فصل پنجم:وظایف مؤمنان در‌برابر فتنه‌های اجتماعی

 

 

فصل پنجم

وظایف مؤمنان در‌برابر فتنه‌های اجتماعی

 

 

 

 

 

مقدمه

فتنه‌ها را به‌طورکلی می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: اول، فتنه‌هایی که آهنگ دینی دارند؛ مثل اینکه شعاری را به‌نام حمایت از دین و ارزش‌های دینی و راه حق و عدالت مطرح کنند، ولی این شعارها تزویری و فریبنده باشند، و در باطن آنها چیز دیگری باشد؛ دوم، فتنه‌هایی که از آغاز، با شعارهای مادی و دنیوی همراه‌اند. در این‌گونه فتنه‌ها، اگر کسانی را نیز فریب ‌دهند، برای همین منافع مادی فریب می‌دهند و می‌گویند که ما منافع مادی و رفاه و معیشت شما را تأمین می‌کنیم؛ یا دفاع از حقوق اشخاص، گروه‌ها، زنان و جوانان را شعار خود قرار می‌دهند. ازاین‌نظر، فتنه دو شکل پیدا می‌کند؛ اگرچه در بسیاری موارد، شعارها در هم تنیده می‌شوند و به یکدیگر کمک می‌کنند. مبارزه با هرکدام از این فتنه‌ها، روش‌های ویژه‌ای می‌طلبد. در همة اقسام فتنه کسانی وجود دارند که عاملان اصلی و دست اول را تشکیل می‌دهند.

هدایت‌ناپذیری فتنه‌گران

در مقام شناخت وظیفة خود در مبارزه با عوامل فتنه، ممکن است ابتدا به نظر ‌رسد که اگر بتوان آنها را هدایت کرد تا دست از فتنه‌گری بردارند، بسیار خوب است؛ ولی این احتمال و فرضی است که در عالم خارج، امری شبیه محال است. هم تجربه‌ها‌ی خارجی و هم آیات و روایات فراوان، نشان می‌دهند که همواره کسانی در اجتماع، با علم و به‌عمد مردم را به خطا و انحراف دعوت می‌کنند و هدایت‌پذیر نیستند. اگر این بحث در جایی به‌صورت عریان مطرح شود، بسیاری می‌پندارند که شبهة جبر پیش می‌آید؛ ولی جبر نیست، بلکه همان است که قرآن می‌فرماید:

کسانی که در راه‌ها‌ی خطا به‌عمد قدم می‌گذارند، روزبه‌روز به فساد نزدیک‌تر می‌شوند تا به جایی می‌رسند که خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ(1) یا طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ.(2) برای نمونه، در آیات ابتدای سورة یاسین تأمل کنید. خداوند می‌فرماید: ما تو را فرستادیم تا مردمی را که انذار و هدایت نشده بودند، انذار کنی. سپس می‌فرماید: کسانی هستند که به‌هیچ‌وجه هدایت‌شدنی نیستند. تعبیرات عجیبی در همین سوره، پی‌در‌پی آمده است. می‌فرماید: إِنَّا جَعَلْنَا فِی أعْنَاقِهِمْ أغْلاَلاً فَهِی إِلَى الأذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛(3) ما غل‌هایی را دور گردنشان قرار دادیم ‌که تا زنخ‌هایشان را گرفته است. در زمان‌های گذشته، یوغ‌‌ها و غل‌هایی دور گردن زندانی می‌انداختند، تا نتواند به‌راحتی حرکت کند. آیه می‌فرماید: إِنَّا جَعَلْنَا فِی أعْنَاقِهِمْ أغْلاَلاً؛ ما بر گردن اینها غل‌هایی قرار دادیم، فَهِی إِلَى الأذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ این غل‌ها [خیلی پهن است، نه‌تنها گردن را گرفته، بلکه بالا آمده و] تا زنخ‌های آنان را گرفته است. وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ؛(4) در مسیری که حرکت ‌کرده‌اند، از اطرافشان سد ایجاد کردیم که چشمشان نمی‌بیند. مِن بَینِ أیدِیهِمْ؛ هم از جلوی رویشان، وَمِنْ خَلْفِهِمْ؛ و هم از پشت سرشان. اشاره دارد به اینکه اگر بخواهند برگردند، باز جایی را نمی‌بینند. جَعَلْنَا مِن بَینِ أیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأغْشَینَاهُمْ؛ اینها را در پوششی تیره قرار دادیم و تاریکی اینها را فراگرفته است. فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ؛ نمی‌بینند. سَوَاء عَلَیهِمْ أَأنذَرْتَهُمْ‌ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ؛(5) چه اینها را انذار کنی و چه‌ انذار نکنی، هدایت نخواهند شد. این سخن، حقیقتی است. کسانی درمیان انسان‌‌ها هستند که هدایت‌شدنی نیستند. این‌گونه که قرآن از وضع آنها تعریف می‌کند، چگونه می‌خواهند هدایت شوند؟ آیات فراوانی دراین‌زمینه داریم و طرح این موضوع، منحصر به سورة یس نیست. قرآن در جای دیگر، از اینها به «شیاطین انس» تعبیر می‌کند؛ یعنی ظاهر آنان آدمی است و مثل دیگران


‌1. بقره (2)، 7: خداوند بر دل‌های آنان مهر زده است.

‌2. توبه (9)، 93: خداوند بر دل‌های آنان مهر زده است.

‌3. یس (36)، 8.

‌4. همان، 9.

‌5. همان، 10

چشم و گوش دارند؛ اما شیطان‌اند: شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ. یعنی اینها در‌میان انسان‌ها هستند اما در‌پی گمراه‌سازی و منحرف کردن دیگران‌اند. این خوش‌بینی است که تصور شود هرکس روی دو پا راه می‌رود، دو چشم دارد و شاخی در سر او پیدا نیست، آدمی پاک، خوب و سالم است. این تصور، بسیار بیجاست. بنابر تصریحات قرآن، چنین شیاطینی در‌میان جامعه وجود دارند. فراتر از این، در قرآن آمده است: وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛(1) ما این‌چنین برای هر پیغمبری دشمنی قرار دادیم؛ شیاطین انس و شیاطین جن. در اینکه چنین چیزهایی وجود دارد، شبهه‌ای نیست. اینان همان‌ها هستند که عوامل اصلی فتنه‌ها‌یند. چگونه می‌توان اینها را هدایت کرد؟ قرآن به پیامبر می‌فرماید: تو هم نمی‌توانی اینها را هدایت کنی؛ اینها هدایت‌‌پذیر نیستند. پس در ظاهر، وظیفه‌ای برای هدایت این عوامل فتنه نداریم. یعنی نباید به رئیس‌جمهور امریکا و نخست‌وزیر انگلیس و نخست‌وزیر فرانسه نامه نوشته، آنان را به عدالت و رضایت به حق خود فراخوانیم

امکان هدایت عوامل میانی فتنه

دستة دوم از عوامل فتنه، افراد ضعیف‌النفس و دنیاپرستی هستند که در‌پی منافع خود می‌باشند، آن هم نه منافع درازمدتی که برای آن برنامه‌ریزی کرده باشند، بلکه منافع روزمره و همین‌ مزدی که بگیرند و دادی بزنند، سروصدایی راه بیندازند مانند همین اراذل و اوباشی که نمونة آنها همه‌جا پیدا می‌شود. اگر اینها در اوایل کار باشند و هنوز چندان فریب نخورده باشند، ممکن است بر‌اثر مواعظ، راهنمایی‌ها، با نصیحت هدایت شوند، و حتی گاهی مشکلات مادی دارند که باعث شده به سراغ فتنه‌گران بروند و اگر کسانی به وضعشان رسیدگی کنند دست از کارهای ناروایشان بردارند. اما اگر اینها حرفه‌ای باشند و کار اصلی‌شان همین شده باشد که باج گرفته، مزاحم


‌1. انعام (6)، 112.

دیگران شوند، و در پی کار و کاسبیِ حلال، نباشند، بلکه جویای مال حرامی باشند تا با آن دود و دمی راه بیندازند، در این صورت، موعظه کردن آنان سودمند نخواهد بود.

لزوم آگاهی‌بخشی به مروجان ساده‌لوح فتنه

اصل کار دربارة عوامل فتنه، بیشتر به گروه سوم مربوط است، و پس‌از‌آن نیز به فتنه‌زدگان یا کسانی که در معرض فتنه هستند. پیش‌تر گفتیم گروه سوم، کسانی هستند که سوء‌نیت نداشته، ولی بصیرت ندارند و نمی‌فهمند که چه مطلبی را در چه جایی و چه زمانی مطرح کنند؛ به خیال خود وظیفه‌ای تشخیص می‌دهند (وظیفة دینی یا اجتماعی و اخلاقی) و براساس این تشخیص، حرف‌هایی می‌زنند و کارهایی می‌کنند که به‌نفع فتنه‌گران و کافران و منافقان تمام می‌شود. حتی ممکن است ازباب وظیفه و واجب شرعی کاری انجام دهند که صورت ظاهر خوبی داشته باشد، ولی به لوازم آن، و اینکه آب به آسیاب دشمن ریختن است توجه نداشته باشند. آنها، هم در تحلیل خود اشتباه می‌کنند، و هم در تشخیص مورد و زمان اقدام. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: کسی که طالب حق است و اشتباه می‌کند، مثل کسی نیست که به‌عمد علیه حق قیام می‌کند. ولی این اشخاص چه بدانند و چه ندانند، ضرر آنان مانند کسانی است که به عمدْ اقدام می‌کنند. زیرا سرانجام، به مصالح اسلام و جامعة اسلامی صدمه می‌زنند؛ هرچند به پندار خود، کار خوبی می‌کنند. وَهُمْ یَحْسَبُونَ أنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا.(1) می‌پندارند که به وظیفة شرعی خود عمل می‌کنند، ولی متوجه نیستند که با کار خود تیشه به ریشة اسلام می‌زنند. به‌ویژه ما حوزویان، درمقابل این‌ افراد وظیفة بسیار سنگینی داریم که آنان را با راه‌های صحیح و با زبان نرم و بیان استدلالی، ارشاد کنیم و آنان را به خطا بودن کارشان توجه دهیم. البته مقدار تأثیر این ارشادها و راهنمایی‌ها، به عوامل گوناگونی بستگی دارد. ولی امید به اینکه درمیان این قشر، کسانی هدایت شوند و دست از شیطنت بردارند و آب به‌ آسیاب دشمن نریزند، زیاد است. آنها مانند دسته دوم نیستند که امید اثرگذاری بر آنها اندک باشد.


‌1. كهف (18)، 104.

نکتة مهم آن است که گاهی خود ما، تماشاگر میدان فتنه هستیم و در کناری ایستاده، از وظیفه غافل می‌شویم. کسی هم باید ما را متوجه کند! خیال می‌کنیم فتنة آخرالزمان است و خواسته یا ناخواسته محقق خواهد شد و ما دربرابر آن وظیفه‌ای نداریم؛ یا می‌گوییم اینها این‌طور تشخیص داده‌اند و طبق تشخیص خودشان عمل می‌کنند، و به‌ویژه اگر عنوانی هم داشته باشند خواهیم گفت که ما نمی‌توانیم برای آنها تکلیف تعیین کنیم. جاهل را بر عالم بحثی نیست؛ درصورتی‌که آنان، دست‌کم در این مسئله، جاهل هستند و ما عالم هستیم و باید به آنها بفهمانیم؛ زیرا فرض ما این است که آنها اشتباه کرده‌اند و نمی‌دانند. البته ممکن است در علومی بسیار متبحر باشند و ما به آن علوم، جاهل باشیم. اما در این موضوع، فرض این است که ما راه حق را می‌دانیم و آنها اشتباه کرده‌اند. پس وظیفة ما به‌طور‌کلی دربرابر آنان، این است که از هر راه مناسبی که مؤثر باشد اقدام، و آنها را راهنمایی‌ کنیم.

 

لزوم پیشگیری از مفتون شدن مردم و ضرورت نجات فتنه‌زدگان

دستة دیگر، که بیشترِ مخاطبان ما را تشکیل می‌دهند، کسانی هستند که خودْ فتنه‌گر نبوده، هیچ نقشی نیز در پیدایش فتنه یا تثبیت آن ندارند؛ ولی در معرض گمراهی و فریب خوردن از فتنه‌گران هستند، که سرانجام به ضرر اسلام و جامعة اسلامی تمام خواهد شد. بنابراین دربارة آنها که هنوز در دام نیفتاده، ولی در معرض فتنه‌اند، یا لغزشی کرده‌اند و می‌توان به آنها کمک کرد، وظایف بسیار مهمی داریم. البته همة اینها، غیر از وظیفة‌ خودِ ماست که در دام فتنه‌جویان نیفتیم!

پیش‌تر گفتیم که ارشاد و هدایت عوامل دستة اول، چه خارجی و چه داخلی، که خودْ آگاهانه فتنه‌جویی می‌کنند، فایده ندارد و امیدی به اصلاح آنها نیست، و خدا هم فرموده که آنها را رها کنید. حتی وظیفة پیغمبر نیز فقط همین است که از سقوط دیگران در دام این گروه جلوگیری کند؛ مگر اینکه عاملان فتنه بخواهند در حرکتی نظامی، دست به اسلحه ببرند و مال و جان مردم را به خطر بیندازند. در‌‌این‌صورت، مسلمان‌ها و به‌ویژه دولت اسلامی موظف است دربرابر

آنها بایستد. این وظیفه، به‌طور‌عمده بر عهدة دولت اسلامی است و اگر در مقابله با آنان ناتوان بود، مردم هم باید کمک کنند. اما برای انجام وظیفه در‌برابر گروه‌های دیگر، باید از انگیزه‌ها، دردها، مشکلات و نیز نقشه‌های طراحی‌شدة شیاطین آگاه شد.

 

نادانی و تمایلات نفسانی؛ دو عامل مهم فتنه‌‌پذیری

به‌طورکلی می‌توان گفت منشأ‌ انحراف‌ اشخاصی که به فتنه‌گران کمک کرده، یا در دام آنان می‌افتند، یعنی عوامل دست‌دوم یا دست‌سوم فتنه، دو چیز است. این دو به‌طور‌معمول، به‌صورت مانعة‌الخلو بوده، گاهی نیز هر دو وجود دارند.

عنصر اول، مقوله‌ای از‌قبیل ادراک، فهم، شعور، تشخیص، علم و شناخت است. یعنی آن‌گونه که بایدوشاید، حقیقت برای افراد روشن نیست و جهل و بی‌توجهی و غفلت، بر آنها حاکم است. پس ممکن است کسانی به‌دلیل برخوردار نبودن از علم کافی و شناخت صحیح، به کارهای خطرناک دست بزنند یا عامل فتنه شده، در دام فتنه‌گران بیفتند.

عنصر دوم، تمایلات نفسانی است.‌ برخی افراد، اسیر خواسته‌های نفسانی هستند و باآنکه خطا بودن آن را می‌دانند و تأمین آن را از راه درست میسر نمی‌بینند، به فتنه رو می‌آورند. آنان اسیر هوای نفس و شیطان هستند.

 

آگاهی‌بخشی و افشاگری

به‌طور‌طبیعی، راه مقابله با عنصر نخست، آگاهی دادن، روشنگری و افشاگری است، تا حق برملا شود و با باطل اشتباه نشود. کار اصلی و اولیة همة انبیا همین است. قرآن، عنوان کلیِ «نذیر» (هشدار‌دهنده) را برای همة انبیا به کار می‌برد: ألَمْ یَأْتِکمْ نَذِیرٌ.(1) این اولین وظیفه‌ای است که هرکسی در زمرة وظایف اجتماعی خود، باید بدان عمل کرده، به دیگران هشدار دهد. آنها را که امیدی هرچند ضعیف به هدایتشان می‌رود، اول باید انذار کرد. حتی در حرکت‌های جهادی و


‌1. ملک (67)، 8: آیا بیم‌رسانی برای شما نیامد؟

دفاعی نیز این اصل وجود دارد. یکی از آداب جهاد این است که مجاهد یا مدافع، در اولین مرحله باید اتمام‌حجت، ارشاد و انذار کرده، تا آنجا که ممکن است، طرف مقابل خود را راهنمایی کند. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هنگام اعزام امیرالمؤمنین(علیه السلام)برای از بین بردن فتنه‌ای در یمن، سفارش‌هایی به ایشان کردند. اصل سفارش پرمعنا و بسیار عمیق ایشان این بود: یا علی لَأنْ یهدیَ اللهُ بک رجلاً خیرٌ لک من ما طلعت علیه الشمس.(1) مقتضای مقام این است که ایشان مسئولی نظامی را به همراه گروهی رزمنده اعزام ‌کند تا فتنه‌ای نظامی را ریشه‌کن سازد؛ ولی می‌فرماید: علی جان، اگر یک نفر را هدایت کنی، برای تو از هرچه خورشید بر آن می‌تابد بهتر است. پس این امر، جزو آداب جهاد اسلامی است که مسلمان‌ها، نخست باید به هدایت طرف مقابل بپردازند. اگر افراد طرف مقابل، حرف و شبهه‌ای دارند، به آن پاسخ دهند تا حجت بر آنها تمام شود. نباید ارشاد دیگران را کاری سبک به شمار آورد. نباید سخن نادرست «عیسی به دین خود و موسی به دین خود» را معیار حرکت خود قرار داد. ما که معتقدیم لغزش در امور دینی، باعث جهنم و عذاب آخرت است و قابل مقایسه با بدبختی‌های دنیا نیست، نباید این وظیفه را رها کنیم. چگونه برای فقیری که نان شب ندارد، یا برای مریضی که بیمارستان او را نپذیرفته دل‌سوزی می‌کنیم؛ ولی برای آن ‌که در شُرُف سقوط در جهنم است، حرکتی نمی‌کنیم؟! باید وظیفة هدایت را برای خود مسئولیت بزرگی بدانیم و تا آنجا که می‌توانیم، دیگران را هدایت کنیم. برای این کار، نخست خود باید تحقیق کرده، راه حق را بشناسیم تا بتوانیم به سراغ دیگران برویم و آنان را ارشاد کنیم.

 

تربیت دینی و تهذیب نفوس

مسئلة دوم، مبارزه با هواهای نفسانی و گرایش‌های دنیاگرایانه است. اینجا کار مشکل‌تر است؛ ولی راه مسدود نیست. برنامه‌های کوتاه‌مدت، در اینجا چندان کارایی ندارد؛ بلکه باید دستگاه‌های


‌1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج32، ص447. ای علی اگر خداوند به دست تو فردی را هدایت كند از آنچه آفتاب بر آن می‌تابد برای تو بهتر است.

تربیتی- ارشادی وسیعـی، مانند رسانه‌های ملی، روزنامه‌ها و دیگر ابزارها، برنامه‌های درازمدت به کار بندند، تا تربیت صحیح در جامعه پیش برود و گرایش‌های فاسد و حیوانی و شیطانی رشد نکند. این کار، دشوار اما ممکن است و با یک مواجهه و چند کلمه صحبت کردن و مانند اینها، مسئله حل نمی‌شود. باید طراحان برنامه‌های فرهنگی کشور، در‌این‌باره بیندیشند و به‌اندازه‌ای که به مسائل اقتصادی مردم اهمیت می‌دهند، به مسائل معنوی، فکری و فرهنگی نیز اهمیت دهند.

