته‌اند آن كار را به پایان مى‌برد و سود حاصل را بین خود و صاحبان سرمایه تقسیم مى‌كند.‌

در این سیستم صاحب سرمایه سود مى‌برد اما نه‌تنها به این دلیل كه مدتى سرمایه‌اش را در اختیار دیگرى گذاشته است، بلكه به جهت سودى كه از فعالیت اقتصادى حاصل شده و او سهم عادلانه‌اى از آن مى‌برد.‌

تفاوت این سیستم با سیستم بانكهاى ربوى در این است كه اگر عامل در یك پروژه اقتصادى ضرر كرد یا نفعى حاصل نشد صاحب سرمایه هم در ضرر آن


1. در سیستم اقتصاد اسلامى این بخش با عنوان «خمس» مطرح شده است؛ یعنى از اضافه درآمد افراد كه به محرومان تعلق مى‌گیرد.

شریك است. البته مى‌توان این ضررها را به صورت دیگرى، مثلاً در شكل بیمه، جبران كرد كه به صاحب سرمایه ضررى نخورد.‌

  به نظر ما این سیستم چند ویژگى ممتاز دارد. امتیاز آن بر نظام سوسیالیستى این است كه چون مالكیت شخصى را مى‌پذیرد انگیزه فعالیت اقتصادى در جامعه وجود خواهد داشت، و امتیاز آن بر نظام سرمایه‌دارى این است كه اختلاف طبقات به صورت بى‌حد و حصر به وجود نخواهد آمد و هیچ فرد و گروهى در جامعه گرسنه نخواهند ماند. شركتهاى تعاونى تولید كه در این سیستم فعال هستند باعث مى‌شوند كه كارگران به واسطه این‌كه خود را شریك در سود مى‌دانند فعالیت بیشترى كنند. با این همه، ما امتیاز بزرگ‌ترى براى این سیستم قایل هستیم كه در قالب اهداف اقتصادى نمى‌گنجد و آن حاكمیت نظام اخلاقى بر فعالیت اقتصادى است؛ یعنى در این سیستم اقتصادى كالاها و خدماتى كه به زیان جامعه است تولید نخواهد شد، همچنین سرمایه‌داران بر اساس اصول اخلاقى با كارگران رفتار مى‌كنند.‌

مكانیسم دیگرى نیز در این سیستم وجود دارد كه در سیستمهاى اقتصادى دیگر اعم از سوسیالیسم و كاپیتالیسم وجود ندارد و آن این است كه پرداختن حقوق محرومان به عنوان یك عبادت انجام مى‌گیرد و هر كس با اختیار خود و به خاطر رضاى خدا این كار را انجام مى‌دهد و این در واقع ثمره حكومت دینى است و حكومتهاى سكولار از این ویژگى محروم‌اند.‌

من به سبب تنگى وقت بحثم را تمام مى‌كنم. اگر سؤالاتى درباره این مباحث دارید در حدى كه وقت باشد جواب خواهم داد.‌

سؤال: بالاخره هر كدام از این سیستمها مشكلاتى داشته‌اند و من مى‌خواهم سؤال كنم كه در ایران آیا مصونیتى براى حقوق مردم هست و حقوق مردم چه خواهد شد؟‌‌

پاسخ: با توضیحى كه دادم هر كدام از سیستمهاى سوسیالیسم و كاپیتالیسم در یك جهت افراط كرده‌اند. یكى در جهت تولید و دیگرى در جهت توزیع. نظامى كه بخواهد ضررهاى اینها را نداشته باشد باید نوعى تعادل بین تولید و توزیع برقرار كند، باید سود حاصل از نظام اقتصادى را بین همه مردم به صورت عادلانه‌اى تقسیم كرد. طبعا در چنین نظامى سرمایه‌هاى كلانى براى یك اقلیت جمع نمى‌شود اما این عیبش نیست بلكه این حسن است. ‌

