منظومه ولایت 1

   

منظومه ولایت 1

   

ضرورت تبیین عُقلانى ولایت

    فتنه‌پذیرى ایمان در آخرالزّمان

ابعاد گسترده ولایت

مراتب ولایت

آثار ولایت

    1. رضایت به تدبیر الاهى

    2. رهیدگى از هر حزن و هراس

رابطه ولایت خدا با ولایت معصومان(علیهم السلام)

رابطه محبّت با ولایت

    فضیلت تولاّ و تبرّاى خالصانه

راه‌هاى تقویت رابطه ولایى با امام زمان ارواحنافداه

    1. تقویت رابطه عارفانه

    قلب امام زمان، تجلّى گاه خواست خدا

    2. اظهار محبّت خالصانه

    3. برقرارى رابطه عاشقانه

 

 

    

ضرورت تبیین عُقلایى ولایت

به بهانه این ایّام مبارك، چه خوب است بكوشیم درباره بعضى از معارف اهل بیت(علیهم السلام) بحث و گفت و گو كنیم و از خدا بخواهیم كه در پرتو انوار اهل بیت(علیهم السلام)، معرفت و محبّت ما را به خود و اولیاى خودش افزون‌تر كند. روابط ما با اهل بیت(علیهم السلام) با مفاهیمى از قبیل امامت، ولایت، مودّت، محبّت، تشیّع و مفاهیمى از این قبیل مطرح مى‌شود.

الحمدللّه ما مشمول بزرگ ترین نعمت‌هاى خدا، یعنى ولایت اهل بیت(علیهم السلام) هستیم؛ در قلب به آن‌ها عشق مىورزیم، و مودّت و محبّت خود را به اهل بیت(علیهم السلام) در عمل ظاهر كنیم. همه این‌ها درست است؛ امّا این ارتباطات چگونه باید تقویت شود، و تقویت این ارتباط مقدّس چه تأثیرى بر سعادت ما مى‌نهد و چه جایگاهى در مجموعه معارف اسلامى دارد؟ مى‌دانیم معارفى كه خداى متعالى به وسیله پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل فرموده، مجموعه هماهنگ، منسجم و متناسبى است كه هركس بیش‌تر با این معارف آشنا باشد، ارتباط و انسجام و هماهنگى آن‌ها را بهتر درك مى‌كند. جایگاه ولایت اهل بیت(علیهم السلام) میان مجموعه معارف اسلامى كجا است؟ چطور است كه انسان اگر این ولایت را داشته باشد، به كمال و مقام‌هاى عالى مى‌رسد و اگر نداشته باشد، از كمالات و مقام‌ها محروم مى‌شود. ولایت در حركت تكاملى انسان، داراى چه جایگاه و نقشى است؟

روایات عجیبى درباره ولایت اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است؛ روایاتى فراوان در ستایش كسانى كه داراى این ولایت هستند و نیز روایاتى كوبنده در سرزنش كسانى كه از این نعمت محرومند. همه ما كم و بیش این روایات را شنیده ایم و به آن‌ها معتقدیم؛ امّا امروز زمانه‌اى است كه باید درباره معارف و اعتقادات بیش‌تر حسّاس باشیم. شاید در همین زمان نیز قشرهایى از مردم هستند كه با شنیدن یا خواندن چند روایت در فضایل

اهل بیت(علیهم السلام) عقیده شان محفوظ مى‌ماند؛ بارشان را مى‌بندند واز گمراهى نجات مى‌یابند. گاهى بایك روایت كه گوینده‌اى روى منبر بخواند، دل‌هایى پاك به عالم بالا پرواز مى‌كنند و چنان ارتباط معنوى مى‌یابند كه ما از آن محرومیم؛ ولى به هر حال، براى نسل معاصر و آینده جامعه، به ویژه روشنفكران و تحصیل كرده‌هاى دانشگاهى باید كوشید تا این مسائل مستدل تر، قابل فهم‌تر و عقلانى‌تر مطرح شود.

امروز زمانه‌اى است كه گرایش فكرى روشنفكران و تحصیل كرده‌هاى دنیا به این سمت حركت مى‌كند كه جز مادّه و مادیّات چیزى را نپذیرند. اگر گاهى نیز از دین و معرفت و ایمان به عالم غیب و ملكوت صحبت مى‌شود، آن را تعبیرهاى شاعرانه‌اى تلقّى و گاهى نیز تصریح مى‌كنند كه زبان دین، زبان شعرى و زبان اسطوره است و آن چه واقعیت دارد، همین عالم مادّى است. كسانى كه دین را این گونه تلّقى مى‌كنند، وقتى از مقام‌هاى اولیاى خدا، كرامت‌ها، فضایل و ارتباطشان با ملكوت عالم و ملائكه صحبت مى‌شود، آن را غیرواقعى و فقط حالت خاصّ شاعرانه مى‌دانند؛ همانند شاعرى كه در حالتى رؤیایى قرار مى‌گیرد و در وصف كره ماه با آن كه كره‌اى سنگى و سیاه است و هیچ ارزش و جمالى ندارد، شعرها مى‌سراید و زیبایى‌ها مى‌شمارد. مادّیگرایى، گرایشى همگانى است كه روز به روز در دنیا فراگیرتر نیز مى‌شود: وَ قالُوا ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیىَ وَ ما یُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ(1)؛ اینان مى‌گویند: چیزى جز همین زندگى دنیایى ما در كار نیست. گروهى از ما مى‌میرند و گروهى دیگر جاى آن‌ها را مى‌گیرند و جز طبیعت و روزگار، ما را نابود نمى كند. امروزه این عقیده باطل، به گرایشى علمى و فلسفى تبدیل شده است.

در سوى دیگر، درون جامعه مسلمان اهل ولایت، ساده اندیشانى پیدا مى‌شوند كه حتّى براى روایات غیر معتبر و بدون سند نیز توجیه‌هایى درست مى‌كنند و به چیزهایى معتقد مى‌شوند كه هرگز قابل توجیه و تبیین نیست. طبیعى است كه اگر پاى بحث و مناقشه‌اى به میان آید، شكست مى‌خورند. ما معتقدیم كه باید حقایق دینى را بر پایه‌هایى محكم استوار كنیم و بكوشیم از خود آیات و روایات نكته‌هایى استنباط كنیم كه


1. جاثیه (45)، 24.

