بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهاى از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1387/07/03 مطابق با شب بیست و چهارم ماه مبارک رمضان 1429 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ إِذَا كَانَ لَكَ فِی كُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ لَیَالِی شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ یُعْتِقُهَا عَفْوُكَ، أَوْ یَهَبُهَا صَفْحُكَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْكَ الرِّقَابِ، وَ اجْعَلْنَا لِشَهْرِنَا مِنْ خَیْرِ أَهْلٍ وَ أَصْحَابٍ.»
مضمون این فراز از دعا آن است كه با توجه به آزاد شدن عدهای از آتش جهنم، در هر شب از شبهای ماه مبارك رمضان، با عنایت خدا ما نیز از كسانی باشیم كه در این ماه از آتش جهنم آزاد شده و از بهترین اصحاب و اهل این ماه قرار بگیریم. در بین مسلمانان این عقیده مشهور است كه در هر شب ماه مبارك رمضان خدا عدهای از گناهكاران را میآمرزد و آنها را از آتش جهنم نجات میدهد. اساس این باور، روایاتی از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است كه از سوی علمای سنّی و شیعه با اسناد مختلف و بیانات متقارب نقل شده است که فرمودند: در هر شب ماه رمضان خدای متعال فرشتهای را میفرستد و ندا میدهد «هَلْ مِنْ تَائِبٍ، هَلْ مِنْ سَائِلٍ، هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ»1؛ آیا درخواست كنندهای هست؟ آیا توبه كنندهای هست؟ آیا استغفار كنندهای هست؟ كسانی كه به ندای این فرشته پاسخ بدهند، خدا دعای آنان را مستجاب نموده و استغفار آنان را پذیرفته و گناهان آنها را میآمرزد. تا شب پایانی ماه رمضان که به اندازه همه كسانی كه در طول این ماه آمرزیده شدهاند، گناهكاران دیگری را نیز میآمرزد. روایات دیگری همچون این روایت از پیغمبر اكرم(ص) بسیار نقل شده است. بر همین اساس در این دعا گفته میشود خدایا! اگر در شبهای ماه رمضان قرار است كسانی را از آتش جهنم نجات بدهی، ما را نیز از آنان قرار بده.
تعبیری كه در دعا آمده این است كه «رِقَابٌ یُعْتِقُهَا عَفْوُكَ» اگر در این شبها رقبه و زنجیرهایی بر گردن ما باشد، عفو تو آنها را آزاد میكند «عتق رقبه» در مورد آزاد كردن كسی كه اسیر است، به كار میرود. در تعابیر قرآنی، كلمه «رقبه» یا جمع آن «رقاب» به معنی «برده» است «فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ»2؛ یعنی آزاد كردن یك برده مؤمن. در آیه شریفه «فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ»3؛ «فك رقبه» به معنی آزاد كردن برده است. آزاد كردن نیز با دو تعبیر معروف است كه در قرآن و ادعیه و روایاتی از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، نقل شده است. یكی تعبیر «عتق» و «عتاق» است؛ و دیگری تعبیر «فكّ» و «فكاك»، «فكّ رقبه». یا «فَكاك رَقَبَتی مِن النّار» در دعاهایی كه در ماه رمضان، دعای ابوحمزه، دعای جوشن كبیر و سایر دعاها كه گفته میشود، تعبیر «فكّ رقبه» یا «ما را از آتش جهنم آزاد كن» در روایات فراوان آمده است.
اصل كلمه «رقبه» به معنای گردن و «عُنُق» است، ولی از باب «تسمیة الشی باسم اشرف اعضائه» به برده «رقبه» گفته شده است. در گذشته بردهها را با طناب میبستند؛ تا نتوانند فرار كنند. شاید مناسبت اینكه به برده «رقبه» گفته شده است، برای این بوده كه گردن؛ بردگان را با طناب میبستند. البته در ادبیات نمیشود تحقیق علمی و عقلی جدی داشت. مهم آن است كه انسان بفهمد، دقیقا این تعبیر در چه موردی به كار رفته و منظور چیست. بعضی؛ نیز «رقبه» را واحد شمارش بردهها میدانند. واحد شمارش شتر «نفر» است. همان تعبیری كه درباره انسان به كار میرود واحد شمارش گاو و گوسفند «رأس» است. در مورد برده نیز گفتهاند «رقبه» حكم «رأس» و «نفر» و واحد شمارش را دارد. وقتی میخواهند بگویند چند برده، میگویند، چند «رقبه». در مجموع، «رقبه» یعنی كسی كه حكم برده را داشته و در چنگال فرد دیگری اسیر و گرفتار بوده و مهار او در دست انسان دیگری است.
