صوت و فیلم

صوت:

الزامات عملی اعتقاد به ثقلین

در دیدار با جمعی از مسلمانان نقاط مختلف جهان (مؤسسه باب الرضا)
تاریخ: 
پنجشنبه, 5 دى, 1398

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خداوند متعال را شکر می‌کنم که ادامه حیات و توفیقی لطف فرمود که در چنین روزی برادران و خواهران عزیز خارج از کشور را زیارت کنم و فرصتی باشد برای این‌که در حد مقدور تبادل نظری انجام بگیرد. بنده سعی می‌کنم ساده‌ترین مطالبی را که مورد قبول همه ‌ماست یادآوری کنم که ان‌شاءالله خود یادآوری آن‌ها مفید باشد، همچنان که قرآن هم می‌فرماید: وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ.[1]

اختیار؛ ویژگی منحصربه‌فرد انسان

همه ما معتقدیم که خداوند متعال بعد از آفرینش جهان‌هایی که از آن‌ها درست اطلاع نداریم و به‌حسب تعبیر روایات، پر از فرشتگان و بندگان صالح خداست، به فرشتگان خطاب فرمود که من می‌خواهم جانشینی برای خودم در زمین بیافرینم و بالاخره به پیدایش حضرت آدم و حوا و بعد هم فرزندانی که تا امروز به ما رسیده، منجر شد. این مخلوق ویژگی خاصی  دارد که زمینه برتری این مخلوق حتی بر فرشتگان را هم فراهم می‌کند. این ویژگی این است که این مخلوق سرنوشت خودش را باید با اختیار خودش تعیین کند؛ از این‌رو باید همیشه در مسیر و فرا راهش دو راه خوب و بد وجود داشته باشد تا خودش انتخاب کند. اگر راه صحیح را انتخاب کرد به مقامی می‌رسد که فرشتگان هم خادم او می‌شوند و اگر راه غلط را انتخاب کرد از حیوانات هم پست‌تر می‌شود.

عقل و وحی؛ ابزارهای انتخاب آگاهانه

پیداست برای این‌که انسان بتواند این هدف خلقتش را تحقق ببخشد اول باید آگاهی داشته باشد که چه کاری خوب است و چه کاری بد، چه چیزی موجب سعادتش می‌شود و چه چیزی موجب شقاوتش، تا یک انتخاب آگاهانه انجام بگیرد و به رفتار او ارزش ببخشد. برای این کار، خداوند عامل عامی به نام عقل در درون همه انسان‌ها قرار داده است. پیداست که عقل در همه انسان‌ها به یک اندازه فعالیت ندارد؛ اشخاصی هستند که خیلی از عقل‌شان استفاده می‌کنند، هم مطالبی را خوب می‌فهمند و هم زود تشخیص می‌دهند. کسانی هم هستند که در درجاتی ضعیف‌تر از این‌ها هستند و بالاخره یک سلسله مطالبی هم ممکن است باشد که اصلاً عقل ما به آن نرسد؛ مثلاً عقل ما نمی‌تواند خودش پیشگویی کند ‌که بعد از این عالم چه چیزهایی پیش خواهد آمد. لطف و رحمت الهی اقتضا کرده که کمبود کارآیی عقل به‌وسیله وحی جبران بشود. این است که خداوند متعال در میان انسان‌ها کسانی را که صلاحیت درک وحی را داشتند انتخاب کرد و به‌وسیله آن‌ها مطالبی را به بشر فهماند که انسان‌ها با عقل خودشان نمی‌توانستند بفهمند.

امامان معصوم، مکمل هدایت قرآن

در طول تاریخ انسان‌ها، ده‌ها هزار پیامبر که حامل وحی و واسطه در رساندن وحی بودند مبعوث شدند که آخرین‌شان پیغمبر اسلام بود. البته این پیغمبر هم مانند همه انسان‌ها محکوم به سنت‌های طبیعی این عالم است و طبیعتاً روزی از دنیا خواهد رفت، چنان‌که در موعد معینی رحلت پیغمبر حاصل شد و انسان‌ها دیگر از گفت‌وگوی شفاهی با پیغمبر محروم شدند.

لطف و رحمت الهی باز اقتضا می‌کرد که گرچه خود شخص پیغمبر در میان انسان‌ها باقی نمانده اما آثار وحیانی او تا روز قیامت دست‌نخورده و سالم برای نسل‌های بشر باقی بماند و آن قرآن کریم است که انگار خود پیغمبر زنده است و برای ما قرائت می‌کند و از آن استفاده می‌کنیم و نهایتاً برای این‌که مطالب بعضی از آیات قرآنی برای همه قابل ‌فهم نیست لذا خداوند متعال کسانی را با یک علم خدادادی به‌عنوان مفسر قرآن تعیین فرمود و آن‌ها را امام قرار داد تا بیاناتشان در تفسیر قرآن برای ما حجت باشد و مکمل هدایت قرآن باشد.

