فصل اول: جایگاه قرآن در جامعه دینى

 

 

فصل اول

 

 

جایگاه قرآن در جامعه دینى

 

 

قرآن، تنها كتاب آسمانى در اختیار انسان

اگر بخواهیم به همه آنچه درباره قرآن در نهج‌‌البلاغه آمده است بپردازیم بحث بسیار طولانى مى‌‌شود. امام على(علیه السلام) در بیش از بیست خطبه نهج‌‌البلاغه به معرفى قرآن و جایگاه آن پرداخته است و گاه بیش از نصف خطبه به تبیین جایگاه قرآن و نقش آن در زندگى مسلمانان و وظیفه آنان در قبال این كتاب آسمانى اختصاص پیدا كرده است. ما در این‌‌جا تنها به توضیح پاره‌‌اى از توصیف‌‌هاى نهج‌‌البلاغه درباره قرآن كریم بسنده مى‌‌كنیم.

امام(علیه السلام) در خطبه 133 مى‌‌فرماید: وَ كِتابُ اللهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ ناطِقٌ لا یَعْیى لِسانُه؛ قرآن در دسترس و جلوى روى شماست. بر خلاف كتب آسمانى ادیان دیگر از قبیل كتاب حضرت موسى و حضرت عیسى(علیهما السلام)، قرآن در اختیار شماست. گفتنى است در امم گذشته و به خصوص در بین یهودِ بنى اسرائیل كتاب مقدّس در اختیار عموم مردم نبوده است؛ بلكه تنها نسخه‌‌هاى محدودى از تورات در نزد علماى یهود موجود بوده و براى عموم مردم امكان مراجعه به تورات وجود نداشته است.

درباره كتاب آسمانى حضرت عیسى(علیه السلام) وضع از این هم نگران كننده‌‌تر بوده و هست؛ زیرا آنچه امروز به نام انجیل در میان مسیحیان شناخته مى‌‌شود كتابى نیست كه بر حضرت عیسى مسیح(علیه السلام) نازل شده؛ بلكه مطالبى است كه به دست افرادى گردآورى و به نام اناجیل اربعه معروف شده است. بنابراین امم پیشین از دسترسى به كتب آسمانى محروم ماندند. امّا وضعیت در مورد قرآن متفاوت است. كیفیت نزول قرآن و قرائت و تعلیم آن از جانب پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به گونه‌‌اى بود كه مردم مى‌‌توانستند آن را فرا بگیرند و

آیاتش را حفظ كنند و قرآن به طور كامل در دسترسشان باشد. از دیگر ویژگى‌‌هاى مهم این كتاب آسمانى آن است كه خداوند متعال بر امّت اسلام منّت نهاده و خود، حفظ قرآن كریم را از هر گونه تهدیدى به عهده گرفته است. به علاوه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به قدرى به فراگیرى مسلمانان و حفظ آیات الهى اهتمام داشتند كه در همان زمان رسول الله، عده زیادى از مسلمانان حافظ قرآن بودند و نسخه‌‌هایى از آیاتى كه جدیداً نازل مى‌‌شد در اختیار داشتند و به تدریج آنها را حفظ مى‌‌كردند و به هر حال از طریق تكثیر این نسخه‌‌ها یا نقل سینه به سینه از حافظى به حافظ دیگر، قرآن در اختیار همگان قرار مى‌‌گرفت.

حضرت على(علیه السلام) مى‌‌فرماید: كِتابُ اللهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ؛ كتاب خدا در میان شماست، در دسترس شماست. ناطِقٌ لا یَعْیى لِسانُهُ. بجاست روى این جمله تأكید و تكیه شود. حضرت مى‌‌فرماید: این كتاب گویاست و زبانش به كندى نمى‌‌گراید، از سخن گفتن خسته نمى‌‌شود و هرگز لكنت پیدا نمى‌‌كند، بنایى است كه پایه‌‌هایش فرو نمى‌‌ریزد و پیروزمندى است كه یارانش شكست نمى‌‌خورند.

 

سخن گفتن قرآن

امام على(علیه السلام) از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهج‌‌البلاغه مى‌‌فرمایند: این كتاب كتاب ناطق است؛ خودش سخن مى‌‌گوید؛ از سخن گفتن خسته نمى‌‌شود. خود، سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مى‌‌كند و از دیگر سوى، مى‌‌فرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم كه این قرآن را براى شما تبیین مى‌‌كنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است كه قرآن صامِتٌ ناطِق(1)؛ قرآن ساكت است و در عین حال ناطق و گویا. به راستى معناى این سخن چیست؟

به نظر مى‌‌رسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این كتاب آسمانى است كه در یك نگرش قرآن كتابى مقدس، ولى خاموش در گوشه‌‌اى نشسته است و با كسى سخن


1. نهج‌‌البلاغه، خطبه 147. لازم به ذكر است كه تمامى آدرس‌‌هاى داده شده از نهج‌‌البلاغه در این كتاب بر اساس نهج‌‌البلاغه فیض‌‌الاسلام مى‌‌باشد.

نمى‌‌گوید و كسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر كتابى است گویا كه همه انسان‌‌ها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرا مى‌‌خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مى‌‌دهد.

بدیهى است قرآنى كه تنها وصف آن تقدس باشد و بس، كلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از كاغذ كه مسلمان‌‌ها به آن احترام مى‌‌گذارند، آن را مى‌‌بوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مى‌‌دارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مى‌‌كنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن كتاب صامتى است كه با صوتِ محسوس سخن نمى‌‌گوید و كسى كه چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن كریم مشكلى از او حل نخواهد كرد.

بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را كتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن كریم كه تمامى آنها دستورات زندگى است آماده كنیم. در این صورت است كه قرآن ناطق و گویاست؛ با انسان‌‌ها سخن مى‌‌گوید و آنها را در تمام زمینه‌‌ها راهنمایى مى‌‌كند.

علاوه بر این تفسیرى كه براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان كردیم، معنایى عمیق‌‌تر از این نیز براى این مطلب وجود دارد كه آن معنا مورد نظر حضرت على(علیه السلام) است و بر اساس آن معناى خاص است كه مى‌‌فرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم كه قرآن را براى شما تبیین مى‌‌كنم. اینك به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم ـ و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن مى‌‌پردازیم:

هر چند قرآن كریم كلام خداى متعال است و حقیقت این كلام الهى و نحوه صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست، امّا از آن‌‌جا كه هدف از نزول آن هدایت انسان‌‌هاست، این كلام الهى آن قدر تنزل پیدا كرده است كه به صورت كلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده، ولى در عین حال چنین نیست كه مضامین همه آیات آن براى انسان‌‌هاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند.

به عنوان مثال، تفصیل و تبیین جزئیات احكام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن كریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد. بنابراین قرآن از بسیارى از جهات «صامت» است یعنى براى انسانهاى عادى، بدون تفسیر و تبیینِ كسى كه با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.

 

پیامبر و تبیین قرآن

یكى از وظایف پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به امّت، تبیین آیات الهى است. قرآن كریم خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌‌فرماید: وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِم(1)؛ ما قرآن را بر تو نازل كردیم و وظیفه توست كه قرآن را بر مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ زیرا چنان كه اشاره شد، قرآن كلام الهى است و با این كه بسیار تنزّل یافته تا به صورت كلمات و آیات درآمده و در اختیار مسلمانان قرار گرفته است. در عین حال معارف آن، چنان عمیق است كه درك آنها براى انسان‌‌هاى عادى چندان آسان نیست، لذا قرآن از این جهت نزد انسان‌‌هاى عادى صامت است و نیاز به تفسیر و تبیین پیامبر(صلى الله علیه وآله)و ائمّه معصوم دارد. بر همین اساس خداوند متعال خطاب به پیامبر مى‌‌فرماید: «ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا آن را براى مردم تبیین كنى».

بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند كه این تفسیر وتبیین و علوم آن نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمان‌‌ها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند. پس قرآن به این اعتبار صامت است و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه(علیهم السلام) معارف قرآن را بیان فرموده‌‌اند. لكن باید توجه داشت كه قرآن سخن خویش را طبق دلخواه مخاطب بیان نمى‌‌كند بلكه حقیقت را مى‌‌گوید، خواه موافق خواهشِ دلِ او، یا مخالف هواى نفس وى باشد. و نیز شیاطین انس حق ندارند خواسته‌‌هاى خود را بر قرآن تحمیل كنند و به اسم برداشت خود از قرآن، كلام خداوندى را به رأى خود تفسیر كنند، كه در این باره درآینده به تفصیل سخن خواهیم گفت.


1. نحل، 44.

بنابر هر دو معنا كه از «صامت بودن و ناطق بودن» قرآن بیان شد حضرت على(علیه السلام) مى‌‌فرمایند: ناطِقٌ لاَ یَعْیى لِسانُهُ؛(1) قرآن گوینده‌‌اى است كه از سخن گفتن خسته نمى‌‌شود و پیام‌‌هایش را به گوش مردم مى‌‌رساند و حجت را بر مسلمانان تمام مى‌‌كند.

بنابراین در این فراز از سخن، على(علیه السلام) قرآن را چنین معرفى مى‌‌كند كه، قرآن این كلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسان‌‌ها را به فلاح و رستگارى فرا مى‌‌خواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مى‌‌دهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمى‌‌شود.

در خطبه 157 در وصف قرآن كریم چنین مى‌‌فرماید: ذلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لكِنْ اُخْبِرُكُمْ عَنْهُ، اَلا اِنَّ فیهِ عِلْمَ ما یَأتى، وَ الْحَدیثَ عَنِ الماضى، وَ دَواءَ دائِكُمْ، وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُم؛ هان، این قرآن است. پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى كه هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم(علیه السلام)) سخن نخواهد گفت. شما باید از زبان پیامبر و امام معصوم(علیهما السلام) با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت كنید. قرآن دریاى معارف و علوم الهى است كه غواصى در این دریاى عمیق و بى‌‌انتها و صید گوهرهاى انسان‌‌سازِ آن تنها از عهده كسانى برمى‌‌آید كه با غیبِ عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمّه هدى(علیهم السلام) و استفاده از علوم اهل‌‌بیت و كمك و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند؛ زیرا علوم قرآن در نزد اهل‌‌بیت است. در نتیجه سخن آنها سخن قرآن است. و چون چنین است پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌‌بیت(علیهم السلام) قرآن ناطقند.

بر مبناى مذكور حضرت على(علیه السلام) مى‌‌فرماید: ذلِكَ الْقُرْآن فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِق؛ این قرآن و این شما، ببینید كه بدون تبیین امام معصوم(علیه السلام) نمى‌‌توانید از قرآن كاملا استفاده كنید! این امام معصوم(علیه السلام) است كه مى‌‌باید قرآن را براى شما تفسیر و تبیین كند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نماید.

حضرت با بیان این مقدمه قرآن را از زاویه دیگرى مورد توجه قرار مى‌‌دهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبّر در آن فرا مى‌‌خوانند. حضرتش مى‌‌فرمایند، حال كه امام


1. نهج‌‌البلاغه، خطبه 143.

معصوم(علیه السلام) مى‌‌باید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان كند و خود قرآن سخن نمى‌‌گوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیماً پیام‌‌هاى الهى را دریافت كنند. اكنون: اُخْبِرُكُمْ عَنْه؛ من شما را از قرآن آگاه مى‌‌كنم و از علوم ومعارف قرآن به شما خبر مى‌‌دهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن كریم است: اَلا اِنَّ فیهِ عِلْمَ ما یَأتى وَ الْحَدیثَ عَنِ الْماضى وَ دَواءَ دائِكُمْ وَ نَظْمَ بَیْنِكُم؛ علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید كه باید با استفاده از قرآن كریم و علوم اهل‌‌بیت(علیهم السلام) به امور خود سامان بخشید.

 

تذكر دو نكته

1. قرآن مهم‌‌ترین سند تاریخى براى مسلمانان و پیروان این كتاب آسمانى است. آن‌‌جا كه قرآن از حوادث تاریخى سخن مى‌‌گوید و تفكرات و معتقدات اقوام و ملل پیشین و روش زندگى و سرگذشت آنها را بیان مى‌‌كند، معتبرترین سند تاریخى است و در مقایسه با كتب و مطالب تاریخى، كه سند قرآنى ندارد، هر قدر هم معتبر باشد، ارزش و اعتبار آنها در حدّ قرآن نیست. پس اخبار گذشتگان و داستان انبیا و اقوام پیشین را از قرآن باید شنید و از آنها پند گرفت.

