بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1398/9/20، مطابق با چهاردهم ربیعالثانی1441 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(6)
یکی از این شبهاتی که از دیرباز درباره ادیان مطرح بوده است این است که اصولا ادیان توجهی به مسائل، ضرورتها و پیشرفتهای زندگی ندارند و معمولا یکی از ارزشهایی که مطرح میکنند و گاهی بسیار بر روی آن پافشاری میکنند و بسیاری از تعالیمشان را بر آن مبتنی میسازند، این است که دنیا هیچ ارزشی ندارد و باید درباره آن به حداقل اکتفا کرد. این شبهه به صورتهای گوناگون از طرف اشخاص یا مکاتب مختلف مطرح شده است. عدهای میگویند: بیاعتنایی به دنیا و مطلوبیت زهد نسبت به دنیا، ریشهای تاریخی دارد و هم در بین ادیان شرقی بسیار شایع بوده است و هم در بین فیلسوفان، حتی فیلسوفان غربی، چنین گرایش شاذّی وجود داشته است، و بنابراین نمیتوانیم بگوییم دین برای انسان ضرورت دارد!
در ادیان شرقی و پیروان آنها گرایش شاذی وجود دارد که ریاضت کشیدن و کم بهره بردن از زندگی و لذتهای دنیا را ارزشی بسیار ممتاز میدانند و کسانیکه دارای همت بالایی هستند میکوشند که ریاضتهای سخت بکشند و البته آثاری نیز از آن میبینند. نمونه این گرایش که در همه دنیا معروف است در مرتاضان هندی دیده میشود که میتوانند کارهای عظیمی که فوق قدرت نیروهای جسمانی و طبیعی است، انجام دهند. این یک گرایش است و آثار عجیبی نیز دارد، اما کار شاذی است و در اجتماع کسانی پیدا میشوند که به کارهای شاذ میپردازند. در میان ادیان نیز نمونههایی از این نوع کارها را میبینیم. برای مثال، مسیحیان کاتولیک معتقدند که انسان در زندگی دنیا خوب است که حتی ازدواج نیز نکند؛ حتی ازدواج برای کشیشهایشان ممنوع است و باید مجرد زندگی کنند و ریاضت بکشند تا لیاقت رهبری جامعه را پیدا کنند. ازدواج در بین آنها کار زشت و پلیدی تلقی میشود؛ در صورتی که اگر ازدواج نباشد، اصلا انسانی باقی نمیماند.
این یک نوع دینداری در عالم است که از طبیعیترین چیزهایی که برای زندگی بشر لازم است، منع میکنند و آنها را پلید و زشت میدانند. این گرایش در برخی از فیلسوفان نیز بوده است. رهبر گروهی از فیلسوفان یونان که به «کلبیین» معروفند، در خُمرهای زندگی میکرد؛ یعنی خانهای برای زندگی انتخاب نکرده، شبها داخل این خُم میرفت و صبح نیز از آن بیرون میآمد و به کارهایش میپرداخت.
کسانی که این شبهه را مطرح کردهاند از تعالیم اسلام هم شواهدی میآورند که اسلام نیز بیشتر بر آخرت تکیه دارد. شرط سعادت در اسلام، ایمان به خدا و آخرت است و اگر کسی به این دو شک داشته باشد، اصلا مسلمان نیست. شرط استفاده از کتاب خدا نیز این است که انسان یقین به آخرت داشته باشد؛ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ.[1]همچنین آیات قرآن و بیانات پیشوایان اسلامی همیشه به زهد و دوری از دنیا دعوت میکنند. تعبیراتی مثل؛ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ؛[2] دنیا چیز اندکی است و قابل مقایسه با آخرت نیست، و ارزشی ندارد؛ یا اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ... وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ؛[3] زندگی دنیا بازیچه و سرگرمی است، اما آخرت یا عذاب است یا مغفرت و رضوان الهی؛ اینها تعالیم قرآن است. حال این شبهه را مطرح میکنند که آیا امروز با این دین و این گرایش میتوان زندگی کرد ؟! بله انسانهایی هستند که چیزهایی را میخواهند و به اینگونه از ریاضتها میپردازند و به قدرتهایی نیز میرسند، اما اینکه بگوییم دین برای بشر لازم است و انسان باید حتما دیندار و پایبند به عقاید و ارزشهای دینی باشد، قابل قبول نیست.
