بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امامرضواناللهعلیه، شهدای والامقام اسلام و همه حقدارانمان صلواتی اهدا میکنیم.
خداوند متعال را شکر میکنم که ادامه حیاتی لطف فرمود که در این ایام و در این محفل شریف، خدمت شما عزیزان و بزرگواران شرفیاب شوم و چند دقیقهای مزاحم اوقات شریف شما باشم.
چهار دهه از انقلاب ما میگذرد، از یک پدیده اجتماعی کمنظیری که نهتنها در کشور ما بلکه در سایر کشورها هم بهزحمت میشود نظیر آن را پیدا کرد. این پدیده اجتماعی هم مثل همه پدیدهها معلول علل و عواملی است که آن را به وجود میآورد، بعد تحولاتی در آن پدید میآید، فرازوفرودها و پیچوخمهایی دارد، نقاط قوتی در آن پدید میآید، در کنار آن هم نقطههای ضعفی پیدا میشود و یا رشد میکند و درنهایت، بسته به قوت عوامل مثبت یا خدایی نکرده غلبه عوامل منفی، سرنوشت آن معلوم میشود.
تاکنون انقلابهای زیادی در عالم اتفاق افتاده است. در همین قرن اخیر ما، بعد از انقلاب بلشویکی روسیه، در بسیاری از کشورها مثل کشورهای آفریقایی و کشورهای آمریکای جنوبی، انقلابهای خاص سیاسی، اقتصادی که بیشتر رنگ مارکسیستی داشته اتفاق افتاده است که اینها جهات مشترک فراوانی دارند.
اوایلی هم که انقلاب ما شروع شد کسانی فکر میکردند که این انقلاب هم مثل یکی از آنها تحت تأثیر عوامل خاص اقتصادی به وجود آمده است، یک دورانی را میگذراند، تحولاتی در آن پیدا میشود و بالاخره مثل هر پدیده زندهای، نهایتش به مرگ منتهی میشود. سیاستمداران عالَم هم در این زمینه داد سخن میدادند که این انقلاب بیش از شش ماه یا درنهایت بیش از یک سال باقی نمیماند و چنین و چنان خواهد شد و منتظر باشید که بالاخره فاتحه آن را باید خواند.
بحمدالله این پیشبینیها غلط از آب درآمد و همانگونه که مقام معظم رهبری بارها تأکید فرمودهاند و هر کسی که چشم بینایی در عالم داشته باشد تأکیدات ایشان را تصدیق میکند، این انقلاب نسبت به اهدافی که داشته دائماً رو به رشد بوده و امروز بالندهتر از همیشه در مقابل دشمنان خود قد برافراشته و به بالندگی خود ادامه میدهد؛ ولی هرقدر در این انقلاب، پیروزیهایی نصیب مردم ما و یا سایر مردم منطقه هم بشود ما را از انجام وظایف خاصی باز نمیدارد.
برای شکر این نعمت و سایر نعمتهای الهی اقل وظیفه ما این است که میبایست نعمت را درست بشناسیم، ارزشیابی کنیم، قدر آن را بدانیم و در حد توان خودمان برای حفظ دستاوردها و برای بالندگی آن تلاش کنیم. اگر خدایی نکرده در کنار آن، عوامل تضعیفکننده و عوامل شیطانیای وجود دارد آنها را شناسایی کنیم، خود را برای مقابله با آنها آماده کنیم، بهترین ابزارها را برای این کار بشناسیم و به کار بگیریم و بههرحال وظیفه خودمان را نگهبانی و حراست از این دستاورد انقلاب و از این هدیه الهی بدانیم. اینها همان واضحاتی است که همه میدانیم و احتیاج به تکرار هم نداشت.
اگر ما بخواهیم به این وظیفه که اقل وظایف ما است عمل کنیم و بعد بخواهیم همت بلندتری داشته باشیم و در جهت پیشرفت این اهداف، تلاش بیشتری کنیم و موفقیتهای بیشتری به دست بیاوریم لازم است که یک ارزیابی از گذشته خودمان داشته باشیم، نسبت به نقطههای قوت و نقطههای ضعف خودمان، شناسایی داشته باشیم و همچنین نسبت به آینده ازلحاظ قوت گرفتن نقاط قوت یا نقاط ضعف و بالاخره دشمنیهایی که وجود دارد و میتواند رشد پیدا کند پیشبینیهایی داشته باشیم و متناسب با این پیشبینیها، خودمان را برای دفاع از موجودیت خودمان و به دست آوردن پیشرفتهای بیشتر و موفقیتهای خداپسندتر آماده کنیم.
بنده اگر چیزی عرض میکنم تنها میتواند به عنوان طرح صورتمسئلهای مطرح باشد. الحمدلله نیروهای فعال، فهیم، تیزبین و دوراندیش در جامعه ما رشد کردهاند و ما امروز در حضور جمعی از این بزرگواران هستیم که باید استفاده کنم. بنده هم به سهم خودم باید از نتایج فکری و تحقیقات شما بهرهمند بشوم.
