صوت و فیلم

صوت:

حسین‌علیه‌السلام؛ فدایی دین

در دیدار با جمعی از پاسداران انقلاب اسلامی
تاریخ: 
دوشنبه, 5 آبان, 1393

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح پرفتوح امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا‌ می‌کنیم.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ‌عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ؛ شهادت سیدالشهداصلوات‌الله‌علیه و یاران باوفا و خاندان گرامی‌شان را به پیشگاه مقدس ولی‌عصرارواحنافداه و همه دوستداران اهل‌بیت‌علیهم‌السلام تسلیت عرض می‌کنیم. امیدواریم که خدای متعال دست ما را در دنیا و آخرت از دامان سیدالشهداعلیه‌السلام کوتاه نفرماید.

برای شادی ارواح همه شهدا مخصوصاً شهدای کربلا، صلواتی اهدا می‌کنیم.

مقدمه

ما در تاریخ، در بین تمام کشورهای دنیا، اقوام و نژادهای مختلف با زبان‌های مختلف، داستانی سراغ نداریم که با ویژگی‌های داستان کربلا مشابهت داشته باشد و به همین دلیل است که پیروان مذاهب مختلف حتی کسانی که به دین و ایمان هم علاقه‌ای ندارند به سیدالشهداعلیه‌السلام علاقه خاصی دارند. غیر از فرقه‌های اسلامی و ادیان ابراهیمی از یهودی‌ها، نصاری و زرتشتی‌ها که ادیان رسمی کشور ما و از اقلیت‌های رسمی هستند که همه به سیدالشهداعلیه‌السلام علاقه‌مند هستند حتی کسانی که بت‌پرست‌اند و به خدای واحد و به شرایع و احکام و انبیا اعتقادی ندارند نیز به سیدالشهداعلیه‌السلام علاقه‌مند هستند.

من چند سال پیش سفری به هندوستان داشتم. آقایی داستانی نقل کرد که واقعاً برای من عجیب بود. قبلاً چیزهایی شنیده بودم اما به این اندازه عقلم نمی‌رسید. شما می‌دانید که در هند، هندوها به‌طورکلی تشکیلات و نظام طبقاتی دارند و معتقدند که هر کسی از روزی که متولد می‌شود در یکی از این طبقات قرار می‌گیرد و قابل‌ تغییر هم نیست. طبقه بالا به نام طبقه برهمن‌ها هستند که شخصیت‌های اول کشور از سلاطین گرفته تا علما و راهب‌ها را شامل می‌شود. طبقه دوم طبقه متوسط هستند و بازرگانان و ارتشی‌ها‌ و این‌ها از این طبقه هستند. یک طبقه‌ای هست که خودشان به آن طبقه، طبقه نجس‌ها می‌گویند و عموم و توده مردم جزو طبقه نجس‌ها هستند که آن طبقات دیگر با این‌ها غذا نمی‌خورند حتی  در ظرفی که این‌ها در آن غذا خورده باشند غذا نمی‌خورند، لذا در مهمانی‌هایی که برگزار می‌کنند و خیرات و خدمت‌هایی که برای فقرا و این‌ها دارند غالباً غذای این‌ها را در برگ موز می‌ریزند. درخت موز برگ‌های خیلی بزرگی دارد، برنجی که برای این‌ها می‌پزند را در ظرف نمی‌ریزند والا باید ظرف را بشکنند و دور بیندازند لذا غذایی که به این‌ها می‌دهند را در برگ موز می‌ریزند که وقتی آن‌ها غذا را خوردند برگ را دور بیندازند. با این‌ها در نشست‌وبرخاست و مجالسشان معاشرتی صورت نمی‌گیرد. این‌ها طبقات کارگر جامعه هستند. اگر دیده باشید گاهی این‌ها را در فیلم‌ها در نقش دوچرخه‌سوار یا سه‌چرخه‌سوار‌هایی که مسافرکشی می‌کنند نشان می‌دهند. آن‌وقت‌هایی که در ایران سه‌چرخه مرسوم بود آن را به یابو می‌بستند، این‌ها طناب را روی شانه‌هایشان می‌اندازند و به‌جای یک اسب راه می‌روند و چند نفر را سوار می‌کنند و می‌برند. این‌ها همان طبقه نجس‌ها هستند.

ارادت غیرمسلمانان به امام حسین‌علیه‌السلام

عرض کردم که طبقه ممتاز هندوها طبقه برهمن‌ها هستند و شخصیت‌های اول کشور از آن طبقه هستند. آن آقایی که ما در هندوستان خدمتشان بودیم می‌گفت گروهی از برهمن‌ها هستند که علاقه خاصی به سیدالشهداعلیه‌السلام دارند و اسمشان «حسینی برهمن» است. با وجودی که بت‌پرست هم هستند و کسانی هستند که شغل‌های مهم درجه اول کشور را عهده‌دار می‌شوند. ویژگی این‌ها این است که به سیدالشهداعلیه‌السلام علاقه‌مند هستند و اسمشان را حسینی برهمن گذاشته‌اند. موقوفات زیادی هست که از محل آن برای روز تاسوعا و عاشورا باید عزاداری بکنند و مردم را اطعام بکنند. درخت‌هایی هست که وقف می‌شود که چوب این درخت‌ها را باید ببُرند، روز تاسوعا بسوزانند تا ذغال افروخته بشود و هندوها روی آن بروند نوحه بخوانند و عزاداری کنند. در میدان بزرگی می‌آیند این تنه‌ها و شاخه‌های درخت را می‌سوزانند، وقتی آتش خاموش می‌شود و میدان پر از ذغال می‌شود آن‌وقت این‌ها می‌ایستند دم می‌گیرند و برای عزاداری سیدالشهداعلیه‌السلام پابرهنه روی این آتش‌ها می‌روند. درخت را وقف می‌کنند که چوبش را برای عزاداری سیدالشهداعلیه‌السلام ببُرند و روز تاسوعا بیایند بسوزاندد، دم بگیرند و روی آتش بروند. شنیده‌اید که هندوها روی آتش می‌روند؛ هندوی بت‌پرستی که نه به اسلام، نه به دین و نه به احکام معتقد است اما برای امام حسین‌علیه‌السلام این‌جور می‌کند. در این زمینه‌ها داستان‌های مختلفی هست. منظورم این‌ است که علاقه به سیدالشهداعلیه‌السلام اختصاص به ما شیعه‌ها ندارد؛ سنی‌ها هم علاقه‌مند هستند، سنی‌ها منظور غیر از این وهابی‌ها و سلفی‌هایی که حالا امثال داعش و این‌ها از آن‌ها درمی‌آید است. خود سنی‌ها، شافعی‌ها، مالکی‌ها، این‌ها وظیفه خودشان می‌دانند که در عزاداری سیدالشهداعلیه‌السلام شرکت کنند به‌عنوان اینکه این کار، اجر رسالت است. می‌گویند قرآن از ما خواسته که اجر رسالت را مودت پیغمبر و مودت اهل‌بیت قرار بدهیم و اقتضای مودت اهل‌بیت این است که در شادی‌شان شاد باشیم و در غمشان غمگین باشیم. این‌ها برای خودشان وظیفه می‌دانند که یا خودشان تشکیل جلسه عزاداری بدهند یا در مراسم عزاداری شیعه‌ها شرکت کنند. این‌ را به‌عنوان یک واجب شرعی می‌گویند که این مزد رسالت پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ است. البته سلفی‌ها این را بدعت می‌دانند.

