بسم الله الرحمن الرحيم
آنچه پيش رو داريد گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح يزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در شب 20 ماه مبارك رمضان 1427 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
هدف اصلى از بعثت همه انبيا و از جمله پيغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله اين است كه بشر را در راه رسيدن به هدف آفرينش كمك كنند. سعادت انسان، رسيدن به قرب الهى و مقامى است كه خداى متعال براى انسان مقدر فرموده كه جز از راه تلاش اختيارى در راه بندگى او حاصل نمیشود. سعادت انسان در دنيا و آخرت در گرو راهنماییهای انبيا است. خدماتى كه ديگران انجام میدهند نسبت به خدمات انبيا قابل مقايسه نيست. كمك انبيا يك كمك ضرورى و حياتى است اما کمکهای ديگران يك فضلهایی است كه اگر هم نبود، مانع نمیشد انسان به سعادت ابدى خودش نايل شود.
ممكن است كسى بگويد هدف خلقت، خداپرستى است و خيلى به سعادت دنيا كارى ندارد. چون كسانى در دنيا زندگى میکنند كه خدانشناس هستند و زندگى خوبى هم دارند. پس چطور میگویید سعادت دنيا و آخرت در گرو پيروى از انبيا است؟ از يك طرف میگویید انبيا باعث میشوند انسان، در دنيا هم سعادتمند باشد. معنايش اين است كه سعادت دنيا براى شما ارزشمند است از يك طرف نيز میبینیم، هم در قرآن و هم در روايات به دنيا با نظر تحقير نگاه شده است. اگر دنيا دوستداشتنی نيست و اهميتى ندارد پس اين ديگر چه منتى است كه بر سر انسانها میگذارید، كه اگر سعادت دنيا هم میخواهید بايد از انبيا پيروى كنيد؟ اين خواهناخواه زمينه تفكر انحرافى سكولاريسم را فراهم میکند اينكه از نظر انبيا دنيا اهميتى ندارد و دين فقط توجهش به آخرت است و دنيا را به خود مردم واگذار كرده. بنابراين تلاشهایی كه در دنيا انجام میگیرد در زمينه علم و اقتصاد و سياست، در زمينه حقوق، جنگ، صلح و مسائل ديگر كه همه مربوط به دنياست، كارى به دين ندارد. ابتدا شبهه را با عبارتى از نهجالبلاغه تقويت میکنم، آن وقت در مقام پاسخش برمیآییم.
خطبه 109 در وصف پيغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله میفرماید: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَام»1 پيغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله دنيا را بسيار تحقير كرد و كوچك شمرد، به دنيا اهانت كرد و خوار شمرد و دانست كه خدا، دنيا را در اختيار او نگذاشته و دنيا را براى ديگران گسترش داده است. اين حسن انتخاب از جانب خدا بوده زيرا خدا، براى دنيا ارزشى قائل نبود كه در اختيار دشمنان قرار داد (در روايتى داريم كه اگر خدا كمترين ارزشى براى دنيا قائل بود جرعه آبى به دشمنانش نمینوشانید) پيامبر دلش را از دنيا برگرداند و ياد دنيا را از خاطر خودش برد. دوست داشت كه حتى زینتهای دنيا جلوى چشمش نباشد. تا در اين مقام برنيايد كه از دنيا يك لباس فاخر و زينتى براى خودش انتخاب كند يا اميدى داشته باشد كه در دنيا اقامت دائم داشته باشد. با توجه به اين فراز، آنهایی كه اشکالتراشی يا مغالطه میکنند، میگویند: آخر ببينيد پيغمبر اصلاً اعتنايى به دنيا نداشت، آن وقت میآید قانون براى دنيا وضع كند؟ ما توقع داشته باشيم دين و پيغمبر امور دنیایمان را اصلاح كند؟ دين خيلى نظرش بلندتر است، نظرش به آخرت است. كارى به دنيا ندارد. پس كار دنيا را به خود ما واگذار كردند. خود ما بايد با عقل خودمان قانون را وضع و اجرا كنيم.
