درس سى و هشتم:شناخت خداوند و نظام حكیمانه او

 

درس سى و هشتم

 

 

شناخت خداوند و نظام حكیمانه او

 

 

 

انسان و ارتباط با خداوند

لزوم توجه به خداوند در تنگناها و فراخى‌ها

لزوم درخواست و یارى جستن از خداوند

بازتاب شناخت و یقین به تدبیر حكیمانه خداوند

نقش سختى‌ها در فرایند تكامل و تعالى انسان

قناعت و بى‌نیازى از خلق

 

 

 

 

 

 

شناخت خداوند و نظام حكیمانه او

«یا أَباذَرٍّ؛ أَلا أُعَلِّمُكَ كَلِمات یَنْفَعُكَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِنَّ؟ قُلْتُ: بَلى یا رَسُولَ‌اللّهِ. قالَ: إِحْفَظِ اللّهَ یَحْفَظْكَ، إِحْفَظِ اللّهَ تَجِدْهُ أَمامَكَ. تَعْرَّفْ إِلَى اللّهِ فِى‌الرَّخاءِ یَعْرِفْكَ فِى‌الشِّدَّةِ وَإِذا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَإِذا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللّهِ، فَقَدْ جَرى الْقَلَمُ بِما هُوَ كائِنٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، فَلَوْ أَنَّ الْخَلْقَ كُلَّهُمْ جَهَدُوا أَنْ یَنْفَعُوكَ بِشَىْء لَمْ یُكْتَبْ لَكَ ماقَدَرُوا عَلَیْهِ وَلَوْ جَهَدُوا أَنْ یُضِرُّوكَ بِشَىْء لَمْ یَكْتُبْهُ اللّهُ عَلَیْكَ ما قَدَرُوا عَلَیْهِ.

فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالرِّضا وَالْیَقینِ فَافْعَلْ وَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَإِنَّ فِى‌الصَّبْرِ عَلى ما تَكْرَهُ خَیْراً كَثیراً وَإِنَّ النَّصْرَ مَعَ‌الصَّبْرِ وَالْفَرَجَ مَعَ الْكَرْبِ وَإِنَّ مَعَ‌الْعُسْرِ یُسْراً.

یا أَباذَرٍّ؛ إِسْتَغْنِ بِغِنىَ اللّهِ یُغْنِكَ اللّهُ. فَقُلْتُ: وَما هُوَ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: غَداءَةُ یَوْم وَعِشاءَةُ لَیْلَة، فَمَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُ اللّهُ فَهُوَ أَغْنَى النّاسِ.»

 

انسان و ارتباط با خداوند

این بخش از پندهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره ارتباط با خداوند و توجه به او در تنگناها و نیز كمك خواستن از او و بى‌نیازى از دیگران است. در ارتباط با مقام اول باید گفت: انسان براى این آفریده شده كه به مقام قرب خداوند برسد، لذا باید همه فعالیت‌هاى او در راستاى حفظ ارتباط با خداوند باشد و اگر نیروهاى خود را صرف كار دیگرى كند، آنها را به هدر داده است. باید همه قواى باطنى و ظاهرى و همه نعمت‌ها را در مسیر ارتباط با خداوند به كار گرفت، گواینكه این مسیر بسیار وسیع و داراى شكلهاى گوناگون است كه هر یك مربوط به جهتى از جهات روح ماست؛ چراكه خداوند متعال روح ما را داراى چهره‌ها، ابعاد و شؤون

گوناگونى قرار داده است كه همه این ابعاد در یك سمت جهت‌گیرى شده‌اند و باید همه در جهت خداوند قرار گیرند. چنان نیست كه یكى از ابعاد وجودى ما در ارتباط با خداوند باشد و سایر ابعاد چنین نباشند.

   براى ابعاد وجودى انسان تقسیم‌بندى‌هایى شده است، مثلا گفته مى‌شود یك بعد از وجود انسان براى ارتباط او با خداوند است و یك بعد وجود او براى ارتباط با خودش هست و یك بعد آن براى ارتباط او با انسانهاى دیگر است و بعد دیگر وجود او براى ارتباط با سایر مخلوقات است. این تقسیم‌بندى از نظر احكامى كه متوجه انسان مى‌شود مى‌تواند درست باشد: از بعد ارتباط انسان با خودش، بیان مى‌گردد كه چه چیزهایى براى بدنش نافع است و چه چیزهایى مضر است، فلان چیز حلال است و فلان چیز حرام. برخى از احكام، ارتباط انسان را با خداوند تعیین مى‌كند، مثل نماز و روزه. برخى از احكام ارتباط انسان را با خلق معیّن مى‌كند، مثل چگونگى رفتار و برخورد با پدر و مادر، خویشان، دوستان و یا دشمنان.

   این دسته‌بندى پذیرفتنى است، اما باید توجه داشت كه این تقسیم شؤون انسان، به این معنا نیست كه غیر از مسیر خداوند و حركت در جهت رسیدن به قرب او ما هدف دیگرى نیز داریم؛ بلكه باید اذعان داشت كه همه ابعاد وجودى ما ـ با اختلافات عجیبى كه در آنهاست ـ همه به سوى یك نقطه هدف‌گیرى شده‌اند. یعنى همان ارتباطى كه انسان با انسانهاى دیگر دارد باید براى خداوند باشد و نیز سایر ارتباطات.

   شكل كارهاى ما فرق مى‌كند: یكى به صورت نماز است و یكى درس گفتن و یا درس خواندن و یا انجام كارهاى روزمره، ولى همه اینها در صورتى براى ما مفیدند كه در نهایت براى خداوند باشند؛ لذا انسان باید همه كارهایش و حتى تفكراتش براى خداوند باشد و جز او را نخواهد و نطلبد و نجوید.

یا رب ز تو آنچه من گدا مى‌خواهم *** افزون ز هزار پادشا مى‌خواهم

هركس ز در تو حاجتى مى‌خواهد *** من آمده‌ام از تو ترا مى‌خواهم.

   انسان علاوه بر كشش‌هایى كه براى تأمین ابعاد مادى وجود خویش و زندگى مادى و محدود خود دارد، كشش‌هایى به سوى زندگى نامحدود، غایت نامحدود، جمال، كمال و قدرت نامحدود دارد. در واقع ساختمان وجودى انسان براى هدف بى‌نهایتى ساخته شده است و غرایز در راستاى حركت به سوى جهان بى‌نهایت در انسان تعییه شده‌اند و آنچه به دنیا محدود مى‌شود، جنبه مقدمیت دارد و براى این است كه موتور حركت انسان از كار نیفتد و مسیر خود را به سوى خداوند ادامه دهد.

   باید توجه داشت كه آنچه انسان را انسان مى‌كند ارتباط با خداوند است، چراكه كمال نهایى انسان در ارتباط با خداوند است و این ارتباط با شناخت و عمل حاصل مى‌گردد؛ در غیر این صورت انسان در ردیف دیگر حیوانات بلكه پست‌تر است:

«أُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ...»(1) آنان (گمراهان) مانند چهارپایانند بلكه گمراه‌ترند.

   در این بین وجود انبیاء و اولیاى خدا و آثار علمى، سنت، سیره و قدرتى كه از آنها ظاهر شد نشانه ارتباط آنها با خداوند بود. البته گفتنى است كه وجود هر موجودى از نظر تحلیل عقلى، عین ارتباط با آفریننده است و ممكن نیست آفریده‌اى با آفریننده خود ارتباط نداشته باشد، اما این ارتباط تكوینى است كه در مجموعه نظام هستى تحقق دارد و گریزى از آن نیست و هیچ موجودى نمى‌تواند با خداوند ارتباط تكوینى نداشته باشد. منتها جداى از این ارتباط تكوینى، انسان امتیاز دیگرى دارد و خداوند این قدرت را به او عنایت كرده كه مى‌تواند به بركت عقل، فهم و شعور خود این ارتباط را درك كند و ارزش او به این است كه این ارتباط را بهتر و عمیق‌تر درك كند.

