فهرست مطالب

گفتار نوزدهم: بازشناسی برخی جلوه‌های رفتاری ایمان و کفر

 

گفتار نوزدهم:

بازشناسی برخی جلوه‌های رفتاری

ایمان و کفر

 

برخی جلوه‌های کفرورزی در قرآن

بی‌شک بدعت‌گذاران مراتبی دارند و گرچه همة آنها فاقد ایمان‌اند، از آن نظر که نوع و شمار بدعت‌هایشان در یک سطح نیست، خطر آنان برای جامعه و کیفری که در انتظارشان است یکسان نخواهد بود. همان‌گونه كه ایمان مراتب دارد و مؤمنان از حیث مرتبة ایمانشان با یکدیگر متفاوت‌اند، گناهان و کفر و شرک نیز مراتب دارند و همة گنهکاران و کفار و مشرکان در یک ردیف قرار نمی‌گیرند. مثلاً کافری كم‌بهره‌ از عقل در محیط و وضعیتی که به دین حق دست‌رس ندارد، و اگر دین حق در اختیارش قرار می‌گرفت آن را می‌پذیرفت، مستضعف و قاصر به شمار می‌آید، و چنین كسی در پایین‌ترین مرتبة کفر قرار دارد و در پیشگاه خداوند معذور و مصون از عذاب است.

قرآن در مواردی کسانی را که در ظاهر مسلمان‌اند، به سبب رفتارشان کافر می‌شمارد. مثلاً وقتی منافقان که در ظاهر مسلمان بودند، به ساختن مسجد اقدام کردند، با اینكه مسجد محل عبادت و بهترین مکان است، كار آنان را برخاسته از کفر و به منظور ایجاد اختلاف بین مسلمانان معرفی می‌كند؛ زیرا ایشان با این کار در پی جبهه‌گیری برابر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ایجاد پایگاهی برای ضربه زدن به اسلام بودند:

وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلا الْحُسْنَى وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * لا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ * أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛(1) و کسانی (منافقانی) که مسجدی گرفتند (ساختند) برای گزند رساندن و کفر ورزیدن و جدایی افکندن میان مؤمنان و ساختنِ کمینگاهی برای کسانی که با خدا و پیامبر او از پیش در جنگ بودند و سخت سوگند می‌خوردند که ما جز نیکی نخواستیم و خدا گواهی می‌د‌هد که آنان دروغگویند. هرگز در آنجا [به نماز] نایست. همانا مسجدی (مسجد قبا) که از نخستین روز بر پرهیزگاری بنیاد نهاده شده سزاوارتر است که در آن [به نماز] بایستی؛ که در آنجا مردانی‌اند که دوست دارند پاکی ورزند و خدا پاکی‌ورزان را دوست دارد. آیا کسی که بنای خود را بر پروای از خدا و خشنودی او بنیاد نهاده بهتر است یا آنکه بنای خویش را بر لبة پرتگاهی سست و فروریختنی بنیاد نهاده است، پس او را به آتش دوزخ دراندازد؟ و خدا مردم ستمکار را راه ننماید.


1. توبه (9)، 107 109.

همچنین قرآن کسانی که حکم و قضاوت خود را بر اساس قوانین الاهی که در قرآن گرد آمده سامان نمی‌دهند، کافر می‌خواند:

وَمَن لَّمْ یَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ؛(1) و کسانی که بدانچه خدا فرو فرستاده حکم نکنند، آنان خود کافرند.

در آیه‌ای دیگر خداوند کسانی را که از پذیرش احکام قضایی صادر شده از سوی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خودداری می‌‌ورزند و از صمیم دل در برابر آنها تسلیم نمی‌شوند، فاقد ایمان معرفی می‌کند:

فَلا وَرَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا؛(2) نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه میان آنان مایة اختلاف است داور کنند و آن‌گاه در دل‌های خویش از حکمی که کرده‌ای هیچ ننگی و رنجشی نیابند و به راستی بر آن گردن نهند.

در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) برخی منافقان برای قضاوت و داوری نزد علمای اهل کتاب می‌رفتند تا ایشان به نفع آنان حکم کنند. خداوند متعال در این آیه با تأکید به آنان و دیگران گوشزد می‌کند که به خداوند و رسول او ایمان نیاورده‌اند، مگر آنكه در اختلافات و مشاجرات خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) را داور و قاضی خود قرار دهند. طبیعی است وقتی دو نفر نزد قاضی می‌روند، هرکدام خود را بر حق می‌داند و می‌خواهد که به نفع او حکم صادر شود، اما سرانجام وقتی حکم علیه او صادر گردید، ناراحت می‌شود. خداوند می‌فرماید در صورتی مسلمانان ایمان آورده‌اند که از صمیم دل به قضاوت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رضایت


1. مائده (5)، 44. در آیة 45 و 47 همین سوره کسانی که بر اساس آنچه خداوند فرستاده حکم نمی‌کنند ستمکار و فاسق معرفی شده‌اند.

