بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
فرارسیدن ایام مبارک دهه فجر را به همه علاقهمندان به اسلام و نظام اسلامی تبریک و تهنیت عرض میکنیم. از خداوند متعال درخواست میکنیم که همواره فکر و دل و روح ما را در مسیری که به رضا و قرب او میانجامد هدایت کند، توفیق قدردانی از این نعمت عظیم الهی را به همه ما مرحمت بفرماید و این نعمت را تا ظهور ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف برای ما و برای همه جهانیان پایدار بدارد.
بیتردید، بزرگترین نعمت الهی برای انسان، بعد از نعمت حیات و عقل كه نعمتی مقدماتی هستند، نعمت وحی و نبوت است. خداوند متعال بر انسان منت نهاد و به گروهی از بندگان شایسته خود، آنچه موجب سعادت آدمیان بود را وحی فرمود و آنان را مكلف ساخت كه با تمام توان، محتوای این وحی را به سایرین برسانند. آنچه مایه سعادت دنیا و آخرت انسانهاست، در گرو عمل به همین دستورات است و سرپیچی از آنها، هم بدبختی دنیا و هم عذاب ابدی را در پی خواهد داشت.
از همان آغاز خلقت انسان، جریان دیگری هم در دستگاه خلقت پیشبینی شده بود و آن، جریانی بود كه ابلیس، نقطه آغازین و سرمنشأ آن بود. از یکی از فرمایشات حضرت علیعلیهالسلام در نهجالبلاغه میتوان به ماهیت و عملکرد ابلیس پیبرد: فَاعْتَبِروا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِیسَ، إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهِیدَ، وَكَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة، لاَ یُدْرَى أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الاْخِرَةِ، عَنْ كِبْرِ سَاعَة وَاحِدَة؛[1] پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمال فراوان و کوششهای مداوم او را با تکبر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نیست که از سالهای دنیا یا آخرت است اما با ساعتی تکبر همه را نابود کرد. براساس این بیان، خداوند متعال شش هزار سال قبل از آفرینش حضرت آدمعلی نبینا و آله و علیه السلام، ابلیس را خلق نمود و او در این مدت طولانی، به عبادت خداوند مشغول بود بهگونهای که این اشتغال به عبادت، او را در سلك فرشتگان درآورده بود و چهبسا فرشتگان هم تصور میكردند که او نیز فرشتهای همانند خود آنان است. البته این شش هزار سال نیز فراتر از سالهایی است که هماینک تصور میشود، به طوری که مشخص نمیشود که آیا مراد از این شش هزار سال، سالهای دنیوی است و یا سالهای اخروی مد نظر بوده است. لذا این احتمال وجود دارد که هر سال از این شش هزار سال، خود با هزار سال دنیوی برابر باشد که در این صورت ابلیس شش میلیون سال به عبادت خداوند مشغول بوده است.
تاکنون هیچ انسانی وجود نداشته که تا این حد از عمر طولانی برخوردار باشد. حتی حضرت نوحعلی نبینا و آله و علیه السلام که از عمر طولانی برخوردار بوده است، طبق مستندات موجود، عمری فراتر از سه هزار سال نداشته است و حتی برخی عمر ایشان را از این مقدار نیز کمتر میدانند. در هر صورت، پس از سپری شدن شش هزار سال از عمر ابلیس که به عبادت خداوند گذشت، سخن از آزمایش او به میان آمد و آن آزمایش با آفرینش حضرت آدم موضوع پیدا كرد. بعد از اینكه خداوند اراده فرمود تا حضرت آدم را خلیفه خود در زمین قرار دهد، به فرشتگان امر کرد تا در برابر حضرت آدم به خاك افتند. در اینجا بود که ابلیس از اطاعت امر خداوند سر باز زد و گفت: أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ؛[2] من از او بهترم؛ من را از آتش و او را از گل آفریدی. از همین جا بود که حساب ابلیس از سایر فرشتگان جدا شد و همان کسی که هزاران سال به عبادت خداوند پرداخته بود، قسم یاد کرد که تمام انسانها را، به جز کسانی که برای خدا خالص شدهاند، به گمراهی بکشاند؛ قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛[3] گفت پروردگارا! به سبب آنكه من را گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان میآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالصت را.
اگر قبل از تمام شدن شش هزار سال، کسی ابلیس و عملکرد او را میدید، هرگز تصور نمیکرد و حتی احتمال آن را نیز در ذهن خطور نمیداد که آن كسی که 5999 سال جز عبادت خداوند كاری انجام نداده است، در هنگام امر خداوند به سجده در برابر حضرت آدم، از این دستور سرپیچی نماید و تغییر مسیر دهد. البته این امر در نظام تکوین براساس حکمت و محاسبه از سوی خداوند بوده است و چنین نبوده است که خداوند، به طور ناگهانی در مقابل یك عمل پیشبینینشده قرار گرفته باشد. خداوند متعال از همان ابتدا از باطن این موجود اطلاع داشت و نیز علم داشت که او، روزی، این باطن خود را بروز خواهد داد.
ناگفته نماند که در اینجا مباحث مختلفی مطرح شده است و به این شبهه نیز پاسخ داده شده است که چرا خداوند، علیرغم تمایل به هدایت بندگانش، چنین موجودی را آفرید و یا از همان ابتدا راه نفوذ او را به درون انسانها گشود تا او بتواند آنان را به گمراهی بکشاند. جواب اجمالی این شبهه این است که تكامل انسان در گرو انتخاب آزادانه اوست و این انتخاب آزادانه وقتی فراهم خواهد شد که حداقل دو مسیر در پیش روی انسان قرار داده شود و انسان یکی از این دو مسیر را که هر دو نیز برای او جاذبه و کشش دارد، برگزیند.
اگر بنا بر این باشد که انسان تنها به سمت خیر گرایش داشته باشد و تمام كسانی هم كه با او معاشرت دارند، فقط یك راه خوب را به او نشان دهند و دیگر سخنی از بدی و راه انحرافی در میان نباشد، در آن صورت سخن از انتخاب آگاهانه، بیمعنا خواهد بود. برای برقراری تعادل، باید از یک سو، عواملی انسانها را به سمت خیر دعوت نماید و از سوی دیگر نیز، ضروری است که عواملی او را به سمت شر سوق دهد. در این صورت، انسان قادر خواهد بود که یکی از این دو مسیر را برای خود برگزیند و لذا میتوان او را موجودی مختار و انتخابگر نامید. در یک مسیر، ملائکه و انبیای الهی حضور دارند تا انسان را به سمت خیر رهنمون سازند. آنان برای انسانها طلب غفران مینمایند و دست به دعا برمیدارند؛ الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ؛[4] كسانی كه عرش [خدا] را حمل میكنند و آنها كه پیرامون آن هستند، به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و به او ایمان دارند و برای كسانی كه گرویدهاند طلب آمرزش میكنند؛ پروردگارا! رحمت و دانش [تو بر] هر چیز احاطه دارد، كسانی را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كردهاند، ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاهدار! بنابراین، در فطرت انسان، هم گرایش به خیر و هم زمینه شر وجود دارد، لیکن باید در این میان عامل تقویتکنندهای نیز وجود داشته باشد؛ همچنان که ملائکه و انبیای الهی، تقویتکننده جهت خیر در انسان هستند و شیاطین نیز بهعنوان تقویتکننده جهت شر وجود دارند، زیرا وجود تقویتکنندهای در جهت شر نیز برای ایجاد تعادل ضرورت دارد.
زمانی که ابلیس تصمیم به گمراهی انسانها گرفت، از دو عامل برای رسیدن به این هدف خود استفاده کرد؛ در آن هنگام که تنها حضرت آدم و حوا و ابلیس در این عرصه دنیوی حضور داشتند، ابلیس آگاه بود که تا روز قیامت، بر اثر توارث و تناسل، افراد زیادی پا به جهان هستی خواهند گذاشت و لذا قسم یاد کرد که تمام آنها را به انحراف خواهد کشید. اگر جهان هستی به همان سه تن خلاصه میشد، ابلیس هیچ گاه برای دستیابی به هدف خود نیازی به اعوان و انصار نداشت. هماینک که جمعیت جهان به میلیاردها تن رسیده است و افراد بشر که در زمانهای مختلف و در بخشهای مختلف این جهان پا به عرصه وجود گذاشتهاند رو به تزاید نهادهاند، ابلیس قادر به گمراه ساختن تمام آنان نیست و از این رو نیازمند یارانی است که او را در گمراه ساختن انسانها یاری بخشند.
دو دسته اعوان و انصار را میتوان برای ابلیس برشمرد؛ دستهای از آنها شیاطینی هستند که از جنس خود ابلیس هستند و از دار و دسته او به شمار میروند؛ إِنَّهُ یَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ؛[5] در حقیقت او و قبیلهاش شما را از آنجا كه آنها را نمیبینید، میبینند. اینها همان کسانی هستند که در فرهنگ قرآنی بهعنوان شیاطین جن شناخته میشوند؛ اما دسته دیگری که به یاری ابلیس میشتابند، دستپروردههای او در میان خود انسانها هستند. در بسیاری از مواقع، این شاگردان ابلیس، از شیاطین جن مؤثرترند و در جهت رسیدن شیطان به اهداف خود کمك بیشتری به او میكنند. لذا در قرآن ابتدا از شیاطین انس یاد شده است و سپس شیاطین جن ذکر گردیده است؛ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛[6] و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای انس و جن برگماشتیم.
بنابراین انسان با دو دسته از شیاطین روبرو است که در رأس آنها یک فرمانده پرقدرت و باتجربه به نام ابلیس قرار دارد؛ همان کسی که شش هزار سال تا زمان حضرت آدم و هزاران سال از آن زمان تاکنون، در گمراه ساختن انسانها تجربه آموخته است و قدرت خود را به اوج رسانده است و هر چه زمان هم میگذرد بر یاران و تجربه او افزوده میشود، به طوری که میتوان ادعا نمود که در حال حاضر، ابلیس از تمام زمانهای پیشین، باتجربهتر و از تعداد یاران بیشتری برای گمراه ساختن انسانها برخوردار است.
برخی از کسانی که با جنها در ارتباط هستند و مطالعاتی در این زمینه دارند، نقل میکنند که برخی از همان جنهایی که در غدیر حاضر بودند و هماینک نیز وجود دارند، در زمینه مذهب و اعتقاد خود مورد سؤال قرار گرفتند. آنان پاسخ دادند که ما جنیان نیز دارای مذاهب و ادیان مختلفی همچون یهودی و مسیحی هستیم ولی هیچ یک سنی مذهب نیستیم، بلکه تمام مسلمانان جن، شیعه هستند. وقتی از آن جن سؤال میشود که چرا کسی از جنیان سنی نیست، پاسخ داد که هنوز همان كسانی كه در جریان غدیر حضور داشتهاند، زندهاند و شهادت میدهند كه پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله، حضرت علیعلیهالسلام را بهعنوان جانشین و وصی خود برگزید. از سوی دیگر، ما جنیان انگیزهای برای رد این واقعیت تاریخی نداریم؛ چرا که آن کسانی که به این مقام علیعلیهالسلام اعتراض میورزند، از آدمیان هستند که میتوانند خلافت را غصب نمایند، لیکن هیچ یک از آدمیان نمیپذیرند که یکی از جنیان امام آنها باشد و چون ما درصدد نیستیم تا خلافت را در دست گیریم، لذا انگیزهای هم برای مخالفت با ولایت علی بن ابیطالب نداریم.