   معمولا آغاز شناخت و ارتباط با خداوند از راه علم حصولى است كه در پرتو به كارگیرى فكر و استدلال عقلانى و فلسفى به‌دست مى‌آید، امّا این شناخت، پایان راه و نهایت كمال انسانى نیست و وى را به مقصد نمى‌رساند و باور و اعتقاد راسخ در او پدید نمى‌آورد. شناخت كامل، شناخت حضورى است یعنى انسان به مقامى مى‌رسد كه با همه


1. اعراف / 179.

وجود ارتباط با خداوند را درك مى‌كند، بلكه مى‌شود عین ارتباط با خداوند؛ نه اینكه فقط بداند. هدف دین این است كه انسان را به چنین مقامى برساند. از حضرت على(علیه السلام) نقل شده كه فرمود:

      «ما رَأَیْتُ شَیْئاً إِلاّ رَأَیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَبَعْدَهُ وَمَعَهُ.»

      چیزى را ندیدیم مگر آنكه قبل از آن و پس از آن و با آن خداوند را دیدم.

   اگر براى انسانى كه در جهت رسیدن به كمال مى‌كوشد، این شناخت در این دنیا به‌طور كامل حاصل نگشت، باید زمینه‌اى فراهم سازد تا در عالم دیگر این ارتباط را كاملا بیابد. از این جهت در لسان دین و در اخبار اهل بیت، در بیان ارتباط با خداوند تعبیر به رؤیت شده است و گفته شده كه بالاترین نعمت بهشتیان این است كه به اندازه درجه كمال خود به مشاهده انوار الهى نایل مى‌گردند. آنان كه به بالاترین مقامات رسیده‌اند، همیشه برایشان مشاهده انوار الهى میسّر است و آنان كه مقامشان فروتر است، كمتر برایشان تجلیات الهى حاصل مى‌شود.

   نقل شده است كه یكى از علماى تهران كه مرد وارسته‌اى بود، بر اثر ابتلاى به سرطان از دنیا مى‌رود، یكى از بستگان ایشان ـ كه خیلى به او علاقه داشت ـ او را در خواب مى‌بیند و بعداً جریان خواب خود را ـ كه در واقع رؤیاى صادقه بود ـ براى یكى از علماى قم چنین تعریف مى‌كند: وقتى آن عالم را در خواب دیدم، سؤال كردم در آن عالم ائمه اطهار و امام حسین(علیهم السلام) را زیارت مى‌كنید؟ در جواب گفت: چه مى‌گویى! در این عالم بین ما و سیدالشهداء، سى‌هزار سال فاصله است و باید سى‌هزار سال انتظار بكشیم كه به زیارت ایشان موفق گردیم!

   بله باید دید انسان دل به چه مى‌سپرد و ارزش انسان در حد چیزى است كه بدان دل مى‌سپرد: كسى كه دلش به باغ و خانه تعلق دارد، در همان حد ارزش دارد، اما اگر دل به خداوند تعلق گرفت و با او پیوند خورد، ارزش آن بى‌نهایت مى‌گردد و دیگر در قید تعلقات محدود و گذراى دنیا نیست و از همه چیز و همه كس جز خداوند دل مى‌كند:

آن كس كه ترا شناخت جان را چه كند *** فرزند و عیال و خانمان را چه كند

دیوانه كنى هر دو جهانش بخشى *** دیوانه تو هر دو جهان را چه كند.

   پس ارزش واقعى انسان به ارتباط با خداوند و نایل گشتن به مقام قرب اوست، نه به لذّت‌ها و اندوخته‌هاى مادى. انسانیت انسان به درك و توجهات قلبى اوست و باید دید كه دلش به كجا ارتباط دارد و هر قدر ارتباطش با خداوند عمیق‌تر باشد و پیوند او محكم‌تر گردد، وقتى از این عالم فانى رخت بربست انوار ربوبى بیشتر براى او تجلى مى‌كنند و بیشتر از مواهب و نعمت‌هاى الهى بهره‌مند مى‌شود؛ از این رو پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرمایند:

«یا اباذرّ؛ الا اعلّمك كلمات ینفعك اللّه عزّوجلّ بهنّ؟ قلت: بلى یا رسول‌اللّه. قال: احفظ اللّه یحفظك»

اى ابوذر؛ آیا سخنانى را به تو نیاموزم كه خداوند تو را بدانها سود بخشد؟ عرض كردم: بله اى رسول خدا. فرمود: سر رشته ارتباطات را با خداوند حفظ كن، تا خداوند ارتباطش را با تو حفظ كند.

   تمام پندهایى كه تاكنون ذكر گردید نافع و سودبخش بودند، پس اینكه حضرت ابوذر را توجه مى‌دهند به اینكه سخنانى را برایت ذكر مى‌كنم كه خداوند تو را بدانها سود بخشد، گویاى این است كه این سخنان گلچین شده مطالب پیشین است و از اهمیت خاصى برخوردار است و از این جهت حضرت، ابوذر را به آنها توجه مى‌دهد. حضرت گوشزد مى‌كنند به ابوذر كه خداوند متعال بین خود و تو تكویناً ارتباطى قرار داده است، رشته ارتباطى بین مقام اعظم الوهیت و تو بنده ناچیز پیوند ایجاد كرده است سعى كن این ارتباط محفوظ بماند و از هم نگسلد. اگر سعى كردى این ارتباط را حفظ كنى خداوند نیز تو را حفظ مى‌كند، این مضمون را حافظ در شعر زیباى خود گنجانده است:

گرت هواست كه معشوق نگسلد پیوند *** نگاهدار سر رشته تا نگه دارد.

   چه سعادتى از این بالاتر كه بنده ناچیزى كه در عالم چیزى به حساب نمى‌آید با خداى جهانیان ارتباط داشته باشد و چه موهبتى از این بالاتر. پس باید در حفظ آن بكوشد كه در

پرتو آن، عنایات همواره به او روى مى‌آورند، اما اگر در حفظ آن نكوشید و رسم بندگى را بجا نیاورد، نباید انتظار داشته باشد كه مشمول الطاف و عنایات خداوند متعال قرار گیرد.

   شاید براى برخى ابهام داشته باشد كه چگونه بین من و خداوند ارتباط وجود دارد كه آن را حفظ كنم؛ بین من كه در این عالم خاكى بسر مى‌برم و بین خداوند متعال و عرش الهى چه ارتباطى مى‌تواند وجود داشته باشد. براى رفع این ابهام حضرت مى‌فرمایند:

      «احفظ اللّه تجده امامك.» ارتباطت را با خداوند حفظ كن تا او را در برابر خود بیابى.

   یعنى بین تو و خداوند فاصله‌اى وجود ندارد و او همواره در نزد تو حاضر است و از تو جدا نیست:

«... وَ هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَمَا كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصیرٌ»(1)

هر كجا باشید او با شماست و خداوند به آنچه مى‌كنید آگاه است.

   بنابراین اگر انسان مى‌خواهد مشمول عنایات خداوند متعال باشد تا او را از بلاها، شر شیطان و وسوسه‌هاى نفس حفظ كند [حفظ كردن در سخن پیامبر مطلق است و شامل حفظ كردن انسان از هر خطر مادى و معنوى مى‌شود.] باید ارتباط خود را با خداوند نگهدارد و نگذارد ضعیف گردد.

