فصل سوم:اسوه‌پذیرى از سیره فاطمى

 

 

فصل سوم:

 

اسوه‌پذیرى از سیره فاطمى

 

اهمیت اسوه‌پذیرى

انواع اسوه‌پذیرى

خطاها در اسوه‌پذیرى

آفت‌های اسوه‌پذیرى

روش‌های اصلاح اسوه‌پذیرى

اسوه‌پذیرى از چشم‌انداز قرآنى

فاطمه، اسوه‌ای دُردانه

عوامل تأثیرگذار بر شخصیت اسوه‌ها

اختیار، مهم‌ترین عامل تأثیرگذار

عوامل مؤثر در شكل‌گیرى شخصیت فاطمه

شیوه اسوه‌پذیرى از سیره فاطمى

 

 

اهمیت اسوه‌پذیرى

انسان، این شاهكار آفرینش، در نهاد خویش هماره رو به سوى كمال دارد و با اشتهایى سیری‌ناپذیر در تكاپوى صعود به مدارج كمال، تعالى و ترقى است.

تكامل و حركت استكمالى انسان عبارت است از تغییراتى تدریجى در راستاى شكوفایى و به فعلیت رسانى استعدادهاى فطرى.

این تغییرات به وسیله نیروهاى به ودیعت نهاده شده در سرشت کمال‌گرای آدمى و با استفاده از شرایط و امكانات خارجى انجام می‌پذیرد.(1)

در راستاى عروج به قله‌های رفیع ترقى و كمال، یكى از کاری‌ترین نیروهاى فطرى آدمى میل به تقلید و اسوه‌پذیری؛ و یكى از امكانات خارجى، سیره و تجربه كمال یافتگان است.

احساس الگوخواهى فطرى و درونى از یك سو و مشاهده سیر تكاملى به كمال رسیدگان از دیگر سوى، انسان را وامی‌دارد تا براى رسیدن سریع‌تر به كمال مطلوب، روش و سیره آن تکامل‌یافتگان را الگوى خویش سازد و تلاشى آگاهانه و هدف‌دار براى ایجاد هماهنگى و انسجام رفتارى با الگوهاى خویش در پیش گیرد.

انواع اسوه‌پذیرى

چنانكه گروهى از روانشناسان نیز گفته‌اند، تقلید و الگوپذیرى ـ به معناى عام آن ـ بر سه قسم است: محاكات، تقلید بالمعنى‌الاخص، اقتباس.

1. محاكات: تقلید ناآگاهانه و عارى از هرگونه اندیشه و تشخیص را محاكات گویند؛


1. خودشناسى براى خودسازى، آیت‌الله مصباح یزدى: ص 13.

مانند كودك چند ماهه‌ای كه در پى خنده اطرافیان، بی‌درنگ می‌خندد.

2. تقلید بالمعنى الاخص (تقلید بچگانه): این نوع تقلید الگوبردارى نیمه آگاهانه از رفتار دیگران است. در تقلید بچگانه عنصر آگاهى و هدف‌داری حضور دارد؛ اما حضورى كمرنگ و اندك؛ مانند طفل سه ساله‌ای كه تنها براى شبیه‌سازی خود به اطرافیان از اعمال ایشان تقلید می‌نماید، بدون آنكه قصد و هدف آن اعمال را درك كند.

3. اقتباس: این قسم عالی‌ترین مرتبه تقلید می‌باشد عبارت است از تكرار عمل دیگرى با آگاهى كافى از حسن كار او. این نوع تقلید و الگوبردارى کاملاً آگاهانه و هدف‌دار و از روى علم و قصد می‌باشد؛ همانند نوجوان یا جوانى كه از میان رفتارهاى اطرافیان، آن را كه بهتر می‌یابد برمی‌گزیند و براى این گزینش دلیلى هم اقامه می‌کند. در بحث اسوه‌پذیری، سر و كار ما با «اقتباس» است و «محاكات» و نیز «تقلید بچگانه» از گستره بحث خارج است.

در عرصه اسوه‌پذیری، آنچه مطلوب و ارزشمند است، الگوپذیرى کاملاً آگاهانه، هدف‌دار و از روى معرفت و شناخت كامل می‌باشد. لحاظ عنصر آگاهى و هدف‌داری در الگوپذیری‌ها متفاوت است: گاه كامل است، كه شخص پس از تفكر، استدلال، تجزیه و تحلیل عقلى و با بصیرت كامل به تقلید از الگو می‌پردازد و گاه در حد كمال نیست و شخص می‌تواند براى تقلید خویش دلیلى منطقى ارائه نماید؛ ولى به دلیلى ارتكازى، به تقلید مبادرت می‌ورزد كه این دلیل می‌تواند از ابهام در آید و به وضوح بپیوندد. پس عمده اعمال تقلیدى انسان آگاهانه و هدف‌دار است؛ هرچند بسیارى از افراد در تعیین ملاک‌های الگوپذیرى و تشخیص الگوهاى شایسته دچار اشتباه می‌شوند.(1)

خطاها در اسوه پذیرى

هر انسانى طبق نظام ارزشى خود، كمال را در چیزى می‌بیند و طبق فطرت کمال‌جویی خویش در پى كسانى كه واجد آن چیزند به راه می‌افتد تا با اقتداى به ایشان ره به سوى كمال بپیماید. در روند این اقتدا و تقلید، سه خطا ممكن است پیش آید:


1. برگرفته از جامعه و تاریخ، آیت‌الله مصباح یزدى: ص 212 ـ 214.

1. اشتباه در تشخیص مصداق كمال

انتخاب اسوه بدین بستگى دارد كه اسوه پذیر، كمال را در چه چیزى بداند. كسى كه كمال انسان را در ثروتمندى می‌پندارد، مسلماً ثروتمندان را الگوى خود می‌انگارد و در رفتار به ایشان می‌گراید و از سوى دیگر فقرا و مستمندان را به سبب فقر و مسكنتشان در خور توجه نمی‌داند؛ از آنان می‌گریزد و سعى می‌کند تا آنجا كه می‌تواند شبیه‌شان نباشد.

2. اشتباه در تعیین اسوه كامل

انسان معمولاً در این كه چه اسوه‌هایی از كمال لازم براى اسوه‌گیری برخوردارند، دچار اشتباه می‌شود. براى نمونه اگر علم و دانش را مصداق كمال بدانیم، باز امكان این اشتباه وجود دارد كه انسان‌هایی را كه در واقع دانشمند نیستند، دانشمند بپنداریم و تابع و مقلدشان شویم. در زمینه هیچ‌یک از علوم و معارف بشرى دانشوران و كارشناسان راستین به سهولت شناخته نمی‌شوند و همواره ممكن است كه عالم‌نمایان جاهل و گندم‌نمایان جوفروش، عموم مردم را بفریبند و در پى خود بكشانند.

3. اشتباه در حد و مرز الگوپذیرى

این اشتباه وقتى رخ می‌نماید كه الگو و مرجعى كه به حق، در زمینه‌ای معین صاحب‌نظر است، در سایر زمینه‌ها نیز الگوى خویش بپنداریم، یا بر عكس كسى را تنها به دلیل آنكه در زمینه‌ای خاص، كاردان و متخصص نیست، لایق الگو بودن در هیچ قلمروى ندانیم.

انتخاب یك الگوى جامع و راستین در گرو سه شناخت و آگاهى است: شناخت مصداق كمال؛ شناخت مصداق كامل؛ شناخت حد و مرز لیاقت‌ها.

اشتباه در هر یك از این موارد، ممكن است ما را به اسوه‌هایی نالایق و الگوهایى دروغین رهنمون شود و موجب خسارات عظیم مادى و معنوى گردد.

معرفى الگوهاى راستین به افراد جامعه و مبارزه با الگوهاى دروغین، آنچنان پر اهمیت است كه وقتى الگویى نادرست(1) به جامعه ارائه می‌شود، رهبرى چون حضرت امام خمینى(رحمه‌الله) شخصاً وارد میدان شده، بت‌های فكرى و فرهنگى را در هم می‌شکند و با هشدارى تاریخى، گوینده را از خطر ارتداد و اعدام بر حذر می‌دارد:


1. در هشتم بهمن‌ماه سال 1367 از صداى جمهورى اسلامى ایران مصاحبه‌ای پخش شد كه مصاحبه شونده گفت: الگوى زنان ما باید قهرمان سریال سال‌های دور از خانه (اوشین) باشد؛ نه فاطمه زهرا(علیها السلام) ... .

با كمال تأسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداى جمهورى اسلامى مطلبى در مورد الگوى زن پخش گردیده است كه انسان شرم دارد بازگو نماید. فردى كه این مطلب را پخش كرده است تعزیر و اخراج می‌گردد و دست‌اندرکاران آن تعزیر خواهند شد. در صورتى كه ثابت شود قصد توهین در كار بوده است، بلا شك فرد توهین كننده، محكوم به اعدام است. اگر بار دیگر از این گونه قضایا تكرار گردد، موجب تنبیه و توبیخ و مجازات شدید و جدّى مسؤولان بالاى صدا و سیما خواهد شد. البته در تمامى زمینه‌ها قوه قضاییه اقدام می‌نماید.(1)

آفت‌های اسوه پذیرى

اسوه‌پذیری، گرچه پر اهمیت و داراى تأثیرى بس شگرف است، اما همچون هر امر مثبت دیگرى می‌تواند دست‌خوش آفت شده، زمینه خسارت‌هایی عظیم را فراهم آورد. از این روى در این مقام به مهم‌ترین آفات الگوپذیرى می‌پردازیم:

1. الگوپذیرى مطلق از آبا و اجداد

نخستین الگوهاى آدمى، پدر و مادرند. كودك، والدین خویش را هم از لحاظ قدرت و هم از لحاظ علم بسى برتر از خود می‌بیند و به تجربه در می‌یابد كه پیروى از پدر و مادر فواید بسیارى براى او دارد؛ از این روى می‌پندارد همه چیز را باید از پدر و مادر آموخت و در هر زمین‌های باید از آنان پیروى كرد. اگر این خصلت پیروى مطلق و بی‌چون و چرا از آبا و اجداد در سال‌ها و مراحل بعدى زندگى همچنان پابرجا بماند، باید گفت كه شخص هنوز در دوران طفولیت به سر می‌برد و در زمینه الگوپذیرى دچار انحراف گشته است.

