یَا مُوسَى إِذَا انْقَطَعَ حَبْلُكَ مِنِّی لَمْ یَتَّصِلْ بِحَبْلِ غَیْرِی، فَاعْبُدْنِی وَقُمْ بَیْنَ یَدَیَّ مَقَامَ الْعَبْدِ الْحَقِیرِ الْفَقِیرِ. ذُمَّ نَفْسَكَ فَهِیَ أَوْلَى بِالذَّمِّ، وَلاَ تَتَطَاوَلْ بِكِتَابِی عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ، فَكَفَى بِهَذَا وَاعِظاً لِقَلْبِكَ وَمُنِیراً وَهُوَ كَلاَمُ رَبِّ الْعَالَمِینَ جَلَّ وَتَعَالَى؛ اى موسى! هرگاه ریسمان ارتباطت با من گسسته شد، با غیر من نیز ارتباطت برقرار نخواهد شد (پناهگاهى نخواهى یافت كه در آن آرامش یابى). پس مرا بپرست و بسان بندهاى فقیر و ناچیز در برابر من بایست. به نكوهش نفس خود بپرداز كه آن به نكوهش شدن اولى است. با كتاب من (تورات) بر بنىاسرائیل فخر و برترى نفروش، چه این كه این كتاب براى وعظ و اندرز دل تو و روشنگرى كافى است، زیرا كلام پروردگار عالمیان است.
در آغاز این بند از حدیث قدسى، خداوند در قالب سفارش به حضرت موسى(علیه السلام)، به مؤمنان هشدار مىدهد مواظب باشند پیوند و ارتباطشان با خداوند گسسته نگردد، كه اگر این ارتباط از بین برود، كسى یافت نمىشود كه انسان با او ارتباط برقرار كند و از این راه از امنیت خاطر و آرامش برخوردار گردد. مشابه همین تعبیر، در قرآن نیز در برخى از آیات وارد شده و خداوند در آنها به بندگان خویش سفارش مىكند ارتباط خود را با خداوند استوار سازند. در یكى از این آیات آمده است.
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا؛(1) و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراكنده نشوید.
ریسمان الاهى كه در این آیه عامل وحدت، یگانگى و هماهنگى معرفى شده، در برخى روایات به امیر مؤمنان(علیه السلام) و اهلبیت(علیهم السلام) تفسیر شده است. از امام كاظم(علیه السلام) درباره «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعا» سؤال شد، حضرت فرمود: على ابن ابىطالب(علیه السلام)، ریسمان مستحكم الاهى است.(2)
همچنین از امام باقر(علیه السلام) درباره آن آیه پرسیدند، فرمود: ما ریسمان الاهى هستیم.(3) در برخى آیات، از وسیله ارتباط با خدا به «عروه: دستگیره و دستاویز» تعبیر شده است. خداوند مىفرماید:
لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُر
1. آل عمران (3)، 103.
2. تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 448.
3. همان، ص 449.
بِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛(1) در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه به خوبى آشكار شده است. پس هركس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزى استوار چنگ زده است كه آن را گسستن نیست، و خداوند شنوایى دانا است.
«عروة الوثقى» در این آیه، در روایات به ایمان، قرآن و ولایت اهلبیت(علیهم السلام) تفسیر شده است. در این باره امام باقر(علیه السلام)در تفسیر جمله «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَة الْوُثْقى» فرمود كه منظور از «عُرْوَة الْوُثْقى»: [دستگیره استوار الاهى] دوستى اهلبیت(علیهم السلام) است.(2)
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آن جمله فرمود كه منظور از آن، ایمان به خداوند یكتا و بىشریك است.
امام رضا(علیه السلام) نیز فرمود: كسى كه از امامان از نسل امام حسین(علیه السلام) پیروى كند، خدا را پیروى كرده، و كسى كه با آنها مخالفت كند، با خداوند مخالفت كرده است. آنان دستگیره استوار و وسیله به سوى خداوند متعالى هستند.(3)
همچنین آن حضرت در توصیف قرآن فرمودند:
هُوَ حَبْلُ اللهُ الْمَتِینُ وَعُرْوُتُهُ الْوُثْقى؛(4) قرآن ریسمان مستحكم الاهى و دستگیره استوار او است.