این وظیفة سنگینی است و مادام‌که عوامل فتنه حرفه‌ای نشده‌اند، ثمربخش است؛ اما اگر چنان در دام هوس‌های مادی افتاده باشند که به غیر از آن به چیزی دیگر فکر نمی‌کنند، این برنامه نیز تأثیری نخواهد داشت؛ زیرا خداوند در وصف آنها می‌فرماید: فَأعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * ذَلِک مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ.(1) تلاش برای هدایت کسانی که جز به لذت دنیا نمی‌اندیشند، سودی ندارد؛ مگر آنکه ابتدا گرایش دنیاپرستانة آنان تاحدی تضعیف شود که سخن حق را شنیده، دربارة آن فکر کنند؛ وگرنه چنین فردی مادام‌که در فکر نیازها و لذت‌های خود است، حاضر نیست از آخرت، خدا، قیامت و مانند آن چیزی بشنود. مصداق شیاطین جن و انس، همین‌ها هستند. وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا... * وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ... .(2) کار این شیاطین این است‌ که به یکدیگر الهام می‌کنند، پیامک می‌دهند و حرف‌های زیبا و فریبنده به یکدیگر دیکته می‌کنند. ابزار کارشان، حرف قشنگ است. زخرف القول؛ کلام زیبا به یکدیگر یاد می‌دهند تا آنان که ایمان به آخرت ندارند، دل به این حرف‌ها بدهند. یعنی اگر از اول، مسئلة دنیا و آخرت برای کسی حل نشود و قیامت را باور نکند، در معرض این انحراف خواهد بود و باآنکه حاضر نیست به حرف حق گوش بدهد، به حرف‌های این‌ شیاطین، دل می‌دهد!


‌1. نجم (53)، 29، 30: پس روی‌گردان شو از هركه از یاد ما روى‌‏گردان است و جز زندگى دنیا را نمى‏خواهد. این [دل‌بستگی به دنیا] نهایت فهم و دانش آنان است.

‌2. انعام (6)، 112، 113: و این‌گونه برای هر پیامبرى، دشمنى از شیطان‌هاى انس و جن قرار دادیم كه برخى به برخى دیگر مخفیانه سخنان [پوچ] آراسته مى‏فرستند تا فریب دهند، ... و تا دل‌هاى كسانى كه ایمان به آخرت ندارند، به آن [سخنان پوچ به‌ظاهر زیبا و فریبنده] مایل كند.

وظیفة حوزه در تربیت عالمان پاسخ‌گوی شبهات

پس اولین وظیفة ‌ما، آگاهی دادن و هشدار دادن است. وظیفة دوم، این است‌ که با روش‌های معقول اسلامی و با رعایت احکام شرعی، آنها را از پرداختن به کارهایی که موجب این فسادها و فتنه‌ها می‌شود، بازداریم. واجب‌ترینِ کارها در این مسیر، کار ایجابی است؛ اینکه درمقابل شبهه‌افکنی آنها، مجالس بحث آزاد داشته باشیم تا پاسخ شبهه‌ها را بدهد، و کسانی تربیت شوند که بتوانند جواب بدهند. یعنی مقدمة عمل به این واجب، آن است که افرادی را تربیت کنیم تا بتوانند به همة شبهات پاسخ دهند؛ سپس آنها را به مراکز فرهنگی بفرستیم تا به شبهات پاسخ دهند و حجت بر آنها تمام شود. این بخش، بیشتر وظیفة حوزه است. صرفاً پرداختن به مسئلة غسالة متنجس و ماء استنجاء و مانند آنها چنین مشکلاتی را برطرف نمی‌کند. حوزه باید آشنایی‌های دیگری با سلسله‌مسائلی داشته باشد، تا بتواند بفهمد چه شبهه‌هایی مطرح شده و چگونه باید پاسخ داد؛ پاسخی که برای آنها قانع‌کننده و قابل فهم باشد، و از به کار بردن الفاظ و واژگان غریب و پیچیده و مطرح کردن مسائل فهم‌ناپذیر پرهیز شود. این وظیفه‌ای واجب است و فقط یک حرفه و شغل نیست. ما دربرابر شیاطین انس و جن، باید دستگاه تبلیغی قوی و فعالی داشته باشیم تا اشخاص صالح بتوانند به شبهه‌ها پاسخ دهند. البته درکنار آن، باید قدرت انتظامی باشد تا اگر گاهی کار به برخورد‌های فیزیکی و تعرض به جان و مال و ناموس مردم کشید، آنان را به‌جای خود بنشاند. اینها راه‌های کلی است؛ یکی آگاهی دادن، و دیگری هدایت کردن خواسته‌ها و غرایز به‌سوی راه‌های درست و معقول، و تربیت کردن صحیح و به‌تعبیر‌دیگر تعلیم و تربیت است، تا کاری کنیم که نخست بفهمند و در مرحلة بعد، آن را بخواهند.

 

نگاهی به مهم‌ترین فتنه در اسلام و ظاهر موجه عوامل آن

با توجه به نمونه‌های بارز فتنه در تاریخ اسلام، می‌توان موارد مبهم و مشکل را تشخیص داد. در تفسیر و تبیین مشکل‌های حاد، باید از وقایع صدر اسلام درس گرفت. بزرگ‌ترین فتنه‌ای که در عالم اسلام رخ داد، همان است که به شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) منتهی شد، و در ادامه نیز موجب

داستان کربلا و شهادت سیدالشهدا(علیه السلام) و فرزندانش شد. عاملان این فتنه، کفار و مشرکان نبودند و از بیرون مرزهای اسلام نیامده بودند. آنها نمازخوان و روزه‌دار بودند، بلکه فراتر از آن، عاملان اولیة این فتنه کسانی بودند که سال‌ها پای منبر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نشسته بودند و در رکاب ایشان در جنگ‌های صدر اسلام شرکت داشتند. برخی از آنها، معلول جنگی بودند. بعضی از لشکریان کوفه که با امام حسین(علیه السلام) جنگیدند، کسانی بودند که چند سال پیش‌از‌آن، در رکاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) در صفین با معاویه جنگیده بودند. ولی پس از چندی، کارشان به جایی رسید که سیدالشهدا(علیه السلام) را کشتند.

مقصود از آنکه گفتیم عاملان اولیة فتنه، کسانی هستند که آگاهانه فساد می‌کنند، این نیست که آنها به‌طور‌حتم بی‌دین یا منکر همه‌چیزند. آدمی به‌گونه‌ای آفریده شده که ممکن است در ابتدا ایمان داشته باشد و کارهای خوب انجام ‌دهد، تا آنجا که در راه خدا جهاد ‌کند و اموالش را در راه خدا صرف ‌کند، اما آرام‌آرام به گناه، دنیاپرستی و ریاست‌طلبی کشیده ‌شود، تا جایی که گویا به مبدأ و معاد اعتقادی ندارد. شاید اگر کسی از او بپرسد، بگوید: من اعتقاد دارم و هنوز نماز می‌خوانم. مگر عمر سعد، صبح عاشورا نماز نخواند؟! اصحاب عمر سعد نیز با اقتدا به جناب عمر سعد، نماز صبح عاشورا را به جماعت خواندند، اما در تعقیب نمازشان، سیدالشهدا(علیه السلام) را کشتند!

 

فراموشی معاد؛ عامل گناهکاری

پس اینکه می‌گوییم دستة اول فتنه‌گران، کسانی هستند که آگاهانه علیه اسلام کار می‌کنند، به این معناست که وقتی بخواهند این گناه را مرتکب شوند، از نتایج آن باکی ندارند. عمر سعد، برای پذیرفتن حضور در کربلا و جنگیدن با سیدالشهدا(علیه السلام)، از سر شب تا صبح فکر کرد، قدم زد، با خود کلنجار رفت و سرانجام آن را پذیرفت. پس کسانی که آگاهانه فساد می‌کنند، همه در یک حد، و همگی کافر و مشرک و معاند نیستند. ازنظر قرآن، عامل ارتکاب گناه از‌سوی انسان، فراموش کردن روز حسابرسی در قیامت است: إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا

نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ.(1) بنابراین برای ارتکاب گناه و فتنه‌گری، لازم نیست آنها قیامت را انکار کنند، بلکه آن را از یاد می‌برند و عملشان با آنها که به قیامت معتقد نیستند، تفاوتی ندارد. ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أسَاؤُوا السُّوأى أن کذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ.(2) نتیجة گناه، این می‌شود که انسان دین و ایمان خود را از دست می‌دهد، به‌این‌صورت که نخست شک می‌کند و سپس با تقویت شک‌، اندک‌اندک به انکار می‌رسد. پس گروه نخست از عوامل فتنه، حد و مرز مشخصی ندارند که بگوییم باید به‌حتم، بیشترین کفر و عناد را داشته باشند؛ بلکه آنان مراتب گوناگونی دارند. فتنه‌ها نیز گوناگون‌اند. اولین عوامل فتنه، آگاهانه اقدام می‌کنند، و به‌این‌ترتیب خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهم(3) خواهند شد.

 

خودپرستی؛ عامل کوردلی

قرآن می‌فرماید: کسانی هستند که معبود خود را هوای نفسشان می‌گیرند. اله و معبود، کسی است که فرد دربرابر او تسلیم است و به هرچه او بگوید عمل می‌کند. برخی افراد، معبود خود را هوای نفس قرار می‌دهند؛ یعنی پرستش‌گر دل خود هستند و به هرچه دل بخواهد عمل می‌کنند: أ فَرأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وأضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ.(4) وقتی آدمی این‌گونه شد که بنا گذاشت به هرچه دلش می‌خواهد عمل کند، مثل اینکه خدا به او گفته است و شاید هم فراتر از آن، ‌چنان تابع دلخواه خود شود که درمقابل آن چیز دیگری برای او مطرح نباشد. نتیجة چنین حالتی أضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى


‌1. ص (38)، 26: آنان كه از راه خدا گمراه می‌شوند، به‌سبب فراموشی روز حساب، عذاب سختی خواهند داشت.

‌2. روم (30)، 10: آن‌گاه پایان كار كسانی كه بدی‌ها را به‌جای آوردند، این شد كه آیات الهی را تكذیب كردند.

‌3. بقره (2)، 7.

‌4. جاثیه (45)، 23: آیا دیدی آن ‌كه هوای خویش را خدای خود قرار داد و خدا او را در داشتن دانش گمراه كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده‌ای انداخت؟ پس چه كسی [تواناست كه] پس از [این مجازات] خداوند، او را هدایت كند.

عِلْمٍ است؛ یعنی خدا چنین آدمی را با‌آنکه علم دارد و می‌فهمد چه چیزی خوب و چه چیزی بد است، گمراه می‌کند. وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ؛ بر قلب و گوش او مهر می‌زند. تعبیر «مهر کردن» در عربی شایع است، هرچند عین آن در فارسی شایع نیست. در زمان‌های گذشته، وقتی نامه‌ای می‌نوشتند، آن را به‌‌صورت طومار می‌پیچیدند و درِ آن را با ماده‌ای چسبانده، روی آن را مهر می‌کردند تا کسی غیر از مخاطب نامه، آن را باز نکند. مثل زمان ما که مطالب سرّی یا صندوق‌های رأی را مهروموم می‌کنند، تا نامحرمی آن را باز نکند. برخی دل‌ها و گوش‌ها هستند که خدا آنها را مهر‌و‌موم می‌کند، یعنی هیچ مطلب حقی به آنها وارد نمی‌شود؛ نمی‌توان آنها را گشود و چیزی به آنها القا کرد و فهماند. وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً؛ جلوی چشم او نیز پرده‌ای می‌اندازد. وقتی من دستم را جلوی چشمم بگیرم، پشت دستم را نمی‌بینم. حالا اگر پردة سیاه و غلیظی جلوی چشمم باشد، به‌طریق‌اولی نمی‌توان دید. خدا می‌فرماید: چنین کسی را که خدا این‌گونه گمراه می‌کند، چه کسی می‌تواند هدایت کند: فَمَن یَهْدِی مَنْ أضَلَّ اللَّهُ.(1) اگر کسانی به این حد رسیدند، دیگر سروکله زدن با آنها لغو و بیهوده است. خدا خود می‌فرماید: مگر چنین کسی هدایت می‌شود؟ بر همین اساس گفته بودیم که دستة اول از عوامل فتنه، که با کمال آگاهی، فساد و فتنه‌انگیزی می‌کنند، هدایت‌شدنی نیستند و تلاش کردن و وقت صرف کردن برای هدایت آنان، بی‌فایده و عبث است. امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر، وظیفه‌ای است که کمترین مصلحت آن اتمام‌حجت است. سپس مسئلة ارشاد دیگران است که در‌صورت امید داشتن به نتیجه و اثر، در جای خود محفوظ و تکلیف است. اما اینکه کسی وقت صرف کند تا بخواهد چنان فردی (با اوصاف پیش‌گفته) را هدایت کند، نتیجه‌ای ندارد؛ اگرچه اتمام‌حجت با او لازم است و معمولاً با یک بار گفتن، میسر می‌گردد. پس با این فرض ‌که نیروی نامحدودی نداریم و در‌برابر فتنه‌ای قرار گرفته‌ایم که سه دسته عامل دارد، نیروهای ما برای یک دسته‌ نیز کافی نیست. اگر از اول شروع کنیم، یعنی بخواهیم کسانی را که آگاهانه به فتنه اقدام کرده‌اند، هدایت کنیم و برای آن سرودست بشکنیم و روز و شب به آنها التماس کرده، انواع روش‌ها را به کار بندیم،


‌1. روم (30)، 29: پس كسی كه خدا او را گمراه كرد، چه كسی هدایت می‌كند؟

فایده‌ای ندارد؛ زیرا آنها کار خود را کرده و با فتنه‌گری، هزاران نفر را گمراه کرده یا کشته‌اند. چگونه بنشینیم و آنها را هدایت کنیم؟ پیش‌تر گفتیم که این کار، در مثَلَ، مانند این است که بخواهیم رئیس‌جمهور امریکا، یا نخست‌وزیر انگلیس را هدایت کنیم.

 

بازتعریفی از دستة سوم عوامل فتنه

چنان‌که گذشت، دستة سوم عوامل فتنه، کسانی هستند که از‌یک‌طرف درس‌خوانده، ملا و چه‌بسا مجتهدند، و از طرف دیگر اهل عبادت، تقوا، نماز شب، نافله، مستحبات و زیارت عاشورا هستند، اما از‌روی ناآگاهی چیزهایی می‌گویند و کارهایی می‌کنند که آب به آسیاب دشمن می‌ریزند، و خیال می‌کنند با این مخالفت، عبادت مهمی هم انجام داده‌اند. بزرگ‌ترین تکلیف امثال ما طلبه‌ها این است که نیروی خود را صرف این گروه کنیم، والاّ آن کسانی که در منجلاب فساد فرو رفته و در گناه غرق شده‌اند، یا گروهی که فقط پول و لذت مادی می‌شناسند، با حرف و سخن ما از راه غلط برنخواهند گشت و هدایت نمی‌شوند. ممکن است از هزاران نفر، یکی برگردد، اما نمی‌توان گفت وظیفة ما هدایت این دو گروه است. در طول سی سال پس از انقلاب اسلامی، این‌گونه گروه‌ها را بسیار شناخته‌ایم. آیا باید سراغ افراد چاقوکش و باج‌گیر برویم تا آنها را هدایت کنیم؟ به فرض اینکه این کار واجب باشد اما واجب‌تر از آن، هدایت کسانی است که مؤثرتر و قابل هدایت‌ترند؛ آنها که هم انگیزة اطاعت از خدا، و هم آگاهی‌ها‌ی دینی دارند، اما براثر نادانی یا غفلت یا شبهاتی که شیاطین به آنها القا کرده‌اند، چیزهایی می‌گویند که به آثار آنها توجه ندارند و نمی‌دانند نتیجه‌اش به‌سود دشمن تمام می‌شود. باید با ادب و احترام فراوان، آنها را متوجه کرد و از هر راه ممکن، به آنها آگاهی داد تا آب به آسیاب دشمن نریزند. شاید مهم‌ترین و مؤثرترین عاملان فتنه‌ها در تاریخ اسلام، افراد دستة سوم باشند: افرادی سرشناس، متدین، اهل‌ کار با قرآن و آگاه به تفسیر قرآن، یا کسانی که بسیار اهل عبادت و کانون احترام بودند. عموم مردم به این دو دسته افراد اهمیت می‌دهند و به آنها اعتماد می‌کنند: یکی به علما، و دیگر به اشخاص متقی و زاهد، به‌ویژه اگر کرامتی نیز دربارة آنان نقل شده یا استجابت دعایی از آنها دیده شده باشد. همین باعث می‌شود که حرف‌های دیگر آنان را چشم بسته بپذیرند.

راز لزوم پرداختن به دستة سوم از عوامل فتنه

بیشترِ نیروی ما در‌برابر فتنه‌گران، باید صرف دستة سوم شود؛ یعنی صرف کسانی که به‌گمان خودشان در‌پی انجام دادن وظیفه هستند، ولی براثر ناآگاهی، به‌نفع دشمن کار می‌کنند. چه‌بسا کارها و سخنان آنان، فی‌حد‌نفسه کارها یا حرف‌های درستی باشند، اما در جایی و به‌صورتی انجام می‌گیرد که دشمن از آنها سوء‌استفاده می‌کند. توضیح این مطلب، به مقدمه‌ای نیاز دارد که در اینجا بدان می‌پردازیم. بنابر آنچه از تاریخ برمی‌آید، چه تاریخی که انسان‌ها نوشته‌اند و چه تاریخی که از وحی (قرآن کریم) به دست می‌آید، از زمان آفرینش بشر تاکنون، جامعه‌ای نبوده که در آن فسادی نباشد، کسانی سوء‌استفاده نکنند، حقی را باطل نکنند و به کسی ظلم نکنند. فرشتگان، پیش از آفرینش آدم گفتند: أتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِک الدِّمَاء... اِنِّی أعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُون.(1) آنها می‌دانستند که قرار است این موجود، اهل فساد و خون‌ریزی باشد. خدای متعالی نیز به آنان نفرمود که بشر چنین نمی‌کند، بلکه فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. یعنی معلوم بود که زندگی آدمی در زمین، توأم با فساد، خون‌ریزی و ظلم است. همة انبیا آمدند و آن‌همه زحمت کشیدند تا بشر را هدایت کنند و برخی از آنها نیز فی‌الجمله موفق شدند حکومتی تشکیل دهند. شاید از همه مهم‌تر، حکومت حضرت سلیمان(علیه السلام) باشد. اما چنان نبود که جامعة آرمانی که هیچ فساد و ظلمی در آن نیست، پدید آید. چنین چیزی در تاریخ نبوده است. ان‌شاء‌الله در زمان ظهور حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) جامعه‌ای آرمانی تشکیل خواهد شد؛ هرچند بازهم چگونگی آن را نمی‌دانیم. شاید قدر متیقن این باشد که در آن جامعه، اگر کسی ظلمی کند، بدون ‌مجازات نخواهد ماند. اما اینکه هیچ گناهی صورت نگیرد و ظلمی نشود، شاید ضمانتی نداشته باشد. البته در آن زمان، عدالت گسترش می‌یابد و انسان‌های خوب و کسانی که مخلصانه کار می‌کنند، فراوان می‌شوند. بنابراین آنچه تاریخ نشان می‌دهد و قرآن بیان می‌کند، این


‌1. بقره (2)، 30.