2. نساء (4)، 65.

دهند و با زبان و در دل مخالفتی با آن نداشته باشند و از حکم پیامبر احساس نگرانی و آزردگی نکنند. مدلول این آیه به عهد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اختصاص ندارد و حاکی از ضرورت تسلیم در برابر احکام الاهی و عدم مخالفت و حتی رضایت قلبی به آنها در همة ادوار و اعصار است. بر این اساس، وقتی بین افراد جامعه بر سر مسائل مالی و غیرمالی اختلافی رُخ می‌دهد و آنان برای رفع اختلاف نزد قاضی عادل می‌روند تا بین آنان داوری شود، طبیعی است کسی که حکم علیه او صادر شده ناراضی و ناراحت می‌گردد، به‌ویژه اگر مورد اختلاف، ارزش مالی بالایی داشته باشد. اما کسی که واقعاً به اسلام و آموزه‌های آن ایمان دارد، نه‌فقط در ظاهر با حکم صادر شده مخالفت نمی‌کند، بلکه در دل خود نیز از آن راضی است و هیچ رنجش و کراهتی از آن ندارد.

 

بررسی اجمالی دیدگاه‌های گوناگون دربارة ایمان و کفر

مسئلة ایمان و کفر و نصاب و ملاك آنها، از صدر اسلام و به‌ویژه از هنگامی که مکاتب کلامی شکل گرفتند بین فرقه‌های اسلامی مطرح بوده و دربارة آن آرای متفاوتی ارائه شده است. پیش از آنكه به اختصار به اختلاف آرای متکلمان بپردازیم، بر مفهوم لغوی و اصطلاحی ایمان و کفر نظری می‌افكنیم.

اهل لغت ایمان را به معنای تصدیق و ضد تکذیب می‌دانند؛ اما دربارة تعریف اصطلاحی آن، متکلمان اختلاف نظر دارند. اغلب متکلمان و فقها، از جمله متکلمان و فقهای امامیه، ایمان را تصدیق قلبی به توحید و دیگر اصول عقاید همراه با تصدیق زبانی و اقرار به آنها می‌دانند. کفر در لغت به معنای پوشاندن، و در اصطلاح به معنای ایمان نیاوردن به اصول اعتقادات اسلام است. متکلمان و فقها عمل را ثمره و کمال ایمان معرفی می‌کنند و جزو ایمان به شمار نمی‌آورند. در برابر، خوارج عمل را جزو ایمان به شمار می‌آورند، و از این روی، مرتکب گناه کبیره را کافر و فاقد ایمان می‌دانند.

خوارج می‌گفتند کسی که مرتکب گناه کبیره می‌شود، در واقع از پذیرش حکم خدا سر باز زده‌ و با خدا مخالفت كرده است، و کسی که با خدا مخالفت کند کافر است. اساس این اعتقاد در جنگ صفین و قضیة حَکَمیت شکل گرفت که برخلاف نظر امیر مؤمنان(علیه السلام) و یاران صادق ایشان، خوارج بر انتخاب ابوموسی اشعری اصرار ورزیدند. بدین ترتیب آنان، افزون بر تحمیل اصل حكمیت، فردی نادان را كه با امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز میانة خوبی نداشت به نمایندگی از سوی سپاه امیر مؤمنان(علیه السلام) برای شرکت در حکمیت برگزیدند و پذیرش او را بر حضرت تحمیل كردند. در نتیجه حکمیت به نفع معاویه و به زیان سپاه کوفه تمام شد و خوارج که به اشتباه خود پی ‌بردند، به جای آنكه سرپیچی از خواست امیر مؤمنان(علیه السلام) را سبب شكست خود بدانند، اصل حكمیت را زیر سؤال بردند و آن را گناه كبیره و مخالفت با قرآن قلمداد کردند، و چون علی(علیه السلام) حکمیت را پذیرفت و با اصل آن مخالفت نكرد، وی را کافر دانستند؛ با این توجیه که خداوند در قرآن حُکم غیر خود را برنمی‌تابد:

إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلّهِ أَمَرَ أَلا تَعْبُدُواْ إِلا إِیَّاهُ...؛(1) حکم و فرمان جز برای خدا نیست؛ فرمان داده که جز او را نپرستید.

در مقابل این دیدگاه افراطی، مرجئه(2) بر این باورند که عملْ هیچ ارتباطی با ایمان ندارد و نه فقط عمل جزو ایمان نیست، بلکه از ثمرات و کمال ایمان نیز به شمار نمی‌آید. از این روی، از نظر آنان صرف ایمان و تصدیق قلبی و تصدیق زبانی برای تحقق ایمان و نیل به سعادت اخروی کافی است و عمل به دستورات دین در سعادت انسان نقشی ندارد و بر این اساس ایمان شخص معصوم با ایمان یک فرد کاملاً آلوده


1 . یوسف (12)، 40.