 

لزوم توجه به خداوند در تنگناها و فراخى‌ها

سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرمایند:

«تعرّف الى اللّه فى الرّخاءِ یعرفك فى الشّدّة.»

در حال فراخى خویشتن را با خداوند آشنا ساز تا تو را در حال تنگدستى بشناسد.

   از آنجا كه خداوند داراى قدرت بى‌نهایت است و هرچه در نظام عالم انجام مى‌گیرد به اراده و مشیت اوست و چیزى از دایره اراده او خارج نیست، در هر حال انسان باید به او توجه داشته باشد. اگر در تنگنا و گرفتارى قرار گرفت، تنها به خداوند توجه كند و از او


1. حدید / 4.

بخواهد تنگناها را رفع كند و نیز هنگامى كه در آسایش قرار دارد به خداوند توجه كند، چراكه نعمت آسایش و راحتى را خداوند در اختیار او نهاده است.

   طبیعى است كه وقتى انسان دچار گرفتارى و رخداد ناگوارى مى‌شود به سوى خداوند روى مى‌آورد، چنانكه خداوند درباره مشركان مى‌فرماید:

«فَإِذا رَكِبُوا فِى‌الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّیهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُونَ.»(1)

وقتى بر كشتى سوار شوند (و كشتى به خطر افتد) با اخلاص كامل تنها خداوند را مى‌خوانند و چون به ساحل نجات رسیدند به خداوند یكتا شرك مىورزند.

   توجه یافتن به خداوند در هنگام سختى و گرفتارى و هنگامى كه امواج سهمگین بلا از هر سو انسان را فرا مى‌گیرد، هنر نیست. البته هستند كسانى كه آنقدر از درگاه خداوند رانده شده‌اند كه حتى در گرفتارى نیز سراغ خداوند نمى‌روند، اما كسى كه ذرّه‌اى ایمان در دلش باشد لااقل هنگام سختى و گرفتارى سراغ خداوند مى‌رود. پیامبر مى‌فرمایند: اگر مى‌خواهى هر وقت سراغ خداوند مى‌روى جوابت دهد و به فریادت رسد، در هنگام آسایش و راحتى رابطه‌ات را با خداوند حفظ كن و با او آشنایى بورز. چون اگر در آن هنگام از او بیگانه شدى، توقع نداشته باش كه در هنگام گرفتارى به فریادت رسد. در هنگام آسایش و راحتى به یاد خداوند باش كه در گرفتارى وقتى او را مى‌خوانى به تو لبیك بگوید.

   همه ما، كم و بیش، در زندگى خود مبتلا به گرفتارى‌ها و مصیبت‌هایى شده‌ایم و پس از چندى از آنها رهایى یافته‌ایم، اما بسادگى از كنار آنها گذشته‌ایم و در اطراف آن نعمت رهایى و آسایش كه خداوند پس از گرفتارى براى ما فراهم ساخت نیندیشیده‌ایم. در حالى كه بلاها و گرفتارى‌ها براى بیدار ساختن انسان و توجه دادن او به خداوند است تا قدر نعمت‌ها را بشناسد.

   اگر موقعیت خطیرى براى ما رخداد: یكى از بستگانمان با كسالت شدیدى مواجه شد و


1. عنكبوت / 65.

همه درهها به رویمان بسته بود و خطر ما را تهدید كرد، اگر در عین ناامیدى و یأس و تن به بلا سپردن كسى به ما كمك كرد، پزشكى از راه رسید و بالاخره امكانات معالجه بیمارمان فراهم گشت و از مهلكه نجات یافتیم و همین‌طور درصدها حوادثى كه براى ما پیش مى‌آید و از سر ما رفع مى‌شود، بنگریم كه ما چه برداشتى از این گشایشها داریم؟ آیا همه اینها را حمل بر تصادف مى‌كنیم و مى‌گوییم تصادفاً چنین و بهمان شد؟ چنین نیست، همه اینها لطف خداوند است و عنایت و لطف او شامل حال ما شد كه از خطر رهیدیم.

   در نظام آفرینش آنچه واقع مى‌شود، همه مشمول اراده الهى است و هیچ چیز بدون خواست خداوند تحقق نمى‌پذیرد. اگر نعمتى به انسان مى‌رسد و یا بلایى از وى دور مى‌گردد، همه به اراده خداست. او اسباب و شرایطش را فراهم ساخته است، چه آن اسباب عادى باشند و چه غیر عادى و چه ما بدانیم و چه ندانیم (گرچه وقتى ما به اسباب غیر عادى ـ كه از آنها به اتفاق تعبیر مى‌كنیم ـ توجه داشته باشیم، بیشتر تحت تأثیر قرار مى‌گیریم.) خداوند است كه دائماً روزى انسان را مى‌دهد، چه به وسیله اسباب عادى، مثل كسب و كار و چه به وسیله اسباب غیر عادى، مثل مائده آسمانى. رفع گرفتارى‌هاى انسان نیز از ناحیه خداوند است، چه از راههاى عادى و چه غیر عادى.

   در یك تقسیم‌بندى مى‌توان انسانها را از لحاظ توجه به خداوند به سه دسته تقسیم كرد:

   دسته اول: كسانى كه در همه حال، چه در خوشى و رفاه و چه در گرفتارى و بلا به خداوند توجه دارند و به تعبیر قرآن، هر صبح و شام به یاد او هستند و تنها در حال گرفتارى به او توجه نمى‌كنند:

«وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعَاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدوِّ وَالاْصَالِ وَلاَتَكُنْ مِنَ الْغَافِلینَ.»(1)

خداى خود را با تضرع و پنهانى و بى‌آنكه آواز بركشى، در دل خود و در هر صبح و شام، یاد كن و از غافلان مباش.


1. اعراف / 205.

«فِى بُیُوت أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ.»(1)

در خانه‌هایى (مانند مساجد، خانه‌هاى انبیاء و اولیاء) كه خداوند اجازه داده رفعت یابند و در آنها ذكر خداوند شود و هر صبح و شام ذات پاك او را تسبیح و تنزیه كنند.

   راز اینكه این دسته در همه حال به یاد خداوندند این است كه با وجود همه نعمت‌هایى كه خداوند به آنها داده باز از او بى‌نیاز نیستند و دست‌كم در دوام آن نعمت‌ها خود را به خداوند محتاج مى‌بینند و چون بر حسب اختلاف مراتب خویش نیازمندى خود را به خداوند درك مى‌كنند، نعمت و بلا برایشان تفاوتى ندارد. آنان بندگان شایسته‌اى هستند كه همواره خداوند را در نظر دارند و مورد توجه خداوند نیز هستند.

   دسته دوم: كه اكثر مؤمنان جزو این دسته‌اند، كسانى هستند كه در حال نعمت و رفاه كمابیش مبتلا و غفلت مى‌شوند، ولى وقتى گرفتارى پیش مى‌آید بیدار مى‌شوند و نسبت به خداوند اظهار نیاز مى‌كنند. این دسته نیز نسبتاً بندگان خوبى مى‌باشند، اما خداوند از آنها گله مى‌كند كه چرا وقتى به آنها نعمتى مى‌دهیم ما را فراموش مى‌كنند و وقتى نعمت از آنان گرفته مى‌شود، به خداوند متوجه مى‌شوند:

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى‌الاِْنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَ بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُ فَذُو دُعاء عَریض.»(2)

هنگامى كه به انسان نعمت مى‌بخشیم (از حق) روى مى‌گرداند و متكبرانه دور مى‌شود و هنگامى كه بدى به او مى‌رسد، دعائى گسترده دارد.

