«یاأَباذَرٍّ؛ ما مِنْ رَجُل یَجْعَلُ جَبْهَتَهُ فى بُقْعَةِ مِنْ بِقاعِ الاَْرْضِ إِلاّ شَهِدَتْ لَهُ بِها یَوْمَ الْقِیامَةِ وَما مِنْ مَنْزِل یَنْزِلُهُ قَوْمٌ إِلاّ وَ أَصْبَحَ ذلِكَ الْمَنْزِلُ یُصَلّى عَلَیْهِمْ أَوْیَلْعَنُهُمْ.
یا أَباذَرٍّ؛ ما مِنْ صَباح وَلارَواح إِلاّ وَ بِقاعُ الاَْرْضِ تُنادى بَعْضُها بَعْضاً یا جارِ هَلْ مَرَّ بِكِ ذاكِرٌ لِلّهِ تَعالى أَوْ عَبْدٌ وَضَعَ جَبْهَتَهُ عَلَیْكِ ساجِداً لِلّهِ؟ فَمِنْ قائِلَة لا وَمِنْ قائِلَة نَعَمْ، فَإِذا قالَتْ نَعَمْ إِهْتَزَّتْ وَ انْشَرَحَتْ وَ تَرى أَنَّ لَهاالْفَضْلَ عَلى جارَتِها»
در این بخش از حدیث، عظمت و والایى عبادت و بندگى خداوند متعال ذكر گردیده است و اینكه عمل انسان ـ خواه پسندیده و خواه ناپسند ـ از نظر گواهان و شاهدان دور نمىماند؛ تا آنجا كه حتى زمین ـ كه بر روى آن به عبادت و یا كارهاى ناپسند دست مىزنیم ـ در قیامت به نفع و یا ضرر ما گواهى مىدهد. چنان نیست كه اعمال و رفتار ما بازتاب و نتیجهاى در پى نداشته باشد، بلكه علاوه بر بازتاب و نتیجه دنیایى اعمال و رفتار، در قیامت نیز ثمره اعمال ما ظاهر مىگردد. در قیامت، زمینى كه بر روى آن عبادت مىكنیم بر انجام آن عبادت شهادت مىدهد، یا اگر بر روى آن به كار ناشایستى دست یازیم، در قیامت بر علیه ما شهادت مىدهد و ما را لعن مىكند.
«یا اباذرٍّ؛ ما من رجل یجعل جبهته فى بقعة من بقاع الارض الاّ شهدت بها یوم القیامة و ما من منزل ینزله قومٌ الاّ واصبح ذلك المنزل یصلى علیهم اویلعنهم»
اى ابوذر؛ هیچ مردى پیشانى خود را بر نقطهاى از زمین نمىگذارد، مگر اینكه آن نقطه در روز قیامت بر آن گواهى مىدهد و منزلى نیست كه گروهى در آن فرود مىآیند مگر آنكه آن منزل بر آنان صلوات مىفرستد و یا لعن مىكند.
برخى از بزرگان سعى مىكردند در قسمتهاى مختلف مسجد نماز بخوانند و همیشه در یك جاى نماز نمىخواندند، یا اگر وارد خانهاى و یا هر جاى دیگر مىشدند، ابتدا دو ركعت نماز مىخواندند؛ براى اینكه در قیامت براى خود شاهدان بیشترى داشته باشند. این خود نوعى زرنگى است كه براى مؤمن بسیار مفید و مطلوب مىباشد.
با توجه به والایى و ارزشى كه در این روایت و روایات دیگر براى عبادت ذكر شده، پافشارى ما بر انجام عبادت در مكانهاى گوناگون، گویاى تسلیم و اعتماد ما به سخنان پیامبر و ائمه اطهار، صلوات الله علیهم اجمعین، است.
چنانكه مشاهده مىگردد، این بخش و قسمتهاى دیگرى از همین روایت بیانگر این است كه زمین، درختان و سایر موجودات بىجان كه ما آنها را فاقد درك و شعور مىدانیم، داراى درك و شعورند و اعمال ما را درك مىكنند و بر انجام كارهاى نیك ما را دعا مىكنند و بر انجام كار بد لعن مىكنند؛ بعلاوه در قیامت نیز به نفع و یا بر ضرر ما شهادت مىدهند.
در باب مضمون این بخش از روایت ـ كه در آن براى زمین و موجودات بىجان، شعور و درك تصویر شده است ـ و نیز آیات و روایات دیگرى كه داراى چنین مضمونى هستند، علماى بزرگ سه نظریه ارائه دادهاند:
نظریه اول: عدهاى برآنند كه این تعبیرها كنایى است و معناى حقیقى آنها مراد نیست و براى هر مورد تأویلى متناسب با آن ذكر مىكنند. شاید اكثر مفسران در تفسیر این قبیل آیات و روایات، همین شیوه را برگزیده باشند.