2 . «ارجاء» در لغت عرب به معنای تأخیر است و علت نام‌گذاری این گروه به مرجئه، از جمله آن است که آنان ایمان زبانی و قلبی را مهم می‌دانستند و به عمل و انجام وظیفه اهمیت نمی‌دادند.

یکسان است. آنان معتقدند باید به ایمان اهمیت داد نه عمل. اعتقاد به ایمان منهای عمل خطرناک‌ترین جریان فکری بود که در قرن دوم هجری شکل گرفت و موجب رواج اباحه‌گری، تساهل در دین و فساد در جامعة اسلامی شد. از این روی، پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به پیروان خود هشدار می‌دادند که مانع نفوذ آن اندیشه، به‌ویژه در میان جوانان شوند. امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

بَادِرُوا أَوْلَادَكُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَكُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَةُ؛(1) از طریق نشر حدیث به تعلیم فرزندان خود بپردازید، پیش از آنکه مرجئه بر شما سبقت بگیرند (و فرزندان شما را فاسد و آلوده کنند).

در برابر این دو دیدگاه افراطی و تفریطی، فقها، محدثان و متکلمان فِرَق اسلامی عمل را جزو ایمان به شمار نمی‌آورند، بلکه آن ‌را از نتایج و دستاوردها و کمال ایمان می‌دانند. بر این اساس، آنان فاسق و مرتکب کبیره را مسلمان و برخوردار از حقوق مسلمانان شمرده، احکام اسلامی را بر او مترتب می‌دانند، اما به سبب فسق و عمل نكردن به مقتضای ایمان و ارتکاب گناهان کبیره، او را از سعادت اخروی و فوز و رستگاری بی‌بهر‌ه می‌دانند. البته در بین کسانی که عمل را جزو ایمان به شمار نمی‌آورند و در نتیجه مرتکب کبیره را کافر نمی‌دانند دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه نخست از آنِ اکثر فقها، متکلمان و فرق اسلامی است که ارتکاب گناه کبیره را موجب خروج از ایمان ندانسته و در نتیجه مرتکب گناه کبیره را مؤمنِ فاسق می‌دانند. دیدگاه دوم مربوط به معتزله است که معتقدند مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر، و از این دیدگاه به «منزلة‌ بین المنزلتین» تعبیر می‌‌کنند.

اما برای شناسایی ملاک ایمان و کفر و مراتب آنها باید به قرآن و سنت مراجعه كرد. در این مجال بایسته است که به پاره‌ای از اطلاقات ایمان، کفر و اسلام در قرآن بپردازیم.


1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 6، ص 47.

اطلاق‌های ایمان و کفر در قرآن

1. اطلاق و كاربرد اسلام در برابر شرک:

قُلْ إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَینَ؛(1) بگو: من مأمورم که نخستین کسی باشم که اسلام آورده است و [به من فرمان داده شده که] هرگز از مشرکان مباش.

تقابل بین اسلام و شرک از آن روست که اسلام به معنای تسلیم در برابر خداوند است و مسلمان کسی است که تسلیم فرمان خداست و تنها در برابر خالق خود کرنش می‌کند. اما در برابر، مشرک به کرنش در برابر بت‌ها می‌پردازد و آنان را معبود خود قرار می‌دهد.

2. اطلاق ایمان در برابر کفر:

وَمَن یَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ؛(2) و هرکه کفر را به جای ایمان گیرد همانا راه راست را گم کرده است.

این آیه ایمان را در برابر کفر قرار داده است؛ زیرا ایمان تصدیق قلبی و تسلیم درونی در برابر خداوند و عقاید اسلامی است، و در مقابل، کفر پوشاندن حق است و کافر چون حق را می‌پوشاند و بدان گردن نمی‌نهد، در برابر مؤمنی که به تصدیق زبانی و قلبی حق می‌پردازد، قرار می‌گیرد.

3. اطلاق و كاربرد اسلام در برابر ایمان:

قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ؛(3) بادیه‌نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگویید: اسلام آوردیم (به زبان تسلیم شدیم) و هنوز ایمان در دل‌هاتان درنیامده است.


1. انعام (6)، 14.

2. بقره (2)، 108.

3. حجرات (49)، 14.

در این آیه منظور از اسلام، تصدیق و تسلیم زبانی و پذیرش ظاهری اسلام، و منظور از ایمان تصدیق قلبی اسلام است. وقتی کسی در ظاهر اسلام آورَد و شهادتین را بر زبان جاری سازد، گرچه قلباً اعتقادی به اسلام نداشته باشد، در جرگة مسلمانان قرار می‌گیرد و از مزایا و حقوق دنیویِ آنان بهره‌مند می‌شود. اما این اسلام ظاهری که درونی نشده و با تصدیق قلبی و اعتقاد درونی به آموزه‌های اسلام همراه نگردیده، و به تعبیر دیگر، در پی آن ایمان قلبی در شخص پدید نیامده است، سعادت دنیوی و اخروی انسان را تأمین نمی‌کند و موجب نجات از عذاب جهنم نمی‌شود.

