فصل هفتم: نظام اسلامى و تهدیدها

 

فصل هفتم

 

 

نظام اسلامى و تهدیدها

 

 

مبارزه دشمنان با مردم و نظام اسلامى

 

پرسش:

دورنمایى از چگونگى مبارزه دشمنان با نظام اسلامى و مردم ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى ترسیم نمایید.

پاسخ: مبارزه دشمنان با نظام اسلامى و مردم ایران جلوه‌اى از رویارویى حق و باطل است كه ریشه در تاریخ و سابقه‌اى به طول حیات بشر دارد. پیوسته زورمداران و فتنه‌جویان دنیاپرست انبیاء و پیروان آنها را كه به هیچ قیمتى زیربار ستمگران و زورگویان نمى‌رفته‌اند، دشمنان خویش مى‌دانسته‌اند و با تغییر و پیشرفت زندگى بشر فعالیّت و دشمنى خود را به شكل علمى‌تر و پیشرفته‌ترى ادامه داده‌اند.

بعد از جنگ جهانى دوم و خارج شدن كلیسا یعنى مظهر قدرت دین در اروپا از صحنه، زورمداران و سلطه‌جویان عالمْ جهان را بین خود به دو قطب سرمایه‌دارى غرب و ماركسیستى شرق تقسیم نمودند و با تحمیل قدرت خود و سركوب دیگران مجال ظهور قدرت دیگرى را نمى‌دادند. تا اینكه در سه دهه اخیر در راستاى همان سیر تاریخى با نهضت و حركت شگفتى‌سازى در خاورمیانه و ایران مواجه شدند كه این‌بار نیز دینداران و مؤمنان حقیقى و تسلیم‌ناپذیر در برابر آنها ایستاده بودند و علیرغم سركوب‌ها و فشارها بالاخره نهضت اسلامى ایران در پرتو هدایت بزرگمردى از پیروان انبیاء و با كمك تعالیم دین اسلام و یارى مردم مسلمان بدون استفاده از روشهایى شبیه به كودتا و یا برخوردهاى نظامى تند و خشن توانست حكومت دست‌نشانده غرب را به زانو درآورد و با تشكیل حكومت اسلامى قدرتى بدون اتكاء به غرب و شرق در این منطقه پدید آورد.

طبیعى بود كه دشمنان با تجربه‌هایى كه در طول تاریخ در مبارزه با دینداران داشتند به انواع فعالیت‌ها و توطئه‌ها دست یازند. به علاوه آنچه كه به طور خاص به آنان كمك مى‌كرد آشنایى بود كه در مدت سالیان تسلط و استعمار خود در این منطقه، از قومیّت‌ها

و ویژگى‌هاى اجتماعى این سرزمین داشتند و شناسایى و مطالعه‌اى كه روى جریانها و چهره‌هاى فعّال در تحولات اجتماعى و سیاسى انجام داده بودند و اطّلاعى كه از ساختار قدرت و گروهها و اشخاص طالب قدرت و حكومت بدست آورده بودند كه با به كارگیرى تمام این عوامل به طرّاحى دسیسه‌هاى خود پرداختند.

با تحریك و دامن زدن به اختلافات قومى و به كارگیرى گروهكهاى معاند و قدرت طلب و تجهیز آنان، كشمكش و جنگ داخلى به راه انداختند و تجزیه ایران را دنبال كردند با نفوذ و جاى دادن افراد در دستگاههاى حكومتى و مدیریتى سعى در انحراف مسیر انقلاب نمودند و از سویى به ترور و كشتن چهره‌هاى اصلى انقلاب دست زدند. همزمان به تبلیغات منفى جهانى و فشارهاى بین‌المللى و تحریم و محاصره اقتصادى اقدام كردند كه شاید سختى معیشت و فشار زندگى مردم را مأیوس نماید و به این تصوّر كه نهال تازه نهضت را بخشكانند جنگ تحمیلى و نابرابر هشت ساله را به راه انداختند.

با وجود تمامى این توطئه‌ها، از آنجا كه ملّت مسلمان ایران در پرتو اعتقاد و ایمان و چنگ زدن به ریسمان الهى و پیروى از رهنمودهاى رهبر بزرگ خود(رحمه الله)، مشمول عنایات و امدادهاى حق بود این حركات با تمام خسارات و صدمه‌هاى انسانى، طبق وعده‌هاى الهى نتیجه‌اى معكوس داشت و سبب تصفیه و خالص شدن جریان اصیل انقلاب و پیدا شدن خصلت خودباورى و اتكاء به نفس در میان مردم گشت و به وحدت و عزت و استقلال و بارور شدن فرهنگ دینى و جلوه‌گر شدن ارزشهاى ایثار و شهادت انجامید كه بدون این وقائع و از طریق عادى ممكن نبود و یا سالیان درازى را طلب مى‌كرد.

فهم و قدرت دشمنان نارساتر از آن است كه تا این ملت در افق والا و قله رفیع ایمان قرار دارند، بتواند از دسیسه و تلاش خود نتیجه‌اى بگیرد.

آنها به این ضعف خود پى بردند و به مطالعه و شناسایى عامل اصلى حمایت مردم از حكومت اسلامى و انگیزه تحمل این سختیها و گرفتاریها پرداختند و دریافتند كه این حمایت عمومى ریشه در اعتقاد و دین آنها دارد. مردمى كه تابع مكتب اهل بیت(علیهم السلام)هستند و الگوى خودشان را از ائمه اطهار و از سیدالشهداء(علیهم السلام) گرفته‌اند براى تحقق آرمانهاى اسلامى از جان و مالشان و همه عزیزانشان مى‌گذرند و تا این اعتقاد هست كه باید دین حاكم باشد و سر رشته حكومت در دست دین‌شناسان و دین‌مداران باشد كه در

رأس آنان ولى فقیه قرار دارد، امكانى براى سرنگون كردن حكومت اسلامى نخواهد بود. در نتیجه زنجیره توطئه‌ها و فعالیّت‌هاى آنان اعتقادات و فرهنگ دینى مردم را نشانه گرفت و از آنجا كه نسل انقلاب رو به میان سالى و پیرى نهاده است و آینده از آنِ جوانان است و اكثریت جامعه ما را قشر عظیم جوانان تشكیل مى‌دهند هدف این تهاجم به طور عمده همین جوانان هستند یعنى كسانى كه به خاطر فاصله زمانى كینه‌ها و توطئه‌هاى دشمن در نظرشان محدود و یا كم‌رنگ است و نه از رژیم طاغوت و جنایات و ستم‌هاى آن اطلاع درستى دارند و نه از فداكاریهاى مردم مبارز در پیش از انقلاب و بعد از آن و تنها خواسته‌هاى خودشان را دارند خواسته‌هایى كه گاهى محور آنها را مادیات و هوسها تشكیل مى‌دهد. و از سویى، دسیسه‌ها و توطئه‌هاى دشمن را در نظرشان توهم وانمود مى‌كنند غفلت از این حقایق راه را براى دشمن هموار كرده و تهاجم آنان را به یك شبیخون مبدّل كرده است.

