فهرست مطالب

 

 

 

 

سفر

«بگو در زمین بگردید‌...» (انعام: 11)

سفر، راهى براى رفتن، دریچه‌اى براى دیدن، پژواكى براى شنیدن، شمیمى براى بوییدن، حضورى براى احساس كردن و تأملى براى عبرت گرفتن است. در سفر، دنیاى نادیده‌ها، گستره ژرف و ناپیداى خویش را به پنجره نگاه ما باز مى‌كند و ما را سرشار شور و شوق و شگفتى، با رازها و رمزهاى نهان و آشكار خود دم‌ساز مى‌سازد.

سفر، درسى است در كلاس خِلقت، براى ره‌یافتن به شكوه هستى، دیدن زیبا نقش‌بندى‌هاى پر‌افسون آفرینش و شناخت نقاش بى‌همتاى آن، براى شنیدن سرود نیایش رود، دیدن كوه در قنوت، جنگل در قیام، خورشید در ركوع، دریاى در سجود و درك ذره بودن در بى‌كران عظمت خداوندى، و در نهایت، درك و شناختن او.

سفر، نقبى است بى‌انتها، با وسعت قدرت ادراك آدمى، به درازناى تاریخ حیات بشر، فراتر از حقیقت سیاه‌اندود كتاب‌ها، براى تأملى ژرف در سرگذشت سپید خداباوران و فرجام سیاه ستیزه‌جویان، در مانایى مردمان پاك و در نسیان انسان‌هاى پست، در ویرانى كاخ‌هاى ستم و نابودى نام‌هاى صاحبان شقاوت‌پیشه‌شان و در ماندگارى نام‌هاى كوخ‌نشینان پروامنش و ره‌نمایى‌هاى بلندشان، و در فرو ریختن همه پایه‌هاى پوچ، عظمت‌هاى پوشالى و باورهاى تهى.

در سفر، فرهنگ‌ها حكایت خود را بازگو مى‌كنند، رنگ‌ها رمز مى‌گشایند و نام‌ها راز.

مسافر اگرچه در پیمودن راه و رسیدن به منزل، انبوهى از خستگى و غبارى از رنج را با خود همراه مى‌كند، ولى كوله‌بارى از تجربه را نیز به سوغات مى‌آورد و دفترى از خاطره‌هاى تازه مى‌گشاید.

سفر، چونان كلاسى كه در امتداد جاده‌ها جارى است، از نگاه‌هاى تأمل‌برانگیز و ژرف‌نگرى‌هاى درس‌آموز شكل مى‌گیرد. راه‌ها و رفتارها،روش‌ها و منش‌ها، سیرت‌ها و صورت‌ها و‌... همه و همه، نكته‌هایى است براى آموختن و اندوختن.

اندیشمندان، هفت گونه سفر را بدین شرح برشمرده‌اند:

1. سفر براى آگاهى از وضع و حال دیگر مردمان جهان و سیاحت دیگر اقالیم‌؛

2. سفر به سوداى سود و تجارت‌؛

3. سفر مأموریت (سیاسى و غیر سیاسى)‌؛

4. سفر دینى‌؛

5. سفر براى اندوختن دانش و افزودن داشته‌ها‌؛

6. سفر به منظور مهاجرت‌؛

7. سفر به قصد تفریح و تفرج.

و پایان این‌كه

سفر، مربّى مرد است و آستانه جاه *** سفر خزانه مال است و اوستاد هنر

به شهر خویش درون، بى‌خطر بود مردم *** به كان خویش درون، بى‌بها بود گوهر

درخت اگر متحرك شدى ز جاى به جاى *** نه جور ارّه كشیدى و نه جفاى تبر

انورى

سفرنامه

سفرنامه‌نویسى، در تاریخ كهن ادب فارسى، پیشینه‌اى دیرین و سرگذشتى دور و دراز داشته است. از تحریر سفرنامه پرارج حكیم ناصر خسرو قبادیانى، اكنون نزدیك به هزار سال مى‌گذرد. از آن زمان سفرنامه‌هاىبسیارى به نگارش درآمده‌اند كه همگى گواهى روشن بر توجه پدیدآورندگان و اقبال جدّى مخاطبان به این گونه ادبى است.

اگرچه مى‌توانپس از ناصر خسرو تا عصر صفوى، نمونه‌هایى چند از آثار سیاحان دیگر را به دست داد‌؛ اما بدون شك هیچ دورانى از تاریخ ما رواج سفرنامه‌نویسى عصر قاجاریان را نداشته

است‌؛ چراكه در این دوران، دروازه‌هاى ایران به روى اروپاییان گشوده شد و از آن سو ایرانیان نیز به منظور تحصیل، سیاحت و تجارت، بار سفر به كشورهاى اروپایى و حتى ینگى دنیا بستند.

سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ نوشته حاجى زین‌العابدین مراغه‌اى تقى‌اف، خاطرات حاجى سیاح محلاتى، سفرنامه حاجى میرزا على‌خان امین الدوله، سفرنامه حاجى پیرزاده نائینى و‌...، از آن رو كه در بر دارنده نكات بسیار ارزشمند درباره اوضاع و احوال ایران عصر قاجار و برخى از كشورها بوده‌اند، از سفرنامه‌هاى ممتاز این عصر و ازمنابع موثق اسناد تاریخ ایران به شمار مى‌آیند.

سفرنامه‌نویسى، از گام‌هاى استوار به سوى آشنایى و ارتباط میان ملت‌هاست. سفرنامه‌ها به سبب روایت صریح و صمیمانه و گزارش حقیقى و به روز از رخ‌دادها و تحولات اجتماعى و فرهنگى و سیاسى، بیش از آثار دیگر، مورد توجه مردمان و هم‌چنین تحلیل‌گران مسایل تاریخى و اجتماعى قرار گرفته‌اند. امروز به مدد همین آثار مستند، بسیارى از گره‌هاى تاریخى گشوده و براى بسیارى از پرسش‌هاى بى‌پاسخ، جواب‌هایى شایسته ارائه مى‌شود.

تحقیق و پژوهش در بافت اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى هر ملتى، بسته به بررسى مسایلى است كه از سوى محققان و مطلعان عرضه شده است. در این میان، مشاهده‌هاى عینى كه دست‌كم هم‌ارز اسناد كتبىبه شمار مى‌روند از اهمیت ویژه‌اى برخوردارند، و سفرنامه‌ها نیز از این مقوله‌اند.

محققان، سفرنامه‌نویسان را به پنج گروه تقسیم كرده‌اند:

1. عالمان، اندیشمندان و فرهیختگانى كه از زمان‌هاى قدیم تاكنون به علایق و انگیزه‌هاى شخصى، رخت سفر بسته‌اند‌؛

2. صاحب‌منصبان، شخصیت‌هاى سیاسى، سفیران و گاه جاسوسان، كه به اقتضاى شغلى به سفر رفته‌اند‌؛

3. كسانى كه در مأموریت‌هاى علمى، اجتماعى، فرهنگى و یا اقتصادى، ناچار به نوشتن گزارش سفر خود بوده‌اند‌؛

4. گردشگرانى كه صرفاً براى سیر و سیاحت در جهان و مشاهده شگفتى‌هاى گیتى، تن به لباس سفر پوشانده‌اند‌؛

5. نویسندگان خوش‌ذوقى كه بدون تحمل رنج جان‌فرساى سفر، با بهره‌مندى از قوه تخیل و داستان‌پردازى، سفرنامه‌هاى خیالى نوشته‌اند.

سفر به سرزمین‌هاى دور، از خامه نویسندگان ایرانى، ایران از دریچه نگاه بیگانگان، گذرى به شهرها، دشت‌ها، جنگل‌ها، جلگه‌ها، كوه‌ها و سرزمین‌هاى ایران و‌...، موضوع صدها سفرنامه‌اى است كه در طول چند دهه گذشته در ایران به چاپ رسیده است. با این حال به نظر مى‌رسد كه در كشورمان هنوز به تناسب جایگاه و اهمیت سفرنامه‌نویسى پرداخته نشده است.

در این راه، حوزه‌هاى مقدس علمیه، با بهره‌مندى از استعداد بسیار، چه در حوزه مؤلفان و نویسندگان توانمند و چه در بهره‌مندى از موضوع، در گستره سفرهاى تبلیغى، اجتماعى، فرهنگى و گاه سیاسى، هنوز آثار چندان چشم‌گیر، ماندگار و

شایسته‌اى ارائه نكرده‌اند، و این امر، تلاش و تدبیر رهبران فكرى و فرهنگى حوزه، و هدایت و حمایت از نویسندگان این گونه ادبى را بیش از پیش گوشزد مى‌كند.

 

 

هند

«اگر آرزو مى‌كنید چیزى درباره هندوستان بدانید باید ذهن خود را از آنچه شنیده‌اید یا خوانده‌اید پاك كنید‌؛ زیرا هند متفاوت است.»‌‌‌ایندیرا گاندى (نخستوزیر اسبق هند)

كشور هفتاد و دو ملت، سرزمین خدایان بى‌شمار، جمهورى پارادوكس‌ها، تضادها و تناقض‌ها، كشور راه‌آهن، سرزمین سینما، جمهورى ادویه و موز و‌...، هند، چیزى فراتر از همه این‌هاست‌؛ سرزمین حیرت‌انگیز عجایب‌؛ بالاتر از ادراك كتاب‌هاى تاریخ، متفاوت‌تر از ترسیم اطلس‌هاى جغرافیایى، فراتر از خواندن و شنیدن، كشورى است براى دیدن.

تاریخ

آریایى‌ها، میان سال‌هاى 1500 ـ 2400 قبل از میلاد مسیح به هند وارد شدند. اولین ریشه‌هاى فرهنگى ایران و هند نیز در همین مهاجرت عظیم قوم آریایى شكل گرفته است‌؛ جایى كه گروهى از مردمان مناطق استپى شمال دریاى سیاه در جنوب روسیه تا تركستان و رودهاى جیحون و سیحون به دلیل وضع نامساعد زندگى، از سرزمین‌هاى خویش مهاجرت كردند. دسته‌اى به جانب اروپا و گروهى دیگر به فلات ایران وارد شدند. این دسته چون به فلات ایران رسیدند، به دو شاخه تقسیم گردیدند‌؛ شاخه‌اى راه جنوب شرق را گرفته، وارد سرزمین هند شدند و شاخه‌اى دیگر به سمت مغرب ایران پیش رفتند. تاریخ جدا شدن شعبه ایرانى و هندى از سایر آریایى‌ها معلوم نیست‌؛ ولى مى‌دانیم كه آریایى‌هاى هند در دوره ودایى (1200 ق‌.‌م) پنجاب را تصرف كرده بودند. مذهب آریایى‌هاى ایران و هند در آغاز یكى بود‌؛ ولى بعدها از هم جدا شد.

آیین بودایى در قرن ششم قبل از میلاد به ظهور رسید و به سرعت در شمال هند گسترش یافت. هند در سال 327 (ق‌.‌م) از شعله‌هاى فراگیر هجوم جاه‌طلبانه اسكندر مقدونى در امان نماند، و مناطق وسیعى از این كشور پهناور به سلطه سپاهیان او درآمد.

واسكودوگاما (كاشف پرتغالى) در سال 1498 (م.‌) براى نخستین بار بر سواحل سرسبز هند قدم گذاشت. صد سال بعد پرتغالى‌ها محصول این كشف بزرگ را با انحصار تجارت با این

كشور به دست آوردند. در قرن اول هجرى مسلمانان بخشى از سرزمین هندوستان را فتح كردند و بعدها مرزهاى كشور اسلامى را تا شهر دهلى گستردند و پنج قرن حكومت مقتدرانه حاكمان اسلامى را پایه‌گذارى كردند.

انگلیسى‌ها در سال 1600‌(م) با اهدافى شوم، كمپانى هند شرقى را در سرزمین هندوستان بنیان نهادند و آرام آرام و به شیوه‌اى فریب‌كارانه، همراه با استخدام افراد محلى، بر فرمانروایان هند سلطه یافته و رفته رفته امپراتورى خود را در این كشور پى افكندند.

بر اساس شواهد تاریخى، مسلمانان نخستین گروهى بودند كه با حضور استعمارگرانه انگلیسى‌ها به مبارزه برخاستند، گاندى نیز كه از طبقه برهمنان بود، این مبارزات را ادامه داد و سرانجام مردم به رهبرى مهاتما گاندى موفق شدند در 15 اوت 1947 (م.‌) از سایه سیاه استعمار خارج شوند و استقلال دوباره خود را بازیابند.

 

جغرافیا

هندوستان با وسعتى حدود 3287263 كیلومتر مربع، در جنوب قاره كهن آسیا و شمال اقیانوس هند قرار گرفته و از طرف شمال با كشورهاى چین، نپال و بوتان، از شرق با بنگلادش و میانمار، و در غرب و جنوب با اقیانوس هند و از شمال غربى با پاكستان هم‌مرز و همسایه است.

هند پس از چین دومین كشور وسیع آسیاست و بخش وسیعى

از دشت هند (چانجتیك) را كه از خلیج بنگال در مشرق تا مرزهاى افغانستان گسترده شده، در بر گرفته است. این دشت، حاصل‌خیزترین و پرجمعیت‌ترین بخش این شبه قاره است. نزدیك به 5/19 درصد از كل مساحت هند، پوشیده از جنگل و تقریباً 75 درصد این سرزمین، مساعد براى كشاورزى است. گنگ، سند (ایندوس) و برهماپوترا سه رودخانه مهم هند هستند كه از سلسله كوه‌هاى هیمالیا سرچشمه مى‌گیرند. اكتشافات زمین‌شناسى قدمت این سرزمین را به 32000000 سالمى‌رساند.

كشور هند را از نظر ناهموارى‌ها و عوارض طبیعى به سه ناحیه تقسیم كرده‌اند:

1. شبه جزیره دكن: این ناحیه كه نیمى از وسعت هند را در بر گرفته، در نیمه جنوبى و مركزى این كشور واقع شده است. جلگه‌هاى آن وسیع، آب و هواى آن عمدتاً گرم و مرطوب و میزان بارندگى آن نیز نسبتاً زیاد است و جلگه‌هاى آن در بخش شرقى و كناره‌هاى غربى قرار دارند‌؛

2. ناحیه گنگ و براهماپوترا: این ناحیه از شرق به غرب، از نزدیك مرزهاى كشورهاى میانمار و چین، تا مرزهاى پاكستان گسترده شده است. جلگه پهناور گنگ با سه هزار كیلومتر طول و رود طویل گنگ در این بخش است. آب و هواى آن در قسمتغربى، گرم و خشك و در سایر نواحى، گرم و مرطوب است‌؛

3. ناحیه هیمالیا و تپه‌هاى شرقى: این ناحیه كه كوچك‌ترین منطقه بین سه ناحیه اصلى هند است، در شمال هند ازمرزهاى

شمالى پاكستان تا مرزهاى چین، نپال، بوتان و میانمار گسترده شده و كوهستانى‌ترین ناحیه هند است. آب و هواى آن در ناحیه آسام مركزى، معتدل و در سایر نواحى، سرد و كوهستانى بوده و میزان بارندگى آن بیش از سایر نواحى است.

به طور كلى مى‌توان گفت: نواحى مرتفع هند، عمدتاً در شمال و بخشى از مركز و جنوب، جلگه‌ها در كناره‌ها و اطراف رودهاى بزرگ، و تنها بیابان وسیع آن در غرب كشور واقع شده است.

پایتخت كشور هند، شهر دهلى نو و دیگر شهرهاى بزرگ آن، كلكته، بمبئى، مَدرس، بنگلور، حیدرآباد، پونا و‌... هستند.

جغرافیاى انسانى

هندوستان با بیش از یك میلیارد نفر جمعیت، پرنفوس‌ترین كشور جهان پس از چین است‌؛ اگرچه با توجه به رشد روزافزون و بى‌شمار جمعیت در این كشور و كنترل سخت‌گیرانه آن در چین، تا چند سال دیگر هند در صدر این جدول خواهد نشست. به طور متوسط در هر دقیقه بیش از 25 كودك، و در سال حدود 15 میلیون نفر به آمار این كشور افزوده مى‌شود.

مردم این سامان از نژادهاى سفید، سیاه و زرد تشكیل شده‌اند. دراین كشور 1652 زبان و لهجه وجود دارد و قانون اساسى 18 زبان عمده را به رسمیت شناخته كه در این میان، زبان‌هاى هندى، انگلیسى، اردو و فارسى بیشترین استفاده‌كنندگان را دارد.

مردمان هندوستان عمدتاً نجیب، زحمتكش، درست‌كار و

اهل صنعت و ادب و هنر هستند. اگرچه در سال‌هاى اخیر، این كشور به پیشرفت‌هاى چشم‌گیرى در زمینه‌هاى اقتصادى و نظامى دست یافته، و از آن سو از استعداد سرشار نیروهاى انسانى و منابع غنى زمینى نیز بهره‌مند است، با این وجود، دو پدیده فقر و جهل هنوز بر سطح عمومى جامعه هند حكم‌فرماست.

 

ادیان

هندوستان، مهد دین‌هاى بزرگ و در بر گیرنده بخش عظیمى از پیروان ادیان جهانى هم‌چون: هندو، بودایى، اسلام، مسیحیت، زرتشتى و‌... است. در این كشور هریك از پیروان ادیان، فرهنگ، زبان و عبادت‌گاه خود را داشته و با تعصبى خاص همراه با احترام به دیگر فرقه‌هاى مذهبى، آداب و سنت‌هاى مذهبى‌شان را پاس مى‌دارند. وجود شگفت‌انگیز مسجدى در كنار بتكده و كلیسایى در جوار كنیسه امرى عادى تلقى شده و تنها حیرت گردشگران خارجى را برمى‌انگیزاند‌؛ و تفاوت‌هاى فاحشى كه درآداب و رسوم، ازدواج و سبك زندگى مردمان هند دیده مى‌شود، ناشى از همین تفاوت ادیان و تنوع تشریفات مذهبى است.

 

اسلام

در سال 15 هجرى، فرمانروایى امارت بحرین و عُمان، از سوى خلیفه دوم به «عثمان بن ابى‌العاص ثقفى» سپرده شد. او نیز برادرش «حكم» را به امیرى بحرین گماشت و پس از چندى فرمان حمله به هند را براى او نوشت. حكم ابن ابى‌العاص از راه

دریا در سواحل «گجرات» نیرو پیاده كرد و به شهر «تهانه» وارد شد‌؛ ولى در این حمله ناكام ماند. وى در حمله‌اى دیگر شهر «بهروج» را ـ كه در حوالى شهر بمبئى فعلى قرار دارد ـ فتح كرد‌؛ ولى از آنجا كه خلیفه دوم با مسافرت دریایى به شدت مخالف بود در این باره به عثمان بن ابى‌العاص نامه‌اى اعتراض‌آمیز نوشت و او را از پیامدهاى این عملیات برحذر داشت. در سال 93 هجرى لشكركشى نیمه تمام حكم را «محمد ابن قاسم ثقفى» (داماد حجاج بن یوسف) پى گرفت و در مدت اندكى بر «سنده» تسلط یافت. بعدها «جنید ابن عبدالرحمن كومرى» از سوى هشام بن عبدالملك به امارت سند رسید، او با حمله به گجرات ضمن تصرف شهر «سالوه» و «بهروج» غنایم بسیارى به دست آورد.

در سال 159 هجرى در زمان خلافت المهدى بالله (خلیفه عباسى) «عبدالملك ابن شهاب العهمى» با لشكرى بسیار به هند حمله برد، این سپاه اگرچه در ابتدا پیش‌روى‌هاى بسیار داشت، اما با شیوع بیمارى در میان لشكریان، از پاى درآمد.

هم‌زمان با ورود این سپاهیان، تعدادى بازرگان مسلمان نیز به سواحل «كارناتاكا» و «كرلا» پا گذاشتند و همراه با حكم‌رانان مسلمان كه اینك حكومت‌هاى كوچك اسلامى را در هند ایجاد كرده بودند، با بذل مال و ایثار و فداكارى ‌كه نشان از اعتقاد عمیق آنان به اسلام بود‌ـ با ترویج و تشویق مردم و حتى زمام‌داران هند، به تبلیغ اسلام پرداختند.

این روند ادامه یافت تا آن‌كه سلطان محمود غزنوى از طریق

شمال به هند حمله كرد. او هفده بار به این سرزمین لشكر كشید. سلسله غزنویان، نزدیك به دویست سال در قسمت‌هایى از شبه قاره حكومت كردند. در حقیقت، زبان و فرهنگ فارسى همراه لشكریان سلطان محمود، به لاهور و مولتان رسید و سپس در سراسر هند گسترش یافت.

طبق برخى از آمار رسمى دولت هند، هم‌اكنون تعداد مسلمانان این كشور بیش از 120 میلیون نفر است‌؛ ولى مسلمانان اعتقاد دارند از بسیارى از آنها سرشمارى نشده است، و تعداد حقیقى آنان به 230 میلیون نفر مى‌رسد كه حدود 17 درصد سكنه هند را تشكیل مى‌دهد. نزدیك به 70 درصد مسلمانان هند، سنى مذهب و پیرو مكتب حنفى، و بقیه شافعى مذهب و یا شیعه هستند. اكثریت شیعیان، اثنى‌عشرى و تعداد كمى پیرو فرقه اسماعیلیه مى‌باشند.

از 356 ناحیه هند، مسلمانان در 9 ناحیه در اكثریتند. در 19 ناحیه، متجاوز از 25 درصد، و در 94 ناحیه متجاوز از 10 درصد سكنه آنها را تشكیل مى‌دهند. حدود 10 درصد مسلمانان نیز در ایالاتى واقع‌اند كه اكثریت با هندوهاست.

در سال‌هاى اخیر با وجود آن‌كه تعداد مسلمانان هندوستان رو به افزایش است‌؛ ولى نقش سیاسى آنان در حكومت، به دلیل تفرقه و قوم‌گرایى رو به كاهش نهاده است، به عنوان مثال در انتخابات سال 1984 از 543 نماینده، 39 نماینده از مسلمانان بودند در حالى كه در سال 1989 این تعداد به 32 نفر تنزل یافت.(1)


1. ر.ك: گلى‌زواره، غلامرضا، سرزمین اسلام، ص 198ـ197.

تشیع

ظهور تشیع در شبه قاره هند، با ورود مسلمانان به این منطقه در زمان خلافت حضرت على(علیه السلام) هم‌زمان است. رفتار انسانى كارگزاران حكومت امام على(علیه السلام)در سند، باعث برانگیخته‌شدن عشق و ارادت عمیق مردم شبه قاره به امام على(علیه السلام) و اهل‌بیت‌اطهار(علیهم السلام) شد. در طول تاریخ اسلامى در هند، چندین سلسله حكومتى شیعه در شبه قاره به وجود آمد. برخى از حاكمان غزنوى هند نیز ایرانى‌نژاد و بسیارى شیعه مذهب بودند.

هم‌زمان با ظهور حكومت قدرتمند شیعى صفوى در ایران در اواخر قرن نهم هجرى (یوسف عادل‌شاه در سال 895 ه‌.ق به حكومت رسید) شیعیان هندوستان نیز نیروى جدیدى به دست آوردند و مذهب شیعه در آنجا رواج یافت، چنان‌كه گفته‌اند عادل‌شاهیان از سلسله صفوى تبعیت مى‌كردند و در زمان اسماعیل عادل‌شاه از پادشاه صفوى در خطبه نماز جمعه به نیكى نام برده مى‌شد.

در منابع تاریخى از تعداد و محل دقیق شیعیان هند اطلاعات چندانى در دست نیست. شاید علت، تقیه ایشان باشد كه اصل و هویت آنان را پنهان كرده است‌؛ اما درباره ظهور اسماعیلیه در روزگار رضیه (638 ـ 634 ه‌) تردیدى نیست. نفوذ فرقه شیعه در «دكن» نیز از منابع كاملا مشهود است. بعدها بهمنیان اگرچه به صورت رسمى سنى مذهب شناخته مى‌شدند، اما با داشتن گرایش‌هاى شیعى، به فرقه رسمى خود رنگ و بویى دیگر داده

بودند، تا آن‌كه در سال 833 هجرى احمدشاه ولى بهمنى آشكارا به آیین تشیع درآمد.

بعدها یوسف عادل‌شاه و پسرش اسماعیل (916 ـ 898 ه‌) بنیان‌گذاران پادشاهى بى‌جاپور، با تبعیت از سلسله صفوى در ایران به آیین‌ها و مراسم شیعى روى آوردند و این آیین را بر نظام ادارى حاكم ساختند.

هم‌چنین گل كنده قلى قطب شاه حكومتى شیعى تأسیس كرد و در آن به نام 12 امام خطبه خواند. وزیر او عالمى شیعى و از شاگردان شیخ بهایى بود. در این سال‌ها میان شیعیان و اهل تسنن اتحاد و دوستى حكم‌فرما بود تا آن‌كه با انحطاط امپراتورى مغول این دو از هم دور شدند و اختلاف شدیدى نسبت به هم پیدا كردند. رهبر جناح شیعه را «سادات بارهه» و هدایت آن را دو برادر وى به نام‌هاى عبدالله‌خان و حسین‌على‌خان شاه‌تراش بر عهده گرفتند.

ظهور سادات بارهه و بعدها سلسله شیعه مذهب وزراى نواب اوده، برادركشى‌ها و كینه‌توزى‌هاى بسیارى میان اهل‌تسنن و شیعیان به وجود آورد. در آن زمان «لكنهو» پایتخت فرهنگى اوده، و بعد از آن تا این اواخر «رامپور» مركز فرهنگى شیعیان بود. در لكنهو ارزش‌هاى شیعه به شعر و ادب راه یافت و حسینیه‌هایى عظیم بنا شد. در عصر فرمانروایى امجدعلى (1264 ـ 1258 ه‌) قوانین فقه شیعه جانشین فقه حنفى شد و محققان چندى چون تفضّل حسین‌خان در این شهر پرورش یافتند.

 در دوران حكومت‌هاى شیعى در جنوب هند، نظام اجرایى، قضایى و دینى این حكومت‌ها در دست فقهاى برجسته اعزامى از ایران بود. این عالمان و فقهاى مهاجر، تشیع را در جنوب هند در سطح گسترده‌اى ترویج كردند و به ویژه مراسم سوگوارى سالار شهیدان كربلا را در ماه‌هاى محرم و صفر همگانى نمودند، تا آنجا كه اكنون بعد از گذشت چهار قرن، هنوز مسلمانان و گاه غیر مسلمانان، مراسم عزادارى شهیدان كربلا را با شكوهى تمام برگزار مى‌كنند.

پیوند ایران و هند

ایران و هند دو كشور بزرگ، داراى تمدنى سترگ و با شكوهند‌؛ كشور اسطوره‌ها و حماسه‌هاى پهلوانى، سرزمین باورهاى روحانى و معنوى، خانه مردان و زنان صبور و خداجو، و تاریخى لب‌ریز از سختى‌ها و مشقت‌هاى دل‌گزا‌؛ از دوران باستان و حمله اسكندر مقدونى و حمله مغول و چپاول آنها گرفته تا سلطه پیدا و ناپیداى استعمارگران دنیاى متمدن، این دو ملت، هم‌پاى هم پیش رفته‌اند‌؛ ستم‌هاى تاریخى را استوارانه پاسخ گفته و با دشمنان خود مظلومانه مقابله كرده‌اند. در طول اعصار و در پى رخ‌دادها و اتفاقات بسیار، روابطى ناگسستنى بین این دو سرزمین پدید آمده است.

سرآغاز روابط فرهنگى دو تمدن باستانى ایران و هند، در افق تاریخ ناپیداست‌؛ روابطى نشأت گرفته از قرن‌ها تلاش مؤمنان،

هنرمندان، فرزانگان، عرفا، بازرگانان و‌...‌. در این باره «جواهر لعل نهرو» از رهبران بزرگ فقید هند در كتاب «كشف هند» مى‌نویسد: «در میان ملت‌ها و نژادهاى بسیارى كه با هندوستان ارتباط داشته‌اند و در زندگى و فرهنگ هند نفوذ كرده‌اند، قدیمى‌ترین و بادوام‌ترین آنها، ایرانیان هستند».

پس از ظهور دین مبین اسلام، زبان فارسى مهم‌ترین عامل تحكیم روابط فرهنگى ایران و هند بوده است. در قرن‌هاى متمادى، تربیت و تهذیب اسلامى از طریق فرهنگ فارسى در شبه قاره هند، بسط و گسترش یافته است. حكما و دانشوران بزرگى هم‌چون ابوریحان بیرونى، ابوالقاسم میرفندرسكى، عاقل‌خان رازى، و ابوالفتح گیلانى، توسط حكم‌رانان سند و شبه قاره، جذب شده و یا خود به این سرزمین قدم گذاشته‌اند. ادبایى هم‌چون صائب تبریزى، عرفى، نظیرى نیشابورى و كلیم همدانى به هندوستان راه یافته‌اند و همراه ادباى فارسى زبان این دیار، از امیرخسرو دهلوى و بیدل و غالب، تا اقبال لاهورى در اعتلاى ادب فارسى كوشش كرده‌اند. در معمارى، خط، كتیبه‌نگارى، تاریخ‌نویسى و بسیارى از حوزه‌هاى علمى و هنرى دیگر نیز این دو سرزمین، پیوندى ژرف و طولانى دارند.

 

حكومت

هندوستان، در سال 1947 (م) به استقلال رسید. نظام این كشور، سوسیال دمكرات و حكومت آن جمهورى چند حزبى فدرال با

دو مجلس عوام با 500 نماینده، و مجلس اعیان با 250 نماینده است. افزون بر دو مجلس مركزى، در هند 25 ایالت وجود دارد كه هریك توسط یك مجلس و كابینه اداره مى‌شود. طبق قانون اساسى، رئیس جمهور، رئیس دولت و فرمانده كل قوا است.

 

 

 

آیا امكان دارد یك روز هم این سرنوشتى كه نصیب مردم هند شد، نصیب ما بشود؟!

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در گزارش سفر خود از كشور هندوستان

بسم الله الرحمن الرحیم

‌‌‌الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام على سید الانبیاء والمرسلین حبیب اله العالمین ابى‌القاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین المعصومین.

«اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ، فِی هذِهِ السّاعَةِ وَفِی كُلِّ ساعَة وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِیلا وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیها طَوِیلا»

اعیاد مباركى كه گذشت و عید بزرگى كه در پیش داریم صمیمانه به همه منتظران ظهور، تبریك مى‌گویم و از خداى متعال مى‌خواهم كه به بركت صاحبان این ایام، همه ما را در راهى كه مرضىِّ خودش هست هدایت فرموده و در انجام وظایف خویش موفق بدارد.

از جمله بركاتى كه در پرتو انقلاب اسلامى و فداكارى‌هاى مؤمنان صالح و به ویژه شهداى والامقام نصیب جامعه ما شد، این است كه ما در این ایام مى‌توانیم چنین جلسه‌اى داشته باشیم تا به یاد خدا و اولیاى خدا درصدد شناختن وظایفمان برآییم و از زمینه‌هایى كه براى شناختن بهتر اسلام و شناخت و انجام بهتر وظایف فراهم شده، استفاده كنیم. یك پرتو كوچكش همین است كه اشخاصى مى‌توانند از واقعیات عالم اسلام اطلاعاتى به دست آورند و در اختیار دیگران قرار دهند. اگر چنین انقلابى اتفاق نیفتاده بود، معلوم نبود خود این اشخاص كجا باشند و آیا چنین امكانى برایشان فراهم مى‌شد كه از دنیاى اسلام و از نیازهاى جوامع اسلامى اطلاع یابند؟ آیا برایشان میسّر مى‌شد كه تكالیفشان را نسبت به مسلمان‌هاى دنیا انجام دهند یا نه؟ خدا را شكر مى‌كنیم كه

به بركت خدمات و زحمات علماى بزرگ، به ما توفیق داد كه وضع مسلمان‌ها را در دنیا بدانیم و وظیفه خودمان را كمابیش بهتر بشناسیم.

یكى از زمینه‌هایى كه باعث شناخت بهتر این مطالب مى‌شود سفرهایى است كه در مدت این بیست و چند سال براى بعضى از طلبه‌ها و از جمله بنده اتفاق افتاده و اخیراً سفر هندوستان بود. هندوستان، زمانى كشور همسایه ما بود.(1) درباره این كشور با این‌كه از اشخاص، كتاب‌ها، روزنامه‌ها و جاهاى مختلف مطالبى را خوانده و شنیده‌ایم، ولى واقعیت خارجى غیر از آن چیزهایى است كه ما در ذهن خودمان تصور مى‌كنیم. سرزمین هندوستان، حقیقتاً یك شبه قاره است كه فعلا از سه كشور تشكیل مى‌شود كه همه این‌ها قبلا یك كشور بوده‌اند. پاكستان و بنگلادش در گذشته بخشى از هندوستان بوده‌اند كه با توطئه انگلیسى‌ها از هم جدا شدند و آن قدر بین‌شان اختلاف بود كه حتى بین دو بخش مسلمان‌نشین بنگلادش و پاكستان جنگ رخ داد، تا در سایه این اختلافات، استعمارگران بهترین بهره‌ها را ببرند. آنچه امروز به نام هندوستان باقى مانده، صرف نظر از بنگلادش و پاكستان، بیش از یك میلیارد جمعیت دارد. وقتى سراسر این كشور را ـ كه همانند قاره‌اى است كه از ده‌ها كشور تشكیل شده


1. قبل از استقلال پاكستان از آن.

مشاهده مى‌كنیم با این‌كه یكى از كشورهاى معدودى است كه این همه آثار دیدنى براى توریست‌ها دارد، ولى به طور یقین، بیش از نود درصد از آثار دیدنى این كشور باستانى، آثارى است كه مسلمانان ساخته‌اند. من از خود آنها شنیدم كه مى‌گفتند: بیش از 98 درصد از این آثار از آن مسلمان‌هاست، بنده حالا با احتیاط مى‌گویم بیش از نود درصد، اگر این آثار اسلامى را بردارند، جز چند تا بتكده، چیزى به عنوان آثار باستانى هندوستان باقى نخواهد ماند. كاخ‌هاى سلاطین، معابد، مساجد، حسینیه‌ها، مدارس علمیه و چیزهاى دیدنى فراوانى از مسلمانان باقى مانده كه بسیار گویا است. یكى از این آثار به نام «امام‌باره» شهر لكنهو، بزرگترین حسینیه عالم است، یعنى ما در روى زمین حسینیه‌اى به این عظمت نداریم.

در هند شهر بزرگى داریم به اسم حیدرآباد كه نشان مى‌دهد اصلا بانى این شهر شیعه بوده و این شهر را به نام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) بنیان كرده است. آثار اسلام و به ویژه تشیع در آنجا بسیار فراوان است‌؛ اما متأسفانه تمام این‌ها بلااستثنا رو به ویرانى است. موقوفات فراوانى داشته كه بخش عظیمى از مردم گرسنه هندوستان را تغذیه و تأمین مى‌كرده است، اما همه این موقوفات را دولت تصرف كرده و الان این ساختمان‌ها را فقط به اندازه‌اى كه توریست‌ها تماشا كنند و براى استفاده از درآمدش حفظ مى‌كنند‌؛ چون

مبالغ كلانى به خاطر همین تماشاى آثار باستانى نصیب دولت هندوستان مى‌شود. این آثار از یك طرف ما را به یاد عظمت و مجد پنج قرن حكومت مسلمان‌ها بر هندوستان مى‌اندازد و این‌كه چه خدمات و چه تمدنى را بنیان گذاشتند، و از یك طرف ما را متوجه ضعف‌هاى مسلمان‌ها در دوران‌هاى اخیر مى‌كند كه این همه آثار عظیم را از دستشان ربودند. درست است كه دشمن خیلى حیله‌گر بوده ولى این امر سستى مسلمان‌ها را در مقابل دشمن توجیه نمى‌كند. در برابر این پرسش كه چرا كشورهاى اسلامى به این ضعف افتادند؟ مى‌گویند: آنها را استعمارگران به ضعف كشاندند‌؛ ولى جاى این سؤال باقى است كه چرا قوى نبودند كه به ضعف كشانده شوند؟ چرا خودشان را تقویت نكردند؟ به هر حال عبرت‌هاى فراوانى در این‌جا وجود دارد. علماى شیعه در آنجا تلاش‌هاى زیادى انجام داده و بسیارى از مردم هندوستان را با مجاهدت‌هاى خستگى‌ناپذیر و غیر قابل وصفى مسلمان و شیعه كرده‌اند. من چند نمونه‌اش را عرض مى‌كنم براى این‌كه ما قدرى توجه پیدا كنیم كه چگونه اسلام و تشیع در دنیا پیدا شده و رواج گرفته و امروز به دست من و شما رسیده است.

مقبره مرحوم قاضى نور‌الله شوشترى ـ كه شهید ثالث نامیده مى‌شود ـ در هند است. این مرد بزرگوار، ایرانى و از

علماى بسیار بزرگ و جامع‌الفنون بوده و در همه رشته‌هاى علوم اسلامى دست داشته است. ایشان در آنجا به گونه‌اى رفتار كرده كه از طرف سلطان وقت به عنوان قاضى‌القضاة منصوب مى‌شود و براى هر مذهبى طبق مذهب خودشان قضاوت مى‌كرده است. او سال‌ها به گونه‌اى رفتار كرده تا مخالفان نفهمند شیعه است، چون كسانى رقیبش بودند و اگر مى‌فهمیدند، نمى‌گذاشتند فعالیت كند، ولى بدون این‌كه خودش را معرفى كند زمینه‌هاى فراوانى براى ترویج تشیع در آنجا فراهم كرده است، تا این‌كه بالاخره رقیبانش از مذاهب دیگر او را مى‌شناسند و حكم قتلش را مى‌گیرند و شهیدش مى‌كنند. اكنون در آنجا از مذاهب مختلف براى تبرك و گرفتن حوائج به مقبره ایشان مراجعه مى‌كنند. مقبره‌اى بسیار نورانى است. جمهورى اسلامى ایران درصدد است با كمك مردم، آنجا را تجدید بنا كند و طرح‌هایى دارد كه امیدواریم ان‌شاء‌الله موفق شوند. این یك نمونه، كه یك شیعه وقتى مى‌خواهد در یك كشور خارجى ـ كه اكثریتش بت‌پرست هستند و یك اقلیت مسلمان دارد ـ مذهب شیعه را ترویج كند، سال‌هاى متمادى آن‌چنان رفتار مى‌كند كه مذهبش معلوم نشود، در عین حال، زمینه را براى رواج مكتب شیعه فراهم مى‌كند.

نمونه دیگرى را كوتاه عرض مى‌كنم براى این‌كه جوان‌ها بیشتر به آن اهتمام بورزند و بدانند كه چگونه

اسلام و تشیع در عالم رواج پیدا كرده است‌؛ یكى از علماى بزرگ هندوستان درباره اثبات عقاید شیعه، كتابى نوشته، به یك مدركى احتیاج داشته كه این مدرك در اختیار یك عالم اهل تسنن بوده است، و او اجازه نمى‌داده كه از آن كتاب استفاده شود، آن كتاب در كتابخانه شخصى‌اش بوده و اجازه بیرون بردن آن را نمى‌داده است. آن عالم از یك شهر دیگرى مى‌آید آنجا، لباس كارگرى مى‌پوشد و مى‌رود پیش این عالم سنى و مى‌گوید: من در این‌جا آدم غریبى هستم، كسى را ندارم، گرسنه هستم، اجازه بده بیایم در خانه شما نوكرى كنم، و یك لقمه نانى هم این‌جا بخورم. خلاصه آن‌چنان متضرعانه با این عالم سنى صحبت مى‌كند كه او رقّت مى‌كند و مى‌گوید: خب بیا این‌جا خدمتى كن، ظرفى بشوى‌...، یك نانى هم بخور. آن‌قدر آنجا خوش‌خدمتى مى‌كند كه پیش صاحب‌خانه، مقرب شده و خیلى مورد علاقه‌اش قرار مى‌گیرد، سپس مى‌گوید: من این‌جا از شهرم دورم، كسى را هم ندارم، شب‌ها از تنهایى خوابم نمى‌برد، اجازه بدهید كه من گاهى به كتابخانه شما سرى بزنم و مطالعه‌اى بكنم و از تنهایى بیرون بیایم. به این بهانه، كلید كتابخانه را از صاحب‌خانه مى‌گیرد و شب‌ها آن كتاب مورد نظرش را آن‌قدر مطالعه مى‌كند تا آن مطلبى را كه مى‌خواسته، به ذهن بسپارد. بعد كه به حاجتش مى‌رسد، از صاحب‌خانه عذرخواهى

مى‌كند و مى‌گوید: من دیگر بیشتر طاقت ندارم، غریب هستم و خانواده‌ام منتظرند، و خداحافظى مى‌كند و مى‌رود. بعد از شهر خودشان یك نامه‌اى براى این آقا مى‌نویسد كه من فلانى هستم و آمدم آنجا یك‌سال نوكرى شما را كردم براى این‌كه از آن كتاب استفاده كنم و حالا استفاده كردم و شما من را ببخشید. آن عالم تحت تأثیر قرار مى‌گیرد و مى‌گوید: این‌كه شما براى مذهب خودت حاضر شدى یك سال نوكرى كنى براى این‌كه از یك كتاب استفاده ببرى، من این فداكارى شما را تحسین مى‌كنم و عذرت را مى‌پذیرم. براى این‌كه از یك كتاب به عنوان یك منبع استفاده كند ـ كه حالا شاید مى‌خواسته یكى دو تا حدیث از آن كتاب نقل كند ـ یك سال زحمت را مى‌پذیرد.

علماى بزرگى در هندوستان بوده‌اند كه ما اسمشان را نشنیده‌ایم، و مزار بعضى از آنها را در این سفر زیارت كردیم. آقاى خواجه‌پیرى ـ كه 28 سال است در هندوستان هستند ـ مى‌گفتند: من نامه‌اى به خط صاحب جواهر دیدم كه براى یكى از علماى هندوستان نوشته بود، اسم مى‌برد كه كدام عالم، ولى من حالا جزئیاتش یادم نیست. صاحب جواهر بخشى از كتابش را كه مى‌نویسد، براى آن عالم هندى مى‌فرستد. آقاى خواجه‌پیرى مى‌گفت: ما اگر بخواهیم القابى كه صاحب جواهر براى آن عالم شیعى نوشته بنویسیم، یك صفحه مى‌شود. در آن نامه از او

خواهش كرده كه این بخش از جواهر را مطالعه كند و درباره آن نظر بدهد. معنایش این است كه در یك كشورى كه مركز بت‌پرستى عالم بوده، مسلمان‌ها وارد مى‌شوند، حكومت آنجا را به دست مى‌گیرند، حكومت كشورى را كه حكم ده‌ها كشور را داشته و این كار آسانى نیست. آن‌قدر با مردم خوش‌رفتارى مى‌كنند كه آنها این حكومت را مى‌پذیرند و اصلا این حضور باعث مى‌شود كه هندوستان بهواسطه خدماتى كه این سلاطین مسلمان كردند و آثار تمدن و فرهنگى كه بجا گذاشتند، در دنیا شهره آفاق شود‌؛ البته این‌كه در ترویج اسلام تا چه اندازه خلوص نیت داشتند، من كارى ندارم. بالاخره آنها هم مثل دیگر سلاطین كشورهاى اسلامى نقطه ضعف‌هایى داشته‌اند. منظورم این است كه در آنجا مسلمان‌ها توانستند تقریباً طى پنج قرن فرمانروایى، عده زیادى را به اسلام دعوت كنند‌؛ مردمى كه نسبت به دین خودشان خیلى متعصب بودند. در این میان علماى شیعه جایگاه خاصى دارند. این‌كه ابتدا كدام یك از علما به آنجا آمد، اصلا ورود علماى شیعه به آنجا چگونه شروع شد و درباره رواج تشیع، داستان‌هاى زیادى هست. به‌هرحال با تدبیرهاى زیادى كه علما انجام دادند و البته در رأسش، تقدیر الهى، اسلام در آن سرزمین شناخته شد. مدت‌ها بزرگترین علماى اسلام در آنجا پرورش یافتند. بزرگترین

كتابخانه‌هاى عالم اسلام در آنجا بنا نهاده شد، در همین دوره‌هاى اخیر كتاب‌هایى در هندوستان چاپ شده، كه بعضى نسخه‌هایش را خود بنده هم دارم و مورد استفاده‌مان هست، چاپ حیدرآباد دكن است‌؛ جایى كه پانصد سال مسلمان‌ها حكومت كردند و چنین آثارى را بهوجود آوردند و چنین علمایى داشتند كه صاحب جواهر از آنها درباره كتاب جواهرش نظر مى‌خواسته است.

از جمله علماى بزرگ هندوستان، «میرحامدحسین» صاحب عبقات الانوار است كه شصت جلد كتاب درباره امامت و ولایت نوشته و فرزندانش 120 جلد كتاب درباره مسانید اهل‌بیت نوشته‌اند، یعنى روایات هریك از چهارده معصوم را یك جا تدوین كرده‌اند، مجموع این‌ها 120 جلد است و كارهاى عظیمى كه واقعاً دیدنى و شنیدنى است‌؛ ولى امروز كار اسلام و تشیع در این قاره به جایى رسیده كه به جاى آن علمایى كه صاحب جواهر در مقابلشان خضوع كرده است، الان كسانى كه مسائل ساده اسلامى را بیان كنند، زیاد نیستند، آن تخصص‌ها و آن اجتهادها پیش‌كش. چند نفرى كه فى‌الجمله توانسته‌اند آنجا تعدادى از جوان‌ها را جمع كنند و برایشان برنامه بگذارند، این‌ها فارغ التحصیلان حوزه قم هستند و خیلى‌هایشان هم از مؤسسه در راه حق و از مؤسسه امام خمینى(رحمه الله) بوده‌اند. این‌ها غالباً یا دوره‌شان را تمام نكردند و یا همان دوره عمومى را

گذرانده‌اند و آنجا منشأ خدمات بسیار بزرگى شده‌اند. بهترین مدرسه طلاب علوم دینى كنونى هندوستان، تا اصول فقه و شرح لمعه درس دارد. این‌ها سه زبان خارجى را غیر از زبان مادرى‌شان به فراگیران مى‌آموزند‌؛ انگلیسى، عربى و فارسى. زبان مادریشان هندى یا اردو است. آموزش عقاید و آموزش فلسفه آنجا تدریس مى‌شود، آموزش فلسفه، گویا تنها در این مدرسه تدریس مى‌شود. سایر مدرسه‌ها در سطحى نیستند كه برایشان آموزش فلسفه تدریس كنند، حداكثر همان آموزش عقاید است. در این مدرسه یك طلبه فارغ‌التحصیل قم مشغول فعالیت است، یعنى سطح علم و روحانیت از صاحب جواهر به سطح یك طلبه ساده تنزل پیدا مى‌كند، تازه این بهترین‌شان است.

این چه چیزى را به ما یادآور مى‌شود؟ چگونه آن عظمت، آن علم، آن تمدن، آن فرهنگ اسلامى كارش به این‌جا مى‌رسد كه آثارش محو و كتابخانه‌هایش نابود شود؟ آقاى خواجه‌پیرى مى‌گفتند: با زحمت و با اصرار زیاد و با اجازه وارثین توانستم به برخى از كتابخانه‌هایى بروم كه سال‌ها درِ آن قفل بود. عنكبوت‌ها روى این كتاب‌ها تار تنیده بودند، گرد و غبار، روى آنها نشسته بود به گونه‌اى كه به زحمت كتاب را از لاى گرد و غبار در آوردم. بسیارى از این‌ها را موریانه خورده بود. این وضع كتاب‌ها، آن وضع كتابخانه‌ها، آن وضع مساجد و معابد و حسینیه‌ها. درباره

حسینیه امام‌باره حیدرآباد كه عرض كردم هیچ جاى عالم چنین حسینیه‌اى به این عظمت، به این وسعت و به این زیبایى وجود ندارد و فكر نمى‌كنم به این زودى‌ها در جایى ساخته شود، اما در این حسینیه صرفاً در ایام عاشورا و تاسوعا دسته‌جاتى مراسم عزادارى برگزار مى‌كنند. در طول سال در اختیار توریست‌هاست تا بیایند تماشا كنند و آثار باستانى هندوستان مایه شگفتى‌شان بشود و درآمدى هم براى دولت هند داشته باشد.

آیا این وضع، به هندوستان اختصاص دارد؟ یعنى در عالم فقط تقدیر هندوستان بود كه پانصد سال سلاطین اسلام در آنجا حكومت كنند و بعد كارشان به این‌جا بكشد؟ خود مردم در این كار نقشى نداشتند؟ آیا قاضى نور‌الله‌ها، میرحامدحسین‌ها و بسیارى از علماى دیگر، عوامل جبرى بودند كه این كارها را انجام دادند؟ آیا در این زمان ممكن نیست كسانى امثال آنها پیدا شوند؟ الان اگر یك فرد هندى بخواهد درس بخواند ممنوع است، جلویش را مى‌گیرند؟! الان وضع مسلمان‌ها سخت‌تر است یا آن وقتى كه سیطره بت‌پرست‌ها بود و اصلا اسلام و مسلمان‌ها با آنها پدر كشتگى داشتند و دائماً در حال جنگ بودند؟ آن وقتى كه سلاطین متعصب سنى حاكم بودند چى؟ چه جور بود؟ با چه زحمتى آنجا مقاومت كردند و با نفوذ در حكومت توانستند پایه‌هایى براى ترویج تشیع

فراهم كنند. آیا ما هم احتمال نمى‌دهیم اگر سستى و تنبلى كنیم روزى در معرض چنین خطر و چنین سرنوشتى قرار بگیریم؟ ما نباید زحمت و اهتمام بزرگان گذشته را كه با تأسیس این حوزه‌ها زمینه درس خواندن من و شما را فراهم كردند، فراموش كنیم. نباید فقط دنبال نان و آب برویم، و براى تحصیلاتمان بهانه بیاوریم كه قدر ما را نمى‌دانند، جامعه، قدرشناس نیست، این تحصیلات و این عمامه‌ها دیگر خریدارى ندارد. آیا در دوران اختناق رضاخان ایجاد این حوزه و حفظ آن سخت‌تر بود یا حالا؟ اگر تنبلى كنیم و قدرشناس نباشیم و شكر این انقلاب و فداكارى شهدا را به‌جا نیاوریم، آیا احتمال نمى‌دهید كه یك روز هم سرنوشتى كه نصیب مردم هند شد نصیب ما بشود؟ آیا فكر مى‌كنید چنین چیزى محال است؟

آیا فكر نمى‌كنید این تحولاتى كه در حكومت‌ها پیدا مى‌شود و در بعضى از كشورهاى اسلامى سراغ دارید، انحرافاتى كه در افكار، عقاید، اعمال، رفتار و در قوانین پیدا مى‌شود، این‌ها تدریجاً به انحراف از دین بیانجامد و دیگر زمینه پیدایش خمینى‌ها، طباطبایى‌ها و مطهرى‌ها فراهم نشود! از یك طرف عبرتى است براى ما كه از داستان‌هاى گذشتگان و جاهاى دیگر عبرت بگیریم و نقطه ضعف‌ها را بزداییم و از طرف دیگر وظیفه خودمان را نسبت به زمانمان بدانیم. آیا باید تماشا كنیم كه اسلام و

تشیع در یك سرزمین وسیعى افول كند؟ آیا ما هیچ وظیفه‌اى نداریم؟ ما به حسب عقل و نقل و همه بیاناتى كه ده‌ها بار خود شماها شنیده‌اید و خوانده‌اید و بحث كرده‌اید، وظیفه داریم كه اسلام را در همه جاى دنیا معرفى كنیم، به تمام قاره‌ها، به تمام جزایر، به تمام مناطق، چون این یك امانت الهى است و باید به اهلش برسانیم. اسلام كه فقط براى ایران نازل نشده است، همه مردم، تشنه حقایق آن هستند و اگر درست تبلیغ كنیم بسیارى از مردم حقیقت‌طلب عالم از آن استقبال خواهند كرد. فكر نكنید همه، دشمن آگاه قسم‌خورده اسلام هستند. این‌جور نیست، شاید براى بیشتر مردم روى زمین، حقایق معرفى نشده و آنان تشنه حقیقت‌اند. ما در انجام وظایف، تنبلى مى‌كنیم، علت تنبلى‌مان چیست؟ علاقه به دنیا، علاقه به پول و مقام، علاقه به لذت‌ها، علاقه به عنوان‌هاى اعتبارى، این‌ها مانع كار كردن مى‌شود؟ چه چیز باعث مى‌شود كه عالمى براى به دست آوردن مدرك یك مطلب، یك سال نوكرى كس دیگرى را بپذیرد؟! ببینید چه خدماتى كردند، چه زحماتى كشیدند، آن وقت ما این همه كتاب‌ها در اختیارمان هست، در خانه خودمان، و مطالعه نمى‌كنیم، شرایط زندگى به گونه‌اى شده كه اصلا مطالعه دارد فراموش مى‌شود، چه رسد به تحقیق، چه رسد به نوآورى، چه رسد به حل مشكلات و معضلات، دیگر وقت‌ها

آن‌قدر صرف تلویزیون و دیدن فیلم‌هاى سینمایى و فیلم‌هاى دیگر داخلى و خارجى مى‌شود، كه نوبت براى مطالعه دقیق و عبادت و سحرخیزى و تهجد و این حرف‌ها نمى‌ماند، آنوقت عاقبت كار به كجا خواهد انجامید؟ امیدوارم كه این سفر براى خود مسافر مایه عبرتى باشد و مقدارى از خواب غفلت بیدار شود و اگر چند روزى از عمرش باقى مانده، بیشتر قدرش را بداند، و براى شمایى كه برایتان نقل كردند و نقل مى‌شود زمینه‌اى باشد كه شما هم وظیفه خودتان را بهتر بشناسید و بهتر عمل كنید.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

 

سه‌شنبه 18 شهریور(1)

«...‌متأسفم، نمى‌شود، حضرت آیت‌الله مصباح چند هفته آینده را در سفر هستند.» این یكى دو هفته گذشته این سخن را بارها و بارها با عبارت‌هاى مختلف تحمل كرده‌ام هم از آقاى جلالى (مسئول دفتر) و هم از آقاى دهشیرى (مسئول نشر آثار) منتها یكى با صداى بلند چرت برانداز و با چاشنى شوخى و خوشمزگى، و دیگرى خیلى جدّى و بى‌تعارف اما با حجم لطیفى از صدا، دفتر حاج‌آقا را كثرت همین تفاوت‌ها و تلفیقشان متعادل كرده است. بندگان خدا این چند روزه در تراكم كارها حسابى كلافه شده‌اند‌؛ پاسخ‌گویى به تماس‌ها و افرادى كه براى ملاقات با حاج‌آقا وقت مى‌خواهند، پى‌گیرى كارهاى سفر، ارتباط با سفارت، هماهنگى با سفیر ‌كه از قضا در ایران حضور دارد‌ـ بررسى نامه‌ها و نوشته‌هایى كه باید قبل از این سفر به دست حاج‌آقا برسد، برقرارى ملاقات‌هاى ضرورى با مسئولان و معاونان مؤسسه براى برخى كارها و كسب تكلیف‌ها، و بالاخره ده‌ها كار بى‌فرجامى كه لازم بود در این فرصت كوتاه باقى مانده با تدبیر استاد به ساحل سامان مى‌رسید.

از وقتى مقام معظم رهبرى از آیت‌الله مصباح خواسته‌اند كه در سفرى به هند، دیدارى از حوزه‌هاى علمیه آنجا داشته باشند و بالطبع وضعیت شیعیان و مسلمانان هند را بررسى كنند و این دو سه هفته‌اى كه فرصت این سفر پدید آمده است، این دو بزرگوار و


1. راوى: سیدعلى‌اصغر برقعى.

البته حقیر، پیوسته در تكاپو بوده‌ایم. منتها بنده كه قرار است تنها همراه حاج‌آقا در این سفر نه‌چندان كوتاه باشم، استرس كارهاى دیگرى را نیز اضافه داشته‌ام‌؛ تهیه برخى ملزومات سفر، خرید آذوقه منزل، خداحافظى با خانواده و دوستان و‌... افزون بر این‌كه از فردا مسئولیت سنگینى را نیز همراه دارم. دست‌كم دوستان دفتر در فرصت غیبت چند هفته‌اى حاج‌آقا حسابى شرمنده استراحت مى‌شوند اما من، بماند كه توفیق هم‌سفرى با حاج‌آقا وتجربه دیدن كشورى مثل هند، این دغدغه را به شایستگى جبران كرده است.

امروز عصر یكى از شاگردان حاج‌آقا و دوستان حقیر قبل از حضور به محضر ایشان مرا به گوشه‌اى مى‌كشاند و مى‌پرسد: ان‌شاءالله ساعت چند پرواز دارید؟ و من مثل كسى كه بخواهد رازى محرمانه را بازگو كند آهسته در كنار گوشش مى‌گویم: چهار و سى دقیقه فردا صبح.

 

پرواز

وقتى دست‌اندركاران خوش‌ذوق فرودگاه مهرآباد ساعت پرواز ما را چهار و سى دقیقه صبح تنظیم كنند، خواه و ناخواه ساعت بیولوژیك بدنمان گرفتار بى‌نظمى مى‌شود و خستگى مجال حضور مى‌یابد‌؛ اگرچه در انتهاى سفر، لطف بچه‌هاى حفاظت اطلاعات سپاه ‌كه در هواپیما مستقر هستند‌ـ و دعوت از حاج‌آقا براى دیدن كابین هواپیما خیلى زود تلخى این گلایه را از خاطرمان مى‌زداید.

پرنده مكانیكى با هیبت آهنین خود سینه آسمان را مى‌شكافت و در

بسترى از مخمل سپید ابرها به پیش مى‌رفت. این بالا احساس مى‌كردى به عرش نزدیك‌ترى مثل این‌كه صدایت بهتر به خدا مى‌رسد. انگار این‌جا فرشتگان بیشتر موج مى‌زنند و‌... از تهران تا دهلى دو ساعت و چهل و پنج دقیقه حوصله مى‌خواهد البته به لطف فن‌آورى مدرن و الاّ با اسب و استر و شتر ماه‌ها فاصله است. خب این حُسن هم میان ده‌ها آفت تكنولوژى غنیمتى است گران‌قدر. با پر‌رنگ شدن مكالمات خلبان، حس مى‌كنیم به مقصد نزدیك شده‌ایم. ظاهراً فرودگاه ایندیرا گاندى دهلى بر ما سلام فرستاده است. با پرتاب نگاهم به بیرون اولین نكته را درباره هند شكار مى‌كنم: سرزمینى سبز و خرم، همه كشتزار و سبزه و جنگل با نقش مارپیچ رودخانه‌هاى فراوان و بركت‌خیز. هواپیما كه بر زمین مى‌نشیند نگرانى‌هایمان را درباره این سفر در آسمان جا مى‌گذاریم و فقط كوله‌بار شور و شوقمان را به همراه مى‌آوریم.

 

خانه فرهنگ

آقاى آهنى كاردار سفارت ایران در هند ‌سفیر براى مأموریتى در ایران بود‌ـ حجت‌الاسلام والمسلمین رجب‌نژاد مسئول دفتر نمایندگى حوزه‌هاى علمیه هند، آقاى تمله سرپرست خانه‌فرهنگ دهلى و آقاى خواجه‌پیرى مسئول مركز میكروفیلم نور، جمع استقبال‌كنندگان ما در فرودگاه دهلى‌نو هستند. ملاقات اولمان با این دوستان طولانى نمى‌شود‌؛ چراكه باید براى استراحتى كوتاه به «رزى‌دانس» یا همان مهمان‌سراى خودمان برویم.

امروز چهارشنبه 19 شهریور 1382 خودمان، دهم سپتامبر 2003 این‌ها، و البته 13 رجب 1424، سال‌روز ولادت حضرت امیر مؤمنان(علیه السلام) است. تقارن ورودمان را با این روز مبارك به فال نیك مى‌گیریم و از امروز خودمان را عادت مى‌دهیم كه زیاد در پى تفاوت واژه‌هاى این‌ها و خودمان نباشیم.

بعد از استراحتى كوتاه راهى خانه فرهنگ ایران مى‌شویم. رایزنى در خیابان 18 تلگمارگ دهلى و روبه‌روى دادگاه عالى هند واقع شده است‌؛ محلى به مساحت 12000 متر شامل چند بناى سفید محصور در میان درختان بلند و فضایى سبز. عكسى از برج آزادى و تصاویرى از شیراز، اصفهان، یزد و كرمان كه زیر شیشه‌هاى جا گرفته در دیوار رایزنى خودنمایى مى‌كنند، اولین معرفى كنندگان خاموش این محل هستند.

بى‌شك فرهنگ كهن ایران و هند و پیوندهاى محكم و ناگسستنى این دو سرزمین، اهمیت وجود چنین جایگاهى را در شبه قاره به روشنى بیان مى‌كند. خانه فرهنگ فعالیت‌هاى گسترده‌اى دارد‌؛ طبع و نشر فصل‌نامه‌ها و مجلاتى درباره تمدن و هنر ایرانى و پیوندشان با سرزمین هند، معرفى جلوه‌هاى جهانگردى ایران، ترجمه برخى كتاب‌هاى ایرانى به هندى و اردو و بالعكس، جمع‌آورى نسخه‌هاى خطى، برقرارى ارتباطمیان فرهیختگان ایرانى و هندى و‌...، این‌ها اگرچه گام‌هاى ارزشمندى است ولى توجهى بیش از این و اهتمام سازمان‌یافته‌ترى را طلب مى‌كند.

آقاى تمله از قصه خرید زمین محل رایزنى مى‌گوید و این‌كه

سال‌ها پیش دكتر اقبال وزیر نفت رژیم پهلوى در سفرى به هند، لزوم ایجاد چنین پایگاهى را احساس مى‌كند و مبلغ یك میلیون تومان آن زمان را براى خرید این‌جا اختصاص مى‌دهد. موقعیت ممتاز و وسعت مناسب محل رایزنى، امتیاز ویژه‌اى است كهمى‌بایست متولیان فرهنگى این‌جا قدرش را بدانند، چراكه گفته مى‌شود قیمت زمین در دهلى‌نو بسیار بالاست و متأسفانه با توجه به بهره اندكى كه امور فرهنگى از بودجه كشور دارد، خرید چنین فضایى در زمان ما كارى شبیه محال نشان مى‌دهد. به هر حال تدبیر آن زمان دكتر اقبال با هر غرضى كه داشته، امروز بستر بسیار مناسبى را فراروى فرهنگ‌دوستان هر دو سرزمین فراهم آورده است.

آقاى تمله كارمندانبخش‌هاى مختلف و شرح فعالیت‌هایشان را با هم معرفى مى‌كند. ساختمان این‌جا به شیوه معمارى شكوه‌مند ایرانى ساخته نشده است و این براى محلى كه نماینده فرهنگى كشورش شمرده مى‌شود یك اشكال نه‌چندان كوچك است. همه تلاش مسئولان این‌جا براى پر كردن این خلأ به نصب چند تابلو و چیدن چند ظرف سفالى و سنگى و فلزى از صنایع دستى ایران و یك سماور و قلیان و شاید هم چند پارچه ترمه‌اى خلاصه مى‌شود كه بر روى برخى میزها كشیده‌اند.

در میان تابلوها یك خطاطى سوزن‌كارى شده توجه حاج‌آقا را به خود جلب كرد از همان كارهایى كه فقط آفریننده اثر، قادر به رمزگشایى از آن است. نه حاج‌آقا و نه آقاى رجب‌نژاد كه به كمك ایشان مى‌شتابد نمى‌توانند نوشته تابلو را بخوانند و جالب این‌كه

حتى دوستان خانه فرهنگ نیز از موضوع تابلویى كه بر دیوار نمایشگاهشان زده‌اند، آگاهى ندارند.

در قسمت دیگرى از خانه فرهنگ، كتاب‌هاى ترجمه شده به زبان اردو و یا هندى را به نمایش گذاشته‌اند. مسئول مربوط تأكید مى‌كند كه تمهیداتى را براى ارائه شایسته و مناسب این آثار به ویژه براى دانشجویان در نظر گرفته‌اند. در كتابخانه بزرگ خانه فرهنگ آثار بسیارى از بزرگان علم و ادب ایران و هند گرد هم آمده بود. آرشیو مطبوعات هم نسبتاً غنى مى‌نمود و بسیارى از مجلات معتبر و نامى ایران را با خود داشت.

آقاى تمله به افتخار حضور حاج‌آقا ضیافت ناهارى ترتیب داده است. در زمان باقى مانده تا نماز و ناهار، دكتر خواجه‌پیرى از فرصت پذیرایى در محفل دوستانه‌اى كه در گوشه‌اى از كتابخانه تشكیل شده، استفاده مى‌كند و بحثى علمى را به میان مى‌كشد. دكتر را بعدها بهتر مى‌شناسیم.

 

دهلى

براى امروز بعد از ظهر، دیدار از دانشگاه «هم‌درد» را در برنامه داریم. فاصله بین خانه فرهنگ و دانشگاه، فرصت مناسبى است تا در گذر از خیابان‌هاى دهلى اولین تصویرهایمان را از این شهر بزرگ ترسیم كنیم. دهلى را خود هندى‌ها «دلّى» و انگلیسى‌ها «دیلهى» تلفظ مى‌كنند. این شهر از دو بخش دهلى‌نو و دهلى‌كهنه تشكیل شده و یكى از چهار شهر بزرگ هندوستان است.

انگلیسى‌ها دهلى نو را در جنگل وسیع سرسبزى بنا كرده‌اند با ضوابط دقیقى در ایجاد ساختمان‌ها و سخت‌گیرى‌هاى به‌جایى در تقسیم زمین‌ها، مراكز بزرگ و مهم ادارى و تجارى پایتخت كه بیشتر با همان سبك و سیاق ساختمان‌هاى انگلیسى بنا شده و هم‌چنین سفارت‌خانه‌ها و مؤسسات بزرگ فرهنگى در همین بخش شهر واقع است. معمارى مدرن و نظم هندسى تحسین‌برانگیز حاكم بر آن، اگرچه ستایش‌برانگیز است اما در نهان، سلطه سیاه استعمار كبیر را در ذهن تداعى مى‌كند.

در دهلى نو از تراكم جمعیت و آلودگى هوا و خیابان‌ها چندان خبرى نیست. در عوض هر چقدر از این بخش شهر فاصله بگیرید، قیافه شهر عبوس و گرفته مى‌شود و چهره دیگر آن رخ عیان مى‌كند. در دهلى‌كهنه نه از منازل شیك و ویلایى خبرى است و نه از آن نظم و آراستگى و پاكیزگى. دهلى به لباس بزرگى مى‌ماند كه از دو وصله به شدت ناجور دوخته شده است. مى‌توان گفت دهلى‌كهنه تنوع شگفت زندگى است.

 

دانشگاه هم‌درد

حدود ساعت 15/3 دقیقه بعد از ظهر روبه‌روى ساختمان مركزى دانشگاه هم‌درد توقف مى‌كنیم. سرباز سیه‌چرده تشریفات با آن كلاه قرمز و شمشیرى كه بر كمر آویخته، شاید به رسم معمول و یا با دیدن پلاك سیاسى ماشین سفارت، سلامى نظامى مى‌دهد. در همان بدو ورود تنى چند از مسئولان دانشگاه به استقبالمان مى‌آیند. هندى‌ها به واسطه بهره‌مندى از میراث شرقى و شاید هم

به خاطر خلق و خوى مناطق گرمسیرى مردمانى مهمان‌دوست و مهربان و خوش‌برخورد هستند. ظاهراً هندى‌هاى متشخص در معارفه‌ها كارت ویزیتشان را هم توزیع مى‌كنند. این را ما در رفتار دكتر اوصاف‌على دبیر هیأت امناى دانشگاه دیدیم.

دانشگاه هم‌درد به همت مرحوم حكیم عبدالحمید بنیان نهاده شده و هم‌اكنون افزون بر دانشكده و دپارتمان‌هاى مختلف، داراى مجتمع آموزشى تعلیم‌آباد، بیمارستان مجیدیه، شركت بزرگ داروسازى و هم‌چنین مزرعه اختصاصى گیاهان دارویى است. از اهداف مهم این دانشگاه، گسترش تحقیقات و توسعه طب اسلامى و نیز شناساندن نقش مسلمانان در تمدن و فرهنگ هند است. دانشگاه هم‌درد چند رشته منحصر به فرد هم دارد مثل فوق‌لیسانس آسیب و زهرشناسى، شیمى صنعتى، گیاه‌شناسى محیطى و دوره‌هاى ویژه داروسازى یونانى. نكته جالبى كه در صحبت‌هاى دكتر اوصاف‌على جلب توجه مى‌كند همكارى‌هاى گسترده این مركز با دانشگاه‌ها و مؤسسات معتبر جهانى است‌؛ مراكزى هم‌چون مؤسسه طبى ابن‌سیناى آفریقاى جنوبى، مركز داروسازى نلسون ماندلا، دانشگاه استرافورد شایر انگلیس، دانشگاه اوش‌كش امریكا و‌...، هم‌درد با «رنبكسى» بزرگترین كارخانه داروسازى هند نیز در زمینه تهیه مواد اولیه همكارى دارد. دكتر اوصاف‌على همراه با این توضیحات ما را به سالن كنفرانس دفتر ریاست راهنمایى مى‌كند. در آنجا برخى دیگر از استادان و مسئولان دانشگاه نیز به ما مى‌پیوندند.

«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُون»، آیه 9 سوره زمر، بر پارچه زربافت زیبایى بر دیوار سالن كنفرانس، ما را به گفتن یك تحسین قلبى براى این حسن انتخاب وادار مى‌كند. اوصاف‌على، اولین سخنران این جلسه، هم خوش‌آمد مى‌گوید هم از همكارى خانه فرهنگ و روابط خوب آن با این دانشگاه قدردانى مى‌كند و هم با گزارشى دیگر از فعالیت‌هاى دانشگاه، توضیحات قبلى‌اش را كامل‌تر مى‌سازد و بعد تازه از سرپرست شبكه رایانه‌اى آنجا مى‌خواهد كه به همراه آمار و ارقام و نمایش تصویرى، دانشگاه را معرفى كند. 1964. م تأسیس بنیاد ملى هم‌درد، 1970. م گشایش مؤسسه تاریخ داروسازى و تحقیقات دارویى، 1972. م كالج داروسازى، یك سال بعد افتتاح كالج طبى، بیمارستان مجیدیه 1982. م، كالج پرستارى رئوفیه 1984. م، و این‌كه در سال 1989. م این دانشگاه از سوى دولت به رسمیت شناخته شده و به وسیله راجیوگاندى نخستوزیر وقت افتتاح مى‌شود. تا یادم نرفته بگویم كه این جوان همه این توضیحات را به زبان انگلیسى بیان مى‌كند. پیش‌تر دكتر اوصاف‌على هم صحبت‌هایش را به فارسى مى‌گفت. مكالمه انگلیسى هندى‌ها و فارسى حرف زدنشان حكایتى شنیدنى دارد كه در مجالى دیگر روایت مى‌كنم. با پایان توضیحات مسئول شبكه رایانه‌اى دانشگاه ‌كه گویا به جهت تكرارى بودن حوصله برخى از مهمانان را نیز به سر برده است‌ـ آیت‌الله مصباح به ایراد سخن مى‌پردازد.

آقاى احمدى اهل همدان است و از یادگاران خوب جبهه و

جنگ، مدت‌هاست كه در هند زندگى مى‌كند و حتى همسرى هندى برگزیده، فعلا هم مسئول روابط عمومى خانه فرهنگ است. زحمت ترجمه سخنان حاج‌آقا را در سالن كنفرانس، او بر عهده داشت. بعد هم مشغول ترجمه صحبت‌هاى یكى از اساتیدى شد كه ما را با قسمت‌هاى مختلف دانشگاه آشنا مى‌كرد.

سالن بزرگ و دایره‌اى شكل اصلى، شكوه‌مندترین بنایى است كه در این‌جا مى‌بینیم دور‌تا‌دور ما را تا فاصله ده‌ها متر رو به آسمان تابلوهایى زیبا و رنگى احاطه كرده‌اند كه بر هر كدام نامى از اسماء مقدس الهى به شكلى جالب خطاطى شده است‌؛ فتّاح، ستّار، حكیم، حلیم، رحمن، رحیم، طبیب، حبیب‌... در گوشه‌اى از همین سالن تعدادى تابلونوشته با خطوط قدیمى مصرى، سریانى، كوفى، یونانى و لاتین خودنمایى مى‌كند.