4. اطلاق اسلام بر نصاب و مرتبة اول ایمان، یعنی تسلیم و تصدیق زبانی و قلبی:

الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِینَ؛(1) آنان که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند.

5. در برخی آیات قرآن، اسلام بر اسلام واقعی و مرتبة تسلیم کامل در برابر خداوند که عالی‌ترین مرتبة ایمان است اطلاق می‌‌شود. مرتبه‌ای که در آن، افزون بر تصدیق و تسلیم زبانی و قلبی، غرایز و قوا و حتی انگیزه‌های انسانْ تسلیم خداوندند و فرد با تمام وجود تسلیم دستورها و تكلیف‌های الاهی می‌‌شود. این همان مرتبه‌ای است که انبیای الاهی و دوستان خدا بدان نایل آمده‌اند و حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب فرزندان خود را بدان وصیت کرده‌اند:

وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ؛(2) و ابراهیم فرزندان خود را به همین [کیش] سفارش کرد و یعقوب نیز که ای فرزندان من، خدا این دین را برای شما برگزیده است. پس نمیرید مگر آنكه گردن نهاده و تسلیم باشید.


1 . زخرف (43)، 69.

2 . بقره (2)، 132.

عدم کفایت معرفت و اسلام ظاهری برای نیل به سعادت

گفتن شهادتین و ادعای اسلام اگر با عمل و تصدیق قلبی همراه نشود، موجب نجات انسان و نیل به سعادت نمی‌گردد. با اسلام ظاهری، انسان به‌ظاهر وارد جرگة مسلمانان می‌شود و باید در پی آن، ایمان و اعتقاد قلبی و عمل نیز تحقق یابد. صِرف اینكه انسان خدا و پیامبر را بشناسد بسنده نیست؛ زیرا فرعون نیز از این سطح شناخت برخوردار بود و از این روی حضرت موسی(علیه السلام) خطاب به وی فرمود:

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصَائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّكَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً؛(1) گفت: هر‌ آینه می‌دانی که اینها [نشانه‌ها] را جز خداوند آسمان‌ها و زمین نفرستاده است. حجت‌هایی روشن و هویدا [که بدان‌ها حق را دریابید] و همانا من تو را ای فرعون، هلاک شده می‌دانم.

حضرت موسی(علیه السلام) با تأکید (که با «لام» و «قد» صورت گرفته) می‌فرماید: ای فرعون، تو می‌دانی معجزاتی که من آورده‌ام ساختة خدای آسمان‌ها و زمین است و تدبیر عالم به دست اوست و او همه‌کاره است. همچنین می‌دانی که من، یعنی آورندة این معجزات، پیامبر و فرستادة خدایم. اما فرعون گرچه چنین معرفتی داشت، مشرک و کافر بود و از ایمان بی‌بهره‌ بود؛ زیرا ایمان غیر از دانستن، و عبارت است از باور و حالت روانی و قلبی تسلیم و پذیرش خداوند و دستورات او، که پس از این تسلیم قلبی، انسان دانسته‌های خود را ملاک رفتار خود قرار می‌دهد و به مقتضای آن عمل می‌کند، و در نتیجه رفتارش همسو با همان دانسته‌ها و ایمان قلبی‌اش می‌‌شود.

 

سرپیچی مسلمانان سست‌عنصر از دستورات رسول خدا(صلى الله علیه وآله)

در صدر اسلام برخی چون دیدند حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) ادعای پیغمبری دارد و برای


1 . اسراء (17)، 102.

اثبات ادعای خود معجزاتی می‌‌آورَد، به ایشان ایمان آوردند و سربسته آنچه را ایشان مأمور بود از سوی خدا بیاورد پذیرفتند و ملتزم گشتند که به آنها عمل کنند. بی‌تردید ایمان آنان ناقص بوده است؛ زیرا اگر می‌دانستند در میان آنچه پیامبر می‌آورد پذیرش پاره‌ای احكام و عمل به آنها برای ایشان دشوار است، از همان ابتدا آنها را نمی‌پذیرفتند. (ایمان کامل وقتی تحقق می‌یابد که فرد همة آنچه پیامبر خدا آورده تصدیق کند و بپذیرد و در مقام عمل نیز خالصانه به آنها عمل کند، خواه موافق میل او باشند، خواه مخالف.)

وقتی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دستور جهاد می‌دادند، برخی مسلمانان راحت‌طلب و سست‌عنصر، چون از به خطر افتادن جان خود می‌ترسیدند، بهانه می‌آوردند و از شرکت در جنگ خودداری می‌کردند.‌ قرآن در این‌باره می‌فرماید:

وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا؛(1) و آن‌گاه که گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدینه شما را جای ماندن نیست، پس [به مدینه] باز گردید و گروهی از آنها از پیامبر رخصت [بازگشت] می‌خواستند و می‌گفتند: خانه‌های ما بی‌حفاظ است (از دزد و دشمن در امان نیست) و حال آنكه آن خانه‌ها بی‌حفاظ نبود، اینان آهنگی جز گریختن نداشتند.

