بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1388/06/04 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
امیرالمومنین(ع) در ادامه بیان اوصاف شیعیان حقیقی یکی دیگر از صفات ایشان را چنین بیان میفرمایند: قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ؛؛ دلهایشان محزون است و مردم از شر ایشان در امان هستند. در این جا این سؤال مطرح میشود که آیا محزون و غمگین بودن از نظر اسلام صفت مطلوبى است، و یا شاد و مسرور بودن مطلوب است؟
انسان بالفطرة طالب خوشى و شادى است و طبعاً از غم و اندوه گریزان است. هرچند درون انسان هیچگاه به طور كلى از غم خالى نیست، ولى مطلوب او همیشه شادی است. شاهد این امر آیاتی است كه در مقام بیان یكی از ویژگیهای بهشتیان میفرماید آنها هرگز در جهان ابدی غم و حزنى نخواهند داشت. قرآن از زبان آنها چنین نقل مىكند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ1؛ سپاس خدایی را که غم و اندوه را از ما برداشت. و یا لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ2؛ هیچ رنج و خستگى عارض ما نمىشود. در این آیات خداوند به انسانها وعده مىدهد كه اگر شما مرا اطاعت كنید، دائماً از نعمتهاى بهشتى بهرهمند خواهید شد؛ و هیچ خستگی و غم و اندوهی همراه با آنها وجود ندارد. از این بشارت میتوان فهمید که انسان فطرتاً از غم و اندوه بیزار است.
پس چرا خدا انسان را بهگونهای آفریده که در این عالم گاهى غمناك و گاهى شاد و مسرور است؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت تحولاتی از قبیل غم و شادی، مثل گرسنگی و تشنگی لازمه زندگی در این عالم است. زیرا این عالم ماهیتاً برای آزمایش بشر خلق شده است. لذا باید انواع حالات براى انسان ایجاد شود تا در مقابل هر یك از آنها آزموده شود. شادى نشانه رسیدن شخص به خواستهها و لذتهاست. در مقابل، اگر كسی از چیزى محروم شود احساس ناراحتى، رنج و خستگى مىكند و به دنبال آن اندوه و غم مىآید؛ به دنبال غم و اندوه، اشك و گریه است. باید همه این حالات در انسان باشد، تا هم در زندگى این دنیا از بهرههایی كه بر هر یك از آنها مترتب است استفاده كند و هم وسیلهاى براى آزمایش او باشد؛ و در نتیجه به كمال ابدى نایل شود.
درد و رنج هم یكی از نعمتهای خداوند است. هنگامی كه ما بیمار مىشویم، با احساس درد متوجه بیمارى میشویم و در صدد معالجه برمیآییم. اما اگر انسان هنگام بیماری درد و رنجی در بدن خود احساس نكند، متوجه بیماری نمیشود تا نسبت به معالجه خود اقدام كند و حتی ممكن است این بیماری به مرگ او منتهی شود. بنابر این احساس درد نعمتى است كه خداوند به وسیله آن انسان را متوجه كمبودى در وجودش میکند. اما در جهان ابدی چون بیمارى وجود ندارد، نیازی به احساس درد نیست؛ در آنجا اگر دردى باشد، عقوبت الهى است که انسان به كیفر گناهانی كه در دنیا انجام داده، به آن مبتلا میشود.
