درس هشتم: قرآن و استدلال بر توحید

 

درس هشتم

قرآن و استدلال بر توحید

 

 

 

استدلال به آیه 22 سوره انبیاء

    بیان ملازمه میان تعدد خدایان و فساد جهان

§         بیان ملازمه در سطح ساده

§         بیان ملازمه در سطح فنی

            1. تقریر براساس برهان تمانع

            2. تقریر براساس وحدت نظام

استدلال به آیه 91 سوره مؤمنون

استدلال به آیات 163 و 164 سوره بقره

 

 

 

 

انتظار می‎رود دانش‌پژوه پس از فراگیری این درس بتواند:

1. چگونگی دلالت آیه 22 از سوره انبیاء را بر توحید در الوهیت تبیین كند؛

2. درباره انطباق یا عدم انطباق استدلال یادشده در آیه 22 سوره انبیاء بر برهان تمانع، داوری كند؛

3. چگونگی دلالت آیات 163 و 164 سوره بقره بر توحید در الوهیت را بیان كند.

 

 

 

 

عَنِ ابن ‌أبِی ‌عُمَیْرٍ عَنْ هِشَام ِ‌بن ‌الْحَكمِ قَالَ قُلْتُ لِأبِی ‌عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) مَا الدَّلِیلُ عَلَی أنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ اتِّصَالُ التَّدْبِیرِ وَتَمَامُ الصُّنْعِ كمَا قَالَ عَزَّ وَجَلَّ لَوْ كانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا؛(1) «از ابن‌ابی‌عمیر از هشام‌بن‌حكم نقل است كه: به امام صادق(علیه السلام) عرض كردم: دلیل وحدانیت خدا چیست؟ فرمود: پیوستگی تدبیر جهان و تمامیت آفرینش؛ چنان‌كه خداوند‌ تعالی می‌فرماید: اگر در آن‌دو (آسمان‌ها و زمین) معبودهایی غیر از خداوند بود، آسمان و زمین تباه می‌شدند».

 

پیش از این گفتیم كه حد نصاب توحید ازنظر قرآن كریم، توحید در الوهیت است؛ به این معنا كه حداقل اعتقاد لازم برای هر مسلمان، اعتقاد به این حقیقت است كه تنها، خداوند متعال شایسته پرستش است. حال، سخن در این است كه آیا در قرآن بر این مرتبه از توحید، استدلال شده است؛ یا اینكه قرآن آن را امری مسلّم تلقی كرده است كه باید آن را پذیرفت و افراد، خود موظف‌اند كه دلیلش را به‌دست آورند؟ پاسخ این است كه در خود


1. محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص250، باب الرد علی الوثنیة والزنادقة، ح2؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج3، ص229، ح19.

قرآن، دلایلی برای توحید ذكر شده و این دلایل، عیناً دارای اسلوب منطقی و مبتنی‌بر روش قیاسی‌اند. ما در اینجا به ذكر دو نمونه از استدلال‌های قرآنی می‌پردازیم.

استدلال به آیه 22 سوره انبیاء

خداوند در سوره انبیاء، آیه 22 می‌فرماید: لَوْ كانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُون؛ «اگر در آن‌دو (آسمان‌ها و زمین)(1)، خدایانی جز خدای یگانه(2) می‌بود، قطعاً [آسمان‌ها و زمین] فاسد می‏شدند؛ پس منزه است‏ خداوندگار عرش از آنچه وصف می‎كنند».‏

روشن است كه این، یك‌نوع استدلال است و به‌اصطلاح منطقی، قیاس استثنایی اتصالی است.(3) قیاس استثنایی در این آیه شریفه، به این شكل ترتیب یافته است: «اگر‌


1. قدر متیقن از آسمان‌ها و زمین، عالم مادی مشهود است؛ التبه احتمال می‎رود كه تعبیر «السموات و الارض»، كل عالم مادی را شامل شود (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج2 (جهان‎شناسی)، ص233ـ235).

2. «الاّ» در این آیه برای استثنا نیست؛ زیرا «آلهة» جمع نكره است و چنان‌كه نحویان گفته‌اند، وقتی جمع نكره در جملة مثبت آمده باشد، عمومیتی ندارد تا بتوان چیزی را از آن استثنا كرد. افزون بر این، اگر «الاّ» مفید استثنا باشد، مفهوم آیه، مطلب باطلی خواهد شد؛ زیرا در این فرض، معنای آیه چنین خواهد بود: «اگر معبودهایی در آسمان و زمین می‌بودند، ولی خدای یگانه‌ای در جهان نبود، آن‌دو فاسد می‌شدند...». مفهوم این جمله آن است كه اگر معبودهایی به‌همراهِ «الله» بودند، آن‌دو فاسد نمی‌شدند؛ در‌حالی‌كه مراد خداوند از آیه این است كه فرض تعدد خدایان، چه با «الله» و چه بدون او، فرض باطلی است. بنابراین، «الاّ» در این آیه به‌معنای «غیر» و صفت برای آلهه است؛ ازاین‌رو، واژه «الله»، به‌تبع «آلهة» مرفوع است (ر.ك: ابوزكریا یحیی‌بن‌زیاد فرّاء، معانی القرآن، ج2، ص200؛ ابوجعفر محمد‌بن‌حسن‌بن‌علی طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص238؛ ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7ـ8، ص70؛ جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان، ج2، ص189؛ ابن‌هشام، مغنی اللبیب، ج1، ص70؛ عبدالله‌بن‌حسین عُكبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج2، ص914).

3. قیاس به دو صورت تشكیل می‌شود؛ قیاس استثنایی و قیاس اقترانی. قیاس استثنایی، خود دارای دو قسم اتصالی و انفصالی است. در قیاس استثنایی اتصالی، ملازمه‌ای بین دو طرف قیاس ذكر می‌شود؛ سپس یكی از دو طرف اثبات یا نفی می‌شود؛ مثلاً می‌گویند: «اگر خورشید طلوع كرده باشد، روز موجود است»؛ بعد می‌گویند: «ولی روز موجود نیست» و نتیجه می‌گیرند: «پس خورشید طلوع نكرده است» و یا می‌گویند: «ولی خورشید طلوع كرده است» و نتیجه می‌گیرند: «پس روز موجود است». قیاس استثنایی اتصالی، دارای اَشكال متنوعی است كه تنها دو شكل آن نتیجه‌بخش است. این قیاس با رفع تالی، رفع مقدم، و با اثبات مقدم، اثبات تالی را نتیجه می‌دهد: ینتج فی الشرطی الاتصالی وضع المقدم ورفع التالی (ر.ك: ملاهادی سبزواری، شرح منظومه، ج1 (قسم المنطق)، ص309؛ و محمدرضا مظفر، المنطق، ج1، ص250ـ253).

خدایانی غیر از الله می‎بودند، آسمان‌ها و زمین فاسد شده بود. ولی آسمان‌ها و زمین فاسد نشده‎اند؛ پس جز ذات الله هیچ خدای دیگری در عالم وجود ندارد». البته مقدمة دوم و نتیجة این قیاس، به‌دلیل وضوح آن، در آیه ذكر نشده و مقدرند؛(1) یعنی باید گفته شود: ولكن هما لم تفسدا؛ یعنی ولی آسمان‌ها و زمین فاسد نشده‎اند؛ تا نتیجه گرفته شود: فلیس فیهما آلهة غیر الله؛ ولی چون این مقدمه روشن است و هركسی می‌تواند ببیند كه آسمان و زمین فاسد نشده‎اند، ذكر نشده است. این روشی است كه هم در محاورات روزمره و هم در نوشته‌های علمی به‌كار می‌رود. به‌هرحال، مهم توضیح مقصود آیه و تحلیل ارتباط میان مقدم و تالی (تعدد خدایان و فساد آسمان‌ها و زمین) و به‌عبارت‌دیگر، تبیین ملازمه است كه به آن می‌پردازیم.

بیان ملازمه میان تعدد خدایان و فساد جهان

مفسران در تبیین ملازمه، یعنی اینكه چگونه وجود چند خدا به فساد عالم و فروپاشی آن می‌انجامد، بیانات مختلفی دارند. این بیانات را می‌توان در دو سطح قرار داد؛ یك بیان در سطح ساده و تقریباً عامیانه است و دو بیان دیگر در سطح فنی و دقیق‌اند. نخست بیان ساده و سپس دو بیان فنی را ذكر می‌كنیم.

