جلسه دهم؛ رابطه دین با مسائل اجتماعی و سیاسی

تاریخ: 
چهارشنبه, 18 دى, 1398

بسم الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1398/10/18، مطابق با دوازدهم جمادی‌الاولی1441 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

پاسخ به شبهات درباره دین

(10)

رابطه دین با مسائل اجتماعی و سیاسی

اشاره

در جلسه گذشته اشاره کردیم که هدف بسیاری از شبهاتی که درباره دین و سیاست القا می‌شود، ترویج گرایش جدایی دین از سیاست و به اصطلاح سکولاریسم است. این نزدیک‌ترین راهی است که به وسیله آن می‌توانند متدینان را نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی دلسرد یا اراده‌شان را ضعیف کنند. در جلسه گذشته به برخی از این شبهات پرداختیم.

جدایی قلمرو دین از مسایل اجتماعی

شبهه دیگری این‌گونه مطرح می‌شود که شما معتقدید دین از سیاست جدا نیست و یا به فرمایش مرحوم مدرس‌رضوان‌الله‌علیه «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست». این سخن بدان معناست که اگر کسی دین را قبول نداشته باشد مسائل سیاسی‌اش را نمی‌تواند حل کند و انسان برای حل مسائل سیاسی و اجتماعی نیز به دین نیاز دارد. در صورتی که واقعیت خارجی این‌گونه نیست. کسانی هستند که هیچ اعتقادی به خدا و دین ندارند، ولی در مسائل اجتماعی و سیاسی نظریاتی مشابه نظریات متدینان دارند. اگر دین و سیاست ارتباط نزدیکی با هم داشت، نظر دین‌دار و بی‌دین مثل هم نمی‌شد. بنابراین این‌ها دو حوزه هستند.

به عبارت دیگر بررسی مسائل اجتماعی ما را به این نکته رهنمون می‌شود که انسان‌ها در زندگی اجتماعی‌شان باید حقوق همدیگر را رعایت کنند و به همدیگر ظلم نکنند. این مسئله حکم بخش واجب سیاست را دارد. اگر کسانی می‌خواهند انسان‌های بسیار بهتری باشند، به دیگران نیز کمک می‌کنند. این مسئله تقریبا مفاد آیه 90 از سوره نحل است که می‌فرماید: إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ. عدل این است که کسانی‌که در اجتماع هم‌ردیف هم هستند و نیاز شدیدی به یک‌دیگر ندارند، حقوق یک‌دیگر را رعایت کنند، و حق کسی تضییع نشود. اگر کسانی می‌خواهند مرتبه عالی‌تری داشته باشند و به فضلیتی نائل شوند، به محرومان و مظلومان نیز کمک کنند. همه ارزش‌هایی که در زمینه زندگی اجتماعی مطرح می‌شود، به همین دو اصل برمی‌گردد.

روشن است که این دو اصل را فقط متدینان قبول ندارند و در جوامع با افراد بسیاری روبه‌رو می‌شویم که هیچ ا عتقادی به خدا و دین ندارند، ولی مواظب هستند که به کسی ظلم نکنند؛ اصلا این‌گونه تربیت شده‌اند و این را فضلیتی برای خودشان می‌دانند؛ حتی سعی می‌کنند که به دیگران کمک کنند و برای آن‌ها دل‌سوزی و مهربانی می‌کنند. از سوی دیگر در بین کسانی‌که ادعای دین‌داری می‌کنند،  گاهی کسانی را می‌بینیم که به دیگران ظلم می‌کنند، حق دیگران را تضییع می‌کنند و به جای احسان، اذیت می‌کنند. بنابراین تلازمی بین دین‌داری و رعایت حقوق دیگران نیست، و دین و سیاست دو مقوله است. یک مقوله مسائل فردی و ارتباط با خدا و آخرت است، که مربوط به دین است. یکی هم مربوط به مسائل زندگی دنیا و زندگی اجتماعی و سیاسی است.

همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید این شبهه دارای جهات مختلفی است که با بیانات مختلفی مطرح شده است. برای پاسخ به این شبهه نیز چند مطلب قابل طرح است که هر کدام ناظر به یک جهت از آن جهات است.