نظریه دوم: عرفا و فیلسوفان عارف مشرب، مثل صدرالمتألهین و شاگردان ایشان، بر
این اعتقادند كه این موجودات واقعاً درك و شعور دارند و خداوند را تسبیح مىگویند و خشیت الهى دارند؛ اما ما از درك این واقعیت عاجزیم.
شاعر مىگوید:
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم *** با شما نامحرمان ما خامشیم
اینها معناى حقیقى این آیات و روایات را اخذ مىكنند و مىگویند: درختان، زمین و سنگریزهها و... شعور دارند و خداى را تسبیح مىگویند:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّموَاتُ وَالاَْرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَىْء إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ...»(1)
آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست به ستایش و تنزیه خداوند مشغولند و موجودى نیست مگر آنكه تسبیحگو و ستایشگر اوست ولكن شما تسبیح آنها را فهم نمىكنید.
در تفسیر آیه فوق علامه طباطبایى(قدس سره) مىفرمایند: آیه براى اجزاى عالم مادى تسبیح را ثابت مىكند و اینكه آنها خداوند را تسبیح مىگویند و او را از شریك منزه مىدانند. تسبیح به معناى تنزیه با كلام و سخن است و حقیقت كلام، پرده برداشتن از مقصود درونى است با اشاره و راهنمایى بدان، و چون انسان براى اشاره به مقصود خود و ارائه آن راهى تكوینى نیافت بناچار به بهرهجستن از الفاظى كه صداهایى هستند كه براى معناهایى وضع شدهاند روى آورد و با آنها مقصود خود را آشكار ساخت و از آن پس، شیوه و طریق تفهیم و تفهم بر همین منوال رایج گشت. علاوه بر آن، چه بسا براى بیان منظور خود، از اشاره با دست و یا سر كمك مىگیرد و گاه از نوشتن و یا قرار دادن علامتى كمك مىجوید.
خلاصه آنچه از مقصود پرده بر مىدارد، كلام است و همت گماردن هر چیز و هر موجودى به بیان مقصود و منظور خود، قول و كلام اوست؛ گرچه بیان آن مقصود باطنى با آهنگ و لفظ نباشد. دلیل بر این نكته، كلماتى چون كلام، قول، امر و وحى است كه در قرآن
1. اسراء / 44.
به خداوند نسبت داده شدهاند و مسلماً آنها از قبیل سخن و گفتارى كه از ما انسانها صادر مىگردند نیستند.
مسلّماً در آسمان و زمین و آنچه در آنها وجود دارد، چیزى است كه آشكارا یگانگى و وحدانیت خداوند را بیان مىكند و او را از هر نقص و كاستى مبرّا مىسازد و آن اینكه این موجودات یكپارچه نیاز و احتیاجند و احتیاج بالاترین گواه بر وجود كسى است كه همه بدو نیاز دارند و كسى مستقل و بىنیاز از او نیست. پس هر یك از موجودات، با حاجت وجودى و نقص ذاتى خود، از خالق غنى خبر مىدهد.
در ادامه مىفرمایند:
سخن خداوند متعال بیانگر این است كه با آفرینش موجودات علم و آگاهى نیز در آنها گسترده شده است و هر یك از آنها، در حد بهرهاى كه از وجود و هستى برده است، از علم نیز بهرهمند گشته است. نه اینكه همه در یك حد علم داشته باشند و نیز علم و آگاهى همه از یك جنس و یك نوع باشد. چنین نیست كه علم هر یك از موجودات مثل علم انسان باشد و یا انسان به علم و آگاهى هر یك از آن موجودات واقف گردد. بنابراین هر آفریدهاى به گونهاى به خود عالم است و با هستى و وجود خود، احتیاج و نقصان خود را، كه به بىنیازى خداوند احاطه گردیده است، اظهار مىسازد و اینكه خداوند داراى كمال است و پروردگارى جز او نیست. پس هر آفریده، پروردگارش را تسبیح مىگوید و او را از شریك و هر نقص منزه مىداند.(1)
نظریه سوم: همه موجودات غیر از صورت مادى كه در این عالم دارند، صورت ملكوتى نیز دارند و در واقع درك و شعور، از آنِ صورت ملكوتى و باطنى آنهاست و همان صورت ملكوتى در قیامت ظهور مىیابد و شهادت مىدهد. ما در این عالم، آن صورت ملكوتى را درك نمىكنیم، از این جهت تسبیح اشیاء را نمىشنویم و آثار شعور و آگاهى را در آنها نمىبینیم؛ ولى آن صورت وجود دارد و در عالم آخرت ظهور مىكند و حقایقى را كه درك مىكند بروز خواهد داد و شهادت مىدهد.