با نگاهی به این دوران چهل ساله، همانگونه که اشاره کردم حتماً در این دوران، فرازوفرودهایی وجود داشته است؛ گاهی یک نقطههای قوتی پدید آمده؛ گاهی برعکس، نقطههای ضعفی در گوشه و کنار پیدا شده؛ گاهی شرایط اجتماعی و شرایط بینالمللی برای پیشرفت کار، مساعد بوده و گاهی شرایط، برخلاف آن محقق شده است. اینها در این عالم، طبیعی است. اصلاً این عالم یعنی همینها؛ اما برای اینکه ما از گذشته خودمان درس بگیریم، اگر اشتباهاتی پیش آمده تکرار نکنیم، اگر ضعفهایی وجود داشته سعی کنیم آنها را جبران کنیم و راه بهتری برای تحقق اهداف خودمان پیش بگیریم، اگر ما یک نگاه اجمالی به این چهار دهه بکنیم شاید بتواند به اینکه بتوانیم برای آینده، پیشبینی داشته باشیم و وظایف خودمان را برای آینده، بهتر بشناسیم کمک کند.
مثلاً میشود گفت دهه اول انقلاب، دهه برخورد با مشکلات داخلی و خارجی بود؛ مبارزه با گروهکهای غیرانقلابی و غیر اسلامیای که در داخل وجود داشت و هر از چندی از یک گوشهای سر برمیآورد و مشکلاتی ایجاد میکرد؛ ولی مهمتر از آنها، مشکلاتی بود که از بیرون تحمیل میشد. جنگ هشت ساله عظیمی را بر ما تحمیل کردند که ویرانیهای فراوانی را به بار آورد. بالاخره این دهه، دهه درگیریها بود و درنهایت، در داخل با غلبه بر گروهکهای داخلی و مزاحم و در صحنه بینالمللی با پیروزی بر توطئههای دشمنان، دهه اول انقلاب دهه تثبیت نظام بود.
در دهه دوم با میراثی از ویرانیهای دهه اول مواجه بودیم. عمده توان نیروهای انقلاب در دهه دوم صرف ترمیم ویرانیهای جنگ و سایر مشکلاتی بود که پیش آمده بود و طبعاً زمینه فعالیتهای اقتصادی را کاهش داده بود و شاهد شیوع فقر در طبقات وسیعی از جامعه بودیم. حتی طبقات متوسط به یک وضع بسیار نگرانکنندهای مبتلا شده بودند. فکر نمیکنم عزیزان جوانی که من میبینم این شرایط را کاملاً به خاطر داشته باشند. من یک نمونه کوچکی را اشاره میکنم، شما از اینجا تا پایان کار را تصور کنید، اگر دیدهاید که به خاطر بیاورید و اگر ندیدهاید یک تصوری داشته باشید. این نمونهای که عرض میکنم یک نمونه تخیلی و خیالبافی و ذهنی نیست؛ یکی از بستگان فامیلی ما در تهران که با ما نسبتی هم دارد، ایشان در اوایل انقلاب، در دهه اول، دو دختر دبیرستانی داشت. طبعاً در آن شرایط، دبیرستانهای غیردولتی جای اینها نبود. طبقه متوسط مردم میبایست از دبیرستانهای دولتی موجود استفاده میکردند چون پول آنها به هزینههای غیردولتی نمیرسید. ایشان مجبور بود این دو دختر دبیرستانی را در دو دبیرستان که یکی صبح کار بود و یکی عصر کار ثبتنام کند به این علت که این دو دختر یک چادر بیشتر نداشتند! صبح یکی از دخترها باید چادر سر میکرد و به مدرسه میرفت، عصر آن یکی چادر سر میکرد و به مدرسه میرفت. اگر هر دو میخواستند در یک دبیرستان ثبتنام کنند نمیتوانستند. از اینگونه خاطرات فراوان هست. اکثریت کسانی که من در بین شما میبینم گمان نمیکنم این شرایط را به خاطر داشته باشند ولی اجمالاً این نمونه را داشته باشید که من بیحساب عرض نمیکنم.
در اثر انقلاب و نابسامانیهای اقتصادی انقلابی، دشمنیهای خارجی، تحریمها و تحمیل مسائل جنگ از اطراف که توسط تمام قدرتهای بزرگ دنیا پشتیبانی میشد، شرایط اقتصادی آن زمان به این صورت بود. گفتن اینها آسان است ولی بحمدالله مردم ما به لطف خدا این دوران را با موفقیت گذراندند و حاضر نشدند یک وجب از خاک خودشان را به دشمن بدهند یا دست از اهداف انقلابی خودشان بردارند.