پس میتوان از كلمه «عتق رقبه»، «فك رقبه» و«فَكاك رَقَبَتی مِن النّار» در دعاهای این ماه فهمید كه انسان، به ویژه انسان گناهكار، اسیر جهنم و آتش شده و آتش عذاب بر او تسلط پیدا میكند. از همین رو زمانی كه از خدا آمرزش گناهان را میخواهیم، میگوییم «گردن ما را از آتش جهنم خلاص كن» یعنی ما را از بردگی جهنم بیرون آور تا از عذاب آزاد شویم. این تعبیر در قرآن نیز آمده است. «جهنم «محیط» به كافرین است»4؛ این معنا فهمیده میشود كه آدم گنهكار، اسیر جهنم و در اختیار آتش است. به گونهای كه نمیتواند از عذاب فرار كند. تنها راه نجات از حلقه آتش عذاب جهنم، آمرزش الهی و لطف و رحمت اوست. آنچه مورد قضا و قدر حتمی الهی است، آن است كه همه انسانها، حتی مؤمنین، وارد جهنم میشوند. تعبیر آیه شریفه این است «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّ وارِدُها كانَ عَلی رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا»5؛ منظور از «ورود» در این آیه چیست؟ آیا مؤمنین نیز در جایی كه آتش شعله كشیده، وارد میشوند؟ بعضی از مفسرین میگویند: منظور از «ورود»، «دخول» نیست. در عربی بین «ورود» و «دخول» فرق است. «دخول» در مقابل «خروج» است. اگر چیزی وارد و داخل ظرفی بشود، میگویند «دخول». ولی «ورود» اعم از این است. در داستان حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام قرآن میفرماید: «وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ»6؛ حضرت موسی زمانی كه از مصر به سوی مدین، فرار كرد در بیرون شهر به جایی كه مردم از آن آب میكشیدند و به گوسفندان آب میدادند رسید. قرآن در این داستان میفرماید: «وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ» موسی وارد آب مدین شد. در اینجا منظور این نیست كه درون آب رفت. بلكه به این معناست كه موسی در محلی كه آب وجود داشت و در حوزه؛ و فضایی كه جای آب برداشتن بود، وارد شد. اگر قرآن فرموده بود «دَخلَ ماءَ مَدْیَنَ» یعنی موسی داخل آب رفته بود. در مرثیهها نیز میگویند كه حضرت اباالفضل (ع) وارد شریعه شدند. شریعه در كنار رود فرات، جایی است كه آب برمیداشتند. «وارد» شریعه شدند به این معنا نیست كه حضرت اباالفضل (ع) در آب رفتند.
بر همین اساس وقتی خداوند در این آیه میفرماید: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّ وارِدُها» منظور آن نیست كه همه مردم، حتی مؤمنین و انبیاء در آتش جهنم داخل میشوند، بلكه در فضای جهنم و محیطی كه شعلههای آتش وجود دارد، وارد میشوند. برخی از مفسرین دیگر گفتهاند این ورود به معنی اشراف بر موضوع است. چرا كه قرآن پس از آن میفرماید «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» كسی كه در معرض گرفتاری است میشود گفت او را ؛ «نجات» دادند. اگر انسان از روی پل و معبری كه بر روی رودخانه، پرتگاه یا دریا قرار دارد، بگذرد میگویند وارد رودخانه یا پرتگاه یا دریا شد. چرا كه زیر پای او دریاست. به كسی كه از روی پل عبور میكند، میگویند «وَرَد البحر». یك احتمال این است كه صراط چون پلی است كه روی جهنم كشیده شده، و همه باید از آن عبور كنند، بر همین اساس گفته شده كه همه به نحوی وارد محیط جهنم میشوند. البته در این ورود كسانی كه ظالم هستند در جهنم سقوط میكنند «وَ نَذَرُ الظّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» اما كسانی كه اهل گناه و اهل معصیت نیستند، نجات پیدا كرده و از صراط میگذرند.
