مرزهاى جاذبه و دافعه (مدارا و خشونت) در اسلام (1)

مرزهاى جاذبه و دافعه (مدارا و خشونت) در اسلام (1)

موضوعى كه پیشنهاد شده درباره آن بحث كنیم مرزهاى جاذبه و دافعه از دیدگاه اسلام است. براى ورود به به هر بحثى طبیعتاً ابتدا باید موضوع بحث روشن شود تا بعد به طرح مباحثى پیرامون آن موضوع بپردازیم. در این جا هم ابتدا باید ببینیم منظور از جاذبه و دافعه در اسلام چیست تا بعد نوبت به تعیین مرزهاى آن برسد.

توضیح مفاهیم «جاذبه و دافعه» و «اسلام»

همه ما با مفهوم جاذبه و دافعه آشنا هستیم و وقتى این اصطلاح را مى‌شنویم معمولاً ابتدا جذب و دفعى كه در طبیعیات و فیزیك مطرح است به ذهنمان مى‌آید، به ویژه براى امثال شما اساتید رشته هاى مهندسى، معمولاً قانون جاذبه عمومى نیوتن به ذهن مى‌آید. مصداق دافعه هم در علوم طبیعى، نیروى گریز از مركز یا دافعه‌اى است كه بین دو قطب هم نام مغناطیسى وجود دارد. اما این مفهوم وقتى وارد علوم انسانى و اجتماعى مى‌شود طبعاً تغییراتى در آن به وجود مى‌آید و دیگر جذب و دفع فیزیكى و مادى منظور نیست، بلكه به معناى جذب و دفع روانى و معنوى به كار مى‌رود؛ یعنى مثلاً انسان احساس مى‌كند یك عاملى او را به سوى خود مى‌كشد و میل دارد كه به او نزدیك شود و حتى اگر امكان داشته باشد با آن یكى گردیده و متحد شود، و یا بر عكس، مى‌بیند به برخى از چیزها و افراد مایل نیست نزدیك شود و وجود آنها به گونه‌اى است

كه دوست دارد از آنها فاصله بگیرد و مایه دورى او مى‌شوند. عامل جذب و دفع روحى و روانى، مى‌تواند یك شیئ مادى، یك شخص و یا یك عقیده و فكر باشد. گاهى منظره‌اى آن چنان زیباست كه بى اختیار شما را به طرف خود مى‌كشد و گر چه با جسمتان به آن نزدیك نمى‌شوید و سر جاى خودتان ایستاده اید، اما تمام توجه و حواس شما را به خود معطوف داشته و غرق تماشاى آن شده اید. گاهى هم صداى گوش خراش و یا منظره غیر قابل تحملى است كه انسان مى‌خواهد هر چه زودتر از آن دور شود.

جاذب بودن شخصیت یك فرد هم به این معناست كه غیر از ویژگى هاى جسمانى و ظاهرى، اخلاق و روحیات و صفاتى در او وجود دارد كه باعث تمایل دیگران به وى و جذب آنان مى‌گردد. افرادى كه رفتارى مؤدبانه و با نزاكت دارند و با گشاده رویى و مهر و محبت با دیگران برخورد مى‌كنند، در دل دیگران جا باز كرده و همه دوست دارند با آنان معاشرت نموده و به آنها نزدیك شوند. افراد بى ادب و بد اخلاق و خود خواه هم، شخصیتشان به گونه‌اى است كه دیگران را از خود دور كرده و باعث مى‌شود مردم از آنها فاصله بگیرند. البته وقتى بحث جاذبه و دافعه در مورد افراد و انسان ها مطرح مى‌شود، باید توجه داشته باشیم كه این مسأله تابع فرهنگ و ارزش هاست؛ یعنى ممكن است برخى ویژگى ها در یك جامعه و فرهنگ، از ارزش مثبت برخوردار باشد و همان ویژگى ها، در فرهنگ و جامعه‌اى دیگر، فاقد ارزش و یا حتى ضدّ ارزش محسوب شوند و بدیهى است كه فرد برخوردار از این ویژگى ها، در فرهنگ و جامعه اول، شخصیتى جاذب داشته و محبوب و مورد احترام است ولى در فرهنگ و جامعه دوم، فردى معمولى و یا حتى منفور خواهد بود. به هر حال، فقط خواستم تذكرى داده باشم كه جاذبه و دافعه شخصیت انسان، بسته به نظام ارزشى و فرهنگ حاكم بر یك جامعه، تفاوت مى‌كند. در هر صورت، این

مسأله خود نیاز به بحث مستقلى دارد كه فعلا در صدد آن نیستیم.