قرآن كریم در آیات متعددى كسانى كه آبا و اجداد خود را تنها مرجع تقلید می‌پندارند و براى گفتار و كردارشان قدر و قیمت نابه‌جا قایلند سخت می‌نکوهد:

وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوا إِلى مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُم لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لَا یَهْتَدُون؛(2) و هنگامى كه به آن‌ها گفته شود، به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پیامبر بیاید، مى‌گویند: آنچه از پدران خود یافته‌ایم ما را بس است. آیا اگر پدران آن‌ها چیزى نمی‌دانستند و هدایت نیافته بودند (باز از آن‌ها پیروى می‌کنند)؟!


1. پیام امام خطاب به دست‌اندرکاران رادیو جمهورى اسلامى ایران، تاریخ 1367/11/09. صحیفه نور: ج21، ص76.

2. مائده(5)، 104.

2. الگوپذیرىِ غیر عاقلانه از باطل

آفت دیگر تقلید این است كه شخص براى حفظ رابطه مودت‌آمیز خود با دیگران یا به قصد ایجاد مناسبات دوستانه با آنان، مقبولاتشان را كه خلاف حق و حقیقت است پذیرا شود؛ یعنى از حق جدا شود تا به خلق بپیوندد. حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) قوم خود را به همین جهت نكوهش می‌کند: اِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثناً مَوَدَّةً بَیْنِكُمْ فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا....(1) شما غیر از خدا بت‌هایی براى خود انتخاب کرده‌اید كه مایه دوستى و محبت میان شما در زندگى دنیا باشد... .

3. الگوپذیرى از اكثریت

آفت دیگر این است كه فرد، كثرت طرفداران یك رأى و عقیده را دلیل حقانیت آن رأى و عقیده بپندارد و آن را بپذیرد. این‌كه پاره‌اى از افراد در هر امرى تابع اكثریت می‌شوند ناشى از همین پندار باطل است. موضع قرآن كریم در این مورد چنان واضح است كه نیازى به ذكر نمونه نیست.

4. الگوپذیرى كامل از الگوهاى غیرصالح

اگر وجود یك یا چند خصلت نیكو در الگویى باعث این پندار شود كه عقیده و سیره او در همه زمینه‌ها معتبر است، الگو پذیرد در لبه پرتگاهى خطرناك واقع می‌شود.

متأسفانه الگوپذیرى، امروزه رواجى عجیب یافته است. فلان دكتر یا مهندس درباره مسایل فرهنگى، ابراز عقیده می‌نماید، فلان مقام اجرایى كشور در عرصه مسایل تخصصى فقه، رأى صادر می‌کند، فلان فیلسوف اعلام می‌دارد كه به نظام اقتصادى خاصى معتقد است، فلان قهرمان ورزشى در عرصه مسایل سیاسى اظهار نظر می‌کند، فلان مقام زن درباره حجاب فتوا صادر می‌کند و... .

هر گروهى، از یكى از اینان تقلید می‌کند و از این طریق به چیزى اعتقاد می‌یابد. غافل از آنكه قبول برترى مسلم یا نا مسلم كسى در زمینه‌ای معین، نباید سبب این پندار شود كه او در زمینه‌های دیگر نیز شایستگى دارد.(2)


1. عنكبوت(29): 25.

2. جامعه و تاریخ، آیت‌الله مصباح یزدى: ص 219ـ221.

روش‌های اصلاح اسوه پذیرى

حال كه دانستیم الگوپذیرى آفاتى دارد و می‌تواند براى الگوپذیر زیان‌های فراوان به بار آورد، سؤال مهمى پیش می‌آید و آن این كه چگونه می‌توان با آفات تقلید و الگوپذیرى مبارزه كرد و ضلالت‌ها و انحرافات فردى و اجتماعى را كه از آن ناشى می‌شوند، لااقل تخفیف داد؟ این مسأله كه حل آن براى یك مصلح اجتماعى از قدر و اهمیت عظیمى برخوردار است با دست به دست هم دادن چند شیوه تربیتى و اصلاحى می‌تواند حل شود.

1. افزایش معرفت عمومى

اساسی‌ترین، مشکل‌گشاترین و كارسازترین شیوه این است كه قدرت تفكر و تعقل و تأمل مردم را بیشتر نماییم تا این مطلب را عمیقاً بفهمند كه كمال آدمى به امورى از قبیل پول و ثروت، دانش و صنعت و اقسام و اشكال گوناگون قدرت اجتماعى نیست؛ وانگهى موفقیت یك فرد در یكى از این زمینه‌ها اگر مسلم نیز باشد، باز دلیل صحت آرا و نظرات او در دیگر زمینه‌ها و دلیل درستى رفتارهاى فردى و اجتماعى او نتواند بود. افزایش قدرت تفكر مردم سبب خواهد شد كه همچنین دریابند، پدر و مادر، مرجع تقلید سراسر زندگى فرزند و همه ابعاد و وجوه حیات او نیستند و نیز در خواهند یافت كه حقیقت را نباید فداى هیچ چیز و هیچ كس كرد و حتى براى ایجاد یا حفظ یا تحكیم ارتباطات دوستانه و همزیستى مسالمت‌آمیز و همبستگى اجتماعى نباید از حق دست برداشت. كثرت طرفداران یك رأى و عقیده نیز دلیل حقانیت آن نخواهد بود. فهم عمیق این مطالب موجب خواهد شد كه بسیارى از افراد، گروه‌ها و قشرهایى كه الگوهاى عقیده و عمل مردم به حساب می‌آیند از كرسى مرجعیت تقلید فرو افتند و افراد، گروه‌ها، و قشرهاى دیگرى كه صلاحیت این امر خطیر را دارند متصدى آن شوند.

اگر در روح و ذهن هر فردى، گرد و غبار آرا و نظرات فاسد و اوهام و خیالات باطل فرو نشیند، آن فرد می‌تواند الگوهاى راستین را از الگوهاى دروغین تمیز دهد. بدین ترتیب الگوهاى عقیده و عمل مردم كسانى خواهند شد كه باید بشوند، و كسانى خواهند

بود كه باید باشند و پیداست كه اگر الگوهاى جامعه، انسان‌هایی ذىصلاح باشند، مردم در راه صواب خواهند افتاد.

2. بهره گیرى از ویژگی؛هاى روانى، عاطفى، اجتماعى

«افزایش معرفت عمومى» هرچند شیوه‌ای زیربنایى است؛ اما نیازمند زمان و فرصت وسیع، نیروى انسانى عظیم و فعالیت‌های جان‌فرساست. این شیوه مخصوصاً در جامعه‌هایی كه اكثریت افراد آن‌ها معلوماتى ناچیز و نیروى تعقلى ضعیف داشته باشند، با كندى و سختى مضاعف مواجه خواهد شد. از این روى باید از شیوه‌های دیگر نیز كه نتایج آن‌ها سریع‌تر و سهل‌تر به بار آید، سود جست. در این شیوه‌ها از ویژگی‌های روانى و اجتماعى مردم؛ مثلاً از مجالس و محافل مذهبى، عرف و عادات، آداب و رسوم، مناسك، شعایر، احساسات و عواطف آن‌ها در راه اصلاح جامعه استفاده‌های دقیق و به‌جا می‌شود. اساساً نباید پنداشت كه تنها راه تأثیر در مردم و هدایت آنان به طریق حق و حقیقت، استدلالات و براهین عقلى، فلسفى و منطقى است؛ بلكه باید از خصایص روانى، اجتماعى و مذهبى آنان تا جایى كه صحیح و بر حق است، بهره‌های درست گرفت. تأثیرى كه این‌گونه بهره‌گیری‌ها در تكوین و تغییر شخصیت‌های افراد دارد به مراتب بیش از تأثیرى است كه ادلّه خشك عقلى تواند داشت.(1)

آفرین بر حضرت امام(رحمه‌الله) كه از عواطف و احساسات مقدس مردم براى به ثمر رسانی انقلاب اسلامى، به بهترین وجه، استفاده كرد. حضرت امام با بهره گیری از ویژگی‌های عاطفى، مذهبى و اجتماعى مردم، ایجادگرِ تحولى بنیادین در روحیه مردمان و بر پا كننده انقلابى بی‌نظیر در ایران گردید.

آن تغییر و تحول بنیادین در اوایل انقلاب، بیشتر برخاسته از شورِ پاك و احساسات مقدس مردم بود؛ اما حفظ و استمرار آن روحیه‌های ارزشمند، دیگر در گرو شور و احساسات نخواهد بود؛ چرا كه هر احساس و شورى اگر پشتوانه معرفتى پیدا نكند، به تدریج فرو می‌نشیند. از این روى براى استوار سازی بناى انقلاب و استمرار آرمان‌های


1. جامعه و تاریخ، آیت الله مصباح یزدى: ص 224 و 224.

آن لازم است تلاش فرهنگى وسیعى در جهت افزایش معرفت و شعور عمومى، صورت پذیرد تا از این رهگذر، عواطف و احساسات مقدس به شورمایه‌ای دایمى تبدیل گردد.

اسوه‌پذیرى از چشم‌انداز قرآنى

پروردگار جهانیان و نازل‌فرمای قرآن جاویدان در آخرین نامه انسان‌سازی خود براى بشر، شیوه‌های مختلفى براى تربیت و تزكیت انسان ارائه می‌فرماید؛ روش‌هایی كه هر كدام تأثیرى خاص بر روح و روان و منش رفتارى انسان می‌گذارد؛ روش‌هایی چون بشارت به نعمت‌های جاویدان، بیم‌ دِهى از عذاب همیشگى، بیان سرگذشت گذشتگان، داستان پیامبران، استفاده از تمثیل، بهره گیری از قَسَم و سوگند و ... .

یكى از مؤثرترین و كارآمدترین شیوه‌های تربیتى كه در قرآن به كرّات مورد توجه قرار گرفته است، ارائه الگوهاى شایسته، به طور مستقیم یا غیر مستقیم می‌باشد.

بارى، تعیین الگوهاى صحیح و تأكید بر پیروى از ایشان و نیز رسوا كردن الگوهاى ناصحیح و در هم كوبیدن بت‌های فكرى و فرهنگى، از مهم‌ترین روش‌های تربیتى قرآن كریم است:

1. معرفى اسوه حسنه

قرآن، پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) را الگوى شایسته و اسوه حسنه مؤمنان راستین معرفى می‌فرماید: لَقَد كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا؛(1)در پیامبرِ خدا براى شما؛ براى كسانى كه به خداى متعال و روز بازپسین امیدوارند و خداى را بسیار یاد می‌کنند، الگویى نیكو وجود دارد.