1. المیزان، ج 13، ص 114 ـ 116.
به تصریح قرآن كریم، در قیامت حتى پوست بدن انسان بر علیه او شهادت مىدهد، زبان و دست و پا بر علیه او شهادت مىدهند؛ اینها اگر دركى نداشته باشند، شهادتشان بىمعناست. قرآن درباره شهادت اعضاى بدن انسان مىفرماید:
«وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِى أَنْطَقَ كُلَّ شَىْء»(1)
گنهكارانبه پوست بدن خود گویند: چگونه بر اعمال ما شهادت دادید؟ آن اعضاء در جواب گویند: خدایى كه همه موجودات را به سخن آورد، ما را نیز گویا گردانید.
اگر پوست انسان دركى نداشته باشد كه در هنگام انجام معصیت آن را درك كند، چگونه ممكن است در قیامت بر انجام معصیتى گواهى دهد كه از درك آن عاجز بوده است؟ شهادت وقتى معنا دارد كه شاهد صحنه معصیت را درك و احساس كند والاّ شهادت معنا نخواهد داشت. اگر گفته شود بدون اینكه اعضاى بدن دركى از معصیت انسان داشته باشند، خداوند متعال آنها را، در قیامت، به سخن گفتن وادار مىكند، باید گفت كه در آن صورت شهادتى در كار نیست و اطلاق لفظ شهادت بر چنین موردى بىمعناست. بنابراین گواهى دادن اعضاء، پس از درك و احساس و نوعى علم به عمل انجام مىگیرد، در غیر این صورت شهادتى صورت نمىگیرد.
پس طبق نظریه دوم و سوم، در اصل وجود شعور، احساس و نوعى آگاهى و علم در مجموعه آفریدهها شكى نیست، بلكه اختلاف در كیفیت آنهاست كه آیا این علم همراه با روح ملكوتى اشیاست، یا اینكه واقعاً خود آنها داراى درك و شعورند. البته قائلان به نظریه اول مىگویند: وقتى اعضاء و جوارح انسان در قیامت ظاهر شوند، آثارى كه از رفتار انسان بر آنها باقى مانده به منزله شهادت آنهاست.
شاید بین سه نظریه فوق، نظریه سوم بهتر باشد. به هر جهت از روایات و آیات استفاده
1. فصلت / 21.
مىشود كه اشیاء و موجودات مادى داراى نوعى شعور و دركند. نه تنها شعور تكوینى ثابت دارند، بلكه از حوادث پیرامون خود متأثر مىشوند و حوادث در آنها اثر مىگذارند و در نتیجه درك جدیدى در آنها پدید مىآید: اگر عبادت بر روى زمین انجام گیرد، اثر نیكو مىپذیرد، از این جهت خوشحال مىشود و به خود مىبالد. بالعكس اگر معصیتى بر روى آنها انجام گیرد، اثر ناشایستى بر جاى مىگذارد، از این جهت زمین ناراحت گشته، معصیت كار را لعن مىكند. البته ما از درك این قبیل مفاهیم عاجزیم و مضمون این آیات و روایات براى ما بدرستى آشكار نگردیده است، ولى باید بپذیریم كه در عالم حقایق ناشناختهاى وجود دارند كه از قلمرو درك و فهم ما خارجند و یا شناخت ما از آنها بسیار اندك است، چنانكه قرآن مىفرماید:
«... وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلا»(1)
و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندك است.
در عالم حقایق فراوانى وجود دارد كه ما از آنها بىاطلاعیم و برخى از آنها را از طریق وحى شناختهایم و یا انبیاى عظام ،صلوات اللّه علیهم، و ائمه اطهار(علیهم السلام) براى ما بیان كردند و ما نیز به گفتار آنها اعتماد داریم و باید از آنها شاكر باشیم كه این حقایق را بیان كردند والا عقل ما به آنها دست نمىیافت و ممكن نبود ما با عقل ناقص خود به آن حقایق پىببریم:
«كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولا مِنْكُمْ یَتْلُوا عَلَیْكُمْ ایاتِنَا وَ یُزَكِّیكُمْ وَ یُعَلِمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ یُعَلِّمُكُمْ مَالَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»(2)
چنانكه رسول گرامى خود را فرستادیم كه آیات ما را براى شما تلاوت كند و جانهاى شما را از پلیدى و آلودگى جهل و شرك پاك و منزه سازد و به شما شریعت و حكمت آموزد و از او بیاموزید هر چه را نمىدانید.