این ما هستیم كه باید با مراجعه به قرآن و مطالعه داستان زندگى اقوام و ملل پیشین از آنها درس عبرت گرفته، زندگى خود را بر اساس حق و روش صحیح سامان بخشیم.

2. قرآن كریم علاوه بر آن كه تاریخ گذشتگان را براى ما نقل مى‌‌كند و با بیان حوادثى كه براى آنان رخ داده است ما را در فضاى زندگى آنها قرار مى‌‌دهد و از ما مى‌‌خواهد كه درس عبرت بگیریم، از آینده نیز خبر مى‌‌دهد. بدیهى است سخن علمى و یقینى راجع به آینده گفتن كار كسى جز خداوند متعال و كسانى كه به اذن او از آینده خبر دارند نیست. این خداست كه آینده و گذشته و حال برایش معنا ندارد و مى‌‌تواند راجع به آینده سخن بگوید و از آن خبر دهد آن چنانكه از حال خبر مى‌‌دهد، اوست كه مى‌‌تواند راه را براى بندگانش روشن كند كه چگونه رفتاركنند تا به سعادت برسند. این قرآن‌‌كریم است كه از گذشته و آینده خبر مى‌‌دهد و

انسان‌‌ها را نسبت به آن آگاه مى‌‌كند. لذا حضرت مى‌‌فرماید: اَلا اِنَّ فیهِ عِلْمَ ما یَأتى وَ الْحَدیثَ عَنِ الْماضى؛ آگاه باشید كه علم آنچه مى‌‌آید و آنچه گذشته است در قرآن كریم است.

 

نقش قرآن در زندگى

حضرت على(علیه السلام) كلید حل همه مشكلات را قرآن معرفى كند و در وصف آن مى‌‌فرماید: وَ دَواءَ دائِكُمْ وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُم؛ دواى درد و راه حل مشكلات شما و راه سامان بخشیدن به امورتان در قرآن است. قرآن داروى شفابخشى است كه همه دردها را درمان مى‌‌كند و با وجود قرآن دردها و ناراحتى‌‌ها التیام مى‌‌یابد. باید این نسخه شفابخش را خواند و آن را به دقت مطالعه كرد و با راه درمان دردها و مشكلات فردى و اجتماعى آشنا شد.

بدیهى است قبل از احساس و شناختن درد و مشكل، سخن گفتن از درمان، خارج از مسیر طبیعى است؛ زیرا ابتدا باید دردهاى فردى و اجتماعى را شناخت و با مطالعه و دقت در آیات كریمه قرآن با آنها آشنا شد، آن گاه با به كار بستن این نسخه شفابخش به درمان آنها پرداخت. امروز در جامعه ما مشكلات فراوانى اعمّ از فردى و اجتماعى وجود دارد كه همه خواهان رفع این مشكلاتند و با این‌‌كه پیشرفت‌‌هاى چشم‌‌گیرى در زمینه‌‌هاى مختلفى وجود داشته است، مشكلات زیادى نیز باقى مانده‌‌است كه مسئولین پیوسته در تلاشند تا به صورتى آنها را حل كنند.

حضرت در این خطبه مى‌‌فرمایند: و دَواءَ دائِكُمْ وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُمْ؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشكلات شماست، و در خطبه 189 با این تعبیر كه وَ دَواءً لَیْسَ بَعْدَهُ داءٌ مى‌‌فرمایند: قرآن دارویى است كه بعد از آن دردى باقى نمى‌‌ماند.

مطلبى كه قبل از هر چیز باید بدان توجه داشت ایمان به فرمایش حضرت على(علیه السلام) است؛ یعنى باید با تمام وجود باور داشته باشیم كه درمان حقیقى دردها و مشكلات ما، اعمّ از فردى و اجتماعى، در قرآن است. همه ما به این مطلب اقرار داریم؛ لكن مراتب ایمان و یقین افراد متفاوت است. هر چند هستند كسانى كه با تمام وجود باور داشته باشند كه اگر به قرآن روى بیاورند و معارف و راهنمایى‌‌هاى آن را به كار بندند، قرآن

بهترین نسخه شفابخش دردهاست، لكن چنین افرادى بسیار اندكند و شاید یكى از بزرگ‌‌ترین مشكلات جامعه ما ضعف ایمان در این جهت باشد و این امر موجب شده كه بسیارى از مشكلات همچنان باقى بماند. گاه كسانى در اثر ناآگاهى و یا كج‌‌اندیشى ممكن است این فكر انحرافى را مطرح كنند كه با وجود این‌‌كه قرآن در اختیار ماست و مدعى پیروى از آن هستیم پس چرا مشكلات ما حل نشده است و مردم هم‌‌چنان از مشكلات اقتصادى مانند تورم و گرانى و هزاران مشكل فردى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى رنج مى‌‌برند؟ براى پاسخ به این پرسش، در این‌‌جا توضیحاتى را بیان مى‌‌داریم.

 

قرآن؛ راهنماى خطوط كلى

بسیار ساده‌‌انگارانه به نظر مى‌‌آید كه كسى انتظار داشته باشد قرآن مانند كتاب حلّ‌‌المسائل، دردها و مشكلات فردى و اجتماعى را یكى یكى بیان كند و سپس راه حل آنها را به ترتیب توضیح دهد. قرآن با سرنوشت ابدى انسان سر و كار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنیا و آخرت است. در این عرصه، قرآن كریم راه‌‌هاى كلى و خطوط اصلى را به ما نشان مى‌‌دهد كه با به كار بستن آنها مى‌‌توانیم زندگى سعادتمندانه‌‌اى داشته باشیم. این خطوط كلى چراغ‌‌هایى هستند كه جهت سیر و حركت را نشان مى‌‌دهند لكن باید توجه داشته باشیم كه براى رسیدن به سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت و رفع مشكلات و تحقق جامعه‌‌اى مترقّى و در عین حال دینى و اسلامى، خداوند متعال دو وسیله در اختیار انسان قرار داده است: یكى دین و دیگرى عقل.

قرآن خطوط اصلى ترقّى و تكامل انسانى را روشن مى‌‌كند و جامعه اسلامى موظف است با نیروى تفكر و اندیشه و استفاده از تجارب علمى بشرى زمینه تحقق اهداف بلند قرآنى را فراهم آورد. نه تنها قرآن استفاده از تجارب علمى دیگران (حتى غیر مسلمانان) را منع نمى‌‌كند؛ بلكه علم را ودیعه الهى مى‌‌داند و مسلمانان را به آموختن آن تشویق مى‌‌كند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) جهت ترغیب و تشویق مسلمانان به یادگیرى علوم مى‌‌فرمایند: اُطْلبُوا

الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّین(1)؛ دانش بیاموزید و از تجارب علمى دیگران بهره‌‌مند شوید هر چند براى تحقق این منظور پیمودن مسیرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بین‌‌المللى، بسیار پیچیده است و كشورهاى استكبارى و قدرت‌‌هاى اهریمنى با انواع حیله‌‌ها و ابزراهاى گوناگونِ تكنولوژى، اقتصادى، و به طور كلى با استفاده از محصولاتِ تجارب علمىِ بشر در صددند تا روابط سلطه‌‌جویانه خود را تحكیم بخشند، لكن ما باید با ذكاوت بسیار، بدون این كه از اهداف اسلامى و قرآنى خود كم‌‌ترین عقب‌‌نشینى كنیم از نتایج علوم بشرى در زمینه‌‌هاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشكلات معیشتى مردم بهره جوییم.

بنابراین قرآن در پى پاسخ‌‌گویى به تمام مشكلات ریز و درشت زندگى بشر نبوده و نیست، بلكه بیانگر خطوط اصلى و كلى سعادت و تكامل انسان است و آن را به مسلمانان نشان داده و مردم را بدان فرا مى‌‌خواند. در این قسمت، در ادامه فرمایش حضرت على(علیه السلام) كه درباره شفابخشى قرآن است به یكى از آن خطوط كلىِ مستفاد از قرآن اشاره مى‌‌كنیم و آن را به عنوان نمونه توضیح مى‌‌دهیم.

 

نمونه‌‌اى از خطوط كلى قرآن

قرآن كریم مى‌‌فرماید: وَ لَوْ اَنّ اَهْلَ القُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ والاْرضِ ولكِنْ كَذَّبُواْ فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُواْ یَكْسِبُون.(2) این آیه یكى از محكماتى است كه هیچ گونه تشابهى در آن وجود ندارد و چنان معناى صریح و روشنى دارد كه جاى هیچ گونه شك و شبهه‌‌اى در آن نیست، به نحوى كه در این قالب زبانى، معنایى جز همان چیزى كه هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مى‌‌فهمد قابل برداشت نیست؛ بگذریم از كج‌‌اندیشان و قایلین به قرائت‌‌هاى مختلف و برداشت‌‌هاى نو، كه ممكن است بگویند ما از كلمه لیل، نهار را مى‌‌فهمیم و از حجاب داشتن، عریان بودن را برداشت مى‌‌كنیم! البته خاطرنشان


1. بحارالانوار: ج 1، ص 177.

2. اعراف، 96.

مى‌‌كنم كه در آینده درباره «قرائت‌‌هاى مختلف از دین» به تفصیل سخن خواهیم گفت.

این آیه، یكى از خطوط كلىِ اعتقادى و در عین حال راه درمان مشكلات اقتصادى و راه رفع مضیقه‌‌هاى معیشتى را بیان مى‌‌كند. ترجمه آیه شریفه این است: «اگر اهل آبادى‌‌هاى روى زمین ایمان مى‌‌آوردند و تقوا پیشه مى‌‌كردند هر آینه ما بركات آسمان و زمین را به روى آنها مى‌‌گشودیم؛ ولى آنها تقوا پیشه نكردند، بلكه كفر ورزیدند و نسبت به نعمت‌‌هاى خداوند ناسپاسى كردند و در نتیجه دچار مشكلات و انواع بلاها شدند.» بنابراین قرآن كریم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پیدا شدن گشایش در زندگى مؤمنین و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور كلى نزول بركات آسمان و زمین را در گرو ایمان و تقوا مى‌‌داند و در مقابل، ناسپاسى و كفران نعمت‌‌هاى الهى را موجب زوال نعمت‌‌ها و نزول بلاها و انواع مشكلات معرفى مى‌‌كند و قدردانى و شكر نعمت را موجب ازدیاد آن و كفران نعمت را موجب عذاب مى‌‌داند. قرآن مى‌‌فرماید: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاَزیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابى لَشَدِید(1)؛ هر آینه اگر شكر نعمت‌‌ها را به جاى آورید نعمت شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نمایید تحقیقاً عذاب من سخت خواهد بود. در این‌‌جا به یكى از نعمت‌‌هاى بزرگ الهى كه در اثر پیروى از قرآن كریم شامل ملّت بزرگوار ایران شده است اشاره مى‌‌كنیم و توفیق قدردانى آن را براى مردم از خداى بزرگ مى‌‌طلبیم و به ذات اقدسش پناه مى‌‌بریم از این كه در اثر ناسپاسى، این نعمت بزرگ از ما گرفته شود.

 

تجلّى موهبت الهى در تحقق حكومت اسلامى

همه تصدیق مى‌‌كنیم بعد از شهادت امام على(علیه السلام) یكى از بزرگ‌‌ترین آرزوهاى مسلمانان داشتن حكومت عدلى متكى بر وحى و احكام الهى بوده است. سال‌‌ها اجداد و نیاكان ما در آرزوى برقرارى چنین حكومتى بوده‌‌اند و در حالى كه در زیر سلطه پادشاهان و حاكمان جور، در جوّى خفقان‌‌آور زندگى مى‌‌كردند و چندان نقشى در اداره امور اجتماعى خویش نداشتند، تحقق حكومت اسلامى براى آنان امرى آرمانى و دست نیافتنى و قریب به محال مى‌‌نمود.


1. ابراهیم، 7.

بعد از گذشت هزار و سیصد و اندى سال در این برهه از تاریخ در اثر روى آوردن مردم مسلمان ایران به قرآن كریم و رهبرى ولى فقیه و نایب امام معصوم(علیه السلام) خداى متعال یكى از بزرگ‌‌ترین نعمت‌‌هایش؛ یعنى حكومت اسلامى را به مردم ایران عنایت كرد. بدیهى است كه در صدد توجیه نواقص و كمبودها و توجیه عملكردها نیستیم، بلكه آنچه در این‌‌جا مورد تأكید است این است كه اصل تحقق این نظام مقدس به منظور پیاده شدن احكام الهى، از موهبت‌‌هاى الهى است.