بیان ملازمه در سطح ساده

برای ادارة یك دستگاه یا جامعه یا گروه، یا تشكیلات، نظم و نظامی واحد لازم است؛ وگرنه آن دستگاه از هم فرو می‌ریزد. حتی اگر در محیط خانواده، دو نفر بخواهند‌


1. هر استدلالی دست‌كم از دو مقدمه تشكیل می‌شود كه در قیاس شرطی، از آن‌دو به «مقدم» و «تالی» یاد می‎شود. گاهی یكی از مقدمات یا نتیجة قیاس، به‌دلیل وضوح آن یا به دلایل دیگر، حذف می‌شود. دراین‌صورت، قیاس «مضمر» نامیده می‌شود (ر.ك: محمدرضا مظفر، المنطق، خاتمة فی لواحق القیاس، ص254).

به‌طور مستقل مدیریت كنند، این خانواده ازهم می‎پاشد؛ یا مثلاً اگر در یك ده دو كدخدا باشد، اوضاع آن ده به‌هم می‎ریزد. حال چگونه ممكن است عالَمی به این بزرگی، چند خدای حاكم داشته باشد كه امور آن را اداره كنند؟ بنابراین، بقا و استمرار نظام امور، تنها با تدبیر و مدیریت واحـد، قابل تأمین است و تعدد در اداره و حكمرانی، موجب ازهم‎گسیختگی و فساد امور می‎شود.

این بیان، بیانی ساده و عامیانه است؛ یعنی از دقت منطقی برخوردار نیست و ازنظر فنی، مناقشه‌‌پذیر است؛ ولی دو بیان دیگر، فنی و بر اصول دقیق فلسفی استوارند.

بیان ملازمه در سطح فنی

برای بیان ملازمه در سطح فنی، دو تقریر می‌توان بیان كرد؛ یكی از دو تقریر بر «برهان تمانع» قابل تطبیق است و دیگری بر «برهان نظام واحد».

1. تطبیق بر برهان تمانع

در كتاب‌های كلامی و فلسفی، برای اثبات توحید، برهانی به‌نام برهان تمانع آورده‌اند. كسانی كه ذوق فلسفی داشته‌اند، این آیه را هم بر همان برهان تمانع تطبیق كرده‌اند و برای بیان شكل دقیق منطقی آن، مقدماتی را ذكـر كرده‌اند كه هریك از آنها، اصلی از اصول فلسفی است. این اصول، طبق تقریری كه استاد مطهری بیان فرموده‎اند، به‌اختصار چنین است:

الف) واجب‌الوجود بالذات، وجودش از همه جهات و حیثیات، ضرورت دارد. با این توضیح كه در ذات واجب، هیچ‎گونه حیثیت امكانی و بالقوه نمی‎تواند وجود داشته باشد؛ اگر عالم و قادر است، عالم و قادر بالوجوب است و همچنین ... ؛ براین‌اساس، فیّاض و خلاق بودن خدا هم بالوجوب است، نه بالامكان؛ یعنی محال است كه موجودی امكان وجود داشته باشد و ازسوی واجب‎الوجود به او افاضة وجود نشود؛

ب) حیثیت وجود معلول و حیثیت انتسابش به علتِ ایجادی‌اش، یكی‌اند؛ یعنی در معلول، دو حیثیت در كار نیست كه به یك حیثیت، منتسب به فاعل و علت باشد و به حیثیت دیگر، موجود باشد. به‌عبارت‌دیگر، ایجاد معلول و وجود معلول یكی‌اند؛ این‌گونه نیست كه در خارج، افزون بر وجود علت و معلول، حقیقتی منحاز و مستقل به‌عنوان ایجاد معلول وجود داشته باشد؛

ج) ترجیح بلامرجّح محال است؛ یعنی اگر یك شیء به دو شیء، نسبت متساوی داشته باشد، محال است كه بدون دخالت یك عامل خارجی، این توازن به‌هم بخورد و نسبت‌ها تغییر كند.

با توجه به این مقدمات، برهان تمانع می‎گوید: دو علت تامة واجب‎الوجود نمی‎توانند مستقلاً در پیدایش یك معلول مؤثر باشند. اگر فرض كنیم دو یا چند واجب‎الوجود بخواهند در تحقق معلول واحد شركت كنند، تالی فاسدهایی را به‌دنبال دارد كه درنهایت، به عدم تحقق معلول (جهان) می‌انجامد. با این توضیح كه اگر دو واجب‎الوجود یا بیشتر وجـود داشته باشد، به حكم مقدمة اول كه هر موجـودی كه امكان وجـود پیدا می‎كند و شرایط وجودش تحقق می‎یابد، ازسوی واجب به او افاضة وجود می‎شـود، باید به این موجـود افاضة وجود شود و البته همه واجب‌ها با او دراین‌جهت یك‌سان‌اند و ارادة همه آنها به‌طور مساوی به وجود او تعلق می‎گیرد؛ پس، ازسوی همه واجب‌ها باید به او افاضة وجود بشود. ازسوی‌دیگر، به‌حكم مقدمة دوم، وجود هر معلول و انتساب آن معلول به علتش (ایجاد) یكی است؛ پس دو ایجاد، مستلزم دو وجود است و چون معلول مورد نظر، امكان بیش از یك وجود را ندارد، پس جز یك ایجاد نیز برای او امكان ندارد. اكنون كه معلول باید تنها به یكی از علت‌ها منتسب شود و فقط آن علت، او را ایجاد كند، دراین‌صورت، انتساب معلول به یكی از واجب‌ها، نه واجب دیگر، با توجه به اینكه بنابر فرض، هیچ امتیازی و رجحانی میان آنها نیست، ترجُّح بلامُرَجِّح است و انتساب او به همه آنها نیز مساوی با تعدد وجود

معلول به عدد واجب‎الوجودهاست كه محال است؛ زیرا فرض این است كه چیزی كه امكان وجود یافته و شرایط وجودش محقق شده است، یكی بیش نیسـت؛ پس به‌فـرض تعدد واجب‎الوجود، لازم می‎آید كه هیچ‌چیزی وجود پیدا نكند؛ زیرا وجود آن موجود محال می‎شود. پس صحیح است كه اگر واجب‎الوجود متعدد بود، جهان نیست و نابـود می‌شد: (لَوْ كانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا).(1)

هرچـند برهان تمانع به شكل‌های مختلف و گاه متفاوت تقریر شده است؛ ولی وجه اشتراك همه این تقریرها، عدم تحقق معلول (جهان)، برفرض تعدد واجب‎الوجود است؛ یعنی محال است از دو علتِ هستی‎بخش، معلول واحد تحقق یابد؛ و اگر دو خدا می‎بود، عالَمی تحقق نمی‌یافت. این، مفاد برهان تمانع است.

به‌نظر می‎رسد مفاد برهان یادشده در آیه، غیر از برهان تمانعی است كه فیلسوفان برای توحید اقامه كرده‎اند. برهان تمانع اگرچه در جای خود برهانی تام است، ولی با مفاد آیه یادشده سازگار نیست و نمی‎توان مفاد آیه را بر آن تطبیق كرد؛ زیرا تالی قیاس در آیه شریفه، فاسد شدن عالَم است نه عدم تحقق آن؛ آیه می‎فرماید: اگر چند خدا می‎بود عالم فاسد شده بود؛ ولی می‎بینید كه عالم فاسد نشده است. نمی‎فرماید كه اگر چند خدا می‎بود، عالم تحقق نمی‎یافت. فاسد شدن عالم در جایی گفته می‎شود كه یك چیزی باشد و بعد فاسد شود؛(2) اما اگر اساساً چیزی به وجود نیاید، فساد صدق نمی‎كند.(3) به‌علاوه، در آیه شریفه بر تعدد معبود (اله) تأكید شده است، نه تعدد واجب‌الوجود؛ یعنی فساد جهان از تعدد معبود پدید می‌آید نه تعدد واجب‌الوجود؛ آن‌گونه‌كه در برهان تمانع مطرح است.‌


1. ر.ك: مرتضی مطهری، مجموعه‌آثار، ج6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، ص1020ـ1022.