بیش از 151 هزار كتاب در موضوعات مختلف علوم انسانى و مهندسى و كامپیوتر، نزدیك بیست هزار كتاب به زبان فارسى و عربى در زمینه‌هاى ادبیات، تاریخ، دین و فرهنگ و 4500 كتاب خطى كه بیشترشان به زبان فارسى است با قشر كم‌حجمى از گرد و غبار، قفسه‌هاى آهنى قدیمى و چند جوان ساده‌پوش هندى مشغول مطالعه، كتابخانه دانشگاه را تشكیل داده بود. مسئول كتابخانه كه مى‌فهمد ایرانى هستیم و از قم آمده‌ایم بخش كتاب‌هاى فارسى را به ما نشان مى‌دهد و از یكى از قفسه‌ها به انتخاب خودش كتابى را براى تورق به حاج‌آقا مى‌دهد. سالن مطالعه هم وضعیت مطلوبى ندارد‌؛ صندلى‌هاى قدیمى با میزهایى

بسیار ساده با نورى نه‌چندان استاندارد براى مطالعه، یحتمل به دلیل گرانى سرسام‌آور برق، شبیه سالن‌هاى مطالعه برخى از مساجد خودمان، با این تفاوت كه این‌جا یكى از مهم‌ترین دانشگاه‌هاى هند و از مشهورترین آنها در زمینه گیاهان دارویى در جهان است. نكته دیگرى را از زندگى هندى‌ها به ذهن مى‌سپارم‌؛ ساده‌زیستى.

وقتى قالب‌هاى قیافه‌اى جدید مى‌بینى تازه مى‌فهمى كه این‌جا از بیش از بیست كشور آسیایى و افریقایى دانشجو دارد، و مهم‌تر این‌كه امكاناتى مثل آزمایشگاه، خوابگاه، كتابخانه، سالن ورزشى، مركز رایانه و بیمارستان هم به رایگان در اختیار دانشجویان قرار گرفته است، و باز جالب‌تر این‌كه دانشجویان خارجى بدون امتحان و كنكور وارد این دانشگاه مى‌شوند.

برخلاف ظاهر نه‌چندان آراسته برخى از مراكز علمى هند و سطح نسبتاً نازل زندگى كه غالب مردم را شامل مى‌شود، هیچ‌كس نمى‌تواند در اعتبار علمى و جهانى برخى از دانشگاه‌هاى بزرگ این كشور هم‌چون «دهلى»، «جواهر لعل نهرو» و «بمبئى» تردید كند. اگرچه برخى كارشناسان با استناد به برخى آمار و تعاریف خاص از پیشرفت، هند را در ردیف كشورهاى در حال توسعه قلمداد مى‌كنند، اما همانان نیز باور دارند كه این كشور یكى از ده ابرقدرت علمى و صنعتى جهان است. خوب است دانش‌پژوهان ایرانى كه گاه در پى ادامه تحصیل، فریب برخى دانشگاه‌هاى نه‌چندان معتبر و بعضاً پولى اروپا را مى‌خورند، نیم‌نگاهى هم به

كشور هند بیاندازند. متأسفانه امروزه واقعیت‌هاى انكارناپذیر علمى جاى خود را به جاذبه‌هاى پر‌زرق و برق ظاهرى داده است. بى‌شك بسیارى از طرح‌ها و تحقیقات علمى دانشگاه‌هاى غربى فاقد كارایى مؤثر در كشورى چون ایران است و در برابر، بسیارى از یافته‌ها و نتایج كاوش‌هاى محققان و پژوهش‌گران هندى به دلیل قرابت بافت فرهنگى اجتماعى با ما مى‌تواند الگوى مناسبى براى پیش‌برد اهداف توسعه كشورمان باشد. این واقعیت، دست‌كم در حوزه علوم انسانى و براى محققان علوم دینى و اجتماعى و سیاسى امرى كتمان‌ناپذیر است.

كتابخانه هم‌درد، نمایشگاه كوچكى هم از آثار خطى قدیمى دارد‌؛ كتاب‌هایى كه بیشتر عربى و فارسى است. در سالن دیگرى انبوهى از رایانه‌ها در صفى طولانى پشت سر هم ردیف شده‌اند، دانشجویان نیز آن‌قدر گرم كاوشند كه اصلا متوجه حضور ما نمى‌شوند. شنیده بودیم كه هند یكى از غول‌هاى رایانه‌اى جهان است و حتى بسیارى از كارشناسان شركت بزرگى مثل مایكروسافت، هندى هستند، اما نمى‌دانستیم كه این كشور امسال بیش از ده میلیارد دلار صادرات نرم‌افزارى داشته است.

آخرین مرحله دیدار ما از هم‌درد قرائت فاتحه بر مزار حكیم عبدالحمید است. حاج‌آقا قبل از آن در دفتر یادبود دانشگاه این‌چنین مى‌نویسند:

بسم الله الرحمن الرحیم

در سفرى كه روز میلاد مولود كعبه در سال 1424

هجرى قمرى به دهلى‌نو داشتم، توفیق بازدید از دانشگاه عظیم هم‌درد حاصل شد و سخت تحت تأثیر همت بنیان‌گذار آن قرار گرفتم. پیشرفت‌هایى كه در رشته‌هاى علوم مختلف تجربى به ویژه طب قدیم در این دانشگاه حاصل شده تحسین‌برانگیز است. امیدوارم دست‌اندركاران اهتمام درخورى براى تقویت و توسعه بخش مطالعات اسلامى داشته باشند.

خط حاج‌آقا انصافاً زیبا و خوانا است برخلاف برخى علماى بزرگ دیگر.

مرحوم عبدالحمید در زیر مقبره‌اى كوچك در گوشه‌اى از فضاى سبز دانشگاه آرمیده بود. مزارش سنگ سپید ساده مرمرى بود با تاریخ تولد و مرگش، 91 سال زندگى از سپتامبر 1908 تا جولاى 1999 و این جمله كه، «مژده مغفرت نصیب مولا» ما هم بر این مرد فرهیخته فاتحه‌اى مى‌فرستیم.

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدى«دام‌عزه»

در دانشگاه هم‌درد (دهلى)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌در این فرصت، مطالب زیادى قابل گفت‌و‌گو و بحث است. متأسفانه وقت كم است، من سعى مى‌كنم چند جمله را به صورت اشاره عرض كنم. قبل از هر چیز من سخت تحت تأثیر همت آن مرد بزرگى قرار گرفتم كه با اموال شخصى خود این دانشگاه را احداث كرد و به این سرانجام آبرومند رساند. جداً این همت، قابل تقدیر و قابل اقتباس است و دیگران هم باید یاد بگیرند كه همتى بلند داشته باشند و در راه خدمات ارزشمند انسانى از هیچ چیز مضایقه نكنند. بدون شك، این همت متأثر از فرهنگ اسلامى است كه با تعالیم خود چنین مردان بلند والایى را پرورش مى‌دهد و ارمغان‌آور خدماتى ارزشمند براى

جامعه بشرى است. اگر من یك طبیب بودم از تحقیقات طبى كه در این‌جا انجام گرفته استفاده‌هاى بسیار مى‌كردم، و احیاناً ارمغان‌هایى هم براى كشور خودم مى‌بردم‌؛ ولى مى‌دانید كه من یك روحانى هستم. خوشبختانه این دانشگاه یك بخشى در مطالعات اسلامى دارد كه از اول مورد توجه بوده است. من از سروران ارجمند اجازه مى‌خواهم كه بر این سخن تأكید كنم كه اسلام نسبت به سایر مقولات فرهنگى، مثل روح مى‌ماند نسبت به بدن. اگر استادان بزرگوار همت كردند و رشته‌هاى علوم تجربى و به ویژه طب را در این‌جا توسعه دادند، سزاوار است كه نسبت به توسعه علوم اسلامى و باورها و ارزش‌هاى اسلامى هم چنین همتى را داشته باشند. ما اگر تعداد استادها و فارغ‌التحصیل‌هایى كه در این دانشگاه در رشته علوم مطالعات اسلامى فارغ‌التحصیل شدند با سایر فارغ‌التحصیلان رشته‌هاى دیگر بسنجیم خواهیم دید كه این نسبت به هیچ وجه متوازن نیست. من به عنوان یك برادر مسلمان كه افتخار داشتم امروز در این دانشگاه حضور یابم تقاضا مى‌كنم كه سروران ارجمند بر تقویت این رشته هم اهتمام داشته باشند. بنده به عنوان یك خدمتگزار در یك مؤسسه تحقیقاتى اسلامى در قم افتخار خواهم داشت كه در این زمینه در حد امكان با شما همكارى كنم. ما مسلمان‌ها معتقدیم كه سعادت دنیا و

آخرت همه انسان‌ها در گرو اسلام است. اگر ما براى سلامتى بدن و بهبود بعضى از امراض بدنى این همه تلاش مى‌كنیم جا دارد كه براى سعادت ابدى انسان‌ها نیز تلاشى درخور داشته باشیم. من از افتخار حضور در جمع شما عزیزان خدا را شكر مى‌كنم و امیدوارم كه شما را در قم و در مؤسسه خودمان زیارت كنیم و بتوانیم همكارى‌هاى مثمر‌ثمرى داشته باشیم.

 

 

 

 

مولاى كائنات

آخرین برنامه اولین روز حضورمان، شركت در جشن میلاد حضرت على(علیه السلام) است در سالن اجتماعات خانه فرهنگ. جمعى از كارمندان سفارت، برخى از دانشجویان و تعدادى از ایرانیان مقیم گرد هم آمده‌اند. سالن هم بزرگ است و هم شكیل و آبرومند با فرش‌ها و پرده‌هاى ایرانى، در انتهاى سالن و بدون هیچ حائلى خانم‌ها نشسته‌اند بچه‌ها هم كه مرزى نمى‌شناسند آزادانه و پرهیاهو در رفت و آمدند. فضاى صمیمانه جمع، شبیه یك مهمانى بزرگ خانوادگى است از سنخ كشورى‌اش، این هم غنیمتى است در این دیار غریب. برپایى مراسم عزادارى و جشن‌هاى مذهبى و ملى در این سرزمین غربت، قطع نظر از اثرات روح‌بخش معنوى، به افزایش همبستگى، انسجام گروهى و آرامش روانى مى‌انجامد و حتى مى‌تواند بسترى باشد براى گره‌گشایى از مشكلات ایرانیان مقیم.

سخنرانى آیت‌الله مصباح آخرین برنامه جشن است. پیش از

سخنرانى هم برنامه قوّالى بوده و هم شعرخوانى، «معراج احمد» یكى از هنرمندان مشهور هندى كه اشعار بسیار زیادى را از شاعران ایرانى به حافظه سپرده است قوّالى كرد و آقاى محتشمى شاعر اهل‌بیت، شعرخوانى. متأسفانه ما فقط به شنیدن وصف این دو بزرگوار توفیق مى‌یابیم.

حاج‌آقا در سخنانشان از حضرت على(علیه السلام) مى‌گویند و از فضایل بى‌كرانش. در پارچه‌نوشته‌اى كه در پشت سر حاج‌آقاست این جمله را نوشته‌اند: میلاد مولود كعبه مولاى كائنات مبارك.

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در محل رایزنى فرهنگى ایران در هند

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌فرا رسیدن میلاد مسعود مولود كعبه امیرالمؤمنین و امام المتقین على بن ابى‌طالب(علیه السلام) را به پیشگاه مقدس ولى‌عصر ارواحنا فداه و همه حق‌جویان عالم و طالبان

عدالت تبریك و تهنیت عرض مى‌كنیم و از خداى متعال درخواست مى‌كنیم كه ما را از پیروان راستین آن حضرت قرار بدهد و در دنیا و آخرت دست ما را از دامان آن بزرگوار كوتاه نفرماید. امشب، شب میلاد كسى است كه از ابعاد گوناگون در میان انسان‌ها منحصر به فرد است حتى برخى از ویژگى‌هاى شخصیت على(علیه السلام) را به زحمت مى‌توان در میان پیامبران هم یافت و به قول آن مرد بزرگ چه مى‌توان گفت درباره كسى كه دشمنانش از روى حسد و عداوت، فضایلش مخفى كردند و دوستانش از بیم دشمنان لب فرو‌بستند، با این حال فضایل او جهان را پر كرد و اگر آن دشمنى‌ها و عداوت‌ها نبود و دوستان هم جرأت مى‌یافتند كه همه فضایل على(علیه السلام) را بیان كنند دیگر چه مى‌شد؟! اگر ما فرض كنیم اصلا العیاذ بالله نه اسلام و نه مذهب شیعه را مى‌شناختیم و تنها به عنوان یك فرد ناظر بدون تعصب به تاریخ مسلمانان مى‌نگریستیم چه مى‌گفتیم درباره كسى كه دوست و دشمن، هم‌كیش و غیر هم‌كیش درباره او این چنین عاشقانه سخن گفته باشند؟ چه مى‌توان گفت درباره فردى كه آنان كه حتى دین و مذهب او را قبول نداشتند ده‌ها جلد كتاب در مدحش نوشتند.

شما حتماً كتاب صوت العدالة الانسانیة(1) را دیده‌اید، این


1. نام كامل این كتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة است كه جرج جرداق، نویسنده لبنانى آن را به رشته نگارش درآورده و سیدهادى خسروشاهى آن را به فارسى ترجمه كرده است.

كتاب را یك قاضى مسیحى لبنانى درباره حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوشته است‌؛ فریاد عدالت انسانى، این قاضى مسیحى در این چند جلد كتاب بزرگ درباره شخصیت حضرت على(علیه السلام) هم‌چون عاشقى شیدا سخن گفته است. حتى كسانى كه اصلا منكر خدا و دین بوده‌اند در مدح على قصیده‌ها سروده و سخن‌ها گفته‌اند. هركس از هر دین و از هر مذهبى نامى از على شنیده درباره فضایل على شك ندارد و اصلا آن امام را با این اوصاف مى‌شناسد‌؛ حضرت على(علیه السلام) از لحاظ مقامات معنوى و عرفانى در بالاترین مرتبه‌ها بوده است. مى‌دانید كه در مسلمانان فرقه‌هاى زیادى اهل تصوف هستند كه در پهناى عالم پراكنده‌اند، نه‌تنها در ایران، بلكه در شمال آفریقا (از مصر تا الجزایر)، شرق آفریقا (در سودان و تانزانیا) حتى در چین و دورترین نقاط جهان كسانى هستند كه به نحوى گرایش‌هاى صوفیانه دارند و فرقه‌هاى مختلفى هستند. آن طور كه بعضى از محققان نقل كرده‌اند بیشتر این فرقه‌ها از اهل تسنن هستند مثل نقش‌بندیه، قادریه و‌...‌؛ فرقه‌هایى كه میلیون‌ها طرفدار هم در عالم دارند. تمام این فرق ‌جز یك فرقه ‌ـ معتقدند كه خرقه از على(علیه السلام) دریافت كرده‌اند‌؛ یعنى فرقه‌هاى متصوف اهل تسنن افتخارشان این است كه

قطبشان على است. از همه این‌ها ما صرف‌نظر مى‌كنیم و مى‌گوییم شاید این‌ها بى‌جهت گفته‌اند. اما آیا كسى در عالم پیدا مى‌شود كه على را با عدالت نشناسد؟ ما اگر اسم پدر و اسم مادر على(علیه السلام) را هم ندانیم اما عدالت على را مى‌شناسیم‌؛ على(علیه السلام) مظهر عدالت عالم بوده است. به غیر از على(علیه السلام) چه كسى به نماد عدالت شناخته مى‌شود؟ این صفت على احتیاج به استدلال و سند تاریخى و این حرف‌ها ندارد نام على(علیه السلام) با عدالت توأم است.

حضرت على(علیه السلام) هم‌چنین عبادت كننده مخلص خداست‌؛ آیا كسى پیدا مى‌شود كه بگوید من على را مى‌شناسم مى‌دانم على بوده اما اهل عبادت نبوده؟ آن‌چنان در اوصاف عبادت على سخن گفته‌اند كه تصورش براى ما مشكل است. مى‌دانید كه حضرت امام سجاد(علیه السلام) به دلیل فشار شدید حكومت بنى‌امیه، بیشتر اوقاتش را به عبادت مى‌گذراند، ولى وقتى به آن حضرت گفتند آقا چرا این قدر خودتان را در عبادت به زحمت مى‌اندازید؟ فرمود: عبادت من كجا و عبادت جدّم على(علیه السلام) كجا! على(علیه السلام)نمونه بارز خداپرستى است‌؛ آن مناجات‌ها، آن دعاها، آن نمازها، آن گریه‌ها، گاهى از شدت گریه چنان بى‌حال مى‌شد كه مردم خیال مى‌كردند از دنیا رفته است. على(علیه السلام) در هر شب یا هر شبانه‌روزى هزار ركعت نماز مى‌خواند، آیا این شدنى است؟ در روایات هست

روایت‌ها هم یكى دو تا نیست، اما تصورش براى ما مشكل است‌؛ مگر مى‌شود انسان شبانه روز هزار ركعت نماز بخواند؟! البته من باید اضافه كنم كه نمازهاى مستحبى را حتى در حال راه رفتن هم مى‌شود خواند، شما در ماشینتان هم مى‌توانید نماز مستحبى بخوانید به طرف قبله باشید یا نباشید، در كوچه راه مى‌روید مى‌توانید نمازتان را بخوانید، على آن وقت كه در مزرعه بیل مى‌زد مشغول نماز بود، آن وقت كه غذا بر دوش مى‌كشید و به خانه فقرا مى‌برد هم در حال نماز بود. در نمازهاى مستحبى لازم نیست كه حتماً تمام شرایط نماز واجب رعایت شود. درباره علامه بزرگوار امینى(قدس سره) صاحب كتاب الغدیر(1) نقل كرده‌اند كه ایشان بنا گذاشته بود كه خواندن هزار ركعت را تجربه كند. سالى كه از عتبات به ایران آمده بودند یك ماه رمضان در مشهد مقدس متوسل به خود امیرالمؤمنین(علیه السلام)شده بودند كه این شب‌هاى ماه رمضان را در حرم حضرت امام رضا(علیه السلام) شبى هزار ركعت نماز بخوانند. علامه امینى بعد از نماز مغرب و عشا در حرم امام رضا مشغول نماز مى‌شدند و تا موقع سحر در طول این یك ماه هر شب هزار ركعت نماز مى‌خواندند تا ثابت كنند كه مى‌شود یك شب هزار ركعت نماز خواند. حالا تصور كنید كه هزار ركعت


1. اصل عربى این كتاب در 11 جلد تدوین یافته كه در 22 جلد به فارسى ترجمه شده است.

نبود، صد ركعتش هم نبود، اما در این‌كه على نمونه بارز پرستش‌گر خدا بود هیچ شكى نیست.

صفت برجسته دیگر حضرت على(علیه السلام) كه نمى‌توان درباره‌اش شك كرد و احتیاجى هم به سند تاریخى و حدیث و تاریخ ندارد، شجاعت و شهامت و فداكارى على در راه خداست. آیا یك نفر در عالم پیدا مى‌شود كه بگوید على بن ابى‌طالبى كه در تاریخ نامش آمده، انسان ترسویى بوده است؟ آدمى بوده كه از جنگ فرار مى‌كرده؟ آدمى بوده گریزان از خطر‌؛ یك آدم تن‌پرور راحت‌طلب، بله على(علیه السلام)طالب عدالت بود اهل عبادت هم بود اما اهل جنگ و شمشیر و كشتن و كشته شدن نبود، آیا مى‌توان یك چنین چیزى تصور كرد؟ آیا كسى در عالم چنین حرفى زده است؟ اگر على وجود داشته نمونه بارز شجاعت در عالم انسانیت بوده است. قسم مى‌خورد كه اگر تمام فرقه‌ها و طوایف عرب یك جا جمع شوند و پشت به پشت هم به جنگ من بیایند، یك تنه در برابرشان مى‌ایستم و پشت به آنها نخواهم كرد‌؛ یعنى میلیون‌ها انسان یك طرف من هم یك طرف، به همین جهت زره على پشت نداشت چون على(علیه السلام) هیچ وقت به دشمن پشت نمى‌كرد. این‌ها صفاتى است كه دوست و دشمن، مؤمن و كافر، قدیم و جدید، پیر و جوان، مرد و زن درباره على گفته‌اند، شك كردن در این صفات هم‌چون تردید در وجود على(علیه السلام) است. اگر على

بوده طرفدار عدالت بوده اگر على بوده نمونه شجاعت بوده اگر على بوده اهل عبادت بوده است. درست است كه در میان بیش از شش میلیارد جمعیت انسان‌هاى روى زمین تنها ما شیعیان كه نسبتمان به شش میلیارد نسبت اندكى است،(1) خود را پیرو على مى‌دانیم اما دیگرانى كه چنین ادعایى هم ندارند، على را دوست دارند‌؛ یهودى، على را دوست دارد، مسیحى، على را دوست دارد، مشرك، على را دوست دارد، كمونیست، على را دوست دارد، اما نمى‌گویند ما پیرو على هستیم تنها كسانى كه در عالم خودشان را پیرو على مى‌دانند و به این نام خودشان را معرفى مى‌كنند ما شیعه‌ها هستیم، اما آیا ما پیروان على از صفات على هم بهره‌اى داریم؟ چگونه مى‌خواهیم پیرو على باشیم؟ اگر به دوستى است كفار هم على را دوست دارند‌؛ اشعارى كه مسیحیان و حتى منكرین خدا در مدح على سروده‌اند شعراى ما یا نتوانستند مثل آنها را بسرایند یا بهترش را نگفته‌اند. دوست داشتن كه منحصر به ما نیست. مگر برادران اهل تسنن على را دوست ندارند بسیارى از كتاب‌هایى كه در مدح حضرت على(علیه السلام) نوشته شده، از اهل تسنن است. شما مى‌دانید فرقه‌هاى اهل تسنن چهار گروه معروف هستند كه به واسطه مذاهب


1. تعداد مسلمانان جهان به 5/1 میلیارد نفر مى‌رسد كه از این تعداد حدود 400 میلیون نفر شیعه‌اند.

فقهى‌شان شناخته مى‌شوند.(1) یكى از رؤساى مذهب شافعى اشعارى درباره على گفته كه ما شیعه‌ها چنین چیزى نگفته‌ایم:

ومات الشافعی ولیس یدرى *** علیّ ربّه ام ربّه الله

آن‌قدر این مطلب سنگین است كه برخى گفته‌اند شافعى نمى‌تواند چنین حرفى بزند. این مطلب را هم هیچ كس نمى‌تواند انكارش كند كه نماز بدون صلوات بر محمد و آل محمد(علیهم السلام) ‌كه على در رأس آنهاست‌ـ باطل است. هیچ فرقه مسلمانى نیست كه بگوید نماز بدون صلوات در تشهد صحیح است. صلواتش هم باید اللهم صلّ على محمد وآل محمد باشد، و على مشمول آل است. ما پیروان على، تابع چه چیز على هستیم؟ شایسته است كه امشب ‌كه شب میلاد على است‌ـ با على پیمان ببندیم و بگوییم آقا ما از امشب سعى مى‌كنیم در این سه صفت یك قدم به سوى شما برداریم. از فردا بنا بگذاریم كه به دیگران ستم نكنیم. اگر ما در رفتار خودمان بیاندیشیم مى‌بینیم روزانه صدها ظلم مى‌كنیم‌؛ ظلم به خودمان، ظلم به همسرمان، ظلم به بچه‌هایمان، ظلم به همسایه‌مان، ظلم به همكارمان، و‌...، كم‌كارى یك ظلم است، برخورد بد با ارباب رجوع، ظلم است، بى‌انصافى در معامله، ظلم است، بى‌احترامى به یك


1. شامل فرقه‌هاى حنبلى، مالكى، شافعى و حنفى.

مسلمان، ظلم است، نه‌تنها به مسلمان بلكه به كافر هم نباید بى‌احترامى كرد. وقتى حق كسى ادا نشود ظلم است، ظلم مگر چیست؟ فرزندانمان بر ما حق دارند اگر در تربیت و تأمین نیازمندى‌هایشان كوتاهى كنیم، اگر در ابراز محبت و عاطفه به آنها كوتاهى كنیم، درباره‌شان ظلم كرده‌ایم. درباره خویشان و همسایگان نیز همین‌طور است. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: جبرئیل آن‌قدر به من سفارش همسایه را كرد كه پنداشتم همسایه هم مثل خویشان ارث مى‌برد.(1) ما چقدر رعایت حقوق همسایگانمان را مى‌كنیم؟ پیمان ببندیم كه از ظلم‌هایى كه مى‌كردیم بكاهیم. با همسر و بچه‌هایمان بهتر رفتار كنیم، با همسایگانمان، با همكارانمان، با طرف معامله‌مان، با ارباب رجوع رفتار بهترى داشته باشیم.

یك قدم هم در عبادت برداریم بگوییم على‌جان امشب با شما پیمان مى‌بندیم. نماز هزار ركعت پیش كش ما اهلش نیستیم حتى قول نمى‌دهیم كه نوافل را مرتب بخوانیم، ولى به شما قول مى‌دهیم از فردا نماز واجبمان را درست بخوانیم مسائلش را یاد بگیریم حمد و سوره‌اش را درست بخوانیم و‌...، یك گام هم در راه شجاعت و فداكارى براى خدا برداریم، از فردا یك قدم در راه دفاع از اسلام و از مسلمین برداریم مردم فلسطین را این چنین مظلومانه به


1. ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتى ظننت انه سیورثه (سفینة البحار، ج 1، ص 412‌؛ لئالى الاخبار، ج 3).

شهادت مى‌رسانند ما هم آرام و بى‌خیال مى‌خوابیم. مردم عراق را این‌گونه ظالمانه شهید مى‌كنند، اموالشان را غصب مى‌كنند، نفتشان را به یغما مى‌برند اما ما چه كرده‌ایم؟ پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: ومن یسمع رجلا ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم،(1) اگر كسى بشنود مسلمانى مى‌گوید اى مسلمان‌ها به فریادم برسید و درصدد رفع ظلم از آنها برنیاید مسلمان نیست. فریاد فلسطینى‌ها را نمى‌شنوید، فریاد شیعیان عراق را نمى‌شنوید؟ اگر جواب ندهیم مسلمان نیستیم. از فردا بنا بگذاریم یك قدم در راه كمك به این مظلومان عالم برداریم‌؛ به مال، به جان، به زبان، به قلم، براى آنها كارى كنیم. بیاییم ما شیعیان كه در میان شش میلیارد انسان، تنها كسانى هستیم كه خود را پیرو على مى‌دانیم یك قدرى شباهت به على پیدا كنیم.

پروردگارا تو را به مقام على به آن كسى كه بعد از پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)هیچ مخلوقى را به اندازه او دوست نداشتى، قسم مى‌دهیم كه ما را با على آشناتر كن. معرفت على و اهل‌بیتش را بر ما افزون بفرما. عشق ما را به خاندان على بیشتر كن. ما را در راه پیروى و تشبّه به على و خاندان على یارى بفرما. به ما توفیق بده كه راهى را برگزینیم كه على پیمود. كارى را انجام دهیم كه على دوست داشت.


1. بحارالانوار، ج 74، ص 239، روایت 120.

پروردگارا به ما توفیق بده كه طرفدار عدالت و دشمن ظلم و ظالم باشیم. به ما توفیق بده كه به هیچ ظالمى كمك نكنیم و از دین تو با مال و جانمان حمایت كنیم و در این راه از هیچ نیرویى نهراسیم. پروردگارا به ما توفیق بده كه در راه انجام وظایفمان شجاع باشیم نه بر مالمان بترسیم و نه بر جانمان و نه بر حیثیت و آبرویمان.

پروردگارا در دنیا و آخرت دست ما را از دامان على كوتاه نفرما. ما را در همه گرفتارى‌ها مورد عنایت على و آل على قرار بده. در روز قیامت ما را مشمول شفاعت على قرار بده. پروردگارا تو را قسم مى‌دهیم به جان على به ما لیاقت بده كه مشمول شفاعت على قرار بگیریم. پروردگارا نام على را همواره در كشور ما، در خانواده ما، در دل ما زنده بدار. به ما توفیق بده كه این نام شریف را در جهان زنده بداریم و در راه احیاى نام و صفات و راهش فداكارى كنیم.

اگر ما امشب این توفیق را بیابیم كه این پیمان را با على ببندیم بهترین عیدى را از خداى على دریافت كرده‌ایم.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در سفارت ایران در هند

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌از دیدگاه اسلام و قرآن، خداپرستى امرى فطرى است، این فطرى بودن چند معنا دارد‌؛ یك معنایش این است كه در نهاد انسان ‌هرچند خودش آگاهانه درك نكند‌ـ گرایشى به سوى خداى متعال هست. این گرایش ناآگاهانه براى بعضى كاملا به حد آگاهى مى‌رسد. بعضى باید با فكر و استدلال به آگاهى برسانند كه آن هم مراتب مختلفى دارد، و در بعضى‌ها هم این گرایش در اثر شبهات یا در اثر عوامل فرهنگى خاصى از مسیر خودش منحرف مى‌شود. ما نیز در زندگى عادى خودمان یك گرایش‌هاى فطرى داریم ولى گاهى در اثر برخى عوامل، این گرایش‌ها از مسیر اصلى منحرف مى‌شود. در ارضاى بعضى از غریزه‌ها نیز این گرایش فطرى وجود دارد ولى بعضى عوامل این مسیر را دگرگون مى‌كند. در خوردنى‌ها، آشامیدنى‌ها و نوشیدنى‌ها

انسان به طور فطرى از دود غلیظ بدبو بدش مى‌آید. ابتدائاً بچه‌ها از دود سیگار به سرفه مى‌افتند و ناراحت مى‌شوند ولى گاهى عادت و یك سلسله عوامل دیگر باعث مى‌شود كه انسان نه‌تنها بدش نمى‌آید بلكه به آن علاقمند مى‌شود و نمى‌تواند رهایش كند با این‌كه فطرتش مخالف این بود و اصلا از دود بدش مى‌آمد اما عواملى این مسیر فطرى را عوض كرد. انسان از بوهاى خوب خوشش مى‌آید، علاقه به بوى خوش، هواى لطیف، نسیم بهارى و‌... سر جایش هست اما در این مورد خاص آن فطرت اولیه منحرف شده است. در مسائل معنوى هم كم و بیش چنین چیزى هست انسان به طور فطرى گرایش به سوى خدا دارد هرچند كه درست نشناسد. مى‌داند حقیقتى هست كه این عالم متكى به اوست. گاهى این گرایش فطرى به طور صحیح در مسیر واقعى خودش پیش مى‌رود و به تكامل مى‌رسد مثل انبیا، اولیا و پیروانشان و احیاناً بعضى از فیلسوف‌ها، حكما، عرفا ولى گاهى از مسیرش منحرف مى‌شود مثل اعتیاد انسان به دود سیگار.

از دیدگاه اسلام پیدایش ادیان غیر توحیدى انحراف از مسیر فطرت است. بررسى این‌كه چه عواملى موجب این انحراف شده بحث گسترده‌اى است كه تا حدود زیادى مربوط به مطالعه‌هاى جامعه‌شناسى است. جامعه‌شناسان در این باره تحقیقات بسیارى انجام داده‌اند، ولى این

پژوهش‌ها كافى نیست. در قرآن آمده است: كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَة(1) در تفسیر این آیه در روایت آمده: امة واحدة على التوحید. به واسطه یك سلسله عوامل اجتماعى در ادیان اختلاف پدید آمد، یكى از عواملش كه جامعه‌شناسان گفته‌اند و خیلى هم دور از واقعیت نمى‌نماید این بود كه بشر در ابتدا غالباً به صورت قبیله‌اى و ایلى زندگى مى‌كرد و این‌ها نسبت به رئیس قبیله، به پدربزرگ‌هایشان و كسانى كه در یك مجموعه‌اى شخصیتى بزرگ شمرده مى‌شدند احترام خاصى قائل بودند. بعد از مرگ آنها نمادى از این‌ها مى‌ساختند و به این نمادها احترام مى‌گذاشتند. كم‌كم این نمادها به صورت مجسمه درآمد. در آغاز، بشر چگونگى ساختن مجسمه‌ها را نمى‌دانست اما كم‌كم با پیشرفت علمى و هنرى و تجربى آن را آموخت. جامعه‌شناسان یكى از عوامل پیدایش بت‌پرستى را این مسأله مى‌دانند‌؛ البته مسایل دیگرى هم هست. اسطوره‌هایى كه در یونان، هند، و در جاهاى دیگرى براى آفرینش قائل هستند این‌ها هم به پیدایى این مسائل كمك كرده است. به هر حال جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان در این زمینه نظریاتى دارند كه باید با شیوه خودش دنبال گردد. آنچه كه امثال من مى‌توانند به عنوان كسى كه چهل یا پنجاه سال با قرآن و كتاب و حدیث سر و كار داشته از این دیدگاه مطرح كنیم


1. بقره: 213.

این است كه تحریف در ادیان یك مسأله بسیار جدى است. با این‌كه اصل توحید و یگانه‌پرستى امرى فطرى است و انبیا هم همین مسیر فطرت را تقویت كردند، ولى بعد از هر پیامبرى در اثر عوامل مختلف تحریف‌هایى در دین‌ها پیدا شد. در ادامه همین آیه آمده: كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ، در چند جاى قرآن تصریح شده كه لااقل یكى از عوامل پیدایش تحریف در ادیان، نخبگان و عالمان همان دین بوده‌اند‌؛ كسانى كه به دلیل خودپرستى، مقام‌دوستى، حسادت و اغراض شخصى در میان مردمان ایجاد اختلاف كردند. تمام ادیان و همه پیغمبران الهى عالم منادى توحید بودند. نیاى همه‌شان حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود‌؛ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِیفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ،(1) بعدها نیز حضرت موسى و حضرت عیسى و دیگر انبیا منادى توحید بودند، ولى در همه این ادیان تحریف واقع شد.

اكنون تنها كتاب‌هاى دینى تورات، انجیل و قرآن از انبیاى الهى باقى مانده است. از كتاب‌هاى سایر ادیان هیچ خبرى نیست. هیچ اثرى از كتاب حضرت نوح(علیه السلام)، كتاب حضرت ابراهیم(علیه السلام) و سایر كتاب‌هاى آسمانى نیست. صرفاً كتاب حضرت موسى و عیسى در دسترس است.


1. انعام: 79.

درباره انجیل هم خود مسیحى‌ها مى‌گویند این كتاب حضرت عیسى نیست و چهار تا انجیل داریم كه هركدامش نویسنده معیّنى دارد. آنها نمى‌گویند این كتاب را حضرت عیسى آورده است بلكه مى‌گویند این‌ها را حواریین با الهام الهى نوشته‌اند، نه خدا وحى كرده و نه حضرت عیسى آورده است‌؛ یك الهامى از طرف خدا شده بود و این‌ها نوشتند و بینشان نیز اختلاف هست. به هر حال كار انبیا به این‌جا كشید كه یك دین سالمى باقى نماند. همه چیز تحریف شده بود. اراده خدا بر این تعلق گرفت كه پیغمبرى را در آخرالزمان بفرستد كه خاتم انبیا و ناسخ همه ادیان باشد و دین او تحریف نشود، یعنى كتاب اصلى‌اش محفوظ بماند كه: إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ،(1) در قرآن نسبت به پیروان همه ادیان اعتراض‌هایى هست. معروف‌ترین ادیان آن زمان ‌كه امروز هم همین طور است‌ـ ادیان ابراهیمى به ویژه یهودیان و نصرانیان بودند و همان تورات و انجیل تحریف شده را داشتند. قرآن تصریح مى‌كند كه این‌ها كتاب اصلى نیست و تحریف شده است: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ‌؛(2) به دست خودشان مى‌نویسند و مى‌گویند این كتابى است كه خدا نازل كرده است. اصلا احتیاجى به این هم


1. حجر: 9

2. بقره: 79.

ندارد كه اثبات شود كه این كتاب خدا نیست. مرورى اجمالى بر آنها این امر را روشن مى‌كند، به ویژه آن‌كه بینشان اختلاف هم هست. تورات هم مشكلات زیادى دارد. در خود تورات آمده كه حضرت موسى فلان وقت از دنیا رفت! اگر این كتابى است كه بر حضرت موسى نازل شده چطور مى‌گوید موسى فلان وقت از دنیا رفت؟!

به هر حال قرآن نسبت به جعل احكام و رفتارهایى كه مردم و علمایشان داشتند انتقادهاى زیادى دارد از جمله انتقاداتى نسبت به اعتقادات آنه‌؛ وَقالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ وَقالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللهِ،(1) اشكال اصلى قرآن درباره اعتقادات این‌ها آن است كه براى خداوند فرزند قائل شده‌اند. این مسأله درباره حضرت مسیح خیلى زمینه داشت‌؛ دختر باكره‌اى كه از ابتدا وقف بیت‌المقدس شده بود، تحت نظر حضرت زكریا بزرگ شده و صاحب كرامات هم بوده است، از جمله آن‌كه غذایش از بهشت نازل مى‌شد و‌... این‌ها نص قرآن است‌؛ كُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَكَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً،(2) در میان بنى‌اسرائیل مرسوم بود در اطراف بیت‌المقدس اتاق‌هایى براى عبادت مى‌ساختند، مثل ما كه اعتكافى سه روزه داریم و سه روز ماه رجب را در مساجد اعتكاف مى‌كنیم، آنها هم


1. توبه: 30.

2. آل‌عمران: 37.

مكان‌هایى داشتند كه در طول سال كسانى در آنجا مشغول عبادت بودند. طبق سنتى در بنى‌اسرائیل مادر حضرت مریم در هنگام آبستنى ایشان نذر كرد كه بچه‌اش را وقف بیت‌المقدس كند. گفت آنچه كه در شكمم هست آن را براى عبادت در بیت‌المقدس وقف كردم‌؛ فكر مى‌كرد فرزندش پسر است، معمول بود كه پسرها را خادم بیت‌المقدس مى‌كردند. وقتى بچه‌اش متولد شد دید دختر است. رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى،(1) تا آن وقت سابقه نداشت كه دخترى را خادم بیت‌المقدس كنند، ولى نذر كرده بود كه آنچه در رحم دارد، تقدیم كند، نگفته بود پسرم‌؛ نَذَرْتُ لَكَ ما فِی بَطْنِی،(2) آمدند پیش حضرت زكریا كه به اصطلاح بزرگ بیت‌المقدس بود كه چه كار كنیم؟ گفت: چون به طور مطلق نذر كردى باید نوزادت را بیاورى. به‌ناچار جایى مخصوص آن دختر مى‌سازیم. حضرت مریم در بیت‌المقدس بزرگ شد و به حد بلوغ رسید. بسیار هم مورد احترام بود و به ویژه آن‌كه هر روز غذایى از آسمان برایش نازل مى‌شد. حالا شما فرض كنید اگر ما در یك گوشه كشورمان در یك مسجد یا معبدى، دخترى مشغول عبادت بود و غذایش از آسمان نازل مى‌شد و كسى غذاى طبیعى برایش نمى‌برد، همه عالم جمع مى‌شدند تا یك


1. آل‌عمران: 36.

2. آل‌عمران: 35.

چنین چیزى را ببینند. این خانمى كه این احترام و این قداست را داشت آبستن و بچه‌دار شد و آن داستان عجیبى كه همه مى‌دانید زمینه‌اى شد كه بعدها پیروان حضرت عیسى ‌به بهانه این‌كه بچه بى‌پدر نمى‌شود‌ـ او را فرزند خدا بدانند. بسیارى از یهودى‌ها به حضرت مریم تهمت زدند كه او رفتار نامناسبى داشته و بچه به تعبیر ما بلاتشبیه حرام‌زاده است، ولى پیروان حضرت زكریا گفتند: نه، این یك معجزه الهى است و بعد كم‌كم گفتند بگوییم این هم پسر خداست، مى‌گویند پسر كیست؟ مى‌گوییم پسر خداست. این ابتدا یك لقب تشریفاتى بود. آدمى كه بچه ندارد، شوهر هم نكرده و خدا به او فرزند داده، فرزندش پسر كیست؟ مى‌گوییم پسر خداست. كم‌كم این لقب تشریفاتى بعد از این‌كه چند نسل گذشت جدّى شد، گفتند: بله، یك خدایى داریم پدر است و یك خدایى هم داریم پسر است. عیسى پسر خداست! این سخن را تفسیر كردند به این‌كه خدا تنزل كرده در مقام جسمانیت در شكم حضرت مریم به این صورت ظاهر شده است! حالا اسلام با این قضیه مواجه است. حضرت عیسى(علیه السلام) پیغمبر برجسته خداست و مردم حالا درباره‌اش مى‌گویند این پسر خداست! حالا اسلام با این قضیه چه كار كند؟ فرض بفرمایید پیغمبر اسلام به مسیحى‌ها بگوید: شما خودتان مى‌دانید كه خدا شأنش نیست كه بچه‌دار شود، این یك

حرف مجازى بود. قضیه را جدى نگیرید. این حرف لقبى بود كه خود شما دادید. برگردید همان لقب را به صورت مجازى تلقى كنید. به ویژه آن‌كه مسیحیان نسبت به مسلمان‌ها علاقه داشتند. قرآن مى‌فرماید از بین همه طوایف مردم كسانى كه بیشترین علاقه را به مسلمان‌ها دارند مسیحیان هستند: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصارى،(1) خدا خیلى از این‌ها تعریف مى‌كند‌؛ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْباناً وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ،(2) وقتى آیات قرآنى را مى‌شنوند از چشمانشان اشك جارى مى‌شود. حالا این مسیحیان دوستدار اسلام و مسلمانان چنین اعتقادى دارند. قرآن چگونه با این‌ها مواجه مى‌شود؟ ما بودیم چه كار مى‌كردیم؟ پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)چگونه با این‌ها برخورد مى‌كند؟ مى‌فرماید: تَكادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأَْرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبالُ هَدّاً * أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً،(3)مى‌گوید جا دارد آسمان‌ها از هم بپاشید، زمین بشكافد، كوه‌ها فرو بریزد از این‌كه كسانى براى خدا فرزند قائلند. مسأله توحید و اعتقاد به خدا آن‌قدر مهم است كه اگر كسى از آن منحرف شود آن‌قدر در سعادتش اثر سوء دارد كه جا


1. مائده: 82.

2. همان.

3. مریم: 90.

دارد عالم متلاشى شود! این نص قرآن است: تَكادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأَْرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا‌...، چرا اسلام در برابر چنین انحرافى این قدر محكم مى‌ایستد؟ براى این‌كه اگر رهایش كند دیگر توحیدى باقى نمى‌ماند، فطرت خداپرستى از مسیر اصلى‌اش منحرف مى‌شود و آنچه هدف همه انبیا بود از میان مى‌رود. قرآن تأكید مى‌كند حرف‌هاى شما آن‌قدر بد و خطرناك است كه با متلاشى شدن عالم مساوى است. شوخى برنمى‌دارد باید راهتان را عوض كنید‌؛ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللهُ إِلهٌ واحِدٌ،(1) به تثلیث قائل نشوید، گاهى مى‌گویند این سه تا یعنى سه تا صفت، گاهى هم مى‌گویند یعنى سه تا جلوه از خدا، لا تَقُولُو‌؛ اصلا حرفش را نزنید براى این‌كه حرفش كه زده شد از مجاز كم‌كم به حقیقت تبدیل مى‌شود. از شوخى كم كم به جدى مى‌رسد. اول مى‌گویند این‌ها سمبل و نماد است، بعدها كم‌كم فراموش مى‌شود. امكان دارد دانشمندانشان توجیه كنند كه اصل موضوع چیز دیگرى بوده است، ولى اسلام كه براى چند تا دانشمند نیامده است، همه مردم باید خداپرست شوند و از نور خدا استفاده كنند. قرآن به عنوان مربى و مصلح، قاطعیت به خرج مى‌دهد، حالا ما باید چه كنیم؟ اسلام در برابر اعتقادات شرك‌آمیز به هیچ وجه


1. نساء: 171.

كوتاه نمى‌آید. خیلى محكم مى‌ایستد‌؛ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا به همان لا تَقُولُوا ثَلاثَة اكتفا نمى‌كند و مى‌افزاید این حرفى كه مى‌زنید جا دارد كه آسمان‌ها از هم بپاشد. بدانید كه كار خیلى خطرناكى مى‌كنید.

در اصلِ فطرى بودن مسأله توحید جاى هیچ شكى نیست حتى بت‌پرست‌هاى مكه هم در زمان خود پیغمبر با توحید بیگانه نبودند. خود قرآن مى‌گوید: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ،(1) اگر خوب باطنشان را بكاوى كه آیا واقعاً این عالم را این بت‌ها آفریده‌اند؟ خواهند گفت: لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ‌؛ مى‌گویند نه، خدا آفریده، الله آفریده، همان بت‌پرست‌هاى مكه مى‌گفتند الله، پس چرا این‌ها را مى‌پرستیدند؟ مى‌گفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ،(2)ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى،(3) ما این‌ها را مى‌پرستیم تا این‌ها ما را به خدا نزدیك كنند. مشركان مكه نمى‌گفتند این بتى كه با خرما یا با سنگ و چوب ساخته و تراشیده‌ایم، این‌ها آفریننده آسمان و زمین هستند. این‌ها را كه خود ما ساختیم. مى‌گفتند چون ما آن خداى اصلى را نمى‌شناسیم و به او دسترسى نداریم، این نماد او را مى‌پرستیم، تا این واسطه‌ها ما را به خدا نزدیك‌تر كنند. مكتب اسلام این


1. زخرف: 9.

2. یونس: 18.

3. زمر: 3.

اعتقادات شرك‌آمیز را كه مظهرش به نحوى بت‌پرستى و شبیه بت‌پرستى و چیزهایى از این قبیل است، به هیچ وجه نمى‌پذیرد. اما این‌كه چگونه باید آنها را دعوت كنند، حرف دیگرى است. در هر زمان چگونه باید حقایق را به مردم فهماند؟ پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)باید از اول محكم سخن بگوید‌؛ چراكه این خط قرمزى است كه شوخى‌بردار نیست اما دیگران باید چه كار كنند؟ خود قرآن راهنمایى كرده است‌؛ وَإِنّا أَوْ إِیّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِی ضَلال مُبِین،(1)وقتى مى‌خواهید بحث كنید ابتدا با خشونت برخورد نكنید. وقتى آن مشركان در زندان به نزد حضرت یوسف آمدند و خوابشان را نقل كردند و از تعبیرش پرسیدند. آن حضرت ابتدا تعبیر خوابشان را گفت كه چنین و چنان مى‌شود و بعد گفت: أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ،(2) رفیق‌ها، هم‌بندها حالا بگویید و انصاف بدهید كه خداى یگانه بهتر است یا این ارباب متفرقون، این خداهاى پراكنده‌اى كه شما دارید، این‌ها بهترند یا خداى یگانه؟ ببینید با چه زبانى با آنها صحبت مى‌كند. این راه درست صحبت كردن و دعوت كردن است، اما این‌كه ما چگونه مرزهاى اعتقادى حق و باطل را بشناسیم و چه جاهایى قابل اغماض نیست، بحث دیگرى است. باید بدانیم كه اسلام منادى توحید خالص


1. سبأ: 24.

2. یوسف: 39.

است‌؛ فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ،(1) و از هرگونه چیزى كه شائبه شرك داشته باشد پرهیز مى‌كند.

آیا این هندوها و بودایى‌ها با مشركان مكه در بت‌پرستى‌شان فرقى دارند؟ یعنى آیا این‌ها چیزى بیش از آنچه كفار مكه مى‌گفتند كه مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى،(2) مى‌گویند؟ و آیا صرف این‌كه آنها مى‌گفتند ما بت‌ها را مى‌پرستیم تا ما را به الله نزدیك كنند این براى موحد بودنشان كافى بود؟ مشركانى كه قرآن مى‌فرماید: إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ‌...،(3) چه كسانى بودند؟ همین‌هایى بودند كه مى‌گفتند خالق، الله است و ما این بت‌ها را مى‌پرستیم تا واسطه نزدیكى ما به الله باشند. این مطلب به هیچ وجه باعث نمى‌شود كه ما ایشان را موحد بدانیم.

نظیر این مسأله شفاعت و وساطت را در فرهنگ اسلام هم داریم، به ویژه در مكتب تشیع، ما هم نسبت به پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام) خضوع داریم، به آنها توسل مى‌كنیم و از آنها مى‌خواهیم كه ما را شفاعت كنند‌؛ البته تقریباً همه مسلمان‌ها، حتى وهابى‌ها نیز به شفاعت اعتقاد دارند، ولى به شفاعت در آخرت قائلند و توسل در دنیا و


1. زمر: 2.

2. زمر: 3.

3. توبه: 28.

براى امور دنیا را جایز نمى‌دانند والاّ هیچ‌كس اصل شفاعت را انكار نمى‌كند‌؛ إِدَّخَرْتُ شَفَاعَتِی لاَِهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی،(1) این روایت را منابع شیعه و سنّى نقل كرده‌اند. خود «محمد‌بن‌عبدالوهاب» در كتاب توحیدش اصل شفاعت را رد نمى‌كند، منتها توسل‌هاى شیعیان را براى حوایج دنیایى بدعت مى‌داند. شفاعت ما با آنچه كه مشركان قائل بودند چه فرقى دارد؟ باید گفت ما معتقدیم كه كارهاى عالم همه از یك اراده سرچشمه مى‌گیرد، هیچ چیزى در عالم بدون اذن خداوند تحقق نمى‌یابد، هیچ كس نمى‌تواند اراده‌اش را بر خداوند تحمیل كند. اصلا هیچ كس هیچ چیز غیر از آنچه خدا به او داده، ندارد، همه كس همه چیزشان را از خدا دارند. براى هر كار یك اذن تكوینى الهى وجود دارد، ملائكه هم هیچ كارى را بى‌اذن خدا نمى‌كنند. قرآن مى‌فرماید: ...‌لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ،(2) ما معتقدیم كه حضرت اسرافیل فرشته حیات است ‌چیزى شبیهش را بت‌پرست‌ها قائلند‌ـ عزرائیل واسطه در قبض روح است. میكائیل واسطه در ارزاق است، جبرئیل فرشته وحى است‌؛ ولى همه بى‌اذن خدا هیچ حركتى نمى‌كنند‌؛ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ، یعنى تا خدا نگوید قدم از قدم برنمى‌دارند، پس آنها واسطه هستند اما خداوند آنها را


1. بحار‌الانوار، ج 8، ص 30.

2. انبیاء: 27.

تعیین كرده است. وقتى نمرود از حضرت ابراهیم(علیه السلام) پرسید این خدایى كه تو مى‌گویى كیست و چه كاره است؟ گفت: وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ‌؛(1) خداى من آن كسى است كه به من غذا مى‌خوراند‌؛ برایم سقایى مى‌كند، آب به كامم مى‌ریزد. درست است كه آب را باید از چشمه و از ظرف مخصوص آن برداریم، خدا آب در دهان ما نمى‌ریزد، اما همه این‌ها وسیله‌اى است كه او قرار داده است. این یك بینش است، هزارتا واسطه هم باشد همه را او منظم كرده است و هیچ كس هم نمى‌تواند اراده‌اش را بر خداوند تحمیل كند.

این نگاه، نوعى بینش آگاهانه و گونه‌اى از وساطت است، نه پارتى‌بازى. در پارتى‌بازى ما قانون را دور مى‌زنیم، رفیقى پیدا مى‌كنیم از او مى‌خواهیم كه از امرى صرف نظر كند یا كارى را انجام دهد‌؛ یا با پول یا با رفاقت یا به دلیل نسبت خویشاوندى و‌...، در واقع آن واسطه اراده‌اش را بر قاضى یا حاكم تحمیل مى‌كند، او ابتدائاً نمى‌خواهد ولى روى رفاقت یا خجالت یا احتیاجى كه به آن واسطه دارد، خواسته‌اش را انجام مى‌دهد. این در واقع وساطت استقلالى است یعنى این اراده‌اش را بر اراده او تحمیل مى‌كند او دلش نمى‌خواهد ولى چاره‌اى ندارد چون اگر حرف او را گوش نكند یك جاى دیگر كارش لنگ


1. شعراء: 79.

مى‌شود فردا كمكش نمى‌كنند و‌...، این شفاعت استقلالى است یعنى وساطتى است كه واسطه مى‌آید خواست خودش را بر طرف تحمیل مى‌كند و على‌رغم میل باطنى‌اش تسلیم حرف او مى‌شود‌؛ این شفاعتى است كه مشركان به آن قائلند. مى‌گفتند فرشتگان، دختران خدا هستند و خدا آنها را خیلى دوست دارد. این بت‌هایى كه ما مى‌سازیم، مجسمه‌اى از فرشتگان است ما در برابر این‌ها خضوع مى‌كنیم تا فرشتگان خوششان بیاید. مثل این‌كه ما به عكس كسى احترام مى‌گذاریم تا صاحب عكس خوشش بیاید، پرستش آنها اصلا این گونه بود آنها مى‌خواستند فرشتگان را پرستش كنند، منتها خود فرشتگان را كه نمى‌دیدند مجسمه‌اش را مى‌پرستیدند. آنها به آن عكس و به آن بت احترام مى‌كردند براى این‌كه آن فرشته خوشش بیاید، تا چه كار كند؟ آن وقت نعوذ بالله بیاید پیش بابا بگوید باباجان به خاطر من از این شخص صرف نظر كن یا روزى او را زیاد كن یا حاجتش را بده، او نمى‌خواست این كار را بكند ولى چون دخترش دوست دارد، انجام مى‌دهد. این شفاعت مشركان، شفاعت استقلالى است. یعنى نعوذ بالله خدا مجبور است براى رضایت دخترهایش حرف آنها را گوش كند. تفاوت شفاعت بت‌پرستانه و شفاعت موحدانه این‌جاست.

انسان‌ها خوبى یا احسان دیگران را درك مى‌كنند.

فرض كنید كارتان در بیمارستانى به دلیل بى‌پولى معطل مانده، یك لحظه كسى از راه مى‌رسد و مى‌گوید بیا این صد هزار تومان را بگیر برو بیمارت را معالجه كن. این كار او خیلى به دل شما مى‌نشیند، اما اگر هزار بار بگویند پروردگار متعال معادل هزاران برابر این پول را به تو داده است، درك نمى‌كنیم. این چشمى را كه خدا به ما داده چند مى‌ارزد؟! آیا حاضریم چشم‌هایمان را در برابر میلیون‌ها تومان از ما بگیرند؟! این گوشى كه با آن مى‌شنویم چند مى‌ارزد؟! اگر كسى به ما بگوید عقلت را به ما بده، مغزت را به ما بده و در برابرش هرچه پول بخواهى به تو مى‌دهیم آیا این كار را مى‌كنیم؟! آن وقت كه دیوانه شدیم آن پول‌ها به چه دردمان مى‌خورد؟! ارزش این عقلى كه خدا به ما داده از همه عالم بیشتر است ولى این را به درستى درك نمى‌كنیم، اما اگر یك نفر پیدا شد كه پولى به ما داد یا بیمارى ما را درمان كرد، این را به خوبى مى‌فهمیم، اما هرچه انبیاى الهى گفتند همه این عالم و نعمت‌هایش را خدا رایگان به شما داده، دست‌كم در برابر او تعظیم كنید، به شكرانه این نعمت دو ركعت نماز در پیشگاه الهى بخوانید، اهمیت نمى‌دهیم. دشمن خدا هم نیستیم اما درست درك نمى‌كنیم. خداوند متعال بر اساس رحمت خودش كسانى را قرار داده كه ما را به درك درست نعمت‌هایش رهنمون كنند.

شفاعت، امرى است كه خود خدا قرار داده براى این‌كه ما مزه رحمت فوق‌العاده‌اش را درك كنیم، همین‌طور بگویند خدا كرده خیلى جدى نمى‌گیریم‌؛ چون شعور و معرفتمان كم است. آن كسانى كه خودشان درك مى‌كنند، واسطه مى‌شوند تا به دست آنها خیرات و رحمت‌هایى به دیگران برسد تا مردم به این وسیله خدا را بشناسند و بر معرفتشان افزوده شود. این شفاعت، عین توحید است و لذا خدا در همین عالم نه‌تنها براى حوایج مادّى كه براى آمرزش گناهان نیز شفاعت را مطرح كرده و فرموده است غیر از این‌كه خودتان استغفار مى‌كنید نزد پیغمبر بروید تا او هم برایتان استغفار كند. این حرف بسیار بلندى است. ما همه مى‌گوییم انسان گناه‌كار وقتى توبه كرد گناهش آمرزیده مى‌شود، اما قرآن مى‌گوید: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِیم‌؛(1)اگر گناه مى‌كنند، نزد پیغمبر بروند خودشان استغفار كنند پیغمبر هم برایشان استغفار كند، آن وقت خدا آنها را مى‌بخشد. براى آمرزش گناهان غیر از استغفار خود انسان پیغمبر هم باید امضا كند. در مقابلش وقتى به منافقین مى‌گفتند بیایید نزد پیغمبر تا برایتان استغفار كند، مى‌گفتند: رهایمان كنید خودمان مى‌رویم استغفار مى‌كنیم چرا منّت


1. نساء: 64.

پیغمبر را بكشیم‌؛ وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ،(1) رویشان را برمى‌گرداندند وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ،(2) از روى خودبزرگ‌بینى ننگشان مى‌شد كه نزد پیغمبر بیایند، درباره چنین كسانى قرآن مى‌فرماید: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ‌؛(3)این‌هایى كه عارشان مى‌شود، اگر تو هم برایشان استغفار كنى فایده نخواهد داشت‌؛ چون بندگى با روح خودبزرگ‌بینى نمى‌سازد. بندگى یعنى خودشكنى. شفاعتى كه اسلام مطرح مى‌كند عین توحید است چون دستور خداست و به نفع خود انسان‌هاست. این شفاعت، انسان را به خدا نزدیك مى‌كند اما آن شفاعتى كه آنها مى‌گویند یعنى اراده‌شان را بر اراده خدا تحمیل مى‌كنند، پارتى‌بازى است، شرك است، مرز شرك و ایمان همین جاست. ما مى‌گوییم خود خدا امر كرده، امرش هم ثابت است، در قرآن فرموده است به خانه پیغمبر بروید. این‌جا اطاعت خداست و این شفاعت خواستن هم عین بندگى است یعنى ما نزد بنده‌اى برویم گردن كج كنیم آن هم در كارى مثل آمرزش گناه كه مربوط به خداست، این عین تجسم روح عبادت و بندگى است.


1. منافقون: 5.

2. همان.

3. همان: 6.

شیطان براى چه از درگاه الهى رانده شد؟ هیچ كس در عالم به اندازه شیطان عبادت نكرد. امیر مؤمنان(علیه السلام) در نهج‌البلاغه مى‌فرماید: وَكَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة لاَ یُدْرَى أَمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الاْخِرَةِ‌...،(1) قبل از حضرت آدم، ابلیس شش‌هزار سال خدا را عبادت كرده بود. پروردگار متعال همین عبادت را وسیله امتحان ابلیس قرار داد، كه اگر تو واقعاً مرا عبادت مى‌كنى هر كارى مى‌گویم باید انجام دهى. فرمود: براى آدم سجده كن. ابلیس گفت: من تو را عبادت مى‌كنم ولى سجده براى مخلوق نمى‌كنم. فرمود: اگر مى‌خواهى مرا اطاعت كنى هر كارى كه مى‌گویم انجام بده‌؛ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ‌؛(2) اگر حرف من را مى‌خواهى گوش كنى ببین من چه مى‌گویم آن را انجام بده. گفت: نه، این كار را نمى‌كنم. همین امر باعث شد كه ملعون ازل و ابد بشود. این‌ها افسانه نیست، نصّ قرآن است‌؛ بنابراین مرز ایمان و كفر، ایمان و نفاق همین‌هاست. كسانى كه حاضرند همان‌طور كه خدا گفته است به در خانه پیغمبر و اهل‌بیت او بروند و از آنها شفاعت بخواهند، نشانه‌هاى ایمان را دارند، و آنهایى كه عارشان مى‌شود، نشانه‌هاى كفر باطنى دارند، براى این‌كه در برابر خدا بزرگى مى‌فروشند همان‌طور كه ابلیس از سجده كردن براى آدم


1. نهج البلاغه، خطبه 192.

2. بحار‌الانوار، ج 2، ص 262، روایت 5.

عارش شد. حاصل آن‌كه: شفاعتى كه مشركان مى‌گفتند غیر از شفاعتى است كه شیعه مى‌گوید، این شفاعت چیزى است كه خود خدا فرموده و در مسیر اطاعت اوست. پیغمبر و اولیاى خدا هیچ كارى بى‌اذن او نمى‌كنند رحمتى كه از دست آنها نازل مى‌شود و حوائجى كه به دست آنها برآورده مى‌شود شعاعى از رحمت خداست. ما جاى دیگرى را نمى‌شناسیم، عقلمان نمى‌رسد‌؛ ولى این‌ها را خوب مى‌شناسیم و مى‌دانیم كه رحمت خدا بر این‌ها نازل مى‌شود. این را هم خود خدا فرموده كه عین ایمان و توحید است. ما مى‌گوییم كار، كار خداست و به امر او جارى مى‌شود. پس اگر كسانى واقعاً چنین اعتقادى داشته باشند ‌همان اعتقادى كه ما به ائمه اطهار داریم‌ـ این شرك نیست، اما آن باورى كه مشركان مكه داشتند و مى‌گفتند: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى، این شرك است هرجاى دیگر نیز كسانى باشند كه بت را بپرستند و بگویند این واسطه است براى این‌كه ما را به الله نزدیك كند تازه مى‌شوند مثل آن مشركان مكه، این توحید نیست، فرقى نمى‌كند كه اسم الله را بیاورند یا رمز الله را بگویند. وقتى از مشركان مكه مى‌پرسیدند چه كسى آسمان‌ها و زمین را آفریده است مى‌گفتند: الله‌؛ وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ،(1) مى‌گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى الله


1. لقمان: 25.

زُلْفى،(1) به صرف این‌كه الله مى‌گفتند موحد نمى‌شدند، این شرك در ربوبیت است. ءَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُون(2) یعنى كسانى كه دست‌اندركارند، بسیارى از كارها دست آنهاست‌؛ یكى اختیار عشق دست اوست، دیگرى اختیار روزى، این شرك است. اما ما مى‌گوییم همه كارها دست الله است.

خدا باید خودش بپسندد كه براى چه كسى شفاعت كند یعنى خدا بلاتشبیه مثل پدرى است كه به مادر مى‌گوید بیا براى بچه‌اى كه تخلف كرده است وساطت كن تا من ببخشمش، بلاتشبیه واسطه را خود او تعیین مى‌كند، این شرك نیست. برخلاف این‌كه پدر و مادرى با هم اختلاف دارند پدر مى‌خواهد پسر را بزند مادر مى‌آید دست پدر را مى‌گیرد و اراده‌اش را بر او تحمیل مى‌كند، در این صورت دیگر مدیریت پدر نیست این مدیریت مادر است، كارى كه شفعاى ما و اولیاى خدا مى‌كنند، بى‌اذن خدا نیست‌؛ وَلا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى،(3) مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه(4)خود او اذن مى‌دهد خود او اشاره مى‌كند كه بروید شفاعت كنید. بنابراین بت‌پرستان هرچند بگویند كه ما بت‌ها را واسطه مى‌دانیم، موحد نیستند، این‌ها مشرك هستند، مثل


1. زمر: 3.

2. یوسف: 39.

3. انبیاء: 28.

4. بقره: 255.

مشركان مكه، اما این‌كه ما چگونه با آنها برخورد كنیم این یك مسأله دیگرى است‌؛ در این راه باید ابتدا مراحل عقلایى دعوت را رعایت كنیم و در صورتى كه آنها نپذیرند اگر عنادى نداشته باشند باید با آنها رفتارى توأم با محبت و صمیمیت داشت تا در آینده به تدریج نسبت به اسلام خوش‌بین شوند‌؛ اما این‌كه ما واقعاً این‌ها را موحد بدانیم با روح اسلام سازگارى ندارد.

وصلى الله على محمد وآله الطاهرین

 

 

 

 

 

 

 

 

شهید ثالث

«القاضی نورالله بن شریف‌الدین بن نورالله المرعشی الحسینی التستری الشهیر بالامیر السید، المعروف بالشهید الثالث، ولد فی سنة 956 فى بلدة تستر وتوفّی شهیداً فى سنة 1019. وفى تتمة امل الامل: احد اركان الدهر وافراد الزمان العالم العلیم العلامة المتكلم الفرید المناظر الوحید والمجاهد السعید، بحر العلوم

وفحرس الخصوم متبحّر فی كل العلوم ومصنف فی سائر الفنون، حسن التقریر جیّد التحریر، محقق مدقق طویل الباع واسع الاطلاع من بیت شرف وعلم ورئاسة، وفضل وسیاسة‌...»(1)

«آگرا» یا همان اكبرآباد شهرى است قدیمى و توریستى با مناظرى زیبا و مفرح و آثار تاریخى شكوه‌مند مثل «تاج‌محل» نگین زیباى هندوستان، اما حاج‌آقا بیش از همه این‌ها به زیارت مرقد شهید ثالث مشتاق بود. تاریخ مرارت‌بار زندگى شهید ثالث بسان همه عالمان راستین شیعه، رنج‌نامه شور و شعور و شیفتگى است. قاضى نورالله حسینى مرعشى به سال 956 ه‌.‌ق در شوشتررخ به گیتى گشود. آن بزرگوار در علوم نقلى و عقلى، علامه و سرآمد اكابر علما بوده است. وى تالیفات بسیار دارد كه مرحوم آیت‌الله العظمى مرعشى نجفى در مقدمه كتاب احقاق الحق 140 عنوان كتاب شهید را با موضوعات آن نام برده و در عین حال مى‌نویسد: من یقیناً نام همه كتاب‌هاى او را نمى‌دانم. بى‌شك مهم‌ترین آثار قاضى دو كتاب احقاق الحق و مجالس المؤمنین است.

شهید ثالث در سال 996 به هند مهاجرت مى‌كند‌؛ زیرا اطلاع مى‌یابد كه در آن دیار هیچ پرچمى به نام اهل‌بیت برافراشته نمى‌شود. قاضى نورالله با نبوغ شگرف علمى و درك درست زمانه توانست توجه عالمان اهل‌سنت و اعتماد برخى از امراى اكبرشاه را به خود جلب كند و حتى بعدها عنوان قاضى القضاة


1. اعیان الشیعة، ج 10، ص 229.

لاهور را به دست آورد. او در نقاب تقیه افزون بر قضاوت، به تدریس فقه بر شیوه مذاهب اهل‌سنت پرداخت، و در واقع، بر اساس چهار منبع اصلى شیعه و در قالب فتاواى یكى از امامان مذاهب اربعه قضاوت مى‌كرد. ژرفاى بینش و شكوه اخلاقى سید شوشترى سبب‌ساز محبوبیت گسترده او در میان مردمان و طالبان علم شد. این امر غرضورزى مفتى‌هاى اهل‌سنت هند را برانگیخت تا این‌كه روزى شنیدند قاضى درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفته است: علیه الصلاة والسلام، به او نسبت بدعت دادند و با تمسك به این بهانه كه الصلاة والسلام مخصوص رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) است، در نامه‌اى به پادشاه فتوا به اباحه خونش دادند. همه مفتى‌ها این نامه را امضا كردند جز یك نفر كه با این كار مخالفت كرد و این بیت شعر را براى اكبرشاه فرستاد:

گر لحمك لحمى بحدیث نبوى هى *** بى صلِّ على نام على بى‌ادبى هى

به دلیل همین یك بیت، اكبرشاه از قتل قاضى منصرف شد و محبت و جلالت سید را بیشتر در دل گرفت. بعد از مرگ اكبرشاه پسرش سلطان جهانگیر شاه تیمورى كه مردى سست‌اندیشه و ضعیف‌الرأى بود بر تخت سلطنت نشست.

آنان كه كینه قاضى نورالله را در سینه داشتند فرصت را غنیمت شمردند و با چیدن دسیسه‌اى، دانشجویى را كه شاگرد قاضى بود ملازم او كردند. آن دانشجو اطمینان قاضى را به خود جلب كرد تا آنجا كه قاضى پنداشت او نیز شیعه است. شهید در ردّ ابطال

الباطل فضل‌ابن روزبهان اصفهانى كتابى نوشته بود به نام احقاق الحق. شاگرد منافق یك نسخه از این كتاب را براى جهانگیر شاه برد. علماى اهل‌سنت با آتش سعایت خود غضب سلطان را شعلهور كردند. آن شقاوت‌پیشه دستور داد سید را عریان كنند و با تازیانه‌هاى آهنى بر بدن شریفش بكوبند. سپس آتش برافروخته‌اى را در ظرفى آهنى كرده و بر سر مباركش قرار دادند. روح طاهرش این‌گونه مظلومانه به عرش رحمت الهى پرواز كرد. این واقعه جانسور در سال 1019 هـ.ق رخ داد.

گنبدى كوچك با دو گل‌دسته زیبا با سنگ قبرى كه با پارچه‌اى سبز و گلبرگ‌هاى سرخ پوشیده شده، بارگاهى است كه جسم پاك شهید ثالث را در آغوش خود گرفته است. نخ‌ها و پارچه‌هاى بسیارى كه به نرده‌هاى اطراف قبر گره زده‌اند اگر به همان نیت مردم ایران در زیارت‌گاه امام‌زادگان آن سرزمین باشد، نشان از اعتقاد راسخ هندیان به این وجود و احیاناً كرامات بى‌شمار مدفون این خاك دارد. حاج‌آقا از همانآغاز ورودشان به این بارگاه، معامله‌اى ویژه با صاحب مزار دارند‌؛ ابتدا مدتى نه‌چندان كوتاه كنار قاضى نورالله مى‌نشینند. چه مى‌گویند من نمى‌شنوم. سپس به نماز مى‌ایستند. من كه گرفتار غفلتم به یك‌باره از لرزش شانه‌هاى حاج‌آقا به چشم‌هایشان مى‌نگرم كه بارانى است. قنوتشان هم طولانى شده، چه مى‌خواهند نمى‌فهمم.

 

تاج‌محل

ظریفى مى‌گفت: مردمان جهان دو دسته‌اند آنان كه تاج‌محل را دیده‌اند و آنها كه هنوز به دیدن آن توفیق نیافته‌اند. زیبایى توصیف‌ناپذیر و شكوه

كم‌نظیر این محل پیام پنهان این جمله است. هندى‌ها هم این بنا را چونان تاجى مى‌دانند كه بر تارك هند مى‌درخشد.

تاج‌محل مجموعه‌اى است از یك گنبد بزرگ و چهار گنبد كوچكتر با چهار گل‌دسته، كه همگى از مرمر سفید و شفاف با سنگ‌هاى ریز قیمتى ساخته شده است. مى‌گویند وقتى قرص ماه كامل است تاج‌محل چون نگینى درخشان در دل شب مى‌درخشد و از صدها عاشق نشسته به تماشاى خود دل مى‌رباید.

این شاهكار كم‌تاى بشرى تركیبى از معمارى اسلامى ـ هندى و ثمره عشق افسانه‌اى شاه جهان به همسر محبوبش «ممتاز محل بیگم» است. این بانو در طول 18 سال زندگى مشترك با شاه جهان همواره نزدیك‌ترین دوست و مشاور او بود و حتى در میدان‌هاى جنگ دوشادوش شوهرش پیكار مى‌كرد. شاه جهان آن قدر به این زن علاقه داشت كه تصمیم گرفت بهترین مقبره روى كره زمین را بر مزار ملكه خود بسازد. براى ساختن این مقبره رؤیایى بهترین معماران دنیا به هند دعوت شدند. كار ساخت تاج محل را به تعداد زیادى از استادان معمارى آن زمان نسبت داده‌اند از جمله استاد سنان عثمانى، عیسى خان شیرازى، استاد احمد لاهورى و حتى جرومینو و رونئو طلاسازان ایتالیایى.

در طول 22 سال، میلیون‌ها روپیه صرف شد و هزاران كارگر استثمار، تا تاج‌محل در زیباترین شكوه ممكن خلق شود. از راجستان، مرمرهاى سفید آوردند از نواحى مركزى مرمرهاى زرد، از چین كریستال، از پنجاب سنگ‌هاى قیمتى، از ایران

سنگ‌هاى سلیمانى (باباقورى)، فیروزه را از تبت و مرجان و مرواریدهاى اصیل را از دل اقیانوس.

صدها كارگر براى ساخت تاج‌محل جان دادند و شهرتش را به شاه‌جهان سپردند. شاید گردشگرانى كه امروز از تاج‌محل و از قبرهاى مرمرین شاه جهان و ملكه‌اش دیدن مى‌كنند، هرگز نه یاد آن صدها كارگر جان داده بیفتند و نه حتى معمار اصلى تاج‌محل كه به دستور شاه، دست‌هایش را قطع و چشم‌هایش را كور كردند تا تاج‌محل، ممتاز بماند، و حتماً خیلى‌ها هم نمى‌دانند كسى كه تاج محل به خاطر او ساخته شد هرگز این كاخ رؤیایى را ندید.

آرى چه عجب دارى كاندر چمن گیتى *** جغد است پى بلبل زاغ است پى الحان

گه‌گه به زبان اشك آواز ده ایوان را *** تابو كه به گوش دل پاسخ شنوى ز ایوان

دندانه هر قصرى پندى دهدت نو نو *** پند سر دندانه بشنو ز بُن دندان(1)

گفتیم كه مردمان جهان دو دسته‌اند آنان كه تاج‌محل را دیده‌اند و آنها كه هنوز به دیدن آن موفق نشده‌اند و ما به رغم همه این توصیف‌ها، از گروه دوم بودیم این‌كه چرا، بماند از اسرار این سفر.