آنها عذاب نازل شد و از بین رفتند. وَمَا کانَ أکثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ.(1) با توجه به این واقعیات چه توقعی می‌بود که با ظهور و حکومت پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا حضرت امیر(علیه السلام) که مظاهر عدالت در‌میان همة انسان‌ها در طول تاریخ هستند، هیچ ظلم و تخلفی در کار نباشد؟ داستان زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بخوانید. کسانی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنها حکم و مقام داد، استاندار، فرماندار و قاضی شدند. حضرت آنها را خوب می‌شناخت و به‌حتم بهترین‌ها را انتخاب می‌کرد. اما آیا آنان تخلف نکردند؟ نامه‌هایی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای کارگزاران خود فرستاد و برخی را عزل یا توبیخ کرد، برای چه بود؟ حتی یکی از نزدیکان و بستگان ایشان که مقامی داشت، پول‌ها‌ی بیت‌المال را به‌نفع خود مصادره کرد. حضرت فرمود: باید اموال را به‌جای خود بازگردانی.(2) ولی او نشنید و فرار را برقرار ترجیح داد! بنابراین، نمی‌توان توقع داشت که چون علی این مقام را دارد و رئیس این حکومت است، کسی خطا و گناهی نکند. آیا ما توقع داریم امامی که خود را خاک پای امام معصوم می‌داند و به آن افتخار می‌کند و ما نیز افتخار می‌کنیم که امامی داشتیم که به خاک پای امام معصوم بودن افتخار می‌کرد، وقتی پس از هزاران سال حکومتی تشکیل داده، هیچ تخلفی در آن واقع نشود؟ آیا عدالت او از عدالت حضرت علی(علیه السلام) پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و ائمة معصوم(علیه السلام)بیشتر است؟!

ممکن است در ذهن برخی افراد باشد و گاهی هم شیاطین القا کنند که این حکومت، مشروع یا اسلامی نیست؛ زیرا فلان تخلف در فلان‌جا صورت گرفته است. مگر‌هنگامی‌که کسی در رأس حکومت قرار می‌گیرد، دیگر هیچ تخلفی در هیچ‌جا واقع نمی‌شود؟ چنین توقعی بسیار بیجاست و نشان می‌دهد ما انسان را نشناخته‌ایم، یا خودمان را فریب می‌دهیم. جامعة انسانی همین است و حداکثر کاری که از رئیس حکومت صالح برمی‌آید، این است که در‌صورت کمک مردم و در اختیار داشتن نیروی کافی، اگر کسی ظلمی کرد، او را براساس دستور اسلام مجازات کند. نه می‌توان ضمانت کرد که جایی تخلف نشود، و نه اینکه هر


‌1. شعراء (26)، 8: و بیشترِ آنان ایمان نداشتند (این جمله در هفت آیة دیگر از این سوره نیز تكرار شده است).

‌2. ر.ك: نهج ‌البلاغه، نامة41.

تخلفی مورد مجازات قرار گیرد، چگونه می‌توان جمعیت هفتاد میلیونی را کنترل کرد تا کسی تخلف نکند؟! آن‌هم با‌وجود این‌‌همه دشمنانی که می‌خواهند به کمک عوامل داخلی فساد‌انگیزی کنند، تا حکومتی را که پس از هزار‌و‌چندصد سال به‌نام اسلام برقرار شده، سرنگون کنند.

 

اهمیت بصیرت در پیشگیری از فتنه و نجات فتنه‌زدگان

بی‌تردید، عالمی که در فقه آل محمد(صلى الله علیه وآله) عمری گذرانده، دانش فراوانی دارد اسلام را بهتر از دیگران می‌شناسد، اما صلاحیت او برای رهبری جامعه مشروط به این است که هم  از تقوای لازم برخوردار باشد و هم بتواند مصالح جامعه را تشخیص دهد. حال اگر فقیهان با تقوایی داشتیم که با مسائل سیاسی و اجتماعی آشنا بودند، و در برابر ایشان عالمانی هستند که هم دین‌شناس، هم باتقوا، و هم بابصیرت هستند. اگر این دو گروه از عالمان، با یکدیگر اختلاف‌نظر داشتند، سخن کسانی برای ما حجت است که هر سه ویژگی یادشده را داشته باشند: علم (خوب اسلام را فهمیده‌اند)؛ تقوا (انگیزة عمل دارند)؛ و بصیرت (اوضاع زمان را درک کرده، مصالح را درست تشخیص می‌دهند). خدا بر ما منت گذاشت و کسی را در دنیا عَلَم کرد که همة عالم، حتی در دورترین نقاط، او را شناختند و در طول مدت فعالیت در مسائل سیاسی، چه هنگامی که نهضت را شروع کرد، و چه آن زمان که خود مسئولیت ادارة کشور را در عالی‌ترین سطح بر عهده داشت، ثابت کرد که مسائل سیاسی را از همه بهتر می‌فهمد. حتی سیاست‌مداران، به برتری او اذعان داشتند و آنجا که با ایشان مخالفت کردند، پس از چندی درستی سخن او و اشتباه دیگران آشکار شد.

پس وظیفة نخست این است که باید درپی چنین کسانی برویم. البته به کسانی که عالم و متقی هستند، به‌سبب علم و تقوایشان احترام بگذاریم، حتی دستشان را ببوسیم، اما نه به این معنا که وظایف اجتماعی خود را نیز از آنها یاد بگیریم. بنابراین، شرط سوم برای درک مسائل اجتماعی و جلوگیری از وقوع فتنه یا نجات دادن فتنه‌زدگان، بصیرت است.

تأکید قرآن و حدیث بر لزوم بصیرت دینی

تأکید فراوان مقام معظم رهـبری ـ ایده الله تعالی‌ ـ بر مسئلة بصیرت، به‌جهـت اهمیت این شرط است. شرط بصیرت، چیزی نیست که ایشان از خود بگوید، بلکه کانون تأکید قرآن است و در فرمایش‌های امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز بر آن تأکید شده است: قُلْ هَـذِهِ سَبِیلِی أدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی.(1) «بصیرت» واژه و اصطلاحی قرآنی است، و قرآن آن را ترویج کرده و بخشی از فرهنگ عمومی مسلمانان شده است.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فریاد می‌زند:(3) من بصیرت در دینم دارم و می‌فهمم چه باید کرد. نه خود امر را بر خویشتن مشتبه کردم (خودم را گول نزدم)؛ و نه کسی مرا گول زد و امر را بر من مشتبه کرد. من جریانات را به‌خوبی می‌فهمم و وظیفه‌ام را در‌برابر آنها می‌شناسم. به همین سبب او را متهم ‌کردند، گاهی هم به‌صراحت می‌گفتند: شما در ادارة جامعه ناتوان هستید، ولی معاویه خوب مدیریت می‌کند و سیاست خوبی دارد. ایشان فریاد می‌زد که من خوب می‌فهمم و وظیفه‌ام را بهتر از شما می‌دانم و شکی ندارم که راهی جز این نیست. در نهج‌البلاغه تعبیراتی آمده که به‌واقع کوبنده‌اند. در آغاز فتنة جمل، که تازه برخی اصحاب سر به شورش برداشته، مخالفت با حکومت علی(علیه السلام)را آغاز کرده مدعی بودند ‌که ایشان لیاقت ندارد و بلد نیست جامعه را اداره کند، حضرت فرمود: شب‌ها خوابم نبرد و نشستم در آغاز و انجام این کار فکر کردم و آن را بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که امر من دایر است بین دو چیز و باید یکی از این دو را برگزینم: یا باید با اینها بجنگم، یا دست از دین محمد(صلى الله علیه وآله) بردارم.(4) شاید اگر بنده و امثال بنده، از عافیت‌طلبان در زمان علی بودیم، مثل برخی دیگر پیشنهاد می‌کردیم: آقا، مقداری با معاویه کنار بیا و این‌قدر سخت‌گیری نکن. طلحه، در‌میان مسلمان‌ها به «طلحة‌الخیر» معروف است. زبیر، سیف‌الاسلام است و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) این‌همه برای شمشیر او دعا کرد. آن دیگری، همسر پیغمبر است. اینها شخصیت‌ها‌ی برجسته‌ای هستند. مقداری هوای اینها


‌1. یوسف (12)، 108: بگو این راه من و پیروانم است، كه با بصیرت به‌سوی خدا فرامی‌خوانم.

‌2. اگرچه هنوز در جامعة دینی ما، فرهنگ نشده است.

‌3. نهج البلاغه، خ205.

‌4. نهج‌البلاغه، خطبه‌های 43 و 54.

را داشته باش. حضرت فرمود: اگر من با اینها جنگ نکنم، باید از دین اسلام استعفا دهم! این‌گونه فهمیدن، کار هرکس نیست، بلکه به داشتن بصیرتی در مسائل اجتماعی نیاز دارد که حاق حق را درست بشناسد و بفهمد که این کار چه لوازمی دارد؛ اگر سکوت کند یا اگر کوتاه بیاید، چه پیش خواهد آمد. اگر در جریان فتنة سال 1388، مردم سکوت و مسامحه کرده بودند، عاقبت این انقلاب به کجا می‌انجامید و چه می‌شد؟ اگر کسی بگوید که این تصمیم قاطع رهبری، نمونه‌ای از آن تصمیم قاطع علی(علیه السلام) برای جنگ با اصحاب جمل و سایر ناکثین و قاسطین و مارقین است، حرف بیجایی نزده است. این بصیرت و فراستی الهی است. اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه.(1)

عظمت نعمت رهبری

اگر کسی، از استعدادهای کافی و خداداد بهره‌مند بود و در عمل نیز با خدا پیمان بست که به آنچه می‌داند و مایة رضایت اوست عمل می‌کند و بر سر این پیمانش بماند، خداوند هرگز او را وانمی‌نهد و به‌یقین به او کمک خواهد کرد. همه باید دربارة عظمت نعمت رهبری، که خدا به ما داده فکر کنیم. اگر ایشان را با رهبرانِ بقیة کشورها مقایسه کنید، چه نسبتی می‌توانید برقرار کنید؟ آیا آنها چند‌صدم ایشان لیاقت دارند؟ اگر به تعصب متهم نمی‌شدم، صریح‌تر سخن می‌گفتم، اما به‌اجمال می‌گویم که کسی از رهبران دنیا با ایشان قابل مقایسه نیست. اگر خدای ناکرده این نعمت را نمی‌داشتیم، می‌فهمیدیم که به چه چیز احتیاج داریم. برای اینکه قدر نعمت‌های خدا را بدانیم، باید خود را با کسانی مقایسه کنیم که آنها را ندارند. انسان وقتی به نعمت‌ها توجه می‌کند که بداند خدا چه نعمت‌هایی به او داده است. اگر انسان، فردی نابینا را ببیند، شاید بگوید: الحمد لله چشم من می‌بیند. والاّ یادمان نیست که چشم نیز نعمت است. اگر کشورمان را با افغانستان مقایسه کنیم، به عظمت نعمتی که داریم پی خواهیم برد. مردم افغانستان، سال‌ها با کفار مبارزه کردند. ارتش شوروی مارکسیستی و رژیم مارکسیستی


‌1. محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص218.

دست‌‌نشاندة آنها بر افغانستان حاکم بود. سی سال از این جریان گذشته و عاقبت دشمن به خانة آنان آمده و اختیار همه‌چیز را به دست گرفته است. اما خدا رهبری به ما عنایت کرد و آن‌چنان پیروزی‌ای نصیب ما کرد و آن‌چنان عزتی در عالم به ما بخشید که دیگران به آن غبطه می‌خورند. فرق ما با افغانستان چیست؟ بسیاری از گروه‌های افغان، خیلی بیشتر و عمیق‌تر از ما مبارزه کردند و دشواری‌‌ها‌ی فراوان‌تری تحمل کردند. ما بسیاری از آن مشکلات را نمی‌دانیم و اطلاع نداریم آنها چه زحمت‌ها کشیده و چه خون‌دل‌ها خورده‌اند. چرا آنها پس از آن‌همه گرفتاری‌‌ها، کشتارها، ویرانی‌ها و عقب‌افتادگی‌ها، اکنون نیز در خانة خود زیر یوغ دشمن هستند؟ چون رهبری مثل امام نداشتند. این نعمت را با چه می‌توان مقایسه کرد؟ آن‌وقت اشخاصی ناآگاه بنشینند و بگویند: امام خمینی چه کرد؟ فقط عده‌ای از مردم را به کشتن داد! چرا انسان باید اینقدر ناسپاس باشد؟! اگر مأموری در گوشه‌ای از کشور، کار غلطی کرده است یا فلان گناه هنوز در برخی جاها رواج دارد، معنایش این است که امام خمینی هیچ کاری نکرده و انقلاب، بی‌فایده بوده است؟ پس از امام نیز خدا جانشین شایسته‌ای به ما مرحمت کرد که نسخه‌بدل امام بود. اگر کسی بگوید که ایشان برای ما چه کرده است، جزو همان دستة سومِ ناآگاه است. این گروه خیال می‌کنند که اگر چند نفر امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز بود. حضرت علی(علیه السلام) کسی را در‌پی کارگزار خود می‌فرستاد که بیا اموال بیت‌المال را پس بده، و او به‌جایِ بازگشت، فرار می‌کرد و به معاویه می‌پیوست، یا به‌جای دیگری می‌گریخت. آیا این تخلفات دلیل بی‌لیاقتی امیرمؤمنان بود؟! باید حساب کرد که اگر رهبری نبود، چه می‌شد، و اگر خدای نکرده مویی از سر ایشان کم شود، چه مشکلاتی پدید خواهد آمد.

وظایف حوزویان در‌برابر فتنه‌گران

یکی از وظایف ویژة ما طلبه‌ها دربارة فتنه‌گران، که باید حساسیت بیشتری به آن داشته باشیم، تلاش برای نجات گروه سوم از عوامل فتنه است. این تلاش، با رعایت ادب و احترام لازم، به

مخاطب است. باید عاقلانه، به‌گونه‌ای رفتار کرد که آنها را تا سرحد ممکن، به خطا بودن سخن یا رفتارشان توجه داد. اگرچه در این عالم، به‌ویژه در مسائل انسانی و اجتماعی که اراده و اختیار افراد، نقشی در تحقق آنها دارد، هیچ فرمولی نداریم که صددرصد نتیجه دهد. هیچ پیغمبری نیامد که بتواند تمام قوم خود را هدایت کند. هیچ امامی نبود که بتواند جامعة خود را صددرصد اصلاح کند. آنان تلاش کردند: إِنْ أرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ؛(1) ولی سرانجام، سروکارشان با انسان بود و انسان موجودی مختار است. تدبیر انسان، تدبیری مکانیکی نیست که موادی را وارد کارخانه‌ای کند، از آن طرف کالایی خارج شود. در‌این‌باره هرچه تلاش شود، سرانجام، فکر و ارادة خودِ مخاطب مؤثر است و میزان معرفت و ایمان او نقش تعیین کننده دارد.

مبارزه با فتنه، کار ساده‌ای نیست؛ زیرا نقشه‌های شیاطین، پیچیده است. به‌ویژه در این عصر و زمانه و پس از تجارب چندهزار‌سالة جناب ابلیس و دارودستة (جنی و انسی) او، که از زمان حضرت آدم تا به حال روزبه‌روز بر آنها افزوده شده است، به‌اندازه‌ای طرح‌ها پیچیده شده که افراد بسیار زیرک را نیز به دام می‌اندازند.

در‌برابر فتنه‌ها چه باید کرد و چه تکلیفی داریم؟ آیا باید تسلیم فتنه‌ها باشیم؟ پاسخ این پرسش، از آنچه گذشت به‌اجمال روشن شد. تااندازه‌ای که قدرت اطاعت از خدا داریم و می‌توانیم با شیطان مخالفت کنیم، مسئولیت داریم و نباید با امر خدا مخالفت کنیم. به هراندازه که قدرت داریم، مسئولیت خواهیم داشت. پس اینکه گفته‌اند: در آخرالزمان فتنه‌هایی واقع می‌شود و ما دربرابر آنها تکلیفی نداریم، سخنی نادرست است. فتنه واقع خواهد شد، اما به دست شما و با اختیار خودِ شما خواهد بود. اگر گفته شده در آخرالزمان، برخی انسان‌ها بسیار بی‌حیا می‌شوند، به این معنا نیست که کسانی باید بی‌حیایی کنند و بگویند: آخرالزمان است و باید بی‌حیا شد(!) این پیشگویی امری تکوینی است و تکلیف را از آنها برنمی‌دارد. او خبر داده است که افرادی با اختیار خود، عصیان می‌کنند و ارزش‌های اسلامی را زیرپا می‌گذارند. اکنون همة شما بااینکه جوان هستید، می‌توانید وضع حیا در جامعة ده سال پیش را با اکنون بسنجید. ببینید سطح‌ حیای مردها


‌1. هود (11)، 88: تا جایی كه بتوانم، فقط اصلاح [امر شما] را می‌خواهم و موفقیت من فقط ازجانب خداست.

و خانم‌ها، هریک در حوزة کاری خود، چقدر فرق کرده است. نسل جدیدی که در خانوادة متدینان به وجود می‌آیند، انگار که مسئلة حیا را ارزشی اسلامی نمی‌دانند و رعایت نمی‌کنند. اطاعت والدین و احترام به آنها، به فراموشی سپرده شده است. در روایات آمده از ادب اسلامی این است که فرزند در حضور پدر، پیش از او ننشیند.(1) اکنون دیده می‌شود که فرزند در مقام تأدیب پدر برمی‌آید و سیلی هم به او می‌زند! این‌گونه فرهنگ تغییر کرده است. آیا در این اوضاع، دیگر تکلیفی در کار نیست؟ البته پیش‌بینی کردند که در آخرالزمان چنین می‌شود، اما نگفتند که به‌جبر چنین می‌شود. افراد با اختیار خود چنین می‌کنند و دربرابر آن مسئول خواهند بود. صرف اینکه پدیده‌ای از تقدیرات است، به‌معنای سلب تکلیف نیست. تکالیف به‌جای خود محفوظ‌اند و به‌اندازه‌ای که افراد اختیار دارند، باید مسئولیت آنها را بپذیرند.

البته در چنین فضایی، عمل کردن به وظایف، بسیار دشوار می‌شود و به همین سبب فرموده‌اند: نگه داشتن دین در آخرالزمان، از نگه داشتن آهن سرخ‌شده در کف دست، مشکل‌تر است.(2) اما متقابلاً، ثواب کسانی که همت کنند و این آتش را در کف دست نگه دارند، صدها برابر است. به همان اندازه که تکلیف دشوارتر می‌شود، بر ارزش آن افزوده شده، پاداش آن نیز بیشتر می‌شود. هنگامی‌که امتحان دشوار می‌شود، قبولی در آن، بسیار امتیاز دارد و در‌مقابل، اگر کسی مردود شود، بسیار سقوط می‌کند. معنای اینکه در آخرالزمان، فتنه‌ها و امتحان‌ها فراوان می‌شوند، درواقع این است که ظرفیت انسان‌ها وسعت می‌یابد و آنها قابلیت می‌یابند در امتحان‌های دشوار قرار گیرند. تفاوت امتحان‌های آخرالزمان با دوران‌های پیشین، مانند تفاوت امتحان کلاس اول ابتدایی با امتحان پایان دورة متوسطه است. امتحان دومی، بسیار دشوارتر است، ولی نشانة این است که فرد چنان رشد کرده است که می‌تواند این امتحان را از سر بگذراند. در آخرالزمان امتحان‌ها دشوار می‌شوند، اما روی دیگر سکه این است که انسان‌ها در آخرالزمان رشد کرده‌ و ظرفیت بسیاری یافته‌اند. آنان در دوره‌ها‌ی پیش، چنین لیاقت و


‌1. محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج2، ص158.