تا این جا با توضیحاتى كه دادیم مفهوم جاذبه و دافعه كه در عنوان بحث ما آمده، تا حدودى روشن شد، اما موضوع بحث ما جاذبه و دافعه در اسلام است، بنابراین باید منظورمان از «اسلام» را هم روشن كنیم. اسلام از نظر ما، مجموعه‌اى از باورها (عقاید)، ارزش ها و احكام است و هم مسائل اعتقادى، هم مسائل ارزشى و هم قوانین فردى و اجتماعى را شامل مى‌شود. وقتى مى‌گوییم اسلام چنین و چنان است، منظور از اسلام، مجموعه این باورها و ارزش ها و احكام است. در این بحث هم وقتى مى‌گوییم جاذبه و دافعه در اسلام، یعنى جاذبه و دافعه‌اى كه در اصول و مبانى اعتقادى، اصول و مبانى ارزشى و قوانین و مقررات اسلام وجود دارد. در بخش عقاید، جاذبه داشتن اسلام به این معنا است كه عقاید اسلامى، موافق فطرت حقیقت جوى انسان است؛ یعنى عقایدى است كه بر اساس حقایق هستى استوار است و چون فطرت انسان طالب حقیقت است، این عقاید با فطرت انسان سازگارى داشته و مى‌تواند براى او جاذبه داشته باشد. به هر حال، جاذبه و دافعه مربوط به عقاید اسلامى فعلا در این بحث مد نظر نیست و آن چه در این جا مهم تر است جاذبه و دافعه مربوط به ارزش ها و احكام اسلام، به ویژه جاذبه و دافعه مربوط به احكام تكلیفى و دستورى اسلام است و بیشتر مى‌خواهیم ببینیم آیا مجموعه ارزش ها و احكام اسلامى، براى انسان جاذبه دارد یا دافعه؟

آیا فرض دافعه در مورد اسلام ممكن است؟

ممكن است این سؤال به ذهن بیاید كه اگر مجموعه معارف اسلام، بر اساس فطرت انسان تنظیم شده پس طبیعتاً باید براى او جاذبه داشته باشد، چگونه مى‌توان دافعه براى آن تصور كرد؟

 

پاسخ این است كه: درست است كه انسان فطرتاً حقیقت جو، كمال خواه و زیبا طلب است اما یك سلسله امور غریزى و فطرى دیگر نیز در انسان وجود دارند كه در بسیارى از موارد، بین این امور مختلف فطرى و غریزى، تعارض ها و تزاحم هایى به وجود مى‌آید و یكى دیگرى را كنار مى‌زند. یا به عبارتى اگر، براى پرهیز از اشتباه و خلط بحث، خواسته هاى مادى و حیوانى انسان را غریزه و سایر خواسته هاى او را فطرت بنامیم، در بسیارى از موارد، بین غریزه و فطرت، عدم سازگارى به وجود مى‌آید. غریزه، تنها به اشباع و ارضاى خود مى‌اندیشد و عدالت و رحم و انصاف نمى‌شناسد. شكم گرسنه فقط نان را مى‌شناسد، حلال و حرام و خوب و بد و مال من و مال دیگرى برایش فرقى نمى‌كند، چه نان حلال به آن بدهند و چه نان حرام، سیر مى‌شود. طبیعتِ رفاه طلب انسان، به دنبال كسب پول و درآمد براى تأمین رفاه خویش است، این پول از راه منصفانه و عادلانه بدست بیاید یا غیر آن، برایش تفاوت ندارد. اما فطرت انسان، طالب انصاف و موافق عدالت و امانت است و از حق كشى و ظلم و خیانت بیزار است. على رغم این فطرت عدالت خواه و ظلم ستیز، گاهى واقعیت خارجى به گونه‌اى است كه ارضاى غرایز مادى و نیازهاى جسمانى و رسیدن به لذایذ حیوانى، جز از طریق ظلم و خیانت حاصل نمى‌شود. این جاست كه انسان اگر طالب كمال حقیقى و انسانى خویش باشد مجبور است از برخى لذت ها صرف نظر كند و بعضى چیزها را نخورد، نپوشد، نبیند، نشنود و خلاصه باید خود را محدود كند. اسلام هم كه مى‌خواهد انسان را به كمال حقیقى‌اش برساند طبیعتاً در این گونه موارد، جانب فطرت را گرفته و غرایز و برخوردارى از لذت هاى مادى را محدود نموده است. در این میان، كسانى كه مهار غرایز خود را در دست ندارند، یا به تعبیرى، هنوز حیوانیت در آنها غلبه دارد، طبیعى است كه برخى از احكام اسلام، براى آنان جاذبه نداشته و حتى