 

اكبرشاه

در تاریخ هند و به ویژه تاریخ فرمانروایى مسلمانان بر این سرزمین، نام اكبرشاه (1014ـ963 هـ.ق) امپراتور نام‌آور گوركانى به چند دلیل شهرت یافته است‌؛ دوران پرماجرا و سراسر فراز و


1. خاقانى شیروانى.

نشیب زندگى‌اش، شوكت و اقتدار حكومت او، شكوفایى فرهنگ و ادب فارسى در عصر اكبرشاه، تأسیس «دین الهى» و البته دعواى الوهیت كهما براى این آخرى این مقدمه طولانى را چاشنى كرده‌ایم.

جلال‌الدین اكبر پس از درگذشت پدرش نصیرالدین محمد همایون بر اریكه سلطنت تكیه زد. او در پرتو تدبیر و شجاعت كم‌نظیرش مرزهاى میراث پدر را با اقتدار اداره كرد و عظمت و جلالى ویژه براى خود فراهم آورد. در سایه‌سار این شكوه، ادب‌دوستان، برخى به آوازه بذل و بخشش پادشاه و به طمع مال و مقام، و بعضى رنجیده از جور حاكمان ولایاتشان راهى دربار اكبر شدند. امپراتور صاحب ذوق نیز با صرف انعام به تشویق و ترغیب شاعران پارسى‌گوى همت گمارد. در دربار، هر كدام از شاعران، فراخور استعدادشان رتبه، مقررى و لقب و مقامى خاص گرفتند. اكبرشاه بر ترجمه كتاب‌هاى هندى به پارسى نیز اهتمام بسیار داشت و این رسم و آیین و روش او تا دیرگاه باقى ماند. شمار شاعرانى كه در قصرحكومتى او به سر مى‌بردند و از دور و نزدیك زبان به مدح او مى‌گشودند، بسیارند. شاعرانى هم‌چون: عُرفى شیرازى، نظیرى نیشابورى، اسیر رازى، ملك الشعراى فیضى، خواجه حسین ثنایى، حزنى اصفهانى، میلى هروى و‌...، اكبر خود نیز شاعرى توانا بود:

از بار گنه خمیده پشتم چه كنم *** نى راه به مسجد نه كنشتم چه كنم؟

نى در صف كافر نه مسلمان جایم *** نى لایق دوزخ نه بهشتم چه كنم؟

البته من برخلاف تردید او در این شعر و به سنت قضاوت بندگى، او را مستحق دوزخ مى‌شمارم، و این حكم را بر اساس پایان عبرت‌آموزى كه او براى خود رقم زد، صادر مى‌كنم.

اكبرشاه از اولین بنیان‌گذاران پلورالیسم دینى و مؤسس فرقه التقاطى «دین الهى» بود. وى تحت تأثیر شیخ مبارك ‌كه از عالمان بزرگ آن زمان بود‌ـ و فرزندش ابوالفضل، فرقه جدیدى را تأسیس كرد. فرقه مزبور نفس‌پرستى، شهوت، اختلاس، نیرنگ، افترا، ستم، ارعاب و غرور را نهى مى‌كرد. كشتن حیوانات را عملى قبیح مى‌شمرد و آزادگى، بردبارى، پرهیز از دل‌بستگى شدید به مادیات، دوراندیشى، نجابت و ملاطفت را از اصول آیین خود مى‌دانست. این فرقه نوزده عضو داشت و تلفیقى ذوقى از آیین‌هاى موجود آن زمان بود‌؛ از آیین هندو گرفته تا رفتار زرتشتى و آداب و سنن اسلامى. این دین به نص آسمانى اعتقادى نداشت. با گذشت زمان نیز پیروان اندك خود را از دست داد و خیلى زود از یادها رفت‌؛ اما درباره این‌كه چرا اكبرشاه مسلمان به یك‌باره تغییر مسلك داد، این نقل قول شنیدنى است:

در زمان او علماى اهل‌سنت، موبدان زرتشتى، بزرگان هند و عالمان مسیحى و یهودى، در مجلسى كه هر شب جمعه در حضور او تشكیل مى‌شد، به مباحثه و مناظره مى‌پرداختند. در یكى از این گفتوگوها علماى اهل‌سنت در حضور او یكدیگر را لعن كردند. این امر سبب آزردگى و دل‌زدگى او شد و از همان‌جا به فكر تأسیس آیینى جدید افتاد.

روحیه استكبارى اكبرشاه به همین جا پایان نیافت چراكه او

بعدها به فكر الوهیت هم افتاد. وى اولین گام‌ها را در استحكام پایه‌هاى خداوندگارى‌اش! حوالى سال هزارم هجرى برداشت. او با الهام از این نكته كه «به هر الفى الف قدى برآید» بر مردم سر به زیر و چشم بر حكم و گوش بر فرمان هندوستان نهیب زد كه «الف قدم كه در الف آمده استم.» اكبرشاه در سال 987 ه‌.ق تاریخ رسمى هجرى را با تاریخ خودساخته «الهى» عوض كرد با این استدلال كه: چون پیغمبر اسلام 11 سال پیش از هجرت به مدینه به مقام رسالت مبعوث شده است و اكنون یك هزار سال از آن تاریخ مى‌گذرد شایسته است كه تقویم را به گونه‌اى دیگر ورق بزنیم. بعد از این فرمان تاریخى ذات ملوكانه، مورخان دربارى نیز در نوشته‌هاى خود تاریخ جدید را به كار بردند. بدین روى اگر در آثار عهد اكبرى به عبارتى نظیر سال چندم الهى برخورد كردید، بدانید كه منظور چندمین سال جلوس جناب سلطان مى‌باشد.

اكبرشاه در گامى دیگر سكه‌هاى رایج كشور را تغییر داد. تا آن زمان، ضرب یك روى سكه عبارت «لا‌اله‌الا‌الله» بود با حاشیه این جملات «بصدق ابى‌بكر بعدل عمر بحیاى عثمان بعلم على» و روى دیگر «جلال‌الدین محمد اكبر پادشاه غازى خلد الله ملكه» او این سكه‌هاى گرد را به سكه‌هاى چهارگوش تبدیل كرد به علامت چهار درجه اخلاص پیروان مذهب جدید خود كه كنایه بود از چهار ترك‌؛ ترك جان و مال و ناموس و دین. بر یك طرف سكه عبارت «الله اكبر» را ضرب كرد به عنوان مبتداى موخر و خبر مقدم و بر روى دیگر سكه محل و تاریخ ضرب سكه را طبق سال الهى.

این‌كه چگونه اكبرشاه مسلمان روز اول جلوس، به این فرجام ناخوشایند گرفتار شد، بحثى عالمانه مى‌خواهد و تحلیلى روان‌كاوانه و جامعه‌شناسانه كه در چنته بضاعت علمى حقیر نیست‌؛ منتها در تحلیل عوامانه‌ام حلقه نوكران چاپلوس بى‌مقدار، هواداران پرهوس زرپرست و تلقین‌ها و تشویق‌هاى غرورآفرین درباریان را بى‌تقصیر نمى‌دانم.

این مقدمه طولانى را با نوشته‌اى از ابوالفضل مبارك كه از مقربان اكبر بوده و با اشاره او به تألیف اكبرنامه پرداخته است، به پایان مى‌برم و به این شیوه بر استدلالم نیز مُهر تاییدى مى‌زنم.

سزاوار شناسایى آن‌كه از نیایش گفتار به ستایش كردار گراید و به نگارش لختى شگرف‌كارى جهان‌آفرین جاوید سعادت اندوزد (منظور از جهان‌آفرین اكبر است كه با شرح عجایب افعال او سعادت دو جهان نصیب گردد) روزنه دل به شكاف قلم برابر دارد، بو كه فروغ دولت شاهنشاهى بر او تابد‌...‌.

امروز نه از عقیده باطل دین الهى سخنى در میان است نه از آن همه جلال و شكوه ظاهرى، اثرى، اكبرشاه، خاموش و محكوم در گوشه‌اى از آگرا كه «سكندرآباد»‌ش مى‌گویند، پیش روى عبرت‌اندیشان خفته است.

 

لال‌قلعه

اسامى و واژه‌هاى فارسى در تركیب با لهجه و زبان هندى معجونى مى‌شود بى‌نشان از عناصر اولیه‌اش. وقتى كه مى‌شنوى

لال كالا خیلى باهوش باشى و هندى شنیده كه بفهمى این همان لعل قلعه فارسى است كه هندى عوام لعل (سرخ) را لال كرده و قلعه را كالا تلفظ مى‌كند. بماند كه هندى خواص هم همراه گویش عوام، لعل را لال مى‌گوید.

آگرا را با توفیق زیارت شهید ثالث، رؤیاى تاج محل و داستان اكبرشاه ترك مى‌كنیم و براى دیدن لال‌قلعه با حاج‌آقاى رجب‌نژاد و دكتر خواجه‌پیرى همراه مى‌شویم. دكتر هم به واسطه سال‌هاى حضور بسیارش در هند و هم به دلیل مطالعات تخصصى‌اش در ادیان و هم اقتضاى شغلش در خانه فرهنگ، راهنماى كاملى است در این سفر، افزون بر این‌كه با طینت پاك و خلق و خوى خوبى كه دارد همراهى است خوش‌مشرب. دیدنى‌هاى این‌جا را توضیحات دكتر شنیدنى‌تر مى‌كند.

لال‌قلعه كه ارگ سلطنتى شاه‌جهان پنجمین پادشاه گوركانى هند بوده اكنون یكى از مراكز مهم جذب جهانگردان خارجى است. قلعه، حصارهاى بلند دارد با نمایى از سنگ‌هاى سرخ. ظاهراً سلیقه هندى مثل مزاجش كه با غذاهاى تند و تیز دوستى دارد با رنگ‌هاى تندى مثل سرخ هم رفاقتى برقرار كرده و در معمارى و پوشش و تزیین و رنگ‌آمیزى این اشتها را به خوبى نشان داده است. این گستره وسیع سرخ‌رنگ را قبل از دیدارمان نیز پیش‌بینى كرده بودیم چراكه به دیدار لعل قلعه مى‌آمدیم.

استحكام و استوارى دیواره‌ها، شیوه معمارى خاص و پرتنوع آن، حجّارى‌هاى حیرت‌انگیزش، همراه با شكوهى كه به چشمان

نظاره‌گران هدیه مى‌كند، موضوعى است جالب هم براى سیاحان كه عكسى به یادگار بگیرند و هم براى باستان‌شناسان و دانشجویان معمارى كه تاملى كنند و مطالعه‌اى.

مسئولان هندى با كشت گل و گیاه و چمن و حفاظت شایسته از درختان كهن و حیوانات ریز و درشت مهمان، جاذبه‌هاى تفریحى را هم به آثار باستانى افزوده‌اند و البته براى نظافت و مرمت و نگه‌دارى این بنا نه از جیب خود كه از كیسه موقوفات این‌جا خرج كرده‌اند، و اگرچه درآمدهاى ناقابل حاصل از گردشگران را قربة الى الله به جیب خود مى‌ریزند. به قول آن ظریف، حیوانات این اماكن، به لطف موقوفات بر جا مانده، از بسیارى هندى‌هاى فقیر خوشبخت‌ترند‌؛ چراكه هم غذا دارند و هم سرپناه ولى میلیون‌ها انسان هندى هم گرسنه‌اند و همبى‌خانمان.

سرسبزى چشم‌نواز و تنوع گسترده گیاهى باغ، با انواع و اقسام پرندگان و چرندگان و خزندگان پرسه‌زن آن بیش از هر چیز ثروت طبیعى سرزمین هند را نمایش مى‌دهد. در سیاحتمان از لال‌قلعه افسوس مى‌خوریم هم براى ندیده‌هایمان و هم براى شنیده‌هایمان‌؛ این‌كه فرصت كافى نداشتیم تا همه شاهكارهاى باواسطه و بىواسطه خدا راتماشا كنیم و این‌كه این همه پرنده خوش‌رنگ و خوش‌الحان نغمه داودى چرا آشفته مى‌خواندند و درهم و دردسر‌زا كه در رعایت نوبت و ترتیب حظى وافر مى‌بردیم از نعمت شنوایى.

حاج‌آقا كه مثل همیشه چند خیابان و میدان از ما پیش افتاده است، در گوشه‌اى از مسجد بزرگ لال‌قلعه، مشغول اقامه نماز

است. باز مثل مزار شهید ثالث، لرزش شانه‌هایش را شكار مى‌كنم. شاید محزون بود از شكوه فرو ریخته مسلمانان، از عظمت بر باد رفته آنها، از غفلت‌هایشان، از نیرنگ هزار رنگ توطئه گران و‌...‌. همهاین‌ها را در سخنرانى‌هایش در هند فریاد كرد. مى‌اندیشم كه‌‌اى كاش رنگ دغدغه‌ها و افسوس‌هاى من نیز این‌گونه بود.

 

تمپل‌گل‌ها

بلا تشبیه، هندوها به مسجدشان «مِندیر» مى‌گویند. این‌جا كشور هزار آیین است با مسجد و معبد و كنیسه و كلیسا در همسایگى هم. به رغم تعجب ما، هندى‌ها به این مسأله خو كرده‌اند‌؛ نه از مناظره و بحث و جنجال و تعصب دینى خبرى هست نه از تحقیر و توهین و تهمت. رویدادى مثل «درامجانما بهومى» (مسجد بابرى) هم استثنایى بود كه خیلى دیر تكرار مى‌شود. بعد از زیارت شهید ثالث به پیشنهاد دوستان خانه فرهنگ و در هواى روح‌نوازى كه پس از بارش باران پدید آمده، راهى معبد «راداسومى» مى‌شویم. ساخت معبد هنوز به پایان نرسیده، چند استادكار، با طمأنینه و آرامش ‌كه ظاهراً یكى از ویژگى‌هاى مردمان این سرزمین است‌ـ مشغول فعالیت‌اند. گفته مى‌شود كه احداث این محل از صد سال پیش آغاز شده، ولى به نظر مى‌رسد كه با این شیوه كار و این حجم حوصله تا ده‌ها سال دیگر نیز كار به فرجام نرسد‌؛ اگرچه ثمره دلنشین این حوصله و دقت، در شكوه و زیبایى نقش‌هاى این بنا به خوبى رخ عیان كرده است.

هنرمندان هندى با ابتكارى در خور تحسین در هر بخش و هر ستون تصاویرى از گل‌هاى طبیعى را كنده‌كارى كرده‌اند و انصافاً در این كار با تبحرى شگرف، ذوق و ظرافت و زیبایى را به اوج رسانده‌اند‌؛ گلستانى شگفت‌انگیز از گل‌هاى سنگى. در كنار یكى از درهاى ورودى، نوشته‌اى سنگى، سندى استوار است بر پیوند ناگسستنى تمدن ایران و هند‌؛ شعرى فارسى با مفاهیمى اسلامى و عرفانى كه به اردو نیز ترجمه شده است. مطمئن هستم هم شاعر هم خطاط و هم حجّار این اثر هندى هستند‌؛ چراكه این سنگ‌نوشته درست همان حال و فضاى فارسى حرف زدن هندى‌ها را به خود گرفته است:

مرشدا عاشق دیدار جمالت گشتم *** دل‌خسته و جان باخته از خود رفتم

یك نگاه تو مرا چاك گریبان كرده *** هم‌چو مجنون پى لیلى چه پریشان كرده

دردمندیم دگر هیچ نه درمان داریم *** لطف گفتار جگر ریش چو مرهم داریم

روى زیباى تو تار دل من نوران كرد *** مه و خورشید هزاران فلك خجلان كرد

مرحبا بخت سفیدم قدر یار گرفت *** روح من شق قمر كرد و فلك را بگرفت

معمارى مندیر، تركیب چشم‌نوازى است از تلفیق دو سبك معمارى اسلامى و هندى‌؛ گنبد پیازى شكل، طاق‌ها و ستون‌ها

همراه با كنده‌كارى‌هاى پیچیده گل‌ها و گیاهان. این دو سبك معمارى بدون از دست دادن ماهیت خود در این معبد به هم آمیخته شده‌اند.

چند صد سال پیش با ورود مسلمانان به شبه قاره، معمارى این سرزمین بسان بسیارى دیگر از شئون زندگى ایشان تحت تأثیر فرهنگ اسلامى قرار گرفت. معمارى هندى تأثیر گرفته از جنگل و سرسبزى و مناظر طبیعت بود و معمارى اسلامى با مقتضیات صحرا و سادگى انطباق داشت. در برخورد این دو سبك، شیوه جدیدى از معمارى پدید آمد. بعدها در اواخر قرن هفتم هجرى و در خلال هجوم مغول، بسیارى از استادكاران ایرانى به این سرزمین پا گذاشتند. استفاده از گنبد و طاق ایرانى البته با سبك و مصالح ساختمانى معابد هندو مثل ماسه سنگ قرمز و مرمر سفید، از همان زمان رایج شد. بى‌شك شكوه‌مندترین دوره معمارى اسلامى هند را مى‌توان در عصر «شاه‌جهان» و در یكى از شاه‌كارهاى معمارى دنیا یعنى تاج‌محل به نظاره نشست.

 

لحن فرشتگان

سیه‌چرده با اندامى لاغر و تكیده مثل غالب هندى‌هایى كه دیده‌ایم و چشمانى نافذ كه در زیر عینكى بزرگ جلوه‌نمایى مى‌كند، نشانه‌هاى ظاهرى پرفسور امیرحسن عابدى است، همان كه دكتر خواجه‌پیرى او را پدر زبان فارسى هند مى‌داند، و البته فراموش مى‌كند كه واژه كنونى را همراه پدر بیاورد‌؛ چراكه عمر

ادبیات فارسى در هند نسل چند پدر و پدربزرگ دیگر را هم به یاد دارد. پرفسور، خون‌گرم است و خوش‌برخورد و با صحبت‌هاى دلنشینى كه دارد گذر وقت را از یادمان مى‌برد، بیشتر، خاطرات خود را با دغدغه‌هایش به هم مى‌آمیزد و با لهجه‌اى شیرین كه خاص بیشتر هندیان پارسى‌گوست، سخن مى‌گوید.

هندى‌ها و حتى پرفسور كه عنوان فخیم پدر زبان فارسى را با خود دارد، فارسى را در تركیب با آواهاى زبان هندى، دشوارفهم و گاهى نامفهوم تكلم مى‌كنند. برخى از اینان و از جمله پرفسور، تسلطى حیرت‌انگیز بر ادبیات ما دارند، مقالات بسیار به فارسى نوشته‌اند و متون زیادى تصحیح كرده‌اند‌؛ اما در مكالمه با ما با دشوارى‌هاى بسیار روبه‌رو هستند. شاید این ضعف مكالمه، محصول ندیدن ایرانیان و نداشتن معلمان ایرانى است. یادگیرى زبان و ادبیات فارسى از كتاب‌هاى مهجور با ادبیات امروز هم‌چون تاریخ وصّاف و كلیله و دمنه و آن هم از آموزگاران هندى، دانش‌جوى این رشته را در سخن گفتن به فارسى روان و سلیس ناتوان مى‌كند. بدون تردید، شركت در كلاس‌هاى فشرده بازآموزى در كشور ما و زندگى در كنار فارسى‌زبانان در مدتى كوتاه، به حل این مشكل كمك شایانى خواهد كرد.

آموختن فارسى براى هندى‌هامستلزم هیچ تلاش طاقت‌فرسایى نیست‌؛ فارسى، زبان نیاكان و اجداد آنهاست و حتى پدرانشان در گسترش و غنابخشى به این زبان افتخاراتى بزرگ داشته‌اند. ولى

در یكى دو قرن اخیر با حضور انگلیسى‌ها در شبه قاره و فعالیت‌هاى تعصب‌آمیز ضد فارسى كمپانى هند شرقى و هم‌چنین ضعف دولت‌هاى حاكمه ایران و تضعیف روابط تجارى با هند، زبان فارسى تا حدود بسیارى اهمیت خود را از دست داده است. در گذشته طى روزگارى دراز، فارسى، زبان رسمى دربار و زبان فاخر فرهنگى كشور هند بود و مردم به انگیزه كسب مقام و تحصیل مال به آموختن فارسى مشتاق و نیازمند بودند. آن دوران كه شاهان صفوى ایران به تركى حرف مى‌زدند و دیوان شعر مى‌پرداختند، سلاطین بابرى هندوستان به فارسى سخن مى‌گفتند و بر سر بارگاهشان مى‌نوشتند:

اگر فردوس بر روى زمین است *** همین است و همین است و همین است

هنوز هم به‌رغم سیطره دویست ساله استعمار پیر و ستیز گسترده با ادبیات فارسى، فرهنگ‌دوستانِ شبه قاره به این زبان به عنوان میراث مشترك خود و ایران عشق مىورزند. هنوز هم اگر به منزل خانواده‌هاى ریشه‌دار هندى قدم بگذارید، صاحب منزل به عنوان اسناد اصالت خویش و شرافت خانواده‌اش نسخه‌هاى خطى متعددى از غزلیات حافظ، كلیات سعدى، شاهنامه فردوسى و دیوان امیرخسرو را به معرض تماشاى شما مى‌گذارد. بماند كه این میراث عظیم را چون گنجینه‌اى گران‌بها فقط در خزانه خاطرات و افتخاراتش پنهان كرده است. بعدها درباره گسترش زبان فارسى در هند بیشترمى‌فهمیم به ویژه آن‌كه دیدار با استادان زبان فارسى را هم در برنامه داریم.

هم‌زبانى پرفسور با ما، هم‌دلى ما را با او به همراه مى‌آورد و هم‌سفریمان را در گذشته‌هاى مشترك دور و زیبایى‌هاى دل‌نواز زبانمان را كه لحن فرشتگان دارد:

با شیوه عاشقان سخن مى‌گویم *** با لهجه عارفان سخن مى‌گویم

از بس كه به پارسى سخن مى‌گویم *** با لحن فرشتگان سخن مى‌گویم

 

قطب‌منار

بلندترین منار تاریخى جهان را مى‌توان در جنوب غربى شهر دهلى دید‌؛ در دوران باشكوه حاكمیت مسلمانان در هند یكى از سلاطین ترك مسلمان به نام قطب‌الدین ایبك، مسجد عظیمى را در دهلى بنا مى‌نهد، اما متأسفانه پس از پى‌ریزى شبستان و تكمیل یكى از مناره‌ها و نیمه تمام ماندن مناره دیگر آن، عملیات ساخت مسجد متوقف مى‌شود، بعدها تا اكنون كه نزدیك نهصد سال از آن زمان مى‌گذرد ساختمان مسجد هیچ‌گاه تكمیل نمى‌شود، اما مناره‌اى كه ساخت آن به پایان رسید اینك با نام قطب‌منار یكى از آثار مهم باستانى هند به شمار مى‌رود.

قطب‌منار 5/72 متر ارتفاع و 32/14 متر قطر دارد. منار به طور كامل از سنگ تراشیده شده و در تمام دیواره‌هاى سنگى و سرخ رنگ آن آیات الهى و كلمه طیبه «لا اله الا الله» حك شده است. این بنا به دلیل بلندى، استحكام و معمارى شگرفش سالانه هزاران گردشگر داخلى و خارجى را به تماشاى خود مى‌كشاند.

در این دیدار، دكتر خواجه‌پیرى راهنمایمان بود. او هم اطلاعات تاریخى موثقش را بازگو مى‌كرد و هم شنیده‌هایش را هم‌چون حكایت سرهاى بریده هندى‌هاى نگون‌بختى كه زیر برخى ستون‌ها و حتى خود منار دفن شده‌اند.

قطب‌منار به دلیل قامت برافراشته‌اش، از راه دور هم هویداست اگرچه دیدن بلنداى كلاه براندازش از نزدیك لطف دیگرى دارد. براى رفتن به قله منار مى‌بایست پله‌هاى بسیارى را پیمود‌؛ هرچند كه سال‌هاست مسئولان مربوطه از ورود به داخل منار به دلیل بازسازى و خطر ریزش احتمالى آن جلوگیرى مى‌كنند.

محوطه‌اى بسیار سبز و گسترده، بقایاى دو مسجد «قوة الاسلام» و «علیا»، ستون‌هاى قطور بى‌سقف، سنگ‌فرش‌هاى قرمز رنگ، یكى دو مقبره با سنگ‌هایى بزرگ همراه با دسته دسته مسافران و جهانگردانى كه عكس یادگارى مى‌گیرند، دور تا دور قطب‌منار را احاطه كرده‌اند.

حجارى سنگ‌ها و ستون‌ها با ظرافت و دقتى عجیب همراه است. بر روى دیواره‌ها آیات قرآن را با خطى شبیه كوفى نوشته‌اند، نكته عجیب استفاده از نمادهاى ادیان هندى در معمارى این بناى اسلامى است. اشكال زیبا و شیوه ظریف و هنرمندانه حجّارى‌ها به ویژه در ساخت محراب‌ها، توان‌مندى استادكاران هندى را به نمایش مى‌گذاشت ولى با این همه، ظرایف لطیف هنر مینیاتورى ایرانى در این آثار مشاهده نمى‌شد.

به نظر مى‌رسید دولت هند هم‌چون متولیان آثار فرهنگى و باستانى ایران اهتمام چندانى به نگهدارى شایسته گنجینه‌هاى تاریخى خود ندارد‌؛ این را وصول آسان و بى‌نگهبان ما به همه قسمت‌ها و بناهاى ویران و در حال تخریبِ این‌جا مى‌گوید.

برخى از دوستان مى‌گفتند این سهل‌انگارى فقط در آثار تاریخى اسلامى خلاصه مى‌شود. اگرچه باور این سخن اندكى سخت مى‌نمود چراكه بیش از نیمى از آثار باستانى هند مربوط به مسلمانان است و براى كشورى كه سالانه میلیاردها دلار از قِبل گردشگران این آثار درآمد دارد چنین تعمد احمقانه‌اى بعید به نظر مى‌رسد، اما دكتر خواجه‌پیرى با بیانى تأمل‌برانگیز مى‌گفت: من هم همین تصور و همین افسوس را داشتم تا آن‌كه سال گذشته در سفرم به اصفهان وقتى حال و روز آثار تاریخى خودمان و شیوه حفظ و مرمتشان را دیدم دیگر غصه آثار هندى را نمى‌خورم! سخن دكتر به تفكر وامى‌داردمان.

 

 

 

 

مقبره همایون

ما كه از برنامه‌هاى فشرده و رسمى چند روز آینده مطلعیم، فرصت یكى دو روزه ابتداى سفر را در سیاحت آثار تاریخى اسلامى غنیمت مى‌شماریم. امروز صبح به همراهى دكتر و حاج‌آقاى رجب‌نژاد به دیدن مقبره همایون مى‌رویم. این بناى زیبا و دیدنى در منطقه نظام‌الدین دهلى قرار دارد. ظاهراً عیسى‌خان ‌كه از وزراى دربار بوده‌ـ به سفارش حاجى‌بیگم همسر اول نصیرالدین همایون دومین پادشاه گوركانیان هند، این بناى عظیم را بنیان مى‌نهد. مقبره همایون وسعتى بسیار گسترده دارد‌؛ چیزى كه دست‌كم در ابنیه تاریخى ایرانى نظیرش را ندیده‌ایم، و باغ‌هایى باشكوه كه با هنر گُل‌كاران هندى صفایى طرب‌انگیز یافته است. مصالح به كار رفته هم گران قیمت بودند و هم مستحكم و بیشتر به رنگ سرخ‌؛ همان رنگ دوست داشتنى هندى‌ها، نظم هندسى تحسین برانگیزى هم بر معمارى بنا حاكم بود، و همه این‌ها هم وسعت نظر بانیان را نشان مى‌داد و هم قدرت و تمكن مالى گوركانیان را.

بناى اصلى با گنبدى خوش‌تركیب از سنگ مرمر سفید در میان چهار باغ زیبایى قرار داشت كه به شكل چهار باغ‌هاى ایرانى با دیوار و دروازه‌هاى ورودى از اطراف مجزا شده بود‌؛ بنایى چند طبقه با ده‌ها شبستان و اتاق‌هاى متعدد تو در تو و فضایى وسیع در پیش‌رو با حوض‌هاى فواره‌دار بزرگ به هم متصل.

براى رفتن به ساختمان اصلى باید پله‌هاى زیادى را بالا

مى‌رفتى. این كار براى من و دكتر و آقاى رجب‌نژاد كه در آغاز و میانه راه زندگى هستیم، سخت و خسته‌كننده بود چه برسد به حاج‌آقا كه كهولتى دارند و اندك كسالت‌هایى. حاج‌آقا در راهِ رفتن شكوه‌اى نكردند اما هنگام برگشت كه تیغ گرما هم بُرّنده‌تر شده بود به خنده و از سر خستگى به من گفتند: مگر مجبور بودیم كه این راه را بیاییم. شاید شگفتى‌هاى این مقبره ارزش این خستگى‌ها را داشت. براى سنگ‌فرش‌ها و نماى بیرونىساختمان‌هاى این‌جا از سنگ‌هاى سرخ استفاده كرده‌اند و براى حاشیه طاق‌ها و پیشانى ایوان‌ها از مرمر سفید. در گوشه و كنار، مقبره‌هاى كوچك و بزرگ دیگرى هم مى‌بینیم كه هریك مربوط است به شاه و شاهزاده‌اى، یحتمل اندازه قبرها و میزان نقش و نگارهاى هر كدام نشان قدر و منزلتشان را دارد در هنگام حیاتشان.

در سایه‌سار صفاى یكى از باغ‌ها اندكى استراحت مى‌كنیم. كف‌پوش باغ، چمنى است طبیعى، روییده از استعداد آب و هوا و خاك این‌جا، و پر از حیوانات كوچكى هم‌چون سنجاب كه در میان بوته‌ها به جستوخیز مشغولند. از میان درختان پرشاخ و برگ هم آواى خوش‌الحان پرندگان مختلف به گوش مى‌رسد غیر از طوطى‌ها كه آوازشان به نوعى جیغ كم‌حجم مى‌ماند. با اندكى مبالغه مى‌توان گفت هندوستان به اندازه گنجشك‌هاى ما طوطى دارد به اشكال مختلف و فراوان میان كوچه و بازار، آزاد و بى‌هراس از قفس. شما هم یاد داستان طوطى و بازرگان مولوى افتادید؟

نظام‌الدین اولیاء

به سفارش دوستان همراه و با استدلال نزدیكى راه، راهى مزار نظام‌الدین اولیاء مى‌شویم. بعد از گذر از یكى دو كوچه باریك به محوطه‌اى باز مى‌رسیم كه جمعیت چشم‌گیرى را در خود جاى داده است. آن طور كه به ما مى‌گویند نظام‌الدین از صوفیان بزرگ هند است و در نزد مسلمانان و به ویژه اهل‌سنت احترامى خاص دارد و حتى هندوها نیز براى زیارت قبرش بدین‌جا مى‌آیند. جمعیت بسیار زائران و شكل و شمایل متفاوت ایشان این سخن را اثبات مى‌كرد. آن طور كه فهمیده‌ایم تصوف در هند ریشه‌اى عمیق دارد و پیروان بسیار، و حتى این مسلك را نقطه تلاقى بین دو مذهب اسلام و هندو دانسته‌اند. بعد از ورود مسلمانان به شبه قاره به دلیل اختلافات ریشه‌اى میان دو آیین هندو و اسلام، برخوردهاى اولیه اجتناب‌ناپذیر بود اما بلافاصله روند سازگارى نیز آغاز شد، تصوف كه از نظر فلسفى به «ودانتا» نزدیك بود، پل پیوند این دو مذهب شد، و در اندك زمانى رواج یافت.

صوفیان فرقه‌هاى متعددى داشتند كه مهم‌ترین آنها عبارت بودند از طریقه چشتیه، سهروردیه، نقش‌بندیه و قادریه. دو سلسله نخستین در طىقرن‌هاى هشت و نه هجرى رو به انحطاط رفت و دو سلسله دیگر در عصر سلاطین مغول اهمیت یافتند. نظام‌الدین محمد دهلوى معروف به خواجه نظام‌الدین اولیاء از سلسله بسیار معروف چشتیه بود كه منسوب به چشت قریه‌اى نزدیك هرات است.

چشتیه، ترك دنیا و قناعت، توكل، اجتناب از خشونت،

احتراز از صحبت سلوك خویش، ذكر جهر، ذكر خفى، پاس انفاس، مراقبت باطن و چله‌نشینى را معمول داشتند. حتى در بعضى مراسم‌ها بسیار افراطى شبیه جوكیان هند عمل مى‌كردند. آنان رسمى به نام چله معكوس داشتند‌؛ بدین طریق كه چهل روز آویزان در چاه مى‌ماندند. چشتیه جلسات سماع بر پا مى‌كردند، جامه‌هاى رنگین مى‌پوشیدند و تنها بادام مى‌خوردند. برخى صرفاً براى گذران زندگى زمینى بایر را كشت مى‌كردند و بعضى چونان راهبانان هندو و بودایى، با زنبیل خانه به خانه به گدایى مى‌پرداختند.

بعد از این مقدمه، به سراغ مزار نظام‌الدین مى‌رویم. سردرِ ورودى مقبره را با این مصرع شعر فارسى زینت داده‌اند: «شاهان چه عجب گر بنوازند گدا را» و زیر آن نوشته‌اند: لا اله الا الله محمد رسول الله. ظاهراً معماران این بنا، توجهى به شرافت و ترتیب این دو نوشته نداشته‌اند. قبر را با پارچه سبز رنگى پوشانیده‌اند و به سنتى قدیمى بر روى آن گلبرگ‌هاى سرخ مى‌ریزند. نكته دیگرى كه در رسوم هندى رعایت مى‌شود پوشاندن سر است هنگامه ورود به معابد و مزارها، اگر عمامه و كلاهى نداشته باشند به مدد دستمال پارچه‌اى و یا حتى تكه كاغذى سر خود را مى‌پوشانند. ازدحام جمعیت حاجتمند داخل، به اضافه هواى پررطوبت این ماه‌هاى هند، گرد سنگینى از گرما را بر سرمان آوار مى‌كند و سردى عرق را از بدنمان سرازیر. حاج‌آقا كه از شدت گرما برافروخته شده‌اند دستمال عرق‌گیرشان را رها نمى‌كنند حق هم

دارند با این قبا و عبا و عمامه، تعجبى هم ندارد حتى هندى آشنا به این هوا با پوشش یك پیراهن نیم‌آستین، در عذاب است. در لباس برخى از اینان فقط تكه‌هاى كوچكى به رطوبت عرق خیس نشده است. معطل نمى‌كنیم و خارج مى‌شویم. در صحن بیرونى، جمعیت زیادى گرد هم نشسته و به آواى دلنشین و شوق‌انگیز چند قوّال گوش سپرده‌اند. قوّالى، موسیقى مشهور سنتى شبه قاره است كه بیشتر در مدح پیامبر و بزرگان دینى نواخته مى‌شود. قوالان با شوربخشى به اشعار كه بیشتر هم فارسى یا اردو یا تركیبى از هر دو است، مستمعان را به شور و جذبه فرو مى‌برند:

شاید تو كوئى طایر سدره مقام هى *** قائم هوایى بهر تماشاى شام هى

یا خنجر فكنده از دست قاتلى *** یا ناخن بریده از پاى شاهدى

نكته جالب توجه قرن بیست و یكمى این‌جا حضور چند خنك‌كننده انسانى است‌؛ چند نفر كه به انتهاى یك چوب بلند، پارچه‌اى ضخیم بسته‌اند، در میان جمعیت مى‌گردند و با سرعت آن را میان حاضران به گردش در مى‌آورند. یكى از اینان یا به اشارت دكتر یا با فهمیدن غریبه بودن ما و به طمع چند روپیه به كنارمان مى‌آید و به گونه‌اى اختصاصى كار گرمازدایى از ما را بر عهده مى‌گیرد. در گوشه‌اى دیگر چند كارگر، مشغول مرمت قسمتى از ساختمان هستند منتها بى‌عاریت از داربست فلزى و رعایت استانداردهاى لازم، سوار بر چند تكه چوب كه به شكلى

نامنظم و با چند نخ و پارچه و طناب به هم متصل شده‌اند. چوب‌ها هر لحظه امكان اجلال نزول دارند ولى هندى‌هاى بى‌خیال غرق در افكار خود در سایه این داربست‌هاى معلق استراحت مى‌كنند.شجاعت‌شان را تحسین مى‌كنیم و صحنه را ترك! براى خواندن فاتحه‌اى بر مزار امیرخسرو شاعر بزرگ پارسى‌گوى.

 

سعدى هند

اى به درماندگى پناه همه *** كرم توست عذر خواه همه

بند نعلینِ رهروان درت *** شرمته تكمه كلاه همه

قطره‌اى ز ابر رحمت تو بس است *** شستن نامه سیاه همه

در گوشه‌اى از بارگاه نظام‌الدین در بالاى آرامگاه كوچكى نوشته شده است: «ملك الشعراى طوطى هند ابوالحسن خواجه حضرت امیرخسرو» آشنایان با تاریخ ادبیات ایران مى‌دانند كه وى از شاعرانى است كه در میان پارسى‌گویان هند مقام و موقعیتى ممتاز هم‌شأن شاعران بزرگ ایرانى داشته است. حتى برخى امیرخسرو را به دلیل خلق مضامین جدید، نوآورى‌هاى بسیار در سبك و هم‌چنین تلاش براى شكوفایى شعر و ادب فارسى در هند به «سعدى هندوستان» لقب داده‌اند. امیرخسرو به سال 632 هجرى در پتیالى (مؤمن‌آباد)، دهكده كوچكى در غرب اوتارپرادش

كنونى به دنیا آمد. وى على‌رغم شغل‌هاى دیوانى، در خانقاه شیخ نظام‌الدین اولیا مى‌زیسته، سفرهاى متعدد و انقلاب‌ها و جنبش‌هاى گوناگونى را تجربه كرده و حتى در حمله مغول به اسارت گرفته مى‌شود. امیرخسرو در سال 704 هجرى در دهلى از دنیا مى‌رود. خمسه وى با عنوان مطلع‌الانوار در جواب مخزن الاسرار حكیم نظامى و شعر حماسى آیینه سكندرى و مثنوى طوطى هند او بسیار مشهور است. از دیگر آثار او مى‌توان به دیوان سفر، مثنوى‌هاى تاریخى، اعجاز خسروى، دیباچه غرة‌الكمال، تاج الفتوح، خزاین الفتوح معروف به تاریخ علایى و افضل‌الفواید نام برد.

بر روح امیرخسرو فاتحه‌اى مى‌خوانیم و به مسجدى مى‌رویم كه در همان نزدیكى است. مردى با حالت تضرع و با چشمانى اشك‌بار دعاهایى را زمزمه مى‌كند و دیگرانى كه گرد او حلقه زده‌اند، نجوا‌كنان همراهى‌اش مى‌كنند. همه، دست‌ها را به شكل قنوت، رو به روى صورت، به حالتى درآورده‌اند كه گویا چیزى در دست دارند كه نباید بر زمین بریزد. حاج‌آقا در این چند جایى كه رفته‌ایم ظاهراً نماز تحیّت مى‌خوانند، بى‌مُهر و بر روى كاغذ، احتمالا در جیبشان مُهر دارند ولى به احترام برادران اهل‌سنت این‌چنین مى‌كنند به‌ویژه آن‌كه چندتایى، چشم از ایشان برنداشته‌اند. هرچند با هم‌زیستى مسالمت‌آمیز پیروان ادیان در این كشور، تقیه موردى ندارد.

بعد از نماز به پیشنهاد دكتر خواجه‌پیرى به دیدار متولى

نظام‌الدین مى‌رویم. در یك دالان باریك با قدرى كاغذ و كتاب كه روى زمین پریشان شده‌اند، مردى كه تازه به مرز كهن‌سالى رسیده به گرمى به استقبالمان مى‌آید، و با اصرار از حاج‌آقا كه همان‌جا رو به روى او بر زمین مى‌نشینند مى‌خواهد كه بر روى زیراندازى كه مى‌اندازد، بنشینند. دكتر كه هندى را به خوبى یاد دارد، باب سخن را با او مى‌گشاید و ظاهراً فراموش مى‌كند كه ما هندى نمى‌دانیم و محتاج ترجمه‌ایم. به مدد چند واژه آشناى فارسى مى‌فهمیم كه صحبت درباره ماست و این‌كه از قمِ ایران آمده‌ایم. متولى، نامى از مشهد رضا مى‌برد و حتى مى‌كوشد چند جمله‌اى به فارسى سخن بگوید كه در این كار توفیقى نمى‌یابد. مصاحبت با او طولانى نمى‌شود. در راه برگشت، چشممان به یك رخت‌شوى‌خانه عمومى مى‌افتد. دلمان نمى‌خواهد سخن ازلطافت طبع امیرخسرو را با صحبت از كثیفى این‌جا و به طور كلى وضعیت نامناسب بهداشتى هند به پایان ببریم‌؛ پس بابى دیگر مى‌گشاییم.

 

بوى فقر

كوچه‌هاى تنگ و باریك با جوى‌هاى كم عمقشان كه به دلیل انباشته شدن از انواع زباله‌ها به كندى حركت مى‌كنند. گاوهاى مقدس كه آسوده خاطر گام برمى‌دارند. وسائل نقلیه حیوانى كه بسیارند و بى‌ضابطه در هر كجا كه باشد آلودگى مى‌زایند، و آنها كه حیوانند و بى‌ادراك، كه برخى آدمیان بزرگ‌سال نیز بى‌هیچحجبى در جوى‌هاى پر از گِل و لاى ادرار مى‌كنند و تقلید مى‌كنند كارشان را

كودكان بى‌خرد. گدایان ژولیده شپش زده آشفته حال كه با كثافات خیابان یك‌رنگ شده‌اند. فروشندگان دوره‌گرد كه هیچ گاه غصه زباله اجناسشان را ندارند، اغذیه‌فروشى‌هایى كه هنوز به شیوه آتش طبیعى پخت مى‌كنند و بوى تند غذاها و دود آتششان را رایگان به رهگذران مى‌دهند. بوى سوزاندن اجساد، بوى حشیش و تریاك و بالأخره بوى فقر و جهل، مشام ما را مى‌آزارد.

رخت‌شوى‌خانه كنار مزار نظام‌الدین با انبوه زنان و مردانى كه راحت و بى‌پروا، كثیفى لباس‌هایشان را به گذرگاه مردم مى‌ریختند، نمونه‌اى كوچك بود از تصویرى كه ترسیم كردیم، و جالب این‌كه مسئولان هندى نیز دغدغه‌اى براى زدودن این وضعیت ندارند و گویا اصلا نگران نیستند كه مظاهر فقر و پلیدى مردمانشان به چشم جهانیان بیاید.

 

دیدار با استادان زبان فارسى

براى عقب نماندن از زمان و به شیوه بیشتر سفرنامه‌ها امروز 23 شهریورماه است و این‌جا خانه فرهنگ جمهورى اسلامى ایران در هند. مسئولان خانه فرهنگ از استادان و رؤساى دپارتمان‌هاى زبان فارسى دانشگاه‌هاى دهلى دعوت كرده‌اند هم براى دیدار و گفتوگو با آیت‌الله مصباح و هم ضیافت ناهار. ده یا دوازده استاد مرد و دو بانوى استاد جمع مدعوین را تشكیل مى‌دهند. میزبانان هم آقاى تمله و دكتر خواجه‌پیرى هستند مهمان ویژه هم كه حاج‌آقا.

در سالن تشریفات بر پارچه سبز رنگ بزرگى نوشته‌اند: دیدار دانشمند ارجمند حضرت آیة الله مصباح یزدى با استادان زبان فارسى دانشگاه‌هاى دهلى. كه بى‌شك در جلسه غیر عمومى این‌چنینى وقتى مدعوین در حد دانستن اسم، مهمان را مى‌شناسند، تجملى زائد است، بگذریم.

اولین سخنران آقاى تمله سرپرست رایزنى است. وى ابتدا از فعالیت‌هاى رایزنى مى‌گوید در حمایت و گسترش زبان فارسى، و برگزارى دوره‌هاى مختلف آموزش زبان حتى در مقطع ویژه دوره دكترا و پیش دكترا، و این‌كه در كنار این دوره‌ها، برنامه‌هاى مختلفى هم‌چون شعر و قصه‌خوانى با گرایش به انقلاب اسلامى برگزاركرده‌اند. هم‌چنین براى توسعه و گسترش ادبیات فارسى به ویژه بررسى تحولات بعد از انقلاب نشست‌هاى علمى و ماهانه داشته‌اند.

آقاى تمله، زبان فارسى را زبان رسمى آسیا در دوران تاریخ میانه مى‌دانست و مى‌گفت: آثار بسیارى در كتابخانه‌هاى مختلف سراسر هند وجود دارد كه مربوط به زبان و ادب فارسى است.بناهاى تاریخى دوران اسلامى نیز زبان فارسى را بر پیشانى خود دارند.

پرفسور سید امیرحسن عابدى پیش‌كسوت استادان زبان فارسى هند ‌كه او را به دلیل ملاقاتى كه پیش‌تر با او داشته‌ایم، به خوبى مى‌شناسیم‌ـ سخنران بعدى است. او فعالیت‌هاى بخش‌هاى مختلف نمایندگى فرهنگى ایران را مى‌ستاید و مى‌گوید: براى گسترش زبان فارسى، نسخه‌بردارى و ایجاد ارتباط با سایر دانشگاه‌هاى جهان لازم است. پرفسور تأكید مى‌كند كه

هنوز بسیارى از نسخه‌هاى خطى باارزش در كتابخانه‌ها موجود است ولى براى تصحیح و چاپ آنها اقدامى نشده است.

بعد از پرفسور عابدى، پرفسور اظهر دهلوى (دبیر انجمن استادان زبان فارسى) سخن گفت. به نظر من سخنان او اشارت كنایه‌آمیزى بود به سخنان آقاى تمله كه ظاهراً از نقش ایرانیان در گسترش ادب فارسى سخن گفته بود. پرفسور مدعى بود كه در هند، غیر از مدارس دینى، مراكز آموزشى و دانشگاه‌ها و دانشكده‌هایى كه در آن زبان فارسى در دوره‌هاى مختلف و تا مقطع دكترا تدریس مى‌شود چیزى نزدیك پنجاه مركز است یا حتى به قول آقاى تمله 35 تا، در حالى كه در این باره در ایران فقط بیست و چند مركز آموزشى وجود دارد. و بعد مى‌افزاید: زمانى در هند زبان فارسى به حدى رواج و اهمیت داشت كه حتى نائب‌السلطنه انگلیسى نامه‌هاى خود به حاكمان هندى را به فارسى مى‌نوشت. و بعد افزود: تاكنون 25 دوره كنگره استادان زبان فارسى هند برگزار شده است.

سخنان پرفسور دهلوى درباره نقش هندیان در گسترش قلمرو ادب فارسى و غنابخشى به آن، حرفى به دور از تعصب و سخنى عالمانه و حقیقتى آشكار است. یادمان نرود كه از حدود دویست فرهنگ‌نامه معتبر فارسى به فارسى كه تا اوایل قرن حاضر تألیف شده است، بیش از 140 عنوان آن به دست هندیان دانشور و به اشاره راجه‌ها و بزرگان و امیران هندى بوده و حتى در همان سرزمین چاپ شده و به دست ایرانیان رسیده است‌؛فرهنگ‌نامه‌هاى

معتبرى هم‌چون: برهان قاطع، آنندراج، فرهنگ جهانگیرى، فرهنگ رشیدى، آصف‌اللغات، فرهنگ نظام، بهار عجم، غیاث‌اللغات، چراغ هدایت و‌... بماند از هزاران كتاب ارزشمند دیگر فارسى كه چاپ هندوستان است و ما را مجبور مى‌كند كه به سهم عظیم برادران هندى در گسترش زبان و ادبیات فارسى اعتراف كنیم.

دكتر یونس جعفرى هم حرف‌هاى پرفسور دهلوى را این‌گونه تأیید مى‌كند كه برخى از استادان زبان فارسى هند در بیرون از ایران و هند معروف‌ترند و بسیارى از محققان اروپایى با فراگیرى زبان فارسى از اینان به دنبال استفاده از منابع تاریخى و اجتماعى در كارهاى تحقیقاتى خود هستند. بعد از صحبت استادان، پرفسور عابدى مطابق یك سنت دیرینه چند گردن‌آویز طلایى را ‌كه هندى‌ها به آن «هار» مى‌گویند‌ـ به نشانه یادبود به حاج‌آقا و دكتر و آقاى تمله اهدا كرد. بعد از این مراسم حاج‌آقا به ایراد سخن پرداختند.

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در دیدار

با استادان زبان فارسى

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خیلى خوشوقتم كه خداوند متعال توفیق عنایت فرمود تا خدمت اساتید بزرگوار و سروران ارجمند و خواهران گرامى برسم. حقیقت این است كه من بضاعت قابل عرضه‌اى براى سروران ارجمند ندارم و اگر چند كلمه‌اى مى‌گویم براى خالى نبودن عریضه است. به نظرم رسید بر اساس استفاده از آیات كریمه قرآن كریم چند جمله‌اى را یادآور شوم.

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوانِكُمْ،(1) حكمت الهى اقتضا كرده است كه انسان در ابعاد مختلف زندگى این عالم


1. روم: 22.

تدریجاً به تكامل دست یابد. روزى كه آدمى روى زمین مشغول زندگى شد، قاعدتاً همه ابعاد زندگى‌اش خیلى ساده بود. شواهد باستانى مهم نشان مى‌دهد كه زندگى بشر از سادگى به پیچیدگى تحول یافته، ابتدا اختلاف زبان آدم‌ها كم بوده و طبعاً ادبیات و ظرافت‌هاى زبانى هم بسیار محدود بوده است. وقتى فرزندان آدم روى زمین پراكنده شدند، هر كدام طبق شرایط خاص زندگى اجتماعى و طبیعى و برحسب ذوق خدادادى و قدرت تفكر و هم‌چنین سلیقه‌هاى مختلف، تحولاتى در زبان‌ها پدید آوردند.

این زبان‌ها وسیله‌اى شد براى این‌كه انسان‌ها هم دستاوردهاى فكرى و هم دستاوردهاى عاطفى و هم نیازهاى زندگى را به هم‌دیگر منتقل كنند. كار به آنجا رسید كه فكر و زبان آن‌چنان به هم آمیخت و تحول یافت كه برخى پنداشتند فكر، جز سخن گفتن نیست. اگرچه این كلام مبالغه‌آمیز است اما بدون شك، زبان نقش عظیمى در فكر كردن دارد. اگر تحولات زبان و لغات و تركیبات نبود ما نمى‌توانستیم بسیارى از مطالب را به ذهن خودمان خطور بدهیم یا لااقل به دیگران منتقل كنیم. به هر حال زبان‌هاى مختلف نشان‌دهنده عظمت و قدرت و حكمت الهى است كه چگونه زبان‌ها به صورت‌هاى مختلف ظاهر مى‌شوند و چگونه از هم‌دیگر تأثیر مى‌پذیرند و باعث تكامل هم مى‌شوند. به مرور زمان هر زبان برحسب شرایط خاص

متكلمان آن تغییر مى‌كرد و مسایلى چون وراثت، محیط، آب و هوا، تجربه‌هاى زندگى، اختلافات عاطفى، تعالیمى كه از هم‌دیگر مى‌گرفتند، كسب علوم، ابداع تئورى‌هاى جدید، خلق مطالب ذوقى و هنرى و‌... همه این‌ها در زبان انعكاس مى‌یافت. مجموع این‌ها سرمایه عظیمى مى‌شد كه خودش را در زبان نمایش مى‌داد و باعث بقا و انتقال سرمایه‌هاى فرهنگى به نسل‌هاى آینده مى‌شد. هر زبانى كه توان انعكاس بیشترى داشت و ریزه‌كارى‌هاى افكار و ذوقیات و هنرها و عواطف را بهتر نشان مى‌داد، قدرت دوام بیشترى مى‌یافت. هرگاه سیر تحولات زبان یك سیر طبیعى و فطرى و بر اثر سنت الهى باشد تدریجاً همه زبان‌ها رو به تكامل مى‌رود و همه بر هم‌دیگر اثر مى‌گذارند و در نهایت آنچه كامل‌تر است پایدارتر خواهد بود. متأسفانه در میان انسان‌ها همیشه كسانى هستند كه از امكانات و نعمت‌هاى الهى سوء استفاده مى‌كنند و حتى مسیر فطرى تكامل را تغییر مى‌دهند. ما در زمان خودمان دیدیم در گوشه و كنار دنیا كسانى با ایجاد بدعت‌هایى غیر انسانى باعث شدند كه مسیر فطرى و تكاملى انسان یا متوقف بشود یا به عقب برگردد. در این باره من بر فرهنگ الحادى مادّى كه از طرف امریكا ترویج مى‌شود، تأكید دارم. امروزه دست‌هایى در كار است كه این فرهنگ بر همه فرهنگ‌هاى دنیا مسلط شود و آنها را در خود هضم و

نابود كند‌؛ بنابراین در برابر آن عامل الهى و فطرى كه باعث كمال و رشد مى‌شود شاهد یك عامل شیطانى هستیم كه جلوى رشد را گرفته و باعث عقب‌گرد مى‌شود. خوشبختانه مردمان این سرزمین از هزاران سال پیش فرهنگ خودشان را حفظ كرده‌اند و دائماً مى‌كوشند آن را تكامل بخشند. سنت‌هاى اصیل خودشان را حفظ كرده‌اند و سعى مى‌كنند آنچه را از سنت‌ها و فرهنگ‌هاى دیگر پذیرفتنى و قابل استفاده است، جذب كنند.

من دو نمونه از خوى پسندیده مردم این سرزمین را كه باید الگوى دیگران قرار بگیرد و موجب تحسین انسان‌هاى سراسر عالم باشد ذكر مى‌كنم: مردم این‌جا على‌رغم این‌كه علاقه خاصى به سنت‌هاى فرهنگى خودشان دارند و در حفظ آن مى‌كوشند، اما از یك سو از زبان فارسى و از سوى دیگر از دین اسلام تأثیر عجیبى گرفته‌اند. این دو نمونه نشان مى‌دهد كه چگونه فرهنگ‌هاى دیگر مى‌توانند باعث كمك به فرهنگى دیگر باشند و این همان خواست خداست كه انسان‌ها به امداد هم بشتابند تا ابعاد انسانى‌شان رشد كند، فلسفه‌ها و نكته‌هاى عرفانى و هنرها را از هم بیاموزند، و بالاخره همه این سرمایه‌هاى فرهنگى در زبان انعكاس یابد و به همین وسیله نیز منتقل شود. خدا كامل است و كمال را دوست دارد و هرچه را موجب كمال باشد مى‌پسندد. اصلا نازل كردن كتاب‌هاى آسمانى و

فرستادن پیامبران براى همین بوده كه با گشودن راه تكامل، بهترین‌ها را براى بشر عرضه كنند، تا همه انسان‌هاى كمال‌جو آنها را برگزینند. شاید اگر بخواهیم در تمام روى زمین چند قوم را نشان دهیم كه در انتخاب عناصر فرهنگى حُسن انتخاب داشتند، یكى از آنها مردم هند هستند كه در عین حال كه فرهنگ اصیل و زبان و آثار هنرى و فرهنگى خودشان را حفظ كردند، كوشیدند عناصر مطلوب فرهنگ‌هاى دیگر را هم جذب كنند. در هندوستان حتى مردمى كه رسماً دین اسلام یا مذهب شیعه را نپذیرفتند، عناصر فرهنگى زیادى از اسلام و تشیع را جذب كردند. این‌طور كه از دوستان شنیدم و كمابیش در كتاب‌ها خوانده بودم در هند كسانى كه تابع مذاهب مختلف دیگرى هستند و اسلام را نپذیرفته‌اند، در زندگى و آداب و رسومشان، در سخنان و ادبیاتشان، عناصر زیادى از اسلام دیده مى‌شود. یكى از دوستان نقل مى‌كردند كه برهمن‌ها یك گروهى دارند به نام «حسینى برهمن»، خیلى عجیب است كه افرادى این‌چنین بدون تعصب، طالب حق باشند. ما یك تعصب مثبت داریم یعنى تلاش براى حفظ خوبى‌هاى خودمان، این بسیار مطلوب است. اما از آن طرف، انسان نباید تعصب منفى داشته باشد و اگر چیز خوبى را در جاى دیگرى دید آن را جذب نكند. مردم هند در این دو جهت سرآمد مردم عالم هستند‌؛ در حفظ عناصر مطلوب فرهنگ

خودشان جدّى هستند، ولى این مانع نشده تا عناصر نیكوى فرهنگ‌هاى دیگر را جذب نكنند. این نمونه‌اى از حسن انتخاب هندوها است، حتى اگر اسلام را نپذیرفتند اما عناصرى از آن را قبول كردند.

یكى هم در زبان، با این‌كه زبان فارسى با زبان باستانى هندى فاصله زیادى دارد ولى ادبیات ایرانى و هندى آن‌چنان با هم آمیخته است كه گویى دو شاخه از یك درختند و آن‌چنان به هم پیوند خورده كه تفكیك این‌ها از هم مشكل است. امروز اگر كتاب‌هاى فارسى را از كتابخانه‌هاى هند بردارند فكر نمى‌كنم یك مجموعه زیبا و كاملى باقى بماند. این نشان مى‌دهد كه این مردم حسن انتخاب داشتند و از زبان‌هاى دیگر، لغات و تركیبات و ادبیات و اشعارى را گرفته‌اند كه اكنون جزء فرهنگشان شده است. از چیزهاى جالبى كه من در همین سفر دیدم معبدى بود كه در شهر «آگرا» مى‌ساختند. هنوز سقف این معبد را نزده بودند اما در سنگ نوشته‌اى در آنجا یك قصیده فارسى را خیلى شیوا و شیرین با نكته‌هاى عرفانى لطیف و ترجمه آن به زبان اردو آورده بودند.

این تأثیر عجیب فرهنگ ایرانى را در فرهنگ هندى مى‌رساند، قصیده شعرى براى معبد هندو به زبان و خط فارسى با مضامین اسلامى با واژه‌هایى كه اصلا از اسلام برخاسته است، این بسیار گزینش پسندیده و شایسته و

قابل تقدیرى است. من در ضمن این‌كه حسن انتخاب مردم این سرزمین را از عمق وجود مى‌ستایم، نگران هستم كه آن فرهنگ جهانى مادّى آرام‌آرام سایه شومش را بر سر این سرزمین بیفكند و سنت‌هاى دیرپاى مردم متمدن این سرزمین را تحت تأثیر قرار دهد. متأسفانه این فرهنگ مادّى، ادبیات منحطى هم دارد كه به هرجا وارد شود خودش را تحمیل مى‌كند. آرام آرام آن واژه‌ها كه حاكى از مطالب دقیق و ظریف عقلانى و عاطفى است جاى خود را به واژه‌هایى مى‌دهد كه چیزى جز خواسته‌هاى حیوانى نیست و این تأسف‌برانگیز است كه مردمى كه هزاران سال با ظریف‌ترین مفاهیم پرورش یافته‌اند، عقل‌شان با دقیق‌ترین مفاهیم رشد یافته، عالى‌ترین مفاهیم انسانى را در جان خود پرورانده‌اند، لطیف‌ترین مطالب عاطفى را درك و به صورت اشعار زیبا با ادبیات غنى منعكس كرده‌اند، آرام آرام با این زهر كشنده و این ویروس خطرناك، مورد هجوم فرهنگى قرار گیرند. من بیش از این‌كه از زبان فارسى به عنوان زبان مادرى‌ام دفاع كنم، مى‌خواهم از فرهنگ اصیل انسانى خودتان دفاع كنم. اگر ما زبان فارسى را توصیه مى‌كنیم به این دلیل است كه توان منعكس كردن بهترین مفاهیم را دارد. مى‌توان بهترین نكته‌هاى عرفانى و بهترین زیبایى‌هاى معنوى را با زبان فارسى بیان كرد. اگر ما اصرار مى‌كنیم كه این زبان باقى

بماند براى این است كه توان بازگو كردن این مفاهیم و این مطالب را دارد. زبان‌هاى دیگر این اندازه توان ندارند‌؛ البته كمابیش زبان‌هاى دیگر و به ویژه زبان‌هایى كه در همین مناطق هستند یا برخى زبان‌هاى ملل دوردست، آنها هم ویژگى‌هاى خاص خودشان را دارند و تا آنجایى كه ممكن است باید همان عناصر را هم جذب كرد ولى به هر حال یك زبان در بین زبان‌ها به عنوان یك مجموعه كامل زبانى كمتر یافت مى‌شود كه در منعكس كردن عواطف و مفاهیم بلند عقلانى و ماوراء‌الطبیعى و انسانى این‌همه توان‌مند باشد.

در درجه اول، خواهش من از بزرگان و سروران این است كه نسبت به فرهنگ خودشان حساسیت داشته باشند تا كمتر تحت تأثیر فرهنگ شوم امریكایى قرار بگیرند و بعد به دلیل حفظ این فرهنگ و انتقالش به نسل آینده، زبان فارسى را حفظ كنند تا وسیله خوبى براى انتقالش به نسل‌هاى دیگر در اختیار داشته باشند.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

پایتخت شیعیان

براى دیدار از مدارس علمیه ‌كه مهم‌ترین وظیفه ما در این سفر است‌ـ مى‌بایست دهلى را به مقصد لكنهو ترك كنیم. لكنهو پایتخت فرهنگى شیعیان هندوستان است. این شهر در كنار رودخانه كومتى واقع شده و از دیرباز مهد عالمان و ادب‌دوستان هند بوده است. درباره لكنهو این جمله معروف است كه مى‌گویند: زبان و ادب اردو در كوچه‌هاى دهلى به دنیا آمد و در لكنهو رشد یافت. ظاهراً پوشش لباس و آداب و رفتار و گفتار مردمان این شهر در تمامى ادوار تاریخ، زبان‌زد عام و خاص بوده است. لكنهو هم‌چنین به دلیل بناهاى بسیار زیبا و تاریخى‌اش هم‌چون عمارت‌هاى قدیمى، مساجد، حسینیه‌ها، آصفى امام‌باره و‌... پیوسته مورد توجه گردشگران داخلى و خارجى است. لكنهو از شهرهاى مهم هند هم به شمار مى‌رود و مهم‌ترین مركز و كانون شیعیان اثنى‌عشرى است. بخش مهمى از آثار تاریخى شیعیان را

در این شهر مى‌توان دید. هر ساله در موسم محرم و صفر، لكنهو به واسطه حضور عزادارانى از سراسر هند شكوهى ویژه مى‌یابد.

 

مسجد جامع لكنهو

استقبال‌كنندگان ما در لكنهو چند سید روحانى هستند‌؛ سیدصفى‌حیدر، كلب‌جواد، حیدر مهدى و چند طلبه سید جوان دیگر. ظاهراً سادات هندى علاقمندى بیشترى به درس‌هاى حوزوى دارند شاید همشیعیان هند بیشتر سیدند. در هر حال و به هر دلیل در این سفر تعداد روحانیان سیدى كه مى‌بینیم بیش از تعداد شیوخ است. در سفر لكنهو حاج‌آقاى رجب‌نژاد راهنماى ماست‌؛ او مسئول سازمان مدارس علمیه هند است‌؛ روحانى خوش‌سیما و خوش‌اخلاقى كه به اقتضاى كارش، ادامه سفرمان را همراهى همیشگى است.

اولین نمازمان را در لكنهو در مسجد جامع این شهر مى‌خوانیم‌؛ مسجدى تاریخى با قدمتى حدود 250 سال و یكى از بزرگترین و معروف‌ترین مساجد شهر. نواب آصف الدوله از حاكمان با نفوذ لكنهو بانى این مسجد عظیم بوده‌؛ جایى كه اولین نماز جمعه شیعیان هند به امامت آیت‌الله سید دلدارعلى در آن اقامه شده است. این مسجد همانند دیگر مساجد تاریخى، سقفى بلند و ستون‌هاى قطور بسیار دارد. معمارى آن هم بر همان اسلوب و تركیب سبك هندى اسلامى است‌؛ باشكوه و پرابهت اما كم‌بهره از ظرافت، در مساجد هندى از نقش‌بندى‌هاى لطیف و پیچیده كاشى‌كارى‌هاى ایرانى خبرى نیست.

امام جماعت، حاج‌آقا هستند و جمعیت به سختى دو صف مأمومین را كامل مى‌كند. بعد از پایان نماز با یكى از سنت‌هاى نیكوى مؤمنان هندى آشنا مى‌شویم، بعد از اهداى سلام به ارواح طیبه اهل‌بیت(علیهم السلام) اولین شخصى كه با امام دست مى‌دهد و غالباً ریش سفید مأمومین است، كنار امام جماعت مى‌ایستد. نفر بعدى هم با امام و هم با او دست مى‌دهد و خود در كنار این دو قرار مى‌گیرد. این شیوه تا آخرین نفر كه على‌القاعده كوچك‌ترین مأموم است، ادامه مى‌یابد تا آن‌كه حلقه تشكیل شده تكمیل شود. بعد از این، یك بار دیگر همگى به دعا مى‌ایستند.

مساجد هند شاید به دلیل قیمت بالاى مصرف برق، شاید هم به خاطر خوى صرفه‌جوى هندى، كم‌نور است‌؛ اما دل‌هاى آنها به هم نزدیك است و از پرتو معرفت، نورانى.

 

حوزه‌هاى علمیه

براى دیدار از حوزه‌هاى علمیه هند دانستن تاریخى كوتاه از سیر كلى تأسیس این مدارس دینى لازم بود:

تدریس و تعلیم كلام و فقه اسلامى در هند از همان سده‌هاى نخستین ظهور اسلام آغاز گردید. در طول زمان، مدارس و محل‌هایى براى شرح و بسط علوم عقلى و متون فقه و حدیث و تفسیر احداث شد، تا مشتاقان آموختن مسائل دینى گرد هم بیایند. بعدها با بروز اختلافات متعددى كه در میان مسلمانان پدید آمد، گروه‌هاى مختلف امر تعلیم و تبلیغ را جدى‌تر انگاشتند و

دایره نفوذ آن را گستردند. بدین ترتیب مدارس و حوزه‌هاى علوم اسلامى رو به رشد رفت. در این مدارس چه سنى چه شیعى از كتاب‌هاى ریاضى و هیئت و منطق و كلام و فلسفه ایرانیان استفاده مى‌شد. به عنوان مثال در ریاضى و هیئت، كتاب‌هاى خلاصة‌الحساب شیخ بهایى، تحریر اقلیدس خواجه نصیرالدین طوسى و تشریح‌الافلاك شیخ بهایى. در علم منطق، تهذیب‌المنطق سعدالدین تفتازانى و حاشیه ملاعبدالله یزدى. در علم كلام، شرح تفتازانى بر عقاید نسفى و شرح دوانى بر عقاید ایجى. در فلسفه، شرح میبدى یزدى بر هدایة‌الحكمة و شرح ملاصدرا بر هدایة‌الحكمة ابهرى از مهم‌ترین كتب مورد تدریس بود.

از حوزه‌هاى مشهور اهل‌سنت مى‌توان به حوزه فرنگى‌محل و دارالعلوم دیوبند اشاره كرد، و از حوزه‌هاى شیعیان به حوزه سلطان‌المدارس. تدریس علوم عقلى و نقلى و كلام و حدیث در مدارس شیعیان نقش بسیار مؤثرى در اشاعه فرهنگ تشیع داشته است. این حوزه‌ها بستر رشد و پرورش اندیشمندان بزرگى بوده‌اند كه برخى تأثیراتى شگرف در حوزه مباحث فكرى و اعتقادى جهان اسلام داشته‌اند. تألیفات گران‌سنگ این عالمان نیز بسیار ژرف و گسترده بوده است. برخى از این فرزانگان عبارتند از: سید دلدارعلى غفران مآب، سیدمحمد (سلطان‌العلماء)، سیدحسین (سید‌العلماء)، پسر سیدحسین، سید محمدتقى (ممتاز‌العلماء)، میرحامدحسین و پسرش ناصر حسین (ناصر‌الملة). متأسفانه

حوزه‌هاى علمیه كنونى به هر دلیل در پرورش دانشمندان فرهیخته ممتاز و بسط و عمق‌بخشى به اندیشه‌هاى دینى رونق گذشته‌هاى دور خود را ندارد.

 

مدرسه واعظین

امروز بعد از ظهر، دیدارمان را از حوزه‌هاى علمیه لكنهو با بازدید از مدرسه واعظین شروع مى‌كنیم. در سالن اصلى مدرسه، دو میز چوبى متصل به هم، چند نیمكت رنگ و رو رفته و تعدادى طلبه جوان سرگرم مطالعه را مى‌بینیم. دفتر مدرسه كنار همین سالن است، و مدیر، حاج‌آقاى كلب‌جواد از تحصیل كرده‌هاى قم كه به همین دلیل با زبان فارسى هم آشناست.

اولین نكته‌اى كه در دیدار از این حوزه در حافظه مى‌سپاریم، فقر شدید امكانات است. مشكلى كه حوزه‌هاى علمیه دیگر با اندكى تفاوت، تنها عمومى بودن آن را تأیید مى‌كنند. كلب‌جواد دفاتر مدرسه را به حاج‌آقا و آقاى رجب‌نژاد مى‌سپارد و این دو با دقت مشغول مطالعه‌اند. در این دو دفتر، نام استادان، برنامه كلاس‌ها و عناوین درس‌ها آمده است. در هند حوزه‌هاى علمیه از یك نظام منسجمِ هماهنگ پیروى نمى‌كنند‌؛ از همین رو در برنامه‌هاى درسى هر حوزه تفاوت‌هایى مشاهده مى‌شود.

شب را مهمان یكى از دوستان تازه آشنا هستیم و در حضور عادل‌خان، كه در معرفى او تنها مى‌فهمم كه از بزرگان وزارت معارف است و به گفته كلب‌جواد پُستِ مهم دارد.

سلطان‌المدارس

حوزه علمیه سلطان‌المدارس از مشهورترین مدرسه‌هاى دینى شهر لكنهو است. در سنگ‌نوشته‌اى كه بر دیوار مدرسه نصب است به زبان اردوى ایرانى فهمى نوشته‌اند: «اى مدرسه جلیله كى تأسیس آیت‌الله العظمى مولانا السید محمد ابوالحسن صاحب معروف به جناب ابوصاحب ابن آیة‌الله‌العظمى سیدعلى‌شاه صاحب طاب ثراه فى سنة 1892 عیسوى» و بعد به خط انگلیسى ظاهراً همین حرف‌ها را ترجمه كرده‌اند.

مسئول مدرسه، روحانى و سید وارسته‌اى است به نام مولانا سید محمد جعفر رضوى كه قبل از دیدن مدرسه به دیدار ایشان مى‌رویم. در گوشه یك تخت چوبى در كنار قاب عكس بزرگى از امام خمینى(رحمه الله) مولانا رضوى را ملاقات مى‌كنیم. به احترام ما با زحمت از جا برمى‌خیزد. سلاممان را آهسته پاسخ مى‌دهد و با لبخند خوش‌آمدمان مى‌گوید: «ایشان طلاب فاضل و اندیشمند زیادى را پرورش داده‌اند، بسیار بسیار كم‌حرفند و با زحمت مى‌شود از ایشان حرفى شنید.» این جملات را حاج‌آقاى رجب‌نژاد در معرفى مولانا رضوى مى‌گوید چند لحظه‌اى نگاه حاج‌آقا و نگاه مولانا با تبسمى كه هر دو بر لب دارند به هم قفل مى‌شود. برخى از استادان مدرسه هم به جمعمان مى‌پیوندند. وقتى صحبت از وضعیت درسى مدرسه مى‌شود «نقشه دروس مدرسه» را نشانمان مى‌دهند. كلاس‌ها در دو سطح درجات عالیه و درجات فوقانیه تنظیم شده‌اند. براى برخى استادان لقب عالم نوشته‌اند و براى بعضى مولوى، بر حسب

میزان فضل و مقدار تحصیلات، ظاهراً عالم به كسى اطلاق مى‌شود كه پایه یا كلاس ده را به پایان رسانده و مولوى كسى است كه تنها هشت پایه حوزوى را گذرانده است. عناوین درس‌ها هم كتاب‌هایى است مثل شرایع‌الاسلام، متنبى، مجانى‌الادب، زبدة‌الاحكام، شرح تهذیب و سلّم‌العلوم و‌... كه در روزهاى هفته یعنى پهلا گهنه، دوسرا گهنه، تیسرا‌...، چوتها‌...، پانچوان‌...، چهنا‌... و ساتوان به تناوب خوانده مى‌شود. مولانا رضوى در نوشتن، مثل حرف زدن امساك نكرده و تألیفاتى دارد كه دو جلدش را به حاج‌آقا مى‌بخشد و در اولش مى‌نویسد: هدیة الى الأخ المحترم آیة‌الله مصباح دام ظله. حاج‌آقا هنگام خداحافظى متواضعانه بر دستان مولانا بوسه مى‌زنند.