غم و اندوه، تنها از دردهاى جسمانى نیست؛ بلکه مسایلی مثل فراق عزیزان و یا حوادث ناگوار دیگر نیز منجر به غم و اندوه مىشود. حكمت این غم و اندوه چیست؟ گفتیم كه همه جریانات و حوادثی كه در عالم واقع میشود برای آزمایش انسان است و شخص در برابر هر یك از آنها وظیفهای دارد. در مقابل حوادث ناگوار نیز انسان موظف است در صدد باشد كه اگر نقصى از ناحیه او بوده، آن را جبران كند. فرض كنید كسی هنگام رانندگی اصول و قوانین رانندگى را رعایت نكرد و در اثر سهلانگارى تصادف كرد. در نتیجه خسارتهای مالی مثل خراب شدن ماشین، جریمه و یا زندان و احتمالاً صدمات جانی به او وارد مىشود. اگر این شخص به خاطر خسارتها و صدمات وارده غمگین شود، ممكن است بعد از این حواسش را جمع كند و دیگر تخلف نكند؛ اما اگر چنین رنجى وجود نداشته باشد، داعى ندارد كه مقررات را رعایت كند؛ و این امر باعث مىشود كه تصادفات، تلفات و ابتلائات روزافزون شود. اگر غم و اندوه ناشى از چنین اتفاقاتی در امور دنیایی نبود، هر كس هر كارى كه میخواست، انجام مىداد. در حالی كه این غم و اندوه باعث مىشود حداقل انسان برای دور ماندن از رنج و غم در صدد باشد كمتر مرتكب خطا و تخلف شود.
بنابراین، این حالات و احساسات و همچنین عواطفى كه منشأ این احساسات مىشود، نعمتىهایی است كه براى گذران زندگى این دنیا لازم است. علاوه بر این كه همه آنها زمینه را براى امتحان انسان فراهم مىكند. اگر انسان در اثر كوتاهى، یا پرخورى و یا عدم رعایت بهداشت بیمار شد، وظیفه دارد در صدد معالجه بیماری خود باشد. در همین یك مورد امتحانات زیادی برای افراد مختلف نهفته است. آیا دكتر درست طبابت مىكند؟ آیا داروساز داروى صحیح آماده مىكند؟ آیا در خرید و فروش آن رعایت انصاف مىشود؟ و ... تمام اتفاقاتی كه در دنیا واقع میشود زمینهاى براى انجام كارهاى ارزشى حلال و حرام است.
از سوی دیگر، هنگام ابتلا به بیماری، یا درد و رنج رابطه انسان با خدا چگونه است؟ آیا از خدا شاكی است كه چرا او را به مصیبتی مبتلا کرده، یا مىگوید خدایا من به رضاى تو راضى هستم و از تو مىخواهم توفیق صبر و شكر به من مرحمت كنى؟ این هم امتحان دیگری است و انسان همیشه باید سعى و تمرین كند كه به قضا و قدر الهى راضى باشد.
نقل است كه مرحوم آقاى الهى قمشهاى، مترجم معروف قرآن كریم، در یكى از سفرهایش به مشهد مقدس، در حرم به ذهنش آمد كه از امام(ع) مقام رضا به تقدیرات الهی را درخواست كند. ایشان بعد از درخواستش از امام رضا(ع) و بعد از خروج از حرم، در خیابان با یك تاكسى برخورد مىكند و نقش بر زمین مىشود. مردم اطراف ایشان جمع مىشوند و سعی میكنند كه راننده تاكسى را بگیرند و به كلانتری ببرند؛ اما ایشان مىگوید: به راننده كاری نداشته باشید؛ او آزاد است و مىتواند برود. من از امام رضا(ع) خواسته بودم كه مقام رضا به من بدهند و آن حضرت برای آزمودن من این جریان را پیش آوردند. مقام رضا را چگونه مىدهند؟ باید جریانى مخالف طبع آدمی پیش آید تا شخص به آن راضى شود. در خوشىها و ملایمات زندگی همه راضی هستند و مقام رضا دارند! كسى مقام رضا را از خدا دریافت میکند كه به سختىها و مصیبتها راضى باشد. همچنانكه سیدالشهداء(ع) در آخرین لحظه حیات مباركش فرمود: إلهی رِضاً بِقَضائِك.