قابل ذکر است که قرآن کریم نیز پذیرفته است که جنیان دارای مذاهب متعددی هستند، به طوری که بر اساس برخی از آیات، در میان آنها کسانی وجود داشتند که به حضرت موسیعلی نبینا و آله و علیه السلام ایمان داشتند.[7]
مطلب فوق، اشارهای مقدماتی برای پی بردن به این نکته بود که نباید تصور نمود که عقل انسان به همراه هدایت انبیای الهی، برای پیمودن مسیر درست کفایت میکند و به صرف حکم عقل و خواندن برگی از کتب انبیا میتوان به تمام حقیقت پی برد؛ بلکه به قدری عوامل اغواکننده وجود دارد که گاهی بسیاری از اشخاص بافراست و زیرک نیز گمراه میشوند.
با در نظر گرفتن این مسأله میتوان بسیاری از مسایل به وجود آمده از زمان پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله تاکنون را تحلیل کرد. برخی از مسایل تاریخی در بدو نظر برای انسان بهصورت معمایی پیچیده به چشم میآید و با نگاه سطحی نمیتوان از آن گذشت. بهعنوان نمونه، حضرت محمدصلیاللهعلیهوآله پس از مبعوث شدن به پیامبری، در مكه، اقوام و خویشان خود را دعوت به اسلام نمود. در این میان، دو طایفه قریش و بنیامیه که به نحوی از خویشاوندان آن حضرت نیز به شمار میرفتند، به آزار و اذیت حضرت پرداختند و مزاحمتهای فراوانی را ایجاد نمودند. این آزار و اذیتها بهقدری بود که حتی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ؛[8] هیچ پیامبری همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفته است؛ اما علیرغم تمام این آزار و اذیتها، آن حضرت با نشان دادن روی خوش و تحمل شدائد، توانست نظر عدهای را به سوی خود جلب کند و آنان را به سمت اسلام بکشاند؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ؛[9] پس به [بركت] رحمت الهی با آنان نرمخو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراكنده میشدند.
با تلاشهای مستمر پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و مهاجرت به مدینه، زمینه برای تشکیل دولت اسلامی فراهم گردید، بهگونهای که در اواخر عمر آن حضرت، قسمت عمده جزیرةالعرب به اسلام گرویدند و کفار از رسیدن به اهداف خود مأیوس گردیدند و درواقع، اسلام بیمه گردید: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ؛[10] امروز كسانی كه كافر شدهاند، از [كارشكنی در] دین شما نومید گردیدهاند، پس از ایشان مترسید و از من بترسید.
در دوران 23 سالهای كه پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله عهدهدار امر رسالت بودهاند، كسانی وجود داشتند که از همان ابتدا به آن حضرت ایمان آوردند. در سه سال اولیه بعثت پیامبرصلیاللهعلیهوآله که دعوت بهصورت مخفیانه صورت میگرفت، پیامبر مأمور به دعوت اقربا و خویشاوندان خود گردید: وَأَنذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ؛[11] و خویشان نزدیكت را هشدار ده؛ اما پس از آن سه سال، دعوت حضرت به امر خداوند علنی گردید: فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ؛[12] پس آنچه را بدان مأموری آشكار كن و از مشركان روی برتاب!
كسانی که در دوران دعوت مخفیانه و یا حتی در دوران دعوت علنی پیامبرصلیاللهعلیهوآله به او ایمان میآوردند، مورد آزار و اذیت مشرکین قرار میگرفتند، لیکن هیچگاه دست از اسلام برنداشتند؛ اما برخی از همین افراد، پس از ارتحال پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله اقدام به ایجاد تغییر در مسیر اسلام کردند.
اسلام آوردن و پذیرفتن شداید و سختیها در زمان رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله بدان معناست که آنان به حقانیت اسلام و پیامبرصلیاللهعلیهوآله پی بردهاند و کلام آن حضرت را بر دیدگان خود مینهند؛ اما برخی از افرادی که سختیهایی را در زمان رسول خداصلیاللهعلیهوآله متحمل شده بودند، فرمایشات و دستورات صریح آن حضرت را کنار زدند. بسیاری از صحابه، شاهد بودند که در روز غدیر، آن حضرت، دست جانشین خود را بلند کرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه؛ هر کس من مولای او هستم، پس این علی، مولای اوست. سپس آن حضرت، از حاضران، عهد و پیمان گرفت و لذا کسانی از میان آن جمعیت به نزد علیعلیهالسلام آمده و اظهار داشتند: بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يابْنَ اَبيطالِب! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُسْلِم؛[13] خوشا به حالت! خوشا به حالت ای فرزند أبی طالب! تو مولای من و مولای تمام مؤمنین عالم گردیدی.
این بیعت با علیعلیهالسلام بیش از 70 روز دوام نیاورد و بعد از وفات پیامبرصلیاللهعلیهوآله به فراموشی سپرده شد به طوری که برخی از همان بیعتکنندگان که حتی به علیعلیهالسلام تبریک گفته بودند، برای تعیین جانشین پیامبرصلیاللهعلیهوآله نشستی معروف به سقیفه را تشکیل دادند. این رفتار حقیقتاً یک معماست و حیرت انسان را برمیانگیزاند.
اما سؤالبرانگیزتر و حیرتآورتر رفتار كسانی است كه بعد از ارتحال پیامبرصلیاللهعلیهوآله، از اطرافیان و طرفداران علیعلیهالسلام بودند لیکن همانها نیز به ورطهای دیگر افتادند. کسی همچون زبیر که از بزرگان بنیهاشم و از خویشاوندان نزدیک علیعلیهالسلام بود و پیامبرصلیاللهعلیهوآله نیز برای او دعا کرده بود، بر سر به دست آوردن حکومت بصره، با امیرالمؤمنینعلیهالسلام به جنگ برخاست و به روی طرفداران علیعلیهالسلام شمشیر كشید و باکی از کشته شدن آن حضرت نیز نداشت! کسانی همچون زبیر، در زمره اولین کسانی بودند که با علیعلیهالسلام بیعت کردند اما بعد از مدت كوتاهی، به خاطر اختلاف بر سر به دست آوردن منصب، با او به جنگ پرداختند. در اینجا نیز همان سؤالی که در مورد ابلیس مطرح بود در مورد این افراد نیز وجود دارد و آن اینکه آیا آنان در آن مدت چندین ساله نیز ایمانی دروغین داشتند و یا اینکه انسان میتواند تا این حد قابلتغییر باشد؟!
بهترین و قابلفهمترین پاسخ این است که نهتنها انسان، بلکه هر موجود مکلفی و از جمله جن، قابلیت تغییر فراوانی دارند. از همین رو است که در فرهنگ اسلامی ما، بهخصوص در میان متدینین، چنین معروف شده که همیشه برای عاقبتبهخیری خود و دیگران دعا كنید. هیچ کس از آینده خود و تحولات آتی اطلاع و اطمینان ندارد؛ همچنان که ابلیس پس از شش هزار سال عبادت، به آن سرنوشت دچار شد و فردی همچون زبیر نیز پس از سالها ایمان به پیامبرصلیاللهعلیهوآله و همراهی و بیعت با علیعلیهالسلام، به روی امیرالمؤمنین شمشیر کشید و سرانجام در جنگ جمل كشته شد. دامنه این حکایت به آن جا کشیده شد که در روز عاشورا کسانی به جنگ با امام حسینعلیهالسلام پرداختند که زمانی در پای منبر علیعلیهالسلام حضور داشتند و آن حضرت را در جنگهای مختلف یاری کردند. عاقبت هم، اینها امام حسینعلیهالسلام را به شهادت رساندند و آن فجایع را به بار آوردند.
از آنچه گذشت، میتوان به این نکته پی برد که هر کس همواره باید نسبت به آینده خویش بیمناک باشد و با پشتوانه دعا و توسل، در پی عاقبتبهخیری خود باشد. از سوی دیگر باید نسبت به سرنوشت برخی از افراد در بعضی از مسایل سیاسی جامعه حساس بود و در صورت تغییر رفتار آن اشخاص، نسبت به علل چنین تغییر جهتهایی تحلیلی به دست آورد. همچنین باید توجه داشت که انسان همواره در حال تغییر و تحول است و درواقع، تغییر و دگرگونی مطابق طبیعت انسان است و ثبات در یک فرد جای تعجب خواهد بود.
در صحنه سیاسی اجتماعی دنیای امروز، بزرگترین توطئهها و حیلهها علیه اسلام به كار گرفته شده است و دشمنی و عنادی كه امروز نسبت به اسلام ورزیده میشود، در هیچ تاریخی، نه از نظر كمیت و نه از نظر كیفیت، به این حد و اندازه نبوده است. البته در مقابل این حرکت، روزبهروز، بر وسعت و عظمت اسلام افزوده شده است و تعداد افرادی که به سمت این دین گرایش پیدا میکنند، رو به رشد بوده است؛ اما علیرغم وجود چنین موازنهای، باید همواره متوجه خطرها بود و به وضعیت فعلی دل نبست. بایستی با شناسایی خطرات احتمالی، تمام روزنهها، ولو روزنههای بسیار کوچک را مسدود ساخت و از نفوذ بیشتر دشمن جلوگیری نمود؛ بنابراین، همیشه باید مراقب دشمن بود، ولو آنکه تعداد آنان اندک باشد، چه رسد به زمانی که تعداد این دشمنان بسیار باشد و بیش از هر زمان دیگری در صدد باشند که به مقابله با اسلام برخیزند و شمشیرهای خود را از رو بسته، مخالفت علنی خود را با اسلام نشان دهند.
دشمنان امروزی اسلام اذعان مینمایند که تنها دشمن آنها در این جهان، اسلام است و از میان مسلمانان نیز بزرگترین خطر جمهوری اسلامی ایران است. از نظر دشمنان اسلام، مسلمانان جهان که از نظر فکری دارای تعصبات دینی هستند، تحت تأثیر افكار آنان قرار نخواهند گرفت و دست از عقاید خود بر نخواهند داشت. دشمنان اسلام و تشیع، همچنین تصریح کردهاند که از میان مسلمانان، شیعیان بهقدری غنی هستند كه در طول بیش از هزار و چهارصد سال، علیرغم آنکه در اقلیت بودهاند، توانستند هویت خویش را حفظ كنند و روزبهروز بر گسترش مذهب خود بیافزایند. این امر حاکی از آن است که آنان از بعد اعتقادی و ایدئولوژیک، به اموری معتقدند که در هیچ مذهب دیگری وجود ندارد.