سلطان‌المدارس فقط به قدر قدمتش سلطان دیگر مدارس لكنهو است والاّ پیكره و در و دیوار كهنه‌اش ابهت سلطانى ندارد. مدرسه‌اى نسبتاً بزرگ شبیه مدارس قدیمى ایران با حجره‌ها و مدرس‌هاى متعدد. براى سركشى از طلاب به یكى از مدرس‌ها مى‌رویم. طلبه‌هاى جوان چند تخت چیده‌اند و بر هر تخت پنج یاشش نفرى مشغول مباحثه‌اند یا تعلیم. در میان استادان افرادى میان‌سال یا ریش‌سفید مى‌بینیم كه هنوز معمم نشده‌اند. لباسشان پالتویى لبّاده‌گونه است و كلاهى پشمینه. اینان رسم دیگرى را آشكار مى‌كنند‌؛ فقط كسانى معمم مى‌شوند كه تحصیل كرده نجف یا قم باشند، و هندى هجرت نكرده هرچند ملاّ و فاضل، سر به عمامه نمى‌دهد. سلطان‌المدارس را به قصد مدرسه ناظمیه ترك مى‌كنیم.

حوزه علمیه ناظمیه

مدرسه ناظمیه هم بزرگتر از سلطان‌المدارس است و هم پرجنبوجوش‌تر و هم چهار سال پیرتر یعنى به سال 1308 هجرى بنا نهاده شده، مؤسس این حوزه مولانا نجم‌العلماء ناظم صاحب بوده و حتماً به همین دلیل ناظمیه‌اش مى‌گویند. مسئول مدرسه روحانى سیدى است به نام حمیدالحسن از تحصیل‌كرده‌هاى نجف، حمید‌الحسن را امیر‌العلماء لقب داده‌اند. حمید‌الحسن برنامه‌هاى درسى مدرسه را برایمان توضیح مى‌دهد. درس‌ها با اندكى تفاوت همان مباحث حوزه‌هاى دیگر هند است: تبصرة‌المتعلمین، منهاج‌الصالحین، فصول اكبرى، شرایع‌الاسلام، سلّم‌العلوم و‌... این‌جا هم مثل سلطان‌المدارس مَدرس‌ها پر از تخت است ظاهراً به دلیل گریز از رطوبت زمین. ناظمیه نشاطى ویژه دارد هر گوشه كلاس و مباحثه‌اى برپاست، سر و صداى هیچ كدام هم مانع دیگرى نمى‌شود الاّ حضور بى‌صداى ما كه به یك باره نظم سالن اصلى مدرسه را به هم مى‌ریزد. استادانى كه براى دیدار با حاج‌آقا درس را تعطیل مى‌كنند، شاگردهاى كنجكاو را هم همراهشان مى‌كشانند. حاج‌آقا با چند تن از اینان گرم صحبت مى‌شود منتها به مدد ترجمه حیدرمهدى كه روزگارى خود در همین مدرسه شاگرد همین ملاّیان بوده است.

به اشارت امیرالعلماء طلاب مدرسه براى شنیدن سخنرانى حاج‌آقا به سالن اجتماعات راهنمایى مى‌شوند. جامعه هندى

على‌رغم سال‌ها مبارزه دولت و زعماى فرهنگى براى زدودن سلسله مراتب طبقاتى هنوز به این باور احترام مى‌گذارد. این نفس رتبه‌بندى در بیشتر شئون زندگى آنان رسوخ كرده است. در میان مسلمانان نیز كه طبق آیینشان معیارهاى كهن هندى را ملاك ارزش نمى‌دانند، دقت در انجام برخى امور ریشه در همان باور دارد، حتى در حوزه‌هاى علمیه نیز این امر به شیوه‌اى ارزش‌مدار رخ نشان مى‌دهد. شیوه نشستن طلاب در سالن اجتماعات نمودى از همین معنا بود. استادان ممتاز در كنار سخنران و رو به روى مستمعان، استادان پایه‌هاى پایین‌تر در صف اول، طلاب قدیمى‌تر كه با پالتو و كلاهى مخصوص شناخته مى‌شوند در صف‌هاى بعدى، و طلاب تازه وارد كه لباس ساده بلند مى‌پوشند و كلاه سفید مى‌گذارند در صف‌هاى انتهایى. این نظم ارزشى اگر به یك امتیازدهى فكرى منجر نشود، قابل تقدیر است.

ابتدا امیر‌العلماء سخنرانى مى‌كند، به احترام حاج‌آقا به فارسى و نسبتاً روان و واضح، از تمركز و سكوت برخى طلاب و بالا و پایین بردن سرهایشان احساس مى‌كنم كه با زبان فارسى بیگانه نیستند. شاید با بهره گرفتن از وام سى چهل درصدى لغات اردو از فارسى، در ضمن شنیده‌ام كه در برخى مدارس دینى هند هنوز هم زبان فارسى تدریس مى‌شود اگرچه درباره حوزه ناظمیه این مطلب را نپرسیده‌ام. حمید‌الحسن خاطراتى از دوره تحصیلش مى‌گوید و از برخى استادانش، و بعد گوش‌زد مى‌كند كه اگر روزى ان‌شاء‌الله براى ادامه تحصیل به قم رفتید این آقا را بیشتر

مى‌شناسید و منظورش آیت‌الله مصباح است. بعد از او حاج‌آقا به ایراد سخن مى‌پردازند. كسى هم صحبت‌ها را ترجمه نمى‌كند و باز خیلى از طلبه‌ها مثل زمان سخنرانى حمید‌الحسن سر فهم و تأیید تكان مى‌دهند. این بار شاید به احترام حاج‌آقا و مهمان‌نوازى، والاّ فهم صحبت‌هاى حاج‌آقا سخت‌تر از سخنرانى حمیدالحسن بود كه دست‌كم فارسى را به لهجه هندى صحبتمى‌كرد.

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در حوزه علمیه ناظمیه (لكنهو)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این مدرسه مباركه در محضر اساتید بزرگوار و شما دانشجویان مكتب اهل‌بیت(علیهم السلام) افتخار حضور یابم.

از مسلمات معارف ما این است كه خداى متعال بعد از خلقت همه آسمان‌ها و زمین و فرشتگان و جنیان، موجودى را خلق كرد كه در میان آنها خلیفه خودش باشد یعنى بعد از خلقت همه این جهان جاى یك موجود دیگرى خالى بود كه حتى فرشتگان مقرب الهى هم باید در پیشگاه او خضوع كنند و به خاك بیفتند‌؛ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَْرْضِ خَلِیفَةً،(1) ولى ویژگى این مخلوق حتى براى فرشتگان هم روشن نبود، این‌كه چه خصوصیتى دارد


1. بقره: 30.

كه مى‌تواند خلیفه خدا بشود؟ لذا سؤال كردند: قالُوا أَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ‌؛(1) با این‌كه ما اهل تقدیس و تسبیح هستیم موجودى را كه ممكن است خون‌ریزى و فساد كند خلیفه قرار مى‌دهید؟! قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ‌؛ در این‌جا سرّى نهفته است كه شما نمى‌دانید. طبعاً وقتى فرشتگان ندانند بنده هم آن سرّ را نمى‌دانم‌؛ اما از قرائن آیات بعدى استفاده مى‌شود كه شاید این مخلوق مى‌تواند با اختیار و انتخاب خودش به مقامى دست یابد، به علومى برسد كه از دسترس فرشتگان دور است‌؛ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَْسْماءَ كُلَّها،(2) ملائكه نمى‌توانستند آن معارفى را كه خداوند به آدم عنایت فرمود، فرا بگیرند. خدا در اعطاى آن به ملائكه بخلى نداشت ولى آنها توان دركش را نداشتند.

باید این موجود آفریده شود در طول هزاران سال رشد و تكامل بیابد و صلاحیت پیدا كند تا به آن مقام خلافت الهى برسد كه قدر متیقنش حضرات انبیا و ائمه اطهار(علیهم السلام) هستند. بعد از مقام انبیا و ائمه معصومین(علیهم السلام) هركس شباهتش به آنها بیشتر است به مقام قرب و خلافت الهى نزدیك‌تر است. شباهت مردم به انبیا و اولیا در چیست؟ هرچه هست همان هدف آفرینش انسان است.


1. همان.

2. همان: 31.

هدف از آفرینش انسان، وجود خلافت در روى زمین بود و خلافت از آن انبیا و اولیا است. بقیه طفیلى هستند. به عنوان یك تشبیه ناقص، این مثال را مى‌گویم: كسى كه مى‌خواهد قطعه برلیان یا الماس قیمتى را از معدنى استخراج كند، ابتدا باید خروارها خاك و سنگ را خارج كند تا از بین آنها دانه‌اى الماس بیابد. اصل هدف همان گوهرهاى گران‌بهاى نایابى هستند كه تنها چندتا در عالم پیدا مى‌شوند، بقیه طفیلى آنها هستند. هرقدر به آنها شباهت پیدا كنند، بیشتر به هدف خلقت نزدیك مى‌شوند و هرقدر از آنها دور شوند به گروه شیاطین نزدیك مى‌شوند. سؤال این است كه چه كنیم تا به مقام انبیا و اولیا نزدیك شویم؟ آیا راهى جز پیمودن راه آنها وجود دارد؟ آنها اصلا براى چه برگزیده شدند؟ ائمه اطهار(علیهم السلام) بعد از انبیا چه مسئولیتى داشتند؟ آیا جز براى این است كه دیگران به سوى خدا هدایت شوند؟ همه چیزهاى دیگر این عالم مقدمه رسیدن به آن هدف است. متأسفانه با این‌كه میراث انبیا و میراث ائمه اطهار(علیهم السلام)بعد از چهارده قرن در اختیار من و شما قرار گرفته، اما قدر این میراث را نمى‌دانیم آن اندازه‌اى كه به فراهم كردن وسایل رفاه زندگى یا آموختن امور مادى و دنیوى اهتمام داریم، به فرا‌گرفتن معارف اهل‌بیت اهمیتى نمى‌دهیم. قطعاً در میان میلیاردها انسان، خداى متعال به امثال من و شما توفیق بیشترى داده

كه درصدد فراگرفتن این معارف بر بیاییم و باید خدا را خیلى شكر كنیم. در همین هندوستان، چند صد میلیون مردمى هستند كه از این معارف بى‌بهره‌اند. در مقابل این نعمت عظیم، تكلیف بزرگى هم به دوش ماست‌؛ اول این‌كه این علوم را درست یاد بگیریم، این علوم داروى همه دردها و وسیله رسیدن به همه سعادت‌هاست. وسیله نزدیك شدن به مقام انبیا و ائمه اطهار(علیهم السلام)است. به همان اندازه كه ما نسبت به آن مقام احترام قائلیم باید دوست داشته باشیم خودمان هم به آن مقام برسیم. رسیدن ما مشروط به این است كه اول علوم آنها را بیاموزیم، اما این به تنهایى كافى نیست. یاد گرفتن براى عمل كردن است‌؛ از این رو باید از همان آغازى كه مشغول تحصیل علوم دینى مى‌شویم هر روز قدمى در راه تهذیب اخلاق و تزكیه نفس برداریم وگرنه علم اگر زیاد شد اما تهذیب اخلاق و تزكیه نفس نبود، ممكن است عاملى براى دستگاه شیاطین باشد. علم ابلیس از دانش همه ما بیشتر است. در طول تاریخ انسان‌ها همه علوم در اختیار او بوده، اما صِرف علم، كار او را به سامان نرساند، بلكه روز‌به‌روز بر دورى او از خدا افزود. ضرب‌المثل معروفى در فارسى هست كه حتماً شما شنیده‌اید:

چو دزدى با چراغ آید گزیده‌تر برد كالا

اگر عالم، برخلاف دین حركت كند ضررش از هزاران

جاهل بیشتر است‌؛ پس ما باید در كنار تحصیل علم از همان اول به تزكیه نفس و عمل كردن به دستورات اهل‌بیت و اقتدا به سنت آنها در تمام مراحل زندگى اهتمام داشته باشیم. اكنون در ماه رجب هستیم. سنت اهل‌بیت(علیهم السلام) این بود كه ماه رجب و شعبان را روزه مى‌گرفتند و خودشان را براى مهمانى خداى متعال و ماه رمضان آماده مى‌كردند، این سنت در میان بسیارى از شیعیان، قرن‌ها رواج داشته ولى متأسفانه آرام‌آرام فراموش شد. یك ماه رجب یا شعبانى، من در كنیا(1) بودم. یكى از شیعه‌هاى هندى‌الاصل كه كارمند یكى از ادارات آنجا بود سه ماه روزه مى‌گرفت از ماه رجب شروع مى‌كرد تا آخر ماه مبارك رمضان، در قلب آفریقا، یك جوان این سنت را حفظ كرده بود، با این‌كه سال‌ها از موطن خودش دور افتاده بود اما آن سنت و آن تربیت همچنان در او باقى بود. ماه آینده ماه شعبان است‌؛ فَأَعِنَّا عَلَى الاِْسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ،(2) در دعایى كه هر روز خوانده مى‌شود از خدا مى‌خواهیم كه به ما كمك كند تا سنت پیغمبر را احیا كنیم. رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) در ماه شعبان شب‌ها را به عبادت مى‌پرداختند و روزها را روزه مى‌گرفتند. این‌ها از ابزارهاى تزكیه است من نمى‌گویم كه


1. كشورى در افریقاى شرقى كه نزدیك به سى درصد ساكنان آن مسلمان هستند.

2. فرازى از صلوات شعبانیه.

شما هم هر سه ماه را روزه بگیرید. شما محصل هستید باید سلامت مزاج و قوت بدنتان را حفظ كنید تا بتوانید ان‌شاء‌الله سالیان طولانى به اسلام خدمت كنید و وقتى به سن ما و بیشتر از ما رسیدید ان‌شاء‌الله بتوانید از بركات عمرتان به دیگران فایده برسانید‌؛ اما خوب است انسان در یك ماه سه روز روزه بگیرد براى تأسى به رسول‌الله(صلى الله علیه وآله)انسان هركه را دوست دارد مى‌خواهد نشانه‌اى از او داشته باشد. این‌كه ما این همه اظهار محبت به اهل‌بیت مى‌كنیم باید نشانه‌اى از زندگى آنها در خودمان باشد‌؛ لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اللهَ وَالْیَوْمَ الآْخِرَ وَذَكَرَ اللهَ كَثِیراً،(1)اول آموختن است و بعد عمل كردن‌؛ ولى كار به این‌جا هم تمام نمى‌شود. این اسلام و این معارف، در دست من و شما امانتى است كه باید به دیگران برسانیم. اسلام فقط براى من و شما نازل نشده، امام حسین(علیه السلام) فقط براى من و شما شهید نشده، اسلام نازل شد تا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ باشد. قرآن نازل شد تا هشداردهنده جهانیان باشد‌؛ تَبارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَكُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً،(2) این قرآن و این معارف، همانند امانتى است كه باید به همه انسان‌ها برسانیم. عمل كردن، تنها به احكام فردى نیست، باید سعى كنیم احكام اجتماعى اسلام هم اجرا


1. احزاب: 21.

2. فرقان: 1.

شود. در این كشور این همه آثار اسلامى و آثار شیعى وجود دارد و بزرگانى از علم و فقاهت و حكمت و معرفت در سراسر این شبه قاره وجود داشته‌اند كه یكى پس از دیگرى رفتند و جایشان را به ما سپردند. خوشا به حال آنان كه توانستند در این سرزمین درخت اسلام را بارور كنند و این آثار گران‌بها را به جا گذارند‌؛ اما حالا نوبت من و شما است كه آن آثار را حفظ كنیم و به آیندگان برسانیم‌؛ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَلَكُمْ ما كَسَبْتُمْ،(1) ما مسئولیم كه نگذاریم زحمات گذشتگان هدر رود، نگذاریم این مدارس و مساجد ویران شود، نگذاریم این علوم و معارف فراموش گردد. آیندگان هم باید از این‌ها بهره‌مند شوند. ما باید روز‌به‌روز بر میراث گذشتگان بیفزاییم. امیدوارم خداى متعال شما را از كسانى قرار دهد كه براى احیاى دین و حفظ میراثش و براى رساندن رحمتش به همه عالمیان برگزیده است.

بحق محمد وآله الطاهرین


1. بقره: 134.

تنظیم‌المكاتب

لكنهو هم مؤسسه تنظیم‌المكاتب دارد و هم جامعه امامیه‌اى به این نام كه زیر نظر آن مؤسسه فعالیت مى‌كند. تنظیم‌المكاتب در تاریخ 15 جمادى الاوّل سال 1388 ه‌ق با هدف تأسیس مدارس دینى براى مؤمنین و مؤمنات، ایجاد كتابخانه‌هاى اسلامى در روستاها، تأسیس مراكزى براى تربیت معلمان دینى، تدریس معارف اسلامى به وسیله مكاتبات، تبلیغ فرهنگ دینى در دبیرستان‌ها و دانشكده‌ها، نشر مسایل دینى به زبان‌هاى مختلف و تشكیل كنفرانس‌هاى دینى بنا شده است. در طول این چند سال، مؤسسه در 17 استان هند، نزدیك هزار مدرسه ابتدایى را با حدود چهل هزار دانش‌آموز اداره كرده است.

انتشار مجله تنظیم‌المكاتب، برگزارى هفته دانش در سراسر كشور، اعزام مبلغ، چاپ اولین تقویم شیعى در هندوستان و بالأخره تأسیس حوزه علمیه جامعه امامیه ‌كه دیدار از آن، آخرین برنامه امروز ماست‌ـ از دیگر فعالیت‌هاى تنظیم‌المكاتب است. بانى این مؤسسه عالمى بوده به نام سید غلام عسكرى و ظاهراً سخنرانى نامى‌؛ چراكه خطیب اعظمش مى‌گفتند. اكنون دبیر كل، سیدصفى‌حیدر است‌؛ یكى از همان سادات شادابى كه روز ورودمان به لكنهو به استقبالمان آمد.

در دفتر جامعه امامیه، حاج‌آقا، به اصطلاح اردو، نقشه دروس مدرسه را مى‌نگرند. این حوزه هفتاد و چند نفر طلبه دارد با 15 استاد و مدیرى به اسم سید منظر صادق زیدى كه از

دانش‌آموختگان حوزه علمیه قم و از محصلان مؤسسه در راه حق بوده است‌؛ طلبه‌اى جوان و پرانرژى.

نماز ظهر را در همین مدرسه مى‌خوانیم به امامت آیت‌الله مصباح، در نمازخانه‌اى كه به مناسبت ایام ولادت حضرت على(علیه السلام) آراسته‌اند. هندى‌ها در این سال‌هاى اخیر رقیب جدى صنعت فرش دستبافت ایران بوده‌اند، و حتى با یارى نقشه ایرانى و كارگر ارزان هندى بازار جهانى ما را به شدت تهدید كرده‌اند با این حال در این چند روزه از این دست‌بافته‌هاى هندى چیزى در مدارس و مساجدشان ندیدیم كه هیچ، حتى از فرش ماشینى هم خبرى نیست. زیراندازها بیشتر موكت است.

بعد از نماز، طلبه‌ها یك‌صدا و با نظمى خاص و آهنگى بلند با اندكى اصرار بر كشیدن هر واژه، دعاى ماه رجب را زمزمه مى‌كنند. با نادیده گرفتن ایرادهاى تجویدى قرائت، انصافاً هماهنگ و دلنشین مى‌خوانند. قرار است حاج‌آقا به تعدادى از طلاب ممتاز جایزه بدهند. به عنوان مقدمه سیدصفى‌حیدر صحبت مى‌كند‌؛ به هندى. خوش‌آمد مى‌گوید و حاج‌آقا را معرفى مى‌كند و مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله) قم را. كم و بیش حرف‌هایش را مى‌فهمیم. اردو آن قدرها هم دور از درك نیست. لابد به جهت استفاده بسیارش از واژه‌هاى فارسى‌؛ چیزى شبیه داستان زبان ما و عربى. اگر به اندازه فهم ما از اردو اینان فارسى بدانند، براى سخنرانى حاج‌آقا نیازى به مترجم نداریم.

بعد از سخنرانى، نوبت اهداى جوایز بود به طلبه‌هاى ممتاز.

اسم‌ها كه خوانده مى‌شد، دیگران صلواتى مى‌فرستادند و حاج‌آقا، جوایز را ‌كه فقط كاغذ تذهیب شده ساده‌اى بود بى‌قاب و شیشه و هیچ تشریفات دیگر‌ـ اهدا مى‌كردند. طلبه‌ها هم خوشحال بودند و راضى. این اندازه سادگى و این قدر قناعت، دست‌كم براى ما كه این چند روزه زندگى این‌جا را تجربه كرده‌ایم، تعجبى نداشت. ساده‌زیستى و تجمل‌گریزى در هند سنتى نهادینه شده است. نه موج است و نه مد و نه ویژه برخى طبقات اجتماعى و ادیانى خاص، در حقیقت ساده‌گرایى جلوه‌اى از فرهنگ عمومى این كشور است و در همه شئون زندگى فردى و اجتماعى مردم هم تبلور یافته. عموم هندیان نه ویلا دارند و كاخ و خانه‌هاى آن چنانى و ماشین فلان مدل و نه حرص داشتن این‌ها را. به نعمت قناعت و امساك از نقمت طمع و آز آزادند و این بى‌نیازى و قناعت را پادشاهى مى‌دانند و سلطنت.

بعد از اهداى جوایز، به رسم این‌جا حاج‌آقا گوشه‌اى مى‌ایستند براى فشردن دست‌ها هنگام خداحافظى. هركس كه به ایشان مى‌رسد، دستشان را مى‌بوسد وگرنه اندكى سر خم مى‌كند و سلامى مى‌دهد. یكى از طلبه‌هاى زیرك تا فلاش دوربین عكاس رو به رو را مى‌بیند دستان حاج‌آقا را رها نمى‌كند. بعد از او یكى دو تن دیگر به همین خیال كنار حاج‌آقا رو به دوربین قرار مى‌گیرند اما صفى‌حیدر تأكید مى‌كند كه بگذرند و بگذرند از این فرصت كه فرصت نیست.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در جامعه امامیه تنظیم‌المكاتب (لكنهو)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود به جمع نورانى شما عزیزان شرفیاب شوم و اجازه یافتم كه چند لحظه‌اى مزاحم اوقات شریف شما باشم. از نعمت‌هاى بزرگى كه خدا به همه ما عنایت فرموده معرفت دین اسلام و مذهب حق تشیع و مودت اهل‌بیت(علیهم السلام) است كه با هیچ نعمتى قابل مقایسه نیست و نمى‌شود قیمتى براى آن تعیین كرد. این نعمت عظیم آسان به دست ما نرسیده، زحمتش را پدران ما، علماى بزرگ، و شهداى راه حق كشیده‌اند. در بین میلیاردها انسان، جمعیت كمى از شیعیان هستند كه این راه حق را مى‌شناسند و از اهل‌بیت(علیهم السلام)پیروى مى‌كنند. اگر نبود فداكارى‌هاى علماى بزرگ و مردان راه حقیقت ما هم

امروز یا هندو بودیم یا بودیست یا پیرو یكى از مكاتبى كه باعث خسران دنیا و آخرتمان مى‌شد.

همان‌گونه كه گذشتگان ما با زحمت بسیار و ایثار جان در مقابل قدرت‌هاى شیطانى مقاومت كردند تا این مذهب، سالم به دست ما برسد، ما هم موظفیم كه براى حفظ حقایق این دین و معارف اهل‌بیت تا پاى جان مقاومت كنیم. مخصوصاً با توجه به این‌كه امروز همه قدرت‌هاى بزرگ دنیا دشمن اصلى خودشان را اسلام و مذهب شیعه و به قول خودشان اسلام خمینى مى‌دانند و تمام نیروهاى نظامى، اقتصادى، سیاسى، تبلیغى و علمى، خودشان را بسیج كرده‌اند تا حقایق اسلام را از مردم مسلمان بگیرند. ما امروز افزون بر این‌كه موظفیم معارف اسلام را به خوبى یاد بگیریم و به دیگران تعلیم دهیم، باید در مقابل شبهاتى كه دشمنان القا مى‌كنند مقاومت كنیم و نگذاریم ایمان جوان‌هاى ما خدشه‌دار شود‌؛ البته فطرت انسانى طالب حقیقت است و اگر حقیقت درست به او شناسانده شود به راحتى مى‌پذیرد ولى شیاطین هم بى‌كار ننشسته‌اند و در مقابل حقیقت، شبهه‌هایى را القا مى‌كنند. به مطالب باطل لباس حق مى‌پوشانند و به مردم نشان مى‌دهند تا مردم را از حقیقت، منصرف كنند. باید به شكرانه این‌كه خداى متعال ما را به راه حق هدایت فرموده اولا: بكوشیم محتواى دین و معارف اهل‌بیت را كاملا

بشناسیم. ثانیاً: تصمیم بگیریم به آنچه از معارف اهل‌بیت مى‌آموزیم عمل كنیم و دانش ما تنها آموختن مفاهیم و در ذهن نگه داشتن یا در كتاب‌ها نوشتن نباشد، بلكه زندگى ما با اسلام و معارف اهل‌بیت عجین باشد. ثالثاً: سعى كنیم كه اهل شهر و اهل كشورمان و سایر كشورهاى اسلامى به خصوص جوانان و نوجوانان را از انحرافات و اشتباهات نجات دهیم و آنها را با اسلام راستین آشنا كنیم، باید بكوشیم معارف اسلامى را در تمام جهان گسترش دهیم تا آنهایى كه هنوز با اسلام آشنا نشده‌اند، اسلام را بشناسند. مطمئن باشید در میان سایر انسان‌ها، دل‌هاى حقیقت‌طلبى هستند كه اگر اسلام را بشناسند، به آن علاقه‌مند مى‌شوند. اگر شما تاریخ گسترش اسلام را در كشورهاى مختلف مثل اندونزى، مالزى و همین‌طور برخى كشورهاى اروپایى ملاحظه كنید، خواهید دید كه در ابتدا پیدایش اسلام در این كشورهاى بزرگ به وسیله چند نفر تاجر یا عالم بوده كه این‌ها با ایثار و استقامتشان توانستند بزرگترین كشورهاى اسلامى را به وجود بیاورند. گاهى گفته مى‌شود كه اسلام به وسیله شمشیر بر عالم گسترش پیدا كرد. ما سؤال مى‌كنیم كه جزایر اندونزى ‌كه پرجمعیت‌ترین كشور اسلامى دنیا است‌ـ با كدام لشگر اسلامى فتح شد؟ جز به وسیله چند نفر تاجر مسلمان و علمایى كه به آنجا رفته بودند؟!

امروز همه عالم مى‌دانند كه دشمن‌ترین نظام‌ها نسبت

به اسلام، دولت ایالات متحده امریكا است‌؛ ولى هر روز در قلب همین كشور بر تعداد مسلمان‌ها و علاقه‌شان به اسلام افزوده مى‌شود، به طورى كه مسئولان این كشور را نسبت به آینده امریكا نگران كرده است. یكى از تحلیل‌هایى كه براى واقعه یازده سپتامبر رواج دارد این است كه امریكا از ناحیه اسلام احساس خطر كرد‌؛ از این رو سیاست‌مداران امریكا براى مخدوش كردن چهره اسلام این جریان را در امریكا به وجود آوردند و آن را به اسلام گرایان، اصول گرایان و افراطیان مسلمان نسبت دادند تا مردم را نسبت به مسلمان‌ها بدبین كنند. به هر حال چه این تحلیل صحیح باشد و چه نباشد ما هیچ شكى نداریم كه امروز دنیاى كفر و الحاد تمام نیروهاى خودش را براى از بین بردن اسلام به كار گرفته است‌؛ بنابراین ما وظیفه داریم كه در برابر خصومت‌هایى كه در این زمان شدت یافته تلاش خودمان را براى حفظ و گسترش اسلام مضاعف كنیم. اگر ما این وظیفه را درست نشناسیم و به آن عمل نكنیم، بیم آن مى‌رود كه تدریجاً مذهب حق تشیع ضعیف شود و ناشناخته بماند یا بسیارى از شیعیان به مذاهب دیگر گرایش پیدا كنند، و یك وقت چشم باز كنیم و ببینیم كه مراكز اسلامى هم‌چون مساجد، زیارتگاه‌ها، حسینیه‌ها، كتابخانه‌ها، مدارس دینى و امثال این‌ها در اختیار كفار قرار گرفته است. ان‌شاء‌الله چنین روزى

نخواهد آمد ولى شرطش این است كه شما جوان‌هاى باغیرت و بااحساس و با استعداد كمر همت ببندید و اول، علوم اسلامى را خوب بیاموزید و بعد با شیوه‌هاى صحیح، این معارف اسلامى را در سطح جهان گسترش دهید. شما از بزرگانى كه از این سرزمین برخاستند و اسلام را در این شبه قاره و در كشورهاى دیگر رواج دادند هیچ كم ندارید. اگر قدر خودتان را بدانید از امثال سیدمیرحامدحسین و دیگران كمتر نیستید. استعداد خودتان را به كار بگیرید. همت كنید. دل به زخارف دنیا نبندید. عظمت اسلام و مذهب حق را بشناسید و در این راه فداكارى كنید.

در پایان سخنانم دوست دارم به شخصیت عالیقدرى اشاره كنم كه در همین حوزه‌هاى علمیه درس خواند و رشد یافت. طلبه‌اى بیش نبود، خداوند او را از مفاخر اسلام و جهان قرار داد. امام خمینى(رحمه الله) بزرگترین شخصیت معاصر به شمار مى‌رود كه با تأییدات الهى و عنایات معصومین(علیهم السلام)و ایمان و جهاد و پشتكار و جدیت تمام توانست انقلابى را رهبرى كند كه در اثر آن تحولى عظیم در سراسر جهان پدید آمد. سالیان سال باید بگذرد تا عظمت و ارزش انقلاب اسلامى امام راحل(رحمه الله) براى مسلمانان و مردم جهان شناخته شود. امام، زمانى طلبه جوانى مثل شما بود، اما با همت و هم‌چنین توكل بر خدا، تحصیلاتش را ادامه داد و در راه اطاعت خدا از هیچ چیزى

فرو گذار نكرد. خدا هم او را یارى كرد و چنین عظمتى به او بخشید كه دنیا را تحت تأثیر قرار دهد. در آخرت هم خواهیم دید كه میلیون‌ها انسان به واسطه حركت ایشان از آتش عذاب جهنم نجات پیدا مى‌كنند و به سعادت ابدى نائل مى‌شوند. امیدوارم كه در میان شما هم جوان‌هاى باهمتى باشند كه از هم اكنون تصمیم بگیرند امام را الگوى خودشان قرار دهند و هم در راه تحصیل علم و هم در راه عمل به وظایف از ایشان پیروى كنند. ان‌شاء‌الله.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

ریگشاها

راه حوزه علمیه مدینة‌العلم یا جامعة‌التبلیغ از چند كوچه تنگ و باریك مى‌گذرد. این‌جا هم به روال بسیارى از كشورهاى جهان سوم، خواسته یا ناخواسته، همه ابعاد زندگى را با لوازم تكنولوژى وفق نداده‌اند، و این امرى تناقض‌آمیز شده و مشكل‌زا. براى مثال وقتى فرهنگ ماشین‌سوارى پذیرفته شد، گذرگاه وسیع لازم است و خیابان آسفالته، ولى این‌جا از این تطابق‌ها خبرى نیست. ما هم كه با این خصیصه در كشورمان بیگانه نیستیم تن به پیاده‌روى مى‌دهیم. لااقل حُسن این‌جا فراوانى وسایل نقلیه مخصوص گذر از این كوچه‌هاست‌؛ از درشكه اسبى و گارى شترى و گاوى گرفته تا سایكل ریگشا كه سه‌چرخه‌اى است كه روى دو چرخ عقبش صندلى گذاشته‌اند و راننده‌اى دارد كه باید نفس‌زنان و عرق‌ریزان پا بزند و این وسیله را با یكى دو مسافر به این سو و آن سو بكشاند. اتوریگشا هم كه موتور سه‌چرخه هندلى است بى‌در و پیكر به

منزله تاكسى، و البته مى‌شنویم كه هنوز در گوشه و كنار هندوستان مسافران با وسیله‌اى جا به جا مى‌شوند كه نیروى محركه آن متأسفانه انسان پابرهنه‌اى است.

خوشبختانه سایكل‌ریگشا و اتوریگشا فراوان است و تا اشاره كنى ده تایشان جلوى پایت نگه مى‌دارند و مثل سوارى‌هاى ترمینال‌هاى خودمان یكى دستت را مى‌كشد و دیگرى پایت را تا بالأخره از میانشان یكى موفق شود سوارت كند. طبق قانون باید كیلومترشمارشان را به كار اندازند كه مى‌اندازند و تأكید هم مى‌كنند كه حتماً نگاه كنى اما خیلى‌هایشان كلك مى‌زنند چون مى‌دانند مسیرها را نمى‌دانى همین‌طور توى خیابان‌ها مى‌چرخانند تا زمان بیشترى بگذرد. یك مسیر خاص را یكبار ده روپیه مى‌دهى و بار دیگر بیست‌تا، بستگى دارد به انصاف راننده. رانندگى‌ها هم محشر است با سرعت مى‌رانند و میلى‌مترى از اتومبیل‌ها و گارى‌ها و دیگر ریگشاها سبقت مى‌گیرند. مهارتى دارند تحسین‌برانگیز در این صحراى محشر شلوغى و تراكم ترافیك.

ما این توصیف‌ها و برخى توصیه‌ها را فقط شنیده‌ایم و شكر خدا نیازى به سوار شدن بر این مركب‌هاى هراس‌آور هیجان‌برانگیز را نمى‌یابیم.

 

جامعة‌التبلیغ

با دیدن كوچه‌هاى دالان مانند منتهى به مدینة العلم و خرابى سنگ‌فرش‌ها و كثیفى حاشیه‌هایش شهردارى‌هاى خودمان را

تحسین مى‌كنیم. براى ورود به مدرسه باید راه‌روى باریكى را طى كنى كه نصفش را هم دوچرخه‌هاى طلاب اشغال كرده است. حوزه علمیه جامعة التبلیغ یا مدرسه مدینة العلم، قدیمى نیست. حدود سى سال قدمت دارد و به همت مرحوم میرزا محمد عالم در منطقه شیعه‌نشین شهر لكنهو بنا شده است. مدرسه هم مختص درس‌هاى حوزوى نیست و برخى دروس عمومى هم تدریس مى‌شود.

مسئولان مدرسه به درخواست حاج‌آقاى رجب‌نژاد ابتدا چند تمثال بزرگ و كوچك روى دیوار را معرفى مى‌كنند و بعد هم گزارشى از وضعیت درسى و فعالیت‌هاى فرهنگى مدرسه‌شان مى‌دهند‌؛ هم كتاب چاپ كرده‌اند و هم پوستر، هفته‌نامه‌اى هممنتشر مى‌كنند به اسم مدینة العلم به زبان انگلیسى كه یكى از طلاب آشنا مى‌گفت گاهى جنجال برانگیز است. درستى و كذبش با خود او.

در گوشه‌اى از مدرسه، میرزا محمد عالم مؤسس این بنا مدفون است. حاج‌آقا بر مزارش فاتحه‌اى مى‌خوانند. بر سنگ قبرش نوشته‌اند: «العالم حی و ان كان میتا» بر درستى این سخن باورى راسخ داریم.

 

بزرگترین حسینیه جهان

هندى‌ها به حسینیه «امام‌باره» مى‌گویند یعنى بارگاه امام به باور عوام، و به نظر درست‌تر و دقیق‌تر‌؛ چراكه بیشتر حسینیه‌ها در همه ایام سال گشوده‌اند و براى همه ائمه، جشن و عزا مى‌گیرند، اگرچه بیشتر براى پنجمین معصوم. لكنهو دو امام‌باره مهم دارد یكى امام‌باره كوچك (چهوتى امام‌باره) و دیگرى امام‌باره بزرگ

(آصفى امام‌باره) ما به دیدن دومى مى‌رویم چراكه شنیده‌ایم آنجا بزرگترین حسینیه دنیاست.

آصفى امام‌باره فراتر از تصور ما بود‌؛ بسیار شكوه‌مندتر، با ابهتى مسحور كننده، یادگار روزگار عظمت مسلمانان در هند، و تبلور هنر بى‌نظیر معمارى اسلامى. در كنار یكى از درهاى ورودى عكسى قدیمى روى دیوار، خاطره سیل لكنهو را باز مى‌گفت كه همه شهر به زیر آب رفته و تنها آصفى امام‌باره چون نگینى زیبا در میان آب‌ها سر برآورده است.

این امام‌باره جداى از وسعت گسترده و معمارى هنرمندانه و تحسین برانگیز خود به دلیل یكى دو مكان اسرارآمیز و شگفتى‌زایش توجه گردشگران بسیارى را به سوى خود جلب كرده است‌؛ بارى، بهول بهلیان و‌...، و حكایت‌هاى عجیب و حیرت‌انگیزى كه درباره آنها گفته شده است.

اكنون كه یادداشت‌هاى سفر هند را تنظیم مى‌كنم، از رحلت تأثیربرانگیز مرحوم سید محمد مهدى (عبدالصاحب) مرتضوى لنگرودى چند روز بیشتر نمى‌گذرد. ایشان سال‌ها پیش سفرى دو ساله داشت به هندوستان و خاطراتى شنیدنى از آن كشور. گفتم هم براى تنوع نوشته‌ها و هم یادبودى از آن مرحوم، خاطره دیدار او از امام‌باره را بى‌كم و كاست و با همان نثر ساده و دلنشین ایشان بیاورم. به ویژه آن‌كه ما فرصت دیدار از بهول بهلیان را نیافتیم و از توصیف این شاهكار معمارى اسلامى ناتوانیم. این‌كه چرا؟ هم ضیق وقت بود و هم خستگى و كسالت حاج‌آقا.

«در لكنهو شخصى به نام آصف الدوله یا آصفى، حسینیه‌اى بسیار عجیب و حیرت‌انگیز بنا كرده است. این حسینیه داراى دو قسمت فوقانى و تحتانى است كه در قسمت فوقانى آن به دور حسینیه پانصد راه‌رو بنا شده كه تمام راه‌روها به راه‌رو اول منتهى مى‌شود و راه‌رو اول درب ورودى و خروجى دارد.

آنچه كه موجب تعجب و شگفتى مى‌باشد این‌كه طورى راه‌رو اول ساخته شده است كه اگر هركس از آن راه‌رو به راه‌روى دوم و از دوم به سوم وارد گردد، در وقت برگشتن، خود به خود نمى‌تواند راه‌رو اول را پیدا كند و از آن خارج شود. فن عجیبى در آن به كار رفته است. بدون تردید در وقت خروج احتیاج به راهنما دارد وراهنما همیشه با واردین مى‌آید، اگر نتوانستند راه خروجى را پیدا كنند (و هرگز نمى‌توانند پیدا كنند) آن وقت او را راهنمایى مى‌كند، تاكنون نشده است كسى وارد آن بشود و بدون راهنما خارج گردد.

البته این مطلبى را كه نقل نمودم، بعضى از آقایان روحانیون لكنهو براى من نقل نمودند، من باور نكردم و گفتم معقول نیست. چطورى مى‌شود كه انسان وارد سه راه‌رو بشود و در وقت برگشتن نتواند راه‌رو اول را پیدا كند و خارج گردد؟ آنان در جواب گفتند: ممكن است امتحان و آزمایش كنید. به اتفاق آنان رفتیم، تا به راه‌رو سوم رسیدیم، گفتند: برگردید. گفتم: باید ادامه داد. تا شش راه‌رو را پیمودم. گفتند: بدون راهنما ممكن نیست، برگردید و از راه‌رو اول خارج شوید.

خلاصه این‌كه در وقت خروج دانستم كه حق با آنان است چه

آن‌كه در حدود نیم ساعت، از راه‌رو ششم به پنجم و از پنجم به چهارم و از چهارم به سوم و از سوم به دوم و از دوم به اول و از اول به راه‌رو دیگر در طرف چپ برخلاف اول و دوم كه از طرفراست شروع كرده بودم وارد مى‌شدم، باز برمى‌گشتم و از راه‌رو اول مى‌گذشتم و به راه‌رو دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم مى‌رفتم همین طور مى‌رفتم و بر مى‌گشتم و راه خروجى را پیدا نمى‌كردم، دیدم جز خسته شدن و كار بیهوده انجام دادن چیز دیگرى نخواهد بود. به راهنما گفتم، راهنمایى كرد و از راه‌رو اول خارج شدم.»

آیت‌الله مرتضوى درباره این امام‌باره خاطره دیگرى هم دارند كه شنیدنى است:

«نگهبان حسینیه به نزد من آمد و مرا مخاطب قرار داده و گفت: اجازه مى‌دهید كه یك كار بسیار شگفت‌انگیز را كه مربوط به این حسینیه است به شما نشان دهم؟ من در جواب گفتم بسیار شائق هستم.

وى گفت: شما در آن طرف حسینیه بروید و گوش خود را روى دیوار حسینیه قرار دهید من در این طرف حسینیه قرار مى‌گیرم، به من نگاه كنید كارى را كه انجام مى‌دهم صداى آن را مانند این‌كه جلوى شما انجام دهم خواهید شنید در صورتى كه فاصله صد متر است. وى در آن طرف و من در این طرف حسینیه قرار گرفتیم. دیدم كه او كاغذى را در میان دو دست خود گرفته و آن را پاره مى‌كند. صداى پارگى آن به طور طبیعى به گوشم رسید، بعد یك كبریت به دست گرفت و از میان آن یك چوب كبریت درآورد و آن را به جعبه كبریت زد و روشن نمود. صداىاصطكاك چوب كبریت به جعبه كبریت كاملا عادى به گوشم رسید.

وى گفت در زمان قدیم، واعظ در یك طرف حسینیه بر منبر وعظ سخنرانى مى‌كرد و شنوندگان از پاى منبر او تا آخر حسینیه كه مى‌نشستند همه كاملا صداى واعظ را به نحو یكسان مى‌شنیدند. در قسمت تحتانى حسینیه در یك قسمت آن در حدود ده متر در ده متر گودالى به صورت آب انبارهاى قدیمى ایران پر از آب است كه مى‌گویند سالیان درازى است كه در آن نه آب ریخته شده و نه آب از آن برداشته مى‌شود، در همین حال از مقدار معینى كه آب دارد نه كمتر مى‌شود نه زیادتر و با مرور سالیان زیاد، آن آب در كمال صافى و شفافى مى‌باشد. در یك طرف حسینیه دالان تاریكى بود و‌...» براى بلنداى مقام مرحوم آیت‌الله مرتضوى روح و ریحان الهى را آرزو مى‌كنیم.

درباره بهول بهلیان یا همان راه‌روهاى اعجاب‌برانگیز، ما هم داستان‌هایى شنیده‌ایم مثل این‌كه مسلمانان در هنگام حمله دشمنان، به این‌جا پناه مى‌آوردند و با این حربه از شرّ آنان در امان بودند. یا این‌كه سال‌ها پیش برخى از گنجینه‌هاى مسلمانان را در این‌جا پنهان كردند و انگلیسى‌ها به رغم كوشش بسیار از یافتن آن ناتوان بودند و‌...‌، ماجراى كاغذ و كبریت را هم در بازگشتمان به ایران شنیدم والاّ در امام‌باره این ماجرا را امتحان كرده بودیم. این‌ها هم بماند مثل خیلى دیگر از افسوس‌هاى این سفر.

 

جامعة‌الزهراء

روز جمعه بیستوهشتم شهریور، آخرین روز حضور ما در شهر

لكنهو است. این ساعت‌هاى آخر را به دیدار از جامعة‌الزهراى لكنهو مى‌گذرانیم. حیدرمهدى، روحانى خوش‌خلقى كه این چند روزه هرجا توانسته همراهیمان كرده، مسئول این حوزه است و به نقلى مؤسس و پایه‌گذار آن. خانم ربابه زیدى نیز كه از دانش‌آموختگان جامعة‌الزهراى قم است، هم همسر حیدرمهدى است و هم یار هم‌راه او در اداره مدرسه‌؛ نظارت بر تحصیل و تدریس را او بر عهده دارد و برنامه‌ریزى و امور ادارى را حیدرمهدى. جامعة‌الزهراء از مراكز وابسته به مؤسسه تنظیم‌المكاتب است و ساخت آن از سال 1410 هجرى آغاز شده، آن زمان آیت‌الله دین‌پرور (نماینده ولى فقیه در هند) كلنگ این ساختمان را بر زمین زده و بعدها به همت مردمان مؤمن و از بركت كمك‌هاى آنان و وجوهات شرعى به سامان رسیده است.

جامعة‌الزهراء در منطقه شیعه‌نشین شهر لكنهو واقع شده است. بعد از ورود به آنجا و با گذر از یكى دو راه‌روى ورودى به سالن بزرگ كتابخانه و قفسه‌هاى خالى از كتاب آن مى‌رسیم. حیدرمهدى در معرفى این قسمت، نگاه سرشار از شرمش را با لحن تقاضامندى به هم مى‌آمیزد و مى‌گوید: كتابخانه، اما كتاب ندارد، و مى‌رساند حاج‌آقا كه در این سفر نماینده رهبرند، این غصه‌ها را به اهلش برسانند، و حاج‌آقا دلدارى‌اش مى‌دهند: الحمد‌لله جایش كه هست، كتابش هم مى‌رسد.

جامعة‌الزهراء در سه طبقه بنا شده با ساختمان مناسب‌ترى نسبت به حوزه‌هاى پسرانه‌اى كه تاكنون دیده‌ایم، و این‌كه هنوز با

استانداردهاى لازم معمول فاصله دارد بحث دیگرى است. دفتر مدرسه بى‌بهره از تجملات و امكانات مدرن با اندك تزئینات ابتدایى با چند خطاطى و تصویر مذهبى و یك عكس رهبر و امام در كنار هم، همه بى‌قاب، نمایى است از ساده‌زیستى هندى‌ها و شاید فقر مسلمانان و عمیق‌تر تهى‌دستى شیعیان. حاج‌آقا برنامه درسى جامعة‌الزهراء را مى‌نگرند‌؛ اوایل تأسیس جامعه، درس‌ها بر اساس برنامه‌هاى مؤسسه تنظیم‌المكاتب پى‌ریزى مى‌شده با همان كتاب‌هاى قدیمى، اما از سال 1376 با توافق مدیر مدرسه، برنامه مصوب سازمان حوزه‌ها و مدارس علمیه خارج از كشور، معیار آموزش حوزه قرار گرفته است. افزون بر این، برخى از مهارت‌ها هم‌چون خیاطى و گلدوزى هم آموزش داده مى‌شود‌؛ شاهد آن، چند نمونه كارى است كه مسؤولان جامعه به حاج‌آقا نشان مى‌دهند. یكى از بهترین‌ها تصویر گل سرخ بزرگى است كه بر هر كدام از گلبرگ‌هایش ساعت كلاس، نام مَدرس و اسم استادى ترسیم شده، دیگرى صفحه رنگى بزرگى است با طراحى بازى قدیمى ماروپله خودمان منتها با ابتكارى جالب و جدید‌؛ بازى، بازى اخلاقى است‌؛ اگر به خانه‌هاى فضایل رسیدى جایزه مى‌گیرى و بالا مى‌روى و اگر در خانه‌هاى رذایل توقف كردى به یك‌باره چندین مرحله سقوط مى‌كنى. فى‌المثل در منزل صبر، با پاداش نردبان صعود روبه‌رو مى‌شوى و در خانه حسد با نیش مار عذاب و گرداب سقوط. این ابتكار، لبخند خرسندى بر لبان حاج‌آقا مى‌نشاند. مى‌اندیشیم كه با همین شیوه‌هاى ساده و این

خلاقیت‌هاى كم‌هزینه چه آسان مى‌توان آموزه‌هاى اسلامى را به كودكان آموخت‌؛ دور از پند مستقیم، دل‌پسندتر و تاثیرگذارتر.

خواهران طلبه با نیت خیر مقدم به حاج‌آقا مدرسه را به شكل گسترده‌اى زینت كرده‌اند. در گوشه و كنار، جملاتى از سر احساس و احترام بر مقواهاى سفیدى آورده‌اند‌؛ با نیت خوش‌آمدگویى به حاج‌آقا و به فارسى‌؛ «صل على محمد مهر مبین خوش آمد.» «صل على محمد مصباح دین خوش آمد.» «صل على محمد خوش‌بوى مولا آمد.» و همین جمله نوشته‌ها را وقتى به سالن اجتماعات مى‌رسیم همگى یك‌صدا آواز مى‌كنند. خواهران طلبه پوشیه‌هاى دولایه ضخیمى بر صورت دارند و چادرهاى ضخیم‌ترى بر سر. این حد از حجاب و این شیوه پوشش، اگرچه لازم نیست و حتى طعنه به افراط مى‌زند اما در این سرزمین و این حجم از گرماى طاقت‌فرسا شایسته ستایش است و تحسین.

ظاهراً خواهران این جامعه به برنامه‌هاى جمعى و جانبى توجه ویژه‌اى داشته‌اند‌؛ چراكه ابتدا سوره والضحى را قرائت كردند. بعد تواشیح مفصلى خواندند و سپس تازه نوبت دو سرود فارسى بود كه همگى هماهنگ و منسجم و البته از حفظ خوانده شد. والضحى و تواشیح، تعجبى نداشت‌؛ یكى زبان قرآن بود و دیگرى زبان درس‌هایشان ولى سرودهاى فارسى چرا. مگر در سال، چند مقام و مسئول فارسى‌زبان در اینجا حضور مى‌یابد كه پاس شخصیت او زحمت حفظ این اشعار را آسان كند‌؛ الاّ آن‌كه شیرینى قند پارسى را دلیل بیاوریم. اشعار با همان لهجه و همان

توصیفى خوانده شد كه پیش‌تر در شرح دیدار با پرفسور امیرحسین عابدى گفتیم‌؛ یعنى اگر سابقه و خاطره شنیدن آن‌ها در ایران به مددمان نمى‌آمد در فهم بسیارى از واژه‌ها و ابیات ناتوان مى‌ماندیم.

منم شاگرد و مهدى امام و مونس جانم *** دلم خواهد شوم لایق ببینم روى جانانم

خدا بخشا به او گناهان مرا *** كه شرم دارم دگر ببینم من تو را

به هر برگ كتابم آیه‌هاى پاك قرآن است *** یگانه رهبرم روح خدا پیر جماران است

خدا بخشا به او گناهان مرا *** كه شرم دارم دگر ببینم من تو را

به سر جز شور آگاهى ز احكام شریعت نیست *** تمناى دلم غیر از حقیقت علم و حكمت نیست

و‌...

اباصالح اباصالح كجایى *** كجایى یوسف زهرا كجایى

بیا مهدى بیا دورت بگردیم *** بیا تا دست خالى برنگردیم

بیا مهدى بیا دردم دوا كن *** بیا با دیدنت حاجت روا كن

اباصالح اباصالح فقیرم *** بده دستى كه دامانت بگیرم

و‌...

بعد از تلاوت قران و تواشیح و شعرخوانى، ابتدا حیدرمهدى چند دقیقه‌اى صحبت كرد و سپس حاج‌آقا‌؛ كه از سرودخوانى

خواهران تشكر كردند و از وجود مقدس حضرت ولى‌عصر ‌ارواحنا فداه‌ـ گفتند و از اهداف بعثت انبیا.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در جامعة‌الزهراء (لكنهو)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خداى متعال را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در محفل نورانى شما خواهران گرامى جامعة‌الزهراء حضور بیابم. قبل از هر چیز از سرودهاى زیبایى كه قرائت شد و مجلس را با یاد حضرت ولى‌عصر ‌ارواحنا فداه‌ـ معطر كردید به سهم خودم تشكر مى‌كنم. توجه به وجود مقدس حضرت صاحب‌الامر(علیه السلام)ستون محكمى است كه باید انسان در تمام مراحل زندگى تكیه‌گاه خودش قرار دهد و از بركات مادى و معنوى و آثار نورانى این توجه استفاده كند. توجه به وجود مقدس ولى‌عصر(علیه السلام) هم توجه به خدا و یاد خداست هم توجه به همه انبیا و اولیا و وجود مقدس رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) است و هم توجه به همان هدفى است كه

خداى متعال، جهان و انسان را براى آن هدف آفریده است‌؛ براى این‌كه وجود مقدس ایشان عصاره وجود همه انبیا و اولیاى خداست و ودیعه‌اى است كه خداى متعال تا پایان این عالم براى بشریت ذخیره كرده است. در زیارات خطاب به حضرت مهدى ‌عجل الله فرجه الشریف‌ـ مى‌خوانیم كه همه آن نعمت‌هایى كه خداى متعال به ما داده به بركت وجود شماست، در آینده هم رسیدن به هر مقامى در طفیل وجود شما و به بركت عنایت‌هاى شماست. در یك جمله یاد امام زمان(علیه السلام) در حقیقت یاد خداست و هدف از این توجه همان هدف عبادت خداست و همه بركت‌هایى كه از خداى متعال به ما انسان‌ها مى‌رسد به بركت عنایت‌هاى آن حضرت است‌؛ مَنْ أَرَادَ اللهُ بَدَءَ بِكُمْ وَمَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ‌؛(1) هركس اراده كند كه به خدا نزدیك شود باید از شما آغاز كند و هركس خدا را به یگانگى شناخت به بركت عنایت‌هاى شما بوده‌؛ بِكُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَیَكْشِفُ الضُّرَّ وَبِكُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ.(2)

باید بدانیم چه كنیم كه بیشتر مورد توجه آن حضرت قرار بگیریم و با چه وسیله‌اى مى‌توانیم بیشتر به آن حضرت نزدیك شویم‌؛ چراكه نزدیك شدن به او نزدیك شدن به خداست. مى‌دانیم كه انواع عبادت‌ها به ویژه


1. فرازى از زیارت جامعه كبیره.

2. همان.

توسل به ائمه اطهار(علیهم السلام) و انواع دعاها، زیارت‌ها، عزادارى‌ها و مخصوصاً گریه براى سیدالشهدا(علیه السلام) یكى از راه‌هاى نزدیك شدن به آن حضرت و بعد به خداى متعال است‌؛ اما جا دارد كه بیندیشیم اصلا وجود امام براى چیست؟ خداى متعال ائمه اطهار را براى چه آفرید و چرا به آنان مقام امامت عطا فرمود و براى چه هدفى به ما دستور داد كه از آنها اطاعت كنیم‌؛ أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَْمْرِ مِنْكُمْ،(1) بدون شك طبق نص قرآن كریم انسان براى پرستش و اطاعت از خداى متعال آفریده شده است‌؛ وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ،(2) خداى متعال همه انبیا و اولیاى خودش را خلق فرمود و به مقام نبوت و امامت رساند تا راه بندگى و اطاعت خدا را به مردم دیگر نشان دهند. وقتى دانستیم كه هدف از خلقت انبیا و ائمه و دادن مقام نبوت و امامت به آنها نشان دادن راه عبادت و اطاعت خداست، نتیجه روشنش این است كه هرقدر ما بیشتر از راهنمایى‌هاى آنها استفاده كنیم و بیشتر در مقام عبادت و اطاعت خدا باشیم به آنها نزدیك‌تر مى‌شویم. برگزارى مجالس عزادارى، مراسم جشن، مهمانى دادن، اطعام كردن، و سایر آداب و رسومى كه براى ائمه اطهار برگزار مى‌شود، راه‌هاى تقرب به آنهاست.


1. نساء: 59.

2. ذاریات: 56.

اما یك سؤال، این كار چه نتیجه‌اى دارد؟ جز این نیست كه ما باید به یاد آنها باشیم تا به خدا نزدیك‌تر شویم‌؛ پس هرقدر ما به دستورات آنها بیشتر عمل كنیم و بیشتر به یاد آنها باشیم در حقیقت هدف از بعثت انبیا بیشتر تحقق یافته است‌؛ بنابراین شما كه اهل تحصیل علم و اهل معرفت هستید و سال‌ها وقتتان را در راه فرا گرفتن معارف اهل‌بیت صرف مى‌كنید باید بدانید كه آنچه بیش از هر چیز ائمه اطهار و وجود مقدس امام زمان ‌‌ـ عجل الله فرجه الشریف ‌ـ را خوشحال مى‌كند این است كه ما، هم خودمان بیشتر به دستورات دین عمل كنیم هم دیگران را تشویق كنیم كه مطیع دستورات خدا و پیغمبر و ائمه اطهار باشند. این بهترین راه نزدیك شدن به خداى متعال و به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت است. شما از میان میلیون‌ها انسانى كه در این منطقه زندگى مى‌كنند، انتخاب شده‌اید براى این‌كه از معارف اهل‌بیت بیشتر استفاده كنید. باید از بنیان‌گذاران این مركز و دست‌اندركاران اجراى این برنامه‌ها تشكر كرد و به آنها دعا كرد كه خدا بر توفیقاتشان بیفزاید. باید به شكرانه این نعمت عظیم درصدد باشید كه به آنچه از معارف اهل‌بیت(علیهم السلام) مى‌آموزید عمل كنید و به دیگران نیز آموزش دهید و تشویق كنید كه احكام و آداب و سنت‌هاى اسلامى در جامعه رواج پیدا كند.

در پایان، از الطاف دست‌اندركاران این مؤسسه و

هم‌چنین از شما طلاب گرامى و اظهار محبتتان صمیمانه تشكر مى‌كنم و به سهم ناچیز خودم دعا مى‌كنم كه خداوند روز‌به‌روز بر توفیقات شما بیفزاید و شما را ذخائرى قرار بدهد كه بتوانید اسلام و تشیع را بار دیگر در این سرزمین احیا كنید. امیدوارم همیشه مشمول عنایت‌هاى آقا امام زمان(علیه السلام) باشید.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

بوم‌باى

بمبئى یا به اصلاح خود هندى‌ها بوم‌باى، معجون هفت‌جوشى است از هفتاد و دو ملت، شهرى شگرف با جمع قابل تصور همه زشتى‌ها و زیبایى‌ها، شهر افراط‌هاى بى‌همانند. شهر هم‌نشینى مسالمت‌آمیز ثروت‌مند و گدا، پارسا و ترسا، كاخ‌نشین و كوخ‌نشین، شهرى بدون مرزبندى‌هاى رسمى و رایج، جایى كه همه چیز و همه كس زیر چتر رنگ‌هاى تند در ازدحامى پرهیاهو

شانه به شانه هم زندگى مى‌كنند. بمبئى بزرگ‌ترین شهر هندوستان است و مهم‌ترین بندر تجارى آن‌؛ شهرى كه نبض اقتصاد هند در آنجا مى‌تپد.

در سیاحت از بمبئى مى‌مانى كه از سیر افسارگسیخته و بى‌نظم اجزاى آشفته آن تعجب كنى یا تحسین كنى تركیب هماهنگ همین اجزاى آشفته ر‌؛ اینجا آلونك‌هاى كوتاه‌قد بى‌توجه به ستاره هتل‌هاى بلندبالا در پیاده‌رو كنارشان برپا شده‌اند. گاوها بى‌اعتنا به سیل جمعیت، در بستر خیابان‌ها خوابیده‌اند. مرتاض‌ها بى‌خیال جنبش و تكاپوى مردمان گوشه‌اى به تفكر نشسته‌اند، و گروهى از زنان و مردان سپیدپوش پاى پیاده و برهنه و با دقت تمام راه مى‌روند تا مبادا بر جنبنده‌اى كوچك پا بگذارند. اینجا موزه كاملى است براى هر پژوهش‌گر ادیان، چون هم مسجد مى‌بیند و هم كلیسا و كنیسه و بتكده، نه در جغرافیایى پراكنده كه گاه با پیمودن یك خیابان، و بهشت موعودى است براى جهانگردان‌؛ چراكه بمبئى چونان زنبیل پرتنوعى است كه هرگونه آداب و رسوم و زبان و دین و قبیله و مسلكى را در آن سرازیر كرده‌اند، و بمبئى فراتر از همه این توصیف‌هاست.

 

لطفاً بوق بزنید

در بمبئى سرسام مى‌گیرى از انبوه وسایل نقلیه ماشینى و حیوانى كه چون مور و ملخ در كوچه و خیابان مى‌لولند و كلافه مى‌شوى از صداى بوق‌هاى ممتد این همه وسایل. رانندگان اینجا یك پا بر

پدال گاز دارند و یك دست بر دكمه بوق. در هند از درج عبارت مشهور و لطیفه گونه «لطفاً بوق بزنید» بر بدنه ماشین‌ها اصلا تعجب نكنید‌؛ بوق زدن نوعى قانون است و حربه‌اى براى گذر از این شلوغى، نوعى اخطار و اعتراض ملایم و شاید مؤدبانه. اینجا یاد گرفته‌ایم كه از دیدن و شنیدن هیچ چیزى تعجب نكنیم.

 

گاو

در خیابان‌هاى هند دیدن صحنه‌اى كه گاوى رها و آسوده‌خاطر بى‌اعتنا به انبوه ماشین‌هاى رودرویش مشغول نشخوار باشد، اتفاق عجیبى نیست. در این هنگام باید دعا كرد كه جناب گاو، خسته و در خواب نباشد و اراده برخاستن كند وگرنه هیچ كس حق ندارد او را به زور و اجبار به كنارى بكشاند.

این حیوان مختار است كه هرجا بخواهد برود هرچه بخواهد بخورد از هر كارى حتى شیر دادن معاف باشد، حتى گاهى به خوردن تخم مرغ و دیگر اطعمه لذیذ هم مهمان مى‌شود. هندو، بول و فضله این حیوان را براى تبرك و تیمن به دیوار خانه خودمى‌مالد و با دود كردن فضله آن استشفا مى‌كند، اگر هم بخواهد به میهمانى احترام كند قطره‌اى از بول گاو مقدس را در فنجان چاى یا لیوان شربتش مى‌ریزد.

گاو در نزد هندوها مقدس است اما برخلاف باور عموم نه هر گاوى‌؛ تنها گاوهاى ماده، مخصوصاً گاوهایى كه رنگ زرد طلایى دارند و بالأخص آن دسته كه پیشانیشان سفید باشد‌؛ والاّ گاوهاى نر نه‌تنها احترام ندارند كه با ضرب چوب و شلاق به سخت‌ترین و

طاقت‌فرساترین كارها گمارده مى‌شوند. این هم نكته‌اى است جالب براى طرفداران فمینیسم.

این احترام ویژه گاو به جهت جمعیت غالب هندوها و برخوردارى آن‌ها از مناصب مهم حكومتى نكته‌اى فراگیر شده است تا آنجا كه شركت مك‌دونالد در تبلیغ همبرگرهایش در بمبئى پیوسته بر این مسأله تأكید مى‌كند كه محصولاتمان را با گوشت بره تهیه مى‌كنیم تا هیچ كس به این شركت پرآوازه مظنون نشود كه گاوهاى مقدس را براى پر كردن شكم مى‌كشند.

 

جزیره الفانتا

دوستان بامحبت ایرانى ما در هند، حاج‌آقا را و به لطف همراهى ایشان ما را به دیدار یكى از زیباترین جزایر بمبئى و شاید هند، یعنى جزیره الفانتا مى‌برند. قایق ما سوار بر امواج ریز و درشت اقیانوس هند دل آب‌ها را به آرامى مى‌شكافد و از كنار كشتى‌هاى تجارى بزرگ مى‌گذرد. بعد از گذشت ساعتى، پیدایى مناظر سرسبز و چشم‌نواز الفانتا از دور مسحورمان مى‌كند و ما را به شوق دیدن از نزدیكش به حالت خلسهوارى مى‌برد. با پهلو گرفتن قایق، اسكله‌اى بزرگ را پیش رویمان مى‌بینیم. براى رسیدن به محوطه اصلى جزیره باید مسافت نسبتاً زیادى را پیمود. خوشبختانه براى این منظور قطار شهرى كوچكى را در نظر گرفته‌اند. بى‌درنگ بر نیمكت‌هاى ساده و چوبى آن مى‌نشینیم و از همین جا سیاحتمان را از جزیره آغاز مى‌كنیم.

الفانتا صرف نظر از جنگل‌هاى گسترده و پوشش گیاهى متنوع و آب و هواى دلپذیرش بیشتر به دلیل معابدى كه در دل غارهاى آن ساخته شده مشهور است. در جاى‌جاى معابد، تندیس‌هاى بزرگ و مختلفى از خدایان هندى ‌كه بیشتر از سنگ تراشیده شده‌اند‌ـ وجود دارد. در این جزیره، جهانگردان اروپایى و آسیایى‌هاى جنوب شرقى بسیارند و با دوربین‌هاى دیجیتالشان بى‌هراس از قیمت فیلم و هزینه چاپ، مرتب با این تندیس‌هاى سنگى عكس یادگارى مى‌گیرند.

در الفانتا مثل بیشتر شهرهاى هند میمون‌هاى ریز و درشت همانند گربه‌هاى خودمان آزادانه همه جا روى در و دیوارها و بالاى درخت‌ها در تردّدند و كسى هم كارى به كارشان ندارد، منتها میمون‌هاى این جزیره با مرور زمان به گرفتن بیسكویت و خوراكى‌هاى دیگر از دست گردشگران عادت كرده‌اند به همین دلیل همیشه آماده استقبال از گروه‌هاى جدیدند و در اطراف آن‌ها چرخ مى‌زنند. ظاهراً مردم جزیره از حضور توریست‌ها راضى هستند چراكه صنایع دستى و اشیا و سنگ‌هاى كم‌ارزش چند روپیه‌اى را به قیمت گزاف به آنان مى‌فروشند. در گوشه‌اى دیگر زن میان‌سال سارى‌پوشى را مى‌بینیم كه با التماس از مسافران خواهش مى‌كرد عكسى به یادگار از او بگیرند و بعد از برانگیختن ترحم آنان طلبكارانه از ایشان مى‌خواست پول عكسى را كه از او گرفته‌اند بپردازند. حضورمان را در این جزیره طولانى نمى‌كنیم و به بمبئى برمى‌گردیم.

جامعه امام امیرالمؤمنین

در بمبئى به دیدن جامعه امام امیرالمؤمنین مى‌رویم. نام دیگر این حوزه «نجفى‌هاوس» است و حدود 25 سال قبل به دست آقاى سید محمد موسوى وكیل آیت‌الله‌العظمى خویى(قدس سره) ساخته شده است. حاج‌آقا به دفتر مدرسه راهنمایى مى‌شوند. در گوشه‌اى از اتاق دفتر بر تابلویى به فارسى حضور حاج‌آقا را خوش‌آمد گفته‌اند. عالمان بمبئى كه از آمدن حاج‌آقا مطلع شده‌اند یك به یك به دیدار ایشان مى‌آیند و به وسیله دوستانى كه قبل‌تر آمده‌اند معرفى مى‌شوند. از این معرفى‌ها فقط این چند اسم را به خاطر مى‌آورم: على‌مهدى امام‌جمعه باندره، انیس‌الحسن امام‌جمعه خوجه مسجد، احمدعلى عابدى، قیصر عباس، كلب‌حسین، حسنین رضوى، حسین مهدى حسینى، عزادار عباس‌خان و حاج‌آقاى ناصرى، و شیخى اهل كشمیر كه امام جماعت ایرانیان است. اینجا هم غالب علما به همان گمان‌ها كه قبلا گفته‌ام بیشتر سیّدند و از ذریه پیغمبر(صلى الله علیه وآله). وقتى ازدحام روحانیون استقبال كننده در دفتر مدرسه نفس‌گیر مى‌شود از حاج‌آقا مى‌خواهند كه هم براى توسعه جا و هم دیدار عمومى با علما و صحبت براى طلاب به سالن اصلى مدرسه تشریف بیاورند.

در آنجا چند تن دیگر از علما به جمعمان اضافه مى‌شوند. حاج‌آقا على‌رغم آن‌كه خسته به نظر مى‌رسند و گویا گرما هم رمقشان را گرفته است با همه میزبانان به گرمى احوال‌پرسى مى‌كنند. علما هم هر كدام سخنى مى‌گویند و نكته‌اى و حاج‌آقا با

صبر و حوصله به حرف‌هایشان گوش مى‌سپارند. اینان غالباً تحصیل‌كرده‌هاى قم هستند و به فارسى آشنا و از این رو مشكلى در فهم گفتارشان نداریم. بعد به طلبه‌هاى مدرسه رخصت حضور مى‌دهند. طلبه‌هاى هند برخلاف سنت فراموش شده حوزه‌هاى علمیه ایران به پوشیدن لباسى مشخص و مشترك مقیدند‌؛ اگرچه این تقید مرسوم، در هر شهر و منطقه قواعد خاص خودش را دارد. طلبه‌هاى مدرسه امیرالمؤمنین متفاوت از طلاب شهر لكنهو همگى لباس سپید بلند عربى بر تن دارند و كلاه سپید سبكى بر سر. پیش از سخنرانى حاج‌آقا ابتدا تلاوت قرآن بود و بعد تواشیح «رسول مدنى» در مدح پیامبر حكمت و رحمت. آیت‌الله مصباح درباره نور و ظلمت سخن گفتند و آیه‌هایى از سوره‌هاى نور، بقره و مائده را تفسیر كردند.

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در حوزه علمیه امیرالمؤمنین (بمبئى)

بسم الله الرحمن الرحیم

فِی بُیُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ * رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَإِقامِ الصَّلاةِ وَإِیتاءِ الزَّكاةِ.(1)

خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این ماه مبارك و این محفل نورانى در خدمت اساتید و علماى بزرگ و شما عزیزان و نور چشمان ـ كه امید آینده اسلام و تشیع هستید ـ حضور یابم. قرآن كریم مفاهیمى را در فرهنگ مردم برجسته كرد كه قبلا اگرچه استعمال مى‌شد اما چندان مورد توجه نبود. اصولا تغییراتى كه در جامعه پدید مى‌آید به ویژه آنهایى كه با مسائل فكرى، اعتقادى و


1. نور: 37 و 36.

عاطفى انسان‌ها ارتباط دارد، تحولاتى را در فرهنگ جامعه پدید مى‌آورد. در قرآن كریم و در بیانات پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)كلماتى مورد تأكید قرار گرفته است. بعضى از این كلمات بعدها در میان سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام) تأكید بیشترى به همراه داشت و جزء فرهنگ تشیع شد. از جمله كلید واژه‌هاى مهم معارف اسلامى واژه‌هاى نور و ظلمت و حق و باطل است. كلمه نور، واژه‌اى عربى است قبلا هم استعمال مى‌شد، اسلام اختراع نكرد، اما وقتى كاربردهاى این كلمه و موارد استعمالش را در قرآن و روایات بررسى مى‌كنیم، مى‌بینیم مصادیق مختلف و متنوعى براى این كلمه ذكر شده است‌؛ از یك طرف كلمه نور بر ذات مقدس حق تعالى اطلاق شده‌؛ اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ،(1) طبق این آیه كریمه كه بعدها هم جز فرهنگ ما شد، نور یكى از اسماى الهى است. ذات خداى متعال نور است‌؛ البته معلوم است كه منظور، نور حسّى نیست. خدا كه جسم نیست. معلوم مى‌شود مفهوم واژه نور در عرف قرآن كریم آن‌قدر توسعه یافته كه درباره خداى متعال هم صدق مى‌كند. در این باره مفسران بیاناتى دارند مبنى بر این‌كه چطور این كلمه كه براى یك امر مادّى مخصوص وضع شده است درباره خداى متعال به كار مى‌رود، آیا مجاز است، استعاره است، كنایه است؟ در این باره مفسران


1. نور: 35.

بحث‌هاى بسیارى كرده‌اند‌؛ ولى به هر حال وقتى با یك نظر كلى نگاه مى‌كنیم مى‌بینیم قرآن عنایتى خاص دارد كه این واژه، برجسته و در اذهان مردم ماندگار شود. بعد وجود دیگرى را خدا اثبات مى‌فرماید كه آن نور خداست بعد از اللهُ نُورُ السَّماواتِ مى‌فرماید: مَثَلُ نُورِهِ، نمى‌فرماید «مثله»، خدا كه نور است نمى‌فرماید حالا مثل خدا كه نور است چنین و چنان است. به حسب آنچه از ظاهر كلام استفاده مى‌شود این نور غیر از آن نورى است كه بر خود خدا اطلاق مى‌شود. این نورى منسوب به خداست، در روایات آمده كه این نور، نور چهارده معصوم(علیهم السلام)است، سپس در آخر این آیه مى‌فرماید: یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ، در بعضى از جاها داریم كه نور وسیله هدایت است. در آیه بعد مى‌فرماید جایگاه این نور خدا كه این عظمت و این اوصاف را دارد‌؛ فِی بُیُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ در بیوتى است كه خداى متعال اجازه داده كه این بیوت رفعت یابد. از دیدگاه اسلامى هر بنایى ارزش ندارد كه رفعت پیدا كند‌؛ اما بیوتى هستند كه خدا رخصت داده كه مرتفع باشند‌؛ البته این رفعت در درجه اول معنوى است ولى شعاع آن رفعت معنوى به مادیات هم مى‌تابد مثل شعاعى كه از نور به بدن مى‌تابد. بیوت اهل‌بیت(علیهم السلام) باید مرتفع باشند و بارگاه‌هاى آنها از دور دیده شوند تا مردم توجه كنند. این‌كه در اسلام و به ویژه در تشیع مزارهاى پاك اهل‌بیت(علیهم السلام) مرتفع ساخته مى‌شود،

براى این است كه مردم با دیدن آنجا به یاد خدا بیفتند. مگر همه انبیا و اولیا براى این نیامدند كه مردم را به یاد خدا بیندازند؟ ویژگى این بیوت چیست؟ فِی بُیُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ،(1) هر صبح و شام در این بیوت انسان‌هایى مشغول تسبیحند‌؛ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَإِقامِ الصَّلاةِ وَإِیتاءِ الزَّكاةِ.(2)

نور در قرآن، معانى دیگرى هم دارد یكى از مواردى كه كلمه نور درباره آن اطلاق شده خود قرآن است‌؛ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبِینٌ * یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَیُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلى صِراط مُسْتَقِیم،(3) نور یك حقیقتى است كه قرآن مجید بر آن تأكید دارد، مى‌خواهد توجه مردم را به این حقیقت جلب كند، كه نور حقیقتى است در برابر ظلمت‌ها، همه جا نور، واحد و مفرد ذكر شده و ظلمت‌ها به صورت جمع آمده است‌؛ اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ،(4)از همین جا به یك حقیقت دیگرى آشنا مى‌شویم كه در عالم دو نوع عامل فعال داریم كه نسبت به


1. نور: 36.

