بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1388/07/08 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در ادامه توضیحاتی كه در جلسات گذشته، در باره فرازهایی از حدیثی که نوف بکالی از امیرالمؤمنین ـصلوات الله علیهـ ؛ روایت کرده، به این بخش از فرمایش حضرت رسیدیم: الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ؛ شیعیان واقعی ما کسانی هستند که از ایشان امید خیر میرود، و از سوی دیگر مردم از شر ایشان در امان هستند.
این منش که انسان به فکر دیگران باشد و بخواهد خیری به دیگران برسد و همچنین خود را مواظف بداند که از ناحیه او شری به دیگران نرسد، روحیه خاصی است که فقط در اخلاق اسلامی مطرح نیست و حتی در بعضی از مکاتب اخلاقی گفته شده كه ؛ اساس ارزش اخلاقی «دیگرخواهی»، و ریشه ضد ارزشها «خودخواهی»؛ است. مبنای این نظریه این است كه اخلاق منحصر در روابط اجتماعی میشود؛ بر خلاف دیدگاه اسلامی كه در آن اخلاق شامل ارتباط فرد با خدا هم میشود.
از میان انواع رفتار و منش افراد در ارتباط با دیگران مواردی را هر انسان عاقلی ستایش میکند و در مقابل، مواردی را هم نمیپسندد. احسان به دیگران، دستگیری از فقرا، تعلیم جاهل، رسیدگی به محرومین، جود و بخشش، عفو و گذشت و در نهایت ایثار و فداکاری که اوج زیباییهای اخلاقی است، هر كس چنین رفتارهایی را ببیند، میپسندد و عامل آن را ستایش میکند. در مقابل، اگر كسی به دنبال این باشد که منافع دیگران را فدای خودش کند، همه، این كار او را تقبیح میكنند. بر اساس این استقراء ناقص در ارزشهای خوب و بد اخلاقی که در رفتارهای اجتماعی صورت گرفته، در بعضی از مکاتب اخلاقی این تئوری مطرح شده که اصل همه خوبیهای اخلاقی و اساس فضیلتها خیرخواهی برای دیگران و «دیگرخواهی»؛ است؛ عامل آن به هر دینی معتقد باشد، یا حتی اصلاً معتقد به خدا نباشد. و در مقابل، اساس همه رذیلتها، «خودخواهی»؛ و «خودمحوری»؛ است.
صاحبان این دیدگاه برای نظریه خود هیچ برهان و دلیل عقلی ندارند و تنها به این ادعا كه این مسأله امری وجدانی و بدیهی است، بسنده میكنند؛ همانند بسیاری دیگر از نظریات اخلاقی كه از فیلسوفان گذشته به ما منتقل شده و صاحبانش آنها را از سنخ قضایای جدلی و یا مثل آراء محموده میدانند؛ و همچنانكه در منطق گفته شده، اثبات چنین قضایایی كه در جدل و خطابه مورد استفاده قرار میگیرد، نیازی به برهان و استدلال عقلی ندارد. بلكه پذیرش عقلا و تأیید آنها كافی است.
ولی ما معتقدیم در اخلاق اسلامی با الهام گرفتن از کتاب و سنت میتوان برای همه نظریات اخلاقی برهان اقامه كرد؛ بر اساس این نظریه در فلسفه اخلاق اسلامی که اساس همه خوبیها قرب انسان به خدا، و اساس همه بدیها دور شدن او از خداست. اما چرا نزدیک شدن به خدا خوب است؟ چون کمال انسان در این است و کمال، مطلوب بالذات است. مطلوبیت كمال هم بدیهی است و نیاز به دلیل ندارد.
براین اساس هر امری كه به نوعی استقلالی را برای آدمی در برابر خدا ایجاد كند، باعث تنزل انسان میشود؛ و بر عکس، هر چه به انسان کمک کند كه از خودخواهی و خودپرستی (که با خداپرستی منافات دارد) دور شود و زمینه بندگی خدا را برای او فراهم كند، امری پسندیده و مطلوب است. مطلوبیت «دیگرخواهی»؛ هم از آن روست كه انسان را از خودخواهی و خودپرستی نجات میدهد.
خودپرستی غل و زنجیری است که دست و پای آدمی را میبندد، او را زمینگیر میکند، به اسفلالسافلین سوق میدهد و نمیگذارد انسان به سوی خدا حركت كند. اگر این بند از پای بشر باز شود، میتواند پرواز کند و به سوی خدا بالا رود. خیرخواهی برای دیگران از روی عواطف مرتبهای از فضیلت اخلاقی است؛ اما بالاتر از آن، این؛ است که چون خدا گفته، انسان خیرخواه دیگری باشد. این نیز مراتبی دارد. گاهی انگیزه انسان در اطاعت از خدا ترس از عذاب است؛ گاهی به طمع ثواب است؛ گاهی هم جلب محبت خداست و در برابر آن هیچ انتظاری ندارد. این اوج قله فضیلت و کمال است.