آنچه اینك بعد از گذشت بیست سال از انقلاب به آن توجه داده مى‌‌شود و نگرانى دلسوزان انقلاب و پاسداران ارزش‌‌هاى دینى و اخلاقى را دوچندان كرده است این است كه جامعه، ایمان و تقواى خود را از دست بدهد و به تدریج ارزش‌‌هاى انقلابى و دینى‌‌اش كم‌‌رنگ شود و در نتیجه دشمنان اسلام و ایران در تهاجم و شبیخون فرهنگى و اجراى نقشه‌‌هاى خود موفق شوند و با جدا كردن مردم و به خصوص طبقه جوان از ارزش‌‌هاى دینى و انقلابى دوباره بر مردم مسلمان ایران تسلط یابند.

در این‌‌جا ممكن است این سؤال مطرح شود كه پس چه باید كرد تا از یك طرف ارزش‌‌هاى اعتقادى و دینى جامعه حفظ شود و در نتیجه، دشمن در اجراى نقشه‌‌هایش ناكام گردد و از طرف دیگر بر همه مشكلات فایق آییم.

حضرت على(علیه السلام) در فراز مورد بحث از خطبه 157 نهج‌‌البلاغه همین مطلب را مورد توجه قرار مى‌‌دهند و راه حل مشكلات فردى و اجتماعى را رجوع به قرآن و عمل به دستورات آن معرفى مى‌‌كنند.

 

حل مشكلات اجتماعى در سایه پیروى از قرآن

گفتار حضرت على(علیه السلام) در این زمینه، بیان دیگرى از سخن بى‌‌نهایت ارزشمند پیامبر بزرگوار اسلام است كه فرمودند: اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِم فَعَلَیْكُمْ بِالقُرآن(1)؛ هر گاه اضطراب و نگرانى‌‌ها و مشكلات و نابسامانى‌‌ها و فتنه‌‌ها مانند پاره‌‌هاى


1. بحار: ج 92، ص 17.

شب ظلمانى بر جامعه شما سایه افكند و در حل مشكلات راه به جایى نبردید بر شما باد كه به قرآن رجوع كنید و راهنمایى‌‌هاى نجات‌‌بخش آن را ملاك عمل قرار دهید.

دستورات امیدبخش قرآن روح امید و پیروزى بر مشكلات و رستگارى و بهروزى را در دل‌‌ها زنده مى‌‌كند و انسان‌‌ها را از یأس و نومیدى نجات مى‌‌دهد.

بدیهى است هر پیروزى در گرو خواست و تلاش انسان‌‌هاست. بنابراین اگر بخواهیم هم‌‌چنان استقلال، آزادى و حكومت اسلامى خود را حفظ كنیم و در پناه خداوند متعال از هر گونه توطئه‌‌اى در امان باشیم، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احكام نجات‌‌بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسى‌‌ها و بى‌‌حرمتى‌‌هایى كه از سوى بعضى غربزده‌‌ها نسبت به ارزش‌‌هاى دینى روا داشته شده است، وجود ندارد.

بسیار ساده انگارى است اگر فكر كنیم قدرت‌‌هاى استكبارى در كوچك‌‌ترین مسأله‌‌اى كه به نفع ملت مسلمان ایران تمام مى‌‌شود و در راستاى منافع استعمارى آنها نباشد با مسئولین نظام جمهورى اسلامى ایران همراهى كنند. و نیز بسیار ناسپاسى است كه دست از قرآن كریم، این معجزه جاودان پیامبر و تضمین كننده سعادت و رستگارى، برداریم و براى حل مشكلات، دست نیاز به سوى دشمنان دراز كنیم و ولایت فقیه را كه ادامه ولایت انبیا و امامان معصوم است رها نموده، ولایت و تسلط شیاطین و دشمنان خدا را پذیرا شویم. باید به خدا پناه برد از این كه روزى ملت مسلمان ایران، به خاطر ناسپاسى از نعمت بزرگ استقلال و عزّت و امنیت، مورد غضب قرار گیرد و وسیله سقوط و ذلت خویش را مجدداً با دست خویش فراهم كند.

به هر حال وظیفه آحاد ملت و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى كشور است كه از حریم اعتقادات و ارزش‌‌هاى اخلاقى و دینى جامعه پاسدارى نمایند.

تصور برخى از كسانى كه بینش كافى در معارف دینى ندارند و تحت تأثیر بینش‌‌هاى فردگرایانه و گرایش‌‌هاى سكولاریستى هستند در مورد فرازِ مورد بحثِ كلام حضرت على(علیه السلام) كه مى‌‌فرمایند راه حل همه دردها و مشكلات شما در قرآن است، این است كه، مقصود از دردها و مشكلات، دردها و مشكلات معنوى و اخلاقى فردى مردم است. اما

به نظر ما این تفسیر صحیح نیست؛ زیرا آنچه مورد بحث است اعمّ از مسائل و مشكلات فردى و اجتماعى است. ناگفته نماند پرداختن به بحث جدایى دین از سیاست و بى‌‌پایه بودن بینش سكولاریستى به صورت گسترده، مجال دیگرى مى‌‌طلبد، امّا با بیان و توضیح سخن حضرت، در ادامه این بحث هم بى‌‌بنیان بودنِ نظریه جدایى دین از سیاست و بطلان گرایش سكولاریستى روشن خواهد شد.

 

نظم‌‌بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن

حضرت على (علیه السلام) مى‌‌فرمایند: اَلا اِنَّ فیهِ عِلْمَ ما یَأْتى وَ الْحَدیثَ عَنِ الْماضى وَ دَواءَ دائِكُمْ وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُم(1). حضرت، بعد از بیان این مطلب كه علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نكته را متذكر مى‌‌شوند كه: وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین شما مسلمانان در قرآن است. این كتاب آسمانى چگونگىِ روابط اجتماعىِ شما را نیز تعیین مى‌‌كند. براى توضیح این جمله كوتاه و در عین حال تضمین كننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذكر مقدمه‌‌اى كوتاه، ناگزیر هستیم.

بزرگ‌‌ترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تأمین نظم و امنیت اجتماعى است. هیچ مكتب سیاسیى را در جهان نمى‌‌توان یافت كه چنین هدفى را انكار كند؛ بلكه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حكومتى است. و نیز گفته مى‌‌شود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان كه همه نظام‌‌هاى سیاسى حاكم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگ‌‌ترین اهداف نظام حكومتى خود بیان مى‌‌كنند.

 

نقش هدف در زندگى اجتماعى

در این جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نیز باید توجه داشت؛ زیرا بدون در نظر


1. نهج‌‌البلاغه، خطبه 157.

گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمى‌‌توان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است كه منطقاً رفتارهاى خاص را ایجاب مى‌‌كند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مى‌‌خواهند به آن هدف دست یابند. هدف نیز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و اندیشه افراد جامعه است، به نحوى كه هر جامعه‌‌اى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و اندیشه خود، نظم اجتماعى خاصى را اقتضا مى‌‌كند. و لذا قدرت‌‌هاى استعمارى در راستاى سیاست‌‌هاى استكبارى خود سعى مى‌‌كنند ملت‌‌ها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى كنند و از طریق تحمیل فرهنگ وارداتى؛ نظم و فرهنگ ملت‌‌ها را در دست داشته باشند.

بنابراین باید دید فرهنگ و اندیشه حاكم بر جامعه، چه نظمى را ایجاب مى‌‌كند. بدیهى است كه فرهنگ دینىِ برخاسته از قرآن و جهان‌‌بینى توحیدى، نظم و سیاستى را ایجاب مى‌‌كند كه در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمین سعادت و رستگارى انسان در دنیا و آخرت باشد و آنچه اصالتاً مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تكامل انسان مى‌‌باشد.

با كمال تأسف بعضى از روشن‌‌فكران و لیبرال‌‌ها كه از یك طرف مسلمانند و از طرف دیگر در مسائل سیاسى و اجتماعى اسلام بصیرت كافى ندارند، و در نتیجه دغدغه و تعصب دینى در آنها بسیار ضعیف است، از این نكته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مى‌‌شود، نظم اجتماعىِ حاصل از دموكراسى غربى در نظر آنها تداعى مى‌‌شود. در حالى كه آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از اندیشه سكولاریستى اوست. این روشن‌‌فكران به خاطر ضعف معلومات دینیشان گمان مى‌‌كنند تنظیم امور اجتماعى و اداره جامعه بر مبناى نظم، تنها در جدایى دین از سیاست امكان‌‌پذیر است و این خود دست‌‌مایه استعمار فرهنگى است و اهداف قدرت‌‌هاى استكبارى مى‌‌كوشند با تخدیر افكار به اصطلاحْ روشن‌‌فكران كشورهاى جهان سوم، آنها را از اندیشه دینى تهى كنند و به عوامل ترویج فرهنگ استعمارى خود تبدیل نمایند.

به هر حال در فرهنگ توحیدى و اسلامى هر چیزى از جمله نظم اجتماعى، در

راستاى هدف خلقت ارزیابى مى‌‌شود و بدیهى است كه هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دینى و قرآنى تنها تأمین رفاه مادّى و منافع دنیوى نیست؛ بلكه علاوه بر تأمین رفاه و منافع دنیوى، تكامل انسانى و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است كه در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنیوى مقدم شمرده مى‌‌شود.

حال با توجه به این مقدمه به بیان حضرت على(علیه السلام) درباره نقش قرآن در تأمین نظم سیاسى و اجتماعى جامعه باز مى‌‌گردیم و بیان حضرت را مورد دقت قرار مى‌‌دهیم تا با دیدگاه ولایت در مورد نقش و جایگاه قرآن در زندگى اجتماعى بیش‌‌تر آشنا شویم.

حضرت على(علیه السلام) با تعبیرى اعجاز گونه نقش قرآن را در تنظیم امور اجتماعى جامعه بیان مى‌‌كنند و ما را بدان توجه مى‌‌دهند تا مبادا از آن غفلت كنیم. حضرتش، بعد از آن كه فرمودند قرآن نسخه شفابخش دردها و مشكلات شماست، مى‌‌فرمایند: وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُم؛ نظم امور و روابطِ بین شما در قرآن است؛ یعنى اگر نظم مطلوب و معقول را كه همه افراد جامعه در سایه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند، طالب باشید، مى‌‌باید امور خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن سامان بخشید.

بر آگاهان پوشیده نیست كه تعبیر «وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُم» متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. هر چند افراد موظفند امور شخصى و فردى خود را نیز بر اساس رهنمودهاى قرآن تنظیم كنند؛ لكن تعبیر «وَ نَظْمَ ما بَیْنِكُم» شامل نظم امور شخصى افراد نمى‌‌شود؛ چنان كه بر اهل زبان پوشیده نیست، حضرت على(علیه السلام) در فرازهاى مورد بحث در صدد بیان نقش جنبه‌‌هاى اجتماعى قرآن كریم هستند.

حضرت با بیان این نكته كه نظم اجتماعى شما در قرآن كریم است، به مسلمانان و پیروان خود مى‌‌فرمایند شما باید امور سیاسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهید.

البته روشن است كه توصیه‌‌هاى مذكور تا زمانى كه از ناحیه مسؤولان نظام اسلامى توصیه‌‌هاى اخلاقىِ غیر لازم‌‌الاجرا تلقى شود و مورد اعتقاد و باور و ایمان قلبى آنها نباشد، این نسخه شفابخش آسمانى دردى از دردهاى اجتماعى جامعه ما درمان

نمى‌‌كند. حضرت با بیان نكات كلیدىِ سیاست نظام دینى، واقعیاتى را بیان مى‌‌كنند كه بدون به كار بستن آنها، رسیدن به یك جامعه انسانىِ مبتنى بر قسط و عدل كه تمام افراد به حقوق خویش و تكامل مطلوب برسند، ممكن نمى‌‌باشد.

بنابراین اصلى‌‌ترین و كارسازترین عامل، عامل ایمان و اعتقاد و باور مسؤولان و دست اندركاران حكومت، به برنامه و سیاست‌‌هاى كلى قرآن كریم است. تا آنها به قرآن و كارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشكلات جامعه و تأمین سعادت افراد، ایمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمى‌‌دهند، بلكه در صدد فهم معارف قرآن نیز برنمى‌‌آیند. البته چون در كشور اسلامى و بر مردم مسلمان حكومت مى‌‌كنند، ممكن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعیت خویش در میان مردمِ خود و دیگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حكومت خود را حكومت اسلامى بنامند؛ در حالى كه تنها الگوى حكومتى كه براى آنها مطرح نیست حكومت بر اساس قوانین اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. لكن این بیگانگى دولت‌‌هاى به اصطلاح اسلامى از دین و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمینه سیاست و اداره جامعه، مطلبى نیست كه براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زیرا ملل مسلمان همه مى‌‌دانند نظام‌‌هاى حكومتى كشورهایشان اسلامى نیست و فرهنگ و ذهنیت حاكم بر مسؤولان حكومتى، با ذهنیت و الگویى كه براساس فرهنگ قرآنى شكل مى‌‌گیرد به كلى متفاوت است.

آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مى‌‌دارد و در عین حال جاى تأسف و نگرانى دارد، وضعیت فرهنگى حاكم بر كشور اسلامى عزیزمان ایران است. در كشورى كه بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دینى و به رهبرى ولىّ فقیه انقلاب كرده و به پیروزى رسیده است؛ بسى جاى تأسف و نگرانى است كه سخنان و مواضع و عملكرد بعضى مسؤولان فرهنگى نشان مى‌‌دهد آنها نیز شناخت كافى از این كتاب آسمانى ندارند و كارآمدىِ الگوى حكومتى برگرفته از آن را بیش‌‌تر از هر الگوى شرقى و غربى دیگر نمى‌‌دانند. اینان پیوسته از اصول انقلاب اسلامى وارزش‌‌هاى دینى عقب‌‌نشینى مى‌‌كنند

و به دلیل نداشتن ایمان كافى و اعتقاد قلبى گاه به كنایه و گاه به تصریح، با كمال بى‌‌شرمى، چنین اظهار مى‌‌كنند كه دوران حاكمیت قرآن و كارآیى فرهنگ دینى در عرصه حكومت گذشته است و در این زمانه، جامعه بشرى به وحى الهى نیاز ندارد و خود به تنهایى مى‌‌تواند راه‌‌هاى بهترى براى اداره جامعه و تأمین امنیت و برقرارى نظم ارائه كند. بجا بود در این‌‌جا اشاره‌‌اى به ظالمانه بودن نظام‌‌هاى حكومتى موجود در جهان و فجایع و جنایاتى كه در حق ملت‌‌ها به نام نظام‌‌هاى پیش‌‌رفته و متمدن مى‌‌شود داشته باشیم تا بى‌‌مایگى سخن مذكور و بى‌‌ایمانى و خودباختگى گویندگان آن بیش از پیش بر ملا شود؛ لكن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهیز از طولانى شدن سخن، از بیان بى‌‌عدالتى‌‌ها و پاى‌‌مال شدن حقوق انسان‌‌ها و ظلم و جنایت و ناامنى‌‌هاى موجود در نظام‌‌هاى بشرى صرف‌‌نظر مى‌‌كنیم و به منابع مربوطه ارجاع مى‌‌دهیم.

به هر حال بدیهى است وقتى كارآیى حكومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمین قسط و عدل و نظم در جامعه به منصّه ظهور مى‌‌رسد كه مسؤولان و دست‌‌اندركاران حكومت بدان باور و یقین داشته باشند و در مقام عمل، قوانین و دستورات قرآن را نصب‌‌العین خود قرار دهند؛ زیرا تا چنین نباشد قرآن بر جامعه حاكم نخواهد بود. بنابراین حاكمیت قرآن در جامعه در گرو ایمان و باور قلبى كارگزاران حكومت به این كتاب آسمانى است كه این مسأله نیز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به این نسخه شفابخش الهى و احساس نیاز آنها به دین و حكومت الهى است. این احساس نیز جز با ایجاد روحیه بندگى و زدودن روح استكبارى و خودبزرگ‌‌بینى در مقابل حاكمیت خداوند متعال حاصل نمى‌‌شود. این روحیه استكبارى همان روحیه مذمومى است كه شیطان را از آستانه تشرّف به مقام ملائكة‌‌اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.

شایسته است در این مقام خطاب حضرت على(علیه السلام) در خطبه 175 را كه عواقب ناخوشایند دورى از قرآن كریم را بیان مى‌‌كنند مورد توجه قرار دهیم. این بیان هشدارى است براى كسانى كه از یك طرف خود را پیرو على(علیه السلام) معرفى مى‌‌كنند و از طرف دیگر

قرآن و الگوى حكومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناكافى مى‌‌دانند و تراوشات فكرى ناقص بشرى را در ارائه سیاست‌‌هاى حكومتى بر حكومت ولایى قرآن ترجیح مى‌‌دهند. امید كه در پرتو چنین رهنمودهایى همه مردم جامعه ما و به ویژه برنامه‌‌ریزان و متصدیان امور حكومتى، بیش از پیش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامى ایمان پیدا كنند و این توصیه‌‌ها در صحنه عمل به كار گرفته شود.

 

بى‌‌نیازى در سایه پیروى از قرآن

حضرت على(علیه السلام) در خطبه مذكور قرآن كریم را به عنوان شاخص معرفى مى‌‌كنند و مى‌‌فرمایند: به یقین بدانید قرآن آن نصیحت كننده و پند دهنده‌‌اى است كه در ارشاد پیروان خود خیانت نمى‌‌كند و آن هدایت‌‌گرى است كه گمراه نمى‌‌كند و گوینده‌‌اى است كه در گفتارش دروغ نمى‌‌گوید و كسى با این قرآن ننشست و در آن تدبّر واندیشه نكرد مگر آن‌‌كه چون از نزد آن برخاست هدایت و رستگاریش افزایش یافت و از گم‌‌راهى او كاسته شد. آن گاه حضرت مى‌‌فرماید:

وَ اعْلَمُوا اَنّه لَیْسَ عَلى اَحَد بَعْدَ الْقُرآنِ مِنْ فاقَة وَ لا لاِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ اَدْوائِكُم وَ اسْتَعینُوا بِهِ عَلى لاَْوائِكُمْ فَاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ اَكْبَرِ الداءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الغَىُّ وَالضَّلالُ(1). با وجود قرآن و حاكمیت آن بر جامعه، براى احدى نیازى باقى نمى‌‌ماند كه برآورده نشود؛ زیرا قرآن كریم عالى‌‌ترین برنامه الهى براى زندگى موحدین است و خداى متعال عزّت و رستگارى دنیا و آخرتِ پیروان این كتاب آسمانى را تضمین كرده است. بنابراین در صورتى كه جامعه اسلامى ما فرامین و دستورات حیات‌‌بخش قرآن را به كار بندد و با ایمان به صدق وعده‌‌هایش آن را الگوى عمل خویش قرار دهد، قرآن تمام نیازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى‌‌آورد و جامعه اسلامى را از هر چیز و هر كس بى‌‌نیاز مى‌‌كند.

در مقابل، حضرت خطر جدایى از قرآن را گوش‌‌زد مى‌‌كنند و این فكر را كه بدون قرآن، این ثقل اكبر الهى، بتوان مشكلات و نیازمندى‌‌هاى فردى و اجتماعى جامعه را


1. نهج‌‌البلاغه، خطبه 175.

برطرف كرد رد مى‌‌كنند و مى‌‌فرمایند: وَ لا لاِحَد قَبْلَ الْقُرآنِ مِنْ غِنى؛ هیچ كس بدون قرآن بى‌‌نیاز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ یعنى براى ایجاد جامعه‌‌اى بر پایه قسط و عدل و ارزش‌‌هاى اخلاقى و انسانى، اگر تمامى علوم و تجربه‌‌هاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افكار و اندیشه‌‌ها بسیج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جایى نخواهند برد. چرا كه غنا و بى‌‌نیازى براى كسى بدون قرآن میسّر نمى‌‌شود. بر این اساس حضرت مى‌‌فرمایند: فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ اَدْوائِكُمْ وَ اسْتَعینُوا بِهِ عَلى لاَوائِكُمْ؛ بهبودى دردها و مشكلات خود را از قرآن بخواهید و در سختى‌‌ها و گرفتارى‌‌ها از قرآن چاره جویى كنید. سپس با خاطرنشان كردن بزرگ‌‌ترین بیمارى‌‌هاى فردى و اجتماعى، یعنى كفر و ضلالت و نفاق مى‌‌فرمایند راه درمان این دردها و مشكلات در قرآن موجود است و شما باید با مراجعه به قرآن كریم دردها و مشكلات خود را درمان كنید.

بنابراین باید اصول كلى و خطوط اصلى را از قرآن گرفت و با تبعیّت از آن اصول كلى و استفاده از تجارب و تدبّر و اندیشه، راه حل مشكلات را پیدا كرد. اگر با این بینش در صدد حل مشكلات برآییم به طور قطع، بر همه مشكلات، در تمام زمینه‌‌ها فایق خواهیم آمد؛ زیرا این وعده الهى است . خداى متعال مى‌‌فرماید: مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا(1)؛ هر كس تقواى الهى پیشه كند و از دستورات خداوند سرپیچى نكند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشكلات براى او فراهم مى‌‌سازد.

 

قرآن داروى بزرگ‌‌ترین دردها

البته ممكن است سخنان پیش‌‌گفته به مذاق انسان‌‌هاى مغرور و كسانى كه از تقواى الهى و علوم قرآن و اهل‌‌بیت بهره چندانى ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مى‌‌پندارند خوش نیاید؛ لكن هر انسان عاقلى اعتراف مى‌‌كند كه آنچه بشر، با همه پیشرفت‌‌هاى شگرف علمى‌‌اش كشف كرده است در مقابل مجهولاتش


1. طلاق، 2.

قطره‌‌اى است در مقابل دریا، و همه ادّعاهاى مكاتب اخلاقىِ غیر الهى در ارائه الگوى مدینه فاضله انسانى، در مقابل علم بى‌‌نهایت الهى و علوم اهل‌‌بیت(علیهم السلام)، كه از الهامات الهى سرچشمه مى‌‌گیرد، اندكى بیش از صفر است.

به هر حال حضرت على(علیه السلام) بزرگ‌‌ترین درد جامعه بشرى را كفر و نفاق و گم‌‌راهى مى‌‌داند. این امراضِ روحى هستند كه جامعه را به انواع مشكلات و گرفتارى‌‌ها دچار مى‌‌كنند و درمان آنها را نیز باید از قرآن سراغ گرفت: فَاِنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنْ اَكْبَرِ الدّاء وَ هُوَ الْكُفْرُ وَالنِّفاقُ وَ الْغَىُّ وَ الضَّلالُ»؛ بزرگ‌‌ترین درد عبارت است از كفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان آنها عبارت است از ایمان به قرآن و تبعیت از آن.

البته باید توجه داشت كه مفهوم این سخن كه «درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهید؛ زیرا قرآن درمان همه دردها و مشكلات است» این نیست كه قرآن، همانند نسخه پزشك، امراض جسمى شما را توضیح داده است و براى بهبودى هر كدام دارویى پیشنهاد و توصیه مى‌‌كند یا در باب مشكلات اقتصادى و نظامى و در زمینه‌‌هاى صنعت و تكنولوژى مى‌‌باید فرمول‌‌هاى حل مسائل را از قرآن فراگرفت. هرگز كسى كه كمترین اطلاعى از معارف دینى داشته باشد این سخن حضرت را بدین معنا تفسیر نمى‌‌كند؛ زیرا بیمارى‌‌هاى جسمى و حل سایر مشكلات، وسایل و راه‌‌هاى طبیعى خود را مى‌‌طلبد. قرآن كریم براى حل این مشكلات، چنان كه قبلا گفته شد، خطوط كلى را بیان مى‌‌كند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط كلى قرآن و استفاده از عقل و توانایى‌‌هاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشكلات خویش را حل كنند و امراض خود را درمان نمایند.

در این‌‌جا توجه خوانندگان عزیز را به دو نكته جلب مى‌‌كنیم:

نكته اول این‌‌كه اسباب و علل طبیعى و مادّى هر چند معلول‌‌ها و مسبب‌‌هاى خود را در پى دارند؛ لكن توجه به این نكته نیز ضرورى است كه علت‌‌العلل همه پدیده‌‌ها خداى تبارك و تعالى است. اوست كه نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق كرده است و اوست كه پیوسته به اسباب و علل سببیّت و علیت اعطا مى‌‌كند و این اراده

تكوینى اوست كه تا نباشد هیچ فاعلى در فعل خود تأثیر ندارد. بنابراین براى درمان همه دردها و رفع گرفتارى‌‌ها و مشكلات باید اصالتاً به خداى متعال توجه كنیم و چشم امید به سوى او داشته باشیم. هر چند در حل مشكلات و بهبود از بیمارى‌‌ها به اسباب و علل طبیعى متوسل مى‌‌شویم، لكن به مقتضاى توحید افعالى باید شفا و حل مشكلات را در اصل از او دانست و انتظار داشت.