2. مثل اینكه میوه‎ای در اتاق باشد و سپس فاسد شود؛ در فرض نبود میوه، فاسد شدن هم معنا ندارد.

3. «فَسَدَ» در لغت دربرابر «صَلَحَ» آمده است؛ بنابراین، فساد را در زبان فارسی می‌توان به خرابی، تباهی و مانند آن ترجمه كرد (ر.ك: جمال‌الدین محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان ‎العرب، ماده فسد).

بنابراین، برهان تمانع حتی باوجود توجیهاتی كه برای تطبیق آن بر این آیه شریفه صورت گرفته است، با ظاهر آیه سازگار نیست.

2. بیان ملازمه براساس وحدت نظام عالم

می‎توان برای برهان یادشده در این آیه شریفه، تقریر سومی هم ارائه كرد كه در آن، ملازمه براساس وحدت نظام عالم بیان می‎شود و به‌نظر ما، این تقریر با مفاد آیه سازگارتر است. مطابق این تقریر، وحدت نظام عالم، تعدد خـدایان را برنمی‎تابـد؛ به این بیان كـه تمـام پدیده‎های این جهان، از زمین گرفته تا آسمان، دارای نظامی واحدند.(1) برای تطبیق آیه شریفه بر برهان تمانع، اصرار بر این است كه وحدت جهان(2) اثبات شود؛ یعنی فرض بر این است كه خود جهان، موجودی واحد است؛ ولی ما در این برهان به اثبات «وحدت نظام جهان» بسنده می‎كنیم و نیازی به «اثبات وحدت جهان» نداریم؛ اگر تعدد هم در كار باشد، باز این برهان جای خود را خواهد داشت.

مراد از وحدت نظام عالم

چـه این عالم را یك واحد بدانیم ـ كه دارای اجـزایی متعدد است ـ و چه حتی عالم را متعدد بدانیم ـ یعنی مركب از نظام‌هایی مستقل كه هریك از این نظام‌ها دارای وجـودی مستقل باشند و رابطه سازمانی و عضوی باهم نداشته باشند ـ ، نمی‎توان وحدت نظام را انكار كرد؛ یعنی این عالمی كه ما می‎شناسیم، طوری ساخته شده و به‌گونه‎ای به وجود آمده است كه موجودات آن ازهم‌گسسته، منعزل و مستقل از یكدیگـر نیستند؛ این‌‌گـونه نیست كه در این عالم، من برای خودم یك وجودی داشته باشم كه هیچ ارتباطی با‌


1. به‌زودی منظور از نظام واحد را بیان خواهیم كرد.

2. درباره مراد فیلسوفان از وحدت جهان، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، درس 29.

پدیده‎های گذشته، حال و آینده نداشـته باشم؛ همچون دانه‎های برنجی كه در یك كیسه گنجانده می‎شود و هیچ‌كدام از اینها ربطی به‌هم ندارند و تنها دركنار‌هم قرار گرفته‎اند. اثبات این مطلب نیاز به مطالعه دقیق علمی هم ندارد و یك نظر سطحی كافی است. برای نمونه، به بوتة گلی كه در گلدان گذاشته شده است یا به درختی كه در باغچه كاشته‎اید، نگاه كنید كه چگونه به وجود می‎آیند و ادامة حیات می‎دهند؟ آیا آن بوتة گل یا نهال درخت، بدون اینكه بذر آن را بكارند یا نشای آن را غرس كنند، خواهد رویید و یا بدون نـور، آب و سایر عناصر حیاتی، سبز خواهد ماند؟ قطعاً خیر. شما باید قـبلاً بـذر آن را كاشته باشید تا این بوتة گل سبز شود؛‌ پس تا ماده قبلی نباشد، این گل به وجود نمی‎آید. ازسویی، این بوته باید از نور خورشید، هوای اطراف و عناصر ضروری محیط خود استفاده كند تا بتواند رشد كند و به حیات خود ادامه دهد؛ پس با محیط مجاور خـود نیز در ارتباط اسـت و همان‌گونه‌كه از آن تأثیر می‎گیـرد، به‌نوبة خـود بر آن تـأثیر می‎گذارد. نه این گل، مستقل از آب و هوا و محیط پیرامون خود است و نه مجموعه عوامل محیطی، بی‎تأثیر از این بوته خواهند ماند. با مشاهدة حیواناتی كه در پیرامون خود می‎بینیم نیز همین ارتباط و هم‎بستگی با پدیده‎های گذشته، حال و آینده را خواهیم یافت؛ مثلاً آن جوجه‎ای كه دركنار حیاط از تخم بیرون آمده و شما آن را تماشا می‎كنید، آیا بدون تخم به وجود می‎آید؟ اكنون كه از تخم بیرون آمـده و در حیاط راه می‎رود، آیا با اشیای اطراف خـود ارتباط و تأثیر متقابـل دارد یا خیر؟ آن جـوجه از هـوا تنفس می‎كند، غـذا می‎خورد و بالاخره به‌نوبة خود بر محیط اثر می‎گـذارد و همین باعث می‎شـود كه بتواند رشد كند، تخم بگذارد و جوجه‎های بعدی از او به وجود آیند. پس هم با موجودات گذشته و هم با موجودات هم‌زمان و هم با پدیده‎های بعـدی در ارتباط و فعـل و انفعال است. حتی درمیان موجودات بی‎جان نیز چنین ارتباطی مشاهده می‎شود؛ وقتی در فعـل و انفعالات فیزیكی و شیمیایی كه درمیان موجودات بی‎جان تحقق می‌یابد دقت

می‎كنیم، می‎بینیم كه هر پدیده‎ای براثر فعل و انفعال پدیدة قبلی به وجود آمده است و به‌نوبة خود بر پدیده‎های هم‌زمان اثر می‎گذارد و زمینه پیدایش پدیده‎های بعدی می‎شود. پس برای اینكه بگوییم عالم ازنظر نظام، واحد است، نیازی به برهان فلسفی نیست. هركسی به اندازه معلومات خود می‌تواند هم‎بستگی، پیوستگی و وحدت نظام را بشناسد. البته هرچه دانسته‌‌ها گسترده‎تر و دقیق‎تر شود، به وسعت و عمق این ارتباط، بیشتر پی می‎بریم؛ وگرنه با نگاه سطحی هم می‌توانیم تا حدود زیادی این مطلب را درك كنیم.(1)

پیامد تعدد خدایان در نظامی یك‌پارچه

حال سؤال این است كه اگر ما فرض كنیم هریك از این نظام‌هایی كه در این عالم وجود دارد، یك خدا داشته باشد، چه پیش می‎آید؟ برای پاسخ به این پرسش، لازم است دوباره به معنای خدا توجه كنیم. خدا، یعنی كسی كه وجود این مخلوق از اوست و تمام نیازمندی‎های این مخلوق، به‌وسیلة او تأمین می‌شود. خدا در بینش اسلامی چنین موجودی است. اما اگر غیر از این باشد، یعنی مثلاً مخلوقِ این خدا، برای تأمین نیازمندی‌هایش ناچار باشد، دست به‌سوی دیگری دراز كند، پس این دیگر خدایش نیست. اگر واقعاً خدای این مخلوق است، باید هم اصل وجود این مخلوق به او وابسته باشد و هم تمام نیاز‌هایش را تأمین كند. چون این مخلوق، قائم به اوست. معنا ندارد كه بگوییم خدایی هست و موجودی را آفریده است، ولی نیازهایش به‌وسیلة این خدا تأمین نمی‌شود و باید خدایی دیگر نیازهای او را تأمین كند. این فرض، فرض نامعقولی است؛ یعنی چنین فرضی، فرض‌


1. قوانین عام و كلی شناخته‌شده در علوم تجربی، مانند قانون جاذبة عمومی، قانون بقای ماده و انرژی، شاهد وجود این نظام هماهنگ در جهان مادی‌اند. همین نظام هماهنگ و قوانین جهان‎شمول، به دانشمندان اجازه می‎دهد تا در شرایط كنترل‌شده، به پیش‎بینی علمی بپردازند و از این قوانین برای ساختن دقیق‎ترین ابزارها و انجام سنجیده‎ترین پروژه‌ها استفاده كنند.