برای پاسخ به این شبهات به چند نکته مقدماتی باید توجه داشت. نکته اول اینکه همان گونه که گفته شد، اینگونه گرایشها اختصاص به دینداران ندارد. بسیاری از مرتاضان و امثال آنها هستند که به هیچ دینی معتقد نیستند و فقط برای اینکه قدرت، هنر یا شهرتی پیدا کنند، این کارها را میکنند و آثارش را نیز به رخ دیگران میکشند، و گاهی در سایه همین کارها به دنبال کسب ثروت هستند! بنابراین این ریاضتها را نباید به حساب دین گذاشت. همچنین درست است که پیروان برخی از ادیان هم به این کارها علاقه دارند، یا محرومیت از بعضی از لذتها کمابیش در همه ادیان مطرح است، اما اینگونه نیست که متدینان از هر نوع لذتی منع شده باشند. به هر حال این شذوذات و گرایشهای انحرافی را نمیتوان به پای دین گذاشت؛ انحرافی است که دیندار و بیدین در آن شریک هستند، و علت دیگری دارد که باید شناخت و با آن مبارزه کرد.
نکته دوم اینکه ما از هر دینی حمایت نمیکنیم؛ برخی از ادیان معروف را ما از ابتدا دین صحیحی نمیدانستیم. ما هیچ ارزشی برای دینهایی که ریشه الهی و پیغمبر آسمانی نداشته باشند، قائل نیستیم. همچنین از میان ادیانی که ریشه الهی داشتهاند، ما دینی که دستنخورده و سالم مانده باشد، سراغ نداریم. معروفترین ادیان، یهودیت و مسیحیت هستند که کتابهایشان تحریفشده است و خودشان نیز گاهی به این مسئله اعتراف میکنند. ما نمیخواهیم از مسیحیت دفاع کنیم و ممکن است مطالبی در کتابهای آنها باشد که ما هم قبول نداشته باشیم و رفتارهایشان را هم صحیح ندانیم مانند این که ما اصل مخالفت با ازدواج و زشت و پلشت دانستن ازدواج را قبول نداریم.
از نظر اسلام رفتارهای جنسی دو دسته است؛ یک دسته رفتار بر طبق قواعد و مقرراتی است که به نفع انسان است و ضرری به کمال انسان نمیزند، آنها مطلوب است و به آن سفارش نیز شده است. دسته دیگری از رفتارهای جنسی هم هست که ممنوع است، همانگونه که در جاهای دیگر نیز شبیه این ممنوعیتها مطرح است. مگر کسانی که به خدا و دین معتقد نیستند، خوردن هر نوع خوراکی را به هر اندازه و به هر شکلی صحیح میدانند؟! توصیه به رعایت اصول بهداشتی، چگونگی مواد غذایی و مقدار آن برای چیست؟ ما در دین نمیگوییم که همه لذتها ممنوع است. از نظر اسلام بهرهمندی از برخی لذتهای دنیا حتی مستحب است و از کسانی که از آنها استفاده نمیکنند، مذمت شده است.
نکته سوم اینکه گاهی این شبهه به این صورت مطرح میشود که حتی در قرآن که کتاب مقدس شماست مطالبی وجود دارد که کأنه جمع بین ضدین است! گاهی یک چیزی را ممنوع و گاهی آن را تجویز یا تأیید میکند. درست است که در قرآن فی الجمله بر استفاده از نعمتهای دنیا تأکید شده است، اما در این کتاب تعبیراتی درباره دنیا وجود دارد که قابل تخصیص نیست. در آیات قرآن، دنیا بازیچه دانسته شده است؛ یعنی اینکه اگر عاقل هستید نباید به آن اهمیت بدهید!