1. بقره (2)، 256.
2. تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 317.
3. همان، ص 138.
4. همان.
براى تمسك به دستگیره الاهى و چنگ زدن به ریسمان خداوندى كه به معناى ارتباط با خدا است، دو مرحله مىتوان در نظر گرفت:
مرحله اول: با توجه به این كه اسلام، آیینى است كه از اصول، مبانى اعتقادى و اخلاقى، و احكام و دستورات فردى و اجتماعى تشكیل یافته است، تمسك به ریسمان و دستگیره الاهى، همان پایبندى به آیین اسلام و انجام دستورات آن به شمار مىآید. در این مرحله، قدر متیقن و مقدار واجب و لازم ارتباط با خدا و چنگ زدن به ریسمان و دستگیره الاهى انجام احكام تكلیفى، یعنى واجبات و محرمات است.
پس از انجام واجبات و ترك محرمات، انجام مستحبات و ترك مكروهات نیز در استحكام ارتباط انسان با خدا تأثیر بهسزایى دارند. پس تمسك به حبل الله، رعایت دستورات شرعى و الاهى و متصف شدن به تقوا است و كسى كه در این مسیر قرار گرفت، خداوند او را به سعادت رهنمون مىسازد و از انحطاط، سقوط و دام شیطان رها مىگردد. در مقابل، كسى كه حریم واجبات و محرمات الاهى را رعایت نكرد و مرتكب گناه گردید، از سعادت محروم مىشود و به منجلاب گمراهى سقوط مىكند.
به تعبیر دیگر، خداوند با استعاره و تشبیه، ارتباط با خویش را به ریسمانى تشبیه مىكند كه در یك سوى آن ـ كه به خداوند متصل است ـ بهشت قرار دارد و كسى كه این ریسمان را محكم بگیرد و از آن بالا برود، به بهشت و سعادت مىرسد. اما پایین آن ریسمانْ جهنم و هلاكت
است و اگر كسى به آن ریسمان الاهى محكمْ چنگ نزد و دستش سست و از ریسمان جدا گردد، به جهنم سقوط مىكند.
مرحله دوم: انسان داراى نیازهاى فراوان مادى، معنوى و روحى است و اگر این نیازها تأمین نشود، از بین مىرود. طبیعى است او از پیش خود نمىتواند آن نیازها را تأمین كند. پس ناچار است سراغ دیگرى برود. توسل جستن به دیگران براى تأمین نیازهاى انسان، به مثابه چنگ زدن به ریسمانى است كه از آن راه نیازها تأمین مىگردد. در اینجا انسان باید براى تأمین نیاز به غذا، مسكن و دیگر نیازهاى خود، فقط سراغ خداوند ـ كه مالك هستى است ـ برود و از صمیم دل به او توجه بیابد و از او بخواهد نیازهایش را تأمین كند. بىشك اگر كسى این راه را برگزید و با توجه یافتن به خدا و استوارى ارتباط با او، درصدد تأمین خواستهها و نیازهاى خویش برآمد، خداوند او را بر ساحل اقیانوس بیكران نعمتهاى خویش مىنشاند. بالاتر از همه، او را از شمیم یاد و توجه به خویش بهرهمند مىسازد و در پرتو توجه به خدا، او به حقارت و كوچكى غیر خدا پىمىبرد و حاضر نمىشود از كسى كه چون او فقیر و نیازمند است، درخواست یارى كند.
اما اگر كسى بر اثر ضعف ایمان، غفلت و فراموش كردن خداوند سراغ اسباب ظاهرى رود، براى تأمین نیازهایش سراغ غیر خدا رفته و براى این كه به موقعیت اجتماعى و پست و مقام برسد، حاضر شده به هر كارى دست زند و به هر كسى توسل جوید، در برابر غیر خدا حقیر و ذلیل مىگردد. چهبسا با یك درخواست به خواسته او رسیدگى نشود و او
مجبور است با اصرار و پیگیرى فراوان، در صدد تأمین خواسته خویش برآید و حتى وقتى ببییند به اصرار او ترتیب اثر نمىدهند، حاضر مىشود از آبروى خویش در گذرد و بسته به اهمیت و ارزشى كه نیاز و خواستهاش براى او دارد و هزینهاى كه براى تأمین آن باید مصروف گردد ـ و به چربزبانى، مدیحه سرایى و تملقگویى دیگران بپردازد. تازه معلوم نیست با تحمل آن ذلّت و خوارى به خواستهاش برسد.