آنچه در این آیه شریف و نورانى قابل توجه است، جمله لِمَنْ كَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كثیراً می‌باشد. این جمله، بدل از ضمیرِ خطاب در «لكم» است، تا دلالت كند بر این كه اقتدا و تأسّى كامل به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) توفیقى است كه نصیب هر كسى نمی‌شود. اسوه‌پذیری از رسول، صفت حمیدهاى است كه هر مؤمنى بدان متصف


1. احزاب (33): 21.

نمی‌شود؛ بلكه مؤمنانى به این صفت پسندیده نایل می‌شوند که‌ایمانی راستین به خداوند و روز قیامت داشته باشند؛ ایمانیانى كه دل در گرو عشق خداوند دارند و او را بسیار یاد می‌کنند و در نتیجه این ذكر و توجه مداوم است كه تأسّى كامل به رسول خدا صورت می‌پذیرد.(1)

آرى، داعیه‌داران مسلمانى آن هنگام به مقام رفیعِ تبعیت و اسوه‌پذیری كامل از «اسوه حسنه» نایل خواهند آمد كه به خدا و روز جزا باورى راستین بیابند. به هر میزان كه ایمان ما به خدا و روز جزا ضعیف‌تر باشد، انگیزه و توفیق ما در اقتدا به رسول‌الله(صلى الله علیه وآله)، این اسوه حسنه الهى، كمتر و ضعیف‌تر خواهد بود.(2)

2. اسوه دِهى از سیره پیامبران

خداوند متعال از پیامبرِ رحمت می‌خواهد كه در عرصه خطیرِ ابلاغ رسالت به پیامبران اولوالعزم اقتدا كند و همچون ایشان صبر و استقامت پیشه سازد و از شتاب و بی‌صبری بپرهیزد: فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِلْ لَّهُمْ(3)؛ (در تبلیغ دین خدا و تحمل اذیت امت) همچون پیامبران الوالعزم صبور باش و براى (عذاب) آنان شتاب مكن!

در آیتى دیگر از پیامبر اسلام، كه خود اسوه حسنه مؤمنان است، خواسته می‌شود كه در پیمودن راه هدایت به پیامبران پیشین اقتدا كند: أُولَئِكَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدهُمُ اقْتَدِهْ...؛(4) آنان كسانى هستند كه خداوند متعال هدایتشان كرده است؛ به هدایت ایشان اقتدا كن.

3. الگودهى از سیره ابراهیم و پیروان او

پروردگار جهانیان، در قرآن مجید، ابراهیم(علیه‌السلام) و پیروان راستین او را الگوهایى شایسته در عرصه تولّى (اظهار محبت و ارادت به خداوندگار یگانه) و تبرّى (ابراز بیزارى و نفرت از مشركان و همه خدایان دروغین) معرفى می‌فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَومِهِمْ إِنَّا بُرَءؤُاْ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَكُمُ الْعَدَوَةُ و الْبَغْضَاءُ أبدًا حَتَّى تُؤْمِنوُاْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ اِبْرَهِیمَ لاَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ... ؛ در ابراهیم و


1. با الهام از تفسیر المیزان: ج 16، ص 305.

2. اخلاق در قرآن، آیت الله مصباح یزدی: ج 1، ص 156.

3. احقاف(46): 35.

4. انعام (6): 90.

كسانى كه با او بودند براى شما (مؤمنان) الگویى نیكوست آن هنگام كه به قوم خویش گفتند: ما از شما و از آنچه جز خدا می‌پرستید بیزاریم. میان ما و شما دشمنى و كین پابرجاست تا آنكه به خداوند یگانه ایمان بیاورید؛ مگر در این سخن ابراهیم به پدرش كه: حتماً براى تو آمرزش خواهم طلبید ... .

و در دو آیه بعد، بر اسوه بودن ایشان براى مؤمنان راستین تأكید می‌ورزد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فیِهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَومَ الأَخِرَ ... ؛(1) به راستى در آنان براى شما، براى كسانى كه به خداى متعال و روز بازپسین امید دارند، الگویى نیكو وجود دارد.

4. تشویق به اسوه پذیرى از مؤمنان صالح

خداوند متعال، پاداش اقتداكنندگانِ به مؤمنان صالح را همتراز خود ایشان معرفى می‌نماید تا ارزش اسوه‌پذیری صحیح را خاطرنشان سازد: وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِریِنَ وَ الْأَنْصَارِ و الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَن رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّت تَجْرِى تحتها الْأَنهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(2). پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و كسانى كه به نیكى از آن‌ها پیروى كردند، خداوند از آن‌ها خشنود گشت و آن‌ها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زیر درختانش جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و این است كامیابى بزرگ.

در قرآن كریم بیش از یكصد بار سخن از تبعیت و اتّباع می‌رود و این خود نشان‌دهنده نهایت اهمیتى است كه این كتابِ انسان‌سازی براى اسوه‌پذیری و تقلید در عرصه تربیت، تزكیت و هدایت انسان‌ها قایل است.(3) بارى، از آنجا كه اصول مكتب و خط مشى اعتقادى ـ اخلاقى پیامبران و مؤمنان صالح مشترك است و به زمان و مكانى خاص محدود نمی‌گردد، قرآن كریم براى همه پویندگان راه هدایت، اقتدا به سیره صالحان گذشته را لازم و ضرورى می‌داند.

تا نسل انسان بر گستره خاك گسترده است، مسیر پیموده شده از سوى پیام‌آوران و اولیاى الهی همواره قابل اقتدا و تأسّى است.


1. ممتحنه (60): 6

2. توبه (9): 100.

3.برگرفته از جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، استاد محمد تقى مصباح یزدى: ص 277 و 288.

5. الگوسازى در قالب داستان و تمثیل

هدف بسیارى از داستان‌ها و تمثیل‌های قرآنى، الگوسازى از سیره پیامبران و مؤمنان راستین و عبرت‌دهی از فرجام پیشوایان كفر و گمراهى، و بدكاران عالم است: لَقَدْ كَانَ فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِى الْاَلْبَب؛(1) به راستى كه در بیان داستان ایشان، براى صاحبان اندیشه، عبرت كامل خواهد بود.

براى نمونه، خداوند متعال در آیاتى آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران را مثال مىزند و ایشان را اسوه و الگوى تمام مؤمنان جهان، اعم از زن و مرد، معرفى می‌فرماید: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذِینَ ءَْامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَونَ اِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَیْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَومِ الظَّلِمِینَ وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَنَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فرجها ... ؛(2) و باز خدا براى مؤمنان (آسیه) زن فرعون را مَثل آورد هنگامى كه (از شوهر كافرش بیزارى جست و) عرض كرد: بار الها! (من از قصر فرعونى و عزّت دنیوى او گذشتم) تو خانه‌ای در بهشت براى من بنا كن و مرا از شرّ فرعون كافر و كردارش و از قوم ستمكار نجات بخش. و نیز مریم دختر عمران را كه عفاف و پاكدامنى ورزید ... .

در این دو آیه خداوند متعال با استفاده از شیوه تمثیل به معرفى دو الگوى شایسته می‌پردازد: آسیه و مریم. گویا خداوند متعال خطاب به همه ایمان آورندگان می‌فرماید: اگر می‌خواهید به الگویى، تأسّى و اقتدا نمایید، به سیره رفتارىِ این دو زن بنگرید: از وسعت نظر و بلند همتى همسر فرعون سرمشق بگیرید كه با وجود فراهم بودن همه امكانات مادى و دنیوى در قصر فرعون، به این دنیاى زودگذر فانى و لذت‌های آنى به دیده تحقیر نگریست و از خداوند، مُلك متعالى و قصرهای باقى و نجات از شرّ ستمكاران یاغى را طلبید. همت را بنگرید كه تا چه حد والاست. می‌گوید: می‌خواهم از این كاخ نجات پیدا كنم؛ ولى به چیزى فروتر از مقام قرب و رضوان تو هم رضایت


1. یوسف (12): 111.

2. تحریم (66): 11 و 12.

نمی‌دهم. پس مرا از شرّ فرعون و رفتار ناشایست او و قوم ستمكارش نجات بخش و مرا به خانه‌ای نزد خودت در بهشت جاویدان منتقل فرما! و نیز از مریم سرمشق بگیرید؛ از پاكى و عفاف او، ایمان صادقانه و از بندگى خالصانه او.

فاطمه الگویى دُردانه

سرورى فاطمه بر مریم و آسیه

معرفى مریم(علیها السلام) در مقام الگوى شایسته همه مؤمنان در حالى است كه بهترین تفسیر كننده آیات قرآن، مریم را سرور بانوان زمانه خویش معرفى می‌کند و فاطمه را سید، سرور و سرآمد جمله زنان در طول تاریخ:

مریم سرور زنان زمانه خویش بود؛ اما دخترم فاطمه سرور همه زنان جهان، از آغاز تا فرجام آن است.(1) او قسمتى از وجود من، نور چشم من، میوه قلب من و روح میان دو پهلوى من است!

فرشته‌ای بر من نازل شد و به من بشارت داد كه فاطمه، سرور همه زنان اهل بهشت و نیز سرآمد همه بانوان امّتم است.(2)

صدّیقةٌ لامِثْلَها صدیقة *** تَفْرَغُ بالصّدقِ عَنِ الحقیقة

بَدا بذالكَ الوجودُ الظَّاهر *** سرُّ ظهور الحقِّ فى المظاهر

هِىَ البتولُ الطُهْرُ و العذراء *** كَمَریَمَ الطُّهْرِ و لا سواء

فاِنّها سیّدة النّساءِ *** وَ مَریمُ الكُبْرى بِلا خفاء.(3)

بدین ترتیب فضیلت و سرورى فاطمه(علیها السلام) بر آسیه و مریم ثابت می‌شود. آرى، مقام و منزلت زهراى مرضیه نه‌تنها بسى والاتر از مقام آسیه و مریم صدیقه است، كه اوج


1. رسول‌الله(صلى الله علیه وآله): ان‌ها (فاطَمَةَ) لَسَیَّدَةِ نِساءِ الْعَالَمِینَ فَقِیلَ أَ هِىَ سَیّدةُ نِساء عالم‌ها فَقَالَ: ذاكَ لِمَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرانَ فَاَمَّا اِبْنَتى فاطِمَة فَهِى سیِدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِین مِنَ الْاوَّلینَ و الْآخِرِینَ. بحارالانوار: ج43، ص 24، روایت 20.