پس دانستیم كه شادىها، غمها، سختىها و راحتىهاى دنیا، همه وسیله آزمایش است و هدف از ایجاد آنها ـعلیرغم اینكه فطرت بشر بیشتر طالب شادی استـ. آزمودن انسان و فراهم كردن زمینه تكامل اوست. قرآن مىفرماید وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً3. شما را با بدىها و خوبىها مىآزماییم. چون در برابر هر یك از این حالات ما وظیفهاى داریم. آیا وظیفهمان را درست انجام مىدهیم، یا نه؟ آیا وقتى نعمتى به ما رسید، سرمست و مغرور مىشویم و خدا را فراموش مىكنیم؟ یا در آن حال هم خدا را فراموش نمىكنیم و شاكر هستیم و از اینكه به غفلت مبتلا شویم به خدا پناه میبریم؟
سؤال دیگر این است که آیا ما بیشتر باید سعى كنیم شاد باشیم یا محزون؟ البته هر شادى و غمى در اختیار شخص نیست، تا ما هر وقت خواستیم شادى را براى خود بیافرینیم و هر گاه نخواستیم مبتلا به غم شویم. هر چند گاهى مىتوانیم زمینه غم را فراهم و یا آن را تشدید كنیم. مثلاً درباره آنچه موجب غم مىشود فكر و تمركز پیدا كنیم، همچنانكه ممكن است شخص هنگام ابتلا به غم و اندوه، در باره چیزهاى دیگری فكر كند و ذهن خود را از عامل غم منصرف كرده و عامل شادى را در ذهن خودش ایجاد كند و یا برعكس، وقتى زمینه شادى برایش فراهم است، ممكن است ذهنش را متوجه مطلب غمانگیزى كند؛ مثل مؤمنی كه هنگام شادی هم به جای پرداختن به اموری كه او را از یاد خدا غافل میكند، به گناهان خود و آثار آنها میاندیشد.
در اینجا تذكر این نكته لازم است كه گاهی شادی؛ و نشاط با یكدیگر اشتباه میشوند. بسیاری؛ از اوقات شادی؛ همراه با نشاط است؛ هنگام شادی انسان آمادگی و تمایل بیشتر دارد هر كاری را ـاعم از كار بدنی یا فكریـ انجام دهد؛ چون در حالت شادی نشاط انسان برای؛ انجام کار بیشتر است؛ بر عکس، انسان زمانی كه مبتلا به غم و اندوهی؛ باشد، معمولاً حوصله انجام كاری را ندارد و میخواهد گوشهای؛ کز کند. اما این دو با هم تلازم ندارند. گاهی؛ ممکن است انسان خیلی؛ محزون باشد، اما در عین حال با نشاط هم باشد. به عنوان مثال، كسانی كه شب عاشورا تا صبح در دستهجات مختلف به عزاداری و سینهزنی میپردازند و در ماتم شهادت سیدالشهداء(ع) اشك میریزند، در نهایت حزن و اندوه، با نشاط هستند و از عزاداری خسته نمیشوند؛ چون شوری؛ که در اثر علاقه به اهل بیت(ع) در درون آنها میجوشد، موجب میشود كه از کارشان خسته نشوند؛ محزون هستند، اما بینشاط نیستند. بنابراین نشاط و شادی؛ همیشه با هم تلازم ندارند؛ همچنانكه حزن و اندوه همیشه با نشاط تزاحم ندرند. ضمن اینكه نشاط همیشه مطلوب است و انسان باید سعی؛ کند در همه کارها نشاط داشته باشد. خستگی، کسالت، تنبلی؛ و بیحالی؛ نه به درد دنیا میخورد و نه به درد آخرت.
اما غم و شادى چطور؟ آیا ما باید بیشتر سعى كنیم غمگین باشیم یا شاد؟ مىدانیم كه محور فرهنگ جهانى، به خصوص در دوران معاصر، شادى و آرامش است. حتى در روانشناسى و علوم تربیتى غم و اندوه را نوعی بیماری تلقى مىكنند و معتقدند انسان غیر شاد در مراحل حاد حتی باید در بیمارستان بستری و معالجه شود. تلقی اكثر جوامع و فرهنگها این است كه انسان باید كارى كند كه همیشه در زندگی شاد باشد. دلیل این مسأله هم این است كه شادى را با نشاط توأم مىدانند؛ لذا میگویند انسان برای با نشاط بودن همیشه باید شاد باشد. طبعاً وقتى محور ارزشها شادى باشد، براساس این نظریه، باید اسباب شادى هم به صورتهاى مختلف تجویز شود و كم كم براساس این قاعده كه «هدف وسیله را توجیه مىكند»؛ هر چه موجب شادى شود مطلوب خواهد بود؛ احیاناً بعضى از موسیقىها، رقصها و پایكوبىها هم، چون موجب شادى است، خوب و مطلوب میشود. گاهی ممكن است به آداب و رسوم باستانى مثل چهارشنبهسورى و نظایر آن هم گریزی زده شود؛ و بگویند چون این؛ مراسم از رسوم پدران ما بوده و جزء سنتهاى آباء و اجدادى است، باید احیا شود تا مردم شاد باشند! همه این نتایج بر اساس این فلسفه است كه «ما زندگى مىكنیم تا شاد باشیم.»؛ و «شادى ارزش مطلق است»؛ لذا باید سعى كرد همه شاد باشند!
آیا نظر اسلام هم همین است؟ بدون شك اسلام چیزى را بر خلاف فطرت، بر مردم تحمیل نمىكند، ولی فطری بودن غیر از مطابق دلخواه بودن است؛ گرچه ما گاهى چیزهایى را كه با خواستههایمان موافق نیست آن چنان وانمود مىكنیم كه مضر است. مثلاً مدتها قبل این بحث در قالب یك مسأله؛ پزشكی مطرح بود كه گریه براى چشم، قلب و اعصاب ضرر دارد. در حالیكه مدتی طولى نكشید كه ثابت شد گریه كردن نه تنها ضرر ندارد، بلکه براى سلامتى چشم مفید است و اگر كسی مدتی گریه نكند براى اعصاب و قلب او هم ضرر دارد. همچنین ثابت شده که گریه باعث آرامش اعصاب کسانی؛ میشود كه به مصیبتی؛ مبتلا شدهاند. در فرهنگ اسلامى و بهخصوص در فرهنگ شیعه هم از گریه كردن تعریف شده است.
روایات زیادى داریم که در آن حزن را مذموم میشمارد و انسان را از آن بر حذر میدارد. حتى در روایاتی از انجام بعضی كارها نهی شده، چون موجب حزن و اندوه مىشود4. در روایات فراوانی نیز به حفظ شادی و مبارزه با غم و اندوه سفارش شده و در این جهت انجام بعضی كارها5؛ و یا حتی خوردن بعضی طعامها6؛ نیز توصیه شده است.
در مقابل این دسته از روایات، آیات و روایات دیگری بهظاهر، خلاف این مسأله را مطرح میكند. به عنوان مثال در داستان قارون مؤمنین بنىاسرائیل به قارون گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ7؛ شادى نكن و مبتلا به فرح و سرمستى مشو كه خداوند كسانی را كه خیلى شاد هستند دوست ندارد. آیه دیگری نیز در مورد كسانى كه در آخرت معذب مىشوند مىگوید: إِنَّهُ كانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً8؛ چنین كسی در دنیا، در میان خانواده و بستگانش خیلى شاد بود. از این آیات میتوان چنین برداشت كرد كه عاقبت شاد بودن در دنیا بدبختى آخرت است.
چگونه روایات دسته اول كه حزن و اندوه را مذموم شمرده و توصیههایی برای حفظ شادی ارایه میكند، با آیاتی كه فرح و سرور را مذمت میكند جمع كنیم؟ علاوه بر اینكه گفتیم حزن و اندوه فطرتاً نامطلوب و شادی و سرور موافق طبع آدمی است.
آنچه به عنوان وجه جمع این دو دسته از آیات و روایات به نظر میرسد این است كه شادى و غم ـفى حد نفسهـ هیچ یك ارزش مطلق و یا ضد ارزش نیست. همچنانكه پیش از این نیز گفتیم، این امور مثل سیرى و گرسنگى از لوازم زندگى این دنیاست. مطلوب و یا نامطلوب بودن شادی و غم بستگى به منشأ آنها دارد. ما معمولاً زمانى كه پولى را گم مىكنیم، یا گوشهای از خانه یا اسباب و وسایل آن خراب میشود و یا بیمار شویم، ناراحت میشویم. در زندگی ما چنین مسایلی موجب غم و اندوه مىشود. چنین غمهایی مسلماً در اسلام مطلوب نیست؛ چون دنیا در نظر اسلام ارزشی ندارد كه دل مؤمن براى آن غمگین شود. با چنین حزنهایی كه در اثر از دست دادن نعمتى، یا مشكلی دنیوى خاطر آدمی را آزرده میكند باید مقابله كرد. بهترین راه رفع چنین غمی؛ را هم خدا نشان داده است، و آن دل نبستن به دنیاست. همچنان كه مسرور شدن به نعمتهاى دنیا هم مطلوب نیست.
در مقابل، گاهی غم و شادى، خداپسند است. انسان از این كه بندگان خدا به گناه مبتلا شوند و دنیا وآخرت آنها خراب شود غمگین مىشود؛ و یا از اینکه یكى از وسایل هدایت مردم در جامعه مخدوش شده است، مردم وسیله هدایتشان را از دست دادهاند، و كسى كه مىتوانست مردمى را هدایت و ارشاد كند از دنیا رفت. اگر انسان به واسطه چنین مسایلی محزون شود، حزن او مقدس است و ثواب هم دارد. همچنانكه شادى برای امورى كه موجب سعادت و ثواب اخروى است، بسیار مطلوب است.
غم و شادى نسبت به امور دنیا چه؟ آیا انسان اصلاً نباید برای آنها غمگین یا شاد شود؟ اگر كسی بدهی دیگری را پرداخت كرد،
یا به بیمارى كمك كرد و موجب شادی او شد، آیا این شادی ارزش دارد؟ پاسخ این است كه اگر غم مقدسى است، سعى كنید غمگین شوید؛ چنین غمی ثواب دارد و مطلوب است. همچنین اگر شادى مقدسى است، سعى كنید شاد شوید. مثلاً در جشن نیمه شعبان كه روز ولادت حضرت بقیهالله الاعظم ـارواحنا فداهـ است؛ هم شاد شدن مطلوب است و هم شاد كردن دیگران. چون امر مقدسى است كه وسیله سعادت آخرت و موجب رضایت خداست.