این معارف را مستدل‌تر و محكم‌تر سازد. طورى نباشد كه وقتى از ما دلیل مطالبه كنند، در مرحله آخر، به روایت غیرمعتبرى برسیم كه گوینده‌اى، از كتابى مجهول نقل كرده است. چنین امرى براى آینده خطرناك است؛ البتّه ممكن است آن مطلب فى حدّ نفسه مطلب درستى باشد؛ امّا صفت هرچیز دلیل اعتبارش نیست. مبناى اعتقادات ما نباید روایات مجهول، ضعیف و از كتاب‌هاى ناشناخته باشد. باید در مطالب دقّت كنیم و استدلال‌هایى محكم براى عقایدمان بیابیم.

 

فتنه‌پذیرى ایمان در آخرالزّمان

ما باید در این بُرهه حسّاس و سرنوشت ساز، میان این دو گرایش افراط و تفریط گونه، مشى مستقیم، معتدل، عاقلانه و حكیمانه عمیق علمى را اتّخاذ كنیم كه هم براى خودمان و هم براى نسل معاصر و هم آیندگان مفید باشد و بتواند از مرزهاى عقیدتى و ایمانى مردم محافظت كند. عقیده و ایمان در این زمان، در معرض خطرهاى جدّى قرار گرفته است؛ همان طور كه چنین فتنه‌هایى را براى دوران آخرالزّمان پیش بینى فرموده اند:

یُصبِحُ الرَّجُلُ مُؤمِناً وَ یُمسِی كَافِراً؛(1)

مردم در آخرالزّمان در صبح گاهان مؤمنند و در عصرگاهان بى ایمان و كافِر مى‌شوند.

امروز همان روزگارى است كه ایمان‌ها خیلى راحت از دست مى‌رود. به تقویت ایمان باید اهمیت داد. باید زحمت كشید؛ باید فكر كرد؛ استدلال كرد؛ كتاب‌ها خواند وبحث كرد. ارزش این مسائل از مسائل طهارت و نجاست، غسل و تیمم و وضو كم‌تر نیست.

اگر جا دارد درباره مسائل طهارت، صدها كتاب با حجم چند صد صفحه‌اى نوشته، و میلیون‌ها ریال صرف نشر آن‌ها شود و صدها برابر آن براى تجهیز و تشكیل درس و كلاس به كار رود؛ البتّه سزا است كه دست كم چیزى شبیه آن براى عقاید كه ریشه همه این‌ها به شمار مى‌رود، در نظر گرفته شود.

 


1. عن ابى عبداللّه(علیه السلام) قال: «إنَّ العَبدَ یُصبِحُ مُؤمِناً وَ یُمسِى كَافِراً و یُصبِحُ كَافِراً و یُمسِى مُؤمِناً....». علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 225، باب 34، ح 17

ابعاد گسترده ولایت

حال بنگریم كه اعتقاد ما به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) چگونه است؟ آیا منظور از ولایتى كه از آن دم مى‌زنیم و آن را مؤثّرترین عامل در تكامل معنوى انسان مى‌دانیم، فقط مسأله‌اى تاریخى است؟! آیا منظور از ولایتى كه در روایات، این همه بدان اهمّیت داده و در ادبیات و اشعار ما نیز فراوان بر آن تأكید شده، همین است كه بگوییم على و اولاد معصوم او(علیهم السلام) جانشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده اند یا این كه مسأله ولایت، فراتر از هر مسأله تاریخى است و این حقیقت را در بر دارد كه كلام اهل بیت(علیهم السلام) همچون كلام خدا و كلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى ما حجّت است، و چون كردار و گفتار ایشان حجّیت دارد، باید با ایشان در عمل هم عهد و هم پیمان شویم و به سیره شان عمل كنیم؟

در پاسخ باید گفت كه مسأله ولایت، از همه این امور نیز بالاتر و جدّى‌تر است. از دیدگاه قرآنى و روایى، این مطلب قطعى است كه سخنان اهل بیت(علیهم السلام) براى ما حجیّت دارد و باید بدان عمل كنیم؛ امّا مسأله ولایت و موالات در بردارنده حقایقى بس والاتر است.

در عصر ما، به دلیل اهمیّت یافتن مسائل سیاسى اسلام كه بخش مهمّى از معارف اسلامى را تشكیل مى‌دهد، بُعد خاصّى از مفهوم ولایت بیش‌تر مورد تأكید واقع شده است كه همان مسأله سیاست و امامت امت و به تعبیر دیگر، بُعد سیاسى اجتماعى مفهوم ولایت است.

در روایتى از امام محمّد باقر(علیه السلام) آمده است:

بُنِىَ الإسلامُ عَلى خَمس: الولایَةُ والصَّلاةُ و الزَّكاةُ و الصَّومُ والحجُّ وَ لَم یُنادِ بِشىء مَا نُودىَ بالولایةِ یَوم الغَدیرِ.(1)

بناى اسلام بر پنج پایه استوار شده است: ولایت و نماز و زكات و روزه و حج، و به چیزى با فضیلت‌تر از ولایت در روز غدیر دعوت نشده است.

ولایتى كه در این روایت مطرح شده، نه فقط به معناى دوست داشتن كه به معناى


1. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 68، ص 332 باب 27، ح 8.

پذیرفتن حقّ حاكمیت و حكومت الاهى است؛ حقّى كه پس از خداوند براى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) و نایبان و والیان ایشان، به اذن خداوند ثابت است.

پذیرش ولایت در این جا بدین معنا است كه عقیده داشته باشیم اهل بیت(علیهم السلام) از سوى خداوند، بر امّت اسلامى حقّ ریاست و حاكمیت داشته اند و دارند و از همین روى در جهت برقرارى حكومت اسلامى همواره كوشیده اند. ما نیز وظیفه داریم راه ایشان را ادامه داده، زمینه را براى حكومتِ امام معصوم یا جانشین و نایب او، یعنى ولىّ فقیه جامع شرایط فراهم سازیم و در راه پابرجایى نظام ولایت فقیه كه استمرار ولایت معصومان(علیهم السلام) است بكوشیم؛ امّا حقیقت ولایت از این هم فراتر و گسترده‌تر است. با بررسى روایات مربوط به ولایت در مى‌یابیم كه بُعد سیاسى اجتماعى ولایت فقط یكى از ابعاد مفهومِ گسترده ولایت است؛ مفهومى ژرف كه همچنان جا دارد موضوع پژوهش‌هایى گسترده و كاربردى قرار گیرد.

