بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین.
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امامرضواناللهعلیه و همه شهدای والامقام اسلام و حقداران، صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی عزیزان را به این مؤسسه که به نام مبارک امام، مزین است خوشآمد عرض میکنم. امیدوارم خداوند متعال در این لحظاتی که مزاحم اوقاتتان هستیم آنچه را به صلاح گوینده و شنوندگان عزیز است الهام بفرماید و توفیق عمل به دستورات و وظایف را به همه ما مرحمت کند.
در این ایام یک پدیدهای در عالم اسلام و تشیع تحقق پیدا کرد که به تصدیق بزرگان و کارشناسان، در تاریخ اسلام و تشیع بینظیر است و آن، حرکت زوّار برای زیارت اربعین است. جناب آقای سید حسن نصراللهحفظهاللهتعالی در یکی از فرمایشاتشان، گفتند: من نمیگویم این پدیده در تاریخ اسلام کمنظیر است، تحقیقاً بینظیر است! ما هم جایی سراغ نداریم که گزارشی از چنین سفر زیارتی که در این ایام اتفاق افتاد با ویژگیهایی که دارد ضبط شده باشد که ایکاش اینها دستهبندی میشد و کمابیش برای دیگران بیان میشد تا استفاده بکنند. بنده به سهم خودم چون توفیق مشارکت نداشتم، گاهی از تلویزیون بعضی از صحنههایش را میدیدم، حقیقتاً تحت تأثیر شدید واقع میشدم، مخصوصاً از این اخلاص بعضی از شیعیان عراق که با یک اخلاص و شوری از زوّار، از کوچک و بزرگ، پذیرایی میکردند. صحنههایی دیدنی و عبرتگیرانه بود. شخصی که مثلاً یک سینی آلومینیمی کج و کولهای دستش بود که پیدا بود در خانهشان دیگر بهتر از این سینی پیدا نمیشد، چند دانه مثلاً نان شیرینی در خانه پخته بود و در این سینی گذاشته بود و با یک دختر بچه مثلاً هفت، هشت ساله آمده بود وسط جمعیت ایستاده بود و به عابرین اصرار میکرد که از این نان شیرینیها استفاده کنند، یا زواری که آنها را بهزور میبردند و جورابهایشان را درمیآوردند و میشستند و داستانهای عجیبی که ما نظیرش را در تاریخ نخواندیم و نشنیدیم. یک حادثه بسیار فوقالعادهای است که هر چه دربارهاش فکر بشود کم است. این حادثه عظیم ابعاد مختلفی دارد که بعضی از ابعادش اختصاص به این حادثه ندارد ولی با این حادثه هم مربوط است.
الحمدلله ما شیعیان اینطور تربیت شدیم که اگر روایتی از اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین درباره یک مطلبی وارد شده باشد حتی اگر مثلاً سند معتبری هم نداشته باشد با جان و دل میپذیریم و به امید اینکه مورد قبول واقع بشود آن را انجام میدهیم. این هم باز دستور خود اهلبیت است که اگر برای شما نقل کردند که فلان عملی ثواب دارد و شما به امید اینکه آن ثواب را واجد شوید آن عمل را انجام بدهید ولو اینکه سند این روایت هم درست نباشد خدا از فضل و کرم خودش آن ثواب را به شما مرحمت میکند. ما نگران نیستیم از اینکه مثلاً مطالبی خیلی پیشپاافتاده نقل بشود و همه هم تلقی به قبول میکنیم، خوشحال هم هستیم که این روحیه را داریم ولی بههرحال شیاطینی هم هستند که در اینها تشکیک میکنند. گاهی در میان خودیها هم، آنهایی که معرفتشان ضعیف است یا نوجوانهایی هستند که تازه این حرفها به گوششان میخورد، برایشان قبول اینکه که مثلاً یک عملی این همه ثواب داشته باشد سخت است؛ مثلاً یک زیارت که کسی از اینجا مثلاً برای زیارت سیدالشهداعلیهالسلام برود به ازای هر قدمی که برمیدارد ثواب یک حج و یک عمره به او میدهند. از اینجا تا کربلا هزاران قدم فاصله است، هزاران که چه عرض کنم شاید چند صد هزار؛ بهحسب این روایت به ازای هر قدمی که برای زیارت برمیدارد ثواب یک حج و یک عمره به او میدهند. ما الحمدلله خیلی با طیب خاطر قبول میکنیم و میپذیریم و به همین امید هم سعی میکنیم که انجام بدهیم اما برای نوجوانها و اینها گاهی سؤال پیش میآید که این یعنی چه آدم یک قدم برمیدارد ثواب یک حج و یک عمره! حجی که چقدر هزینهاش است، چقدر معطلی دارد، گرفتاری دارد، آدم از کارش وابماند، آنجا با سختیهایی مواجه بشود، چند میلیون پول خرج کند، آن وقت برداشتن یک قدم در این راه، ثواب یک حج عمره را دارد! این چه طور میشود؟! مخصوصاً که شیاطین هم بهخصوص در این رسانههای شیطانی که دیگر در دسترس همه قرار گرفته دائماً در حال لجنپراکنی و ایجاد شک و شبهه هستند.