با توجه به آنچه ذكر گردید، دو نكته براى ما روشن گردید: نكته اول اینكه ما اگر هزاران دانش و علم كسب كنیم و به همه معلومات بشرى دست یابیم، باز معلومات ما در مقابل
1. اسراء / 85.
2. بقره / 151.
مجهولاتمان اندك است و چیزى به شمار نمىآید؛ پس نباید مغرور شویم و به خود ببالیم. با اینكه ممكن نیست كسى به همه معلومات بشرى دست یابد، بلكه هر فردى به بخشى از علوم دست مىیابد و قطرهاى از دریاى بىكران دانش نصیبش مىشود.
نكته دوم اینكه ما نباید خیال كنیم، در عالمى زندگى مىكنیم كه اگر در محل خلوتى به كارى دست زدیم كسى ما را نمىبیند: اگر زمین درك نكند و نفهمد، فرشتگانى كه گواه بر اعمال ما هستند، درك مىكنند و اعمالمان را مىنویسند و نیز هستند كسانى كه بر این عالم تسلط دارند و چیزى از نظرشان مخفى نمىماند.
بر اساس عقیده ما شیعیان، نور ائمه اطهار(علیهم السلام) در همهجا حضور دارد؛ گرچه همه ما چنانكه باید حضور نور آنها را درك نمىكنیم. وجود مقدس ذخیره الهى، حضرت ولى عصر، عجلالله تعالى فرجه الشریف، در همهجا بخصوص در مجالس شیعیان حضور مىیابد، چندان كه اگر كسى به ایشان سلام كند جوابش را مىدهند؛ اماگوش ما ناتوان از شنیدن سخن ایشان است. اگر كسى از ایشان فریادرسى خواهد، بدو پاسخ مىدهند، اگر گمشدهاى در بیابان صدایش زند به كمكش مىشتابد و راهنمایىاش مىكند و او بیمار درمانده را شفا مىبخشد. معلوم مىشود كه او حضور دارد و مىشنود والا اگر حضور نمىداشت و نمىشنید، چطور وقتى كسى كه در قعر دریا و یا در بیابانى گرفتار آمده صدایش مىزند به كمكش مىشتابد و او را نجات مىدهد؟
مرحوم علامه مجلسى(قدس سره) از پدر خود نقل مىكند كه یكى از صالحان زمان او كه اهل تقوا و معرفت بود و فراوان به حج مىرفت و مشهور بود كه «طىّالارض» داشت، به اصفهان آمد و او را ملاقات كردم و از او پرسیدم كه جریان طىّالارض تو چیست؟ گفت: سالى همراه حاجیان راهى «بیتاللّه» مىشدم، به مكانى رسیدم كه تا مكه معظمه هفت و یا نه منزل فاصله داشت. من از قافله عقب ماندم و اهل قافله از نظرم دور شدند. راه را گم
كردم و متحیر و سرگردان گشتم و تشنگى بر من غالب آمد، به گونهاى كه از زندگى خویش مأیوس گشتم. در آن حال فریاد زدم: یا اباصالح، راه را به من نشان بده! ناگاه سوارى از دور ظاهر گشت. چون نزدیك شد، دیدم جوانى خوشروى با لباسهاى فاخر، در سیماى بزرگان بر شترى سوار است و با خود ظرف آبى داشت.
به او سلام كردم و او جوابم داد و فرمود: آیا تشنهاى؟ عرض كردم بلى. آب را به من داد و من خوردم. بعد فرمود: مىخواهى تو را به قافله برسانم؟ عرض كردم: بلى. فرمود: بر ترك شتر من سوار شو؟ من سوار شدم و او به طرف مكه حركت كرد. از آنجا كه من عادت داشتم هر روز «حرز یمانى» بخوانم، شروع به خواندن آن كردم كه پس از خواندن برخى از كلمات آن، آن جوان عرب به من فرمود: چنین بخوان!
پس از گذشت زمان اندكى، به من فرمود: این مكان را مىشناسى؟ نگاه كردم و دیدم كه در سرزمین ابطح نزدیك مكّه هستم. فرمود: فرود بیا؟ چون از شتر پیاده شدم از نظرم غایب شد؛ اینجا بود كه پىبردم آن جوان خوش سیما، امام زمان، عجلالله تعالى فرجهالشریف، بوده است.(1)
پس نور امام(علیه السلام) همهجا حضور دارد و ما را مىبیند، منتها چون درك این حقیقت براى همه مردم دشوار است و اگر بىپرده این حقایق برایشان گفته شود به غلوّ مبتلا مىشوند مراتب نازلتر آن بیان شده و از جمله اینكه نامه اعمال ما خدمت امام(علیه السلام) عرضه مىشود. یا در برخى روایات از عرضه اعمال بر پیامبر و خداوند سخن گفته شده است. در روایتى آمده است كه چون سخن از ایام هفته، از جمله روز پنجشنبه، به میان آمد امام رضا(علیه السلام) فرمود:
«... هُوَ یَوْمٌ تُعْرَضُ فیهِ الاَْعْمالُ عَلَى اللّهِ وَ عَلى رَسُولِهِ، صَلَىاللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ، وَ عَلىَ الاَْئِمَةِ»(2)
روز پنجشنبه روزى است كه در آن اعمال بندگان بر خداوند و رسول خدا و امامان عرضه مىشود.