2. نور: 37.

3. مائده: 16 و 15.

4. بقره: 257.

انسان‌ها مؤثرند‌؛ یك عامل الهى كه كارش هدایت انسان از ظلمت‌ها به سوى نور است‌؛ اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ، یك دستگاه، دستگاه الهى است كه یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور، و برابرش دستگاه طاغوت است‌؛ وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ، این یك بینش قرآنى است كه اسلام عرضه مى‌كند. در عالم هستى براى انسان‌ها دو دسته عوامل متضاد معرفى مى‌كند‌؛ یك دسته از عوامل انسان‌ها را به سوى خدا كه نور مطلق است و به انوار او كه مراتب مختلفى دارند هدایت مى‌كند، و دسته‌اى دیگر انسان‌ها را به انواع ظلمت‌ها مبتلا مى‌كند. باید از این آیات چه استفاده‌اى بكنیم؟ اولا باید بدانیم كه هدف از آفرینش ما، بعثت انبیا، انزال كتب آسمانى و هدف از خلق اولیا و اوصیا و ائمه معصومین، و اعطاى منصب امامت و ولایت به آنها چه بوده است؟ هدف این است كه من و شما از ظلمت به سوى نور برویم، آن نور چیست؟ مى‌دانیم كه ذو مراتب است مرتبه اعلاى آن ذات مقدس حق‌تعالى است‌؛ اللهُ نُورُ السَّماواتِ، ولى او یك موجود و مخلوقى دارد كه نور اوست. طبعاً مرتبه مخلوق پایین‌تر از خالق است، چقدر؟ بى‌نهایت. هرقدر هم مقامش عالى باشد، وقتى نسبت به خدا سنجیده شود بسیار از او پایین‌تر است. این نور مراتب مختلفى دارد. ما باید بكوشیم كه از ظلمت‌هاى این عالم

نجات بیابیم و به سوى نور برویم. اگر همت كنیم مى‌توانیم ظلمت‌ها را از خود دور كنیم و به نور نزدیك شویم. اگر كسانى همتشان بلند باشد به مقاماتى مى‌رسند كه اصحاب خاص ائمه اطهار(علیهم السلام)رسیدند‌؛ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْل الْبَیْتِ،(1)خودشان هم نور مى‌شوند. كسانى كه آن همت را نداشته باشند وابسته به آن نورها مى‌شوند. این تعبیر در روایات هست كه روز قیامت، متعلمین دست به دامن استادانشان مى‌شوند، و اساتید دست به دامن اصحاب خاص‌؛ ممَّن یأخذ بحجزتهم،(2) مؤمنین و اصحاب دست به دامان اهل‌بیت هستند و آنها دست به دامن رسول‌الله(صلى الله علیه وآله)، این سلسله مراتب رعایت مى‌شود. در روایات داریم كه معلم براى متعلم شفاعت مى‌كند، حتى مؤذن براى نمازگزار شفاعت مى‌كند چون وسیله خیر مى‌شود اذان مى‌گوید مردم یاد نماز مى‌افتند و به خدا توجه مى‌یابند یك وساطتى پیدا مى‌كند. شفاعت هم یك نوع وساطت است. همین طور كه در این عالم واسطه مى‌شود كه مؤمنین به سوى خدا بروند، در آن عالم هم دستشان را مى‌گیرد و از جهنم به سوى بهشت سوقشان مى‌دهد‌؛ البته خودش هم محتاج است كه یكى دیگر دستش را بگیرد و همه محتاج رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) هستیم. این یك جهان‌بینى است.


1. بحارالانوار، ج 10، ص 121.

2. فرازى از دعاى ندبه.

عالم هستى خلق شده براى این‌كه كسانى حركت كنند و با آن سلسله مراتب به رسول‌الله اتصال یابند و ایشان هم آنها را به سوى خداى متعال هدایت كند و به مقامات عالیه‌اى كه خداوند براى اشرف مخلوقاتش در نظر گرفته سیر بدهد‌؛ فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیك مُقْتَدِر،(1) این مطلب را اگر درست تحلیل كنید مى‌شود درباره نگرش اسلام به جهان كتابى مفصل نوشت. بر اساس جهان‌بینى اسلامى ما باید بكوشیم خودمان را از ظلمت‌ها خارج كنیم. ظلمت‌ها چه هستند؟ آنچه انسان را از خدا دور مى‌كند. اولین چیزهایى كه اشتغال به آنها مانع از توجه به خدا مى‌شود، محرّمات است. انسان مبتلا به گناه و كفر ‌العیاذ بالله‌ـ اصلا رغبت نمى‌كند به طرف خدا رو كند‌؛ وَإِذا ذُكِرَ اللهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآْخِرَةِ،(2) كسانى هستند كه وقتى نام خدا را مى‌شنوند ناراحت مى‌شوند. این‌ها به دلیل ارتكاب محرماتى است كه شارع مقدس با كمال تأكید منع فرموده كه مبادا نزدیك این‌ها بروید، زیرا نه‌تنها شما را به خدا نزدیك نمى‌كند اصلا هلاكتان مى‌كند. مرتبه بعدش گناهان صغیره است، مكروهات و مشتبهات است كه آدم را سرگرم مى‌كند و مانع مى‌شود از این‌كه به سوى خدا


1. قمر: 55.

2. زمر: 45.

توجه پیدا كند‌؛ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ،(1)طبع اصلى كارهاى دنیا این نیست كه آدمى را از خدا باز بدارد. اصلا بسیارى از كارهاى دنیا مى‌تواند عبادت و راه تقرب به خدا باشد. بعضى از كارهاى واجب دنیایى آدم اگر با قصد قربت باشد عبادت محسوب مى‌شود‌؛ حتى حیوانى‌ترین كارهاى انسان اگر به قصد اطاعت خدا باشد مى‌شود یكى از بهترین عبادت‌ها، پس طبع این‌ها طورى نیست كه مانع از سیر به خدا باشد منتها به شرط آن‌كه آدم بخواهد از این‌ها براى تقرب به خدا استفاده كند یعنى آنها را وسیله قرار بدهد، به قول امروزى‌ها نگاه ابزارى داشته باشد‌؛ آنها را مقدمه تلقى كند نه هدف، اما اگر دل‌بسته به این‌ها شد، همین‌هایى كه ممكن بود روزى وسیله خیر شوند و آدم را به خدا نزدیك كنند، مانع سیر مى‌شوند. نشانه این دل‌بستگى چیست؟ این‌ها اگر با تكلیف واجبى تزاحم پیدا كردند و تو آن تكلیف واجب را از سر باز كردى، این نشانه دل‌بستگى است‌؛ قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَأَبْناؤُكُمْ وَإِخْوانُكُمْ وَأَزْواجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ وَجِهاد فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا،(2) زن و فرزند مانع حركت به سوى خدا نیست اما اگر آدم دل‌بسته آنها شد،


1. نور: 37.

2. توبه: 24.

موقع جهاد كه باید به امر امام معصوم یا جانشین او به جبهه جنگ رفت، این‌ها مانع مى‌شوند. این‌طور نیست كه مردان خدا تجارت نمى‌كنند زن نمى‌گیرند بچه‌دار نمى‌شوند، نه، این‌گونه نیست، بلكه امور دنیا آنها را از خدا بازنمى‌دارد‌؛ لا تُلْهِیهِمْ، آنها مثل دیگران كار مى‌كنند، درس مى‌خوانند، درس مى‌دهند، منبر مى‌روند، موعظه گوش مى‌كنند، زن مى‌گیرند، بچه‌دار مى‌شوند، خانه مى‌سازند، زندگى مى‌كنند، كشاورزى مى‌كنند، صنعت، اختراعات، اما لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَإِقامِ الصَّلاةِ، موقع نماز كه مى‌شود نمى‌گویند حالا فلان كار لازم‌تر است. هیچ كارى مانع انجام نماز نمى‌شود. باید سعى كنیم آنچه ما را از خدا باز مى‌دارد و سرگرم شدن به آنها باعث مى‌شود كه ابتدا نماز اول وقتمان كنارى برود، بعد دست و پا شكسته بخوانیم، حضور قلب نداشته باشیم، خداى نكرده یك وقت غفلت كنیم اصلا قضا هم بشود، باید همه این دل‌بستگى‌ها را قطع كنیم. اگر شفاعت اهل‌بیت(علیهم السلام) را مى‌خواهیم باید این‌گونه باشیم، اگر ما بخواهیم راه آنها را برویم باید این چیزها را تمرین كنیم. سعى كنیم همیشه به یاد خدا باشیم، نماز را به موقع و با حضور قلب بخوانیم و سایر تكالیف واجب را انجام بدهیم، از گناهان اعراض كنیم، اگر یك لغزشى از ما پیدا شد ‌كه البته معمولا افراد غیر معصوم خالى از لغزش نیستند‌ـ آن وقت انتظار داشته

باشیم كه آنها شفاعتمان كنند و لغزش‌هاى ما هم به واسطه شفاعت اهل‌بیت آمرزیده شود. اما اگر راهى برخلاف راه آنها پیش گرفتیم به سوى جهنم كشانده مى‌شویم. قرآن در وصف مؤمنین مى‌فرماید: إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِیًّا،(1) و بعد اوصاف لغزش‌كاران را ذكر مى‌كند كه چگونه هستند: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا،(2) ما باید خودمان را با این دو معیار بسنجیم. آیا ما جزء كسانى هستیم كه وقتى آیات قرآن را مى‌شنویم از حالت خشوع و خضوع به سجده مى‌افتیم و اشك از چشمانمان جارى مى‌شود؟ یا العیاذ بالله اهمیتى نمى‌دهیم بلاتشبیه قرآن شنیدن هم مثل شنیدن یك شعر یا یك ترانه‌اى است. نتیجه‌اش چى؟ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا نمى‌فرماید: فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ نُوراً.

الحمد‌لله خداى متعال در این زمان به دست بعضى از بندگان شایسته‌اش كه خدا بر توفیقات آنها بیفزاید زمینه‌اى فراهم كرده است كه شما جوانان پاك‌سرشت و كسانى كه در دامان مادر با نور ولایت و عشق اهل‌بیت پرورش یافته‌اید، بتوانید بعد از چهارده قرن از معارف اهل‌بیت بهره‌مند شوید. در گذشته این مسائل كم‌كم به دست فراموشى سپرده مى‌شد، اما بحمد‌الله خداى متعال به


1. مریم: 58.

2. همان: 59.

بركت توجهات حضرت ولى‌عصر ارواحنا فداه و به بركت خون‌هاى شهدایى كه در راه اسلام ریخته شد زمینه‌اى فراهم كرد كه حوزه‌هاى علمیه رواج پیدا كنند و جوان‌ها مشغول تحصیل علوم مذهبى شوند.

عزیزان من! درس خواندن یك بال پرواز است، ولى هیچ پرنده‌اى نمى‌تواند با یك بال پرواز كند. براى پرواز از ظلمت‌ها به سوى نور، غیر از درس خواندن و علم آموختن، عمل، تهذیب اخلاق و تزكیه نفس هم لازم است. باید هر قدمى كه در راه علم برمى‌دارید بر عملتان افزوده شود براخلاص‌تان و بر سعى و اجتهادتان در عمل به آداب و سنت‌هاى شرعى افزوده شود. اگر این دو بال را با هم كسب كردید و پرورش دادید، مطمئن باشید كه عنایات خاص آقا امام زمان(علیه السلام) شامل حالتان خواهد شد. هم دلیل عقلى و هم دلیل نقلى دلالت دارد كه اشتیاق وجود مقدس امام زمان(علیه السلام) براى ترقى من و شما از علاقه خود ما بیشتر است. او بیشتر دلش مى‌خواهد كه شما ترقى كنید، چرا؟ براى این‌كه ما هنوز معرفتى نداریم نمى‌دانیم عالَم چه خبر است، آن معارف كجاست، آنها چقدر اهمیت دارد. فى‌الجمله همین اندازه كه درباره اهمیت دین و معرفت اهل‌بیت شنیده‌ایم علاقه‌اى هم داریم، اما او مى‌داند خدا چه مقامى براى اولیائش تعیین كرده است، او اشتیاق دارد كه شما رشد كنید. بكوشید در خودتان لیاقت ایجاد كنید

ظرفیتتان را گسترش بدهید. این آبشار بى‌نهایتى است كه از عرش الهى ریزش مى‌كند و مى‌خواهد همه خلایق را مشمول نور حق كند. شما ببینید چه ظرفى مى‌برید‌؛ یك استكان یا یك كاسه، یا ظرفى وسیع‌تر، هرچه ظرفیت داشته باشید از آنجا ریزش مى‌كند و ظرف شما پر مى‌شود. او بر ترقى شما حریص‌تر از خود شماست، به شرطى كه ظرفیتتان را گسترش دهید و خالصانه بخواهید كه محمدى، علوى و مهدوى بشوید.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ایرانیان مقیم هند

امشب را از سوى «انجمن فتوّت یزدیان» دعوت داریم. این‌كه هموطنان یزدى ما در این سرزمین چه مى‌كنند و این‌كه شنیده‌ایم ایرانیان بسیارى نسل در نسل در هندوستان ساكن هستند، مرا وادشت تا در این باره بیشتر جستوجو كنم.

تا چند دهه قبل و تا هنگام استقلال كشور جدید پاكستان، هند با مرزى به طول نهصد كیلومتر همسایه دیوار به دیوار ما بود. این هم‌جوارى سبب شده بود كه در طول تاریخ، هر زمان كه گروهى از مردم ایران تحت فشار حكومت‌ها قرار داشتند یا از سوى قوم مهاجمى تهدید مى‌شدند به كشور همسایه مهاجرت كنند. اولین ایرانیان مهاجر به هنگام حمله اسكندر مقدونى و گروه بزرگ دیگر در زمان فتح ایران به وسیله مسلمانان به هند مهاجرت كردند. امروز جمعیت نسبتاً قابل توجه زرتشتیان كنونى هندوستان را باید در همان مهاجرت‌ها ریشه‌یابى كرد. بعدها

مهاجرت ایرانیان در ادوار تاریخى دیگر به دلایل مختلف هم‌چون آزار غزنویان، دعوت اكبرشاه، تجارت و بازرگانى، تبلیغ اسلام و‌... تكرار شد و همین امر به گسترش اسلام و زبان فارسى در شبه قاره هند انجامید به گونه‌اى كه حتى امروزه كشمیر را ایران صغیر مى‌نامند.

هم‌اكنون گذشته از ایرانیان داراى اقامت كوتاه هم‌چون مسافران و بازرگانان و ایرانیان داراى اقامت موقت شامل كارگزاران دولتى و دانشجویان، ایرانیان مقیم هند به یك جامعه پرنفوذ و قدرتمند تبدیل شده‌اند و با وجود جمعیت به نسبت اندك خود تأثیر بسیارى در امور سیاسى و اقتصادى هند دارند. به عنوان نمونه «داداباهاى نوروزجى» پارسى معروفى است كه از طرف مهماتاگاندى به پدر‌بزرگ هند لقب یافت. وى رئیس اولین كنگره هندوستان بود و نقش بسیار مهمى در استقلال هند ایفا كرد. «جمشید جى‌تاشا» و خانواده تاتاكه از ثروتمندترین خانواده‌هاى صنعتى جهان شمرده مى‌شوند و در هندوستان زندگى مى‌كنند ایرانى‌الاصل و زرتشتى هستند. شهر جمشیدپور نیز كه مركز پولاد هند است به وسیله این خانواده تأسیس شده و به نام ایشان موسوم است. هم‌اینك فعالیت‌هاى این خاندان، هند را در رده پنجمین تولید كننده پولاد جهان قرار داده است. در خانه‌ها و خیابان‌هاى هند همه‌جا نام تاتا را مى‌توان دید از اتوبوس‌ها و سوارى‌هاى ساخت این كارخانه گرفته تا تلویزیون، رادیو و تلفن‌هاى آن. حتى گفته مى‌شود شهر بمبئى را كه مهم‌ترین شهر

اقتصادى هندوستان مى‌نامند ایرانیان بنیان نهادند و اولین شهردار آنجا هم یك ایرانى بوده است. متأسفانه به دلایل پیدا، نسل كنونى این جوامع اگرچه علاقمندى خود را به سرزمین مادرى حفظ كرده‌اند اما با زبان فارسى و فرهنگ اصیل ایرانى بیگانه‌اند و در منظومه ارزش‌هاى فرهنگى و بومى هندى استحاله شده‌اند.

 

انجمن فتوّت یزدیان

یزدیان مقیم هند چند دهه‌اى است كه در سرزمین هفتاد و دو ملت زندگى مى‌كنند. انجمن فتوت یزدیان هم طبق آنچه در پارچه‌نوشته بزرگى كه نصب كرده‌اند آمده به سال 1925 میلادى تأسیس شده است. حضور سفیر فرهنگى رهبر معظم انقلاب و یك روحانى بزرگ شناخته شده كه از قضا همشهرى آنان نیز هست و هم‌چنین پایان مأموریت دكتر هنردوست از كارگزاران جمهورى اسلامى در بمبئى سبب شده تا انجمن فتوت یزدیان مجلسى را تدارك ببینند. آقاى حسینى مسئول انجمن و حاج‌آقاى حدیدى روحانى ایرانى مقیم بمبئى همراه با جمع دیگرى از هموطنان ایرانى از جمله خوش‌آمدگویان ما هستند.

سالن اصلى انجمن پر شده است از جمعیت مدعوین كه على‌القاعده باید همگى ایرانى باشند و اصالتاً یزدى‌؛ اما در قیافه‌ها پیرمردها بیشتر شبیه ایرانى‌ها هستند و جوان‌ها كمتر، شاید از این جهت كه اینان ثمرات ازدواج ایرانى هندى هستند و اصطلاحاً دورگه. یزدى‌هاى مقیم بمبئى هم‌چون یزدى‌هاى ایران

اعتقادات راسخ مذهبى دارند با تفاوت اندكى تساهل دینى و معلومات كمترى از معارف اسلامى، كه همه ره‌آورد سال‌ها زندگى در سرزمین هند است و هم‌جوارى با ادیان و اعتقادات دیگر. شاید تمركز اینان بر محور فعالیت‌هاى اقتصادى و تجارى و پراكندگى جغرافیایى خانواده‌هایشان مانعى بر سر فعالیت‌هاى فرهنگى درباره شناخت صحیح از معارف دینى بوده است.

اینجا هم به سنت هندى‌ها در احترام به میهمانان گران‌قدر، گردن‌آویز قشنگى از گل را ‌كه هار مى‌گویند‌ـ به حاج‌آقا اهدا مى‌كنند هم‌چنین یك جلد قرآن نفیس از طرف انجمن و جمع حاضر. صلوات و كف زدن هم پیوسته با هم تداخل دارند و طبیعى است و محصول التقاط دو فرهنگ، مثل فارسى سخن گفتنشان كه با لهجه هندى است و با كمى دشوارى در بیان و مخلوط با واژه‌هاى اردو و انگلیسى. جلسه امشب، تودیع دكتر هنردوست هم هست و آقایى كه به عنوان تشكر، شعرى انگلیسى را با حالت حماسى هندى مى‌خواند و ترجمه مى‌كند: «خردمند، احترام ما را جلب مى‌كند اما مرد نیكوكار قلب‌هاى ما را تسخیر مى‌كند.»

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در انجمن فتوّت یزدیان (بمبئى)(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در جمع نورانى هم‌شهرى‌هاى عزیزمان حضور یابم و به ویژه در مراسم قدردانى یكى از خدمت‌گزاران نظام جمهورى اسلامى ایران ‌كه با كمال صداقت و دلسوزى سالیانى در این سرزمین خدماتى به مردم خوب این‌جا ارائه دادند و الان مأموریتشان پایان یافته است‌ـ عواطف بى‌شائبه مردم حق‌شناس ایران و هم‌چنین همشهریان یزدى را شاهد باشم. خداى متعال به ایشان و هم‌چنین به برادر عزیزمان جناب آقاى دكتر هنردوست ‌كه ایشان هم از افراد بسیار


1. این شهر مركز استان ماهاراشترا در غرب خاك هند و در كنار دریاى عرب قرار گرفته است.

موفق و مخلص و خدمتگزار جمهورى اسلامى مى‌باشند و اینك با پایان مأموریتشان عازم ایران هستند‌ـ پاداش درخور عنایت كند.

شما از بنده به عنوان یك هم‌شهرى كه بعد از سالیانى او را مى‌بینید ‌البته نمى‌دانم چند نفر از شما در ایران بنده را دیده و شناخته باشید‌ـ توقع دارید كه وقتى از كشور و از وطن شما و وطن خودمان به این‌جا مى‌آییم، سوغاتى براى شما بیاوریم‌؛ اگرچه شما پیش‌دستى كردید و هدایایى مرحمت كردید كه باعث شرمندگى بنده است. اگر پزشكى از ایران به نزد شما مى‌آمد، حقش این بود كه دارویى شفابخش را به شما هدیه كند. اگر صنعتگرى، مبتكرى، مخترعى به این‌جا مى‌آمد حقش بود كه یك نمونه از صنایع خودش، ابتكاراتش، اختراعاتش را به این انجمن اهدا كند‌؛ اما وقتى یك روحانى به این‌جا مى‌آید شما چه توقعى دارید؟ به هر حال، ما هم به عنوان یك هم‌شهرى باید سوغاتى به شما بدهیم. طبعاً سوغاتى ما از سنخ چیزهایى است كه با آن سر و كار داریم، و مى‌دانید بیش از پنجاه سال است كه عمده سر و كار ما با قرآن و حدیث و كلمات بزرگان است. اگر من بتوانم هدیه‌اى از دستاورد بیش از پنجاه سال ارتباطم با قرآن و حدیث را در ظرف چند دقیقه خدمت شما ارائه دهم، فكر مى‌كنم از مثل بنده سوغات بدى نباشد.

به نظر مى‌آید نكته بسیار مهمى كه لازم است به آن توجه شود ذو‌ابعاد بودن انسان است‌؛ یعنى عرصه‌هاى مختلفى براى تجلى جوهر انسانیت وجود دارد‌؛ بعضى از این عرصه‌ها مربوط به زندگى مادّى این جهانى است. كشاورزى، صنعت، بازرگانى و علوم مربوطه همه به انسان خدمت مى‌كنند تا زندگى مادّى او در این جهان بهبود یابد. كشاورز، محصول بهترى مى‌كارد. صنعتگر، وسایل بهترى مى‌سازد. بازرگان، آن محصول و آن وسایل را منتقل مى‌كند و در دسترس دیگران قرار مى‌دهد. دانشمندان نیز زمینه رشد حركت‌هاى اقتصادى و مادّى را فراهم مى‌كنند. اگر این وسایل و امكانات نباشد زندگى انسان در این دنیا دیرى نمى‌پاید. ما باید به همه كسانى كه در این بُعد زندگى انسان تلاش مى‌كنند احترام بگذاریم و آنها را تشویق كنیم كه كارشان را بهتر انجام دهند‌؛ چون تشویق و قدردانى باعث مى‌شود كه انسان با دلگرمى بیشتر كارش را انجام دهد‌؛ اما عرصه دیگرى هم براى تجلیات انسان وجود دارد كه مستقیماً مربوط به بدن و زندگى مادّى نیست و این نشانگر آن است كه انسان غیر از این بُعد مادّى، ابعاد دیگرى هم دارد. ملاحظه فرمودید كه برادر عزیزمان جناب آقاى پرفسور حسینى ـ كه من همین امشب افتخار آشنایى با ایشان را یافتم ـ با فراهم كردن چكامه زیبایى از این عزیزان قدردانى كردند. مجرى محترم برنامه هم كوشیدند با ذكر

اشعار زیبایى دل‌هاى ما را متوجه وجود مقدس حضرت ولى‌عصر ‌ارواحنا فداه‌ـ كنند. چه‌بسا همه شما هنگام قرائت این اشعار دلتان پرواز كرد، یك صفا و نورانیتى احساس كردید كه مربوط به جسم و اندام‌هاى بدن نبود. نه به این دلیل كه صداى خوب گوش‌نوازى شنیدید‌؛ نه، خوش آمدن شما به دلیل آن مفاهیم و آن معانى بود. آن معانى مربوط به این اندام‌هاى مادّى نیست‌؛ یعنى انسان غیر از این جنبه‌هاى مادّى یك جنبه روحى و روانى دارد كه سر و كارش با عواطف و احساسات است. این یك ساحت دیگرى است كه اگرچه بى‌ارتباط با جهان مادّى نیست ولى با اندام‌هاى بدن ارتباط مستقیم ندارد، حتى آثارى كه در سلول‌هاى مغز ظاهر مى‌شود خود احساس و عاطفه نیست بلكه اثرى از عاطفه است كه در سلول‌ها ظاهر مى‌شود. حقیقت این‌ها یك امر روحى است به اصطلاح فلسفه یك امر مجردى است.

همه شما نسبت به جناب آقاى بهمنى احساس قدردانى و شكرگزارى دارید، این چه جور پدیده‌اى است؟ این احساس كه آدم فكر مى‌كند وام‌دار و بدهكار كسى است و تا با زبان و عمل قدردانى و تشكر نكند گویا كمبودى دارد. وقتى آدم از فردى كار نیكویى دید، اگر به گونه‌اى تشكر كرد، آرامش مى‌یابد، و تا وقتى علاقه و تشكر خودش را ابراز نكند كمبودى در خودش احساس

مى‌كند، گویا یك گم‌شده‌اى دارد باید با این تشكر آن خلأ روحى‌اش پر شود. بهترین نمونه ابراز این احساس درباره پدر و مادر است. خداى متعال در قرآن مى‌فرماید: أَنِ اشْكُرْ لِی وَلِوالِدَیْك(1) هم مرا شكر كن و هم پدر و مادرت را، چون زحمت‌هاى والدین و به ویژه مادر خیلى خالص و پاك است. همه ما البته با شدت و ضعف، این احساس را داریم كه نسبت به پدر و مادر مدیونیم و باید به گونه‌اى حقشان را ادا كنیم. وقتى با زبان، قدردانى مى‌كنیم وقتى دست مادرمان را مى‌بوسیم و در برابرش خضوع مى‌كنیم، گویا یك خلأى از وجود ما پر مى‌شود، عطشى از ما برطرف مى‌شود. با این شكرگزارى احساس مى‌كنیم بارمان سبك شد. باید دست مادرى را كه این قدر مورد احترام است، بوسید. در مقابلش خم شد پایش را بوسید حتى كفشش را بوسید. این قدردانى براى چیست؟ براى این‌كه چند صباحى به ما خدمت كرده است، اول ما را در درون خودش پرورش داده، سپس با شیر دادن بزرگمان كرده تا رسیدیم به جایى كه بتوانیم روى پاى خودمان بایستیم. این خدمات را اگر با نعمت‌هاى پروردگار هستى مقایسه كنیم ـ كه یكى هم نعمت وجود مادر است ـ بسیار ناچیز است‌؛ این هوا، این خورشید، غذاهاى گوناگون، عقل، شعور، احساس، ایمان، عاطفه و هزاران نعمت گوناگونى كه


1. لقمان: 14.

نمى‌توانیم شمارش كنیم آیا این همه نعمت احتیاج به شكر ندارد؟ آیا ما در خودمان احساس كمبود نمى‌كنیم؟! تا وقتى كه خدا را در برابر این نعمت‌هاى بى‌كرانش شكر نكنیم، كمبود داریم، بدهكاریم. امام سجاد(علیه السلام) عرض مى‌كند: خدایا اگر من تمام عمرم را صرف كنم كه شكر یك نعمت تو را به‌جا آورم نمى‌توانم. فقط شكر یك نعمت‌؛ چراكه آن زبان شكر كننده را هم تو به من دادى، آن هوایى كه از دهان من خارج مى‌شود و لفظ مى‌آفریند تو خلق كردى، لغات و حروف را تو به من آموختى، و همه وسایل دیگرى كه براى یك كلمه شكر خدا گفتن لازم است. اگر آنها نبود نمى‌توانستم این كلمه را بگویم. حالا وقتى كه این كلمه را گفتم، آیا خود گفتن این كلمه یك نعمتى از خدا نیست؟ پس یك بار دیگر براى این‌كه موفق شدم بگویم خدا را شكر، باید خدا را شكر بگویم. بار دوم كه گفتم، نعمت دوم پیدا شد، یك بار دیگر باید تكرار كنم و اگر تا پایان جهان فقط براى همین یك نعمت، خدا را شكر كنم حقش ادا نمى‌شود. ما در مقابل یك چنین خدایى قرار داریم با نعمت‌هاى بى‌كرانى كه از عهده شمارش آنها برنمى‌آییم. پس چگونه باید شكر خدا را به‌جاى آورد؟

آنچه خدا به عنوان شكر از ما مى‌خواهد چیزى است كه براى تكامل خود ما لازم است. خدا كمبودى ندارد. احتیاج به شكر ما ندارد، مثلا ما وقتى مى‌گوییم خدایا

شكر، آیا ‌العیاذ بالله‌ـ خدا باد به غبغبش مى‌اندازد كه بندگان من مى‌گویند خدایا شكر، لذت مى‌برد از این‌كه به او احترام مى‌گذاریم؟! مگر خدا كمبودى دارد كه از گفتن كلمات ما یا نماز خواندن ما كمبودش برطرف شود؟! خداوند شكر كردن را بر ما واجب كرده تا جوهر انسانیت ما را كامل كند تا به خدا نزدیك‌تر شویم. این كارها كه براى تكامل انسانیتمان انجام مى‌دهیم، اسمش عبادت است‌؛ وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُون(1) اصلا هدف آفرینش این بود كه ما شیوه بندگى كردن را بیاموزیم، تا خودمان به كمال برسیم. انبیا آمدند تا این راه را به ما نشان دهند. ما عقلمان نمى‌رسید كه چه كارهایى بكنیم تا حق ربوبیت الهى ادا شود‌؛ البته هیچ وقت ادا نخواهد شد اما دست‌كم به اندازه توانمان. 124 هزار پیغمبر با اوصیا و یارانشان آمدند این همه فداكارى كردند، زندان رفتند، شكنجه‌ها دیدند، كشته و تبعید شدند براى این‌كه ما یاد بگیریم چگونه رفتار كنیم، تا خودمان به كمال انسانى برسیم. در این زمان یك ذخیره الهى باقى مانده كه روزى بیاید و همه كمبودهاى ما را جبران كند، او منتظر چیست؟

ما انسان‌ها على‌رغم این‌كه فطرتاً طالب كمال و خوبى‌ها و زیبایى‌ها هستیم، اما گرایش‌هایى هم به اعمال زشت و حیوانى داریم. این گرایش‌ها چون بیشتر محسوس است


1. ذاریات: 56.

سر و كارش با جسم ماست. مى‌بینیم مى‌شنویم احساس مى‌كنیم. بیشتر اوقات این گرایش‌ها بر احساسات معنوى ما غلبه مى‌كند. معمولا جوان تا نیازهاى جسمانى‌اش تأمین نشود كمتر به نیازهاى معنوى توجه مى‌كند، مخصوصاً وقتى در و دیوار عالم، انسان را به سوى شهوات و لذت‌هاى مادّى سوق دهد، دیگر مجالى نمى‌گذارد كه فكر كند كه من براى چه آفریده شده‌ام. نتیجه غالب شدن این گرایش‌هاى حیوانى چپاول اموال دیگران است، حكومت كردن بر مردم و بیگارى گرفتن از آنهاست. فرض كنید ابرقدرت قلدرى مى‌آید چند كشور مسلمان را درگیر جنگ مى‌كند، هزاران بى‌گناه را به خاك و خون مى‌كشد آیا این كار را قربة الى الله مى‌كند یا از سر هوس‌هاى شیطانى؟! این هوس‌هاى شیطانى زندگى اجتماعى را به فساد مى‌كشاند و ظلم و جور را فراگیر مى‌كند‌؛ ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ،(1)خدا این فسادها را نیافریده، این فسادهاى در خشكى و دریا، در اثر رفتارهاى انسان‌ها هویدا شده، چرا خدا مى‌گذارد این فسادها تحقق یابد؟ براى این‌كه آن كسانى كه این اعمال وقیحانه را انجام مى‌دهند یك مقدارى مزه‌اش را بچشند و اثرش را ببینند‌؛ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا، تا معلوم شود براى چه خدا مى‌گوید این كار را نكنید. براى این‌كه


1. روم: 41.

این‌گونه نشوید. اگر عدل و داد رعایت مى‌شد، اگر از فحشا و منكر جلوگیرى مى‌شد، این فسادها پدید نمى‌آمد. انبیا گفتند ظلم نكنید‌؛ إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِْحْسانِ،(1) مردم گفتند وقتى ظلم كنیم چه مى‌شود؟ خدا یك مقدار آثارش را نشان داد تا بگوید این گونه مى‌شود. وقتى عدل و احسان را رعایت نمى‌كنید این‌طور فساد مى‌آید، عبرت بگیرید. این هم لطفى از سوى خداست. چرا وقتى كسى مبتلا به یك بیمارى مى‌شود، عضوى از او درد مى‌گیرد، براى این‌كه بداند در وجودش بیمارى هست تا درصدد علاج آن بر بیاید، اگر درد پیدا نشود آدم در پى معالجه بر نمى‌آید. دردهاى اجتماعى را خدا در عالم ظاهر مى‌كند تا مردم آثار این گناهان را بدانند تا از گناه دست بردارند و آماده اصلاح شوند.

امیدواریم وقت آن رسیده باشد كه بشر بعد از آزمودن راه‌هاى پرپیچ و خم گوناگون و عبور از فراز و نشیب‌هاى خطرناك و سرخوردگى از همه مكتب‌هاى مختلف، آماده پذیرفتن هدایت الهى به دست وجود مقدس امام زمان(علیه السلام) باشد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته


1. نحل: 90.

 

 

 

 

 

بُهره‌ها

در هندوستان و به ویژه بمبئى شش‌امامى‌ها بسیارند و اینان دو قسمند‌؛ دسته‌اى سلیمانى و گروهى داودى. سلیمانى‌ها را اسماعیلى و داودى‌هارا بُهره‌اى مى‌گویند. از مجموعه دیدنى‌هاى دینى بمبئى یكى همین بُهره‌ها هستند و مسجد بسیار بزرگ و دیدنى‌شان.

مى‌شنویم كه اسماعیلى‌ها شش امام ما را قبول دارند ولى نسبت به شش امام دیگر بى‌پروایى مى‌كنند. نماز نمى‌خوانند، روزه نمى‌گیرند و حج هم نمى‌روند. به جاى نماز اوراد مجعولى مى‌خوانند و به جاى دیگر عبادات نیاز مى‌دهند، و مى‌دانیم كه رهبر آن‌ها آقاخان محلاتى داماد فتحعلى‌شاه بوده كه از ایران گریخته و به هند پناه آورده است، و باز مى‌شنویم كه فرزندان و نوادگان آقاخان در انگلستان زندگى مى‌كنند و رهبر كنونى اینان سالى یك‌بار از انگلستان به هند مى‌آید و طبق یكسنت به‌اصطلاح مذهبى و طى تشریفاتى خاص بر روى یك كفه ترازو مى‌نشیند و پیروان مخلص اسماعیلیه! در كفه دیگر ترازو. هموزن جناب داعى آن‌قدر طلا و جواهرات مى‌ریزند تا شاهین

ترازو به حال تعادل درآید و بعد همه این جواهرات را به او تقدیم مى‌كنند تا مبادا اقامت لندن جناب داعى به سختى بگذرد.

بُهره‌ها اما براى شش امام دیگر ما احترام و تقدس قائلند. نماز و روزه و حج دارند و به زیارت ائمه مى‌آیند و اگرچه اعتقادات نادرست و خرافات بسیار دارند ولى در قیاس با اسماعیلیه به مكتب تشیع نزدیك‌ترند. بُهره‌ها عموماً در دو كشوریمن و هند زندگى مى‌كنند و از ثروت و مكنت بسیار برخوردارند. لباسشان شامل قبا و كلاه سفید خاصى است و بسیار مقیدند كه در هر شغل و هر منصب و هرجا با این لباس و كلاه ظاهر شوند. به ما گفته‌اند كه بُهره‌ها غیر از خودشان كسى را به مسجدشان راه نمى‌دهند اما ظاهراً براى شخصیت‌هاى مهم مهمان استثنا قائل مى‌شوند‌؛ چراكه از حضور آیت‌الله مصباح در این مسجد استقبال كردند.

همه شنیده‌هاى ما در وصف مسجد بُهره‌ها درست است‌؛ مكانى بسیار بزرگ و زیبا با سنگ‌هاى سپید مرمر اعلا و اسلوب معمارى تحسین‌برانگیز، و برخلاف بسیارى از اماكن مذهبى كه تاكنون در اینجا دیده‌ایم بسیار تمیز و پاكیزه. در مساجد ایران برهنه راه رفتن از جایى شروع مى‌شود كه مفروش است و این رسم مطلوب معقولى است. در صحن حیاط هم هیچ استحباب و اجبارى به كندن كفش نیست‌؛ اما در هند طبق یك سنت، كندن كفش چندین متر مانده به در ورودى مسجد نوعى احترام است و طبیعى است كه صحن و فرش و محراب‌...! و این‌كه از تمیزى مسجد بُهره‌ها تعجب كنیم. اینجا متفاوت از دیگر جاها بود،

دست‌كم در طهارت ظاهرى و گُل‌كارى‌هاى بسیار زیبا و دلربایش. در همان بدو ورود یكى از صدها بُهره هم‌شكل و هم‌لباس كه در حیاط مسجد در تردد بود راهنماى ما مى‌شود براى دیدن قسمت‌هاى مختلف.

شاید دیدنى‌ترین جا مقبره سیف‌الدین، داعى سابق و پدر برهان‌الدین، داعى كنونى بُهره‌هاست. مقبره سیف‌الدین در فضاى بسیار بزرگى كه ستون‌ها و دیواره‌هایش همه از مرمر سپید است قرارگرفته، بر دیوارهاى اطراف مقبره بر 114 قطعه سنگ 114 سوره قرآن را به شكلى هنرمندانه حجارى كرده‌اند. بر قبر سیف‌الدین، سنگ بسیار بزرگى تقریباً چندین برابر مزارهاى معمولى گذاشته و بر آن مخمل سرخ گران‌قیمتى كشیده‌اند. مى‌گویند برهان‌الدین سالى یك‌بار در میان استقبال بسیار پیروانش به زیارت قبر پدر مى‌آید.

بعد از دیدار از مسجد، حاج‌آقا با چند تن از بزرگان بُهره‌ها گفتوگو مى‌كنند، شاید درباره مسلك و مرام آن‌ها. هنگام خداحافظى تعداد نسبتاً زیادى از بُهره‌ها كه امروز هرجاى مسجد كه مى‌رفتیم همراهمان مى‌آمدند و حتى هنگام نماز خواندن حاج‌آقا با تعجب به ایشان مى‌نگریستند ما را تا درِ مسجد بدرقه مى‌كنند. یكى از همین‌ها حتى مى‌كوشد كه بر دستان حاج‌آقا بوسه بزند كه ایشانمانع مى‌شوند. بُهره‌ها هم خوش‌استقبال بودند و هم خوش‌بدرقه.

 

پیر حاج سید على‌شاه بخارى

آخرین برنامه ما در بمبئى، دیدار از مقبره پیر حاج سید على‌شاه بخارى است. قبر او در نزدیكى ساحل بمبئى بر تپه سر از آب

درآورده‌اى است كه هنگام مدّ دریا تبدیل به جزیره مى‌شود و در ساعات جزر به شبه جزیره. هندى‌ها به پیر حاج سیدعلى اعتقادى عجیب دارند و درباره او و كراماتش داستان‌هاى بسیار مى‌گویند از جمله آن‌كه در هنگامه مرگ، پیر حاج سیدعلى وصیت مى‌كند كه تابوتش را به دریا بیندازند و هركجا تابوت ایستاد آنجا را مزارش كنند. به هر حال این ارادت، تنها ویژه مسلمانان شیعه و سنى نیست و مزار او از دیگر ادیان هم زائران بسیار دارد. بر قبر حاج سید على، گنبد و بارگاهىساخته‌اند و صحن و سرایى، و گرداگرد صحن، حجره‌ها و رواق‌هایى.

قبر شاه بخارى مثل بسیارى دیگر از زیارتگاه‌هاى هند ضریح ندارد فقط سنگ قبرى بسیار بزرگ و چند ستون حائل با دیواره كوتاهى به اندازه ارتفاع قبر. زائران با سرهاى پوشیده به نشانه احترام هریك چیزى آورده‌اند به نیت تبرك، برخى نُقل و شیرینى و شكلات و بعضى پارچه و لباس. پیرمرد سرزنده‌اى بین دیواره كوتاه و قبر ایستاده و این‌ها را از زائران مى‌گیرد و به قبر مى‌مالد و به آنها برمى‌گرداند. بعضى هم گُل آورده‌اند براى خود مزار، بى‌بازگشت. حاج‌آقا فاتحه‌اى مى‌خوانند و برمى‌گردیم.

گذرگاهى كه زیارتگاه را به ساحل متصل مى‌كند محل مناسبى است بر انبوه گدایان كه هریك به شیوه و شكلى متفاوت، برخى با دست استخوانى و چروك خورده و بعضى با چراغ نیم‌مرده نگاهشان تقاضاگر پیسه‌اى از رهگذرانند. گدایان اینجا آخرین دسته از توزیع عمومى فقر هندند كسانى كه نسل در نسل كنار خیابان به دنیا مى‌آیند زندگى مى‌كنند و همان‌جا مى‌میرند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حیدرآباد

بعد از ظهر صبحى كه به مزار پیر حاج سید على‌شاه بخارى رفتیم عازم حیدرآباد شدیم. درباره این شهر، نام ویژه آن و تاریخ بنایش مى‌خوانیم:

حیدرآباد مركز ایالت مهم «آندراپرادش» و یكى از شهرهاى مهم صنعتى، نظامى و فرهنگى كشور پهناور هند است. این شهر از یادگاران حكومت سلسله قطب‌شاهیان شمرده مى‌شود. قطب‌شاهیان كه همه فرمانروایانى شیعه بودند از سال 918 تا

1098 ه‌.‌ق در مناطق وسیعى از جنوب هند حكومت كردند. اینان با دربار صفوى ارتباطى نزدیك داشتند و نظام قضایى و دینى خود را به دست فقهاى برجسته شیعه اعزامى از ایران سپرده بودند. این عالمان دینى، تشیع را در سطح گسترده‌اى از جنوب هند رواج دادند. یكى از این فقیهان برجسته علامه میرمؤمن استرآبادى وزیر دانشمند محمدقلى بود. علامه میرمؤمن با حمایت‌هاى بى‌دریغ محمدقلى در كنار قلعه «گل‌كنده» شهرى بزرگ را بنیان نهاد و به نام مبارك امیرمؤمنان حیدر كرّار امام على(علیه السلام) این شهر را حیدرآباد نامید.

 

كنسول‌گرى حیدرآباد

در اولین شب ورودمان به حیدرآباد میهمان اعضاى كنسول‌گرى و جمعى از علما و بزرگان این شهر مى‌شویم. مراسم را در محوطه باز و چمن‌كارى شده كنسول‌گرى برگزار كرده‌اند. حیدرآباد هم محل اقامت ایرانیان مهاجر بسیارى است و هم محل زندگى بسیارى از شیعیان هند. وجود مركزى براى صدور روادید و برخى امور مربوط به سفارت و هم‌چنین ارتباط فرهنگى با شیعیان این دیار همه دلیل وجود این كنسول‌گرى است.

حجت‌الاسلام والمسلمین سید غلام‌حسین باقرى ‌كه اینجا ایشان را به رضا آقا مى‌شناسند‌ـ نماینده مقام معظم رهبرى در حیدرآباد، وزیر موقوفات ایالت و هم‌چنین آقاى شبیر پیرزاده نقشبندى كه از سوى دولت مسئول مجمع پیوند بین مذاهب است

از میهمانان ویژه امشب هستند. آقاى نیرومند مترجم كنسول‌گرى با حوصله و بى‌توجه به میهمانان دیگرى كه همه منتظر ایستاده‌اند تا به حاج‌آقا معرفى شوند براى هریك از مدعوین شرحى كوتاه مى‌گوید. آقاى نقشبندى كه از برادران اهل‌سنت است پس از معانقه‌اى صمیمانه با حاج‌آقا دستشان را رها نمى‌كند، خوش‌آمد مى‌گوید و دیگر چه، نمى‌دانم فقط وقتى صداى حاج‌آقا را مى‌شنوم كه مى‌گویند من فقط یك طلبه ساده هستم مى‌فهمم كه دارد از ایشان تعریف مى‌كند، و بعد سفارش مى‌دهد كه هدیه‌اش را بیاورند‌؛ پارچه سبزرنگ نفیسى است با نوشته بافته‌هایى زرین، كه بر شانه‌هاى حاج‌آقا مى‌اندازد، شاید شال یا یك نوع رداى كوتاه، این هم از رسوم هندى‌هاست براى میهمانان محترم و ویژه. آخر همین مجلس هم وزیر موقوفات حیدرآباد چنین هدیه‌اى به حاج‌آقا مى‌دهد.

براى مراسم امشب برنامه‌هاى متنوعى تدارك دیده‌اند‌؛ شعرخوانى، مداحى و چند سخنرانى كوتاه‌؛ از سركنسول، رضا آقا و شبیر پیرزاده، همه منظم و بابرنامه به شیوه‌اى كه نشان مى‌دهد از مدت‌ها پیش مجلس امشب را منتظر بوده‌اند. شعرهایى كه خوانده مى‌شود به تناسب ایام رجب بیشتر در وصف حضرت پیغمبر(صلى الله علیه وآله)است و حضرت على(علیه السلام) و فهمش نه‌چندان سخت:

«از ساقى خود جام مى‌گیرم و مست مى‌شوم. به او سلام مى‌كنم و جواب مى‌گیرم. بوى خوش على آمد، من حیران شدم، مالك حیات آمد. على، محمد است و محمد، على. على دامن

صدها هزار نفر را پر مى‌كند، این پاداش مؤمن است. هركسى حیدرى باشد به جنت مى‌رود. از نور على ما راه حق را گرفتیم.»

برخى هم در وصف ایران و به ویژه انقلاب اسلامى شعر گفته‌اند: «ایرانى، انقلاب، زنده باد زنده باد» با لهجه هندى بخوانید بى‌نیاز به ترجمه. هندى‌ها عموماً و مسلمانان و شیعیان خصوصاً از علاقمندان به ایران هستند. یكى از شعرا هم در وصف حاج‌آقا شعرى سروده است با این مضمون: «چراغ، مكان خاصى ندارد هرجا كه باشد همه‌جا را پرنور مى‌كند ما هم از نور ایشان فیض مى‌بریم‌...» و منظورش از چراغ، مصباح است. آخرین برنامه، سخنرانى حاج‌آقاست، منتها قبل از آن نوبت هدایاى دوستان ایرانى است مثل محمدحسین یاورى رئیس سابق انجمن ایرانیان دكن، على دشتى و چند تن دیگر كه همه به رسم ایرانى‌ها دسته گل آورده‌اند. در فضاى سبز و زیباى اینجا و هواى مطبوع و مفرّحش گرماى آزاردهنده این روزهاى هند را فراموش مى‌كنیم اما گرماى محبت و مهمان‌نوازى این آدم‌هاى خونگرم را هرگز.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه» در كنسول‌گرى حیدرآباد

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم كه در این ماه مبارك ـ كه در بین همه ماه‌هاى سال به لحاظ مراسم جشن و شادى ممتاز است ـ توفیق یافتم در جمع نورانى شما اساتید و بزرگواران و دوستان عزیز حاضر باشم. همان‌طور كه مستحضرید سالروز میلاد مسعود مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و بر اساس اعتقاد ما شیعیان میلاد چند امام دیگر نیز در این ماه اتفاق افتاده است‌؛ میلاد حضرت باقر(علیه السلام) میلاد حضرت امام محمدتقى و امام على النقى(علیهما السلام)‌؛ ولى مسرت‌بخش‌تر از همه وقوع مبعث شریف در این ماه مبارك است كه برحسب روایات ما در 27 ماه رجب اتفاق افتاده و در دعایى كه به این مناسبت آمده، روز تجلى اعظم الهى نامیده شده است. برحسب آنچه بین برادران اهل تسنن

معروف است در این ماه معراج پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) اتفاق افتاده است و در بسیارى از كشورهاى اسلامى چند روز متوالى را به این مناسبت جشن مى‌گیرند. به هر حال این ماه در میان همه ماه‌هاى سال این امتیاز را دارد كه جاى بیشترین شادى‌هاست و امید دریافت بیشترین رحمت‌هاى الهى است. من در این جمع نورانى و در این ایام شریف دریغم مى‌آید كه از موضوع محبت اهل‌بیت بگذرم.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیمقُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى(1)

بر اساس آنچه در تفاسیر شیعه و سنى وارد شده این آیه در شأن اهل‌بیت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) آمده و محبت اهل‌بیت، اجر رسالت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) معرفى شده است. من از بزرگان و سروران اجازه مى‌خواهم به اندازه فهم قاصر خود چند كلمه‌اى در این باره و موقعیت محبت در اسلام صحبت كنم.

روح انسان داراى ابعاد مختلفى است كه روان‌شناسان و فیلسوفان معرفة‌النفس در این باره سخن‌هاى فراوان گفته‌اند. شاید عام‌ترین و مهم‌ترین تفسیر درباره ابعاد روح انسان این است كه روح انسان داراى دو بخش متفاوت است‌؛ یك بخش شناخت و یك بخش احساس و عواطف. بعضى از انسان‌ها كه بُعد شناختى‌شان قوى‌تر است، بیشتر به مطالب علمى پرداخته‌اند، بیشتر عقل خودشان را به كار


1. شورى: 23.

برده‌اند و در مسائل علمى و معرفتى پیشرفت كرده‌اند. دسته دیگرى از انسان‌ها بیشتر به بُعد عاطفى و احساسى پرداخته‌اند و جهات محبت و عشق را در خودشان تقویت كرده‌اند. اسلام از آنجا كه براى تربیت و رشد دادن انسان در همه ابعادش نازل شده است، هم به مسائل عقلى و فكرى انسان‌ها سفارش فراوان كرده و هم به عواطف و احساسات آنها. بعضى تصور كرده‌اند كه انسان یا باید به بُعد عقلانى و علمى بپردازد یا به بُعد عاطفى و احساسى، این مطلب كمابیش در ادبیات ما هم منعكس شده است و در بسیارى از اشعار عارفان آمده كه عقل با عشق سازگار نیست‌؛ ولى همان‌طور كه گفتم آن خدایى كه انسان را با این ابعاد گوناگون آفریده، همه این‌ها را وسایلى براى رشد و تكامل روح او قرار داده است. اگر گاهى به ظاهر بین عشق و عقل تضادى دیده مى‌شود، اختصاص به امورى خاص دارد وگرنه عشق و عقل مثل دو بالى هستند كه انسان را به سوى ملكوت اعلى و قرب الهى پرواز مى‌دهند. این مطلب درباره مظاهر الهى این عالم هم صادق است. خداى متعال در این عالم از بین مخلوقاتش مظاهرى را انتخاب فرموده كه این‌ها نشانه‌هایى براى هدایت دیگر انسان‌ها باشند. باید هم آنها را شناخت و هم به آنها عشق ورزید‌؛ اگرچه افرادى كه به امور عقلى و فكرى و علمى مى‌پردازند، طبعاً درباره شناخت این مظاهر الهى بیشتر كار مى‌كنند و آنان كه

به پرورش ذوق و احساس و عواطف‌شان مشغولند، بیشتر به جهات عاطفى مى‌پردازند‌؛ ولى این به معناى تضاد بین این دو چیز نیست. باید سعى كرد این دو را با هم همراه كرد. ما درباره اهل‌بیت هم وظیفه داریم كه معرفت خودمان را زیاد كنیم و بكوشیم مقام و صفات آنها را بهتر بشناسیم، و هم وظیفه داریم بر محبت خودمان نسبت به آنها بیفزاییم. در روایات، ادعیه و مناجات‌هاى ما به این نكته اشاره شده كه نه‌تنها شناخت خود اهل‌بیت بلكه شناخت دوستانشان هم از نعمت‌هاى بزرگ خداست‌؛ فَأَسْئَلُ اللهَ الَّذِی أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِكُم(1) یعنى از خدا درخواست مى‌كند كه هم معرفت اهل‌بیت را به او عطا فرماید و هم معرفت دوستان آنها ر‌؛ پس معرفت اهل‌بیت و حتى معرفت دوستان اهل‌بیت نعمتى بسیار بزرگ است.

باید سعى كرد به صورت‌هاى مختلف آثار محبت و عشق به اهل‌بیت را ابراز كرد‌؛ هم با احساس و عواطف و هم با علم و عقل. خوشبختانه از دیرباز در این سرزمین عشق به اهل‌بیت در طوایف مختلف وجود داشته است و شاید در جهان نمى‌توان سرزمینى را یافت كه مثل این منطقه محبت اهل‌بیت بین همه طوایف وجود داشته باشد مخصوصاً محبت به امیرالمؤمنین على(علیه السلام) و سیدالشهدا حسین بن على(علیهما السلام). آثار این محبت به ویژه در ایام


1. فرازى از زیارت عاشورا.

مخصوص خود از در و دیوار این كشور نمایان است. عشق به اهل‌بیت نه‌تنها بین شیعه و سنى مشترك است بلكه سایر طوایف هم از این نعمت بزرگ الهى بهره‌مند هستند و شما بهتر مى‌دانید كه حتى هندوها هم نسبت به اهل‌بیت عشق مىورزند حتى مراسم عزادارى برپا مى‌كنند و در آن شركت مى‌كنند. مجالس شادى براى آنها ترتیب مى‌دهند و حتى من شنیده‌ام كه گروهى از برهمن‌ها «حسینى برهمن» نامیده مى‌شوند. به هر حال این نعمت بزرگى است كه خدا به مردم این سرزمین مرحمت فرموده و امیدواریم هر روز این نعمت افزایش یابد و همه از آن بهره‌مند شوند.

باید تمام ابعاد وجودى ما از مظاهر صفات اهل‌بیت ـ كه خودشان نشانه‌هاى الهى هستند ـ سرشار شود. من در این‌جا فرصت را غنیمت مى‌شمارم و به هم لباسى‌هاى خودم سفارش مى‌كنم همان‌طور كه تابه حال سعى كردند محبت اهل‌بیت را در این سرزمین به ویژه در بین مسلمان‌ها زنده نگه دارند تلاش كنند كه روز‌به‌روز معرفت دیگر افراد هم به اهل‌بیت بیشتر بشود، هم با دلایل عقلى و هم با دلایل نقلى، تا با كمك این عشق و عقل به سوى كمالاتى كه اهل‌بیت، ما را به آن هدایت كردند بهتر نایل شویم. نشانه این‌كه عقل و عشق در ما تقویت شده این است كه دوست بداریم زندگى ما به زندگى آنها بیشتر شباهت پیدا كند، رفتار ما به رفتار آنها بیشتر شبیه شود،

مثل آنها عبادت كنیم مثل آنها از گناهان و از زخارف دنیا پرهیز كنیم و بیشتر فكر و ذهن خودمان را متوجه خدا و صفات اولیاى او و اسماى حسناى الهى داشته باشیم. از خداى متعال درخواست مى‌كنم گوهر معرفت و محبت اهل‌بیت را كه قیمتى‌ترین گوهرهاى این عالم است، همواره براى ما باقى و پایدار بدارد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

قلعه گل‌كنده

حیدرآباد سال‌ها پایگاه حكومت شیعیان بوده و از همین رو آثار بسیارى از دوران اقتدار و عظمت آنان به یادگار مانده است مثل چارمنار، قلعه گل‌كنده، مقبره‌هاى قطب‌شاهیان، مكه مسجد، و جالب این‌كه براى هركدام هم نقل قول‌هاى متفاوتى بود كه متأسفانه مجال كوتاه این سفر و انبوه برنامه‌هاى پیش‌رو هیچ وقت اجازه فحص از صحت و سقم این سخنان را به ما نداد. درباره همین قلعه گل‌كنده كه امروز صبح یعنى روز دوم اقامتمان در حیدرآباد به دیدنش مى‌رویم، مى‌گویند: یك تاجر ایرانىِ اهل همدان براى تجارت به هند سفر مى‌كند در مسیر خود به منطقه‌اى مى‌رسد به نام گل‌كندا یعنى كوه گرد، مى‌بیند عجیب خوش آب و هواست، اطراق مى‌كند و ماندگار مى‌شود و قلعه‌اى مى‌سازد كه بناى اولیه همین قلعه امروزى است قبل از توسعه آن توسط قطب‌شاهیان. كشف «كوه نور» جواهر بسیار گران‌قیمت غنیمتى

نادرشاه افشار از فتح هندوستان را هم از همین كوه گل‌كندا مى‌دانند.

چارمنار هم حكایت شیرینى دارد‌؛ قطب‌شاهیان هنگامى كه مى‌خواستند ساخت شهر یا بنایى را آغاز كنند قبلش مكانى را به نام امام رضا(علیه السلام) مى‌ساختند به نیت بیمه و حراست آن. هندى‌ها امام رضا را امام ضامن هم مى‌گویند. وقتى هم كه حیدرآباد را كنار قلعه گل‌كنده مى‌ساختند ابتدا بناى باشكوهى به یاد امام رضا بنیان كردند كه به چارمنار معروف شد. درباره این بنا معروف است كه طراح آن شیخ بهایى بوده است. به هر حال هرچه بوده این‌ها اكنون محل درآمد دولت از گردشگران و جهانگردان بسیارى است كه همیشه خدا در اینجا فراوانند. پیش‌تر گفته بودم كه دولت هند درباره آثار باستانى خویش بیش از همه مدیون مسلمانان است، و البته مسلمان‌ها بیش از همه مغبون شكوه از‌دست‌رفته‌شان.

امروز صبح از قلعه قطب‌شاهى هم دیدن مى‌كنیم این قلعه در حقیقت باغ بسیار بزرگى است كه در داخل محوطه آن قطب‌شاه و هفت شاه دیگر ‌كه همه فرزندان و نوادگان او بوده‌اند‌ـ همراه با عده‌اى از شخصیت‌هاى كشورى و لشكرى آن زمان مدفون هستند. براى هریك از این هفت شاه مقبره‌هاى بزرگ با گنبدهایى پیازى شكل ساخته‌اند. اینان همه مسلمان و شیعه اثناعشرى بوده‌اند و از مروجان آیین تشیع در این سرزمین. از میان این هفت تن به مزار محمدقلى قطب‌شاه مى‌رویم همان كه با حمایت او شهر حیدرآباد ساخته شد. سنگ قبر محمدقلى، سنگ

سیاه بزرگ یك تكه‌اى است در چند طبقه با حجارى آیاتى از قرآن كه به خطى زیبا نگارش یافته‌اند. فاتحه‌اى مى‌خوانیم و بر بلنداى روحش ریحان الهى آرزو مى‌كنیم‌؛ چراكه شنیده‌ایم او از شیعیان راستین و حاكمان دین‌گستر بوده است.

در ایران از طلبه‌اى هندى سؤالات بسیار كردم از ابهامات این سفر و یكى همین محمدقلى قطب شاه، پاسخ سؤالاتم را مكتوب كرد. درباره محمدقلى قطب‌شاه آورده بود: «یك مرد متدین از حكمرانان سلسله قطب‌شاهى بود كه شیعه و عالم دین بود و با عباس صفوى شاه ایران روابط صمیمانه داشت. محمدقلى قطب‌شاه دوران حكومت خودش مى‌خواست یك مسجد جامع به نام مكه مسجد بنا كند. از عموم مردم خواست كه بنیان این مسجد آن كس بگذارد كه اصلا نماز واجبش ترك و قضا نشده باشد. كسى با این ادعا حاضر نشد كه بنیان این مسجد بگذارد و بعداً خود محمدقلى قطب‌شاه بنیان این مسجد را گذاشت چون نماز شب ایشان هم قضا نشده بود.»

 

موزه سالار جنگ

از دیدنى‌هاى حیدرآباد یكى هم موزه سالار جنگ است. این موزه از یادگاران محبوب على‌خان و عثمان على‌خان از حاكمان سلسله آصف‌جاهى است. ظاهراً این دو در قصرهاى خویش عتیقه‌هاى گران‌قیمت و اشیاى كمیاب و نایاب بسیارى فراهم آورده بودند. بعد از استقلال هند ماحصل طمع این دو حاكم را در

موزه‌اى گرد هم مى‌آورند براى بازدید عموم. موزه انصافاً دیدنى است و همه رقم جنسى هم دارد از تابلوهاى نقاشى سران و سلاطین گرفته تا تیر و تفنگ و نیزه و شمشیر، كتاب‌هاى خطى قدیمى هم بسیار است و بیشتر مربوط به مسلمانان و برخى به زبان فارسى. دو پیراهن مردانه و زنانه هم مى‌بینیم كه بر هر كدامشان تمام قرآن را نوشته‌اند. سكه‌هاى عهد عتیق، مدال‌ها و سینه‌آویزهاى نظامى، جواهرات و زینت‌آلات و بالأخره چند پیكره سنگى و فلزى و به ویژه مجسمه زنى كه حتى لباس‌هاى تور او را با دقتى بسیار و به شكلى هنرمندانه از سنگ سپیدى تراشیده بودند، از دیگر دیدنى‌هاى این موزه هستند.

در قسمتى از محوطه باز موزه جمعیتى نشسته‌اند به تماشاى یك ساعت قدیمى با مجسمه مرد آهنگرى كه براى هر ثانیه چكشى بر سندان مى‌كوبد. در امتداد او پیرمردى با یك میله فلزى در دست منتظر است تا دو عقربه تعقیب كننده ساعت روى عدد 12 به هم برسند و او 12 ضربه بر زنگ بكوبد و بگریزد. با نمایش این پیرمرد آهنى همه كف مى‌زنند، نه بر تشویق این پیر كوكى مأمور كه در حقیقت بر هنرمند سازنده آن.

پایان دیدار از سالار جنگ به صحبت حاج‌آقا با مسئول موزه گذشت و سخن از فرهنگ و هنر هند و بیشتر درباره گنجینه كتاب‌هاى خطى اینجا. وقت خداحافظى، مسئول موزه دسته گلى اهدا كرد و چند كتاب و جزوه. درباره عثمان على‌خان هم مى‌شنویم كه او به مكتب تشیع گرویده و این شعر از اوست:

من على را دوست دارم خلق گوید رافضى *** پس خدا و مصطفى و جبریل باشد رافضى

 

تا یادم نرفته بگویم این موزه هم همه شگفتى‌هایش را مرهون مسلمان‌هاست.

 

دربار حسینى

ایرانیان مقیم حیدرآباد حسینیه‌اى دارند به نام دربار حسینى و انجمنى به اسم اتحادیه ایرانیان دكن. اولى بیشتر مربوط است به امور مذهبى و دینى، و دومى به امور فرهنگى و اجتماعى و ایجاد اتحاد و همبستگى میان ایرانیان مقیم. دربار حسینى مساحتى حدود 1500 متر دارد با موقوفاتى بسیار كه یكى آپارتمانى است با هشت واحد مسكونى كه آن را براى تأمین مخارج حسینیه اجاره داده‌اند. در طول سال، جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا اقامه مى‌شود. در عیدها و وفیات هم مراسم پرشورى دارند كه غالباً با سور و سات شام همراه است. در همه شب‌هاى ماه مبارك رمضان هم افطارى مى‌دهند. با این همه، از تبلیغ و تبیین معارف ناب اسلامى آن‌طور كه انتظار داریم چندان خبرى نیست. سال‌ها هم‌زیستى اینان با مسلمانان هند و تأثیرپذیرى از فرهنگ ایشان اگرچه صدها حسن اما یك عیب بزرگ و درد مشترك نیز سوغات داشته است. متأسفانه در میان مسلمانان هند و به ویژه شیعیان، مباحث عقلانى و استدلالى جایگاهى ندارد و شور خالص منهاى شعور لازم، شیعه هندى را از درك بسیارى از

اندیشه‌هاى انسان‌ساز و فهم اضلاع فرهنگ نورگستر تشیع، دور ساخته است. شمار مسجد، سوگ‌خانه، امام‌باره و قدمگاه كم نیست اما آنچه اندك است حضور شكوه‌مند اسلام حقیقى و حیات‌بخش است‌؛ در اینجا مراسم مذهبى با جلوه و جلالى خاص و شور و اشتیاقى بسیار برپا مى‌شود و هنوز سیل سنت‌شكن غربى نتوانسته اساس این سنت‌ها را در هم بكوبد، اما آفت درون‌سوز بى‌توجهى به فلسفه و اهداف و توجه به زواید و فروع، اصالتش را نشانه رفته است. بعد از انقلاب شكوه‌مند اسلامى ایران و حضور طلاب هندى در حوزه‌هاى رشد یافته ایران و سپس بازگشت ایشان به شهر و دیار خود امیدوارى‌هاى بسیارى بر زدودن تدریجى تفكرات انحرافى و تقویت باورهاى اصیل اسلامى به چشم مى‌خورد.

افزون بر این رنج قابل تأمل، برخى ایرانیان هند تنها اسمى ایرانى دارند و بعضى حتى كشورمان را هم به چشم ندیده‌اند. اینان زبان هندى را براى ارتباط با مردمان اطرافشان به راحتى تكلم مى‌كنند. انگلیسى را به دلیل كسب و كارشان به خوبى مى‌دانند ولى فارسى را بدون احساس نیاز به حفظ اصالت و ریشه از یاد برده‌اند بعضى با سختى و دشوارى و با وام از واژه‌هاى انگلیسى چند جمله‌اى سخن مى‌گویند. حاج‌آقا در سخنرانى‌شان در دربار حسینى از همین نكته نگران بودند و فرمودند: «با زبان فارسى دین را به شما آموختند امام حسین را به شما معرفى كردند اگر این زبان را از شمابگیرند فردا به چه وسیله‌اى این‌ها را مى‌شناسید؟!‌...

دشمنان اهتمام دارند به این‌كه ما این زبان را فراموش كنیم چون مى‌دانند تا این زبان هست ما دست از اسلام برنمى‌داریم. خاندان پیغمبر را با این زبان شناختیم معارفشان را با این زبان یاد گرفتیم. شخص مقام معظم رهبرى براى احیاى زبان فارسى اهتمام دارند ایشان مى‌فرمایند: عربى زبان اسلام است و فارسى زبان انقلاب. انقلاب اسلامى دو زبان مى‌خواهد به دلیل اسلامى بودنش زبانعربى و به دلیل انقلابش زبان فارسى. ولى بنده عرض مى‌كنم براى شما حتى زبان اسلام هم زبان فارسى است براى این‌كه همین معارفى كه از اسلام و از امام حسین دارید از زبان فارسى است‌...».

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه» در جمع ایرانیان مقیم حیدرآباد (دربار حسینى)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این دربار حسینى حضور پیدا كنم و خدمت برادران ایرانى و هم‌شهریان عزیز باشم. چون ایام مبعث در پیش است مناسب دیدم دو سه جمله‌اى درباره اهمیت بعثت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و نعمتى كه خداى متعال به وسیله ایشان به انسان‌ها عطا فرمود سخن بگویم. سخنم را با مثالى آغاز مى‌كنم. فرض كنید كه در یكى از ایالت‌هاى هند یك بیمارى مسرى لاعلاجى آمده و همه افراد به آن مبتلا شده‌اند. در دنیا بیمارى‌هایى هست كه هنوز براى علاج آن دارویى پیدا نشده است. بعد خبرى از یك كره دیگرى مى‌رسد كه در آنجا پزشكانى هستند كه داروى این بیمارى

را كشف كرده‌اند و بناست راه ساخت و شیوه استفاده از این دارو را در نسخه‌اى براى ما بفرستند. این بیمارى، بسیار خطرناك و لاعلاج است و اگر كسى مبتلا شود، حاضر است تمام ثروتش را بدهد تا بهبود بیابد‌؛ ولى هیچ راهى نیست، تنها خبرى رسیده كه بناست یك چنین چیزى بیاید. اگر فردا به شما اطلاع دادند كه این نسخه درمان از یك سیاره دیگرى به زمین رسیده و در یكى از خانه‌هاى این شهر افتاده است، مردم چه كار مى‌كنند؟ درست تصور كنید. بدون شك نه‌تنها مردم آن شهر بلكه همه مردم هندوستان و هركس دیگرى كه از این واقعه اطلاع بیابد، با سر و دست مى‌شتابد تا زودتر این نسخه را پیدا كند. هیچ كس به این نمى‌اندیشد كه مثلا راه طولانى است هوا گرم است مشكلات دارد با چه وسیله‌اى باید رفت این نسخه با چه زبانى نوشته شده، چگونه باید الفباى آن را كشف كرد، چگونه باید مواد اولیه‌اش را تهیه كرد؟ همه مى‌دوند تا زودتر آن را به دست بیاورند و استفاده كنند. در صورتى كه حداكثر كار این دارو این است كه چند روز دیگر به حیات این آدم بر روى كره زمین كمك مى‌كند. فرض كنید اگر پنجاه سال عمر داشت، مى‌شود هفتاد سال، هشتاد سال، صد سال، این عمر ارزش این را دارد كه آدم براى كشف این دارو همه زندگى‌اش را خرج كند، سختى‌ها را تحمل كند تا آن را به دست بیاورد؟ خداى

متعال از ملكوت خودش دارویى را براى درمان همه دردهاى انسان‌ها فرستاده آن هم به وسیله پزشك حاذقى كه به خوبى فواید آن دارو را توضیح مى‌دهد، راه ساختنش را به مردم نشان مى‌دهد و بعد در برابر همه این‌ها هیچ مزدى هم از شما نمى‌خواهد، دارویى كه تمام دردهاى شما را شفا مى‌دهد نه‌تنها عمر صد ساله شما را قرین سلامت مى‌كند بلكه براى شما عمر ابدى با سعادت مى‌آفریند. كشف این دارو چقدر ارزش دارد؟ من و شما بدون این‌كه پولى خرج كنیم و زحمتى بكشیم، این دارو در اختیارمان قرار گرفته است. كدام داروى شفابخش؟ قرآن، چون آسان به دست ما رسیده، قدرش را نمى‌دانیم. وقتى مى‌گویند در قرآن چه نوشته؟ مى‌گوییم عربى است، ما چه مى‌دانیم. براى این‌كه یكى از مشكلاتمان حل شود حاضریم چند زبان خارجى بخوانیم اما براى فهم زبان قرآن تنبلى مى‌كنیم. حالا زبان عربى پیش كش، پدران ما زحمت كشیدند این مطالب را به زبان مادرى ما ترجمه كردند، از دامن مادر به ما تلقین كردند تا به این‌جا رسیدیم. حالا ما این زبان را هم داریم فراموش مى‌كنیم‌؛ آن وسیله‌اى را كه باید با آن از این دارو استفاده كنیم. زحمتش را دیگران كشیدند ترجمه‌اش هم كردند شرح‌هایش را هم نوشتند. معارف دینى و ادبیات ما پر از نكاتى است كه از قرآن استفاده شده است. دشمنان، اهتمام دارند به این‌كه ما این

زبان را فراموش كنیم چون مى‌دانند تا این زبان هست ما دست از اسلام برنمى‌داریم. ما امام حسین(علیه السلام) را با این زبان مى‌شناسیم. خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را با این زبان شناختیم. معارفشان را با این زبان یاد گرفتیم. دین و احكاممان را با این زبان آموختیم. تا این زبان را داریم، دست از این دین برنمى‌داریم. آنهایى كه مى‌خواهند این دین را از ما بگیرند، مى‌گویند: آقا! این زبان چه فایده دارد؟ برو فلان زبان را بخوان كه همه دنیا از آن استفاده مى‌كنند. در صورتى كه درمان درد ما در این زبان است نه آن زبان‌ها، آن زبان‌هاى دیگر اگر درد نیافرینند، درمانى ندارند. دواى همه دردهاى مادّى و معنوى و دنیوى و اخروى ما در قرآن است و زبان این كتاب، عربى است، و ترجمان آن زبان فارسى است و آن معارف را براى ما شرح مى‌دهد. كیست كه در این مطلب شك داشته باشد؟

با زبان فارسى دین را به شما آموختند، امام حسین(علیه السلام)را به شما معرفى كردند. اگر این زبان را از شما بگیرند، فردا به چه وسیله‌اى این‌ها را مى‌شناسید‌؛ بنابراین عقل شما به روشنى قضاوت مى‌كند كه باید مدرسه‌اى داشته باشید كه با این زبان تدریس كند. من در كنیا، تانزانیا، انگلستان و كانادا برادران شما را از نزدیك دیده‌ام. وقتى مى‌بینند در آنجاها نمى‌توانند مدرسه‌اى داشته باشند كه فقط به زبان خودشان صحبت كند، آمدند براى بچه‌هایشان

مدارسى درست كردند. شب‌ها بعد از نماز، یك ساعت در همان مسجد در بالاخانه‌اى براى بچه‌ها كلاس برگزار مى‌كردند تا احكام دینشان را به آنها بیاموزند. این كار براى شما هم میسّر است، حتى همین افرادى كه بعد از سى چهل سال اقامت در این‌جا زبان فارسى را مى‌دانند، همین شماها مى‌توانید به بچه‌ها آموزش بدهید. برنامه‌ریزى كنید. اگر كمبودى هست از ایران استاد بخواهید، برایتان مى‌فرستند، اگر این هم نشد اقلا روزهاى شنبه و یكشنبه، هر كدام دو ساعت كلاس بگذارید. این كار را همه دنیا كرده‌اند‌؛ مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان، در دو روز تعطیلى آخر هفته كلاس‌هایى براى بچه‌هایشان برگزار مى‌كنند كه امور و آداب دینى را به آنها یاد بدهند.