فلسفه قیام اباعبدالله الحسین‌علیه‌السلام

هیچ جای دیگر تاریخ مثل این داستان را سراغ نداریم که به این کیفیت واقع شده باشد؛ چنین شخصیتی و چنین داستانی که همه ما هزار و چند صد سال است که روضه‌اش را می‌خوانیم و دائماً گریه می‌کنیم و سینه می‌زنیم و هر روز برای ما تازه‌تر می‌شود. درست است که ظلم در عالم زیاد شده مثلاً در هیروشیما و ناکازاکی بمب اتمی انداختند و صدها هزار نفر را کشتند اما یک بمب انداختند و دیگر تمام شد، اما اینکه بچه شیرخوار را هدف‌گیری کنند و به گلوی بچه شیرخوار تیر بزنند هیچ جای تاریخ سراغ نداریم. در خصوص چنین داستانی طبعاً آدم می‌گوید که آخر این جریان برای چه اتفاق افتاده است؟ این نامردهایی که این‌همه جنایت کردند چه کسانی بودند؟ برای چه؟ دعوا سر چه بود؟ اتفاقاً خیلی تأکید شده و مخصوصاً عملاً در زیارت‌نامه‌ها و این‌ها اشاره شده که توجه کنید که امام حسین‌علیه‌السلام برای چه قیام کرد؟ برای چه کشته شد؟

هر کسی طبق معرفت خودش و نظام ارزشی‌ای که خودش پذیرفته پاسخ‌هایی به این‌ سؤالات داده است و البته می‌دانید که اگر مردم از نظر نظام ارزشی به زبان هم بگویند ما یک‌جور هستیم، اما این امکان ندارد چون هر کسی برای خودش ارزش‌های خاصی قائل است و آن‌ها را معتبر می‌داند. اختلاف رفتارهای انسان‌ها به این برمی‌گردد که ‌فلان کاری را چه قدر خوب و چه قدر بد می‌دانند. اگر همه، همه چیز را یک‌جور بد می‌دانستند یا همه چیز را خوب می‌دانستند اصلاً این‌همه اختلاف و دعوا نمی‌شد. این است که ولو بگویند ما فلان چیز را خوب می‌دانیم ولی ته دلشان این است که نه، اینجایش خوب نیست، یا اگر بگویند فلان چیز را بد می‌دانیم ته دلشان این است که نه، یک استثنایی هم دارد، یک جایی‌اش هم هست که خوب است. به عنوان مثال، دروغ گفتن بد است اما همه ما در عمرمان کمابیش دروغ گفتن را تجربه‌ کرده‌ایم، چرا؟ چون درست است که دروغ است اما اینجایش مصلحت‌آمیز است و عیب ندارد. با این وجود کسانی مواظب هستند که در حرف‌های عادی و در شوخی‌ هم دروغ نگویند چون نظام ارزشی‌ اشخاص تفاوت می‌کند و مراتبی دارد.

چرا سیدالشهداعلیه‌السلام این‌طور حرکتی کرد و حاضر شد که خودش و فرزندانش به شهادت برسند، همسران، خواهران و نزدیکانش همه به اسارت بروند و در دست این وحشی‌ها اسیر بشوند؛ حالا یک‌وقت اسیرند آدم می‌گوید مردم محترمی هستند حالا در جنگ اسیر شدند خیلی نگرانی ندارد، بالاخره با آن‌ها به صورت انسانی رفتار می‌کنند اما کسانی که در میدان جنگ با مردهایشان این‌طور رفتار کردند با زن‌هایش چه خواهند کرد؟! امام حسین‌علیه‌السلام همه این‌ها را پذیرفت، چرا؟ حقیقت این است که تا آنجا که بنده که بیش از هشتاد سال از عمرم می‌گذرد اطلاع دارم و بارها این مسائل را گوشه و کنار از اشخاص مختلف شنیدم و خواندم، ما خودمان جواب واحدی نداریم.

عده‌ای که خیلی ساده و سطحی‌نگر هستند معتقدند که این‌ها تقدیراتی بود که خدا تقدیر کرده بود، برای هر کسی یک وظیفه‌ای تعیین کرده بود و نوشته بود و هر امامی باید بیاید ببیند که در نامه‌اش چیست و وظیفه‌اش چه بود و این‌ها را عمل کند و چون‌وچرا هم ندارد چون خدا برایشان گفته است. چرا امام حسین‌علیه‌السلام این‌طور کرد و چرا امام حسن‌علیه‌السلام این‌طور نکرد؟ برای اینکه خدا به او گفته بود که باید بروی صلح کنی ولی به او گفته بود که باید بجنگی، چون‌وچرا هم ندارد، تکلیف الهی و تقدیر خدا است. جوابی که بسیاری از آدم‌های ساده دارند این است. دیگر خودشان را راحت می‌‌کنند که به خاطر فرق بین تقدیر امام حسن‌علیه‌السلام با امام حسین‌علیه‌السلام، این باید این‌طور باشد و آن باید آن‌طور باشد چون خدا این‌طور خواسته است. این یک جوابی است که افراد ساده و کسانی که زحمت فکر کردن و تحلیل به خودشان نمی‌دهند با آن خودشان را راحت می‌کنند.