‌2. محمد‌بن‌حسن طوسی، الامالی، ص484.

آمادگی‌ای برای امتحان‌ها‌ی دشوار نداشتند. به همین سبب می‌بینید طفلی سیزده‌ساله، ره صدساله را طی می‌کند. در دوران انقلاب اسلامی موارد فراوانی از‌این‌دست رخ داد که یکی از آنها معروف و نمونه شد؛(1) ولی صدها مورد گمنام در گوشه‌و‌کنار وجود داشته و دارند که کسی از آنها خبر ندارد. اما خداوند، اسرار و احوال بندگان خود را برای دیگران افشا نمی‌کند. آنها با خدا روابط ویژه دارند و خدا دوستان خود را در پرده نگه می‌دارد و به‌سرعت آنها را لو نمی‌دهد. اکنون در‌میان مردم بندگانی هستند که در اعصار دیگر، نظیر آنها کم پیدا می‌شد، ولی اکنون فراوان‌اند و بسیار سریع ترقی می‌کنند. البته امتحان‌ها‌ی دشوار نیز هستند و آنها باید مشکلات را تحمل کنند و خون دل بخورند.

پس پیشگویی دربارة این فتنه‌ها و این باور ‌که آنها از تقدیرات خدایند و در آخرالزمان فتنه‌ها‌ی دشوار پدید می‌آیند، به این معنا نیست که ما مجبور به تسلیم در‌برابر آنها باشیم؛ بلکه ما تکلیف داریم در حد توانمان، با فساد و ظلم، چه در داخل و چه در سطح بین‌المللی و جهانی، مقابله و مبارزه کنیم، و به‌اندازة‌ توان خود کار کنیم، چه کار فردی و چه کار جمعی و گروهی. آن‌چنان‌که در نزدیکی‌ها‌ی پیروزی انقلاب اسلامی، حرکتی ملی در کل کشور پدید آمد و به برکت راهنمایی‌ها‌ی امام راحل‌ـ رضوان الله علیه‌ـ مردم تکلیف خود را فهمیدند و این امتحان را به‌خوبی انجام دادند. شما در طول تاریخ به‌ندرت می‌بینید که امتحانی دسته‌جمعی، به این خوبی برگزار شده باشد. نظیر آن امتحان، در همین سال اخیر نیز واقع شد و مردم، خوب امتحان‌ دادند(2) راه مورد رضایت خدا و امام زمان و نایب برحقش را فداکارانه با جان و دل پیمودند و در‌مقابل همة دشواری‌‌ها و مشکلات نیز می‌ایستند. در دوران‌های پیشین، همواره چنین نبوده است. اینکه جامعه برای امتحانات بزرگ و ترقیات بسیار آمادگی دارد، نشانة رشد


‌1. شهید محمد‌حسین فهمیده كه در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، در دفاع از مرزهای كشور اسلامی ایران، در منطقة شلمچه در استان خوزستان، خود را به زیر تانك دشمن انداخته، ضمن به هلاكت رساندن تعدادی از دشمنان، خود نیز به فیض شهادت نایل آمد.

‌2. اوج این امتحان، در روز نهم دی‌ماه سال 1388 بود كه مردم در سراسر كشور، به آرمان‌های امام، انقلاب و رهبری معظم اعلام وفاداری كرده، دشمنان داخلی و خارجی نظام اسلامی را به‌كلی مأیوس نمودند.

آن است؛ هرچند دشواری آنها به‌اندازة جان کندن است. گاهی شخصی در یک روز، ثواب صد شهید دارد و گویا صد بار به میدان جنگ و جهاد می‌رود و کشته می‌شود. یعنی تا این اندازه، تکالیف دشوار برای انسان پدید می‌آیند و آدمی باید مقاومت کند. گاهی انسان باید برخی چیزها را بگوید و برعکس، بعضی وقت‌ها باید سکوت کند. سکوت نیز گاهی بسیار دشوار است، ولی وقتی وظیفه است، حکم جهاد دارد. رزمنده در میدان جنگ و جهاد، یک بار شهید می‌شود و ثوابی می‌برد. ولی انسان می‌تواند بر‌اثر اطاعت و انجام تکالیف دشوار، هر روز صد بار ثواب شهید را ببرد. گاهی انسان باید خون دل بخورد و از خود مایه بگذارد و صبر کرده، مشکلات را تحمل کند و از منافعی صرف‌نظر کند. گاهی یک سخن حق در‌برابر پیشوای ظالم، از صد جهاد بیشتر ثواب دارد: اَیُّ الجهاد افضل؟ قال: کلمة حق عند امام ظالم.(1) اینکه شخص در یک روز می‌تواند صد بار شهید شود، نشانة این است که ظرفیت او افزایش یافته است. مردم در عمرشان یک بار آرزو می‌کنند شهید شوند، و این فرد در یک روز، صد بار ثواب شهادت دارد! این نشانة این است که ظرفیت او افزایش یافته است. نباید از خدا گله‌مند باشیم و بگوییم که چرا ما را در این زمان قرار داده که این امتحان‌ها‌ی دشوار داشته باشیم؟ زیرا جا دارد نخست خدا بفرماید که من در کارم با شما مشورت نمی‌کنم و احتیاج به مشاور ندارم و هرچه صلاح بدانم عمل می‌کنم؛ و دوم اینکه شما باید بفهمید که خودِ این امتحان‌ها و اینکه به شما اجازة ورود به میدان این امتحان‌های بزرگ را می‌دهم، رحمتی ازناحیة من است. ورود به برخی امتحانات، خود امتیاز بزرگی است؛ زیرا به هرکس اجازه نمی‌دهند به میدان هر امتحانی وارد شود، و شروطی دارد و فرد باید مدارکی ارائه کند دال بر اینکه من این اندازه درس خوانده‌ام. همین‌که خدا اجازه می‌دهد وارد میدان این امتحان شوید، امتیاز است و معنایش این است که او شما را پذیرفته و لیاقت این امتحان را دارید. پس به‌جای گله‌مندی از تکلیف دشوار، باید شکر خدا را به‌جا آوریم.


‌1. ورام‌بن‌ابی‌فراس، مجموعة ورام، ‌ج2، ص200: كدام جهاد برتر است؟ فرمود: سخن حقی دربرابر پیشوایی ستمگر (در عوالی الئالی، ج1، ص432 افضل الجهاد كلمه حق عند امام جائر آمده است).

بنابراین وجـود این امتحانات و پیش‌بینی‌ها ـ حتی در‌صورتی‌که قطعـی باشند‌ـ به‌هیچ‌وجه به این معنا نیست که تکلیف از ما ساقط می‌شود و وظیفة ‌ما تسلیم محض است و هرچه پیش آمد، خوش آمد؛ بلکه باید همواره به فکر انجام وظیفة خود باشیم.

 

عمومیت فتنه و امتحان

پیش‌تر گفتیم که امتحانات را می‌توان دو بخش کرد: یکی امتحاناتی که موجب گرفتاری‌ها، ناراحتی‌ها، زحمت‌ها، بیماری‌ها و مانند آنها می‌شوند، و درواقع آثار سوء آنها به امور مادی و دنیوی مربوط‌اند؛ و نوع دیگر فتنه‌ها در دین است؛ آشفتگی‌ها‌یی که موجب حیرانی و سردرگمی افراد و باعث خطا کردن و ناخواسته به راه باطل رفتن است. هرکدام از این امتحانات، گاهی فردی و گاهی اجتماعی است.

برای اینکه بدانیم هیچ‌کس از «فتنه» با همین تعبیر قرآنی‌ آن، استثنا نیست، توجه به مواردی که در قرآن آمده، ضروری است. قرآن دربارة شخص پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در دو آیه نشان داده که ایشان در معرض فتنه قرار گرفته است و به ایشان هشدار می‌دهد که مبادا در این فتنه کم بیاوری و مردود شوی. در یک ماجرا، فردی از قبیله‌ای که به اسلام خدمت کرده و به پیشرفت اسلام کمک‌هایی کرده بودند، دزدی کرد و رسوا شد و ثابت شد که او دزدی کرده و باید دست او را ببرند. برای بزرگان قبیله، این حُکم بسیار سنگین بود. بدنامی بزرگی برای قبیله بود که یکی از آنان دزدی کرده باشد و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) دست او را قطع کند. افراد قبیله به تکاپو افتاده، به‌زحمت از هر دری وارد شدند که به‌گونه‌ای پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را از اجرای حد منصرف کنند. آیه‌ای نازل شد که مضمون آن این است: به حکم خدا حکم کن و هواهای نفس باعث نشود تو از اجرای حکم خدا منصرف شوی. کسانی درصدد برآمدند که تو را دچار فتنه کنند و در دام بیندازند تا برخی تکالیف را درست انجام ندهی؛ مبادا از آنها فریب خوری. باید حکم خدا را انجام دهی و از هواها و خواسته‌های آنان پیروی نکنی.(1)


‌1. مائده (5)، 49.

آیة دیگر ـ برحسب‌ احادیثِ بیانگـر اسباب نزول و روایات تاریخی(1) ـ دربارة قبیله‌ای است که به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گفتند: ما حاضریم مسلمان شویم، با شما همراهی کنیم، پیمان ببندیم که با شما در جنگ‌ها شرکت کنیم و نیروهای خود را در اختیارتان بگذاریم، به سه شرط: اول اینکه شما در نمازتان خم می‌شوید و سپس به خاک می‌افتید و سجده می‌کنید. این‌ کار برای ما بسیار دشوار است. این کار را از ما بردارید. روی خاک افتادن، در ‌شأن ما نیست (آنها از اشراف بودند و تکبر و تفرعن داشتند)؛ دوم آنکه بت‌ها را به دست خود نشکنیم؛ و سوم آنکه، یک سال دیگر از بت لات استفاده کنیم. قرآن می‌فرماید: وَإِن کادُواْ لَیَفْتِنُونَک عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْک لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ.(2) نزدیک بود که تو هم تحت تأثیر قرار گیری. شما حساب کنید در آن اوضاع دشواری که مسلمانان آن زمان داشتند، یعنی نه امکانات مادی داشتند و نه نیروی انسانی، دشمنان فراوان هم از اطراف، آنان را احاطه کرده بودند، در این اوضاع عده‌ای می‌گویند ما حاضریم همه‌چیز را با شرط خاصی در اختیار شما بگذاریم. به‌طور‌طبیعی، هر سیاست‌مداری این پیشنهاد را می‌پذیرد و می‌گوید که اکنون ما از کمک اینها استفاده می‌کنیم، بعد با‌هم به توافق می‌رسیم و راه‌حلی می‌یابیم. گویا به ذهن پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) خطور کرد که آیا می‌شود ما این شرط را از اینها بپذیریم و در ابتدا نماز را از آنها نخواهیم؟ بیایند به کمک ما بجنگند تا بر دشمنان پیروز شویم و بعد ببینیم خدا چه دستوری می‌دهد. در ادامه، آیه می‌فرماید که اگر چنین کاری کرده بودی، دو برابرِ آنچه دیگران در چنین موردی مجازات می‌شدند، تو را مجازات می‌کردیم، و دیگر هیچ‌کس در‌برابر خدا تو را یاری نمی‌کرد. تو جز اطاعت امر ما و رساندن پیام ما، حق نداری کاری کنی. از روایات می‌توان فهمید که فقط به


‌1. إنها نزلت فی وفد ثقیف قالوا نبایعك على أن تعطینا ثلاث خصال لا ننحنی بفنون الصلاة ولا نكسر أصنامنا بأیدینا وتمتعنا باللات سنة فقال لا خیر فی دین لیس فیها ركوع ولا سجود فأما كسر أصنامكم بأیدیكم فذاك لكم وأما الطاعة للات فإنی غیر ممتعكم بها وقام رسول الله(صلى الله علیه وآله) وتوضأ فقال عمر بن الخطاب ما بالكم آذیتم رسول الله أنه لا یدع الأصنام فی أرض العرب فما زالوا به حتى أنزل هذه الآیات عن ابن عباس‏ (ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص665).

‌2. اسراء (17)، 73: و راستی كه نزدیك بود تو را از آنچه به تو وحى كردیم بفریبند [و غافل كنند] تا بر ما غیر از آن‌ را [كه به تو وحى كردیم] ببافى.

ذهن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) خطور کرد و اظهار‌نظری نیز نکرد. وَإِن کادُواْ لَیَفْتِنُونَک؛ «نزدیک بود... ». پس شیطان فتنه‌گر، حتی از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) هم دست نمی‌کشد، و اسبابی فراهم می‌کند که در جایی لغزش صورت گیرد. ولی خدای متعال، بندگان مخلَص خود را حمایت می‌کند و نمی‌گذارد بلغزند. معنای عصمت همین است. این همان ارشاد است، نه اینکه خدا اختیار را از آنان سلب کند، بلکه هشدار می‌دهد که متوجه باش. این همان کمک و توفیق الهی است. بنابراین گاهی ممکن است شیطان، این‌گونه فتنه‌ها را حتی برای انبیا و اولیای خدا زمینه‌سازی کند.

آنچه برای ما مهم است و باید بیشتر دربارة آن حساب کنیم، فتنه‌ها‌ی اجتماعی است و هدف فتنه‌گران، گمراه و منحرف کردن جامعه است، یعنی شیطان آن‌قدر نیروهایش را متمرکز می‌کند، نقشه می‌کشد، طراحی می‌کند و چه‌بسا سال‌ها کار می‌کند، تا امتی را گمراه و مسیر هدایت جامعه‌ای را عوض کند. اینجاست که خطرها بسیار بزرگ‌اند و باید ببینیم که قرآن چگونه ما را راهنمایی می‌کند و در مقابله با این فتنه‌ها چه وظیفه‌ای داریم.

 

نجات فتنه‌زدگان

در هر فتنه‌، سه عنصر تصور می‌شود: اول، فتنه‌جو یا فتنه‌انگیز و فتنه‌گر. این عنصر، خود قابل تقسیم به انواع متعدد است، ولی ما همه‌ را یک‌جا و بدون تفکیک در نظر می‌گیریم؛ دوم، کسانی که فریب فتنه‌گران را می‌خورند و دچار تبعات فتنه شده، منافع و مصالحی را از دست می‌دهند. سوم، کسانی که نه فتنه‌گرند و نه فتنه‌زده. و می‌توان آنها را «فتنه‌گریز» نامید. فتنه‌گریز، ازنظر شخصی باید دو چیز را رعایت کند: یکی حفظ دین خود، و دیگر سواری ندادن به دیگران. اما او دربارة فریب‌خوردگان و گرفتاران در دام فتنه نیز وظایفی دارد. وقتی آتشی شعله‌ور شده و نزدیک است دامن‌گیر کسی شود، چه باید کرد؟‌ باید دست او را گرفت و از آتش دور کرد و اگر کسی در آتش می‌سوزد، باید آتش را خاموش، و حادثه‌دیده را درمان کرد. بنابراین فتنه‌گریزان، جز وظیفه‌ای که دربارة خود دارند، وظایفی نیز درباب افرادِ در معرض فتنه دارند، تا آنان را از سقوط در دام فتنه بازدارند و افتادگان در این دام را نجات دهند.

مقابله با فتنه‌گران

فتنه‌گریزان، دربارة فتنه‌گران نیز وظیفه‌ای دارند، چه پیش از شعله‌ور شدن آتش فتنه، و چه پس‌از‌آن. با آتش‌افروزان چه باید کرد؟ در اینجا نیز وضعیت‌ها و حالت‌های گوناگونی وجود دارند. گاهی انسان قدرت دارد از آتش‌افروزیِ فتنه‌گران جلوگیری کند، یا آتشِ برافروخته را به‌تنهایی خاموش کند. اما گاهی به عده و عُدّه نیاز دارد. در‌این‌صورت، فتنه‌گریز به تنهایی توان برابری با فتنه‌گران را ندارد و نمی‌تواند آنان را از بین ببرد یا جلوی کارشان را بگیرد. انواع فتنه نیز با یکدیگر فرق می‌کنند و مقابله با هر فتنه‌، فعالیت ویژه‌ای می‌طلبد. اگر فتنه‌گریز نمی‌تواند جلوی فتنه را بگیرد، دست‌کم باید آن را تضعیف کرده، شعله را کم کند، آبی بر آتش فتنه بریزد، افرادِ در معرض فتنه‌ را از آن دور کند، دسیسه‌های فتنه‌گران را افشا کند و به دیگران هشدار دهد.

 

راز وجوب فتنه‌زدایی

ممکن است کسانی بگویند: مگر نه این است که فتنه‌گران، با عمد و آگاهی اقدام به فتنه‌انگیزی کرده‌اند، و فتنه‌زدگان در انجام وظیفه کوتاهی کرده‌اند زیرا لازم بود خود را بپایند تا در دام فتنه قرار نگیرند. اکنون نیز که آنها در دام افتاده‌اند، تقدیر و قضا‌و‌قدر است و به ما ارتباطی ندارد(!). این سخن به‌دلایل متعدد نادرست است. وجوب امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر، وجوب ارشاد جاهل، وجوب مبارزه با ظلم، وجوب نجات غریق، همه از احکام اسلام‌اند و شاید بتوان صرف‌نظر از این احکام شرعی و واجبات متعددی که در این زمینه‌ها هستند، به حکم روشن عقل استناد کرد. این شعر معروف است: «چو می‌بینی که نابینا و چاه است / اگر خاموش بنشینی گناه است». این مطلب، احتیاج به برهان و دلیل تعبدی ندارد و هر انسان پاک‌فطرت، وقتی می‌بیند انسان دیگری در معرض خطر است، نمی‌تواند آرام بنشیند. اگر نابینایی در حال حرکت است و بر سر راه او چاله‌ای بزرگ است که ممکن است او در آن بیفتد و سر و دستش بشکند و چه‌بسا به مرگ او منتهی شود، باید دستش را گرفت و از خطر سقوط محافظت کرد. بنابراین در اینجا به دلیل تعبدی نیاز نیست. اکنون باید اندیشید و توجه کرد که از بین رفتن احکام اسلام و رواج بدعت‌ها، از هر آتش‌ مهیبی خطرناک‌تر است؛ زیرا خسارت

آتش‌سوزی‌ها محدود است و حداکثر، چند روز از زندگی این دنیا را از آدمی می‌گیرد و به هرحال، خسارتش محدود است. اما اگر کسی در چالة بی‌دینی افتاد، ضرر نامحدود دارد؛ زیرا عذاب آخرت نامحدود است. چگونه وجدان انسان راضی می‌شود که آرام بنشیند و ببیند کسی دین خود را از دست می‌دهد! اگر هیچ دلیلی تعبدی نیز نداشتیم، عقل و وجدان ما کافی بود:   فَألْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.(1) خدا این اندازه شعور به هر انسانی داده است که در چنین جاهایی، نجات افراد غریق را وظیفة خود بداند. افزون بر دستورهای مؤکدی که در قرآن و روایات دربارة موضوعاتی ازقبیل ارشاد جاهل، امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر و امثال آنها داریم، در سیرة اولیای دین نیز عمل به این وظایف را آشکارا می‌بینیم. در زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام) چین آمده است: وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلَالَة؛(2) سیدالشهدا(علیه السلام) خون دلش را داد ـ آخرین خونی که از قلب مبارکش جـاری شد‌ ـ تا بندگان خدا را از جهالت و سرگردانی گمراهی نجات دهد. چگونه می‌توان شیعة چنین امامی بود و دربرابر ضلالت و جهل مردم، بی‌توجه بود؟ بنابراین فتنه‌زدایی و نجات فتنه‌زدگان، وظیفه و تکلیفی اجتماعی است و دلایل فراوانی دارد و منحصر به یک یا دو دلیل نیست.(3)

به‌این‌ترتیب، سه دسته تکلیف دربارة فتنه داریم. اگر دربارة نماز یک وظیفه داریم و آن این است که نماز بخوانیم، اما درزمینة فتنه‌ها سه نوع وظیفه داریم: وظیفة اول، مربوط به خودمان؛ وظیفة دوم، مربوط به فتنه‌گران؛ و وظیفة سوم، دربارة فتنه‌زدگان است. اما این وظایف چه هستند و چگونه باید عمل کرد؟ برای روشن شدن این مطالب، در چند محور باید بحث کنیم.