دافعه نیز داشته باشد. اسلام یك سلسله دستوراتى دارد كه هم موافق با فطرت و هم موافق با غریزه انسان است نظیر: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا؛1 بخورید و بیاشامید» و یا «كُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ؛2 از چیزهاى پاكیزه‌اى كه روزیتان كرده ایم بخورید.» این گونه دستورات، مشكلى براى افراد ندارد. اما وقتى بگوید شراب نخورید، گوشت خوك نخورید و...، این چنین دستوراتى براى همه جاذبه ندارد و هستند كسانى كه این احكام خوشایند آنها نیست.

نمونه‌اى تاریخى از دافعه احكام اسلام

در این جا بى مناسبت نیست به داستانى از تاریخ اسلام اشاره كنم. همان طور كه مى‌دانید در زمان پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نصاراى نجران آمدند و با آن حضرت بر سر عقاید خود در باب توحید، بحث و مناظره كردند و در بحث علمى شكست خوردند. اما على رغم این مسأله حاضر نشدند اسلام اختیار كنند. پیامبر، آنان را دعوت به مباهله كرد، آنان نیز پذیرفته و قرار شد مباهله كنند. وقتى پیامبر به اتفاق عزیزترین كسانش، یعنى حضرت فاطمه و على و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) براى مباهله تشریف آوردند، چشم علماى نصرانى كه به خمسه طیبه و چهره هاى نورانى آنان افتاد، گفتند كسى كه با این پنج نفر در بیفتد جز لعنت و خوارى دنیا و آخرت نصیبش نخواهد شد، لذا عقب نشینى كرده و حاضر به مباهله نشدند. اما باز هم على رغم آن كه هم در بحث علمى شكست خوردند و هم از مباهله عقب نشینى كردند، حاضر نشدند مسلمان شوند و گفتند مسیحى مى‌مانیم و جزیه مى‌دهیم. وقتى اصحاب از پیامبر سؤال كردند كه چرا اینها حاضر نشدند اسلام بیاورند، آن حضرت فرمودند به خاطر


1ـ اعراف / 31.

2ـ اعراف / 160.

عادت و علاقه‌اى كه به خوردن گوشت خوك و نوشیدن شراب داشتند و اسلام این دو را حرام كرده است.

این یك نمونه تاریخى است ازاین كه گروهى، على رغم ثابت شدن حقانیت اسلام براى ایشان، دافعه‌اى كه برخى احكام اسلام براى آنان داشت مانع آن شد كه به اسلام روى آورده، آن را بپذیرند؛ یعنى فطرت انسانى آنها با غرایز حیوانى ایشان اصطكاك پیدا كرد و آنان در این تعارض، غرایز حیوانى را ترجیح دادند. این مسأله، اختصاصى به نصاراى نجران ندارد، بلكه نسبت به همه كسانى كه هنوز تربیت الهى پیدا نكرده و مقهور غرایز و شهوت هاى حیوانى خویشند عمومیت دارد. احكام و دستوراتى كه به نوعى غرایز و علایق مادى انسان را محدود كند براى این طایفه دافعه دارد؛ و همان طور كه اشاره شد در اسلام چنین قوانینى وجود دارد. قانونى كه بگوید در تابستان چهل درجه، باید شانزده ساعت آب و غذا نخورى و روزه باشى، چندان با غرایز و تمایلات حیوانى انسان سازگارى ندارد و امرى دشوار مى‌نماید؛ به ویژه براى كسانى نظیر نانواها و مانند آنها كه مجبورند در كنار آتش سوزان نیز كار كنند. البته هستند كسانى كه على رغم كار در زیر آفتاب سوزان یا آتش پر حرارت، همین دستور را عاشقانه اجرا مى‌كنند و روزه مى‌گیرند، اما این قبیل افراد خود ساخته زیاد نیستند.