1. طبرى نورى، كفایة الموحدین، ج 2، ص 182.
2. بحارالانوار، ج 23، ص 346.
یا در برخى روایات وارد شده كه پس از آنكه ملائكه اعمال انسان را نوشتند، شامگاه آن را به عرش برده، به پیشگاه خداوند عرضه مىدارند. حال ممكن است این سؤال مطرح شود كه مگر خداوند همهجا حضور ندارد كه باید گزارش اعمال را در عرش به پیشگاهش برسانند؟ ولى باید دانست كه مراتب وجود لوازم خاصّى دارد و عرضه اعمال هم نظام خاص خود را دارد و متناسب با دستگاه ربوبیت الهى است و با اینكه خداوند در همه جا حضور داشته باشد، منافات ندارد.
با توجه به آنچه ذكر گردید، ما باید بهوش باشیم كه در عالمى فاقد شعور و درك زندگى نمىكنیم: در این عالم چشمهاى بینا و گوشهاى شنوایى وجود دارند كه گواه اعمال و گفتههاى ما هستند و بر اساس ظاهر برخى آیات و روایات، حتى زمین، درختان و پرندگان نیز شعور دارند و مىفهمند، و البته ما غافلیم! اگر چنین نباشد، لااقل فرشتگانى هستند كه موكّل بر اعمال ما هستند و مىبینند، بالاتر از آنها وجود مقدس امام زمان، عجلالله فرجهالشریف، ناظر اعمال ماست و بالاتر از همه، ذات مقدس حقتعالى شاهد اعمال ماست:
«... إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْء شَهِیداً»(1)
خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است.
خداوند متعال درباره آگاهى خود به اعمال آشكار و پنهان انسان و نیز مراقبت فرشتگان بر اعمال انسان مىفرماید:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ. إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ. مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(2)
ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را مىدانیم و ما به او از رگ قلبش
1. نساء / 33.
2. ق / 16 ـ 18.
نزدیكتریم. (به خاطر بیاورید) هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند، اعمال او را دریافت مىدارند. انسان هیچ سخنى را بر زبان نمىآورد، مگر اینكه همان دم فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت (و ضبط سخن) است.
در جاى دیگر درباره شهادت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در قیامت مىفرماید:
«فَكَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ اُمَّة بِشَهِید وَ جِئْنَا بِكَ عَلىَ هؤُلآءِ شَهِیدا(1)
حال آنها چگونه است، آن روزى كه از هرامّتى شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوریم، تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟
از این آیاتى كه شهادت رسول خدا و دیگر گواهان را در قیامت بیان مىكنند، برمىآید كه آن گواهان در دنیا شاهد اعمال بندگان هستند والا اگر آنها در دنیا شاهد اعمال مردم نمىبودند چگونه در قیامت شهادت مىدهند؟ مگر ممكن است كسى بدون مشاهده حادثهاى بر آن شهادت و گواهى دهد!
اگر ما به این نكته توجه یابیم كه جهانى كه در آن زندگى مىكنیم خاموش و فاقد شعور و درك نیست، بلكه هستند كسانى كه ما را مىبینند و شاهد و ناظر اعمال ما هستند ولو ما آنها را نمىبینیم؛ حواسّمان را جمع مىكنیم و در رفتارمان تجدید نظر مىكنیم و شرم و حیا مانع مىشود از اینكه برخى از رفتارهاى ناپسند از ما سر زند. وقتى پى بردیم اعمال ما ثبت و در روز قیامت آشكار مىگردد، شرم و حیا مانع انجام كارهاى زشت مىشود. وقتى انسان مىخواهد گناهى مرتكب شود، اگر توجه داشته باشد كه زمین و آسمان و الواحى هست و صورت عمل انسان در آنها ثبت مىشود و روزى آشكار مىگردد، از دست یازیدن به آن باز مىایستد و در خلوت نیز گناه نمىكند؛ چرا كه على(علیه السلام)مىفرماید:
«إِتَقُّوا مَعَاصِىَ اللَّهِ فىِ الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحاكِمُ»(2)
از نافرمانى خداوند در نهانها بپرهیزید، چون آنكه شاهد و بیننده است، داور نیز هست.