راه‌های اثبات آموزه‌های دینی

نکته اول این‌که این شبهه درصدد القای این مطلب است که دین فقط چیزهایی است که انسان از خدا و پیغمبر و براساس وحی می‌پذیرد، و اگر مطلبی از راه وحی به انسان نرسید، دین نیست. اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که ما نگفتیم هر چه دین آورده است همه از امور تأسیسی است، مبتکر آن دین است و اگر کسی دین نداشته باشد، نمی‌تواند آن را بپذیرد. ما در همه کتاب‌های کلامی‌مان تصریح می‌کنیم که برخی از مطالب دینی را از راه عقل اثبات می‌کنیم و اگر چیزی را عقل اثبات کرد، می‌تواند مسئله دینی نیز باشد. بیانات قرآنی نیز همیشه تأکید بر این مطلب دارد که چرا به عقل‌تان مراجعه نمی‌کنید و چرا فکر نمی‌کنید. این یک نکته که دین فقط چیزی نیست که از راه وحی و تعبد ثابت شود. دین مطالب حقی در زمینه اعتقادیات، اخلاقیات، احکام فردی و اجتماعی است که برخی از آن‌ها با عقل اثبات می‌شود و برای اثبات آن‌ها نیازی به وحی نیست. البته ممکن است درباره این مسایل وحی نیز آمده‌ باشد که می‌گوییم بیانی ارشادی است.

 انواع مسایل اجتماعی

نکته دوم این‌که مسائل اجتماعی بر دو گونه است. یک نوع، سلسله مباحثی است که باید آن‌ها را در جامعه به عنوان قوانین اجتماعی رعایت کرد. ضامن اجرای این قوانین نیز مجازات‌ها و احیانا اعطای برخی مزایاست که توسط قوه مجریه و قضائیه اعمال می‌شود. این‌ قوانین معمولا تحت عنوان «حقوق» مطرح می‌شود و بخش‌های فرعی مختلفی دارد. هدف از این مباحث این است که زندگی انسان‌ها در این دنیا راحت بگذرد؛ به حق همدیگر تجاوز نکنند، یک‌دیگر را نکشند، اموال‌ یک‌دیگر را غصب نکنند، به ناموس مردم خیانت نکنند، نسبت به قراردادهای خود پایبند باشند،‌بدهی‌شان را بپردازند و... . این‌ها مسائلی است که در حوزه حقوق مطرح می‌شود. ضامن اجرای  مسایل حقوقی سیاست‌مداران هستند؛ کسانی که براساس همان مقررات حقوقی قدرت پیدا کرده‌اند و می‌توانند دیگران را به رعایت حقوق دیگران وادار کنند و در صورت مخالفت، آن‌ها را مجازات کنند.

اما مباحث اجتماعی دیگری نیز وجود دارد که شاخص عمده آنها این است که ضامن اجرایی آن‌ها درونی است؛ یعنی کسانی از این بخش بهره‌مند هستند که در درون‌شان عاملی وجود دارد که آن‌ها را به رعایت مقررات وامی‌دارد. این چیزی است که به آن «ارزش‌های اخلاقی» می‌گویند. انسان‌هایی هستند که خودشان را فراتر از افرادی که این مسایل را رعایت نمی‌کنند،‌می‌دانند و رعایت این  قوانین را یک نوع فضیلت می‌دانند. ضامن اجرای این مسایل نیز اعتقاد، شرف و فضیلت خودشان است.

نتیجه این‌که وقتی ما درباره مسایل اجتماعی و سیاسی سخن می‌گوییم، باید توجه داشته باشیم که درباره کدام‌ بخش آن صحبت می‌کنیم؛ زیرا احکام این دو بخش با هم فرق می‌کند. هدف این دو نیز با هم تفاوت دارد. هدف یکی نظم اجتماعی است و هدف دیگری فضلیت روحی و معنوی است. در حوزه اول، ضامن اجرا انسان یا مجموعه دیگری است؛ از این‌رو کسانی به دور از چشم مسئولان هر کاری می‌خواهند انجام می‌دهند، تا می‌توانند خلاف قانون عمل می‌کنند و...، اما کسانی که دارای فضلیت‌های اخلاقی هستند نیازی به ضامن اجرای خارجی ندارند؛ بلکه گاهی حتی آن فضلیت‌های خودشان را نیز اظهار نمی‌کنند، و می‌کوشند که کار اخلاقی را به صورت مخفیانه و خصوصی انجام دهند.