یا مثلاً قانونى مثل خمس، ممكن است براى بنده و شما كه شاید در یك سال هزار تومان هم خمس به اموالمان تعلق نگیرد، مشكلى نداشته باشد، اما كسى كه مى‌خواهد میلیون ها تومان خمس پرداخت كند، انصافاً كار سخت و دشوارى است. بسیارى از مردم در صدر اسلام، به خاطر فرمان زكات، اسلام را رها كرده و مقابل پیامبر ایستادند و هنگامى كه فرستاده پیامبر، براى اخذ مالیات از آنان مى‌رفت، مى‌گفتند پیامبر هم باج بگیر شده! ما به به كسى باج

نمى دهیم. این قانون براى آنها دافعه داشت و باعث مى‌شد از اسلام فاصله بگیرند و حتى به جنگ با خلیفه مسلمین برخیزند.

یا مثلاً اسلام دستور جنگ و جهاد مى‌دهد. طبیعى است كه در جنگ نان و حلوا خیر نمى‌كنند و احتمال كشته شدن، اسیر شدن، كور شدن، از دست دادن دست و پا و هزاران خطر دیگر وجود دارد و بسیارى از افراد حاضر به پذیرش این خطرها نیستند و در برابر فرمان جنگ و حضور در جبهه، مقاومت مى‌كنند. البته بسیجیانى نیز هستند كه براى حضور در جبهه سر از پا نمى‌شناسند و عاشقانه به استقبال همه این خطرها مى‌روند، ولى به هر حال نمى‌توان انكار كرد كه این حكم براى اكثریت مردم كه خود را این گونه نساخته اند، جاذبه‌اى ندارد و به هر بهانه‌اى از زیر آن شانه خالى كرده و فرار مى‌كنند.

بنابراین، پاسخ این سؤال كه آیا احكام و قوانین اسلام جاذبه دارد یا دافعه، این است كه براى نوع انسان ها و انسان هاى متعارف، برخى از دستورات اسلام جاذبه و برخى نیز دافعه دارد.

دستور اسلام نسبت به جاذبه و دافعه در رفتار

و اما این مسأله كه رفتار مسلمانان نسبت به یكدیگر و نیز نسبت به غیر مسلمانان چگونه باید باشد، پاسخش این است كه بناى اسلام بر ایجاد جاذبه است. اسلام مى‌خواهد افراد و جامعه را به كمال و سعادت برساند، بنابراین رفتار جامعه اسلامى باید به گونه‌اى باشد كه دیگرانى كه خارج از این جامعه هستند، به آن تمایل پیدا كرده و جذب آن بشوند تا بتوان اسلام را براى آنها تبیین نموده و هدایتشان كرد. اگر مردم از جامعه اسلامى و مركز اسلام فاصله بگیرند، نمى‌توان اسلام را براى آنان تبلیغ كرد و در نتیجه هدایت نمى‌شوند.

پس اصل این است كه مسلمانان به گونه‌اى رفتار كنند كه هم نسبت به یكدیگر جاذبه داشته باشند و روز به روز همبستگى و همدلى آنها بیشتر شود و هم نسبت به غیر مسلمانانى كه خارج از این مجموعه هستند جاذبه داشته باشند تا بتوانند آنان را هدایت كنند. البته گر چه اصل بر ایجاد جاذبه است اما این گونه هم نیست كه بگوییم به طور مطلق و در هر شرایطى باید چنین رفتارى داشته باشند، بلكه در برخى موارد نیز قطعاً باید از چاشنى دافعه استفاده كنند. براى توضیح این مطلب و اثبات آن، در فرصتى كه براى این جلسه باقى است مطالبى را عرض مى‌كنیم و ادامه آن را به جلسه آینده موكول مى‌نماییم.