يك وقت است میگوییم اين چيز ارزش دارد، براى كسى كه از اين زاويه به آن نگاه میکند و اگر كسى از زاويه ديگرى نگاه كند، يك ارزش ديگرى پيدا میکند. اين مقدمه در ذهنتان باشد كه اين ارزشگذاریها از زواياى مختلف با نگرشهای مختلف تفاوت دارد. نكته ديگر اينكه ما ارزشگذاریهایی كه براى اشياء میکنیم معمولاً بهخاطر تأثير و فایدهای است كه براى رسيدن به يك چيز ديگرى دارد. مثلاً وقتى جنسى را میخریم و برايش ارزشى قائل هستيم در نظر میگیریم اين جنس چه فایدهای دارد: يا از آن لذت میبریم يا شكممان را سير كند يا فايده معنوى از آن میبریم. اين ارزشها همه ارزشهاى ابزارى است و وسیلهای است براى رسيدن به يك چيز ديگر. بعضى میگویند ما میخوریم براى اينكه كِيف كنيم و سير شويم ديگر به بعدش فكر نمیکنند. اگر كسانى كمى عاقلتر باشند میگویند: آخر سير بشويم كه چه؟ آنچه نهايتاً اكثر مردم به آن میرسند اين است كه اين باعث اين میشود زنده بمانيم، خود زندگى يك مقصد اصيل براى ماست. البته آن زندگى كه توأم با لذت و خوشى باشد نه اينكه دائماً درد بكشيم؛ اما كسانى هستند كه از اين بالاتر فكر میکنند. میگویند: ما اصلاً عمر و زندگى را براى چه میخواهیم؟ میگویند: میخواهیم زنده باشيم تا كارهاى خوب كنيم. خدمت كنيم به خلق خدا و عبادت كنيم، براى اينكه در آخرت به ما بهشت بدهند. حيات ابدى داشته باشيم. وقتى هم به زندگى ابدى رسيدند، ديگر نمیشود گفت: سعادت ابدى براى چه میخواهید؟! آن كه ابدى است، ديگر بعدش چيزى نيست و هميشه هست؛ اما كسانى هستند كه كلاسشان از اين هم بالاتر است. میگویند ما آنجا را میخواهیم چون جايى است كه خدا میپسندد. اگر میگفت دنيا بهتر است، من دنيا را میخواستم. حتى اگر میگفت من جهنم را دوست دارم، جهنم را ترجيح میدادم. امام زينالعابدينعلیهالسلام میفرماید (به اين مضمون) خدايا! اگر رضاى تو در اين است كه هفتاد بار كشته شوم، من رضاى تو را ترجيح میدهم. پس ما يك چيزى را هدف اصلى قرار میدهیم و بقيه چيزها مقدمه است. كار میکنیم تا پول دربیاوریم. مدرك میگیریم تا كار پيدا كنيم. هر كدام ارزشش براى يك چيز ديگر، مقدمه است. نهايتاً بايد به يك ارزش ذاتى برسيم.
مردم بهطورکلی دو دسته هستند، دستهای هدف اصلیشان در همين دنياست يعنى هر چه تلاش میکنند نهايتاً میخواهند نتیجهاش را همين جا ببرند. شكم سير، زندگى راحت، خانه مجلل، زن زيبا، اتومبيل لوكس، بعد از اینها به هيچ چيز فكر نمیکنند. طبعاً اگر به اینچنین كسى بگويند خدا اين چيزها را گفته، میگوید: خُب، گفته براى خودش گفته است. روز قيامتى هست، بهشتى، جهنمى میگوید باشد، ما كارى به اين كارها نداريم. ما اهل فكر نيستيم، ما اهل عمليم! ذهنش تماماً مشغول همين لذتهای دنياست. اين میشود دنياطلبی.
دسته ديگر يا فطرت بيدارى دارند يا در اثر تعاليم انبيا و يا مربيان صالح به اين فكر افتادهاند كه راستى بعد از اين دنيا خبر ديگرى هم هست. ممكن است يك چيزى باشد كه لذتش از اینها بيشتر باشد. به فكر افتادند و بعد تحقيق كردند و باور كردند يك چيزهايى هست كه يك لحظهاش به عمر صد ساله اين دنيا میارزد. از يكى از بزرگان كه معتقدم اين را چشيده، شنيدم میگفت: اگر سلاطين عالم میدانستند نماز چه لذتى میتواند براى انسان ايجاد كند، دست از سلطنتشان میکشیدند و میرفتند اين نماز را ياد میگرفتند. تازه اين لذتى است كه در اين دنيا براى انسان پيدا میشود. آنهایی كه در كمال لطف الهى الیالابد مستاند «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُور»2 چگونه است؟ البته آيا اشيايى كه در اين عالم هست، اين خوردنیها و نوشیدنیها، فوايدى میتواند داشته باشد؟ يكى از فایدههایی كه دارد اين است كه انسان همه اینها را در راه بندگى خدا و اطاعت خدا استفاده كند.