خدا نیست. خدا آن كسی است كه هستی این مخلوق از او و در دست اوست و تدبیركننده، رشددهنده و به‌كمال‌رسانندة آن موجود است. اگر نظام‌هایی كه در این جهان موجودند،‌ هركدام یك خدا داشته باشند، معنایش این است كه باید هریك از خدایان بدون احتیاج به دیگری، هریك از این نظام‌ها را به وجود بیاورد و نیازهایش را تأمین كند. دراین‌صـورت، هـریك از ایـن نظام‌ها در داخل خـودش مكتفـی بالذات(1) خواهـد بود و بـه ماورای این نظام و به غیر خدای خودش نیازی نخواهد داشت. حال اگر بنابر این فرض، عالم انسان یك خدا، عالم حیوانات هم یك خدا، عالم گیاهان هم یك خدا، عالم جمادات هم یك خدا داشته باشد، لازمه‎اش این است كه عالم انسانی به خدای خودش و آنچه او آفریده نیازمند باشد و نباید به خدای دیگر و آفریدگان او نیازی داشته باشد؛ زیرا هركدام از آنها، نظامی كاملاً مستقل و جدای از دیگری است؛ یعنی مثلاً موجودی كه این خدا آفریده است نباید از هوا و غذایی كه خدای دیگر آفریده و در حیطة تصرف اوست، استفاده كند و... ؛ اما آیا عالمی كه می‎شناسیم، باوجود چنین نظام‌های منعزل و كاملاً مستقل از یكدیگر می‌تواند دوام بیاورد؟ فرض كنید ما آفریده شده‎ایم و یك خدایی، خودش ما را جدا آفریده است و هیچ كاری با خدای زمین و آسمان و هوا و ... ندارد. آیا ما اگر این‌گونه كه به وجود آمده بودیم، می‌توانستیم بدون استفاده از آب و هوا كه ـ با فرضِ تعدد خدایان ـ وابسته به خـدایان دیگر است، زندگی كنیم؟ اگر ما می‌توانستیم جدا زندگـی كنیم و نیازی به آن خدا و آفریده‌هایش نداشتیم، می‌توانستیم بگوییم كه خدای آن مخلوقات غیر از خدای ماست. اما عالمی كه می‎شناسیم این‎گونه نیست؛ زیرا می‎بینیم هیچ موجودی و هیچ نظامی بدون ارتباط با موجودات دیگر تحقق نمی‌یابد و اگر هم تحقق یافت، دوام ندارد؛ اگر فرض كنیم كه این خدا انسان را بدون ماده‎ای خاكی و بدون نطفه به وجود آورده است، این انسان باید تنفس كند و غذا بخورد؛ از آب، غذا، گیاه، و گوشت حیوانات استفـاده كند و اگـر‌


1. یا طبق اصطلاح شایعی كه ازنظر ادبی صحیح نیست، خودكفا خواهد بود.

استفاده نكند، می‎میرد. بنابراین، این وحدتی كه در نظام عالم حكم‎فرماست، نشانگر آن است كه شخصی واحد، تدبیر هماهنگ این جهان را در دست دارد؛ دست واحدی است كه همه اینها را به‌هم مربوط می‌كند و می‎گرداند. اگر دست‌های مستقلی در كار بود و هركدام به‌مقتضای ربوبیت خود، می‎خواستند مستقلاً این عالم را اداره كنند، این عالم ازهم می‌پاشید. پس چـون می‎بینیم كه این نظام واحـد برقـرار است و فسادی در این عالـم پدید نمی‎آیـد ـ ‌یعنی نابود نمی‌شود ـ ،(1) معلوم است كه آن كسی كه اختیاردار این جهان است و این عالم را تدبیر می‌كند و همه را به‌هم مربوط ساخته است، شخصی واحد است كه این نظام واحد به‌هم‌پیوسته را به وجود آورده است و تدبیر می‌كند.(2) نكته‎ای كه باقی می‎ماند، این است كه مدعای آیه شریفه، وحدت اله (توحید در الوهیت) است و بر این نكته تأكید دارد كه درصورت تعدد اله (نه ربّ)، جهان فاسد می‌شود. این آیه می‎فرماید: لَوْ كانَ فِیهِما آلِهَة و نمی‎فرماید: لو كان فیهما خالق الاّ الله یا لو كان فیهما ارباب الاّ الله؛ در‌حالی‌كه با بیانی كـه گذشت، تا اینجا فقط وحدت در ربوبیت اثبات شد؛ وحدت در الوهیت را از كجا به‌دست می‎آوریم و چگونه اثبات می‎كنیم كه جز او كسی شایسته پرستش نیست؟ در درس اول، رابطه ربوبیت و الوهیت بیان شد. در آنجا گفتیم كه كسی سزاوار پرستش است كه مالك اموری از امور پرستش‌گر باشد. كسی كه می‌خواهد پرستش كند، بندگی كند، باید معتقد باشد كه معبود او آقا و مالك اوست تا در مقامِ عمل، بندگی خـود را ابراز كـند و به آن اعتراف نماید؛ سر به خاك بساید و در پیشگاه او اظهار عجز و ذلت كند. او باید درنظـر پرستش‌گر، عزیز، مالك و آقا باشد تا انسان دربرابر او بنده باشد و بندگی خود را به‌شكل عبادت اظهار كند. پس اعتقاد به ربوبیت كسی، مستلزم اعتقاد به الوهیت او نیز هسـت و‌


1. نه اینكه به وجود نمی‎آمد؛ زیرا ما كه نبودیم ببینیم كه چگونه به وجود آمده است؛ همین كه می‎بینیم موجود است و از بین نمی‌رود، برای اثبات مدعای ما كافی است. عالمی كه می‎شناسیم، با فرض تعدد خدایان، از بین خواهد رفت.

2. دراین‌باره، ر.ك‌: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، درس 64، ص388ـ390.

اعتقـاد به الوهیت، دربردارنـدة اعتقـاد به ربوبیـت اسـت. ما اگر بخـواهیم به‎حـق، كسـی را پرستش كنیم، باید معتقد باشیم كه او ربّ ماست و جز او كسی سزاوار پرستش نیست؛ وقتی ثابت شد كه جهان و انسان جـز الله ربّی ندارند، طبعاً ثابت می‌شود كه كسی جز او هم سـزاوار پرستش نیست. اینجا حـد نصاب توحـید اسلامـی كه همان مفاد کلمه طیبة «لا اله الاّ الله» است، ثابت می‌شود.

مزایای تقریر نظام واحد (تقریر سوم)

تقریر بالا كه اصل آن از علامه طباطبایی(رحمه الله) است، ولی در شكل بیان قدری با آن تفـاوت دارد،(1) با مفاد آیه سازگارتر به‌نظر می‎رسد؛ چون تالی قیاس در آیه، فساد عالم است، نه عدم وجود آن. امتیاز دیگر آن، این است كه برهان تمانعی كه فیلسوفان اقامه كرده‌اند، حداكثر اثبات می‌كند كه دو خالق (ایجادكننده) یا بیشتر نیست؛ یعنی فقط توحید واجب‌الوجود و حداكثر خالقیت را می‌تواند اثبات كند؛ زیرا می‎گوید اگر عالم دو خدا و به‌اصطلاح فلسفی، دو علت هستی‌بخش داشت، به وجود نمی‎آمد؛ چون اجتماع دو علت تام بر معلولِ واحد محال است و معلول واحد از دو علت تام به وجود نمی‌آید. اما این برهان، افزون بر‌


1. مرحوم علامه طباطبایی شبیه همین استدلال را ذیل آیه 91 سوره مؤمنون (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُون) مطرح كرده‌‌اند؛ با این تفاوت كه ایشان صورت استدلال را بر تصویر مشركان از خدایان استوار كرده‌اند. با این توضیح كه مشركان عصر نزول معتقد بودند كه خدای خالق، تدبیر امور جهان را به آلهه واگذار كرده است و ایشان امور جهان را مستقلاً تدبیر می‎كنند. لازمة وجود چنین خدایانی در عالم ـ چنان‌كه در تقریر بالا نیز بیان شدـ وجود چند نظام مستقل از یكدیگر است؛ درحالی‌كه جهانی كه می‎شناسیم، باوجود نظام‌هایی كاملاً مستقل و منعزل از یكدیگر، دوام نمی‎آورد. اما در تقریر بالا، صورت استدلال به‌گونه‎ای تنظیم شده كه فراتر از تصویر مشركان از خدایان است و بالطبع، تعدد خدایان را با هر تصویری از خدا نفی می‎كند. در استدلال بالا، تكیه بر تحلیل دقیق مفهوم خدا ازنظر بینش اسلامی است؛ خدا در بینش اسلامی، كسی است كه هم خالق و هم ربّ، یعنی مالك و مدبّر استقلالی مربوب خود است و تنها، چنین موجودی شایسته پرستش است. اگر خدا به این معنا در عالم متعدد باشد، لازمه‎اش وجود نظام‌های مستقل و درنتیجه، فروپاشی و فساد نظام عالم است.