 

لزوم باور کردن وجود فتنه و توطئه

چند نوع شناخت باید کسب کنیم تا بتوانیم به وظایفمان درست عمل کنیم: اول اینکه باور کنیم


‌1. شمس (91)، 8: و به او بدی و خوبی او را الهام كرد.

‌2. محمد‌بن‌حسن طوسی، التهذیب، ج6، ص59.

‌3. از جملة این دلایل، اینهایند: آیات قرآن، احادیث، سیرة ائمة اطهار(علیه السلام) به‌ویژه سیرة سیدالشهدا(علیه السلام)، تا عقل و وجـدان
ـ چه این دو یكی باشند یا متعدد ـ كه به‌مثابه عامل درونی مطرح اسـت و هیچ عاقل پاك‌فطرتی نمی‌تواند در این اوضاع آرام گیرد، و از درون تحریک می‌شود تا به فردِ در معرض خطر كمك كند. این عاملی الهی در درون هر انسانی است.

فتنه‌ای در کار است. یکی از شگردهای فتنه‌گران از چند دهة پیش، دست‌کم از بیست سال قبل، بحث توهم توطئه بود.(1) این مطلب موضوع سخنرانی و مقالة آنان بود و تأکید می‌کردند توطئه‌ای


‌1. از همان سال‌های اول پیروزی انقلاب، امام در سخنان و نوشته‌های خود، راجع به توطئه‌‌ها هشدار می‌دادند و می‌گفتند که مواظب توطئه‌ها باشید. دشمنان می‌خواهند ما را به همان وضع اول، پیش از انقلاب برگردانند. در‌مقابل، کسانی که گاهی عنوان‌های روشن‌فکر و رهبران فکری و مانند آنها را نیز یدک می‌کشیدند و می‌کشند، اصرار داشتند که توطئه‌ای وجود ندارد. می‌گفتند توهم است. آنها مقاله می‌نوشتند، بحث می‌کردند، سخنرانی می‌کردند و می‌گفتند که این توطئه‌هایی که می‌گویند، توهم‌اند و توطئه‌ای در کار نیست و اینها جریانات عادی اجتماعی هستند. مردمی در اینجا دلشان خواسته حکومت خود را عوض کنند، کسان دیگری هم منافعی داشته و دارند و اكنون ناراحت هستند و می‌خواهند منافع را از راه دیگری تأمین کنند. باید كوشید هم منافع آنها تأمین شود، هم خواسته‌های مردم عملی شود. این توطئه نیست و جریانی طبیعی و عادی است. آنها بر این موضوع بسیار اصرار داشتند و هنوز هم اصرار دارند. عنوان و تیتر «توهم توطئه» در‌میان آنان معروف بود، كه تعریض به فرمایش‌های امام یا مقـام معظم رهـبری ـ ایده الله‌ـ یا سـایر کسانی بود که دربارة توطئه‌ها هشدار می‌دادند. مخصوصاً آن حلقة معروف (كیان) راجع به این موضوعات بسیار نوشتند و بحث کردند. اینکه من عرض می‌کنم شرط اول این است که قبول داشته باشیم توطئه‌ای در كار است، در‌مقابل این تفكر است؛ یعنی آنها که می‌گویند این فكرها توهم هستند و توطئه‌ای نیست، فتنه‌ای در کار نیست و جریان عادی زندگی اجتماعی است، هیچ‌وقت این احساس را که باید در‌مقابل فتنه‌جویان موضع خاصی گرفت و وظیفه‌ای انجام داد، نخواهند داشت. اگر این جریانات اخیر، ضررهای فراوان داشت، خوشبختانه منافعی نیز داشت و حقایقی برای عموم مردم روشن شد. اگر این جریانات رخ نداده بود، بسیاری از مردم در اشتباه می‌ماندند، و در اشتباه ماندن آنان آرام‌آرام خسارت‌هایی تحمیل می‌کرد، بدون اینکه حساسیتی داشته باشند. مثال ساده‌ای بزنم. گاهی بیماری‌ای مسری در جامعه‌ای رواج پیدا می‌کند و باید در‌مقابل آن عکس‌العمل نشان داد و دستگاه‌های مربوط هشدار می‌دهند و تیمی را برای واكسیناسیون و چیزهای دیگری مجهز می‌کنند، و می‌گویند مردم مواظب باشید. مانند آنچه چندی پیش دربارة آنفلوآنزای نوع آ مطرح شد. همه حواسشان را جمع می‌کنند و اضطرابی هم در جامعه پدید می‌آورد، ولی همه با حواس جمع، اقدامات لازم را صورت می‌دهند. اما فرض كنید هیچ سروصدایی نباشد، و آرام میکروبی وارد شود و کم‌کم شیوع یابد، مردم هم مبتلا شده، خیال کنند سرماخوردگی‌ای عادی است و هر روز بر تلفات افزوده شود و آخرش هم نفهمند که بیماری خاصی بوده و می‌بایست در‌مقابل آن اقداماتی انجام داد. در طول تاریخ، فراوان رخ داده كه بیماری‌های ناشناخته‌‌‌‌‌ای مانند وبا و طاعون گاهی شایع می‌شدند و هزارن نفر را می‌کشتند و معلوم نمی‌شد علت این بیماری‌ها چه بوده است.

اگر در فتنه‌ها، افراد به‌سرعت شناسایی شوند، و معلوم شود چه مقاصدی دارند و چه ضررهایی ممکن است به جامعه بزنند، مردم حساس می‌شوند و از خود مواظبت خواهند كرد و تا بتوانند، جلوگیری می‌کنند. اما اگر آتش زیر خاکستر باشد و آرام‌آرام کار خود را بکند، حساسیتی در جامعه ایجاد نكرده، سرانجام، ضرر خود را ایجاد خواهد کرد. مردم نیز حساس نمی‌شوند. کم‌کم به‌ویژه ضررهای فرهنگی وارد می‌شوند، و آرام‌آرام ارزش‌ها کم‌رنگ، و اعتقادات و باورها ضعیف می‌شوند، علاقه به نظام و اسلام و انقلاب و سران نظام و رهبران کم‌رنگ می‌شود، و کسی هم نمی‌گوید چیز تازه‌ای است. این پدیده بسیار بدتر از این است که شوکی داده شود و مردم بفهمند کسانی منشأ اثرند و می‌خواهند خطری ایجاد کنند. اگر چنین شود، مردم سریع‌تر خودشان را آماده می‌کنند و خطرهای بعدی دفع می‌شوند.

در کار نیست و کسی ‌که چنین بگوید، دچار توهم شده است. آن‌قدر در‌این‌زمینه بحث شد که در برخی مجلات، هر هفته و در هر شماره مقاله می‌نوشتند که مسئولان کشور برای تثبیت موقعیت خود، این توهمات را برای مردم ایجاد می‌کنند. خود همین‌که انسان باور کند توطئه‌ای در کار است، نخستین قدم برای فتنه‌ستیزی است. اما اگر باور به توطئه نباشد، به‌طور‌طبیعی آمادگی برای انجام هیچ عملی نیز پدید نخواهد آمد. می‌گویند این حرف‌ها دروغ‌های سیاسی است و سیاست، پدر و مادر ندارد.

یکی از نتایج فتنة سال 1388 این بود که دیگر کسی وجود فتنه را انکار نمی‌کند و دیدگاه توهم توطئه ندارد. این فتنه‌ها همان‌گونه که ضررهای بی‌شماری داشتند، منافع بسیاری نیز داشتند؛ از‌جمله اینکه بسیاری مطالب پشت پرده و اسراری فاش شدند، و بسیاری از دشمنان شناخته شدند. اگر این جریانات اتفاق نیفتاده بودند، کسی باور نمی‌کرد. بنده پس از شصت سال طلبگی، باور نمی‌کردم این جریانات اتفاق بیفتد. با‌اینکه دست‌کم چهل سال است که از نزدیک با مسائل سیاسی آشنا هستم، اما نمی‌توانستم این جریان را باور و پیش‌بینی کنم. اگر کسی می‌گفت، به او می‌خندیدم. مگر می‌شود چنین کسانی این‌گونه کارها را صورت دهند؟! یکی از برکات حوادث پس از انتخابات سال 1388، همین بود که معلوم شد اینها توهم نیستند، بلکه واقعیت‌هایی هستند که وجود دارند. ولَن تَرْضَى عَنک الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ؛(1) یهود و نصاری از شما راضی نمی‌شوند تا شما هم تابع آنها شوید. آنها بدون این، از شما راضی نخواهند شد و دست از کارشان برنمی‌دارند. آیات صریحی از قرآن هست که تا پیش‌از‌این سی یا چهل سال اخیر، می‌بایست اینها را با زحمت و با شواهد و قراین اثبات می‌کردیم و نشان می‌دادیم که کشورهای استعمارگر به‌واقع دشمنان دین ما هستند. سیاست‌مداران ما باور نمی‌کردند. آنان می‌گفتند که استعمارگران، دشمنِ مال ما هستند و نفت ما را می‌خواهند. ما برای اینکه جانمان سالم باشد، نفت را به آنها می‌دهیم و می‌گوییم: دست از جانمان بردارید. آنها خیال می‌کردند با این کارها می‌توان از چنگال آنها نجات یافت. افرادی اندک مثل امام پیدا می‌شدند


‌1. بقره (2)، 120.

که می‌فهمیدند آنها دشمن اسلام هستند. امام فریاد می‌زد که اینها از اسلام سیلی خورده‌اند، و صرفاً دشمن من و شما نیستند. اما آنها این‌ حرف را باور نمی‌کردند. بنده سال‌ها پیش فکر می‌کردم با قراردادی مسالمت‌آمیز می‌توان نفت را به آنان داد تا در‌عوض، آنها دست از سر ما بکشند و بگذارند دینمان را حفظ کنیم. این فکر، از‌سرِ سادگی و کم‌تجربگی بود. اکنون هم صاحبان چنین فکری کم نیستند و می‌گویند امریکا برای نفت می‌جنگد. نفت را بدهید تا در‌پی کار خود برود و این‌قدر خون‌ریزی نکند. غافل از اینکه تا اسلام هست، آنان دست از سر من و شما برنمی‌دارند. هروقت ما از اسلام استعفا دادیم، آنها دست برمی‌دارند.

قرآن درباره خودِ پیغمبر(صلى الله علیه وآله) می‌گوید: وَإِن کادُواْ لَیَفْتِنُونَک عَنِ الَّذِی أوْحَیْنَا إِلَیْک لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوک خَلِیلاً؛(1) اینها تلاش می‌کنند تا تو دست از وظیفة پیامبری برداشته، کوتاه بیایی. اگر چنین کردی و چیزهایی به ما نسبت دادی که واقعیت نداشتند، یا بدعتی پذیرفتی، تو را دوست صمیمی خودشان قرار می‌دهند. پس مشکل اصلی آنها، دین است. اگر در‌این‌باره کوتاه آمدی، نه‌تنها با تو دشمنی‌ای ندارند، بلکه تو را دوست صمیمی خود خواهند گرفت. «خلّت» حداکثر رفاقت است.(2) معنای آیه این است که اگر تو در دین کوتاه بیایی، دشمنان فعلی، تو را دوست صمیمی خود قرار می‌دهند و با تو دشمنی نمی‌کنند. این سخن دربارة پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بود. آیا دربارة ما غیر از این است؟! جنبه‌ای از فتنه‌ها همین است که به ما وانمود کرده‌اند که با ما دشمنی ندارند، و می‌گویند که عالمان و روحانیان وَلَوْ لاَ أن ثَبَّتْنَاک لَقَدْ کدتَّ تَرْکنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً * إِذاً لأذَقْنَاک ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَک عَلَیْنَا نَصِیرًا؛(3)


‌1. اسراء (17)، 73: و راستی كه نزدیك بود تو را از آنچه به تو وحى كردیم بفریبند [و غافل كنند] تا بر ما غیر از آن‌ را [كه به تو وحى كردیم] ببافى.

‌2. خداوند، حضرت ابراهیم را پس از نبوت و رسالت و امامت، به‌مثابه دوست و خلیل خود انتخاب كرد.

‌3. اسراء (17)، 74، 75.

اگر تو را ثابت‌قدم نمی‌کردیم، نزدیک بود که به آنان اندکی اعتماد کنی و در‌این‌صورت، عذابی دوچندان در دنیا و آخرت به تو می‌چشاندیم و هیچ یاوری برای خود دربرابر ما نمی‌یافتی. اگر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اندکی به آنان تمایل پیدا می‌کرد و به پیشنهادهای کفار روی خوش نشان می‌داد، خدا او را به چنان عذابی در دنیا و آخرت مبتلا می‌کرد که دیگر هیچ‌کس به فریاد او نمی‌رسید و او دربرابر خدا یاوری نمی‌یافت. وظیفة سنگین پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، ائمة اطهار(علیه السلام) و جانشینانِ آنها چنین است. مگر جانشین پیغمبر و امام شدن آسان است؟ آیا جانشینی فقط برای این است که کسی سهم امام بگیرد و به دیگران بدهد؟ همان وظایفی که بر دوش پیغمبر و امام بود، ولیّ فقیه باید در این زمان در مقیاس خود و در حوزة قدرتش به آنها عمل کند. او باید دین و ارزش‌ها‌ی دینی را حفظ کرده، از بدعت‌ها جلوگیری کند.

پس ما باید نخست بفهمیم فتنه‌ای در کار است، و سپس فتنه‌گران را شناسایی کنیم. فتنه‌ها‌ی پیچیده چنان‌اند که فتنه‌گر، خود را دوست شما معرفی کرده، فرافکنی می‌کند، دیگران را عاملان فتنه‌ معرفی می‌کند و به شما وانمود می‌کند خیرتان را می‌خواهد. پس‌از‌آن، باید عامل فتنه را شناسایی کنیم. چه کسانی خواهان ایجاد فتنه‌اند؟ آنها چه انگیزه‌ای دارند؟ راهکارهای آنان کدام‌اند و چه نقشه‌هایی دارند؟ امام خمینی(ره)که نیروی دشمن‌شناسی، تیزبینی ویژه‌ای داشت، همان اوایل انقلاب فرمود: شیطان بزرگ، امریکاست. آن زمان، بسیاری از دوستان انقلاب نیز این حرف را باور نمی‌کردند. هنوز اتحاد جماهیر شوروی، قدرت بزرگ کمونیست جهان، سر کار بود. آنان بی‌دین، منکر خدا و سایر مسائل معنوی بودند. افرادی ساده می‌گفتند: آیا شوروی که منکر خداست دشمنی بیشتری با دین دارد، یا امریکا که دست‌کم پیغمبران را به جز پیامبر اسلام قبول دارد؟ پس اگر بخواهید به دشمنی بگویید «شیطان بزرگ»، باید به شوروی بگویید. اما امام با آن فراست خدادادی‌ فرمود: شیطان بزرگ، امریکاست و هرچه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید. همان وقتی‌که دست‌نشانده‌ها‌ی شوروی در ایران دست‌اندرکار بودند،(1) و هنوز شوروی در اینجا مشغول فعالیت و توطئه‌چینی بود، امام فرمود: هرچه فریاد دارید، بر سر امریکا


‌1. منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در ابتدا با شوروی هم‌پیمان بودند و سپس در دامن امریکا افتادند.

بکشید. این فراست خدادادی است. شناختن اینکه چه کسی دشمن و فتنه‌گر اصلی است، بسیار مهم است و انسان تا دشمن را نشناسد، نمی‌تواند درست موضع‌گیری کند؛ زیرا نمی‌داند با چه کسی روبه‌رو خواهد شد. پس باید پیش از اقدام عملی، فتنه‌گر اصلی را بشناسیم، سپس راه‌های نفوذ او را شناسایی، و نقطه‌ها‌ی آسیب‌پذیر خود را مشخص کنیم. در جنگ فرهنگی نیز مانند جنگ نظامی، باید نقطه‌ها‌ی آسیب‌پذیر مرزها و جبهه‌ها را شناسایی کرد تا راه نفوذ دشمن بسته شود. باید ببینیم کجای فرهنگ ما آسیب‌پذیر است و دشمن می‌تواند از آنجا وارد شود. کشف نقشه‌ها و شگردهای دشمن در کارهای فرهنگی، آسان نیست. این کارها زمینه‌اند تا در‌برابر سلاح‌ها‌ی دشمن، سلاح متناسبی انتخاب کنیم و در‌برابر نقطه‌ها‌ی حساس، حساسیت داشته، دقیقاً از آنها حراست کنیم و آمادگی برای دفاع داشته باشیم.

 

گذشته؛ چراغ راه آینده

بحث دربارة کارهای گذشته، ازآن‌جهت که قضایایی مربوط به گذشته‌اند، بحثی تاریخی است و گاه نیز دربارة آنها تحلیلی داده می‌شود تا راز وقوع آنها روشن شود. مهم آن است که آدمی، از وقایع تاریخی برای آیندة‌ خود عبرت گیرد. شاید این احتمال ‌که این آخرین فتنة‌ عالم اسلام یا جامعة ما باشد، حتی به یک درصد نرسد؛ زیرا همان‌گونه که گذشت، فتنه از مصادیق امتحان است و امتحان، سنت دائم و تغییرناپذیر خداست. تا انسان زنده است، در معرض امتحان است و تا جامعه‌ای هست، فتنه‌های اجتماعی نیز خواهند بود. به‌علاوه، این مطلب را می‌توان به عنوان قاعده تلقی کرد که هرگاه مردمی هدف فتنه‌ای واقع ‌شوند و امتحانی را بگذرانند، در مرحلة بعد باید امتحان دشوارتری بدهند. چنان‌که در مراحل تحصیل علم، وقتی افراد دورة ابتدایی را امتحان می‌دهند، باید آمادة امتحانات دوره‌های بالاتر باشند، و هر امتحان پسین، از امتحان پیشین دشوارتر است. بنابراین می‌توان پیش‌بینی کرد که هم برای ما، و هم برای سایر جوامع، و هم برای فردفرد انسان‌ها، امتحاناتی پیش بیاید که از نظر دشواری سیر صعودی داشته باشد. ولی آنچه اکنون به‌نام فتنه مطرح کردیم، امتحانات اجتماعی است که توأم با ابهام‌ها و نگرانی‌هایی

است، که پیش‌تر بیان کردیم. پس مهم آن است که از تحلیل فتنه‌های گذشته، برای چاره‌جویی فتنه‌های آینده درسی بگیریم. برای هر جامعه‌، بر‌اساس نظام فکری و ارزشی‌ای که دارد، فتنه‌های ویژه‌ای متصور است و ما به‌طور‌طبیعی، بر‌اساس مبانی فکری و ارزشی اسلام، فتنه را معنا می‌کنیم و وظیفة خود را در‌برابر چنین فتنه‌هایی باید تشخیص دهیم و از خدا توفیق عمل و انجام وظیفه طلب کنیم.