بالاخره در بین جمعیت هفتاد و چند میلیونی ما کسانی هم هستند که این مسائل دینی، وحی و غیب و فرشتگان و این حرف‌ها را خیلی باورشان نیست و این‌ها را در حد ادبیات، داستان و شعر می‌دانند. چه طور ما خیلی از شعرها را دوست داریم و به نویسنده‌اش هم احترام می‌کنیم ولی می‌دانیم مضمون آن دروغ است و چنین چیزی وجود ندارد اما شعر زیبایی است. در جامعه ما کسانی پیدا می‌شوند که می‌گویند اسلام و قرآن و حدیث و این‌ها مهم است اما این‌ها تعبیراتی شاعرانه است، خیلی ته دلشان نیست که این‌ها واقعیت دارد. گاهی هم گوشه و کنار به زبان می‌آورند که این‌ها تفسیر دارد، ما از این‌ها قرائت دیگری داریم. یک گروه هم این‌طوری هستند. این‌ها خودشان را راحت می‌کنند، یک کلمه از امام حسین‌علیه‌السلام یک جایی پیدا می‌کنند که این‌طور گفت و هدف ایشان از قیام این بود.

طبعاً باید در ایام محرم در روزنامه‌ها و این‌ها مقاله‌ای برای امام حسین‌علیه‌السلام بنویسند. من یادم است بچه بودم تقریباً همه روزنامه‌ها مضمون مشترکی داشتند که با قلم‌های مختلف می‌نوشتند که امام حسین‌علیه‌السلام برای آزادگی کشته شد. چرا؟ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ. همین کلمه را خیلی درشت می‌کردند که فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ. این یکی از کلماتی است که در تاریخ عاشورا نقل شده که سیدالشهداعلیه‌السلام این جمله را خطاب به لشکر عمرسعد فرمودند. می‌گویند آن وقتی که سیدالشهداعلیه‌السلام دیگر افتاده بودند و نمی‌توانستند از جایشان حرکت کنند و عمرسعد و این‌ها باور نمی‌کردند و نمی‌دانستند که سیدالشهداعلیه‌السلام هنوز زنده است یا از دنیا رفته، عمرسعد گفت به طرف خیمه‌ها بروید با این کار معلوم می‌شود که امام حسین‌علیه‌السلام زنده است یا نه، اگر زنده نباشد عکس‌العملی نشان نمی‌دهد. حضرت با زانو آمدند جلوی لشکر و دستشان را بلند کردند و صدایشان هم درنمی‌آمد، نفسی نمانده بود، هم صدا از تشنگی جوهر نداشت و هم دیگر حالت احتضار بود. خودشان را با زانو جلوی این‌ها کشاندند و دستشان را بلند کردند. عمرسعد گفت بروید بپرسید چه می‌گوید؟ آن‌جا حضرت فرمود که‌ ای فرزندان و یاران ابی‌سفیان! اگر شما دین ندارید و اگر معتقد به قیامت نیستید اقلاً در دنیایتان آزادمرد باشید! عمر سعد گفت که چه می‌گویی و مقصودت چیست؟ امام حسین‌علیه‌السلام فرمودند تا من زنده‌ هستم سراغ زن و بچه‌ام نروید! این جمله فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ را این‌جا در چنین جایی بیان فرمودند. عده‌ای با استفاده از همین جمله گفتند که اصلاً امام حسین‌علیه‌السلام کشته شد برای اینکه حریت در جامعه باشد، هر کسی هر کاری می‌خواهد بکند و آزاد باشد، هدف از کشتن امام حسین‌علیه‌السلام این بود که آزادی در جامعه رواج پیدا کند، مگر نگفت اَحْراراً؟ «احرار» جمع «حر» است یعنی آزاد. حریت معلوم است دیگر، یعنی آزاد باشید. حالا آزاد یک مفهوم اخلاقی دارد. اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ یعنی رعایت ادب بکنید، حالا من دارم از دنیا می‌روم جلوی چشمم سراغ زن و بچه‌ام نروید و آزادمرد باشید. خب امام حسین‌علیه‌السلام برای همین کشته شد، برای اینکه این سبک زندگی را به دنیا یاد بدهد، این درس را یاد بدهد که آزادی داشته باشید و اخلاقاً هم آزادمرد باشید. هدف همین بود.

البته از آن‌هایی که خودشان هم ایمانی به آخرت و این‌ها ندارند بیش از این هم انتظار نیست. حضرت هم فرمود اگر ایمان ندارید وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، از روز قیامت هم نمی‌ترسید اقلاً آزادمرد باشید. خیلی‌ها هم خودشان مصداق همین هستند، واقعاً از قیامت ترسی ندارند، این باورشان نیست. وقتی سؤال بشود که این قضیه تاریخی چرا اتفاق افتاد؟ می‌گویند برای اینکه امام حسین‌علیه‌السلام ترویج آزادگی بکند. ما چه درسی باید بگیریم؟ ما هم همین‌طور باید همیشه دنبال آزادی باشیم. این هم یک جوابی است که داده می‌شود. حالا کسی بپرسد که درس آزادی دادن راهش این بود که ایشان اعمال حج را انجام ندهد، به‌جای احرام حج، عمره را انجام بدهد و حرکت کنند و بیاید در کربلا و فرزندانش یکی‌یکی جلوی چشمش به شهادت برسند، خودش علی‌اکبر را به میدان بفرستد و جلوی چشمش شرحه‌شرحه بشود، راهش همین بود؟! اصلاً این کار را کرد برای همین‌که آزادمرد باشید؟! باورکردنی است؟!

جواب‌های دیگری هم هست. بالاخره گوشه‌ و کنار سخنرانی‌هایی که امام حسین‌علیه‌السلام در موقع حرکتشان یا در کربلا و در مواقع مختلف کردند، جمله‌هایی این‌طوری پیدا می‌شود و لذا می‌گویند پس قیام امام حسین‌علیه‌السلام برای همین بود؛ حاصلش یا آزادی است، یا عدالت است و یا تقدیر است که آن را متدینین ساده می‌گویند. دیگران که به‌اصطلاح روشنفکر هستند ولی ته دل ایمان محکمی ندارند می‌گویند امام حسین‌علیه‌السلام برای ترویج آزادی، برای عدالت، برای این‌ها کشته شد. حالا خیلی دین هم ندارید نداشته باشید؛ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ پس برای دین کشته نشد والا می‌گفت آمدم کشته شدم که شما دین داشته باشید؛ می‌گوید فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ، شما در دنیا آزادمرد باشید، هدف همین بود.