2. رسول‌الله(صلى الله علیه وآله): اَتانى مَلَكٌ فَبَشّرَنِى إِنَّ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ نِساءِ أُمَّتِى. بحارالانوار: ج21، ص 279.

3.آینه ایزدنما: ص 2. شعر از حضرت آیت‌الله محمد حسین غروى اصفهانى.

فضیلت آسیه و مریم بدان است كه توفیق خدمت‌گزاری آستان حضرت خدیجه كبرى را به هنگامه وضع حمل فاطمه زهرا یافته‌اند:(1)

مریم به ابریق بهشتى شوید او را *** عیسى فراز آسمان‌ها جوید او را

اگر خدا می‌خواست درباره حضرت زهرا(علیها السلام) مثل بزند، می‌فرمود: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذیِنَ أَمنُوا فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّد. او الگوى همه زنان و مردان با ایمان است. او سرور بانوان هر دو جهان است. افتخار آسیه و مریم آن است كه از خدمت‌گزاران درگاه فاطمه(علیها السلام)می‌باشند.

فاطمه، استمرارِ اسوه حسنه

پدر فاطمه به فرموده صریح قرآنِ جاودان، اسوه شایسته همه خداباوران است: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَنْ كَانَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثیرًا؛(2) مسلماً براى


1. چگونگى ولادت یگانه كوثر محمدى را می‌توان از بیان سلاله راستین او، امام صادق(علیه‌السلام)، جویا شد: از آن هنگام كه خدیجه كبرا ازدواج با محمد خاتم انبیا را اختیار نمود، زنان کینه‌جوی قریش جملگى از او دورى گزیدند و او را در وادى تنهایى واگذاردند؛ به گونه‌ای كه هیچ زنى را اجازه دیدار با خدیجه كبرا نمی‌دادند ... .آن هنگام كه زمان وضع حمل خدیجه نزدیك شد، احدى از زنان مكه براى یارى او حضور نیافت؛ اما در این هنگام چهار بانوى رشید و بزرگوار به اذن خداوند از بهشت بر خدیجه وارد شدند. یكى از این زنان، زبان به سخن گشود و گفت: اَنَا سارَةُ و هذِه آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم وَ هِىَ رَفِیقَتُكِ فِى الْجَنَّةِ وَ هذِه مَرْیَم بنتَ عِمْرَان وَ هذِهِ صَفُورا بِنْتَ شُعَیْب. بَعَثْنا اللّهُ تَعالَى اِلَیْكَ لِنَلِى مِنْامْرِكِ ما تَلِى النِّساءُ مِنَ النِّساءِ؛ من ساره (همسر ابراهیم خلیل) و این آسیه دختر مزاحم و او مریم دختر عمران و دیگرى صفورا دختر شعیب است. ما فرستادگان پروردگاریم تا یارىگر تو در لحظه‌ای باشیم كه هر زنى به كمك دیگر زنان نیازمند است، و آنگاه خدیجه را كمك كردند تا فاطمه پاك و پاكیزه به دنیا آمد. هنگامى كه فاطمه متولد شد چنان نورى از او ساطع شد كه تمام خانه‌های مكه و مشرق و مغرب عالم را در بر گرفت. در این هنگام ده نفر از حوریان بهشتى بر آن خانه وارد شدند در حالى كه هر یك، دو ظرف پر از آب كوثر به دست داشتند. بانویى كه پیش روى خدیجه بود (مریم) فاطمه را برداشت و با آب كوثر غسل داد و آنگاه فاطمه را در پارچه سفیدى، از شیر سفیدتر و از مشك خوشبوتر، پیچید و پارچه دیگرى را مقنعه او كرد. آنگاه با فاطمه سخن گفت. فاطمه فرمود: اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللّه و اَنَّ اَبِى رَسُوُلُ اللَّهِ سَیَدُ الْاَنْبیاءِ و اَنَّ به علی سَیِّدُ اْلاَوْصِیاءِ و وُلْدى سادَةُ الْاسْباطِ. آنگاه هر یك از آن بانوان را به اسم صدا زد و به یكایك ایشان سلام كرد. آن بانوان، شادمان و حوریان بهشتى خندان شدند. اهل آسمان‌ها نیز ولادت سرور زنان جهان را به یكدیگر بشارت دادند. در آن لحظه نورى بی‌نظیر در آسمان درخشیدن گرفت كه تا آن روز چنان نورى دیده نشده بود. این بار بانوان (مریم، آسیه، ساره، صفورا) فاطمه را به آغوش خدیجه سپردند و گفتند: این دختر را بگیر كه پاک‌کننده (طاهر) و پاك شده (مطهّر) و پربركت (مباركة) است. خداوند به او و نسل او بركت داده است.

امالى شیخ صدوق: ص 457. غایة الحرام: ص 177. دلائل الامامة: ص 8. بحار الانوار: ج 43، ص 2.

2. احزاب (33): 21.

شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیكویى می‌باشد، براى آن‌ها كه امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند. و این در حالى است كه رسول‌الله، این شایسته‌ترین اسوه حسنه مؤمنان، به كرّات یگانه دخترش فاطمه را پاره وجود خویش، روح و ریحان خویش و جان و جانان خویش می‌خواند و با تعابیرى گونه‌گون رضایت او را رضایت خود و ناراحتى او را ناراحتى خویش اعلام می‌دارد.

چنین تأكیدات متواترى از جانب رسول‌الله با چه هدفى صادر گردیده است؟! چرا پیامبر رحمت، اسوه حسنه مؤمنان، بر این حقیقت، فراوان تأكید می‌ورزد كه: فاطمه، پاره‌اى از وجود من است؟! آیا این همه تأكید جز براى آن است كه توجه همه مؤمنان طول تاریخ را به اسوه‌پذیری از ابعاد زندگانى فاطمه، در مقام استمراربخش سیره رسول‌الله، جلب كند؟!

چرا چنین نباشد، در حالى كه وجود فاطمه از وجود رسول خدا جدا نیست. وجود فاطمه، قسمتى از وجود رسول خداست و سیره او جلوه دیگرى از سیره رسول خدا. وجود فاطمه، مكمل وجود رسول خداست و اسوه‌گری فاطمه، تكمیل كننده اسوه‌گری شایسته‌ترین اسوه حسنه. تکمیل‌کننده اسوه حسنه در عرصه‌هایی چون: دفاع جانانه از ارزش‌های اسلام، جانبازى براى استمرار رسالت، عشق‌بازی در راه بقا و دوام ولایت، جهاد بی‌امان فرهنگى، تقوا و عبادت، مهرورزى و محبت، عفاف و حجاب، تربیت فرزند، تدبیر منزل، تجهیز روحى و روانى مرد براى جهاد و... .

فاطمه، حجت و الگوى امامان

فاطمه، استمرار اسوه حسنه است و این است رمز و راز آنكه سیره فاطمه براى همه امامان از نسل او، اسوه، حجت و الگو می‌گردد: نَحْنُ حُجَةُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ وَ فَاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَیْنَا؛(1)ما (امامان معصوم) حجت خداوند بر مردمان هستیم و فاطمه، حجت (خداوند) بر ما.

اسوه‌گری سیره فاطمه(علیها السلام)، چنان در اوج یگانگى است كه مولاى عدل‌گستر ما كه جهانى چشم‌انتظار اوست تا ظهور نماید و الگوى همگان در تمام ابعاد وجودى انسان


1. عوالم العلوم: ج 11، ص 5.

گردد، فاطمه را اسوه نیكوى زندگانى خویش معرفى می‌فرماید: وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛(1) همانا در دختر رسول خدا براى من، الگویى شایسته وجود دارد.

فاطمه، الگوى زندگانى من است، نه از آن جهت كه مادر من است؛ بلكه بدین جهت كه دختر رسول خداست و استمرار وجود او؛ پاره وجود رسول خداست و اسوه‌پذیری از وى، همان اسوه‌پذیری از رسول خداست و در یك كلام:

اسوه‌پذیری از فاطمه، همان امتثال فرمان خدا در اسوه‌پذیری از رسول خداست.

اى وجود اقدست روح و روان مصطفى *** مصطفى معبود را جانان، تو جان مصطفى.(2)

فاطمه نه تنها الگوى زنان، كه الگوى تمام جهانیان است. اسوه‌گری فاطمه هرچند براى زنان، در بردارنده یگانه‌ترین و زیباترین جلوه‌هاست؛ اما اسوه‌گری او ویژه زنان نیست. هرچند روز ولادت فاطمه، افتخاربخش تمام زنان عالم گردیده و روز زن نامیده شده است؛ اما روز ولادت او، افتخاربخش همه مردان و زنان جهان و جلوه‌نمای تمام مكارم اخلاقى است و بنابر یكى از جامع‌ترین و زیباترین بیان‌ها:

«انتخاب چنین روزى به عنوان روز زن به معنى انتخاب زیباترین، متعالی‌ترین و مقدس‌ترین الگو براى زنان مسلمان، بلكه زنان همه جهان است. تجلیل از مقام فاطمه(علیها السلام)، تكریم ایمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ایثار، جهاد، شهادت و در یك كلمه مكارم اخلاق است كه پدر بزرگوارش براى اتمام آن مبعوث شد. و آن گاه كه رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)، فاطمه را پاره تن خویش می‌خواند، به جهانیان می‌آموزد كه جلوه والاى كرامت انسانى و اخلاق اسلامى را در این چهره مقدس جستجو كنند و مادران جهان، شعاعى از این خورشید درخشان برگیرند و كانون حیات انسان‌ها را گرم و روشن سازند.(3)


1.فى توقیع مولانا صاحب الزمان الذى خرج فیمن ارتاب فیه صلوات الله علیه: ... وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ... . بحارالانوار: ج 53، ص 178، باب 31، روایت 9.

2. دیوان محتشم كاشانى: ص 303.

3. چهار سال با مردم، گزارشى از دومین دوره ریاست جمهورى حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: ص 272. پیام به سمینار كوثر شیراز به مناسبت تولد حضرت زهرا(علیها السلام)، 1366/11/20.