کسانی که خداوند از سر لطف چنین معرفت و محبت عاشقانهای را به آنها عطا كند، در اوج فضیلت هستند؛ كسانی كه از صمیم دل بگویند: إِلَهِی لَوْ... أَمَرْتَ بِی عَلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرَارِ... لَا خَرَجَ حُبُّكَ مِنْ قَلْبِی1؛ خدایا! اگر فرمان دهی که مرا به جهنم برند و بین من و خوبان جدایی بیندازی، محبت تو از قلب من بیرون نخواهد رفت. این مرتبه بالایی از اسلام و ایمان است که اهل بیت(ع) به آن دعوت کردهاند و ما باید سعی کنیم شباهتی به چنین كسانی پیدا كنیم؛ حد اقل در شبانه روز دو رکعت نماز را چون خدا دوست دارد اقامه كنیم و انتظار ثوابی نداشته باشیم.
خداوند در حدیث قدسی معروفی می فرماید: مَنْ أَحْدَثَ وَ لَمْ یَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ یُصَلِّ رَكْعَتَیْنِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّى رَكْعَتَیْنِ وَ دَعَانِی وَ لَمْ أُجِبْهُ... فَقَدْ جَفَوْتُه وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جافٍ2؛ اگر کسی احتیاج به وضو پیدا کند، ولی وضو نگیرد، بر من جفا کرده؛ و اگر وضو گرفت، ولی دو رکعت نماز نخواند، بر من جفا کرده؛ و اگر وضو گرفت و نماز خواند و دعا کرد، ولی من دعای او را مستجاب نکنم، من بر او جفا کردهام و من پرودگار جفاكاری نیستم. ما بندهایم و او پروردگار؛ و اگر بدانیم او كاری را دوست دارد، ولی آن را انجام ندهیم، این بیاعتنایی به او نیست؟ اگر ما خود را عادت بدهیم که همیشه با وضو باشیم و بعد از وضو دو رکعت نماز بخوانیم و پس از آن به درگاه خدا دعا کنیم، این حدیث ضمانت میکند که چنین دعایی مستجاب میشود.
اگر کسی چنین روحیهای پیدا کرد که کاری را انجام دهد که خدا میپسندد، میتواند ره صد سالة كمال را یک شبه بپیماید؛ و این کار خیلی مشکل نیست؛ فقط اندكی همت و معرفت میطللبد.
گفتیم كه ملاك ارزشمندی «دیگرخواهی»؛ از نظر اسلام با مكاتب دیگر متفاوت است. در سایر مكاتب هر چه را مردم بپسندند كاری خوب محسوب میشود. در کتابهای منطقی هم مدح و ذم عقلا به عنوان ملاك حسن و قبح معرفی شده است. اما اسلام کاری را خوب میداند كه خدا دوست دارد. بر اساس مبانی اسلامی ارزش گذشتها و فداكاریها و تمام کارهایی که انسان به نفع دیگران انجام میدهد یکسان نیست؛ بلكه میزان ارزش آنها بستگی به نیت فاعل آنها دارد. اگر كسی کاری را به این دلیل انجام داد كه عقلا آن را ستایش میکنند، ثوابش هم همین است که عقلا به او احترام بگذارند و به او «احسنت»؛ و «آفرین»؛ بگویند. اما اگر كاری برای خدا انجام شود، پاداش آن هم بر عهده خداست، با اختلاف مراتبی كه به آن اشاره شد.
وقتی حضرت امیر(ع) در مورد شیعه واقعی که در مکتب اهل بیت(ع) تربیت شده، میفرمایند: الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، روشن است كه خیری كه از چنین كسی انتظار میرود، خیری نیست که از یك کافر صادر میشود. ممکن است كافری هم اهل جود و کرم باشد و این ویژگی او فی حد نفسه كاری پسندیده محسوب شود؛ همچنانكه در باره حاتم طائی نقل شده كه کافر بوده و بهواسطه سخاوتش در آتش جهنم نمیسوزد. اما همت ما باید بالاتر باشد. ما باید ببینیم از اهلبیت(ع) چه آموختهایم و آنها از ما چه انتظاری دارند. آنها صرفاً از ما انجام کار خوب را نخواستهاند، آنگونه که یك كافر كار خوبی را انجام میدهد. اهلبیت(ع) از ما خواستهاند معرفت ما بیشتر از یك كافر باشد و کار را برای خدا انجام دهیم؛ چون او دوست دارد؛ نه از خوف عذاب یا به طمع ثواب.