شكل اجراى این توطئه یك برنامه دراز مدت فرهنگى است و آنها سعى مى‌كنند با محاسبات و تجارب زیادى كه دارند، از راههاى گوناگون به داخل كشور نفوذ كنند و مركزى جهت نشر افكار و ایده‌هاى خود فراهم نمایند و طبعاً نشر این افكار به وسیله یك گروه روشنفكر میسّر خواهد بود لذا سعى دارند پایگاهى را در میان مراكز فرهنگى و دانشگاهى به وجود آورند و توسط عناصر دست نشانده و فریب خورده و با وسایط مرموز خود افراد ناآگاه و ضعیف الایمان را بفریبند و آنها را به سمت اهداف خود سوق دهند و شكوك و شبهاتى را كه موجب سستى عقیده و بى‌تفاوتى نسبت به دین و حكومت دینى و كسانى كه به نام دین حكومت مى‌كنند مى‌شود در جامعه ترویج و پخش نمایند تا زمینه را براى خواسته‌ها و اهداف آنان فراهم سازد.

 

محورهاى مهم فعالیت دین‌ستیزان

 

پرسش:

در حال حاضر دین‌ستیزى و تلاش دشمنان براى حذف حكومت دینى در چه محورها و قالب‌هایى صورت مى‌گیرد؟

پاسخ: مى‌دانیم كه انقلاب ملّت ایران ماهیتى دینى دارد و عامل استقامت و بیدارى و وحدت و نفوذ ناپذیرى آنان، دلبستگى و اعتقاد به اسلام بوده است و دشمنان نیز این را به خوبى دریافته‌اند. لذا بعد از آنكه راههاى مختلف را براى به زانو درآوردن این ملّت آزموده‌اند، به دین ستیزى و دین‌زدایى روى آورده‌اند.

از طرفى اگر دین تنها به برخى امور فردى و مربوط به آخرت محدود باشد براى آنان مانعى ایجاد نخواهد كرد و مورد ستیز قرار نمى‌گیرد بلكه اگر در نقش حكومت به اداره جامعه پرداخت و با ارائه برنامه براى تمام شؤون زندگى انسان به هدایت مردم دست زد دیگر سدّ راه شده و قابل تحمل نخواهد بود. از این رو محور دین‌ستیزى آنان، حذف حكومت دینى است البته حذف حكومت دینى هم به نوعى دین زدایى و كم‌رنگ شدن نقش دین در زندگى انسانها منجر خواهد شد.(1)

از سوى دیگر مبارزه با دین و ایمان یعنى چیزى كه با فكر و دل مردم پیوند خورده است جز از راه فكرى و فرهنگى ممكن نیست در نتیجه طرح كلى تهاجمى دشمن مبارزه‌اى فرهنگى در جهت دین‌زدایى و حذف حكومت دینى است.

یك بُعد از این مبارزه ایجاد شبهات و القائات فكرى در خصوص مبانى نظرى دین و حكومت اسلامى است كه براى طبقات و گروههاى مختلف القائات متناسبى را در نظر مى‌گیرند تا اعتقاد و باور آنان به لزوم حكومت دینى و تبعیّت از دین سست شود آنها این هدف را در سه محور تعقیب مى‌كنند:


1. در واقع اجراى احكام اجتماعى و سیاسى اسلام كه بخش وسیعى از دین را تشكیل مى‌دهد منوط به وجود حكومت است و بدون آن معطل خواهد ماند و اجراى بخشى از احكام فردى دین نیز دچار اختلال خواهد شد.

الف: ترویج تفكر جدایى دین از سیاست

براى تبلیغ و ترویج این تفكر هم مواد آماده‌اى كه آن فكر را ترویج كند لازم است و هم افرادى كه آن فكر را بپذیرند و در جهت تبلیغ آن گام بردارند و البته این زمینه فراهم بود چون از یك طرف تفكیك دین از سیاست مدتها در مغرب زمین جاى خود را باز كرده و طى قرنها تحقیقات گسترده‌اى روى آن انجام شده و كتابها در رابطه با این مسأله نگاشته شده بود و از سوى دیگر در بین كسانى كه در انقلاب ایران نقش داشتند و در اداره حكومت هم وظایفى به عهده گرفتند چنین تفكرى وجود داشت. لذا این افراد و كسان دیگرى كه متأثر از این فكر بودند به وسیله كارهاى فرهنگى كه در مغرب زمین صورت گرفته بود و طرح مسائل مربوط به این تفكر به ترویج و تقویت این گرایش دست زدند.

برخى بحث‌ها در رابطه دین و آزادى و یا وجود قرائت‌هاى مختلف از دین و طرح «پرتستانتیسم اسلامى» شبهات و مسائلى هستند كه در جهت ترویج همین تفكر مطرح مى‌شوند.

 

ب: انكار ولایت فقیه

بر اساس منابع اسلامى ولایت فقیه تنها شكل صحیح حكومت دینى است و بدون آن حكومت دینى بى‌معنا است و واقعیّت پیدا نمى‌كند.

محور دوّم فعالیّت دشمنان و روشنفكران غرب‌زده اگر نتوانند مردم را قانع كنند كه دین از سیاست جداست این است كه القاء كنند حكومت دینى به معنى حكومت فقها نیست بلكه یعنى احكام و قوانین، اسلامى باشند و اجرا كننده هر كه باشد ربط به دین ندارد و مردم هر كس را انتخاب كردند حاكم دینى خواهد بود.

