بصیرت؛ راه رهایی از دام‌ شیاطین

در جمع ناظران شورای نگهبان
تاریخ: 
جمعه, 8 دى, 1391

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

یوم‌الله بزرگ نهم دی، روز بصیرت و تجدید میثاق با ولایت نامیده شده است و امیدواریم که خدای متعال بر توفیقات همه ما برای افزایش آگاهی و بصیرت و برای انجام وظایف بیفزاید. اهمیت این روز از ابعاد مختلفی قابل بحث و بررسی است. وقتی مبادی و مقدمات تصوری و تصدیقی را مورد بحث قرار می‌دهیم، ابتدا باید بپرسیم: واژه بصیرت به چه معناست؟ کاربرد آن در قرآن و روایات به چه معنایی بوده است؟ و به چه مناسبت، بصیرت به این شکل مطرح شده است؟

انگیزه‌ها و منشأ رویارویی حق و باطل

تا آن جا که شواهد تاریخی نشان می دهد و به خصوص منابع وحیانی تأیید می کند، همیشه در میان آدمیزادگان، افراد و گروه‌هایی بوده‌اند که در مقابل راه خدا، انبیا و راه حق قرار می‌گرفته‌اند. حال این‌که چرا این نظام به این صورت تکوین شده که همواره چنین تقابلی بین حق و باطل صورت گیرد و انسان‌ها در دو صف قرار گیرند، بحث‌های طولانی می‌طلبد که مقتضای این مجلس نیست. به هر حال، می‌دانیم از دو فرزند حضرت آدم‌علی نبینا و آله و علیه السلام جنگ فردی بین حق و باطل شروع شد. قرآن به صراحت می‌گوید این داستانی که من برای شما می‌گویم، داستان حقیقی است. چون این داستان در کتاب‌های دیگر مثل تورات به صورت‌های مختلف تحریف ‌شده، قرآن عنایت دارد که قصه حقیقی آن را بیان کند. دو برادر از فرزندان حضرت آدم بودند که هر دو قربانی[1] کردند: إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.[2] قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل قبول نشد. آن‌که قربانی‌اش قبول نشده بود، به برادر خویش حسد برد و با خشم و عصبانیت به او گفت: لَأَقْتُلَنَّكَ؛ حتماً می کشمت! هابیل در جواب قابیل گفت: إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ خدا قربانی را از اهل تقوا قبول می‌کند.» به هر حال، قابیل فقط به دلیل این‌که قربانی‌اش قبول نشده بود، تصمیم گرفت تا برادر را به قتل برساند و به این ترتیب، «حسد» منشأ اولین قتلی بود که در بین انسان‌ها اتفاق افتاد. سپس، این جریان ادامه پیدا کرد و از افراد به گروه‌ها منتقل شد. یعنی وقتی که افراد انسان‌ها زیاد شدند و مجموعه‌هایی تشکیل شد، این مجموعه‌ها نسبت به یکدیگر حسد می‌بردند و گاه بر سر منافعی که باید کسب می‌کردند، باهم مشاجره و دعوا می‌کردند و به جان هم می‌افتادند. در واقع، جنگ بین قبائل، طوایف و گروه‌های مختلف انسانی تکامل‌یافته جنگ بین هابیل و قابیل بود. آن جنگ فردی بود و کم‌کم گسترش پیدا کرد تا به صورت جمعی درآمد. در این رویارویی‌ها از ابتدا تا کنون، انگیزه‌ها هم هم‌چنان رشد و پیچیدگی پیدا ‌کرده و تقویت ‌شده است؛ چه انگیزه کسانی که در راه حق قرار می‌گیرند و چه انگیزه آن‌هایی که در راه باطل گام می‌نهند. هم‌چنین، تجربه‌ها و مراتب آگاهی‌های انسان‌ها نیز افزایش یافته است.

محتوای دعوت انبیا و عوامل رشد انسان

به طور طبیعی، انسان‌هایی را که خداوند در آغاز روی زمین خلق کرده بود، تجربه نداشتند و در علم و معرفت نیز چندان پیشرفتی نکرده بود. انسان‌ها کم‌کم رشد کرده و برای رفتارهایشان انگیزه پیدا می‌کنند. این‌گونه بود که وقتی برای اولین‌بار انسانی می‌بیند برادرش از او برتری پیدا کرده است، تصمیم می‌گیرد او را بکشد و به او می‌گوید: لَأَقْتُلَنَّكَ. حرف «نون»، نون قسم و نون تأکید ثقیله است، یعنی به خدا قسم می‌کشمت. به همین ترتیب، کم‌کم انگیزه‌های انسان‌ها هم در جهت خیر و هم در جهت شر رشد کرد.