عوامل تأثیرگذار بر شخصیت اسوه‌ها

در عرصه اسوه‌پذیری، عوامل اساسى تأثیرگذار بر شخصیت اسوه‌ها امرى تعیین كننده و بسیار مهم به شمار می‌آید. اگر شخصیت اسوه را بیش از هر چیز تابع عواملى چون وراثت، محیط جنینى، محیط جغرافیایى و محیط اجتماعى او بدانیم، اساساً جایگاهى براى اسوه‌پذیری باقى نخواهد ماند؛ چرا كه شکل‌گیری شخصیت اسوه را از رهگذر عوامل جبرى، چون جبر وراثت، جبر محیط، جبر غریزه، جبر سن و ... دانست‌هایم. اما اگر در عین اعتقاد به تأثیر عواملى چون ارث، محیط، سن و ... مؤثرترین عامل در پی‌ریزی و تكامل شخصیت را اراده و اختیار آزاد بدانیم، اسوه‌پذیری جایگاه ممتاز و ویژه‌ای می‌یابد و هر اسوه‌ای، هرچند كه در مکان‌ها و زمانه‌ای دور زیسته باشد، قابل اقتدا و تأسّى خواهد گشت. از این روى در این فصل ابتدا به مجموعه عوامل تأثیرگذار بر شخصیت‌های انسانى، اشارتى می‌کنیم و آنگاه پس از تعیین میزان تأثیرگذارى هر یك از این عوامل به بررسى عوامل شکل‌دهی شخصیت حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و شیوه‌های اسوه‌پذیری از ایشان می‌پردازیم.

روانشناسان با وجود اختلاف‌های عمیق و فراوان، جملگى بر این مسأله اتفاق نظر دارند كه در شکل‌گیری و تحول شخصیت آدمى دو عامل «وراثت» و «محیط» به عنوان عامل اصلى دخالت و تأثیر دارند. ایشان بعضاً دو عامل «گذشت زمان = سن» و «وجدان اخلاقى» را نیز می‌افزایند.(1)

1. وراثت

تأثیر و اهمیت وراثت ـ به معناى تمام ظرفیت‌ها و استعدادهاى ژنتیكى و كروموزومى كه آدمى از پدر، مادر و اجداد خود گرفته، با خود به دنیا می‌آوردـ در پایه‌گذاری و تشكیل شخصیت انسان نمی‌تواند مورد شك و تردید واقع شود.(2)


1.براى آگاهى بیشتر در این زمینه مراجعه فرمایید به كتاب جامعه و تاریخ، آیت‌الله مصباح یزدى،ص 175 - 199.

2. عامل وراثت به عنوان یكى از عوامل مؤثر در شخصیت انسان، و نه به عنوان تنها عامل، قابل قبول می‌باشد. به عنوان شواهدى بر پذیرش این عامل از سوى اسلام می‌توان توصیه‌های اسلامى راجع به انتخاب همسر، پاكى و طهارت غذاى والدین، پاكى و طهارت جسمى و روحى ایشان قبل از انعقاد نطفه را برشمرد. جامعه و تاریخ، ص 183.

عامل وراثت بر خصوصیات جسمانى، مانند رنگ پوست و چشم و مو، بلندى یا كوتاهى قامت، فربهى یا لاغرى و نیز بر چگونگى كاركرد اعضاى درونى بدن؛ مانند قلب، مغز، معده، سلسله اعصاب و غده‌ها و نیز بر خصوصیاتى چون هوش، حافظه و ... مؤثر است. به عنوان مثال میزان ترشح غده‌های بدن كه می‌تواند تحت تأثیر عامل وراثت قرار گیرد، تأثیر عظیمى در صحت و سلامت مزاج و در عواطف و هیجانات و فعالیت‌های روانى و در زندگى مادى و معنوى ما دارند. چنان كه ترشح بیش از اندازه یكى از این غدد (تیروئید) سبب تندخویى و زودخشمى و بی‌اختیاری حركات و واکنش‌ها و در نتیجه بی‌ثباتی رفتار شخص می‌گردد و كاستى تراوش این غدّه آثار مخالفى چون اضطراب، سستى، بی‌قیدی و وارفتگى بر جاى می‌گذارد.

2. محیط

محیط در مقام عاملى مؤثر در شکل‌گیری شخصیت‌ها به دو قسم تقسیم می‌گردد: محیط داخلى و محیط خارجى.

الف) محیط داخلى: مراد از محیط داخلى، درون رحم مادر در مدت باردارى است كه همه عوامل مؤثر بر جنین درون رحم را در بر می‌گیرد. از آنجا كه تغذیه جنین از خون مادر است، عواملى چون سن مادر، وضع مزاجى و روانى او، نوع غذاهایى كه صرف می‌کند و ... در چگونگى رشد جنین تأثیر به سزایی دارد. خلاصه آنكه محیط قبل از تولد، تأثیرى مهم در تشكیل شخصیت كودك دارد؛ بدین‌گونه كه یا به شكوفایى بعضى از استعدادهاى ارثى كمك می‌کند یا برعكس براى آن‌ها ایجاد مزاحمت می‌کند.

ب) محیط خارجى: محیط خارجى كه در بر دارنده مجموعه عوامل پیرامونىِ مؤثر بعد از تولد است، خود به دو قسم انقسام می‌یابد: محیط طبیعى و جغرافیایى و محیط انسانى و اجتماعى.

ـ محیط طبیعى و جغرافیایى: این عامل شامل منطقه جغرافیایى، نوع آب و هوا (گرمسیرى، معتدل یا سردسیرى)، چگونگى غذاهایى كه انسان می‌خورد و ... است كه

در چگونگى رشد و نموّ و حتى در ساختمان بدنى، قیافه، استعدادهاى هوشى، سن بلوغ و ... تأثیر فراوان دارند؛(1)

ـ محیط انسانى و اجتماعى: این محیط، خود شامل محیط‌های بسیارى از جمله محیط خانواده و محیط‌های بیرون از خانواده در عرصه‌های اجتماعى، سیاسى، علمى، فرهنگى و ... است. از میان این محیط‌ها، تأثیر محیط خانواده بر شکل‌گیری شخصیت انسان، بسى بیشتر و چشمگیر است. این كه محیط خانواده پر از شور و نشاط باشد؛ این كه پدر و مادر تا چه میزان داراى حسن تفاهم، سازگارى و حرمت‌گذاری باشند؛ این كه والدین داراى چه فضیلت‌ها یا رذیلت‌های اخلاقى باشند و ...، و خلاصه هر آنچه در محیط خانواده می‌گذرد، نخستین و بادام‌ترین آثار را در كودك بر جاى می‌گذارد و شخصیت وى را پى می‌ریزد.

بعد از خانواده، محیط‌های گوناگون دیگر، چون محیط تعلیم و تربیت، محیط كار ... تا چگونگى ازدواج و تشكیل خانواده، شخصیت همسر، مجالس و محافل علمى و دینى، مشارکت‌های سیاسى و ... جملگى در تشكیل یا تغییر شخصیت می‌توانند مؤثر واقع شوند.

3. گذشت زمان (سن)

یكى از عوامل مستقل دیگرى كه در تحول شخصیت دخالت دارد، سن است. بی‌شک گذشت زمان در تن و روان انسان، گفتار و كردار او، نوع خواسته‌ها و آرزوهاى او


1. نقش دو عامل محیط داخلى و محیط طبیعى و جغرافیایى نیز فی‌الجمله قابل پذیرش است؛ چرا كه در زمینه تأثیر و دخالت محیط داخلى و محیط طبیعى و جغرافیایى، شواهد نقلى و دینى فراوانى داریم. مخصوصاً درباره نوع تغذیه انسان كه از جمله عوامل محیط طبیعى است، تأكیدهاى فراوانى از سوى پیشوایان دین شده است. به عنوان مثال توصیه‌های فراوان درباره انتخاب دایه یا استحباب خوردن خرما براى مادر شیرده كه بچه را بردبار و صبور می‌سازد، بر اهمیت این عامل دلالت دارد.

خداوند متعال خطاب به حضرت مریم(علیها السلام) كه تازه از وضع حمل فارغ شده بود، می‌فرماید: وَ هُزِّى إِلَیْكِ بِجِذْع النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا: و این تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازه‌ای بر تو فرو می‌ریزد.مریم (19): 25. كه حكمتش احتمالاً این است كه خرما خوردنِ مادر شیرده، در شخصیت كودك اثرى مطلوب می‌گذارد. جامعه و تاریخ: ص 183.

و در چگونگى تلاش‌ها و فعالیت‌های او تأثیر دارد و تا حدى باعث دگرگونى شخصیت‌ها می‌گردد.(1)

4. وجدان اخلاقى

مراد از «وجدان اخلاقى»، استعدادهاى فطرى آدمى در تشخیص خیر و شر و گرایش طبیعى او به سوى خیر و گریز از شر است. روانشناسان در برشمارى عوامل مؤثر بر شخصیت انسان، معمولاً بر چهار عامل پیش‌گفته پافشارى می‌کنند؛ اما به عقیده ما، در كنار عوامل فوق، عوامل مهم دیگرى نیز وجود دارند كه پارهاى از آن‌ها در شکل‌گیری و تحول شخصیت همه انسان‌ها تأثیر دارد و بعضى دیگر در تكوین و تغییر شخصیت انسان‌هایی معدود دخیلند:


1.تأثیر عامل گذشت زمان (سن) نیز فی‌الجمله مورد قبول ماست. در قرآن كریم بر این مطلب شواهدى هست. در آیه 68 سوره یس آمده است: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِى الخَلْق؛ هر كه را عمر دراز دهیم آفرینشش را [دگرگونه و ]واژگون كنیم. مراد این است كه خداى متعال انسانى را كه عمر دراز می‌یابد و پیر و سالخورده می‌شود، پس از آن كه در پارهاى از زمینه‌های زیستى و روانى كمال یافته است، به همان نقص‌های سابقش باز می‌گرداند: سالخوردگان گاهى چنان راه نقص و كاستى در پیش می‌گیرند كه از لحاظ ناتوانی‌های بدنى و ضعف‌های روحى حالى شبیه به حال كودكان پیدا می‌کنند. این آیه می‌تواند مؤیّدى براى این نظریه روانشناسان باشد كه صفت اصلى مرحله پیرى و سالخوردگى را ظهور تدریجى عیب و نقص در فعالیت‌های روانى است كه ابتدا به علت خستگى فراوان و بعد به دلیل بدىِ كیفیت كار انجام یافته نمودار می‌شود. این سخن روانشناسان نیز كه تحلیل رفتن قوا و استعداداهاى نفسانى و تقلیل نیروى حیاتى در سالخوردگان سبب سیر قهقرایى؛ یعنى بازگشت و ظهور مجدد صفات مخصوص دوران كودكى می‌شود، مورد تأیید آیه مذكور است. در آیه 70 از سوره نحل می‌خوانیم: وَمِنْكُمْ مَنْ یُّرَدُّ اِلَى اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْم شیَئًا؛ بعضى از شما به نامطلوب‌ترین سنین بالاى عمر می‌رسند تا بعد از علم و آگاهى چیزى ندانند [و همه چیز را فراموش كنند]. در آیه 5 سوره حج نیز همین جمله با «مِنْ بَعْدِ» به جاى بَعْدَ) آمده است.