یكی از این اعتقادات که دشمنان اسلام نیز با صراحت خطر آن را گوشزد نمودهاند، تبعیت شیعیان از مراجع تقلید میباشد. در هیچ مذهب اسلامی دیگر، علما و مراجع تا این حد دارای نفوذ نیستند. اگر در میان مذاهب اسلامی دیگر، عالمی فتوایی صادر نماید، ترتیب اثر چندانی بدان داده نمیشود. لیکن اگر در جمهوری اسلامی ایران، مرجعی فتوایی را صادر کند، همه توجهها را به خود جلب خواهد کرد و بدان ترتیب اثر داده خواهد شد. این امر ناشی از این است که شیعیان، مراجع تقلید خود را نایب و جانشین امام زمانعجلاللهفرجهالشریف در زمان غیبت آن حضرت میدانند و حکم آنها را همان حکم او میپندارند. هر چند که در برخی از مذاهب دیگر اسلامی نیز اعتقاد به امام زمانی در آخرالزمان وجود دارد، اما آنان یا معتقدند که چنین شخصی هنوز متولد نشده است و یا معتقدند که او در قید حیات بوده است ولی هماینک دیگر در قید حیات نیست. هیچ یک از این اعتقادات نمیتواند با اعتقاد شیعه برابری کند چرا که شیعه معتقد است که آن شخص، زنده است و حتی میتوان با او ارتباط، ولو ارتباطی معنوی، برقرار ساخت. این اعتقاد، ركنی است كه توانسته است ستون فقرات این مذهب را حفظ كند.
از نظر دشمنان اسلام، شیعیان سیرهای از پیشوایان خود دارند که آنچنان پرقدرت است كه بعد از طی قرنها، همچنان از تأثیر فراوانی برخوردار است. این قدرت عظیم ناشی از نام امام حسینعلیهالسلام و زندگیِ الهامبخش اوست. علیرغم گذشت بیش از هزار سال از واقعه عاشورا، شیعیان برای امام حسینعلیهالسلام و مصیبتهای واردشده بر او به عزاداری میپردازند که در هیچ جای دنیا نظیری برای آن وجود ندارد. قدرتی که بر اثر یاد نام امام حسینعلیهالسلام و شهادتش به وجود میآید، بر هر قدرتی غالب است و نظیری برای آن نمیتوان یافت.
دشمنان جمهوری اسلامی، بارها و بارها تصریح کردهاند که این دو موضوع، دغدغه اصلی آنان است و استراتژی آنان در مقابله با ایران، اولاً دور كردن مردم از مرجعیت و رهبری و ثانیاً تضعیف پایههای اعتقاد به امامت، به ویژه اعتقاد به سیدالشهدا و عزاداری برای اوست. از این رو، آنان در تلاش هستند تا از یک سو وانمود کنند که جریانی همچون جریان عاشورا، یک امر عادی در آن زمان بوده است که در آن، دو طایفه از مسلمانان با یکدیگر درگیر شدند و درنهایت، یکی از آن دو طرف برنده جنگ بودند. همانگونه که در جنگ بدر، بنیهاشم پیروز پیکار بودند و عدهای از دشمنان خود را از بنیامیه به قتل رساندند، در كربلا هم، همان شکستخوردههای آن جنگ، در صدد انتقام برآمدند و عدهای از بنیهاشم را به قتل رساندند. از دیگر سو نیز دشمنان اسلام در صدد برآمدند که رکن دیگر اعتقادات شیعه یعنی مرجعیت را تضعیف نمایند. از این رو تلاش زیادی کردند تا اولاً بین آنان اختلاف ایجاد کنند و ثانیاً شایعاتی علیه مراجع بر سر زبانها بیاندازند تا مردم اعتقاد به آنها را از دست دهند و آنان را افرادی دنیاپرست و مقامپرست تلقی نمایند.
البته باید به خاطر سپرد که هرچند هجمه دشمنان اسلام علیه تشیع قابل ملاحظه است، لیکن آنان برای تضعیف تمام ادیان و نیز تمام مذاهب اسلامی، برنامههایی كلی در دست اجرا دارند. بهعنوان نمونه، کار آنها به آن جا کشیده شده که حتی در یکی از دانشگاههای جمهوری اسلامی ایران، یکی از انجمنهای دانشجویی چنین مطرح میکند که جامعه از نظر برخی از جامعه شناسان به سه بخش تقسیم میشود: دوره ماقبل مدرنیته، دوران مدرنیته و دوران پستمدرن. دوران ماقبل از مدرنیته، بیشتر خرافات و اوهام حاكم بود و انسانها خدایان و بتهای متعددی را میپرستیدند. آنان به امور غیبی بسیار معتقد بودند و به دور از عقل زندگی میكردند. خرافه، سحر، جادو، وحی، نبوت، دین و اموری از این قبیل، امور غیرعقلانی مختص دوران ماقبل مدرنیته بود. در دوران مدرن به جای خدایان، عقل حاكم شد و اموری پذیرفته شد كه عقل تصدیق میكرد؛ اما آن دوران نیز سپری شد و دوران پستمدرن حاکم گردید. در این دوران، مطلق معبودیت برانداخته شد و لذا نه عقل و نه خدا حاكمیتی بر انسان ندارند. این سخنان اگر توسط یک ملحد در یك كشور ماركسیستی گفته میشد، چندان جای تعجب نبود، لیکن تعجب از این است که این سخن، در جمهوری اسلامی ایران، أم القرای جهان اسلام و در دانشگاه پایتخت آن، به طور علنی گفته، نوشته و پخش میشود، ولی هیچ اعتراضی از کسی برنمیخیزد!
بر کسی پوشیده نیست که یکی از مهرههای استعمار كه در ایران فعالیت زیادی داشت، کسروی بود؛ همان کسی که تا ایجاد یك فتنه عظیم هم پیش رفت، لیکن این فتنه به دست توانای مرحوم نواب صفویرضواناللهعلیه از بین رفت. کسروی کتابهایی در انتقاد از روحانیت و دین به نگارش درآورد و درنهایت نیز، خود، ادعای پیغمبری کرد و به جای قرآن، کتاب دیگری به نام «ورجاوند بنیاد» نوشت. حتی حضرت امامرضواناللهعلیه هم در برخی از سخنرانیهای خود از کسروی چنین یاد کردهاند: «البته کسروی نویسنده زبردستی بود، ولی آخری دیوانه شده بود یا یک مغزی است که این مغز- بسیاری از شرقیها اینطوری هستند که تا یک چیزی، چهار تا کلمهای یاد میگیرند ادعایشان خیلی بالا میشود. کسروی، آخری ادعای پیغمبری میکرد. نمیتوانست به آن بالا برسد، آنجا را میآورد پایین»؛[14] اما علیرغم چنین فرمایشات صریحی از سوی حضرت امامرضواناللهعلیه، متأسفانه در جمهوری اسلامی، یك انتشارات رسمی، مجموع كتابهای كسروی را چاپ میكند و تنها آن بخش از کلام حضرت امامرضواناللهعلیه را ذکر میکند که «کسروی نویسنده زبردستی بود»! از چندی پیش، خود وزارت ارشاد بعضی از كتابهای كفرآمیز كسروی را چاپ كرده است و برخی، آنها را برای اهدا راهی مراكز اسلامی و مساجد در اقصی نقاط جهان و حتی آمریکا مینمایند.
حاصل آنکه ابلیس تنها به اعوان جنی خود اكتفا نمیكند، بلکه دستآموزهایی دارد كه نقش آنها از خود او بسیار بیشتر است. آن شیطان جنی تنها وسوسهای در دل ایجاد میكند؛ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ؛[15] آن كس كه در دلهای مردم وسوسه میكند، چه از جن و [چه از] انس؛ اما برای تحقق اهداف او باید بهانههایی همچون كتاب، فیلم، حركات موزون، موسیقی اسلامی و اموری از این قبیل باشد. اینگونه امور، دیگر از دست شیاطین جن برنمیآید بلکه نیازمند همکاری شیاطین انس است. این شیاطین انسی را باید در جامعه اسلامی شناسایی کرد و با حیلهها و اقدامات آنان آشنا شد.
بزرگترین حیلهای كه این شیاطین در جمهوری اسلامی ایران به کار بردند این بود که با استفاده از امکانات این كشور و از طریق بودجه بیتالمالی كه متعلق به خانوادههای شهدا، فقرا و مستضعفین است و باید صرف تقویت اسلام و مسلمین و ترویج ارزشهای اسلامی شود، رقاص از ارمنستان وارد کردند تا برای خوشایند عدهای برقصند! بیم آن میرود که دامنه اینگونه حرکات به سایر بخشهای کشور نیز کشیده شود. بزرگترین كاری كه شیاطین به اجرا درآوردند و هنوز نیز بسیاری نسبت به آن غافلند این است كه به دست كسانی كه یكی از کلیدیترین پستهای مملكت را رسماً در اختیار داشت و هماینک، پشت پرده طراح برنامههای كشور است، بزرگترین تیشه را به اصل ریشه این انقلاب وارد میسازند و کسی توجهی به آن ندارد!
عدم اعتقاد به باورهای دینی، خصیصه بارز شیاطین
از سال 1341 که سخن از نهضت روحانیت به میان آمد، حضرت امام خمینیرضواناللهعلیه شیوههای مختلفی را در دورههای مختلف، به تناسب زمان و مکان در پیش گرفتند؛ اما از همان ابتدا محور حرکت و سخنان ایشان چیزی جز اسلام و اجرای احکام اسلامی نبود. در اوایل انقلاب که لایحه قصاص، در شورای انقلاب مطرح گردید تا قصاص براساس احکام اسلامی صورت پذیرد، گروهی از حقوقدانان که عمدتاً از جبهه ملی بودند و حتی برخی از آنها از بعضی از مقامات، عالیترین نشان علم را دریافت كردند، به مخالفت با این لایحه پرداختند و آن را غیرانسانی و خلاف مقررات حقوق بشر معرفی کردند. حضرت امامرضواناللهعلیه در همان زمان، به سبب مخالفت جبهه ملی با لایحه قصاص، با صراحت فرمودند: «جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است».[16] بدین ترتیب، زنان آنان بر آنها حرام گردید، ریختن خونشان مباح شد و اموالشان به وارثین مسلمان تعلق گرفت. تمام این امور، آثار و تبعات مخالفت با یك حكم اسلامی بود. متأسفانه در حال حاضر احكام ضروری اسلام صریحاً انكار میشود و آب هم از آب تكان نمیخورد! حتی برخی از کسانی كه به انکار ضروریات دین میپردازند، عمامه بر سر خود دارند و به خود جرأت داده، صحبت از كاندیداتوری خود در انتخابات ریاست جمهوری به زبان میآورند! این امور حاکی از فعالیتهای شیاطین در داخل کشور ماست.
ریشه اساسی حركت امامرضواناللهعلیه این بود كه دین باید در مصالح اقتصادی، سیاسی، نظامی و بینالمللی جامعه حاكم باشد؛ به عبارت دیگر، دین و سیاست دو امر جداناپذیرند و سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست. هدف از ایجاد چنین انقلابی این است که این شعار زنده بماند وگرنه خود شاه هم دین را در ظاهر میپذیرفت ولی دین را در مساجد و معابد، محصور میساخت. حتی او در قصر خود روضهخوانی هم بر پا میساخت، قرآن را نیز منتشر مینمود و به زیارت حضرت معصومهسلاماللهعليها هم میآمد، لیکن از دیگر سو معتقد بود که قوانین دولتی و مسایل اقتصادی، حكومتی و قضایی و اموری از این قبیل، ارتباطی با اسلام و دین ندارد و خود مردم که از نظر خود او، در آن زمان شخص او نماینده آنان بود، باید در این حوزهها تصمیم بگیرند.