نكته دوم این‌‌كه راه رسیدن به حل مشكلات و درمان بیمارى‌‌ها، را نباید منحصر به اسباب و علل عادى و طبیعى دانست؛ یعنى چنان نیست كه با نبود اسباب و علل عادى و طبیعى یا عدم كارآیى آنها در حل مشكلات، امكان رفع مشكل یا حصول بهبودى و شفاى امراض یا برآورده شدن هر خواسته مشروع و بحق انسان، منتفى باشد. خداى متعال با خلقت نظام علّى و معلولى، خود را از ایجاد كردن پدیده، به‌‌طریق غیر طبیعى عاجز نكرده است؛ بلكه سنّت خداوند بر این قرار گرفته است كه در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گیرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبیعى نیست؛ بلكه در شرایط خاصى خداوند امورى را از غیر مجراى طبیعى خود ایجاد مى‌‌كند كه مى‌‌توان گفت این نیز سنّت الهى است. شفا و بهبودى مرض، ممكن است از راه طبیعى و معالجه‌‌هاى پزشكى صورت گیرد و ممكن است تحت شرایط خاصى توسط علل غیر مادى مثل دعاى ائمّه معصومین یا دعاى دیگر اولیاى خدا حاصل شود. چنان كه ممكن است جنگجویان جبهه توحید، كه از نظر تجهیزات مادى و شرایط طبیعى در مقابل دشمن محكوم به شكست هستند، با امداد غیبى و اسباب غیر طبیعى پیروز گردند كه این مطلب نیز از اسباب و علل الهى محسوب مى‌‌شود.

در قرآن كریم نمونه‌‌هایى از رخدادهایى كه از غیر راه عوامل عادى و طبیعى اتفاق افتاده‌‌اند، ذكر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبیعى خود صورت گیرد، باید آب دریاها و اقیانوس‌‌ها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآید، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دریا و خشكى، هوا جریان پیدا كند و با وزیدن باد، ابرها از روى دریاها به سایر نقاط زمین منتقل شود تا تحت شرایط خاصى

ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران یا دانه‌‌هاى برف و یا تگرگ بر زمین ببارد. انتظار باران بدون اسباب و علل طبیعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى‌‌جا و نامعقول تلقى مى‌‌شود؛ لكن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبیعى براى نزول باران، خطاب به قومش مى‌‌گوید استغفار و توبه كنید تا آسمان بر شما باران ببارد: وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْكُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْكُمْ قُوّةً اِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِین(1)؛ اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار كنید آن‌‌گاه توبه نمایید و به سوى خدا برگردید تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوّت و قدرت شما را فزونى بخشد. سپس مى‌‌فرماید: وَ لا تَتَوَلَّوا مُجْرِمین؛ مواظب باشید بدون توجه و استغفار و در حالى كه مجرم و گناهكار هستید از خدا روى مگردانید و خود را از رحمت الهى محروم مكنید.

هر چند اسباب و علل طبیعى نزول باران و كل نظام على و معلولى حاكم بر طبیعت، همه در دست قدرت الهى‌‌اند و به اراده او كار مى‌‌كنند؛ لكن در عین حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مى‌‌فرماید از گناه خود استغفار كنید و به سوى خدا بازگردید؛ ما به آسمان مى‌‌گوییم بر شما ببارد.

ممكن است كسى بگوید مقصود خداى متعال این نیست كه بدون تحقق عوامل طبیعى باران مى‌‌بارد؛ بلكه مقصود این است كه ما از راه ایجاد عوامل طبیعى بر شما باران مى‌‌فرستیم. پاسخ این است كه این نگرش با بینش توحیدى سازگار نیست؛ زیرا همان طور كه قبلا گفته شد چنان نیست كه خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى خود را از ایجاد پدیده‌‌ها، بدون اسباب و علل طبیعى آنها، عاجز كرده باشد. خداوند در باب قدرت خود بر ایجاد و خلقت پدیده‌‌ها چنین مى‌‌فرماید: اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُوْلَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ(2)؛ هر گاه خداى متعال اراده‌‌اش بر شیئى تعلق بگیرد، اراده خدا همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.


1. هود، 52.

2. یس، 82.

حكمت برخى از بلایا

گذشته از مطلب فوق، گاه حكمت خداى متعال و رحمانیت حق ایجاب مى‌‌كند از راه‌‌هاى غیر طبیعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خویش را بر آنها نازل كند. بدین منظور گاه خداى متعال اسباب و علل دیگرى غیر از اسباب و علل مادى قرار مى‌‌دهد و از مردم مى‌‌خواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمت‌‌هاى خداوند گردانند. این معنا نیز مقتضاى لطف و حكمت خداى متعال است. نظام خلقت بر اساس حكمت است و هدف از آفرینش انسان هدایت و تكامل مى‌‌باشد و هدایت و تكامل، در سایه معرفت و تدبر در آیات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبیاى الهى و دینِ حق حاصل مى‌‌شود؛ لكن گاه مردم در اثر گناه و معصیت از مسیر حق منحرف مى‌‌شوند. انسان‌‌ها معمولا آن گاه كه از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذایذ مادى مشكلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، كمتر به خدا و معنویات روى مى‌‌آورند. در این هنگام، خصلت‌‌هاى انسانى و الهى به تدریج در آنها تضعیف و نهایتاً به فراموشى سپرده مى‌‌شود و در نتیجه زمینه طغیان و كفر و ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مى‌‌شود.

قرآن مى‌‌فرماید: اِنَّ الاْنْسانَ لَیَطْغى. اَنْ رَءَاهُ اسْتَغْنى(1)؛ آن گاه كه انسان خود را بى‌‌نیاز ببیند طغیان مى‌‌كند. اگر روح حاكم بر اكثریت جامعه و امّتى روحیه استكبارى و طغیان‌‌صفتى شد لطف و عنایت خداوند ایجاب مى‌‌كند به نحوى انسان‌‌ها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بیدار كند و به راه حق و طریق بندگى بازگرداند. براى تحقق این منظور، گاه بلاهایى از قبیل فقر و خشك‌‌سالى نازل مى‌‌كند و از طرف دیگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مى‌‌كند تا در نهایت، هدف خلقت كه همان هدایت و تكامل اختیارىِ انسان‌‌هاست، هر چه بیش‌‌تر تحقق یابد. این فرایند نیز یكى از سنّت‌‌هاى عجیب الهى بوده كه گاه پیامبرى مبعوث مى‌‌كرده است و امّت او را به سختى‌‌هایى مبتلا مى‌‌كرده تا آنها از خدا و راه حق غافل


1. علق، 6،7.

نشوند و غرق شدن در لذایذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.

به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمینه بیدارى و توجه انسان‌‌هاى غافل است؛ زیرا در شرایط سخت انسان‌‌ها بهتر نیاز خود را به خدا درك مى‌‌كنند و آمادگى پذیرش حق و تعلیمات انبیا را بیش از موقعى كه در رفاه هستند پیدا مى‌‌كنند. قرآن مى‌‌فرماید: وَ ما اَرْسَلْنَا فى قَریَة مِنْ نَبِىّ اِلاّ اَخَذْنا اَهْلَها بِالبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون(1)؛ پیامبرى در قریه‌‌اى و شهرى نفرستادیم مگر این‌‌كه اهل آن قریه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا كردیم تا شاید آنها به خود بیایند و در مقابل خدا تضرّع كنند. آیه 75 و 76 سوره مؤمنون نیز به این مطلب تصریح دارد: وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فى طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ. وَ لَقَدْ اَخَذْناهُمْ بِالعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُوْن؛ و اگر آنان را ببخشاییم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف كنیم آنان در طغیان خود كوردلانه اصرار مى‌ورزند.

بنابراین فلسفه بعضى از عذاب‌‌ها و سختى‌‌هاى امّت‌‌ها بیدارى مردم و برگشت آنها به راه هدایت است، هر چند ممكن است این سختى‌‌ها و تنگناها و بلاها بعضى از امّت‌‌ها را بیدار نكند و آنان هم‌‌چنان در ضلالت و گم‌‌راهى اصرار ورزند؛ كه در آن صورت حجت بر آنها تمام مى‌‌شود و باید منتظر نزول بلاهایى كه به حیات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.

قرآن در آیات 42 تا 44 سوره انعام خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى‌‌فرماید: «ما به سوى امّت‌‌هایى كه پیش از تو بودند پیامبرانى فرستادیم و اسباب هدایت و تذكر و هشدار را در حق آنها تمام كردیم، امّا آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شیطان فریب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نكرده، آنها را فراموش كردند. ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار دادیم به نحوى كه مغرور و شاد گشتند و ناگهان گریبان آنها را گرفتیم. آنان یكباره نومید گشتند و درهاى امید را به روى خود بسته دیدند.» باید بدانیم كه این سنت الهى است كه در امّت‌‌هاى پیشین جارى بوده است و امّت پیامبر آخرالزّمان نیز از آن مستثنى نیست.


1. اعراف، 94.

در هر صورت، براى صاحبان بصیرت و كسانى كه نگران سعادت و سرنوشت خویشند، وجود برخى بلاها و مشكلات و مصایب، اسباب تذكر و هدایت است. در این میان، همچنان كه قرآن مى‌‌فرماید، انسان‌‌هایى نیز هستند كه آن‌‌چنان دچار غفلت مى‌‌گردند كه با هیچ هشدار و بیدارباشى متذكر نگشته به هوش نمى‌‌آیند.

پس بلاها و سختى‌‌هایى كه به جهت هشدار و بیدار باش مردم براى جوامع و ملت‌‌ها پیش مى‌‌آید اختصاص به امم انبیاى سابق نداشته، بلكه این مسأله از الطاف الهى است كه براى بیدارى و توجه امّت‌‌ها به خدا، رخ مى‌‌دهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه این گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. با كمال تأسف در جامعه ما، كمتر كسى به این مسأله توجه مى‌‌كند و به خاطر همین غفلت، براى نجات از تنگناهاى اقتصادى، از جمله كم‌‌آبى و خشك‌‌سالى، برخى از مسؤولین از سر بى‌‌توجهى و غفلت یا به خاطر سستى ایمان و ضعف اعتقادى، دست به دامن غیر خدا مى‌‌شوند و با صرف هزینه‌‌هاى سنگین از بیت‌‌المال مسلمین در صدد بر مى‌‌آیند تا با آبستن كردن ابرها بوسیله مواد شیمیایى باران ایجاد كنند. زهى خیال باطل! مگر علت تامّه بارش باران همین پیدایش ابر و انتقال آن به وسیله جریان باد و چند عامل محدود دیگر است كه انسان با تشبّث به تارهاى عنكبوتى خودساخته، مغرور شود و بندگان خدا و عموم مردم مسلمان را به جاى این‌‌كه به خدا و توسل به ذیل عنایت و احسان او متوجه كند، در نقاط مرتفع كوه‌‌ها تكه ابرهایى را جستجو نماید و آنها را شكار كرده، به اصطلاح با باردار كردن آنها باران بباراند!! به راستى جریان مذكور داستان حضرت نوح و فرزندش را تداعى مى‌‌كند: حضرت نوح(علیه السلام) بعد از 950 سال دعوت، از ایمان آوردن قومش به خدا مأیوس شد و بعد از ناامیدى از هدایت آنها و پدیدار شدن نشانه‌‌هاى عذاب، از فرزندش خواست تا ایمان آورد و بر كشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پیدا كند. او در جواب پدرش تفكر شرك‌‌آلود خود را چنین بیان كرد كه سَاوى اِلى جَبَل یَعْصِمُنى مِنَ الْماء(1)؛ من به قلّه كوهى پناه مى‌‌برم تا آن كوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور كه


1. هود، 43.

مى‌‌دانیم سرانجام هم ایمان نیاورد و هلاك گردید. خداوند متعال با بیان این قصه جوهره تفكر شرك آلود را بیان مى‌‌كند و مردم را از آن برحذر مى‌‌دارد.

اكنون نیز این تفكر شرك آلود در میان بعضى و به خصوص روشن‌‌فكران غرب‌‌زده رایج است. آنها به جاى این‌‌كه ایمان به خدا داشته باشند و با قلم و بیان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشكلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمین دوخته‌‌اند و از دشمن انتظار یارى دارند.