نقطهضعفی که میشود گفت در این دوران وجود داشت همین ویرانیهایی بود که در اثر جنگ و درگیریهای داخلی پیدا شده بود. البته بخشی هم در اثر کم فهمیها و بیبرنامگیهای بعضی از نیروهای انقلابی پیدا میشد. باز گذرا یک اشارهای کنم و رد بشوم؛ در اصفهان که یکی از شهرهای پردرآمدی است که درآمد کشاورزی آن از بسیاری از استانها بیشتر است یکی از محصولات معروف آنجا گلابی بود. امروز هم گلابی اصفهان معروف است. صدها هکتار باغ گلابی در اصفهان وجود داشت. بعضی از نیروهای انقلابی، همه درختها را بریدند برای اینکه میگفتند ما باید کشاورزی کنیم و گندم بکاریم تا غذای عموم مردم زیاد شود! و به این ترتیب باغهای گلابی از بین رفت. حالا اینها سوءنیتی هم نداشتند، طرفدار فقرا بودند، یک مقدار گرایشهای چپ داشتند، بعضی از آنها هم حتی عمامه به سر بودند! شاید یادتان بیاید که چه کسانی. یک چنین چیزهایی هم بود. اینها هم به ضعف اقتصادی کمک کرد ولی عمدتاً شرایط طبیعی جنگ و تحمیلهای بیگانگان این فشارهای اقتصادی را بر جامعه ما تحمیل میکرد؛ اما به فضل خدا ملت ما کمر خم نکرد و راستقامت ایستاد تا در جنگ و مبارزه با گروهکهای داخلی کاملاً موفق شد.
اجازه بدهید از همین جا برای اینکه بحثها خیلی گسترده نشود و در مقدمات گم نشویم عرض کنم که همین پدیده را از دیدگاههای مختلف و به صورتهای مختلف میشود تفسیر کرد و تفسیر میکردند؛ کسانی میگفتند ارمغانی که این انقلاب برای ما آورد این فقر مردم و ضعف اقتصادی و تنزل مادی به جای پیشرفت و تکامل است. این را بهانه میکردند برای اینکه انقلاب را تضعیف کنند. میگفتند ما انقلاب کردیم و یک آدمی که در این مسائل وارد نبود، آخوند بود و درس فقه و اصول میداد سر کار آمد. او چه سرش میشد که چگونه باید جامعه را اداره کرد؟! نتیجه آن هم این شد که مردم به فقر بیشتر مبتلا شدند!
در خصوص ویرانیهای جنگ میگفتند اگر این آدم بلد بود، هم با شاه مذاکره میکرد و هم با آمریکا و مسائل را با مذاکره حل میکردند و دیگر این همه ویرانی و این همه شهید و این همه مشکلات به وجود نمیآمد. اینها چیزهایی بود که آن زمان گاهی در گوشه و کنار گفته میشد اما شاید این زمان در شبکههای اجتماعی و در جاهای دیگر یک مقدار وسیعتر مطرح شود. حتی ممکن است گاهی در بعضی از رسانهها اشاره شود به اینکه حالا کاری که امام کرد و انقلاب، وحی منزل که نبود؛ یک کاری کرد و شرایط اجتماعی هم مساعد بود و مردم حمایت کردند اما شاید راه بهتری هم وجود داشت؛ اگر آن روز هم ما مذاکره میکردیم این همه ویرانی نمیداشتیم؛ بالاخره باید واقعیات جامعه را دید و شناخت و پذیرفت؛ مبارزه کردن با همه، همیشه به نفع آدم تمام نمیشود! این زمزمهها الآن هم دارد برای نسل جوان ما مطرح میشود و کمکم رشد میکند که حالا از کجا معلوم که امام درست این کارها را کرد؟!
بههرحال میبینید که از یک پدیده، تفسیرهای مختلفی میشود کرد. تفسیر ما از انقلاب این است که این انقلاب را به عنوان بزرگترین افتخار مطرح میکنیم که مردم ما در سایه رهبری امام و همدلی خودشان و تبعیت از ارزشهای اسلامی توانستند در مقابل دشمنان جهانی که همه پشت به پشت هم داده بودند مقاومت کنند و بتوانند عزت و استقلال خودشان را حفظ کنند و بلکه بر آن بیفزایند. شرایطی که داشتند استقلالی نبود بلکه استبدادی بود در لباس استقلال. این یک نوع تفسیر است. یک نوع تفسیر هم این است که اینها اصلاً اشتباه بود و ما بیخود این کار را کردیم و جنگ را برای خودمان خریدیم. اینها را بهعنوانمثال عرض کردم. سایر پدیدههای اجتماعی هم در مقام قضاوت، تفسیر و ارزشیابی، محل اختلافنظرهایی واقع میشود.