آنها براى این كار برنامه‌ریزى كرده‌اند كتاب‌هاى مخصوص به زبان‌هاى مختلف نوشته‌اند. شما هم اگر همت و برنامه‌ریزى كنید از ایران هم حتماً به شما كمك خواهند كرد. مسئولین كشور و به ویژه شخص مقام معظم رهبرى ‌دام ظله العالى‌ـ براى احیاى زبان فارسى اهتمام دارند. ایشان مى‌فرماید: عربى، زبان اسلام است و فارسى، زبان انقلاب است. انقلاب اسلامى دو زبان مى‌خواهد‌؛ به دلیل اسلامى بودنش زبان عربى و به دلیل انقلابش زبان فارسى‌؛ ولى بنده عرض مى‌كنم براى شما حتى زبان اسلام هم زبان فارسى است براى این‌كه همین معارفى كه از

اسلام و از امام حسین(علیه السلام) دارید، از زبان فارسى است. اگر این زبان فراموش شود بچه‌هاى شما معناى این اشعار را نمى‌فهمند. فردا معناى نوحه‌هایى را كه مى‌خوانند، نمى‌فهمند. پس دین شما در گرو آموزش این زبان است و شما مثل همه اقوام عالم جاى خودتان را به آیندگان خواهید داد. نسل آینده شما اگر از این زبان بهره‌مند نباشند دینشان را هم فراموش مى‌كنند و وقتى دین خود را فراموش كردند، روى آوردن به ادیان دیگر بعید نخواهد بود. اگر تاریخ هندوستان و تاریخ همین حیدرآباد را مرور كنید مى‌بینید چهارصد یا پانصد سال مسلمان‌ها بر این نواحى حكومت كردند، آثار باستانى و آثار هنرى این‌جا همه از مسلمانان و شیعیان است‌؛ اما امروز چه خبر است؟ نیاید روزى كه همین اندازه‌اى كه شما از دین و اسلام و امام حسین(علیه السلام) مى‌دانید، آیندگان همین را هم فراموش كنند‌؛ مسئولیت این امر بر عهده شماست. همان‌طور كه پدران ما زحمت كشیدند و اسلام را براى ما زنده نگه داشتند، ما هم باید همت كنیم و اسلام را براى آیندگان زنده نگه داریم‌...‌.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

 

غذاى هندى

دومین شب حضورمان در حیدرآباد میهمان ضیافت شام سید رضاآقا نماینده مقام معظم رهبرى در امور دینى این شهر هستیم. رضاآقا به افتخار حضور حاج‌آقا زحمت دعوت از علما و بزرگان شهر را هم كشیده و مجلس مفصلى ترتیب داده است‌؛ اما من به جاى روایت امشب و شرح دیدار علما حكایت غذاهاى هندى را تعریف مى‌كنم بى‌تناسب با مجلس علما و با شیرینى همین بى‌ارتباطى شاید هم به دلیل شام رضاآقا.

غذاهاى هندى تند و تیزند و پر از اقسام فلفل و ادویه. وقتى مى‌خورى انگار همه وجودت آتش مى‌گیرد و متحیر مى‌شوى كه این هندى‌ها چطور با ولع و لذت مى‌خورند اما ما نمى‌توانیم و ناچار هستیم همراه هر قاشق غذا دو سه قاشق ماست هم مصرف كنیم و آبى بخوریم تا از سوزش دهان و گلویمان كاسته شود. اولین تجربه خوردن غذاى هندى تجربه باشكوهى نیست اما نه آن‌قدر كه دومین بار را تجربه نكنى و نه آن حد كه بعد از چند روز عادت نكنى به این تندى و حتى بعد از بازگشت از این سفر هوس نكنى براى یك وعده غذاى هندى. معمولا وقتى كه از سفر برمى‌گردى به تو مى‌گویند خوردنى‌ها و نوشیدنى‌ها مال خودت از دیدنى‌ها بگو اما من از خوردنى‌ها هم گفتم اگرچه غذاى هندى چشیدنى است نه گفتنى.

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه» در منزل سیدرضاآقا (حیدرآباد)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خداى متعال را براى توفیق حضور در جمع نورانى شما شیعیان اهل‌بیت سپاس مى‌گویم‌؛ جمعى كه به بركت زحمات طاقت‌فرساى علما در طول چندین قرن، با مكتب آنها آشنا شدند و محبت آنها را در دل پروراندند. گوهر ولایت و محبت اهل‌بیت، كیمیایى است كه هیچ انسانى قدرت ارزش نهادن بر آن را ندارد. این گوهر گران‌بها به آسانى به دست ما نرسیده است. در طول چهارده قرن، ائمه اطهار(علیهم السلام)، علما و بزرگان، خون دل‌هاى بسیار خوردند تا این گوهر را براى آیندگان حفظ كنند. برخى از ائمه اطهار(علیهم السلام) سال‌ها در تقیه به سر بردند و بسیارى از حقایق را حتى از بعضى از شیعیان

هم پنهان داشتند تا از حملات و اتهامات دشمنان در امان باشند.

همه ما مى‌دانیم كه غالب معارف اهل‌بیت در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) صادر و به وسیله راویان و محدثان براى آیندگان ضبط و نقل شد. شاید ما فكر كنیم كه در آن زمان احتیاجى به تقیه و كتمان اسرار نبود، ولى چنین نیست. حتى شیعیان در زمان امام صادق(علیه السلام) براى یاد گرفتن احكام دینیشان ناگزیر مى‌شدند به صورت افرادى مثل خیارفروش یا تخم‌مرغ‌فروش در كوچه‌ها راه بیافتند و به بهانه فروختن خیار یا تخم‌مرغ به منزل امام بروند و در آنجا مسائل دینى‌شان را بپرسند. این نمونه‌اى است از سختى‌هایى كه ائمه اطهار و اصحاب آنان داشتند و بالاخره بالاترین فداكارى‌ها را حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) كرد كه با نثار خون پاك خود و فرزندان و اصحابش باعث بقاى اسلام شد.

ائمه اطهار(علیهم السلام) براى زمان ما هم چندین دستور كلى صادر كردند كه با رعایت این دستورات مى‌توانیم راه آن بزرگان را ادامه بدهیم و معارفشان را براى آیندگان حفظ كنیم. یكى از دستورات حیاتى ائمه اطهار(علیهم السلام) كه باعث دوام اسلام و به ویژه مذهب تشیّع مى‌شود دستورى است كه درباره ولایت علما و مجتهدان جامع‌الشرایط داده‌اند. همان‌گونه كه مردم در زمان حضور امامان معصوم(علیهم السلام)

احكام و دستورات ایشان را لازم‌الاطاعة مى‌دانستند، باید احكامى را هم كه از طرف ولى‌امر مسلمین یعنى مجتهد جامع‌الشرایط صادر مى‌شود مثل حكم امام، محترم بشمارند و به آن عمل كنند. در حقیقت، پیروزى انقلاب اسلامى ایران یكى از بركات اطاعت از دستورات حیات‌بخش و انسان‌ساز اهل‌بیت(علیهم السلام)است. مى‌دانید كه معارف اهل‌بیت داراى مراتبى است‌؛ بعضى از حقایق آنها در سطح فهم افراد عادى نیست‌؛ از باب نمونه در اصول كافى روایتى با چند سند و با چند عبارت متحدالمضمون آمده است كه اگر ابوذر مى‌دانست كه در قلب سلمان چه مى‌گذرد، او را كافر مى‌شمرد‌؛ بنابراین دستور داده‌اند كه علما طبقات مختلف مردم و ظرفیت وجودى و فكرى آنها را در نظر داشته باشند و با هركسى در حد ظرفیت او سخن بگویند‌؛ إِنَّا مَعَاشِرَ الاَْنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.(1) در همان اصول كافى ـ كه از معتبرترین منابع روایى ماست ـ روایات زیادى آمده است كه طى آنها سفارش كرده‌اند اسرار ما را حتى از بعضى از شیعیان هم پنهان بدارید و براى همه آنها بیان نكنید. ما در این‌جا مواجه هستیم با دو وظیفه متفاوت، یكى این‌كه بكوشیم روز‌به‌روز معرفت خودمان را نسبت به اهل‌بیت(علیهم السلام)


1. اصول كافى، ج 1، ص 23.

افزایش دهیم و سپس استعداد شناخت مقامات آنها را بیابیم و از طرف دیگر موظف هستیم كه براى دیگران به اندازه میزان فهمشان سخن بگوییم. امیدوارم خداوند متعال همه ما را در راه انجام وظیفه‌اى كه بر دوش داریم، موفق بدارد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

حوزه‌هاى علمیه حیدرآباد

در این سفر اگرچه اصلى‌ترین هدفمان دیدار از حوزه‌هاى علمیه هند بود و بررسى اجمالى وضعیت آنها، اما در گزارش این سفر و این صفحات پیش‌رو چنین دغدغه‌اى نبود و هراس بود كه این نوشته، تكرارى باشد ناقص بر چند جزوه و كتابى كه تاكنون به تفصیل به این موضوع پرداخته‌اند، و همین بهانه سبب شد كه همه دیدارهاى آیت‌الله مصباح را از این چند حوزه حیدرآباد، در یك روایت خلاصه كنیم و در عوض كلیتى بگوییم از احوال و غصه‌هایى كه دارند.

در حیدرآباد از چهار حوزه علمیه دیدار كردیم‌؛ یكى مدرسه على مرتضى با مسئولیت رضا آقا، دیگرى حوزه القائم كه مدیرش شیخى بود به نام على‌حیدر فرشته كه چون در قم تحصیل كرده بود به او فرشته قمى مى‌گفتند. سومین حوزه هم المهدى‌؛ قدیمى‌تر و بزرگ‌تر از دیگر حوزه‌ها، مؤسسش سید محمد موسوى بود و

مدیرش سید ظفریاب حیدر، و با «نجفى‌هاوس» بمبئى ارتباط داشت. آخرین دیدار هم از حوزه علمیه امام رضا بود با مدیریت سید ابراهیم موسوى جزائرى.

حاج‌آقا در هر چهار مدرسه سخنرانى كردند و وضعیت درسى و تحصیلى و تعداد استادان و طلاب و میزان امكاناتشان را هم دیدند و هم پرسیدند. حضور حاج‌آقا به عنوان نماینده مقام معظم رهبرى سبب دلگرمى اینان بود و تشویق بر ادامه راهشان و این‌كه بدانند رهبرى از حال شیعیان هند غافل نیستند و نگاهى مهرمندانه دارند به این حوزه‌ها و تربیت طلاب فاضل.

اینان هم با درك این انس و علاقه، از شیفتگان مقام معظم رهبرى بودند. در همه این حوزه‌ها تصاویر زیباى رهبرى و امام بر سینه دیوارها مى‌درخشید و در برخى از آنها این عكس‌ها تنها تصاویر موجود از شخصیت‌هاى سیاسى و كشورى بود. این علاقمندى، از صحبت‌ها و دعاهایشان هم هویدا مى‌شد. حاج‌آقا در این دیدارها افزون بر صحبت با مدیران و مسئولان با طلبه‌ها هم گفتوگو مى‌كردند و دردها و دغدغه‌هایشان را مى‌شنیدند.

نكته ملموس در همه این حوزه‌ها، فقر امكانات بود و نبود بودجه كافى براى تجهیز و خرید حداقل لوازم ضرورى و حتى كتاب‌ها. مخارج این حوزه‌ها با اندك كمك سازمان مدارس خارج از كشور و مقدارى وجوهات شرعى و كمك برخى افراد خیّر تأمین مى‌شد. متأسفانه بیشتر مسلمانان هندى در فقر مى‌لولند و از نقش و منزلت اجتماعى و سطح درآمد مناسبى برخوردار

نیستند. در این میان وضعیت شیعیان از دیگر مسلمانان تأثربرانگیزتر است. اینان از دوستان ایرانند و از عاشقان انقلاب و نظام، آن‌قدر هم دور نیستند‌؛ همین بیخ گوشمان كنار پاكستان همسایه، اگر غصه خیلى از كشورهایى را مى‌خوریم كه نه چندان دوست هستند و نه خیلى نزدیك و اگرچه مسلمان نه شیعه، اشكالى ندارد اما حیف است و درد كه برادران شیعه خود را در این كشورها یارى نكنیم. اینان در میان دولت‌هاى جهان تنها چشم امید به ایران اسلامى ما دارند والاّ مگر عربستان و مصر و امارات به این‌ها كمك مى‌كنند و اگر كمك كنند كه هدف، اهتزاز پرچم شیعه در سرزمین هفتاد و دو ملت نیست. اینان مردمان ساده و قانعى هستند همه انتظارشان شاید در حد حمایت‌هاى اندك سیاسى، ارسال كتاب و محصولات فرهنگى، سهل‌گیرى در پذیرش و اسكان طلابشان و گسترش نمایندگى‌هاى فرهنگى و مذهبى خلاصه شود كه توقعات زیادى هم نیست، و فقط همت و توجه بیشتر مسئولان فرهنگى را مى‌طلبد.

نكته افسوس‌برانگیز دیگرى كه در طول این سفر و این دیدارها به آن رسیدم، ضعف علمى و ناتوانى تأسف‌زاى حوزه‌هاى كنونى هند در پرورش گسترده عالمان و فرهیختگان ممتاز دینى است. این مسأله وقتى نمود مى‌یابد كه بدانیم زمانى مدارس هند از مهم‌ترین حوزه‌هاى فرهنگى و دینى سراسر عالم تشیع بوده است. علامه میرحامدحسین، علامه سید دلدارعلى، سلطان‌العلماء، سید‌العلماء و بسیارى دیگر از چهره‌هاى شناخته

شده جهان تشیع از این حوزه‌ها سر برآورده بودند‌؛ عالمانى كه «صاحب جواهر» بخشى از كتابش را براى تأیید و اعلام نظر نزد آنها فرستاده است. برخى از بزرگ‌ترین كتابخانه‌هاى جهان اسلام هم در این سرزمین بوده‌اند. اصلا مرحوم علامه امینى(قدس سره) بسیارى از منابع الغدیر را از كتابخانه‌هاى شهرهاى حیدرآباد، علیكره، لكنهو، كانپور، جلالى و رامپور هند به دست آورده و از مطالب ارزشمند آنها با احترام یاد كرده است. در سال‌هاى نه‌چندان دور نیز بسیارى از كتاب‌هاى فقهى و روایى و رجالى چاپ بمبئى و حیدرآباد هند بودند.

این‌كه پاییز این گلستان، آفت تیشه دشمن بود بر ریشه باغ یا محصول نبود باغبان دلسوز نمى‌دانم. اكنون فقط غصه آن همه عظمت افول كرده، غربت غم‌آلودى بر سینه‌ام آوار مى‌كند.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه» در حوزه علمیه على مرتضى (حیدرآباد)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خیلى خوشوقتم كه شما نوجوانان و جوانان عزیز مسلمان و شیعه اثناعشرى را در این مدرسه مبارك كه به نام «على مرتضى» نام‌گذارى شده زیارت مى‌كنم. امیدوارم كه خداى متعال به همه شما توفیق دهد كه راه على‌بن‌ابى‌طالب(علیه السلام)را به خوبى بشناسید و به درستى بپیمایید. باید توجه داشته باشید كه توفیق تحصیل در علوم اسلامى براى شما نعمت بسیار بزرگى است كه نصیب هركسى نمى‌شود. این نعمت بسیار ارزنده‌اى است كه در میان میلیاردها انسانى كه بر روى كره زمین زندگى مى‌كنند به عده‌اى اختصاص یافته است و شما یكى از كسانى هستید كه از این نعمت بهره‌مندید. شما مى‌دانید كه در

طول 1400 سالى كه از ظهور اسلام مى‌گذرد، در گوشه و كنار این زمین و در كشورهاى مختلف، افرادى با فراگیرى علوم اسلامى میلیون‌ها انسان دیگر را راهنمایى كردند و منشأ بركات و خیرات زیادى براى جامعه خودشان شدند. بسیارى از این بزرگان، از همین سرزمین برخاستند و مثل خورشیدى بر همه عالم نورافشانى كردند. شما نیز اگر همت كنید با توكل بر خدا مى‌توانید در آینده یكى از آن بزرگان باشید و هم سعادت دنیا و آخرت را براى خودتان به دست آورید و هم میلیون‌ها انسان دیگر را هدایت كنید. كسانى كه آن مقامات عالى را كسب كردند هیچ چیز بیش از شما نداشتند‌؛ اعضا و اندام بدنشان مثل شما بوده است. عقل و روح و فكرشان هم مثل شما بوده، منتها از یك طرف از خدا خواستند، توكل و توسل كردند و از سوى دیگر با همتى استوار، در راه تحصیل علم و معرفت كوتاهى نكردند تا این‌كه توانستند با كسب علوم و معارف اسلام باعث هدایت انسان‌هاى دیگر بشوند.

در پایان از خداى متعال درخواست مى‌كنم كه هم ما و هم شما را بر راه راست استوار بدارد و بر معرفت و محبت ما نسبت به اهل‌بیت بیافزاید. در ظهور ولى‌عصر ‌عجل الله فرجه الشریف‌ـ تعجیل بفرماید و همه ما را از خدمت‌گزاران آستان آن حضرت قرار دهد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه» در حوزه علمیه القائم (حیدرآباد)

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا را شكر مى‌كنیم كه ما را به نور ایمان و معرفت اهل‌بیت منور فرمود و به ما توفیق شناخت راه راست و مذهب حق را ‌كه همان راه اهل‌بیت است‌ـ عنایت كرد. به ما توفیق داد كه درصدد تحصیل علوم دینى برآییم تا دین خدا را بهتر بشناسیم، هم خودمان به سعادت دنیا و آخرت نائل شویم و هم دست دیگران را بگیریم و از منجلاب فساد و گمراهى نجاتشان دهیم. در این عصر، ما باید از یك سو حافظ میراث گران‌قدر انبیا و اولیا و علمایى باشیم كه در طول 14 قرن به دست ما رسیده است و از سوى دیگر باید مراقب دشمنان اسلام باشیم كه تمام توان خودشان را براى مبارزه با دین ما متمركز كرده‌اند. باید با توكل بر

خداى متعال و توسل به اولیاى او بكوشیم كه دین خدا را بهتر بشناسیم، با دشمنان اسلام بیشتر مبارزه كنیم، میراث گذشتگان را به آیندگان بسپاریم و با عمل به این دین، زمینه را براى ظهور حضرت ولى‌عصر ارواحنا فداه آماده كنیم.

از خداى متعال مى‌خواهیم كه به همه ما توفیق شناخت بیشتر اسلام و عمل كردن بهتر به آن و ترویج اسلام را در دنیا مرحمت بفرماید و همه ما را از خدمت‌گزاران آستان امام زمان ‌عجل الله فرجه الشریف‌ـ قرار بدهد.

وصلى الله على محمد وآله الطاهرین

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیده‌عزه» در حوزه علمیه المهدى (حیدرآباد)(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌فرصتى شد كه هرچند كوتاه، دو سه جمله‌اى با شما صحبت كنم. حتماً شما نام بزرگانى از این سرزمین و از سایر كشورهاى اسلامى را شنیده‌اید كه خدمت‌هاى بزرگى به عالم اسلام و مسلمین انجام داده‌اند، و شاید بارزترین آنها نام امام خمینى(رحمه الله)باشد كه امروز در سراسر جهان به عنوان بزرگترین شخصیت مسلمان شناخته مى‌شود. روزگارى امام خمینى نوجوانى مثل شما بود. او با خدا عهد بست كه عمرش را صرف شناخت و خدمت به دین خدا كند و در این عهد و پیمانش صادق و پابرجا بود. خدا هم این پیمان را از او پذیرفت و برایش امكاناتى فراهم


1. حیدرآباد مركز استان آندراپرادش در شرق هند است.

كرد تا بتواند پرچم اسلام را در عالم به اهتزاز درآورد. مى‌دانید كه خدا با هیچ بنده‌اى نسبت خویشاوندى ندارد. خدا تنها بنده‌اى را دوست دارد كه مطیع او باشد و در راهش گام بردارد. اگر شما با خدا پیمان ببندید كه تمام تلاشتان را در راه دین انجام دهید و مطیع امر خدا باشید، خدا به شما نیز مقامات بلندى عطا خواهد كرد. هیچ چیزى از لطف خدا دور نیست و به هركس هرچه بدهد از خزانه او كم نمى‌شود، حتى اگر به هر فرد به اندازه همه عالم بخشش كند. من به عنوان برادرى كه چند سالى بیش از شما در این عالم زندگى كرده‌ام سفارش مى‌كنم اكنون كه هنوز پاك هستید و دامن شما به گناه آلوده نشده با خدا عهد و پیمان ببندید كه در دین و اطاعت او صادق باشید و بدانید تا آنجایى كه توكلتان بر او باشد او هم شما را یارى خواهد كرد.

در پایان از خداى متعال درخواست مى‌كنیم كه در ظهور حضرت ولى‌عصر ‌عجل الله فرجه الشریف‌ـ تعجیل بفرماید و همه شما را از خدمتگزاران آستان آن حضرت قرار بدهد و عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرماید.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

مدینة‌الرسول

حیدرآباد، پنج یا شش حوزه شیعى دارد و نزدیك صد مركز مذهبى براى اهل‌سنت. مدینة‌الرسول از مدرسه‌هاى اهل‌سنت بود براى فراگیرى قرآن و زبان عربى و احكام و هم‌چنین آموزش خیاطى و گلدوزى، ویژه كودكان و نوجوانان. به دلیل حضور ما، همه فراگیران را در دو سوى سالن بزرگ مدرسه به تفكیك دختر و پسر جمع كرده‌اند. تعدادشان زیاد است‌؛ از طفل چهار و پنج ساله تا نوجوان 14 و 15 ساله، بدون فرم و پوشش مشترك مدارس ابتدایى ایران، با همان كلاه و لباس‌هاى محلى و مجموعه‌اى از رنگ‌هاى متنوع كه ویژه لباس‌هاى هندى است.

از نظم و آرامش مجلس شگفت‌زده مى‌شوم‌؛ این همه كودك، بدون هیاهو، ساكت و منتظر؟! رازش فراتر از ترس از معلمانى كه در بینشان ایستاده‌اند، خوى آرام هندى است كه درون كوچك و بزرگشان نهادینه شده، مى‌اندیشم كه اگر فقط نیمى از این جمع، ایرانى بودند با حربه هیچ ترس و تشویقى كنترل نمى‌شدند.

پشت سرمان، جایى كه روى صندلى‌هاى روبه‌روى بچه‌ها مى‌نشینیم، بر تخته سبز رنگى این‌چنین نوشته‌اند: «خوش آمدید جلالة‌العلم نماینده حضرت رهبر معظم انقلاب آیت‌الله تقى مصباح حفظه الله و جمیع معززین اسلامیه جمهوریه ایران». اولین برنامه، اجراى چند شعر و مدح مذهبى است. ابتدا دختركى كه به آواز مى‌خواند و به شیوه خوانندگان هندى، و بعد چند كودك دیگر كه شعر مى‌خوانند و قرآن، و سپس حاج‌آقا سخن مى‌گویند و به اقتضاى جلسه، بسیار كوتاه، با جملاتى ساده و كودك‌فهم با درك درست مخاطب. مى‌دانم كه حاج‌آقا از اوان جوانى، تجربه كلاس‌دارى با نوجوانان و كودكان را در توشه دارند‌؛ آیت‌الله مصباح مردى هستند براى تمام فصول. بعد از صحبت حاج‌آقا هم اهداى هار بود به عرف معمول و هم هدیه عطر. عطرهاى هندى را نپسندیدم مثل ذائقه غذایى‌شان تند است و مثل سلایقشانخاص.

از كلاس‌هایشان بازدید كردیم‌؛ یك‌جا امتحان تجزیه و تركیب بود. گوشه‌اى دیگر آموزش گلدوزى، قسمتى دیگرخیاط‌خانه با چرخ‌هاى قدیمى‌؛ اگرچه امروز هندوستان یكى از ده قدرت صنعتى جهان است و به زعم برخى هشتمین، ولى این شكوفایى صنعتى به لایه‌هاى عمومى زندگى مردم تعمیم نیافته است.

از بخش رایانه هم دیدن كردیم‌؛ چند نوجوان نشسته بر چهارپایه‌هاى آهنى، با رایانه مشغول بودند. یكى هم با خوش‌ذوقى تمام در طرحى گرافیكى به دو زبان فارسى و انگلیسى به حاج‌آقا خوش‌آمد گفته بود. با دیدن این چند رایانه،

ذكر این نكته را خالى از لطف ندانستم كه بگویم: هند سرزمین شیفتگان نرم‌افزارهاى رایانه‌اى است و در حال بدل شدن به بزرگ‌ترین ابرقدرت نرم‌افزارى جهان، تا آنجا كه برخى سیاست‌مداران كشورهاى صنعتى به صورتى جدّى به دنبال جذب كارشناسان هندى هستند. امروز نرم‌افزارها در سبد صادرات هند سهمى قابل توجه دارند و با برنامه‌ریزى دولت و شركت‌هاى هندى تا چند سال دیگر این حجم به سى درصد مى‌رسد و فراتر از ده‌ها میلیارد دلار.

 

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه» در مدینة‌الرسول (حیدرآباد)(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق یافتم شما گل‌هاى باغ قرآن را در این محفل نورانى ملاقات كنم. حتماً دیده‌اید كه باغبان در بوستانى با زحمت گل‌هایى را مى‌كارد، آفتاب بر این گل‌ها مى‌تابد، باران بر آن مى‌بارد، باغبان رسیدگى مى‌كند تا بوته‌هاى گل رشد كند و زیبا و خوش‌بو پرورش یابد. شما آن گل‌هایى هستید كه در این باغ قرآن روئیده‌اید. معلمان شما باغبان‌هایى هستند كه شما را پرورش مى‌دهند و عنایت خداى متعال نورى است كه بر شما مى‌تابد و بارانى است كه مى‌بارد و شما را رشد مى‌دهد تا مثل گل‌هاى زیبا و خوش‌بو پرورش یابید. اگر بكوشید از نور


1. مدرسه آموزش قرآن براى نونهالان و نوجوانان، مربوط به اهل‌سنت.

قرآن كریم استفاده كنید و این آیات را خوب بیاموزید و با لحن زیبا بخوانید و حفظ كنید و بعد هم ان‌شاء‌الله به آنها عمل كنید، زیباترین گل‌هاى باغستان این عالم خواهید بود، اما اگر خداى‌ناكرده درست درس نخوانید، نظافت را رعایت نكنید و در عمل به قرآن كوتاهى كنید، مثل گل‌هایى مى‌شوید كه آب و نور به آنها نمى‌رسد و زود پژمرده مى‌شوند.

امیدواریم كه خداى متعال به ما توفیق بدهد كه روز‌به‌روز با معارف قرآن بیشتر آشنا شویم و به آنها بهتر عمل كنیم تا به سعادت دنیا و آخرت نائل شویم. در پایان از خداى متعال مى‌خواهیم كه ارواح علما، بزرگان، اساتید، شهدا و همه كسانى را كه خدمت كردند تا اسلام به دست ما برسد، با روح رسول‌الله محشور كند.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

وسایل نقلیه عمومى

در طول اقامتمان در هند هر وقت جایى رفتیم مركبمان ماشین‌هاى سفارت بود یا كنسول‌گرى و زحمت هماهنگى و رانندگى‌اش با كاركنان مهربان و شفیق آنجا كه همین‌جا از همه‌شان تشكر مى‌كنم. با این حال حیفم آمد از وضعیت وسایل نقلیه عمومى و آنچه این چند روزه دیده‌ام و شنیده‌ام چیزى نگویم.

در شهرهاى هند براى رسیدن به مقصد یا باید سوار اتوبوس شوى كه غالباً قدیمى است و پیوسته پر از جمعیت با چند نفرى كه همیشه از ركاب و پنجره‌هایش آویزانند و وضعى دارد بدتر از خط‌هاى شلوغ شوش و شهررى در بیست سال پیش، یا باید با تاكسى بروى كه همیشه آماده است و البته بسیار گران به دلیل قیمت بالاى بنزین. تاكسى‌ها ماشین‌هاى مدل قدیمى است حداقل مال سى سال قبل شاید هم حالا به همین صورت ساخته مى‌شوند، به هر حال شكل و شمایلشان كه امروزى نیست.

سایكل‌ریگشا یا همان سه‌چرخه كرایه‌اى و اتوریگشا (موتور سه‌چرخه هندلى) همه حكم تاكسى را دارند و همیشه فراوانند و منتظر تا شما را به تماشاى اماكن تاریخى و سیاحتى ببرند و جالب این‌كه اصرار مى‌كنند كه منتظر برگشتن شما بنشینند، هر چقدر هم طول بكشد اشكالى ندارد. قضیه مسافر و تاكسى در اینجا درست عكس ایران خودمان است. اینجا راننده در انتظار مسافر چرت مى‌زند و آنجا مسافر در انتظار تاكسى.

 

جایزه ویژه امام خمینى(رحمه الله)

سید على‌عباس موسوى را در مراسم كنسول‌گرى دیده بودیم. او از چهره‌هاى شناخته شده شیعیان حیدرآباد و از فعالان فرهنگى و اجتماعى این شهر است. یكى از كارهایش تأسیس مؤسسه‌اى آموزشى است براى نوجوانان و جوانان، مثل مراكز پیش‌دانشگاهى ایران كه اولین مركز آموزشى از این دست براى شیعیان حیدرآباد است‌؛ اگرچه به دلیل پیوند قلوب، از اهل‌سنت و دیگر مذاهب هم دانش‌آموز دارد. از دیگر فعالیت‌هایش برگزارى هرساله همایشى است درباره نهج‌البلاغه كه امسال سال پانزدهم آن بود.

سید على‌عباس حضور آیت‌الله مصباح را غنیمت شمرده بود براى سخنرانى در همایش نهج‌البلاغه و هم‌چنین اعطاى جایزه و گواهى‌نامه به شاگردان ممتاز و فارغ‌التحصیلان. در این مراسم، شخصیت‌هاى مهم حیدرآباد هم دعوت بودند مثل رئیس پلیس

شهر، رهبر سیك‌ها، بعضى از بزرگان اهل‌سنت و برخى دیگر كه به نظر مى‌رسید از والدین دانش‌آموزان هستند. با ورود حاج‌آقا به مراسم، یك نفر چند بار فریاد كشید «نعره حیدرى» و دیگران هربار جوابش دادند «یا على»‌؛ سنتى مثل صلوات فرستادن ما در هنگام ورود شخصیت‌هاى مهم به مجلس، منتها با تفاوت آهنگ بلند صدا. جمعیت بسیارى آمده بود بیش از چند‌صد نفر و همه غیر از صف اول كه ویژه میهمانان خاص بود و همگى مرد، به تفكیك جنسیت نشسته بودند‌؛ سمت راست آقایان و دیگر سو خانم‌ها.

ابتدا آقاى موسوى صحبت كرد با مقدمه خطبه‌اى طولانى كه بیش‌تر مدح بلندى بود در وصف حضرت على(علیه السلام) و ولایتش، بى‌مراعاتِ برخى میهمانان غیر شیعه، بعد به حاضران خوش‌آمد گفت و از حضور حاج‌آقا تشكرى ویژه كرد. سپس اهداى هار بود هم به حاج‌آقا و هم به همراهان ایشان مثل حاج‌آقاى رجب‌نژاد و سركنسول و یكى دو تن دیگر.

حاج‌آقا در سخنرانى‌شان از هدف بعثت پیغمبر(صلى الله علیه وآله)گفتند كه تعلیم و تربیت مردمان بود، و از بهترین شیوه‌هاى تربیت كه ارائه الگوهاى شایسته است، و بعد اشاره كردند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) حضرت على(علیه السلام) را از دوران كودكى در دامان خود پرورش داد تا الگوى آینده ره‌روان راه حقیقت باشد. آیت‌الله مصباح از احترام و بزرگداشت حضرت على(علیه السلام) در همه فِرَق اسلامى، ادیان الهى و حتى هندوها و بودایى‌ها گفتند و یكى از اسباب این ستایش و

مانایى را كتاب شگرف نهج‌البلاغه دانستند كه اقیانوس بى‌كران معارف در ساحت‌ها و عرصه‌هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى است.

بعد از سخنرانى حاج‌آقا نوبت اهداى جوایز بود‌؛ نفرات برگزیده اول، تندیس‌هایى ویژه در قاب چهارگوش شیشه‌اى و برخى تندیسى به شكل چارمنار حیدرآباد، گردن‌آویزهاى طلایى هم بود همراه لوح تقدیر براى نفرات بعدى، عده‌اى هم فقط گواهى‌نامه قبولى. صف طولانى دختر و پسرانى كه منتظر دریافت هدایایشان از دست حاج‌آقا بودند‌؛ بیش از همه مرا نگران ساخت‌؛ براى وضعیت جسمانى حاج‌آقا و اندك كسالتشان و این‌كه باید براى هر كدام اندكى خم مى‌شدند و كمى معطل، و البته سهم حاج‌آقا از هدایا بیش از همه بود‌؛ دو بازوبند سرخ رنگ امام ضامن كه شیعیان هندى به نیت سلامت و حفاظت از مسافران و میهمانان ویژه بر بازویشان مى‌بندند، گردن‌آویزى طلایى كه حاج‌آقا را مجبور كرد چند لحظه عمامه از سر بردارند، و بالأخره تندیس ویژه چارمنار، زیباتر از همه تندیس‌هایى كه اهدا شد. موقع اهداى این‌ها، شیوه ابراز احساسات، متفاوت بود‌؛ شیعیان و بزرگان و آن‌ها كه در صف‌هاى اول بودند با صلوات، و جوانان دیگر كه دورتر بودند با كف زدن در ضرب‌آهنگى خاص.

دختركانى كه در صف ایستاده‌اند به جز انگشت‌شمارى همه باحجابند محفوظ در لباس بلند سنتى هندى، با سر و پا و اندام پوشیده، مگر معدودى كه نمى‌فهمم بر چه معیار و فتوایى فقط

دست‌ها را نپوشانده‌اند. نه‌تنها مسلمانان كه به حكم مذهبشان موظف به حجابند، بلكه عموم هندى‌ها پوششى نجیبانه دارند.

لباس‌هاى تنگ و نازك و كوتاه غربى حتى در شهرهاى توریستى و تجارى چندان طرفدارى ندارد و از هرزگى و شهوت‌گسیختگى لااقل در منظر عموم خبرى نیست. هندوستان، محكم و استوار بر باورهاى اصیل شرقى خود تكیه كرده و از این جهت شایسته تحسین و ستایش است.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در مؤسسه آقاى موسوى (حیدرآباد)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌بسیار خوشوقتم در مجمعى شركت جسته‌ام كه به نام نهج‌البلاغه و بزرگداشت سخنان یكى از برترین بنده‌هاى شایسته خدا برگزار شده است. اى كاش فرصت، كافى بود تا با شما عزیزان گفت‌و‌گوى بیشترى داشته باشم و با افكار و اندیشه‌هاى هم‌دیگر بهتر آشنا شویم‌؛ ولى متأسفانه وقت تنگ است و شما هم از ساعات طولانى این‌جا نشسته و حتما خسته‌اید. این ایام با چند مناسبت مهم همراه است كه من درباره هریك از آنها جمله‌هاى كوتاهى را به عرض شما مى‌رسانم كه زیاد خسته نشوید. در این هفته، روز مبعث یعنى بزرگترین عید اسلامى را داریم كه بنا به روایات شیعه، پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در 27 ماه رجب مبعوث به

رسالت شدند، برادران اهل تسنن، این روز را روز معراج مى‌دانند و به این مناسبت جشن مى‌گیرند. قرآن، هدف از بعثت پیغمبر را دو چیز معرفى مى‌كند‌؛ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأُْمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین،(1) و در یك كلمه هدف از بعثت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تعلیم و تربیت است‌؛ البته براى ما میسّر نیست كه به طور مستقیم از تعلیم و تربیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بهره‌مند باشیم، چون بین ما و ایشان 1400 سال فاصله شده است. معمولا وقتى چنین فاصله‌هاى طولانى بین یك رهبر و پیروانش پدید مى‌آید تخلفات، انحرافات و اشتباهات زیادى رخ مى‌دهد و گاهى كار به آنجا مى‌رسد كه رفتار و كردار پیروان یك مذهب و آیین با آنچه آیین اولیه بوده كاملا متفاوت مى‌شود. خوشبختانه در اسلام، خداى متعال ضمانت كرده كه متن تعلیمى اسلام ـ كه همان قرآن است ـ تا روز قیامت دست‌نخورده باقى بماند‌؛ بنابراین ما مى‌توانیم با استفاده از آن، تعالیم اساسى دینمان را دست نخورده و بدون تحریف دریافت كنیم.

امروز كارشناسان تربیت معتقدند كه بهترین راه تربیت ارائه الگوهاى شایسته است. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز براى این‌كه بهترین الگوى انسانى را به ما معرفى كند، حضرت


1. جمعه: 2.

على(علیه السلام) را از دوران طفولیت در دامان خودش تربیت كرد. تا زمان رحلت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز حضرت على(علیه السلام)همواره در كنار رسول خدا بود و از علوم و از تربیت‌هاى او استفاده مى‌كرد‌؛ بنابراین اگر بخواهیم یك الگوى تربیتى را در اسلام معرفى كنیم بى‌شك بهتر از على(علیه السلام) نخواهیم یافت و به همین دلیل است كه مى‌بینید این شخصیت، داراى چنان موقعیت ممتازى است كه نه‌تنها شیعیان كه اهل تسنن، و نه‌تنها مسلمانان كه یهودى‌ها و نصرانى‌ها و زرتشتى‌ها، و نه‌تنها اهل كتاب‌هاى آسمانى بلكه مردمانى مثل هندوها از شخصیت ایشان با احترام یاد مى‌كنند. حتى شنیده‌ام اشعارى كه هندوها و بودایى‌ها در مدح حضرت على(علیه السلام) گفته‌اند از نظر مضمون كمتر از اشعارى كه خود شیعیان درباره آن حضرت سروده‌اند، نیست. این سخن از یك‌سو نشانه این است كه همه انسان‌ها فطرتاً طالب حقیقت‌اند و وقتى حقیقتى را در جایى بیابند در مقابلش خضوع مى‌كنند‌؛ و از طرف دیگر مؤیّد این است كه شخصیت على آن‌قدر شفاف و روشن و بلند است و هیچ نقطه تاریكى در آن وجود ندارد كه حتى كسانى كه از اسلام دور بودند باز هم شخصیت على(علیه السلام) را چونان مسلمان‌ها شناختند و به او احترام گذاشتند. یكى از اسباب شناساندن شخصیت على(علیه السلام) به جهانیان همین كتاب نهج‌البلاغه است كه نمونه‌اى از سخنان امیر مؤمنان(علیه السلام) در ساحت‌ها و

عرصه‌هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى است. البته مى‌دانید كه این كتاب را خود حضرت على(علیه السلام) ننوشته‌اند بلكه گلچینى از خطبه‌ها و كلمات قصار و نامه‌هاى حضرت امیر(علیه السلام) است كه به نظر جمع‌كننده و گردآورنده‌اش، از لحاظ بلاغت و فصاحت ممتاز بوده است و گرنه كلمات امیرالمؤمنین بسیار وسیع‌تر و پرمایه‌تر و فراوان‌تر از این‌هاست. همین گلچینى كه مرحوم سیدرضى به عنوان نمونه‌هاى ادبى جمع آورى كرده آن‌چنان گویاى شخصیت على است كه او را در باور همه جهانیان جاودانه كرده است. امیدواریم كه همه ما با استفاده بیشتر از این كتاب و آموزه‌هاى آن و با عمل كردن به دستوراتش، الگویى براى مكتب اسلام باشیم تا دیگران با مشاهده رفتار و كردار ما اسلام را بشناسند و به آن عشق بورزند.

در پایان از خداى متعال درخواست مى‌كنیم كه به همه ما توفیق دهد كه هم قرآن را به عنوان بهترین متن تعلیم بیاموزیم و هم نهج‌البلاغه را به عنوان نمودارى از تربیت اسلامى بشناسیم و به آورنده و فراهم كننده آن احترام بگذاریم. امیدوارم كه پروردگار متعال دل‌هاى ما روز‌به‌روز از معرفت و محبت به اهل‌بیت نورانى‌تر و سرشارتر سازد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در مؤسسه جعفرى

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خداى متعال را براى توفیق حضور در جمع شما بزرگواران شكر مى‌كنم. هم‌چنین از این‌كه برادران عزیزمان در حوزه‌هاى علمیه خدمات دینى و فرهنگى به مردم این سرزمین ارائه مى‌دهند بسیار مسرورم به ویژه كه همت خودشان را بیشتر صرف جوانان كرده‌اند‌؛ جوانان عزیزى كه بیش از هر چیز محتاج شناخت معارف اسلام هستند تا میراث گران‌قدر گذشتگان را حفظ و حراست كنند.

ما مى‌دانیم كه بعثت انبیا بزرگترین نعمتى است كه خداوند متعال به بندگانش اعطا كرده است: لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم(1) در حقیقت، خداى


1. آل‌عمران: 164.

متعال با فرستادن 124 هزار پیغمبر، زمینه را براى نزول شریعت اسلام و مبعوث شدن آخرین پیامبر كه عصاره همه انبیا و فخر همه اولیاست، فراهم كرد. بنابراین میراثى كه از پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به دست ما رسیده میراث 124 هزار پیغمبر و حاصل زحماتى است كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و سپس ائمه معصومین(علیهم السلام) براى هدایت بشر كشیدند و در این راه حتى خون‌هاى پاك خودشان را نثار كردند‌؛ بنابراین اگر ما از میراث هزاران پیامبر و صدها ولى و وصى خدا حراست كنیم در واقع شكر نعمت‌هاى الهى را به‌جا آورده‌ایم و خون پاك انبیا و اولیایى را كه شهید شدند، زنده نگه داشته‌ایم، و اگر خداى‌ناكرده در این راه كوتاهى كردیم و نتوانستیم این میراث را آن‌گونه كه شایسته است به آیندگان بسپاریم در حقیقت زحمات همه انبیا و اولیا و خون‌هاى پاك تمامى شهیدان را هدر داده‌ایم.

در این عصر، ما وظیفه سنگینى برعهده داریم‌؛ اولا باید معارف اسلام و اهل‌بیت را درست فرا بگیریم و در زندگى فردى و اجتماعیمان به كار ببندیم و ثانیاً بكوشیم كه آن را سالم به دست آیندگان برسانیم. اگر به تاریخ خودمان چه تاریخ ایران‌زمین و چه تاریخ هندوستان و چه تاریخ اسلام از آغاز تا به حال نگاهى كوتاه داشته باشیم، مى‌بینیم كه جامعه اسلامى در طول این چهارده قرن در سراسر گیتى فراز و نشیب‌هاى بسیارى داشته است‌؛ در برهه‌هایى از

زمان،اسلام در منطقه‌اى رواج یافته، مردم آن سرزمین را احیا كرده و آنها را با تمدن و فرهنگ صحیح الهى آشنا كرده است، ولى گاهى نیز بعد از مدتى بركات دنیوى و معنوى حاصل از نفوذ اسلام فروكش كرده و باز مردم دچار گمراهى‌هایى شده‌اند. متأسفانه در تاریخ برخى از كشورهاى اسلامى مشاهده مى‌كنیم كه در اثر عدم احساس مسئولیت از طرف مردم مسلمان و هم‌چنین در اثرتوطئه‌هاى دشمنان نسبت به اسلام و مسلمین، فرهنگ و تمدن اسلامى گرفتار ركود شده و به ضعف گرائیده است. خوشبختانه در این عصر و در یك ربع قرن گذشته با زحمات بسیارى كه علماى شیعه در ایران كشیدند جهشى بالنده در حركت اسلامى مسلمان‌ها پدیدار شد و دولتى اسلامى بر سركار آمد كه بتواند معارف اسلام را احیا و ارزش‌هاى اسلامى را در جامعه زنده كند. البته حاصل این فداكارى‌ها تنها به ایران محدود نشد و در بسیارى از كشورهاى اسلامى حركت‌هاى اسلام‌خواهانه و به‌اصطلاح بیدارى اسلامى تحقق یافت. امروز تقریباً ما شاهد هستیم كه در همه كشورهاى اسلامى، مردم و به ویژه جوان‌ها عطش خاصى نسبت به اسلام و معنویات احساس مى‌كنند و آماده فراگیرى حقایق اسلام و به كار بستن احكام آن هستند. همه ما باید این فرصت را غنیمت بدانیم و عطش مقدسى را كه در جوان‌هایمان پیدا شده، مغتنم بشماریم و آنها را با زلال اسلام ناب محمدى(صلى الله علیه وآله) سیراب كنیم.

ما در دوران كوتاه عمر خودمان یاد نداریم زمانى را كه پسران و دختران جوان مسلمان این اندازه براى فراگیرى و عمل به احكام اسلامى عطش داشته باشند‌؛ بنابراین، سنگینى این مسئولیت بر دوش ما احساس مى‌شود كه بكوشیم با غنیمت شمردن این فرصت‌ها اسلام را به صورت صحیحى كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از طرف خدا آورده بدون كم و كاست و بدون افزودن خرافات، به نسل جوان عرضه كنیم و حقایق و معارفش را براى نسل آینده محفوظ بداریم. شاید بعضى‌ها تصور كنند براى این‌كه اسلام مورد قبول نسل حاضر و آینده واقع شود باید تغییرهایى در آن انجام بگیرد و چیزهایى از آن حذف شود تا مردم این عصر آن را بپذیرند، این پندار بسیار اشتباه‌آمیزى است. خداى متعال بهتر مى‌دانست كه انسان‌ها در هر عصر و زمانى چه چیزى لازم دارند و چگونه باید زندگى كنند. اگر لازم بود تغییرى در اسلام داده شود آن را به عنوان شریعت جاوید ابدى نازل نمى‌كرد، بلكه پیغمبر دیگرى مى‌فرستاد كه تغییرات لازم را در آن ایجاد كند. معناى این‌كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) خاتم پیامبران است یعنى این‌كه بعد از او به راهنماى آسمانى دیگرى احتیاج نیست، و معناى این‌كه اسلام دین جاوید است آن است كه بشر احتیاج به شریعت و احكام و قوانین دیگرى ندارد. آنچه تا روز قیامت براى بشر لازم است در این دین پیش‌بینى شده و براى برخى

مقررات جزئى لازم نیز مرجعى كه فقیه جامع‌الشرایط باشد، تعیین شده است. یعنى براى مقررات جزئى ما باید از فقیه اطاعت كنیم‌؛ ولى فقیهى كه براساس كلیاتى كه از قرآن دریافت كرده جزئیات احكام را براى مردم تعیین مى‌كند. امیدوارم كه خداى متعال به بركت این مبعث شریف كه روز تجلى اعظم الهى است همه ما را به آنچه مرضىّ خودش هست هدایت فرماید و در انجامش موفق بدارد. در پایان از خداى متعال مى‌خواهیم كه عیدى عید مبعث را ظهور ولى‌عصر ‌ارواحنا فداه‌ـ قرار دهد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

بنگلور

از آندراپرادش و مركز آن حیدرآباد به شهر بنگلور مركز ایالت كارناتاكا مى‌آییم. نام این ایالت تا سال‌هایى نه‌چندان دور «پوربور» بوده، نامى اردو كه نشان از دوران حكومت و اقتدار مسلمانان داشته، اما دولت هند مثل مصادره اماكن تاریخى مسلمین نام این ایالت را هم به كارناتاكا تغییر داده است. بیشترین جمعیت بنگلور هندو هستند و مسلمانان بزرگ‌ترین اقلیت، حضور شیعیان هم قابل توجه است. نفوذ شیعیان در این سرزمین، بیش‌تر، از زمان حكومت حیدرعلى حاكم شیعه این ایالت بوده است. حیدرعلى پسرى داشته به اسم «تیپوسلطان» كه امروز از افتخارات شیعیان و مسلمانان و حتى از سمبل‌هاى ملى هندوستان است. تیپوسلطان از بزرگ‌ترین مبارزان انقلابى علیه استعمار سیاه بریتانیا بوده با پیروزى‌هایى غرورآفرین، و البته با

داستان تلخ نیرنگ انگلیسى‌ها براى شكست این مرد مبارز كه هم شنیدنى است و هم عبرت‌آموز. بنگلور امروز یكى از مهم‌ترین شهرهاى اقتصادى هندوستان است به ویژه در صنعت نرم‌افزارهاى رایانه‌اى كه این سال‌ها در هند توسعه‌اى حیرت‌انگیز داشته است. آغاز حضورمان در این شهر، اقامه نماز و سخنرانى است در مسجد امام حسن عسكرى(علیه السلام) كه یكى از مهم‌ترین مساجد شیعیان بنگلور است.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه»

در مسجد عسگرى (بنگلور)

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تعالى فى كتابه: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ‌؛(1) خداى متعال برادران ایمانى را از هر كجاى زمین و از هر نژاد و هر قوم و هر زبانى كه باشند، برادر یكدیگر مى‌داند. ما بر اساس این آموزه الهى همه مسلمانانى را كه در سراسر گیتى پراكنده‌اند و به ویژه شیعیان را برادر خودمان مى‌دانیم و وقتى آنها را از نزدیك مى‌بینیم احساس آن برادرى را داریم كه سال‌ها از برادرش دور بوده و اكنون به ملاقات او شتافته است. طبعاً برادرى كه سالیان درازى برادران خودش را ندیده و تنها فرصت كوتاهى دارد كه آنان را زیارت كند دوست دارد بهترین هدیه‌اى كه برایش میسّر هست به آنان تقدیم كند.


1. حجرات: 10.

برادران عزیز! بنده به عنوان كسى كه بیش از نیم قرن در زندگى اجتماعى مطالعه و تجربه دارم و بزرگترین بحران‌هاى تاریخ معاصر را در انقلاب اسلامى ایران از نزدیك گذرانده‌ام به شما عرض مى‌كنم كه مطمئن باشید سعادت دنیا و آخرت انسان جز از راه پیروى از دستورات اسلام میسّر نخواهد بود. حتماً شما هم در این باره با من هم عقیده هستید ولى تأكید مى‌كنم كه خوب بیاندیشید و نتیجه بگیرید. براى رسیدن به سعادت واقعى مى‌بایست در ابتدا اسلام را به درستى فرا بگیریم تا راه را اشتباه نكنیم. ما باید دست‌كم به همان اندازه‌كه به دستورات بهداشتى و سخن متخصصان پزشكى براى سلامتى بدنمان توجه مى‌كنیم براى اسلام هم اهمیت قائل شویم و دستورات آن را فرا بگیریم و نیز متخصصانى براى شناختن آن تربیت كنیم تا احكام نورانى اسلام را به بهترین وجه به ما بیاموزند و شبهات ما را رفع كنند.

نكته دیگر این‌كه ممكن است كسانى تصور كنند عمل كردن به احكام اسلام در زندگى‌شان مشكلاتى فراهم مى‌كند و نمى‌توانند با كسانى كه در جبهه مخالف قرار دارند، مبارزه كنند. تجربه پیروزى انقلاب اسلامى ایران نشان داد كه وقتى انسان براى خدا قیام كند و حاضر شود كه آنچه در توان دارد براى اسلام مصرف كند خدا او را یارى خواهد كرد‌؛ البته این بدان معنا نیست كه ما در هر

كشورى عیناً رفتار ایران را تكرار كنیم، بلكه منظور این است كه یك درس كلى بگیریم كه در هر كشورى متناسب با شرایط آن كشور، آنچه توان داریم براى ترویج و گسترش اسلام و اجراى احكام آن هرچند در یك محدوده خاص و در میان گروه خاصى باشد، كوتاهى نكنیم. یعنى مسلمان‌ها باید تصمیم بگیرند در هر جایى كه هستند به هر اندازه‌اى كه برایشان میسّر هست احكام اسلام را هرچند تنها در میان خانواده و محله‌شان باشد، رواج دهند و آن را وظیفه‌اى مهم بدانند. فرد مسلمان نباید صرفاً خودش به بعضى احكام اسلام عمل كند، بلكه باید مبلّغ احكام اسلام و تشیّع و ارزش‌هاى اصیل اسلامى در میان جامعه‌اش باشد. نكته سوم این‌كه همان‌طور كه شما بحمد‌الله ثابت كردید نسبت به اهل‌بیت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)كاملا وفادار هستید و این ضامن بقاى اسلام در میان مردم این سرزمین است، مواظب باشید كه این گوهر گران‌بها را از دست ندهید و این كیمیایى كه سعادت دنیا و آخرت شما را تضمین مى‌كند همواره در میان جامعه خودتان زنده نگه‌دارید و مطمئن باشید بهترین چیزى كه مى‌تواند هم حوائج مادى شما را برآورده كند و هم به سعادت آخرت شما كمك كند توسل به اهل‌بیت(علیهم السلام) به ویژه به حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) است كه امیدواریم خدا دست ما را در دنیا و آخرت از دامان ایشان كوتاه نفرماید.

در پایان براى همه علما و گذشتگان از شیعیان این منطقه و همه كسانى كه به نحوى در معرفى و تبلیغ اسلام مؤثر بوده‌اند، دعا مى‌كنیم كه خدا روح آنها را با انبیا و اولیا محشور كند و به ما هم توفیق بدهد كه راه آنها را ادامه بدهیم و اسلام را بى‌كم و كاست به دست نسل آینده بسپاریم.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

 

على‌پور

امروز دوشنبه 31 شهریور و 22 سپتامبر است و مقصد ما شهرك على‌پور در 73 كیلومترى شمال شهر بنگلور. نكته جالب درباره على‌پور آمار 99 درصدى شیعیان آنجاست كه جز معدودى همه سیدند و اجدادشان از مازندران ایران. قبل از دیدار على‌پور از دوستان هندى مى‌شنوم كه مردمان این دیار از شیفتگان سرسخت ایران و انقلاب اسلامى هستند و رخ‌دادهاى كشورمان را به دقت

پى مى‌گیرند‌؛ حتى طلبه‌اى هندى مى‌گفت: على‌پورى‌ها ایرانیان را تا مرز تقدس مى‌ستایند و اگر به آنها بگویى كه ایران هم دزد و خلافكار و متقلب دارد، باور نمى‌كنند، و بعد افزود مگر این‌كه به ایران بیایند و خود ببینند، و این جمله آخر را با لحنى كنایه‌آمیز گفت. این حد از علاقه‌مندى را فقط مى‌شنوم ولى وقتى به على‌پور مى‌رسم و سیل جمعیت استقبال‌كنندگان و اشتیاقشان را مى‌بینم، همه آن سخنان را باور مى‌كنم.

بیش از همه‌جا على‌پورى‌ها به حاج‌آقا حلقه گل یا هار اهدا كردند. جمعیت خوش‌آمدگوى بسیارى هم آمده بود، با سلام و صلوات و نعره حیدرى و گاه به فارسى‌؛ «سلامتى میهمانان اسلام به آواز بلند صلوات». حوزه علمیه باقرالعلوم كه محل سخنرانى حاج‌آقاست ساختمان نوسازى است میان زمین سرسبز گسترده‌اى‌؛ براى گسترش ساختمان حوزه در سال‌هاى آتى. افزون بر پارچه‌نوشته بزرگى كه بر سردرِ باقرالعلوم آویخته‌اند، این چند جمله هم در قسمت‌هاى مختلف سالن اصلى به چشم مى‌خورد: «آقاى مصباح ذوالشهادتین است.» و زیر آن نوشته‌اند: از فرمایشات امام خمینى(رحمه الله) كه اشاره است به رخدادى در سال‌هاى 41 و 42 كه شخصى از حضرت امام اجازه‌نامه مى‌خواست. براى این مسأله مى‌بایست دو نفر شهادت مى‌دادند بر تأیید شخصیت او، وقتى آیت‌الله مصباح او را تأیید كردند حضرت امام شهادت ایشان را به جاى دو شاهد پذیرفته بودند. این خاطره را آیت‌الله مسعودى خمینى یكى از شاگردان امام گفته است. در

گوشه‌اى دیگر سخنى از مرحوم علامه طباطبایى آورده‌اند: «مصباح در میان شاگردان من مانند انجیر در میان سایر میوه‌هاست‌؛ چراكه فكر او هیچ چیز دورانداختنى و زایدى ندارد.» و سخنى از مقام معظم رهبرى دام ظله العالى: «من خودم به این آقا (مصباح) علاقه دارم، براى این‌كه شمشیر اسلام در مقابل كفر است.» ابتدا روحانى سیدى سخنرانى مى‌كند‌؛ در معرفى و تمجید حاج‌آقا، این را از چند واژه آشناى صحبتش مى‌فهمم مثل شمشیر، مجتهدین واقعى، در راه حق، كه بیشتر ترجمه نوشته‌هایى است كه بر دیوار زده‌اند، و بعد مى‌افزاید «وقتى من در قم تحصیل مى‌كردم شاگرد این آقا استاد من بودند». بعد از صحبت او قارى نوجوانى از طلاب مدرسه آیاتى از سوره تكویر خواند، و پس از تلاوت قرآن، ناطق على‌پورى از شعراى این منطقه، شعرى خواند در وصف انقلاب و امام با این مضامین، كه از ترجمه یك طلبه هندى مى‌فهمم: «ایستادگى داشت در برابر كفر مثل لشكر جرار، ریشه ظلم و ستم را بركند مثل مختار ثقفى، در همه دنیا نام او طنین افكند، هرچه داشت از تسبیح حضرت زهرا بود! فتواى او بر قتل سلمان رشدى جهان را لرزاند، چقدر تأثیر داشت سخن او و‌...».

ناطق على‌پورى مثل بسیارى از سخنرانان هندى، با شور مى‌خواند و با فریاد، و با كمك از حركات دست و صورت‌؛ براى تأثیر سخن و هیجان‌بخشى به مخاطبان، موفق هم بود جمعیت پیوسته با واه واه و احسنت و برخى با حركات دست تشویقش

مى‌كردند. شور او ما را به شوق آورد، با این وصف، ناطق هم باید لقب او باشد نه اسمش.

حاج‌آقا در صحبت‌هایشان، شعور و آگاهى اهالى على‌پور را ستودند‌؛ این‌كه اكنون مردمانى در سرزمین وحى، خاندان نبوت را نمى‌شناسند و در نزدیكى منزل و مدفن آنها از حقیقت وجودشان دورند اما اینجا هزاران كیلومتر دورتر از سرزمین حجاز، یارانى همراه و دل‌هایى نزدیك با اهل‌بیت زندگى مى‌كنند.

بعد از سخنرانى در فرصت باقى‌مانده تا اذان ظهر، نوبت پرسش على‌پورى‌ها بود و پاسخ حاج‌آقا، وقتى آیت‌الله مصباح در پاسخ كسى كه از تهدیدهاى امریكا پرسید، با استناد به سخن امام خمینى(رحمه الله) گفتند: امریكا هیچ غلطى نمى‌تواند بكند، یكى از میان جمعیت فریاد زد: امریكا، و بقیه پرشور جوابش دادند: مرده باد. اسرائیل، مرده باد. جمهورى اسلامى، زنده باد. خامنه‌اى، زنده باد. این هم نشان از شیفتگى مسلمانان دنیا به انقلاب اسلامى ایران و آرمان‌هایش.

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زید عزه»

در مدرسه علمیه باقر العلوم(علیه السلام) (على‌پور)(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خداى متعال را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این سرزمین پاك كه سكونتگاه بسیارى از فرزندان پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله)است، میهمان مردمى باشم كه مذهب اهل‌بیت را در این منطقه رواج دادند و بعد از چندین قرن بار دیگر با حمایت یكى از فرزندان رسول خدا ـ كه پرچم‌دار اسلام و مذهب تشیّع شد ـ عاشقانه در راه تحقق اهداف او فداكارى كردند.تحولات و فراز و نشیب‌هاى تاریخ اسلام و مسلمین توجه ما را به این حقیقت رهنمون مى‌كند كه سنت الهى بر آن است تا همیشه زمینه انتخاب صحیح براى طالبان


1. حوزه علمیه علیپور در شهركى به همین عنوان واقع در 73 كیلومترى شمال بنگلور (مركز ایالت كرناتاكا) قرار دارد.

حقیقت فراهم باشد، و از سوى دیگر كسانى كه بدسرشت و بدخواهند هرچند در لباس صلاح ظاهر شوند امتحان خود را باز پس دهند.

پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در سرزمین حجاز متولد شد و در آنجا رشد كرد و اسلام را در آنجا از خداى متعال دریافت و به مردم ابلاغ كرد. سال‌ها اهل‌بیتش در آن سرزمین زندگى كردند و مایه افتخار مردم عرب آن سامان بودند‌؛ اما امروز بسیارى از مردمان همان مكه و مدینه، فرزندان پیغمبر را نمى‌شناسند و از مدفن آنها اطلاعى ندارند. وقتى سؤال كنید كه این جعفر صادق(علیه السلام) یا محمد باقر(علیه السلام) كه در این‌جا مدفون‌اند چه كسانى هستند؟ نمى‌دانند. این مردم مدینه حتى از فرزندان پیغمبر بى‌اطلاعند‌؛ اما از سوى دیگر در سرزمین على‌پور كه هزاران كیلومتر از زادگاه پیغمبر دور است، مردمى را مى‌بینید كه پیغمبر و خاندان و مذهب او را از اهالى مكه و مدینه بهتر مى‌شناسند. حقانیت آنها را بهتر درك مى‌كنند و حاضرند در راه احیاى مذهب او سر و جانشان را هم فدا كنند. این نشانه تدبیر حكیمانه الهى است كه هر كجا مردمانى پاك سرشت، خیرخواه و طالب حقیقت باشند، قادرند راه خدا را بپیمایند و به مراتب كمال برسند‌؛ هرچند از نظر جغرافیایى از زادگاه اسلام دور باشند‌؛ اما ممكن است كسانى كه نزدیك‌ترین ارتباط را با زادگاه اسلام دارند از حقیقت اسلام دور باشند به گونه‌اى

كه حتى فرزندان پیغمبر را به درستى نشناسند. این تدبیر حكیمانه براى كسانى كه در این امتحان رد مى‌شوند سبب شرم و رسوایى است و براى آنان كه از راه‌هاى دور، حقیقت را مى‌شناسند، موجب سرافرازى است. این انسان است كه باید در میان این دو راه خیر و شر راه صحیح را برگزیند و هزینه‌اش را هم بپردازد‌؛ از این رو اگر منحرفانى را دیدیم كه در نزدیك‌ترین سرزمین‌ها به مولد پیغمبر و زادگاه اسلام حتى علیه اسلام قیام كردند، نباید تعجب كنیم. ما از این‌كه هر انسانى دچار بدبختى و عذاب شود ناراحت مى‌شویم ولى وقتى كسانى با سوء اختیار خودشان به عذاب ابدى مبتلا شدند، باید بگوییم كه این تدبیر حكیمانه الهى است و به آن راضى باشیم. این تدبیر الهى پرفراز و نشیب به هیچ كس اطمینان نمى‌دهد این چنین نیست كه چون پدر او فرد صالحى بوده یا سرزمین اوسرزمین مقدسى بوده یا این‌كه بخشى از عمرش را در راه خیر گذرانده نهایتاً در راه سعادت باقى خواهد ماند. هم‌چنین اگر كسى دور از مولد اسلام باشد یا از پدران ناشایست و ستمگرى به وجود آمده و یا حتى بخشى از عمر خود را در راه خطا گذرانده است، نباید مأیوس باشد و باید بداند كه هر وقت تصمیم گرفت كه راه پروردگار را بپیماید خدا او را یارى خواهد كرد هرچند در دورترین نقاط روى زمین و از خاندانى ناشایست باشد.

ما در تاریخ، كسانى را مى‌بینیم كه توانستند با همت بلندشان دورترین نقاط آلوده به بت‌پرستى و فساد را به شهرى اسلامى و الهى مبدل سازند و سال‌ها حكومت خدا را در آن سرزمین برقرار كنند، و از سوى دیگر شاهد بودیم همان سرزمینى كه زادگاه پیامبران بود و حتى در قرآن كریم به نام «بلده مبارك» نامیده شد، توسط ستمگران اشغال شود و در آنجا وحشتناك‌ترین كارها و رفتارها را نسبت به انسان‌هاى بى‌گناه روا دارند‌؛ همین سرزمین فلسطین كه امروز در دست ناپاك‌ترین انسان‌ها قرار گرفته است. این عبرت تاریخى به ما مى‌آموزد كه نه به گذشته‌هاى خودمان مغرور شویم و نه نسبت به آینده مأیوس. وقتى به گذشته مى‌نگریم، مى‌بینیم چند قرن مسلمان‌ها در این سرزمین زندگى كردند بهترین مساجد و مدارس، و بهترین مراكز عبادت را كه در عالم بى‌نظیر است، در این سرزمین بنیان نهادند. باید بدانیم كه رفتار گذشتگان چاره كار ما نخواهد بود: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَلَكُمْ ما كَسَبْتُم(1) ما امتى هستیم كه جاى آنها نشسته‌ایم باید وظیفه خودمان را بشناسیم و بدان عمل كنیم. اگر وظیفه خودمان را به درستى نشناسیم و درست عمل نكنیم، كار گذشتگان نفعى براى ما نخواهد داشت. خداى متعال در قرآن درباره سرزمین


1. بقره: 134.

فلسطین آورده است كه این‌ها دو بار در زمین فساد خواهند كرد ولى نهایتاً خداى متعال انتقام انبیا و اولیا و بندگان شایسته‌اش را از آنها خواهد گرفت. در سوره اسراء مى‌خوانیم: وَقَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَْرْضِ مَرَّتَیْنِ‌...(1) این یك قضاى الهىِ اعلام شده است كه بنى‌اسرائیل دو مرتبه در روى زمین فساد و برترى‌جویى خواهند كرد ولى در پایان خداى متعال انتقام خون پاكان را از آنها خواهد گرفت. هم‌چنین در مناطقى كه مسلمانان سال‌ها كارهاى شایسته كردند، وقتى از مسیر حق منحرف شدند، خدا نعمت‌هاى خودش را از آنها سلب كرد. مى‌فرماید آن مردمى كه بعد از بندگان شایسته خدا نماز را تباه كردند و به دنبال شهوات رفتند، خدا نعمت‌هاى معنوى را از آنها مى‌گیرد و عزت و شوكتشان را از میان خواهد برد. پس باید هم از تعلیمات قرآنى و بیانات وحى استفاده كنیم و هم از تجربه‌هاى تاریخى گذشتگان عبرت بگیریم. همیشه بكوشیم رفتارهاى فردى، خانوادگى و اجتماعى خود را براساس ارزش‌هاى اسلامى و الهى تنظیم كنیم و در همه جا احكام خدا را به اجرا درآوریم و مخصوصاً نماز و عبادت و توسل به اولیاى خدا را فراموش نكنیم، و مطمئن باشیم كه اگر چند صباحى دشمنان یا گمراهان بر جایى مسلط شدند، سلطه آنان دیرى نخواهد


1. اسراء: 4.

پایید. این یك امتحان الهى است هم براى كسانى كه مرتكب گناه مى‌شوند و هم بر ما كه تا چه اندازه در مقابل آنها مقاومت مى‌كنیم و بر اصول و ارزش‌هاى خودمان استقامت مىورزیم.

در این باره دو نمونه تاریخى را براى شما یادآور مى‌شوم‌؛ یكى انقلاب اسلامى ایران است. سال‌ها در ایران كسانى بر ضد اسلام تلاش كردند، با نقشه بیگانگان خواستند تا ریشه اسلام را از این كشور بر‌كنند، حتى تاریخ اسلامى را هم از آنجا محو كردند و تاریخ زرتشتى را رواج دادند‌؛ ولى وقتى مردم مسلمان ایران تصمیم گرفتند كه راه خدا را بپیمایند و رهبرى حضرت امام خمینى(رحمه الله) را پذیرفتند، خدا آنها را پیروز كرد و آن‌چنان عزتى به ایشان بخشید كه قدرتمندترین كشورهاى دنیا باید از قدرت و عزت آنان بهراسند. نمونه‌اى هم كه از نگاهى دیگر قابل عبرت است، داستان عراق است‌؛ كشورى كه به لحاظ داشتن عتبات عالیات، مورد احترام همه مسلمان‌هاى دنیاست. قرن‌ها مراجع تقلید در آنجا زندگى كردند. مسلمانان و به ویژه شیعیان دنیا احكام دینشان را از آنجا مى‌گرفتند. تا این‌كه در آنجا طاغوتى به پا خاست و متأسفانه توانست بخشى از مردم عراق را از مسیر صحیح منحرف كند و بعد به جنگ علیه انقلاب اسلامى ایران آمد و دستور امریكا براى مبارزه با انقلاب

اسلامى ایران را اجرا كرد‌؛ ولى دیدید كه سرانجام كار او به كجا انجامید و امروز به چه ذلتى افتاده است. این ذلتى در دنیاست و ذلت سخت‌تر و ابدى در آخرت خواهد بود‌؛ وَلَعَذابُ الآْخِرَةِ أَشَقُّ.(1)

امیدواریم خداى متعال به همه ما دلى آگاه و چشمى عبرت‌بین عطا كند تا با عبرت گرفتن از حوادث تاریخى و بهره‌گیرى از بیانات وحى عقلمان را بهتر به كار گیریم و در راه اصلاح خود و جامعه‌مان در حد توان بكوشیم و به رحمت و نصرت الهى امیدوار باشیم. ما بر اساس آموزه‌هاى شیعه معتقدیم كه روزى سراسر جهان را عدل و داد فرا خواهد گرفت و ظلم و ستم از میان خواهد رفت. امیدواریم آن روز نزدیك باشد و همه ما از یاران حضرت صاحب‌الامر ‌عجل الله فرجه الشریف‌ـ باشیم. اعتقاد به ظهور، بیشترین نیرو را به شیعیان مى‌دهد كه همیشه در كارهاى خیر فعال باشند، از پیشآمدهاى سخت نهراسند و از تسلط ستمگران نگران نباشند كه همه این‌ها امواجى گذرا است و نهایتاً حكومت عدل و داد به دست صاحب‌الامر برقرار خواهد شد. ما باید بكوشیم همواره رضایت ایشان را در نظر بگیریم و كارى كنیم كه هم در زندگى فردى، هم در زندگى خانوادگى و هم در زندگى اجتماعى‌مان از ما


1. رعد: 34.

راضى باشند و اگر امروز ظهور كنند ما را جزو لشكریانشان بشمارند.

در پایان از محبت‌هاى شما صمیمانه تشكر مى‌كنم و همه شما را به خدا مى‌سپارم. امیدوارم خداوند بركات مادّى و معنوى‌اش را بر شما و بر این سرزمین پاك نازل فرماید.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

حوزه علمیه الزهراء

«این انقلاب، بى‌نام خمینى(رحمه الله) در هیچ كجاى جهان شناخته شده نیست.» این سخن مقام معظم رهبرى را در راه‌روى ورودى مدرسه بر پارچه سبز رنگ بزرگى نوشته بودند البته به زبان اردو. بعد از جامعة‌الزهراى لكنهو این دومین حوزه علمیه خواهرانى است كه از آن دیدار مى‌كنیم. خواهران این حوزه هم مثل جامعه لكنهو، پوشیه به صورت دارند منتها منهاى پوشش چشم‌ها، بعد از تلاوت قرآن، ابتدا به احترام میهمانان ایرانى، ایستاده، همگى سرود جمهورى اسلامى ایران را مى‌خوانند‌؛ از حفظ و بسیار هماهنگ، و بعد جمعى چند نفره تواشیح مى‌خوانند‌؛ از روى كاغذ و نه‌چندان منسجم.