در پاسخ به این شبهه باید گفت در بیشتر رفتارهای ما انسانها افراط و تفریطهایی وجود دارد. برای مثال، در استفاده از لذتهای دنیا عدهای از مردم اهل ریاضتکشیدن هستند تا حدی که از ازدواج و غذای لذیذ نیز دوری میکنند، و کسانی نیز از پیروان همین ادیان و نحلهها هستند که بزرگترین آرزویشان رسیدن به همین لذتهای پست دنیاست. ما اگر از مسئلهای دفاع میکنیم در همان چارچوب محدود حق و به دور از افراط و تفریط است. حل نهایی اینگونه مسایل وابسته به فهم این مسئله است که بدانیم برای چه آفریده شدهایم، و چرا در این عالمی که این ویژگیها را دارد، باید زندگی کنیم.
در جلسات و دورههای گذشته به صورتهای مختلف گفتیم که خداوند بعد از اینکه همه مخلوقاتی که امکان خلق داشتند را آفرید، دید جای موجودی خالی است که با انتخاب خودش سرنوشت خود را تعیین کند؛ موجودی که با وجود گرایشهای متضاد، اگر با انتخاب خودش راه صحیحی را انتخاب کند، آن قدر کمال پیدا میکند که فرشتگان در مقابل آن باید خضوع کنند و به خاک بیفتند و حتی خادمش بشوند. موجودی که در سایه انتخاب صحیح خودش لیاقت رحمتی را پیدا میکند که حتی ملائکه توان درکش را ندارند. این موجود باید در عالمی آفریده شود که تحولاتی داشته باشد و دائما شرایط، کششها و جاذبههای متضاد وجود داشته باشد، تا در هر لحظه از میان دهها و صدها گزینه انتخاب کند. معیار کلی این انتخاب عبادت خداست. باید به دنبال چیزی باشد که خدا دوست دارد.
در این عالم برای اینکه زمینه رشد انسان انتخابگر فراهم شود باید راههایی وجود داشته باشد که جاذبه دارد، اما خدا اجازه نمیدهد. اگر زهد به معنای اطاعت خدا در این شرایط باشد، شرط تکامل انسان است؛ انسان باید از چیزهایی خودداری کند تا لیاقت رحمتهای عالیتر و کمال برتر را پیدا کند، اما این غیر از ریاضت کشیدن مرتاضان هند یا کلبیین یونان است. این مسیر، مسیر صحیح تکامل و رسیدن به مرتبهای است که بسیاری از ما حتی از درک آن عاجزیم. از کسانی که این مقام را فهمیدند آثاری ظاهر میشود که ما حتی از درک آن آثار نیز عاجزیم. نمونه آن علیعلیهالسلام بود که شبها بعد از اینکه نان و خرما در خانه فقرا میبرد و سفرههای آنها را رنگین میکرد، نیمه شب در نخلستان مشغول عبادت میشد و چنان اشک از چشمانش جاری میگشت که گاهی بیهوش بر زمین میافتاد.
اما راز بازیچه دانستن دنیا، اعتقاد به عالمی ابدی است که قابل مقایسه با دنیا نیست. ما در دنیا دورانی شبیه دوران جنینی را داریم. برای اینکه بتوانیم در این عالم زندگی کنیم، ابتدا باید به تدریج از حالت نطفه رشد کنیم تا به حدی برسیم که بتوانیم در این فضا و آب و هوا زندگی کنیم. بعد از نه ماه که متولد شدیم، مدتی را در این دنیا زندگی میکنیم و در اینجا باید خودمان خود را بسازیم. آن نُه ماه بر اساس قوانین طبیعت پیش میرفت و ما هیچ اختیاری نداشتیم، اما بعد از آن کمکم زمینه انتخاب فراهم میشود. در این دنیا باید زحمت بکشیم که یاد بگیریم چگونه باید آخرتمان را بسازیم، و بعد هم باید به آنچه یاد گرفتهایم عمل کنیم، تا به اندازه ظرفیت خود، لیاقت سعادت ابدی را پیدا کنیم.