از همین جا اجازه دهید به آن نقطه اصلی که میخواستم امروز درباره آن صحبت کنم منتقل شوم و آن این است که حوادث عینیای که در جامعه اتفاق میافتد خود عینیت واقعی آن یک بحث دارد، تفسیر و ارزشیابی و قضاوت درباره خوبی و بدی آن یک نگاه و یک خواستگاه دیگری را میطلبد. اینکه مثلاً جنگ چگونه پدید میآید، چه عواملی موجب پیدایش جنگ یا موجب پیدایش آشوب در جامعه میشود یا برعکس، موجب آرامش میشود یا زمینه رفاه را فراهم میکند اینها یک بحث است که به اصطلاح معروف، بیشتر جنبه علمیدارد و از آن جهت که اینها پدیدههایی اجتماعی است به شاخهای از علوم اجتماعی مربوط میشود. عمدتاً جامعهشناسی و یک مقدار مردمشناسی و چیزهایی از این قبیل باید تفسیر کنند که این پدیده چگونه است؟ با چه عواملی پدید آمد؟ چگونه رشد پیدا کرد؟ چگونه ضعیف شد و بالاخره چگونه از بین رفت؟
اما ارزشیابی این پدیدهها یک بحث دیگری است و بستگی دارد به اینکه ما از چه زاویهای به این پدیده نگاه کنیم و مبانی ارزشی و مقیاسهای ارزشی ما چه باشد. وقتی میخواهیم بگوییم چیز خوبی بود، به چه جهت میگوییم خوب بود؟ مبنای ما برای ارزشیابی چیست؟ اگر اظهار تأسف کنیم که عجب حادثه بدی اتفاق افتاد و عجب کار بدی شده مبنای ما در این قضاوت چیست؟
مثالهای فراوانی میشود زد. من نه دلم میخواهد از بعضی از ضعفهای موجود پردهبرداری کنم و نه اینکه مجال جلسه اقتضاء میکند که تفصیلاً وارد این بحثها بشوم. شما هم در زمینه مسائل اقتصادی، علمی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، بینالمللی، امنیتی در همه این ابعاد میتوانید قضاوتهای مختلفی را راجع به حوادث ببینید. گاهی درباره یک پدیده، با 180 درجه اختلاف، قضاوت میشود؛ کسانی آن را بسیار ستایش میکنند و به آن افتخار میکنند، کسانی هم صددرصد با آن مخالف هستند و آن را مذمت میکنند. حالا مثالهای آن را خودتان بزرگواری بفرمایید و در ذهن خودتان ترسیم کنید. من مسئله جنگ را مثال زدم برای اینکه با فهم عوامانه خودم مناسبتر بود. شما هم به حسب تخصصها و مطالعههای خودتان مسائل دیگری را ازلحاظ فرهنگی، سیاسی و جهات دیگر بررسی کنید و ببینید ملاک قضاوت چیست و چرا درباره این قضاوتها اختلاف وجود دارد؟
اگر اینگونه است ما قبل از اینکه بخواهیم به ارزشیابی چهل سال گذشته انقلاب بپردازیم و بخواهیم برای آیندهمان برنامهای ترسیم کنیم، استراتژی تعیین کنیم و برنامههای اجرایی تنظیم کنیم، باید دیدگاه خودمان را و همچنین زاویه دید و مبانی و مقیاسهای ارزشیابی خودمان را تعیین کنیم که بر چه اساسی میخواهیم قضاوت کنیم.
حالا تقسیمات زیادی میشود کرد ولی بهطورکلی در این ارزشیابیها یک تقسیم دوگانهای میشود کرد؛ یک وقت فقط توجه به مسائل مادی و لذائذ دنیوی است؛ یک وقت هم نه، یک ارزشهای دیگری هم با درجات مختلف مورد نظر قرار میگیرد. اگر ارزیابی صرفاً ازلحاظ مسائل مادی باشد، درباره حوادث یکجور قضاوت میشود، فقط سنجیده میشود که بر لذائذ مادی مردم افزوده شد یا کم شد؟ راحتی مادی آنها بیشتر شد یا گرفتاری آنها بیشتر شد؟ این یکجور قضاوت است؛ اما اگر ما به یک عوامل دیگری هم بها دادیم، حالا با مراتب مختلفی از بها دادن؛ یا هدف اصلی را آن اهداف الهی و انسانی قرار دهیم و اینهای دیگر را ابزاری برای آنها بدانیم و یا نه، دو تا هدف مادی و معنوی، جسمانی و روحانی را لااقل در کنار هم مد نظر قرار دهیم. اگر آنها را هم مطرح کردیم ما در ارزشیابی خودمان نباید تنها و صرفاً به عوامل مادی اکتفا کنیم بلکه باید بهرههای معنویای هم که نصیب ما شده یا از دست ما میرود را در قضاوتهای خودمان مورد توجه قرار دهیم.
اگر یادتان باشد در یک دهه- من دوست ندارم که نام اشخاص خاصی را ذکر کنم یا اشارههای تعیینکنندهای داشته باشم اما گاهی ناچار هستم و یک چیزی را که میگویم مصادیق آن خودبهخود معلوم میشود- اگر یادتان باشد در یکی از این دهههای چهارگانه ما، در شعارهای انقلابیون و شعارهای کشور یک عنوانی مطرح شد که تقریباً جزو شعارهای اصلی انقلاب نبود. اگر یادتان باشد از اول پیروزی و شاید پیش از انقلاب، ده سال پیش از پیروزی انقلاب، شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی شعار همگانی بود و همه جا مطرح بود؛ اما در یکی از این دهههای چهارگانه گذشته، یک وقت به جای بعضی از اینها مسئله پیشرفت مطرح شد! یادتان هست که بعضی از مسئولان واژه پیشرفت را مطرح کردند؟! این زمینه، باعث این شد که یک مقدار در شعارها ابهام به وجود بیاید که پیشرفت یعنی چه؟! پیشرفت در چه چیزی؟!