عوامل رشد انسان عبارتند از: نخست این‌که در جهت درک و شناخت تکامل یابد. فهم و شعور انسان ترقی کند و بالاتر رود، شناختش قوی‌تر، عمیق‌تر و گسترده‌تر شود. سطحی‌نگر نباشد، زود قضاوت نکند و پشت پرده را ببیند. دوم این‌که انگیزه و اراده بر انجام کارهای درست داشته باشد. هر قدر انسان بر خودش بیشتر مسلط شود، در برابر هواهای نفسانی بیشتر مقاومت کند و در برابر سختی‌ها خودش را نبازد و در یک کلمه استقامت داشته باشد، انسان کامل‌تری می شود. انبیا نیز برای این آمدند تا انسان‌ها را برای شناخت بهتر و رعایت ارز‌ش‌ها راهنمایی و یاری کنند.

محتوای دعوت‌ همه پیامبران الهی براساس این دو عامل شکل گرفته است: اول، چیزهایی به انسان‌ها بیاموزند که کمتر توجه دارند و خودشان به تنهایی آن‌ها را نمی فهمند و دوم، سعی کنند آن‌ها را تربیت کنند که کارهای خوب و درست انجام دهند و به کار بد گرایش پیدا نکنند؛ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ؛[3] اما خداوند صریحاً می‌فرماید: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛[4] ما در مقابل هر پیغمبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم.» این تدبیر الهی است که همیشه دو گروه در عالم باشند که کار یکی از آن‌ها این باشد که مردم را روشن کنند تا فهم بیشتری پیدا کنند، حقایق را بهتر درک کنند و تصمیم جدی‌تری برای انجام دادن کارهای صحیح داشته باشند. گروه دوم نیز کسانی هستند که در مقابل گروه اول هستند و آن را تضعیف می کند. آنان به جای این که برای شناخت صحیح مردم تلاش کنند، سعی می کنند شناخت‌های مغالطه‌آمیز انحرافی و حرف‌های نادرست را مطرح کنند، مردم را فریب دهند، نادانسته‌ها را به نام دانسته‌ها معرفی کنند، جهل را به جای علم مطرح و مطالبی را با ظاهری فریبنده، اما با باطنی پوچ ترویج ‌کنند. انبیا آمدند تا مردم را وادار کنند که در مقابل گناه، تمایلات نفسانی و وسوسه‌های شیطانی، مقاوم باشند و تسلیم نشوند، اما در مقابل کسانی می خواهند کاری کنند که این قدرت را تضعیف کنند و کاری کنند تا مردم به راحتی در برابر تمایلات شیطانی و هوس‌های نفسانی تسلیم شوند.

زُخْرُفَ الْقَوْلِ؛ ابزاری برای فریب

مهم‌ترین ابزار اینان برای فریب دادن مردم نیز حرف‌های زیباست. دوباره در آیه شریفه‌ای که بیان شد، دقت کنید: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا.[5] ما زمینه‌ای را فراهم کردیم که در بین انسان‌ها شیطان‌هایی خلق شوند. حال، این‌که چرا خداوند این کار را کرد، باید گفت: برای این است که زمینه امتحان برای افراد فراهم شود. ابزار کار شیاطین برای فریب مردم عبارت است از: یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ به همدیگر حرف‌های زیبا و فریبنده یاد می‌دهند، الهام و تلقین می‌کنند تا با استفاده از آن‌ها مردم را فریب دهند. انبیا می‌خواهند شناخت صحیح را بالا ببرند و حقایق را برای مردم بیان کنند، ولی شیاطین نمی گذارند و کاری می‌کنند که فضا غبارآلود شود. هم‌چنین، در مقام عمل زمینه را برای گناه فراهم و عوامل آن را تحریک می کنند تا مردم فریفته و آلوده و خود به خود از حق دور شوند. از ابتدای خلقت آدم تا کنون این مسأله همواره در تاریخ تکرار شده است، ولی شیاطین در هر زمان به‌گونه‌ای خاص کار خود را پیگیری می‌کردند.

شَاعِرٍ مَّجْنُونٍ؛ تهمت شیاطین به پیامبران

وقتی انبیا می‌آمدند و انسان را به خداشناسی فطری دعوت می‌کردند، آن‌ها در مقابل خدای متعال، پرستش بت را مطرح می‌کردند. پیامبران از گواهی فطرت به خداشناسی می‌گفتند، ولی شیاطین اظهار می‌داشتند که بت‌ها هستند که به شما برکت می‌دهند و در زندگی شما مؤثرند و وقتی آنها را پرستش کنید به خواسته‌هایتان می‌رسید. انبیا شواهد عقلی می‌آوردند، اثبات می‌کردند، معجزه و کرامت‌ها می‌آوردند، اما آن‌ها در مقابل می‌گفتند: این‌ها دیوانه هستند! در قرآن آمده است که هر پیغمبری را که ما فرستادیم، مردم به آن‌ها تهمت می‌زدند. یا می‌گفتند او دیوانه است یا می‌گفتند او شاعر است. حال آن‌که خودشان نعل وارونه می‌زدند و همان کارهایی را که خودشان می کردند به انبیا نسبت می‌دادند، آنان حرف بی‌محتوا را در قالبی زیبا به مردم تحویل می‌دادند، اما این کار را به انبیا نسبت می‌دادند و می‌گفتند حرف‌های پیامبران شعر است و واقعیتی ندارد: شَاعِرٍ مَّجْنُونٍ![6]