حاصل آنکه، اصل این انقلاب با هدف پیوند دین و سیاست به وجود آمد و با هرگونه تفكیك دین از سیاست و یا سكولاریسم به مقابله برخاست اما کار به آنجا رسید که آن كسانی كه روزی بالاترین نقش را در برنامههای اجرایی داشتند و هماینک نیز در پشت پرده، نفوذ خود را اعمال میکنند، چندین کتاب در تعریف و تمجید از سكولاریسم نوشتهاند. كسانی هم که دم از نفی احكام اسلامی میزنند و از تشكیك در ضروریترین مسایل اسلامی ابائی ندارند، از سوی مقامات مسئول، بهعنوان مفاخر كشور معرفی میگردند. همانگونه که در صدر اسلام با گذشت 70 روز از ارتحال پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله سخنان و سفارشهای آن حضرت کنار زده شد، در جمهوری اسلامی نیز چند سال پس از وقوع انقلاب اسلامی، ما شاهد چنین تشکیکهایی در ضروریات دین هستیم.
حوزه نفوذ شیاطین جن و انس
گاهی هدف برخی در این خلاصه میشود که حزب مورد نظر یا یکی از دوستان یا خویشاوندان آنان به پست و مقامی دست پیدا کند تا آنان نیز به نانوآبی برسند. بعد هم سخن از نهضت یا انقلاب اسلامی به میان میآورند تا خیالشان از هر جهت آسوده باشد. در این صورت، دیگر نباید توقع داشت که خداوند به حمایت از ما برخیزد و امام زمانعجلاللهفرجهالشریف یاریگر ما باشد.
ریشه اینگونه رفتارها به نداشتن ایمان به آخرت برمیگردد. این بیاعتقادی تا آنجا پیش میرود که در همین اواخر، در اردویی از اردوهای دانشجوییِ یکی از تشکلات دانشگاهی، در نطقهای یکی از آن افرادِ مرتدی که حکم اعدام او چندی پیش لغو گردید، تصریح شده بود كه چرا اینقدر گفته میشود که برای ورود به بهشت باید این کار و آن کار را انجام دهید؟! اگر ما نخواهیم به بهشت برویم باید چه كسی را ببینیم؟!
براساس آیات قرآن کریم، منطقه نفوذ شیاطین انس و جن، در كسانی است كه ایمان به آخرت ندارند. قابل توجه است که این آیات، عدم ایمان به آخرت را منشأ تأثیرپذیری از شیاطین دانستهاند و سخنی از ایمان به خدا در این آیات به میان نیامده است. هر چند که چنین افرادی ایمان به خدا نیز ندارند، لیکن در اینجا سرّی نهفته است که ایمان به آخرت را مورد توجه قرار داده است. ملاحظه آیات شریفه ذیل میتواند گویای این مطلب باشد: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛[17] و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای انس و جن برگماشتیم، بعضی از آنها به بعضی براى فریب [یكدیگر] سخنان آراسته القا میكنند و اگر پروردگار تو میخواست چنین نمیكردند. پس آنان را با آنچه به دروغ میسازند واگذار؛ و [چنین مقرر شده است] تا دلهای كسانی كه به آخرت ایمان نمیآورند، به آن [سخن باطل] بگراید و آن را بپسندد و تا اینكه آنچه را باید به دست آورند به دست آورند.
تردیدی نیست که خطر این شیاطین برای انقلاب اسلامی از خطر حمله دشمنانی همچون صدام به ایران بسیار بیشتر است. حمله صدام به ایران، نهتنها نتوانست دین و ایمان مردم را از بین ببرد بلکه ایمان جوانان ما را چندین برابر افزایش داد. در دوران جنگ و در دانشگاه جهاد، هزاران گل بینظیر پرورش پیدا كرد و هزاران سود عاید کشور ما گردید. از جمله، بر قدرت نظامی کشورمان افزوده شد، خوداتكایی مردمانمان تقویت گردید، ایمان جوانانمان تحکیم گردید و حتی برخی از آن جوانانی که تا قبل از جنگ، در كوچه و خیابانها رها بودند، تبدیل به گلهای بهاری شدند که در جبههها درخشیدند و بسیاری از آنان به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و آنان که به دامن جامعه بازگشتند، از قلبی روشن برخوردار گردیدند؛ بنابراین، در جنگ با صدام ما هیچ ضرر معنوی نداشتیم و حتی کسانی، در سایه آن، به سعادت شهادت نایل آمدند. البته خسارتهای مادی فراوانی در این جنگ بر ما تحمیل گردید ولی حتی از جهت مادی نیز برآورد مثبت بوده است، زیرا اگر چنین جنگی بر ما تحمیل نمیگردید، هرگز قادر نبودیم به آن همه پیشرفتهای علمی، تكنولوژیكی و نظامی دست یابیم. این وضعیت ما را به جایی رساند که قادر گردیدیم که حتی به کشورهای دیگر موشک صادر نماییم و دشمن از همین قدرت نظامی میهراسد؛ بنابراین، درمجموع، از لحاظ معنوی، این جنگ، صددرصد به نفع ایران تمام شد و از جهت مادی نیز شاید بتوان ادعا کرد که نفع آن برای ما بسیار بیش از ضرر آن بوده است.
اما این تهاجم گسترده فرهنگی كه به دست ایادی داخلی و در بعضی از پستهای رسمی كشور در حال انجام است، با چیز دیگری قابل جبران نیست؛ بنابراین باید متوجه بود که نباید تمام همّت ما بر این باشد که به دنبال رئیسجمهوریای برویم كه تنها فقر را برطرف كند، نیازهای مردم را برآورده سازد، به خواستهها و مطالبات آنان توجه نماید، پیشرفت، توسعه و رفاه را به ارمغان آورد و با تورم به مبارزه برخیزد بلکه باید تلاش کرد تا کسی روی کار آید که دین مردم را نیز حفظ كند، اعتقادات و باورهای اسلامی را تقویت نماید و آن ارزشهایی که در این چند سال، بخصوص از زمان رحلت حضرت امامرضواناللهعلیه به بعد به فراموشی سپرده شده است را احیا سازد. بیجهت نیست که حضرت امامرضواناللهعلیه بارها و بارها تأکید میفرمودند که هدف از این انقلاب، پیشرفت اقتصادی و اموری از این قبیل نبوده است بلکه این انقلاب برای زنده کردن اسلام و اجرای احكام اسلامی است.[18]
علیرغم چنین تأکیداتی از سوی حضرت امامرضواناللهعلیه بسیاری از ما هنوز هم تنها به امور مادی میاندیشیم و این مطلب را، حتی بهعنوان یک شعار، مطرح نمیسازیم که دین و ارزشهای دینی در خطر است. البته باید توجه داشت که اگر به دین و ارزشهای دینی بها داده شود، آن امور نیز اصلاح خواهند شد، لیکن نباید هدف در درجه اول امور مادی و معیشتی باشد بلکه باید در درجه نخست دغدغه اسلام را داشت، زیرا آن همه خونهایی كه در این انقلاب داده شد، همه و همه، برای احیای اسلام و اجرای احكام اسلامی بود؛ اما در حال حاضر، احكام اسلام، یكی پس از دیگری، منسوخ میشود و كسانی با صراحت اظهار میدارند که این احكام متعلق به هزار سال پیش بود و نمیتواند برای دنیای امروز کارساز باشد. كسانی هم، به زبان دیپلماتیك، میگویند که امروز حاكمیت دین در دنیا تأثیر خود را از دست داده است و دیگر جایگاهی برای حاكمیت دین وجود ندارد. اینها تنها راه باقیمانده را نظام لیبرال- دموکراسی میدانند که به جز این راه، سعادت بشر تأمین نخواهد شد. در این صورت، دیگر انقلاب معنای خود را از دست خواهد داد و تبدیل به مفهومی خواهد شد که تنها همان سه دهه قبل مفید بود و هماینک هیچ ارزشی نخواهد داشت.
مروری بر آیات قرآن کریم نشان میدهد که یكی از شیوههای خداوند برای تذکر، یادآوری نعمتهاست. آیاتی که به ذکر نعمتهای خداوند میپردازند، به تعداد زیاد، در قرآن تکرار شده است. بهعنوان نمونه، در آیاتی خداوند متعال از نزول آب از آسمان توسط خود سخن گفته است؛ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء؛[19] اوست كسی كه از آسمان آبی فرود آورد. این برکت آسمانی برکات دیگری را نیز به همراه خواهد داشت که در ادامه هر یک از آیات فوق، به آنها اشاره شده است؛ زمینها با بارش باران به سبزی خواهد گرایید، درختان خواهند رویید، میوههایی از آنها به دست خواهد آمد و روزی انسانها و چهارپایانشان فراهم خواهد شد. وسعت نعمتهای الهی به قدری فراوان است که آیات زیادی از قرآن را به خود اختصاص داده است به طوری که دیگر جای انکار باقی نخواهد ماند. از این رو خداوند متعال، بارها و بارها، در سوره الرحمن، آیه شریفه؛ فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ؛ پس كدام یك از نعمتهای پروردگارتان را منكرید را تکرار کرده است. تکرار یادآوری نعمتهای الهی از سوی خداوند نشان از آن دارد که خداوندی که انسان را آفریده، بهخوبی میداند که این انسان، فراموشکار و نیازمند تکرار مطالب است. فراموشی کموبیش در میان انسانها وجود دارد و لازم است که از سوی دیگران یادآوریهایی صورت پذیرد.
نعمت انقلاب اسلامی نیز یکی از آن نعمتهای بسیار عظیم است و پیروزی این نهضت، چیزی شبیه معجزه است. ذکر و یادآوری این نعمت نیز ضروری است و اگر در هر سال و یا حتی در هر روز، سخن از این نعمت به زبان آید، گزاف نخواهد بود. این نعمت به قدری عظیم است كه کسی نمیتواند از عهده شكر آن برآید ولو اینکه در هر روز و حتی در هر ساعت از آن سخن گفته شود. امیرالمؤمنینعلیهالسلام در خطبه مفصل و پرمحتوایی که ظاهراً براساس برخی از قرائن، در اواخر عمر شریفشان ایراد فرمودند، به این نعمت بزرگ و وحدتی كه بین مسلمانان در سایه اهداف و شعارهای انقلاب به وجود آمد و با پیروزی آن، تثبیت گردید اشاره کردند؛ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَی جَمَاعَة هَذِهِ الْأُمَّة فِیمَا عَقَدَ بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتِی یَنْتَقِلُونَ فِی ظِلِّهَا وَ یَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا بِنِعْمَة لَا یَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَهَا قِیمَة لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَن وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَر؛[20] پس خداوند بر این امت اسلامی بر وحدت و برادری منت گذارده بود که در سایه آن زندگی کنند، نعمتی بود که نمیتوان هیچ ارزشی را همانند آن تصور کرد زیرا از هر ارزشی گرانقدرتر و از هر امر مهمی خطیرتر بود. براساس این بیان، خداوند متعال بر مردم این امت منت گذاشت و این الفت را بین آنها برقرار كرد؛ الفتی كه در سایه آن، افراد میتوانند به فعالیت بپردازند و در حرکت باشند. این الفت همانند پناهگاهی است كه افراد به آن پناه میبرند تا در آنجا آرام گیرند. این الفت که هیچ مخلوقی نمیتواند ارزش آن را مورد ارزیابی قرار دهد، میتواند هماهنگی، ارتباط قلبی، پیوند و وحدت را برای آنان به ارمغان آورد.