نمونه هایى از رفتارهاى جاذبه دار اسلامى

ما در اسلام، تأكید فراوانى بر رعایت عدل و انصاف و احسان و خدمت به دیگران و شاد كردن آنان داریم. یكى از بزرگ ترین عبادات اسلامى این است كه انسان، دیگرى را شاد كند و اگر غم و اندوهى دارد به نحوى آن را بر طرف نماید. در برخى روایات، ثواب شاد كردن مؤمن و زدودن غم و اندوه او را بیشتر از سال ها عبادت ذكر كرده است؛ حتى اگر این عمل فقط در این حد باشد كه رفتارى محبت آمیز با او داشته و سخنى بگوید كه موجب امیدوارى و آرامش خاطر او گردد. براى اعمالى نظیر لبخند زدن به روى مؤمن، دست دادن با او، در آغوش گرفتن وى، به هنگام بیمارى از او عیادت كردن و در كارها به كمك او شتافتن، كه موجب ایجاد صمیمیت و جاذبه بین مسلمانان مى‌شود، ثواب هاى متعدد و بسیار زیادى در روایات اسلامى وارد شده است. اسلام حتى به این مقدار اكتفا نمى‌كند و بسیارى از این دستورات را حتى در مورد رفتار با غیر مسلمانان نیز توصیه و نسبت به آن تاكید اكید كرده است. اسلام مى‌گوید اگر كافرى همسایه شما شد یا با او هم سفر شدید، نسبت به شما حق پیدا مى‌كند. اگر با كافرى هم سفر شدید و به جایى رسیدید كه راهتان دو تا

مى شود و خواستید از هم جدا شوید، اسلام مى‌گوید آن هم سفر كافر این حق را به گردن شما دارد كه چند قدم همراه او بروید و او را مشایعت كنید و سپس از او جدا شده، به راه خود بروید. اسلام رعایت قسط و عدل را نسبت به هر كس، حتى كفار لازم دانسته و ظلم را مطلقاً مردود مى‌شمارد. فرد اگر كافر هم باشد شما حق ندارید به او ظلم كنید: «وَ لاَ یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئَانُ قَوْم عَلَى اَلاَّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى؛1 قطعاً نباید دشمنى با گروهى، شما را بر آن بدارد كه عدالت نكنید. عدالت ورزید كه آن به تقوا نزدیك تر است.» حتى بالاتر، رعایت عدل به تنهایى هم در مورد كفار كافى نیست، بلكه احسان هم، كه مرتبه‌اى بالاتر از عدل است، باید در كار باشد: «لاَ یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِیَارِكُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ؛2 خدا شما را از كسانى كه در [امر] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نكرده اند، باز نمى‌دارد كه به آنان نیكى كنید و با ایشان عدالت ورزید.» و حتى در مواردى، از این حد هم فراتر رفته و مى‌فرماید از محل مالیاتى كه مسلمانان به حكومت اسلامى پرداخت كرده اند، بخشى از آن را به كفار مرزنشین و كفارى كه در مجاورت سرزمین اسلام زندگى مى‌كنند، بدهید تا قلب هاى آنان را به اسلام متمایل كنید و جذب اسلام شوند.3 لازم هم نیست كه حتماً در اثر این كار مسلمان بشوند، بلكه همین مقدار كه دل هایشان نسبت به مسلمانان مهربان گردد و به آنان علاقه و محبت پیدا كنند، خوب است. این كار، كم كم زمینه ایجاد مى‌كند كه هر چه بیشتر به شما نزدیك تر شده و با شما انس بگیرند و رفتار و اعمال و زندگى شما را از نزدیك مشاهده كرده و صحبت هایتان را بشوند و چه بسا تحت تأثیر قرار گرفته و مسلمان شوند. در


1ـ مائده / 8.

2ـ ممتحنه / 8.

3ـ توبه / 60.

طول تاریخ، كم نبوده‌اند كفارى كه در اثر ارتباط با مسلمانان و شنیدن منطق اسلام و مشاهده منش و رفتار پیروان آن به اسلام گرویده اند. به هر حال، اینها نمونه هایى بود از دستورات و برنامه هایى كه اسلام براى جاذبه در نظر گرفته است.