قرآن کریم چندین بار بیان فرموده که ما به هر پیغمبری که فرستادیم، دو تهمت زدند: نخست این‌که وقتی پیامبران حقایق را بیان می‌کردند تا مردم را آگاه کنند، مخالفان و شیاطین می‌گفتند: به آن‌ها گوش ندهید، سخنان آنان شعر است و واقعیتی ندارد. دوم این‌که وقتی پیامبران استدلال‌های قوی می‌آوردند و درباره قیامت انذار و تبشیر می‌دادند، دوباره مخالفان می‌گفتند: این‌ها دیوانه‌ هستند! مگر ممکن است انسان بعد از مردن دوباره زنده شود؛ أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةٌ![7] آنان دروغ‌هایی را بر خداوند روا داشتند و این موضع‌گیری‌‌های در طول تاریخ به صورت‌های مختلف تکرار شده است. پیشرفته‌ترین شیوه‌هایی که شیاطین به کار گرفتند این است که ادعا کردند فقط حرف‌هایی که ما می‌زنیم علمی است و آنچه انبیا می‌گویند خرافات و جهل است.

شگرد امروزین شیاطین در رویارویی با حق

متأسفانه ما امروز هم شاهد همین حرکت‌ها هستیم. اساس فرهنگ غربی بر این استوار است که مهم‌ترین عنصر آن «حس‌گرایی» است. آنان می‌گویند چیزهایی که قابل حس است، علمی است! اگر چیزی حسی نباشد، یعنی با چشم دیده نشود، علمی نیست و «علمی نیست» یعنی اعتباری ندارد. «خدا» را که با چشم نمی‌شود دید، پس ولش کنید، علمی نیست! «وحی» را که نمی‌شود در آزمایشگاه تجربه کرد، پس علمی نیست! هم‌چنین، حقایقی که قوام دین به آن‌هاست و انبیا آمدند تا آن‌ها را به مردم برسانند و به آنها بفهمانند، با برچسب غیرعلمی انکار کردند. به عقیده اینان علمی یعنی آنچه را که می شود دید! این همان حرفی بود که پیش‌تر بنی‌اسرائیل به موسی گفتند. حضرت موسی بنی‌اسرائیل را از چنگال فرعونیان نجات داد و فرعونیان با آن عظمتی که دستگاه فرعون داشت در دریا غرق شدند. بدین‌ترتیب، بنی‌اسرائیل که پیش از آن به بی‌گاری کشیده شده بودند، آقا شدند. بعد از آن، حضرت موسی به آنان فرمود تا از این پس خدای واحد را پرستش کنند. اما آنان گفتند: تا ما خدا را نبینیم قبول نمی‌کنیم: وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ؛[8] بنی‌اسرائیل به همان موسایی که آن‌ها را از شرّ فرعون نجات داده بود، گفتند ما هرگز حرف تو را قبول نمی‌کنیم، مگر خدا را آشکارا ببینیم!

افراد جاهل و ضعیف که عقل‌شان رشد نکرده است خیال می‌کنند که واقعاً واقعیت همان است که با «حس» درک می‌کنند. اینان در تحلیل و تبیین مسائل از الفاظ خوشایند و تحریک‌کننده احساسات و ارضا‌کننده هوس‌های حیوانی استفاده می‌کنند، اما مواردی را که معنایش خودداری و کنترل کردن احساسات و غرایز باشد غیرعلمی می‌دانند.

یک نمونه از افتخارات آمریکا!

همه ما می‌دانیم آنچه به عنوان فرهنگ جهانی بر جهان حاکم است و ریشه‌ آن در آمریکاست، افتخارش این است که انسان به اسم آزادی به هر چه دلش می‌خواهد عمل کند. بزرگ‌ترین افتخاری که آمریکایی‌ها برای خود قائلند و به صورت‌های مختلف در فیلم‌ها، در سخنرانی‌ها، در کتاب‌های علمی و در تبلیغات فرهنگی و سیاسی روی آن تأکید می‌کنند این است که ما می‌خواهیم هر کس به هر چه دلش می‌خواهد عمل کند. این‌جاست که با این نوع تفکر، شاهد صحنه‌های عجیبی در زندگی آمریکایی‌ها هستیم و تا کسی آن‌ها را از نزدیک نبیند، باور نمی‌کند. بنده در آمریکا از نزدیک نمونه‌اش را دیده‌ام. مردها بزک می‌کنند، صورت‌شان را می‌تراشند، زیر ابرویشان را برمی‌دارند، صورت‌شان را کرم می‌زنند، شورت می‌پوشند و خود را مثل زن می‌آرایند و در خیابان خودشان را عرضه می‌کنند!! این‌ها باشگاه، کتابفروشی، سینما، کتاب‌های تبلیغاتی و حتی فلسفه دارند. ما برای سخنرانی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا دعوت داشتیم. به یکی از دوستان گفتیم که خوب است در خیابان‌های واشنگتن یک سیری بکنیم و مثلاً به یک کتاب‌فروشی مهم برویم و چند کتاب بخریم. هم‌چنان‌که در خیابان می‌گشتیم و از یک چهارراه عبور ‌کردیم، کتابفروشی بزرگی[9] را دیدم. بنده به آن آقا گفتم که خوب است این‌جا پیاده شویم و ببینیم چه کتاب مهمی وجود دارد که هنوز به ایران نیامده است و آن را تهیه کنیم. او گفت: این‌جا پیاده نشوید. گفتم: چرا؟ چند متر که رد شدیم گفت: این جا مرکز هم‌جنس‌بازان است و این کتابفروشی برای آن‌هاست. کسانی هم که آن‌جا هستند خودشان را عرضه می‌کنند! وی گفت: اگر ما این‌جا پیاده شویم، متهم می‌شویم.