در تعبیر امام علیعلیهالسلام این نکته قابل توجه است که نهتنها هیچ انسانی، بلکه هیچ مخلوقی نمیتواند برای این نعمت قیمت تعیین كند! در پایان حضرت تصریح فرمودند که این وحدت و الفت، از هر امر مهمی، مهمتر و ارزشمندتر است و باید در حفظ آن بیش از هر نعمت دیگر تلاش کرد. این فرمایش اخیر امیرالمؤمنین، در این کلام حضرت امام خمینیرضواناللهعلیه تبلور یافته است که حفظ نظام جمهوری اسلامی، از واجبترین واجبات است.[21]
برای درک نعمت عظیم انقلاب اسلامی، باید اوایل انقلاب را به یاد آورد؛ زمانی که نهتنها افراد خویشاوندِ یکدیگر، کدورتهای خود را کنار گذاشتند، بلکه حتی اشخاصی که دشمن یکدیگر محسوب میشدند، دشمنیها را به فراموشی سپردند. كسانی که سالها با یکدیگر سخنی نگفته بودند، در آن هنگام، اگر احساس میکرد که آن شخص نیازمند نفت یا چیز دیگری است، برای او تهیه میکرد و آن را به در خانه او میبرد. در آن زمان همه از مهربانی و ایثار سخن میگفتند و در آن فضا كسی در فكر سوءاستفاده از دیگران نبود: هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ؛[22] او بود كه تو را با یاری خود و مؤمنان، نیرومند گردانید و میان دلهایشان الفت انداخت كه اگر همه آنچه در روی زمین است را خرج میكردی نمیتوانستی میان دلهایشان الفت برقرار كنی؛ ولی خدا بود كه میان آنان الفت انداخت، چرا كه او توانای حكیم است. در اینجا خداوند به پیغمبر خود که از آن مقام رفیع برخوردار است، یادآور میشود که هیچ کس قادر نبود تا این الفت و مهربانی را ایجاد کند و این الفت و انس، یک هدیه الهی بود كه خداوند به مؤمنین مرحمت فرمود.
هر چند که ما در آن زمان حضور نداشتیم تا با چشمان خود شاهد الفت میان آن مردمان باشیم اما توانستیم نظیر آن را در ابتدای انقلاب اسلامی به چشم ببینیم. در همان زمان بود که به برکت انقلاب، دلها به هم نزدیک و مهربان گردید و مردم در پی انجام وظیفه خود بودند و در این راه، سر از پا نمیشناختند. حضرت امیرالمؤمنین در خطبهای که طبعاً بعد از وفات پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله منعقد گردیده است، چنین وضعیتی را ترسیم فرموده است؛ وَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله)، نَقْتُلُ آبَاءَنا وَأَبْنَاءَنَا وَإخْوَانَنا وَأَعْمَامَنَا، مَا یَزِیدُنَا ذلِكَ إلاَّ إِیمَاناً وَتَسْلِیماً، وَمُضِیّاً عَلَى اللَّقَمِ، وَصَبْراً عَلى مَضَضِ الاْلَمِ، وَجِدّاً عَلى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَلَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَالاْخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا، أیُّهُمَا یَسْقِی صَاحِبَهُ كَأْسَ المَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا، ومَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ، وَأَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصرَ، حَتَّى اسْتَقَرَّ الاِسْلاَمُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أَوْطَانَه؛[23] در رکاب پیامبر خداصلیاللهعلیهوآله بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود جنگ میکردیم که این مبارزه بر ایمان و تسلیم ما میافزود و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردباری در برابر ناگواریها و جهاد و کوشش در برابر دشمن، ثابتقدم میساخت. گاهی یک نفر از ما و دیگری از دشمنان ما، مانند دو پهلوان، نبرد میکردند و هر کدام میخواست کار دیگری را بسازد و جام مرگ را به دیگری بنوشاند؛ گاهی ما بر دشمن پیروز میشدیم و زمانی دشمن بر ما غلبه میکرد. پس آنگاه که خدا، راستی و اخلاص ما را دید، خواری و ذلت را بر دشمنان ما نازل و پیروزی را به ما عنایت فرمود تا آنجا که اسلام، استحکام یافته، فراگیر شد و در سرزمینهای پهناوری نفوذ کرد.
بنابراین اولین بركت اسلام این است كه كدورتها و دشمنیهای بین مسلمانها را میزداید و آنان را از برادر به هم مهربانتر میسازد. گاهی ممکن است که برادرها بر سر ارث با یکدیگر درگیر شوند اما اسلام، مسلمانان را به جایی رساند که به جای دعوا بر سر ارث، ملك شخصی خود را ایثار میكردند. این مهربانی اثر نور اسلام است كه در دلها میتابد؛ البته باید با پذیرش اسلام لیاقت چنین توفیقی را در خود ایجاد کنیم، زیرا این نعمت را بهزور به کسی نمیدهند بلکه با به دست آوردن ایمان اختیاری، زمینه تسلیم افراد در برابر خداوند فراهم میشود. درنتیجه، اولاً کدورتها و دشمنیها از میان خودشان رخت برمیبندد و ثانیاً زمینه پیروزی بر دشمنان فراهم میشود. از این رو است که علیعلیهالسلام تأکید میفرمود که اگر تمام خلایق جمع شوند، نمیتوانند برای آن الفت و مهربانی، قیمتی در نظر بگیرند. این نعمت، فوق قیمت است و با چیز دیگری قابل مقایسه نمیباشد. بهواسطه نعمت فوق، نعمتهای دیگری نیز زنجیرهوار به وجود آمد و پیروزیها، آبادانیها، عزتها، سربلندیها و افتخارات به ارمغان آورده شد.
شکر نعمت، شرط بقای انقلاب اسلامی
نعمت الفت و صمیمیت تا زمانی در میان مردم حفظ خواهد شد که لیاقت آن باقی مانده باشد. در صورتی که روحیه پذیرش حكم خداوند و تسلیم بودن در مقابل اوامر الهی حاکم باشد، این استعداد برای انسان ایجاد خواهد شد که آن نعمت الفت، صمیمیت و وحدت را خداوند به او ارزانی دارد و هرچه از این عامل کاهش یابد، از آن نعمت نیز کاسته خواهد شد. ممکن است بر اثر نافرمانی خداوند کار به آن جا کشیده شود که انسان به بدترین عقوبتهایی كه به یك جمعیت یا امتی نازل میشود، یعنی اختلاف در میان آنها، گرفتار آید؛ قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ؛[24] بگو او تواناست كه از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را گروهگروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضی از شما را به بعضی [دیگر] بچشاند، بنگر چگونه آیات [خود] را گوناگون بیان میكنیم، باشد كه آنان بفهمند.
بنابراین، دستهدسته و گروهگروه شدن، یك عذاب الهی است نه یک هنر یا خدمت تا كثرتگرایان (پلورالیستها) به نام توسعه سیاسی، آن را به مردم هدیه دهند. اینگونه تفکرات، در راستای تخریب نعمت خداست، چرا که وحدت بر جامعه حاکم بود و آنان، به بهانه خدمت، این وحدت را گرفتند و پیشنهاد دادند که کثرت را بپذیرید، احزاب متعدد داشته باشید و در جبهههای متعدد علیه یکدیگر به فعالیت مشغول شوید. در این صورت توانها صرف مبارزه با یکدیگر خواهد شد و بازدهی و برآیند، صفر و حتی زیر صفر خواهد گردید، چرا که در نتیجه مبارزه دو نیروی مخالف، دو نتیجه ممکن است به دست آید؛ اگر هر دو طرف مساوی باشند برآیند صفر خواهد شد و اگر یکی از دیگری قویتر باشد دیگری را شكست خواهد داد ولی آن چیزی را هم كه دارد از دست میدهد؛ بنابراین بدترین عقوبتی كه بر یك ملت نازل میشود، دستهدسته و گروهگروه شدن است که نتیجهای جز به جان هم افتادن ندارد. خداوند این چنددستگی و اختلاف را عذاب میداند، لیکن برخی آن را برای خود افتخار میدانند. از این رو، حاضر میشوند که از سهم بیتالمال برای ایجاد حزب خرج نمایند.
خداوند متعال سنتهایی دارد كه هیچ گاه از آنها دست برنمیدارد و این سنتها استثناناپذیرند. یكی از امور استثناناپذیر در سنتهای الهی این است که در صورت شکر نعمت، آن نعمت افزایش خواهد یافت و در صورت کفران نعمت، زمینه از دست رفتن آن نعمت فراهم خواهد گردید. البته احتمال دارد که خداوند در حق کسی لطفی کند، او را عفو نماید و از عقوبت او بکاهد، لیکن با کفران نعمت، انسان در مسیر عقوبت خداوند قرار خواهد گرفت؛ وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ؛[25] و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزاری كنید [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسی نمایید قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.
در مورد نعمت عظیم انقلاب اسلامی باید گفت که ما نه آنچنان قدردانی از این نعمت كردیم كه افزایش پیدا كند و نه آنچنان همه ناسپاسی كردیم كه خدای متعال این نعمت را از ما سلب كند. وضعیت در دورههای مختلف انقلاب اسلامی، متفاوت بوده است. اصولاً جوامع در تمام زمانها کموبیش همینگونه بودهاند و شاید نتوان در طول تاریخ به جامعهای دست یافت که تمام افراد آن یکدست و یکنواخت باشند. قرآن کریم نیز در مورد برخی از انسانها چنین میگوید: وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛[26] و دیگرانی هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شایسته را با [كاری] دیگر كه بد است درآمیختهاند، امید است خدا توبه آنان را بپذیرد كه خدا آمرزنده مهربان است.
بنابراین انسان گاهی خوب و گاهی بد است، گاهی یك قدم به جلو و گاهی یك قدم عقب برمیدارد، گاهی اطاعت و گاهی معصیت میکند. در مورد نعمت انقلاب اسلامی نیز ما با چنین وضعیتی مواجه بودهایم؛ کسانی در حق این نعمت ناسپاسی کردند و قدر این نعمت را ندانستند اما كسانی نیز وجود داشتند که قدردان این انقلاب بودند. آنان همان کسانی بودند که جانشان را در كف دست گرفتند و در طول هشت سال دفاع مقدس، با كمال اخلاص جنگیدند؛ بهویژه آن نوجوانهای پاكی كه هنوز دامنشان به گناه آلوده نشده بود. اینها و اقشاری مانند اینها، قدر این نعمت را بهخوبی دانستند و تلاش کردند تا در سایه این نعمت، در حد توان خود، بر معرفت، كمالات روحی و معنوی خود بیافزایند، نسبت به دیگران دستگیری كنند و به همنوعان خود خدمت رسانند و از این عمل خود نیز لذت ببرند.
اما متأسفانه برخی دیگر، بهگونهای دیگر عمل میکنند. اینها یا از همان ابتدا چنین بودهاند، ولی برای حفظ موقعیت، به لباس میش درآمده بودند و یا در اثر تحولات روزگار، تغیّر و تبدلهایی برایشان پیدا شده است. بشر، موجودی در حال تحول است؛ ممكن است یك روز مؤمن و روز دیگر کافر باشد. كسانی بودند که نسبت به این نعمت انقلاب، واقعاً ناسپاسی كردند و فراموش نمودند که این نعمت به چه قیمتی به دست آمد و چه خونهای پاكی برای آن ریخته شد و چه گلهایی پرپر گردیدند. اینها منتظر بودند تا پستی در نظام جمهوری اسلامی به دست آورند یا از طریق سوءاستفادههای مالی، برای خود مالومنالی کسب کنند. برای چنین کسانی اهمیت ندارد که حق دیگران در این میان از بین برود و سهم بیتالمال، صرف رقاصهای ارمنی شود. این افراد که میلیاردها تومان را صرف افتتاح یک ساختمان میکنند، برایشان اهمیت ندارد که کسانی، حتی خانوادههایی از شهدا، در این کشور زندگی میکنند که به نان شب خود محتاج هستند.