 

مراتب ولایت

مفهوم ولایت كه در قرآن كریم و روایات به صورت‌هاى گوناگونى مطرح شده است، گاهى به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) اختصاص دارد و گاهى درباره ولایت هر ولىّ خدا و هر مؤمن صالح است. به عبارت دیگر، یك ولایت اللّه داریم: أَلاَ إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.(1) كسانى كه خود را تحت ولایت اللّه قرار مى‌دهند، متقابلا خدا هم ولایت آن‌ها را بر عهده مى‌گیرد: اللّهُ وَلِىُّ الَّذِینَ آمَنُوا.(2) هركسى كه ولىّ خدا شد، خدا هم ولىّ او است. این ولایت، رابطه‌اى طرفینى بین مؤمنان و خداوند است. مؤمن ولىّ خدا، و خدا هم ولىّ مؤمن است. این ولایت، در رابطه انسان با خدا وجود دارد. دنباله ولایت خدا، ولایت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) است. وقتى مى‌گوییم: ولایتى كه براى خدا هست، براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) نیز وجود دارد، منظور فقط حكومت نیست؛ بلكه تمام شؤون


1. یونس(10)، 62.

2. بقره(2) 257.

ولایت را در بر مى‌گیرد؛ البتّه در شعاع ولایت خداوند، مسأله حكومت نیز مطرح مى‌شود؛ چون خدا است كه حاكم و قانون را تعیین مى‌كند. بدین ترتیب، حكومت، یكى از شؤون ولایت اللّه است.

ولایتى كه به خدا، پیغمبر(صلى الله علیه وآله)، امیرمؤمنان و دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) نسبت داده مى‌شود، مفهومى است كه تشكیك مراتب دارد. مرتبه اعلا و ذاتى آن، براى خداوند متعالى، و مرتبه بعدى آن ویژه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و مراتب بعدى آن براى امامان(علیهم السلام) ثابت است؛ امّا حقیقت این ولایت چیست؟ رابطه بین خدا و بنده، رابطه عبودیت و ربوبیت است. اگر ما این رابطه را با اختیار خود پذیرفتیم و در عمل تحقّق بخشیدیم، آن وقت رابطه‌اى متشابهة الطّرفین تحقّق مى‌یابد كه ما ولىّ او مى‌شویم و او نیز ولىّ ما مى‌شود؛ امّا اختیار این رابطه به دست من و شما است. ما باید با اختیار خودمان این رابطه را برقرار و تقویت كنیم. رابطه عبودیت و ربوبیت، امرى تكوینى است. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، خدا خدا است و ما هم بنده ایم؛ امّا ولایت تشریعى، رابطه‌اى اختیارى است كه ما باید بپذیریم؛ یعنى بگوییم خدایا! ما بپذیرفتیم كه تو خدا هستى و ما بنده ایم. حال چگونه باید این معنا را تحقّق بخشیم؟

 

آثار ولایت

اگر رفتار ما با خدا چنان باشد كه ربوبیت او و عبودیت ما اقتضا مى‌كند، رابطه ولایت بین فرد و خدا برقرار مى‌شود. ولایت و ربوبیت الاهى، چه چیزى را اقتضا مى‌كند؟

 

1. رضایت به تدبیر الاهى

ربوبیت او یعنى این كه او صاحب اختیار همه چیز ما است. مالك وجود ما، مالك حیات ما و مالك هرچه به ما داده است. اگر رابطه ما با خدا این چنین باشد كه خدا را مالك و صاحب اختیار هر چیزى بدانیم و تدبیر خودمان را به دست او بسپاریم، در سایه ولایت تشریعى او قرار گرفته ایم؛ البتّه رسیدن به این مقام والا كه آدمى تدبیر امورش را به خدا بسپارد؛ به تقدیر و قضاى او راضى باشد؛ به او توكّل كند و فقط از او كمك بخواهد؛ او را

مدبّر زندگى خود بداند؛ او را اصل و صاحب اختیار همه چیز بیابد و تشریع‌ها و دستورهاى او را بپذیرد و عمل كند، یك سلسله معارف عمیق را مى‌طلبد. رسیدن به این مقام، مراتب گوناگونى دارد. هركسى برحسب استعدادهایى كه دارد، با سرعت یا كندى مى‌تواند این راه را كم و بیش بپیماید. به هر حال، ده‌ها سال طول مى‌كشد تا استعداد و قابلیت هركسى در این مسیر به فعلیت برسد و از مصادیق اولیاء اللّه شود.

 

2. رهیدگى از هر حزن و هراس

یك اثر ظاهرى ولایت كه هركسى براساس آن مى‌تواند هم خود را و هم دیگران را بیازماید، این است: لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(1) براى اولیاى خدا، هیچ خوف و حزنى نیست.

این خاصیت ولایت است كه بر اثر آن، بنده، خودش را مالك چیزى نمى داند تا بترسد كه آن را از دست بدهد. بنابر دیدگاه ولایى، همه چیز مال خدا است. حتّى جان هم مال او است. اگر از دست من رفت، برود. مال او رفته، مال من كه نبوده است. همه شؤون زندگى انسان را در بر مى‌گیرد. اگر بین خود و خدا، هم در اعتقاد و هم در عمل، رابطه عبودیت و ربوبیت برقرار كنیم، هیچ جایى براى نگرانى باقى نخواهد ماند: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(2) آنهایى كه ربوبیت اللّه را پذیرفتند و در این راه پایمردى كردند و در عمل نیز بر گفته و اعتقاد و ایمانشان پابرجا ماندند، هیچ ترس و اندوهى در دنیا و آخرت نخواهند داشت.

كسى كه خدا را خدا مى‌داند، دیگر هیچ باكى ندارد كه از او تعریف یا او را سرزنش كنند؛ چرا كه وجود او مال خودش نیست. از مملوك خدا تعریف مى‌كنند كه به خدا مربوط است. اگر مرا سرزنش كنند و به جا باشد، به علّت این بوده كه نقصى داشته ام، و عبودیتم ضعیف بوده است. در این صورت، باید نقصم را برطرف كنم؛ امّا اگر بى جهت نكوهش كنند، به


1. یونس(10)،62.