در این زمان کسانی طور دیگری می‌گویند؛ می گویند درسی که امام حسین‌علیه‌السلام به ما داد درس مذاکره بود، درس این بود که ما با دیگران تعامل داشته باشیم. این هم یک‌ تفسیر است، چه می‌شود کرد؟! بالاخره فهم‌ها و قرائت‌ها مختلف است! امام حسین‌علیه‌السلام آمد اینجا با هفتاد دو نفر از یارانش شهید شدند، طفل شیرخوارشان را به میدان بردند، جلوی تیر بلندش کردند و شهیدش کردند که چه؟ که مذاکره کنیم و تعامل داشته باشید! عجب! خیلی مذاکره عجیبی بود! بالاخره این هم یک‌طور فهم است و یک‌طور جوابی است.

ما باید چه بگوییم؟ اگر کسی که دین‌شناس است بخواهد این قضیه را بر اساس معارف دینی تفسیر کند کجای دین چنین چیزی را اقتضا می‌کند یا حتی اجازه می‌دهد؟ این اصلاً حرفی نیست که کسی بگوید آقا! امام حسین‌علیه‌السلام کشته شد برای اینکه به ما درس مذاکره یا تعامل یاد بدهد. آخر کجای این، درس تعامل است؟! هیچ راه دیگری نبود؟! این‌همه برادرهایش باید شهید بشوند، خواهرهایش باید اسیر بشوند تا درس تعامل بدهند! این تعامل بود؟! بالاخره دیگر آدمیزاد آزاد است و دروغ هم استخوان ندارد که گلوی آدم را بگیرد.

ما اگر بخواهیم روی مبانی دینی خودمان بگوییم که امام حسین‌علیه‌السلام انصافاً طبق کدام قاعده‌ای آمد این کار را کرد، برای آن دسته اول نمی‌توانیم این را بگوییم. آن‌ها می‌گویند ما اصلاً حق نداریم چنین چیزی بگوییم چون یک تکلیف الهی مخصوص امام حسین‌علیه‌السلام بود و به ما ربطی ندارد؛ خدا گفته برو آن‌جا کشته شو! او هم گفت چشم. این به ما ربطی ندارد، چه تفسیری بکنیم؟ تفسیر برای احکام ماست. او به وظیفه خودش عمل کرده است، خدا به او گفته برو! اما خوب می‌دانید که این خیلی فکر کوتاهی است، امام حسین‌علیه‌السلام به‌عنوان یک مسلمان و به‌عنوان اینکه این کار وظیفه دینی ایشان است این کار را کردند. خودشان هم این را فرمودند.

ما دو راه داریم که جواب معقولی برای این سؤال پیدا کنیم؛ یا باید برویم در معارف دینی بگردیم و ببینیم چه وقت چنین تکلیفی برای یک انسان مسلمانی پیدا می‌شود که باید برود هم خودش کشته بشود، هم فرزندان و خانواده‌اش، همه دوستان و یارانش، دیگران را هم دعوت بکند که بیایید کشته بشوید. در راه هم هرکدام از کسانی را که احتمال می‌داد، آن‌ها را دعوت کرد. بعضی از یارانش که کشته شدند همان‌هایی بود که در بین راه دعوت کرده بود؛ زهیر را در بین راه دعوت کرده بود. بعضی‌ها را هم دعوت می‌کرد ولی می‌رفتند و می‌گفتند نه، ما حوصله این کار را نداریم.

این چه نوعی از تکلیف شرعی است که این را ایجاب می‌کند؟ مخصوصاً با اینکه معروف است که ضرر زدن به نفس و اضرار به نفس، حرام است. حتی نماز هم اگر موجب ضرر باشد باید ‌طوری بخوانند که ضرر متوجه فرد نشود. مثلاً اگر وضو ضرر داشته باشد نباید بگیرند و باید تیمم کنند. وقتی روزه ضرر داشته باشد گرفتن آن جایز نیست. اگر با حال ضرر روزه بگیری باید قضایش را هم بگیری و آن روزه قبول نیست. ما چنین درس‌هایی داریم، وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ؛[1] خودتان را به هلاکت نیندازید. پس چه طور شد که امام حسین‌علیه‌السلام چنین اقدامی کرد؟ نه‌تنها خودش را، بلکه هفتاد نفر از بهترین یارانش را به شهادت کشاند و در دام دشمنان انداخت! جوابش چه چیزی است؟ یا باید بگردیم در بین احکام شرعی، موردی پیدا کنیم که این‌چنین اقتضایی دارد و یا ببینیم خودش چه گفته است؟ یعنی خودش گفته باشد من که قیام می‌کنم برای چیست، یا قیام کردم برای چه قیام کردم و یا امام دیگری که معصوم است این را بگوید. ما یکی از این دو راه را داریم؛ یا باید از یک راه تحلیلی استفاده کنیم که خودمان از راه قواعد دینی ببینیم کجا می‌شود که دین چنین حکمی را برای یک نفر مسلمان الزام کند که تو باید بروی کشته بشوی و جلوی چشمت زن و بچه‌ات را هم اسیر کنند، یا اینکه از خودش بپرسیم و یا از امام معصومی که مثل خودش است بپرسیم که سخنش برای ما حجت باشد.

آیا در کلمات خود سیدالشهداعلیه‌السلام یا سایر ائمه چیزی که این مطلب را بیان کرده باشد وجود دارد؟ بله، فراوان هست. پس چرا دیگران این‌طور تفسیرها می‌کنند؟ چون دلشان نمی‌خواهد و این‌طور نمی‌پسندند. می‌خواهند برای رفتار خودشان یک بهانه‌ای بتراشند. به عنوان مثال من که حوصله ندارم بروم بجنگم و تیر بخورم و زخمی بشوم و احیاناً شهید بشوم می‌گویم که گفتند وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ؛ خودتان را به ضرر نیندازید! برای خودتان خطر ایجاد نکنید! آن‌طور تفسیر می‌کنم. یا داستان امام حسین‌علیه‌السلام را طوری تعریف می‌کنیم که به قول مرحوم آقای فلسفی‌رضوان‌الله‌علیه که فرموده بود که آن آقا، امام حسین‌علیه‌السلام را این‌طوری تفسیر کرده که کسی بیاید در یک کوچه بن‌بستی گیر ‌کند، دشمنان سرش بریزند و هیچ راه فراری نداشته باشد، آن‌وقت تسلیم بشود که او را بکشند. آن‌وقت‌ها یک کتابی نوشته شده بود و مرحوم آقای فلسفی‌رضوان‌الله‌علیه دیده بودند. در آن کتاب نوشته شده بود که امام حسین‌علیه‌السلام اصلاً به‌ قصد این آمده بود که برود با یزید بجنگد و حکومت را بگیرد. بعد آمدند در کربلا دورش را گرفتند و گفتند که نمی‌گذاریم حرکت کنی و محاصره‌اش کردند و همان‌جا او را کشتند. او نمی‌خواست، برای این کار هم نیامده بود، دیگر مجبور شد، مثل اینکه کسی فرار می‌کند می‌رود در کوچه بن‌بستی گیر می‌کند سرش می‌ریزند و او را می‌کشند. در آن کتاب امام حسین‌علیه‌السلام را این‌چنین تعریف کرده است.