این موارد نمونههای كوچكی از کفران نعمت در جمهوری اسلامی است. بیجهت نیست که علیرغم وجود سرمایهها و درآمدهای کلان برای کشور که از طریق افزایش قیمت نفت به دست آمد، هنوز هم دولت جمهوری اسلامی بدهکار است و حتی قادر نیست تا حقوق كارمندان خود را بدهد. تمام این بلایا به خاطر ناسپاسیهایی است که در حق خداوند انجام شده است. باید بدانیم که نه حوصله خداوند سر میرود، نه اوقاتش تلخ میشود، نه عصبانی میشود و نه عجله میكند؛ بلکه او یك سنتهای ثابتی دارد و براساس سنتهای خود، حكیمانه و صبورانه عمل میكند؛ بنابراین ما باید سنتهای الهی را بشناسیم و براساس آنها در مورد تحولات آینده پیشبینی كنیم.
چنین نیست که اگر کسی مرتکب خطایی شود، خداوند بلافاصله او را مورد عقاب قرار دهد؛ بلکه به بندگان خود مهلت میدهد تا شاید حقیقت را دریابند و با اختیار و انتخاب خود راه صحیح را برگزینند. در غیر این صورت، دیگر سخن گفتن از تكلیف و اختیار گزاف جلوه مینمود. كسانی که به گناه فردی آلودهاند، خداوند چند روزی به آنها مهلت میدهد تا از راه خود بازگردند. کسانی هم که مرتکب گناهان بزرگ اجتماعی میشوند، خداوند متعال به آنها سالیانی مهلت میدهد تا مسیر صحیح را درک نمایند. بدیهی است که در این مدت آنها را گوشمالی مختصری نیز خواهد داد تا بیشتر حواس خود را جمع کنند و سریعتر به هوش آیند؛ ولی آن کسانی که مست دنیا شدهاند بهآسانی به هوش نمیآیند، لذا خداوند در یک لحظه گریبان آنان را میگیرد؛ فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ؛[27] پس در حالی كه بیخبر بودند، به ناگاه [گریبان] آنان را گرفتیم.
نمونههای كوچك چنین افرادی را میتوان با نگاهی گذرا به تاریخ انقلاب اسلامی شناسایی نمود. کسانی به نام طرفداری از اسلام و انقلاب، مبارزه با استعمار و ادعاهایی از این قبیل، توانستند حتی به مقام ریاست جمهوری نیز برسند اما آنچنان رسوا شدند که ناچار گردیدند تا برای فرار از کشور، لباس زنانه بر تن کنند و آرایشکرده، خود را در توالت هواپیما جای دهند! اینها چند صباحی مردم را فریب دادند ولی درنهایت، هر یک به رسواییهایی دچار شدند.
البته باید توجه داشت که خداوند همه افراد را یکسان مؤاخذه نمیکند بلکه به سبب وجود حکمت در کارهای او، مجازاتها را نیز به تناسب افراد تغییر میدهد. خداوند به کسانی همچون ابلیس که از ظرفیت بالایی برخوردار است، مهلتهای طولانی میدهد. لذا خداوند به کسانی همچون ابلیس تا روز قیامت و یا روز ظهور حضرت ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف، به كسانی مثل صدام، دهها سال و به خاندانی مثل خاندان پهلوی، هفتاد تا هشتاد سال مهلت میدهد ولی اگر در این مدت اتفاق خاصی رخ ندهد گریبان آنها را میگیرد و رسوایشان میسازد. سرنوشت شاه ایران به آنجا کشیده شد که علیرغم آن همه ثروت، با رسوایی از ایران بیرون انداخته شد و از این شهر به آن شهر و از این كشور به آن كشور، در سردرگمی به سر میبرد. حتی کشورهایی مثل آمریکا که او را بر سر کار آورده بودند و حافظ او بودند او را به کشور خود راه ندادند!
ذکر این موارد که میتواند درس عبرتی برای همگان باشد، بدین معنا نیست که این امر اختصاص به شاه و صدام و افرادی همچون آنان داشته است بلکه این کلام در موردهای کوچکتر از آن نیز صادق است و لذا باید همگان در این زمینه چشمان خود را باز نگه دارند و از این وقایع عبرت بگیرند. در همان کلامی که امیرالمؤمنین، علیعلیهالسلام از نعمتهای الهی و عظمت اسلام سخن میگوید، گلههایی را نیز از مردم زمانه خود مطرح میسازد. قابل توجه است که این سخنان، حداكثر 26 تا 27 سال پس از وفات پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله ذکر گردیده است، همچنین از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز حدود 26 سال گذشته است و بسیاری از این فرمایشات را میتوان برای این دوران نیز مورد استفاده قرار داد. باید با تأمل در این فرمایشات، در پی پاسخ این سؤال بود که در این مدت چه بر سر جامعه اسلامی آمده است که علیرغم حضور افرادی همچون علیعلیهالسلام، امام حسن و امام حسینعلیهمالسلام، سلمان، ابوذر، مقداد و صحابه دیگر پیامبرصلیاللهعلیهوآله، کار به این جا ختم گردید. هر چند که علیعلیهالسلام در این مدت، خلافت را در دست نداشت، لیکن او همچنان به هدایت مردم مشغول بود و به دیگران مشورت و نظر میداد. حتی چنین معروف است که خلیفه دوم، 70 بار اظهار داشت: لولا علی لهلك عمر؛[28] اگر علی نبود، عمر هلاک میگردید. حتی در عبارتی دیگر نیز خود را چنین نفرین کرد: لا أبقانی الله لمعضلة لیس لها أبو حسن؛[29] خدا من را زنده نگه ندارد آن روزی را كه ابوالحسن نباشد تا مشكلات را حل كند.
در هر صورت، حضرت علیعلیهالسلام، در ادامه خطبه 192، از مردم زمانه خود چنین گله میكند: وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَة أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالَاة أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْاِسْلَامِ اِلَّا بِاسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْاِیمَانِ اِلَّا رَسْمَه؛[30] بدانید که پس از هجرت، دوباره چنان اعراب بادیهنشین شدهاید و پس از وحدت و برادری به احزاب گوناگون تبدیل گشتهاید، از اسلام تنها نام آن و از ایمان جز نشانی را نمیشناسید.
بنا بر فرمایش علیعلیهالسلام، مردم، در مقابل آن نعمت عظیمی که هیچ مخلوقی نمیتواند قیمتی برای آن تعیین كند، بعد از هجرت از کفر به سوی اسلام، باز هم تبدیل به اعراب یمانی بدوی شدند و گویا اسلام و حقایق آن را به فراموشی سپردند. به سبب نعمت اسلام بود كه خداوند میان آنان وحدت، محبت و الفت برقرار كرد اما آنها بعد از آن محبت و صمیمیت، دستهدسته شدند و حزب گردیدند. درنتیجه، کار به آن جا کشیده شد که از اسلام جز اسمی برای آنان باقی نماند. هر چند که اینها در ظاهر به دین خود باقی ماندند و از واجباتی هم چون نماز و روزه غافل نبودند، لیکن روح این اعمال از آنان گرفته شد و اینگونه اعمال، تنها در قالب آداب و تشریفات باقی ماند؛ به عبارت دیگر، آن اخلاصِ لازمه این اعمال و رفتارها رخت بر بسته بود، دیگر ایمان به خدا در جامعه کمرنگ گردیده بود، دستورات خداوند قداست خود را از دست داده بود و آنها، آنگونه که باید در مقابل او سر تعظیم فرود نمیآوردند.
باید توجه داشت که علیعلیهالسلام این فرمایشات را در مورد کفار نگفته است بلکه مخاطبان آن حضرت، همان صحابهای بودند که در پای منبر او حضور داشتند. علیعلیهالسلام در صدد نبود تا كفار ایران و روم را نصیحت کند بلکه به اصحابی هشدار میدهد که از اسلام جز اسمی در میانشان باقی نمانده بود. از این سخنان مشخص میشود که آن اسلامی كه او در پی آن بوده است، غیر از آن اسلام ظاهری است که در آن زمان وجود داشت. بیجهت نیست که زبیر که آن همه برای اسلام شمشیر زد و حتی پیامبرصلیاللهعلیهوآله برای او دعا کرد، کارش به آنجا کشیده شد که حاضر گردید برای به دست آوردن مقام، با علیعلیهالسلام به جنگ برخیزد. این زبیر، همان زبیری است که حضرت زهراسلاماللهعليها در هنگام وصیت به علیعلیهالسلام به همسر خود تأکید کرد که اگر محذوری برای پذیرش وصیت دارد، به زبیر که از بزرگ خاندان بنیهاشم است، وصیت نماید. همین زبیر از کسانی بود که در بیعت با علیعلیهالسلام پیشقدم بود؛ اما چند روز بعد همه چیز دگرگون شد و با رد درخواست زبیر از سوی آن حضرت، مبنی بر در اختیار گرفتن فرمانداری بصره و کوفه، او به جمع مخالفان پیوست و جنگ جمل را که نتیجه توطئه شوم طلحه، زبیر و عایشه بود، به راه انداخت. تردید نباید کرد که در زمان ما نیز زبیرهایی وجود دارند و گِله حضرت در بالا، در مورد برخی از مردم و نیز برخی از دولتمردان ما صادق است. اینها حقیقت اسلام را باور ندارند و لذا معتقدند که در این دوران، دیگر دوران حاكمیت دین کارآمد نیست و تنها نظام دمكراسی لیبرال میتواند حاكمیت داشته باشد.
تردیدی نیست که مردم ناسپاس همواره در جوامع وجود داشتند و همیشه نیز حضور خواهند داشت. حتی در زمان ظهور حضرت ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف نیز که حاكمیت، حاكمیت عادلانهای خواهد بود، نباید تصور کرد که از هیچ کس گناهی سر نخواهد زد، بلکه حاکمیت عدالت در آن حکومت به این معناست که افراد از ترس حكومت، دیگر گناه نخواهند کرد و یا اگر ظلمی مرتکب شوند، مجازات خواهند شد؛ بنابراین، اینگونه نیست که در آن زمان همه انسانها تبدیل به فرشتهای گردند که هیچ گناهی از آنها سر نمیزند. اوصافی که خداوند برای انسان، در زمینه شکر نعمتهای او ذکر میکند، حاکی از این مطلب است که تنها تعداد بسیار کمی از بندگان او شکر نعمتها را به جای میآورند. عباراتی در قرآن کریم همچون إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ؛[31] قطعاً انسان ستمپیشه ناسپاس است؛ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّكُورُ؛[32] اندکی از بندگان من شکرگزارند، نشان میدهد که افراد خاصی قدردان نعمتهای خدا هستند که انبیا و اولیای الهی در این زمرهاند؛ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً؛[33] همانا او بندهای قدردان بود.