2. احقاف(46)، 13.

من ربطى ندارد. من كه ملك خودم نیستم. مال خدا هستم و اینان ملك خدا را نكوهش مى‌كنند. مثل این كه كسى به شما بگوید: دیوار خانه فلانى كج است. خوب باشد. به من چه ربطى دارد؟ من كه مال خودم نیستم. اگر كسى را سرزنش كنیم كه چشمش فلان و ابرویش فلان است، مخلوقى از مخلوقات خدا است كه درباره اش صحبت مى‌كنیم. به ما ربطى ندارد. مفهوم تملّق در زندگى چنین كسى مصداق نمى یابد. براى چه كسى تملّق بگوید. فقط خدا است كه همه خواسته‌ها و نیازهاى او را باید تأمین كند. وقتى همه چیز به دست او است، پس براى چه كسى سر خم كند؟ مگر دیگران چه دارند كه خدا ندارد؟! خلاصه، آثار ولایت خدا چنان گسترده است كه همه امور و شؤون زندگى آدمى را در بر مى‌گیرد.

 

رابطه ولایت خدا با ولایت معصومان(علیهم السلام)

ولایت اللّه بر ولایت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) مى‌تابد. اهمّیت مقام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى ما به میزان رابطه‌اى است كه با خدا دارد. ولایت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) حساب جداگانه‌اى ندارد؛ بلكه شعاعى از همان ولایت اللّه است. رسول را مى‌خواهیم و دوستش مى‌داریم؛ چون فرستاده محبوب اصلى ما است؛ چون آینه او است. مگر مى‌شود كسى محبوبش را بخواهد، امّا جلوه گاه و مرآتش را نخواهد؟ محبّت به خدا و رسول، دو محبّت نیست؛ بلكه محبّت به رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) همان محبّت اللّه است كه در آینه تمام نماى او ظهور كرده است. رسول اللّه آیینه تمام نماى خدا است كه همه چیزش تحت تأثیر الاهى قرار دارد و از خودش چیزى ندارد.

ولایت خدا پس از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) به جانشینان او منتقل مى‌شود؛ همان معصومانى كه همچون نفس پیامبر هستند و جز در نبوّت و رسالت، هیچ تفاوتى با او ندارند. این همان ولایت اللّه است كه در رسول اللّه و امامان معصوم(علیهم السلام) ظهور مى‌كند؛ آن گاه مرتبه نازل‌تر این ولایت در هر كس كه به آن‌ها نزدیك‌تر است، تجلّى مى‌یابد.

ولایت اولیاى اهل‌بیت(علیهم السلام) نیز جزو ولایت اللّه است. چرا اولیاى اهل بیت(علیهم السلام) را

دوست مى‌داریم؟ چون دوست اهل بیت(علیهم السلام) هستند. اهل بیت(علیهم السلام) را چرا دوست مى‌داریم؟ چون دوست خدا هستند. این محبّت‌ها از یك دیگر جدا نیست؛ بلكه یك سرچشمه است كه از مجارى گوناگون جارى مى‌شود. نور واحدى است كه در درجه‌هاى متفاوت تنزّل مى‌یابد. اگر آدم این مطلب را در ذهن داشته باشد، معناى این عبارت را خواهد فهمید كه مَن وَالاَكُم فَقَد وَالَى اللّهَ، و مَن عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَ اللّهَ، وَ مَن أَحَبَّكُمْ فَقَد أَحَبَّ اللّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللّهَ.(1) محبّت اهل بیت(علیهم السلام) از محبّت خدا جدا نیست. معرفت اهل بیت(علیهم السلام) نیز از معرفت خدا جدا نیست.

چگونه مى‌شود انسان ولایت اللّه را بپذیرد و رابطه بندگى خویش را با خدا تقویت كند؛ امّا رابطه اش را با انبیا تقویت نكند.

 

رابطه محبّت با ولایت

محبّت این خاندان براى هركسى و به هر صورتى كه حاصل شود، مطلوب است و سرانجام جایى دستش را مى‌گیرد؛ امّا هر محبّتى ولایت نیست. ممكن است كسى به هیچ دین الاهى متدیّن نباشد؛ امّا زندگى امیرمؤمنان(علیه السلام) را دوست داشته باشد؛ چرا كه همه چیز او (عدالت، سرپرستى ایتام و فقیران، عبادات، مناجات‌ها، شجاعت، و بلاغت او و...) دوست داشتنى بوده است. مگر ممكن است شخصى فطرت سالمى داشته باشد و این فضایل اخلاقى را دوست نداشته باشد؟! البتّه هركس كه على(علیه السلام) را دوست داشت، ولىّ خدا و ولىّ على(علیه السلام) نیست؛ چرا كه ولایت على(علیه السلام) عدل ولایت اللّه است؛ از این رو باید ارتباطمان را با على(علیه السلام) به سبب ارتباط با خدا برقرار كنیم و حساب جدایى براى على(علیه السلام) باز نكنیم. هر كافر لامذهبى هم به على(علیه السلام) محبّت داشته باشد، سرانجام این محبّت دستش را خواهد گرفت؛ امّا او دیگر ولىّ على(علیه السلام) نیست. ولىّ على(علیه السلام) آن كسى است كه ولایت على(علیه السلام) برایش همان ولایت اللّه باشد.

 


1. «هر كه ولایت شما را بپذیرد، همانا ولایت خدا را پذیرفته است، و هر كه با شما دشمنى كند، با خدا دشمنى كرده است، و هر كه شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است، و هر كه با شما خشم و كینه ورزد، با خدا خشم و كینه ورزیده است». (ر.ك: شیخ عباس قمى، كلیات مفاتیح الجنان، زیارت جامعه كبیره)

فضیلت تبرّا و تولاّى خالصانه

امام جواد(علیه السلام) روایتى بسیار شریف، پر مغز و پرمحتوا دارد كه قابل تأمّل است:

أوْحَى اللّهُ إِلَى بَعضِ الأَنبیاءِ: امّا زُهدُكَ فِى الدّنْیَا فَتَعجِلُكَ الرَّاحَةَ، وَ امّا انقِطَاعُكَ إِلَىَّ فَتَعزُزكَ بِى، و لكن هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً.(1)