بر اساس قواعدی که ما داریم واقعاً جا دارد که امثال بنده و کسانی که عمری در راه شناخت دین و منابع دینی کار کرده‌اند این مسائل را بیشتر و واضح‌تر بنویسند و بیان کنند تا دیگران بدانند که این قواعد هست و ممکن است روزی برای من و شما هم مصداق پیدا کند. ما فکر نمی‌کنیم که برای ما چنین تکلیفی پیش بیاید! فکر می‌کنیم که تکلیف ما این است که نماز بخوانیم و روزه بگیریم، خیلی هنر کنیم پولی داشته باشیم خمس بدهیم، در عمرمان هم یک بار حج برویم. فکر می‌کنیم که تکلیف ما چیز دیگری نیست! می‌گوییم دین همین است دیگر؛ اما اینکه برو کشته بشو تا آنجایی که سرت را ببرند و بچه‌ شیرخوارت را بکشند، اینکه این تکلیف است و باید این کار را بکنی، این‌ها کم جایی بیان شده، من فکر نمی‌کنم جایی بیان شده باشد و من یادم نیست یک کتابی را که این مطلب را در آن درست بیان کرده باشند که آدمیزاد کجا واجب است این‌طور کاری بکند.

خوشبختانه حرکت امام‌رضوان‌الله‌علیه از پنجاه و چند سال قبل که شروع شد چنین زمزمه‌ای را در جامعه اسلامی به وجود آورد. دست‌کم احتمالش را برای بعضی‌ها به وجود آورد که شاید گاهی ما هم تکلیفی داشته باشیم ولو خطرناک هم باشد و یک کارهایی را باید بکنیم. آن‌هایی که فرمایشات امام‌رضوان‌الله‌علیه را درست فهمیدند و روشش را پذیرفتند،  باور کردند، نه‌تنها باور کردند اقدام عملی هم کردند، نه‌تنها اقدام کردند وقتی دعوتشان کردند، پیش‌قدم هم شدند، مقدمات قانونی‌اش را هم ظاهرسازی و درست کردند، منظور جوان‌هایی است که هنوز به سن قانونی نرسیده بودند و رفتند شناسنامه‌شان را دستکاری کردند تا به جبهه بروند؛ نه قانوناً تکلیفی داشتند، نه کسی آن‌ها را دعوت کرده بود، حتی برای آموزش قبولشان نمی‌کردند ولی می‌رفتند شناسنامه‌هایشان را تغییر می‌دادند، سنشان را یک‌طوری تغییر می‌دادند و به‌زحمت خودشان را می‌رساندند. این‌ها باورشان این بود که چنین چیزی هست.

جان‌ها فدای دین!

همین کارهایی که اصحاب سیدالشهداعلیه‌السلام کردند ممکن است برای ما هم باشد، چه وقت؟ آن‌وقتی که چیزی درخطر باشد که حتی جان امام حسین‌علیه‌السلام هم باید فدای آن بشود. ما چیزی عزیزتر از جان پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم و اهل‌بیت‌علیهم‌السلام سراغ نداریم. فقها هم چنین فتوایی داده‌اند که اگر جایی خون پیغمبری یا جان امامی درخطر بود ده‌ها نفر هم کشته بشوند جا دارد. حالا نگویند آن یکی، ما هم یکی. جان پیغمبر از همه عزیزتر است، جان‌های دیگر باید فدا بشود تا او زنده بماند اما یکجایی هم داریم که پیغمبر هم کشته می‌شود، امام هم کشته می‌شود تا آن باقی بماند، آن چیست؟ آن، دین خداست. اگر جایی کسانی با فراست خدادادی‌شان، با الهام الهی و با عقلشان فهمیدند که دین در خطر است و روزبه‌روز دارد آب می‌رود و دارد ضعیف می‌شود و به صفر می‌رسد و هیچ راهی برای حفظ دین وجود ندارد، آن‌چنان هم امر را برای مردم مشتبه کردند که هیچ‌کس درصدد دفاع از دین برنمی‌آید، وانمود می‌کنند که دین همینی است که ما می‌گوییم، هیچ راهی ندارد جز اینکه کسانی قیام بکنند و آن‌چنان فداکاری کنند که همه بفهمند که آن‌ها دروغ می‌گویند و حق با این‌هاست تا به این وسیله دین زنده بماند، آیندگان بدانند که راه امام حسین‌علیه‌السلام درست بود نه راه یزید.

من و شما اصلاً از این حرف‌ها تعجب می‌کنیم. مگر می‌شود کسی احتمال بدهد که راه یزید درست بود؟! بنده کتاب یکی از بزرگ‌ترین علمای اهل تسنن را می‌آورم به شما نشان می‌دهم که در آن نوشته است لعن یزید جایز نیست، برای اینکه اولاً اجتهاد کرد و نظرش این بود، به قول امروزی‌ها قرائتش از دین این بود. ثانیاً حالا گناه کرد، شاید بعد توبه کرده باشد. ما نمی‌دانیم یزید توبه کرده یا نه؟ اگر کسی توبه کرده باشد لعنش جایز نیست. بنابراین لعن یزید جایز نیست چون احتمال می‌دهیم که اولاً اجتهادش این بوده، ثانیاً اگر هم می‌دانسته گناه است و حرام است شاید توبه کرده باشد! این مطلب در کتاب غزالی که یکی از بزرگ‌ترین علمایی است که کتاب‌های بسیار خوبی هم دارد آمده است. امام محمد غزالی در ردیف اولین و بالاترین سطوح علمای اهل تسنن است. کتاب احیاءالعلوم او یکی از بهترین کتاب‌هایی است که در علم اخلاق نوشته شده است و از بس کتاب عالی‌ای است کمتر کتابی را شبیه آن می‌شود سراغ داشت. او در همان کتاب می‌گوید که لعن یزید نکنید برای اینکه اولاً اجتهاد کرده بود، خب در اجتهادش خطا کرده بود. حالا مجتهد‌ها گاهی فتوای خطا می‌دهند دیگر تقصیر ندارد، بد فهمیده‌اند. ثانیاً اگر هم عمداً بوده و می‌دانسته گناه است شاید توبه کرده باشد.

