صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه دهم؛ سیمای شیعیان (9)

تاریخ: 
چهارشنبه, 23 بهمن, 1387

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1387/11/23 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

سیمای شیعیان (9)

روایتی که در این جلسه بیان می‌کنم مضامین مشابهی با خطبه متقین در نهج‌البلاغه دارد. شخصی به نام همام خدمت امیرالمومنین(ع) آمد و عرض كرد كه اوصاف متقین را برای من بیان كن. حضرت ابتدا امتناع كردند و فقط گفتند: تقوا داشته باش! اما همام خیلی اصرار كرد تا حضرت آن خطبه مشهور را انشاء فرمودند. عبارات این خطبه با مضامینی مشابه، با اندكی اختلاف _‌گاهی مختصرتر و گاهی مفصل‌‌تر ‌_ در روایات متعددی به نقل از امام باقر و امام صادق(ع) و راویان مختلف دیگر در اصول كافی، امالی شیخ صدوق، كنز كراجكی و بسیاری از كتب معتبر روایی شیعه این روایت نقل شده و البته كثرت این نقل‌‌ها بر اعتبار روایت و اعتماد بیشتر به مضمون آن دلالت می‌‌كند.
از جمله ابوحمزه ثمالی از یحیی ابن ام طویل و او هم از نوف بكالی روایتی مشابه خطبه متقین را نقل كرده كه ابتدا این روایت را قرائت می‌کنیم و اگر فرصتی شد به بیان اختلافات آن با خطبه معروف متقین كه در نهج‌‌‌البلاغه ذكر شده، می‌پردازیم. در جلسه قبل، مختصری از شرح حال نوف بکالی بیان شد. اما اینک این روایت:

كلامی دیگر از نوف

نوف می‌‌گوید: عُرِضَتْ لِی إِلَی أَمِیرِ الْمُومِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) حَاجَةٌ1؛؛ كاری برایم پیش آمد كه باید به خدمت امیرالمومنین(ع) می‌رفتم. فَاسْتَتْبَعْتُ إِلَیْهِ جُنْدَبَ بْنَ زُهَیْرٍ وَ الرَّبِیعَ بْنَ خُثَیْمٍ وَ ابْنَ أُخْتِهِ هَمَّامَ بْنَ عُبَادَةَ بْنِ خُثَیْمٍ؛؛ _‌البته به نظر می‌رسد وَ ابْنَ أَخیِهِ؛ باشد.‌_ نوف می‌گوید وقتی می‌خواستم بروم، سه نفر را با خودم بردم: جندب بن زهیر، ربیع بن خثیم، _كه از زهاد ثمانیه است ‌و طبق نظر بعضی همان خواجه ربیع است كه در مشهد مدفون است‌_ و همام كه برادرزاده ربیع بوده؛ وَ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْبَرَانِسِ؛؛ مرحوم مجلسی می‌‌فرمایند: در آن زمان یك گروهی بودند كه عمده اشتغالشان عبادت بود و كلاه مخصوصی هم سرشان می‌گذاشتند كه به آن «بُرنُس»؛ می‌‌گفتند. به این افراد كه متمحض در عبادت بودند و چنین كلاهی بر سر می‌‌گذاشتند «أَصْحَابِ الْبَرَانِس»؛ می‌گفتند.
این تفصیلات كه در این روایت ذكر شده، مؤید این است كه این نقل دقیق‌‌تر از سایر روایات است. به هر حال، نوف می‌گوید: ما چهارنفر برای كاری كه من داشتم، حركت كردیم كه خدمت امیرالمؤمنین(ع) برویم. فَأَقْبَلْنَا مُعْتَمِدِینَ لِقَاءَ أَمِیرِ الْمُومِنِینَ(ع)؛؛ فَأَلْفَیْنَاهُ حِینَ خَرَجَ یَومُّ الْمَسْجِدَ؛؛ وقتی به منزل امام رسیدیم، ایشان به قصد مسجد از منزل بیرون آمده‌؛ بودند. پس ایشان از جلو، و ما هم به همراه ایشان به سمت مسجد راه افتادیم. فَأَفْضَی وَ نَحْنُ مَعَهُ إِلَی نَفَرٍ مُبَدَّنِینَ؛؛ در بین راه به عده‌‌ای برخورد كردیم كه نشسته بودند و می‌‌گفتند و می‌خندیدند؛ عده‌‌ای كه مُبَدَّنِینَ؛ یعنی چاق و فربه بودند. قَدْ أَفَاضُوا فِی الْأُحْدُوثَاتِ تَفَكُّهاً،  و مشغول داستان‌‌گویی و جوك‌‌گفتن بودند تا بخندند و تفریح كنند. وَ بَعْضُهُمْ یُلْهِی بَعْضاً؛؛ و در این جا اصطلاح «لهو»؛ آمده است كه مذموم است. به هر حال، این گروه بیكار نشسته بودند و می‌‌گفتند و می‌‌خندیدند. فَلَمَّا أَشْرَفَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع) أَسْرَعُوا إِلَیْهِ قِیَاماً؛؛ وقتی حضرت علی(ع) به نزدیك ایشان رسیدند، آنها ؛ برخاستند و به آقا احترام گذاشتند و سلام كردند. فَرَدَّ التَّحِیَّةَ،؛ حضرت هم جواب سلامشان را دادند و گفتند شما كه هستید؟ مَنِ الْقَوْمُ؟ آنان در جواب گفتند: أُنَاسٌ مِنْ شِیعَتِكَ یَا أَمِیرَ الْمُؤمِنِینَ(ع)؛ ما گروهی از شیعیان شما هستیم.

عرق شرم!

فَقَالَ لَهُمْ خَیْراً؛ ثُمَّ قَالَ یَا هَولَاءِ مَا لِی لَا أَرَی فِیكُمْ سِمَةَ شِیعَتِنَا؟ حضرت فرمود:؛ اگر شما شیعه هستید، پس چرا من در شما آثار شیعه بودن را نمی‌‌بینم؟! سیمای شما همانند سیمای شیعیان نیست، وَ حِلْیَةَ أَحِبَّتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ و به زیور كسانی که دوست ما اهل‌‌بیت هستند، آراسته نیستید. به نظر می‌رسد در این جا با ذكر دو تعبیر «شیعه»؛ و «محب»؛ به این نكته اشاره شده است که «شیعه»؛ اخص از «محب»؛ است.
فَأَمْسَكَ الْقَوْمُ حَیَاءً؛؛ آن‌‌ها خجالت كشیدند و چیزی نگفتند. نوف می‌‌گوید كه جندب و ربیع كه همراه من بودند، جلو آمدند و گفتند: یا امیرالمومنین(ع) شما گفتید صفات و آثار شیعه در این‌‌ها نیست؛ مگر صفات شیعه چیست كه در این‌‌ها نبود؟ حضرت از جواب طفره رفتند و فرمودند: اتَّقِیَا اللَّهَ أَیُّهَا الرَّجُلَانِ وَ أَحْسِنَا؛؛ در نهج‌‌البلاغه نیز آمده است که وقتی همام گفت وصف متقین چیست، حضرت ابا كردند؛ ولی او اصرار كرد. اما در این روایت می‌‌گوید كسانی كه این سؤال را پرسیدند جندب و ربیع بودند. به هر حال، حضرت از جواب آن دو امتناع كردند و فقط فرمودند: تقوا داشته باشید؛ چون ؛ فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ. آن دو هم دیگر چیزی نگفتند.
فَقَالَ هَمَّامُ بْنُ عُبَادَةَ وَ كَانَ عَابِداً مُجْتَهِداً، اما همام، برادرزاده ربیع که جوان‌تر از آن‌‌ها بود، سماجت بیشتری از خود نشان داد، جلو آمد و با اصرار گفت: أَسْأَلُكَ بِالَّذِی أَكْرَمَكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ خَصَّكُمْ وَ حَبَاكُمْ وَ فَضَّلَكُمْ تَفْضِیلًا إِلَّا أَنْبَأْتَنَا بِصِفَةِ شِیعَتِكُمْ؛؛ همام حضرت را قسم داد و گفت: شما را قسم می‌دهم به كسی كه این مقام و این ویژگی‌‌ها را به شما عنایت كرده و شما را بر دیگران برتری داده، برای ما بگویید كه صفت شیعیان چیست؟ وقتی همام اصرار ؛ كرد، حضرت فرمود: لَا تُقْسِمْ. مرا قسم نده، ؛ به شما می‌‌گویم. فَسَأُنَبِّئُكُمْ جَمِیعاً، حالا كه اصرار می‌‌كنید، می‌‌گویم. وَ أَخَذَ بِیَدِ هَمَّامٍ؛؛ حضرت دست همام را گرفت و وارد مسجد شدند. فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَسَبَّحَ رَكْعَتَیْنِ أَوْجَزَهُمَا وَ أَكْمَلَهُمَا، دو ركعت نماز _‌كه ظاهراً نماز تحیت بوده_ خواندند، وَ أَقْبَلَ عَلَیْنَا؛ وَ حَفَّ الْقَوْمُ بِهِ؛ حضرت بعد از اتمام نماز نشستند و رو به طرف ما كردند، در حالی كه مردم دیگر هم اطراف حضرت جمع شده بودند. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ(ص)، آن گاه حضرت خطبه خود را با حمد و سپاس الهی و صلوات بر پیامبر اكرم(ص) آغاز كردند.

فلسفه خلقت

حضرت امیر(ع) در ابتدای این خطابه طی مقدمه‌ای مشروح به فلسفه خلقت انسان و تكالیف او در برابر خدا می‌پردازند و می‌فرمایند تكلیف‌‌هایی كه خداوند برای ما قرار داده است، به خاطر این نبوده كه خواسته‌‌های او را تأمین می‌‌كند، نیاز او را برطرف می‌‌كند، یا مشكلی را از مشكلات او حل می‌‌كند. او هیچ نیازی به هیچ كس ندارد. خداوند ما را خلق كرده، روزی ما را هم ضمانت كرده، تكالیف را هم برای ما معین كرده، فقط برای این‌‌كه او را عبادت كنیم، تا به این وسیله به او تقرب جوییم و لیاقت رحمت خاص او را پیدا كنیم.
فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاوهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاوهُ خَلَقَ خَلْقَهُ فَأَلْزَمَهُمْ عِبَادَتَهُ وَ كَلَّفَهُمْ طَاعَتَهُ؛؛ خداوند انسان‌‌ها را خلق كرد، و آن‌‌ها را مكلف كرد كه او را پرستش كنند و اوامر او را اطاعت كنند. وَ قَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ؛ معیشت و روزی‌‌شان را هم بین ایشان تقسیم كرد.
وَ وَضَعَهُمْ فِی الدُّنْیَا بِحَیْثُ وَضَعَهُمْ؛؛ این فراز اشاره به تقدیرات الهی است. هر انسان در این عالم در موقعیت جغرافیایی و اجتماعی خاصی قرار می‌‌گیرد. هر انسان ؛ یا مرد است و یا زن، در زمان و محل خاصی به دنیا می‌‌آید، در جایی رشد و نمو می‌‌كند و شرایط و موقعیت‌‌های اجتماعی مشخصی برای او وجود دارد. من در ایران و از یك پدر و مادر مسلمان به دنیا آمده‌ام، کسی دیگر در جای دیگری با ویژگی‌‌های دیگری به دنیا آمده است؛ اما هیچ یك از این موارد ملاك تكلیف نیست. كسی چنین تكلیفی ندارد که تو باید امریكایی بشوی یا باید ایرانی بشوی! این‌‌ها تقدیرات خداست. خداوند روزی‌‌؛ بندگان را تقسیم كرده است. حال اگر كسی از راه حلال روزی خود را طلبید، از روزی حلال استفاده می‌‌كند و اگر از راه حرام روزی خواست، به جایش روزی حلال از روزی حرام بهره‌مند می‌شود. اما كسی بی‌‌روزی نمی‌‌ماند.

خدای غنی
وَ هُوَ فِی ذَلِكَ غَنِیٌّ عَنْهُمْ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ وَ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ مِنْهُمْ؛
؛ هر كس خدا را اطاعت كند، نفعی ؛ به خدا نمی‌‌رساند و كسی كه خدا را معصیت كند، ضرری به خدا نمی‌‌زند. لَكِنَّهُ عَلِمَ تَعَالَی قُصُورَهُمْ عَمَّا تَصْلُحُ عَلَیْهِ شُئُونُهُمْ وَ تَسْتَقِیمُ بِهِ دَهْمَاوهُمْ فِی عَاجِلِهِمْ وَ آجِلِهِمْ، اما؛ خداوند می‌‌دانست كه اگر انسان‌‌ها به خود واگذاشته شوند، هدایت نشوند، امر و نهی نشود و دستوراتی به آن‌‌ها داده نشود، نمی‌‌توانند در دنیا و آخرت به اهدافی كه برای آن آفریده شده‌اند ، برسند. فَارْتَبَطَهُمْ بِإِذْنِهِ فِی أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ فَأَمَرَهُمْ تَخْیِیراً وَ كَلَّفَهُمْ یَسِیرا؛ برای این‌‌كه آن‌‌ها بتوانند راه سعادت خود را پیدا كنند و بدانندچه باید بكنند كه هم در دنیا سعادت‌‌مند شوند و هم در آخرت؛ أَمَرَهُمْ؛؛ خداوند دستوراتی به انسان‌‌ها داده است، كه البته باید با اختیار خودشان به این دستورات عمل كنند، چون انسان مجبور نیست. وَ كَلَّفَهُمْ یَسِیراً؛ خداوند؛ تكالیف آسانی هم برایشان مقرر فرموده است. در قرآن هم داریم كه: یُرِیدُ اللّهُ بِكُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِكُمُ الْعُسْرَ2؛ خدا تكلیف مشکل از كسی نخواسته است و آنچه را كه به اشخاص محول كرده است، كارهای‌‌سبك و آسانی است؛ در عین حال، برای همین كارهای آسان ثواب‌‌های بسیاری مقرر فرموده است.

تمییز بین عابد و عاصی

حال، وقتی انسان‌‌‌ها اختیار داشتند كه به دستورات خداوند عمل كنند یا نكنند، طبعاً عده‌‌ای امر خدا را اطاعت می‌‌كنند و عبادت او را انجام می‌‌دهند و عده‌‌ای نیز تنبلی می‌‌كنند و كمتر انجام می‌‌دهند. این جاست که باید برای انجام تکالیف یا تخلف از آن بین انسان‌‌ها در پاداششان فرق گذاشته شود. وَ أَمَازَ سُبْحَانَهُ بِعَدْلِ حُكْمِهِ وَ حِكْمَتِهِ بَیْنَ الْمُوجِفِ مِنْ أَنَامِهِ إِلَی مَرْضَاتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ بَیْنَ الْمُبْطِئِ عَنْهَا وَ الْمُسْتَظْهِرِ عَلَی نِعْمَتِهِ مِنْهُمْ بِمَعْصِیَتِهِ؛ ؛ كسی كه با سرعت به طرف رضای خدا حركت می‌‌كند، با كسی كه با كندی و تنبلی حركت می‌‌كند، یا حتی از نعمت‌‌های خدا سوء استفاده می‌‌كند و آن‌‌ها را در راه معصیت به كار می‌‌برد، باید بین این دو فرق گذاشته شود. فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ؟ خداوند می‌‌فرماید: آیا كسانی كه مرتكب گناه می‌‌شوند و نعمت‌‌های ما را در راه معصیت به كار می‌‌گیرند، توقع دارند كه ما آن‌‌ها را مثل كسانی قرار بدهیم كه اهل ایمان و عمل صالح هستند و گناهی مرتكب نمی‌‌شوند؟ آیا آنان فكر می‌‌كنند باید مساوی باشند؟ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ؛؛ آیا آنان می‌پندارند که در این عالم و در عالم آخرت، یكسان هستند؟ این سوالی است از وجدان و عقل انسان؛ یعنی آیا شما فكر می‌‌كنید خدای حكیم با آدمی عاصی و فاسد، همانند کسی كه خدا را عبادت می‌‌كند و منتظر است ببیند رضای خدا در چیست تا برای جلب آن تلاش كند، یکسان رفتار می‌كند؟ ساءَ ما یَحْكُمُونَ؛ خیلی بد قضاوتی است، اگر كسانی این گونه فكر كنند.

خداوند نیازمند به عبادت ما؟!

به هر حال، این مقدمه كه در اینجا نقل شد به فلسفه آفرینش انسان، فلسفه تكلیف انسان و فلسفه عبادت و اطاعت از خدا اشاره مختصری داشت. البته جا دارد فضلا، دانشمندان و نویسندگان به تبیین این مساله به زبان‌های مختلف و در سطوح گوناگون اهتمام داشته باشند. زیرا امروزه یكی ‌‌از دام‌‌های شیاطین همین موضوع است كه: خدا چه احتیاجی به عبادت ما دارد، مخصوصاً بعضی از تكالیفی كه در ظاهر تكالیف سختی است. مثلاً چرا ما باید 30 روز، در هوای گرم تابستان روزه‌بگیریم؟! گمان نكنید این یک تصور خام یا یک احتمال خیالی است. چندی پیش، یك استاد دانشگاه، به همراه خانمش از یكی از شهرهای دوردست، با اصرار وقت گرفته بودند تا سؤالات خود را مطرح كنند. اصل حرف آن استاد این بود که: من خدا را قبول دارم، و می‌دانم كه این عالم بدون آفریننده نیست؛ اما دین را این‌گونه ‌‌كه شما تعریف می‌‌كنید، نمی‌فهمم. چرا خدا انسان‌ها را می‌‌ترساند كه اگر چنین بكنید شما را به جهنم می‌‌برم؟ خدا چه احتیاجی به این عذاب كردن بندگان دارد؟ خدایی كه ما را خلق كرده، رحمت دارد و مهربان است. ما هم چند روزی در این دنیا زندگی می‌‌كنیم و هر چه به عقلمان رسید عمل می‌‌كنیم. اما این تکالیف و تهدیدها برای چیست؟ این استاد دانشگاه می‌گفت: من مسلمانم؛ به جبهه هم رفته‌‌ام؛ نماز هم می‌‌خوانم؛ نه به خاطر ترس از جهنم؛ نه، چون از نماز خوشم می‌آید. گاهی هم با دوستانم به مسجد می‌روم. بعد از نماز حالت آرامشی هم پیدا می‌‌كنم؛ گاهی هم اگر خسته باشم، نماز نمی‌‌خوانم. ولی نمی‌‌توانم بفهمم كه خدا چرا این تكلیف را برای من معین می‌‌كند و چرا می‌‌گوید اگر آن را انجام ندهی، تو را به جهنم می‌‌برم. سرّش تكلیف و عذاب چیست؟ این استاد دانشگاه این حرف‌‌‌ها را جدی می‌‌گفت واز این نمونه‌‌ها در بین جوان‌‌ها، به خصوص در میان تحصیل‌‌كرده‌‌ها وجود دارد. بنا بر این به جاست كه این مساله به زبان‌های مختلف و در سطوح گوناگون تبیین شود.

گام اول: معرفت

شاید این که امیرالمومنین(ع) قبل از بیان اوصاف شیعه، ابتدا این مطالب را ذكر می‌‌كنند، به خاطر این باشد كه انسان قبل از این‌‌كه به عمل بپردازد، باید معرفت و ایمانش را نسبت به خدا تقویت كند؛ باید بداند كه رابطه او با خدا چیست؛ باید بفهمد كه هستی‌‌اش متعلق به خداست؛ او حقی بر خدا ندارد؛ بلكه خداست كه هر حقی دارد و بداند خدا از او هیچ‌چیزی برای خودش نمی‌‌خواهد، و هر تكلیفی معین كرده، فقط به نفع خود انسان است، و نفعی عاید خدا نمی‌‌شود. ضرری هم به خدا نمی‌‌رسد كه بخواهد به خاطر تخلف از تكالیف انتقام بگیرد. نه! در واقع عذاب جهنم هم نتیجه‌ی عمل خود انسان است. هم چنان ‌‌كه ثوابی هم كه عاید انسان می‌‌شود، نتیجه رفتار خود اوست كه در آن عالم به صورت نعمت‌‌های بهشتی به او بر می‌‌گردد.
این را ما باید بفهمیم كه رابطه ما با خدا، رابطه‌‌ای است كه از جانب او تمامش رحمت و لطف است. هر چه بدبختی است، ما خود، فراهم می‌‌كنیم. ما هستیم که خود را ؛ از نعمت‌‌های بی‌‌شماری محروم می‌كنیم كه حتی نمی‌توانیم كیفیت یكی از آن‌‌ها را هم به درستی درك كنیم؛ چه رسد به آنچه خداوند در عالم ابدی قرار داده است. راهی كه ما باید بپیماییم، راه عبادت و اطاعت خداست و كسانی كه از این راه خارج می‌‌شوند، نه تنها ضرری به خدا نمی‌‌زنند، بلكه به خودشان خسارت وارد می‌‌كنند و روزی حسرت كج‌‌روی‌‌های خود را خواهند خورد؛ روزی كه دیگر بازگشتی ندارد؛ آن روز است كه «عذاب حسرت»؛ از عذاب جهنم برایشان سخت‌‌تر خواهد بود.
بعضی از ما گمان می‌كنیم به خاطر دو ركعت نماز یا عبادت مختصر دیگری مثل یك زیارت امام رضا(ع) بر خدا و امام منتی داریم؛ حقیقت این است که باید بسیار شاكر امام(ع) باشید كه به ما اجازه زیارت داده است. در واقع توفیق نصیب ما شده كه به پابوس حضرت برویم و در اثر آن، چه كرامت‌ها، ارزش‌ها و ثواب‌‌هایی عاید ما خواهد شد. این که هفته‌ای یک بار خدمت حضرت معصومه? عرض ادب می‌‌كنیم، هیچ منتی ندارد. باید افتخار كنیم كه ما را به آستانه‌اش راه می‌‌دهند و اگر عنایتی بكنند و توجهی بشود باید كلاه‌‌مان را به عرش بیندازیم. نه تنها ما منتی نداریم، كه همه‌ی منت‌‌ها برای خداست. اوست كه این نعمت‌‌ها را در اختیار ما قرار داده است. ما باید شاكر باشیم و از این‌‌كه نمی‌توانیم شكر نعمت‌‌های او را به جا بیاوریم خجل باشیم. وای بر ما آن وقتی كه این نعمت‌‌ها را در راه معصیت صرف كنیم!


1. بحارالأنوار، ج 65، ص 192، باب صفات الشیعة و أصنافهم.

2. بقره / 185.