وحدت خالقیت، وحدت ربوبیت را هم اثبات می‌كند؛ یعنی نه‌تنها اصل آفرینش جهان از دو خـدا نیست، بلكـه تدبیر آن نیز به‌دست دو خـدا نیست و لازمة آن ـ ‌با بیانی كه گـذشت ـ توحید در الوهیت نیز هست. افزون بر آن، روایات نقل‌شده در تفسیر و تبیین این آیه نیز مؤید همین تقریر است. در روایتی هشام‌بن‌حكم از امام صادق(علیه السلام) سؤال می‌كند: مَا الدَّلِیلُ عَلَی أنَّ اللَّهَ وَاحِد؟ «دلیل وحدانیت خدا چیست»؟ آن حضرت در پاسخ می‌فرماید: اتِّصَالُ التَّدْبِیرِ وَتَمَامُ الصُّنْعِ كمَا قَالَ عَزَّ وَجَلَّ لَوْ كانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا؛(1) «دلیل توحید، پیوستگی تدبیر جهان و تمامیت آفرینش است؛ همان‌گونه‌كه خداوند فرموده است: اگر در آن‌دو (آسمان‌ها و زمین) خدایانی غیر از خدای یگانه بود، آن‌دو فاسد می‌شدند». مزایای دیگری نیز می‌توان برای این تقریر برشمرد كه به‌دلیل اختصار از آن می‎گذریم.(2)

استدلال به آیه 91 سوره مؤمنون

آیه دیگر كه با آن بر توحید استدلال شده، آیه 91 سوره مؤمنون است كه می‌‌فرماید: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُون؛ «خدا فرزندی اختیار نكرده است و با او خدایی [دیگر] نیست و اگر جز این بود، قطعاً هر خدایی آنچه را آفریده [بود] با خود می‏برد و حتماً بعضی از آنان بر بعضی دیگر برتری می‏جستند؛ منزه است‏ خدا از آنچه وصف می‏كنند».

برهان آیه شریفه این است كه اگر در عرض این خدا، خدای دیگری بود، هر الهی مخلوق خودش را می‌برد و بعضی از این آلهه بر بعضی دیگر برتری پیدا می‌كردند. در‌


1. ر.ك: محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص250؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج5، ص214؛ شیخ عبدعلی‌بن‌جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج4، ص458.

2. بنابر تقریر برهان تمانع، استدلال آیه شریفه، اساساً ناظر بر نفی اعتقاد باطل مشركان نخواهد بود؛ زیرا مشركان اعتقادی به تعدد خالق (علت هستی‌بخش) نداشتند؛ بلكه به‌عكس معتقد بودند خالق هستی یكی است؛ ولی همو تدبیر جهان را به خدایان متعدد واگذار كرده است. اما تقریر سوم دقیقاً ناظر بر نفی تعدد آلهه است.

این آیه شریفه‌ ـ ‌چنان‌كه دیده می‌شـودـ دو تالی فاسد در فرض وجود آلهه‌ای دیگر غیر از خدا، مطرح شده است؛ یكی اینكه بین مخلوقات جدایی بیفتد و هر الهی تنها با مخلوقات خود سروكار داشته و در آنها مؤثر باشد؛ دیگر اینكه برخی از این آلهه بر دیگران برتری داشته باشند.

باید دید كه این‌دو تالی، هركدام مستقلاً با آن مقدم ملازمه دارند یا اینكه بین مقدم و مجموع آنها ملازمه برقرار است؛ به‌عبارت‌دیگر، آیا این آیه شریفه دربردارندة یك برهان است یا دو برهان؟

اگر بگوییم یك برهان است، تقریرش این می‌شود كه برای آلهه دو صورت فرض شود؛ فرض اول اینكه بگوییم آلهه در عرض هم و ازنظر قدرت و سایر كمالات وجود، كاملاً مساوی یكدیگرند؛ اگر این‌گونه باشد، باید هر خدایی برای خودش مخلوقی داشته باشد و سروكارش فقط با همان مخلوق‌های خودش باشد؛ چون فرض این است كه همه این آلهه باهم مساوی‌اند و هیچ‌كدام بر دیگری برتری ندارند و محكوم دیگری واقع نمی‌شوند. حاصل این فرض، وجود نظام‌هایی مستقل ازهم خواهد بود؛‌ درحالی‌كه پیوستگی مشهود در نظام عالم، دلیل بر وحدت تدبیر آن است؛(1) فرض دوم اینكه برخی از خدایان بر دیگر خدایان برتری داشته باشند؛ آن‌گاه لازمه‌اش این است كه آن خدا یا خدایانی كه برتری دارند، حاكم شوند و دیگر خدایان، مقهور و مغلوب شوند و روشن است كه خدای مقهور و مغلوب، دیگر خدا نیست.

ضعف این تقریر، این است كه اگر چنین تقریری مراد بود، آیه می‌بایست برای بیانِ دو شقّ تالی، از حرف «اَو»‌ استفاده كند؛ درحالی‌كه حرف عاطفه در تالی آیه، «واو» است كه ظاهر آن جمع بین دو تالی است، نه تفریق و تقسیم بین آنها. بنابراین، ظاهر تعبیر آیه دلالت بر دو برهان دارد؛ اما برهان اول همان است كه در آیه 22 سورة‌ انبیاء‌


1. توضیح آن در تقریر استدلال آیه 22 سوره انبیاء گذشت.

بیان شد و اجمالش این بود كه فرض آلهة متعدد، ملازم است با جدایی هر اله و مخلوقات خودش از مخلوقات آلهة دیگر و جدایی نظام‌های مختلف عالم از یكدیگر.(1) تنها تفاوت در این است كه در برهان آیه 22 سوره انبیاء تنها، فرض ِ«تعدد آلهه» مطرح بود؛ اعم از اینكه این آلهه، خالقِ جهان نیز باشند یا نباشند؛ اما در اینجا فرض این است كه هركدام از این آلهه را خالق نیز بدانیم؛ نه اینكه هریك فقط عهده‌دارِ تدبیر بخشی از عالم باشند؛ زیرا تالیِ اولِ وجود خدایان متعدد در آیه 91 سوره مؤمنون این است كه إِذًا لَّذَهَبَ كلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَق؛ «آن‌گاه هر الهی، مخلوقاتش را به‌خود اختصاص می‌داد»؛ دراین‌صورت، یا باید بگوییم كه این آیه ربطی به پندار مشركان عصر نزول ندارد؛ چون مشركانِ مكه آلهه‌ای را كه می‌پرستیدند، آفریدگار خود نمی‌دانستند؛ یا باید مقدمة دیگری را به این استدلال ضمیمه كنیم و آن اینكه ـ چنان‌كه پیش‌تر گفتیم ـ خلق و تدبیر از هم جدایی ندارند. اگر شما بخواهید تدبیر را برای كسی اثبات كنید، ناچار باید خالقیت را هم برای او اثبات كنید؛ یعنی وقتی فرض می‌كنید كه یكی از خدایان، رازق انسان باشد و تدبیر روزی‌اش به‌دست او باشد، رازقیت بدون خلقِ رزق (آب و هوا، زمین مناسب، عناصر حیاتی، گیاهان و حیوانات و...) نمی‌شود؛ همین‌طور، اگر انسان بخواهد روزی داده شود، باید دستگاه گوارش داشته باشد. این به چگونگی آفرینش انسان بازمی‌گردد. كسی رازق انسان است كه انسان را در قالب موجودی روزی‌خور آفریده و دركنار او هم روزی او را آفریده است. تدبیر و خلق ازهم جدایی ندارند. پس از اینكه فرض كردیم اله، خالق نیز هست، اگر خالق‌های متعدد در عالم فرض كنیم، باید در كار خودشان مستقل باشند و هركدام خلقی برای خود داشته باشند؛ بدون اینكه مخلوقات یكی با مخلوقات دیگری ارتباطی داشته باشند. حاصل این فرض، انفكاك بین نظام‌های عـالم است. عالمِ آفـریده‌شده توسط چنین خـدایانی ـ برفـرضِ تحقق‌ ـ باید متشكل از‌


1. روشن است كه قطع ارتباط بین نظام‌های عالم، به فروپاشی و فساد عالم منتهی خواهد شد.