به این مناسبت من به ذهنم خطور کرد که در این مجلس نورانی که در حضور شما عزیزان هستم از نورانیت دل شما استفاده کنم و این مسئله را مطرح کنم و مقداری دربارهاش صحبت کنیم که این زیارت امام رفتن چه خصوصیتی دارد که اینهمه ثواب بر آن مترتب میشود؟ آیا این واقعیت دارد و این را میشود پذیرفت و اگر واقعیت دارد چه سرّی در این کار است؟ همین مسئله که زیارت اهلبیت بهخصوص زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوأبنائهالمعصومین این آثار عظیم را دارد خودش یک مسئله بسیار مهمی است، حالا صرفنظر از مسئله اربعین و ایام زیارتی و مسائل دیگری که در اطرافش مطرح است، اصلاً خود این زیارت رفتن یعنیچه؟ چه خصوصیتی دارد؟ چرا این همه بهخصوص به زیارت سیدالشهدا و زیارت امام رضاصلواتاللهعلیهما تأکید شده است؟
دو سه تا نکته را بهعنوان مقدمه عرض میکنم و به آن اندازهای که عقلم میرسد با ذکر یکی دو تا مقدمه ابتدایی، برایتان توضیحاتی میدهم.
خود این مسئله زیارت رفتن که حالا نمونه بارزش این زیارت اربعینی است که امسال تحقق پیدا کرد و نظیرش هم کمابیش سالهای قبل هم اتفاق میافتاد چند بعد دارد، یعنی این را از چند زاویه میشود بررسی کرد. اصل اینکه اصلاً در دین چرا این زیارت تشریع شده است؟ این چه فایدهای دارد؟ خیلی چیزهاست که آدم کمابیش حکمتش را میداند؛ آدم کمابیش منافع نماز، روزه، زکات، خمس و اینها را میداند، حالا درست نمیتواند محاسبه کند و دقیقاً تعیین بکند اما بالاخره میداند که نماز انجام وظیفه شکر بندگی خداست و تقرب به خدا و ارتباط با خداست. روزه از یک طرف برای سلامتی بدن مفید است و از یک طرف باعث میشود یاد فقرا و اینها باشد. زکات و خمس و اینها کمکی به زیردستان و نیازمندان است. آدم اینها را میفهمد که این فواید را دارد اما حالا من بلند شوم از این جا بروم کربلا یا بروم مشهد، چند روز وقت صرف کنم و چه قدر پول خرج کنم و اینها، مثلاً چه میشود؟ میدانید که اصولاً بعضی از این طوایف هستند که اینها را باید بهزور مسلمان حساب کرد، تکفیریها که اصلاً اینها زیارت را بدعت و حرام میدانند و فقط بهعنوان زیارت اموات، همینکه آدم برود قبرستان به این صورت باید بروند آنجا زیارتنامه بخوانند و اینکه زیارت یک عبادتی است و این حرفها، اصلاً اینها را حرام میدانند. میگویند بله، پیغمبر اکرم مثلاً میرفتند بهخصوص روزهای جمعه یک سری به قبرستان میزدند ما هم به این صورت، یک فاتحه بخوانیم. از اینها هم گذشته در خود ما شیعهها بعضیهایمان گاهی افراد خیلی ضعیفی از لحاظ معرفت و ایمان هستند، خیال میکنند که مثلاً خدا از اینکه انسانها سالی یک بار دور خانهاش بروند و یک جمعیت زیادی را تشکیل بدهند خوشش میآید! قیاس به یک انسانی میکنند که اگر دورش جمع بشوند و شعار بدهند و احترام بگذارند خوشش میآید. میگویند خدا هم لابد اینطوری است، از اینکه بندههایش سالی یک بار دور خانهاش جمع بشوند و حج به جا بیاورند خوشش میآید! تصور میکنند اولیای خدا هم همینطور هستند منتها کمی پایینتر از آن و از اینکه بیایند قبر و ضریحشان را زیارت کنند خوششان میآید و همینکه دورشان شلوغ شود و جمعیت زیادی بیایند این را یک احترامی برای خودشان تلقی میکنند!