1. نساء / 41.
2. نهجالبلاغة (ترجمه شهیدى) كلمات قصار 324، ص 420.
اگر در وضعیت و حالتى كه مایل نیستید كسى شما را ببینید از شما عكس گرفتند، شما به هر وسیلهاى كه هست سعى مىكنید آن عكس را از بین ببرید تا نكند در آینده در معرض دید دیگران قرار گیرد: مسلّماً انسان نمىخواهد عكسى از او گرفته شود كه باعث شرمندگى و خجالت او مىگردد. او به هنگام عكس گرفتن، سر و روى خود را آراسته مىكند، لباس زیبا مىپوشد و سعى مىكند قیافه جالبى داشته باشد و لبخند مىزند تا عكس هر چه بهتر در آید. براى او خوشایند نیست كه در حالتى از او عكس بگیرند كه مایه رسوایى او شود. با توجه به این تمثیل، ما باید بدانیم كه پیوسته عوامل طبیعى، مثل زمین، آسمان و در و دیوار از ما عكس مىگیرند و در قیامت آن عكسها را آشكار مىسازند. پس سعى كنیم كه در وضعیت ناهنجار و زشتى از ما عكس گرفته نشود تا در قیامت كه همه رفتار و پندارهاى ما آشكار مىگردند، رسوا نگردیم:
«یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْر مُحْضَراً وَ مَاعَمِلَتْ مِنْ سُوء تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیِداً...»(1)
روزى كه هر شخص هر كار نیك و بدى كه كرده در پیش روى خود حاضر بیند و آرزو مىكند كه بین او و كار بدش فاصلهاى طولانى افتد.
«یااباذرّ؛ ما من صباح ولارواح الاّ و بقاع الارض ینادى بعضها بعضاً: یا جار هل مرّ بك ذاكر للّه تعالى او عبدٌ وضع جبهته علیك ساجداً للهّ؟ فمن قائلة لا و من قائلة نعم. فاذا قالت نعم اهتزّت و انشرحت و ترى انّ لها الفضل على جارتها.»
اى ابوذر؛ هیچ صبح و شامى نیست مگر اینكه نقاط زمین به همدیگر مىگویند: اى همسایه من، آیا بر تو گذشت كسى كه ذكر خداوند كند، یا بندهاى كه پیشانى خویش براى سجده براى خدا بر تو نهد؟ برخى گویند آرى و برخى گویند نه، هر كدام كه آرى گوید برخود مىبالد و شاد مىگردد و خود را بر دیگرى برتر مىشمرد.
1. ال عمران / 30.
مطلب دیگرى كه در این حدیث شریف بدان اشاره شده، این است كه زمینى كه بنده خداوند بر روى آن عبادت مىكند و پیشانى به سجده بر آن مىنهد، به خود مىبالد و مباهات مىكند. باید نگریست كه راز این مباهات و به خود بالیدن چیست؟ سرّش این است كه آنچه اصالتاً در پیشگاه الهى ارزش دارد، توجه به اوست و كارهاى دیگر وقتى ارزش دارند كه همراه با توجه به خداوند باشند و قربة الىاللّه انجام گیرند. وقتى كار براى خداوند انجام مىگیرد كه انسان به یاد خداوند باشد والا كسى كه از خداوند غافل است، كارش قربةالى اللّه انجام نمىگیرد و یا به جهت ارضاى دل و یا دل خوشى مردم، یا با سایر نیتهاى مادى انجام مىپذیرد و نزد خداوند ارزش ندارد.
پس یاد خداوند و توجه به او و چیزى كه انسان را با ابدیّت پیوند مىدهد، اصالت دارد و هر چیز دیگر در سایه یاد خداوند ارزش مىیابد و بدون یاد او ارزشى ندارد. از این جهت، كمال حقیقى انسان در سایه توجه به خداوند حاصل مىگردد و اگر این معنا چون روح در همه اعمال انسان دمیده شود آن اعمال ارزش مىیابند. در غیر این صورت، بدون توجه به خداوند و بدون همراه ساختن اعمال و عبادت با نیت الهى و خالص، آنها چون جسدى بىروح و بىارزش مىگردند. پس بایسته است كه همه اعمال و عبادات ما براى خداوند انجام گیرند:
«قُلْ إِنّىِ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَاللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»(1)
اى پیامبر، بگو كه من مأمورم كه خداوند را پرستش كنم و دینم را براى او خالص گردانم.