واحدهای مستقل و ازهم‌گسیخته باشد. خدایی كه می‌خواهد انسان را بیافریند، باید بدون نیاز به زمینی برای استقرار آدم و بدون آفرینش آب، هوا و سایر نیازهای حیاتی انسان، چنین انسانی را بیافریند؛ اما همین پیوستگی و عدم استقلالِ نظام‌های عالم كه در سرتاسر آن دیده می‌شود، دلیل این است كه فرض تعدد آلهه، فرضی باطل است. این تقریباً همان برهانی است كه در آیه لَوْ كانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا... مطرح بود؛ همان تالی فاسدی كه در آنجا مطرح شده است، در اینجا هم لازم می‌آید؛ با این تفاوت كه مقدّمِ قضیه در آنجا، تعدد ربّ و مدبّر عالم بود و در اینجا، تعدد خالق كه هردو درواقع به یك فرض بازمی‌گردند و یك سنخ تالی فاسد را در پی دارند.

اما تالی دوم آیه (ولَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْض)؛ این بخش از آیه را به دو گونه می‌توان تقریر كرد:

یكی اینكه بگوییم لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْض یعنی لغلب بعضهم علی بعض؛ یكی بر دیگری مسلط می‌شد. اگر معنایش این باشد، تقریری كه می‌توان كرد این است كه بگوییم: وقتی دو اله فرض شود، در هركدام از آنها این خواست وجود دارد كه قلمرو تدبیر و حكومتش را گسترش دهد؛ این خودش امری مطلوب است. وقتی این خواست را دارند، یا می‌توانند آن را تحقق بخشند یا نمی‌توانند؛ اگر بتوانند و این خواست تحقق یابد، ‌لازمه‌اش این است كه یكی غالب شود و دیگری مغلوب و تنها آن كه غالب می‌شود، خداست؛ و اگر نتوانند این خواستشان را تحقق ببخشند، عاجزند و موجود عاجز، اله نیست.

تقریر دیگری هم می‌شود كرد و آن این است كه وقتی ما دو اله فرض كردیم كه هریك، خلق و تدبیر بخشـی از عالم را بر عهـده دارد ـ ‌با توجـه به اینكه خلق و تدبیر موجودات این عالم در یك رتبه نیست ـ به‌ناچار برخی از آلهه بر آلهة دیگر برتری پیدا می‌كردند. توضیح اینكه در عالمی كه می‌شناسیم، خلق و تدبیر موجودات، در عرض هم

نیست؛ مخلوقات این ‌عالم در عرض هم تحقق نمی‌یابند؛ بلكه میان خلقت و تدبیر آنها نوعی تقدم و تأخر برقرار است. اگر فرض كنیم خدای زمین، آسمان، گیاهان و جانوران، متعدد باشد، به‌ناچار باید میان تدبیر آنها نیز تقدم و تأخری برقرار باشد؛ مثلاً ابتدا باید خدایی ماده عالم را آفریده باشد؛ سپس خدای دیگری آن را به‌صورت خورشید و ماه و زمین و آسمان درآورده باشد؛ خدای دیگری گیاهان را در زمین رویانده باشد؛ پس از آن، خدای دیگری جانوران را در زمین آفریده و درنهایت، خدایی دیگر، انسان را در این زمین خلق كرده باشد. آن كسی كه می‌خواهد انسان را بیافریند، درصورتی می‌تواند انسان را خلق كند كه زمین، آسمان و خورشیدی پیش از آفرینش انسان وجود داشته باشد. اگر اینها نباشند، نمی‌تواند انسان را بیافریند؛ پس آن كه ماده زمین و آسمان یا زمین و آسمان را آفریده و زمینه آفرینش انسان را فراهم كرده‌ است، بر سایر آلهه برتری دارد؛ ‌زیرا همه خدایان دیگر در تدبیر و روزی ‌دادن مخلوقات خود، به مخـلوقات او نیازمندند؛ پس لازمة وجود خـدایان ـ دركنار خـدای یكتا ـ در عالمـی كه می‌شناسیم، این است كه سلسلة خدایان در تدبیر خود مستقل نباشند. چنین خدایان محتاجی كه در تدبیر خود نیازمند خدای دیگر و مخلوقات اویند، قطعاً خدا نیستند؛ بنابراین، تصـور آلهه (رب‌ّالنوع‌های مستقل) دركنار خـدای متعال ـ ‌با نظامی كه در این عالم می‌شناسیم‌ ـ تصوری باطل است.(1)

استدلال به آیات 163 و 164 سوره بقره

آیات دیگری هم در قرآن هست كه هركدام با لحنی خاص، توحید را اثبات می‌كنند؛ برای نمونه، یكی از روشن‌ترین آنها، آیه 163 و 164 سوره بقره است. خـداوند در این آیات، نخست مدعا را بیان می‌كند و می‌فرماید: وَإِلَـهُكمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیم


1. دراین‌باره، ر.ك: ‌سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص62ـ63.

(بقره:163)؛ «و معبود شما معبود یگانه‏ای است كه جز او هیچ معبودی نیست [و اوست] بخشایندة مهربان»؛ یعنی شما جز الله ـ كه اله واحـد است ـ الهی ندارید. لا إِلهَ إِلاّ هُو، تأكید همان مطلب است. وقتی معبود شما اوست، دیگـر معـبودی غیر از او نیسـت؛ او كه هم بخشـاینده است و هم مهـربان.(1) در آیه بعـد به دلیل اشـاره می‌كند و می‌فرمـاید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْك الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن كلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأرْضِ لآیَاتٍ لقَوْمٍ یَعْقِلُون (بقره:164)؛ «به‌راستی در‌