آیت‌الله مصباح در صحبت‌هایشان در این حوزه از بانوى مجتهده امین اصفهانى نام بردند و این‌كه زمانى در ایران تعداد زنان عالمه بسیار اندك بود، اما امروز به بركت انقلاب اسلامى،

حركت عظیم امام راحل و خون پاك شهیدان، شمار زنان تحصیل‌كرده در رشته‌هاى مختلف معارف اسلامى بسیار است، بانوان فرهیخته‌اى كه هم‌سان و هم‌پاى مردان، مدارج عالى علمى را به دست آورده‌اند. حاج‌آقا با اشاره به آیاتى از سوره احزاب درباره زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)رفتار و منش خواهران طلبه را الگوى دیگر زنان مسلمان دانستند: «شما مثل سایر زنان نیستید اگر تقوا داشته باشید خدا دو برابر به شما ارج مى‌دهد و اگر گناه كنید دو برابر عذاب خواهید شد‌... اگر كار خوبى بكنید دیگران از شما تقلید مى‌كنند و اگر كار بدى بكنید مى‌گویند اگر بد بود این‌ها نمى‌كردند.»

على‌پور به لحاظ جمعیت و برخى معیارهاى دیگر هنوز استعداد شهر شدن را نیافته است اما از جهت برخوردارى از مسجد و حسینیه و حوزه علمیه بسیار فراتر از شهرى كوچك است و این مرهون مردم دین‌دار و آگاه و حضور عالمانى پرتلاش در گذشته و امروز این دیار است. بزرگانى چون حجت‌الاسلام حسین باقرى(رحمه الله). از نكته‌هاى شنیدنى على‌پور یكى هم سفر مقام معظم رهبرى به این منطقه در سال‌هاى آغازین انقلاب است.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه» در جمع خواهران مدرسه علمیه الزهراء(علیها السلام) (على پور)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم كه توفیق سفر به این سرزمین را عنایت فرمود تا شاهد حركت‌هاى بسیار ارزشمند اسلامى و فرهنگى باشم. باید از همه دست‌اندركاران و كسانى كه این زحمت‌ها را كشیدند و چنین شرایطى فراهم كردند صمیمانه تشكر كرد. من یادم هست كه اوایل طلبگى خودم یعنى تقریباً 55 سال پیش، كتابى خواندم از یك نویسنده زن كه حتماً شما اسمش را شنیده‌اید‌؛ خانم مجتهده امین اصفهانى، آن روز من تعجب مى‌كردم كه چگونه ممكن است یك خانمى درس بخواند و به این پایه از علم و معرفت برسد و چنین كتابى بنویسد. و یادم مى‌آید كه از بوسنى و هرزگوین كه در آن زمان جزئى از یوگسلاوى بود

شخصیتى آمده بود اصفهان كه این خانم تحصیل كرده عالمه مجتهده را زیارت كند. ما پیش از انقلاب شاید همین یك خانم مجتهده را داشتیم كه تحصیل‌كرده علوم دینى و مایه افتخار بود و حتى از كشورهاى دیگر مى‌آمدند با ایشان مصاحبه مى‌كردند و گزارش مى‌گرفتند، اما امروز به بركت انقلاب اسلامى ایران، زحمات امام راحل(رحمه الله) و به بركت خون‌هاى پاك شهیدان، در هر كوى و برزنى صدها خانم تحصیل‌كرده یا مشغول تحصیل وجود دارند كه پا به پاى برادرانشان و گاهى مقدم بر آنها از علوم اسلامى استفاده مى‌كنند، نویسنده و گوینده و مبلّغ هستند، در دانشگاه‌ها بحث مى‌كنند، در محافل و مجالس، مسائل دینى و اخلاق اسلامى مى‌گویند، علوم اسلامى را تدریس مى‌كنند. امروز همه كارهایى كه یك مبلغ اسلامى و یك عالم دینى انجام مى‌دهد براى خواهران ما نیز فراهم است.

خدا را شكر مى‌كنم كه در این‌جا نمونه این كار ـ كه فراهم كردن زمینه تحصیل براى خواهران جوان است ـ فراهم شده و این یكى از صدها و هزاران بركات انقلاب اسلامى است و بدون شك، در ثواب این كار روح امام(رحمه الله)شركت دارد. از خداى متعال براى آن بزرگ‌مرد تاریخ اسلام طلب رحمت و مغفرت و علوّ درجات مى‌كنیم و از خداوند مى‌خواهیم تا روح ایشان را با رسول‌الله و اجداد طاهرینشان و هم‌چنین با شهداى انقلاب و نظام اسلامى و

كسانى كه جان‌هاى عزیزشان را فدا كردند تا امروز من و شما از اسلام سخن بگوییم و علوم اسلامى را فرا بگیریم، محشور بفرماید. اكنون كه این نعمت عظیم الهى شامل حال خواهران مسلمان شده و همراه برادرانشان امكان تحصیل علوم دینى و رسیدن به عالى‌ترین درجات علم و معرفت و تقوا را یافته‌اند باید توجه كنند كه در مقابل این نعمت، بار سنگینى هم به دوش آنهاست. این بار سنگین، مظاهرى دارد‌؛ اول این‌كه در همه‌جا شما را به عنوان نمونه تربیت شدگان انقلاب اسلامى و مكتب اسلام مى‌شناسند‌؛ بنابراین سعى كنید آن‌چنان رفتار موقّر و موافق موازین شرعى و اخلاقى داشته باشید كه براى دیگران الگو باشید.

امام جعفر صادق(علیه السلام) خطاب به شیعیانشان فرمودند: كُونُوا لَنَا زَیْناً وَلاَ تَكُونُوا عَلَیْنَا شَیْن‌؛(1) یعنى شما باید جورى رفتار كنید كه زینت و مایه افتخار ما باشید و مبادا باعث ننگ و عار ما بشوید. وقتى شما همانند یك خانم شریف بزرگوار رفتار كنید، همه مى‌گویند تربیت شده مكتب امام صادق(علیه السلام) است و این باعث افتخار ما است. اما اگر رفتار شما طورى باشد كه مردم، شما را به بدى بشناسند‌؛ انواع كارهاى ناهنجارى كه ممكن است یك انسان انجام دهد، از شما سر بزند، به دیگران ظلم كنید، حقشان را تضییع كنید، خودنمایى كنید، و امورى از این قبیل، اگر خداى نكرده


1. وسائل الشیعه، ج 12، ص 8.

این‌گونه شدید، شما عار و ننگ امام صادق(علیه السلام)خواهید بود‌؛ كُونُوا لَنَا زَیْناً وَلاَ تَكُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً، مبادا كارى كنید كه باعث عار و ننگ امام صادق(علیه السلام) و صاحب مكتب جعفرى باشید. البته این اختصاص به شما ندارد براى ما هم هست ولى من چون مخاطبم شما هستید تأكید مى‌كنم توجه داشته باشید كه شما دیگر یك فرد ساده نیستید. شما را به عنوان یك فرد تحصیل‌كرده فرهیخته و نمونه مكتب اسلام و تشیع مى‌شناسند. بد نیست اشاره كنم به این‌كه گاهى پست‌ها و موقعیت‌هاى اجتماعى باعث مى‌شود كه تكلیف انسان با دیگران فرق كند. آیات سوره احزاب را حتماً بارها شنیده‌اید: یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَد مِنَ النِّساءِ،(1) به همسران پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرماید: شما مثل سایر زنان نیستید. اگر تقوا داشته باشید خدا دو‌برابر به شما اجر مى‌دهد و اگر گناه كنید دو برابر عذاب خواهید شد، چرا؟ براى این‌كه مردم مى‌گویند این همسر پیغمبر(صلى الله علیه وآله)است. از كار خوب شما تقلید مى‌كنند، و اگر كار بدى بكنید مى‌گویند اگر بد بود این‌ها نمى‌كردند. وقتى شما تحصیل‌كرده علوم دینى هستید، اگر خداى نكرده كار ناهنجارى از شما سر بزند مردم مى‌گویند اگر بد بود آنها نمى‌كردند. آنها هم از شما یاد مى‌گیرند. یك كار خوب از امثال شما ثوابش دو برابر خواهد بود براى این‌كه موجب مى‌شود این كار رواج پیدا


1. احزاب: 32.

كند و اگر خداى نكرده عكسش باشد آن هم عذابش دو برابر خواهد بود براى این‌كه موجب تجرّى دیگران مى‌شود. در روایت داریم كه: یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ‌؛(1) تكلیف عالم بسیار سنگین‌تر از سایر افراد است. سایر افراد چون سطح معلوماتشان پایین است معرفتشان هم كم است، اگر گناهى هم بكنند وقتى متوجه شدند زود توبه مى‌كنند، خدا هم توبه‌شان را مى‌پذیرد‌؛ اما عالم چون دانسته گناه مى‌كند و از روى غفلت و نادانى نیست گناهش هم به زودى آمرزیده نمى‌شود. هفتاد گناه جاهل بخشیده مى‌شود قبل از این‌كه یك گناه عالم بخشیده شود. این بدان معنا است كه موقعیت‌هاى اجتماعى، تكلیف آدم را سنگین‌تر مى‌كند. هركس در جامعه مورد توجه باشد مردم چشم‌هایشان را به او مى‌دوزند باید رفتارش به گونه‌اى باشد كه دیگران هم از وى الگو بگیرند.

سفارش دوم این‌كه بكوشید با هر قدمى كه در راه علم برمى‌دارید تقیدتان به رعایت احكام و آداب شرعى بیشتر شود. علم و تقوا مثل دو بالِ پرواز مى‌مانند. با یك بال نمى‌شود پرواز كرد‌؛ چه علم تنها باشد چه عمل تنها، علم وقتى با عمل و تقوا توأم است آدم را به اوج مى‌رساند. سفارش دیگر این‌كه سعى كنید آنچه را مى‌آموزید


1. اصول كافى، ج 1، ص 72.

حتى‌المقدور به دیگران یاد بدهید در فكر این نباشید كه بر معلومات خودتان بیفزایید. سعى كنید با همسایگان، دوستان و بچه‌هاى فامیلتان جلساتى داشته باشید و آنچه را یاد گرفتید خلاصه‌اش را به آنها بیاموزید تا تدریجاً فرهنگ اسلامى گسترش پیدا كند، و سفارش آخر این‌كه سنت حسنه توسل به اولیاى خدا مخصوصاً وجود مقدس سیدالشهدا(علیه السلام) و توسل به حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و همین‌طور حضرت زینب(علیها السلام)و سایر بزرگان را فراموش نكنید. ما هرچه داریم از بركت عزادارى‌ها و توسل به سیدالشهدا(علیه السلام) است. البته در مقام عزادارى، در مقام خطابه و در مقام تبلیغ و برگزارى جلسات مذهبى سعى كنید مطالبى كه مى‌گویید صحیح و مستند باشد. بعضى از ذاكرین حرف‌هایى مى‌زنند كه خلاف شأن اهل‌بیت است. كارى كنید كه عزادارى‌ها و مجالس سیدالشهدا(علیه السلام) باعث بالا رفتن سطح فرهنگ مردم شود. مقامات و مناقبشان را بازگو كنید. از الفاظ سبك و نامناسب كه اسباب وهن اهل‌بیت مى‌شود، پرهیز كنید.

در پایان از این‌كه در این هواى گرم مزاحم شما شدم عذر مى‌خواهم. امیدوارم كه روز‌به‌روز در صحنه علم و عمل، شكوفایى‌هاى بیشترى داشته باشید تا همیشه مورد توجهات خاص مولا صاحب‌الامر(علیه السلام) باشید. توسل به اولیاى خدا را فراموش نكنید و بدانید كه هرچه داریم به

بركت محبت اهل‌بیت و توسل به آن بزرگواران است. همیشه هرچه بر علم شما افزوده مى‌شود باید بر تواضعتان نیز افزوده شود. نشانه علم توأم با تقوا این است كه هرقدر علم افزایش یابد آدم متواضع‌تر شود و خودش را بزرگ نبیند. این خودبزرگ‌بینى صفت شیطان است هر وقت احساس كردید كه چنین حالتى برایتان پیدا شد كه گفتید من از دیگران بهتر هستم، بدانید كه آنجا شیطان بر شما مسلط شده است. سعى كنید همیشه با تواضع و خوش‌رویى و مهربانى با مردم رفتار كنید و مطمئن باشید كه با اخلاق خوب و رفتار صحیح مورد توجهات آقا امام زمان(علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)قرار خواهید گرفت و ان‌شاء‌الله در دنیا و آخرت به نتایج و آثار پربركت توسل و ولایت اهل‌بیت نائل خواهید شد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با نخبگان و ایرانیان

در بنگلور دو دیدار ویژه داشتیم یكى با نخبگان مسلمان بنگلورى در شب دوم حضورمان و دیگرى در شب سوم با دانشجویان ایرانى. از حواشى این دو مجلس مى‌گذریم‌؛ براى پرهیز از تكرار اهداى هار و استقبال بسیار و میهمان‌دوستى هندى‌ها كه پیش‌تر بسیار گفته بودم و در عوض در مجال پیش‌رو و به بهانه این دو دیدار چند نكته از سوغات این سفر را پیشكش مى‌كنم:

1. من میان عوام هندى با خواص، فاصله‌اى طولانى دیدم‌؛ چیزى چند برابر فاصله آن در ایران. جهل عوام ایرانى عمدتاً محصول نبود امكانات است و ستم بیگانگان، و در این اواخر فقدان برنامه و مدیریت. والاّ استعدادشان كم و بیش مطلوب است. همین آحاد عامه هم در بستر خرد جمعى بسیار باهوش‌اند وزیرك و بماند كه گاه خواص جامعه هم رگه‌هاى عوامى دارند. در هند اما این‌چنین نیست، گویا دیوارى عظیم میان این دو قشر كشیده‌اند این را از برخى كژرفتارى‌ها و دیرفهمى‌هاى عامه هندوها یا شاید تن دادنشان به فقر و جهلى خودخواسته، در قیاس با بسیارى از پیشرفت‌هاى علمى و صنعتى خواص این جامعه استنباط مى‌كنم. احتمالا آنچه هندوستان را امروز یكى از ده كشور برتر صنعتى جهان كرده است، هوشمندى، خلاقیت و ابتكار اقلیتى از نخبگان هندى به اضافه نیروى كار ارزان و مطیع اكثریتى است.

2. هندوستان به‌رغم فقر عمومى مردم آن و چهره ظاهرى نه‌چندان دلچسبش، در رده یكى از پنج كشور اول داراى سیستم تحصیلات عالى در جهان است. هند، صدها دانشگاه معتبر دارد و چندین هزار دانشكده وابسته، دانشگاه‌هاى هند تقریباً از تمام رشته‌هاى زبان و ادبیات، هنرهاى زیبا، موسیقى‌شناسى و دیگر رشته‌هاى علوم انسانى گرفته تا رایانه و ریاضى و علوم فضایى را در خود جمع دارد و حتى به سفارش مهاتما گاندى دو دانشگاه براى مطالعات صلح ساخته‌اند كه تجربیات پژوهش و آموزش در این زمینه را تحت پوشش قرار دهد.

اگر جاذبه‌هاى صورى را ملاك قضاوت و ارزیابى نگیریم و برخى واقعیت‌هاى انكارناپذیر علمى را باور كنیم، هیچ‌كس در اعتبار علمى و وجاهت جهانى برخى دانشگاه‌هاى هند تردید نمى‌كند. در دانشگاه‌هاى اینجا هنوز آموختن و اندوختن اصالت دارد و دانشجوى هندى حال و هواى طلبه‌هاى سال‌هاى پیشین ما را، كه دنبال درك مطلب است نه كسب مدرك. شاید تنها جاذبه ظاهرى دانشگاه‌هاى هند هزینه اندك تحصیل در آن‌هاست دست‌كم در قیاس با دانشگاه‌هاى دیگر كشورها. با این مقدمات، هیچ وقت از حضور دانشجویان ایرانى مقیم هند در دهلى و بمبئى و بنگلور تعجب نكردیم.

3. انگلیسى، زبان آموزش و تجارت و حكومت هندوستان است. پس از سیطره سرطانوار استعمار بریتانیا و بعدها به پشتوانه ترویج استكبار امریكا و به مدد دلایل سیاسى و اقتصادى، انگلیسى، زبان رایج و رسمى سراسر شبه قاره اعلام شد. امروز تحصیل در دبیرستان و دانشگاه، تجارت در سطح كلان و استخدام در اداره‌ها و سازمان‌ها مستلزم‌دانستن زبان‌انگلیسى است‌؛ اگرچه انگلیسى صحبت‌كردن هندى‌ها خود داستانى شیرین دارد شبیه فارسى صحبت كردنشان و مثلى معروف كه خود به شوخى مى‌گویند: «استرالیایى‌ها، انگلیسى را وارونه كردند و ما آن را ویران» و صد البته به تلافى ویرانى هند از سوى استعمار پیر.

در این چند روزه سفر، بر سردرِ هر مؤسسه و مركز علمى و آموزشى و تجارى و بر در و دیوار كوچه و شهر و بازار، انگلیسى

دیدیم و شنیدیم و هم‌چنین در دیدار با نخبگان بنگلور، این نكته سوم را هم از این جهت آوردیم.

4. آیت‌الله مصباح در محفل دانشجویان ایرانى، از تفاوت مهم انبیاى الهى با نوابغ بشرى گفتند و از ابعاد وجودى انسان و نیاز فطرى او به دین، و در ادامه داستانى شنیدنى داشتند از یك امریكایى تشنه حقیقت و پایان شیرین سرگذشتش.

حضور حاج‌آقا در جمع نخبگان بنگلور هم براى سخنرانى بود و هم پاسخ به سؤالات و هم اهداى جوایز كه بیشتر لوح تقدیر ساده كوچكى در كاغذى معمولى بود، شاهدى بر قناعت هندى‌ها.

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«زیدعزه»

در جمع نخبگان علمى شهر بنگلور(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خدا را شكر مى‌كنم در این ایامى كه مقارن با بعثت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) است موفق شدم در جمع نورانى شما مسلمانان و شیعیان ارجمند این سرزمین پاك حاضر شوم. مهم‌ترین نكته‌اى كه به مناسبت این ایام تذكرش لازم است، اهمیت نعمتى است كه خداى متعال به ما عطا فرموده و وظیفه‌اى كه ما در مقابل این نعمت عظیم برعهده داریم. اگر بگوییم كه بعد از معرفت خدا هیچ نعمتى بالاتر از بعثت پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) نیست، سخنى به گزاف نگفته‌ایم‌؛ چراكه مبعث باعث شد كه میلیون‌ها بلكه میلیاردها انسان بتوانند در طول تاریخ و تا آخرین روزى كه بشر بر روى این


1. بنگلور مركز استان كارناتاكا (مایسور) در سواحل غربى هند است.

كره خاكى زندگى مى‌كند راه سعادت ابدى را بیابند و از ظلمت‌ها و پلیدى‌ها نجات یابند. خداى متعال در مقابل این نعمت عظیم، وظیفه‌اى بر عهده ما گذاشته است‌؛ هركس محتواى بعثت و رسالت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را بهتر شناخت باید به دیگران بشناساند. در نعمت‌هاى مادّى گاهى خطرها و سمومى وجود دارد كه براى زندگى انسان مضر است. در مقابل نعمت‌هاى معنوى هم وسوسه‌ها و شبهاتى وجود دارد كه شیاطین انس و جن القا مى‌كنند و باعث محروم شدن بشر از هدایت انبیا مى‌شود. به یك معنا تقابل این دو دسته از عوامل در این عالم طبق تدبیر الهى است. خداى متعال انسان را آزاد آفریده است تا او راه صحیح را انتخاب كند، او مى‌بایست هم خوبى‌ها و خیرات را بشناسد و هم شرور و آفات را. از یك طرف انبیا راه حق را نشان مى‌دهند و از یك سو شیاطین دعوت به باطل مى‌كنند. ما به عنوان كسانى كه بعد از 1400 سال با تلاش خود پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و بعد ائمه اطهار(علیهم السلام) و سپس علماى بزرگ، میراث همه انبیا و اولیا را به دست آورده‌ایم باید از یك سو با محافظت از این میراث گران‌بها آن را سالم به دست آیندگان بسپاریم و از طرف دیگر در مقابل دشمنانى كه مى‌خواهند این میراث را از دست ما بگیرند مبارزه كنیم. در طول تاریخ، مسلمین هر وقت به این دو وظیفه اهتمام داشتند یعنى هرگاه سعى كردند كه اسلام را بهتر

بشناسند و عمل كنند و در برابر شیاطین مقاومت كنند، هم سعادت دنیا نصیبشان شد و هم سعادت آخرت، و برعكس هر وقت از این وظیفه‌ها غفلت كردند دچار آفت‌هایى شدند كه هم سیادت دنیاى‌شان را از میان برد و هم به عذاب آخرت گرفتارشان كرد. شاید شما هم بتوانید در تاریخ مسلمانان سرزمین خودتان نمونه‌هایى از این فراز و نشیب‌ها را بیابید. امیدواریم كه ما با عبرت گرفتن از تاریخ و با استفاده از آموزه‌هاى دینى، اشتباهات گذشتگان را تكرار نكنیم و بكوشیم اسلام را بهتر بشناسیم و بهتر بشناسانیم و در زندگى فردى و اجتماعى به آموزه‌هاى آن عمل كنیم. اهمیت این نكته وقتى روشن مى‌شود كه متوجه باشیم امروز بیشتر كشورهاى بزرگ دنیا اسلام را دشمن اصلى خودشان مى‌دانند و درصدد نابودى آن هستند‌؛ البته نه به این صورت كه كلنگى به دست بگیرند و این ریشه را بر كنند‌؛ بلكه با طرح نقشه‌ها و سیاست‌هاى شیطانى مرموز تدریجاً ایمان مردم را نسبت به اسلام سُست كرده و قوانین اسلامى را از صحنه زندگى اجتماعى مردم حذف مى‌كنند.

كسى كه مختصر آشنایى با سیاست‌هاى جهانى و به ویژه سیاست‌هاى دنیاى استكبار داشته باشد در این حقیقت، كمترین تردیدى نخواهد داشت كه اگر ابرقدرت‌ها در هر چیزى اختلاف داشته باشند در نابودى اسلام با هم متفقند، پس باید با توكل بر خدا و با تمام توان

خودمان نقشه‌هاى شیطانى آنها را نقش بر آب كنیم. ممكن است به ذهن بعضى خطور كند كه اگر واقعاً همه دولت‌هاى استكبارى جهان چنین تصمیمى گرفته‌اند ما ملت‌هاى مسلمان چگونه مى‌توانیم با این توان محدود و با این ضعف‌ها و پراكندگى‌ها در برابر قدرت عظیم شیطانى آنها مقاومت كنیم؟ قرآن این پرسش را پاسخ گفته است. آیات بسیارى داریم مبنى بر این‌كه اگر مؤمنین آنچه قدرت دارند به كار گیرند و به اندازه توانشان در راه خدا كوشش كنند، خداى متعال كمبود آنان را به صورت‌هاى دیگرى كه حسابش را نمى‌كنند، جبران خواهد كرد‌؛ وَلَیَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ،(1) این جمله داراى چند ادات تأكید است، مى‌فرماید: البته البته خدا هركس كه او را یارى كند یارى خواهد كرد‌؛ چراكه خدا توانا و شكست‌ناپذیر است. در عمل هم خداى متعال نشان داده كه وقتى مردمى براى خدا قیام كنند هرچند ضعیف باشند و دستشان از وسایل ظاهرى كوتاه باشد، آنجا كه صداقت و صبر و بردبارى داشته باشند و استقامت كنند آنها را پیروز خواهد كرد. در آیاتى از قرآن كریم آمده است كه مسلمان‌ها و مؤمنان با قلت افراد و كمى عِدّه و عُدّه در مقابل دشمنان قوى و نیرومند در معركه نظامى پیروز شدند و این جمله را یادآور مى‌شود: كَمْ مِنْ فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ


1. حج: 40.

فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللهِ،(1) چه‌بسا گروه اندكى كه در مقابل جمعیت كثیرى به‌اذن خدا پیروز مى‌شوند.

امروز چند كشور از كشورهاى اسلامى درگیر ستیز با سران استكبار هستند كه امیدواریم از این امتحان سرفراز بیرون بیایند، یعنى بر خدا تكیه كنند و همه توان خودشان را در راه مقابله با دشمن دین و دنیایشان به كار گیرند و مطمئن باشند كه خدا آنها را پیروز خواهد كرد. ما مسلمان‌هاى دیگر هم كه در جنگ نظامى نیستیم اولا باید هرچه مى‌توانیم به مسلمانان محروم كمك كنیم و هم دعا كنیم كه خدا آنها را ثابت‌قدم بدارد تا تسلیم دشمن نشوند‌؛ اما ما یك نبرد دیگر همگانى داریم كه تمام كشورهاى اسلامى را فرا گرفته و هیچ منطقه‌اى از جهان اسلام نیست كه از این جنگ و نبرد مصون باشد‌؛ تمام كشورهاى اسلامى در معرض حمله فرهنگى بى‌امان سران استكبار جهانى هستند. استكبار با تجربه‌هایى كه در طول چند قرن استعمار اندوخته است و با ابزارهایى كه امروز در اختیار دارد و به ویژه رسانه‌هاى جمعى مى‌كوشد تا فرهنگ اسلامى را به شكست و انزوا بكشاند و فرهنگ شیطانى و مادّى خودش را بر دنیا تحمیل كند. این جنگ به وسیله تانك و توپ و موشك و بمب انجام نمى‌گیرد این جنگ به وسیله تبلیغات، به وسیله شك‌ها و شبهاتى كه به


1. بقره: 249.

مسلمان‌ها القا مى‌شود، به وسیله مقالات و سخنرانى‌ها به وسیله تیترهاى روزنامه‌ها و چیزهایى از این قبیل اداره مى‌شود. استكبار مى‌خواهد جوان‌هاى ما را به ویژه آنان كه هنوز آمادگى كافى براى مقابله فرهنگى با این دشمنان را ندارند، در دام بیاندازد. این جنگ فراگیر همه جهان اسلام را در بر گرفته است و خطر آن بارها از خطر جنگ نظامى بیشتر است‌؛ حداكثر ضرر جنگ نظامى براى مسلمان‌ها كشته شدن تعدادى از آنهاست یا تصرف مقدارى از زمین‌ها و اموالشان‌؛ اما در این جنگ، ما را از رحمت ابدى خدا محروم مى‌كنند و به عذاب ابدى خدا گرفتار مى‌سازد. بنده به عنوان برادر كوچكى كه بعد از هفتاد سال زندگى موفق شدم امشب چند دقیقه مزاحم شما باشم وظیفه خود مى‌دانم كه با اعلام این خطر به شما هشدار دهم كه چنین توطئه‌اى شما و همه مسلمان‌ها را تهدید مى‌كند. امروز وظیفه فرد فرد مسلمان‌هاست كه با تمام توان در برابر این حمله فرهنگى مقاومت كنند و راه‌هاى مبارزه را بیاموزند و به كار ببرند. اگر این جنگ را جدى نگیریم، به سرنوشت كشورى مثل آندلس (اسپانیا) گرفتار خواهیم شد، و نه‌تنها دین و فرهنگمان از دست خواهد رفت، بلكه با نابود شدن سیادت دنیایمان بردگان دنیاى استكبار خواهیم شد. اگر كسانى به اسپانیا سفر كنند و آثار باقى‌مانده اسلامى آن عصر را ببینند، مى‌فهمند كه زمانى در این كشور اروپایى

مسلمان‌ها چه سیطره و قدرتى داشته‌اند و امروز به چه ذلت و انزوایى مبتلا شده‌اند. شما در همین سرزمین خودتان، مساجد، حسینیه‌ها، مراكز فرهنگى و حتى كاخ‌هاى سلطنتى را ببینید كه روزگارى از بهترین آثار فرهنگى و آثار هنرى دنیا بود و امروز در دست دیگران قرار گرفته است و مسلمان‌ها حتى قدرت استفاده از آنها را ندارند، حتى نمى‌توانند از موقوفات آنها براى تعمیر آن مراكز استفاده كنند. آیا این‌ها براى عبرت گرفتن ما كافى نیست؟ آیا نباید درباره آینده خودمان بیشتر بیمناك باشیم؟ عامل ضعف مسلمان‌ها و از میان رفتن سیادت دنیایشان چیزى جز این نبود كه بر احكام خدا چشم بستند و فریفته زخارف دنیا شدند و به نام دین دنبال ارضاى هوس‌هاى مادى‌شان رفتند. براى این‌كه چنین عاقبت شومى نصیب ما نشود، باید با خدا پیمان ببندیم كه اولا اسلام را بهتر بشناسیم. ثانیاً در زندگى فردى و اجتماعى خودمان احكام اسلام را به كار ببندیم و دیگر این‌كه بكوشیم اسلام را به دیگرانى كه هنوز نشناخته‌اند بشناسانیم.

 

پرسش و پاسخ

مترجم: سؤال مى‌فرمایند چون دین اسلام دینى عقلى و فطرى است لطفاً وجود مبارك حضرت ولى‌عصر را با دلیل اثبات كنید.

استاد مصباح

بسم الله الرحمن الرحیم

دین اسلام مطابق با فطرت است و مبانى اعتقادى اسلام با دلیل عقل ثابت مى‌شود. بسیارى از احكام اسلام هم قابل تبیین عقلانى هستند، اگرچه هنوز همه دلایل عقلى‌اش روشن نشده و ما باید با اطمینان از این‌كه خداى آگاه آنها را به ما تعلیم فرموده بپذیریم و منتظر باشیم كه در آینده به اسرار آن پى ببریم‌؛ اما باید بدانیم همه آنچه كه در دین هست چیزهایى نیست كه بتوانیم با عقل خودمان اثبات كنیم. اولا: عقول انسان‌ها متفاوت است و براى بسیارى از مطالب قابل اثبات عقلى فقط نخبگان عقلا مى‌توانند اقامه برهان كنند. معناى عقلى بودن این نیست كه همه مردم آن‌را درست بفهمند. علم ریاضى، همه‌اش عقلى است‌؛ ولى انسان براى فهم بسیارى از مسائل ریاضى باید سال‌ها درس بخواند تا بتواند تنها صورت مسأله را تصور كند تا چه رسد به این‌كه آن مسأله را حل كند. مسائل دینى هم عقلى است اما این‌طور نیست كه عقل هر فردى بتواند بدون درس و تحصیل آنها را اثبات كند. هم‌چنین بسیارى از مطالب اسلام مطابق با فطرت است‌؛ اما فطرت همه افراد همیشه سالم نمى‌ماند. به عنوان نمونه فطرت هیچ انسانى از هواى كثیف و آلوده و دود تلخ خوشش نمى‌آید ولى آنان كه به سیگار كشیدن و استعمال دخانیات و مواد مخدر

معتاد شده‌اند نه‌تنها از بوى سیگار و دود آن بدشان نمى‌آید بلكه نیازى شدیدتر از نان نسبت به آنها احساس مى‌كنند. این بدان معنا نیست كه فطرت انسان طالب دود است، در این‌جا فطرت منحرف شده است. فطرت انسان هم موافق با شریعت است‌؛ اما در صورتى كه آن فطرت سالم باشد. وقتى در دنیاى ما فطرت‌ها این‌چنین آلوده شد كه حتى كثیف‌ترین و زشت‌ترین كارها در بعضى از مناطق دنیا موجب افتخار است، كارهایى كه من شرمم مى‌آید كه اسمى از آنها ببرم‌؛ چیزهایى كه رسماً باشگاه دارد، كتاب و فلسفه و فیلم دارد و حتى بر سر دولت‌هایشان منت مى‌گذارند كه ما با این كار جلوى ازدیاد جمعیت را مى‌گیریم و هزینه دولت را كم مى‌كنیم. وقتى كه زشت‌ترین كارها براى كسانى مایه افتخار شده است، آیا توقع داریم كه چنین كسانى با فطرت خودشان حقایق دین را درك كنند؟! از آنجا كه هم عقل انسان در معرض نقص و اشتباه است و هم ممكن است فطرت آلوده شود، خداى متعال انبیا را فرستاد تا كمبود ادراكات و استدلالات عقلى را جبران كنند و هم‌چنین انحرافات فطرى را برطرف سازنند، تا وقتى انسان مطمئن شد چیزى از طرف خداست، دیگر منتظر نباشد كه با عقل خودش بفهمد. به همان دلیلى كه وجود پیغمبر(صلى الله علیه وآله) براى بیان احكام لازم بود، وجود امام هم براى تبیین و تفسیر آنها لازم است، و چون این دین باید تا

آخرالزمان باقى بماند و بعد از این دیگر ناسخى نخواهد بود، مفسرى هم باید باقى باشد تا آن روزى كه بشر نیاز شدیدى به چنین مفسرى براى احیاى دین و احیاى عدالت پیدا كرد، به اذن خدا ظهور كند و این وظیفه سنگین را كه نهایت هدف انبیا بوده تحقق ببخشد.

مترجم: سؤال مى‌فرمایند چون وجود انسان نیاز به ازدواج دارد و ازدواج سنت پیامبر است، مى‌خواهیم بپرسیم كه آیا حضرت ولى‌عصر(علیه السلام) ازدواج كرده‌اند و اگر ازدواج كرده‌اند، خانواده ایشان كجا هستند؟

استاد: در این‌كه انسان به طور طبیعى به ازدواج احتیاج دارد شكى نیست اما این‌كه هر انسان در هر شرایطى باید به این امر اقدام كند، بستگى به شرایط خاص زندگى او دارد. در میان انبیا هم كسانى بودند كه ازدواج نكردند. این دلیل نمى‌شود كه كار آنها درست نبود. حضرت عیسى(علیه السلام)و حضرت یحیى(علیه السلام) انبیایى هستند كه ازدواج نكردند. این‌كه چون ازدواج خوب است پس همه باید ازدواج كنند، دلیل قاطعى نیست. ممكن است فردى شرایطى خاص داشته باشد و ازدواج براى او صحیح نباشد. كسى كه به جبهه مى‌رود و مى‌خواهد سال‌ها بجنگد شاید ازدواج نكردن برایش بهتر باشد‌؛ چون خیالش راحت است و مى‌تواند بهتر بجنگد. به هر حال اگر منظور این است كه چون ازدواج كار خوبى است امام زمان(علیه السلام) باید حتما این

كار را كرده باشد، این دلیل درستى نیست. ممكن است زندگى حضرت ولى‌عصر ـ روحى و ارواح العالمین له الفداء ـ طورى باشد كه ایشان مصلحت بدانند ازدواج نكنند‌؛ اما این‌كه آیا ازدواج كرده‌اند یا نه، ما هیچ دلیل قطعى نه بر انجامش داریم و نه بر تركش، ان‌شاء‌الله وقتى ظهور كردند به ما خواهند فهماند.

مجرى: در حال حاضر مجتهد اعلم كیست و چه كسى نماینده ایشان در هندوستان است و اگر نماینده‌اى ندارند، علت این بى‌نظمى چیست؟

استاد: ما در باب مراجعه به علما و مراجع، دو تا مسأله داریم‌؛ یكى مسأله تقلید است یعنى هركسى كه خودش مجتهد نیست باید احكام اسلام را از مجتهدى بیاموزد، و به طور طبیعى هر انسانى دلش مى‌خواهد احكام خود را از كسى یاد بگیرد كه علمش بیشتر باشد چنان‌چه انسان بیمار سعى مى‌كند به پزشك حاذق‌تر مراجعه كند‌؛ منتها این‌گونه نیست كه همه مردم به این نتیجه برسند كه فلان پزشك حاذق‌ترین است و همه از او نسخه بگیرند. در اسلام هم سخت‌گیرى نشده است. هركس حجتى یافت بر این‌كه فلانى اعلم از دیگران است، مى‌تواند از او تقلید كند، هیچ مشكلى هم ندارد. در عالم تشیع همیشه مراجع متعددى بوده‌اند كه مردم از آنها تقلید مى‌كرده‌اند مشكلى هم نبوده است. مسأله دوم مسأله ولایت امر و حكومت اسلامى است كه

نمى‌شود در آن سهل‌انگارى كرد. نمى‌توان گفت هر شهر و هر محله‌اى حاكم داشته باشد. یكى از فلسفه‌هاى ضرورت حكومت این است كه از اختلافات جلوگیرى شود. وقتى دو نفر یا دو گروه یا دو حزب، اختلافى پیدا مى‌كنند، باید یك نفر بتواند حرف آخر را بزند تا جلوى اختلافات گرفته شود. اگر حكومت اسلامى هم به عهده اشخاص متعدد باشد، نقض غرض مى‌شود. همان دلیلى كه حكومت را لازم مى‌داند، مى‌گوید حاكم هم باید یك فرد مشخص باشد. به همین دلیل در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران تأكید شده كه باید نخبگان و خبرگان كشور، مجلس رسمى تشكیل دهند و با هم مشورت كنند و آن كسى را كه از دیگران اصلح است، براى ولایت امر انتخاب كنند و چون انتخاب شد همه علما و مردم باید به طور یكسان در احكام حكومتى از او اطاعت كنند‌؛ بنابراین ما نباید این دو را خلط كنیم. براى ولایت امر حتماً باید ولىّ امر مسلمین را بشناسیم كه الحمد‌لله همه ما شناخته‌ایم و جاى تأمل ندارد‌؛ اما در امر تقلید هركسى باید درباره احكام شخصى‌اش، به شهادت دو نفر عادل، فقیهى را كه از دیگران اعلم است، انتخاب كند و وسواس هم خیلى لازم نیست.

مترجم: اگر فهم همه علوم در قرآن موجود است چرا علماى اسلام و به خصوص علماى تشیع مانند اروپایى‌ها و امریكایى‌ها این همه اكتشافات و پیشرفت‌هاى مادّى نداشته‌اند؟

استاد: وقتى آیه شریفه وَلا رَطْب وَلا یابِس إِلاّ فِی كِتاب مُبِین،(1) را با آیات قبلى‌اش ملاحظه بفرمایید كاملا روشن است كه منظور از این كتاب مبین، آن لوح محفوظى است كه خداى متعال در آیات دیگر اشاره كرده است همه چیزهاى این عالم از آن عالم نازل شده‌؛ وَإِنْ مِنْ شَیْء إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَر مَعْلُوم،(2) این‌كه هر تر و خشكى در كتاب مبین هست، بدان معنا نیست كه در قرآن هست. كتاب مبین را این‌جا مثل بسیارى از جاهاى دیگر «لوح محفوظ» تفسیر كرده‌اند، و اما این‌كه گفته شده همه چیز از قرآن استفاده مى‌شود، منظور احكام و حلال و حرام است، نه چیزهاى دیگر. هیچ عاقلى نگفته كه بنّایى یا آشپزى را باید از قرآن آموخت، چگونگى ساخت مواد شیمیایى را هم باید از قرآن یاد گرفت. این حرف‌ها به یك شوخى شبیه‌تر است. هیچ عاقلى چنین حرفى را نمى‌زند. آن آیه بدین معنا است كه ما با داشتن قرآن، براى شناخت حلال و حرام نباید سراغ چیز دیگرى برویم‌؛ مگر سراغ كلام پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)كه آن بزرگان هم مفسر قرآن‌اند. ما این‌جا دو مطلب داریم یكى این‌كه همه احكام الهى كه بشر به آن نیازمند است، از قرآن استنباط مى‌شود. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) هم تفسیرش


1. انعام: 59.

2. حجر، 21.

مى‌كنند‌؛ اما این‌كه تمام اشیاى عالم در كتاب مبین است، آن كتاب مبین، این قرآن نیست و هیچ عاقلى هم نمى‌تواند چنین حرفى بزند‌؛ البته قرآن علاوه بر این ظاهر باطن‌هایى هم دارد و پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) با علم الهى از كلمات و حروف و تركیبات قرآن مطالبى استفاده مى‌كردند كه فهم آن از دسترس ما خارج است. پس اگر منظور این است كه همه اشیاى عالم در قرآن طورى بیان شده كه من و شما بفهمیم این دروغ است و هیچ عاقلى چنین ادعایى ندارد، و اگر منظور این است كه همه احكام اشیا در قرآن هست، معنایش این است كه كلیاتش در قرآن است و تفاسیرش را باید پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام) بیان كنند. پس این آیه كه مى‌گوید: وَلا رَطْب وَلا یابِس إِلاّ فِی كِتاب مُبِین،(1) به چه معناست؟ قرائن آیه قبلى شاهد بر این معناست كه منظور از كتاب مبین، لوح محفوظ است. در بسیارى از جاهاى دیگر قرآن هم منظور از كتاب مبین، با قرائن آیات دیگر، لوح محفوظ است نه این قرآن مكتوبى كه دست من و شماست.

همه شما در نماز غفیله این آیه را قرائت مى‌كنید: وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَیَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ،(2)این آیه بدین معناست كه امور غیبى در نزد خدا معلوم


1. انعام: 59.

2. همان.

است و جز خدا كسى آنها را نمى‌داند. خدا از همه آنچه در آسمان و زمین است آگاه است‌؛ حتى این‌كه برگى از درخت نمى‌افتد مگر این‌كه خدا مى‌داند. بعد مى‌فرماید: هیچ تر و خشكى نیست مگر این‌كه در كتاب مبین نوشته شده، آن كتاب مبین كتاب علم الهى و همان لوح محفوظ است. در آیه‌اى دیگر مى‌فرماید: قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی كِتاب لا یَضِلُّ رَبِّی وَلا یَنْسى،(1) سؤال مى‌كنند از اعمال گذشتگان كه سرنوشت آنها چگونه شده است؟ مى‌فرماید: علم آنها در كتابى نزد خدا محفوظ است. آن كتاب كه قرآن نیست (عِنْدَ رَبِّی) نزد خدا كتابى هست كه همه این‌ها در آن نوشته شده، خدا نه فراموش مى‌كند و نه اشتباه، پس صحبت از چیزهایى است كه خدا مى‌داند و علم همه این‌ها در كتاب مبین و همان لوح محفوظ است‌...‌.


1. طه: 52.

 

 

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در جمع دانشجویان ایرانى مقیم بنگلور

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خداى متعال را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این شب مبارك در حضور عزیزانى باشم كه سالیانى دراز از دیدارشان محروم بودم. مناسبت زمان اقتضا مى‌كند كه درباره عید شریف بعثت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) كه در واقع زادروز اسلام است، سخن بگویم. در چنین شبى یا شب گذشته جبرئیل در غار حراء بر رسول‌اكرم(صلى الله علیه وآله) وارد شد و اولین آیات سوره علق را بر ایشان نازل كرد و بدین ترتیب اسلام متولد شد. اگر ما براى این روز و صاحبش و كسى كه در چنین موقعیتى به مقام رسالت نائل گردیده، ارزش فوق‌العاده‌اى قائلیم به این دلیل است كه او آورنده اسلام است.

باید خوب فكر كنیم كه اصولا اسلام در زندگى انسان

به عنوان یك دین چه جایگاهى دارد، و این همه سخن از بعثت و اهمیت رسالت پیغمبر و منت بر بندگان ‌كه خدا چنین پیغمبرى را براى آنها مبعوث كرده‌ـ براى چیست؟ و اگر خاتم پیامبران مبعوث نمى‌گردید چه مى‌شد؟ در عالم، مردان بزرگى ظهور كردند نوابغى در علم، سیاست، فلسفه و عرفان در نقاط مختلف زمین و در زمان‌هاى مختلف پدید آمدند، با این حال دلیل ما بر این‌كه بعثت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)داراى ارزشى فوق‌العاده است و آن را نعمتى مى‌دانیم كه جا دارد خداى متعال به واسطه آن بر بندگانش منت بگذارد، چیست؟ در یك سؤال كلى، تفاوت انبیا و آورندگان شریعت با دیگر نوابغ انسانى چیست؟ تفاوت كسانى كه نام پیامبر نداشته‌اند و در تاریخ فراوان ظهور كردند و تأثیرات زیادى به جوامع خودشان و گاهى به جوامع دیگر هم بخشیدند همانند فیلسوفان بزرگ، عارفان بزرگ، مخترعان و مكتشفان، با پیامبران در چیست؟ چرا ما حساب پیغمبران را از آنها جدا مى‌دانیم و براى فرستادگان الهى قداستى خاص قائلیم به ویژه درباره حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) كه معتقدیم وجود ایشان نعمتى بود كه با هیچ نعمت دیگرى قابل مقایسه نیست؟ اصولا انبیا با دیگران چه تفاوتى داشتند، دیگر این‌كه در میان انبیا پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) چه امتیازى داشت، و دین اسلام با سایر ادیان و شرایع چه تفاوتى دارد؟

آنهایى كه با علوم انسانى و رشته‌هاى مرتبط با مسائل دینى آشنایى دارند مى‌دانند كه امروز در رشته‌هایى چون فلسفه دین، كلام جدید و الهیات، مسائلى از این قبیل مطرح است كه اصولا حقیقت دین چیست؟ چه ضرورتى براى بشر دارد؟ دین چه نقشى در زندگى بشر ایفا مى‌كند؟ اگر نبود چه مى‌شد؟ در این باره پاسخ‌هاى متفاوتى داده مى‌شود. مى‌دانید كه امروز بر اساس گرایش غالب در جهان غرب دین امرى حاشیه‌اى در زندگى انسان است، زندگى انسان یك متنى دارد كه مسایل مهم زندگى در آن متن قرار مى‌گیرد مسایلى هم‌چون اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، مدیریت و سایر رشته‌هاى علوم و متعلقاتش، تكنولوژى صنعتى و تجارى و‌... این‌ها در متن زندگى است. اگر كشاورزى نباشد زندگى بشر دوام نمى‌آورد، اگر صنعت نباشد پیشرفتى حاصل نمى‌شود، اگر مدیریت و سیاست نباشد جامعه توسعه نمى‌یابد‌؛ پس این‌ها جزو متن زندگى است! غربى‌ها مى‌پندارند كه اگر دین نباشد اتفاقى نمى‌افتد! بسیارند جوامعى كه به هیچ دینى معتقد نیستند و به راحتى هم زندگى مى‌كنند. در علوم و صنایع نیز پیشرفت دارند، حتى كرات آسمانى را تسخیر كرده‌اند. چه‌بسا اصلا اعتنایى به دین ندارند یا حتى بعضى‌هایشان ممكن است ضد دین هم باشند، ولى خوب زندگى كنند، مشكلى هم ندارند‌؛ پس معلوم مى‌شود كه دین در متن

زندگى نیست و امرى حاشیه‌اى است همانند خیلى چیزهاى دیگر زندگى كه گاهى ارزش هم دارد و انسان‌ها خیلى دوستش دارند، براى آن سرمایه گذارى مى‌كنند، پول خرج مى‌كنند ولى جزو متن زندگى نیست مثل انواع هنره‌؛ نقاشى، خطاطى، مجسمه سازى و‌...، این‌ها بخش عظیمى از وقت و تلاش انسان‌ها را به خود اختصاص مى‌دهد و اصلا كسانى سراسر زندگیشان را وقف همین كارها مى‌كنند و به آن عشق مىورزند. یك نقاش هنرمند براى كسب درآمد نقاشى نمى‌كند، او نیاز روحى‌اش را با نقاشى ارضا مى‌كند.

اگر بعضى از هنرها هم بازارى و وسیله‌اى براى پول درآوردن شده است این‌ها جنبه ثانوى دارد، ولى اصل هنر، وسیله پول در آوردن نیست اشتیاق درونى ویژه‌اى است كه انسان به زیبایى دارد و آن را به صورت‌هاى مختلف در هنرهاى گوناگون تجلى مى‌بخشد. اگر این نیاز برآورده نشد، انسان نمى‌میرد. نه مانع صنعتش مى‌شود و نه جلوى ترقیات علمى او را مى‌گیرد. یك دانشمند ممكن است در شبانه روز، هشت ساعتش را صرف علم بكند و هشت ساعتش را هم صرف هنر، اصلا این‌ها هیچ ربطى هم به هم ندارد. بسیارى از دانشمندان بزرگ بخش مهمى از عمرشان را صرف كارهاى هنرى كردند و این امر هیچ دخالتى در زندگى اجتماعى و زندگى سیاسى و

اقتصادى‌شان نداشت. از كارهاى هنرى لذت مى‌بردند و ساعت‌هاى زیادى از وقتشان را صرف این كارها مى‌كردند‌؛ پس هنر چیز مطلوبى است شاید لذت بعضى از هنرها از كارهاى ضرورى انسان هم بیشتر باشد، ولى در عین حال جزو مسایل اصلى زندگى نیست. شاعرى كه عمرى را صرف ادبیات و شعر و استعارات و كنایات و امثال این‌ها مى‌كند و آثارى را مى‌آفریند كه قرن‌ها مردم از آن استفاده مى‌كنند و لذت مى‌برند، چه‌بسا زندگى را هم با فقر و فلاكت و گرفتارى بگذراند. هر لذتى لزوماً مربوط به مادیات و خوردن و خوابیدن و لوازمش نیست. امكان دارد انسان فقیرى لذت‌هایى داشته باشد كه اغنیا هم از آن محروم باشند مثل لذت بعضى هنرها براى برخى هنرمندان‌؛ بنابراین اگر گفته مى‌شود كه دین هم یك مسایل خاصى دارد و آنهایى كه دین‌دار هستند یك عوالم و یك لذت‌هاى روحى براى خودشان دارند، جامعه‌شناسان مى‌گویند این‌ها سرجاى خودش درست است اما ضرورتاً به معناى این نیست كه دین، متن زندگى باشد، حداكثر مى‌شود مثل شعر، مثل نقاشى، خیلى هم لذت دارد ولى در حاشیه زندگى است. اگر نباشد طورى نمى‌شود! یعنى انسان از گرسنگى نمى‌میرد و حتماً محتاج دیگران نمى‌شود، نباید برود گدایى كند. این تلقى بسیارى از مردم مغرب زمین است‌؛ البته منظور، مغرب زمین جغرافیایى

نیست بلكه كسانى كه این تفكر را دارند‌؛ تفكرى كه زادگاه و پرورشگاهش مغرب زمین است. آیا ما هم نسبت به دین این‌گونه مى‌اندیشیم؟ آیا دین را امرى حاشیه‌اى مى‌دانیم كه اگر بود، بود و اگر نبود هم نبود؟ اگر باشد ممكن است خیلى خوبى‌ها را با خود بیاورد، فضایل خوبى عرضه كند، حالات روانى خوبى هم داشته باشد، ولى در متن زندگى نیست؟ آیا ما این گونه فكر مى‌كنیم؟ آیا این مسأله راه حل و پاسخ‌هاى دیگرى هم دارد؟ بحث ساده‌اى نیست كه با چند جمله و طى چند دقیقه بتوانیم هم آنها را طرح كنیم و هم پاسخ بدهیم و هم استدلال كنیم و هم شبهاتش را جواب بدهیم. گفتیم كه بحث چیستى دین یك مسأله جدى در دنیاست و كتاب‌هاى فراوانى هم درباره آن نوشته شده است. بخش عظیمى از متون درسى فلسفه دین در سرزمین‌هایى كه به این درس اهمیت داده‌اند مثل بعضى از كشورهاى غربى، به این مبحث اختصاص یافته است، این‌كه اصلا دین چیست، و چه ضرورتى دارد؟ حتى بحث سر تعریف دین است‌؛ بحثى كه شاید براى ما یك امر خیلى پیش پا افتاده‌اى باشد و بگوییم این سؤالات چیست كه انسان وقتش را براى دانستنش تلف كند. مى‌گوییم دین همین است كه دین‌داران دارند! اجمالا عرض مى‌كنم كه اسلام با نظریه‌اى كه نقل شد موافق نیست.

اسلام معتقد است نیاز بشر به دین ‌از آن جهت كه

انسان است ‌ـ یكى از ضرورى‌ترین نیازهاى اوست، این سخن به چه معناست؟ این موجودى كه اسمش را انسان مى‌گذاریم، در زندگى‌اش عرصه‌ها و جنبه‌هاى مختلفى دارد. انسان در بخشى از شئون زندگى، با نباتات و حیوانات ساده و ابتدایى شریك است‌؛ جذب مواد غذایى، جذب اكسیژن، پس دادن گازهاى مضر و چیزهایى از این قبیل. این‌ها شئون انسان از آن جهتى كه انسان است نیست‌؛ این‌ها از شئون انسان است از آن جهتى كه بهره‌اى از حیات، اعم از زندگى گیاهى یا جانورى دارد. بخشى دیگر از شئون انسانى ما كه تقریباً با همه حیوانات شریك هستیم، تغذیه و تولید مثل است. این امر در حیوانات مختلف به اشكال گوناگون وجود دارد اگرچه كمیت و كیفیتش تفاوت مى‌كند، ولى به هر حال نوع و جهت مشتركش یكى است‌؛ خوردن، خوابیدن، استراحت كردن، تولید مثل، و چیزهایى از این قبیل. این شئون، شئون انسان از آن جهتى كه انسان است نیست. این‌ها شئون حیوانى انسان است. آدمى هم مانند دیگر حیوانات نیاز به غذا و نیاز به ارضاى غریزه جنسى دارد، تولید مثل مى‌كند و‌... رفع این نیازها كار بدى نیست بسیار هم خوب است و باید هم باشد اگر خوردن و خوابیدن و استراحت و تولید مثل نباشد زندگى انسان دوامى نمى‌یابد. ما در مقام ارزش‌گذارى نیستیم كه بگوییم بد یا خوب است. انسان

ویژگى‌هاى دیگرى هم دارد كه یا اصلا در حیوانات نیست یا از نظر كیفیت خیلى تفاوت دارد‌؛ امورى هم‌چون قدرت تفكر، آفرینندگى، خلاقیت، ابتكار‌؛ چه در زمینه‌هاى علمى، چه در زمینه‌هاى هنرى، این‌ها امورى است كه در حیوانات یا دیده نمى‌شود یا اگر هم دیده مى‌شود خیلى ضعیف است. شاهدش هم این است كه زندگى حیوانات در طول تاریخ ده‌ها قرن، یكنواخت بوده و تفاوت چندانى نداشته است. مثلا زندگى زنبور عسل تا بوده همین‌طور بوده است. زندگى دیگر حیوانات هم در طول تاریخ، چندان تفاوتى با امروزشان نداشته است‌؛ اما انسان بسیار تحول‌گراست از زمان انسان وحشى یا نیمه وحشى آغاز تاریخ انسان تا بشر امروز تحولات فراوانى انجام گرفته و جهش‌هاى بسیارى پیدا شده است. این تحول‌ها مربوط به انسانیت انسان است و بیشترش به قوه عقلى انسان و بُعد شناختى او برمى‌گردد. بخش دیگرى هم به بُعد احساسى و عاطفى انسان مربوط مى‌شود. آثار هنرى، شعرها، داستان‌هاى عشقى و امثال آنها از همین بُعد ریشه گرفته است. از حیوانات چنین آثارى را نداریم. در آنان اگر نوعى عواطف هست ‌كه البته هست‌ـ هیچ‌گاه منشأ یك چنین تحولات و آثارى نمى‌شود. جانورشناسان هیچ حیوانى را نشان نداده‌اند كه یك دیوان شعر داشته باشد، البته لازم نیست كه دیوان شعرش به خط ما باشد اما این‌كه یك

مجموعه‌اى را خودش آفریده باشد، نداریم. چنین چیزى سابقه ندارد، لااقل ثابت نشده است. ما در زندگى حیوانات یكنواختى مستمرى را مى‌بینیم، و بعید است كه چنین ویژگى‌هایى در آنها پیدا شود‌؛ البته احساس عواطف در حیوانات هست‌؛ هم بین خودشان و هم گاهى بین انسان و حیوان، بین گربه و انسان، بین سگ و انسان، و‌...، گاهى آن‌چنان به هم انس مى‌گیرند كه جدایى آنها ممكن است به مرگ دیگرى منجر بشود، ولى به هر حال آثار خلاقیت و ابتكار در آنها دیده نمى‌شود. در انسان، عواطف و احساسات هر روز مظهر جدیدى را مى‌آفرینند این دیوان‌هاى شُعرا، این آثار هنرى، این اسطوره‌ها، این‌ها نشانه‌هایى از تحول، تكامل و ترقى در بُعد عاطفى و احساسى انسان است. این‌ها جزو ویژگى‌هاى اوست. انسان یك بُعد روحى هم دارد كه در اشخاص نخبه و آنها كه لطیف‌تر هستند، برجستگى بیشترى دارد. روان‌شناسان این بُعد وجودى انسان را بُعد برتر گفته‌اند یعنى بعد از نیازهاى فیزیولوژیك و سایر نیازهاى احساسى ـ عاطفى، این بُعد را بُعد برتر انسان دانسته‌اند. روان‌شناسان كمال‌گرا و انسان‌گرا مثل «مزلو»(1) معتقدند كه انسانیت انسان فراتر از این‌هاست، اصلا وقتى انسان، انسان مى‌شود كه به آن بُعد


1. ابراهام هارولد مزلو (Abraham Harold Maslow) از روان‌شناسان انسان‌گراى معاصر است.

برسد. اگر به این بُعد نرسد هنوز در فضاى حیوانى حركتمى‌كند. شما مى‌دانید كه مؤسس مكتب «اگزیستانسیالیسم» كشیشى دانماركى به نام «كى‌یر كگارد» است او مى‌گوید: انسانى كه با خدا ارتباط نداشته باشد انسان نیست وقتى انسان، انسان مى‌شود كه با خدا ارتباط داشته باشد. این سخن یعنى چه؟ چطور وقتى انسان با خدا ارتباط پیدا مى‌كند انسان مى‌شود؟ ما نه این سخن را رد مى‌كنیم و نه فعلا قبول، منظورم این است كه چنین فكرى در انسان‌ها وجود دارد، شرقى هم نیست، فردى دانماركى و مؤسس یك مكتب بزرگ فلسفى است، ولى چنین عقیده‌اى دارد. این عقیده هم تنها منحصر به او نیست بسیارى از فیلسوفان دیگر، همین گرایش‌ها را به صورت‌هاى مختلفى ابراز داشته‌اند. لااقل بعضى از انسان‌ها اگر همه نیازهاى مادّى، اجتماعى، فیزیولوژیكى و نیازهاى شناخته شده‌اى كه همه مى‌دانند برآورده شود باز احساس كمبود مى‌كنند، گویا یك نیاز جدیدى تازه متولد مى‌شود یا بفرمایید ظهور مى‌كند یعنى انسان از درون خودش به فضایى بازتر، برتر و وسیع‌تر احساس نیاز مى‌كند چیزى كه به آن به یك معنا گرایش عرفانى و به یك معناى دیگر گرایش دینى مى‌گوییم، این اسم‌ها را هم خود روان‌شناسان گذاشته‌اند.

به هر حال، این از نیازهاى آگاهانه‌اى است كه به انسان اختصاص دارد. بحث مراتب آگاهى و ناآگاهى و

نیمه‌آگاهانه را هم از روان‌شناس یا روان‌كاو معروف «فروید»(1) عاریه مى‌گیریم. آن موجود و آن انسانى كه این نیاز را آگاهانه در خودش احساس مى‌كند، انسانى است كه چه‌بسا همه نیازمندى‌هاى دیگرش كاملا اشباع شده و وسایل زندگى‌اش كاملا فراهم آمده است‌؛ همسر و فرزندانى خوب دارد، موقعیت اجتماعى شایسته‌اى دارد و مورد احترام جامعه هم هست، همه این چیزها سر جاى خودش، اما در درون خودش احساس كمبود مى‌كند.

در این باره داستانى یادم آمد كه مربوط به پیش از انقلاب و حدود سى سال قبل است. من این داستان را با یك واسطه از قول مسئول اداره توریسم(2) زمان پیش از انقلاب در مشهد نقل مى‌كنم‌؛ مرد و زنى امریكایى از طریق مرز افغانستان وارد خراسان مى‌شوند و در اداره توریسم آنجا حضور مى‌یابند. این شخص از احوال آنها نقل مى‌كرد. از آن مرد امریكایى پرسیده بود براى چه به ایران آمده‌اند؟ گفته بود: من در فلان ایالات امریكا در فلان دانشگاه مشغول تحصیل بودم ولى همیشه در درون خودم احساس خلائى مى‌كردم. بعد اشاره به سینه‌اش مى‌كند و مى‌گوید:


1. زیگموند فروید (Sigmund Freud) (1939ـ1856) طراح فرضیه ذهن ناخودآگاه انسان است و عقیده دارد، رفتار آدمى توسط انگیزه‌هاى ذهن ناخودآگاه تعیین مى‌شود.

2. گردشگرى

همیشه خیال مى‌كردم درونم خالى است! یك احساسى بود خوب نمى‌فهمیدم یعنى چه؟ بعد با دختر دانشجویى آشنا شدم ‌همین خانمى كه این‌جا نشسته‌ـ با هم دوست شدیم و بعد ازدواج كردیم. من فكر مى‌كردم وقتى با ایشان زندگى مشتركى تشكیل دهم، این احساس كمبود با پیدایش وضع جدید برطرف شود. من و همسرم با هم مهربان و صمیمى بودیم ولى باز هم دیدم همان احساس خلأ، گهگاهى ظهور مى‌كند. خیلى ناراحت بودم تا حدى كه گاهى فكر مى‌كردم وقتى این احساس پیدا مى‌شود دیگر حتى حوصله معاشرت با همسرم را هم ندارم. حالت انقباضى در من پیدا مى‌شد. یك روز با خودم گفتم ممكن است براى همسرم سوء‌تفاهم شود و فكر كند كه از او بدم مى‌آید، مشكلى برایم پیدا شده یا دل به كس دیگرى بسته‌ام. مسأله را خیلى صریح با ایشان در میان گذاشتم. گفتم: یك احساسى است كه من قبل از ازدواج داشتم حالا هم همین طور وجود دارد، ولى نمى‌دانم علتش چیست؟ وقتى این حرف را شنید ایشان هم گفت اتفاقاً من هم یك چنین حالتى دارم و از آن روزى كه من به شما علاقمند شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم فكر مى‌كردم این مشكل با ازدواج حل مى‌شود حالا مى‌بینم هر دوى ما این نیاز مشترك را داریم. گفتیم چه كنیم؟ گفت: شاید اگر به كلیسا برویم این كشیش‌ها چیزى بدانند و علتش را بفهمند و بعد

دعایى، مناجاتى، كارى بكنیم. در كلیساى محل سكونتمان نزد كشیش رفتیم و حالتمان را گفتیم.

به حرف‌ها و راه‌كارهاى او عمل كردیم ولى تأثیرى نداشت. گفتیم پیش روان‌شناس برویم و خصوصیات روحیمان را بیان كنیم شاید یك راه علمى براى علاج این حالت بیابیم، ولى باز هم پیدا نشد. دیگر مأیوس شده بودیم. شنیده بودیم كه مرتاضانى در شرق و در كشورهاى چین و هند هستند كه آنها این عوالم روحى را درك مى‌كنند و كارهایى شگفت‌انگیز دارند. گفتیم ما كه از این‌جا ناامید شدیم، پس بهتر است براى حل مشكلمان سفرى به مشرق زمین برویم و ببینیم آنجاها چه خبر است و چه كار مى‌كنند. از غرب امریكا به كشور چین رفتیم و در اداره توریسم آنجا گفتیم ما به دنبال مرتاضان ناب مى‌گردیم تا مشكل ما را حل كنند. گفتند در چند نقطه چین چنین كسانى هستند و مهم‌ترینشان در فلان بخش از هیمالیاست. با راهنمایى آنها به آنجا رفتیم و با مقدماتى ما را به آن مرتاض بزرگ معرفى كردند. بعد از این‌كه حالات خودمان را گفتیم، گفت: شما باید ریاضت بكشید، باید به دستوراتى عمل كنید كه تحملش سخت و مشكل است، گفتیم ما آن‌قدر ناراحت هستیم كه حاضریم هرچه باشد عمل كنیم. دستوراتى دادند براى ریاضت كشیدن، ما به همه این دستورات عمل كردیم‌؛ ولى نتیجه نداد و مأیوس

شدیم. گفتیم برویم هند مى‌گویند آنجا مرتاضانى هستند شاید آنجا چاره مشكلمان را داشته باشند. نزد چند تا از مرتاضان هند هم رفتیم و دستوراتى گرفتیم و عمل كردیم ولى اثرى نبخشید.

وقتى بعد از مدت‌ها زحمت و ریاضت و هزینه‌هاى زیاد نتیجه‌اى ندیدیم، مأیوس شدیم. با خودمان گفتیم نه‌تنها درون ما خالى است عالم هم پوچ است و حقیقتى در عالم نیست، اگر چیزى بود ما كه دنبال حقیقتیم و در این راه از چیزى هم مضایقه نكردیم، از كارمان، از تحصیلمان، از زندگیمان، از پولمان گذشتیم بالاخره به آن دست مى‌یافتیم‌؛ پس حقیقتى وجود ندارد. تصمیم گرفتیم به امریكا برگردیم، نشستیم با هم فكر كردیم گفتیم حالا كه ما نصف دنیا را گشته‌ایم، بهتر است از راه كشورهاى خاورمیانه و اروپا به امریكا برگردیم تا لااقل یك گردشى كرده باشیم. در پاكستان هنگام قدم زدن به یكى از دانشجویان هم‌كلاسى‌ام در امریكا برخورد كردم. با تعجب گفت: شما فلانى هستید درست تشخیص مى‌دهم، این‌جا براى چه آمده‌اید؟ گفتیم براى گردش. گفت: این چه وقت گردش است؟ گفتیم: حقیقت این است كه ما دنبال پر كردن این خلأ مى‌گردیم و تا به حال موفق نشده‌ایم و اكنون مأیوسانه بر این باوریم كه عالم، خالى و پوچ است. گفت: حالا كه شما مذاهب و مرتاض‌هاى مختلف را دیده‌اید،

پیش روان‌شناسان مختلف رفته‌اید، ما هم مذهبى داریم شما بیا این را هم مطالعه كن. گفتیم رهایمان كن، ما دیگر خسته شده‌ایم، مى‌دانیم كه مذهب شما هم راه درمان ما را ندارد. به دعوت او به منزلش رفتیم و شب را در آنجا خوابیدیم. بعد گفتیم مذهب شما چیست، چه خصوصیاتى دارد؟ گفت: دین ما اسلام است و این دین مذاهبى دارد و یك مذهبش هم مذهب شیعه است. گفتیم عقیده‌تان چیست و چه حرفى دارد؟ گفت: ما معتقدیم كه آخرین فرستاده الهى، پیغمبر ماست. یك كتاب آسمانى بر او نازل شده كه ناسخ همه ادیان است ولى چیزى آن را نسخ نخواهد كرد. گفتیم مى‌شود مقدارى از این كتاب را براى ما بخوانید ببینیم حرف این كتاب چیست. قرآن را گشود و این آیه را خواند‌؛ یُسَبِّحُ للهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الأَْرْضِ‌...(1)گفتم یعنى چه؟ گفت این‌جا نوشته است كه آنچه در آسمان‌ها و زمین است تسبیح خدا را مى‌گوید. گفتم یك بار دیگر بگو، گفت این آیه بخشى از قرآن است مى‌گوید هرچه در آسمان و زمین است تسبیح خدا را مى‌گوید. گفتم این در، این دیوار، این من، این تو، این میز چطور تسبیح خدا را مى‌گویند؟ گفت من نمى‌دانم، دین ما این جورى است، گفتم این‌كه نشد، كسى را معرفى كن كه بتواند توضیح بدهد این آیه چه مى‌گوید. گفت اگر مى‌خواهى


1. جمعه: 1.

واقعاً مذهب ما را درست بشناسى باید به ایران بروى. گفت از مرز افغانستان به خراسان برو، در آنجا یك شهرى به نام مشهد است كه مدفن یكى از امامان بزرگ شیعیان است. شما مى‌توانید آنجا تحقیق كنید. گفتم امام كیست؟ گفت امام یعنى انسان كامل، پرسیدم انسان كامل یعنى چه؟ گفت انسان كامل، موت و حیات ندارد شما را مى‌بیند حرفت را مى‌شنود و مى‌تواند هر كارى برایت انجام دهد. گفتم عجب این دیگر چه حرفى است. گفت برو تجربه كن.

آن مرد امریكایى نقل مى‌كند ما تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم و بفهمیم كه این امام و این دین چیست؟ تسبیح همه عالم یعنى چه؟ ما را راهنمایى كردند، دیدیم وسط شهر یك جمعیت زیادى هست و بارگاه بزرگى، یك جایى بود كه مردم مى‌رفتند، خواستیم وارد بشویم و تماشا كنیم، دیدیم یك نفر آنجا ایستاده و یك چماق هم در دستش دارد، وقتى نگاهش به ما افتاد دید ما خارجى هستیم، گفت: ورود شما ممنوع است، گفتیم: آقا ما مى‌خواهیم تماشا كنیم توریست هستیم چرا ممنوع است؟ گفت این‌جا غیر مسلمان اجازه ورود ندارد. گفتم من غرضى ندارم مى‌خواهم بیایم ببینم چه خبر هست. گفت به هر حال این‌جا یك آداب و رسومى دارد و غیر مسلمان نباید وارد بشود. ما خیلى ناراحت شدیم. گفتیم ما دور دنیا را گشتیم حالا مى‌گویند این‌جا امامى هست كه حقیقت نزد اوست

ولى اصلا ما را راه نمى‌دهند كه به زیارتش برویم. خیلى غمگین شدیم روبه‌روى آن بارگاه (آن طرف‌ها هنوز این ساختمان‌هاى جدید دور حرم ساخته نشده بود) یك جوى آبى بود رفتیم لب جوى آب نشستیم، به فكر فرو رفتم كه چى شد؟ با خودم گفتم از دو حال خارج نیست یا واقعاً این امام است و موت و حیات ندارد یا نیست و دروغ گفته‌اند. اگر راست است باید بداند كه من غرضى ندارم دنبال حقیقت هستم. همین جا با او صحبت مى‌كنم مى‌گویم تو اگر امام هستى مى‌دانى كه من دنبال حقیقت هستم آمده‌ام این‌جا حقیقت را بشناسم. اگر بفهمم مى‌پذیرم اگر امام هستى و اگر حرف مرا مى‌شنوى و اگر از دل من خبر دارى یك جورى راه برایم باز بشود بیایم ببینم چه خبر است و باید چه كار كنم. همین طور كه نشسته بودم كم‌كم بغضم تركید و اشك از چشمانم جارى شد. گفتم ما پس از یك عمر زندگى باید از حقیقت محروم باشیم؟! بى‌اختیار گریستم. در همین حال یك دست‌فروشى كه آیینه و شانه و مانند این‌ها مى‌فروخت، دست بر روى شانه‌ام گذاشت و مرا با اسم صدا زد. گفت: فلانى چرا ناراحتى؟ به زبان انگلیسى و با زبان محلى خودمان اسم مرا صدا زد. من هم اصلا توجه نداشتم كه او كیست و چه جور دارد با من انگلیسى صحبت مى‌كند. گفتم ما دور دنیا را به دنبال حقیقت گشتیم حالا این‌جا آمده‌ایم راهمان نمى‌دهند،

گفت: بلند شو برو اجازه مى‌دهند. گفتم من همین الان رفتم. این آقا را كه مى‌بینى، اجازه نداد داخل شوم. گفت: آن وقت اجازه نداشت حالا بلند شو برو به تو اجازه مى‌دهد. بلند شدم و رفتم دم در دیدم این نگهبان ایستاده، یك مقدار نگاهش كردم و آن هم به من نگاه كرد و چیزى نگفت. پایم را پایین روى پله‌ها گذاشتم، چند قدم رفتم گفتم شاید درست متوجه نشده كه من آن آدمى هستم كه گفت نمى‌شود بیایى، برگشتم نگاه كردم باز چیزى نگفت. بعد داخل رفتیم در بین جمعیت دیدیم یك در كوچكى هست كه زائرین زیادى از آنجا رفت و آمد مى‌كنند. گفتیم لابد هر خبرى هست آنجاست. به زحمت از آن در وارد ساختمان دیگرى شدم ولى خیلى شلوغ بود، طورى كه انسان به راحتى نمى‌توانست راه برود، ولى من دیدم اطرافم یك دایره همیشه خالى است. مردم به هم‌دیگر تنه مى‌زنند ولى دور من هیچ مانعى نیست و من جلو مى‌روم. دیدیم یك جایى هست پنجره‌هایى هست و ضریح را دیدم. گفتم این‌جا چیست؟ گفتند: این‌جا مدفن امام است. همین‌طور كه آنجا ایستادم یك دفعه به نظرم آمد كه یك شخص بسیار خوش‌رویى جلوى ضریح ایستاده و به من نگاه مى‌كند و گویا منتظر است كه با او حرف بزنم. من سلام كردم، او هم با خوش‌رویى جواب داد، و گفت: چه مى‌خواهى؟ در آن حال، همه چیز را فراموش كرده

بودم، فقط به خاطرم آمد كه بپرسم: تسبیح همه موجودات براى خدا چگونه است؟ گفت: به شما نشان مى‌دهم. در آن حال، احساس كردم كه باید برگردم، به همان ترتیب برگشتم و از همان درِ كوچك خارج شدم، ناگاه حالى به من دست داد كه دیدم تمام موجودات در حال تسبیح خدا هستند.