همچنین برخی از آنان که به شدت دلبستة اموال خود بودند، وقتی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از آنها می‌خواست که زکات مالشان را بدهند، زیر بار فرمان آن حضرت نمی‌رفتند و می‌گفتند ما کافر نیستیم كه جزیه بدهیم. قرآن كریم می‌فرماید:

وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ * فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ * فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْم


1 . احزاب (33)، 13.

یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ یَكْذِبُونَ؛(1) و از آنان کسانی هستند که با خدا پیمان بستند که اگر ما را از فزونی و بخشش خود بدهد هر آینه صدقه [زکات] دهیم و از نیکان و شایستگان باشیم. پس چون از فضل خویش بدیشان داد به آن بخل ورزیدند و [به پیمان] پشت کرده، روی برگردانیدند. پس در دل‌های آنان تا روزی که به دیدار او رسند [مرگ یا رستاخیز] دورویی از پی در آورد، از آن روی که با خدای در آنچه پیمان بسته بودند خلاف کردند و بدان سبب که دروغ می‌گفتند.

در تفسیر مجمع البیان آمده است كه برخی گفته‌اند این آیات دربارة یكی از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازل شده است. وی از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خواست که دعا کند خدا مالی به او روزی فرماید. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به او فرمودند:

ة شکرش برآیی بهتر است از مال فراوانی که نتوانی شکرش را به جای آوری. آیا رسول خدا برای تو اسوه نیکویی نیست [تا بدیشان تأسی جویی]؟ قسم به آن خدایی که جانم در کف قدرت اوست، اگر بخواهم و اراده کنم کوه‌ها برایم طلا و نقره می‌شوند [ولکن نمی‌خواهم].

پس از مدتی دوباره نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: یا رسول‌الله، از خدا بخواه مرا مالی روزی فرماید. قسم به آن خدایی که تو را به حق و رسالت مبعوث کرد، اگر مال به من روزی کند، من حق همة صاحبان حق را می‌پردازم. حضرت فرمود:

الَلَهُّمَ اَرزُقْ ثَعَلَبَةَ مَالاً؛ بارالها ثعلبه را مالی روزی فرما.

ثعلبه گوسفندی خرید و گوسفند زادوولد فراوان کرد، چنان‌که در مدینه جایی برای


1 . توبه (9)، 75 77.

چرای آنها نبود. وی مجبور شد گوسفندان خود را در بیرون مدینه و در یکی از بیابان‌های اطراف جای دهد و بچراند و همچنان بر گلة او افزوده می‌شد و او از مدینه دورتر می‌‌گشت و به همین دلیل از نماز جمعه و جماعت باز ماند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مأمور ‌گرد‌آوری زکات را نزد او فرستاد تا زکات گوسفندانش را بستاند. ثعلبه زیر بار نرفت و بخل ورزید و گفت: این زکات در حقیقت جزیه و باج دادن است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: وای بر ثعلبه، وای بر ثعلبه. چیزی نگذشت که آیات فوق دربارة ثعلبه نازل شد.(1)

 

تقسیم‌بندی سرپیچی‌کنندگان از احکام خدا

کسانی که احکام خدا را رعایت نمی‌کنند دو گونه‌اند: دسته اول احکام خداوند را قبول دارند، اما به سبب ضعف نفس و غلبة شهوت، غضب و هوای نفس به حکم خدا عمل نمی‌کنند و مرتکب گناه می‌شوند. شاهد اینكه آنان حکم خدا را قبول دارند این است که پس از فروکش کردن شهوت و غضب، به خود می‌آیند و از آنچه انجام داده‌اند احساس گناه و پشیمانی می‌کنند. گرچه خوارج این گروه را که مرتکب گناه کبیره شده‌اند کافر و از جرگة ایمان و اسلام خارج می‌دانند، بر اساس دیدگاه صحیح و رایج بین مسلمانان، آنان مسلمان‌اند و نمی‌توان ایشان را از جرگه مسلمانان خارج شمرد و احکام و حقوق مسلمانان را بر آنان مترتب ندانست؛

دستة دوم نیز کسانی هستند که حکم خدا را قبول ندارند و گاه حتی احکام الاهی را مسخره می‌کنند. کسی که مرتکب گناه می‌شود، در مراحل آغازین که باور و اعتقاد خود را به احکام الاهی و حقانیت آنها از دست نداده، پس از انجام گناه احساس شرمندگی می‌کند و ضعف ایمان و غلبة هوای نفس را عامل انجام گناه می‌داند. اما اگر بر گناه اصرار ورزید و پی‌درپی مرتكب گناهان بزرگ شد، به جایی می‌رسد که ارتکاب گناه و


1 . ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 81، 82.