 

وظایف ما در پیشگیری و مقابله با فتنه‌های آینده

مسائل فراوانی باید در نظر داشت تا اگر با فتنه‌ای روبه‌رو شدیم، غافل‌گیر نشده، برای مقابله با آن آماده باشیم، و مانند افراد یا گروه‌هایی نباشیم که در امتحان مردود شده، در دام شیطان افتادند. برخی افراد، فقط خود در دام شیطان افتادند و برخی دیگر، شاگرد و کارگزار ابلیس و از شیاطین انس شدند. چه باید کرد تا در دام فتنه‌گران نیفتیم؟ اگر بخواهیم فهرستی از وظایف را بیان کنیم، به صدها وظیفه‌ می‌رسد، اما برای اینکه فرمولی در اختیار داشته باشیم تا بتوانیم به وظایف خود آگاه شویم، نخست وظایفمان را از‌لحاظ گروه‌های اجتماعی به سه دسته تقسیم می‌کنیم: یک دسته، وظیفة آحاد مردم در جامعة اسلامی است که به‌طورکلی بر عهدة همة مردم مسلمان است؛ دستة دوم، وظایفی است که به خواص و نخبگان جامعه مربوط است؛ گروه‌هایی که جمعیت فراوانی ندارند، ولی تأثیر آنان بر افراد دیگر جامعه بسیار است. ممکن است یکی از آنان، بر هزاران و گاهی بر میلیون‌ها نفر مؤثر واقع شود. نخبگان یا خواص، وظایفی پیچیده‌تر و مشکل‌تر از عموم مردم دارند. آنان افزون بر وظایفی که همه دارند، برحسب موقعیت اجتماعی و توانایی‌ بر تأثیرگذاری‌هایشان در جامعه، وظایف و امتحانات دشوارتری دارند. هم کلاس آنان بالاتر است، و هم امتحانشان دشوار‌تر؛ دستة سوم، وظایفی است که به مسئولان رسمی کشور در قوای قانون‌گذاری، قضایی و اجرایی مربوط است. وظایف آنان که دست‌اندرکار بوده، مسئولیت رسمی دارند، از همه سنگین‌تر است و مسئولیت کل جامعه بر دوش آنها جمع می‌شود. این سخن به‌معنای سلب وظیفه و مسئولیت از دیگران نیست؛ اما آنها به‌طورطبیعی وظایف سنگین‌تری

دارند: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر. هرکه ظرفیت بیشتر و توان فکری و عملی بیشتری دارد، تکلیف بیشتری خواهد داشت. پس سه گروه‌ داریم که هریک باید در‌مقابل فتنه، به وظایف خود عمل کنند. اما چنان‌که پیش‌تر در فصل دوم بیان کردیم، برخی افراد با توجه به احادیثی مبنی‌بر پیش‌بینی وقوع فتنه‌ها و امتحان‌ها‌ی دشوار در آخرالزمان، آنها را قضای حتمی الهی می‌دانند؛ زیرا اهل‌بیت(علیه السلام) پیش‌بینی کرده‌اند و گریزی از آنها نیست. آنان این موضوع را به یک معنا، بهانة تنبلی خود قرار می‌دهند و در‌برابر فتنه‌ها تسلیم می‌شوند.

کسی ‌که تصور کند در‌برابر فتنه تکلیفی ندارد، همانند دانش‌آموزی است که فکر ‌می‌کند پیش از امتحان تکلیفی ندارد و باید بی‌خیال باشد و در جلسة امتحان نیز ورقة امتحان را نگه دارد و بدون پاسخ پس دهد! پیداست که او نتیجه‌ای نخواهد گرفت. برعکس، اگر هرکس پیش از امتحان، احساس مسئولیت بیشتر ‌کند و از وقت خود بیشتر بهره ببرد، امکان موفقیت و رسیدن او به هدف، بسیار بیشتر خواهد بود. محض نمونه برای فتنه‌هایی که موجب ضررهای دنیوی و گرفتاری‌ها‌ی مادی می‌شود، اگر کسی بداند دزد وارد خانه شده یا از دیوار بالا می‌آید، یا دشمن تا پشت دیوارهای شهر آمده است، اگر بگوید که دزد و دشمن آمده و ما راهی جز تسلیم در‌برابر او نداریم، سخن بسیار جاهلانه‌ای گفته است. توجیه تنبلی خود با این منطق، در عقل و شرع مردود است. آنچه از روایات اهل‌بیت(علیه السلام) استفاده می‌شود و تا حدود بسیاری عقل نیز می‌فهمد، این است که انسان در هنگام فتنه‌ها نه‌تنها بی‌تکلیف و بی‌وظیفه نیست، بلکه تکلیف مضاعف دارد. ما در‌برابر فتنه‌ها، دست‌کم سه نوع وظیفه داریم که ممکن است هرکدام مصادیق و اصناف متعددی داشته باشد.

 

1. وظیفة فردی مؤمنان در‌برابر فتنه

نوع اول، وظیفة فردی است؛ یعنی هر فرد در‌برابر فتنه‌ای که در جامعه پدید می‌آید، باید چه کند. فتنه، به‌صورت ناگزیر لوازم، آثار و تبعاتی دارد. در روایات نیز هشدارهای فراوانی آمده که در فتنه چنین‌وچنان خواهد شد، حواستان جمع باشد. این وظیفه، دو بخش می‌شود:

اول. حفظ دین و ارزش‌ها

نخستین وظیفه در بخش وظایف فردی، این است که دین و مصالح خود را حفظ کرده، از دست‌اندازی دزدان و فتنه‌گران جلوگیری کنیم تا دستاوردهای انقلاب، عقاید و ارزش‌ها پابرجا بمانند. اگر برخی از خطبه‌های نهج‌‌البلاغه را مرور کنید، اهمیت وظیفة انسان در‌برابر فتنه‌ها، حتی وظیفه‌اش دربارة خودش روشن می‌شود. در خطبة معروفی چنین آمده است: لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلتُغَرْبَلُنَّ غرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أسْفَلُکمْ أعْلاکمْ وأعْلاکمْ أسْفَلَکم؛(1) به‌حتم شما دچار آشفتگی خواهید شد. شما را غربال می‌کنند و سره از ناسره جدا خواهد شد. مثل حبوباتی که در دیگ می‌ریزند و روی اجاق به آنها حرارت می‌دهند. وقتی دیگ به جوش ‌آید، حبوبات درون دیگ زیرورو می‌شوند. آنها که پایین هستند، بالا می‌آیند و آنها که بالا‌یند، پایین می‌روند. بسیاری کسان در پُست‌های مهمی هستند و موقعیت‌ها‌ی مطلوبی دارند. مردم به آنان احترام می‌گذارند، اما در فتنه سرنگون می‌شوند و سقوط می‌کنند. درمقابل، افرادی هستند که کسی به آنان امیدی ندارد و توجهی نمی‌کند. آنها در فتنه‌ها بالا می‌آیند. تثبیت موقعیت افراد، به مقاومت آنان بستگی دارد و اینکه بفهمند در این جریان چه باید کرد و چگونه باید دین خود را حفظ کرد.

حضرت در بیان دیگری می‌فرماید: یُکفَأُ فِیهِ الإِْسْلامُ کمَا یُکفَأُ الإِنَاءُ بِمَا فِیهِ؛(2) فتنه‌هایی پیش خواهد آمد که در آنها، هرچه در اسلام باشد، همانند ظرفی که وارونه کنند، می‌ریزد. اسلام مثل ظرف سرنگون‌شده می‌شود و از حقیقت اسلام و محتوای آن چیزی باقی نمی‌ماند. اگر انسان بداند چنین جریاناتی در پیش است آیا باید آرام گیرد و بخوابد؟! یا باید بیش‌ازپیش حواس خود را جمع کند؟ همچنین امیرالمؤمنین(علیه السلام)می‌فرماید: لُبِسَ الإِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً؛(3) [روزگاری خواهد آمد که] اسلام را همانند پوستینی وارونه خواهند پوشید. اسلام پوششی برای


‌1. محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص369.

‌2. نهج البلاغه، خ103.

‌3. همان، خ108.

انسان است و او را از خطرها و بلاها حفظ می‌کند، اما افرادی آن را مثل پوستینی وارونه می‌پوشند. آنچه در زیر است، به رو می‌آید و آنچه بالاست به زیر می‌رود. اینها و بسیاری چیزهای دیگر، از آثار فتنه‌هایند. حضرت امیر(علیه السلام) هشدار می‌دهد: فَلا تَکونُوا أنْصَابَ الْفِتَنِ وأعْلامَ الْبِدَع؛(1) مبادا شما تابلوی فتنه‌ها و نشانه‌ها‌ی بدعت‌ها شوید. فتنه‌ها خواهند آمد، اما شما حواستان جمع باشد که تابلوی فتنه، عامل بدعت‌گذاری و ترویج‌کنندة بدعت‌ها نشوید. این سخنان، بیانگر وظایف فردی ما، هنگام فتنه هستند.

توجه داریم که ترس و نگرانی از فتنه، فقط ازسرِ مشکلات مادی و ضررهای مالی و جانی و مانند آنها در فتنه‌ها نیست. آنچه بیشتر درباره‌اش نگرانیم و از آن می‌ترسیم، از دست رفتن دین، باورها و ارزش‌هاست. فتنه‌هایی که در قرآن و روایات و کلمات بزرگان نیز ذکر شده‌اند، بیشتر، فتنه‌هایی هستند که با دین و سرنوشت آدمی، و سعادت و شقاوت و آخرت او ارتباط دارند. اگر ما نگران لطمه خوردن دینمان هستیم، باید ببینیم دین از چه جهاتی آسیب می‌بیند. مهم‌ترین جهتی که ممکن است دین آسیب‌پذیر شود، باورها و ارزش‌ها یا فرهنگ دینی است؛ اینکه چه اعتقادی داریم و به چه ارزش‌هایی دل بسته‌ایم؛ یا به‌تعبیر‌دیگر، به هست‌ها و بایدهایی که جنبة‌ بنیادی دارند، توجه کنیم. برای اینکه بتوانیم دین خود را حفظ کنیم، باید دربارة این اعتقادات و ارزش‌ها، معرفت قوی داشته باشیم، و اعتقادات، باورها و ارزش‌های دینی را هرچه محکم‌تر، مستدل‌تر و یقینی‌تر کنیم. در برخی دعاها آمده است: خدایا به من یقینی بده که در قلبم جای بگیرد، و ایمانی بده که شک و دودلی را از من بزداید: وَأنْ تَهَبَ لِی یَقِیناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَإِیمَاناً یَذْهَبُ بِالشَّک عَنِّی.(2) اولین لطمه‌ به دین انسان، این است که در‌زمینة اعتقادات و ارزش‌ها سست شود. پس برای اینکه کسی با این خطر روبه‌رو نشود و اگر روبه‌رو شد، بتواند مقاومت کند، باید ایمان خود را تقویت کند. البته تکلیف همه یک‌سان


‌1. همان، خ151.

‌2. محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج4، ص160: از تو یقینی می‌خواهم كه در قلبم جای گیرد، و ایمانی كه تردید و دودلی را از من بزداید.

نیست، و پایة عقل و معرفت و امکانات برای علوم و معارف گوناگون یک‌سان نیست. ولی هرکس باید دغدغة حفظ اعتقادات دینی خود را داشته باشد، و ارزش‌های اسلام را درست شناخته، در این مسیر فریب نخورد. پس تقویت ایمان، افزایش سطح معرفت و شناخت یقینی باورها و ارزش‌ها، وظیفة عموم مردم است.

 

دوم. حفظ هوشیاری و پرهیز از سواری‌دادن به فتنه‌گران

دستة دوم از وظایف فردی آن است که حواسمان جمع باشد، مرکب فتنه‌گران نشویم. فتنه تنها این نیست که فردی برای خود کاری صورت دهد یا ندهد، مصلحتی تأمین کند یا مصلحتی از او فوت شود. یکی از مشکلات فتنه این است که گاه کسی ابزار دست فتنه‌گران می‌شود. گاهی ناخواسته، از‌ کسی سوء‌‌استفاده می‌کنند، درحالی‌که خود چنین نمی‌خواهد. حضرت امیر(علیه السلام) فرمود: کنْ فِی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَیُرْکبَ وَلا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ؛(1) در زمان فتنه، مثل شتر دوساله باش؛ نه پشتی دارد که بر او سـوار شـوند، و نه پستانـی که او را بدوشـند». رهـبر معظـم انقلاب‌ ـ مد‌ظله‌ در جلسه‌ای اشاره کردند که برخی افراد، از این کلام سوء‌استفاده می‌کنند و می‌گویند: مقصود حضرت آن است که در فتنه به کناری برو و به هیچ‌چیز کاری نداشته باش. این معنا اشتباه است. حضرت نمی‌‌فرماید: به کناری برو و آرام بنشین؛ بلکه می‌گوید: مواظب باش سواری ندهی و از تو سوء‌استفاده نکنند.

یکی از امور بسیار شایع در فتنه‌ها، آن است که کسانی ناخواسته و بدون طرح و برنامه، ابزار دست دیگران می‌شوند و از رفتار، گفتار، نشست‌وبرخاست و حتی از سکوتشان سوء‌‌‌استفاده می‌شود. سکوت کردن در جایی که باید سخن گفت، سواری دادن به فتنه‌گران است، و کاری به‌نفع آنان خواهد بود. همچنین ممکن است اگر کسی مال یا موقعیت اجتماعی دارد، فتنه‌جویان، از مال یا موقعیت اجتماعی و آبروی او بهره ببرند. در‌این‌صورت، مانند پستان شیردهی است که شیرش را می‌دوشند، اگرچه خود راضی نباشد.


‌1. نهج البلاغه، حكمت1.

سوم. امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر

مسئلة دوم این است که چون فتنه، پدیده‌ای اجتماعی است و فقط شامل امتحان‌های فردی نمی‌شود، ما باید نگران دیگران نیز باشیم. این‌گونه نیست که اگر کسی دین خود را حفظ کرد، وظیفة دیگری نداشته باشد. در اسلام، همگان مسئول‌اند و نظارت عمومی بر عهدة همة مردم است. این وظیفه با تعبیرات گوناگون در قرآن کریم آمده است. در سورة والعصر آمده است: وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر.(1) آیه نمی‌فرماید که اهل سعادت، خود اهل حق و صبرند، بلکه می‌فرماید: به همدیگر سفارش می‌کنند که حق را رعایت کنید و صبر و مقاومت داشته باشید. ابتدا الذین آمنوا آمده است که ریشة همه‌چیز است، و پیش‌تر اهمیت آن را بیان کردیم. تعبیر عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ به وظایف فردی اشاره دارد. اما ما در‌برابر دیگران نیز مسئولیت داریم که در عبارت توَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر به آن اشاره شده است. بزرگ‌ترین نماد این مسئولیت، امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر است: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ.(2) در روایات آمده است که امر‌به‌معروف و نهی‌‌از‌منکر، اعظمِ فرایض است. ِبهَا تُقَامُ الْفَرَائِض؛(3) فرایض دیگر با امر‌به‌معروف اقامه می‌شوند. بنابر قاعدة ادبی، اطلاق این جمله مقتضی آن است که امر‌به‌معروف، از نماز نیز مهم‌تر است. سپس خود روایت، استدلال می‌کند که بزرگ‌تر بودن این فریضه از فرایض دیگر، به این جهت است که اگر امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر از جامعه برداشته شود، سایر فرایض هم ترک می‌شوند. بقای فرایض دیگر، بستگی به این فریضه دارد. این همان مسئولیت اجتماعی و یکی از تکالیف دشوار زمان ماست که باید شروط و مراتب آن را درست بشناسیم. شاید در هیچ زمان دیگری، امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر به دشواریِ اکنون نبوده است؛ چون این فرهنگ عمومی الحادی و‌ شیطانی در همة


‌1. عصر (103)، 3: و یكدیگر را به [عمل بر‌اساس] حق، و به صبر سفارش می‌كنند.

‌2. توبه (9)، 71: مردان و زنان باایمان، بعضی دوست و یاور بعضی دیگرند، به معروف [(كارهای لازم و پسندیده در شرع)] فرمان داده، از بدی‌ها بازمی‌دارند.

‌3. محمدبن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج5، ص55: واجبات دیگر، با آن [ (امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منكر)] برپا داشته می‌شوند.

عالم رواج یافته که هرکس آزاد است و دیگری حق مداخله در زندگی او را ندارد. بنابراین اگر به کسی بگویند که چنین‌وچنان کن، به‌جای پذیرش، برمی‌گردد و به آمر به‌ معروف پرخاش کرده، کار او را فضولی در امور خود می‌داند! با‌آنکه امر‌به‌معروف و نهی‌ازمنکر، بزرگ‌ترین خدمت به جامعه است، فضولی در کار دیگران تلقی می‌شود، و آن‌قدر مهجور و متروک شده که بزرگان ما نیز دربارة آن اشتباه می‌کنند. آنها می‌پندارند که امر‌به‌معروف، فقط در شرایط خاصی باید اجرا شود، زیرا واژة «معروف» یعنی شناخته‌شده، و مادام‌‌که شناخته نشده، نباید امر‌به‌معروف کرد. ما بر‌اساس فرهنگ شیعی، باور داریم که امام حسین(علیه السلام) برای امر‌به‌معروف کشته شد. ما چنین فرهنگی داریم که برای امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر، تا پای جان باید پیش رفت. اما فرهنگ امروز جهانی می‌گوید که این کار فضولی در کار دیگران، و بسیار زشت و بی‌ادبانه است. این فرهنگ الحادی غربی است، که امواج آن همة کشورها از‌جمله کشور ما را تااندازه‌ای فرا گرفته و بر آن اساس تربیت شده‌‌ایم و همین‌گونه تلقی می‌کنیم. پس دومین وظیفه، احیای امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر به‌منزلة مسئولیتی همگانی و نظارتی عمومی بر کار یکدیگر است. پس باید به مسئولیت خود در‌برابر دیگران توجه داشته باشیم و از سخنان و شعار عوامانة «عیسی به دین خود و موسی به دین خود» بپرهیزیم؛ زیرا اسلام می‌گوید با رعایت آداب و شروط لازم، باید به کار همة مسلمانان دیگر توجه داشته باشید و به وظیفة خود در‌برابر آنان عمل کنید.

پس اگر احتمال تأثیر ـ هـرچند اندک ـ وجود داشـته باشد، باید به‌دیگران موعظه کرد. قرآن دربارة اصحاب سبت می‌فرماید: لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکهُمْ أوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.(1) مردم در‌مقابل کسانی که تخلف کرده و ماهی گرفته بودند، دو دسته شدند: دسته‌ای با آنها هیچ برخوردی نکردند؛ اما دستة دیگر، آنها را موعظه و نهی‌از‌منکر کردند. وقتی عذاب نازل شد، آنها که موعظه و نهی‌از‌منکر کرده بودند نجات یافتند، و دیگران که


‌1. اعراف (7)، 164: [افراد ساكت و بی‌خیال، به آمران به معروف گفتند:] چرا گروهی كه كه خدا آنان را نابود یا عذاب خواهد كرد، موعظه می‌كنید؟ گفتند: تا [ما] عذری در پیشگاه خداوندگارتان داشته باشیم و شاید [آنان بازگشته،] تقوا پیشه كنند.