اميرالمؤمنينعلیهالسلام به آن كسى كه مذمت دنيا میکرد فرمود: تو چه میگویی؟! دنيا تجارتخانه اولياى خداست3. اگر اینگونه نگاه كنيم با اينكه عمر دنيا فوقش 100 سال هست، اما میتواند ارزش بینهایت داشته باشد، چرا؟ براى اينكه با همين عمر محدود، سعادت بینهایت كسب میشود. ارزش هر چيزى به نتیجهاش است. از اين لحاظ بايد مواظب بود انسان، يك لحظهاش را هم مفت از دست ندهد. خيلى ارزش دارد. از اين ديدگاه، دنيا هيچ عيبى ندارد. بسيار هم زيباست «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ»4 اما يك وقت است كسانى به اين نعمتهای دنيا آنچنان فريفته میشوند كه ديگر به ماوراى دنيا نمیاندیشند. اصلاً يادشان میرود كه چيز ديگرى هم هست يا نيست. اگر فكر و باور هم كردند، آنچنان غفلت میکنند كه انگار نمیدانند. براى چنين افرادى، «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ»5 ابزارى است كه انسان را از حقايق اصيل و از هدف اصلى بازمیدارد. مثل اينكه يك كسى قلمى خريده كه با آن چيز بنويسد اما همهاش سعى میکند آن را تزيين و گردگيرى كند. شما اتومبيل را بيا از طلا و جواهرات ديگر بساز و تزيين كن اين تأثيرى در اتومبيل بودن ندارد. اتومبيل ارزشش به اين است كه انسان را خوب ببرد و سالم به مقصد برساند. تو كه اينجا ایستادهای! اين حماقت است، اين غرور است. اين غرور، نه آن غرورى است كه ما در فارسى میگوییم اين غرور يعنى فريب خوردن. امّا انسان عاقل، ارزش دنيا را درك كرده و ارزش آخرت را هم میداند؛ اما در مقام مقايسه ارزش دنيا چقدر است؟ اگر كسى خيال كند معنىِ «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»6 اين است كه دو تا شهر هست، يكى اسمش دنياست و ديگرى آخرت يك خانه خوب همين جا داشته باشى، يك خانه خوب هم آنجا و به همان اندازهای كه براى آخرتش كار میکند براى اين هم كار كند اين قضاوت به نظر شما چه جور قضاوتى است؟ قضاوت نادرستى است براى اينكه در اين خانه حداكثر 100 سال و در سراى آخرت بینهایت زندگى میکنید. آن كجا و اين كجا؟ خب، هر دو تايش هم خوب، شما كار خوب میکنید، گناه نمیکنید، خرابش هم نمیکنید، اما ارزش مساوى برايش قائل میشوید؟ آن يكى است اين هم يكى؟ اين نادانى است.
«وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى»7 هم كميّتش و هم كيفيتش قابل مقايسه با دنيا نيست. همه لذات دنيا را جمع كنيد به اندازه يك لحظه لذتى كه اولياء خدا در بهشت دارند نمیرسد. روايت میفرماید: شربتهایی كه به اهل بهشت میدهند اگر يك قطرهاش در دنيا بيفتد، تمام دنيا معطر میشود و همه مبلهها از بين میرود و اگر يك قطره از زقوم جهنم در دنيا بيفتد هر موجود زندهای از بوى تعفن آن هلاك میشود. از نظر كميّت مكانى «جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»8 گستره بهشتى كه به هر كسى میدهند به اندازه گستره همه آسمانها و زمين ست. زمانش هم زمان بینهایت «خالِدِينَ فِيها أَبَداً»9 هر عددى بنويسى هر چه دلت میخواهد كنارش صفر بگذار، باز تمام نمیشود. اين دو تا را میشود با هم مقايسه كرد؟ آن وقت انسان از آخرت صرفنظر كند و بگويد حالا يك نان و پنيرى به ما میدهند از صدقه سر يك كسى شفاعتمان میکنند بالاخره ما را يك جايى در طويله بهشت جايمان میدهند، از آن طرف تمام همّش را صرف آباد كردن زندگى دنيايش كند! چطور همه اینها براى شما ارزش دارد؟ با اينكه اینها چند سالى بيشتر برايت دوام نمیآورد. آنچه كه هميشه بناست بماند، برايت هيچ ارزشى ندارد؟ اينجاست كه پيغمبر ارزش اين دو را درك میکند. میبیند نامتناهى در مقابل متناهى قابل مقايسه نيست. نمیشود گفت دنيا چند ميليونيم آخرت میارزد. اصلاً نسبتى ندارد. به اندازه يك قطرهای در مقابل يك اقيانوس؟ نسبت دنيا و آخرت از نسبت يك قطره آب نسبت به اقيانوس كبير كمتر است براى اينكه هر دوتايش محدود است. نسبت بين دو متناهى است اما اين نسبت بين متناهى و نامتناهى است، نسبتى ندارند.