قرآن و عترت؛ دو نعمت عظیم و بی‌نظیر الهی

بنابراین ما امروز وارث دو نعمت عظیم و بی‌نظیر الهی هستیم؛ یکی قرآن کریم و یکی سنت پیغمبر و اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين چنان‌که خود پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمود: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي.

این اعتقاد، الزاماتی در مقام عمل دارد. اگر ما معتقدیم که بهترین راهنمای ما در زندگی که می‌تواند ما را به سعادت ابدی برساند قرآن است و تفسیرش هم در کلمات اهل‌بیت هست باید بیشترین اهتمام را به فهم قرآن و فهم کلمات اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين داشته باشیم. متأسفانه مسلمان‌ها از همان دوران پیغمبر اکرم تا کنون که بیش از 1400سال قمری از آن گذشته، در استفاده از این دو منبع علم و معرفت و هدایت کوتاهی‌هایی داشتند و دارند.

ما خداوند متعال را شکر می‌کنیم که در بین میلیاردها انسان این توفیق را به ما داد که اولاً اعتقاد به این راه داشته باشیم و این دو منبع معرفت را بشناسیم و از آن‌ استفاده کنیم و ثانیاً توفیق داد ‌که به برکت زحمات علما، بزرگان و مربیان‌مان، بهره‌هایی کم یا بیش از این دو منبع وحیانی به دست ما برسد و از آن‌ها استفاده کنیم. در چنین شرایطی عقل ما حکم می‌کند به این‌که اولاً سعی کنیم هر چه بیشتر معانی و مفاهیم و آموزه‌های قرآن را یاد بگیریم، ثانیاً تلاش کنیم که به این آموزه‌ها عمل کنیم و در زندگی فردی و اجتماعی‌مان از آن بهره ببریم و ثالثاً سعی کنیم این میراث را به سایر انسان‌ها هم منتقل کنیم، برای این‌که آن‌ها هم مثل ما انسان‌اند و مثل ما احتیاج به هدایت دارند و خداوند متعال دوست دارد که این هدایتش به همه آن‌ها برسد.

اهمیت نعمت هدایت و عالی‌ترین مرتبه شکر آن

ما به نوبه خودمان خدا را شکر می‌کنیم که این توفیق را به امثال شما عنایت کرد که با اینکه در مناطق مختلف دنیا از آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکا زندگی می‌کنید، خداوند متعال این عامل و راه هدایت را برای شما میسر کرد که همه شما حقیقت را بشناسید و درصدد کشف آموزه‌هایش برآیید و حتی برنامه‌های سالانه‌ای برای تبادل نظر و هم‌افزایی و دانش‌افزایی داشته باشید. همه این‌ها نعمت‌های بزرگ خداست که اقتضا می‌کند در مقام شکرش برآیید و از آن‌ها استفاده بیشتر کنید.

خوب است اندکی در این باره بیندیشیم که اگر لطف الهی نبود چگونه ممکن بود کسانی که در جنوب آفریقا یا در شمال آمریکا یا در مشرق زمین، در آسیا، در هند و امثال آن زندگی می‌کنند نسبت به همدیگر محبت پیدا کنند، همدیگر را شناسایی کنند، با همدیگر ارتباط برقرار کنند، از معلومات همدیگر استفاده کنند و برای سعادت همدیگر به همدیگر کمک کنند؛ آیا این غیر از یک لطف الهی است که شامل حال ما شده است؟! یقیناً به حکم عقل ما باید در مقابل این نعمت عظیم الهی سر خضوع فرود بیاوریم و شکر خدا را به جا بیاوریم. البته این شکر تنها منحصر به یک کلمه زبانی نمی‌شود بلکه اولین مرحله شکر عملی این است که از مفاد این آموزه‌ها قدردانی کنیم و آن‌ها را به کار ببندیم، سعی کنیم هر چه یاد می‌گیریم آنچه مربوط به عمل است آن‌ها را در زندگی فردی‌مان، در زندگی خانوادگی‌مان، در زندگی اجتماعی‌مان و حتی در زندگی سیاسی و بین‌المللی‌مان در عمل پیاده کنیم.