پیامبرى از پیامبران خدا توجّه یافت كه خدا نعمت بزرگى را به من عطا كرده كه در دنیا زهد دارم و عشق به دنیا را از دل من برداشته است. بالاتر از آن، حالت انقطاع الى اللّه به من داده است كه چه مفهوم بسیار والا، پرمعنا و پرمحتوایى است. انقطاع الى اللّه، یعنى به هیچ چیز جز خدا امید نداشته باشى. سر و كارت فقط با خدا باشد. از همه چیز بریده و فقط به او پیوسته باشى. خیلى نعمت بزرگى است. وقتى كسى توجّه یابد كه خدا نعمتى به این عظمت به او داده، لازمه اش این است كه به ذهن او خطور كند به چه كسى چنین نعمتى داده شده است. چه نعمتى از این بالاتر؟ نه دلبستگى به دنیا و نه امید به كسى غیر از خدا دارد. هیچ انسى با كسى جز خدا ندارد. خدا مى‌خواهد دست پیامبرش را بگیرد و باز هم او را بالاتر بیاورد؛ از این رو مى‌فرماید: امّا زُهدُكَ فِى الدّنْیَا فَتَعجِلُكَ الرَّاحَةَ.

این بى رغبتى كه به دنیا دارى و دنبال مال و مكنت دنیا نمى روى، باعث مى‌شود كه آسوده و راحت باشى؛ چون انسان هر قدر بیش‌تر به دنیا دل ببندد، گرفتارى و غصه اش بیش‌تر مى‌شود. درست است كه زهد، صفت بسیار خوبى است؛ امّا احتمال دارد كه فقط براى خدا نباشد؛ چرا كه زهد پاداش دنیایى، یعنى راحتى و آسودگى دنیایى را در پى دارد.

انقطاع الى اللّه چه؟ كسى كه هیچ توجّهى جز به خدا ندارد؛ به هیچ كس امیدى نمى بندد؛ درِ خانه هیچ كس نمى رود، و توجّه و سر و كارش فقط با خدا است، چه؟ امّا انقِطَاعُكَ إِلَىَّ فَتَعزُزكَ بِى؛ این انقطاع تو سببِ مى‌شود كه با من عزّت بیابى؛ چون آدمى درِ خانه هركس برود، به هر اندازه‌اى كه ته دلش به دیگرى امیدى داشته باشد، همان اندازه ذلیلش مى‌شود. انسان هر قدر از دیگران مستغنى‌تر باشد و به كسى امیدى نداشته باشد، عزیزتر مى‌شود. اگر كسى هیچ اعتنایى به دیگران نداشته باشد كه به او كمك كنند یا


1. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 238، باب 36، ح 7.

نكنند؛ چیزى به او بدهند یا ندهند؛ احترامش كنند یا نكنند. به همان اندازه عزّتش بیش‌تر مى‌شود؛ چون نیازى ندارد. چه لذّتى بالاتر از بى نیازى از همه خلق خدا؟ پس انقطاع إلى اللّه هم اثرى دنیایى براى خودت دارد. تو چیزى بالاتر باید داشته باشى: و لكن هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً؛ آیا فقط به سبب من با كسى ارتباط برقرار كرده‌اى؟ كسى را فقط براى آن كه بنده من است، دوست داشته‌اى؟ آیا با كسى فقط به جهت این كه با من دشمن است، دشمنى كرده‌اى؟ این، از زهد و انقطاع الى اللّه هم بالاتر است.

شاید آن پیامبر خدا، مقام تولاّ و تبرّا را نیز دارا بوده است؛ امّا خداوند مى‌خواسته به او توجّه دهد كه تولاّ و تبرّاى خالصانه از زهد و انقطاع نیز مهم‌تر است. به طور طبیعى، هر فردى، شخصى را دوست مى‌دارد؛ امّا «أَو وَالَیتَ لِى وَلِیّاً؛ آیا یكى از اولیاى خدا را دوست داشته‌اى یا نه؟ البتّه ممكن است كسى اولیاى خدا را دوست بدارد؛ امّا به سبب منافعى كه براى خودش دارد؛ به طور مثال براى این كه در قیامت او را شفاعت كنند. در این صورت، ولىّ خدا را براى خودش دوست داشته است. نمى گوید: أَو وَالَیتَ لِى وَلیّى؛ بلكه مى‌فرماید: هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً. چنین رابطه خالصانه‌اى، رابطه ولایت است. چیزى كه نزد خدا ارزش دارد، این است كه على(علیه السلام) را از آن رو كه دوست خدا است، دوست بداریم و با دشمنان على(علیه السلام) بدان جهت كه دشمنان خدا هستند، دشمنى بورزیم؛ وگرنه چه كسى است كه على(علیه السلام) را دوست نداشته باشد. كافران هم اگر على(علیه السلام) را شناخته باشند، او را دوست مى‌دارند و به او عشق مىورزند؛ همان طور كه به هر كمال و جمالى عشق مىورزند، مگر آن كه على(علیه السلام) را نشناخته باشند. كدام انسان پاك فطرتى است كه على(علیه السلام) را دوست نداشته باشد؟ مهم این است كه بكوشیم ارتباط ما با اولیاى خدا، به ویژه با امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف، شعاعى از ولایت اللّه باشد. به این جهت است كه خطاب به امامان(علیهم السلام) مى‌گوییم:

مَن وَالاَكُم فَقَد وَالَى اللَّهَ وَ مَن عَادَاكُم فَقَد عَادَاللَّهَ؛(1)

هر كه ولایت شما را بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است، و هر كه با شما دشمنى ورزد، با خدا دشمنى ورزیده است.

 


1. قسمتى دیگر از زیارت جامعه كبیره.

شعاع ولایتِ اولیاى خدا به دوستانشان نیز سرایت مى‌كند. محبّان امام زمان(علیه السلام) را نیز از آن جهت دوست بداریم و تكریم كنیم كه دوستدار امام زمانند.

 

راه‌هاى تقویت رابطه ولایى با امام زمان(علیه السلام)

حال كه فهمیدیم باید خالصانه به اولیاى خدا عشق ورزید و خود را در برابر آن‌ها باخت و فدا كرد، چه كنیم كه بدین مقام والا دست یابیم؟

 

1. تقویت رابطه عارفانه

هرقدر معرفت ما به اولیاى خدا بیش‌تر شود، اثر طبیعى اش این است كه رابطه ولایت هم قوى‌تر و بیش‌تر خواهد شد.