این آیه می‌تواند اشاره‌ای باشد به اینكه پذیرفتن رأى جدید یا سلیقه تازه، براى سالخوردگان، بسیار دشوار می‌شود و نیز استعداد تمركز حواس؛ یعنى دقت و همچنین قوه ضبط و نگهدارى امورى كه ذهن را عارض می‌شوند، در آنان رو به ضعف می‌رود و این همه موجب می‌شود كه آنان نتوانند مطلبى جدید بیاموزند. علاوه بر آیات قرآنى، روایات معصومین: نیز حاكى از دخالت عامل سن در شخصیت آدمى است. فی‌المثل، این حدیث نبوى كه می‌فرماید: یَشِیبُ ابْنُ آدَمَ وَ تَشُبُّ فِیهِ خَصْلَتَان الْحِرْصُ وَ الأمَلُ؛ آدمیزاد چون پیر شود دو خصلتش جوان می‌شود: آز وَ آرزو. مؤیّد این سخن روانشناسان خواهد بود كه پیرى میل بهره گیری و لذت بردن از زندگى را سخت تشدید می‌کند و از این روى این مرحله كه از نظر شدت تمایلات شخصى و حبّ ذات به حد اعلى می‌رسد، بی‌شباهت به دوران جوانى نیست. جامعه و تاریخ: ص 183 و 184.

5. فطریات:

مراد از فطریات، امورى خدادادى است كه در میان همه آدمیان مشترك است؛ هرچند شدت و ضعف می‌پذیرد.

فطریات را می‌توان به دو دسته تقسیم كرد:

الف) غرایز: كه مربوط به جنبه حیوانى است و از این روى بین انسان و سایر حیوانات مشترك است؛ مانند میل به غذا، جفت‌جویی و صیانت ذات؛

ب) فطریات بالمعنى الاخص: كه متعلق به جنبه انسانى انسان و ویژه بنى آدم است؛ نظیر قدرت‌طلبی، جمال‌دوستی، حقیقت‌جویی.

6. عوامل غیبى

از جمله عوامل شخصیت‌ساز دیگر كه البته عمومیت ندارد و ممكن است در اكثریت انسان‌ها تحقق نپذیرد، عوامل غیبى و ماوراى طبیعى از قبیل وحى و الهام است.

آنچه در تكوین و تغییر شخصیت انبیا و اولیاى الهى(علیهم السلام) سهمى به سزا داشته، عامل وحى یا الهام بوده است؛ عواملى كه ایجادگر تحولاتى عظیم در زندگانى آن بزرگان و دیگر انسان‌های تاریخ بشرى گردیده است.

پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مأمور بود كه به مردم بفرماید: اِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحَى الَىَّ؛(1) من بشرى چون شمایم [با این فرق] كه به من وحى می‌شود.

7. اختیار و اراده آزاد

مهم‌ترین عامل تأثیرگذار در شکل‌گیری شخصیت هر انسان، اختیار و اراده آزاد اوست. به عقیده ما هیچ یك از 6 عامل پیش‌گفته، به تنهایى و نه در كنار مجموع 5 عامل دیگر، علت تامه شکل‌گیری و تغییر شخصیت آدمى نمی‌تواند بود. جزء اخیر علت تامه شکل‌گیری و تحول شخصیت آدمى كه مؤثرترین عامل نیز می‌باشد، اختیار انسان است.


1. كهف (18): 110 و فصلت (41): 6.

اگر از تأثیر و دخالتِ مهم عامل «اراده آزاد و اختیار» در شخصیت انسان غفلت یا تغافل یا انكار كنیم، در واقع، انسان را تسلیم یك یا دو یا چند جبرْ دانسته‌ایم و شخصیت، اراده و رفتار او را معلولِ یك عامل جبرى یا معلولِ برآیند دو یا چند عامل جبرى انگاشته‌ایم. در این صورت، انسان موجودى همچون جمادات، نباتات و سایر حیوانات خواهد بود و بنابراین نه تكلیفى خواهد داشت و نه مسؤولیتى، نه ستایش نه تحسینى، نه نكوهش و تقبیحى، نه پاداشى و كیفرى. خلاصه همه نظام‌های ارزشى، اعم از حقوقى، اخلاقى و دینى فرو خواهد ریخت و تنها چیزى كه بر قلمرو پدیده‌های انسانى حاكمیت و سیطره خواهد داشت جبر وراثت، جبر محیط، جبر سن، جبر غریزه و ... است؛ یعنى مجموعه‌ای از جبرهاى فیزیكى، زیستى، روانى، و اجتماعى.(1)

اختیار، مهم‌ترین عامل تأثیرگذار

قاطع‌ترین عامل تأثیرگذار در رفتار و شخصیت انسان، همان نیروى اراده و اختیار آزاد اوست. تأثیر مجموعه عوامل دیگر ـ همچون وراثت، رحم مادر، محیط طبیعى و جغرافیایى، محیط انسانى و اجتماعى، و گذشت زمان ـ در رفتار و شخصیت انسان هرگز با تأثیرِ اراده برخاسته از شناخت‌ها و گرایش‌ها برابرى نتواند كرد.

اراده افراد، نه معلولِ هیچ‌یک از این عوامل است، نه معلول برآیندى از مجموع آن‌ها. این عامل‌ها فقط زمینه را براىِ اعمال اراده و اختیار انسان فراهم می‌سازند تا وى با توجه به گرایش‌ها و شناخت‌های فطرى و روحى خویش، آزادانه و خودخواسته رفتار كند. پس هر فرد در برابر هیچ‌یک از عوامل وراثت، محیط و سن حالت انفعالى محض ندارد. این اراده است كه تعیین‌كننده قاطع رفتار و شخصیت انسان است.

اختیار از مهم‌ترین ویژگی‌های آدمى و عامل اساسى ساختنِ شخصیت انسان و ایجاد


1. جامعه و تاریخ، آیت‌الله مصباح یزدى: ص 187.

اختلافات فرد است. عوامل فیزیكى، زیستى، روانى و اجتماعى هرگز تعیین‌کننده افعال اختیارى بشر نیستند؛ بلكه فقط زمینه‌ساز گزینش و اختیار اویند. بدون شك، میزان استفاده افراد بشر از این نعمت خداداده، مانند سایر نِعَمِ الهى، یكسان نیست. كسانى هستند كه با عدمِ اعمال این نیرو، به تدریج، موجبات ضعف و فتور آن را فراهم می‌آورند، و كسان دیگرى نیز هستند كه با به‌کارگیری مستمر و صحیح آن، چنان قوى و نیرومندش می‌سازند كه می‌توانند در برابرِ همه عوامل و مقتضیات دیگر بایستند. بنابراین، اگر یكى از خصایص یك فرد، نتیجه رفتار اختیارى او نباشد، خواه نتیجه رفتار غیر اختیارى و ناخواسته وى باشد، خواه مقتضاى عوامل زیستى (مانند بلند قامتى یا كوتاه قدى، لاغرى یا چاقى، رنگ مو، رنگ چشم و ...)، آن خصیصه از مقومات شخصیت او نخواهد بود. همچنین، اگر امرى منشأ هیچ عمل اختیاریى نشود تأثیر و دخالتى در شخصیت نخواهد داشت. خلاصه آن‌كه شخصیت انسان ساخته و پرداخته رفتار اختیارى اوست و چون عامل مباشر در رفتار اختیارى، اراده آزاد شخص است، باید گفت اراده سهم اساسى و درجه اول را در شکل‌گیری و تحول شخصیت دارد.(1)

عوامل مؤثر در شكل‌گیرى شخصیت فاطمه(علیها السلام)

در شکل‌گیری شخصیت یگانه اسوه‌ای چون فاطمه زهرا(علیها السلام)، همه عوامل تأثیرگذار بر شخصیت ایشان. از عامل وراثت گرفته تا عامل محیط و عوامل غیبى ـ دست به دست هم داده‌اند و پرورش دهنده چنان گل بی‌نظیری در گلستان وجود گردیده‌اند:

اى تو آن گوهر یكتا كه به یكتایى تو *** مادر دهر نیاورد و نیارَد به شكم

دختر این گونه به صلب ازلیّت نایاب *** گوهر این گونه ندارد ابدیّت به رَحِم.(2)


1. جامعه و تاریخ، آیت‌الله مصباح یزدى: ص 190.

2. آینه ایزدنما: ص 63. شعر از آقابزرگ قمى معروف به میرزا محمود شاطر (رضوان).

پدر فاطمه، محمد مصطفى(صلى الله علیه وآله) شریف‌ترین آفریده الهى و مادر او، خدیجه بنت خویلد، از پاک‌ترین و نجیب‌ترین زنان روزگار(1) و اجداد او جملگى از صالح‌ترین و پاک‌ترین انسان‌های روى زمین بوده‌اند:

بطن در بطن همه بارقه نور ازل *** صلب در صلب همه لامعه علم و كَرَم

مام در مام همه صاحب جاه و حشمت *** باب در باب همه قبله حاجات اُمَم

پدران تو همه یكّه سواران وجود *** مادران تو همه صاحب اِعزاز و حَشَم.(2)

نطفه فاطمه(علیها السلام) در حالى منعقد می‌گردد كه والدین او از رهگذر چهل شبانه روز ارتباط خالصانه با خداوند به اوج طهارت روحى دست یافته‌اند و خمیرمایه آن نطفه را با تغذیه از پاک‌ترین و بهترین میوه‌های بهشتى تكوین بخشیده‌اند.(3) از این روى فاطمه حَوْرَاءُ الْاِنْسِیَّه؛ یعنى حوریه سیرتى به صورت انسان، نامیده می‌شد و پیامبر خاتم رایحه بهشت را هماره در وجود او می‌جویید:


1. عظمت، شرافت و نجابت حضرت خدیجه كبرا، زینت‌بخش صفحات تاریخ اسلام گردیده است. تاریخ نگاران بارها از خدیجه(علیها السلام) با عناوینى چون بانوى زیرك، دوراندیش و خردمند یاد کرده‌اند: «كانت خدیجة امرأة عاقلة شریفة مع ما اراد الله بها من الكرامة و الخیر و هى یومئذ افضلهم نسباً و اعظمهم شرفاً و اكثرهم مالا؛ خدیجه، زنى خردمند و با شرافت بود كه خداوند كرامت و خیر را براى او اراده فرموده بود. خدیجه در روزگار خویش از با فضیلت‌ترین ریشه‌ها و نسب‌ها، بزرگ‌ترین و برترین شرافت‌ها و بیشترین ثروت‌ها برخوردار بود. (تاریخ خمیس: ج 1، ص 263).