شاید عالی‌ترین مرتبه شکر این نعمت‌ها نصیب کسانی شده باشد که علاوه بر این‌که این نعمت‌ها را خوب فراگرفتند و خوب به کار بستند سعی می‌کنند این‌ها را به دیگران منتقل کنند و دیگران را از این نعمت‌ها بهره‌مند سازند، آن کسانی که هنوز پیام اسلام و پیام اهل‌بیت به آن‌ها نرسیده ولی زمینه‌اش در آن‌ها هست، آمادگی پذیرشش را دارند و اگر درست بشناسند شاید خیلی جدی‌تر از ما هم به آن‌ها عمل کنند، چنان‌که ما نمونه‌هایی از آن را در گوشه و کنار دنیا با چشم خودمان دیدیم و عملشان را هم شاهد بودیم.

اهمیت و ضرورت شناخت دوست و دشمن

تا اینجا شناخت‌های عقلانی و وحیانی دو بالی هستند که ما را آماده می‌کنند و برای ما این امکان را فراهم می‌کنند که راه سعادت خودمان را بشناسیم و به آن عمل کنیم و به نتایجش نائل بشویم؛ اما همان‌طور که در آغاز سخن اشاره کردم بنا بر این است که انسان همیشه بر سر دو راهی اختیار قرار بگیرد، یعنی همان‌طور که انگیزه برای انجام کار خیر دارد عاملی هم برای کشیدن او به طرف شر وجود داشته باشد که در فرهنگ اسلامی این عامل به نام شیطان نامیده می‌شود؛ بنابراین ما علاوه بر این‌که باید راه حق را بشناسیم، باید سعی کنیم که راه‌های باطل را هم بشناسیم تا از آن‌ها فرار کنیم، تا نگذاریم آن‌ها قاطی مطالب و آموزه‌های حق بشود و التقاط حاصل بشود و دیگر نشود حق و باطل را درست از هم تشخیص داد، هم‌چنان که باید دشمنان‌مان را هم بشناسیم. برای مرحله اول باید دوستان‌مان را بشناسیم تا از کمک آن‌ها برای پیمودن راه حق استفاده کنیم، هم خودمان پیشرفت کنیم و هم دیگران را به سعادت برسانیم. از این دیدگاه باید سعی کنیم دشمنان را هم بشناسیم تا گول و فریب آن‌ها را نخوریم و باعث نشود که ما از پیمودن راه سعادت باز بمانیم و خدایی نکرده در دام شیطان بیفتیم و گمراه بشویم و سعادت ابدی‌مان را به‌کلی از دست بدهیم و بلکه باعث گمراهی دیگران هم بشویم!

بنابراین دو نوع فعالیت برای ما لازم است؛ یکی فعالیت در جهت شناخت حق، با انس گرفتن و ارتباط گرفتن با عالمان صالح، یکی هم باید در جهت شناخت باطل فعالیت داشته باشیم تا مواظب باشیم به دام آن‌ها نیفتیم، همان‌طور که در مسیری که در یک بیابان می‌رویم هم باید راه صحیح را بشناسیم و هم چاله‌هایی که اگر در آن بیفتیم ممکن است دیگر نجات پیدا نکنیم و هلاک بشویم. این دو جور شناخت است که باید پیدا کنیم. دو جور هم باید ارتباط برقرار ‌کنیم؛ کسانی که همراه ما هستند و می‌توانند در پیمودن راه صحیح به ما کمک کنند با آن‌ها ارتباط عاطفی و دوستانه برقرار کنیم، رفت‌وآمد داشته باشیم، تبادل فکری، تبادل عملی و کمک عملی به همدیگر داشته باشیم و در مقابل هم، دشمنان را بشناسیم تا به دام آن‌ها نیفتیم، از آن‌ها فاصله بگیریم، مواظب باشیم هر حرفی می‌زنند ما با نگاه بدبینانه به آن نگاه کنیم که مبادا در دام آن‌ها گرفتار شویم.

عرایض بنده در این بحثی که قصد داشتم ارائه بدهم تمام شد. می‌خواهم جواب سؤالی را بدهم که برادر عزیزمان مطرح کردند و یکی از مسائل بسیار مهم و ارزشمندی است که ما باید در فرهنگ اسلامی به آن توجه کنیم.

معنا و مفهوم ولایت

همه ما می‌دانیم که یکی از واژه‌هایی که در فرهنگ اسلامی در همه زبان‌های مسلمان‌ها رایج است واژه ولایت است اما این‌که بخواهیم معادلش را دقیقاً در زبان‌های دیگر پیدا کنیم و بگوییم معادلش در زبان انگلیسی چیست، معادلش در زبان هندی چیست و حتی در فارسی که آمیخته با عربی است بخواهیم دقیقاً معادلش را پیدا کنیم به زحمت می‌افتیم، این است که ناچاریم بیاییم این واژه را با یک عبارتی یا با یک جمله‌ای تفسیر کنیم.