این احتمال، یك تأویل عرفانی است كه برای این آیه ذكر كردهاند. البته باید توجه داشت تأویل به معنای نفی معنای ظاهری نیست. از دیدگاه اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، تأویلی صحیح است كه با حفظ ظاهر قرآن و تفسیر ظاهری، با معنای باطنی مورد تأیید اهل بیت(ع)، تطبیق داشته باشد. تأویل آن نیست كه هر كسی به دلخواه خود تأویلی برای آیه قرآن ارایه كند. این شبیه تفسیر به رأی است. اگر كسی در تأویل فكر كند كه وقتی تأویلی برای آیه ذكر میشود دیگر ظاهر آیه مراد نیست، این نیز غلط است. قطعاً ظاهر آیه مراد است. سیره اهل بیت(ع) بر آن بوده كه برای آیات قرآن تفسیر ظاهری ارایه فرموده و با استدلال تفسیر قرآن به قرآن میكردند؛ «القران یفسر بعضه بعضا» ولی گاهی ؛ خود اهل بیت(ع) برای بعضی آیات تأویلاتی ذكر میكردند، اگر در روایات به نقل صحیح معتبر از اهل بیت(ع)، مطالبی نقل شده باشد، «علی الرأس و العین» مورد قبول است. اما ؛ اگر كسانی به خیال خود با ذوق و سلیقه خود معنا و تأویلی برای آیه ارایه كنند، مردود و خطرناك است. امروز یكی از راههای دشمنان اسلام جهت سوء استفاده از اسلام آن است كه برای آیات معانی تأویلی و هرمنوتیك ذكر كرده و قرآن را از اعتبار انداخته و سرانجام میگویند، دیگر نمیشود به ظاهر قرآن استناد كرد. اگر روایت معتبری برای تأویل آیه وجود داشته باشد، قابل قبول است، در غیر این صورت فقط در حد یك احتمال میشود به آن نگاه كرد.
این كه گفتهاند جهنم باطن دنیاست منظور این است که ما ظاهری را در این عالم میبینیم. لذایذ، خوشی و ؛ زرق و برقهایی كه وجود دارد هر كدام جاذبههایی برای ما دارد. قرآن میگوید: «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»7؛ اینها شما را فریب ندهد. از خود قرآن نیز در بعضی از موارد فهمیده میشود، چیزهایی كه ما آنها را خیلی زیبا و شیرین و جذاب تصور میكنیم، در باطن آتش سوزنده است «إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»8؛ مضمون آیه این است كه كسانی كه مال یتیمان را به ناحق میخورند، در درون خود آتش وارد میكنند.
كسانی كه بصیرت و چشمهای باطنبین دارند، میبینند كه انسان دارد آتش میخورد. كسانی بودهاند كه میدیدند اشخاص در حال غذا خوردن به جای غذا چرك و خون میخورد، و یا اینكه به نشان آنها داده شده بود كه وقتی غذا را فشردند از آن خون میچكیده است. وقتی در روایت چنین چیزی آمده و در قرآن نیز اشاره میشود «إِنَّما یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً» لزومی ندارد آن را تكذیب كنیم. البته اگر بخواهیم استناد به اسلام و قرآن و اهل بیت بدهیم، ؛ باید برای آن دلیل معتبر داشته باشیم؛ اما اگر در جایی در این زمینه مطلبی گفته شد به این معنا نیست كه حتما باید آنرا تكذیب كرد. وقتی میگویند سند یك روایتی ضعیف است، به این معنا نیست كه حتما دروغ است. آیا اگر كسی دروغگو بوده و یا عدالت او ثابت نشده باشد، هر سخن دیگری بگوید دروغ است؟ وقتی میگویند این روایت ضعیف است، و راوی آن كذّاب بوده به این معنی این نیست كه قطعا دروغ است، بلکه یعنی به آن نمیشود اعتماد كرد؛ شاید دروغ گفته؛ شاید هم راست گفته است. این است كه حتی روایت ضعیف را نیز انسان نباید بگوید كه قطعا دروغ است؛ مگر شاهدی بر كذب بودن آن وجود داشته باشد.