آنها روى این محور بسیار كار كرده‌اند و سعى دارند براى متدینین بخصوص جوانانى كه با مبانى اسلامى و فقهى آشنایى ندارند این فكر را جا اندازند كه ولایت فقیه ملازم با حكومت دینى نیست.

برخى گفتگوهاى مربوط به دموكراسى و یا جامعه مدنى و عدم سازگارى آن با ولایت فقیه و نیز مباحث مشروعیّت و مقبولیّت در رابطه با همین محور انجام مى‌شود.

ج: خدشه در شكل ولایت فقیه

طبیعى است در مواجهه با كسانى كه معتقد به ولایت فقیه هستند از راه دیگرى باید در آنها نفوذ كرد و آن القاء این فكر است كه ولایت فقیه اشكال گوناگونى داشته باشد و این شكل از ولایت فقیه كه در ایران اجراء شده است مخدوش و قابل تجدیدنظر است. این نحو ولایتى كه در ایران اجرا شده با اصول دموكراسى و با لیبرالیزم نمى‌سازد و باید كارى كرد كه با ارزشهاى پذیرفته شده در دنیاى حاضر وفق پیدا كند.

دشمن در یك برنامه دراز مدت این محورها را براى گروههاى مختلف جامعه اجرا مى‌كند و محورهاى سوّم و دوّم به ترتیب در جهت اجراى محور اوّل و به طور كلى دین‌زدایى انجام مى‌شوند و علاوه بر این بُعد فكرى و نظرى ابعاد عملى دیگر را هم در كار فرهنگى خود اجرا مى‌نماید.

استفاده از شیوه‌هاى مخرب روانى و تكنیكهاى تبلیغاتى نظیر شایعه و دروغ‌پردازى نسبت به شخصیتها و نهادهاى اساسى حكومت اسلامى و بزرگ‌نمایى یا كم‌رنگ كردن برخى مسائل و اختلال در روند اداره جامعه از مواردى هستند كه براى بدبین كردن مردم و زشت‌نشان دادن چهره دین و حكومت دینى و ناكارآمدى آن به كار مى‌روند. همچنین رواج مسائلى كه خواسته‌هاى نامشروع و عدم پایبندى عملى به شریعت اسلامى را سبب مى‌شود و موجب بى‌رغبتى به حكومت دینى و دین كه مقابل این خواسته‌هاى نامشروع است مى‌گردد، بعد دیگر فعالیت دشمن به حساب مى‌آید.

 

اهداف دشمنان نظام اسلامى

 

پرسش:

دشمنان با اتخاذ شیوه‌هاى تبلیغاتى مخرّب و ایراد شبهات به معارف اسلامى و طرح مفاهیم و ارزشهاى غربى چه هدفى را دنبال مى‌كنند؟

پاسخ: ابتدا باید توضیح دهیم كه منظور از ایراد شبهات به معارف اسلامى القاء افكارى است كه مبانى دینى و اعتقادى را مورد خدشه و شك و تردید قرار دهد. امّا حاكم شدن شك و تردید منجر به سستى و بى‌تفاوتى نسبت به باورهاى دینى خواهد شد در نتیجه، هم انگیزه براى دفاع از ارزشها و عقائد دینى از بین مى‌رود و هم زمینه براى جایگزین شدن اندیشه‌هاى باطل به جاى باورهاى صحیح فراهم مى‌گردد.

مراد از مفاهیم و ارزشهاى غربى آن مفاهیم و ارزشهایى است كه خاستگاه آن فرهنگ مادّى و الحادى غرب بوده و بر مبانى همخوان با این فرهنگ استوار شده است در نتیجه تناسب و سازگارى با فرهنگ توحیدى اسلام نخواهد داشت لذا رواج و قبول این ارزشها بستر مناسب با آنها را ایجاد خواهد كرد یعنى فرهنگ مسلمانان را به فرهنگ الحادى و مادّى تنزل خواهد داد. همچنین طرح این مفاهیم خلاء ایجاد شده در فكر و ذهن افراد بوسیله شبهات را پر خواهد كرد.

در نتیجه افرادى همسو و پیرو اندیشه خود به وجود مى‌آورند تا اهداف خود را بوسیله این گروه پیگیرى كنند.

امّا در رابطه با نقش تبلیغات باید گفت دشمنان همواره با شیوه‌ها و شگردهاى متنوع پیچیده علیه اسلام تبلیغ نموده‌اند و امروز نیز با استفاده از شیوه‌هاى تبلیغاتى و ادبى و هنرى كه طى قرنها آموخته و تجربه كرده‌اند و با استفاده از ابزارها و امكانات پیشرفته‌اى كه در اختیار گرفته‌اند تبلیغات مستمر خود را ادامه مى‌دهند.

بررسى انواع و اقسام این شیوه‌ها و بیان جهت تخریبى آنها باید جداگانه بحث شود با این حال، آنچه در اینجا باید توضیح داده شود چند نكته است:

نخست آنكه طرح شبهات به صورت یك جریان سالم علمى در یك محفل آكادمیك یا مناظره با صاحب‌نظران و اندیشمندان اسلامى براى دشمنان اسلام سودى در بر نخواهد داشت زیرا با پاسخ‌هاى در خور عالمان دین مواجه خواهند شد. پس به ناچار در جهت هدف خود این شبهات را از فضاى علمى و جایگاه صحیح خود خارج مى‌كنند و در میان افرادى كه توانایى و تخصص پاسخ به این سؤالات را ندارند طرح مى‌نمایند و در اقشار مختلف جامعه رواج مى‌دهند و این كار را با شیوه‌هاى مختلف ادبى و هنرى و از طریق همین شگردهاى مخرّب روانى تبلیغاتى انجام مى‌دهند.

نكته دیگر آنكه: رواج ارزشهاى غربى بیش از آنكه به اتكاء مبانى نظرى انجام شود، عمدتاً از طریق روشهاى عملى و تبلیغات غیرمستقیم صورت مى‌گیرد. ترویج بى‌بند و بارى و شهوترانى و كامجویى‌هاى غیر اخلاقى و لذّت‌پرستى همه در جهت توسعه و رواج همین ارزشها و دستاوردهاى فرهنگ غرب است.