در هر زمانی افراد قدردان و نیز ناسپاس در جامعه حضور دارند و باید مراقب نفوذ ناسپاسان در عرصههای مختلف اجتماعی بود. متأسفانه افرادی ناسپاس، در برخی از دستگاههای اجرایی جمهوری اسلامی نفوذ كردند و بر آن بودند تا نفوذ خود را بیش از این توسعه دهند اما به برکت دعای مؤمنین، این امر محقق نگردید. اقدامات جدی مردم در برخی از مراحل، انجام صحیح مسئولیتها و وظایف و مشاركت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و رأی به افراد شایسته، سبب شد تا خداوند جلوی نفوذ بیشتر آنها را بگیرد و آنان نتوانستند به آنچه در دل داشتند، دست یابند؛ اما باید به هوش بود که اینها هنوز در میان مردم حضور دارند و در قالبهای دیگر، همچون معاون و مشاور، عهدهدار مسئولیتهایی گردیدهاند. اینها هماکنون نیز، برای دورههای دیگر توطئه میكنند و لذا وظیفه یکایک افراد است که در درجه اول، اسلام و حقایق آن را بهتر بشناسند، چرا که این وظیفه، هیچگاه از دوش کسی برداشته نمیشود. در درجه بعد نیز باید مسأله دشمنشناسی را جدی گرفت و آن را به فراموشی نسپرد.
در مسائل شخصی مناسب است که افراد از خطاهای یکدیگر چشم پوشند و عیوب هم را به فراموشی سپارند؛ اما اگر در جایی سخن از دین به میان آید و کسی در صدد ضربه به دین و جامعه برآمد، باید مراقب او بود و اجازه نداد که پای او به پشت صندلی برسد. کوتاهی در این زمینه، خیانت به اسلام است و کسی نباید اجازه دهد که خائنان به اسلام، نظام اسلامی و خونهای شهدا، در مسند قدرت قرار گیرند. البته این، حداقل کاری است که میتوان انجام داد و نباید به این اندازه اکتفا کرد، بلکه باید چنین اشخاصی را به مجازات نیز رساند. آنچه هماینک بر ما ضرورت دارد این است كه در این قبیل موارد، بیشتر تأمل نماییم، افراد را بهتر بشناسیم، نگاه کاملاً خوشبینانه به دیگران نداشته باشیم، فریب ظواهری همچون ریش و عمامه را نخوریم و ملاك فضیلت، برتری و شایستگی را در اینگونه امور خلاصه نکنیم.
رأی دادن به کسی به این معناست که رأیدهنده، آن فرد مورد نظر را، به سهم خود، بر روی صندلی مینشاند و مسئولیت کارهای او را بر عهده میگیرد؛ بنابراین، مورد پذیرش نخواهد بود که کسی ادعا کند که هر کس از یک حق رأی برخوردار است و میتواند به هر کس که بخواهد رأی دهد. رأی دادن یعنی سهیم شدن در سرنوشت جامعه و پذیرفتن این مسئولیت و رأیدهنده با رأی خود به کاندیدای مورد نظر، خود را در کارهای او شریک و سهیم میسازد؛ بنابراین باید مراقب بود که افراد فاقد صلاحیت را به منصبی ننشاند. اگر کسی بخواهد برای یك امر شخصی، کس دیگری را وکیل خود کند، باید در حد آن وکالت به او اعتماد داشته باشد و سپس او را در اموری همچون خریدوفروش ملك، شوهر دادن دختر و زن دادن پسر به وکالت برگزیند. چگونه میتوان اختیار جامعه را در دست کسی سپرد که حتی تا این اندازه نیز نمیتوان به او اعتماد کرد، آن هم كسی كه دارای سوابق سوئی است و بارها خیانت خود را اثبات كرده است؟!
هر چند ممکن است که انسان، یك یا دو بار اشتباه کند، اما نمیتوان پذیرفت که عمری را در اشتباه به سر بَرَد و هر روز اشتباهات خود را تکرار کند. آن کس که هر روز به خیانتی دست میزند و از مقام خود سوءاستفاده میکند، قابل عفو و بخشش نیست، زیرا در امور مربوط به جامعه جای احتیاط است و خون، جان، مال و ناموس مردم را نمیتوان بهراحتی در اختیار کسی قرار داد. در این قبیل موارد، نمیتوان به ظواهر اشخاص و ریش یا عمامه آنها اعتماد کرد، بلکه باید به رفتار آنها نگریست تا ثابت شود که از صلاحیت لازم برای مناصب مختلف برخوردارند.
متأسفانه در کشور ما چنین مطرح میکنند که رأی دادن، فرهنگی غربی است و افراد آزادند که هر کس را که باب طبعشان بود، به او رأی دهند. گاهی هم عذرهای دیگری را مطرح میسازند و نظارت شورای نگهبان را در احراز صلاحیت افراد کافی میدانند؛ ولی باید به این دسته از افراد متذکر گردید که تأیید شدن افراد توسط شورای نگهبان بدین معناست که اعضای شورای نگهبان، از نظر قانونی، منعی نمیبینند که فرد مورد تأیید، وارد عرصه رقابت انتخاباتی شود؛ بنابراین، تأیید شورای نگهبان تنها این مطلب را میرساند که شورای نگهبان، از نظر قانونی، حق حذف آن فرد را نداشته است و این بدان معنا نیست که دیگر، رأیدهندگان عذر و مسئولیتی ندارند، بلکه آنان موظفند که در پی انتخاب شخص اصلح، از میان افراد تأییدشده، باشند.
طبیعی است که آن کسی که مسئولیتی را در كشور بر عهده میگیرد، باید از هر جهت در پی تأمین نیازهای مردم باشد. امور معیشتی مردم از اموری است که باید مورد توجه قرار گیرد و برای جلوگیری از افزایش تورم و بیکاری اقدامات لازم صورت پذیرد. همچنین بایسته است که جلوی تبعیضها نیز گرفته شود و با رانتخواریها، خویش و قوم بازیها و باندبازیها مقابله شود. در مرحله بعد نیز باید سیاست صحیحی در پیش گرفته شود تا اموال و ذخایر كشور محفوظ گردد، منافع ملی محافظت شود، نسبت به دفاع از کشور تدبیرات لازم اندیشیده شود و اموری از این قبیل مورد توجه قرار گیرد؛ ولی هرگز نباید به این امر بسنده نمود، زیرا موارد ذکر شده از وظایف و مسئولیتهایی است که در هر کشوری مطرح است و منحصر به جمهوری اسلامی نیست. در انقلاب اسلامی، اینگونه موارد، دغدغه اصلی نیست و مسئولیتی که از اهمیت زیادی برخوردار است، حفظ اسلام است، چرا که اصل در جمهوری اسلامی اسلام است و امور دیگر از اهمیت بعدی برخوردارند؛ بنابراین باید کسی را انتخاب کرد که بیشترین همت خود را صرف حفظ اسلام نماید.
متأسفانه در کشور جمهوری اسلامی، در هنگام سخن از عملکردها و مسئولیتها، به موارد دیگر بیش از حفظ اسلام اشاره میشود در حالی که امام خمینیرضواناللهعلیه حتی اگر گاهی سخنی از آبونان مردم به میان نمیآورد، لیکن هرگز اسم اسلام و قرآن را از سخنان خود حذف نمیکرد. در نتیجه، مردم آن زمان نیز در همین فضا قرار گرفته بودند و لذا اگر جمعیتی تشکیل میگردید یا مغازهای آغاز به کار میکرد، یك اسم اسلامی برای آن انتخاب میگردید. فضا در آن زمان، فضای دینی بود و همه جا سخن از خدا، پیامبر، اسلام و نظایر آن بر زبان بود. نهادهای کشور نیز تحت این فضا قرار داشتند و نامهای اسلامی برای خود برمیگزیدند. انجمن شورای اسلامی شهر، وزارت ارشاد اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی و نهادها و سازمانهای دیگر، تحت چنین شرایطی نامگذاری گردیدند. درمجموع، در آن زمان سخن از اسلام و قرآن بود، اما امروز كاندیداهای ریاست جمهوری حتی در شعارهایشان هم اسمی از اسلام و قرآن نمیبرند، چرا که نیازی به گفتن آن احساس نمیکنند! آنان در پی آن هستند که خواستههای مادی مردم را مورد توجه قرار دهند و لذا در برنامههای تبلیغاتی خود سخن از مبارزه با فقر، گرسنگی، تورم، تبعیض و ... به میان میآورند، اما حمایت از دین، حفظ ارزشهای اسلامی و احیای سنتهای متروكه را مطرح نمیسازند.
در مقطع کنونی آنچه اهمیت دارد و متأسفانه در سخنرانیهای انتخاباتی مورد غفلت واقع شده است بحث از این است که چرا فضای فرهنگی کشور تا این حد تغییر کرده است و تبدیل به همان فرهنگ دنیاپرستانه و سكولاریستی غرب و به عبارت دیگر، فرهنگ الحادی شده است. این تبدیل فرهنگ به دست مسئولین كشور صورت پذیرفت، چرا که آنان بودند که تساهل و تسامح را ترویج دادند. با ترویج این فرهنگ، باب امر به معروف و نهی از منكر كه واجبترین واجبات بود مسدود شد و دیگر كسی حق ندارد امر به معروف و نهی از منکر كند، چون براساس دیدگاه تساهل و تسامح، هر کس در انجام دادن آن کاری که مورد رضایت اوست، آزاد است و دیگران باید تحمل كنند. مطابق این دیدگاه، حقوق بشر، افراد را در انجام هر کاری مساوی و آزاد میداند و همه، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، باید به آن پایبند باشند. با این مستمسک، عدهای به دنبال آن هستند تا مسلمان و غیرمسلمان در کشور جمهوری اسلامی از حقوق یکسان برخوردار شوند و بودجه تعمیر مساجد، به ساخت و تعمیر معبدهای یهودیان و زرتشتیها اختصاص یابد؛ چرا که آنان نیز اهل این كشور و شهروند آن محسوب میگردند. شعار «ایران برای همه ایرانیان» برخاسته از نفوذ همین تفکر است. اسلام تأکید دارد که هر آنچه دیگران دارند، از آنِ اسلام است و غیرمسلمانان ریزهخوار مسلماناناند. از این رو، قرآن کریم تأکید کرده است که شهروند غیرمسلمان باید جزیه را با حقارت، تقدیم حاکم اسلامی كند؛ قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛[34] با كسانی از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیدهاند حرام نمیدارند و متدین به دین حق نمیگردند كارزار كنید تا با [كمال] خواری به دست خود جزیه دهند.
در جامعه اسلامی باید اسلام و نه ایرانیت، دارای عزت باشد. جمهوری اسلامی متعلق به اسلام و امام زمانعجلاللهفرجهالشریف است و غیرمسلمانان ریزهخوارانی هستند که در پناه اسلام نانی میخورند، از صدقه سر اسلام زنده میمانند و حقوقشان حفظ میشود؛ اما برخی، برخلاف این دیدگاه قدم برمیدارند و شعار تساوی مسلمان و غیرمسلمان را سر میدهند! چنین کسانی بودجههای اسلام را صرف كفار مینمایند و بودجه امر به معروف و نهی از منكر را حذف میکنند! با همین بودجههاست که جشنوارههایی مثل جشنواره ایرانزمین به راه میافتد. برگزاری انواع و اقسام كنسرتها و دعوت از بهترین خوانندههای دنیا برای اجرای برنامه و هنرنمایی، بخشی از همان جشنوارههایی است که با بودجه بیتالمال صورت میگیرد؛ بودجهای كه باید صرف رسیدگی به فقرا و پرداخت حقوق كارمندان دولت و ... شود.