   دسته سوم: كسانى هستند كه در هیچ حال، حتى در گرفتارى‌ها رو به خداوند نمى‌آورند. عده‌اى از این دسته برخى از بلاها را از جانب خداوند مى‌دانند، لذا وقتى آن بلاها بر آنان نازل مى‌شود دست به دعا برمى‌دارند؛ چون آن بلاها را برخاسته از اسباب غیر طبیعى و نشانه قهر و غضب خداوند مى‌دانند. مانند قوم یونس كه وقتى عذاب بر آنان مقدر شد و نزدیك بود كه نازل شود، چون مى‌دانستند كه آن عذاب نشانه غضب الهى است به خود آمدند و استغفار كردند؛ خداوند نیز آنها را نجات داد. این دسته در ارتباط با بلاهایى كه


1. نور / 36.

2. فصّلت / 51.

تصور نمى‌كنند از جانب خداوند باشد، به خداوند توجه نمى‌كنند؛ خداوند این دسته را نكوهیده، مى‌فرماید:

«فَلَوْلاَ إِذْ جَائَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ.»(1)

چرا وقتى بلاى ما به آنها مى‌رسد توبه و تضرع و زارى نكردند، بدین سبب نكردند كه دلهایشان را قساوت فرا گرفت و شیطان كردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود.

و در جاى دیگر مى‌فرماید:

«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ.»(2)

پس با این همه (آیات قدرت الهى كه بر شما نمودار گشت) سخت دل گشتید و دلهایتان چون سنگ یا سخت‌تر از آن شد، چه اینكه از پاره‌اى از سنگها نهرهاى آب مى‌جوشد و برخى دیگر از سنگها چون بشكافد آب از آن مى‌جوشد و پاره‌اى از آنها از ترس خداوند فرو ریزد و (اى سنگدلان بترسید كه) خداوند از كردار شما غافل نیست.

 

لزوم درخواست و یارى جستن از خداوند

سپس حضرت در این باره كه انسان فقط از خداوند باید درخواست كند و به غیر او روى نیاورد مى‌فرمایند:

«و اذا سألت فاسال اللّه عزّوجّل و اذا استعنت فاستعن باللّه فقد جرى القلم بما هو كائنٌ الى یوم القیامة.»

اگر خواستى درخواست كنى از خداوند درخواست كن، هرگاه خواستى از كسى یارى جویى از خداوند یارى بخواه، زیرا قلم بر آنچه تا روز قیامت خواهد شد جارى شده است.


1. انعام / 43.

2. بقره / 74.

   طبیعى است كه انسان نیازهایى دارد و خود توان رفع آنها را ندارد و نمى‌تواند همه خواسته‌هایش را تأمین كند و خواه ناخواه سراغ كسى مى‌رود كه به او كمك كند و خواسته‌اش را تأمین سازد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ابوذر مى‌فرمایند كه اگر بناست از كسى چیزى بخواهى از خداوند بخواه. وقتى مى‌نگرى نیازى دارى و خودت نمى‌توانى آن را تأمین كنى و مجبورى از دیگرى كمك بخواهى از خداوند كمك بخواه، چرا كه كسى بهتر از او به نیاز تو آگاه نیست و كسى به مانند او توان براى رفع خواسته‌هاى تو را ندارد؛ چون همه هستى ملك اوست و قدرت او بر هر چیزى سیطره دارد و اگر بخواهد امرى تحقق یابد باید به اراده و مشیت او باشد. بعلاوه خداوند متعال بیش از هر كسى به مخلوق و بنده خود محبت دارد و خیر او را مى‌خواهد و از این رو، خود به بنده‌اش فرمان داده است كه او را بخواند و از او درخواست كمك كند. در دعاى افتتاح مى‌خوانیم:

«أَللّهُمَ أَذِنْتَ لى فى دُعائِكَ وَمَسْئَلَتِكَ.»

خداوندا، به من اجازه دادى كه تو را بخوانم و از تو درخواست كنم.

   طبیعى است كه وقتى خداوند باب دعا و مناجات را به روى انسان مى‌گشاید، بر اجابت و پاسخ دادن آماده است و گذشته از این همواره انسان را مشمول نعمت‌هاى خود مى‌سازد و شكى نیست كه از جمله نعمت‌هاى او، نعمت رهایى از بلاها و دفع آنهاست كه این نعمت نیز توسط خداوند به انسان ارزانى مى‌شود. وقتى انسان به بلایى گرفتار مى‌شود، خداوند او را نجات مى‌دهد و گاه قبل از مبتلا شدن به گرفتارى، خداوند آن را دفع مى‌سازد. از این جهت انسان همواره مرهون الطاف خداوند و محبت‌هاى اوست و باید بداند كه تنها او قادر است به او یارى رساند و كارى در این عالم بدون اذن او انجام نمى‌پذیرد؛ پس تنها از او باید كمك بخواهد. در فراز دیگرى از دعاى افتتاح مى‌خوانیم:

«فَكَمْ یَا إِلهى مِنْ كُرْبَة قَدْ فَرَّجْتَهَا وَ هُمُوم قَدْ كَشَفْتَها وَ عَثْرَة قَدْ أَقَلْتَها وَ رَحْمَة قَدْ نَشَرْتَها وَ حَلْقَةِ بَلاء قَدْ فَكَكْتَها.»

پروردگارا، چه بسیار گرفتارى‌هایى كه از من رفع كردى و اندوه‌هایى كه برطرف

ساختى و لغزشهایى كه از آنها درگذشتى و رحمتى كه پراكندى و حلقه بلایى كه گشودى.

امام صادق(علیه السلام) مى‌فرمایند:

«إِذا أَرادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لایَسْأَلَ رَبَّهُ شَیْئاً إِلاّ أَعْطاهُ فَلْیَیْأَسْ مِنَ النّاسِ كُلِّهِمْ وَ لایَكُونُ لَهُ رَجاءٌ إِلاّ عِنْدَاللّهِ فَإِذا عَلِمَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ذلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یَسْأَلِ اللّهَ شَیْئاً إِلاّ أَعْطاهُ.»(1)

چون یكى از شما خواسته باشد هر چه از پروردگارش درخواست مى‌كند به او عطا كند باید از مردم ناامید شود و جز به آنچه نزد خداوند است امیدى نداشته باشد، چون خداوند عزوجل این را در دلش بنگرد هرچه از او بخواهد، به او عطا مى‌كند.

   هر یك از ما در روز لااقل ده بار مى‌گوید «ایّاك نستعین» اما در عمل چنین نیست و گویا عمل بسیارى از ما بیانگر این است كه تنها از خداوند كمك نمى‌خواهیم و از دیگران كمك مى‌طلبیم. البته هستند كسانى كه در این گفته صادقند و وقتى مى‌گویند «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» صادقند و واقعاً او را عبادت مى‌كنند و تنها از او كمك مى‌طلبند؛ اما ما از سر صدق نمى‌گوییم و دائماً دستمان نزد بندگان خداوند دراز است. در گرفتارى‌ها و مشكلات امید داریم پدر و مادر، برادر، خواهر و دوستان به ما كمك كنند و گاهى توقع و امید خود را ابراز نیز مى‌كنیم.