بطور كلّى، نقش تبلیغات این است كه با مغالطه و جوسازى و شیوه‌هاى روانى ناسالم و انواع شگردها، تلاش عالمان دین و آگاهان به معارف اسلامى را براى پاسخ به شبهات دینى بى‌اثر مى‌كنند و جواب شبهه‌ها را از نظر دور مى‌كنند و با همین شیوه مخرّب چنان مفاهیم و ارزشهاى غربى را مطلق و مقدس جلوه مى‌دهند و آنها را به صورت بتى در مى‌آورند كه كسى جرأت نقد آنها را نمى‌كند و اگر سخنى در این زمینه گفته شود گوینده آن متهم به ارتجاع و كهنه‌پرستى و واپس‌گرایى مى‌گردد.

حاصل آنكه: دشمن در راستاى هدف كلى خود یعنى دین زدایى و گستراندن تسلط و نفوذ خود، القاء شبهات را براى بى‌تفاوت كردن افراد‌؛ و طرح ارزشهاى غرب را به خاطر سرسپرده كردن آنها با بهره‌گیرى از شیوه‌هاى تبلیغاتى انجام مى‌دهد.

استفاده از این شیوه‌هاى تبلیغاتى مستمر مى‌تواند آثار عمیق و خطرناكى در فرهنگ مردم بر جاى گذارد تا آن‌جا كه ممكن است نسل جدید كه هدف سم‌پاشى‌ها و تبلیغات ضد فرهنگى دشمن قرار گرفته است هویت ملّى و دینى و اصالت خویش را فراموش كند و تحت تأثیر تبلیغات فاسد دشمن شخصیت مسخ شده‌اى را بپذیرد. و این چیزى است كه نظریات روان‌شناختى و تجارب عینى آن را تأیید مى‌كند.

 

خودباختگى برخى روشن‌فكران در مقابل لیبرالیسم

 

پرسش:

دلیل همگرایى برخى روشنفكران مسلمان با نظام لیبرالى چیست؟

پاسخ: اسلام بر پایه خدامحورى، اصالت دین و طرفدارى از حق و عدل، به دنبال هدایت جامعه به سوى مصالح مادّى و معنوى است و در نقطه مقابل، فرهنگ غرب با حذف خدا و دین از فكر و زندگى انسانها و محور دانستن انسان براى همه ارزشها به اصالت آزادى و انجام دلخواه تن داده است و تنها، زمینه تحقق هوسها و خواسته‌هاى این انسان مادّى و خود محور را جستجو مى‌كند(1) ولى از دیدگاه اسلامى حفظ مصالح معنوى كه در سایه حاكمیت دین تحقق پیدا مى‌كند، از اهداف اصلى و اوّلیه مى‌باشد و با وجود این اختلاف بنیادى و اساسى كه در اهداف حكومتى آنها هست نمى‌توان در روش و وظایف حكومت اسلامى تابع غرب شد. زیرا نظام لیبرالى غرب شكلى از حكومت است كه با هدف آن فرهنگ هماهنگ است‌؛ و این هدف یك حكومت است كه ساختار، شرائط، وظائف و اختیارات آن را تبیین، و سپس شكل حكومت را تعیین مى‌كند.

لذا این شكل از حكومت با هدف اسلام از حكومت همخوانى ندارد و با پذیرش اسلام و آگاهى از اصول و اهداف آن نمى‌توان نظام مبتنى بر لیبرالیزم را پذیرفت.

با این همه كسانى وجود دارند كه گر چه مغرض نیستند و اصل اسلام را پذیرفته‌اند ولى هنگام عمل در مسائل سیاسى و اجتماعى تابع غرب مى‌شوند و گرایش به نظام لیبرالى پیدا مى‌كنند و مى‌گویند دنیا، با این رویه اداره مى‌شود و ما نمى‌توانیم خلاف آن عمل كنیم. این عدّه را مى‌توان به دو گروه تقسیم كرد: یك دسته كسانى هستند كه اصولا دین را از سیاست جدا مى‌دانند و مسائل زندگى اجتماعى را مرتبط به دین نمى‌دانند كه


1. ممكن است اشكال شود كه در غرب هم به ارزشهاى اخلاقى و معنوى نظیر ایثار و فداكارى و توجه به محرومین و حمایت از كلیسا پرداخته مى‌شود. در پاسخ باید گفت كه منظور فرهنگ غالب غرب است نه اینكه هر كه در غرب زندگى مى‌كند این‌گونه است و اقتضاى این فرهنگ بخلاف فرهنگ اسلام توجه به ارزشها و معنویات نیست گرچه در مواردى ناچارند بخاطر تأمین همان مصالح مادّى خودشان به این مطالب هم توجّه نشان دهند.

به نوعى مجذوب و تسلیم فرهنگ غرب شده و واقعیت دین را از دست داده‌اند. گروه دیگر علاوه بر قبول اسلام به وجود احكام سیاسى و اجتماعى در اسلام هم معتقدند ولى بى‌بهره از التقاط و تأثیرات ناخودآگاه فرهنگ غربى نمى‌باشند و برخى روش و نظراتى را اعمال و بیان مى‌كنند كه سازگار با اسلام نیست و بعضاً به نام اسلام هم جلوه مى‌دهند.

متأسفانه در جامعه اسلامى، ما به خصوص در نیم‌قرن اخیر تفكرات التقاطى فراوان پدید آمده است. افراد مسلمانند ولى بدون تخصص لازم در برخورد با مسائل مختلف، بدون اینكه بدانند با پایه‌هاى دینى و معتقدات اسلامى آنها سازگار است یا نه هر نظریه‌اى در باب علوم مختلف انسانى را به دلخواه مى‌پذیرند و ضمیمه دین مى‌نمایند و در مجموع به تفكرى التقاطى مبتلا مى‌گردند.