زندگی نود ساله یا صد سالهای که در اینجا داریم با آن زندگی ابدی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. این زندگی حتی اگر هزار یا صد هزار سال هم باشد، بالاخره محدود است و تمام میشود، اما آن زندگی خالدین فیها ابدا یعنی بینهایت است. ما باید این را بفهمیم که این زندگی چه نسبتی با آن زندگی دارد. خود این فهمیدن برای ما نوعی کمال است. دستکم با تعبیر مبهمی که برای همه ما قابل فهم باشد باید بگویند این دنیا خیلی کم است و آن خیلی زیاد؛ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ. اینها از لحاظ ارزش نمیتوانند با هم برابری کنند. شما که میفهمید همیشه باید کم را فدای زیاد و کمارزش را فدای پرارزش کرد، شما که همیشه میکوشید ارزشمندها را بشناسید و چیزهای کمبها را صرف کنید تا به آن ارزش برسید، چگونه وقتی به اینجا میرسد فراموش میکنید که باید این زندگی را در چه راهی صرف کنید؟! آیا این عیب دین است که به ما هشدار میدهد که کل این زندگی که تو به روز و ماه و سالش دل میبندی، نسبت به آخرت چیزی نیست؟!
همچنین دین برای تربیت انسانها به آنها هشدار میدهد که این زندگی افزون بر کمیت، از لحاظ کیفیت التذاذ نیز قابل مقایسه با آخرت نیست. در این دنیا برای اینکه غذای لذیذی بخورید، باید کار کنید تا پول پیدا کنید و با آن حیوانی بخرید. سپس آن را ذبح و آماده کنید و بپزید، و چند ساعت زحمت بکشید تا چند دقیقه آن را تناول و از مزهاش استفاده کنید. اما نعمتهای آخرت از لحاظ کیفیت نیز قابل مقایسه با دنیا نیست؛ در آنجا تا شما به درخت اشاره کنید، تا هوس استفاده از میوهای در سرتان بیاید، شاخه میوه سرش را پایین میآورد، تا شما استفاده کنید. فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ؛[4] وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ.[5]
دین آمده تا اینها را به ما بفهماند و بگوید انتخاب با خودتان! کسانی بودهاند که همه اینها را خواندهاند، اما به دلیل دلبستگی به همان لذتهای پست دنیا، انحراف و فسق و فجور داشتند و خیلیهایشان به کفر کشیده شدهاند. برخی حافظ قرآن بودند و در نهایت علیعلیهالسلام را کشتند! آدمیزاد یعنی این. کسانی بعد از آنکه یک عمر از لذتهای مختلف استفاده کردند، فهمیدند که اشتباه کرده و تصمیم گرفتهاند که خودشان را عوض کنند، صادقانه از خدا خواستند و خدا به آنها کمک کرد و توبه کردند؛ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.[6]
دین واقعیات را برای ما میگوید. میگوید: حواست جمع باشد و خودت انتخاب کن! این به معنای ترویج و دعوت به موهومات نیست. آنهایی که معتقد به آخرت نیستند، میگویند: چه کسی رفته و بعد از مرگ آمده، و چگونه ممکن است انسان زنده شود؛ زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا.[7] آنهایی که خیلی در مقام بحث قوی بودند، میگویند: ما که در این دنیا کار خودمان را کردیم و زندگی خوبی فراهم کردیم؛ اگر آخرتی باشد در آن جا نیز همین کار را میکنیم! ببینید این جا ما چقدر زرنگ بودیم و توانستیم چقدر پول تهیه کنیم؛ اگر آخرتی بود در آنجا هم همین کارها را میکنیم! بنابراین باید هشداری برای ما باشد و به ما بفهماند که این دو مرحله با هم قابل مقایسه نیستند.