معرفت امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشریف از معرفت خدا جدا نیست. به هر میزان كه معرفتمان به حضرت بیش‌تر باشد و ارتباط آن جناب را با خدا بیش‌تر بشناسیم، معرفت ما به خدا افزون‌تر خواهد شد.

این بزرگواران چه اندازه با خدا ارتباط دارند؟ آیا فقط به همین اندازه است كه مانند یك راوى صادق، احكام را براى ما بیان كنند یا مطلب از این‌ها خیلى بالاتر است؟

 

قلب امام زمان، تجلّى‌گاه خواست خدا

امامان معصوم(علیهم السلام) كسانى هستند كه در دلشان چیزى جز آن چه خدا مى‌خواهد، ظهور نمى كند: قُلوبُنَا أَوعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئنَا؛(1) در دل‌هاى ما فقط خواست خدا شكل مى‌گیرد؛ پس هر آن چه را كه او بخواهد، ما مى‌خواهیم. قلب پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و حضرت زهرا(علیها السلام) و امامان معصوم(علیهم السلام) تجلّى گاه خواست و اراده خدا است. در مرتبه اوّل، این چهارده نور پاك و در مرتبه بعد، سایر اولیاى خدا طورى هستند كه فقط چیزى را كه خدا مى‌خواهد، در دل آن‌ها پیدا مى‌شود. هنگامى كه ایشان به چیزى میل پیدا مى‌كنند، خدا خواسته است كه این میل را داشته باشند؛ چرا كه قلوب ایشان، تجلّى گاه اراده و مشیت خدا است.

 


1. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 50، باب 18، ح 35.

با توجّه به این حقایق است كه ولایت پذیرى اهل‌بیت(علیهم السلام) توجیه مى‌یابد كه چرا باید ایشان را دوست بداریم و از ایشان پیروى كنیم؟ پاسخش این است كه محبّت اهل بیت(علیهم السلام) و تبعیّت از ایشان، همان محبّت و اطاعت خدا است. اگر خدا را نیز دوست مى‌داریم، باید ایشان را دوست بداریم و اگر از خدا اطاعت مى‌كنیم، باید از ایشان هم اطاعت كنیم: مَن أَطاعَكُم فَقَد أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر كه از شما اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است. این بدان دلیل است كه معصومان(علیهم السلام) چیزى جز سخن خدا ندارند. براى خودشان شأنى جدا از عبودیت اللّه قائل نیستند. هیچ استقلالى از خودشان ندارند. اگر تعبیر فناى فى اللّه تعبیر درستى باشد، بالاترین و برترین مصداقش ایشان هستند.

 

2. اظهار محبّت خالصانه

رابطه ولایى ما با مولایمان فقط با شناخت برقرار نمى شود؛ بلكه خداوند، ساختمان روحى انسان را به گونه‌اى آفریده است كه با فكر و عمل ساخته و پرداخته مى‌شود. مسأله ولایت فقط با اندیشیدن و تصمیم گرفتن حل نمى شود: الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ. به همان اندازه كه ایمان واقعى باشد، در عمل تأثیر مى‌گذارد و وقتى عمل تحقّق یافت، ایمان تقویت مى‌شود. بین ایمان و عمل، رابطه متقابل برقرار است. اگر مى‌خواهید ایمانتان تقویت شود، حتماً باید بیندیشید تا معرفتتان بیش‌تر شود. هم رابطه امام زمان(علیه السلام) را با خدا بیش‌تر بشناسید و هم این رابطه را به صحنه عمل بیاورید. شب میلاد امام زمان(علیه السلام) به حضرت اظهار محبّت كنید. به دوستان امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف هدیه بدهید. چه سنّت خوبى گذاشته اند كه در این ایّام، به هركس كه نامش مهدى است، احترام مى‌كنند و به او هدیه و جایزه مى‌دهند. ما همه گوشت و پوستمان با نام مهدى ارواحنا فداه روییده و بزرگ شده است. زندگیمان در پرتو نام اهل بیت(علیهم السلام) شكل گرفته است و پیش مى‌رود. همه چیز ما مال آن‌ها است.

گاهى اشخاصى را به جهت این كه اصطلاحات فقه و اصول یا فلسفه و كلام ما را بلد نیستند، جاهل و عوام مى‌شمریم؛ امّا میان همین‌ها گاهى افرادى پیدا مى‌شوند كه مرتبه

ایمانشان چنان آن‌ها را بالا برده است كه اگر سال‌ها با تمام سرعت نیز بتازیم، به گَرد راهشان هم نمى رسیم.

خلاصه، رابطه ولایت فقط با درس خواندن درست نمى شود. درس را باید خواند؛ چرا كه واجب، و كوتاهى كردن در آن حرام است؛ امّا همه اش با این درس خواندن درست نمى شود. بكوشیم با اهل بیت(علیهم السلام) رابطه عملى پیدا كنیم. براى محبّت اهل بیت(علیهم السلام) انفاق كنیم؛ هر چقدر كه برایمان میسّر است؛ براى مثال اگر صد تومان پول دارى، امشب بگو مى‌خواهم این صد تومان را به عشق امام زمانم به دوستان فقیر او بدهم. به كسى هم نگو. كسى هم نفهمد. بگو اگر خدا به سبب این، مرا به جهنّم هم ببرد، به عشق و محبّت مولایم این كار را مى‌كنم. اثر این، از هزار سال عبادت براى تو بیش‌تر است. براى این كه در آن عبادت‌ها امید ثواب وجود دارد. تو بگو این كار را به عشق امام زمان(علیه السلام) انجام مى‌دهم؛ چه ثواب داشته باشد و چه عقاب.

گاهى میان افراد عادى، این گونه آدم‌هاى عاشق پیدا مى‌شوند. آن وقت آن‌ها خیلى بر ما تقدّم دارند. بكوشید مقدارى روحیه مروّت و عاشقى هم پیدا كنید. یاد گرفتن اصطلاحات همه چیز نیست.