تفاوت ارزش انگیزه‌ها

نکته دیگر این‌که در جامعه‌ای که اعتقادی به دین و مسایل معنوی نداشته باشند، رعایت قوانین اجتماعی خود یک فضلیت است؛ مثل این‌که من اگر کارمند اداره هستم، سر وقت سرکارم می‌آیم و از وقتم کم نمی‌گذارم؛ اگر کارگرم، کارم را دست انجام می‌دهم؛ و اگر کارفرما هستم، حق کارگر را درست ادا می‌کنم. اما در این‌که این رفتار‌ها درست انجام بگیرد، انگیزه‌ها متفاوت است.

انگیزه‌های دنیوی

برخی صرفا به خاطر این انجام می‌دهند که از آن مجازات‌ها در امان باشند. انگیزه برخی بالاتر‌ است، و آن این‌که به دزدی، حقه‌بازی و چیزهای دیگری که در جامعه پسندیده نیست، متهم نشوند. این هم یک‌نوع انگیزه برای رعایت حقوق  دیگران و عدم ظلم به آن‌هاست. البته انگیزه‌های بالاتر و ارزشمندتری نیز در این عرصه وجود دارد. برخی انسان‌ها در درون خودشان نسبت به دیگران احساس مسئولیت می‌کنند و می‌گویند: ما در یک جامعه زندگی می‌کنیم و از همدیگر بهره‌مند می‌شویم؛ این خلاف انصاف، انسانیت و شرف انسانی است که انسان مخفیانه حقوق دیگران را رعایت نکند. نظیر این انگیزه درباره احسان به دیگران نیز مطرح می‌شود که انگیزه‌اش دلسوزی و رعایت عواطف و احساسات است. در این بخش نیز افراد بسیاری را دیده‌ایم که هیچ علاقه‌ای به دین و معارف الهی ندارند، اما وقتی می‌بینند که مظلومی مورد ظلم قرار گرفته یا بیماری در حال جان دادن است، دلشان می‌سوزد و از خود عکس‌العمل نشان می‌دهند. این احساس و عواطف انسانی عاملی درونی است که به وسیله رعایت حق دیگران و هم‌چنین کمک به دیگران ارضا می‌شود. این نیز نوعی انگیزه‌ برای انجام رفتارهای مطلوب در زندگی اجتماعی است؛ اما همه این‌ها مربوط به همین زندگی دنیاست.

انگیزه‌های اخروی

انگیزه‌های دیگری نیز وجود دارد که مربوط به فراتر از این عالم است؛ متعلَق این انگیزها بی‌نهایت است. اگر ترس باعث انجام این کار می‌شود، به خاطر این است که به عذاب بی‌نهایت مبتلا نشویم؛ اگر به دنبال  نعمت، آرامش و سعادت هستیم، انتظار داریم که سعادتی بی‌نهایت نصیب‌مان شود. این دو انگیزه بسیار با هم تفاوت دارد؛ کار برای لذت چند روزه قابل مقایسه با کار برای لذت بی‌نهایت‌ نیست. لذتی که کیفیت آن نیز بسیار بالاتر و عالی‌تر از لذت‌های دنیاست. البته این لذت‌ها بالاخره از همین قماش است.

اما برخی از کسانی‌‌که  انسان به آن‌ها اطمینان دارد که اهل دروغ، فریب و حقه‌بازی نیستند،‌از انگیزه‌هایی سخن می‌گویند که برای ما اصلا قابل درک نیست. می‌فرماید: ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک. در تعبیر دیگری انگیزه عبادت حب به خدا یا شکر او دانسته شده است. در کتاب‌های دینی، به‌خصوص قرآن کریم، یکی از انگیزه‌هایی که بسیار روی آن تکیه شده و سعی شده است که در افراد زنده شود، همین مسئله شکر است. می‌فرماید: وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ ..أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ؛[1] اصلا مثل این‌که روح دین همین شکر است.