از طرفی وقتی ما جمهوری اسلامی را کنار گذاشتیم طبعاً اسلام هم یک مقدار کمرنگ میشود. اینجا اسم اسلام در شعار بود. اگر اسم اسلام هم از شعار حذف شود طبعاً دیگر توجه به ارزشهای معنوی، دینی و الهی کم میشود. فایده شعار این است که این مفاهیم را زنده نگه میدارد و همیشه مورد توجه مردم واقع میشود اما وقتی از شعار حذف شد مردم هم کمکم فراموش میکنند و بعد هم بحث میشود که پیشرفت چیست؟! طبعاً آنهایی که این شعار را مطرح میکنند خودشان تفسیر میکنند؛ چون وقتی ما مطرح کردهایم ما هم باید بگوییم که پیشرفت یعنی چه. عملاً هم آنچه به عنوان شعار اصلی مطرح میشود عموم مردم و حتی بچهها هم همان را میفهمند. اگر یک ابعاد دقیقتر و پیچیدهتری دارد عموم مردم آنها را نمیفهمند و به آنها توجه ندارند.
تفسیر عموم مردم از پیشرفت این میشود که اگر خانههای ما تابهحال آجری بود حالا روکار سنگ میشود؛ اینگونه نیست؟! اگر درآمد مردم، مثلاً درآمد یک کارگر، روزی 100 تومان بود حالا 200 تومان میشود و اگر و اگرهایی از این قبیل. پیشرفت اینهاست دیگر؛ اگر ما مثلاً لوله هنگ میساختیم حالا دوچرخه بسازیم؛ پیشرفت یعنی این. حالا اینکه این مونتاژ باشد یا از خودمان باشد، بومی باشد، واقعاً سازندگی باشد یا نمایندگی از خارج باشد، اینها دیگر مهم نیست؛ مهم این است که پیشرفت کردیم؛ و چیزهایی از این قبیل. این مطرح کردن یک شعار جدید و کنار گذاشتن آن شعار اصلی است.
اگر یادتان باشد که یادتان نیست، از قریب شصت سال قبل که حرکت امام و نهضت روحانیت در قم شروع شد اصلاً محور اصلی همه چیز، اسلام بود. امام وقتی میخواست بگوید خطر خیلی شدید است میگفت من نسبت به اسلام احساس خطر میکنم! وقتی میخواست بگوید چیزی پیروز شده میگفت اینها از اسلام سیلی خوردهاند! وقتی میخواست معیار دشمنی دشمنان را بگوید میگفت اینها دشمن اسلام هستند. این دیگر کافی بود برای اینکه شنونده قانع شود که آن مسئله چقدر مهم است؛ اما اگر اصلاً اسم کلمه اسلام هم از شعار حذف شد و به جای آن یک چیزهای دیگری مطرح شد، چیزهایی که یک مقدار کشدار است و احتیاج به تفسیر دارد و با خواستههای عموم مردم بهتر سازگار است و با هوسها بیشتر میسازد این را باید چه چیزی تلقی کرد؟! این هم پیشرفت است یا خود این، پس رفت است؟! با چه مقیاسی باید سنجید؟!
سؤالی که بنده مطرح میکنم این است که طرح کردن شعار پیشرفت، خودش پیشرفت است یا پس رفت؟! این دلیل سیر صعودی انقلاب در مسئولان و سیاستمداران و رؤسای احزاب است یا این نشانه از خطر شروع یک سیر نزولی دارد؟! یک معیاری باید داشته باشد.
اگر بخواهیم برای ارزشیابی آنچه در این چهار دهه اتفاق افتاده است یک معیار صحیحی داشته باشیم طبعاً بخش مهم آن مربوط به مسئولان و مدیران کشور بوده، بخشی هم مربوط به رهبران دینی و آخوندها بوده است. بالاخره ما هم در این سهمی داشتهایم. اگر اشتباهی کردهایم اشتباه ما هم در این تنزلها تأثیری داشته است. بخشی هم مربوط به مردم بوده که عمدتاً منفعلانه برخورد میکنند. اگر رهبری مثل امام باشد استعدادهای مردم را رشد میدهد، در فکر آنها تحول ایجاد میکند، همت آنها بلندتر میشود، اهداف عالیتری را مورد توجه قرار میدهند و حاضر هستند برای رسیدن به آن اهداف فداکاریهایی بکنند.
اوایل انقلاب را یادتان هست؟! همه شما میدانید اما بد نیست که گاهی آدم یادش بیاید؛ اگر یادتان باشد در اوایل انقلاب، مردم از پیش از آفتاب باید به شرکت نفت میرفتند و صف میبستند که یک ظرف نفت بگیرند. گاهی مردم در صف طولانی بیش از یک کیلومتر صف میایستادند که یک ظرف نفت بگیرند. در میان آنها کسانی بودند که چند ساعت معطل میشدند و نفت میگرفتند و در خانه همسایه فقیری که دسترسی نداشت میدادند! خودش سرما را تحمل میکرد برای اینکه به پیرزن همسایه فقیر خود کمک کند! آیا این ارزشها در جامعه رشد کرده یا خدایی نکرده گه گاهی حرکت نزولی داشتهایم؟! آیا مردم به جای آن فکر همدلی، همیاری، دلسوزی برای محرومان، در آن جهت رشد کردهاند تا کارهای بیشتری ایجاد کنند یا فکر منافع شخصیشان، درآمدهای خصوصیشان، حالا درآمد مشروعش را شما بفرمایید، نامشروع و رانتخواری و رشوهگیریها و دزدیها هیچ؛ آدم فکر این باشد که درآمد خودش بیشتر باشد، رفاه بیشتری داشته باشد، من چه کار دارم که همسایه من چه کسی است، فقیر است یا ضعیف است؟! خودم میخواهم، خودم از راه حلال کار میکنم و مزد میگیرم. گرایش ما به کدام سمت است؟!