نكته مهمى كه ممكن است براى بسیارى از ما مورد غفلت باشد، این است كه بسیارى از ما دعا و توسّل داریم؛ گریه و عزادارى داریم؛ مجالس سرور هم برقرار مى‌كنیم؛(1) امّا آیا نیّتمان در این اعمال، خالصانه براى خدا است؟ خالص كردن نیّت‌ها قدرى همّت و زحمت مى‌خواهد. بكوشیم این خلوص را كسب كنیم. ارزش كار كوچكى كه خلوص داشته باشد، از هزاران كارى كه آرایه و پیرایه داشته باشد، بیش‌تر و بالاتر است. در حدیث قدسى آمده است:

أَنَا خَیرُ شَریك وَ مَن أشركَ مَعِىَ شَریكاً فِى عَمَلِهِ فَهُوَ لِشریِكىِ دُونى لِأنّى لَا أقبَلُ إلاّ مَن خَلِصَ لِى؛(2)

من بهترین شریكم. هركس در كارى كه انجام مى‌دهد، شریكى براى من قرار


1. ابن فهد حلّى، عدّة الدّاعى، ص 217.

2. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 72، ص 304، ابن فهد حلّى، عدّة الدّاعى، ص 217.

دهد، سهم خودم را به آن شریك وا مى‌گذارم؛ براى این كه من هیچ عملى را قبول نمى كنم، مگر آن كه خالصانه براى من باشد.

خداوند دوست دارد كه همه كارهایمان خالصانه براى او باشد. امام زمان(علیه السلام) نیز كه قلبش خاستگاه اراده و مشیت خدا است، دوست دارد فقط او را دوست بدارید.

زخارف دنیا ارزش آن را ندارد كه مؤمن بدان دل ببندد. ارزش قلب مؤمن بسیار والاتر از این است كه جایگاه پول، اتومبیل، و خانه دیگر مظاهر دنیایى قرار گیرد.(1) آن جا كه جایگاه پول شده، بانك است، نه دل مؤمن؛ آن جا كه جایگاه اتومبیل شده، گاراژ است، نه قلب مؤمن؛(2) قلب مؤمن، عرش خداوند رحمان است. قلب بنده مؤمن، بارگاه و تجلّى گاه كبریا است: لَم یَسَعُنِى سَمَائِى وَ لاَ أرضِى وَ وَسَعَنِى قَلبُ عَبِدِىَ المُؤمِن؛(3) نه آسمانم و نه زمینم هیچ یك گنجایش مرا ندارد و فقط قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.

 

3. برقرارى رابطه عاشقانه

بكوشیم با سیّد و آقایمان رابطه‌اى عاشقانه برقرار، و آن را تقویت كنیم و بدانیم كه این ارتباط، امرى حقیقى است. اگر صد سال پیش‌تر به ما مى‌گفتند: انسان از این جا كه نشسته است مى‌تواند با آن طرف كره زمین ارتباط برقرار كند و با آشنایانش حرف بزند و صورت ایشان را ببیند، باور نمى كردیم. بشر در آن زمان نمى دانست كه با امواج الكترومغناطیس یا با تصویرهاى تلویزیونى یا ارتباط‌هاى تلفنى مى‌شود ارتباط برقرار كرد؛ امّا این امواج در همان زمان نیز موجود بوده اند. در قلمرو مسائل روحى و معنوى روابطى وجود دارد كه من و شما نمى دانیم. همان طور كه در این عالم، قوه جاذبه‌اى وجود دارد كه اثر مى‌كند و ما نمى فهمیم. در گستره دل ما نیز چنین رابطه‌اى برقرار است و


1. آن دل كه به یاد تو نباشد، دل نیست قلبى كه به عشقت نتپد، جز گِل نیست. (حضرت امام خمینى(رحمه الله)، دیوان، ص 99)

2. پاره‌اى گوشت نام دل كردى دل تـحـقیـق را بـهـل كـردى

آن چه دل نام كرده‌اى به مجاز رو به پیش سگان كوى انداز

آن بود دل كه وقت پیچاپیچ جز خدا اندر او نیـابى هیـچ.    (سنایى غزنوى، گزیده حدیقة الحقیقه، ص 151)

3. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 39، باب 4، ح 61.

واقعیت دارد. روح آدمى مى‌تواند با روح والاى معصومان(علیهم السلام) ارتباط یابد. این رابطه خیلى مهم‌تر از رابطه برقرار كردن با شخصى است كه در امریكا یا در مریخ زندگى مى‌كند؛ امّا چقدر مهم است كه انسان بتواند از همین جا كه نشسته است، با امام زمان ارواحنافداه ارتباط یابد؛ با كسى كه همچون اجداد پاكش(علیهم السلام) به ساحت قدس الاهى متّصل است؛ همان گونه كه امیرمؤمنان على(علیه السلام) محو و فانى در ذات خدا بود: فإِنَّهُ مَمسُوسٌ فِى ذَاتِ اللّهِ.(1)

بعضى‌ها گمان مى‌كنند چنین رابطه‌اى، یك ارتباط شاعرانه است. مسأله از این‌ها خیلى بالاتر است. براى برقرارى این ارتباط، شما نیاز ندارید با شبكه رایانه‌اى ارتباط داشته باشید. كلیدش دست خود شما است. همین كه توجّه پیدا كنید، كلید دل را زده اید و ارتباط برقرار مى‌شود. حالا آیا مى‌ارزد كه این ارتباط را داشته باشید یا نه؟! امروز ولى اللّه الاعظم، حضرت صاحب الامر عَجَّل اللّه تَعالى فَرَجَهُ الشَّریفْ، امام و مولاى همه ما است. شما هرجا و در هر حالى كه باشید مى‌توانید این رابطه را برقرار كنید. آیا مى‌ارزد یا نمى ارزد؟!

ببینید چه گنجى در اختیار ما است و آن را نشناخته ایم و قدرش را نمى دانیم. ببینید چه ستمى مى‌كنند كسانى كه مى‌خواهند این معرفت‌ها را از ما بگیرند و هستى را در روابط محض این جهانى محصور كنند. انبیا و اولیا چه خون دلى خوردند تا این معارف را در دل‌هاى مؤمنان تقویت كرده، كاشتند، و آبیارى كردند و به ثمر رساندند؛ امّا بعضى با یك سخنرانى، با یك القاى شبهه، با یك مقاله مى‌خواهند همه این معارف را بر باد دهند. آیا جنایتى بالاتر از این مى‌شود؟! این جنایت بالاتر است یا قتل نفس؟! خون هزاران انبیا و اولیاى خدا ریخته شد تا این ایمان‌ها در دل مردم پدید آمد. این ایمان‌ها ارزشش از خون بیش‌تر است. آن خون‌ها ریخته شد تا این ایمان‌ها پدید بیاید. آن وقت این معرفت‌ها و ایمان‌ها را با یك سخنرانى ساده و با یك شبهه معرفت شناسانه بگیرند و بدزدند. باید در زمینه‌هاى گوناگون بكوشیم تا بتوانیم در برابر این امواج گمراهى مقاومت كنیم. اوّل باید ایمان خودمان را حفظ كنیم و بعد دست دیگران را بگیریم و از گمراهى‌ها برهانیم. كلید این را هم به ما داده اند. گنج‌هایى در اختیار ما است كه باید بكوشیم و از آن‌ها بهره بگیریم.