به هر حال، در این کشور برای یکی از زشت‌ترین کارهایی که حتی بنده خجالت می‌کشم نام آن را ببرم، آن‌ها افتخار می‌کنند، مرکزی رسمی و باشگاه دارند و حتی رئیس جمهور برای کسب رأی اکثریت، خود را طرفدار هم‌جنس‌بازان می‌داند. برای این کار فلسفه هم درست کرده‌اند و جالب این‌جاست که به آن استدلال می‌کنند و آن را بسیار خوب و حتی نوعی خدمت به جامعه می‌دانند. نیز، از لحاظ روان‌شناسی، تاریخی و اقتصادی مباحثی را مطرح می‌کنند تا وضعیت ازدواج دو هم‌جنس آسان‌تر شود! ضمن این‌که در این‌باره بحث‌هایی نیز در روزنامه مطرح و منتشر می‌شود.

شگرد شیطان: استفاده از سخن حق برای هدف باطل

یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا؛ حرف‌های زیبا و فیلسوفانه، اشعار زیبا و چیزهایی که افراد را تحریک می‌کند و نیز سخن جاهلانه‌ای را به عنوان استدلال مطرح می کنند تا نظر خود را اثبات کنند. کار آدمیزاد از کجا به کجا می‌رسد! در فساد آن چنان پیش می‌رود که حاضر است میلیون‌ها نفر انسان بی‌گناه کشته شوند تا یک چندی دیگر روی این صندلی باقی بماند. صدام چه قدر از انسان‌ها را در ایران و عراق به کشتن داد؟ ویرانی‌هایی که به بار آورد برای چه بود؟ به امیدی که چند صباح دیگر ریاست کند و عاقبت آن را همه دیدند. انبیا آمدند تا به بشر بفهمانند این اشتباه‌کاری‌ها و فریب‌کاری‌ها از شیطان است. راه صحیح این نیست. حرف‌های شیطان نادرست است، اما ظاهر زیبایی دارد. یکی از پیچیده‌ترین شگردهای شیطانی این است که شعارهای صحیح، معقول و خداپسند را برای اهداف پلید خود مطرح می‌کند. کلمه آزادی، کلمه بسیار زیبا و خوشایندی است. چه کسی از آزادی بدش می‌آید؟ ما وقتی می‌گوییم «آزادی» چه تصویری به ذهن ‌ما می‌آید؟ مثلاً مرغی را در قفسی اسیر کرده‌اند و کسی می‌آید درب قفس را باز می‌کند و پرنده را آزاد می‌کند. این آزادی بسیار مطلوب است. البته درست نیست که حیوان بی‌گناهی را حبس کنند و نگذارند در باغ و مرغزار پرواز کند و چه‌چه بزند!! ما از آزادی این معنی را می‌فهمیم که بسیار مطلوب است که انسان از قید و بند رها شود، اما آزادی از نظر آنان این است که آدمی از قید و بند عقل آزاد ‌شود! آن‌ها می‌گویند هر کاری دلت می‌خواهد بکن. یعنی برخلاف عقل، مصلحت، برخلاف رضای خدا و بر خلاف مصالح مردم رفتار کن و تو آزادی هر کاری که می‌خواهی بکنی. آزادی یعنی بی‌بند و باری، یعنی رها بودن و افسارگسیختگی. یعنی این که آدم قید و بندی نداشته باشد و برده هوای نفس باشد. بنابراین، دیدیم از آزادی که یک کلام و واژه مقدس است چه معنایی را اراده می‌کنند. غیر از این واژه، کلمات دیگر نیز همین‌طور است؛ جمله‌های بسیار زیبا که معانی دل‌پسند و فریبنده‌ای دارد و آن‌ها را در معنایی که اراده می‌کنند به کار می‌برند که نتیجه‌ای غلط به بار می‌آورد. نمونه آن را ما در صدر اسلام هم داشته‌ایم.