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه در بعضی جلسات شبهای پنج شنبه و جمعه بعضی از روایات مشكل بحار را میخواندند و تفسیر نموده و توضیح میدادند. گاهی به روایتی میرسیدند كه شواهد ضعف فراوان داشت، متن روایت منسجم نبود یا مطالب با ظواهر قرآن سازگار نبود. ایشان به نقاط ضعف روایت اشاره میكردند كه به عنوان مثال مخالف ظاهر فلان آیه یا مخالف فلان روایت است. سند آن نیز اعتباری ندارد. با این حال در پایان سخنان خود میگفتند: «نردّ علمه الی اهله». انسانهای والایی همچون مرحوم علامه طباطبایی (ره) این گونه با احتیاط با مسأله برخورد میکردند چرا كه از خدا میترسند كه شاید فردای قیامت بازخواست شوند كه از كجا میدانستی دروغ است؟ اینكه راوی آن انسانی بوده كه وثوق آن ثابت نشده دلیلی بر دروغ بودن روایت نمیشود. برای همین بود كه مرحوم علامه پس از نقد و بررسی و گرفتن اشكالات متعدد از روایت در پایان سخن میفرمودند: «نردّ علمه الی اهله».
مفسرین که تأویل را برای بعضی از آیات پذیرفتهاند، تأویلی است كه با ظاهر آیه منافات نداشته باشد. تأویل در مورد آیه مذکور این است كه دنیایی كه ما به این زیبایی میبینیم، باطنی دارد. شاهد آن نیز این است كه در بعضی آیات گفته شده باطن غذای لذیذ و شیرین، آتش است. بسیاری از بزرگانی كه اهل مكاشفه و شهود هستند نیز آنرا تأیید نموده و بعضی از امور را دیدهاند مثل بعضی غذاها كه باطن آن خون و كثافت بوده است. بر همین اساس میشود گفت كه باطن این عالم با توجه به این ظواهر فریبنده، جهنم است و همینهاست كه انسان را به جهنم میكشاند.
وقتی انسان درگیر جاذبهها شد در جهنم میافتد، از همین رو آیه «إِنْ مِنْكُمْ إِلاّ وارِدُها» به این معناست كه همه وارد این دنیا میشوند و جاذبه دنیا در آنها اثر نموده و آنها را به جهنم میكشاند. اما بعضی خود را از جهنم و از این جاذبهها خلاص میكنند مثل كسانی كه خود را از جاذبه زمین آزاد میكنند و در فضا تحت تأثیر جاذبه زمین نیستند، آنها نیز از جاذبه جهنم خود را خلاص میكنند و خود را در پناه لطف خدا قرار میدهند. آنان آزادند و در فضای بهشت قرار میگیرند. ولی دیگران كم و بیش به آن مبتلا میشوند و گاهی دامن آنان آتش گرفته و دست و پای آنان میسوزد. گاهی نیز خدای نكرده همه وجودشان میسوزد. پس «إِنْ مِنْكُمْ إِلاّ وارِدُها» میتواند اشاره باشد به اینكه همه در این دنیا گرفتار میشوند و تحت تأثیر جاذبههای سوزان و جهنمی آن واقع میشوند؛ ولی كسانی كه «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی»9؛ هستند، از این جاذبههای كاذب نجات پیدا میكنند؛ كسانی كه «نَذَرُ الظّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» هستند و به خود ظلم و ستم میكنند و دل به زرد و سرخهای این عالم میبندند، و با همه وجود در آتش میافتند. از دیدگاه فرهنگ اسلامی انسانها یا در همین دنیا كه باطنش جهنم است، یا در روز قیامت در هنگام عبور از روی پل صراط، وارد جهنم میشوند. مؤمنان با سرعت تمام از روی پل عبور میكنند و گناهكاران در قعر آتش جهنم كه در زیر پل صراط قرار دارد، سقوط میكنند. با برداشت و فهمی كه از تعابیر قرآن میشود هر كسی كم یا زیاد در مسیر گرفتار شدن در آتش جهنم قرار دارد. اگر كسانی گرفتار این آتش شده باشند باید آنها را نجات داد. اگر كسانی نیز هنوز بر روی این فضا پرواز میكنند و از روی صراط در حال عبور و در معرض سقوط هستند، باید دست آنان را گرفته و نجات داد. مؤمن وقتی خود را در همچون فضایی ببیند كه در معرض سقوط در آتش است، باید به خدای متعال التجاء كند كه خدایا مرا نجات بده. معصومین نیز گناهی متناسب با مقام خود دارند.