بى‌هوش شدم و دیگر چیزى نفهمیدم تا یك وقت دیدم مرا روى یك نیمكتى خوابانده‌اند و آب به صورتم مى‌زنند. گفتند هوا كثیف بود؟ گفتم داستان دیگرى است. از آنجا بیرون آمدم همسرم را پیدا كردم و آمدیم مسافرخانه‌اى كه بودیم. همه چیز براى من حل شد. فهمیدم عالم خالى نیست حقیقت دارد. معناى امام را فهمیدم. به حقانیت دین اسلام و مذهب شیعه پى بردم. آن مشكلى هم كه به نظر من لاینحل مى‌آمد كه همه هستى تسبیح خدا را مى‌گویند، آن را هم شهود كردم، دیگر هیچ ابهامى برایم نمانده است، دیگر در خودم احساس خلأ نمى‌كنم. حالا همیشه یك حالت نشاط و آرامش دارم و از زندگى لذت مى‌برم. همسرم را خیلى دوست دارم او هم به من خیلى علاقه دارد. همیشه دلم با خدا و با این امام است.

آن فیلسوفش مى‌گوید كسى كه با خدا آشنا نباشد انسان نیست. این دانشجوى امریكایى مى‌گوید تا حالا من عالم را خالى مى‌دیدم و در درون خودم احساس خلأ مى‌كردم

حالا فهمیدم كه عالم پوچ نیست و انسان هم مى‌تواند آن خلأ درونى‌اش را پر كند. مى‌شود انسان به مرحله‌اى برسد كه موت و حیاتش مساوى باشد و خیلى چیزهاى دیگر. مقصودم از این واقعه‌اى كه امشب عرض كردم این بود كه بعضى از انسان‌ها چنین حالاتى پیدا مى‌كنند و به این حالات نمى‌شود روان‌پریشى گفت‌؛ آدمى است كه در امور زندگى‌اش، در كسبش، در كار و تحصیل و تدریسش، خیلى موفق است، ولى این خلأ را در وجودش احساس مى‌كند.

ما الان در مؤسسه خودمان(1) یك استاد امریكایى داریم كه ایمانى قوى دارد. در ایران با همسر ایرانى ازدواج كرده، بچه‌دار شده، مكه رفته، خانه خریده آنچه از احكام دین یاد مى‌گیرد بدون هیچ تظاهرى عمل مى‌كند. شاید اسمش را شماها شنیده باشید آقاى دكتر محمد لگنهاوسن، اسم محمد را براى خود انتخاب كرده، اصالت آلمانى دارد و اجدادش به امریكا مهاجرت كرده‌اند. ایشان استاد معروف دانشگاه تگزاس بوده است. داستان به ایران آمدنش بسیار جالب است: یك دانشجوى ایرانى شاگردش بوده، در هنگام جنگ تحمیلى عراق علیه ایران این دانشجو به ایران مى‌آید هنوز یك ترم از درسش مانده بوده كه مى‌گوید من باید به ایران بروم. مى‌پرسد چرا؟ مى‌گوید مى‌خواهم به جبهه بروم. اتفاقاً مى‌آید جبهه و شهید مى‌شود. این استاد


1. مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره) واقع در شهر مقدس قم.

خیلى به این شاگرد علاقه داشته، این علاقه باعث مى‌شود كه بیاید تحقیق كند كه این چه مذهبى است كه جوانى كه یك ترم به پایان دوره دكترایش بوده حاضر مى‌شود بدون این‌كه كسى به سراغش بیاید، به طور داوطلبانه درس را رها كند و به جنگ برود و كشته شود. من سفرى به امریكا داشتم آقاى دكتر خرازى این آقاى لگنهاوسن را به من معرفى كرد كه او مى‌خواهد به ایران بیاید، شما راهنمایى‌اش كنید. بالاخره مطالعه درباره مذهب این جوانى كه داوطلبانه رفته شهید شده، این آقاى لگنهاوسن را به آنجا رساند كه حقانیت مذهب شیعه را دریافت و تصمیم گرفت كه در ایران زندگى كند تا تشیّع را بهتر بشناسد. این‌ها شاهد این سخن است. من نمى‌خواهم بر اساس این‌ها قضاوت كنم و چیزى را ثابت كنم، مى‌خواهم بگویم چنین احساسى در بعضى آدم‌ها پیدا مى‌شود. این حالات، روان‌پریشى نیست كه بگوییم برو داروى آرام‌بخش بخور تا خوب شوى، فراموش بشود، این احساس، انسان را آزار مى‌دهد مى‌خواهد حقیقت را كشف كند. اسلام مى‌گوید دین، شامل معارف و دستوراتى است كه كمك مى‌كند بُعد انسانى آدمى شكوفا شود، یعنى انسان بالقوه بشود انسان بالفعل، به عبارت دیگر انسان موجودى است كه ممكن است زندگى‌اش چهره‌ها و رنگ‌هاى مختلف داشته باشد‌؛ یك رنگش حقه‌بازى،

كلك، شیطنت، یك رنگش شهوت‌رانى، یك وجهش ریاست‌طلبى یا چیزهایى از این قبیل، یك وجهش هم این است كه انسان مى‌خواهد یك موجود شایسته وارسته‌اى بشود، تنها عاملى كه مى‌تواند این نیاز را تأمین كند دین است‌؛ بنابراین، دین در زندگى انسان امرى حاشیه‌اى نیست، بلكه اصیل‌ترین نیاز بشر براى انسان شدن است. دین، رنگ ویژه‌اى است كه به زندگى انسان مى‌خورد. آدم دین‌دار با غیر دین‌دار در خوردن، خوابیدن، زن گرفتن، بچه‌دار شدن، انتخاب شغل، فعالیت‌هاى سیاسى و تجارت تفاوتى نمى‌كند، همه این‌ها مشترك است اما رنگ زندگى این دو نفر با هم تفاوت دارد آن یكى همه چیزها را براى شكم یا مادون شكمش مى‌خواهد. براى ریاست و تسلط بر دیگران مى‌خواهد اما این براى وارستگى، براى تعالى، براى چیزى كه براى دیگران كاملا قابل درك نیست. تا انسان نیابد نمى‌فهمد چیست؟ یك گمشده‌اى دارد كه جز در راه دین پیدا نمى‌شود. براى این‌كه انسان به این مرتبه واقعى انسانیت برسد شكل زندگى‌اش باید جهت‌دار شود‌؛ یعنى همه چیزش به سوى خدا باشد، اگر این جورى شد، خوردن آرى، اما براى خدا، ازدواج كردن آرى اما براى خدا، بچه‌دار شدن آرى اما براى خدا، دخالت در سیاست آرى اما براى خدا. حتى هنرهایى كه مى‌تواند در جهت تكامل انسان نقش داشته باشد آرى در صورتى كه

در جهت سیر انسان به آن هدف باشد و هرچه منافات با آن داشته باشد، نه. اگر همه رفتارهاى انسان در سراسر زندگى اعم از رفتارهاى فردى، خانوادگى، اجتماعى، سیاسى و‌... همه یك جهت داشته باشد، این دین‌دارى است‌؛ البته مراتبى هم دارد. دین‌دار بودن یعنى این‌كه زندگى انسان رنگ خدایى بیابد‌؛ صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَة(1) این تعبیر قرآنى است، صبغه یعنى رنگ، به رنگ‌ریز هم صبّاغ مى‌گویند. صِبْغَةَ اللهِ‌؛ یعنى رنگ خدایى، اگر زندگى ما رنگ خدایى پیدا كرد، دین داریم والاّ نه. آیا باید زندگى انسان رنگ خدایى بیابد؟ اگر مى‌خواهد انسان واقعى و با كمال باشد آرى، والاّ به حد حیوانات تنزل مى‌كند و گاهى پست‌تر از حیوانات مى‌شود‌؛ إِنْ هُمْ إِلاّ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل(2)اگر بخواهد انسان واقعى بشود، بدون دین و بدون ارتباط با خدا نمى‌شود، این ارتباط با خدا چگونه حاصل مى‌شود؟ بعضى‌ها كه استعداد فوق العاده‌اى داشتند، مستقیماً خدا با آنها ارتباط برقرار كرد. ما معتقدیم 124 هزار نفر افراد نخبه‌اى در عالم بودند كه چنین استعدادى را داشتند كه خدا مستقیماً با آنها تماس بگیرد‌؛ وَلكِنَّ اللهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ،(3) بقیه چنین استعدادى را ندارند مثل استعداد در


1. بقره: 138.

2. فرقان: 44.

3. آل‌عمران: 179.

تحصیلات دانشگاهى كه همه استعدادها در یك سطح نیست‌؛ استعداد یك دانش‌آموز براى یاد گرفتن ریاضى با یك متخصص فوق دكتراى ریاضیات یكسان نیست. درست است كه اصل استعداد ریاضیات در همه انسان‌ها وجود دارد ولى مراتب خیلى فرق مى‌كند.

خداوند بر آنان كه در عالى‌ترین مرتبه‌ها بودند وحى فرستاد و حقایق را بى‌پرده بیان فرمود. دیگران باید به وسیله آنها راه را یاد بگیرند. بعثت یعنى چه؟ امشب شب مبعث است یعنى برترین انسانى كه چنین استعدادى را داشته كه خدا به او وحى كند در مثل امشبى به او وحى شد و بهترین دستوراتى كه ممكن است انسان را به كمال انسانى برساند بر او نازل شد‌؛ بنابراین ما انسان‌هاى بعد از قرن ششم میلادى، از چهارده قرن پیش تا به حال این امتیاز را بر سایر انسان‌ها داریم كه توانستیم از پیامبرى استفاده كنیم كه برترین پیامبران است و دستورات او كامل‌ترین است. شكر چنین نعمت عظیمى در یك كلمه، عمل كردن به دستورات قرآن و راهنمایى كردن دیگران در این زمینه است. موفق باشید.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

 

مسجد جعفرى میسور

«میسور» شهرى است در جنوب هند و در كنار بنگلور با اكثریتى هندو و اقلیتى مسلمان و جمعى شیعه و مسجد بزرگى به نام جعفرى كه حاج‌آقا در آنجا سخنرانى كردند‌؛ مسجدى وسیع در محوطه‌اى بسیار سبز و دلنواز با گنبد و منارهایى بزرگ و بلند و درهاى چوبى منبت‌كارى شده با طرح گلو درخت، ویژه سبك هندى. دیدار از میسور و مسجد جعفرى با دانستن چند نكته و ماندگارى چند تصویر همراه شد.

یكى جاده میسور بنگلور، كه ناهموار بود با برخى كلبه‌ها و زاغه‌هاى دود زده و درهم شكسته در اطراف، و این‌كه عدم اهتمام دولت به ترمیم جاده‌هاى شهرى شاید دلیلش توجه به گسترش خطوط راه‌آهن است كه بهترین و مؤثرترین و ارزان‌بهاترین اقدام ملى در ارتقاى وضعیت عمومى حمل و نقل است، و هند در این باره بسیار موفق بوده وبزرگ‌ترین خطوط راه‌آهن آسیا و دومین راه‌آهن جهان را داراست كه روزانه میلیون‌ها تن انسان و میلیون‌ها تُن بار را جابه‌جا مى‌كند.

دیگرى دیدن ردیف فیل‌ها و فیلبانان بسیار بود كه در امتداد جاده به سوى میسور مى‌رفتند و آماده مى‌شدند براى جشن مهاراجه. در هند دیدن حیوانات متفاوت در كوچه و خیابان و پارك‌ها عادى است‌؛ میمون و سنجاب و طوطى فراوان است به كثرت گربه و گنجشك ایران ما، گاو و شتر و فیل هم بسیار است بیشتر براى بار و مسافر. اما برخلاف تصور ما، حیوان و پرنده ملى نه فیل است و نه طوطى شكرشكن هندوستان. ببر ماده كه حیوانى است نیرومند، استوار، ترسناك و در عین حال زیبا و رنگارنگ و خیال‌انگیز، سمبل

حیوان ملى است و طاووس دلفریب با تاج زیبا و پرهاى رنگارنگِ خیره كننده، سمبل پرنده ملى. این دو حیوان در افسانه‌هاى كهن و فرهنگ باستانى و ادبیات معاصر امروز جایگاهى بس شایان دارند.

در راه برگشت از میسور، در پارك وسیعى در میانه راه توقف كردیم‌؛ باغى بسیار بزرگ، مفروش به چمن طبیعى، با انواع گل و گیاه و سبزه، حاصل استعداد طبیعى خاك، همراه با نواى دلنشین پرندگان خوش‌الحان، بهشت چشم‌نوازى از عطر و صفا و صدا كه آدمى را در آرامشى عجیب به حالت خلسهوارى مى‌بُرد.

از حاج‌آقا مى‌پرسم نظرتان درباره این باغ چیست؟ مى‌گویند از آن باغ‌هایى است كه آدم نمى‌تواند زیبایى‌اش را طبعاً در ذهنش هم تصور كند. «تصدیق‌حسن» روحانى سیدى كه همراهمان آمده مى‌پرسد: حاج‌آقا! این باغ كه به این زیبایى است پس باغ‌هاى بهشتى چگونه‌اند؟ حاج‌آقا در پاسخش مى‌گویند: خدا این باغ‌ها را در دنیا آفریده كه آدم یك خرده دلش هوس باغ‌هاى بهشتى را بكند. من اضافه مى‌كنم: حاج‌آقا در وصف این باغ شعرى بفرمایید. ایشان خیلى جدى مى‌گویند: یادداشت مى‌فرمایید؟ و بعد فى‌البداهه شعرى مى‌سرایند به طنز‌؛ این هم چشمه‌اى از ذوق و لطافت ایشان كه در بلنداى صلابت و علم و آگاهى‌هاى بى‌كرانشان كمتر به چشم آمده است.

امروز روز مبعث است و من یادم رفته میمنت این روز را به ایشان تبریك بگویم. دست و صورتشان را مى‌بوسم و از ایشان مى‌خواهم دعا كنند سال دیگر همین زمان، در جوار مرقد مطهر ارباب دل‌هاى عاشق باشیم. با خاطره این باغ و شادى این آرزو، میسور را ترك مى‌كنیم.

 

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در مسجد جعفرى (شهر میسور)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَة(1)

خدا را شكر مى‌كنم كه در ایام بعثت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) توفیق یافتم تا در این سرزمین پاك در حضور مؤمنین و عاشقان اهل‌بیت حضور یابم و فرصت كنم هرچند كوتاه چند جمله‌اى را مصدّع اوقات شریف شما عزیزان شوم. موقعیت اقتضا مى‌كند كه درباره اهمیت نعمت بعثت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) عرایضى تقدیم كنم. یادآور مى‌شوم كه این نعمت از همه نعمت‌هایى كه خداى متعال در این عالم آفریده ارزشمندتر است. اگر نعمت‌هاى مادّى كمبود


1. آل عمران: 164.

داشته باشد و یا خداى نكرده بلاها، گرفتارى‌ها و امراض شیوع پیدا كند، حداكثر، زندگى دنیاى انسان را به خطر مى‌اندازد‌؛ اما اگر بعثت پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نبود انسان‌ها گرفتار بدبختى ابدى مى‌شدند. اگر نعمت رسالت پیغمبر نبود شاید ما هم امروز مانند بسیارى از انسان‌هاى دیگر در مقابل موش و مار هم سر تعظیم فرو مى‌آوردیم و آنها را پرستش مى‌كردیم یا گرفتار خرافات دیگرى مى‌شدیم و غرق در ظلمت‌ها، راهى به سوى نور نمى‌یافتیم. به بركت نعمت بعثت، آنان كه ایمان آوردند، مستقیماً از نور رحمت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) بهره بردند‌؛ ولى دیگران هم از این نعمت محروم نماندند. مسلمان‌هایى كه به سراسر جهان هجرت كردند با هدایت مردمان دیگر آنها را از كارهاى زشت بازداشتند. اگر درست بررسى شود بخش عظیمى از تمدن امروزى عالم مرهون زحمات مسلمان‌هایى است كه از تعالیم پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)الهام گرفته بودند. همین شبه قاره هند را ملاحظه بفرمایید. آنچه از آثار و تمدن و فرهنگ و علم و صنعت و اخلاق و معنویات دیده مى‌شود، به بركت مسلمان‌ها و به بركت نفوذ اسلام در این سرزمین است.

متأسفانه مسلمان‌ها قدر نعمت الهى اسلام را نشناختند و شكر این نعمت را به‌جا نیاوردند تا آنجا كه تدریجاً از قدرت و شوكتشان كاسته شد و امروز به حدى رسیده كه جاى بسى تأسف است. بعضى‌ها با استفاده از نام اسلام

رفتارهایى كردند كه سبب نفرت بسیارى از مردم شد‌؛ ولى خداى متعال از رحمت واسعه‌اى كه دارد همواره انسان‌هاى طالب حقیقت را كه صادقانه در مقام انجام وظایف و اطاعت از خدا و احكام اسلام برآیند، یارى خواهد كرد. ما هم اگر تصمیم بگیریم كه وظیفه خودمان را نسبت به اسلام و مسلمان‌ها به درستى انجام دهیم، خدا بار دیگر بر ما منت مى‌گذارد و رحمتش را بر ما گسترش مى‌دهد و بار دیگر شوكت و عظمت اسلام در این قاره و در همه جهان احیا خواهد شد.

الحمد‌لله همه ما به وجود مقدس ولى‌عصر ارواحنا فداه ایمان داریم و منتظر ظهور آن حضرت هستیم‌؛ ولى باید توجه داشته باشیم كه وقتى لیاقت ظهور آن حضرت را مى‌یابیم كه یاران شایسته‌اى براى آن حضرت باشیم و این شایستگى تنها از راه انجام وظایف و عمل به دستورات اسلام حاصل مى‌شود‌...‌.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

 

 

راوى شانكار

هندوستان مهد برخى ادیان بزرگ و كوچك و بازار مكاره‌اى است از مسلك‌ها و آیین‌هاى گوناگون، از مسلمان و هندو و بودایى و مسیحى و زرتشتى گرفته تا سیك و جین و بهایى، عالم و راهب و كشیش و موبد و مرتاض، همه در هند هستند و همه در تاریخ این سرزمین نقش دارند و در جغرافیاى این كشور سهم. هند افزون بر جمهورى عجایب، جمهورى مذاهب هم هست. در این سفر، بسیار دیدیم از سیره و سلوك غیر مسلمانان و پرسیدیم از احوالشان، و تحسین كردیم قدرت دولت هند و مردان سیاستشان را كه این همه مختلفان متعصب را در این حجم از فقر و جهل، دور از جنجال و تنشى جدى زیر یك پرچم گرد آورده‌اند.

تا اینجاى سفر به مقتضاى هدف كه گفتمان میان‌دینى نبود و نبودِ فرصت كه از دغدغه‌هاى اصلى ما بود، دیدارى از نوع آنچه امروز در بنگلور رخ داد، نداشتیم.

«سرى سرى راوى شانكار» از رهبران روحانى هند است با فعالیت‌هاى گسترده در سطح این كشور و در عرصه جهانى، از بنیان‌گذاران «اتحادیه بین‌المللى ارزش‌هاى انسانى» و هم‌چنین «بنیاد هنر زندگى كردن»، گفته مى‌شود كه راوى شانكار سفرهایى به كشورهاى مختلف داشته و برنامه‌هاى نیایشى و ورزش‌هاى روحى و معنوى او هزاران نفر را در هند و نود كشور دنیا مجذوب ساخته و‌...، همه این‌ها سبب شد كه حاج‌آقا سفارش دوستان را براى ملاقات با راوى شانكار بپذیرند.

مركز فعالیت‌هاى راوى شانكار ساختمان سفید و سرخ دایره‌اى شكلى است در پنج طبقه، بسیار مجلل و از دور شبیه كیك بزرگ عروسى، كه هر طبقه فوقانى كوچك‌تر از طبقه زیرین ساخته شده و آخرین طبقه به گنبد سفید فلزى ختم مى‌شود. این ساختمان، محل رفتوآمد پیروان و مركز ترویج اندیشه‌هاست. ما ابتدا به این ساختمان رفتیم با همراهى حاج‌آقاى رجب‌نژاد و آقاى تصدیق‌حسن و یك دوست هندى دیگر، در فرصت هماهنگى براى ملاقات، برخى از پیروان سپیدپوش و موبلند راوى شانكار را مى‌بینیم و هم‌چنین فیلمى تبلیغى از زندگى او شامل چند عكس از كودكى و صحنه‌هایى از صحبت‌ها و سفرهایش، جزوه‌اى هم مى‌دهند مربوط به بعضى نظرات و افكار او‌؛

«وى در نطق خود در پنجاهمین سالگرد تأسیس سازمان ملل مى‌گوید: در اینجا مایلم میان دین و معنویت به طور روشنى تمایز

قائل شوم‌؛ دین، پوست موز و معنویت خود موز است. تمامى ادیان سه جنبه دارند: ارزش‌ها، نمادها و آداب و رسوم. در حالى كه ارزش‌ها در تمامى ادیان یكسانند و نمادها و آداب و رسوم، متفاوت، ما ارزش‌ها را فراموش كرده و تنها به نمادها و آداب و رسوم چنگ زده‌ایم.» او درباره تكامل معتقد است: «تكامل انسان دو مرحله دارد‌؛ نخست از «كس» به «هیچ‌كس» تبدیل شدن و دوم از «هیچ‌كس» به «هركس» تبدیل شدن.»

راوى شانكار بر فراز تپه‌اى مرتفع در احاطه انبوهى از گل‌ها و درختان زیبا زندگى مى‌كرد. براى رسیدن به محل اقامتش مى‌بایست پله‌هاى زیادى پیمود. او در كنار منزلش منتظرمان ایستاده بود و با دیدن ما به استقبالمان آمد و حاج‌آقا را به گرمى در آغوش فشرد و دست ایشان را رها نكرد تا اطرافیانش حلقه گل آوردند و بر گردن حاج‌آقا انداخت.

راوى شانكار مردى است میان‌سال با موهایى بلند تا میانه كمر و با چشمانى نافذ و لبریر از لبخند و لباسى سراسر سپید. اتاق محل نشستن ما پر است از لوح و تابلو و مجسمه‌هاى متفاوت از نمادهاى هندو و الهه‌هاى مقدس آنان مثل شیوا و نتراج‌؛ زنى با چهار دست در حال رقص، فردى با صورت فیل و دست‌هاى انسان و زنى نشسته در میان دسته‌اى گل و چند نماد و سمبل دیگر كه نمى‌شناسم.

گفتوگو خیلى زود علمى مى‌شود با پرسشى از سوى حاج‌آقا كه هدف نهایى شما از آموختن راه چگونه زیستن چیست؟ و

سؤالشان را توضیح مى‌دهند. راوى شانكار در هنگام صحبت از نگاه مستقیم دریغ مىورزد و از دستان و صورتش كمك مى‌گیرد. او سؤال حاج‌آقا را با معرفى شیوه و مرامش پاسخ مى‌دهد. حاج‌آقا قانع نمى‌شوند و سؤالشان را به شكلى دیگر مى‌پرسند. شانكار اما همان جواب‌ها را به گونه‌اى دیگر تكرار مى‌كند‌؛ «وقتى بدن و روح آرامش یافت با نور ارتباط برقرار مى‌كند هركسى با روش خودش، همه راه‌ها به یك راه منتهى مى‌شود.» حاج‌آقا با استناد به این پاسخ، سؤال دیگرى مى‌پرسند. فرض، قبولِ ابتدایى سخن طرف مقابل است و بعد یافتن پاسخى بر اشكالات این فرض، حاج‌آقا با این شیوه با راوى شانكار گفتوگو مى‌كنند. پاسخ‌هاى شانكار بیشتر ذوقى است با ظاهرى زیبا و عوام‌پسند اما تهى از استوارى و استدلال و خُرد و شكننده در رویارویى با اندیشه ناب، و در نهایت، با این جمله، سخنش را پایان مى‌دهد: «آنچه من مى‌گویم این است كه اگر همه مردم دستورات دین و آیین خود را درست عمل كنند به یك حقیقت خواهند رسید، و بیش از این چیزى نمى‌دانم.» بعید مى‌دانم كه راوى شانكار تاكنون چنین عالمى دیده بود و چنین گرفتارى را. آیت‌الله مصباح هم استاد كم‌نظیر نقل است براى سال‌هاى بسیار تحصیل و تدریس معارف، و هم استاد عقل‌؛ چراكه عمرى فلسفه خوانده و درس داده‌اند. گفتوگو با راوى شانكار طولانى نمى‌شود. هنگام خداحافظى، او بر شانه حاج‌آقا و آقاى رجب‌نژاد پارچه سپید ظریفى مى‌اندازد با رسم احترام به میهمانان ویژه.

شهید رابع

سفرمان را در هند از دهلى‌نو شروع كردیم و بعد لكنهو، بمبئى، حیدرآباد، بنگلور و اكنون دوباره دهلى‌كهنه و دیدار از دو حوزه علمیه‌؛ یكى مدرسه پنجه شریف یا شهید رابع و دیگرى جامعه اهل‌بیت‌؛ اولى با مدیریت سیدمحسن تقوى و دیگرى سیدقاضى عسگرى.

«درگاه عالیه شریف» یا «بارگاه شاه مردان» منطقه‌اى است در دهلى‌كهنه، یادگار پادشاهان مغول شیعه كه زمین‌هایى را نذر مجالس حسینى كرده بودند. در این منطقه یك حسینیه بزرگ قدیمى هست كه موفق به دیدنش نمى‌شویم، یك حوزه علمیه، یك قدمگاه منسوب به حضرت على(علیه السلام) و دو مزار شریف. مزارها یكى مربوط به میرزا محمد‌بن میرزا عنایت‌احمد است كه وهابیان او را به دلیل تألیف كتابى در مذهب تشیع مسموم و شهید كرده‌اند و بعد از قاضى نورالله حسینى شوشترى ‌كه شهید ثالثش مى‌گویند‌ـ به شهید رابع مشهور شده، و دیگرى مولانا مقبول احمد، عالمى از اهل‌سنت كه مستبصر مى‌شود و قرآن كریم را به زبان اردو ترجمه و تفسیر مى‌كند و كتابى هم دارد به اسم تهذیب‌الاسلام كه ترجمه حلیة‌المتقین علامه مجلسى است. بر بلنداى مقام این دو عالم دعا مى‌كنیم و بر شادى روحشان فاتحه‌اى مى‌فرستیم.

مدرسه پنجه شریف و قبر شهید رابع كنار هم بودند و هر دو در محاصره مغازه‌هاى بازار، استادان پنجه شریف بیرون از مدرسه

منتظرمان ایستاده بودند و شاگردان، در آستانه در و در دو ردیف، خوش‌آمدگویى هم ابتدا با صلوات بود و بعد با شعارهاى «الله اكبر خامنه‌اى رهبر» و «صل على محمد یار امام خوش آمد». طلاب این مدرسه بیش‌تر محصلان پایه‌هاى ابتدایى بودند. در پنجه شریف، هم حاج‌آقاى رجب‌نژاد سخنرانى كرد و هم آیت‌الله مصباح، و هر دو كوتاه.

جامعه اهل‌بیت وسیع‌تر از پنجه شریف بود با كتابخانه‌اى نسبتاً بزرگ، چیزى كه در حوزه‌هاى علمیه اینجا كمتر دیده بودیم. نكته قابل تأمل در جامعه اهل‌بیت تعطیلى روزهاى یكشنبه بود، طبق قانون رسمى هند، و تعطیلى یك ساعته روزهاى جمعه، لابد براى نماز ویژه این روز.

جامعه اهل‌بیت از مدارس مشهور دهلى است و قاضى عسگرى از روحانیون مورد احترام و شناخته شده این شهر. حاج‌آقا در این حوزه، از ارزش علم و عالمان گفتند كه برتر از جهاد و شهادت است.

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در حوزه علمیه پنجه شریف (دهلى)

بسم الله الرحمن الرحیم

اراده الهى بر این تعلق گرفته كه بعد از امام یازدهم همه خیرات و بركات در پرتو وجود مقدس امام زمان ‌عجل الله تعالى فرجه الشریف‌ـ به مردم اعطا شود. به عنوان تشبیه، وجود امام زمان مثل رودى است كه از یك سرچشمه بزرگ انشعاب گرفته است‌؛ سرچشمه نامحدود و بى‌كران فیض خداى متعال. امام زمان(علیه السلام) از این سرچشمه بى‌نهایت، فیض گرفته و سپس از وجود او جویبارهایى به سوى دیگر مخلوقات جارى شده است، در واقع امام زمان ‌عجل الله فرجه الشریف‌ـ باب رحمت خداست و كسى كه مى‌خواهد از رحمت الهى استفاده كند باید متوجه این در باشد. در دعاى ندبه مى‌خوانیم: أَیْنَ بَابُ اللهِ الَّذِی مِنْهُ یُؤْتَى‌؛

كجاست آن باب الهى كه از طرف او رحمت خدا اعطا مى‌شود. شناخت این معرفت و این عقیده یكى از نعمت‌هایى است كه خدا به ما شیعیان عطا كرده است و باید به شكرانه این نعمت همیشه دلمان متوجه آن حضرت باشد.

یكى از اصحاب ائمه از حضرت سؤال مى‌كند كه مقام و منزلت من پیش شما چقدر است؟ حضرت فرمودند ببین مقام و منزلت ما پیش تو چه اندازه است. هرقدر شما به ما توجه داشته باشید ما هم به شما توجه مى‌كنیم. هرقدر شما به ما توسل كنید ما هم براى شما دعا مى‌كنیم. در قرآن داریم كه شما یاد خدا باشید تا خدا یاد شما باشد. فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُم در روایت آمده كه یاد ائمه هم یاد خداست. براى این‌كه آن بزرگان باب رحمت الهى و بنده شایسته خداوند هستند.

امیدواریم كه دل‌هاى ما آن لیاقت را بیابد كه همیشه توجه به وجود مقدس حضرت ولى‌عصر ‌ارواحنا فداه‌ـ داشته باشیم. براى این‌كه دلهامان به نور ولایت منوّر شود باید بكوشیم كه از هرگونه آلودگى، خیال بد، بداندیشى و نیت بد نسبت به دیگران پاك باشیم. ما مطمئنیم كه اعمال و رفتار ما از نظر آن بزرگوار مخفى نیست هر كار خیرى كه انجام بدهیم هر احترامى كه به پدر و مادر و خویشاوندان و ارحام بگذاریم هر زحمتى كه براى تحصیل بكشیم و هر خدمتى كه براى جامعه‌مان انجام دهیم و بالاخره هر گامى

كه در راه اسلام و تشیع برداریم همه مورد توجه و رضایت آن حضرت خواهد بود و این باعث مى‌شود كه ایشان هم براى موفقیت ما دعا كنند، و اگر خداى ناكرده كارهایى زشت از ما سر بزند باعث رنجش دل آن حضرت خواهد شد. من به عنوان برادرى كه چند صباحى از شما بیشتر عمر كرده‌ام توصیه مى‌كنم كه قدر عمر عزیز خودتان را بدانید و از تلاش در راه تحصیل علوم دینى كوتاهى نكنید كه اگر چنین باشد روزى بسیار پشیمان خواهید شد‌؛ روزى كه مى‌بینیم هر گامى كه در راه تحصیل علم برداشته‌ایم چه ارج‌هاى فراوانى در بهشت نصیب ما كرده است. از پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) درباره فضیلت علم حدیثى خطاب به جناب ابوذر غفارى وارد شده كه به بعضى از فقراتش اشاره مى‌كنم. حضرت به ابوذر فرمودند: الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاكَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللهِ تَعَالَى مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ كُلِّهِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّة‌؛(1)یعنى ثواب یك ساعت در كلاس درس و مجلس علمى نشستن و بحث كردن از دوازده هزار ختم قرآن بیشتر است و بعد اضافه فرمود كه ثواب یك ساعت نشستن در مجلس علم از دوازده هزار تشییع جنازه مؤمن بیشتر است. باز فرمودند كه: كسى كه در راه تحصیل علم قدم برمى‌دارد ملائكه بال‌هاى خودشان را زیر پاى او مى‌گسترانند.

شما حتماً اسم شهید ثانى را ‌كه از بزرگترین علماى


1. بحارالانوار، ج 1، ص 203، روایت 21.

شیعه است‌ ـ شنیده‌اید. صاحب كتاب شرح لمعه ‌كه منبع درسى حوزه‌هاست‌ـ ایشان از خانه پابرهنه به طرف مدرسه و كلاس درس مى‌رفتند. وقتى از وى پرسیدند چرا كفش‌هایتان را درآورده‌اید؟ پاسخ مى‌دادند كه چون در روایت آمده است كه فرشتگان بال‌هایشان را زیر پاى طالب علم پهن مى‌كنند و من دوست ندارم با كفش روى بال فرشتگان راه بروم.

امیدواریم كه ما به این حقایق یقین داشته باشیم و بدانیم كه خداوند متعال چه توفیقى نصیب ما كرده كه توانسته‌ایم علوم دینى را تحصیل كنیم. خدا را بر این نعمت بزرگ شكر مى‌كنیم و از او مى‌خواهیم كه بر توفیقات همه ما بیفزاید، و ان‌شاء‌الله شما را ذخائرى براى آینده اسلام و تشیع قرار بدهد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

سخنرانى حضرت آیت‌الله مصباح یزدى«دام‌عزه»

در جامعه اهل‌بیت(علیهم السلام)

بسم الله الرحمن الرحیم

...‌خداى متعال را شكر مى‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این محفل نورانى به خدمت شما اساتید و طلاب عزیز شرفیاب شوم. توفیق شما براى تحصیل، یكى از بزرگترین نعمت‌ها و عنایت‌هاى خداى متعال به شماست. چه بسیارند علاقمندان آشنایى با معارف اسلامى كه این زمینه براى آنها فراهم نمى‌شود‌؛ در كشورشان، در شهرشان استاد ندارند و امكان مهاجرت و رفتن به حوزه‌هاى علمیه را پیدا نمى‌كنند‌؛ بنابراین شما باید خداوند متعال را براى این‌كه در این كشور بزرگ و در میان صدها میلیون انسان به شما چنین توفیقى داده، شكرگزار باشید و قدر این نعمت را بدانید. از دیدگاه قرآن و احادیث وقتى بخواهند ارزش

عملى را بیان كنند، آن را با ثواب شهید مى‌سنجند‌؛ چون در فرهنگ اسلامى هیچ عملى بالاتر از شهادت در راه خدا نیست. گاهى مى‌گویند فلان عمل اگر درست انجام شود ثواب چند شهید دارد. از یك طرف در قرآن و روایات درباره ثواب شهادت و اهمیت جهاد بحث شده است و از یك سو درباره اهمیت تحصیل علم. در همان زمان ائمه اطهار(علیهم السلام)گاهى براى افراد سؤال مى‌شد كه آیا ثواب جهاد بیشتر است یا ثواب تحصیل علم؟ البته هر كدامشان مراتبى دارد و ثواب هر شهادتى یكسان نیست. هر طالب علمى هم ثواب یكسان ندارد‌؛ ولى به طور كلى آیا آن‌كه به جهاد مى‌رود ثواب بیشترى دارد یا آن‌كه در پى تحصیل علوم دینى است؟ در چندین روایت این مضمون با عبارت‌هایى شبیه هم آمده است: وُزن حبر العلماء بدم الشهداء فرجح علیه،(1) در روایت دیگرى آمده است: إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ النَّاسَ فِی صَعِید وَاحِد وَوُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیُرَجَّحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ،(2) در روز قیامت وقتى نوشته عالم و خون شهید را با هم مى‌سنجند، نوشته عالم برترى پیدا مى‌كند، سنگین‌تر مى‌شود‌؛ ارزشش بیشتر است. ممكن است این سؤال مطرح شود كه عالم در خانه‌اش مى‌نشیند احیاناً


1. كنز العمّال، ج 10، ص 141.

2. بحارالانوار، ج 2، ص 14، روایت 26، باب 8.

هواى خوب، منطقه خوب، روزى فراوان، چه‌بسا امكانات تحصیل هم برایش فراهم است، درس مى‌گوید مطلب مى‌نویسد‌؛ اما شهید باید از خانه و كاشانه‌اش مهاجرت كند برود در میدان جنگ و خونش ریخته شود، چطور ثواب نوشته عالم از خون شهید بیشتر است؟ گاهى مى‌پرسند اگر ما در میدان جهاد شركت كنیم بهتر است یا این‌كه دنبال تحصیل علم برویم؟ البته مى‌دانیم هر كدام از جهاد یا تحصیل علم اگر واجب عینى شد دیگر قابل مقایسه با دیگرى نیست. اگر یك وقت رفتن به جبهه وجوب عینى داشت آنجا دیگر نمى‌شود نشست و درس خواند و درس گفت. باید به جبهه رفت، كما این‌كه اگر تحصیل علم واجب شد دیگر نمى‌شود به جهاد مستحبى رفت. اگر هر دو مساوى باشد یعنى یك طرف، جهاد مستحبى است و از آن سو تحصیل علم هم مستحب است. در شرایط مساوى چرا تحصیل علم بهتر از جهاد است؟ امام در پاسخ فرمودند: آن‌كه براى حفظ مرزهاى كشور اسلامى به جهاد مى‌رود، مانع مى‌شود از این‌كه دشمنان وارد كشور اسلامى شوند و به مال و جان و ناموس مسلمان‌ها تجاوز كنند. اگر این كار را نكند، زمین‌هاى مسلمانان دست كفار مى‌افتد، اموالشان غارت مى‌شود و نوامیسشان به خطر مى‌افتد‌؛ اما تحصیل‌كنندگان علم، مرز قلب‌ها را از خطر نفوذ شیطان حفظ مى‌كنند و نمى‌گذارند ایمان مردم غارت شود. وقتى

دشمنى وارد كشور شود اموالمان را مى‌برد، ضرر دنیوى مى‌كنیم، ضررى كه در آخرت خدا جبرانش مى‌كند، حتى اگر كشته شویم چند روزى زندگى دنیا را از دست مى‌دهیم، در عوض خداوند در آخرت زندگى ابدى به ما مى‌دهد‌؛ اما اگر ایمان ما را غارت كنند، برایمان چه مى‌ماند؟ عذاب ابدى‌؛ پس فایده تحصیل علم این است كه ایمان مردم را حفظ مى‌كند، یعنى مانع مى‌شود از این‌كه اشخاصى گمراه و به عذاب ابدى گرفتار شوند. پس به همان اندازه كه آخرت بر دنیا ترجیح دارد تحصیل علم هم بر جهاد ترجیح دارد. آیا این دلیل به نظر شما قانع كننده است؟ البته دلیل امام معصوم جاى شبهه ندارد‌؛ ولى صرف نظر از این‌كه این دلیل را امام معصوم بیان فرموده است عقل ما هم درك مى‌كند.

بالاترین خطرى كه امروز جامعه اسلامى را تهدید مى‌كند عاملى است كه به دین و ایمان مردم لطمه زند، همان كه ما در ایران به آن مى‌گوییم تهاجم فرهنگى‌؛ در این تهاجم، دشمنان به فرهنگ، دین، ایمان و ارزش‌هاى مردم هجوم مى‌برند، عقاید مردم را خدشه‌دار مى‌كنند، در دینشان شك مى‌اندازند، ارزش‌هایشان را كم‌اهمیت جلوه مى‌دهند تا دیگر براى افراد تفاوتى نكند ارزش‌هاى اسلامى رعایت بشود یا نشود، ربا بخورد یا نخورد، ازدواج او مشروع باشد یا غیر مشروع، بگوید فعلا من درآمدى

داشته باشم از هر راهى مى‌خواهد باشد. این‌ها باعث مى‌شود كه ارزش‌هاى اسلامى از بین برود. به تعبیر مقام معظم رهبرى مجموع عقاید و ارزش‌ها فرهنگ نام دارد. آن فرهنگ حقیقى كه ما مى‌گوییم همان عقاید و اخلاق است، این نصّ كلام مقام معظم رهبرى است. ما كه مى‌گوییم فرهنگ، یعنى عقاید و اخلاق، كه اگر این‌ها مورد یورش دشمنان قرار گیرد نتیجه‌اش گمراهى و پیآمدش عذاب ابدى است‌؛ بنابراین واجب‌ترین كار، جلوگیرى از هجوم دشمن است. با چه وسیله‌اى؟ با تیر، با تفنگ، با تانك، با بمب اتم، و چه چیز دیگرى؟ با علم، علم دینى، با كلام معصومین، با آیات قرآن، با دلایل عقلى، با تربیت صحیح، این كارى است كه از تحصیلات ابتدایى علوم دینى شروع مى‌شود تا به مقامى كه بزرگانى امثال امام راحل(رحمه الله)و سایر مراجع عظام ‌ادام الله ظلهم‌ـ رسیدند، به آنجا ختم مى‌شود كه البته آن هم حد و مرز مشخصى ندارد. اگر همه صدها سال عمر كنند باز هم زمینه تحقیق و مطالعه فراهم است‌؛ بنابراین موفقیت براى تحصیل علم یعنى موفقیت براى ارزشمندترین كارها نزد خدا، موفقیت براى واجب‌ترین كارها در این زمان و مخصوصاً در این مناطق، مناطقى كه روزگارى جایگاه علماى بزرگى بود‌؛ روحانیونى كه در تاریخ تشیع جایگاه بسیار رفیعى داشتند. امروز متأسفانه وضع به گونه‌اى شده كه حتى برخى از

مدارس و مساجد هم به دست دیگران افتاده است‌؛ بنابراین شما اولا باید قدر نعمت عظیمى را كه خدا به شما داده بدانید. نگاه نكنید كه در این ساختمان محدود، سى چهل نفر درس مى‌خوانید. امام راحل(رحمه الله)مى‌فرمودند: خانه فاطمه زهرا(علیها السلام)یك چهاردیوارى خشتى بود كه سقفش از لیف‌هاى خرما بود. از آن خانه نورانیت به همه عالم منتشر شد. آیا كوچك بودن یا ارزش مادى نداشتن مانع شد از این‌كه همه عالم به وسیله آنها نورانى شود؟ كمبود وسایل ظاهرى مهم نیست، مهم همّت مردانه و تصمیم قطعى شماست. هرچه نیرو دارید به كار گیرید، خوب فكر كنید، خوب درس بخوانید و خوب مباحثه كنید، مطالبى كه باید به خاطر سپرده شود خوب حفظ كنید‌؛ البته بیشتر كار شما باید در مسائل فكرى باشد ولى گاهى هم نیاز است آدم چیزهایى را به خاطر بسپارد. برنامه حفظ قرآن هم داشته باشید. آیات قرآن باعث نورانیت قلب مى‌شود. كار را جدّى بگیرید.

این درس خواندن مثل درس خواندن دبیرستان و دانشگاه نیست. این درس خواندن مثل نماز یك واجب عینى است. آیا در هندوستان عالم به قدر كافى وجود دارد تا شبهات مردم را پاسخ بدهد و مشكلات دینى آنها را برطرف كند؟ قطعاً وجود ندارد، یك دهم آن هم وجود ندارد، یعنى تعداد علمایى كه در هندوستان هستند اگر ده

برابر هم شوند باز كافى نیست. وقتى چنین باشد، براى هركس كه تحصیل علم میسّر است واجب متعیّن مى‌شود. واجب كفایى هم در صورت نبودن «مَن به الكفایة» حكم واجب عینى را دارد‌؛ پس باید به كارتان بسیار اهمیت بدهید فرصت كم، و كار بسیار، و تكلیف سنگین است. در مقابلش هم پاداش الهى بسیار است‌؛ هر اندازه‌اى كه شما ظرفیت داشته باشید از كرم خدا استفاده كنید.

یك حدیث هم بخوانم خود حدیث نورانیت خاصى دارد حتماً شما بارها این حدیث را خوانده‌اید. روایتى است از پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) خطاب به ابوذر، صحابه معروف و از اصحاب خاص خودشان كه فرمودند: یَا أَبَا‌ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاكَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ كُلِّهِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّة‌؛(1) خداوند متعال یك ساعت نشستن در كلاس درس، در محل بحث علمى، و گفتوگوى علمى را از دوازده هزار ختم قرآن بیشتر دوست دارد‌؛ إِنَّ الْمَلاَئِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ‌؛(2) فرشتگان بال‌هاى خودشان را زیر پاى طالبین علم مى‌گسترانند، چون از كار آنها شادمان مى‌شوند، ملائكه وقتى از كسى خوشحال شوند پذیرایى‌شان این‌گونه است كه بال‌هایشان را زیر پاهایش مى‌گسترانند‌؛ به دلیل رضایتى كه از كار او دارند.


1. بحارالانوار، ج 1، ص 203.

2. كشف اللئام، ج 2، ص 533.

مطالب بسیار دیگرى در روایات وارد شده كه اهمیت تحصیل علم را مى‌رساند. تحصیل علم اگر با قصد خالص شروع شود در این راه كوتاهى و تنبلى نكند و بعد به حاصل علمش عمل كند و با آموزش دیگران آنها را هدایت كند، یك چنین علمى چنین ثواب‌هایى دارد‌؛ ثوابى بالاتر از اجر ده‌ها شهید. امیدواریم كه خداى متعال هم به ما و هم به شما و سایر عزیزانى كه در راه دین و در راه تحصیل علم كوشش مى‌كنند توفیق دهد كه قدر عمرمان را بدانیم، اهمیت زمان و وظایفى كه در این زمان داریم به خوبى درك كنیم. راه رسیدن به سعادت و احیاى دین را فرا بگیریم و بفهمیم كه چه بخوانیم؟ چه بگوییم؟ چگونه بخوانیم؟ چگونه تبلیغ كنیم؟ چگونه دیگران را ارشاد كنیم؟ این‌ها همه جزء تحصیل علم است. اگر این موفقیت‌ها را داشته باشیم، بهترین نعمت‌هاى خداوند در این عالم نصیب ما خواهد شد.

والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته

 

 

 

مركز میكروفیلم نور

دكتر خواجه‌پیرى را در آغاز این سفر شناختیم‌؛ ارجمندى فاضل، روشن‌ضمیر و متعهد كه بیش از 28 سال از عمرش را در غربت این آشنا گذرانده، او مسئول میكروفیلم نور است و این مركز آخرین جایى كه در هند به دیدنش مى‌رویم.

درباره مركز میكروفیلم نور، حكایت تأسیسش، اهداف و فعالیت‌ها و برخى مشكلاتى كه با آن روبه‌روست، حرف‌هایى از دكتر خواجه‌پیرى مى‌شنویم و نكاتى مى‌خوانیم از كتاب راهنماى این مركز:

1. با آغاز قرن دوازدهم هجرى ساختار امپراتورى بزرگ اسلامى در هند رو به ضعف و زوال نهاد. این ضعف، مصادف بود با رنسانس فكرى و فرهنگى غرب و اكتشافات و اختراعات متعدد و نیازشان به كشف منابع و بازارهایى جدید. هند سرزمین رؤیایى استعمارگران بود. اینان هم منابع عظیم و ذخایر سرشار هند را به غارت بردند و هم بر فرهنگ كهن و چندین هزار ساله این كشور لطماتى جبران‌ناپذیر وارد كردند.

2. در میان همه اقوام هند، شاید مسلمانان سهمگین‌ترین آسیب‌ها را دیدند و سهم عظیمى از گنجینه‌هاى علمى و فرهنگى ایشان غنیمت یا غارت غرب شد. این تهاجم، به اَشكال مختلف هنوز هم ادامه دارد.

3. پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، سرآغاز تحولى نوین در تحكیم روابط علمى و فرهنگى ایران با سایر ملل جهان شد. در این میان با توجه به روابط دیرینه دو ملت ایران و هند، زمینه رشد و همكارى‌هاى علمى و فرهنگى بیشترى فراهم آمد.

4. در سال‌هاى اخیر به امر مقام معظم رهبرى كار شناسایى منابع مشترك علمى و فرهنگى ایران و هند آغاز شد، تا ضمن شناسایى و معرفى منابع اصیل و ناشناخته‌اى كه در بسیارى ازكتابخانه‌هاى هند وجود دارد، زمینه‌هایى فراهم آید كه این میراث كهن علمى و فرهنگى در دسترس ارباب تحقیق قرار گیرد.

5. فقدان سیستم صحیح نگهدارى از كتاب، وجود مشكلات مالى، ناآشنا بودن با زبان فارسى و عربى، هواى گرم و مرطوب هند و‌...، از جمله عواملى هستند كه سالانه هزاران نسخه خطى را در كتابخانه‌هاى شخصى و دولتى هند به نابودى مى‌كشانند.

6. به دلیل فرسودگى كتاب‌ها و هم‌چنین ارزش بسیار كتب خطى، بسیارى از متصدیان و مالكان كتابخانه‌ها حاضر به نشان دادن كتاب‌هاى خود نیستند و محققان و دانش‌پژوهان راهى براى دسترسى به محتواى این كتاب‌ها ندارند. در چنین شرایطى

تنها راه حفظ و نشر این آثار علمى تهیه میكروفیلم از نسخه‌هاى خطى نفیس است.

7. با الطاف الهى و همت محققان و استادان دانشگاه‌ها و مسئولان كتابخانه‌ها، مركز میكروفیلم نور تاكنون موفق به تهیه و جمع‌آورى بیش از 12 هزار میكروفیلم از معتبرترین نسخه‌هاى 19 كتابخانه دولتى و خصوصى شده است.

دكتر خواجه‌پیرى با شوق و حوصله‌اى بسیار بخش‌هاى مختلف مركز میكروفیلم را نشانمان داد و از برخى شگفتى‌هاى این مجموعه رازگشایى كرد‌؛ كتاب‌هاى فلزى با كنده‌كارى دشوار و زمان‌بر آن، كه فقط از حوصله هندى‌ها برمى‌آمد، قرآنى سیصد كیلویى، كتاب‌هاى چوبى قدیمى و شیوه نگهدارى خاص آن در هند، نمونه‌هاى بسیار ارزشمند نسخ خطى، كتاب‌هایى به زبان سانسكریت، كاغذهاى مخصوص بزرگ قدیمى با خطاطى قرآن و احادیث، نمونه‌هایى از خط نقاشى هندى و از همه جالب‌تر كارى كه حاصل ابداع متخصصان این مركز بود‌؛ دكتر در عین ناباورى ما صفحه یكى از كتاب‌هاى خطى را در ظرف آبى گذاشت و با دست بر نوشته‌هاى آن كشید اما در كمال تعجب، نه مركّب نوشته پخش شد و نه كاغذ، متلاشى، دكتر حتى آن صفحه را مچاله كرد و چند بار محكم آن را كشید اما صفحه همان صلابت اول را داشت، از این كار دكتر، حاج‌آقا چند بار سبحان‌الله گفتند. دكتر تحیرمان را طولانى نكرد و از كشف نوعى ماده مخصوص گیاهى گفت كه در دنیا بى‌نظیر است و هم بنیان كاغذ را تقویت

مى‌كند و هم مركّب نسخه را تثبیت، و حتى كاغذ را در برابر آفت حشراتى چون موریانه مصون مى‌دارد و كار ترمیم را هم سرعت مى‌دهد. در این مركز، روزانه حدود سیصد برگ آسیب دیده مرمت مى‌شود كه این سرعت كار هم بى‌نظیر است. دكتر از برخى نارسایى‌ها و بعضى ناملایمات گلایه داشت این‌كه فلان مسئول، قول رسیدگى و اعطاى بودجه داده ولى بعضى زیردستان كارشكنى مى‌كنند و‌...، همت دكتر خواجه‌پیرى و همكارانش و مجموع فعالیت‌هایى كه تاكنون انجام داده‌اند شگفت‌انگیز بود و شایسته تحسینى درخور‌؛ گنجینه‌اى ارزشمند از آثار اسلامى و شاهدى استوار بر پیوند عمیق فرهنگ ایران و هند. با لبخندى از رضایت و غرور، مركز میكروفیلم نور را ترك مى‌كنیم.

 

پایان

پیمانه این سفر هم پر شد كه روایتى بود از سفرى تمام شدنى، مثل سفر عمر همه ما، كه هرچه در گستره زمانى آغاز شود مى‌بایست كه روزى و جایى پایان بیابد مثل این سفر، اینك باید هندوستان را، سرزمین هفتاد و دو ملت را، جمهورى شگفت‌انگیز عجایب را با مجموع دیدنى‌هایى كه دیدیم و آن‌ها كه نتوانستیم، با روزها و مردمان گرمش و با همه خوبى‌ها و ناخوبى‌ها ترك كنیم و برداریم دفتر تجربه‌ها و چمدان خاطرات را كه راه رفتنى است.

آسمان خدا همه‌جا یك رنگ است و همه‌جا زمین خدا با آدم‌هایى كه مخلوق اویند اما چه جدا و چه دور از هم و گاه چه نزدیك.

 

 

 

نمایه موضوعى

سخنرانى‌ها حضرت آیت الله مصباح‌یزدى«دام‌عزه»

 

 

. . . در گزارش سفر خود از كشور هندوستان

الف. بركات انقلاب اسلامى‌‌‌… . … 36

ب. گزارش سفر استاد مصباح به هندوستان‌‌‌… . …37

پ. واقعیت‌هاى هندوستان‌‌‌… . …37

ت. نقش مسلمانان در هندوستان‌‌‌… . …37

ث. آثار اسلام و تشیع در هندوستان‌‌‌… . …38

ج. تاریخچه پیدایش اسلام و تشیع در هندوستان‌‌‌… . …39

چ. نقش علما در پیدایش اسلام و تشیع در هندوستان‌‌‌… . …39

ح. افول اسلام و تشیع در هندوستان‌‌‌… . …44

خ. عبرت‌هاى تاریخ هندوستان‌‌‌… . …46

د. وظیفه ما در مقابل اسلام و تشیع‌‌‌… . …47

 

. . . در دانشگاه هم‌درد (دهلى)

سفارش به اهتمام به توسعه علوم اسلامى در دانشگاه دهلى‌‌‌… . …66

 

. . . در محل رایزنى فرهنگى ایران در هند

الف. ویژگى‌هاى شخصیت امام على(علیه السلام)‌‌‌… . …73

ب. شخصیت امام(علیه السلام) در كتاب «صوت العدالة الانسانیة»‌‌‌… . …73

پ. امام على(علیه السلام) نزد فرق اهل تصوف‌‌‌… . …74

ت. عدالت امام على(علیه السلام)‌‌‌… . …75

ث. عبادت امام على(علیه السلام)‌‌‌… . …75

ج. هزار ركعت نماز در یك شب‌‌‌… . …75

چ. شجاعت امام على(علیه السلام)‌‌‌… . …77

ح. دوستداران على(علیه السلام) و پیروان على(علیه السلام)‌‌‌… . …77

خ. پیمان بستن با امام‌على(علیه السلام) در پیروى از او در صفت عدالت . . . ‌‌‌… . …79

 

. . . در سفارت ایران در هند

الف. معناى فطرى بودن خداپرستى‌‌‌… . …83

ب. عوامل انحراف انسان از فطرت خداپرستى‌‌‌… . …83

پ. پیدایش ادیان غیر توحیدى و انحراف از فطرت‌‌‌… . …84

ت. عوامل پیدایش بت‌پرستى‌‌‌… . …85

ث. عوامل انحراف انسان از فطرت خداپرستى‌‌‌… . …85

ج. تحریف در ادیان و انحراف انسان از فطرت خداپرستى‌‌‌… . …85

چ. عوامل پیدایش تحریف در ادیان‌‌‌… . …85

ح. تحریف در تورات و انجیل‌‌‌… . …86

خ. تحریف در ادیان از دیدگاه قرآن‌‌‌… . …87

د. نحوه برخورد اسلام با تحریف در ادیان گذشته‌‌‌… . …90

ذ. قاطعیت اسلام در برخورد با انحراف در فطرت خداپرستى‌‌‌… . …92

ر. شیوه دعوت مشركان به توحید‌‌‌… . …93

ز. روش دعوت مشركان به توحید‌‌‌… . …94

ژ. تفاوت مسأله شفاعت با مسأله شرك‌‌‌… . …95

س. تفاوت شفاعت نزد موحّدان و مشركان‌‌‌… . …96

ش. عینیت شفاعت و توحید در اسلام‌‌‌… . …100

ص. شفاعت و شرك‌‌‌… . …101

ض. عینیت شفاعت و عبادت‌‌‌… . …101

ط. مرز ایمان و كفر‌‌‌… . …101

ظ. شرك نبودن اعتقاد به ائمه(علیهم السلام)‌‌‌… . …103

. . . در دیدار با استادان زبان فارسى

الف. تكامل تدریجى انسان در ابعاد مختلف زندگیش‌‌‌… . …141

ب. تحولات زبان و فكر انسان‌‌‌… . …141

پ. نقش زبان در فكر‌‌‌… . …141

ت. حكمت الهى در اختلاف زبان‌ها‌‌‌… . …141

ث. انتقال فرهنگ به آیندگان با زبان‌‌‌… . …141

ج. تأثیرپذیرى مردم هند از دین اسلام و زبان فارسى‌‌‌… . …144

چ. حسن انتخاب مردم هند در انتخاب عناصر فرهنگى‌‌‌… . …145

ح. سرآمدى مردم هند در حفظ فرهنگشان‌‌‌… . …145

خ. سرآمدى مردم هند در جذب عناصر خوب فرهنگ دیگران‌‌‌… . …145

د. تأثیر فرهنگ ایرانى در فرهنگ هندى‌‌‌… . …145

ذ. اظهار نگرانى از تأثیر فرهنگ مادى در فرهنگ هند‌‌‌… . …147

ر. علّت توصیه به آموختن زبان فارسى‌‌‌… . …147

 

. . . در حوزه علمیه ناظمیه (لكنهو)

الف. سرّ توانایى انسان براى خلیفة‌الله شدن‌‌‌… . …161

ب. هدف آفرینش انسان و خلیفة‌الله شدن‌‌‌… . …162

پ. شباهت به انبیا و ائمه(علیهم السلام) و هدف آفرینش انسان‌‌‌… . …162

ت. راه نزدیك شدن به مقام انبیا و اولیا‌‌‌… . …163

ث. تكلیف ما در مقابل نعمت فراگیرى معارف اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …163

ج. اهمیت توجه به علم و عمل‌‌‌… . …164

چ. اهمیت اهتمام به سنّت اهل‌بیت(علیهم السلام) در تمام زندگى‌‌‌… . …165

ح. وظیفه ما در آموختن و عمل به اسلام‌‌‌… . …166

خ. وظیفه ما در رساندن معارف اسلام به آیندگان‌‌‌… . …166

 

. . . در جامعه امامیه تنظیم‌المكاتب (لكنهو)

الف. اهمیت نعمت اسلام و تشیع و مودّت اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …171

ب. وظیفه ما در حفظ دین‌‌‌… . …172

پ. وظیفه ما در مقابله با شبهات‌‌‌… . …172

ت. تاریخ گسترش اسلام در كشورهاى مختلف‌‌‌… . …173

ث. تحلیل‌هاى واقعه یازده سپتامبر‌‌‌… . …174

ج. احساس خطر امریكا از اسلام‌‌‌… . …174

 

. . . در جامعة‌الزهراء(علیها السلام)(لكنهو)

الف. اهمیت توجه به وجود مقدس ولى‌عصر(علیه السلام)‌‌‌… . …190

ب. یاد خدا و یاد امام زمان(علیه السلام)‌‌‌… . …190

پ. بركات عنایات حضرت ولى‌عصر(علیه السلام)‌‌‌… . …190

ت. راه‌هاى نزدیك شدن به حضرت ولى‌عصر(علیه السلام)‌‌‌… . …191

ث. هدف خلقت و اطاعت انبیا و ائمه(علیهم السلام)‌‌‌… . …192

ج. اهمیت عمل به دستورات دین‌‌‌… . …192

 

. . . در حوزه علمیه امیرالمؤمنین(علیه السلام)(بمبئى)

الف. واژه‌هاى نور و ظلمت و حق و باطل در معارف اسلامى‌‌‌… . …203

ب. معانى نور در قرآن و روایات‌‌‌… . …204

پ. اطلاق نور بر خداوند‌‌‌… . …204

ت. اطلاق نور بر چهارده معصوم(علیهم السلام)‌‌‌… . …204

ث. ویژگى بیوت اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …205

ج. اطلاق نور بر قرآن‌‌‌… . …206

چ. عامل نور و هدایت و عامل ظلمت و گمراهى در زندگى انسان‌‌‌… . …206

ح. هدف آفرینش انسان‌‌‌… . …207

خ. هدف بعثت انبیا و امامت ائمه(علیهم السلام)‌‌‌… . …207

د. مراتب نور‌‌‌… . …207

ذ. نورها و ظلمت‌ها در زندگى انسان‌‌‌… . …207

ر. مراتب ظلمت‌‌‌… . …209

ز. عدم منع كارهاى دنیا از سیر الى الله‌‌‌… . …210

ژ. علامت و نتیجه دلبستگى به دنیا‌‌‌… . …210

س. صفات مردان خدا‌‌‌… . …211

ش. اوصاف مؤمنین در قرآن‌‌‌… . …212

ص. اهمیت علم و عمل‌‌‌… . …213

 

. . . در انجمن فتوّت یزدیان (بمبئى)

الف. ذو ابعاد بودن انسان‌‌‌… . …223

ب. ابعاد مختلف زندگى انسان‌‌‌… . …223

پ. بُعد مادى زندگى انسان‌‌‌… . …223

ت. بُعد روحانى زندگى انسان‌‌‌… . …223

ث. تشكر از خدا و تشكر از والدین‌‌‌… . …225

ج. ناتوانى انسان در شكر نعمت‌هاى خدا‌‌‌… . …225

چ. نقش شكر خدا در تكامل انسان‌‌‌… . …226

ح. هدف آفرینش و تكامل انسان‌‌‌… . …227

خ. غلبه گرایش‌هاى مادى انسان بر گرایش‌هاى معنوى‌اش‌‌‌… . …227

د. سبب پیدایش فساد‌‌‌… . …228

ذ. سبب اجازه خدا براى تحقق فسادها‌‌‌… . …228

 

. . . در كنسول‌گرى حیدرآباد

الف. اهل‌بیت(علیهم السلام) در قرآن‌‌‌… . …242

ب. محبت اهل‌بیت(علیهم السلام) و اجر رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله)‌‌‌… . …242

پ. محبت در اسلام‌‌‌… . …242

ت. ابعاد روح انسان‌‌‌… . …242

ث. بُعد شناخت و بُعد احساس در روح انسان‌‌‌… . …242

ج. توجه اسلام به بُعد عقلى و بُعد عاطفى انسان‌‌‌… . …242

چ. رابطه عشق و عقل‌‌‌… . …243

ح. وظیفه ما نسبت به اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …244

خ. شناخت اهل‌بیت(علیهم السلام) و محبت به اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …244

. . . در جمع ایرانیان مقیم حیدرآباد (دربار حسینى)

الف. اهمیت بعثت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)‌‌‌… . …255

ب. اهمیت قرآن‌‌‌… . …256

پ. اهمیت زبان عربى (زبان قرآن)‌‌‌… . …257

ت. اهمیت زبان فارسى‌‌‌… . …257

ث. زبان عربى و زبان اسلام‌‌‌… . …259

ج. زبان فارسى و زبان انقلاب اسلامى‌‌‌… . …259

چ. زبان فارسى و عربى از دیدگاه مقام معظم رهبرى‌‌‌… . …259

 

. . . در منزل سید رضاآقا (حیدرآباد)

الف. اهمیت ولایت و محبت اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …265

ب. دستورات ائمه(علیهم السلام) براى زمان ما براى ادامه دادن راه آنها‌‌‌… . …266

پ. دستور ائمه(علیهم السلام) درباره ولایت مجتهدان جامع‌الشرایط‌‌‌… . …266

ت. مراتب معارف اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …267

ث. وظیفه شناختن و شناساندن اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …267

 

. . . در حوزه علمیه على مرتضى (حیدرآباد)

اهمیت نعمت تحصیل علوم اسلامى‌‌‌… . …273

 

. . . در حوزه علمیه القائم (حیدرآباد)

شناخت اسلام و مبارزه با دشمنان اسلام‌‌‌… . …275

 

. . . در حوزه علمیه المهدى (حیدرآباد)

الف. اهمیت اطاعت خدا و حركت در راه خدا‌‌‌… . …277

ب. سفارش جوانان به پیمان صادقانه بستن با خدا‌‌‌… . …277

 

. . . در مدینة‌الرسول (حیدرآباد)

تشبیه نونهالان حافظ قرآن به گل‌هاى باغ قرآن‌‌‌… . …283

. . . در مؤسسه آقاى موسوى (حیدرآباد)

الف. اهداف بعثت در قرآن‌‌‌… . …291

ب. بعثت انبیا(علیهم السلام) و تعلیم و تربیت‌‌‌… . …291

پ. بهترین راه تربیت‌‌‌… . …292

ت. تربیت با ارائه الگوهاى شایسته‌‌‌… . …292

ث. امام على(علیه السلام) بهترین الگوى تربیت در اسلام‌‌‌… . …292

ج. ویژگى‌هاى شخصیت امام على(علیه السلام)‌‌‌… . …293

چ. نهج‌البلاغه معرِّف شخصیت امام على(علیه السلام)‌‌‌… . …293

 

. . . در مؤسسه جعفرى

الف. اهمیت نعمت بعثت انبیا(علیهم السلام)‌‌‌… . …295

ب. وظیفه سنگین ما در عصر حاضر‌‌‌… . …296

پ. وظیفه فراگیرى صحیح معارف اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …296

ت. وظیفه رساندن معارف اهل‌بیت(علیهم السلام) به آیندگان‌‌‌… . …296

ث. جاودانگى و تغییرناپذیرى اسلام‌‌‌… . …298

 

. . . در مسجد عسگرى (بنگلور)

الف. برادرى مؤمنان‌‌‌… . …303

ب. سعادت دنیا و آخرت در پیروى از اسلام‌‌‌… . …304

پ. یارى خدا به عمل كنندگان به احكام اسلام‌‌‌… . …304

ت. اهمیت مواظبت از نعمت رابطه با اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …305

 

. . . در مدرسه علمیه باقر العلوم(علیه السلام)(على‌پور)

الف. منشأ علاقه مردم على‌پور هند به اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …313

ب. سنت الهى بر امكان انتخاب صحیح براى طالبان حقیقت‌‌‌… . …313

پ. لزوم مغرور یا مأیوس نشدن از خوب یا بد بودن گذشتگانمان‌‌‌… . …315

ت. عدم تأثیر گذشتگان و سرزمین در سعادت و شقاوت انسان‌‌‌… . …315

ث. فساد بنى‌اسرائیل در سرزمین فلسطین‌‌‌… . …316

ج. تنظیم رفتارها بر اساس ارزش‌هاى اسلامى‌‌‌… . …317

چ. عبرت از تاریخ ایران و عراق‌‌‌… . …318

 

. . . در جمع خواهران مدرسه علمیه الزهراء(علیها السلام) (على پور)

الف. تحصیل علوم دینى توسط خواهران‌‌‌… . …323

ب. وظایف خواهران محصّل علوم دینى‌‌‌… . …325

ت. تفاوت مراتب تكلیف با تفاوت موقعیت‌هاى اجتماعى‌‌‌… . …325

ث. سنگینى تكلیف عالمان‌‌‌… . …326

ج. سفارش به علم و تقوا‌‌‌… . …327

چ. سفارش به آموختن علم به دیگران‌‌‌… . …327

ح. سفارش به توسل به اهل‌بیت(علیهم السلام)‌‌‌… . …328

 

. . . در جمع نخبگان علمى شهر بنگلور

الف. اهمیت بعثت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)‌‌‌… . …337

ب. وظیفه ما در مقابل نعمت بعثت‌‌‌… . …338

پ. حفاظت از اسلام و مبارزه با دشمنان اسلام‌‌‌… . …338

ت. مبارزه استكبار جهانى با اسلام‌‌‌… . …339

ث. راه مبارزه با دشمنان اسلام‌‌‌… . …340

ج. وعده الهى به یارى یارى‌دهندگان خدا‌‌‌… . …340

چ. تهاجم فرهنگى استكبار جهانى به كشورهاى اسلامى‌‌‌… . …341

ح. ابزار تهاجم فرهنگى استكبار به جهان اسلام‌‌‌… . …341

خ. وظیفه مسلمانان در برابر تهاجم فرهنگى استكبار‌‌‌… . …342

د. عوامل ضعف مسلمانان‌‌‌… . …342

ذ. پرسش و پاسخ‌‌‌… . …343

ر. اثبات وجود مبارك حضرت ولى‌عصر(علیه السلام)‌‌‌… . …343

ز. اثبات مسائل دینى با دلیل عقلى‌‌‌… . …344

ژ. مطابقت دین با فطرت‌‌‌… . …344

ژژ. نقصان عقل و انحراف فطرت در انسان‌‌‌… . …344

ژژژ. هدف فرستادن انبیا(علیهم السلام)‌‌‌… . …344

س. پیرامون ازدواج و خانواده حضرت ولى‌عصر(علیه السلام)‌‌‌… . …346

ش. پیرامون مجتهد اعلم در زمان حاضر‌‌‌… . …347

ص. موارد مراجعه به علما‌‌‌… . …347

ض. مراجعه به علما در مسأله تقلید‌‌‌… . …347

ط. مراجعه به علما در مسأله ولایت و حكومت‌‌‌… . …347

ظ. ضرورت حكومت و ضرورت یك نفر بودن حاكم‌‌‌… . …348

ع. وجود همه علوم در قرآن و عدم پیشرفت مادى مسلمانان‌‌‌… . …348

غ. پیرامون وجود همه چیز در قرآن‌‌‌… . …349

ك. پیرامون استفاده همه چیز از قرآن‌‌‌… . …349

گ. وجود همه چیز در كتاب مبین‌‌‌… . …350

ل. كتاب مبین و لوح محفوظ‌‌‌… . …350

م. كتاب مبین و قرآن‌‌‌… . …350

 

. . . در جمع دانشجویان ایرانى مقیم بنگلور

الف. جایگاه دین اسلام در زندگى انسان‌‌‌… . …353

ب. اهمیت بعثت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)‌‌‌… . …353

ث. نقش دین در زندگى انسان از دیدگاه غرب‌‌‌… . …354

ج. نقش دین در زندگى انسان از دیدگاه جامعه‌شناسان‌‌‌… . …356

چ. نقش دین در زندگى انسان از دیدگاه اسلام‌‌‌… . …357

ح. نیاز بشر به دین از دیدگاه اسلام‌‌‌… . …358

خ. ابعاد مختلف انسان‌‌‌… . …360

د. انسان از دیدگاه روان‌شناسان كمال‌گرا‌‌‌… . …361

ذ. انسان از دیدگاه مكتب اگزیستانسیالیسم‌‌‌… . …362

ر. داستانى درباره نیاز بشر به دین‌‌‌… . …363

ز. داستانى درباره حقانیت اسلام و تشیع‌‌‌… . …366

ژ. داستان شیعه شدن دانشجوى امریكایى‌‌‌… . …366

س. داستان شیعه شدن دكتر محمد لگنهاوسن‌‌‌… . …372

ش. نقش دین در زندگى انسان‌‌‌… . …373

ص. نیاز بشر به دین‌‌‌… . …373

ض. معناى دین‌دار بودن‌‌‌… . …374

 

. . . در مسجد جعفرى (شهر میسور)

الف. اهمیت بعثت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)‌‌‌… . …381

ب. نقش اسلام در ایجاد تمدن‌ها‌‌‌… . …382

 

. . . در حوزه علمیه پنجه شریف (دهلى)

الف. امام زمان(علیه السلام) باب رحمت خدا‌‌‌… . …391

ب. اهمیت توجّه به معصومین(علیهم السلام)‌‌‌… . …392

پ. سفارش به تلاش در راه تحصیل علوم دینى‌‌‌… . …393

ت. فضیلت علم در سخنان پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)‌‌‌… . …393

ث. پابرهنه رفتن شهید ثانى به كلاس درس‌‌‌… . …393

 

. . . در جامعه اهل‌بیت(علیهم السلام)

الف. اهمیت نعمت تحصیل علوم دینى‌‌‌… . …395

ب. معیار سنجش ارزش اعمال در اسلام‌‌‌… . …395

پ. ثواب جهاد و ثواب تحصیل علم‌‌‌… . …395

ت. مداد علما و دماء شهدا‌‌‌… . …395

ث. علت برترى تحصیل علم از جهاد در كلام معصوم(علیه السلام)‌‌‌… . …397

ج. خطر تهاجم فرهنگى‌‌‌… . …398

چ. اهمیت مبارزه با تهاجم فرهنگى‌‌‌… . …399

ح. ابزار مبارزه با تهاجم فرهنگى‌‌‌… . …399

خ. سفارش به تلاش براى تحصیل علوم دینى‌‌‌… . …399

د. اهمیت تحصیل علم در روایات‌‌‌… . …401

صفحات: 
16-416