برآگاهان پوشیده نیست كه ما درصدد مخالفت با پیشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نیستیم چرا كه دین و قرآن و تفكر توحیدى بیش از هر مكتبى انسان‌‌ها را به فراگیرى علم و دانش و استفاده از محصول اندیشه و تفكر بشرى فرا‌‌مى‌‌خواند. آنچه در این جا بر نفى آن تأكید مى‌‌شود و نسبت به عواقب وخیم آن هشدار داده مى‌‌شود این تفكر شرك آلود است كه متأسفانه مبتلایان به آن در جامعه ما كم نیستند.

به هر حال بهترین و نزدیك‌‌ترین و مطمئن‌‌ترین راه براى رفع مشكلات فردى و اجتماعى، برگشتن به درِ خانه خداست؛ زیرا برگزیدن راه خدا علاوه بر این‌‌كه سعادت ابدى و اخروىِ ما را تأمین مى‌‌كند مشكلات و تنگناهاى زندگى دنیوى را نیز برطرف مى‌‌سازد. فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ اِنَّهُ كانَ غَفّاراً یُرْسلِ السَّماءَ عَلَیْكُم مِدْراراً(1)؛ پس به مردم گفتم: استغفار كنید تا خداى متعال گناهانتان را بیامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتیجه باغ‌‌ها به وجود بیایند و نهرها جارى شوند.

بنابراین قرآن براى رفع كمبودها و گشایش در امور مسلمانان به پیروان خود راه‌‌حل‌‌هایى پیشنهاد مى‌‌كند و كارآیى آن راه‌‌ها را تضمین نموده است. به علاوه، مسلمانان مى‌‌توانند چنان كه بارها آزموده‌‌اند باز نیز بیازمایند.

بى‌‌تردید پیروزى انقلاب اسلامى ایران یكى از نمونه‌‌هاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غیبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه كه همه مردم با توكل بر خدا و قطع امید از غیر او خواهان حكومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش كه در قرآن


1. نوح، 10، 11.

مى‌‌فرماید اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَكُم(1)، على‌‌رغم همه توان رژیم 2500 ساله شاهنشاهى با همه پشتیبانى‌‌هاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پیروز گردانید و نیز سنّت الهى بر این جارى خواهد بود كه تا مردم به خدا روى آورند خدا نیز آنها را یارى خواهد فرمود و آن گاه كه خدا را فراموش كنند و به غیر خدا چشم یارى داشته باشند و از خدا روى‌‌گردان شوند عذاب و ذلّت در انتظار آنها خواهد بود.

در هر صورت، شكى نیست كه قرآن كریم نسخه شفابخشِ علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنیا و آخرت، در پیروى از دستورات حیات‌‌بخش آن نهفته است و راه حل مشكلات فردى و اجتماعى را باید در آن جستجو كرد. باید قرآن، این تأمین كننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظیم و تكریم آن كوشید و بدان عمل كرد. البته در باب قرآن دو نوع تعظیم و تكریم مطرح است كه ذیلا بدان اشاره مى‌‌كنیم.

 

تكریم ظاهرى و واقعى قرآن كریم

در مورد احترام به قرآن، بیش‌‌تر آنچه كه امروزه در جوامع اسلامى وجود دارد، مى‌‌توان احترام ظاهرى قرآن نامید. در حالى كه قرآن كریم هرگز تنها براى این‌‌كه با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شویم، نازل نگردیده است. قرآن فقط براى حفظ كردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زیبا نیست. قرآن كتاب زندگى و پیام‌‌هاى الهى است كه همگان موظفند در زندگى دنیوى خود آنها را به كار بندند، تا در دنیا و آخرت رستگار شوند، خصوصاً دست اندركاران حكومت در جوامع اسلامى موظفند سیاست‌‌هاى كلى نظام را بر اساس رهنمودهاى این كتاب الهى تنظیم و به اجرا درآورند، تا زمینه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهیا گردد و در نتیجه هدف نزول قرآن، كه همان تكامل و سعادت انسان در سایه بسط قسط و عدل در روى زمین است، تحقق یابد.

متأسفانه بر خلاف این انتظار، آنچه امروزه به عنوان تكریم و تعظیم قرآن كریم شاهد آن هستیم از حدّ پرداختن به ظواهرِ روبنایى در نمى‌‌گذرد و لزوم محوریت قرآن در


1. محمّد(صلى الله علیه وآله)، 7.

زندگىِ سیاسى ـ اجتماعى مسلمانان مورد غفلت قرار گرفته است. امروزه در بسیارى از كشورهاى اسلامى مؤسساتى از دوره آمادگى و دبستان تا سطح دانشگاه به امر تعلیم و تعلّم قرآن كریم مى‌‌پردازند و در جهت فراگیرى روخوانى و حفظ و قرائت قرآن به روش‌‌هاى مختلف همّت مى‌‌گمارند و هر ساله شاهد مسابقات جهانى حفظ و قرائت قرآن كریم هستیم. علوم مختلف قرآنى از قبیل تجوید و ترتیل و غیره جایگاه ویژه‌‌اى در میان علاقه‌‌مندان به قرآن دارد. علاوه بر این امور، قرآن در میان عامّه مسلمانان از احترام ویژه‌‌اى برخوردار است، به نحوى كه دست بىوضو به كلمات و آیات آن نمى‌‌گذارند و در هنگام قرائت مؤدب مى‌‌نشینند. بیش‌‌تر افراد، در مقابل قرآن پاى خود را دراز نمى‌‌كنند. آن را در بهترین جلد و مناسب‌‌ترین مكان‌‌ها قرار مى‌‌دهند و خلاصه احترام‌‌هاى ظاهرى از این قبیل در میان عامّه مسلمانان امرى رایج مى‌‌باشد.

بدیهى است كه رعایت امور مذكور به عنوان احترام به این كتاب آسمانى، ارزشى بایسته است كه هر قدر بدان پاى‌‌بند باشیم، حق احترامِ این كتاب آسمانى را آن طور كه شایسته است ادا نكرده‌‌ایم و شكر این بزرگ‌‌ترین نعمت خداى متعال را، كه نعمت هدایت است، به جاى نیاورده‌‌ایم؛ لكن بالاترین نوع احترام و شكر هر نعمت، شناخت حقیقت آن و به كارگیرى آن در جهتى كه خدا آن را آفریده است، مى‌‌باشد. چنانچه با این نگرش بخواهیم به قرآن بنگریم و آن را احترام و تعظیم كنیم، به نظر مى‌‌رسد قرآن كریم جایگاه مطلوبى در فرهنگ جوامع اسلامى ندارد و هرگز نسبت بدان احترام و تكریم شایسته انجام نمى‌‌گیرد. آنچه به عنوان موارد احترام مسلمانان به قرآن كریم ذكر شد، هر چند ضرورى و لازم است؛ لكن با انجام این امور هدف خداى متعال از نزول قرآن محقق نمى‌‌شود و تكلیف مسلمانان در قبال این كتاب آسمانى انجام نمى‌‌شود. آشنایى با ظواهر قرآن و قرائت آیات الهى و ارج نهادن ظاهرى به این نسخه شفابخش، مقدمه عمل به مضامین و دستورات آن است. حق واقعى قرآن، بدون محور قرار دادن آن در زندگى سیاسى و اجتماعى مسلمانان ادا نمى‌‌شود.

بدیهى است بوسیدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشك و خواندن آن با آوازى بسیار

زیبا، بدون فهم دستورات و راهنمایى‌‌هاى پزشك و عمل كردن به آنها هرگز دردى را از بیمار درمان نمى‌‌كند. هر عاقلى باور دارد كه بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشك حاذق است. احترام واقعى به نسخه پزشك، عمل كردن بدان است نه اداى تكریم‌‌هاى ظاهرى نسبت به پزشك و نسخه او.

در باب قرآن نیز باید گفت هر چند اداى احترام‌‌هاى ظاهرى نسبت به قرآن كریم از امور پسندیده و از وظایف تك تك مسلمانان است، لكن این كمترین وظیفه مسلمانان در قبال این كتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن كریم و عمل به دستورات حیات‌‌بخش آن، به شكر و احترام واقعى نسبت به این نعمت هدایت الهى روى بیاورند و خود را از این ودیعه پرفیض محروم نكنند تا در نتیجه با این نور الهى دنیاى ظلمت زده خویش را روشنى بخشند.

 

قرآن؛ نور حقیقى

یكى از مظاهر تجلّى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبیه مى‌‌كند و مى‌‌فرماید: اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الاْرْض(1)؛ خدا نور آسمان‌‌ها و زمین است. این نورِ وجود خداى متعال است كه تجلّى كرده و خلقت آسمان‌‌ها و زمین و مخلوقات صورت گرفته است. به بركت عنایت خداوند است كه عالم وجود برجاست و فیض وجود، پیوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازیر است و در نتیجه پدیده‌‌ها و موجودات به حیات خود ادامه مى‌‌دهند.

گاه از كلام خدا نیز به نور تعبیر مى‌‌شود؛ زیرا در پرتو نور است كه انسان راه را پیدا مى‌‌كند و از بیراهه رفتن و سردرگمى نجات مى‌‌یابد. از آن‌‌جا كه بدترین و زیان‌‌بارترین گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم‌‌راهى در مسیر زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقیقى و واقعى آن است كه انسان‌‌ها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم‌‌راهى نجات دهد و مسیر درست كمال انسانى را براى آنها روشن كند تا راه سعادت و تكامل را


1. نور، 35.

از طُرق سقوط و ضلالت باز شناسند. بر همین اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبیر كرده است و مى‌‌فرماید: قَدْ جائَكُمْ مِنَ اللهِ نُوْرٌ وَ كِتابٌ مُبین(1)؛ به تحقیق از جانب پروردگارتان نور و كتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهره‌‌گیرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسید. اینك از آن‌‌جا كه موضوع بحث، قرآن از دیدگاه نهج‌‌البلاغه است، از تفسیر و توضیح آیات وارده در این زمینه صرف نظر مى‌‌كنیم و به توضیح بیان حضرت على(علیه السلام) در این باره مى‌‌پردازیم.

حضرت على در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) در وصف قرآن كریم مى‌‌فرمایند: ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْهِ الْكِتابَ نُوراً لا تُطْفَأُ مَصابیحُهُ وَ سِراجاً لا یَخْبُو تَوَقُّدُهُ، وَ بَحْراً لا یُدرَكُ قَعْرُه؛ آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى كه چراغ‌‌هایش هرگز خاموش نمى‌‌شود و مانند خورشید فروزنده‌‌اى كه هیچ گاه از فروزش نمى‌‌افتد و مثل دریایى كه به قعر آن رسیدن براى هیچ كس میسر نیست بر پیامبرش نازل فرمود.

حضرت على(علیه السلام) در این خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبیهِ بسیار زیبا مى‌‌خواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا كنند و توجه آنها را به این سرمایه عظیم الهى كه در دسترس آنها قرار گرفته است بیش از پیش جلب نمایند.

ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مى‌‌كنند و مى‌‌فرمایند: اَنْزَلَ عَلَیْهِ الْكِتابَ نُوْراً لا تُطْفَأُ مَصابیحُه؛ خداوند قرآن را، در حالى كه نورى است، بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل فرمود؛ لكن این نور با سایر نورها متفاوت است. این حقیقت (قرآن كریم) نورى است كه نورافكن‌‌هاى آن هرگز به خاموشى نمى‌‌گرایند و هرگز از تابش نمى‌‌افتد. از باب تشبیه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظیم انرژى برقى است كه در شب ظلمانى از طریق شبكه برق‌‌رسانى به وسیله نورافكن‌‌هاى قوى، جاده‌‌هایى را كه به مقصد منتهى مى‌‌شود، روشن كرده است و با نصب چراغ‌‌هاى راهنما بر سر دوراهى‌‌ها و چند راهى‌‌ها مسیرى را كه به هدف منتهى مى‌‌شود از دیگر مسیرها كه به بیراهه و سقوط در دره‌‌هاى هولناك مى‌‌انجامد براى كسانى كه مى‌‌خواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مى‌‌كند.


1. مائده، 15.

قرآن نیز در جامعه دینى و اسلامى و در زندگىِ جویندگان سعادت و رستگارى چنین نقشى ایفا مى‌‌كند، با این تفاوت كه چراغ‌‌هایى كه از این منبع نور تغذیه مى‌‌نمایند و مسیر سعادت را روشن مى‌‌كنند هرگز خاموش نمى‌‌شوند در نتیجه راه حق، پیوسته مستقیم و روشن است و قرآن كریم و نورافكن‌‌هاى فروزان آن مدام پیروان قرآن را هشدار مى‌‌دهند كه مواظب باشید از مسیر حق منحرف نشوید.