اهل تحقیق مجموعه نظرات عرضه شده را بررسى مى‌كنند و نقاط امتیاز و اختلاف را آشكار مى‌نمایند و آنچه كه با باورهایشان سازگار نیست نمى‌پذیرند و در صورت عدم تخصص در یك رشته به كارشناس فن مربوطه رجوع مى‌نمایند. ولى در سطوح پایین‌تر، افراد بدون توجه و دقت همه مجموعه را مى‌پذیرند و توجّه به عدم سازگارى آنها با عقائد اساسى‌شان ندارند و نقاط اختلاف برایشان مبهم مى‌ماند. اساساً در طول تاریخ همین اختلاط‌ها و التقاط‌ها و ابهام‌ها منشاء مفاسد بسیارى براى جامعه اسلامى گردیده است.

بنابراین نكته اصلى گرایش برخى روشنفكران به برخى دستاوردهاى فرهنگ غرب نظیر لیبرالیزم با وجود بى‌غرضى و اعتقاد به اسلام، عدم آشنایى و اطلاع كامل آنها از دین و مسائل اساسى آن مى‌باشد كه بدین ترتیب یا اسلام را از صحنه اجتماع به در مى‌كنند و یا نظرات و آرائى را مطرح مى‌كنند كه با اصول و محورهاى اصلى دین ناسازگار است.

به جوانان عزیزى كه درصددند اعتقادات علمى پیدا كنند و اهل فكر روشن باشند و اهل تقلید نباشند، توصیه مى‌شود ابتدا مسائل اساسى بنیانهاى فكرى و اعتقادى خود را حل كنند و اگر به حقانیت قرآن معتقدند و اسلام را پذیرفته‌اند از جنبه تئوریك و نظرى دیدگاه اسلام را آنگونه كه هست بشناسند و ببینند آیا آنچه را كه در غرب اعمال مى‌شود قبول دارد یا نه؟ و اگر در مقام عمل هم نتوانستند دستورالعمل اسلام را پیاده كنند لااقل بدانند كه اسلام هر منش و روشى را نمى‌پذیرد و روش غیر‌اسلامى خودشان را به نام اسلام جلوه ندهند.

 

تاریخ نفوذ فرهنگ غربى در كشور ما

 

پرسش:

ماز چه زمانى و توسط چه كسانى مفاهیم و ارزشهاى غربى در كشور ما رایج گشت؟

پاسخ: آنچه را كه به عنوان مفاهیم و ارزش‌هاى غربى، و در تقابل با باورهاى اسلامى مى‌دانیم در واقع همان ثمرات و دستاوردهاى برخاسته از فرهنگى است كه بر اساس دین‌ستیزى، مادیگرایى و الحاد شكل گرفته است.

برآیند مجموعه شرائط و عواملى كه منجر به تحولات مبنایى و پیدایش رنسانس و عصر جدید در مغرب زمین گشت، به دنبال خود فرهنگ غالبى را شكل داد كه عمده‌ترین مؤلّفه‌هاى آن اومانیزم، سكولاریزم و لیبرالیزم است.

تحولات اروپا و مغرب زمین در عصر جدید با پیشرفت‌هاى شگفت تكنولوژیك و رشد جنبه‌هاى مختلف علوم تجربى همراه بود كه چهره دنیایى مغرب زمین را دگرگون نمود و نمائى جذّاب و دلفریب به آن بخشید. فرهنگ جدید غرب با تازگى و جذابیت و زرق و برق تمدن نو، همراه با سیطره اقتصادى گسترده، دیگر جوامع انسانى را به منظور استیلا و سیطره بر جهان، مورد هجوم قرار داد و كشورهاى دیگر، منفعلانه و كم و بیش، تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفتند و همانطورى كه اندیشمندان جامعه‌شناس معتقدند با صدور تكنولوژى غرب، فرهنگ غربى نیز صادر شد و جوامع اسلامى نیز از این تأثیر بى‌بهره نماندند.

مجارى نفوذ و گسترش این فرهنگ در جهان اسلام از راه‌هاى متعددى بود. نخستین برخورد غرب با جهان اسلام كه به دنبال آن نفوذ غرب در سراسر جهان اسلام گسترش یافت، درگیرى نظامى بود. اشغال مصر از سوى ناپلئون (1797 م) و جنگهاى ایران و روس نقطه آغاز این امر بود. به تدریج گروهى برخوردار از اخلاق و فرهنگ مهاجمان، و جریانى همسو و مروّج فرهنگ آن سامان به نام غربزدگى شكل گرفت و در این هماوردى، غربزدگان برترى و سیادت غرب را پذیرفتند و تسهیل‌كننده نفوذ غرب بر جامعه شدند. آنان لازمه توسعه و پیشرفت را تمسّك به عقل و تعبّد به علوم تجربى مى‌دانستند و با آنچه ریشه در دین و ماوراء طبیعت داشت برخورد مى‌كردند و با هدف

ستیز با دین بر ترویج اباحى‌گرى و بى‌بند‌و‌بارى تأكید مى‌نمودند. علاوه بر این غرب براى نفوذ خود از راههاى دیگرى نیز بهره مى‌جست:

میسیونرهاى مذهبى با ایجاد مراكز تعلیم و تربیت و كانونهاى خیریّه در هموار كردن سیطره غرب و اشاعه اندیشه آن نقش داشتند و مستشرقین با مطالعه فرهنگ جوامع و شناسایى نقاط قوّت و ضعف آن، راههاى استیلاى غرب را یادآور مى‌شدند.

ادیان ساختگى، اقلیت‌هاى مذهبى، تشكل‌هایى نظیر احزاب، انجمن‌ها و از جمله لژها و تشكیلات فراماسونرى، ترجمه كتابهاى غربى و گسترش رسانه‌هاى جمعى به ویژه مطبوعات، كه عمده‌ترین سردبیران و روزنامه‌نگاران مطبوعات از عوامل نفوذى بودند، از دیگر مجارى نفوذ فرهنگ غرب به شمار مى‌روند.

بیش از همه، ضعف ساختارى نظامهاى سیاسى حاكم بر جهان اسلام زمینه‌ساز حاكمیّت اندیشه غربى بود. پدید آمدن دورانى از ركود، غفلت و بى‌خبرى، استبداد خشن حكام و سلاطین، جمود فكرى، رواج اخلاق انزواگرایانه، رواج خرافات و بدعت‌ها و تهى شدن مفاهیم دینى چون صبر و زهد و انتظار و توكّل از معانى اصلى خود و نیز عوامل پیش‌تر یاد شده، منجر به دوگانگى فرهنگى و غربزدگى در چنین جوامعى گشت.