در ادامه خطبه 192 نهجالبلاغه که خطاب علیعلیهالسلام در آن متوجه اصحاب خویش است که در پای منبر او حضور داشتند، عبارتی وجود دارد که توجه بیشتری را میطلبد؛ ألا وَ اِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَیْدِیَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَة وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِیة؛[35] آگاه باشید که شما هماکنون دست از رشته اطاعت کشیدید و با زنده کردن ارزشهای جاهلیت، دژ محکم الهی را در هم شکستید. در مورد کلمه «نَفَضْتُمْ» چنین میتوان گفت که هنگامی که دست یا لباس انسان خاكی میشود و آن را تكان میدهد، کلمه «نَفَضَ» به کار برده میشود. در اینجا نیز علیعلیهالسلام با به کار بردن این عبارت به مخاطبین خود میفهماند که دست شما با طاعت اسلامی تماس داشت و مقداری طاعت اسلامی در دستانتان وجود داشت، اما دستتان را تكان دادید و دیگر خود را از اطاعت خدا راحت كردید و به جای آن، احكام جاهلیت را به اجرا درآوردید. زنده به گور کردن دختران، اجاره دادن زنان، ازدواج محارم، تنها بخشی از آن احکام جاهلیت بود.
یادآوری این نکته جا دارد که علیعلیهالسلام در منبر خود و برای پای منبریهای خود چنین سخن میگوید. برخی پیشنهاد میکنند که دست از اعتراض در سخنرانیهای خود بردارم و در ایام عید و شادی نکاتی بگویم که مستمعین خوششان آید و شاد گردند ولی این روش را ما از نهجالبلاغه گرفتهایم؛ چرا که آن حضرت در جمع اصحاب خود که افرادی همچون كمیل، سلمان و ابوذر در میان آنان بودند، چنین سخن میگفت و مشكلاتی كه در جامعه وجود داشت را به آنان گوشزد میكرد و چنین نبود که خطبههای خود را به تعریف و تمجید از اصحاب خوب خود اختصاص دهد. اصحاب آن حضرت نیز چنین توقعی نداشتند؛ بنابراین، آن هنگام که رخنهای در جامعه پیدا میشود باید جلوی آن را گرفت، همانگونه که با پیدا شدن بیماری، باید به فکر معالجه برآمد. علیعلیهالسلام در این فراز از خطبه، به برخی از اصحاب خویش تأکید میکند که شما احکام اسلام را از دست دادید و به احکام جاهلیت بازگشتید و از این طریق، دژ اسلام را تخریب كردید.
در مورد واژه «دژ» این توضیح مناسب خواهد بود که در زمانهای گذشته، دور تا دور شهرها را دیوارهای بلندی میكشیدند و هر شهری دارای دروازهای بود که رفتوآمد از آن طریق صورت میگرفت. با بسته شدن دروازه، دیگر نه كسی میتوانست وارد شهر شود و نه از آن خارج گردد. امیر المؤمنینعلیهالسلام در این خطبه یادآوری میکند که دور تا دور اسلام یك بارو و دیوار ضخیم وجود داشت تا دشمن نتواند به درون آن نفوذ كند. این دژ تا زمانی ارزشمند است که فقط یك دروازه داشته باشد اما اگر بخشی از آن دیوار خراب شود، کل آن دژ ارزش خود را از دست خواهد داد، زیرا هر چند که نقاط دیگر آن سالم است، لیکن از آن جای ویرانشده نیز میتوان وارد شهر شد و آن دژ، فلسفه وجودی خود را از دست خواهد داد. دشمن از همان جایی وارد دژ میشود که ویران شده است.
از نظر علیعلیهالسلام با کنار زده شدن احکام اسلامی در جامعه و جایگزین شدن احکام جاهلیت، این دژ مستحکم سوراخ گردید، حاشیه امنیتی آن از بین رفت و زمینه برای رفتوآمد آسان دشمن فراهم شد. معنای این کلام حضرت آن است که اگر از دولت جمهوری اسلامی سؤال شود که چرا در فلان واقعه خلاف اسلام رفتار كردهاید، نباید در پاسخ، کارهای دیگر خود نظیر چاپ قرآن را به رخ کشد. چاپ قرآن سر جای خود ارزشمند است ولی این را نمیتوان مستمسکی برای کارهای خلاف دیگر قرار داد، چرا که دشمن از همان قسمتی وارد دژ اسلام خواهد شد که در آن، نقطهضعف وجود دارد. ساختن مسجد، دانشگاه، بیمارستان، سد و ... بسیار خوب و مطلوب است، لیکن چرا با اعمال دیگر خود، در دیوار امنیتی اسلام رخنه ایجاد کردید؟ هر گاه از دولت خواسته میشود که لیست خدمات خود را ارائه دهد، فهرستی را ذکر میکند. انجام این امور، وظیفه دولت است و باید برای اجرای آنها از دولت تشکر کرد؛ ولی این سؤال اساسی باقی است که چرا با اعمال دیگر خود، اسلام و ارزشهای اسلامی را تخریب کردید و احکام جاهلیت را جایگزین آن ساختید؟!
در این فرمایش گهربار علیعلیهالسلام عبارت «ثَلَمْتُمْ» نیز قابل توجه است. معنای این عبارت این است که با این اقدامات، روزنهای به روی دشمن باز شد تا بتواند وارد حریم اسلام شود و بدین ترتیب، زمینه برای نابودی کل آن عرصه و مختل شدن امنیت آن فراهم گردید. تا زمانی اسلام میتواند بهعنوان حصاری بر دور جامعه اسلامی نقش ایفا کند که آن روزنه ایجاد نشده باشد اما اگر راه موسیقیهای آنچنانی، مشروبات، رباخواری و اموری از این قبیل باز شد، دیگر امنیتی برای اسلام باقی نخواهد ماند.
در جامعه ما دیگر امنیتی برای اسلام باقی نمانده است؛ اقتصاد کشور را با رباخواری تخریب نمودند و از طریق ابتذال فرهنگی، موسیقیهای مبتذل و به صحنه آوردن فیلمهای كذایی، فرهنگ کشور را نابود ساختند. در نظام جمهوری اسلامی، مجموعه كتابهای كسروی که پیش از این نیز در این نوشتار نامی از او برده شد، تجدید چاپ میشود. البته قابل ذکر است که بخشی از این کتب قبلاً به چاپ رسیده بود و برخی از نوشتهها، با هزینه بیتالمال، به محافل فرهنگی دنیا اهدا شده بود. هماینک نیز با نام یك ناشر، تمام كتب كسروی را تجدید چاپ میكنند. در اینجاست که روزنههایی برای ورود دشمن به حریم اسلام باز خواهد شد، امنیت فرهنگی و اسلامی کشورمان ویران خواهد گردید و دیگر نخواهد توانست نقش خود را ایفا كند.
اسلام، بزرگترین نعمت است و حفظ این نعمت هم از بزرگترین واجبات است. لذا باید برای حفظ نظام، با تمام وجود تلاش کرد. در آنجا که امور به دست مردم است، باید آنان تلاش نمایند تا كسانی بر سر كار آیند كه در درجه اول، حافظ دین باشند. بعد از این، باید از میان كسانی كه حافظ دین هستند، کسانی را انتخاب کرد که در سایر مزایا بر دیگران برتر باشند. اگر اقتصاد، صنعت و علم، در اعلی درجه خود، برای کشور به ارمغان آورده شوند، باز هم بدون توجه به دین، هیچ ارزشی نخواهد داشت، زیرا هدف از انقلاب اسلامی اجرای احکام اسلامی است نه امور مادی، بهتنهایی.
در حال حاضر، مقامات مسئول فعلی یا مسئولین سابق، در کتب خود مینویسند که بههیچوجه اسلام نباید در امور اجتماعی دخالت كند. این آثار در کشور به چاپ میرسد ولی بسیاری از ما آرام از کنار آن میگذرند. وقتیکه فیلمها و نوارهایی، با مجوز وزارت ارشاد در کشور پخش میشود، دیگر کسی هم نمیتواند اعتراضی کند. زمانی که خود وزارت ارشاد، برای چاپ برخی از كتابهای كفرآمیز و کتبی که نفی خدا از مضامین آن است اقدام میورزد، دیگر نمیتوان از دیگران توقع داشت. البته این موارد در مقابل عشقی كه مردم به اسلام و انقلاب دارند، نمیتواند خطر جدی ایجاد كند و خداوند متعال، به بركت خون شهدا و به بركت دعاهایی كه در آن عالم برای حفظ این اسلام و انقلاب میشود نخواهد گذاشت که این انقلاب از بین برود؛ ولی بر اثر این اقدامات، گوشه و كنار آن زخم آلود میشود. باید تمام تلاش خود را به کار بریم تا جلوی این حملات ناجوانمردانه به ارزشها و باورهای اسلامی گرفته شود و دولتی را بر سر کار آوریم که خودش دین داشته باشد، نه آنکه فقط اسمی از اسلام را بر زبان داشته باشد. حاصل آنکه، در نظام جمهوری اسلامی كسی باید بر سر کار آید که قبل از هر مزیت دیگری، اعتقاد به اجرای احکام اسلام داشته باشد و در انتخاب مسئولین کشور، اموری همچون قدرت مدیریت اقتصادی و یا سیاسی در درجه بعد قرار دارد.
[1]. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چ7، 1379، ص380، خطبه 192.
[2]. اعراف، 12.
[3]. حجر، 39 و 40.
[4]. غافر، 7.
[5]. اعراف، 27.
[6]. انعام، 113.
[7]. احقاف، 30.
[8]. بحار الأنوار، ج 39، بیروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 56.
[9]. آلعمران، 159.
[10]. مائده، 3.
[11]. شعراء، 214.
[12]. حجر، 94.
[13]. بحار الأنوار، ج 37، بیروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 108.
[14]. صحیفه امام، ج13، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چ1، 1378، ص32.
[15]. ناس، 5 و6.
[16]. صحیفه امام، ج14، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چ1، 1378، ص462.
[17]. انعام، 112 و 113.
[18]. صحیفه امام، ج21، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چ1، 1378، ص327.
[19]. بقره، 22؛ انعام، 99؛ رعد، 17؛ ابراهیم، 32؛ نحل، 10 و 65؛ طه، 53؛ حج، 63؛ فاطر، 27؛ زمر، 21؛ زخرف، 11.
[20]. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چ7، 1379، ص396، خطبه 192.
[21]. صحیفه امام، ج15، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چ1، 1378، ص250.
[22]. انفال، 62 و 63.
[23]. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چ7، 1379، ص106، خطبه 56.
[24]. انعام، 65.
[25]. ابراهیم، 7.
[26]. توبه، 102.
[27]. اعراف، 95.
[28]. بحار الأنوار، ج 10، بیروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 231.
[29]. بحار الأنوار، ج 4، بیروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 149.
[30]. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چ7، 1379، ص396، خطبه 192.
[31]. ابراهیم، 34.
[32]. سبأ، 13.
[33]. اسراء، 3.
[34]. توبه، 29.
[35]. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چ7، 1379، ص396، خطبه 192.