ریشه‌های قرائت نادرست از قیام اباعبدالله الحسین‌علیه‌السلام

با اینکه حرکت امام حسین‌علیه‌السلام آن‌قدر واضح بود که همه کفار هم فهمیدند که طرف امام حسین‌علیه‌السلام نمی‌تواند آدم سالمی باشد، اما فضای تحریف‌شده و تاریک و گاهی انگیزه‌های نفسانی، دلخواه‌ها، شهرت‌طلبی و دنبال مقام بودن ایجاب می‌کند بعضی چیزها را کمرنگ بکنند و یا یک‌طور تفسیری درست می‌کنند و می‌گویند قرائت ما این است.

به‌هرحال در فرمایشات سیدالشهداعلیه‌السلام از روزی که از مدینه حرکت کرد، از روزی که به‌خصوص راجع به این داستان از مکه حرکت کرد در گفت‌وگوهایش با فامیل‌هایش، با دوستانش، با برادرش هدف ایشان اعلام گردیده است. برادر ایشان محمد‌بن‌حنفیه، پسر امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام است که از مادر دیگری است و در جنگ صفین هم شرکت داشت. ایشان آمد و گفت که برادر! مگر شما اهل کوفه را نمی‌شناسید؟ می‌روید آن‌جا، آن‌ها به تو وفا نمی‌کنند! بالاخره صحبت‌هایی برای ایشان کرد. ابن‌عباس آمد، پسرعموی ایشان است، پسر عباس برادر ابوطالب است. مفسر معروف قرآن است، ابن‌عباس برای همه طوایف مسلمان‌ها به‌عنوان یک مفسر، شخصیت محترمی است؛ آمدند امام حسین‌علیه‌السلام را نصیحت کردند که این کار را نکن! حالا خودت می‌روی، چرا زن و بچه را می‌بری؟! حضرت به این‌ها جواب‌هایی داد. وقتی این‌ها را بررسی کنیم تا سخنرانی‌هایی که روز عاشورا چند مرتبه خود امام حسین‌علیه‌السلام به‌اصطلاح با پرچم سفید وسط مردم آمد که من حرفی دارم می‌خواهم بزنم، برای جنگ نیامدم. مردم دست از جنگ کشیدند تا ببینند امام حسین‌علیه‌السلام چه می‌گوید. ایشان در روز عاشورا چند تا سخنرانی کردند. آدم این‌ها را که بررسی کند آن وقت می‌بیند که مسئله چه بوده است.

اهمیت قیام بر علیه سلطان جائر

یکی از بیاناتی که حضرت در ابتدای حرکتشان فرمودند این بود که سمعت جدی رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً...؛ اگر کسی سلطان ستمگری را ببیند و با او مواجه باشد که حلال و حرام خدا را رعایت نمی‌‌کند، حقوق مردم را به آن‌ها نمی‌رساند، احکام اسلامی را عمل نمی‌کند، حدود که احکام کیفری اسلام است را اجرا نمی‌کند، اگر حرکت نکند و علیه او قیام نکند تا وضع او را تغییر بدهد خدا او را با آن سلطان در جهنم همنشین خواهد کرد. فرمود من امروز که حرکت می‌کنم برای این‌ است که مصداق این حدیث نشوم. می‌بینم کسانی حکومت را به دست گرفتند که احکام اسلام را رعایت نمی‌کنند، حقوق مردم را رعایت نمی‌کنند، حدود و احکام الهی را اجرا نمی‌کنند، شراب‌خوار را باید تازیانه‌ بزند درحالی‌که ‌‌خودش شراب می‌خورد! اگر من قیام نکنم چه خواهد شد؟ من که پسر همان کسی هستم که این حدیث را فرمود، چه کسی بهتر از من است که باید در مقابل او قیام کند؟ من سزاوارترین کسی هستم که باید در مقابل این سلطان جائر به این دستور پیغمبر عمل کنم. تعبیرش هم همین است؛ مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً. چرا؟ برای اینکه دین دارد از بین می‌رود. من قیام کردم تا این اوضاع را تغییر بدهم. تعبیرش هم این است که فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ؛ کسی که برای تغییر این وضع قیام نکند ادخله‌ الله مُدخله؛ خدا او را هم به همان‌جایی می‌برد که آن سلطان را برد یعنی او را هم به جهنم می‌برد. من برای این قیام می‌کنم که مثل او نشوم، بگویم من با این کار مخالفم، به اندازه توانم به مردم بفهمانم که این، راه دین نیست، راه دین راه دیگری است، این‌ها صلاحیت حکومت را ندارند، تا این کارها را نکنم مردم باورشان نمی‌شود. آن‌قدر باید این زمینه پیدا بشود، ظلم‌ و فساد و جنایت‌کاری این‌ها روشن بشود که دیگر همه بفهمند این‌ها خائن‌اند، این‌ها دین ندارند، این‌ها انسانیت ندارند، در این صورت بر هر مسلمانی واجب است که این تکلیف را عهده‌دار بشود تا این پرده جهل را از جامعه اسلامی بردارد و به مردم بفهماند که این روش‌ها صحیح نیست.

احیای دین؛ اصلی‌ترین هدف قیام امام حسین‌علیه‌السلام

آنجا می‌فرماید چرا من خروج کردم؟ خَرَجتُ لآمر بالمعروف وانهی عن المنکر واسیر بسیرة جدی رسو‌ل‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ من قیام کردم برای امربه‌معروف، برای نهی از منکر و برای اینکه سیره پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ را در جامعه اجرا کنم. آن‌وقت می‌شود در جامعه اسلامی آمر به معروف را بکشند و چندین سال قضیه را مسکوت بگذارند؟! چه کسی یا چه کسانی باید این را جواب بدهند؟ آن‌هایی که خودشان را پیرو امام حسین‌علیه‌السلام می‌دانند یا نه، دیگران باید بیایند این کارها را بکنند؟ امام حسین‌علیه‌السلام چگونه به ما درس بدهد؟ امام حسین‌علیه‌السلام به ما درس مذاکره با آمریکا داد؟! درس تعامل با دشمنان را به ما داد که بروید همکاری کنید، با هم بسازید، این‌طور دستور داد؟! بنابراین هم طبق تحلیل مبانی اسلامی و هم طبق کلمات خود امام حسین‌علیه‌السلام امام حسین‌علیه‌السلام فقط برای احیای دین کشته شد.