همه مى‌دانیم كه در برخى از كشورها اقلیتهایى هستند كه افراد خانواده آنها هر كدام علاوه بر ماشین‌هاى شخصى، هواپیماى شخصى هم دارند و در كنار آنان میلیونها مردم هستند كه یك وعده غذاى كامل هم در روز نمى‌خورند. طبعا اگر سود فعالیتهاى اقتصادى به صورت عادلانه تقسیم شود جمعیتهاى میلیونى مردم گرسنه هم سهمى از این بهره‌ها خواهند برد و این چیزى است كه ما در نظام جمهورى اسلامى به دنبال تحقق آن هستیم و در حدى كه شرایط اجازه داده است به موفقیتهایى هم نایل شده‌ایم. ولى هنوز به آن هدف عالى و ایدئال نرسیده‌ایم و امیدواریم كه با ادامه فعالیتها تدریجا به آن نایل شویم.‌

 سؤال: مسئله بى‌كارى با توجه به این سیستم در ایران چه جور است؟‌

پاسخ: یكى از وظایف دولت در هر كشورى این است كه با سیاست‌گذاریها و برنامه‌ریزیهاى خاص اشتغال ایجاد كرده و با بیكارى مبارزه كند. در كشورهاى دیگر هم دولتها درصدد این مطلب هستند. براى این كار یك سلسله قوانین و مقررات داخلى لازم است و یك مقدار شرایط بین‌المللى. ما در كشورمان تا آن‌جا كه مربوط به وضع قوانین داخلى و اجراى آنها بوده به موفقیتهاى زیادى رسیده‌ایم، اما شرایط بین‌الملل همیشه در اختیار ما نیست.‌

شما مى‌دانید كه جنگ هشت‌ساله‌اى كه بر ما تحمیل شد اجازه اداره اقتصاد

سالمى را به ما نمى‌دهد. همچنین محاصره اقتصادى كه از طرف بعضى از دولتهاى بزرگ نسبت به ایران صورت گرفته است شرایط اقتصادى را براى ما سخت مى‌كند. شما اطلاع دارید كه هر روز طرح جدیدى براى محدود ساختن فعالیتهاى اقتصادى ما از طرف بعضى از كشورهاى بزرگ به اجرا در مى‌آید. در این جریان ما، هم از تكنولوژى پیشرفته محروم مى‌شویم و هم از فعالیتهاى اقتصادى بزرگ، اما با توجه به همه این شرایط، وضع بى‌كارى در كشور ما نگران‌كننده نیست.‌

سؤال: اگر شرایط بین‌الملل هر روز تغییر كند، شما با مسائل بین الملل چه مى‌كنید؟‌

پاسخ: همان گونه كه عرض كردم ما در شرایط فعلى نمى‌توانیم نظام اقتصادى اسلام را به طور كامل اجرا كنیم؛ به خاطر این‌كه به هر حال فعالیتهاى اقتصادى در جهان به هم بستگى دارند و همه شرایط خارجى در اختیار ما نیست. ما سعى مى‌كنیم فعالیتهاى اقتصادى خود را بیشتر با كشورهایى انجام دهیم كه شرایط ما را مى‌پذیرند و افزون بر آن اگر سودى در فعالیتهاى مشترك باشد عاید كشورهایى شود كه در محرومیت و ضد استعمار بودن با ما مشترك هستند.‌

سؤال: این سیستم اقتصادى همیشه بوده یا شما الان برقرار كرده‌اید؟‌

پاسخ: این سیستم در تئورى اسلامى همیشه وجود داشته، ولى قبل از پیروزى انقلاب، كشور ما هم مثل سایر كشورها دنباله‌رو سیستمهاى غربى بود و ما از زمان پیروزى انقلاب سعى كردیم كه این سیستم را در كشور پیاده كنیم.‌

سؤال: همه كشورهاى اسلامى از نظر تكنولوژى عقب مانده‌اند، اگر روزى نفت تمام شود این مردم چه مى‌كنند؟‌

پاسخ: این‌كه بعضى از كشورهاى اسلامى رفتارى دارند كه با نظام اسلامى

سازگار نیست چیزى است كه ما هم تأیید مى‌كنیم. كشور خودمان هم پیش از پیروزى انقلاب طبق قوانین اسلام عمل نمى‌كرد با این‌كه یك كشورِ به اصطلاح اسلامى بود، بنابراین اگر این سیستم در كشورى دقیقا پیاده شود مى‌توان درباره‌اش قضاوت كرد نه این‌كه صرفا اسم اسلام را داشته باشد.‌

  سؤال: در ارتباط با عقب ماندگى آنها چه مى‌گویید؟‌

پاسخ: عقب‌ماندگى آنها به این دلیل است كه به دستورهاى اسلام عمل نكرده‌اند.