سکوت کرده بودند، به همراه صیادان گناهکار عذاب شدند. گروه نجات‌یافته، در پاسخ به اعتراض گروه ساکت گفتند: اولاً به این‌ منظور که عذری در پیشگاه خدا داشته باشیم که همان اتمام‌حجت است، این کار را کردیم، و سپس به پند‌پذیری آنان امید داشتیم. ولعلهم یتقون. معلوم می‌شود آنها، امیدی هرچند ضعیف به تأثیر موعظة خود داشتند. اما اگر کسی یقین کند که سخن و حرکت او هیچ تأثیری ندارد، موعظه و پنددادن کاری لغو خواهد بود؛ زیرا باعث می‌شود نیروها هدر برود و نیرویی برای کارهای دیگر باقی نماند. ولی اگر اتمام‌حجت نشده یا حتی امیدی اندک به تأثیر امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر هست، وظیفه داریم عمل کنیم. اگرچه در این فرض نیز اگر هم‌زمان تکالیف دیگری داریم که با یکدیگر متزاحم هستند، باید اولویت‌بندی کنیم. بنابراین باید درپی تشخیص وظیفة اهم و اولی باشیم.

 

چهارم. شناخت و پیروی از رهبری در نظام اسلامی

مسئلة سوم این است که مردم، خواسته یا ناخواسته، در زندگی اجتماعی خود دچار اختلاف می‌شوند. حتی اگر همه مؤمن باشند و به وظیفة خود عمل کرده، دیگران را به خیر توصیه کنند، تواصی به حق داشته، امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر ‌کنند، اما در مواردی اختلاف پیش می‌آید و برای برطرف کردن و زدودن آن، به محوری نیاز است تا همه با توجه به آن، از اختلاف و تفرقه، به وحدت برسند. این محور در اسلام به‌نام «امامت» شناخته شده است: وَطَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَإِمَامَتَنَا أمَاناً مِنَ الْفُرْقَة.(1) بنابر عقیدة شیعه، در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام) تجسم این محور در ولیّ ‌فقیه است. او محور وحدت است و عموم مردم باید تلاش کنند این محور را حفظ کنند. اگر این محور حفظ نشود، جامعه ناگزیر دچار اختلاف و پراکندگی می‌شود و با اختلاف و پراکندگی، وحدت، عزت، قدرت و سعادتی باقی نخواهد ماند. این سه وظیفة عموم مردم بود.


‌1. محمد‌باقر مجلسی، بحار الانوار، ج29، ص223: خداوند فرمان‌پذیری از ما را موجب انسجام آیین اسلام، و پیشوایی ما را موجب ایمنی از اختلافات اجتماعی قرار داد.

2. وظایف نخبگان

همین وظایف، به‌گونه‌ای دیگر برای نخبگان وجود دارند. البته وظایف آنها شبیه وظایف عموم مردم است، اما خواص به‌سبب ویژگی‌ها و موقعیت‌های اجتماعی خود، و اینکه خدا نعمت بیشتری به آنها داده است و می‌توانند در جامعه تأثیرگذار باشند، باید به این وظایف به‌صورت گسترده‌تر و سنجیده‌تر عمل کنند.

اول. تقویت فرهنگ دینی

دربارة شناخت حق، مسئله تنها این نیست که انسان، خود دچار شک نشود، بلکه باید فرهنگ دینی (اعتقادات و ارزش‌ها)(1) یا عقاید و اخلاق نخبگان و خواص جامعه، نسبت به این مسئله خیلی حساس باشند و نه‌تنها برای خود، بلکه باید بکوشند زمینة رشد فرهنگ دینی در جامعه گسترده‌تر شود. منظور از نخبگان و خواص، مسئولان رسمی نیستند، بلکه منظور، خواص در قشرهای گوناگون مردم، مانند استادان دانشگاه، عالمان حوزه، و شخصیت‌های مورد اعتماد مردم در شهرها و استان‌ها هستند که سخنشان شنیده می‌شود و تأثیر دارند. مقصود این نیست که آنها کسانی در نهاد‌های دولتی باشند، بلکه خواص در حقیقت، طبقة ممتاز جامعه و کسانی هستند که علم، فهم و موقعیت اجتماعی بیشتر و بهتر، و توانایی اثرگذاری در جامعه دارند. آنها باید نخست بکوشند فرهنگ دینی را در جامعه تقویت کنند. پس مقصود، ارتقای سطح فرهنگی به‌وسیلة خود گروه‌ها و افراد نخبة جامعه، صرف‌نظر از وظایف دولتی و رسمی است.


‌1. همان‌گونه كه مقام معظم رهبری فرموده‌اند، مقصود از فرهنگ، اعتقادات و ارزش‌هاست، نه موسیقی و تئاتر و مانند آنها. اگر اسم آنها را کارهای فرهنگی بگذارند، در صورتی كه حلال باشند، عیبی ندارد ولی مربوط به بحث ما نیست. چیزی که ما به آن اهمیت می‌دهیم، اعتقادات و ارزش‌هاست. اینها اساسی‌ترند. گاهی گفته می‌شود بودجه‌هایی برای فرهنگ گذاشته می‌شود، و می‌گویند رویکرد ما فرهنگی است، ولی در عمل، فرهنگ چیزی جز ترویج موسیقی، ورزش، تئاتر و برخی هنرهای زیبا نیست. حالا اعتقادی بود یا نبود، چندان مهم نیست. ارزش‌های اسلامی و عفت در جامعه وجود داشت یا نداشت، مهم نیست. اگر حق موسیقی و زبان پارسی و ادبیات و شعر ادا شود، فرهنگ پاس داشته شده است! اما وقتی ما می‌گوییم «فرهنگ»، منظورمان باورها و ارزش‌هاست.

دوم. الگو بودن برای دیگران

نخبگان به‌دلیل برخورداری از اثرگذاری، الگوی دیگران قرار می‌گیرند؛ یعنی با امتیازاتی که در جامعه دارند، نه‌تنها از راه ترویج فرهنگ، علم، کتاب، بحث، سخنرانی، مناظره و مباحثه می‌توانند کار کنند، بلکه رفتارشان می‌تواند در جامعه الگو باشد. بهترین نمونه، عالمان روحانی هستند. وظیفة عالم دینی چیست؟ غیر از اینکه او باید بکوشد سطح معلومات دینی مردم را افزایش دهد و مردم را دین‌شناس‌تر کند، باید به‌گونه‌ای رفتار کند که مورد تأسّی دیگران باشد: کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکم.(1) مهم‌ترین چیزی که از‌لحاظ رفتاری باید در ما باشد، تقواست که مهم‌ترین ویژگی آن، ساده‌زیستی و بی‌اعتنایی به امور دنیا، تقوای عملی، راست‌گویی و درستکاری است. اگر نخبگان و خواص جامعه این امور را رعایت کنند، پند‌پذیری طبقات گوناگون مردم از آنان افزایش می‌یابد و اعتمادشان به آنها بیشتر می‌شود و بیشتر می‌توانند دیگران را ارشاد و راهنمایی‌ کنند. در‌این‌صورت، اگر خواص پیشنهادی کنند، مردم با جان و دل می‌پذیرند. اما اگر مردم ببینند که آنها در‌پی زندگی خود و به فکر دنیا هستند، با این تفاوت که شیوة کار آنها به‌گونة دیگر است (و مثلاً کارگر باید در کارخانه یا مزرعه عرق بریزد و آنها در مساکن فاخر و راحت به خوش‌گذرانی مشغول باشند)، در‌این‌صورت مردم به عالمان اعتنایی نخواهند کرد. هرچه آنها بر سر مردم فریاد بزنند که در بیراهه قرار دارید و راه از آن‌سوست، مردم خواهند گفت: شما بروید خود را اصلاح کنید. بنابراین مسؤلیت نخبگان بسیار سنگین‌تر است؛ زیرا باید ارزش‌های اجتماعی را در عمل اجرا کنند. این دومین وظیفة نخبگان است.

 

سوم. تلاش برای ایجاد و حفظ وحدت

وظیفة سوم نخبگان، به حفظ وحدت جامعه براساس محور حقی که دین معرفی کرده، برمی‌گردد. جامعه به انسجام نیاز دارد و پراکندگی و تفرقه، آن را به زوال می‌کشاند. عموم مردم به‌گونه‌ای باید در این کار مشارکت داشته باشند و بکوشند که در‌پی هر‌کسی نروند و از


‌1. محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج2، ص78: با [عمل و] غیر زبان خویش، فراخوانندة مردم [به راه خدا] باشید.

اختلاف بپرهیزند. اما نخبگان می‌توانند با دعوت به نفس و گروه‌گرایی و حزب‌بازی، خودْ عامل اختلاف باشند. پس خواص باید با یکدیگر همفکری و تلاش کنند تا اگر جایی اختلافی بود، با مشورت، دل‌سوزی و خیرخواهی به وحدت برسند و اگر دانستند که کسانی فریب‌خورده، عامل بیگانه و ستون پنجم هستند، از آنان فاصله بگیرند؛ زیرا در چنین مواردی حفظ وحدت بی‌معناست. پیش‌تر گفتیم که خداوند، به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) دربارة این‌گونه افراد می‌فرماید:لاَ تُصَلِّ عَلَى حَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ؛(1) بر مردة‌ او نماز نخوان و بر سر قبر او حاضر نشو! آنها را باید به‌طور کامل از جامعه طرد کرد تا دیگر از موقعیت‌ها سوء‌استفاده نکنند و منشأ فساد و فتنه نگردند. اما دیگران اگر اشتباهاتی دارند، باید اغماض کرد و کوشید اشتباهات آنان زدوده شود، تا سرانجام عامل اختلاف نشوند: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ.(2) در احادیث، «قرآن» و «پیامبر»، هر دو «حبل‌الله» دانسته شده است. تا زمانی‌که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در جامعه بود، مصداق حبل‌الله بود: أطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ.(3) بنابراین باید از او اطاعت کرد. پس از ایشان، حبل‌الله امام معصومی است که خدا او را تعیین کرده است. پس از اطاعت امام معصوم، از کسی که انعکاس نور امامت در جهان و سایة امام غایب در‌میان جامعه است، باید اطاعت کرد و آن محور را تقویت، و همه را گرد او جمع کرد. اگر افراد، پیرامون نایب امام جمع شدند، قابل اتحادند؛ و اگر پراکنده شدند و راه خود را عوض کردند، باید طرد شوند. البته باید آنها را دعوت و نصیحت کرد؛ اما اگر از تغییر مسیر آنان مأیوس شدیم، راهی جز جدایی و طرد نیست. همة ما، مسلمان و طالب حق و پیرو امام هستیم. کسانی که در این چیزها با‌هم شریک‌اند، می‌توانند با یکدیگر متحد شوند. ممکن است با دیگران که چنین نیستند، همکاری‌هایی داشته باشیم و با آنان دشمنی‌ نکنیم، مگر آنکه بخواهند به اصول ما لطمه بزنند.


‌1. توبه (9)، 84.

‌2. آل عمران (3)، 103: به ریسمان الهی [ (قرآن یا پیامبر)] چنگ زده، متفرق نشوید.

‌3. آل عمران (3)، 132: از خدا و رسول فرمان برید، باشد كه مشمول رحمت الهی شوید.

3. وظایف دولت اسلامی دربرابر فتنه‌

اول. تقویت معرفت و ایمان مردم

همان وظایف پیش‌گفته برای نخبگان، به شکلی ویژه‌‌تر، برای مسئولان دولت اسلامی وجود دارند. وظیفة اول، تقویت معرفت و ایمان بود. دولت، یعنی دستگاه حاکمه که قوای گوناگون دارد و کارگزاران آن، مسئولان رسمی کشور هستند، باید در جهت حفظ مبانی فکری و ارزشی اسلام، از قدرت‌های قانونی‌ خود استفاده کند و برای نهادهای رسمی که در این جهت تلاش می‌کنند، اولویت قایل باشد. متأسفانه براثر میراث نامبارکی که از رژیم گذشته داریم، می‌پنداریم دولت وظیفه‌ای درباب دین ندارد، بلکه دین مردم را آخوندها باید حفظ کنند و این کار ارتباطی با دولت ندارد! این فکر، از همان سکولاریسم و تفکیک دین از سیاست سرچشمه می‌گیرد. در بینش اسلامی، مهم‌ترین وظیفة دولت، حفظ دین مردم است، نه اینکه حفظ دین، وظیفة دست دوم و سوم باشد. همان‌گونه که حفظ جان مردم، وظیفة دولت اسلامی است، حفظ دین مردم نیز وظیفة دولت اسلامی است. چنان‌که دین انسان بر جان او برتری دارد و جان را باید فدای دین کرد، در برنامه‌های دولت نیز باید به مسائل دینی و فرهنگ اسلامی بیشتر اهمیت داد. کسانی که می‌گویند سیاست ما عین دیانت ماست، نمی‌توانند دفاع از دین و حفظ آن را ویژة عالمان و داوطلبان مقدس و متدین بدانند. بزرگ‌ترین وظیفة دولت اسلامی این است که در این جهت تلاش کند. ازجمله مهم‌ترین تلاش‌های دولت برای حفظ دین مردم، تلاش برای حفظ و تثبیت ارزش‌های واقعی در جامعة اسلامی، و برخورد با هنجارشکنانی است که با امر‌به‌معروفِ زبانی، دست از کار ناروای خود برنمی‌دارند.

 

دوم. پیشگیری از نفوذ بیگانگان در بدنة دولت

مهم‌ترین وظیفة دولت در مبارزه با فتنه، جلوگیری از نفوذ عناصر بیگانه در دستگاه رسمی کشور است؛ زیرا به شهادت تاریخ و پژوهش‌های عقلی و تحلیلی، مهم‌ترین راه بیگانگان برای فتنه‌انگیزی، نفوذ در دستگاه‌های رسمی کشور است. تاریخ صدر اسلام و دیگر دوران‌ها تا عصر

حاضر، همه گـواه این نکته‌اند. امام ـ رضوان ‌الله ‌علیه ـ همـواره تأکید می‌کرد که مواظـب باشید بیگانگان در کار شما وارد نشوند و نامحرمان، به دستگاه‌های اداری و پُست‌های حساس کشور راه نیابند. همة مردم باید مواظب باشند، اما همه که دستشان به هر کاری نمی‌رسد. مهم‌ترین قدرت اجرایی، در دست دولت است و مهم‌ترین وظیفة دولت آن است که دشمن‌ را بشناسد؛ او را به مردم معرفی کند و از نفوذ عناصر بیگانه و مشکوک در پُست‌های حساس جلوگیری کند. متأسفانه در موارد بسیاری در تاریخ کشور‌ـ اکنون فرصت اشاره به آنها نیست ـ و در دوران سه دهه پس از انقلاب نیز مواردی داشتیم که بر‌اثر مسامحه یا حسن نیت یا غفلت یا اشتباه، عناصری در دستگاه‌های اجرایی و یا قانون‌گذاری نفوذ، و مسیر انقلاب را عوض کردند. در اینجا به معرفی افراد و سـال و ماه فعـالیت آنها نیاز نیست؛ ولی شمـا می‌دانید که پس از رحلت امام ـ رضوان ‌الله ‌علیه طولی نکشید که مسیر انقلاب به‌تدریج عوض شد و چنان زاویه پیدا کرد که آشکارا به همة مقدسات اسلام توهین شد. این وضعیت یک‌باره پدید نیامد، بلکه زاویه‌ای بود که‌ اندک‌اندک باز شد و سرانجام به اینجا رسید. اگر در آغاز کار، نقطه‌های آسیب‌پذیر شناسایی، و عناصر مشکوک شناخته شوند و از ورود آنان به دستگاه‌های اجرایی کشور به‌ویژه پُست‌های حساس و به‌خصوص در مراکز برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری جلوگیری شود، سدّ محکمی در‌برابر فتنه‌جویان پدید خواهد آمد. اما اگر به‌سبب رفاقت یا عوامل دیگر(1) مسامحه شد، باید منتظر فتنه‌ای صریح باشیم.

 

سوم. حفظ وحدت جامعه در پرتو ولایت‌پذیری

دولت اسلامی باید به حفظ وحدت مردم بر‌اساس معیارهای اسلامی و در سایة ولایت فقیه اهمیت داده، ملاک کار خود را رضایتمندی رهبری قرار دهد و هماهنگ و هم‌آوا با ایشان، به پیشبرد امور کشور همت ورزد و در‌برابر تفرقه‌افکنان و جدایی‌طلبان، قاطعانه بایستد.


‌1. عوامل دیگر، مانند رفاقت یا انواع عواملی است که ممكن است فردی را به دیگری خوش‌بین یا علاقه‌مند کند و درنتیجه باعث ‌شود که به او اعتماد شود و سخنش را بپذیرند؛ به‌ویژه در کارهایی که سرنوشت جامعه به آنها بستگی دارد.

 

 

منابع

1.ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404ق.‌

2.جعفر‌بن‌محمد الصادق، مصباح الشریعة، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1400ق.

3.الحلی، سید‌بن‌طاووس، اقبال الاعمال، دار الکتب الاسلامیة، تهران،1367ش.

4.رضی موسوی، محمد، نهج ‌البلاغه،تنظیم صبحی‌صالح، قم، دار الهجرة، [بی‌تا].

5. سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، مؤسسة فرهنگی صراط، تهران، 1373ش.

6.شریعتی، علی، با مخاطب‌های آشنا، حسینیة ارشاد، تهران، 1356ش.

7.صدوق، محمد‌بن‌علی، من لایحضره الفقیه، انتشارات جامعة مدرسین، قم، 1413ق.

8.طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، چ سوم، ناصرخسرو، تهران، 1372ش.

9.طوسی، محمد‌بن‌الحسن، الامالی، ‌دار الثقافة، قم، 1414ق.

10. طوسی، محمد‌بن‌الحسن، التهذیب، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

11.  کلینی، محمد‌بن‌یعقوب، الکافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

12.  مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.

13.موسوی خمینی، روح‌الله، صحیفة امام، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1386ش.

14.  ورام‌بن‌ابی‌فراس، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، مکتبة الفقیه، قم، [بی‌تا].