این خیلی فکر نادرستی است؛ خدای متعال هیچ نیازی به هیچ موجودی ندارد و هر چه خلق کرده و هر کاری انجام بدهد فقط برای این است که به دیگران لطفی کند و آنها را به بهرهای برساند، اصل حیات و بعدش هم لوازم آن و نعمتهایی که خدا به او میدهد تا آن مراتب عالیهاش که جز خودش کسی حقیقتش را نمیداند که قرب خدا چیست. چون آن خیلی مقام عالیای است و بندهای که به آن مقام برسد خودش خیلی رشد میکند، خدا تفضلاً تشویق میکند که این کار را انجام بدهند تا خودشان رشد بکنند، تا از مزایایش استفاده کنند والا برای خدا بودونبود همه اینها هیچ نتیجهای ندارد. در قرآن هم تصریح شده که اگر همه عالم، کافر بشوند، سر سوزنی به خدا ضرر نمیزند. او چیزی کم ندارد، تحت تأثیر چیزی هم واقع نمیشود. اولیای خدا هم کاملاً مظهر صفات خدا هستند. آنها هم اینطور نیست که مثلاً آنوقتی که حیات دارند وقتی مردم جمع شوند و مثلاً شعار بدهند زندهباد فلان امام، اینها مثلاً خوششان بیاید. حتی ما باید بدانیم، این را من تأکید میکنم چون ممکن است بعضیها به این جهتش توجه نداشته باشند، حتی امام راحلرضواناللهعلیه اوایلی که اینجا تشریف آورده بودند از اینکه مردم میآمدند و در خانه ایشان جمع میشدند و ایشان پشتبام میآمد و برای مردم دستی تکان میداد و اظهار محبتی میکرد صرفاً برای دلجویی از مردم بود والا بودونبود اینها برای او مساوی بود، بلکه شعار دادن برای او با بد گفتن برایش مساوی بود. ما نمیتوانیم این را درست درک کنیم اما من این را حسابشده و با مدرک معتبر به شما عرض میکنم، او فقط فکرش این بود که چه کند که خدا راضی باشد، دیگران چه فحش بدهند و چه احترام بگذارند برایش مساوی بود. اینها که اینطور باشند دیگر پیغمبر و امام معلوم است که چطورند.