تاكید خداوند بر اخلاص، بخصوص اخلاص در دین، به این جهت است كه انسان بنده خداست و براى بندگى و عبادت خداوند آفریده شده است و در مسیر زندگى و در همه مراحل حیات خود، باید در پى تكامل و سعادت و رشد باشد، و این مهمّ حاصل نمىگردد مگر در پرتو اخلاص و توجه به خداوند. بنابراین خالص گردانیدن عبادت براى خداوند، بزرگترین دستور دینى است، چرا كه خود عامل مهمّى است براى تقرب انسان به خداوند
1. زمر / 11.
متعال و رسیدن به كمال مطلوب. از این جهت خداوند متعال، در قرآن مجید، مؤمنان را به اخلاص دعوت مىكند. باید دانست كه انسان مىتواند به مقامى برسد كه خداى متعال او را براى خودش خالص كند چنانكه در جاى جاى قرآن مخلَصین ستوده شدهاند چنانكه درباره موسى مىفرماید:
«وَ اذْكُرْ فىِ الْكِتابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولا نَبِیّاً»(1)
یاد كن در كتاب خود، شرح حال موسى را كه او بنده خالص و رسولى بزرگ و مبعوث به پیامبرى بر خلق بود.
مخلِص (به كسر لام) به معناى كسى است كه اخلاص دارد و كارهایش را از روى اخلاص انجام مىدهد، ولى مخلَص (به فتح لام)، یعنى كسى كه خالص شده است. طبعاً «خالص شده» خالص كنندهاى نیاز دارد و مسلّماً این خداوند است كه مخلَصین را خالص مىكند، تا جایى كه شیطان نمىتواند آنها را به انحراف كشاند:
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(2)
شیطان گفت (حال كه مهلت یافتم) به عزّت و جلالت قسم كه همه را گمراه خواهم كرد. مگر خاصان از بندگانت كه براى تو خالص شدهاند.
در توضیح این آیه شریفه باید ذكر كرد كه «مخلَصین» داراى نیروى نفسانى، روحانى و معنوىاى هستند كه مانع مىشود در دام شیطان بیفتند و شیطان نمىتواند در آنها تأثیر بدى داشته باشد. البته با عنایت و لطف خداوندى، مخلصین از چنین قدرتى بهرهمند گشتهاند، چنانكه خداوند متعال درباره حضرت یوسف مىفرماید:
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أَنْ رَءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ، كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»(3)
و آن زن از فرط میل طبیعى در نزدیك شدن به یوسف اصرار و اهتمام ورزید و اگر
1. مریم / 51.
2. ص / 82 ـ 83.
3. یوسف / 24.
لطف خاص خداوند و برهان روشن حق نگهبان یوسف نبود او نیز به وصل او (زلیخا) اهتمام مىورزید. ولى ما او را از قصد ناپسند و عمل زشت بازداشتیم كه همانا او از بندگان خالص شده ماست.
در این آیه تأكید شده كه یوسف به بدى و گناه مبتلا نشد، با اینكه شرایط مناسب و وسوسهانگیزى براى او فراهم گشت كه اگر هر انسان دیگرى در آن شرایط قرار مىگرفت، به دام شیطان مىافتاد. چراكه حضرت یوسف در اوج برومندى و شكوفایى غریزه جنسى قرار داشت و محیط خانه عزیز مصر نیز محیطى آكنده از رفاه بود و نیز همسر عزیز مصر، شرایط را به گونهاى فراهم ساخته بود كه اگر یوسف برهان الهى را نمىدید، به لغزش مىافتاد.
با توجه به آنچه ذكر شد، آنچه به عمل انسان ارزش مىدهد و باعث نجات انسان از دامهاى نهان و آشكار شیطان مىگردد، اخلاص و توجه به خداوند متعال است؛ از این جهت حتى مقدسترین و بزرگترین كارها، اگر براى خداوند انجام نگیرد ارزش و بهایى ندارد: به تعبیر روایات و آیات، از بهترین اعمال جهاد است [تا آنجا كه خداوند فرمود:
«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَكُلاًّ وَعَدَاللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً»(1)
خداوند مجاهدان فداكار با مال و جان را برنشستگان بلندى وبرترى بخشید وهمه اهل ایمان را وعده نیكو (ورود به بهشت) داد و مجاهدان را بر نشستگان به اجر و ثوابى بزرگ برترى داده است.]
حال جهاد با این والایى و شكوه، اگر بدون توجه به خداوند وبا انگیزه غیر الهى انجام گیرد هیچ ارزشى ندارد: طبق برخى نقلها، در یكى از جنگهاى صدر اسلام شخصى، در میدان جنگ، با رشادت تمام جنگید و در نهایت كشته شد. مبارزه و شهامت آن مرد تحسین
1. نساء / 95.