كسانى كه از خدا غافلاند، حاضرند براى رسیدن به خواسته خود، گناهان فراوانى مرتكب شوند. در دنیا برخى براى این كه به پست و مقامى برسند و مثلا در انتخابات ریاستجمهورى پیروز گردند، حاضرند چندین میلیارد تومان از بیتالمال هزینه كنند و در این راه از تهمت زدن، دروغ گفتن، شایعه پراكنى، ریختن آبروى دیگران و انجام هزاران جنایت فروگذار نیستند. تازه معلوم نیست پس از آن همه جنایت و سوء استفاده از بیتالمال، در انتخابات پیروز گردند و اگر هم پیروز شوند، چیزى به دست نیاوردهاند.
آرى، كسى كه از خدا برید و ارتباطش با خدا گسست، بر اساس سیاست ماكیاولى، براى رسیدن به هدف و مطلوبش به هر وسیلهاى دست مىیازد و از راه مشروع و نامشروع مىكوشد به خواستهاش برسد. اگر اموال و امكانات بیتالمال در اختیارش قرار گرفت، ابایى از سوء استفاده و هزینه كردن آن در مسیر دستیابى به قدرت و موقعیت ندارد. او را از ظلم به مردم و تعدى و تجاوز به اموال و حیثیتشان باكى نیست. چه بسا به داشتن ثروت متوسطْ قانع نشود و با این كه چندین كاخ و كارخانه دارد و
روزانه میلیونها تومان سود مىبرد، باز نمىایستد و مىكوشد بر دارایى و ثروتش بیفزاید.
روشن شد كه ارتباط با خدا و دست زدن به دستگیره و ریسمان استوار الاهى دو مرحله دارد: مرحله اول، پایبندى عملى به دستورات الاهى، اطاعت و عبادت خداوند و رعایت حریم واجبات و محرمات الاهى است. مرحله دوم، توكل و اعتماد به خداوند و قطع امید از غیر خدا است. در جاى جاى قرآن، به این دو مرحله اشاره شده است. در برخى آیات به شأن الوهیت و خالقیت خداوند و نظارت او بر عالم هستى و ضرورت پرستش او تصریح شده و ضمناً توكل و اعتماد بر خداوند بیان شده است؛ نظیر آیه:
ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَیْء وَكِیلٌ؛(1) این است پروردگار شما، جز او خدایى نیست. آفریدگار هر چیزى است. پس او را بپرستید و او بر هر چیزى نگهبان است.
در برخى از آیات فرمان عبادت و توكل بر خداوند به دنبال هم ذكر شده است:
وَللهِِ غَیْبُ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَْمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَیْهِ وَما رَبُّكَ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ؛(2) و نهان آسمانها و زمین از آنِ خدا است، و تمام كارها به او بازگردانده
1. انعام (6)، 102.
2. هود (11)، 123.
مىشود. پس او را بپرست و بر او توكل كن و پرودگار تو از آنچه مىكنید غافل نیست.
در سوره حمد نیز پس از ذكر صفات برجسته خداوند، در آیه «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَإِیّاكَ نَسْتَعِین»؛ به دو مرحله عبادت خداوند و توكل بر خدا و یارى خواهى از او اشاره شده است. با توجه به این كه ما مكلفیم هر روز ده مرتبه سوره حمد را بخوانیم كه در آن پرستش و یارى طلبى و توكل فقط به خدا اختصاص یافته است، مىتوان استفاده كرد كه لُبّ و پیام اصلى دین، پرستش و اطاعت از خداوند و اعتماد و توكل بر آن منبع بىپایان هستى و درخواست تأمین نیاز از وى و قطع امید از ماسواى او است.