رأفت بی‌نهایت اهل‌بیت و پستی بی‌نهایت دشمنانشان

امام حسین‌علیه‌السلام چرا فرمود که فَکُونُوا أَحْراراً فِی دُنْیاکُمْ؟ آن‌قدر این مطلب لطیف است حالا شاید سؤالش هم مطرح نشود، من یادم نمی‌آید در این هشتاد سال عمرم شنیده باشم که چرا امام حسین‌علیه‌السلام به این‌ها این‌طور تعبیر کرد. این‌ها به‌قدری دلسوز مردم هستند که در خصوص قاتل خودش هم می‌گوید اگر بشود ‌کمی گناهش کمتر بشود! آن کسی که می‌آید الآن سر امام حسین‌علیه‌السلام را ببرد، العیاذ بالله، پناه‌برخدا، اگر بشود کاری بکند که کمی گناهش کمتر بشود. امام حسین‌علیه‌السلام می‌گوید این کار را بکن گناهت کمتر بشود. آن آمده او را بکشد اما امام به او کاری یاد می‌دهد که ‌کمی گناهش کمتر بشود؛ اگر دین هم نداشته باشی اقلاً از این راه فکر بکن! یک آدم شریفی باش! شرف انسانی داشته باش! می‌خواهد با این حرف‌ها او را وادار کند که دست از این کار ‌بردارد که گناهش کمتر بشود والا می‌دانست حالا نه، یک لحظه دیگر، نیم ساعت دیگر همین کار را خواهد کرد. گفت تا من زنده‌ام این کار را نکنید! سراغ زن و بچه‌ام نروید! معلوم بود، خب امام حسین‌علیه‌السلام را می‌کشتند، دیگر برای ایشان چیزی نمانده بود، نفس‌های آخر بود ولی خواست در همین هم اگر می‌شود ‌کمی گناه این‌ها کمتر بشود.

این‌ها چنین خاندانی هستند؛ برای دشمنانشان دلسوزی می‌کنند بلکه کمی گناهشان کمتر بشود، آن‌وقت برای دوستانشان چه خواهند کرد؟! چنین انسان‌های شریفی، با این شرافتی که با هیچ عدد و رقم نجومی نمی‌شود مرتبه و عظمتش را نشان داد و فرزند همین امام حسین‌علیه‌السلام امام زین‌العابدین‌علیه‌السلام فرمود که اگر قاتل پدرم، شمشیری که با او سر پدرم را بریده پیش من امانت می‌گذاشت در آن خیانت نمی‌کردم. قاتل پدرم همان شمشیری که سر امام حسین‌علیه‌السلام را با آن برید اگر پیش من امانت می‌گذاشت فردا که می‌آمد به او می‌دادم! این‌ها چه انسان‌هایی هستند؟! خدا در وجود این‌ها چه قرار داده؟! چه محبتی، چه رأفتی، چه مهربانی، چه دلسوزی، چه خیرخواهی برای دشمنانشان! و آن‌ها چه مردم پستی بودند! به پستی آن‌ها نمی‌شود نمره داد. چه قدر زیر صفر؟! و تازه این کار را کرد، این انسان شریف باید به دست این انسان‌های فاسد کشته بشود تا میلیون‌ها انسان که بعد می‌آیند بفهمند راه چه کسی صحیح بود و گول نخورند. فردا نگویند این، یکی، آن‌هم یکی! صراط‌های مستقیم است؛ این، یکی، آن‌هم یکی، چه فرق می‌کند؟!

حسین‌علیه‌السلام؛ فدایی راه دین

پس جواب صحیح این است که امام حسین‌علیه‌السلام فدای دین شد یعنی دید تا این کار را نکند این خدمت به دین تحقق پیدا نمی‌کند، مردم راه صحیح و غلط را درست از هم تفکیک نمی‌کنند، تا آنجایی که کسی مثل غزالی پیدا بشود بگوید یزید هم اجتهاد کرد! فتوایش این بود!

باید این فداکاری‌ را بکند تا اینکه آن‌کسانی که یک جو انصاف دارند و عقلشان سر جایش هست بتوانند بفهمند کسانی که اهل این کارها بودند این‌ها نمی‌توانند آدم‌حسابی باشند. این راه‌ها راه درستی نیست. اقلاً این‌ها اسلام نیست.

درسی از قیام امام حسین‌علیه‌السلام

امروز ما باید چه درسی از امام حسین‌علیه‌السلام بگیریم؟ فراموش نکنیم که یزید هم به نام اسلام حکومت می‌کرد. امروز هم سلاطین آل سعود و آل خلیفه در عربستان و در بحرین به نام اسلام دارند حکومت می‌کنند. کمک‌هایی که به داعشی‌ها می‌کنند می‌گویند برای این است ‌که می‌خواهیم دولت اسلامی تشکیل بشود. داعش می‌دانید دیگر یعنی چه؟ دال آن یعنی دولت، الف یعنی اسلام؛ الدوله الاسلامیه فی العراق و الشام. خلاصه داعش این است دیگر. داعشی‌ها می‌گویند ما اصلاً داریم می‌جنگیم تا دولت اسلامی تشکیل بشود. حروف اول دولت اسلامی عراق و شام می‌شود داعش. خب به گفتن نیست، به ادعا کردن نیست، حقیقتش را باید ببینیم والا از زمان پیغمبر به بعد چه کسی تا حالا آمده جزو خلفای اموی، عباسی، گفته باشد که ما اسلام را قبول نداریم؟! همه به‌عنوان خلیفه پیغمبر حکومت می‌کردند. یزید هم به‌عنوان خلیفه پیغمبر و حاکم اسلام، امام حسین‌علیه‌السلام را کشت. باید ببینیم یک چیزهایی واقعاً اشتباه نشود. خب اشتباه یک وقت کم است، یک وقت هم کار به اشتباهات بزرگ هم می‌رسد ولی اگر بخواهیم به آن اشتباهات بزرگ مبتلا نشویم از همان اشتباهات کوچک باید جلویش را بگیریم. اگر جوی آب پر شد و سرریز کرد و یک جایی را آب برد آنجا را با یک بیل خاک می‌شود جلویش را گرفت ولی وقتی زیاد شد فیل هم نمی‌تواند جلویش را بگیرد. واقعاً مواظب باشیم اشتباهات کوچک، چیزهایی که واضح است برای اسلام نیست، این‌ها را خودمان انجام ندهیم و به دیگران هم تذکر بدهیم که انجام ندهند. این‌ها خطرناک است. کم‌کم به آنجایی می‌رسد که اصل اسلام زیر سؤال می‌رود، اگر در بعضی‌ جاها نرفته باشد!