انگیزه‌های خدایی

می‌گویند انسان‌هایی هستند که خدا را عبادت می‌کنند، ولی نه از ترس جهنم _‌آن هم جهنمی که عذابش ابدی است_ و نه به خاطر رسیدن به نعمت‌های دائمی بهشت؛ اعبده حبا له! روشن است که چنین انگیزه‌ای را در مکاتب غیردینی نمی‌توان پیدا کرد. دین‌دار یعنی کسی که به خدا، ارزش‌های معنوی و قیامت و حساب و کتاب اخروی اعتقاد دارد؛ بنابراین ارزش رعایت امور اجتماعی توسط فرد دین‌دار با فرد بی‌دین بسیار متفاوت است. اگرچه این ارزش‌ها نسبت به اهداف دنیوی و حقوقی با هم تفاوتی ندارد، اما نسبت به ارزش‌های اخلاقی بسیار متفاوت است. برخی از این ارزش‌ها برای مردم بی‌دین اصلا مفهومی ندارد.

نتیجه این‌که مسائل اجتماعی و سیاسی بین متدینان و غیر متدینان مساوی نیست. درست است که برخی از غیرمتدینان برخی از مسایل اجتماعی را به‌خاطر ارضای عواطف، نوع تربیت یا عوامل دنیوی دیگر، بیشتر از برخی متدینان رعایت می‌کنند، اما آیا در بین  غیرمتدینان کسی‌ را پیدا می‌کنید که  در تاریکی نیمه‌شب مخفیانه نان و خرما در خانه‌ بچه‌های یتیمی ببرد که از گرسنگی خواب‌شان نمی‌برد، و آن‌ها را به دامن بگیرد و دانه دانه خرماها را در دهانشان بگذارد؟! حتی گاهی می‌شنود که از او بد می‌گویند و بر او لعن می‌فرستند، ولی به روی خودش نمی‌آورد و خودش را معرفی نمی‌کند! ارزش این انگیزه‌ها بسیار با هم متفاوت است.  اگر دین نباشد این‌ انگیزه‌ها مفهومی ندارد و ما مطمئن هستیم که کسانی با چنین انگیزه‌هایی بوده‌ و هستند.

دین و تعیین مصداق ارزش‌های اجتماعی

نکته دیگر تعیین موارد عدل یا ظلم،‌ ارزش صحیح یا غلط، و حق یا تکلیف است. همه ما کمابیش می‌دانیم که همه جوامع بشری در طول تاریخ به ارزش‌های ثابتی معتقد نبوده‌اند؛ چیزی در زمانی ارزش بوده است و گاهی بعد از مدتی حتی ضدارزش شده است. برای مثال در سفری که به کانادا داشتم، استاد دانشگاهی که اصالتا اروپایی بود این‌گونه تعریف می‌کرد که در اولین روزهایی که به کانادا آمده بودم،‌ روزی در خیابان راه می‌رفتم و از آن‌جا که هوا گرم بود، کتم را درآورده و روی دستم گرفته بودم. وقتی مقداری در خیابان راه رفتم، پلیسی اسب‌سوار جلوی من آمد و گفت: آقا کتت را بپوش! گفتم: هوا گرم بود، کتم در آوردم. گفت: این خلاف حقوق اجتماعی است و زشت است کتت را در بیاوری! آن روز مجبور شدم کتم را بپوشم؛ اما امروز زنانی را می‌بینم که در جامعه رفت‌وآمد می‌کنند ولی پوششی ندارند و هیچ پلیسی هم آن‌ها را منع نمی‌کند! این خاصیت ارزش‌هایی است که مردم در اجتماع برای خودشان قائل هستند.

یکی از کارکردهای دین تعیین ارزش‌هاست. دین تعیین می‌کند که واقعا چه چیزی ارزش و چه چیزی ممنوع و یا مجاز است. یکی از خدماتی که دین انجام می‌دهد، تعیین مصادیق ارزش‌هایی است که عقل عنوان کلی آن را می‌فهمد، اما مصادیق آن را دقیقا نمی‌تواند تعیین کند. این کار از عموم مردم اجتماع برنمی‌آید. نشانه آن نیز تغییرات زیادی است که در ارزش‌های مورد قبول مردم می‌بینیم؛ حتی گاهی چیزی در یک منطقه جغرافیایی ارزش و در محیط دیگری ضد ارزش است!