شیطان از هزاران سال پیش‌تر این‌ها را به شاگردانش یاد داده بود. خوارج در مقابل امیرمؤمنان چه گفتند؟ خوارج از یاران علی‌علیه‌السلام و طرفداران ایشان بودند که در جنگ صفین با حیله عمرو عاص گفتند بین ما باید قرآن حاکم باشد. این که هر چه قرآن می گوید عمل کنیم، حرف بسیار خوبی است. همه همین را می‌گویند. پیغمبر نیز آمده بود که بگوید هر چه قرآن می‌گوید عمل کنید. امیرمؤمنان نیز قیام کرده بود و با دشمنان می‌جنگید برای این که به آنچه قرآن می‌گوید عمل شود. اما دشمنان و خوارج از این کار چیز دیگری را اراده می‌کردند. آنان می‌خواستند در جنگ شکست نخورند، اصحاب علی‌علیه‌السلام را فریب دهند و به صورتی که به سودشان بود نتیجه‌گیری کنند.‌ امیرمؤمنان فرمود: بجنگید؛ قرآن ناطق منم، من به شما می‌گویم بجنگید، این‌ها حیله است، می خواهند شما را فریب بدهند. اما آنان گفتند: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ»[10]ما حرف تو را قبول نداریم. حکم، حکم خداست. هر چه امام فرمود: من امام هستم، من قرآن ناطقم، من معنی قرآن را می‌دانم، آنان حکم خدا را در قرآن‌های سر نیزه می‌دیدند. امیرالمؤمنین فرمود: کلمةُ حقٍ یُراد بِها باطل؛[11] حرف درستی است؛ حکم، حکم خداست، اما این‌ها مقصودشان حکم خدا نیست. به‌هرحال، آن‌ها فریب خوردند و تسلیم معاویه شدند و کار را به حکمیت امثال ابوموسی کشاندند. آنان می‌گفتند: چرا ما خون مسلمان‌ها را بریزیم؟ بیایید وحدت داشته باشیم! وحدت با چه کسی و بر سر چه؟ هر چه قرآن می‌گوید. مگر علی‌علیه‌السلام قرآن را بلد نبود، مگر او خلاف قرآن عمل می‌کرد؟ این‌جاست که شعاری را مطرح می‌کنند که خوش‌ظاهر و فریبنده باشد، ولی هدف از این شعار یک امر باطلی است که شیطان می‌پسندد. این بدترین نوع تبلیغ و بدترین نوع سوءاستفاده از مفاهیم، کلمات و بیانات حق برای فریب دادن مردم است. این سبک کار شیطان است. قرآن می‌گوید: «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ». زخرف یعنی زیور. زُخْرُفَ الْقَوْلِ؛ یعنی سخنان آراسته، زیور شده و خوش‌ظاهر که کسانی آن‌ها را به قصد مطالبی که خودشان اراده می‌کنند به مردم القا می‌کنند. در دنیای امروز بزرگ‌ترین عامل فساد همین مفاهیم و عباراتی است که ظاهر فریبنده دارد و باطن غلط از آن اراده می‌شود که به اصطلاح به عنوان جنگ نرم شناخته می‌شود. این جنگ بسیار پیشرفته‌تر از جنگ اتمی است. در جنگ جهانی دوم، بمب اتم انداختند و صدها هزار نفر را یک‌جا کشتند. این جنگ بسیار خطرناکی است و هم‌‌اکنون نیز این تهدید وجود دارد. ولی خطرناک‌تر از این‌ها جنگ نرم است. جنگی که با افکار مردم بازی می‌کند، فکرها را منحرف می‌کند و از الفاظ زیبا، معانی غلط و اهداف شیطانی اراده می‌شود. این بزرگ‌ترین شیوه‌ای است که شیطان بعد از هزاران سال یاد گرفته و به مردم یاد می‌دهد.

«بصیرت» چاره‌ای برای رهایی از شیطان

همواره کار شیطان اغوای مردم بوده است، اما شیوه‌های اغوا تفاوت می‌کند. مردمی تحت تأثیر این‌گونه اغواها قرار می‌گیرند که خودشان پیشرفتی کرده و به حدی رسیده باشند که این‌گونه مفاهیم را درک کنند. حق و باطل در یک جامعه‌ پیشرفته‌، به درک و شناخت مفاهیم صحیح بستگی دارد. کاری که در مقابل شگردهای شیطانی انجام می‌گیرد «بصیرت» نام دارد. بصیرت یعنی انسان آن قدر قدرتمند شود که فریب حرف‌های زیبای شیاطین انس و جن را نخورد و بفهمد مقصود از این سخنان چیست. امروز ما از یک سو در داخل کشور و از سوی دیگر در سطح بین‌المللی در مقابل کشورهای دیگر و عمدتاً استکبار جهانی در مقام تهدید واقع شده‌ایم. کسانی در داخل، توده‌های مردم را با الفاظ و شعارهای خوب فریب می‌دهند، برای این‌که بر آن‌ها سوار بشوند و چندی بر کرسی قدرت بنشینند. دشمنان خارجی نیز همواره با تبلیغات بی‌شمار و غلط از طریق رادیوها، تلویزیون‌ها، ماهواره‌ها و سایت‌های تبلیغاتی مردم را بمباران می‌کنند. آنان سخنانی با ظاهری فریبنده مطرح می‌کنند و انتقادی که در ظاهر به نظر می‌رسد وارد است بیان می‌کنند؛ اما مقصود آن‌ها انتقاد نیست؛ بلکه هدف‌شان این است که عامل سازنده‌ای را از کار بیندازند تا مردم نتوانند از او بهره ببرند. ما باید چشم‌مان باز و بینا باشد و بفهمیم این حرف‌ها را برای چه می‌زنند و نتیجه‌اش چیست؟