مؤمن واقعى از دنيا حداكثر استفاده را میبرد. آن عبادتى كه میکند، دارد از نعمتهای دنيا استفاده میکند. از چشم و گوش و دست و پايش، از بدنش، مگر اینها دنيا نيست؟ او میداند از دنيا چه جور استفاده كند، چگونه فريب دنيا را نخورد، دل به آن نبندد و جورى نباشد كه دنيا او را از آخرت غافل كند «لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّه».10 اگر لذتى هم از دنيا میبرد آنچنان است كه براى آخرتش نتيجه داشته باشد. از الطاف الهى اين كه خدا اوليائش را در همين دنيا هم از لذتهای دنيا محروم نكرده میگوید اگر به اين لذتهایتان اینگونه جهت دهيد، ثواب آخرتى هم دارد. نمیگوید لذتهای دنيا را فراموش كنيد. میگوید اگر حركت خداپسندى انجام دادى يا غمى را از دل مؤمن برداشتى، هم براى خودت لذت دارد و هم خدا آنچنان پاداشى به تو میدهد كه نتوانى حساب كنى. اینجور نيست كه انسان وقتى میخواهد خدايى بشود بايد از همه لذتهای دنيا صرفنظر كند. بايد لذتها را بهگونهای جهت داد كه در جهت سعادت آخرت قرار بگيرد؛ اما براى اينكه به دنيا دل نبندى، به لذتهای آن، كمتر توجه كن. مبادا به غفلت دچار شوى.
حالا دين آمده كه دنياى ما را سامان بدهد يا نه؟ اگر دنيا سامان پيدا نكند كه آخرتى نخواهد بود. سامان گرفتن دنيا قانون میخواهد. از خوردنیها، آشامیدنیها گرفته تا اداره مملكت تا روابط بینالملل. همه اینها قانون میخواهد. اگر طورى تنظيم شد كه موجب سعادت آخرت براى خودت و براى همه انسانهاى ديگر شود، خدا میپسندد و بهترين استفادهای است كه از دنيا میکنی؛ اما اگر بهگونهای تنظيم شد كه به آخرت خودت يا ديگران لطمه بزنى، اين همان دنياطلبى است «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيد»11 آنهایی كه دنياطلب هستند ارادهشان در دنيا منحصر شده «إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْي»12 «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْي»13 اگر كسانى اینجوری شدند خدا نتيجه كارهايشان را در اين دنيا به آنها میدهد. زحمتهایی كه میکشند، نتيجه دنیویاش را میبرند. اميرالمؤمنينعلیهالسلام تعبير زيبايى در نهجالبلاغه دارد میفرماید: بعضیها هستند كه «يبصرون بالدنيا»، بعضى هم هستند كه «يبصرون الى الدنيا» گروهى دنيا را ابزار بينش قرار میدهند. برخى هم نگاهشان را به خود دنيا متمركز میکنند. بهعنوانمثال اگر عينك به چشمم نباشد، درست نمیبینم، اين عينك را وسيله قرار میدهم براى ديدنِ بهتر؛ اما يك وقت عينك را برمیدارم و به خود عينك نگاه میکنم. وقتى نگاه به عينك میکنم چيز ديگر نمیبینم «مَنْ أَبْصَرَ اِلَى الدُّنْيا أَعْمَتْهُ»14 اگر نظرت را به دنيا متمركز كنى دنيا كورت میکند. انسان بايد نگاهش را به دنيا نگاه ابزارى كند از دنيا عبرت بگيرد زیباییهای آفرینندهاش را ببيند و در مقابل عظمت او سر بر خاك گذارد. دنيا گذرگاه است.
1. نهجالبلاغه، خطبه 109، ص 162.
2. انسان، 21.
3. ر.ك: نهجالبلاغه، حكمت 131، ص 492.
4. سجده، 7.
5. آلعمران، 185.
6. بقره، 202.
7. اعلى، 17.
8. آلعمران، 133.
9. نساء، 57.
10. نور، 37.
11. اسراء، 18.
12. مؤمنون، 37.
13. نجم، 29.
14. نهجالبلاغه، خطبه 82، ص 106.