مخالفت با دستورات الاهی ملکه و خصلت ثابت او می‌شود و نفاق درون او را فرامی‌گیرد و ایمان خود را به كلی از دست می‌دهد، و در چنین وضعی به تکذیب و تمسخر احکام الاهی نیز می‌پردازد:

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون؛(1) سپس سرانجام کسانی که کارهای بد کردند این شد که آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنها را مسخره می‌کردند.

در صدر اسلام در گیرودار برخی جنگ‌ها وقتی مردم فقیر قدری از مال خود را در اختیار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) می‌گذاشتند تا صرف جنگ با مشرکان کنند، منافقان آنان را مسخره می‌کردند و می‌گفتند خداوند با این اموال ناچیز چه می‌خواهد بکند؟ مگر با این کمک‌های ناچیز می‌توان هزینة جنگ را تأمین کرد؟ وقتی افراد ثروتمند نیز کمک‌های کلان در اختیار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) می‌نهادند، آنان می‌گفتند که ایشان قصد خودنمایی دارند. در برخی تفاسیر آمده است سالم بن عمیر انصاری یک مَن خرما به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بخشید و گفت: دیشب من اجیر جریر بودم و در برابر کاری که برای او کردم دو من خرما به من داد. نیمی از آن را برای مصرف خانواده‌ام نگاه داشتم و نیم دیگر را به پروردگارم قرض می‌دهم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دستور دادند آن خرما‌ها را بین صدقه‌ها قرار دهند. منافقان او را مسخره کردند و گفتند خداوند از این خرما بی‌نیاز است؛ او با این خرمای اندک می‌خواهد چه کند. همچنین وقتی ابوعقیل صدقة فراوانی در اختیار پیامبر نهاد، گفتند او می‌خواهد خودنمایی كند. پس از این قضیه خداوند این آیة نورانی را نازل کرد:(2)

الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلا جُهْدَهُم


1. روم (30)، 10.

2. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 147، 148.

فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(1) کسانی که بر مؤمنانی که [افزون بر صدقة واجب] به دلخواه و از سَرِ میل صدقات [مستحب] می‌دهند عیب می‌گیرند و کسانی را که جز به قدر توان و تلاش خویش بیشتر نیابند [که ببخشند] مسخره می‌کنند خداوند نیز آنان را مسخره می‌کند و آنان را عذابی است دردناک.

 

نشانه تزلزل ایمان

ایمان مراتبی دارد، و با هر گناهی که انسان مرتکب می‌شود، رگه‌ای از نفاق در دل او پدید می‌آید و به تبع آن از ایمان وی کاسته می‌شود، و اگر مخالفت با فرمان‌های الاهی ادامه یابد، انسان به مرحله‌ای می‌رسد که ایمانش را به كلی از دست می‌دهد. برخی افراد سست‌عنصر در آغاز که به احکام الاهی شناخت تفصیلی ندارند، یا پس از آشنایی با بخشی از احکام كه مطابق میلشان است اجمالاً ایمان می‌آورند، اما وقتی با احکامی روبه‌رو می‌شوند که عمل به آنها را برای خود دشوار می‌بینند، با آنها مخالفت می‌ورزند. چنین ایمانی بی‌تردید پذیرفته نیست. ایمان در صورتی پدید می‌آید که آدمی از صمیم دل و با رضایت کامل همة احکام الاهی را بپذیرد و به همة آنها عمل كند، نه اینكه هرچه را مطابق میل خود یافت انجام دهد و هرچه را ناسازگار با میل خود دید کنار نهد.

در صدر اسلام برخی کسانی که بعدها بدعت آوردند، وقتی شوکت و عظمت دین را دیدند و توان رویارویی با آن را در خود نیافتند، برای حفظ جان و مال و موقعیت اجتماعی خود به‌ظاهر اسلام آوردند. اما همانان پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) وقتی موقعیت را مناسب دیدند، پرده از نفاق خود برداشتند و به بدعت‌گذاری در دین خدا پرداختند و در برابر سنت پیامبر قد برافراشتند. بی‌تردید بدعت‌گذاری این دسته که از اول بهره‌ای از ایمان نداشتند دور از انتظار نبود. اما برخی که در آغاز اطلاع کافی از


1 . توبه (9)، 79.