ما اگر میخواهیم ببینیم در این دوران چهار دهه، پیشرفت کردهایم یا نه، اول باید مقیاسهای خودمان را تصحیح کنیم. البته اشاره کردند که شاید در هیچ جای دنیا پیشرفت مطلق در همه ابعاد وجود نداشته باشد. پیشرفتهایی که در جامعه اتفاق میافتد همیشه در بعد خاصی یا در چند بعد مربوط به هم است و غالباً هم آن پیشرفتها با یک خسارتها و هزینههایی همراه است. پیشرفت یکدفعه و مفت حاصل نمیشود، یک هزینههایی باید پرداخت تا آن پیشرفت پیدا شود؛ اما ما واقعاً دنبال چه چیزی میگردیم؟!
اینکه گفتم فعالیتها را به دو بخش میشود تقسیم کرد به این علت است که توجه یک عده بیشتر به جهات مادی و دنیوی است؛ یک عده دیگر هم با مراتبی به ارزشهای دیگری فراتر از آنها بها میدهند. حقیقت این است که آن کسانی که صرفاً فکر منافع شخصی خودشان باشند و هیچ احساس و عاطفه انسانی نداشته باشند خیلی کم هستند. ممکن است اشخاص ضعیف العاطفه، خودخواه، خودپرست و منفعتطلب زیاد باشند اما اینکه به یک جایی برسد که اصلاً بود و نبود دیگران برایشان مساوی باشد، جلوی چشم او کسی را سر ببرند کک او نگزد، اموال کسی را آتش بزنند و او فکر این باشد که من سالم باشم هرچه میخواهد بشود، اینگونه آدمها خیلی کم هستند، آن هم در همه جای دنیا نه اینکه فکر کنید فقط در ایران اسلامی ما.
من به خیلی از کشورهای دنیا رفتهام. شاید قریب به چهل کشور دنیا رفتهام و کمیابیش با مردم آنجا تماس داشتهام. اینگونه نیست که آنها اصلاً هیچ احساس و عاطفه انسانی نداشته باشند. عمده، مراتب این عاطفه است که آدم چه اندازه عاطفه داشته باشد. خلاصه این قطب که صرفاً جنبه شخصی و خودخواهی و خودپرستی داشته باشند یک قشر اقلیتی را شامل میشوند.
در نقطه مقابل، کسانی هم که اصل ارزش را برای جهات معنوی، الهی، انسانی، فوق مادی و فوق دنیایی قائل باشند خیلی کم هستند؛ اَلْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ اَلْأَوْلِيَاءُ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ. حتی آن کسانی هم که متصدی این کار هستند کمیابیش به خواستههای دیگری هم توجه دارند. اگر تعبیر زشتی نباشد کمیابیش آلودگیهای دیگری هم دارند. اکثریت در این بین هستند؛ قشر خاکستری؛ گاهی اینطرف گاهی آنطرف؛ یک مقداری این، یک مقداری آن. به تعبیر قرآن کریم خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا؛[1] یک مقدار خوب، یک مقدار بد؛ یک مقدار انسانی، یک مقدار مادی؛ یک مقدار شیطانی، یک مقدار الهی.
برای مصلحان اجتماعی، عمده هدفها متوجه این قشر است. آنهایی که در آن قشر اعلی هستند مثل انبیا و اولیا، آنها خیلی احتیاج به کار ندارند؛ خدا آنها را هدایت کرده و بههرحال دلایلی بوده که خودشان امتیازات معنویای دارند. حالا طبق منطق دینی و فرهنگ دینی ما خدا آنها را هدایت کرده و در راه صحیحی به حرکت درآورده است. آنهایی هم که هیچ اثری نداشته باشند آنها هم کم هستند اما هستند؛ وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ؛[2] خداوند ویژگی خاص اینها را میفرماید: فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا؛[3] آنهایی که دلشان جز همین خوشیهای دنیا هیچ چیزی نمیخواهد و به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنند و طبعاً آن خوشیها را هم برای خودشان میخواهند. برای دیگران کاری ندارند، میخواهد باشد یا نه، به من چه؟! به تو چه؟! کشک خودت را بساب! اینها هم خیلی کم هستند.
مخاطب ما و آنهایی که باید به آنها بیشتر توجه کنیم این قشر خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا هستند، اینهایی که یک نقطههای مثبت و یک نقطههای منفی دارند، یک ضعفها و یک قوتهایی دارند؛ سعی کنیم اینها را بشناسیم. راه تقویت نقطههای قوت و پیداکردن نقطههای ضعف آنها و تضعیف و از بین بردن آنها را پیدا کنیم.
اما ما که میخواهیم این کار را بکنیم خود ما چه کاره هستیم؟! قطعاً ما که از انبیا و ائمه معصومین نیستیم. اگر جزو سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ هم باشیم که به این فکر نمیافتیم. پس خودمان هم از همین قشر هستیم. اگر میخواهیم برای دیگران منشأ اثر باشیم اول باید خودمان را اصلاح کنیم، خودمان را ارزیابی کنیم، ببینیم ما چه کاره هستیم؟ نقطه ضعف و قوت خود ما چیست؟ نقاط قوت خودمان را ادامه دهیم، نقاط ضعفمان را برطرف کنیم، خودمان را آماده کنیم برای اینکه بتوانیم اثر مثبتی بر دیگران بگذاریم.