   پیامبر(صلى الله علیه وآله) سفارش مى‌كنند كه انسان فقط از خداوند درخواست كند و تنها از او كمك بخواهد و پس از آن ابوذر را به قضا و قدر و تقدیرات الهى توجه مى‌دهند كه پیش از این نیز درباره آن بحث گردید. یكى از فواید اعتقاد به تقدیرات الهى و قضا و قدر این است كه اگر رفاه، آسایش و مكنت و امر خوشایندى براى انسان پیش آمد سرمست نمى‌شود و یا اگر گرفتارى و امر ناگوارى برایش پیش آمد، چندان ناراحت نمى‌شود؛ چون مى‌داند آنچه رخ مى دهد تقدیر الهى است و از آن گریزى نیست:

«مَا أَصابَ مِنْ مُصِیبَة فِى‌الاَْرْضِ وَ لاَ فِى أَنْفُسِكُمْ اِلاَّ فِى كِتَاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ


1. اصول كافى، ج 3، ص 219.

ذلِكَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرٌ.»(1)

هر رنج و مصیبتى كه در زمین (از قحطى و آفت و فقر و ستم) یا از نفس خویش به شما رسد پیش از آنكه در دنیا ایجاد كنیم در كتاب (لوح محفوظ) ثبت گردیده است و خلق آن بر خداوند آسان است.

   تصور نشود كه خداوند چگونه براى هر بنده‌اى از بندگان بى‌شمار خود، در طول تاریخ، هرچه در ارتباط با او تحقق یافته و مى‌یابد مقدر ساخته است، چون این كار براى او آسان است و همین كه او اراده كند همه معلوماتى كه در نزدش حاضر است در لوح محفوظ مكتوب نیز مى‌گردد. سپس در آیه بعد دلیل آن مطلب را چنین ذكر مى‌كند:

«لِكَیْلاَ تَأْسُوا عَلىَ مَا فَاتَكُمْ وَ لاَتَفْرَحُوا بِمَا اتكُمْ وَ اللَّهُ لاَیُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور.»

تا هرگز بر آنچه از دست شما مى‌رود دل تنگ نشوید و به آنچه به شما مى‌رسد دل شاد نگردید و خداوند هر متكبر فخر فروشى را دوست نمى‌دارد.

   از جمله فواید اعتقاد به تقدیرات الهى این است كه انسان پیوسته چشمش به دست خداوند است، چراكه مى‌داند هر چیزى را او مقدر ساخته است و مى‌تواند آن را تغییر دهد و از دیگران كارى ساخته نیست، تا دل به آنان ببندد. اگر رخداد ناگوار و گرفتارى برایش پیش آمد، مى‌داند خداوند متعال از روى حكمت آن را مقدر كرده، یا اگر چیزى از دستش گرفته شد، مى‌داند آن در لوح محفوظ الهى نوشته شده است و بر اساس تدبیر حكیمانه خداوند این قبیل جریانات باید واقع شوند؛ از این‌رو ناراحت نمى‌گردد و باز دستش را به سوى خداوند دراز مى‌كند و از او مى‌خواهد كه تنگنا و گرفتارى را رفع سازد. اگر نعمتى به ما ارزانى شد، سرمست و مغرور نگردیم و خود را نبازیم و خداوند را فراموش نكنیم، بلكه در آن حال بیشتر به خداوند توجه یابیم و به پاس ارزانى داشتن آن نعمت شكر كنیم و حالت تواضع و گدایى خود به درگاه خداوند را حفظ كنیم؛ نه اینكه به مانند قارون آن نعمت‌ها را ره‌آورد تلاش و سعى خود بدانیم:


1. حدید / 22.

«قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ عِلْم عِنْدِى أَوَلَمْ‌یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً ...»(1)

قارون گفت: من این مال و ثروت فراوان را با علم و تدبیر خود به‌دست آوردم، آیا نمى‌دانست كه خداوند پیش از او امّت‌ها و طوایفى را كه از او قوّت (وثروت) و جمعیتشان بیشتر بود هلاك كرد.

   بدانید آنچه دارید بر اساس تقدیر الهى به شما رسیده است و خداوند اسبابش را فراهم آورده، بنابراین اگر بناست از كسى كمك بخواهید، از كسى كمك بخواهید كه همه امور به دست اوست و هر كارى با تقدیر او انجام مى‌گیرد و اگر صلاح بداند مى‌تواند مقدرات خود را تغییر دهد. در هر حال باید دستتان پیش او دراز باشد و چشم به رحمت او بدوزید و وقتى كه به بلایى و مصیبتى گرفتار مى‌شوید، نباید چندان دگرگونى در شما رخ دهد، چون آن بلا و مصیبت بر اساس جریان حساب شده‌اى رخ داده، بر اساس تدبیر حكیمانه بوده است. پس جزع و فزع نكنید و یقه خود را چاك نزنید كه چرا چنین شد. با آه و زارى و جزع و فزع ما خداوند از حكمتش كارش صرف‌نظر نمى‌كند و از تدبیر خود منصرف نمى‌شود.

   اگر نعمتى به شما داده شد، تصور نكنید با زرنگى خود آن را به‌دست آورده‌اید، بلكه تقدیر الهى و تدبیر حكیمانه خداوند موجب گشت آن نعمت به شما ارزانى شود و نیز براى امتحان و آزمایش شماست كه با آن نعمت چه مى‌كنید. پس از فواید اعتقاد به قضا و قدر این است كه انسان بداند آنچه واقع مى‌شود از روى تدبیر حكیمانه است و اگر كم و كاستى به نظرش آمد، چندان ناراحت نمى‌شود، چون مى‌داند كسى كه این نظام را برپا ساخته، این تقدیر را تدبیر كرده، بهتر از او به كرده خود آگاه بوده است و به خیر و صلاح بندگان خود واقف بوده است. با توجه به آنچه ذكر شد پیامبر(صلى الله علیه وآله) پس از سفارش ابوذر به كمك خواستن از خداوند، او را به تقدیرات الهى متوجه مى‌سازند:

«فقد جرى القلم بما هو كائنٌ الى یوم القیامة»

زیرا قلم بر آنچه تا روز قیامت تحقق خواهد یافت جارى شده است.


1. قصص / 78.

   قبلا تذكر دادیم، اكنون نیز تأكید مى‌كنیم كه نباید از مسأله قضا و قدر و معارف الهى سوء استفاده كنیم. از حكمت‌هایى كه در بیان این معارف نهفته است غافل شویم و فكر كنیم آنچه بناست واقع شود، انجام مى‌پذیرد و ما هیچ كاره‌ایم؛ پس خود را كنار بكشیم و شانه از زیر بار وظیفه و مسؤولیت‌مان خالى كنیم! باید بدانیم كه حركت و تلاش ما نیز در زمره تقدیرات الهى است، بنابراین باید بیشتر فعالیت و تلاش كنیم و بیشتر به انجام وظایفمان همّت گماریم و تصور نكنیم كه با تكیه بر قضا و قدر مى‌توان شانه از زیر بار تكلیف خالى كرد و تنبلى پیشه ساخت؛ این از وسوسه‌هاى شیطان است.

   اعتقاد به قضا و قدر باید موجب گردد كه ما بیشتر به خداوند توجه یابیم و تنها سراغ او برویم و بى‌جهت سراغ دیگران نرویم و تملق آنان را نگوییم و براى رسیدن به منافع خود وظایف و تكالیفمان را ترك نكنیم، نه اینكه فریب شیطان را بخوریم و تصور كنیم حال كه همه چیز مقدر است كارى از ما ساخته نیست؛ پس گوشه‌اى بنشینیم و اگر به تحصیل علم اشتغال داریم، درس نخوانیم. پیش خود بگوییم اگر بناست عالم بشویم، چه درس بخوانیم و چه نخوانیم عالم مى‌گردیم! اگر بناست عالم شویم مقدر شده است كه از راه درس خواندن عالم شویم و اگر درس نخوانیم عالم نمى‌گردیم. البته ممكن است بدون تلاش و زحمت، علمى به انسان عطا شود كه این تفضل الهى است و گاهى نصیب انسان مى‌شود، اما به هر حال انسان در راه انجام وظیفه خود باید تلاش كند و از هر كوششى دریغ نورزد.