آیا اسلام همواره سیاست جاذبه در رفتار را توصیه مى‌كند؟

نكته‌اى كه توجه به آن لازم است این است كه این سیاست ایجاد جاذبه كه به آن اشاره كردیم، چه نسبت به مسلمانان و چه نسبت به كفار، كلیت نداشته و در مواردى جاى خود را به سیاست اِعمال دافعه مى‌دهد. گاهى محبت و احسان نه تنها كمكى به رشد و تكامل روحى و هدایت فرد نمى‌كند بلكه بر عكس، سدّى در مقابل آن ایجاد مى‌نماید. انسان، گاه در اثر طغیان غرایز حیوانى و شهوت هاى مادى، یا تحت تأثیر عوامل اجتماعى و تربیت خانوادگى و نظایر آنها، خوى ستم گرى و ددمنشى و هرزگى پیدا مى‌كند و اگر جلوى او گرفته نشود، هم باعث مى‌شود خودش روز به روز بیشتر در منجلاب فساد و بدبختى فرو رفته و دنیا و آخرت خود را تباه نماید و هم موجب آزار و اذیت و تضییع حقوق دیگران مى‌شود. در این موارد، هم به صلاح خود فرد و هم به صلاح جامعه است كه او را گوشمالى داده و تنبیه كنند تا از فساد و تباهكارى باز ایستاده و به مسیر خیر و صلاح باز گردد؛ یعنى باطن این تنبیه، رحمت است و هم از انحراف و سقوط بیشتر خود او جلوگیرى مى‌كند و هم مانع انتقال فساد او به دیگران مى‌شود. البته ظاهر تنبیه، چه جریمه مالى باشد، چه شلاق، چه زندان و یا اعدام و سایر موارد، به هر حال موجب ناراحتى فرد و اسباب زحمت او مى‌شود و طبعاً كسى از آن خوشش نمى‌آید. به هر حال، اسلام مى‌گوید در شرایط خاصى رفتار شما باید خشونت آمیز بوده و دافعه داشته باشد و جاذبه در همه جا مطلوب نیست و توصیه نمى‌شود.

 

خلاصه بحث

تا این جا خلاصه بحث این شد كه اولا اصل تعریف جاذبه و دافعه در اسلام را بیان كردیم. همچنین گفتیم جاذبه و دافعه ممكن است مربوط به یك شیىء، یك شخص یا یك عقیده و فكر باشد. اسلام را هم گفتیم مجموعه‌اى از عقاید، ارزش ها و احكام است و جاذبه و دافعه در اسلام مى‌تواند مربوط به هر كدام از این سه حوزه باشد، و بعد بحث را بر روى جاذبه و دافعه مربوط به قوانین و احكام اسلام متمركز كردیم. در این قسمت گفتیم اسلام، هم احكامى دارد كه مطلوب افراد است و انسان ها نوعاً به آن گرایش دارند، و هم قوانینى دارد كه بسیارى از افراد تمایلى به آنها ندارند و بر ایشان دافعه دارد. عطر زدن، مسواك كردن، نظافت و پاكیزگى، خوش اخلاقى، صداقت، امانت، عدالت و احسان، از جمله چیزهایى هستند كه اسلام به آنها دستور داده و براى نوع افراد هم جاذبه دارد. روزه گرفتن، امر به جنگ و حضور در جبهه، پرداخت مالیات هایى نظیر خمس و زكات نیز از جمله مواردى هستند كه در زمره قوانین اسلام وجود دارند ولى افراد نوعاً میانه خوبى با آنها نداشته و برایشان دافعه دارد. در ادامه، به موضوع و سؤال اصلى بحث پرداختیم كه دستور اسلام به مسلمانان، در مورد برخورد با دیگران چیست؟ آیا مى‌گوید مسلمان ها همیشه باید رفتارشان با دیگران محبت آمیز بوده و به آنان لبخند بزنند و از اهرم جاذبه استفاده كنند یا در مواردى هم رفتار همراه با خشونت و دافعه را توصیه كرده است؟ با توضیحاتى كه دادیم، معلوم شد هر دو نوع رفتار در ضمن تعالیم اسلام توصیه شده و گر چه مواردى كه رفتار مسلمانان نسبت به دیگران باید ماهیت دفعى و خشونت آمیز داشته باشد بسیار كم هستند، اما به هر حال چنین مواردى وجود دارند. نمونه هایى از این موارد را ان شاء الله در جلسه آینده ذكر خواهیم كرد.