بر چه اساسی امیرالمؤمنین(ع) در مورد شیعه خود میفرماید: الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ؟ چون میداند شیعه، خدا و اولیای خدا را دوست دارد و به خاطر این محبت و بدون چشمداشتی هر چه را خدا بخواهد، انجام میدهد.
هر کسی میتواند این مسأله را در زندگی خود تجربه کند كه اگر کسی را دوست بدارد، در برابر كاری که برای او انجام میدهد توقع پاداش یا خدمت متقابلی را ندارد. چون اگر چنین انتظاری را داشته باشد، در واقع معاملهای را انجام داده است. این، عشق، فداکاری، گذشت و فناء در معشوق است كه انسان كاری را به خاطر محبت و علاقه برای دوستش انجام دهد. اهلبیت(ع) پیروان خود را بهگونهای تربیت میکنند که هر چه خدا گفته، به خاطر محبت او انجام دهند. البته در این راه همه یکسان نیستند؛ اما ائمه(ع) خواستهاند شیعیان بدانند چنین مسیری هم وجود دارد تا در جهت آن حرکت کنند. همچنانكه رزمندگان ما در طول هشت سال دفاع مقدس در جبههها عاشقانه جانفشانی كردند، به این امید كه در لحظه شهادت جمال مبارك محبوب خود، حضرت سیدالشهداء(ع) را زیارت کنند. این، عشق است.
تصور كنید كه روزی توفیق شرفیابی به ؛ محضر مقام معظم رهبری ـدام ظله العالیـ ؛ نصیب شما شود و ایشان بفرمایند که دوست دارند شما كاری را انجام دهید. آیا برای اجابت خواسته ایشان سر از پا میشناسید؟ آیا از ایشان میپرسید كه در مقابل این خدمت چه پاداشی به من خواهید داد؟! اگر ولیعصر ـعجلالله تعالی فرجه الشریفـ كاری را از شما بخواهند، چه؟ او كه با همه عظمتش، بندهای از بندگان خداست. حال، اگر خدای متعال بفرماید من دوست دارم بنده من کاری را انجام دهد، کسی كه اندکی محبت خدا در دلش باشد، آیا از مزد و پاداش سؤال میكند؟ در وادی محبت جایی برای این حرفها باقی نمیماند. هر محبّی سر و جانش را فدای محبوب میكند. همت انسان باید خیلی كم باشد كه در برابر خواسته خدا مزدی طلب كند.
ما باید بکوشیم كه باور کنیم دستورات دین، خواسته خداست. البته او چون میدانسته كه همت ما ضعیف است، برای تشویق ما به انجام كارهای خوب وعده ثواب داده، و در مواردی كه ترک كاری برای ما ضرر جدی دارد، ؛ تهدید به عذاب هم کرده است. همه اینها از لطف اوست؛ تا ما از نتایج اعمال خود بهرهمند شویم. اما تربیتشدگان مکتب اهلبیت(ع) كه از چشمه معارف آن بزرگان سیراب شدهاند، هر کار خوبی که از دستشان بر آید، انجام میدهند و برای آنها تفاوتی ندارد كه ثمره آن نصیب مؤمن شود یا کافر. در بعضی از روایات دستور داده شده که احسان خود را منحصر به مؤمنین نكنید و بگذارید افراد فاسق هم از شما بهرهمند شوند3. مگر خدا برای انعامش به بندگان، مؤمن و كافر را از یكدیگر جدا كرده؟ البته در مقام دوران امر بین مؤمن و کافر، مؤمن مقدم است؛ همچنانكه ذرّیه پیامبر(ص) بر غیر ایشان مقدم هستند. اما اگر میسر باشد، باید به همه انسانها احسان كنیم؛ نه تنها همه انسانها، بلكه حتی حیوانات. چرا؟ چون خدا دوست دارد. کسی كه به این سطح از معرفت برسد، به دیگران هم ضرری نمیرساند. چون همه، آفریدگان خدا هستند.
لذا یكی از نشانههای شیعیان این است که دیگران به خیر ایشان امیدوار، و از شرشان در امان هستند.
1؛ . بحارالأنوار، ج 95، ص 87، باب 6، الأعمال و أدعیة مطلق لیالی شهر رمضان.
2؛ . وسائلالشیعة، ج 1، ص 382، باب 11.
3؛ . آیَةٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ مُسَجَّلَةٌ قُلْتُ مَا هِیَ قَالَ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ جَرَتْ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْكَافِرِ وَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ؛ وسائلالشیعة، ج 16، ص 306، باب استحباب مكافأة المعروف بمثله.