اگر یک کسی بگوید بزرگترین اشکال مصلحان و خیرخواهان جامعه همین است که از خودشان غفلت دارند تصور میکنم حرف بیجایی نزده باشد. ما هرچه عیب میبینیم دیگران را میبینیم که این چه کار کرد؟ او چه کار کرد؟ اینکه من چه کار کردم مطرح نیست! مثل اینکه من مبرّی هستم، مصونیت دارم، هیچ وقت اشتباه نمیکنم. دنبال این هستم که چه چیزی باید به مردم یاد داد؛ اینکه خودم باید چه چیزی یاد بگیرم این مطرح نیست. مثل اینکه من اصلاً از تحصیل علم و افزایش معرفت، مستغنی هستم؛ ما جدا هستیم! یک تافته جدا بافته هستیم! از عرش نازل شدهایم! باید ببینیم دیگران چه چیزی کم دارند به آنها بدهیم! از کجا بیاوریم که بدهیم؟! ذات نایافته از هستیبخش هستیم که میخواهیم برای این عالم، هستیبخش بشویم!
نتیجهای که میخواستم بگیرم این است که عزیزان من! ما که در بین هشتاد میلیون، اندکی کمتر یا بیشتر جمعیت کشور، به برکت هدایت امامرضواناللهعلیه، البته قبل از ایشان هدایت انبیا و ائمه معصومینصلواتاللهعليهماجمعين و بیش از همه فداکاریهای سیدالشهداصلواتاللهعليه، به برکت اسلام و تشیع مبارک شدهایم، اول ببینیم خودمان چه کم داریم و چه نقصها و کمبودهایی برای ما وجود دارد؛ در بحث شناخت و معرفت و آگاهی نسبت به دین، نسبت به جامعه و نسبت به دشمنان و توطئههای آنها چه کمبودهایی داریم.
دوم اینکه در ارادهمان و روح مقاومتمان و تحمل سختیها و پرداخت هزینههایی که باید برای این اسلام تحمل کنیم، فقط صرف اینکه یک چیزی بگوییم یا بنویسیم یا شعاری بدهیم، دنیا با این اصلاح نمیشود. اگر اینگونه بود چرا سیدالشهداصلواتاللهعليه به میدان آمد و با آن وضع به شهادت رسید؟! چرا چند نفر از امامان ما سالهای طولانی باید در زندان زندگی کردند؟! خب حرفشان را میزدند و میگفتند حرف ما این است.
برای اصلاح جامعه باید هزینهای پرداخت. البته پرداخت هزینهها همیشه یکسان نیست. هزینههای همه قشرها هم مثل هم نیست اما آمادگی برای پرداخت هزینه لازم برای هدف ارزشمند را باید کسب کنیم. اگر این نباشد یک سختیای که پیش بیاید، یک مقدار گرانی که پیش بیاید فوراً درجا میزنیم و عقبگرد میکنیم. این یادمان نرود که ساعتها، یا خودمان یا نزدیکان ما میرفتند و در زمستان یخزده برای یک ظرف نفت در صف میایستادند و خم به ابرو نمیآوردند و گاهی همان محصول کار خودشان را به دیگران میدادند! حالا چطور شده که یک چیزی، سنار سه شاهی که گران میشود داد ما درمیآید که دیگر نمیشود زندگی کرد و باید یک فکر دیگری کرد و اینها همه از عوارض انقلاب است! گیرم که از عوارض انقلاب باشد، شما ببینید آن انقلاب و اهداف آن ارزش دارد یا نه؟! اینجاست که محاسبات ما باید روشن باشد که برای چه انقلاب کردیم؟! اگر فقط برای رفاه بود وقتی گرانی شد خسارت کردیم، وقتی دسترسی به منافع نداشتیم ضرر کردیم، بهتر است برویم مذاکره کنیم، مصالحه کنیم، بده بستان کنیم، بالاخره یک چیزی بدهیم و یک چیزی بگیریم تا رفاه بیشتری پیدا کنیم؛ راهش هم همین است؛ اما اگر هدف چیز دیگری بود ببینیم آن هدف با این هزینه تناسب دارد یا ندارد؟! اگر میارزد باید هزینه آن را پرداخت. اگر نمیارزد هدف را عوض کنیم، بگوییم اشتباه کردیم.