همانگونه كه اشاره كردیم نفوذ فرهنگ غرب در ایران به اوان حكومت قاجاریه بازمى‌گردد و شكست ایران از روسیه كه موجب خودباختگى برخى مجریان و افراد جامعه شد، به تدریج منتهى به شكل‌گیرى غربزدگى در ایران گشت.

همراه با آغاز نهضت مشروطیّت كه ارتباط فرهنگى ما با غرب گسترش یافت این مسئله به اوج خود رسید فراماسون‌ها و غربزدگان مفاهیم و ارزشهاى رایج در غرب را كه داراى رویه‌ها و ابعاد گوناگونى بودند به عاریت گرفتند و به ترویج آنها در جامعه اسلامى ما پرداختند. البته به دلائلى زمینه رواج آن مفاهیم ـ از جمله مفهوم آزادى و مفهوم دموكراسى ـ در جامعه ما فراهم بود. از آنجا كه مردم ما از ظلم و ستم درباریان خودكامه و مستبد به تنگ آمده بودند، به راحتى به نداى آزادى پاسخ مى‌دادند و وقتى كسانى شعار آزادى سرمى‌دادند، مردم با آغوش باز از آن استقبال مى‌كردند و در نتیجه، آن شعار تبدیل به یك شعار همگانى و مردمى شد و طرفدارى از آزادى و آزادیخواهى مقبولیت عام یافت. البته آنچه مردم به دنبال آن بودند، آزادى از قید حكومتهاى خودكامه و مستبد و مخالف ارزشهاى اسلامى بود ولى آنچه غربزدگان و دست‌پروردگان غرب دنبال مى‌كردند، بُعد و رویه دیگر آن مفهوم، یعنى آزادى از قید اسلام بود. آنها در پرتو

آن شعار و ترویج مفهوم آزادى در صدد بودند كه مردم را از اسلام دور كنند تا دیگرپایبند قوانین و مقررات و ارزشهاى اسلامى نباشند. همچنین مردمى كه از حكومت زورمداران، خوانین و فئودالها به تنگ آمده بودند از شعار دموكراسى استقبال كردند و در پرتو آن خواهان حاكمیت مردم بر سرنوشت خویش بودند نه اینكه حاكمان زورمدار، فئودال‌ها و سرمایه‌داران سرنوشت آنها را رقم زنند. این، آن بُعد و برداشتى بود كه مورد قبول و پذیرش جامعه ما قرار گرفت امّا كسانى كه این مفهوم را به طور عام ترویج مى‌كردند و به تقدیس و پرستش این ارمغان غرب مى‌پرداختند و دیگران را نیز به پرستش آن دعوت مى‌كردند هدفشان از طرح شعار دموكراسى این بود كه ارزشهاى اسلامى كنار نهاده شود و دین از عرصه حیات سیاسى جامعه حذف گردد و آراء و خواست مردم جایگزین ارزشهاى اسلامى و مذهبى گردد. كسانى كه به این هدف پلید غربزدگان و فراموسون‌ها واقف نبودند به طور مطلق این شعار را مى‌پذیرفتند. امّا كسانى كه دوراندیش و تیزبین بودند عكس‌العمل نشان دادند و در راه روشن كردن مردم و آگاه نمودن آنان نسبت به توطئه عناصر خودفروخته، حتى حاضر شدند جانشان را فدا كنند و با همه وجود اعلان كنند كه آزادى و دموكراسى مطلق كه حتى مستلزم مخالفت با اسلام و قوانین اسلامى باشد از دیدگاه اسلام و شریعت مطرود و محكوم است. این جدال و كشمكش بین اصولگرایان و اسلام‌خواهان از یك سو و دگراندیشان و غربزدگان از سوى دیگر تاكنون ادامه دارد.

بررسى فراز و نشیب و روند نفوذ و تهاجم فرهنگ غرب از آغاز تاكنون حاكى از آن است كه در هر مقطع جلوه‌اى و بخشى از فرهنگ غرب در جامعه ما خودنمائى كرده است. شعار ستیز با دین، آزادى‌گرایى، الحاد و مادیگرایى، انسان‌مدارى، ملى‌گرایى، اشاعه اندیشه‌هاى التقاطى، مطالعه اسلام از دریچه علوم تجربى و به اصطلاح علم‌زدگى، پروتستانتیسم اسلامى و فن‌گرایى از جمله این جلوه‌گرى‌هاست. همچنین این بررسى نشان مى‌دهد كه در آغاز غربزدگان مفاهیم و آموزه‌هاى فكرى غرب را آشكارا و به صراحت طرح مى‌كردند امّا به تدریج دریافتند كه لازمه توفیق آنها در جامعه دینى، عرضه این مفاهیم در قالبى اسلامى است.

در نتیجه شكل جدید تهاجم فرهنگ غرب و القاء آموزه‌هاى آن، در قالب اندیشه‌هاى نوین اسلامى و توسط كسانى است كه خود را دین‌شناس و عالم دین معرفى مى‌كنند و این خود، هوشیارى و تلاش و جدیت بیشترى را براى مقابله مى‌طلبد.

 

تساهل و تسامح و نفى مطلق خشونت‌؛ ابزارهاى توطئه

 

پرسش:

دشمنان با نفى مطلق خشونت ـ اعم از قانونى و غیر قانونى ـ و طرح تسامح و تساهل به عنوان ارزش مطلق چه هدفى را دنبال مى‌كنند؟

پاسخ: تسامح و تساهل مفهوم و اصطلاحى است خاصّ و برخاسته از فرهنگ غرب كه با شكاكیّت و نسبیت معرفت در آن فرهنگ همخوان است و بر اساس آن یك حالت بى‌تفاوتى نسبت به عقائد دینى، فلسفى و علمى در فرد ایجاد مى‌شود كه در ارتباط با هر نظریه باید بپندارد كه شاید نظریّه درستى است، و اعتقاد یقینى و اینكه دین حق، نظریه حق و مذهب حق یكى است را نفى كند. به این لحاظ تسامح و تساهل با مبانى اسلام كه پیروان خود را به ایمان و اعتقاد یقینى و حق‌جوئى و دفاع از حق فرا مى‌خواند، هیچگونه سازگارى ندارد.