برای این کلمه معانی‌ای ذکر کرده‌اند. آنچه به نظر بنده می‌رسد که نزدیک‌ترین مفهومی است که ما از این واژه می‌توانیم به دست بیاوریم این است که انسانی با یک موجود ذی‌شعوری ارتباطی برقرار کند که این ارتباط بتواند در زندگی او اثر مثبت یا منفی بگذارد. مفهوم عام ولایت همان مفهوم ارتباط است. این ارتباط باعث این می‌شود که اگر آدم با افراد صالحی ولایت برقرار کند به دنبال آن‌ها به سعادت، بیشتر نائل ‌شود و اگر با افراد گناهکار و شیاطین ارتباط برقرار کند بیشتر سقوط کند. ارتباط، کمک می‌کند که انسان را با یک موجودی مربوط کند، پیوند بدهد، نزدیک کند که این به دنبال آن راه بیفتد، حالا یا در راه خیر یا در راه شر.

قرآن می‌فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ؛[2] اولیاء جمع ولیّ است، ولیّ هم صفت مشبهه از ولایت است؛ یعنی مؤمنین و مؤمنات بر همدیگر ولایت دارند. ولایت دارند یعنی چه؟ یعنی این‌ها باید با هم ارتباط پیدا بکنند، دل‌هایشان به هم مربوط بشود، از افکار و اندیشه‌ها و عواطف همدیگر برخوردار بشوند. از آن طرف هم می‌فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا؛[3] خدا با کسانی که اهل ایمان هستند ولایت دارد یعنی بین مؤمن و خدا یک رابطه‌ای برقرار می‌شود که آدم در زندگی‌اش می‌تواند از نعمت‌های خدا بیشتر استفاده کند و به خدا نزدیک بشود اما ولیّ کافرین، طاغوت‌ها هستند یعنی آن‌هایی که علیه خدا طغیان کردند؛ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ، اگر با آن‌ها ارتباط برقرار بشود روزبه‌روز از خدا دورتر می‌شوند و به هلاکت نزدیک‌تر می‌شوند. پس مسئله ولایت یک چیزی است که رابطه قلبی انسان را با یک موجود آگاه که حالا انسان باشد، فرشته باشد یا خود خدا باشد برقرار می‌کند تا آدم به‌وسیله این ارتباط بتواند از برکات او بهتر استفاده کند یا در اثر نزدیک شدن به آثار شر او، بیشتر سقوط کند. این یک مفهوم عام ولایت است که در قرآن و روایات به این معنا زیاد استعمال شده است.

یکی از مصادیق این ولایت را ما شیعه‌ها معتقدیم که برادران اهل تسنن ما این مرتبه را این اندازه قبول ندارند. همان‌طور که می‌دانید اکثر اهل تسنن و شاید هم همه‌شان جز یک افراد شاذی، اکثر آن‌ها اهل‌بیت پیغمبر را به خاطر انتساب‌شان به پیغمبر اکرم دوست می‌دارند، علاوه بر این‌که پیغمبر اکرم سفارش خاصی درباره اهل‌بیت‌شان کرده بود؛ فرموده بود هر کس من را دوست بدارد آن‌ها را دوست می‌دارد، هر کس آن‌ها را دوست بدارد خدا را دوست می‌دارد؛ اما یک مرتبه‌ای از این ارتباط است که مخصوص ما شیعیان است و آن ارتباطی است که با پیغمبر اکرم برقرار می‌کنیم و بعد عین این ارتباط با جانشینان پیغمبر برقرار می‌شود و ما آن‌ها را در زندگی اجتماعی خودمان مؤثر قرار می‌دهیم یعنی فرمان‌شان را مطاع می‌دانیم و باید از آن‌ها اطاعت کنیم. این یک ارتباط خاص است. آن ولایتی که مخصوص شیعیان است این مرتبه از ولایت است و الا سایر مفاهیم ارتباط، کمابیش در سایر مسلمان‌ها و اهل تسنن به‌خصوص شافعی مذهب‌ها وجود دارد که همه ما کمابیش اطلاع داریم.