درسی که هر عاقلی از داستان عاشورا می‌فهمد این است که برای پیروی از حق، برای احیای دین الهی باید تا پای جان فداکاری کرد. غیر از این است؟! داستان کربلا چیز دیگری را نشان می‌دهد؟! هرکسی به‌اندازه سهم خودش در هرجایی می‌تواند این کار را انجام بدهد؛ اگر کاسب بازار است در معاملاتش رعایت انصاف بکند، یک مشکلات اقتصادی که گاهی پیش می‌آید در مثلاً بعضی از سوءاستفاده‌های بعضی از مسئولین یا بعضی از شخصیت‌ها یا بعضی از سرمایه‌دارها نتیجه‌اش این می‌شود که یک ملتی را بدبخت می‌کند. مواظب باشیم این کارها را نکنیم و از این‌ها حمایت نکنیم. ما ابزار کسانی که دارند یک مسیر غلطی را پی‌ریزی می‌کنند نشویم! نشود سوار ما بشوند و راه خودشان را طی کنند! از هر کسی می‌خواهیم حمایت کنیم ابتدا ببینیم دینش چیست؟ چه قدر به اسلام علاقه دارد؟ چه قدر دلش می‌خواهد ارزش‌های اسلامی در جامعه پیاده بشود؟ دلمان را فقط به وعده‌های اقتصادی خوش نکنیم! آن‌هم وعده‌هایی که امروز گفته می‌شود و فردا کذبش روشن می‌شود. به این‌ها دل خوش نکنیم! اول سعی کنیم بصیرت پیدا کنیم. کسانی بودند که در کربلا آمدند، جنگ کردند، حتی در لشکر عمرسعد کشته هم شدند و عقیده‌شان این بود که این وظیفه‌شان است! همه شما شاید بدانید شمر‌بن‌ذی‌الجوشن از اصحاب امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام بود که در جنگ صفین با معاویه می‌جنگید. این آقای شمر یکی از فرماندهان جنگ حضرت علی‌علیه‌السلام در جنگ صفین بود! چندی بعد آمد در کربلا و پسر علی‌علیه‌السلام را کشت. گاهی امر بر آدم مشتبه می‌شود. گاهی هواهای نفسانی آدم را از حقیقت غافل می‌کند. دنبال یک چیزی می‌رود که یک منافعی برایش دارد مثل پست، مقام، پول و رانت. دیگر طرفدار آن کسی که برایش رانت درست کرده است می‌شود. به چه کسی رأی بدهیم؟ به آن کسی که رفیق هستیم، ما یک حرفی بزنیم رد نمی‌کند، یا همشهری هستیم، یا مثلاً دوستیم، همکلاسی بودیم، این‌ها را ملاک قرار بدهیم. دین چی؟ آقا! دیگر همه دین دارند، دیگر همه مسلمان‌اند، چه فرقی می‌کند؛ چه این باشد چه آن. اینکه باشد اقلاً برای ما یک فایده‌ای دارد! ضرری که ندارد، به کسی رأی بدهیم که یک فایده‌ای برای ما داشته باشد! آن‌هایی که رفتند با عمرسعد بیعت کردند همین‌طوری بودند.

همه می‌دانید صبح عاشورا خود عمرسعد اقامه نماز جماعت کرد. امام جماعت بود و همه لشگریان پشت سر ایشان نماز جماعت خواندند. بعدش هم گفت: یا خیل ‌الله ارکبی وبالجنه ابشری؛ ای سواره‌های خدا! سوار شوید بروید امام حسین را بکشید و به بهشت بروید. نگفت من دشمن اسلام هستم. همه‌اش صحبت از اسلام بود و بهشت و.... به این شعارها نمی‌شود دل خوش کرد. عمل را باید دید. آدم از هر کس حمایت می‌کند باید ببیند چه قدر به اسلام دلبستگی دارد. اگر این بودیم شاید ما هم جزو لشکر سیدالشهداعلیه‌اسلام حساب بشویم ولو آن‌ها هفتاد نفر بیشتر نبودند، والا جزو همان سی هزار یا صدوبیست هزار می‌شویم که همه مسلمان و اهل نماز جماعت بودند، نماز جماعت صدوبیست هزار نفری، حالا صدوبیست هزار نفر نه ده هزار نفر، نماز جماعت ده‌هزار نفری در بیابان اقامه کنند بعدش هم بروند امام حسین‌علیه‌السلام را بکشند تا به بهشت بروند! نکند ما هم این‌طوری بشویم! چه طور شد این‌ها این‌طوری شدند؟! در درجه اول، دینشان را درست نشناختند و دوم هوسشان را کنترل نکردند. اگر علت سومی پیدا کردید به من نشان بدهید. چه طور می‌شود آدم خراب می‌شود؟ یا حقیقت را درست نشناخته و اشتباه کرده، یا شناخته اما هوسش نمی‌گذارد و دلش نمی‌خواهد. علت سومی هم دارد؟!

اگر بخواهیم مثل آن‌ها نشویم اول باید شناختمان را نسبت به اسلام تقویت کنیم که اشتباه نکنیم. معرفتمان را نسبت به اسلام عمیق کنیم. اسلام را همه‌جانبه و از عمقش بشناسیم تا دیگران ما را فریب ندهند. دوم، تصمیم بگیریم به اسلام عمل کنیم. خواسته‌های خودمان را فدای خواست خدا و اولیای اسلام کنیم. این دو چیز است؛ از ابتدا باید یاد بگیریم که مدام روزبه‌روز یک چیزی از اسلام بیشتر یاد بگیریم و بیشتر تصمیم بگیریم به احکام اسلام عمل کنیم.

وفقناالله وایاکم

والسلام علیکم و رحمه‌الله

 


[1]. بقره، 195.