هدف اصلى دشمنان دین بیرون راندن دین از صحنه زندگى بشر و یا محدود كردن آن در تنگناى زندگى فردى است. چنان كه دینى با خصوصیات دین اسلام مانع اصلى سلطه‌جوئى و دنیاپرستى و زیاده‌خواهى آنان است. از این‌رو، تا مردم از ایمان خود دست برندارند و اطاعت كامل از مقرّرات دین را سرلوحه عمل خویش قرار دهند آنان به هدف خود نخواهند رسید. پس براى راندن دین از صحنه اجتماع باید باورها و اعتقادات مردم به اسلام و تعالیم آن سست گردد.

دشمنان همراه با عناصر سرسپرده و خودباخته كه اعتقاد درستى به دین ندارند، در طول تاریخ تا به امروز، بارها و بارها به هجوم علیه مقدّسات دینى و القاء شبهات فكرى و هتك ارزشهاى دینى پرداخته، و مى‌پردازند. و در مقابل عشق و علاقه مردم به اسلام همواره آنان را به واكنش متناسب و وسیع در برابر توطئه دشمن وادار ساخته است، و هرگاه عالمان و مراجع دین، امرى را مخالف اسلام تشخیص داده‌اند مردم به پیروى از آنان و با شور و حرارت از كیان اسلامى دفاع نموده‌اند، كه ماجراى كسروى و سلمان رشدى مرتد از این نمونه‌اند.

این حساسیّت به حق مردم همراه با احكام كامل اسلام، كه جهاد و برخورد شدید با دشمنان و منافقین و اهانت‌كنندگان به مقدّسات و ارزشهاى دینى را پیش‌بینى نموده است، عرصه را براى مروّجین خودباخته فرهنگ غرب تنگ نموده است كه نمى‌توانند با

خیال آسوده به هتك و تخریب ارزشهاى اسلامى بپردازند و زمینه توسعه و همه‌گیر شدن باورها و حتّى سلطه مجدّد غرب را فراهم آورند.

دشمنان دین براى گشودن راه خود و براى اینكه بتوانند آزادانه در دل جامعه اسلامى پایگاه ایجاد نموده و به افراد بداندیش و منحرف میدان دهند كه به تبلیغ بپردازند، سعى در از بین بردن این عشق و علاقه و تعصب و غیرت دینى دارند. آنان با مطرح كردن خشونت و تسامح آنهم نه در جایگاه واقعى و به شیوه علمى بلكه با تبلیغات مسموم و شیوه‌هاى مخرب روانى سعى مى‌كنند تا مفاهیمى مانند تسامح و تساهل را به عنوان ارزش مطلق مطرح كنند و در مقابل قاطعیّت و خشونت را مطلقا محكوم نمایند. آنان تلاش مى‌كنند كه شجاعت و ایثار، شهامت و نیروى معنوى و غیرت دینى را از مردم بگیرند از این رو انواع خشونت‌هاى منفى و غیر انسانى و ظالمانه را كه در دنیا انجام گرفته است و نتائج شوم و دردناكى به بار آورده، به رخ مردم ما مى‌كشند تا چنین القاء كنند كه خشونت چنین آثار بد و زشتى را دارد پس خشونت مطلقا محكوم و مذموم است و بدین گونه احساس به حق و شریف مردم را در حراست از باورهاى خود زشت و حقیر جلوه دهند و هر حركتى در مقابل خود را در پرتو نفى مطلق خشونت غیرانسانى و نامطلوب قلمداد كنند.

در نتیجه دشمنان با نفى مطلق خشونت و ترویج تسامح و تساهل سعى دارند اولا‌؛ اسلام و ائمه دین را به خاطر محترم شمردن آئین جهاد و مبارزه خشن معرفى نموده، و از اقبال و رغبت مردم به آنان بكاهند.

ثانیاً، جوّى را به وجود آورند كه حاكمان اسلامى از اجراى احكام الهى و قاطعیت در برابر دشمنان، كه سلامت جامعه را تضمین مى‌كند، دست بردارند و فعالیّت‌ها و بى‌بندوبارى‌هاى سرسپردگان آنان را تحمل نمایند.

ثالثاً، عالمان دین را به خاموشى و انزوا بكشانند تا در سایه شوم تسامح و تساهل غربى و اتهام خشونت چشم بر روى فتنه‌گرى‌ها و تضعیف ایمان مردم از جانب دشمنان داخلى و خارجى ببندند و رواج عقائد منحرف، از جواب و ردّ شبهات مسموم آنان دست بكشند.

رابعاً، روحیه شهادت‌طلبى، ایثار، شجاعت و حضور مردم در صحنه و انگیزه دفاع و مقاومت را تضعیف نمایند. و در كل زمینه‌اى فراهم گردد تا دشمن بتواند آزادانه به ترویج عقائد و ارزشهاى خود پرداخته و با بیرون كردن اسلام از صحنه اجتماع به سیطره و استیلاى بر جامعه اسلامى دست پیدا كند.

 

برخورد دوگانه غرب در مورد حقوق بشر

 

پرسش:

به اختصار برخورد دوگانه غرب با حقوق بشر را ذكر كنید.

پاسخ: ابتدا باید توجه داشت كه منظور از برخورد دوگانه یا گزینشى این است كه توجه و عكس‌العملها نسبت به مسئله‌اى كه به عنوان هدف اصلى و داراى اهمیّت و اعتبار قلمداد شده است، صادقانه و یكسان نباشد زیرا اگر موضوعى هدف اصلى و مطلوب واقعى باشد همواره مورد اهتمام و ارزش است امّا اگر در حد وسیله و ابزارى در جهت دست‌یابى به اهداف دیگر درآمد اعتبار و ارزش آن در محدوده تأمین همان اهداف خواهد بود و در صورت ناسازگارى با مطلوب اصلى، نادیده گرفته و خلاف آن عمل مى‌شود.