اولین کاری که ما باید هم نسبت به خودمان انجام بدهیم و بعد در نزدیکانی که در آنها اثر داریم، اگر معلم هستیم در شاگردان، اگر پدر خانواده هستیم در افراد خانواده، در همسایهها، اگر یک موقعیت اجتماعی داریم در زیردستان ما و کسانی که از ما حرفشنوی دارند، توجه دادن به ارزش آن هدفی است که برای آن انقلاب کردیم و برای بقاء و پیشرفت و توسعه و دوام و عمق آن باید فداکاری کنیم. اگر آن را شناختیم و باور کردیم و این باور را به دیگران هم منتقل کردیم، هیچ وقت نگران سختیها نباشیم. البته برای انجام وظیفهمان تلاش کنیم اما خیال نکنیم این مشکلات به انقلاب لطمه میزند؛ اما اگر خدایی نکرده نگرش ما، ارزشهای ما و اهداف ما عوض شد و دیگر فکر این بودیم که فلانی هیچ چیز نداشت الآن وزیر یا مدیرکل شده، ماهی چقدر درآمد رسمی دارد و چقدر هم استفادههای جنبی میکند -توجه میفرمایید استفادههای جنبی- چه چیز من کمتر از اوست؟! اگر به این فکر افتادم این اول انحراف است، اول سیر نزولی است.
مهمترین وظیفهای که به دوش شما فرهیختگان و نخبگان جامعه هست اول این است که بعد از اصلاح خودمان در فکر و رفتار، سعی کنیم فکر و رفتار قشرهای مؤثر جامعه را تصحیح و تقویت کنیم تا بفهمند برای چه انقلاب کردیم و باید آن را ادامه بدهیم و هدف اصلی چیست. البته اهداف دیگری که کمیابیش در درجه دوم یا سوم و حداکثر در حد تساوی وجود دارد را نفی نمیکنیم اما این را فراموش نکنیم که ما یک هدفی به نام اسلام داشتیم. فصل مقوِّم انقلاب ما در میان همه انقلابهای دنیا اسلام بود؛ تکیهکلام امام در طول رهبریشان از آن وقتی که نهضت ایشان شروع شد تا آخرین لحظات زندگی روی کلمه اسلام بود. چطور ما اسم اسلام را از ارزشهای خودمان حذف کنیم؟! بعد در گفتارهای خودمان، در سخنرانیهای خودمان، خدماتی که میگوییم اینجا صحبت نکنیم که برای اسلام خدمتی کردیم، جایی هم وعده ندهیم که برای اسلام خدمتی میکنیم، آخرین وعدههای ما همانی باشد که مارکسیستها هم دارند، لیبرالها هم دارند؛ رفاه بیشتر، پیشرفت. پیشرفت یعنی رفاه مادی! اگر بیاییم پیشرفت را تفسیر صحیح کنیم و بگوییم پیشرفت مادی و معنوی، بلکه در اصل، پیشرفت الهی و انسانی، بعد پیشرفتهای حیوانی و دنیوی، نه اینکه ما بگوییم به آخرت مردم کاری نداریم و وظیفه ما فقط پیشرفت مادی است! خدا نکند چنین روزی بیاید!
اگر اینگونه شد که گاهی در جامعه چنین چیزهایی پیدا شد بدانیم یک رخنهای در اهداف ما پیدا شده و یک سیر نزولی شروع شده است و باید جلوی آن را بگیریم و زود جبران کنیم. اگر صحبت از پیشرفت مادی کردیم لااقل یک معنوی هم کنار آن بگذاریم. اگر آن را اصل قرار نمیدهیم و همه چیزها را به عنوان ابزار تلقی نمیکنیم اقلاً در عرض آن بگوییم رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً؛[4] جزو آنهایی نباشیم که بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا؛[5] جزو آنهایی نباشیم که میفرماید فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا* ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ؛[6] علم اینها همین است؛ بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛[7] از ارزشهای فوق شکمی و فوق مادی کور هستند! بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛ اینگونه نشویم.
بزرگترین اشتباه ما این است که ارزشهای معنوی را سبک بشماریم و لااقل در حد ارزشهای مادی نبینیم. البته اوج آن به این است که همه ارزشهای دیگر را مقدمه و ابزاری برای ترقی معنوی بدانیم اما آن کم است. آنگونه باوری هم به این آسانیها در عموم مردم پیدا نمیشود اما اقلاً این دو را در عرض هم مطرح کنیم.
اگر این تحلیلی که بنده عرض کردم صحیح باشد باید تمرکز ما روی این باشد که بینش جامعه را تصحیح و تقویت کنیم. سعی کنیم از دوران طفولیت، از دوران ابتدایی، دبیرستان، بلکه ماقبل آن تا آخرین مراحل علمی و تحقیقی و فوق دکتری، توجه به معنویات و ارزشهای الهی و خداپسند ضعیف نشود و در حدی که میشود تقویت کنیم؛ هم ازلحاظ گسترش آن در جامعه، بیشتر گسترده شود و هم ازلحاظ عمق، اینها در دلها بیشتر نفوذ کند و هزینهها صرف فراهم شدن این ابزارها شود.
وَفَّقَنَا الله وَ إیَّاکُمْ لِمَا یُحِبُّ وَ یَرْضَی
امیدواریم که نزدیک بودن به این مرکزی که منسوب به امام زمانصلواتاللهعليه است کمکی به ما بکند که بیشتر مورد توجه و عنایات حضرت ولی عصر قرار بگیریم، بتوانیم اشتباهات خودمان را جبران کنیم، در آینده بتوانیم راه صحیحتری که موجب چشمروشنی امام زمانصلواتاللهعليه بشود آن راه را بشناسیم و عمل کنیم و کمک کنیم به اینکه دیگران هم این راه را بپیمایند.
وَالسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه