در طی جلسات گذشته، چهارده مناجات از مناجاتهای پانزدهگانة امام سجاد(علیه السلام) را بررسی كردیم. اکنون شرح و بررسی واپسین مناجات را، که مناجات الزاهدین نام گرفته، از نظر میگذرانیم و از آموزههای تعالیبخش و حکمتآموز آن بهرهمند میشویم. در طلیعة مناجات، امام(علیه السلام) میفرمایند:
إِلَهی، أَسْکَنْتَنَا دَاراً حَفَرَتْ لَنَا حُفَرَ مَکْرِهَا وَعَلَّقَتْنَا بِأَیْدِِی الْمَنَایَا فِی حَبَائِلِ غَدْرِهَا، فَإِلَیکَ نَلْتَجِیءُ مِنْ مَکَائِدِ خُدَعِهَا، وَبِکَ نَعْتَصِمُ مِنَ الإِغْتِرَارِ بِزَخارِفِ زینَتِهَا، فَإِنَّهَا الْمَهْلِکَةُ طُلَّابَهَا الْمُتْلِفَةُ حُلالَهَا الْمَحْشُوَّةُ بِالافَاتِ الْمَشْحُونَةُ بِالنَّکَبات؛ خدایا! ما را در سرایی منزل دادی که چاههای مکر و فریب را بر سر راه ما کنده و ما را به دست آمال و آرزوها [ی نفس] به رشتههای خدعه و فریبش آویخته است. پس به تو پناه میبریم از کیدها و مکرهای فریبندهاش، و به تو اعتصام میجوییم از اینکه به زخارف دنیا و زیورش مغرور شویم؛ که این دنیا جویندگانش را هلاک میسازد و مشغولشوندگان به آن را نابود میسازد و پر از آفت و رنج و نکبت است.
در فراز مزبور چهرهای مذموم و نکوهیده از دنیا ارائه، و دنیا محل مکر، خدعه، نیرنگ و فریب معرفی شده است. امام(علیه السلام) در سخن خود، انسان در دنیا را بهمثابه کسی معرفی میکنند که در سرایی مخوف زندانی شده و با مکر و حیله، درون چاهها و ورطههای هلاکت افتاده است. در این سرای آکنده از فریب و نیرنگ، آرزوهای پوچ و بیفرجام، انسان را در کمند خویش میکشند و سرانجام او را تسلیم مرگ میسازند. امام(علیه السلام) از خداوند درخواست میکنند که دربرابر دام فریب و نیرنگی که دنیا دربرابرشان گشوده، ایشان را در پناه خویش گیرد و در حصار صیانت و عصمت خویش قرار دهد، تا از شرّ فریفته شدن به زر و زیور و آرایههای پوچ دنیایی محفوظ بمانند؛ چه اینکه دنیا غافلان و بیخبران از باطن ویرانگرش را که بیمحابا فریفتة خودآرایی این مار سمی خوشخطوخال شدهاند، هلاک میسازد.
اکنون این پرسش مطرح میشود که چرا در قرآن و روایات، و ازجمله در این مناجات، این نسبتهای نکوهیده به دنیا داده شده است؟ پرسش دیگر اینکه چرا خداوند ما را به دنیایی وارد ساخته که مکار و حیلهگر، و جولانگاه فتنهگریها و شیطنتهاست؟ خداوند در برخی آیات قرآن به مذمت دنیا میپردازد و زندگی دنیا را آمیخته با فریب و نیرنگ معرفی، و به ما سفارش میکند که فریفتة جلوههای زندگی دنیا نشویم: فلا تغرّنّکم الحیوة الدّنیا ولا یغرّنّکم بالله الغرور؛(1) «زنهار كه زندگی دنیا شما را نفریبد و زنهار كه شیطان شما را مغرور نسازد».
در آیهای دیگر خداوند میفرماید:
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الأمْوَال
1. لقمان (31)، 33.
وَالأوْلادِ كَمَثَلِ غَیْثٍ أعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَكُونُ حُطَامًا وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِِلاّ مَتَاعُ الْغُرُور؛(1) بدانید که زندگانی دنیا بازی و سرگرمی و آرایش، و فخرفروشی شما به یکدیگر، و فزونجویی در اموال و فرزندان است. [مَثَل زندگانی دنیا در بهجت و فریبندگیاش و سپس در زوال و از دست رفتنش] مَثَلِ بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] خوش آید و به شگفتی اندازد؛ سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی؛ آنگاه خشک و شکسته و خرد گردد؛ و در آن جهان [کافران را] عذابی سخت و [مؤمنان را] آمرزشی ازجانب خدا و خشنودی اوست؛ و زندگی این جهان جز کالای فریبنده نیست.
زندگی دنیا عرضی است زایل و سرابی است باطل كه از یكی از خصال پنجگانة زیر خالی نیست:
یا لعب و بازی است؛ و یا لهو و سرگرمکننده؛ یا زینت است (که حقیقتش جبران نواقص درونی خود با تجمل و مشاطهگری است)؛ و یا تفاخر است؛ و یا تکاثر؛ و همة اینها همان موهوماتی است که نفس آدمی بدان و یا به بعضی از آنها دل میبندد. اموری خیالی و زایل است که برای انسان باقی نمیماند و هیچیک از آنها برای انسان، کمالی نفسانی و خیری حقیقی جلب نمیکند.
از شیخ بهایی(رحمه الله) نقل شده که گفته است این پنج خصلتی که در آیة شریفه ذکر شده، ازنظر سنین عمر آدمی و مراحل حیاتش مترتب بر یکدیگرند؛ چون تا کودک است حریص در لعب و بازی است و همینکه
1. حدید (57)، 20.
بهحد بلوغ میرسد و استخوانبندیاش محکم میشود، علاقهمند به لهو و سرگرمیها میشود. پس از آنکه بلوغش بهحد نهایت رسید، به آرایش خود و زندگیاش میپردازد. همواره به فکر این است که لباس فاخری تهیه کند و مرکب جالب توجهی سوار شود و منزل زیبایی بسازد. پس از آنکه به سنین بالاتر رسید [دیگر به اینگونه امور توجهی نمیکند و برایش قانعکننده نیست]، بیشتر به فکر تفاخر به حسبونسب میافتد. چون سالخورده شد، همة کوشش و تلاشش در بیشتر کردن مال و اولاد صرف میشود.(1)
زندگی دنیا در سراسر قرآن نکوهش شده و در هیچ آیهای زندگی دنیا مورد تعریف و ستایش قرار نگرفته است. آن پرسش هنگامی بهصورت جدی مطرح میشود که مذمت دنیا در قرآن و روایات و در بسیاری از بیانات امیر مؤمنان(علیه السلام) در نهج البلاغه را با ستایش دنیا در برخی از روایات و ازجمله در برخی از سخنان حضرت امیر(علیه السلام) در نهج البلاغه میسنجیم. برای نمونه ایشان میفرمایند:
إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَدَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَدَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَدَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا، مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَمُصَلَّى مَلائِكَةِ اللَّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ، وَمَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، اكْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَرَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّة؛(2) همانا دنیا سرای راستی است برای کسی که آن را باور دارد؛ و سرای عافیت و سلامتی است برای آنکه آن را دریابد، و آنچه را خبر داد دریافت کند؛ و خانة بینیازی است برای کسی که از آن رهتوشه بردارد؛ و خانة پند و موعظه است برای کسی که از آن پند گیرد. دنیا سجدهگاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهی و محل نزول وحی خداوندی و
1. محمدحسین طباطبایی، ترجمة تفسیر المیزان، ج19، ترجمة سیدمحمدباقر موسوی، ص339ـ340.
2. نهج البلاغه، حکمت 131.
تجارتخانة دلدادگان ربوبی است که رحمت را در آن به دست آورند و بهشت را سود برند.
در روایتی دیگر، امیر مؤمنان(علیه السلام) از نکوهش و لعن دنیا نهی میکنند و میفرمایند:
لا تَسُبُّوا الدُّنیا فَنِعْمَ الْمَطِیَّةُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَیْهَا یَبْلُغُ الْخَیْرَ وَبِهَا ینْجُوا مِنَ الشَرِّ إِنَّهُ إِذَا قَالَ عَبْدٌ لَعَنَ اللهُ الدَّنیا قَالَتِ الدُّنْیَا لَعَنَ اللَّهُ أَعْصَانَا لِرَبِّه؛(1) دنیا را فحش ندهید که نیکو مرکبی است برای مؤمن، و بهواسطة دنیا به او خیر و خوبی میرسد و از شر و بدیها نجات مییابد. همانا هرگاه بنده بگوید خدا دنیا را لعنت کند، دنیا در پاسخ میگوید خدا لعنت کند کسی از ما را که پروردگارش را نافرمانی کرد.
بههرروی، چه در قرآن و چه در روایات، دنیا نکوهش شده است. امام سجاد(علیه السلام) نیز در این مناجات با تعابیری که در قرآن و سایر روایات یافت نمیشود، دنیا را مکّار و حیلهگر و دامگستر بر سر راه بندگان خدا معرفی میکنند و میفرمایند که پر از آفات و نکبتهاست و بندگان خدا را به چنگال مرگ میافکند. پس بایسته است كه ما به آن پرسش پاسخ گوییم و دلیل نکوهش دنیا را بازشناسیم.
پاسخ مسئله آن است که دنیا ازآنجهت که مخلوق خداست، نکوهیده، زشت و قبیح نیست و گناهی ندارد. هرآنچه را خداوند خلق کرده، نیکو و زیباست: الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِین؛(2)«آنکه هرچه آفرید به نیکوترین شیوه ساخت و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد».
1. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج7، باب 16، ص509، ح3.
2. سجده (32)، 7.
از دیدگاه قرآن، همة عالم، یعنی زمین، آسمان، ستارگان، خورشید، انسانها، حیوانات و دیگر مخلوقات، همه نیکو و دارای حسن و نفعاند و اگر از برخی پدیدهها به سایر پدیدهها زیان و ضرر میرسد، آن ضرر و زیان نسبی است. همة پدیدهها فیحدنفسه دارای نفع و حسناند و شر مطلق در مخلوقات خداوند وجود ندارد. ازسوی دیگر، پدیدههای دنیوی چون ماه، ستارگان، دریا و کوهها با انسان دشمنی ندارند و دارای شعور و عقل نیستند تا درصدد توطئه علیه انسان برآیند و بخواهند او را فریب دهند. همة موجودات عالم، مطیع امر و ارادة الهی، و تسبیحگوی خداوندند: ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِین؛(1)«سپس به آسمان پرداخت و آن دودی (گاز یا بخاری دودمانند) بود؛ پس به آن و زمین گفت: خواه ناخواه بیایید. هر دو گفتند: فرمانبردار آمدیم».
برای فهم چرایی نسبت مکر و فریب به دنیا و نکوهش آن، با دانستن اینکه دنیا فاقد عقل و شعور است تا با سوءاستفاده از آنها به مکر و حیله پردازد و نیز با توجه به اینكه دنیا با کسی دشمنی ندارد تا به فکر ضربه وارد ساختن به او برآید، باید دربارة رفتار و نگرشها و میلهای خود بیندیشیم و دراینزمینه از آیات و روایات نیز مدد جوییم. با توجه به اینکه خداوند، انسان را از عقل و فطرت سالم برخوردار ساخت و به او فطرت خداخواه و حقجویی را عنایت کرد که در پی خوبیها و زیباییهاست، چه عواملی موجب میشوند که انسان از مسیر حق و فطرت و مسیر تکامل منحرف شود و با رفتن به بیراهه در دام شیطان سقوط کند؟ چرا انسان که میتواند به عالیترین مراتب انسانی بار یابد، بهکلی از خصایص انسانی تهی میشود و خوی حیوانی و شیطانی در او پدید میآید و حیوانصفت و شیطانصفت میشود؟ وقتی به احوال انسانها مینگریم، میبینیم که جز انبیا و حضرات
1. فصلت (41)، 11.
معصومین و ائمة اطهار(علیهم السلام) (که به مقام عصمت دست یافتهاند)، و اولیای خاص خدا و ازجمله امامزادگانی چون حضرت ابوالفضل، حضرت علی اکبر و حضرت معصومه(علیهم السلام) (که گرچه عصمتشان تضمینشده نبود، از عصمت عملی برخوردار بودند)، دیگر انسانها، کموبیش درمعرض گناه و کار زشت قرار میگیرند و دستكم مرتکب گناه صغیره میشوند. حال با توجه به آنکه نسبت کسانی که معصوم از گناهاند و در طول عمر خود مرتکب هیچ گناهی نشدهاند به سایر انسانها اندک است، و با دانستن اینكه اغلب انسانها مرتکب گناه میشوند، عواملی را بررسی خواهیم كرد كه موجب میشوند انسان گناه كند.
عامل اول که موجب میشود ما مرتکب گناه و انحراف شویم، جلوهها و لذتهای دنیوی است. وجود آن لذتها و جاذبههای دنیوی و غرایز حیوانی، ما را بهسمت گناه میكشاند؛ زیرا اگر هیچ لذتی در گناه نمیبود، هیچ انسان عاقلی مرتکب گناه نمیشد. پس وقتی انسان گناه را برخورداری از لذتی مییابد که شاید در فعل حلال برایش فراهم نباشد، بهسوی گناه و فعل حرام كشیده میشود. پس نخستین عامل و شرط ارتکاب گناه، لذتجویی از مظاهر دنیوی است.
عامل دوم، آرایش لذت ازسوی شیطان است. براثر تزیین گناه بهوسیلة شیطان است که انسان مال حرام را بر حلال ترجیح میدهد و بهجای تأمین نیاز خود از راه حلال و مشروع، به تأمین آن ازطریق حرام و غیرمشروع دست میزند. کسی که دست به دزدی میزند و بهجای آنکه با زحمت و تلاش و از راه مشروع پولی فراهم آورد، میکوشد که ازطریق سرقت ثروتی بیندوزد، دچار وسوسههای شیطان است. شیطان جاذبه و لذت مال حرام را به او نشان میدهد و بهجهت تزیین شیطان و جاذبة کاذبی که مال نامشروع پیدا کرده، شخص تأمین مال ازطریق سرقت را بر تأمین مال حلال ترجیح میدهد.
فراوان تجربه شده است که انسان به تصور اینکه ارتکاب گناه و حرام، لذتی درخور توجه دارد، به گناه دست مییازد و پس از آنکه درمییابد به هوای لذتی خیالی مرتکب گناه شده و از لذت حلال چشم پوشیده، پشیمان میشود؛ پیش خود میگوید چرا بهقصد رسیدن به لذت بالاتر، از لذت حلال چشم پوشیدم و مرتکب گناه شدم؛ بااینحال دوباره بهسوی آن گناه كشیده میشود. این بدان جهت است که شیطان آن لذت را در چشم ما تزیین میکند و گذشته از واقعیت و حقیقت آن لذت، چنان آن لذت را در چشم انسان میآراید که انسان به آن گناه دست مییازد. حال اگر انسان به حقیقت و واقعیت آن لذت و گناه توجه کند، حقارت آن برایش آشکار میشود و دراینصورت از کردة خود پشیمان میشود. افسوس كه انسان دوباره فریب وسوسة شیطان را میخورد و به همان گناه دست مییازد. خداوند دربارة تزیین گناه و حرام بهوسیلة شیطان میفرماید:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب؛(1) دوستی خواستنیها [ی گوناگون] از زنان و پسران و مالهای فراهمشده و برهمنهاده از زر و سیم، و اسبان نشاندار و چهارپایان و کشت (کشتزار و باغ و بستان) در نظر مردم آراسته شده است. اینها برخورداری زندگی این جهان است و سرانجام نیک نزد خداست.
عامل سوم، هوای نفس است که انسان را وامیدارد تا حتی از راه غیرمشروع و گناه به غرایز حیوانی و امیال خویش پاسخ گوید.
اگر این سه عامل وجود نمیداشت، یعنی در مظاهر دنیوی لذتی نمیبود و نیز انسان دارای هوای نفس و غرایز حیوانی نمیبود و شیطان لذت حرام و گناه را در چشم
1. آل عمران (3)، 14.
انسان نمیآراست، ما مرتکب گناه نمیشدیم. طبیعی است وقتی انسان براثر عوامل مزبور مرتکب گناه شود و از تکرار آن نپرهیزد، جاذبة گناه نزد او افزایش مییابد و به انجام گناه عادت میکند؛ کمکم به جایی میرسد که به کارهای احمقانه که هیچ توجیه عقلی و منطقیای ندارند نیز خو میگیرد؛ مانند کسانی که به استعمال مواد مخدر عادت دارند و بااینکه آن مواد، مضر و فاقد نفعاند، نمیتوانند بدون آن زندگی کنند.