حضرت امام(ره) در كتاب كشف اسرار فرمودهاند: یك چیزهایی لازمه زندگی این عالم است. اگر كسی مریض و پای او شكسته است و شما به دیدن او میروید، او نمیتواند پای خود را جمع كند. آن شخص احساس شرمندگی میكند. میگوید: مرا ببخشید كه نمیتوانم پایم را جمع كنم چرا كه پایم شكسته است! پیداست كه او معذور است؛ اما پیش خود شرمنده است، كه چرا در مقابل شخص محترمی پای او دراز باشد. هر كس در این عالم آفریده میشود و میآید و زندگی میكند، نمیتواند حق بندگی خدا را آن گونه که باید به جا بیاورد. ناچار حالاتی خواهد داشت وكارهایی انجام خواهد داد، كه لازمه زنده بودن او یا زنده ماندن نوع و نسل اوست. خدا نیز راضی است و كسی را مؤاخذه نمیكند كه چرا غذا خوردی؟ یا چرا قضای حاجت كردی؟ وِلی خود شخص اگر نسبت به مقام الهی معرفت داشته باشد، پیش خود شرمنده است و میگوید ببخشید! ببخشید! در روایت معروفی از پیغمبر اكرم(ص) نقل شده است: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی كُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً»10؛ من فضای قلبم تیره و غبارآلود میشود، و برای همین در روز هفتاد بار استغفار میكنم. لازمه این زندگی و معاشرت با اشخاص و توجه به گفت و شنودها و گناهها و آلودگیها، دل و ذهن انسان را تیره و تار میكند. انسانهایی همچون امیرالمؤمنین(ع) و پیغمبر اكرم(ص) همیشه نمیتوانند آنگونه باشند كه در محراب عبادت بودند. با مردم سخن گفته و بحث میكنند. گاهی به این بزرگواران ناسزا گفته و بی احترامی میكنند. آنها را باید تحمل كنند تا تربیت شوند. لازمه زندگی در این عالم ابتلا به كارهایی است كه مناسب شأن عبودیت در پیشگاه الهی نیست. و این بزرگواران همین مسائل را برای خود گناه میشمارند و از آنها استغفار میکنند.
مهمترین خواسته برای انسانی كه قرار است از خدا چیزی بخواهد، این است كه آتش جهنم خاموش شده و از این آتش نجات بیابد. تا وقتی انسان میسوزد، نوبت آن نیست كه آب و غذا بخورد و با حور العین همنشینی داشته باشد. نخست باید آتش خاموش بشود، و از آتش نجات پیدا بكند. در بسیاری از روایات وارد شده كه گفتهاند اگر دعای مستجابی داشته باشیم، باید چه دعایی بكنیم؟ گفتند نجات از آتش. در فرازی از مناجات شعبانیه علی بن ابی طالب (ع) میفرمایند: خدایا من حاجتی از تو میخواهم كه اگر آنرا به من ندهی، هر آنچه غیر آن بدهی، سودی ندارد «وَ هی فَكاكُ رَقَبَتی مِنَ النّار» اگر انسان در باغ بهشت در حال سوختن در آتش باشد، چه فایدهای دارد؟
رهایی انسان از آتش جهنم در ادبیات دینی جایگاه مهمی دارد بر همین اساس در بیشتر دعاها این مطلب تكرار شده است: «أَعْتِقْ رَقَبَتی مِن النّار» «أَنْ تُعْتِقَ رَقَبَتی مِن النّار» ؛ «أَنْ تَفُكَّ رَقَبَتی مِن النّار؛ فَكاكُ رَقَبَتی مِن النّار» گردن مرا از آتش آزاد كن! اعتقاد بر این این است كه وقتی انسان گناه میكند آتش بر او مسلط میشود. این بلایی است، كه خود انسان بر جان میخرد.
درباره «فكاك رقبه» یا «عتق رقبه» در دعاها و مناجاتها تأكید شده است. باید توجه داشته باشیم كه آنچه در دعا مطرح میكنیم واقعاً از خدا میخواهیم و معرفت و شرایط روحی اهل مناجات را داریم یا اینكه تنها به قرائت آن اكتفا كردهایم. اگر كسی همچون بزرگان دین و اولیاء دعا و مناجات داشته باشد، باید به او تبریك گفت. در غیر این صورت همچون مؤذن شهر حِمص كه میگفت: به قول مسلمین «اشهد ان لا اله الا اللّه» ما نیز برای دعا خواندن، میگوییم خدایا بندگان برگزیده تو چنین دعا كردهاند. وقتی دعای كمیل میخوانیم میگوییم خدایا علی (ع) این گونه میگفت. آیا ما نیز میتوانیم بگوییم «فَهَبْنی صَبَرْتُ عَلی عَذابِكَ فَكَیْفِ أَصْبِرُ عَلی فِراقِكَ؟» ما آیا فراق خدا را میدانیم چیست؟ میدانیم چقدر سخت است؟ در درون خود باید بگوییم كه خدایا علی این گونه فرموده است. عقل ما به آن نمیرسد!
علاوه بر ان باید در دعا همت عالی نیز داشت. یكی از سخنرانان در پایان سخنان خود دعا میكرد: خدایا از خلقت حضرت آدم تا پایان جهان هرچه به بندگان خوب خود دادی به ما نیز عنایت فرما. این نشانه همت بلند و ؛ معرفت به رحمت واسعه الهی است. با اجابت این دعا از خدا چیزی كم نخواهد شد. اگر خدا همه آن چه به همه بندگان خوب خود، در طول تاریخ داده است، به یك نفر بدهد، از خزانه؛ الهی كم نمیشود.
كلام و سخن انواعی دارد. مقتضای هر مقام یك نوع تكلم و سخن گفتن است. در مقام بحث و استدلال و اثبات حجت باید روش كلام، عقلی و فلسفی باشد. در قرآن نیز در محل بحث عقلی، خداوند اقامه برهان میكند. اینكه عالم خدایی دارد و همه چیز در اختیار اوست و هیچ كسی از خودش چیزی ندارد. اینها نیازمند براهین و استدلال است. در كتابهای فلسفه و كلام نیز این گونه استدلالها برای براهین نقل شده است. یك نوع دیگر كلام، كلام جدلی است؛ یعنی سخنگو در مقام اثبات برهانی نیست. بلكه میخواهد فرد را در بحث مغلوب كند. میگوید تو باید براساس مبانی خودت این را بپذیری. قرآن از این نوع سخن گفتن نیز دارد. این نیز یك نوع سخن گفتن است. اعرابی كه از داشتن دختر شرم داشتند، «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِیمٌ * یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ»11؛ وقتی به كسی خبر میدادند كه خانم تو دختری زاییده، چهره او سیاه میشد و از مردم فرار میكرد از خجالت به میان مردم نمیآمد. خدا به چنین مردمی میگوید شما كه دختر را این گونه میدانید پس چرا برای خدا دختر قائل هستید؟! آنها میگفتند ملائكه دختران خدا هستند «أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ12، أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی»13؛ خدا میگوید: شما پسر داشته باشید و من دختر داشته باشم؟ ؛ «تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی»14؛ عجب تقسیم ناعادلانهای است! این یعنی محكوم كردن طرف بر اساس منطق خود او. این استدلال و برهان نیست. این یك سبك سخن گفتن خاص در مقام احتجاج است كه به آن «مجادله» میگویند برای آنكه به كسی بفمانند كه اشتباه میكرده، با او به شیوه «جدل» سخن میگویند، تا بفهمد مبنای عقیده او غلط است.
انواع دیگری از سخن گفتن؛ نیز وجود دارد. یكی از سخن گفتنها سخن در مقام مناجات است، که گاهی در مقام «استرحام» است؛ یعنی انسان برای آنكه از رحمت خدا بیشتر بهرهمند بشود، با خدا به گونهای سخن بگوید كه خدا را بر سر لطف بیاورد، و رحمت خدا فوران كند. این گونه تعبیرات در دعاها، نظیر دعای كمیل آمده است «من كه در مقابل یك بلای ساده دنیا تحمل ندارم، و درد اندكی را نمیتوانم تحمل كنم؛ آن وقت چگونه آتشی را كه خشم تو آن را افروخته، میتوانم تحمل كنم؟» این سخن برای «استرحام» است. اگر این بحث استدلالی بود، خدا جواب میدهد كه ای انسان! تو زمانی كه گناه میكردی، میخواستی به فكر عذاب باشی. ما چند بار به تو گفتیم، كه گناه نتیجهای جز آتش ندارد! این سخن استدلالی است. اما در مقام مناجات این گونه بحث كردن، مناسب نیست. در دعا باید به گونهای سخن گفت كه خدا بر سر رحم بیاید، به حسب تصورات ما. خدا نیز دوست دارد كه بنده این گونه با حالت تضرع و خشوع صحبت كند. چرا كه همه دعا و عبادات برای این است تا بنده، بندگی و بیچارگی خود را درك كند. این است كه انسان را بالا میبرد.
در مقام مناجات گاهی لحن سخن، لحن «ناز» و «دلال» است. میگوید خدایا اگر مرا به جهنم بیافكنی به اهل جهنم میگویم كه من خدا را دوست داشتم، و او ؛ دوست خود را در جهنم افكند. گویا در این فراز خدا را تهدید میكند. در اینجا دعا كننده، انتظار دارد كه خدا بگوید: هرگز این كار را نكن. اگر این كار را انجام ندهی تو را به جهنم نمیبرم! هر كدام از این انواع سخنها مقام مناسب خود را دارد. نباید گفت كه دعاها برهانی نیست و مغالطه است. نوع كلام در دعا، كلام دیگری است.
حكمت خدا بر این است تا كسانی مریض و كسانی فقیر و كسانی گرفتار باشند. این جهان، عالم امتحان است. با این حال در دعا میگوییم: «الّلهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقیر؛ الّلهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جائِع، الّلهُمَّ أشْفِ كُلَّ مَریض» وقتی از خدا میخواهیم كه مشكل همه بیماران و فقیران را حل نماید برای آن است كه میخواهیم بگوییم احساس من این است كه خیر همه را میخواهم. من نسبت به هیچكس نظر بد ندارم. خدایا به من عاطفهای دادی كه خیر همه انسانها را بخواهم. همه اینها مشروط به مصلحت توست. ولی آن چه به من، به عنوان بندهای كه عاطفه انسانی و خدادوست را به او دادی مربوط است، آن است كه برای همه خیر بخواهیم. ما میگوییم خدایا ما را از آتش جهنم نجات بده، و در هر شب كه كسانی را نجات میدهی، ما را نیز از زمره آنها قرار بده، این دعا به این معنا نیست كه هر شب خدا با قرعهكشی عدهای را از جهنم نجات میدهد، كار خدا بیحكمت نیست. این بدان معناست كه ماه رمضان را وسیلهای قرار داده تا در هر شب، عدهای تنبه پیدا كرده و توبه نموده و امید بیشتری به خدا پیدا كنند و تضرع و زاری و اعمال خیر انجام دهند تا به بركت اعمال نیك خود مستحق نجات از آتش شوند.
1. منلایحضرهالفقیه، ج 2، ص 96، باب «فضل شهر رمضان و ثواب صیامه».
2. نساء / 92.
3. بلد / 13-14.
4. توبه / 49؛ إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْكافِرِینَ.
5. مریم / 71-72.
6. قصص / 23.
7. لقمان / 33.
8. نساء / 10.
9. انبیاء / 101.
10. مستدركالوسائل، ج 5، ص 320، باب «استحباب الاستغفار فی كل یوم».
11. نحل / 58-59.
12. صافات / 153.
13. نجم / 21.
14. نجم / 22.