تفاوت دیگری نیز در اینجا وجود دارد که بسیاری از مردم از آن غفلت میکنند. بسیاری از شما اهل قم نیستید و از شهرهای دور و نزدیک و شاید بعضی از کشورهای دیگر آمده و اینجا تحصیل میکنید، و برای آمدن به اینجا از وسایل مختلف حمل و نقل استفاده کردهاید. روشن است که همه کارهایی که برای درس خواندن انجام دادهاید از لحاظ اهمیت و توجه و اصالت با هم مساوی نیست. ممکن است کسی بگوید تو هواپیما سوار شدهای و گردشگری کردهای! اما او اصلا به فکر این نیست که این مسافرت لذت دارد یا غم و غصه و زحمت. میگوید: همه اینها را تحمل کردم تا بتوانم بیایم درس بخوانم تا علم پیدا کنم. اگر بخواهیم این کار را تحلیل علمی کنیم، باید ببینیم هدف فرد از این کار چه بوده است. چرا این کارها را انجام داده؟ چرا بلیط خرید و سوار هواپیما شد؟ چرا به اینجا آمد و خستگی و رنج را تحمل کرد؟ چرا دوری از پدر و مادر و بستگان و دوستان را تحمل کرد؟ آیا مقصود او گردش بود یا قصد دیگری داشت؟
برخی از کارهای اختیاری که ما انجام میدهیم، خودش برای ما مطلوب است و اصالت دارد، اما برخی از کارها ابزار است و خودش مطلوبیت ندارد. این کارها مقدمهای برای رسیدن به آن هدف است و اگر ارزشی برای آن قائل بشویم به اندازه تأثیری است که در رسیدن به آن هدف دارد. بنابراین ما دو نوع ارزش داریم؛ ارزش اصیل و ارزش ابزاری. ارزش ابزارها نیز به این است که انسان آنها را به چه نیتی به کار میگیرد. سوار ماشین یا هواپیما شدن، پول خرج کردن، بیخوابی کشیدن و... ممکن است ارزش مثبت داشته باشد؛ همانگونه که ممکن است ارزش منفی داشته باشد. اگر این کارها برای ارتکاب گناه باشد، همه اینها گناه میشود، اما اگر برای انجام خدمت باشد، همه ارزش پیدا میکند و پرتو ارزش آن هدف بر این کارها نیز میتابد.
اسلام دنیا را مقدمه آخرت معرفی میکند و میگوید شما را به اینجا آوردیم تا با اختیار خودتان کار کنید و به جزا و نتایج آن برسید. آنچه برای شما مطلوب است، آن نتایج است؛ جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا. ما شما را برای آن آفریدیم؛ برای اینکه فرشتگان به استقبال شما بیایند و خدمتکار شما بشوند. اگر کارهایی که در طول عمر دنیا انجام میدهید برای رسیدن به آن است، این کارها نیز ارزش پیدا میکند. اینکه گفتهاند: به این دنیا دل نبندید؛ یعنی به آن اصالت ندهید، بفهمید که وسیله است و اگر با آخرتتان منافات پیدا کرد، دنیا را فدای آخرت کنید، نه آخرت را فدای دنیا.
اگر لذتهای دنیا را فقط به خاطر خودشان بخواهیم، دنیاطلب میشویم و دیگر نگاه ابزاری به دنیا نداریم. این همان دنیاست که خداوند درباره آن میفرماید: انما الحیاة الدنیا لعب ولهو وزینة وتفاخر بینکم وتکاثر فی الاموال والاولاد. در چنین دنیایی هیچ چیزی نیست که بتواند برای آخرت ما مؤثر باشد؛ اما اگر برای آن اصالت قائل نشدید، حتی ممکن است به خاطر خدا لذت بیشتری نیز برای شما پیدا شود. کاری کردهاید که هم برای سعادت ابدیتان مؤثر بوده است و هم لذت بیشتری در دنیا بردهاید. این دنیا مذموم نیست. شاید خداوند بندگانی داشته باشد که در زندگی خانوادگی بهتر از همه، از همسرانشان لذت برده باشند، هیچ نگرانی و گلهای از همسرشان نداشته باشند و هر روزشان نیز به عبادت گذشته باشد. این دنیا مذموم نیست. زیرا در این نگاه اصالت برای رضای خداست؛ ورضوان من الله اکبر.