انسانها برای رسیدن به نعمتهای دنیوی ازقبیل خوردنیها و پوشیدنیها، و تأمین لذتهای حیوانی خود میكوشند و وجود محدودیت در تأمین خواستهها و نیازها، موجب تزاحم بین افراد در دستیابی به منافع و خواستههایشان میشود. درنتیجه هرکس برای تأمین منافع خود، با دیگران که با او بر سر دستیابی به آن منافع نزاع و درگیری دارند، مبارزه میکند. این محدودیتها و تزاحم افراد برای دستیابی به لذتها و خواستههای خود، منشأ گناه میشوند. اگر نعمتی بهوفور در اختیار همه قرار گیرد و امکان محرومیت هیچکس از آن نباشد، بر سر آن نعمت تزاحمی رخ نمیدهد. برای نمونه، نعمت هوا در اختیار همه قرار دارد، و همه در هر اوضاعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. تزاحمی بر سر بهرهمندی از هوا رخ نمیدهد؛ زیرا همه در حد نیاز و کفایت از آن برخوردار میشوند. همچنین در مناطقی که آب فراوان وجود دارد، همه از آن آب برخوردار میشوند و بر سر استفاده از آن نزاع و دعوایی بین انسانها رخ نمیدهد، و درنتیجه افراد دچار گناه و حرام نمیشوند. اگر همة نعمتها بهوفور در اختیار همه قرار میگرفت و محدودیتی در بهرهمندی از آنها نبود تا افراد بر سر آنها تزاحم و اختلاف داشته باشند، شاید هیچ گناهی رخ نمیداد. تزاحم بین مخلوقات از ویژگیهای دنیاست و جنایتها، قتلها، غارتها، دروغ گفتنها، تهمت زدنها و سایر گناهانی که بهوسیلة انسانها رخ میدهد، بدان جهت است که هرکس میكوشد چیزی را به چنگ آورد، و دیگران را از آن محروم سازد؛ خواه آن چیز مقام باشد، خواه پول و ثروت یا سایر نعمتهای دنیا.
روشن شد که سه عامل، یعنی لذتهای دنیوی، هوای نفس و شیطان، انسان را به گناه وامیدارند. البته این عوامل علت تامة انجام گناه نیستند؛ بلکه هریک علت ناقصه و جزء علت تامه به شمار میآیند و جزء اخیر علت تامة گناه، اراده و تصمیم نهایی انسان به انجام گناه است. بااینحال ازآنجاکه ما عادت داریم افعال را به فاعلی ذیشعور نسبت دهیم، گناهان و لغزشهای خود را به خود (هوای نفس) و یا شیطان نسبت میدهیم. از دیدگاه قرآن و روایات نیز نسبت دادن آنها به هریک از عوامل سهگانه صحیح است و ازایننظر میتوانیم بگوییم دنیا ما را به لغزش و انحراف کشاند. اگر ما در بهشت میبودیم، مرتکب گناه نمیشدیم؛ زیرا در بهشت تزاحم و زمینههای گناه و انحراف نیست. دنیاست كه سرای تزاحمات و آکنده از لذتها و جاذبههای گناه و انحراف است و این عوامل، نقشی مهم در طغیان و ارتکاب گناه دارند؛ چه اینکه در دنیا زمینة هدایت و عبادت و پرستش خداوند، و همة عناصر تکامل و تعالی انسان نیز فراهم است و اگر دنیا نمیبود، فرصتی برای کمال و تعالی نیز وجود نمیداشت.
دنیا سکة دوروست؛ ازسویی زمینة تكامل و تعالی ما را فراهم میآورد و ازایننظر مسجد دوستان خدا و مصلای فرشتگان الهی و تجارتخانة اولیای خداست؛ جایی كه آنها به تجارتی پرسود دست میزنند و در معامله با خدا و دربرابر اعمال صالح، به بهشت و رضوان الهی دست مییابند؛ ازسوی دیگر، مظاهر و جلوههای دنیا عامل انحراف و لغزش از حق، و افتادن به ورطة گناه و عصیان است. پس میشود گفت که دنیا انسان را فریب میدهد. ازآنجاكه بیشتر انسانها فریب دنیا و مظاهر آن را میخورند، در آموزههای دینی بیش از آنکه دربارة بهرهبرداری از دنیا سخن به میان آمده باشد و برای مثال سفارش شده باشد که از دنیا برای انجام وظایف و عبادت خدا استفاده کنید، به انسانها انذار و هشدار داده شده است که فریفتة دنیا نشوند و دنیا وسیلة انحراف و لغزش آنها نشود.