ثمره پایبندى به دو مرحلهاى كه براى ارتباط و تمسك به حبلالله ذكر شد، این است كه انسان پس از بندگى و عبادت خالصانه خداوند و توكل بر او، چنان دلش با خداوند پیوند مىخورد و توجهاش به وى جلب مىگردد كه كاملا خود را بىنیاز از غیر خدا مىیابد و در پرتو ارتباط با خداوند، به چنان بىنیازى و قدرتى مىرسد كه اگر همه مردم در برابرش كرنش كنند و به او احترام بگذارند، و یا اگر همه عالم در برابرش بایستند و با او دشمنى كنند، براى او یكسان است و تفاوتى در حال او پدید نمىآید. همین معنا را امام باقر(علیه السلام) درباره پیروان و دوستداران خویش، خطاب به جابر بن یزید جعفى كه از اصحاب سرّ آن حضرت بوده اینگونه ذكر مىكند:
وَاعْلَمْ بِأَنَّكَ لاَ تَكُونَ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ یَحْزُنْكَ ذلِكَ، وَلَوْ قَالُوا: إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذلِكَ؛(1) و بدان اى جابر، كه تو هرگز داراى ولایت ما نخواهى بود، مگر آنكه اگر مردم شهرت بر ضد تو شوریدند و همگى گفتند كه تو انسان بدى هستى، نگران و محزون نگردى، و اگر گفتند تو مرد شایسته و صالحى هستى، خوشحال نشوى.
كسى كه خدا را شناخت و با همه وجود به او ایمان داشت و بر او توكل كرد، نه از غیر خدا مىترسد و نه به او طمع و امید دارد. او براساس وظیفهاى كه خداوند بر عهده او نهاده، به مؤمنان، پدر و مادر، معلمان و استادان احترام مىگذارد و قدردان آنها است؛ بدون طمع و امیدى به آنها. بالاتر از آن، كسى كه به مراحل عالى كمال و معرفت الاهى رسید، درمىیابد كه وجود او عین ارتباط با خدا است؛ چون او معلول و آفریده خداوند است و خداوند علت وجودبخشِ او است و چنانكه در حكمت متعالیه بیان شده، معلول، عین ربط به علت است. طبیعى است كسى كه به این درجه از معرفت و ارتباط با خداوند دست یافت، چنان غرق در توجه به معبود مىگردد كه نه فقط ماسوىالله، كه خویشتن را نیز فراموش مىكند. در مقابل، چنانكه خداوند خطاب به حضرت موسى(علیه السلام) فرمود، كسى كه ارتباطش را با خداوند قطع كرد و به ریسمان و دستگیره الاهى
1. بحارالانوار، ج 78، باب 22،ص 162، ح 1.
چنگ نزد، هیچ پناهگاه و تكیهگاهى نخواهد یافت كه به آن اعتماد و تكیه كند.
در حدیثى قدسى كه امام صادق(علیه السلام) از برخى از كتابهاى پیامبران پیشین نقل كردهاند، به تفصیل به این حقیقت، پرداخته شده است و ما براى فرجام نیك بحثمان، به نقل و ترجمه این حدیث قدسى مىپردازیم:
انَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى یَقُولُ: وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی وَمَجْدِی وَارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لاََقْطِّعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّل ]مِنَ النَّاس ]غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَلاََكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَلاَُنَحِّیَنَّهُ مِنْ قُرْبِی وَلاَُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی. أَیُؤَمِّلُ غَیْرِی فِی الشَّدَائِدِ وَالشَّدَائِدُ بِیَدِی؟ وَیَرْجُو غَیْرِی وَیَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَیْرِی؟ وَبِیَدِی مَفَاتِیحُ الاَْبْوَابِ وَهِیَ مُغْلَقَةٌ وَبَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی؛ خداوند تبارك و تعالى مىفرماید: به عزت، جلال، بزرگوارى و رفعت و سیطرهام بر عرشم سوگند كه آرزو و امید هر كس را كه به غیر من امید بست، قطع [و بدل] به ناامیدى مىگردانم و در نزد مردم لباس خوارى و ذلت بر او مىپوشانم و او را از تقرب به خویش مىرانم و از فضل خود دور مىكنم. چهسان او در سختىها و گرفتارىها به غیر من امیدوار و آرزومند است، در حالى كه سختىها و گرفتارىها در دست و اختیار من است و با فكر و اندیشه
خود درِ خانه جز مرا مىكوبد با این كه كلیدهاى همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانه من به روى كسى كه مرا بخواند باز است.