1. «رحمن» و «رحیم» هردو از مادة‌ رحمت‌اند؛ منتها رحمت دو گونه كاربرد دارد؛ گاهی بر اعطا و بخشش اطلاق می‌شود؛ مثلاً در مواردی كه چیزی را به موجودی كه به آن‌چیز نیازمند است، ببخشند؛ چنان‌كه در ترجمه فارسی این واژه به بخشاینده، همین معنا لحاظ می‌شود؛ و گاهی به حالتی در شخص گفته می‌شود كه همراه نوعی عنایت به دیگری است؛ ‌خداوند به همه موجودات، رحمتی عام دارد و هر موجود، هراندازه استعدادش را داشته باشد، خداوند متعال به او می‌بخشد. این، رحمت عام و واسع خداوند است؛ اما عنایت خداوند به بندگان مؤمن خود، با نوعی علاقه، محبت و عطوفت همراه است. البته خداوند منزه از این است كه تحت‌تأثیر چیزی قرار بگیرد؛ اما به مؤمنان محبتی خاص دارد كه موجب اعمال عنایاتی خاص به ایشان می‌شود. خداوند به ایشان عطایایی می‌دهد كه در راه استكمال از آن استفاده می‌كنند. رحمت اَجلای خداوند برای مؤمنان در آخرت است؛ اما در دنیا نیز مؤمنان از رحمت خاص خداوند بهره‌مندند. خلاصه اینكه رحمت به‌معنای مطلق اعطای خداوند است، ولی رحیمیت خداوند نوع خاصی از رحمت اوست كه با علاقه و محبت همراه است؛ ازاین‌رو، در بسیاری از موارد، واژه رحیم در قرآن دركنار واژه «رئوف» ذكر شده است؛ فرقی كه به‌لحاظ ادبی میان این‌دو واژه می‌توان گذاشت و با آن، تفاوت كاربرد آن‌دو را توجیه كرد، این است كه رحیم صفت مشبهه است و این ساختار غالباً‌ بر ثبوت صفت و حالتی در نفس فاعل دلالت می‌كند؛ اما رحمن صیغة مبالغه یا مصدری است كه برای مبالغه به‌كار رفته است و صیغة مبالغه، بر اعطا ـ به‌گونه‌ای‌كه بیان كردیم ـ بهتر دلالت می‌كند؛ اما اینكه رحیم مختص به مؤمنان باشد یا اینكه اختصاص به آخرت داشته باشد، از ساختار این واژه استفاده نمی‌شود. نكتة دیگر در تفاوت رحمن و رحیم این است كه در رحیم ـ به‌خلاف رحمـن ـ حیثیت تعلـق به غیر ملحوظ است و غالباً با حـرف جر، به غیـر تعلق می‌گیرد؛ مانند: إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیم (بقره:143). درباره مناسبت ذكر رحمن و رحیم در اینجا نكته‎های دقیق تفسیری وجود دارد كه اكنون نمی‌خواهیم به آن بپردازیم. دراین‌‌باره برخـی چنین فرمـوده‌اند كه رحمـانیت، بیشـتر جنبة ایجاد و ربوبیت تكوینی دارد و رحیم بودن، مربوط به رشد و تكامل معنوی انسان است كه در سآیه ربوبیت تشریعی حاصل می‌شود (درباره مناسبت ذكر این‌دو واژه در این آیه، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص395ـ398، ذیل بقره:163).

آفرینش(1) آسمان‌ها و زمین و در پی ‎یكدیگر آمدنِ شب و روز(2) و كشتی‌هایی كه در دریا روان‌اند با آنچه به مردم سود می‏رساند و [همچنین] آبی كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن، هرگونه جنبنده‏ای را پراكـنده است و [نیز در] گردانیدن بادها و ابـری كه میان آسمـان و زمین آرمیده اسـت، برای گروهی كه می‏اندیشند، واقعاً نشانه‏هایی [گویا] وجود دارد».

اقتضای سیاق این آیه(3) این است كه برای اثبات توحید در الوهیت، یعنی توحید در عبادت باشد كه مستلزم توحید ربوبی نیز هست. در بیان استدلال این آیه شریفه نیز تقریرهای مختلفی صورت گرفته است؛ اما روشن‌ترین آنها این است كه اگر با تأمـل به این جهـان بنگرید، هریك از پدیده‌های این عالم را آیه و نشانه‌ای بر یگانگی خداوند خواهید یافت؛ زیرا هرچه در پدیده‌های این عالم دقت كنیم، بیشتر به نظم و پیوستگی آنها پی می‌بریم؛ برای نمونه، پدید آمدن شب و روز با گردش زمین و آفرینش خورشید بی‌ارتباط نیست؛ اگـر هزاران بار زمین به دور خود می‎چرخید، ولی خورشیدی نبود، روزی به وجود نمی‎آمد. این نظام، از مجموعه پدیده‎های جوّی گرفته تا ارضی، به‌گونه‎ای است كه باهم ارتباط دارد؛ حركت زمین در مدار مشخصی به دور خـورشید، شرایطـی را برای تابش مناسب خورشید به آب دریاها فراهم می‌كند؛ ابرها از دریاها برمی‌خیزند؛ باز تحت‌تأثیر عوامل جوّی، ابر تبدیل‌


1. «خلق»، مصدر فعل معلوم یا مجهول و یا اسم مصدر است؛ اگر مصدر فعل معلوم باشد، باید آن را به «آفریدن» و اگر مصدر فعل مجهول باشد، به «آفریده شدن»‌ و اگر اسم مصدر باشد، به «آفرینش» ترجمه كرد. هركدام نكتة ‌خاصی را افاده می‌كند كه در برداشت ما از قرآن مؤثر است؛ اما فعلاً درصدد پرداختن به این جزئیات نیستیم.

2. اختلاف گاهی به‌معنای تفاوت و گاهی به‌معنای پی‌درپی‌ آمدن به‌كار می‌رود. اما در آیات قرآن، بیشتر بر پی‌درپی آمدن شب و روز و جای‌گزینی آنها با یكدیگر، به‌منزلة یكی از نشانه‌های الهی تكیه شده است: وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّكرَ أَوْ أَرَادَ شُكورًا (فرقان:62)؛ ازسویی تغییر زمان شب و روز كلیت ندارد و در مناطق استوایی اتفاق نمی‌افتد و این تغییر، به‌ویژه در منطقة نزول قرآن، ناچیز و نامحسوس است و بعید است قرآن بر این امر نامحسوس به‌منزلة یكی از نشانه‌های روشن الهی تكیه كرده باشد؛‌ بنابراین، وجه اول، قوی‌تر به‌نظر می‌رسد.

3. یعنی با توجه به آیه قبل و ‌بعد، كه در آنها سخن از یگانگی خداوند در الوهیت است، این آیه نیز در مقام اثبات توحید در الوهیت است.()

به باران می‎شود؛ براثر بارش باران، خاك مرده، زنده می‌شود؛ گیاهان، می‌رویند و با رویش گیاهان، شرایط زندگی انسان و جانوران برروی زمین فراهم می‎شود. همه اینها پدیده‎هـایی‌اند مربوط به‌هم؛ نه آسمانش از زمین جداست و نه زمینش از آسمان جدا. پدیده‌های زمینی نیز در ارتباط باهم، همین حال و روال را دارند. انسان، درنتیجة مطالعاتی كه درمجموع این پدیده‌ها می‎كند، می‎بیند كه عالم آفرینش، نظامی است منسجم، هماهنگ، به‌هم‌پیوسته و مرتبط باهم؛ در هرجای آن بیندیشد آثار وحدت و انسجام و نظم را خواهد دید. چنین جهانی نمی‌تواند چند خدا یا چند آفریننده و یا چند اداره‎كننده داشته باشد؛ چون پدیده‌هایش در پیدایش، به‌هم مربوط‌اند، آفرینندة انسان همان كسی است كه خاك را آفریده است؛ همچنین نطفه را، تا برسد به انسان؛ آفرینش انسان، از آفرینش خاك، آب، گیاهان و جانوران ـ كه عامل تغذیه و ادامة حیات و رشد انسان هستنـد ـ جـدا نیست و همه آنها یك نظام به‎هم‎پیوسته را تشكیل می‎دهند. نمی‎توان گفت خورشید را كسی آفریده است، ولی آب را دیگـری از آسمان نازل می‎كند. مگر نازل كردن آب چیست؟ همین است كه خورشید به دریا بتابد و آب دریا بخار شود و بالا رود تا برسد به جوّ زمین و در شرایط خاصی تبدیل به باران شود. مگر پیدایش باران، حاصل تابش خورشید به دریاها و سایر عوامل نیست؟ پس همان كسی كه این خورشید و سایر عوامل را آفریده است، همان كسی است كه باران را از آسمان فرو می‎فرستد. یك نظام است و نمی‎توان گفت كه خدای خورشید، یك خداست و خدای باران، یك خدای دیگر. حتی مصنوعـات بشـری نیز در همـین نـظام واحـد شـكل می‎گـیرد و به‌كـار مـی‎رود. همـان كسی كه باد را به حركت درمی‎آورد، قوانین حركت كشتی را بر‌روی دریا نیز به وجود آورده است و كشتی را برروی دریا نیز براساس قوانین خاصی به حركت درمی‎آورد؛(1) به‌ویژه‌


1. در عصر نزول قرآن، كشتی‎های بادبانی رایج بوده است؛ بنابراین، قرآن از همین مثال برای افادة مقصود خود استفاده كرده است؛ اكنون نیز كه كشتی‎های بزرگ براثر نیروهای دیگری به ‌حركت درمی‎آیند، باز هم حركت كشتی‎ها در دریا تابع قوانین طبیعت و همین نظام به‎هم‎پیوسته است.