بیشتر به ما هشدار داده شده که مواظب باشیم دچار غفلت نشویم و در دام معاصی و گناهان گرفتار نیاییم. پزشکان بیشتر دربارة بیماریها، میکروبها و عواملی که موجب گسترش بیماری میشوند سخن میگویند و به بیماران خود سفارش میکنند که فلان غذا را نخورند و از چیزهای مضر پرهیز کنند تا بیماری آنان بهبود یابد و از آلوده شدن به میکروبها و ویروسها در امان باشند. تأکید آنان بیشتر دربارة اموری است که برای بیماران زیانآور است و کمتر مشاهده شده که پزشکی به بیماران خود سفارش کند که از خوردنیها و آشامیدنیها استفاده کنند؛ زیرا افراد بهطور طبیعی از تغذیه و تأمین نیازهای خود غافل نیستند. بنابراین تمرکز پزشكان برروی کارهایی است که بیماران نباید انجام دهند. انبیا و اولیای خدا و علمایی که بهمثابة طبیبان روحانی جامعهاند نیز بیش از آنکه به مردم سفارش کنند که از دنیا برای عبادت خدا و انجام وظایف خویش استفاده كنید (که البته این سفارش، اصل نخستین در موعظه و ارشاد و راهنمایی مردم است)، به آنان هشدار دادهاند که فریب دنیا را نخورید و مواظب باشید به انحراف و گناه مبتلا نشوید؛ چنانکه در جادهها علایم هشداردهنده نصب شدهاند و آن علایم مردم را از پیچهای خطرناک و دیگر موانع و عوارض خطرساز جادهها آگاه میکنند. اگر جادهای صاف و هموار و خالی از خطر باشد، تابلویی برای آگاهانیدن مردم از هموار و بیخطر بودن جاده نصب نمیکنند؛ بلکه علایم برای آگاه ساختن مردم از خطرات و موانع، و محلهایی است که تصادفخیزند.
وقتی میگوییم دنیا موجب فریب و لغزش انسان میشود، ازآنروست که در ظرف دنیا عوامل گناه و انحراف به کار میآیند و زمینة لغزش انسان فراهم میشود؛ اما چرا بهجهت وجود عوامل گناه و انحراف در دنیا، نسبت مکر، فریب و حیله به دنیا داده میشود؟ برای یافتن پاسخ به این پرسش، بایسته است که به موارد کاربرد حیله و فریب و مکر نظری بیفکنیم. فرض کنید کسی از مسیری برای رسیدن به مقصد خود حرکت
میکند؛ اگر کسی او را از مسیر منحرف كند، به این رفتار و منحرف کردن آن شخص از مسیری که به مقصدی ویژه میانجامد، فریب و مکر میگویند. ما برای هدفی متعالی و مقدس آفریده شدهایم. این هدف از چنان عظمتی برخوردار است که مقام خلافت الهی بر آن اطلاق شده است. خداوند در تبیین علت آفرینش انسان و هدفی که آدم برای آن آفریده شده است، میفرماید: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَة...؛(1)«من در زمین جانشینی [برای خود] خواهم آفرید». خداوند همچنین دربارة هدف خلقت میفرماید: انسان برای فرجام مبارک و منزل ابدی آخرت و بهشت آفریده شده است که در آن حیات ابدی، در جوار خداوند خواهد بود؛ همان منزل و مأوایی که همسر باایمان فرعون در زیر شکنجههای فرعونیان از خداوند درخواست کرد:
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین؛(2) و خدا برای کسانی که ایمان آوردهاند مَثَلی آورده است: زن فرعون را؛ آنگاه که گفت: پروردگارا! برای من نزد خویش در بهشت خانهای بساز و مرا از فرعون و کردار او و از گروه ستمکاران بِرَهان.
خداوند در شأن این منزل و مأوا میفرماید: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِر؛(3)«همانا پرهیزكاران در بوستانها و [کنارِ] جویها باشند؛ در نشستگاهی راستین (بهشت جاودان) نزد پادشاهی توانا».
خداوند همة زمینهها و عوامل دستیابی به آن مقصد متعالی را فراهم آورده است. او هدایت فطری، هدایت عقلی، هدایت بهوسیلة انبیا و دین الهی را در اختیار ما نهاده
1. بقره (2)، 30.
2. تحریم (66)، 11.
3. قمر (54)، 54ـ55.
تا مسیر رسیدن به آن مقصد را بشناسیم و در مسیر دستیابی به آن حرکت کنیم. حال اگر موانع و عوامل رهزن سر راه ما قرار گرفتند و ما را از مسیر سعادت و هدایت منحرف کردند و به بیراهه کشاندند و موجب شدند که بهجای رسیدن به بهشت و رضوان الهی، به حضیض جهنم سقوط کنیم و دچار قهر و غضب الهی شویم، آیا گرفتار فریب و مکر نشدهایم؟ آیا فریب و مکری بالاتر و خسارتی زیانبارتر از این متصور است که انسان بهجای رسیدن به سرمایة جاودانة بهشت و رضوان خدا، گرفتار عذاب ابدی جهنم شود؟