فَمَنْ ذَا الَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ فَقَطَّعْتُهُ دُونَهَا؟ وَمَنْ ذَا الَّذِی رَجَانِی لِعَظِیمَة فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّی؟ جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِی عِنْدِی مَحْفُوظَةً فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِی، وَمَلاَْتُ سَمَاوَاتِی مِمَّنْ لاَ یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِی وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ لاَ یُغْلِقُوا الاَْبْوَابَ بَیْنِی وَبَیْنَ عِبَادِی فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِی. أَلَمْ یَعْلَمْ [أَن] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ لاَ یَمْلِكُ كَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِی إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِی؛ كیست كه در سختىها و گرفتارىهایش به من امید بسته و من امیدش را قطع كرده باشم؟ كیست كه در كارهاى بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم؟ من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشتم اما آنان به حفظ و نگهدارى من راضى نگشتند. آسمانها را از كسانى (فرشتگان) كه از تسبیح و ستایش من خسته نمىشوند پر كردم و به آنها دستور دادم هیچگاه درهاى میان من و بندگانم را نبندند، ولى آنها به سخن (و وعدههاى من) اعتماد نكردند. مگر آن بنده نمىداند كه چون مصیبت و حادثهاى او را در هم كوبید، كسى جز به اذن من نمىتواند آن را از او بردارد؟
فَمَا لِی أَرَاهُ لاَهِیاً عَنِّی أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی رَدَّهُ وَسَأَلَ غَیْرِی. أَفَیَرَانِی أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلاَ أُجِیبُ سَائِلِی؟ أَبَخِیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنِی عَبْدِی؟ أَوَلَیْسَ الْجُودُ وَالْكَرَمُ لِی؟ أَوَلَیْسَ الْعَفْوُ وَالرَّحْمَةُ بِیَدِی؟ أَوَلَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الاْمَالِ؟ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِی؟ أَفَلاَ یَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرِی؟ فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِی وَأَهْلَ أَرْضِی أَمَّلُوا جَمِیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ كُلَّ وَاحِد مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِیعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ مُلْكِی مِثْلُ عُضْوِ ذَرَّة، وَكَیْفَ یَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَیِّمُهُ؟! فَیَا بُؤْساً لِلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِی! وَیَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِی وَلَمْ یُرَاقِبْنِی!(1) پس چرا از من رویگردان است؟ من در پرتو جود و كرم خود آنچه را از من نخواسته بود به او دادم، سپس از او گرفتم، اما او از من نخواست كه آن (نعمتها) را به او برگردانم و از غیر من درخواست كرد. آیا او درباره من چنین مىاندیشد كه پیش از خواستن به او عطا مىكنم، اما اگر از من بخواهد، به درخواستكننده پاسخ نمىگویم؟ مگر من بخیلم كه بندهام مرا بخیل مىپندارد؟ مگر هر جود و كرمى از من نیست؟ مگر عفو و رحمت به دست من نیست؟ مگر من محلّ آرزوها نیستم؟ پس چه كسى جز من مىتواند آن آرزوها را قطع كند؟ آیا
1. اصول كافى، ج 2، باب 218، ص 66، ح7.
امیدواران نمىترسند از این كه به غیر من امید داشته باشند اگر همه اهل آسمانها و زمینم به من امید بندند و به هر یك از آنها به اندازه آنچه دیگران آرزو كردهاند بدهم، به اندازه عضو مورچهاى از دارایىام كاسته نگردد. چگونه كاسته شود از مُلكى كه من اختیار آن را دارم؟ پس بدا به حال كسى كه نافرمانىام كند و از من پروا نداشته باشد!