   در ادامه پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى تأكید سخن پیشین خود مى‌فرمایند:

«فلو انّ الخلق كلّهم جهدوا ان ینفعوك بشىء لم‌یكتب لك ما قدروا علیه و لو جهدوا ان یضرّوك بشىء لم‌یكتبه اللّه علیك ما قدروا علیه.»

اگر همه مردم بكوشند كه سودى به تو رسانند كه خداوند بر تو ننوشته است بر آن توانا نخواهند بود، همین‌طور اگر همه مردم بكوشند كه ضررى به تو رسانند كه خداوند بر تو ننوشته است بر آن توانا نخواهند بود.

اگر خواست و اراده خداوند متعال بر كارى تعلق گرفت، همه قدرت‌هاى پندارى عالم نمى‌توانند از آن جلوگیرى كنند:

«وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لكِنْ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَیَعْلَمُونَ.»(1)

خداوند بر كار خود غالب است، ولى بسیارى از مردم به این حقیقت آگاه نیستند.

در آیه دیگرى مى‌فرماید:

«وَ إِنْ یَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ وَ إِنْ یَمْسَسْكَ بِخَیْر فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدیر.»(2)

اگر از خداوند ضررى به تو رسد، هیچ كس جز خداوند نمى‌تواند تو را از آن ضرر برهاند و اگر از او به تو خیرى رسد (هیچ كس نتواند تو را از آن باز دارد) او بر هر چیز تواناست.

   بنابراین تصمیم نهایى و اراده حتمى و قطعى از خداوند است، پس اگر چیزى مى‌خواهى از كسى بخواه كه چنین اراده و قدرتى دارد و سراغ كسانى نرو كه به مانند تو گداى دیگرى هستند و كارى از دستشان برنمى‌آید و بدان كه اگر خداوند نخواهد كسى نمى‌تواند به تو كمك كند.

 

بازتاب شناخت و یقین به تدبیر حكیمانه خداوند

آخرین نكته‌اى كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ابوذر گوشزد مى‌كنند كه اگر خود را به آن متصف سازد برایش ثمربخش و نافع خواهد بود، این است كه معرفت او به حد یقین برسد. یقین داشته باشد كه آنچه خداوند مقدر كرده تحقق مى یابد و آنچه تقدیر نشده انجام نخواهد گرفت و آنچه مقدر است لغو و بیهوده نیست و از روى تدبیر حكیمانه انجام مى‌گیرد. با این معرفت و شناخت مؤمن اطمینان دارد كه آنچه واقع مى‌شود به صلاح اوست، چراكه خداوند زیان و ضرر بنده‌اش را نمى‌خواهد، بخصوص بنده‌اى كه كارش را به خداوند واگذار كرده است. او با خیال راحت در راه انجام وظیفه‌اش مى‌كوشد و خاطرش جمع است كه آنچه واقع مى‌شود موافق حكمت الهى و به صلاح و نفع اوست، چه در ظاهر خوشایند باشد و چه ناخوشایند. او مى‌داند كه آنچه بر اساس قضا و قدر الهى رخ مى‌دهد خیر است و در


1. یوسف / 21.

2. انعام / 17.

تقدیرات الهى شر راه ندارد. طبیعى است كه اگر انسان به چنین یقین و معرفتى رسید كه همه حوادث و رخدادهاى عالم را خیر و مطابق تدبیر حكیمانه الهى دید، به آنچه واقع مى‌شود خوشبین خواهد بود و مطمئن است كه آنچه واقع شده خیر است و انسان از خیر خرسند مى‌گردد و ممكن نیست از آن بدش بیاید.

   البته این یقین و معرفت و ایمان والا براحتى به دست نمى‌آید و هر كس نمى‌تواند به آسانى چنین ایمانى را در قلب خود ایجاد كند و هر كس لیاقت ندارد كه به چنین مقامى برسد. كسى كه مى‌خواهد به چنین مقامى برسد، باید در راه تهذیب نفس و تحلیه درون فراوان بكوشد و به مرحله‌اى برسد كه كاملا نفس خود را مهار كند و با عمل به دستورات الهى و درس گرفتن از سیره اولیاى خداوند، به مراحل و مراتب عالى انسانى برسد كه همواره رضاى الهى و خواست خداوند را بر رضا و خواست خود مقدم بدارد و طبیعى است كه رسیدن به این مقام كار هر كسى نیست و پیامبر سفارش مى‌كنند كه اگر كسى نتوانست به یقین و معرفتى برسد كه حوادث را به صلاح و خیر خود ببیند و در برابر ناملایمات ناراحت نگردد، لااقل در برابر حوادث تلخ و ناگوارى كه رخ مى‌دهد صبر كند و بردبارى نشان دهد. بداند بى‌طاقتى و بى‌صبرى در مقابل آنچه مقدّر بود كه انجام بگیرد سودى نمى‌بخشد و هرچه بى‌تابى كند، آنچه خواست خداوند است انجام مى‌گیرد و براى جلوگیرى از آن، كارى از ما ساخته نیست.

   اگر مصیبتى براى او پیش آمده، به بیمارى و فقرى مبتلا گردیده، زلزله و یا سیلى هستى‌اش را به تاراج برده، یا هر حادثه دیگرى كه براى او اتفاق افتاده، صبر كند و تحمل پیشه سازد كه در این صورت مورد عنایات خداوند قرار مى‌گیرد. البته اگر حادثه‌اى قابل پیش‌بینى است و با اندیشیدن تمهیداتى مى‌توان از آن جلوگیرى كرد، انسان وظیفه دارد از آن جلوگیرى كند، اما چه بسا پیشرفته‌ترین كشورها با همه تجهیزات پیشرفته خود، گاه با حادثه و بلاى پیش‌بینى نشده‌اى مواجه مى‌شوند كه قدرت مقابله با آن را ندارند: چنانكه معروف است ژاپن زلزله‌خیزترین كشور است و براى مقابله با زلزله ساختمانهاى مقاوم و

ضد زلزله ساخته‌اند، تجهیزات كافى براى امداد رسانى به حادثه دیدگان از پیش تهیه دیده‌اند؛ چون در این زمینه تجربه كافى دارند و پیشرفته‌اند و مى‌توانند سرمایه‌گذارى لازم را داشته باشند. با این حال دیده شده كه یكى از اسفبارترین زلزله‌هاى عالم در ژاپن رخداده كه خسارات وارده بیش از خساراتى بوده است كه زلزله بر كشورهاى عقب‌افتاده تحمیل كرده است.

   پس حوادثى مقدر است و رخ مى‌دهند و مردم از آنها بى‌خبرند و امر آن حوادث در دست مدبّر عالم و كسى است كه عالم با تدبیر او اداره مى‌شود و او مى‌داند كه طبق چه فرمولى، چه وقت و كجا زلزله باید واقع شود و كجا سیل باید جارى گردد. ممكن است خداى ناكرده، براى ما نیز بلا و مصیبتى پیش آید، حال اگر به تدبیر حكیمانه الهى و نظام احسن خداوند یقین و معرفت داشته باشیم ناراحت نمى‌شویم؛ چون به تدبیرات الهى حسن ظن داریم و همه را خیر و به صلاح خود مى‌بینیم. ما وقتى كاستى و ضعفى در كارى مى‌بینیم از آن ناراحت مى‌گردیم، اما اگر صددرصد آن را به صلاح و خیر خود ببینیم، جا ندارد كه از آن ناراحت گردیم و غصه بخوریم. ممكن است كسى از شدت ناراحتى و بیمارى به خود بپیچد و درد امانش ندهد، اما وقتى مى‌بیند آن بیمارى به خیر و صلاحش هست از آن استقبال مى‌كند. درست مانند كسى كه دندانش فاسد شده است و باید آن را بكشد. او از كشیده شدن دندان خود استقبال مى‌كند و بابت آن پول مى‌پردازد، چون این كار را به صلاح خود مى‌بیند و هیچ وقت ناراحت نمى‌شود كه چرا دندانم را كشیدم؛ چون مى‌داند دندان فاسد براى سلامتى بدن مضر است و باید آن را كشید.