بیداری اسلامی و تفسیر شیاطین!

به عنوان مثال، ما در دنیای امروز با حرکتی به نام بیداری اسلامی روبه‌رو هستیم. این را هر بچه‌ای هم فهمیده که در کشورهای اسلامی حرکتی پیدا شده است. نهضتی که با دیکتاتورها مبارزه می‌کنند و می‌خواهند حکومت‌های جور را سرنگون کنند و حکومت‌هایی سالم و صالح سر کار بیایند. همه این را می‌فهمند، اما اولاً سوال می‌شود که عامل این حرکت چیست؟ ما براساس بینش خود و خوش‌بینی که به وعده‌هایی که در قرآن و روایات آمده است داریم، شواهدی در رفتار و کردار آن‌ها می‌بینیم که می‌گوییم این حرکت یک بیداری اسلامی است. مردم بیدار شده‌اند و می‌فهمند آنچه به صلاح آنان است، اسلام است. آنان راه‌های مختلف را آزموده‌اند، سرشان به سنگ خورده و برگشته‌اند. اکنون می‌خواهند اسلام را زنده کنند. شاهد آن نمازها و شعارهای الله اکبر و معرفی اسلام به عنوان منبع قانون است. اما شیطان چیز دیگری تلقین می‌کند. شیطان می‌گوید: این‌ وقایع به بیداری اسلامی ربطی ندارد. ضمن این‌که عده‌ای مسلمان در مصر زندگی می‌کنند، مسیحیان نیز در آن‌جا هستند. لیبرال‌ها هم در این کشور به دنبال زندگی غربی هستند و کاری با اسلام ندارند؛ هم‌چنان‌که رؤسای احزاب آن‌ها به صراحت با درج بند اسلامی شدن قانون اساسی جدید مخالفند. پس، این حرکت به‌هیچ‌روی اسلامی نیست و فقط یک حرکت آزادی‌‌خواهانه‌ای است که با هدف آزادی و رهایی از زیر بار دیکتاتوری است. آزادی هم از نظر آنان آزادی غربی و لیبرالیسم است.

بحرین و سوریه؛ عکس‌العمل‌های متفاوت!

هم‌چنین در کشورهای اسلامی دیگری نظیر سوریه و بحرین نیز با عکس‌العمل‌های متفاوتی از سوی کشورهای اروپایی و آمریکایی روبه‌رو هستیم. اخیراً شورای همکاری خلیج فارس برای تأیید حکومت آل خلیفه تشکیل شد و همه آن را تأیید کردند. چه کسی است که نداند در دنیا مظلوم‌ترین ملتی که به جرم شیعه بودن در مقابل رفتار دولتش سرکوب می‌شود، ملت بحرین است. حکومتی که فقط به نام سنی‌مذهب است و دینی ندارند و از کشورهای دیگر مهاجر غیر شیعه می‌پذیرند تا در آن‌جا جنسیت بحرینی را تغییر بدهند. سنی‌هایی که مخصوصاً سلفی هستند، متعصب و ضد شیعه هستند، با هدف فراری دادن شیعیان به بحرین می‌آیند. ضمن این‌که با اعمال فشار و به‌کارگیری گازهای سمی شیعان را می‌کشند و هیچ‌کدام از این کشورهای اسلامی و حتی کشورهای عربی صدایشان در نمی‌آید. اگر در ایران یک نفر براساس قانون اعدام شود، سروصدای کشورهای جهان و سازمان‌های بین‌المللی دنیا را پُر می‌کند که حقوق بشر در ایران شکسته شده است؛ حال آن‌که در بحرین چند سال است شب و روز، بزرگ و کوچک و زن و مرد را مورد حمله قرار می‌دهند و هیچ‌کس هیچ‌حرفی نمی‌زند. البته این به اصطلاح دوگانگی در مقابل حقوق بشر یک رسوایی آشکار است و همه عالم این را می‌فهمند؛ حتی خود آمریکایی‌ها نیز اعتراض‌هایی می‌‌کنند. درباره حکومت سوریه نیز شیطان دست به کار شده است. شیاطین می‌گویند: اگر شما می‌گویید که باید علیه حکومت‌های ناصالح قیام کرد، پس چرا به حکومت سوریه کمک می‌کنید؟ حکومت سوریه هم یک حکومت اسلامی نیست و در عمل لائیک است. آن جا نیز مردم با شعارهای اسلامی علیه این حکومت قیام می کنند. چرا شما از حکومت طرفداری می‌‌کنید؟ این شبهه‌ای است که همواره در روزنامه‌ها، مجلات، سایت‌ها و تلویزیون‌ها علیه ایران به کار می‌برند. این قضیه عیناً مثل قرآن به سر نیزه کردن عمرو عاص است.