 

 

 

نمایه‌ها

آیات

 

بقره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ (214) 133

بَدِیعُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَإِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ كُنْ فَیَكُون (117)........................ 35

ثُمَّ بَعَثْنَاکم مِّن بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ (56)............................................................... 65

خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ (7)....................................................................................... 196, 205

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ (279)......................................................... 147

فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِین..................................... 113, 114, 140

لَن نُّؤْمِنَ لَک حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً (55)............................................................................ 65

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا (124)............. 53, 54

وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون (30)...................................................................... 27, 208

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّی یُقاتِلُوكُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِین (191)............................................ 20, 24, 43, 76, 84

وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)................................................................................................. 185

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ وَیَکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلّه (193).......................................... 43, 84

وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکمْ عَن دِینِکمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا (217)......................... 84, 184

وَلَن تَرْضَى عَنک الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ (120)............................... 184, 224

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ (155).. 43, 47

آل عمران

أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکمْ (144).................................................................... 66

إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُمْ (19)        169

إِنَّ فِی ذَلِک لَعِبْرَةً لأُوْلِی الأَبْصَارِ (13)............................................................................ 132

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ (18) 169

لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیق (181)        140

وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ (132).................................................................. 238

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکمْ إِذْ کنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکم مِّنْهَا (81)............................................................................................. 177, 238

وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (4)..................................................................................................... 32

وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ (154)......................................................................................... 26

هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْک الْکتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکرُ إِلاَّ أُولُوِا الألْبَابِ (7)           158, 159

نساء

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ (54)......................................................... 92

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ (153).................................................................................................... 65

ما أَصَابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَک مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِک (79).............................. 78

مائده

إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی (110)..................................................................... 35

لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیكُمْ وَرِمَاحُكُمْ (94)............................................... 52

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا (27)............................................................. 90, 132

وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـکن لِّیبْلُوَکمْ فِی مَآ آتَاکم (48).................................... 50

انعام

إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَکانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی‏ شَیْ‏ء (159)............................. 166, 179

تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا (61)................................................................................................................ 78

لِیَقُولُوا أَهَؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنَا (53)........................................................................ 43

وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ (165).......................................... 40

وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا (112)  197, 202

وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ (113)........................................................ 202

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیاتِی (130)........................ 39

اعراف

إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیوْمَ لاَ یسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ (163)............................... 52

فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ (136)........................................................................................................... 32

لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (164)... 234

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا (175)....................................................... 132

وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیّایَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدِی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِین (155)............................................................................. 65, 75, 80, 85, 103

وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ (168)................................................................................. 41

وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ (21)........................................................................... 64

یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَیْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُون (27)............................................. 64, 76, 79, 85, 89

انفال

لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ (37)........................................................................................... 25

وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم (48)........................................................................... 78, 81

وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیم (28)............................ 25, 46, 110

وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـکنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ (63)     177

وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکمْ (46)....................................................................... 166

هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ (62).......................................................................... 177

توبه

أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ (49)................................................................................................... 21

إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا (85)...................................................................................... 49

طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ (93)............................................................................................... 196

 

قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکم (94)............................................ 178

قُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَدًا (83)......................................................................................... 178

قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا (81)............................................................................................ 178

لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (108)         181

وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤمِنِینَ وَإِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنی وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون (107)........................................................................................ 179, 180, 182

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ (71). 233

وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ (72)................................................................................................ 44

وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ (84).......................... 178, 183, 238

وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کسَالَى (54)............................................................................. 179

وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ (14)........................................................................................ 32

یونس

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ (24)............................................................. 34

فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ (32).................................................................................... 168

هود

إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِین (119)           31, 98

إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّه (88)............................................. 214

لِیَبْلُوَکمْ أَیُّکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7).................................................................................. 97, 102

وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ (118)..................................... 31

یوسف

إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ (8) 91, 171

اقْتُلُواْ یُوسُفَ او اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکمْ وَجْهُ أَبِیکمْ وَتَکونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ (9) 91

قُلْ هَـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی (108)................................... 211

ابراهیم

وَعَدتُّکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ و مَا کانَ لِیَ عَلَیْکم مِّن سُلْطَانٍ (22)................................................... 81

حجر

ذَرْهُمْ یَأْکلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (3).................................................. 118

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِین............................................... 56

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین (39).............................. 87

لَمْ أَكُن لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33).......................................... 57

وَما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن (11)............................................................. 138

نحل

إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکونَ (100)................................... 79, 88

اسراء

إِذاً لأَذَقْنَاک ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَک عَلَیْنَا نَصِیرًا (75).................. 225

وَإِن کادُواْ لَیَفْتِنُونَک عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْک لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوک
خَلِیلاً (73)....................................................................................................... 219, 225

وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ (70)................................................................................................. 190

وَلَوْ لاَ أَن ثَبَّتْنَاک لَقَدْ کدتَّ تَرْکنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً (74).................................................. 225

کهف

إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا (7)........................ 39, 46, 75

فَأَرَادَ رَبُّک أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کنزَهُمَا (82)........................................................ 95

فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَأَقْرَبَ رُحْما (81)................................................ 94

وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا (104)........................................................................ 198

طه

فِی كِتَابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَلا یَنْسَى (52)............................................................................... 38

وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَیْرٌ وَأَبْقی  48, 85

هَلْ أَدُلُّک عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْک لا یَبْلَى (120)............................................................. 64

انبیاء

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنا تُرْجَعُون (35).............. 23, 25, 41

وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً (72)............................................................................................................ 91

یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لا یَفْتُرُونَ (20)................................................................................ 27

حج

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ (11)      76

ِانَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (47)................................................................... 57

ِلیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً (53)...................................................................................... 43

مؤمنون

أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (14)......................................................................................................... 35

أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ (55)..................................................................... 58

نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لا یَشْعُرُونَ (56)..................................................................... 58

نور

وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ (22)........................................................ 179

فرقان

إِنْ هُمْ إِلاَّ کالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً (44)..................................................................... 118

وَجَعَلْنَا بَعْضَکمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً (20).................................................................................... 101

شعراء

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (80)..................................................................................... 51, 79

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ (79)....................................................................................... 79

وَمَا کانَ أَکثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ (8)............................................................................................. 209

نمل

قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ (40)      41, 55

قصص

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم (4).............. 118, 170

تِلْک الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الأَرْضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (83)      122, 170

مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ (76)....................................................................... 49

عنکبوت

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ (2)........................ 23, 46, 87, 192

وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْكاذِبِین (3)............. 23, 46

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کعَذَابِ اللَّهِ (10)........ 76

روم

ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ (10).......................................... 205

فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ (29)......................................................................................... 206

مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ (32)............................................................................................. 176

وَلا تَکونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (31)........................................................................................ 176

لقمان

وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (34).............................................................................. 32

سجده

قُلْ یَتَوَفَّاکم مَّلَک الْمَوْتِ الَّذِی وُکلَ بِکمْ (11)................................................................... 78

احزاب

لا تَکونُوا کالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا (69)..................................................... 139

سبأ

وَمَا کانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ (21)..................................................................................... 81

یس

إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8)..................................... 196

سَوَاء عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ‌ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ (10)........................................................ 196

وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ (9)............... 196

صافات

إِلاّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (160).................................................................................... 35, 36

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159).......................................................................................... 35

ص

إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ (26)............... 204

قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِین (76)...................................................... 57

قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین (82)........................................................................ 87, 116

وَاذْكُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَعَذاب (41).......................... 78

هَبْ لِی مُلْكًا لا یَنبَغِی لأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی (35)...................................................................... 55

زمر

اللَّهُ یَتَوَفَّى الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا (42)................................................................................... 77

غافر

وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَک (7). 87

شورا

أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ (13)............................................................................... 183

زخرف

لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31)............................................ 44, 60

جاثیه

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون (23)        205

محمد

إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ (36)..................................................................................... 121

(4)................. 40, 101

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِینَ (31)..................................... 26, 29, 37

فتح

غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ (6)......................................................................................................... 32

حجرات

إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (12).................................................................................................... 41

إِن جَاءکمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ
نَادِمِینَ (6).................................................................................................................. 174

ذاریات

أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُون (53)............................................................................... 139

وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ (20).................................................................................... 185

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ (56)........................................................................ 98

یَوْمَ هُمْ عَلَی النّارِ یُفْتَنُون (13)........................................................................................... 22

نجم

ذَلِک مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ (30)............................................................................................. 202

فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا (29)....................................... 202

قمر

إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً (27)........................................................................................... 75, 85

حدید

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ... وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ (20)       101

انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا (13)................................... 85

وَلَکنَّکمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَکمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکمُ الأَمَانِیُّ حَتَّى جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14)         85

حشر

فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الأَبْصَارِ (2)............................................................................................ 132

تغابن

إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیم...................................... 20, 46, 53

ملک

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا (2)......................... 26, 28, 97, 102

تَكادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ كُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِكُمْ نَذِیر (8)................... 200

قلم

بِأَیِّكُمُ الْمَفْتُون (6)....................................................................................................... 20, 22

جن

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ یَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَدا (17).................................. 75, 85

وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقا...................................................... 75

مدثر

عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ (30)........................................................................................................ 53

وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاّ فِتْنَةً (31).......................................................................................... 53

انسان

إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ (2)...................................................................... 42

هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُنْ شَیْئًا مَذْكُورًا (1)......................................... 42

نازعات

أَنَا رَبُّکمُ الأَعْلى (24)....................................................................................................... 119

فجر

فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ (15).................................. 47

وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ (16)................................................... 47

شمس

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (8)............................................................................................. 222

فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا (14)........................................................... 114

وَلا یَخَافُ عُقْبَاهَا (15)..................................................................................................... 114

عصر

وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر (3)................................................................................ 233

 

روایات

 

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)

حَتَّى أَن لَوْ کانَ مَنْ قَبْلَکمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه................................................... 133

فَیَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِیذِ وَالسُّحْتَ بِالْهَدِیَّةِ وَالرِّبَا بِالْبَیْع.................................................... 147

یا علی لَأَنْ یهدیَ اللهُ بک رجلاً خیرٌ لک من ما طلعت علیه الشمس.............................. 201

امام علی(علیه السلام)

أَ لا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَم(علیه السلام)         61

اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیداً....................................................................................................... 63

أَلا وَإِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَرَجِلَه.................................................... 68

أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلا أَرْبَعُ أَصَابِعَ. فسئل(علیه السلام) عن معنى قوله هذا فجمع أصابعه ووضعها بین أذنه وعینه ثم قال الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَالْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَیْت.................................................................................................................. 174

إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَت.................................................................. 109

إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی................................................................................................................ 70

انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَتَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِین............................................................... 67

إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَالسُّخْطٌ وَإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا      113

إِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَلَمْ یَکنْ لِیَجْتَرِیءَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی................................................. 71

تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَکمْ کیْفَ کانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَالْبَلاءِ أَ لَمْ یَکونُوا أَثْقَلَ الْخَلائِقِ أَعْبَاءً وَأَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلاءً وَأَضْیَقَ أَهْلِ الدُّنْیَا حَالا...................................................................................................................................... 63

حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الأَذَى فِی مَحَبَّتِهِ وَالاحْتِمَالَ لِلْمَکرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکانَ الذُّلّ...................................................................................................................................... 63

عِظْنَا وَأَوْجِزْ فَقَالَ الدُّنْیَا حَلالُهَا حِسَابٌ وَحَرَامُهَا عِقَابٌ وَأَنَّى لَكُمْ بِالرَّوْحِ وَلَمَّا تَأَسَّوْا بِسُنَّةِ نَبِیِّكُمْ تَطْلُبُونَ مَا یُطْغِیكُمْ وَلا تَرْضَوْنَ مَا یَكْفِیكُمْ 121

غُرِّی غَیْرِی لا حَاجَةَ لِی فِیک قَدْ طَلَّقْتُک ثَلَاثاً لا رَجْعَةَ فِیهَا........................................... 122

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ.... 59

فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا............................................................................... 114

فَلا تَکونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ وَأَعْلامَ الْبِدَع.............................................................................. 231

قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الآخِرَة.......................... 56

کالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا.......................................................................................... 118

کنْ فِی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَیُرْکبَ وَلا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ............................................. 232

لُبِسَ الإِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً......................................................................................... 230

لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلتُغَرْبَلُنَّ غرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکمْ أَعْلاکمْ وَأَعْلاکمْ أَسْفَلَکم   230

لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الاِعْتِبَارِ وَأَبْعَدَ لَهُمْ فِی الاِسْتِكْبَار..................................... 59

لَمْ یَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا......................................................................................................... 33

لَوْكَانَتِ الأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لا تُرَام.......................................................................................... 59

مَا لَبَسْتُ عَلَى نَفْسِی وَلا لُبِسَ عَلَی..................................................................................... 70

وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی................................................................................................ 130

وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَلَكِنَّهُ یَغْدِرُ وَیَفْجُرُ وَلَوْ لا كَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ كُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَلَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَكُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَلِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَة............................................................................................... 130

وَإِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لأنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ...................................................................... 158

وَكُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَالاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَالْجَزَاءُ أَجْزَلَ....................................... 60

وَلَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یَكُونَ الاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ... أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لا تَشُوبُهَا مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ 60

وَلَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَه تَمْیِیزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَنَفْیاً لِلاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَإِبْعَاداً لِلْخُیَلاءِ مِنْهُم            58

وَلَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَیَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَطِیبٍ یَأْخُذُ الأنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَل          57

وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَمَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ... لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاء    62

یُکفَأُ فِیهِ الإِْسْلامُ کمَا یُکفَأُ الإِنَاءُ بِمَا فِیهِ........................................................................... 230

امام حسین(علیه السلام)

إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْك................................................................... 33, 34

امام باقر(علیه السلام)

كلما میزتموه بأوهامكم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إلیكم....................... 36

 

اعلام

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)..... 21, 48, 60, 61, 67, 68,69, 70, 92, 113,  114,  133,  139,  147, 154, 156, 157, 160, 173, 176, 178, 179, 180, 181, 182, 183, 187, 189, 197, 201, 204, 209, 210, 211, 218, 219, 220, 225, 226, 238

امام علی(علیه السلام)........................ 28, 38, 56, 57,58, 60, 61,  62,  63,  67,  68,   69,  70, 71, 109, 113, 114, 118, 121, 122,  129, 130, 131, 132, 133, 147, 151, 174, 198, 201,  204,  209,  211,  212,  213 , 230, 231, 232

فاطمة زهراƒ........................................ 203

امام حسن(علیه السلام)............................................. 69

امام حسین(علیه السلام)...... 55, 69, 115, 121, 128,142, 154, 182, 191, 204, 222, 234

امام باقر(علیه السلام)................................................ 36

امام عصر4.......... 115, 142, 152, 154,191, 208, 216

آدم(علیه السلام).......... 56, 57, 58, 61, 64, 79, 87,88, 90, 99, 106, 110, 116, 214

ابراهیم(علیه السلام)........ 53, 54, 55, 60, 61, 79, 91, 92

اسحاق(علیه السلام).................................................. 91

اسماعیل(علیه السلام)............................................... 54

ایوب(علیه السلام)..................................................... 78

خضر نبی(علیه السلام)...................................... 94, 95

داوود(علیه السلام).................................................. 139

سلیمان(علیه السلام)......................... 41, 55, 56, 208

صالح(علیه السلام)........................................... 75, 114

عیسی(علیه السلام)................................ 35, 201, 234

موسی(علیه السلام).... 65, 75, 102, 103, 118, 139,170, 201, 234

یعقوب(علیه السلام).................................................. 91

یوسف(علیه السلام).......................... 40, 91, 92, 171

آصف‌بن‌برخیا.......................................... 55

اشعری، ابوموسی............... 129, 132, 133

اصحاب جمل................................. 69, 212

اصحاب سبت.......................................... 52

اصطهبانانی، محمدباقر.......................... 134

اصفهانی، آقانجفی................................. 134

بلقیس........................................ 41, 55, 56

بنی‌اسرائیل........... 52, 63, 65, 102, 103,114, 118, 132, 133

بنیامین...................................................... 91

بنی‌صدر، ابوالحسن............................... 128

بهجت، محمدتقی.................................. 134

بهشتی، سیدمحمد................................. 145

ثمود (قوم)........................... 75, 113, 114

جبرئیل(علیه السلام).................................. 35, 54, 61

جنگ جمل........................... 70, 151, 211

جنگ صفین......................... 70, 129, 151

جنگ نهروان.................................. 70, 151

حداد عادل، غلامعلی............................ 149

حواƒ............................................... 64, 79

خاتمی، سیدمحمد................................. 150

خامنه‌ای، سیدعلی............ 119, 131, 211,
212, 223, 232, 236

خمینی، سیدروح‌الله.......... 117, 146, 152,159, 163, 188, 190, 191, 192, 213, 216, 223, 224, 225, 226, 240

خوارج..................................................... 71

درچه‌ای، سیدمحمدباقر........................ 134

زبیربن‌عوام............................. 69, 70, 211

زلیخا........................................................ 40

زیدبن‌حارثه........................................... 139

سامری................................................... 103

سعدی.................................................... 166

سلمان رشدی........................................ 189

سهل‌بن‌زیاد............................................ 121

سید رضی، ابوالحسن محمدبن‌الحسین... 67

صدام..................................................... 121

طلحه....................................... 69, 70, 211

عثمان‌بن‌حنیف...................................... 130

عثمان‌بن‌عفان......................................... 151

عزرائیل(علیه السلام)................................................ 78

علی‌بن‌حسین(علیه السلام) (علی اکبر)........... 54, 209

عمربن‌سعد............................................ 204

عمروبن‌عاص........................................ 132

فرعون.................. 32, 43, 118, 119, 170

فوکویاما.................................................. 133

فهمیده، محمدحسین............................ 216

قابیل......................................................... 90

قرائتی، محسن....................................... 165

قشقایی، میرزاجهانگیرخان................... 134

کاشی، آخوندمحمد............................... 134

لات (بت).............................................. 219

مصدق، محمد........................................ 146

مطهری، مرتضی................. 143, 145, 146

معاویه‌بن‌ابی‌سفیان............... 70, 128, 130, 204, 211, 213

مهاجرانی، عطاءالله................................ 150

ناقة ثمود.................................................. 75

نمرود................................................ 56, 79

هابیل........................................................ 90

هیتلر، آدولف......................................... 119

یزدی، شیخ‌غلامرضا.................... 133, 134

یزیدبن‌معاویه......................................... 128

یعقوب‌بن‌یزید........................................ 121

 

اماکن

 

اتریش.................................................... 162

اروپا....................................................... 189

اصفهان.................................................. 134

افغانستان...................................... 212, 213

امریکا............. 127, 128, 149, 152, 191,
197, 225, 226

انگلیس........................................ 191, 197

اوکراین.................................................. 152

ایران.............. 122, 126, 145, 149, 150,
157, 161, 191, 216, 226

بصره...................................................... 130

بندرعباس.............................................. 161

بوشهر.................................................... 161

تهران............................................ 144, 180

حجاز..................................................... 122

خوزستان............................................... 216

دانشگاه کلمبیا....................................... 128

دانشگاه مک‌گیل.................................... 157

دانشگاه هاروارد.................................... 145

دانشگاه ییل........................................... 128

روسیه.................................................... 152

شام........................................................ 122

شامات............................................... 41, 55

شلمچه................................................... 216

شوروی........................................ 212, 226

صفین..................................................... 204

طور (کوه)................................................ 75

عراق...................................................... 121

فرانسه................................ 128, 191, 197

قم.................... 144, 145, 161, 162, 180

کانادا...................................................... 157

کربلا...................................................... 204

کلمبیا........................................... 188, 189

کوفه....................................................... 204

گرجستان............................................... 152

مدرسة فیضیه......................................... 145

مدرسة مروی......................................... 144

مدینه..................................... 28, 178, 180

مسجد ضرار.......................................... 180

مسجد گوهرشاد.................................... 134

مشهد..................................................... 134

مصر............................................. 118, 122

مکه................................................... 28, 62

منا............................................................. 62

نجف...................................................... 134

وین........................................................ 162

یزد............................................... 133, 134

یمن............................... 41, 55, 122, 201 

 

کتب

آیات شیطانی......................................... 189

المیزان فی تفسیر القرآن....................... 159

تورات.................................................... 139

روح ملت‌ها............................................ 114

سی بحث در اصول دین و ترجمة نماز 134

مفتاح علوم‌ القرآن.................................. 134

مقاییس اللغة............................................. 19

نهج‌البلاغة........ 19, 38, 56, 67, 85, 122,132, 158, 160, 166, 174, 198, 211, 230