مرتبه پایینتر این است که این کار را به خاطر این انجام دهد که ثواب اخروی دارد. در این نگاه نیز همین لذتها هست، هیچ ضرری هم ندارد و هیچ کس نیز منع نمیکند. این نظر غیر از نظر یک مرتاض است. او ریاضت میکشد تا قدرت روحی پیدا کند و خودش را نمایش دهد. این کار هیچ ارزشی برای آخرتش ندارد و نوعی دنیازدگی است. بنابراین زهد اسلامی به معنای ریاضت کشیدن نیست. دنیاطلبی مذموم در اسلام نیز به معنای لذت بردن از دنیا نیست. انسان میتواند از دنیا لذت ببرد، اما آخرتطلب باشد و این کار را به خاطر هدف بالاتری انجام دهد. مهم این است که ما نگاهمان را تصحیح کنیم و ببینیم این دنیا برای چیست، چه نقشی دارد و آخرت چیست. اینکه انسان باور کند که آخرتی وجود دارد و این دنیا در مقابل آن ارزشی ندارد.
بنابراین ما میتوانیم بهترین جمع را بین لذائذ دنیا و آخرت داشته باشیم؛ هیچ منع، مذمت و کمبودی نیز نخواهیم داشت، راحتی و لذتمان نیز خیلی بیشتر از دنیاپرستان میتواند باشد. زندگی دنیاپرستان بیشتر به حسرت، کینهورزی، رقابت، انتقامگیری و... میگذرد، هنگام خواب نیز با همه ثروتی که دارند با قرص خوابآور باید بخوابند. اما این طرف یک لقمه نان آب و دوغ و کشک میخورد و راحت تا صبح میخوابد، یک لبخند به روی همسرش میزند، برایش ثواب نوشته میشود. همسرش هم با عشق برای این شوهر کار میکند و افتخار هم میکند که چنین همسری دارد. هم زندگی دنیا را دارد و هم زندگی آخرت را.
بهترین راه برای شناخت برتری آخرت بر دنیا این است که ابتدا از لحاظ کمیت دنیا را با آخرت مقایسه کنیم. ما از آخرت غیر از آنچه پیامبران فرمودهاند، خبری نداریم. آنچه بیواسطه درک کردهایم همه درباره دنیا بوده است. از اینرو وقتی میخواهند به ما بگویند که آخرت چیست، آن را به نوعی به همین دنیا تشبیه میکنند. میگویند: يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ * بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ* ...وَحُورٌ عِينٌ،[8] كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ.[9] با چیزهایی که نمونههایی از آن را دیده باشیم، مقایسه میکنند تا انگیزه پیدا کنیم و به دنبال آن برویم. از لحاظ کیفیت نیز دنیا و آخرت قابل مقایسه نیست. بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى؛[10] هم کیفیت آخرت بهتر است و هم دوامش بیشتر است.خداوند اینها را میگوید تا ما انگیزه پیدا کنیم و به دنبال آن برویم. از این بالاتر این است که بفهمیم اصلا وجود دنیا ابزاری برای رسیدن به کمال اخروی است. کمال ما در این است که به همه نعمتهای دنیا نگاه ابزاری کنیم و همه را از آن جهت که در زندگی ابدی ما تأثیر دارد، بخواهیم؛ اینکه بفهمیم بالاترین کمالات و فضائل در آن است؛ ورضوان من الله اکبر.
رزقنا الله وایاکم ان شاءالله
[1]. بقره، 4.
[2]. نساء، 77.
[3]. حديد، 20.
[4]. زخرف، 71.
[5]. ق، 35.
[6]. تغابن، 9.
[7]. تغابن، 7.
[8]. واقعه، 17-22.
[9]. صافات، 49.
[10]. اعلی، 16-17.