   گاهى ناراحتى و بیمارى‌اى براى انسان پیش مى‌آید كه مجبور است براى معالجه به كشور دیگرى برود و میلیون‌ها تومان خرج كند و یا براى حفظ سلامتى خود مجبور مى‌گردد كه عضوى از بدن خود را از دست بدهد و به آن معالجه و پولهایى كه خرج مى‌كند و یا عضوى كه قطع مى‌شود رضا مى‌دهد؛ اما این بدان معنا نیست كه به مقام رضا رسیده باشد و از ته دل به آنچه رخ داده راضى باشد و گله‌اى نداشته باشد. ممكن است از آنچه رخ داده

گله‌مند باشد و اگر جرأت مى‌كرد لب به شكایت از خداوند مى‌گشود، چنانكه افراد ضعیف الایمان وقتى مصیبتى برایشان پیش مى‌آید، طاقت از دست مى‌دهند و حتى از خداوند نیز شكایت مى‌كنند؛ با توجه به این مطلب است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرمایند:

«فان استطعت ان تعمل للّه عزّوجلّ بالرّضا و الیقین فافعل و ان لم‌تستطع فانّ فى الصّبر على ما تكره خیراً كثیراً و انّ النّصر مع الصَّبر و الفرج مع الكرب و انّ مع العسر یسراً.»

پس اگر توانستى كه براى خداوند كارى را با رضا و یقین انجام دهى، انجام بده و اگر نتوانستى به صبر و شكیبایى در تحمل آنچه از آن كراهت دارى خیر فراوان است. پیروزى همراه شكیبایى است و فرج و گشایش با غم و اندوه همراه است و همانا با هر دشوارى آسانى‌اى است.

   اگر توانستى به مقام رضا برسى ـ كه البته رضا در سایه یقین كسب مى‌شود و ایندو با هم ارتباطى تنگاتنگ دارند و تا كسى به مقام یقین نرسد نمى‌تواند به مقدرات الهى راضى گردد ـ خوشا به حالت كه به بهترین مقامات انسانى رسیده‌اى، چرا كه بهترین مقام و خصیصه انسان این است كه به تقدیرات الهى راضى باشد و از ته دل خرسند باشد و گله‌اى نداشته باشد. پس سعى كن رفتارت بر اساس رضا و یقین باشد كه در این صورت حوادث تلخ و شیرین را بر خودت هموار مى‌كنى و هیچ ناراحتى و شكوه‌اى ندارى، اما اگر به این حد نرسیدى و نتوانستى براى ناراحتى‌ها و ناگوارى‌ها توجیهى براى خود بیابى كه بدان دلخوش شوى، سعى كن در برابر سختى‌ها صبور باشى و جزع و فزع نكنى و آرامش خود را حفظ كنى. اگر نمى‌توانى از ته دل به آن ناگوارى‌ها راضى گردى، بدان كه از كمى معرفت توست كه نتوانستى به مقام رضا برسى و لااقل بى‌تابى نكن كه بى‌فایده است و عقل و ایمان خودت را حفظ كن. بدان كه اگر در برابر ناملایمات صبر كردى، خداوند خیر فراوان به تو عنایت مى‌كند.

نقش سختى‌ها در فرایند تكامل و تعالى انسان

سپس براى تأكید سخن خود مى‌فرمایند: پیروزى در گرو صبر و شكیبایى است و همراه با هر غم و اندوه و گرفتارى فرج نیز هست و با هر سختى آسانى نیز هست. در قرآن نیز خداوند مى‌فرماید:

«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً. إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً.»(1)

پس با هر سختى آسانى است و با هر سختى البته آسانى است.

   در قرآن كریم كمتر مطلبى دو مرتبه آن هم با حرف تأكید «انّ» ذكر گردیده، این بیانگر توجه و عنایت خداوند به آن مطلب است. در آیه فوق خداوند مى‌فرماید با هر سختى آسانى است، نه اینكه پس از سختى آسانى است؛ گویا آسانى در درون سختى نهان است.

   در سوره «الشرح» خداوند با لحنى عطوفت‌آمیز خاطر پیامبر را كه گویى آزرده گشته بود تسلى مى‌دهد و به او آرامش مى‌بخشد كه چگونه خداوند بار سنگین مشكلات را از دوشش برداشته، دشوارى‌ها را به آسانى مبدل كرده است. سپس مى‌فرماید: با هر رنج و سختى آسانى است، پس اگر فراغت یافتى مجدداً خود را به زحمت بینداز و تلاشت را از سر گیر. در واقع خداوند به این نكته اشاره مى‌كند كه سختى‌ها و گرفتارى‌ها مقدمه كمال و پیشرفت انسان است و باعث نیرو گرفتن او مى‌شوند و از این جهت مصیبت‌ها و سختى‌ها براى تكامل بشر ضرورت دارند:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِى كَبَد.»(2)

براستى ما انسان را در رنج و مشقت آفریدیم

   این آیه گویاى نقش مهم رنج و مشقت‌ها در ساخته‌شدن انسان و تكامل اوست و الا اگر جز این بود، خداوندى كه سرچشمه رأفت و رحمت است و سعادت و خیر بنده خود را مى‌خواهد، او را قرین رنج و زحمت نمى‌كرد.


1. الشرح / 5 ـ 6.

2. البلد / 4.

   علاوه بر آنچه گفته شد، خداوند همواره بندگان خود را مى‌آزماید، تا شایستگان باز شناخته شوند و در این راستا براى تربیت و پرورش انسانها، دو برنامه تشریعى عبادات و برنامه تكوینى مصائب و مشكلات را قرار داده است كه در نهایت كسانى كه بخوبى از دستورات الهى پیروى مى‌كنند و سختى‌ها و دشوارى‌ها را به جان مى‌خرند به رحمت و معرفت الهى رهنمون مى‌گردند:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الاَْمْوَالِ وَ الاَْنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِالصَّابِرِینَ. الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّالِلَّه وَ إِنَّاإِلَیْهِ رَاجِعُونَ.»(1)

ما شما را با سختى‌هایى چون ترس، گرسنگى، نقصان اموال، نفوس و آفات زراعت مى‌آزماییم و بشارت و مژده بده به صابران. آنانكه چون به حادثه‌اى سخت و ناگوار گرفتار شوند صبر پیشه سازند و بگویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او برمى‌گردیم.

امام باقر(علیه السلام) مى‌فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَتَعاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ كَما یَتَعاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ مِنَ‌الْغَیْبَةِ...»(2)

خداوند بنده‌اش را مورد تفقد قرار مى‌دهد و براى او بلاها را اهدا مى‌كند، همان‌طور كه مرد براى خانواده‌اش از سفر هدیه مى‌آورد.

   پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به خانه یكى از مسلمانان دعوت شدند، وقتى وارد منزل او شدند مرغى را دیدند كه بر بالاى دیوار تخم گذاشته و تخم آن به میخى بند شده و نیفتاده است، رسول اكرم در شگفت شدند. صاحب خانه گفت: آیا تعجب كردید؟ قسم به خدایى كه شما را به پیامبرى برانگیخت، هرگز آسیبى به من نرسیده است! رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) تا این جمله را شنیدند برخاستند و در خانه آن مرد غذا میل نكردند و گفتند: كسى كه هرگز مصیبتى ندیده مورد لطف خداوند نیست!