در فراز دیگرى از همین خطبه مى‌‌فرماید: وَ نُوْراً لَیْسَ مَعَهُ ظُلْمَة؛ قرآن نورى است كه با وجود آن، تاریكى دوام نمى‌‌یابد؛ زیرا این كتاب آسمانى نورافكن‌‌هایى دارد كه از آن نور مى‌‌گیرند و پیوسته راه هدایت و سعادت را روشن مى‌‌كنند.

علاوه بر این، ائمّه(علیهم السلام) كه همان مفسرین وحى الهى هستند حكم آن نورافكن‌‌ها را دارند كه معارف قرآن را براى مردم بیان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقیقت قرآن آشنا مى‌‌كنند.

 

مصابیح و آیینه‌‌هاى قرآنى

همان طور كه مى‌‌دانیم طبق حدیث ثقلین، قرآن وعترت این دو ودیعه الهى در مسیر هدایت موحدین، مكمّل یكدیگرند كه با تمسك به یكى و رها كردن دیگرى هدف از نزول قرآن كه همان هدایت انسان‌‌هاست تحقق نمى‌‌یابد. ائمّه معصومین(علیهم السلام) چراغ‌‌هایى هستند كه از این منبع الهى نور مى‌‌گیرند و مسیر زندگى انسان‌‌هاى طالب سعادت را روشن مى‌‌كنند و علوم قرآن و حقیقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند كه مى‌‌توانند متشابهات را به محكمات برگردانند و راه را از بیراهه تشخیص دهند و مردم را به راه سعادت و كمال راهنمایى كنند. مردم نیز مى‌‌باید معارف قرآن را تنها از آنها بگیرند و به‌‌كار بندند.

حكمت الهى چنین اقتضا مى‌‌كند و سنّت خداوند بر این قرار گرفته است كه مردم از طریق اهل‌‌بیت(علیهم السلام) با معارف قرآن آشنا شوند و با به كار بستن آنها در تأمین سعادت دنیوى و اخروى خود بكوشند. لذا براى تحقق این منظور، خداى متعال با نصب امامت

مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبین سعادت هم‌‌چنان باز نگه داشته است. هر چند معاندان و دنیاپرستان در طول تاریخ در صدد برآمده‌‌اند تا مردم را از نور هدایت الهى كه در مكتب اهل‌‌بیت(علیهم السلام) تجسم مى‌‌یابد خاموش كنند؛ لكن قرآن مى‌‌فرماید هرگز بدین كار موفق نخواهند شد: یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نَوْرَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون(1).

از این جهت حضرت على(علیه السلام) قرآن را به چراغى كه هرگز از فروزش آن كاسته نمى‌‌شود و به خاموشى نمى‌‌گراید تشبیه مى‌‌كنند.

معارف قرآن چنان عمیق و گسترده است كه هر قدر آشنایان به علوم اهل‌‌بیت در باب آن بیندیشند در هر گامى به معرفت و نكته‌‌اى تازه دست مى‌‌یابند و از آن‌‌جا كه این كتاب آسمانى نسخه‌‌اى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقیقت از آب زلال حقیقتِ آن بنوشند نه تنها خسته و دل‌‌زده نمى‌‌شوند كه به حقایق آن تشنه‌‌تر مى‌‌گردند. از همین روست كه مى‌‌بینیم اولیاى خدا و عارفان به حقیقت قرآن سعى مى‌‌كنند با تلاوت آیات الهى در نماز و تدبّر در آنها، روح خود را تلطیف نمایند و بیش از پیش خویش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى‌‌پایان الهى قرار دهند. قرآن خورشید فروزنده‌‌اى است كه معارف آن پایان‌‌ناپذیر و فروزندگى آن ابدى است؛ زیرا این كتاب آسمانى مانند دریاى عمیقى است كه رسیدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) كه به «علم‌‌الكتاب» آگاه هستند میسّر نیست و هر كس و هر جامعه‌‌اى بخواهد با قرآن و كلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى این كتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسك به قرآن بر اساس تفسیر و تبیین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) و الگو قرار دادن سیره و روش آنها ندارد. براى تأیید این مطلب تنها به بخش‌‌هایى از دو روایت اشاره مى‌‌كنیم.

امام صادق(علیه السلام) مى‌‌فرمایند: وَ نَحْنُ قَنادِیلُ النُّبُوَّةِ وَ مَصابِیحُ الرِّسالَةِ وَ نَحْنُ نُوْرُ الاْنْوارِ وَ كَلِمَةُ الْجَبّارِ وَ نَحْنُ رایَةُ الْحَقّ الَّتِى مَنْ تَبِعَها نَجى وَ مَنْ تَاَخَّرَ عَنْها هَوى وَ نَحْنُ مَصابِیحُ الْمِشَكَاةِ


1. صف، 8.

الَّتِى فِیها نُوْرُ النُّور(1)؛ قندیل‌‌ها و ظروف نبوت و چراغ‌‌هاى رسالت ماییم؛ یعنى مردم مى‌‌باید با راهنمایى ائمّه(علیهم السلام) به مقصد نبوت و رسالت كه همان هدایت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست. حاكمیت خدا از طریق ولایت ما تحقق پیدا مى‌‌كند. ما هستیم آن پرچم حقى كه هر كس از آن پیروى كند نجات پیدا مى‌‌كند و هر كس از آن دور بماند سقوط مى‌‌كند و آن چراغ و مشكاتى كه روشنایى و نور در آن قرار دارد ماییم.

شبیه این بیان از امام سجاد(علیه السلام) نیز نقل شده است؛ حضرتش مى‌‌فرمایند:

اِنَّ مَثَلَنا فى كِتابِ اللهِ كَمَثَلِ الْمِشْكاة وَ الْمِشْكاةُ فِى الْقَنْدیلِ فَنَحْنُ الْمِشْكاةُ فیها مِصْباحٌ وَ الْمِصْباحُ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) اَلْمِصْباحُ فى زُجاجَة نَحْنُ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ تُوْقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبارَكَة زَیْتُونَة مَعْرُوفَة لا شَرْقِیَّة وَ لا غَرْبِیَّة لا مُنْكَرَة وَ لا دَعْیَة یَكادُ زَیْتُها یُضىءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورُ الْقُرَآنِ عَلىَ نُور یَهْدِى اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللهُ الاْمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللهُ بِكُلِّ شَىء عَلیمٌ بِاَنْ یَهْدِى مَنْ اَحَبَّ اِلَى وِلایَتِنا(2). حضرت در این بیان، آیه 35 سوره نور را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌‌بیت و ائمّه معصومین(علیهم السلام) تفسیر كرده‌‌اند. حضرتش مى‌‌فرمایند مَثَلِ ما اهل‌‌بیت در قرآن مَثَلِ منبعى است كه از طریق آن، نور هدایت الهى، راه را بر بندگان روشن مى‌‌كند. ما اهل‌‌بیت حكم آن آبگینه شفافى را داریم كه نور مصباح و چراغ هدایت را، كه همان نور نبوت است، به بندگان منعكس مى‌‌كنیم. این نور از شجره مباركه‌‌اى از نور الهى، كه پرتو آن گسترده و غیر قابل انكار است، سرچشمه مى‌‌گیرد. این حقیقت نه شرقى و نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است.

امام سجاد(علیه السلام) مى‌‌فرمایند حقیقت پیامبر و اهل‌‌بیتِ مكرّمش حكم چراغ بسیار شفافى را دارند كه بدون نیاز به شعله‌‌اى، نور مى‌‌دهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است كه خدا هر كس را بخواهد هدایت كند او را بدان نور (ولایت اهل‌‌بیت(علیهم السلام)) هدایت مى‌‌كند.


1. بحار: ج 26، ص 259.

2. بحار: ج 23، ص 314.

رستگارى پیروان قرآن در قیامت

چنان كه قبلا اشاره شد آنچه براى انسان در درجه اولِ اهمیت است و عقل ایجاب مى‌‌كند تمام همّت خویش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف كند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زیرا زندگىِ این‌‌جهانى مقدمه و زمینه‌‌ساز زندگى جاودانه اخروى است. مَثَل انسان در این عالم نسبت به عالم آخرت مَثَل آن مسافرى است كه در شهر غربت با كار و تلاش شبانه‌‌روزى و قناعت و پس انداز كردنِ حاصلِ كوشش خود و ارسال آن به وطن اصلى و زادگاه خویش در صدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمایه‌‌اى فراهم كند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امكانات پیش‌‌فرستاده، این چند روز باقیمانده عمر خویش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى كند، با این تفاوت كه زندگى اخروى، جاودانه و همیشگى است.

اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهایى است كه در این جهان به دست انسان كاشته مى‌‌شود و در عالم آخرت، نتیجه و محصول آن آشكار مى‌‌گردد. در این عالم اگر كشاورزى بر اساس رهنمودهاى یك دانشمند آشنا و متخصّصِ امر كشاورزى بذرى را كشت كند، در هنگام درو بیش‌‌ترین محصولِ ممكن را با بهترین كیفیت، از زحمت خویش برداشت خواهد كرد. به همین منوال اگر انسان‌‌ها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن كریم و معارف و علوم اهل‌‌بیت(علیهم السلام) تنظیم كنند و امور فردى و اجتماعى و سیاسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن كریم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنیا، در عالم آخرت نیز از نتایج اعمال نیك خود برخوردار خواهند بود و از این كه با اعمال شایسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارك دیده‌‌اند خوشحال خواهند بود.

حضرت على(علیه السلام) مضمون مذكور را با تمثیلى بسیار زیبا بیان مى‌‌كنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احكام حیات‌‌بخش آن فرا مى‌‌خوانند: فَاسْئَلُوا اللهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا اِلَیْهِ بِحُبِّهِ وَ لا تَسْئَلُوا بِه خَلْقَهُ اِنَّهُ ما تَوَجَّهَ الْعِبادُ اِلَى اللهِ بِمِثْلِهِ وَ اعْلَمُوا اَنَّهُ شافِعٌ و مُشَفَّعٌ وَ قائِلٌ و مُصَدَّقٌ وَ اَنّه مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیامَةِ شُفِّعَ فیهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ یَوْمَ

الْقِیامَةِ صُدِّقَ عَلَیْه(1). آن حضرت بعد از بیان مطالب گذشته مبنى بر این‌‌كه قرآن درمان و شفاى بزرگ‌‌ترین دردهاى جامعه است، به مردم توصیه مى‌‌كند كه با پیروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و با عمل به آن به خداوند روى آورید و براى استمداد از انسان‌‌هاى دیگر، قرآن را وسیله قرار ندهید. بدانید قرآن شفاعت‌‌كننده‌‌اى است كه شفاعتش پذیرفته مى‌‌شود و گوینده‌‌اى است كه گفتارش تصدیق مى‌‌شود و كسى كه قرآن در قیامت او را شفاعت كند آن شفاعت در حق او پذیرفته است و كسى كه قرآن او را در روز قیامت تقبیح كند، به زیان او تمام مى‌‌شود.

آن گاه حضرت خطر جدایى مردم از قرآن را گوش‌‌زد مى‌‌كنند، سپس آنها را به پیروى از این كتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فكر و عمل دعوت مى‌‌نمایند: یُنادى مُناد یَوْمَ الْقِیامَةِ اَلا اِنَّ كُلَّ حارِث مُبْتَلى فى حَرْثِهِ وَ عاقِبَةِ عَمَلِه غَیْرَ حَرَثَةِ الْقُرآن فَكُونُواْ مِنْ حَرَثَتِهِ وَ اَتْباعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلى رَبِّكُمْ وَاسْتَنْصِحُوهُ عَلى اَنْفُسِكُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَائَكُمْ وَاسْتَغِشُّواْ فیه اَهْوائَكُم(2)؛ آن گاه كه قیامت بر پا شود و خلایق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خیزند منادى ندا مى‌‌دهد و این واقعیت را به اهل قیامت خبر مى‌‌دهد كه هان! اى انسان‌‌ها بدانید هر انسانى امروز در عاقبت و پایان كار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصولِ كِشتهِ خویش است، مگر كسانى كه در دنیا اعتقادات و اعمال و رفتار خویش را بر اساس دستورها و راهنمایى‌‌هاى قرآن شكل داده‌‌اند. تنها این افراد هستند كه از نتایج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خویش راضى‌‌اند و هرگز احساس غبن نمى‌‌كنند.