ولایت‌فقیه؛ پرتویی از ولایت الهی

مطلبی را که به‌عنوان آخرین عرایضم خدمت عزیزان تقدیم می‌کنم این است که طبق این فرهنگ، ما یک مرتبه از ولایت را برای خدا قائل هستیم؛ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا، بعد ولایت برای پیغمبر قائل هستیم، بعد از پیغمبر برای امام معصوم قائل هستیم. هرکدام از این سه مرتبه در واقع شعاع مرتبه بالاتری است و از یک نظر شبیه آینه‌های متحدالمرکز می‌ماند که نوری از خورشید در یک آینه‌ای می‌افتد و از این آینه به آینه دوم منتقل می‌شود و به همین ترتیب از آینه دوم به آینه سوم. این نوری که از خورشید می‌تابد محدود نیست و خیلی پرقدرت است. وقتی در آینه اول منعکس می‌شود طبعاً ضعیف‌تر می‌شود. وقتی از آینه اول به آینه دوم منتقل می‌شود باز کم‌رنگ‌تر می‌شود و ضعیف‌تر می‌شود. عین این ارتباط بین ولایت خدا با ولایت پیغمبر و امام معصوم هست. یک مرتبه دیگری برای آینه آخری است و آن آینه‌ای است که از امام معصوم در زمان غیبت به کسی می‌افتد که از همه به او نزدیک‌تر است و آن در زمان ما، امام خمینی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و امروز جانشین شایسته‌شان مقام معظم رهبری است که ولایتی که ایشان بر مسلمان‌‌ها دارند یک شعاع و انعکاسی است از آینه سوم به آینه چهارمی که ما امروز مستقیماً با آن مواجهیم. ولایت ایشان همان ولایت خداست منتها نورش چند مرتبه از چند آینه به آینه دیگری منعکس شده و تدریجاً کمرنگ شده تا رسیده به اینجا و الا یک باب دیگری نیست، همان است که هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی ما باید با این‌ها ارتباط برقرار کنیم تا به خدا نزدیک بشویم.

وجوب اطاعت از ولی‌فقیه در امور اجتماعی

آخرین جمله‌ اینکه همان‌طور که ولایت خدا اقتضا می‌کند که ما در تمام امورمان، تکویناً و تشریعاً تابع امر الهی و خاص خدا باشیم، در مرحله دوم بعد از این‌که خدا پیامبر را فرستاد رسالت الهی را از پیامبر دریافت کنیم و باز مطیع پیغمبر باشیم؛ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ،[4] در مرحله سوم وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ. این آینه سومی است که اوامر الهی باید در او منعکس بشود و اطاعت او بر ما واجب می‌شود. در زمانی که دسترسی به امام معصوم نداریم پرتویی از همین ولایت است که در رهبر اسلامی جامع‌الشرایط منعکس می‌شود و مرتبه‌ای از آن وجوب اطاعت در او هم ظاهر می‌شود. این مرتبه اطاعت مربوط به امور اجتماعی است. امور شخصی من و اینکه در خانه خودم چه کار کنم این ربطی به ولایت‌فقیه ندارد. ولایت‌فقیه به جهات اجتماعی‌ای مربوط می‌شود که هر جامعه‌ای برای حفظ وحدت و هویتش احتیاج به یک نقطه‌ای دارد که همه اوامر از آن جا صادر بشود، اختلافات به‌وسیله او حل بشود و باعث حفظ وحدت و هویت آن جامعه بشود.

امروز ما جامعه شیعه معتقدیم که نور ولایت الهی بعد از پیغمبر اکرم به امام معصوم، بعد از امام معصوم در زمان محرومیت از ولایت امام معصوم به‌وسیله کسی به ما منتقل می‌شود که از همه به امام معصوم شبیه‌تر است، هم دین را بهتر از دیگران می‌شناسد، هم تقوا و اطاعتش از خدا بیشتر از دیگران است، دلسوزتر از همه نسبت به مردم است، بیشتر به مردم مهربان است و هم شرایط اجتماعی و بین‌المللی را بهتر درک می‌کند و مصالح امت را بهتر می‌تواند تشخیص بدهد. چنین کسی مرتبه‌ای از ولایت خدا را خواهد داشت و اطاعت او در امور اجتماعی بر همه ما واجب است.

در پایان از خداوند متعال مسئلت می‌کنیم که دل‌های ما را بیش‌ازپیش به نور ایمان روشن بفرماید؛ بر معرفت و ولایت ما نسبت به خدا و اولیای خدا بیفزاید؛ توفیق انجام وظایف، اعم از فردی و خانوادگی و اجتماعی را به همه ما عنایت بفرماید؛ در ظهور ولی عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف تعجیل بفرماید؛ همه ما را از خدمتگزاران آن حضرت محسوب بفرماید.

وصلی‌الله علی محمد وآله‌ الطاهرین

 


[1]. ذاریات، 55.

[2]. توبه، 71.

[3]. بقره، 257.

[4]. نساء، 59.