فلسطین و لبنان نماد مبارزه با استکبار جهانی

مسأله سوریه، مسأله حکومت سوریه نیست؛ بلکه مسأله این است که در منطقه خاورمیانه دو گروه بر علیه استکبار جهانی مبارزه می‌کنند و ده‌ها سال است که شهید و زندانی داده و شکنجه و آواره شده‌اند. نخست، ملت فلسطین است که شاید بیش از نیمی از جمعیت اصلی آن کشور آواره هستند و در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند. آنها با تأثیرپذیری از جمهوری اسلامی ایران دو گروه به نام‌های جهاد و حماس برای مبارزه با همه دستگاه کفر و استکبار جهانی تشکیل دادند. البته مدتی کشورهای عربی از جمله عربستان و قطر از فلسطینی‌ها حمایت می‌کردند. سال‌ها پیش حاجی‌های ایران در عربستان می‌دیدند که در سخنرانی‌ها و خطبه‌های نماز جمعه از مردم فلسطین حمایت می‌کردند، اما در جنگی که اسرائیل علیه مردم فلسطین راه انداخت، هیچ‌کدام از این کشورهای عربی به کمک فلسطینی‌ها نیامدند. در همین جنگ اخیر مردم غزه، تنها کشوری که در عالم از آنان حمایت واقعی کرد ایران بود؛ ما نه عرب بودیم، نه روابط نژادی، نه روابط اقتصادی و سیاسی داشتیم و نه باهم هم‌مرز بودیم. ما حتی با آنان ارتباط شیعه و سنی نداشتیم. آن‌ها سنی هستند و بعضی‌هایشان از آن سنی‌هایی هستند که نسبت به شیعه بسیار بدبین‌اند، اما آنان مسلمان هستند در مقابل کفر. و بالاخره شاهد بودید که در این جنگ اخیر به واسطه کمک‌های ایران بود که آنان بر اسرائیل پیروز شدند. البته ما وظیفه اسلامی، دینی، عقلانی و انسانی خودمان می‌دانیم که به مظلومان فلسطین کمک کنیم. اما پرسش این است که چگونه باید کمک کنیم در حالی‌که ما باهم مرز مشترکی نداریم؟ توجه داشته باشیم که غزه محصور شده و حتی با یک کشور خارجی نمی‌تواند ارتباط داشته باشد.

شبیه این گروه، اقلیتی شیعه در لبنان هستند. در این کشور مذاهب مختلفی وجود دارد که با هم اختلاف دارند. کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها و ارتودکس‌ها از مسیحیان و از مسلمان‌ها سنی‌ها و شیعیان و یک مذهبی به نام دوروزی هست که آن‌‌ها یک قوم خاصی هستند و در کشورهای دیگر کمتر آن مذهب وجود دارد. لبنان مجموعه‌ای از مذاهب مختلف است که شیعیان در آن‌جا غالباً در فقر و اقلیت زندگی می‌کردند که بعد از مهاجرت امام موسی صدر اندکی حیات یافتند. در میان شیعیان نیز گروه‌های مختلفی وجود دارد که باز اقلیت کوچکی به نام حزب‌الله وجود دارد که آن‌ هم به دستور امام تأسیس شد. سیدحسن نصرالله ـ که خداوند ان‌شاءالله وی را در پناه خود از همه آفات و بلیات حفظ کند ـ طلبه‌ای بود در ایران که در جنگ و جبهه‌های ایران هم شرکت داشت. امام به او فرمودند تا به لبنان برود و این گروه‌ را تشکیل دهد؛ گروهی که هم‌اکنون سرنوشت لبنان به دست آنان است. و کار به آن جا رسید که سیدحسن نصرالله به عنوان اولین شخصیت معروف عالم شناخته شد، به طوری‌که بسیاری از اهل تسنن عاشقش شده و عکسش را در آغوش می‌گیرند. اگر ما هزاران میلیون خرج می‌کردیم، نمی‌توانستیم یک چنین تبلیغاتی برای شیعه ترتیب دهیم. و البته همه این‌ها به برکت کمک‌هایی است که از ایران به آن‌ها می‌شود. تا به حال خیلی علنی نبود، اما حالا دیگر علنی شده است.