احکام ندارند، اجمالاً ایمان می‌آورند، ولی وقتی به تفصیل با احکام الاهی آشنا می‌شوند و برخی از آنها را دشوار و تحمل‌ناپذیر می‌یابند، نه‌تنها به آنها تن نمی‌دهند، بلکه در مشروعیت و اعتبار آنها تشکیک می‌کنند و در برابر آنها می‌ایستند. بی‌تردید اینان ایمان ندارند. فرق است میان کسی که احکام الاهی را پذیرفته است و در مشروعیت و اعتبار آنها شک ندارد، اما به سبب غلبة شیطان و هوای نفس به برخی از آنها عمل نمی‌کند، با کسی که در درستی و اعتبار احکام الاهی تشکیک می‌کند و در دل تسلیم احکام خداوند نیست و آن بخش از احکام را که موافق میلش است می‌پذیرد و بقیه را رد می‌کند. چنین شخصی از نظر قرآن کافر و بی‌ایمان است:

إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِكَ سَبِیلاً * أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا؛(1) کسانی که به خدا و فرستادگان او کافر می‌شوند و می‌خواهند میان خدا و پیامبران او جدایی افکنند و می‌گویند به برخی ایمان می‌آوریم و به برخی کافر می‌شویم، و می‌‌خواهند میان این [دو] راهی برای خود برگزینند، آنان در حقیقت کافرند و ما برای کافران عذابی خوارکننده آماده ساخته‌ایم.

پس در تحصیل ایمان، صرف پذیرش خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به اکراه و اجبار کافی نیست و برخورد گزینشی با احکام الاهی باعث زوال ایمان می‌شود؛ زیرا ایمان تجزیه‌پذیر نیست و کسی که همة احکام الاهی را می‌پذیرد و به طور كامل تسلیم خداوند است، مؤمن به شمار می‌آید، گرچه در مقام عمل به سبب غلبة شیطان یا هوای نفس یا به دلیل اوضاع اجتماعی و نداشتن توان لازم برای مقاومت در برابر موقعیت، برخی از احکام الاهی را رعایت نکند. فراوان‌اند کسانی که احکام خدا را قبول دارند، اما برای


1 . نساء (4)، 150، 151.

انطباق یافتن و همرنگ شدن با جامعة گرفتار فساد، پاره‌ای از احکام را رعایت نمی‌کنند. چنین افرادی، به‌ویژه پیش از انقلاب، فراوان بودند.

پیش از انقلاب در سفری که به مشهد داشتیم، خانم بی‌حجابی در اتوبوس بود. وقتی ماشین به قهوه‌خانه رسید، آن خانم چادری از کیفش بیرون آورد و بر سر کرد و وضو گرفت و نماز خواند. سپس وقتی خواست سوار ماشین شود چادر را از سر برداشت و در کیف نهاد. در داخل ماشین خانم‌ها دربارة این موضوع با او صحبت کردند. آن خانم در پاسخ آنان گفت من نمازم را می‌خوانم و مقیدم که خمس مالم را نیز بدهم و سعی می‌کنم در انجام وظایف و عبادات شخصی خود کوتاهی نکنم. به حجاب هم معتقد هستم. اما چون فامیل و خانواده من با حجاب مخالف‌اند و آن را مسخره می‌کنند و من نمی‌توانم در برابر آزارها و مسخره کردن‌های آنان مقاومت کنم،‌ به‌اجبار حجاب را رعایت نمی‌کنم. چنین شخصی از ایمان خارج نشده است و مؤمن عاصی به شمار می‌آید. اما باید توجه داشت که اصرار بر گناه، به بی‌اعتنایی به احکام الاهی می‌انجامد و در نهایت باعث گسترش نفاق در دل و حتی انکار و تشکیک در احکام می‌‌شود.

 

مخالفت با برخی احکام الاهی در صدر اسلام

در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) برخی در آیاتی که آن حضرت برای مردم می‌خواندند تشکیک می‌کردند و تعصبات قومی، فرهنگی، سنت‌ها و آداب رایج بین آنها مانع پذیرش برخی سخنان خداوند می‌شد. برای نمونه، پس از نزول آیة 196 سوره بقره(1) که از آن


1. در قسمتی از این آیه خداوند می‌فرماید: فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ یَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؛ «هرکه از عمرة تمتع به حج درآید پس آنچه از قربانی میسّر است، و هرکه [قربانی] نیابد پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامی که [از سفر] باز گردید. این ده روز کامل است. این حکم برای کسی است که خانواده‌اش نزدیک مسجد‌الحرام نباشند (یعنی مقیم مکه و اطراف آن نباشند)».

استفاده می‌شود پس از انجام عمرة تمتع و بیرون آمدن از احرام آن و قبل از شروع حج تمتع، چیزهایی که برای شخص محرم جایز نیست، مانند شکار کردن و آمیزش با همسران، برای حاجی جایز می‌شود و او می‌تواند از آنها بهره‌ بَرَد برخی که حکم مزبور در آیه را مخالف سنت رایج بین اعراب در زمان جاهلیت یافتند با آن مخالفت كردند. در این‌باره از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است:

هنگامی که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) می‌خواست حج واجب را به جای آورد چهار روز مانده به پایان ماه ذیقعده حرکت کرد و نماز را در «شجره» خواند و آن‌گاه مرکب خود را به طرف «بیدا»همة مردم احرام بستند و هرگز نیت عمره نداشتند و از موضوع متعه (حج تمتع) باخبر و مردم نیز با ایشان طواف کردند. پس دو رکعت نماز طواف در مقام به جای آورد و استلام حجر کرد، و ‌سپس فرمود: به آنچه خدا ابتدا کرده ابتدا می‌کنم و به طرف صفا رفت و هفت‌‌بار بین صفا و مروه سعی کرد. پس از اتمام سعی هفتم در مروه، برای سخنرانی ایستاد و فرمود: ‌احرام را بشکنید و عملتان را عمره قرار دهید؛ این دستور خداست. مردم احرام را شکستند. حضرت فرمود: من هم اگر آنچه را در آخر دریافت خواهم کرد در اول داشته بودم و با خود قربانی نیاورده بودم، مانند شما احرام می‌شکستم، ولی خدا می‌فرماید:‌ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ؛(1) و تا قربانی به قربانگاه نرسیده سر خود را متراشید.

 سراقة بن جعثم کنانی گفت: هم‌اکنون دین خود را فرا گرفتیم، گویا امروز آفریده شده‌ایم. آیا این دستور مختص همین سال است یا همیشه باید چنین کنیم؟ حضرت فرمود: این دستور ابدی است. مردی به‌پاخاست و گفت: ای رسول خدا،برای حج


1 . بقره (2)، 196.

 بیرون شویم در حالی که از سرهایمان آب غسل جنابت می‌چکد؟ حضرت فرمود:‌ تو هرگز به این حکم ایمان نخواهی آورد.(1)

در روایتی دیگر آمده است آن شخص، یعنی عمر بن خطاب، بی‌ادبانه گفت: «رسول خدا به ما دستور داد که با زنانمان آمیزش کنیم و در حالی که از آلت‌هایمان منی می‌چکد، در عرفه حاضر شویم!»(2)

با اینكه تحلیل محرمات احرام پس از انجام عمرة تمتع به نفع مردم بود و آنان پیش از احرام و اشتغال به اعمال حج تمتع می‌توانستند با زنان خویش هم‌بستر شوند و از دیگر کارهایی که هنگام احرام بر آنان حرام بود بهره‌مند گردند، به جهت رسم و عادتی که بین اعراب وجود داشت و بر اساس آنْ کسی حق نداشت پیش از اتمام اعمال حج محرمات احرام را انجام دهد، گروهی، از جمله عمر، با حکم جدید الاهی مخالفت ورزیدند و عمر با آن سخن گستاخانة خود، مخالفت خویش با حکم الاهی را نشان داد و وقتی به حکومت و خلافت رسید، متعة حج را تحریم کرد و حکم الاهی را معلق گذاشت و اجازه نداد کسی پس از انجام اعمال عمره با همسر خود نزدیکی کند.

گاهی ضعف نفس و تقید و اصرار بر حفظ عادات قومی و محلی موجب می‌شود که انسان زیر بار حکم خداوند نرود. مثلاً در برخی شهرها و بین برخی قبایل و مردم ایران رسم است که دخترعمو حتماً باید با پسرعموی خود ازدواج کند، و ازدواج با غیر پسرعمو را زشت و ناپسند می‌دانند؛ با اینكه بر اساس حکم الاهی، هیچ فرقی بین ازدواج با پسرعمو و دیگران نیست، و به این ترتیب، چنین رسم خرافی و باطلی باعث می‌‌شود که برخی زیر بار حکم خداوند نروند. همچنین برخی تفاوت بین ارث زن و مرد را خلاف حکم عقل و فرهنگ امروز جامعه می‌دانند و می‌گویند اختلاف ارث زن


1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 4، ص 248، 249.

2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 30، ص 226.

و مرد مربوط به روزگاری بود که زن در جامعه و خانواده فاقد ارزش و جایگاه بود؛ اما امروز که بشر حقوق و جایگاه زن را بازشناخته و به آنها اهمیت می‌دهد و در برخورداری از حقوق و مزایا زن و مرد را یکسان می‌داند، نمی‌توان به تفاوت ارث زن و مرد تن داد. طبیعی است که مخالفت با حکم الاهی، به هر بهانه‌ای، حتی اگر در دل انسان صورت گیرد و بر زبان جاری نشود، وی را به کفر باطن آلوده می‌کند و در این صورت گرچه انسان در ظاهر مسلمان به شمار می‌آید، به سبب مخالفت با احکام الاهی در واقع کافر است و گرفتار عذاب الاهی می‌‌شود. البته اگر مخالفت با احکام و ضروریات دین به انکار رسالت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بینجامد، شخص مرتد به شمار می‌آید و احکام مرتد بر او جاری می‌شود. اگر کسی از سَرِ جهل با حکم الاهی مخالفت کند یا با هدف خدمت به اسلام چیزی را به دین بیفزاید، ایمانش محفوظ است. اما اگر کسی عالمانه و عامدانه برخی از احکام الاهی را نادرست بداند و معتقد باشد که باید احکام دیگری جایگزین آنها شود، ایمانش را از دست داده و به کفر باطن آلوده شده است.