ویژگی‌های برجسته شهید حاج قاسم سلیمانی

برای ارتباط مطالب این جلسه با مناسبت‌های این ایام تأکید می‌کنم که ما شاهد شهادتی بودیم که بنده نه‌تنها در عمر هشتاد وچندساله خودم نظیر آن را ندیده‌ام، بلکه از دیگران نیز نشنیده‌ام، و آن شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی است. عکس‌ا‌لعملی که مردم نشان دادند نیز قطعا در تاریخ کشور ما بی‌نظیر بوده است و در کشورهای دیگر نیز هیچ کس ادعا نکرده است که نظیر آن را دیده‌ یا شنیده باشد. ما شهید زیاد داشته‌ایم؛ هم در بین خویشان، دوستان، همشهریان و هم لباس‌های‌مان، و هم در سطوح عالی‌تر، فرماندهان و غیر فرماندهان. مقام معظم رهبری سمبل جامعه ما هستند و به این مسائل از همه ما آشناتر هستند و بیشتر رعایت می‌کنند، اما رفتاری که ایشان درباره این شهید از خود نشان دادند، قابل مقایسه با دیگر شهیدان نیست. به راستی سرّ این مسئله چیست و چه شده است که سردار سلیمانی این مقام را پیدا کرده است؟ ما در دوران هشت‌سال دفاع مقدس فرماندهان، پاسداران و  سربازانی داشته‌ایم که شبانه‌روز‌شان را برای دفاع از این کشور و ارزش‌های آن صرف کردند که در طول تاریخ نمونه نداشته است.

به یاد می‌آورم که در گذشته جزوه‌ای درباره حنظله غسیل الملائکه مطالعه کرده بودم. او جوان بسیار برومند و زیبایی بود که تازه ازدواج کرده بود و شب زفافش با جنگ احد مقارن شده بود و او از کنار همسر خود بلند شده و غسل نکرده خودش را به جنگ احد رساند؛ مشغول جهاد شد و به شهادت رسید. پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره ایشان فرمودند: ملائکه را می‌بینم که از بهشت برای حنظله آب می‌آوردند تا او را از جنابتی که برایش عارض شده، غسل دهند. او این‌گونه به حنظله غسیل الملائکه معروف شد. من از خواندن این داستان و ایمان و عقیده این جوان بسیار تحت تأثیر واقع شده بودم. همیشه در ذهنم بود که چگونه یک جوان این‌گونه تربیت می‌شود؛ اما داستان جوان‌ها و نوجوانان ما در هشت سال دفاع مقدس، حنظله‌ها را به فراموشی سپرد. او در طول تاریخ اسلام یک نفر بود، اما در طول هشت سال شاید هر روز چند حنظله در صحنه‌های جهاد دیده می‌شد.

در طول دفاع مقدس ما این شهدا را داشته‌ایم؛ شهدایی که هنوز قدر بعضی از آن‌ها شناخته نشده است. اما چرا مقام معظم رهبری در میان همه این شهدا، این رفتار را درباره این شهید کردند؟ با این‌که در طول دفاع مقدس از این طور چیزها زیاد دیده بودند. ایشان نماینده امام در جبهه بود و با لباس نظامی در جبهه شرکت می‌کرد. در بسیاری از مسائل جبهه ایشان نظر می‌داد و به  دستور ایشان عمل می‌شد. کسی که در هشت سال آن صحنه‌ها را دیده است، چگونه در مقابل این شهید،‌ این طور گریه می‌کند؟!  آیا در مکتب مادی و در مکاتب مختلف روان‌شناسی توضیحی برای این دارید؟ افزون بر این‌که شاید ما کمتر شهیدی داشته باشیم که به تعبیر ایشان، این‌طور «ارباً اربا» شده باشد. بعضی از اندام‌های ایشان قابل تشخیص نبود و حتی گفته‌اند که پیکر شهید «ابومهدی» را به این خاطر چند روز در ایران نگه داشته‌اند که با آزمایش DNA، قطعه‌های بدن‌ها از هم تشخیص داده شود.