   بنابراین اگر درست به بلا نگریسته شود، پى مى‌بریم كه سختى‌ها و بلاها نقش تربیتى و


1. بقره / 155 ـ 156.

2. اصول كافى، ج 3، ص 354.

بیدارگرى دارند. سختى‌ها انسانهاى خفته و بى‌تحرك را بیدار و هشیار مى‌سازند و عزم و اراده ایشان را برمى‌انگیزند و در واقع سختى‌ها انسان را آبدیده مى‌كنند و به او مقاومت و استقامت مى‌بخشند. خاصیت زندگى دنیا این است كه با سختى‌ها است و در این بین هرچه بر مقاومت انسان افزوده شود، بر تكامل او افزون مى‌گردد و رفته رفته نبوغ و استعدادهاى نهفته او شكفته‌تر مى‌گردند و این بیانگر لطف و عنایت الهى است. مولوى در بیان این معنا مى‌گوید:

گندمى را زیر خاك انداختند *** پس زخاكش خوشه‌ها برساختند

بار دیگر كوفتندش ز آسیا *** قیمتش افزون و نان شد جانفزا

باز نان را زیر دندان كوفتند *** گشت عقل و جان و فهم سودمند

   در آیه دیگر خداوند مى‌فرماید:

«... سَیَجْعَلُ اللّهُ بَعْدَ عُسْر یُسْراً.»(1)

خداوند به زودى بعد از هر سختى آسانى قرار مى‌دهد.

   این آیه براى توجه دادن به كسانى است كه ظرفیتشان اندك است و وقتى با سختى و گرفتارى مواجه مى‌شوند ناامید مى‌گردند و خیال مى‌كنند همه چیز تمام شده است. حتى به دعا و توسل به اولیاى خدا و درخواست از خداوند نیز روى نمى‌آورند و همه درها را به روى خود بسته مى‌بینند. مؤمن نباید در برابر گرفتارى‌ها خود را ببازد، بلكه باید آرامش خود را حفظ كند و بداند كه از پس هر سختى آسانى است و خداوند متعال چنین مقدر نكرده كه بنده‌اش همیشه با سختى روبرو گردد و زندگى‌اش همواره با سختى بگذرد. بلكه اگر خداوند سختى قرار داده، به دنبال آن آسایش و راحتى نیز قرار مى‌دهد و باید در انتظار آن نیز بود.

 

قناعت و بى‌نیازى از خلق

در پایان این بخش از حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرمایند:


1. طلاق / 7.

«یا اباذرّ؛ استغن بغنى اللّه یغنك اللّه.»

اى ابوذر؛ با غناى خداداد بى‌نیازى بجوى تا خدا تو را بى‌نیاز كند.    گویا منظور از این سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى ابوذر درست روشن نبود. چون مشخص است كه هر كس به غنا برسد خود را بى‌نیاز مى‌داند و سراغ كسى نمى‌رود و معنى ندارد كه به او توصیه كنند خودت را بى‌نیاز بشمار و دستت را به طرف كسى دراز نكن. پس ناچار سرّى در كلام پیامبر وجود دارد و نكته‌اى در آن نهفته است. از این رو از منظور حضرت سؤال مى‌كند و حضرت در جواب مى‌فرمایند:

«غداءة یوم وعشاءة لیلة فمن قنع بما رزقه اللّه فهو اغنى النّاس»

(منظور از غناى الهى كه به آن خود را بى‌نیاز از دیگران قرار مى‌دهى) غذاى روز و شام شب است، هر كس به آنچه خداوند به او عطا فرموده قناعت ورزد غنى‌ترین مردم است.

   حضرت مى‌فرمایند: وقتى غذاى امروزت را داشتى، دیگر سراغ دیگران نرو و در این فكر مباش كه فردا چه پیش مى‌آید. به آنچه فعلا دارى قانع شو و به آن خود را بى‌نیاز بدان و در دلت احساس نیاز به دیگران را راه نده. اگر احساس نیازمندى كردى و در فكر رفاه فردایت بودى، خود را محتاج دیگران ساخته‌اى و مجبورى براى تأمین وسایل آسایش فردایت به سوى دیگرى دست دراز كنى و در این گذر ذلیل مى‌گردى؛ چون هركس دست نیاز به سوى غیر خود دراز كند ذلیل مى‌شود. پس اگر مى‌خواهى عزیز و سربلند باشى، به همان قوتى كه خداوند برایت مقدر ساخته راضى باش. اگر انسان به حرص و طمع و آز مبتلا گردید، هرچند وسایل رفاه و راحتى برایش فراهم گردد، باز در این اندیشه است كه چه كنم تا بر مكنت و مالم بیفزایم و امكانات بیشترى را براى خود تأمین كنم. او با این اندیشه، پیوسته خود را نیازمند دیگران مى‌بیند و فرصت نمى‌یابد به خود برسد و در راستاى كمالات انسانى تفكر كند: بیندیشد براى چه آفریده شده، براى آخرتش چه كرده است. او در دنیا در دام آزمندى و طمع گرفتار مى‌گردد و لحظه‌اى فراغت و آسایش ندارد و در آخر، با دستى تهى و بدون زادوتوشه راهى دیار آخرت مى‌گردد.

   اگر انسان به قوت امروزش قانع شد و خود را بى‌نیاز دید و دستش را به سوى دیگران دراز نكرد، مى‌تواند وقتش را صرف رشد و تعالى و تحصیل كمال خویش كند. با سرمایه قناعتى كه براى خود اندوخته است، فرصت مى‌یابد به عبادت، تحصیل علم، جهاد و خدمت به خلق و بالاخره به هر كارى كه مرضىّ خداوند و براى آخرتش مفید و نافع است بپردازد.

   امام سجاد(علیه السلام) فرمودند:

«أَظْهِرِ الْیَأْسَ مِنَ النّاسِ فَإِنَّ ذلِكَ مِنَ الْغِنا...»(1)

احساس ناامیدى از مردم را ظاهر ساز كه این حالت برخاسته از غنا و بى‌نیازى است.

و على(علیه السلام) فرمودند:

«أَشْرَفُ الْغِنى تَرْكُ المُنى.»(2)

برترین بى‌نیازى، گریز از آروزهاى طولانى است.

   انسان باید به آنچه در نزد خداوند است، بیش از آنچه در دست مردم است امید داشته باشد و این غناى نفس و غناى از خلق حاصل نمى‌شود، جز با اطمینان به خداوند متعال و توكل بر او و عدم اعتماد به دیگران و علم به اینكه زیان و نفع از خداوند است و او آنچه به صلاح بندگان است در حق آنان انجام مى‌دهد و آنان را از آنچه به صلاحشان نیست باز مى‌دارد، كه در این صورت بنده از دیگران بى‌نیاز مى‌گردد و حتى اگر دستش از مال دنیا خالى باشد، خود را توانگر مى‌بیند؛ چنانكه پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمودند:

«لَیْسَ الْغِنا فى كِثْرَةِ الْعَرَضِ إِنَّما الْغِنى غِنىَ النَّفْسِ.»(3)

توانگرى و غنا در داشتن مال فراوان نیست و همانا توانگرى به داشتن غناى نفس است.


1. بحارالانوار، ج 71، ص 185.

2. نهج البلاغه (فیص الاسلام) حكمت 33، ص 1103.

3. بحارالانوار، ج 103، ص 20.