 


1. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 39، ص 312، باب 88، ح 5.

عزیزان من! عبادت‌هاى عاشقانه را فراموش نكنید. اگر هنوز عاشقانه عبادت كردن را یاد نگرفته ایم، یاد بگیریم. گاهى انسان نماز شب مى‌خواند تا روزى اش فراوان شود. چنین عبادتى خیلى نازل، و چنین همتى خیلى پست است ؛ گرچه در مقایسه با كسى كه نماز شب نمى خواند، خیلى خوب است. گاهى انسان از یاد معشوقش، به خواب نمى رود. چگونه ممكن است آدمى كسى را دوست داشته باشد و به یادش نباشد. عبادتى ارزش والا مى‌یابد كه از روى عشق و محبّت پروردگار صورت پذیرد. امام على(علیه السلام) مى‌فرماید:

مَا عَبدتُكَ خَوفاً مِن نَارِكَ وَ لاَ طَمَعاً فى جَنَّتِكَ وَ لكِن وَجَدتُكَ أَهلا لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُكَ.(1)

تو را از روى ترس از آتش و براى بهشت نمى پرستم؛ بلكه تو را مى‌پرستم؛ چون پرستیدنى هستى و فقط تو سزاوار پرستشى.

من تو را نپرستم، چه كنم؟! حضرت در جاى دیگر مى‌فرماید:

و لكنّى أعبدهُ حبّاً له؛(2)

تو را بندگى مى‌كنم؛ چون دوست داشتنى هستى.

عبادت عاشقانه مى‌تواند انسان را خیلى سریع بالا ببرد.

ادّعاى عبادت عاشقانه آسان، امّا عملش مشكل است. براى پیشرفت در این مسیر، باید دست كم در هر شبانه روز، یك عمل عبادىِ خالصانه را تمرین كنیم بدین صورت كه نیّت كنیم اگر خداوند در ازاى این عبادت، هیچ مزدى هم به من ندهد، این عبادت را انجام مى‌دهم؛ چون او دوست دارد، و اگر همّت كسى بالاتر باشد، مى‌گوید: اگر خدا بخواهد به سبب این عبادت مرا به جهنّم نیز ببرد، آن را انجام مى‌دهم؛ چون مى‌دانم او انجام این عمل را دوست دارد؛ البتّه هرگز چنین نیست؛ زیرا خداوند به هر چیزى كه دوست بدارد، پاداش مى‌دهد. از عرصه محبّت پروردگار، طمع‌ها چنان باید بیرون برود كه فقط دوستى و محبّت خداوند حاكم باشد. بكوشیم بر یك كار عبادى كوچك، همچون خواندن دو ركعت نافله یا قرائت یك صفحه قرآن، به طور روزانه مداومت كنیم یا در جهت


1. بحار الانوار، ج 41، ص 14، باب 101، ح 4.

2. همان، ج 70، ص 17، باب 43، ح 9.

تطهیر عواطف و پاك كردن عشق و محبّت از ناخالصى‌ها، مولایمان صاحب الزّمان(علیه السلام) را (هر چند روزى چند لحظه) خالصانه یاد كنیم یا دعاى عهد حضرت را با همین نیّت بخوانیم یا توسّلى خالصانه به حضرت داشته باشیم و خطاب به مولایمان بگوییم: در ازاى این توسّل چیزى از شما نمى خواهم؛ بلكه چون شما را دوست دارم، مى‌خواهم به یاد شما باشم. چنین عبادتى بر صد سال عبادتى كه با نیّت‌هاى دیگر انجام بگیرد، برترى دارد و انسان را بیش‌تر بالا مى‌برد. اگر كارهاى خالصانه در زندگانى كسى مداومت یابد، توفیق او بیش‌تر و بیش‌تر مى‌شود تا جایى كه محبّت خالصانه، تمام زندگى او را فرا مى‌گیرد و به جایى مى‌رسد كه مى‌گوید:

إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.(1)

نماز و تمام عبادت‌هاى من و زندگى و مرگم، همه براى خداوند، پروردگار جهانیان است.

در مناجات شعبانیه از خداوند چنین مى‌خواهیم:

إِلهِى هَب لِى كَمالَ الإِنقِطَاعِ إِلیكَ.

خدایا! چنان كن كه از همه چیز و همه كس جز تو بِبُرم.

وَ أَلحِقنِى بِنُورِ عِزِّكَ الأَبهَج فَأَكونَ لَكَ عَارِفاً وَ عَن سِوَاكَ مُنحَرِفاً.(2)

خدایا! مرا به نور مقام عزّتت كه بهجت و نشاطش از هر لذّت دیگر بالاتر است، ملحق كن تا آن كه فقط شناساى تو باشم و از غیر تو روى گردانم.

تقدیم جار و مجرور، مفید حصر است. فَأَكونَ لَكَ عَارِفاً وَ عَن سِوَاكَ مُنحَرِفاً؛ یعنى تا فقط تو را بشناسم و از غیر تو روى بگردانم.

این مناجات‌ها را به ما آموخته اند تا بخوانیم و بفهمیم و به دنبالش برویم. بكوشیم چنین رابطه خالصانه و عاشقانه‌اى را بین خود و خدا و اولیاى خدا برقرار كنیم. چنین امرى شدنى است؛ امّا همّت مى‌خواهد.

 


1. انعام (6)، 162.

2. قسمت‌هایى از مناجاتِ شریف شعبانیه كه از مناجات‌هاى همیشگىِ اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) بوده است. (ر.ك: شیخ عبّاس قمى كلیات مفاتیح الجنان، اعمال مشتركه ماه رمضان)

قبل | بعد