كشتی‌های بادی كه در آن زمان بوده است. اكنون در حركت كشتی‎ها عوامل دیگری هم دخیل است؛ ولی بالاخره براساس قوانین طبیعت است كه از آن استفاده می‎شود. روابط و قوانین اختراعات و مصنوعات بشری را خدا قـرار داده و آنها را او برقرار كرده است. همان كسی كه ماده‎اش را خلق كرده است و انسانش را آفریده، فلزی را آفریده است كه هواپیما از آن ساخته شود و آن مغز را نیز آفریده است تا بتواند این فلز را به این شكل دربیاورد؛ بنابراین هموست كه هواپیما را آفریده است؛ همه جهان آفریدة خداست، یا مستقیماً و بی‎واسطه و یا با واسطة كسان دیگر. نمی‎توان گفت كه آفرینندة هواپیما، غیر از آن كسی است كه انسان یا عناصر طبیعت را آفریده است؛ چون این هواپیما بدون این مغز انسان و آن عناصر طبیعت ساخته نمی‌شود. این جهان یك نظام است؛ چنین جهانی نمی‌تواند چند خدای اداره‌كننده و ربّ و صاحب داشته باشد؛ بلكه ازجانب خدای واحد تدبیر می‎شود. تقریرات دیگری نیز از برهان این آیه صورت گرفته است كه به‌دلیل اختصار، از آن می‌گذریم.(1)

افزون بر آیاتی كه گذشت، آیات دیگری نیز مشتمل بر استدلال و احتجاج بر توحید است؛ مانند آیه 42 سوره اسراء (قُل لَّوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كمَا یَقُولُونَ إِذًا لاَّبْتَغَوْاْ إِلَی ذِی الْعَرْش سَبِیلا)، احتجاجات حضرت ابراهیم(علیه السلام) با مشركان، آنچه خداوند در مقام احتجاج با مشركان در قرآن به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) القا كرده است و نیز استدلال به برخی از آیات تكوینی دیگر كه ذكر همه آن آیات و تقریرهای مختلفی كه درباره آنها صورت گرفته است به‌طول می‌انجامد و ما را از هدف این نوشتار دور می‌كند.(2)


1. به‌نظر مرحوم علامه طباطبایی، این آیه شریفه مشتمل بر سه حجت یا برهان است (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص396ـ398).

2. دراین‌باره، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، (ذیل انعام:74ـ79)، به‌ویژه ص177ـ179؛ همـان، ص287ـ291 (ذیل انعام:95ـ102)؛ همان، ج15، ص61ـ64 (ذیل مؤمنون:91)؛ همان، ج13، ص106ـ107 (ذیل اسراء:42)؛ همان، ج17، ص16 (ذیل فاطر:3) و ص76ـ 78 (ذیل یس:22ـ23)؛ و نیز دروس معـارف قـرآن استاد محمدتقی مصباح در اولین دورة آموزشی موسسة در راه حق، سال 1354، درس 5967.

خلاصه

1. قرآن كریم تنها به ذكر توحید به‌منزلة اصلی مسلم بسنده نكرده است؛ بلكه دلایلی بر توحید اقامه كرده كه عیناً دارای اسلوب منطقی و مبتنی‌بر روش قیاسی است؛ ازجمله استدلال قیاسی بر توحید در قرآن، آیه 22 سوره انبیاء (لَوْ كانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا...) است.

2. مفسـران در تبیین برهان این آیه و توضیح ملازمة میان تعدد آلهه و فسـاد آسمان‌ها و زمین، بیاناتی دارند كه می‌توان آنها را در دو سطح ساده و فنی دسته‌بندی كرد.

3. در سطـح سادة ملازمه میان تعدد خـدایان و تباهـی جـهان، این‌گونه بیـان شـده است كه اگـر دو حـاكـم بخـواهـند مستقـلاً در مملكـتی حكومـت كـننـد، كـارشـان به اخـتلاف و نزاع می‌كشد و اوضاع آن مملكـت به‌هم می‌ریزد؛ حكمـرانی خـدایان در ملك عظـیم هسـتی نیز چنیـن پیامـدی خـواهد داشـت. این بیان با دقت نظـر قـابل مناقشه است.

4. در سطح فنی، برخی از دانشمندان، ملازمة میان تعـدد خـدایان و فساد عالـم در آیه 22 از سورة‌ انبیاء را در قالب استحاله و امتناع تواردِ علل تامه بر معلول واحد (برهان تمانع) تبیین كرده‎اند.

5. ملازمة تعدد خدایان با فساد عالم در قالب برهان نظام واحد نیز تبیین‌پذیر است؛ به این بیان كـه پیـدایش و دوام هـر پدیده در این عـالم، حاصـل انسجـام و پیوسـتگی مجموعه‎ای از عوامل در نظامی واحد اسـت و تعدد خدایان ـ با توجه به مفهوم خدا‌ـ پدید آمـدن نظام‌هایی كاملاً مستقل و منعزل از یكدیگر را دربرخواهد داشت؛ درحالی‌كه هیچ‎یك از مخلوقات عالمی كه می‎شناسیم، با استقلال نظام‌های عالم از یكدیگر، دوام نخواهد آورد.

6. ظاهر استدلال آیه 22 سوره انبیاء با مفاد برهان تمانع سازگار نیست؛ زیرا برهان تمانع بر

«عدم وجود جهان» برفرض تعدد علت هستی‌بخش اصرار دارد؛ درحالی‌كه پیامد تعدد خدایان در این آیه، فساد و تباهی جهان است.

7. تقریری كه ملازمة تعدد خدایان و فساد عالـم را براساس وحدت نظام عـالم توضیح می‎دهد، افزون بر توحید در خالقیت، وحدت در ربوبیت و در پی آن، وحدت در الوهیت را نیز اثبات می‌كند.

8. آیه 91 سوره مؤمنون بر ترتّب دو تالی برفرض تعدد خدایان دلالت دارد؛ یكی اختصاص هر الهی به مخلوقات خود و دیگری غلبه یا تقدم‌ برخی از خدایان بر خدایان دیگر. اختصاص هر الهی به مخلوقات خود و استقلال مخلوقات خدایان از یكدیگر، با نظم پیوسته‌ای كه در عالم می‌بینیم، ناسازگار است. غلبه یا تقدم خدایان بر یكدیگر نیز با فرض خدایی آنها نمی‌سازد.

9. آیات 163 و 164 سوره بقره، نمونه‎ای دیگر از آیات استدلالی قرآن است. در این آیه، ابتدا ادعای یگانگی خدا مطرح شده و سپس نمونه‌هایی از پدیده‌های عالم كه آثار نظم و انسجام در آنها به‌خوبی دیده می‌شود، بیان شده است. اندیشیدن در این پدیده‌ها و وحدت نظام آنها، هر خردمندی را به یگانگی خالق آنها رهنمون می‌سازد.

پرسش‌ها

1. در تقریر برهان آیه 22 سوره انبیاء، در بیان سادة ملازمة تعدد خدایان با فساد جهان، چه مناقشاتی به‌نظر می‌رسد؟

2. چرا آیه 22 سوره انبیاء بر برهان تمانع قابل تطبیق نیست؟

3. برهان نظام واحد بر چه پایه‌هایی استوار است و مزایای آن بر برهان تمانع چیست؟

4. استدلال آیه 91 سوره مؤمنون بر یگانگی خداوند را تقریر كنید.

5. چگونه می‌توان با تكیه بر آیات 163 و 164 سوره بقره بر توحید استدلال كرد؟

فعالیت تكمیلی

یكی دیگر از آیاتی را كه در آن استدلال بر توحید شده است، با مشورت استاد انتخاب كنید و پس از بررسی دو یا سه تقریر متفاوت از آن، درباره میزان سازگاری آنها با ظاهر آیه داوری كنید.

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص62ـ64.

2. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص74ـ84.

3. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج2 (مبانی توحید ازنظر قرآن)، بخش چهارم (براهین اثبات صانع ازنظر قرآن)، ص111ـ 178.