 

تنبه و بیدار باش

زندگى و حیات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. این زندگى از نقطه زمانىِ خاصى شروع مى‌‌شود و در نقطه زمانىِ خاصى با مرگ پایان مى‌‌پذیرد. انسان در این زمان محدود، پیوسته در حالِ شدن است و شخصیت او در حال شكل‌‌گیرى است.


1. نهج‌‌البلاغه، خطبه 175.

2. همان.

شخصیت انسان كه برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشأ اعمال و رفتار وى مى‌‌گردد. اعمال و رفتار انسان نیز در روز قیامت تجسّم پیدا مى‌‌كند و هركس با آثار و نتایج اعمال خود دست به گریبان خواهد بود.

نكته‌‌اى كه در این‌‌جا بدان توجه داده مى‌‌شود این است كه تا انسان از دنیا نرفته است هر لحظه مى‌‌تواند با محاسبه و بازنگرى در افكار و عقاید و اعمال و رفتار خویش، گذشته خود را جبران كند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنیوى و اخروى تغییر دهد. چه بسیارند انسان‌‌هایى كه در لحظه‌‌اى به خود آمدند و با یك تصمیم و توبه حقیقى، گذشته تاریك خود را به آینده‌‌اى درخشان و سعادتمند مبدّل كردند و ره صد ساله را یك‌‌شبه پیمودند؛ لكن باید توجه داشت كه فرصت و امكان بازنگرى و تدارك گذشته، تنها در این جهان ممكن است و بعد از مرگ و ارتحال از این عالم فانى امكان تداركْ منتفى است.

اگر انسان در عالم دنیا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بیان حضرت على(علیه السلام) از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهره‌‌مند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تدارك، تنها در دنیا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارك نیست: اَلْیَوم عَمَلٌ وَ لاحِسابَ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل(1)؛ امروز روز كشت و عمل است و محاسبه‌‌اى در كار نیست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امكان عمل و تدارك وجود ندارد. على(علیه السلام) كه داناى به حقیقت دنیا و آخرت و رابطه میان آنها، و خیرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مى‌‌فرماید: فَكُونُوا مِنْ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ؛ اگر طالب سعادتید، كشت و كار خود را در كشتزار بابركت قرآن قرار دهید. از كسانى باشید كه با عمل به دستورات حیات بخش این كتاب آسمانى، دنیا و آخرت خود را آباد مى‌‌سازند. قرآن را الگوى خود قرار دهید تا هرگز زیان نبینید.


1. بحار: ج 32، ص 354.

رمز موفقیت و نقش قرآن

به نظر مى‌‌رسد براى موفقیت در هر برنامه و سیاستى، به‌‌خصوص در زمینه مسائل تربیتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.

1. درستى و صحت برنامه در جهت رسیدن به هدف مورد نظر؛

2. ایمان و باور نسبت به برنامه و دستور‌‌العمل‌‌هاى آن؛

3. عمل بر مبناى احكام و دستورالعمل‌‌هاى مطرح شده در برنامه.

بدیهى است هر كدام از شروط سه گانه منتفى باشد كارآیى برنامه مذكور آن‌‌طوركه باید به ظهور نمى‌‌رسد و هدف مورد نظر محقق نمى‌‌شود.

همه ما مى‌‌گوییم قرآن كلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. امّا گفتنِ تنها و اقرار ظاهرى به این مطلب كافى نیست. اقرار و اظهار در صورتى ایمان به قرآن و دستورات حیات‌‌بخش آن محسوب مى‌‌شود كه از اعتقاد و باور قلبى حكایت كند وانسان از عمق جان به قرآن و دستورات امیدبخش آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیام‌‌هاى الهى تسلیم محض باشد. با چنین ایمان و اعتقاد و باورى است كه شرط كارآیى قرآن در هدایت جامعه، یعنى عمل بر مبناى دستورات حیات‌‌بخش قرآن، تحقق پیدا مى‌‌كند.

قرآن كریم مى‌‌فرماید: ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین. الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ. اُولئِكَ عَلَى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون(1)؛ آن كتاب الهى كه هیچ جاى تردیدى در آن نیست هدایت‌‌گر پرهیزكارانى است كه ایمان به غیب دارند و نماز را به پامى‌‌دارند و از آنچه ما به آنها روزى دادیم انفاق مى‌‌كنند؛ كسانى كه به احكام و دستوراتى كه به صورت قرآن بر تو نازل شده ایمان مى‌‌آورند و كتب آسمانىِ پیش از تو را باور و به قیامت یقین دارند. چنین انسان‌‌هایى از هدایت پروردگارشان بهره‌‌مندند و به رستگارى مى‌‌رسند.


1. بقره، 2ـ 5.

البته توجه داریم كه ایمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مى‌‌تواند با غلبه بر مشكلات و پیروزى بر دشمنان خود به عزّت و عظمت و به تعبیر قرآن كریم فلاح و رستگارى دنیوى و اخروى امیدوار باشد كه دست اندركاران فرهنگى جامعه به حكومت دینى و دستورات و احكام قرآن ایمان و از صمیم قلب باور داشته باشند، نه آن كه تنها با استفاده ابزارى از دین و فرهنگ دینى مردم، براى كسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفّى كنند.

در قرآن كریم از انسان‌‌هایى كه به احكام و دستورات الهى ایمان ندارند و تنها براى فریب مسلمانان و رسیدن به مقاصد دنیوى خود اظهار ایمان مى‌‌كنند به نام منافقین یاد مى‌‌شود. خصوصیات ظاهرى و باطنى و رفتارى این گروه در آیات متعددى از قرآن كریم بیان شده است.

به هر حال نكته‌‌اى كه در این‌‌جا بر آن تأكید مى‌‌نماییم این است كه اگر بخواهیم بر اساس دستورات قرآن زندگى كنیم و این كتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند كند، مى‌‌باید همه مردم و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابلِ این كتاب الهى تسلیم باشند؛ تسلیمى ابراهیم گونه كه بر اساس آن، دستورات حیات‌‌بخش قرآن را بدون چون و چرا پذیرا باشند.

 

ابراهیم؛ الگوى تسلیم و بندگى در قرآن كریم

قرآن كریم داستان تسلیم بودن حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسلیم و رضا بیان مى‌‌كند و رمز موفقیت وى در مواجهه با مشكلات و پیروزى او بر مشركین را در ایمان و صبر و استقامت و توكّل بر خداى متعال معرفى مى‌‌كند و از ما مى‌‌خواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن كریم داراى چنین ایمان و اعتقادى باشیم و در عمل، ابراهیم گونه در اجراى احكام الهى پابرجا و ثابت‌‌قدم باشیم.

ما در این‌‌جا داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعیل(علیه السلام) را به اختصار یادآور مى‌‌شویم تا در ضمن آن،

روحیه خدا محورى را در فرهنگ توحیدى توضیح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات‌‌بخش آن روشن كنیم و در پرتو آن خوانندگان عزیز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماییم.

از قرآن كریم استفاده مى‌‌شود كه در تقدیر الهى چنین گذشته بود كه حضرت ابراهیم بعد از صد سال بى‌‌فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نومیدى صاحب فرزندى شود و این آرزوى دیرینه‌‌اش برآورده گردد. طبیعى است كه هر انسانى در زندگى آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خویش مى‌‌داند. پس از تولد اسماعیل، حضرت ابراهیم(علیه السلام) از طرف خداى متعال مأمور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمین مكه ببرد تا در سخت‌‌ترین شرایط در وادیى كه آثارى از آب و حیات در آن به چشم نمى‌‌خورد تنها بگذارد و به دنبال انجام مأموریت الهى سرزمین مكه را ترك گوید. بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه كه فرزندش رشد كرده و جوانى مؤدب و خوش‌‌سیما شده است كه دیدن جمال زیبایش چشم هر انسانى را خیره مى‌‌كند و رخسار گلگونش غم‌‌ها و غصه‌‌ها را از یاد پدر مى‌‌برد و رنج هجران و مشكلات را بر او آسان مى‌‌كند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنین فرزندى كه شایستگى پیامبرى در او نمایان است، در خواب به او وحى مى‌‌شود كه باید فرزندت را در راه خدا قربانى كنى. راستى شایسته است ایمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسلیم خود را در مقابل خدا با ایمان و مرتبه تسلیم حضرت ابراهیم محك بزنیم تا فاصله بین خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درك كنیم و در صدد تقویت ایمان و عمل بر مبناى اعتقاد دینى بیش از پیش برآییم. اگر جبرئیل به من و شما چنین مأموریتى مبنى بر قربانى كردن فرزند خود به دست خویش آن هم در بیدارى نه در خواب مى‌‌داد ما تاب شنیدنش را نداشتیم چه رسد به این كه فرمان و دستور الهى را در قربانى كردن فرزند خود اجرا كنیم؛ لكن حضرت ابراهیم(علیه السلام) بى‌‌درنگ در صدد اجراى فرمان الهى برمى‌‌آید و بدون این كه هیچ گونه تردیدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، كه آیا چه مصلحتى

در كشتن فرزند بى‌‌گناه است، مطلب را با فرزند خویش در میان مى‌‌گذارد: فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ یا بُنَىَّ اِنّىِ اَرى فِى الْمَنامِ اَنِّى اَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرَى قالَ یا اَبَتِ افْعَل ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى اِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِین(1)؛ آن‌‌گاه كه فرزندش رشد یافته بود و در هنگام سعى بین صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رؤیا چنین دیدم كه مى‌‌باید تو را در راه خدا قربانى كنم نظر تو چیست؟ ایمان و تسلیم حضرت ابراهیم بدین مرتبه است. اینك مرتبه تسلیم و ایمان فرزند را به تماشا بنشین و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خویش را نظاره كن و هم‌‌چنان از اخلاص و ایمان انسان‌‌هایى كه قلم و بیان از وصف آنها عاجز است در حیرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خویش احتیاط از دست مده.

حضرت اسماعیل این فرزندى كه درس تسلیم در مقابل امر خدا را از پدر فرا گرفته، با جوابى فراتر از یك اظهار موافقت، پدر خویش را در اجراى فرمان الهى تشویق مى‌‌كند كه مبادا امر خدا بر زمین بماند. حضرت اسماعیل نیز بدون آن‌‌كه از فلسفه كشته شدن خویش سؤال كند و بى‌‌آن كه پدر را در اجراى مأموریتش به درنگ و تأمل وادار كند به پدر مى‌‌گوید: یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى اِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین(2)؛ اى پدر مأموریت خویش را انجام بده، اِن شاء الله مرا در اجراى این مأموریت صابر و ثابت‌‌قدم خواهى یافت. البته انسان‌‌هاى بزرگ در انجام همه تكالیف و به خصوص مأموریت‌‌هاى بزرگ با استمداد از خداى متعال وتوكل بر او تصمیم مى‌‌گیرند و اقدام مى‌‌كنند، در تمام كارها از او كمك و یارى مى‌‌خواهند و با كمال ادب چنین اظهار مى‌‌كنند كه اگر خدا بخواهد و اگر او كمك كند من فلان مأموریت را انجام مى‌‌دهم. در این‌‌جا نیز حضرت اسماعیل به قدرت خویش تكیه نمى‌‌كند؛ بلكه به پدر خود چنین اظهار مى‌‌كند كه: سَتَجِدُنى اِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین؛ اِن شاء الله خدا به من كمك مى‌‌كند و من صبر مى‌‌كنم تا تو در انجام وظیفه الهى خویش موفق شوى.

خداى متعال سیماى حضرت ابراهیم(علیه السلام) و حالت تسلیم حضرتش را در مقابل


1. صافات، 102.

2. همان.

پروردگار از زبان ابراهیم چنین بیان و ترسیم مى‌‌كند: اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْرْضَ حَنیفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكین(1)؛ من با ایمانى خالص، روى به خدایى آورده‌‌ام كه آفریننده آسمان‌‌ها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشركان موافق نخواهم بود.

ما باید در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ایمان ابراهیم(علیه السلام) داشته باشیم، در آن صورت است كه دومین شرط اساسى بهره‌‌مندى از قرآن كریم، یعنى هدایت جامعه بر مبناى راهنمایى‌‌هاى قرآن تحقق پیدا مى‌‌كند.

بنابراین وجود قرآن، بدون ایمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمى‌‌كند البته روشن است كه علاوه بر ایمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدایت قرآن عینیت مى‌‌بخشد تحقق شرط سوم یعنى عمل طبق دستورات قرآن و عینیت بخشیدن به دستورات حیات‌‌بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.


1. انعام، 79.