حقیقت مسأله سوریه

جمهوری اسلامی ایران باید فلسطین و لبنان را که علیه کفر جهانی مبارزه می‌کنند با تمام قوا برای آبرو شدن برای اسلام و به خصوص تشیع کمک کند. اما چگونه باید حمایت کند؟

ما نه با لبنان مرز مشترک داریم و روابط آن چنانی، و نه حتی با فلسطین. تنها حلقه واسطه برای کمک رساندن به ان دو کشور، سوریه است. اگر سوریه با ایران باشد، می‌توان از راه سوریه کمک‌های مالی، بهداشتی، تاکتیکی و نظامی به فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها رسانده شود. اگر دولت سوریه مخالف این امر باشد، این راه مسدود است. مسدود شدن این مسیر یعنی شکست حرکت مقاومت در لبنان و فلسطین و شکست خوردن مقاومت در جهان اسلام و تشیع و البته شکست ایران. حمایت ایران از دولت سوریه وسیله‌ای است که بتواند برای اسلام خدمت کند، حرکت مقاومت را در عالم زنده کند و به کشورهای دیگر یاد بدهد که شما باید مقاومت کنید. فلسطینی‌ها مقاومت بلد نبودند. آن‌‌هایی که مخالف اسرائیل بودند، گرایش به مارکسیسم داشتند و هنوز هم بعضی از گروه‌هایشان این گرایش را دارند. وقتی فلسطین براساس اسلام حرکت کرد که مقاومت اسلامی را از امام یاد گرفت. تأثیر انقلاب اسلامی در فلسطین بود که گروه‌های مقاومت و حماس را به وجود آورد. پس برای پیشرفت اسلام و حفظ هویت این دو کشور اسلامی ما نیازمند حلقه‌ای واسط هستیم به نام سوریه. علاوه بر این که آن کسانی که مخالف سوریه هستند، عمّال آمریکا و اسرائیل هستند. موافقت کردن با آن‌ها یعنی بازی در میدان و زمین آمریکا و اسرائیل؛ هم‌چنان‌که عربستان و قطر این کار را می‌کنند و ترکیه هم به آن‌ها ملحق شده است. ما برای حفظ اسلام و تشیع و برای ترویج ارزش‌های اسلامی، برای این که روحیه مقاومت در مسلمان‌ها زنده باشد، باید این ارتباط را حفظ کنیم.

مقام معظم رهبری پرچم‌دار بصیرت در جهان

بصیرت یعنی این که مردمی هوشیار شوند، بفهمند و فریب ظواهر و شعارهای فریبنده‌ای چون آزادی، وحدت، آرامش و صلح را نخورند. «صلح» همیشه مطلوب نیست. اگر این طور بود پیغمبر صلی‌الله علیه وآله این همه جنگ نمی‌کرد. امام حسین علیه‌السلام در طول سیزده سال این همه فداکاری نمی‌کرد، خود و اهل بیتش و حتی طفل شیرخواره او به شهادت رسیدند. آن حضرت می‌توانست فقط بیعت ظاهری کند و خود و یارانش را نجات دهد. «آزادی» اگر به معنای ولنگاری و افسارگسیختگی باشد و هرکس هر کاری می‌‌خواهد بکند، هیچ وقت مطلوب نیست؛ نه به عنوان عقل مطلوب است و نه به عنوان شرع. باید کنترل وجود داشته باشد. باید هوس‌های حیوانی مهار شود. ولی آن‌‌ها با شعار آزادی، اسلام، حقیقت و انسانیت را می‌کوبند. بصیرت یعنی انسان بفهمد دشمن چه نقشه‌هایی به کار می‌گیرد و چگونه باید در مقابلش مقاومت کرد. امروزه پرچم‌دار بصیرت، مقام معظم رهبری است.

پروردگارا! تو را به مقام صاحب‌‌الامرعجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف قسم می‌دهیم سایه مبارک ایشان را تا ظهور آن حضرت بر سر ما مستدام بدار!

همه آفات و بلیات را از ایشان دور بفرما!

هر کس ایشان را یاری می‌کند او را یاری و آن کسانی که ایشان را تنها می‌گذارند هدایت‌شان کن!

دشمنان اسلام را منکوب بفرما!

در ظهور ولی عصر تعجیل بفرما!

عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین

 


[1]. بنابراین از همان ابتدای خلقت حضرت آدم, در بین مناسک عبادی، مسأله قربانی نیز وجود داشته است.

[2]. مائده (5)، 27.

[3]. جمعه (62)، 2.

[4]. انعام (4)، 112.

[5]. همان.

[6]. صافات (37)، 36.

[7]. سبأ (34)، 8.

[8]. بقره (2)، 55.

[9]. در کشورهای اروپایی آمریکایی برخی از کتاب‌فروشی‌ها ساختمانی چند طبقه دارند و هر طبقه به موضوعی اختصاص دارد.

[10]. انعام(6)، 57.

[11]. نهج‌البلاغه، خطبه 40، ص 82.

برای خواندن گزارش خبری این جلسه اینجا را کلیک کنید!