شهید سلیمانی تربیت‌شده دین

چگونه یک انسان این‌گونه تربیت می‌شود؟ در رفتار، زندگی‌اش با یک فرد عادی تفاوتی نداشت. سعی می‌کرد با یک سرباز مساوی باشد. نقل نشده است که در جایی مقام خودش را به رخ دیگری کشیده باشد، اما درباره هم‌نشینی ایشان با کودکان، همسایه‌ها، فرزندان شهدا، یتیمان و فقرا داستان‌های زیادی در خاطره‌ها مانده است. در این‌جا این پرسش مطرح می‌شود که آیا در مکاتب غیر دینی نیز چنین زمینه‌ای برای پرورش چنین رفتارهایی وجود دارد؟! ولی این تمام مطلب نیست. پرسش اصلی این است که چگونه انسان این گونه می‌شود؟

همه ‌ما با این آموزه آشنا هستیم که اگر چهل مؤمن درباره مؤمنی شهادت بدهند که ما جز خوبی از او ندیده‌ایم، خداوند او را می‌بخشد. این‌که در سخنرانی‌هایی که از این شهید در تلویزیون پخش می‌شود، ایشان به مخاطبان می‌گوید: «مرا چطور آدمی می‌بینید؟ آیا بعد از شهادت من نیز شهادت می‌دهید یا نه؟»، برای خودنمایی نیست. ایشان معتقد بود که اگر بعد از شهادتش مردم شهادت دهند که انسان خوبی است، خداوند او را می‌آمرزد. هم‌چنین بنده اطلاع دارم که وقتی خدمت بعضی از مراجع رسیده بود وقتی جلسه تمام شده بود،‌ گفته بود من یک عرض خصوصی فقط با خود شما دارم. سپس کفنش را در آورده بود و از ایشان خواسته بود که برای من روی آن یک امضا بکنید! فرمانده‌ای که دنیا را مدیریت می‌کرد و در کشورهای مختلف دشمنان قسم‌خورده اسلام را به زانو درآورده‌ بود، این‌چنین نسبت به عقاید دینی معتقد بود! در کجا چنین انسانی می‌توانید پیدا ‌کنید؟! دین می‌تواند چنین کسانی را بپروراند. با این‌که در اوج قدرت  بود، ‌طبق فرموده مقام معظم رهبری، در جلسات رسمی سعی می‌کرد که گوشه‌ای بنشیند و کسی او را نبیند. این قدر از شهرت و مطرح شدن پرهیز داشت. این تربیت شده دین است.

هیچ مکتب دیگری نمی‌تواند چنین انسانی پرورش دهد. ما خیال نکنیم که دین فقط همین نماز و روزه و امثال آن است. کسانی باور کرده‌ا ند که اساس دین در قلب است، دین عشق، محبت، اخلاص، خشیت و خوف و رجاست. بسیاری از ما غافل هستیم و خیال می‌کنیم همین‌که انسان قرائت نمازش را خوب بخواند، خیلی آدم خوبی است؛‌ اما این بزرگوار فهمیده بود که ریشه و اساس دین کجاست و به چه چیزی باید بیشتر اهمیت داد؛ تا لحظه آخر نیز دست از این منش برنداشت. نقل کرده‌اند که در آخرین نوشته‌هایش سلسله کتاب‌هایی از دروس حوزه را معرفی کرده و گفته بود که من این‌ها را خوانده‌ام، ولی صوت درسی آن‌ها را تهیه کنید تا آن‌ها را گوش بدهم. در آن موقعیت، با آن مسئولیت جهانی و آن تقوا و محبوبیتی که نزد مقام معظم رهبری داشت، به فکر این بود که در ماشین یا در مسافرت فرصتی پیدا کند و درسی از یک استاد حوزه گوش کند. شما چند نفر مثل ایشان سراغ دارید؟! مقام معظم رهبری فرمودند: خوب است ما از این جریان درس بگیریم و این حادثه را فراموش نکنیم. سرتاسر این حادثه از یک نظر اعجاز، از یک نظر اخلاق، از یک نظر نور، و از یک نظر درس است.


[1]. لقمان، 14.