خدیجه در عین برخوردارى از سیادت، ریاست، حشمت و عزت با ترتیب دادن کاروان‌هایی تجارى به كسب روزى می‌پرداخت. او با مدیریتى خلّاق و به دور از رباخوارى كه رسم آن زمانه بود، به تجارت مضاربه‌ای روى آورده بود.

خدیجه(علیها السلام) واجد اخلاقى والا و صفاتى زیبا بود؛ صفاتى چون عفت، كرامت، سخاوت و .... . در مقام سخاوت و كرامتش همین بس كه تمام ثروت و مكنت خود را براى پیشرفت اسلام در اختیار همسرش، پیامبر والا مقام اسلام، نهاد. در مقام عظمت و شرافتش نیز همین بس كه جبرئیل هر هنگام كه به محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله)شرفیاب می‌شد، سلام پروردگار را به واسطه پیامبر به خدیجه ابلاغ می‌نمود. فَقَالَ رسول الله(صلى الله علیه وآله): یَا خَدِیْجَة! هَذَا جِبْرَئِیل یُقْرِئُكَ مِنْ َربّكِ السَّلَام قالَتْ خَدیجَةُ: اللّهُ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلام عَلَى جبرئیلَ السَّلَامُ؛ پس رسول خدا خطاب به خدیجه می‌فرمود: اى خدیجه! این جبرئیل است كه از جانب پروردگارت بر تو سلام می‌رساند. خدیجه می‌گفت: خداوند، سلام است و سلام از اوست و بر جبرئیل سلام باد.بحارالانوار: ج 16، ص 8، روایت 12.

2. اختران ادب: ج 1، ص 81. شعر از حیكم آقا بزرگ قمى.

3. بحارالانوار: ج 16، ص 78. عوالم: ج 16، ص 15.

انسیّه حورا سبب اصل اقامت *** اصلى كه ببالید بدو نخل امامت

نخلى كه ز تولید قدش زاد قیامت *** گنجینه عرفان گهر بحر كرامت.(1)

فاطمه(علیها السلام) در محیط خانواده‌ای سراسر شور، عشق، نشاط، پاكى و صفا پرورش یافته و بعد از وفات مادر، نیكوخلق‌ترین مربیان، عهده‌دار تربیت و پرورش او گردیده است.

شخصیت فاطمه(علیها السلام) در كنار پدرى استوار گشته كه كانون همه توجهات و تحولات در روزگار خویش بوده است. فاطمه(علیها السلام)، نیمى از عمر خویش را در كنار همسرى گذرانیده كه پرورش یافته دامان رسول است و میراث‌دار خلق و خوى محمدى و بر مجموعه عوامل فوق، عواملى غیبى، چون نزول فرشتگان، الهام‌های غیبى و ... را نیز باید افزود.

شیوه اسوه‌پذیرى از سیره فاطمى

حال این سؤال مطرح می‌شود كه آیا مجموعه عوامل فوق، خللى به اسوه‌گری فاطمه(علیها السلام) وارد نمی‌سازد؟ فاطمه‌ای كه از موهبت‌های الهى بسیارى؛ چون خمیر مایه بهشتى، پدرى در نهایت عصمت و طهارت، مادرى در اوج شرافت و نجابت و عوامل غیبى برخوردار بوده و شخصیتش در سایه این موهبت‌ها شكل گرفته است، آیا می‌تواند اسوه و الگوى خوبى براى انسان‌های بی‌بهره از این موهبت‌ها قرار گیرد؟

1. توجه به عامل اختیار در اسوه‌‌پذیرى

در پاسخ به این‌گونه سؤال‌ها باید گفت تأثیرگذارى مجموعه این عوامل ـ اعم از ارثى، محیطى، زیستى، تربیتى، غیبى و ... ـ در شخصیت اسوه‌هایی همچون فاطمه زهرا(علیها السلام) نمی‌تواند به مقام اسوه‌گری ایشان هیچ خدشه و خللى وارد سازد؛ چرا كه اولاً، ایجاد پارهاى از این عوامل و شرایط در سطح خود قابل الگوگیرى است؛ شرایطى چون دقت در انتخاب همسر، اهمیت دادن فوق‌العاده به تهذیب و طهارت روحى والدین قبل از انعقاد نطفه و بعد از آن، ضرورت تغذیه والدین از غذاهاى حلال، و فایده‌بخش قبل از انعقاد نطفه و نیز در دوران باردارى و شیردهى و ...؛


1. اختران ادب: ج 1، ص 77. شعر از حكیم صفاى اصفهانى.

ثانیاً، نهایت تأثیر این عوامل، سرعت‌بخشی به شكوفایى استعدادهاى فطرى است؛ استعدادهایى كه همگان از آن برخوردارند. مجموعه این عوامل تأثیرگذار هرگز نمی‌توانند فرد را از توانایى و استعدادى برخوردار سازند كه هیچ مایه فطرى نداشته باشد و دیگران به طور كلى از آن محروم باشند.

چنانكه یادآور شدیم مؤثرترین و قاطع‌ترین عامل در تعیین رفتار و شخصیت هر انسان، اختیار و اراده آزاد اوست و نهایت تأثیر مجموعه عوامل دیگر این است كه شناخت‌ها و گرایش‌های فطرى را تقویت یا تضعیف كنند و در نتیجه زمینه را براى گزینش و اختیار آزادانه انسان فراهم آورند.

بی‌شک در شکل‌گیری شخصیت اسوه‌هایی چون فاطمه(علیها السلام) عواملى چون وراثت، محیط داخلى (رحم مادر)، محیط طبیعى و جغرافیایى، دیگر محیط‌های پیرامونى (تربیت خانوادگى، چگونگى ازدواج و ...) و الهام‌های غیبى مؤثر واقع شده است؛ اما می‌باید به حدود تأثیر این عوامل توجه داشت. نهایت تأثیر این عوامل، سرعت‌بخشی به شكوفایى استعدادهاى فطرى فاطمه(علیها السلام) بوده است سرعتى والا و بی‌نظیر كه ویژه آن حضرت می‌باشد و در اسوه‌پذیری از ایشان، چنین سرعتى هرگز مطلوب و مقصود نیست.

در عرصه اسوه‌پذیری از معصومانى همچون صدّیقه طاهره، هرچند شاید به گرد پاى ایشان نیز نرسیم؛ اما چنین نگرشى هرگز نباید باعث یأس و ناامیدى و ایجادگر مانعى در اسوه‌پذیری از ایشان گردد.

اوج عروج فاطمه(علیها السلام) به رفیع‌ترین مقام انسانى هماره می‌باید براى اسوه‌پذیران امیدوار كننده و نشاط‌آفرین باشد؛ چرا كه اصلی‌ترین مایه قوام و شکل‌گیری شخصیت فاطمه، اراده و اختیار آزاد او بوده است.

2. اسوه‌پذیرى از مشتركات انسانى؛ نه از موهبت‌های الهى

توجه به این نكته نیز ضرورى است كه معصومان در آن دسته از ویژگی‌های خاص خود كه تنها از موهبت‌های الهى ناشى شده است و از خصوصیات منحصر به فرد ایشان

می‌باشد اسوه و الگو نمی‌باشند؛ اما ایشان در هزاران عرصه انسانى با همگان مشتركند هر چند اختلاف مراتب و درجات آن‌ها قابل انكار نیست و در همین عرصه‌ها سرمشق و الگوى زندگانى می‌باشند؛ عرصه‌هایی چون: غرایز و شهوات، هواهاى نفسانى، فطرت، عقل، بندگى و عبادت، روابط اجتماعى و ... .

3. تفكیك میان قالب و محتواى سیره‌ها

اسوه‌پذیری از معصومان(علیهم السلام) به دو صورت می‌تواند صورت پذیرد: مستقیم و غیر مستقیم. الگوپذیرى مستقیم آن است كه گفتار و كردار آن بزرگواران را عیناً برنامه و راه و رسم زندگانى خویش قرار دهیم. در بسیارى از موارد گفتارى خاص یا رفتارى مشخص از ایشان با همان شكل و قالب رفتارى می‌تواند اسوه و الگوى ما قرار گیرد. براى نمونه می‌شنویم كه حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) در پى هر نماز واجب ذكر مخصوصى داشتند (34 مرتبه الله‌اكبر، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه سبحان‌الله)؛ ذكرى كه دستور آن را به عنوان هدیه‌ای عظیم از پدر بزرگوارشان دریافت كرده بودند(1) و همواره بر آن مداومت می‌ورزیدند و به شیعیان خویش نیز توصیه می‌فرمودند؛ از این روى ما نیز به آن حضرت اقتدا می‌نماییم و همان ذكر را با همان ترتیب بعد از هر نماز واجب به عنوان با فضیلت‌ترین تعقیبات نماز مى‌گوییم. چنین اقتدایى به آن بزرگوار، اسوه‌پذیری مستقیم خواهد بود.

اما الگوپذیرى غیرمستقیم آن است كه روح و حقیقت گفتار یا كردار آن اسوه‌های الهى را درك نماییم و با تحلیل و استنباط از سیره علمى و عملى آن بزرگواران، وظیفه خویش را در همه ابعاد زندگانى (فردى، اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و ...) دریابیم.