از طرفى، تعریفهایى كه براى حقوق بشر ارائه مى‌شود، بسته به مبنا و خاستگاه فكرى و فرهنگى آنها متفاوت است و حقوق بشر مورد ادّعاى غرب الزاماً حقوق واقعى انسانها و در مسیر سعادت حقیقى نیست، كه خود محل بحث جدایى دارد. با این لحاظ، وقتى از برخورد دوگانه با حقوق بشر سخن مى‌گوئیم مراد این است كه غربیها نسبت به همین تعریف و تفسیر مورد قبول خود از حقوق بشر هم صادقانه و یكسان عمل نمى‌كنند و این موضوع براى آنها مسئله اصلى و داراى اهمیت و ارزش ذاتى نیست.

بى‌تردید غرب مقدم بر هر چیز تأمین و حفظ منافع خود را در نظر دارد. منافعى كه نوعاً از دیدگاه خاص و مادّى غرب معنا شده و ناشى از خوى استكبارى و روحیه سلطه‌طلبى آنها است و سایر فعالیتها و اقدامات غرب همه در راستاى همین هدف جهت مى‌گیرند. ادعاى حمایت از حقوق بشر و دم‌زدن از آزادى و دموكراسى نیز دنباله‌روى از همین هدف و با انگیزه‌هاى خاصّ مى‌باشد.

عمده هدف تبلیغات آنها در نشان دادن تصویرى نامطلوب از برخى كشورها و معرفى چهره‌اى طرفدار آزادى و دموكراسى و دلسوز حقوق بشر از خود، هدایت افكار

عمومى به سمتى است كه زمینه دخالت و سلطه‌گرى بر كشورهاى انقلابى و مبارز، و سركوب جنبشهاى مردمى و آزادیخواهانه و مخالف خود را هموار نماید.

در چهره‌اى دیگر همین غرب در تعقیب اهداف و منافع نامشروع خود از زشت‌ترین جنایات فروگذار نكرده و ابتدائى‌ترین حقوق انسانها را نادیده گرفته است.

نگاهى به تاریخ غرب و سابقه فعالیت‌ها و توجه به عملكرد كنونى آنها این ادّعا را به روشنى اثبات مى‌كند. به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستى و حمایت بى‌دریغ از این رژیم در طول حاكمیت غاصبانه‌اش، نمونه آشكار واهى بودن تبلیغات غرب و بطلان ادعاى آنهاست.

پیدایش رژیم صهیونیستى به دنبال اشغال و غصب یك كشور اسلامى و كشتار هزاران نفر و تخریب خانه و كاشانه مردم و با آواره كردن میلیونها نفر همراه بوده است و آنها در طول حكومت نامشروع خود نیز همواره به شكنجه و آزار و قتل و غارت صاحبان اصلى آن پرداخته‌اند و حتى جنایت و تجاوز را به كشورهاى اسلامى دیگر ـ نظیر سوریه و مصر و لبنان ـ سرایت و گسترش داده‌اند و با قراردادها و پیمانها و قطعنامه‌هاى بین‌المللى هم مخالفت نموده و آنها را به رسمیت نشناخته‌اند. در عوض نه تنها از سوى غرب توبیخ و مجازات نشده بلكه میلیاردها دلار كمك بلاعوض و سلاحهاى پیشرفته و فوق مدرن و زیردریایى‌هاى اتمى و تكنولوژى ساخت سلاحهاى كشتارجمعى اتمى، میكروبى و شیمیایى در اختیار او قرار داده شده است.

وقتى در كشور مسلمان الجزائر انتخاباتى بر اساس اصول دموكراسى انجام مى‌گیرد و نتیجه به نفع اسلام گرایان رقم مى‌خورد در كمال ناباورى انتخابات باطل مى‌گردد و پس از یك كودتاى خشن نظامى، گروهى از نظامیان حكومت را به دست مى‌گیرند و هر روز ده‌ها نفر مردم بى‌گناه را كشته و مسلمانان آزادیخواه را به بند مى‌كشند، ولى به سرعت توسط غربیها به رسمیت شناخته مى‌شوند و اقدامات آنان تأیید و مورد حمایت گسترده واقع مى‌شود.

همین كشورهاى مدّعى حقوق بشر تولید كننده‌هاى اصلى انواع تسلیحات و ابزارآلات جنگى و فروشنده عمده آن در جهان محسوب مى‌شوند و منافع سرشارى را از این راه به دست مى‌آورند و تقریباً درگیرى و برخوردى در منطقه‌اى از جهان نیست كه

به نوعى دخالت و تحریك و یا تجهیز و فروش سلاح به طرفین درگیر از سوى غرب مشاهده نشود.

از همه ملموس‌تر، حمایت غرب از تجاوز نظامى عراق علیه ملت ماست كه در طول جنگ تحمیلى با تجهیز و تقویب رژیم صدام و سكوت در برابر جنایات او درصدد سرنگونى نظام اسلامى ملّت ایران برآمدند و یا طى سالیان بعد از انقلاب به حمایت و پناه‌دادن و پروراندن منافقین تروریست در دامن خود پرداخته‌اند كه شخصیت‌ها و رجال دینى و سیاسى و حتى مردم بى‌گناه كوچه و بازار مورد جنایت و ترور كور آنها قرار گرفته‌اند. وقتى عده‌اى آشوب‌گر كه در 18 تیرماه(1) به راه افتاده و اموال عمومى و بیت‌المال و ماشین‌هاى شخصى و دولتى و حتى مساجد را به آتش مى‌كشند و به ناموس مردم توهین كرده و چادر از سر زنان بر مى‌دارند، آنها را اصلاح‌طلب و طرفدار دموكراسى و آزادى معرفى نمودند و در مقابل علیه حكومت اسلامى و بسیجیان فداكار و مردم ایثارگرى كه در مقام دفاع از دین و شرف و نظام مطلوبشان برآمده‌اند به تبلیغ سوء دست‌زده و آنان را مخالف حقوق بشر و خشونت‌طلب، و نظام ایران را نظامى دیكتاتورى و فاشیستى معرّفى مى‌كنند.

ملاحظه این نمونه‌ها و موارد بى‌شمار دیگر از این قبیل، نوع نگاه غرب به حقوق بشر را به خوبى نمایان مى‌كند.


1. اشاره به وقایع 18 تیر 1378.