پس ارزش یا ضد ارزش بودن غم و شادى بستگى به انگیزه؛ آن دارد. اگر انگیزه شاد شدن از نعمتهاى دنیا بهره بردن از لذتهای دنیا باشد، این شاد شدن مطلوب نیست و حتی گاهى به حد حرمت هم مىرسد. مثلاً اگر شاد شدن موجب تكبر و فخر فروشى بر دیگران یا موجب تحقیر مؤمنین شود ـآن چنان كه قارون شدـ باید گفت: لا تَفْرَحْ؛؛ این شادىمطلوب نیست. إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ؛ خداوند انسانهایى را كه به واسطه نعمتهاى دنیا سرمست و مغرور شوند، و آخرت را فراموش كرده و دیگران را تحقیر كنند، دوست نمىدارد. همچنین مغموم شدن و محزون شدن نسبت به امور ساده دنیا ـحتى از دست دادن عزیزىـ مطلوب نیست. مؤمن باید بداند كه همه چیز امانت خداست؛ دادن و ندادنش هم حكمتى دارد. باید به تقدیر خدا راضى بود. آیه كوتاهی در قرآن هست كه همه این مسائل را به طور كامل حل كرده است. خداوند مىفرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِی كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ٭؛ لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ9؛ هر مشكل و مصیبتى در زندگى به شما برسد، قبلاً در كتابى مكتوب است ـیعنى همه امور طبق تقدیر و تدبیر الهى انجام مىگیردـ و این كار براى خدا آسان است. مؤمن باید نسبت به تقدیر خدا حسن ظن داشته باشد و بداند آنچه واقع شده، با تدبیر الهى بوده و رشته كار از دست خدا خارج نشده است. خدا مىدانسته چه چیز براى بنده مؤمن مصلحت است، همان را برایش مقدر فرموده است. نكته ظریف این آیه در این است كه خداوند مىفرماید ما این امر را به شما گوشزد میكنیم: لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ؛ براى این كه اگر چیزى را از دست دادید، ناراحت نشوید. بگویید این تقدیر الهى و بر اساس حكمت بوده و ناراحتى ندارد. اگر انسان بداند كارش را به دست كاردانى سپرده، نگرانى ندارد. البته معنای این كلام این نیست كه من كارى كنم كه خودم را به گرفتاری مبتلا كنم. باید حساب تكلیف و تكوین از یكدیگر تفكیك شود. راضى بودن به تقدیر الهى مربوط به حیثیت تكوین است؛ یعنی باید به آنچه بر اساس تدبیر خدا اتفاق میافتد راضى بود. اما اگر انسان در انجام تكلیف خود كوتاهى كرد، باید توبه كند. اگر انسان قوانین رانندگى را رعایت نكرد و تصادف كرد و حادثهای برای او و یا دیگران پیش آمد، باید توبه كند. پس سرّ این كه خداى متعال مىفرماید ما همه امور را در قضا و قدر خودمان منظور كردهایم و به شما مىگوییم كه اینها را نوشتهایم، این است كه؛ لِلكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ؛؛ اگر چیزى از دستتان رفت محزون نشوید و اگر نعمتى هم به شما رسید مغرور نشوید. همه اینها وسیله آزمایش است. باید ببینید تكلیف شما نسبت به هر یك چیست، و به آن عمل كنید.
از آنچه گفته شد نتیجه گرفتیم كه حزن و سرور، هیچ یك مطلوبیت ذاتى ندارد و خوب و بد بودن آنها تابع انگیزه و عاملی است كه باعث شادی و سرور ما میشود. اگر عاملی الهى بود، خدا را شكر كنیم؛ حتی اگر موجب غم و اندوه ما باشد؛ اگر غم یا شادی ما را از خدا دور كرد، به درگاه خداوند استغفار كنیم و از او عذرخواهى كنیم كه از او غافل شدیم.
1. فاطر / 34.
2. فاطر / 35.
3. انبیاء / 35.
4. به عنوان نمونه: ر.ك: مستدركالوسائل، ج 3، ص 313، باب 44: وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَلْبَسَ السَّرَاوِیلَ فَلَا تَلْبَسْهُ وَ أَنْتَ قَائِمٌ وَ الْبَسْ وَ أَنْتَ جَالِسٌ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحَبَنَ وَ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ یُورِثُ الْغَمَّ وَ الْهَم.
5. ر.ك: بحارالأنوار، ج 73، ص 84، باب 4: غَسْلُ الرَّأْسِ یَذْهَبُ بِالدَّرَنِ وَ یُنَقِّی الْقَذَى وَ قَالَ ع غَسْلُ الثِّیَابِ یَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ الْحُزْن.
6. ر.ك: بحارالأنوار، ج 59، ص 283، باب 88: أَنَّ أَكْلَ الْعِنَبِ الْأَسْوَدِ یُذْهِبُ الْغَم.
7. قصص / 76.
8. انشقاق / 13.
9. حدید / 22-23.