1. حضرت على(علیه‌السلام) می‌فرماید: زمانى كه كار فراوان در خانه، جسم زهرا را بی‌طاقت گردانیده بود، به او گفتم: اى كاش نزد پدرت می‌رفتی و از او خدمتكارى طلب می‌کردی تا به تو در كار خانه كمك می‌رسانید و جسمت این همه آسیب نمی‌دید. فاطمه خدمت پیامبر رسید؛ ولى از بیان مطلب شرم كرد و بازگشت. فرداى آن روز، پیامبر به خانه ما آمد و فرمود: اى فاطمه! دیروز حاجتت به نزد پدر چه بود؟ من به آن حضرت گفتم: سختى كار در خانه بر جسم فاطمه اثر گذاشته و او را رنج می‌دهد. از او خواستم كه نزد شما بیاید. پیامبر خدا فرمود: آیا چیزى به شما نیاموزم كه از خدمت‌گزار بهتر است؟! سپس تسبیحات را به ایشان آموخت. آن گاه فاطمه سه مرتبه فرمود: از خدا و رسولش راضى شدم. بحارالانوار: ج 43، ص 82، روایت 5.

بسیارى از شکل‌ها و قالب‌های رفتارى اسوه‌ها ویژه همان عصر و زمان خودشان بوده است؛ از این روى منظور از اسوه‌پذیری از آن رفتارها این نیست كه همان قالب و شكل رفتارى خاص را اقتباس و تقلید كنیم؛ بلكه مطلوب و مقصود این است كه روح و محتواى آن سیره رفتارى را درك نماییم و آن را در شکل‌ها و كالبدهایى نوین، طبق اقتضاى شرایط زمانى و مكانى خویش بدمیم.

براى نمونه در روایات می‌بینیم كه فاطمه زهرا و على مرتضى(علیهم السلام) در یك چهاردیوارى كوچك و گِلین زندگى می‌کنند، از یك پوست گوسفند، هم براى علف‌خورِ گوسفندشان و هم براى رواندازشان استفاده می‌کنند. زهرا(علیها السلام) چادرى از لیف خرما می‌بافد و از آن استفاده می‌کند و ... قالب و شكل این‌گونه رفتارها به هیچ وجه در عصر حاضر، قابل تأسّى نمی‌باشد؛ اما آنچه ارزشمند و قابل تأسّى است، «حقیقت»، «محتوا» و «روح» این رفتارهاست. اسوه‌پذیران حقیقى آنانند كه روح این رفتارها را درك و اقتباس نمایند و در كالبد زندگانى خویش بدمانند: روح بی‌اعتنایی به دنیا و حقیرشماردن مظاهر فریبنده آن، روح پارسایى و رستگى از حب دنیا، روح ساده‌زیستی و پرهیز شدید از تجمل‌گرایی.

وقتى می‌بینیم حضرت صدّیقه طاهره(علیها السلام) آرد مورد نیاز خانواده را هر روز با دستاس (آسیاى سنگى دستى) تهیه می‌فرمایند و از شدت كار با آسیاى سنگى، دست لطیفشان آزرده و مجروح می‌گردد، پیام و محتواى این عمل؛ ارزش خانه‌داری، تلاش براى تولید و خودكفایى، كمك به همسر، تدبیر امور منزل و... می‌باشد؛ در حالى كه شكل این رفتار (استفاده از دستاس) هیچ خصوصیتى ندارد و اگر به شیوه و قالبى دیگر به تولید، خودكفایى و اقتصاد خانواده كمك شود، چیزى از ارزش و محتواى اسوه‌پذیری نمی‌کاهد. در قیام سیاسى ـ فرهنگى حضرت زهرا(علیها السلام) و در جریان محاكمه و رسواسازى عاملان گمراهى مردم با خطبه‌ای در اوج فصاحت و بلاغت، نیز آنچه بیشتر قابل اقتدا می‌باشد، روح و پیام این سیره رفتارى است: ضرورت دفاع از حق، اهمیت دفاع از حریم ولایت، مقابله با توطئه‌های فرهنگى سیاسى منافقان داخلى، رسواسازى عاملان

ضلالت و گمراهى، شناساندن حقایق و معارف الهى و... . این روح جان‌فزا می‌تواند در مسجد یا در محیط‌های دیگرى چون دانشگاه‌ها، راهپیمایی‌ها، اجتماعات عمومى رسانه‌های گروهى، خطابه‌ها، خطبه‌های نماز جمعه و ... در قالب‌ها و شکل‌هایی نوین دمیده شود.

آرى، در بسیارى از رفتارها و حتى گفتارهاى معصومان(علیهم السلام) آنچه ارزشمند و قابل اسوه‌پذیری است؛ پیام، محتوا، حقیقت و روح آن رفتار یا گفتار می‌باشد و قالب، كالبد و شكل آن رفتار یا گفتار لزوماً مورد تأسّى نیست.

4. نوع اسوه‌پذیرى، وابسته به شرایط زمانه

وجود همه چهارده معصوم پاك(علیهم السلام) از نورى واحد است و حقیقتِ نورىِ كردار و گفتار ایشان نیز واحد است. اگر در شكل و صورت ظاهرى رفتارهاى ایشان نسبت به هم تفاوتى دیده می‌شود به دلیل اختلاف در شرایط محیطى و زمانى است. ضرورت بسیارى از رفتارها یا گفتارهاى معصومان وابسته به شرایط اجتماعى، فرهنگى، سیاسى یا اقتصادى عصر و زمانه ایشان بوده است. هر یك از این بزرگواران از منظر شرعى و عقلى وظیفه داشته‌اند تا به مقتضاى شرایط زمانى و مكانى، رفتارها و گفتارهاى ویژه‌ای از خود ظهور و بروز دهند. از این روى در حالى كه باطن و حقیقت سیره علمى و عملى همه معصومان(علیهم السلام) واحد است، تفاوت در اقتضائات زمانه باعث می‌شود كه شكل و قالب رفتارها یا گفتارهاى ایشان متفاوت باشد.

حضرت صدّیقه طاهره(علیها السلام) وظیفه خویش می‌داند كه در شرایط ویژه زمانى خویش قیام كند و به دفاع عاشقانه از ولىّ امرِ غریب و مظلوم بپردازد؛ در حالى كه امام حسن مجتبى(علیه‌السلام) وظیفه خویش می‌بیند كه در زمانه خویش با معاویه صلح نماید. امام حسین(علیه‌السلام)، اصل و ریشه دین را در خطر می‌بیند و تمام هستى، خانواده و یاران خویش را در این راه فدا می‌سازد؛ در حالى كه شرایط زمانى و محیطى زمان امام رضا(علیه‌السلام) اقتضا می‌کند تا آن بزرگوار ولایت‌عهدى مأمون ملعون را بپذیرد.

بنابراین ما باید از همین شیوه رفتارى معصومان(علیهم السلام) سرمشق بگیریم و همیشه در فراسوى قالب‌ها و شکل‌های گوناگونِ رفتار ایشان، در تكاپوى كشف روح و حقیقت واقعى آن رفتارها باشیم و نیز هماره بكوشیم تا بدانیم عصر و زمانه ما، اسوه‌پذیری از سیره اجتماعى كدامیك از معصومان را اقتضا می‌کند.

این‌جاست كه بیش از هر زمان دیگرى به تحلیل‌های تاریخى اسلام‌شناسان، احساس نیاز می‌شود. در این عرصه پراهمیت، می‌باید به اسلام‌شناسان راستین مراجعه كرد و شیوه و نوع اسوه‌پذیری مطلوب از سیره معصومان را از این میراث‌داران انبیا باز جُست. تنها اسلام‌شناسان راستین می‌توانند با آگاهى و تسلط كامل بر تاریخ اسلام و مقایسه شرایط عصر و زمانه با دوره زندگانى هر یك از ائمه، بهترین شیوه اسوه‌پذیری از سیره معصومان را به جامعه معرفى كنند.

نمونه‌ای بارز از تعیین نوع اسوه‌پذیری از سیره معصومان(علیهم السلام) را در سخنرانىِ عاشورایىِ ذرّیه فاطمه، رهبر فرزانه انقلاب، در جمع ده‌ها هزار تن از نوجوانان و جوانان شاهد بودیم:

«من واقعاً به شما برادران و خواهران عزیز توصیه می‌کنم كه با تاریخ آشنا شوید. تاریخ، درس است. می‌توان از تاریخ، درس‌ها و تجربه‌های فراوانى آموخت. عده‌ای سعى می‌کنند تا حوادث روزگار ما را یك حوادث استثنایى كه به هیچ وجه قابل استفاده از تاریخ نیست، وانمود كنند. این، غلط است. رنگ‌ها و روش‌های زندگى عوض می‌شود؛ اما پایه‌های اصلى زندگى بشر و جبهه‌بندی‌های اصلى او تغییرى پیدا نمی‌کند.

در صدر اسلام، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین ضربه‌ای كه بر اسلام وارد شد، این بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبدیل شد. حكومت على بن ابى‌طالب و حكومت امام حسن(علیهم السلام)، به سلطنت شام تبدیل شد. البته امام حسن مجتبى(علیه‌السلام)، در آن روزگار به دلیل یك مصلحت بزرگ‌تر كه حفظ اصل اسلام بود، مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد. حكومت را از امام حسن(علیه‌السلام) گرفتند. وقتى این‌گونه حكومت از مركز دینى خودش خارج شد و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد، حادثه كربلا اجتناب‌ناپذیر می‌شود. بیست سال پس از آن كه حكومت از محور اصلى خود كه امامت

است، خارج شد، فرزند پیامبر، امام حسین(علیه‌السلام) در كربلا با آن وضع فجیع به خاك و خون كشیده می‌شود.

اساس نقشه و حمله دشمن این است كه حكومت را از محور اصلى، محور امامت و محور دین، خارج گرداند؛ بعد از آن خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد.

من به شما عرض كنم كه امروز به بركت ملت هوشیارى مثل ملت ایران، به بركت افكار برانگیخته‌ای مثل افكار ملت ایران، به بركت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ایران، هیچ دشمنى ـ نه آمریكا و نه بزرگ‌تر از آمریكا ـ قادر نیست تا حادثه‌ای مثل صلح امام حسن را بر دنیاى اسلام تحمیل نماید؛ این جا اگر دشمن خیلى فشار بیاورد، حادثه كربلا اتفاق خواهد افتاد.»(1)


1. بخشى از سخنرانى تاریخى مقام عظماى ولایت، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در نخستین روز هفته جوان، 1379/02/01.