دیگران را برانگیخت. از این روى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفتند: آن مرد كه با آن رشادت و شهامت جنگید، در نزد خداوند مقام بس والایى دارد. پیامبر در جواب فرمودند: او در راه خداوند شهید نشد، بلكه در راه الاغش كشته شد. (چون الاغ او، از ترس و وحشت، به میان سپاه دشمن فرار كرده بود و آن مرد براى دستیابى به الاغش با دشمن مىجنگید!)
بله هر جهاد و مبارزه و كشتهشدنى انسان را به كمال نمىرساند. آن شهادتى انسان را به كمال مىرساند كه همراه با یاد خداوند باشد، بسان شهداى عزیز ما كه در هنگام جنگ نذر مىكردند كه شهید شوند. گاه چهل شب جمعه و یا شب چهارشنبه به مسجد جمكران مىرفتند و درخواست و آرزویشان شهادت بود. این شهادتها چون همراه با یاد و توجه به خداست ارزش دارد.
ارزش و والایى و یا پستى اعمال و رفتار به نیّت انسان بستگى دارد: اگر نیّت انسان پاك و عمل براى خداوند انجام گیرد، آن عمل ارزش دارد؛ حال هر چند یاد خداوند فزونى گیرد و محبت و معرفت الهى بیشتر شود، بر ارزش عمل افزون مىگردد. در مقابل اگر عمل بدون معرفت و محبت به خدا و بدون یاد و توجه به او انجام گیرد، بسان جسدى بىروح و بىخاصیت است.
نقطهها و قسمتهاى زمین، وقتى از یكدیگر سؤال مىكنند، نمىگویند: كسى بر روى تو جهاد كرد و یا بر روى تو انفاق كرد یا نه، بلكه مىپرسند كسى بر روى تو یاد خدا داشت یا نه. پس اگر عمل انسان با توجه به خداوند انجام گیرد عبادت به شمار مىآید، جهاد، نماز و انفاق او عبادت مىشود. تحصیل علم، تدریس، مباحثه و حتى شنیدن سخنرانى عبادت مىشود. اما اگر اخلاص نباشد، نه تنها عمل او عبادت نیست، بلكه وسیلهاى است براى جلب توجه دیگران! پس آنچه مهمّ و قابل توجه است ـ تا آنجا كه قطعات زمین نیز اهمیتش را درك كردهاند ـ توجه به خداوند و حضور در پیشگاه الهى است.
وقتى ما قرآن مجید را ورق مىزنیم، صفحهاى را نمىیابیم كه در آن از ذكر و تسبیح خداوند سخن نگفته باشد. از جمله خداوند مىفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثیِراً»(1)
اى كسانى كه به خداوند ایمان آوردهاید، خداوند را زیاد یاد كنید.
در جاى دیگر، خداوند متعال پس از ذكر دلایلى كه در خلق آسمان و زمین و گردش شب و روز براى خردمندان است، در معرّفى خردمندان مىفرماید:
«الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ...»(2)
كسانى كه در حالت ایستاده و نشسته و خفته خداوند را یاد كنند و دائم در آفرینش آسمان و زمین مىاندیشند.
امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند: حضرت موسىبن عمران(علیه السلام) به خداى متعال عرض كرد:
«یارَبِّ تَمُرُّ بىحالاتٌ أَسْتَحیْى أَنْ أَذْكُرَكَ فیها، فَقالَ: یا مُوسى، ذِكْرى عَلى كُلِّ حال حَسَنٌ»(3)
خداوندا، حالاتى براى من پیش مىآید كه حیا مىكنم تو را یاد كنم (شاید منظور هنگام قضاى حاجت باشد) خداوند در جواب فرمود: اى موسى، ذكر من در هر حال نیكوست.
از این جهت حتى براى رفتن به حاجتگاه و هنگام قضاى حاجت نیز دعاهایى وارد شده است، براى اینكه انسان در آن حال نیز از عبادت خداوند غافل نشود؛ چرا كه خداوند راضى نمىشود كه حتى یك لحظه از عمر ما بدون توجه به او و عبادت سپرى شود و كمال انسانى در سایه عبادت و بندگى خداوند حاصل مىگردد. پس باید تلاش كنیم و در پى این باشیم كه در هر حال ولو توجّهى ضعیف به خداوند متعال داشته باشیم. یاد خداوند و توجه به او اكسیرى است كه به هر جنس بىارزش كه زده شود، بالاترین قیمتها را پیدا مىكند؛ این اكسیر به زندگى ما ارزش مىبخشد.
1. احزاب / 41.
2. آل عمران / 191.
3. بحارالانوار، ج 13، ص 343.