ایشان از اینکه کسی دورشان جمع بشود و شعار بدهند و اینها، لذتی نمیبرند. اگر هم لذتی میبرند از این است که خود مردم دارند به کمالی میرسند، از راه این زیارت به ثوابی میرسند و مقامی پیدا میکنند لذا از آن جهت خوشحالند نه اینکه برای خودشان چیزی قائل باشند. اینها به خاطر کممعرفتی ماهاست که این طور تصور میکنیم. ما یک بار هم که مشرف بشویم و آستانه حضرت معصومهسلاماللهعلیها را ببوسیم و خاک صحنشان را به سر و چشممان بکشیم باید خدا را شکر کنیم که این توفیق را به ما داد، خدا را شکر کنیم که به ما توفیق داد که برویم خاک صحن حضرت معصومهسلاماللهعلیها را به سر و صورتمان بکشیم، ما چه منتی سر آنها داریم؟! ولی خب گاهی آدم از روی کممعرفتی و کمتوجهی این چیزها به ذهنش خطور میکند که بله، من چند سفر زیارتتان آمدم و اینها را طلبکارم! ذهنمان را باید از اول از اینها صاف کنیم که این طوریها نیست و هر دستوری که در شرع داده شده فقط و فقط به خاطر نفع خود ماست. این یک مقدمه که خیلی جاها به دردمان میخورد و یکیاش هم در این جاهاست؛ خیال نکنیم وقتی به زیارت میرویم یا آنهایی که به زیارت میروند خود پیغمبر و امام از اینکه احترام شدند خیلی خوشحال میشوند، عرض کردم خوشحال میشوند از اینکه ما هدایت شدیم و ما نفعی ببریم، از این خوشحال میشوند اما از اینکه دوروبرشان شلوغ بشود و مردم سروصدا کنند و اینها، برای آنها بودونبودش مساوی است.
یک نکته دیگر بگویم که خودش مقدمه دیگری است، این هم خیلی جاها برای فهمیدن حکمت بسیاری از عبادات و دستورات دینی و اینها به درد میخورد. حقیقت و اصل مسئلهاش یک مسئله روانشناختی است که آدمیزاد اگر روح و روان خودش را درست بشناسد این چیزها را از آن درک میکند؛ فرض کنید که شما الآن در ذهنتان میآورید که در زندگی سی، چهل سالهتان، کمتر، بیشتر، حتماً به کسانی از فامیل یا غیر فامیل علاقه داشتید و دوستشان داشتید. یکی از دوستانی که خیلی با او مأنوس بودید و به او علاقه داشتید را الآن در ذهنتان بیاورید. اگر روی خاطرات معاشرت با او مرور کنید خواهید دید که ابتدائاً یک چیز جاذبهداری از او دیدید که توجه شما را جلب کرده، یک رفتاری، یک خلقوخوی خوبی، یک خدمتی، یک کاری که شما خوشتان آمده، این ابتدا توجهتان را یک لحظه جلب میکند. اگر مرتبه دوم تکرار شد آدم بیشتر دلش میخواهد که توجه کند. چند مرتبه که تکرار کرد آدم تشنه میشود که بیشتر ببیند، یعنی محبت ابتدا از یک چیز خیلی کمرنگی شروع میشود، هر چه انس با کسی که آدم دوست میدارد تکرار بشود تشنهتر میشود، از دیدنش بیشتر لذت میبرد، بیشتر دلش میخواهد با آن مأنوس بشود و از آن جدا نشود، فراقش بیشتر اثر میکند، این طوری نیست؟! آدم کسی را که یک بار دیده بعد که از او جدا میشود خیلی ناراحت نمیشود اما کسی که مدتها و چند سال با او مأنوس بوده و هر روز همدیگر را میدیدند، دیدنی که توأم با محبت و انس و اینها بوده، وقتی از آن جدا میشود خیلی ناراحت میشود، چرا؟ چون مدتها تکرار شده. این خاصیت آدمیزاد است. عادت هم از همین مقوله است. برای مثال کسانی که اعتیاد به دخانیات دارند، میدانند دفعه اول که آدم سیگار میکشد بدش هم میآید، یک دود تلخ، کمکم مأنوس میشود و کار به جایی میرسد که آدم فرض کنید سیگارش را هم کشیده و دیگر هیچ میلی هم ندارد اما قوطی سیگارش خالی است و دیگر در خانهشان سیگار نیست، شب خوابش نمیبرد که در خانه سیگار ندارم و اگر نصف شب بیدار شوم و سیگار بخواهم چهکار کنم؟ بلند میشود و میرود یک بسته سیگار میخرد و بالای سرش میگذارد آن وقت خوابش میبرد. این احساس چگونه پیدا شد؟ یکباره و یکدفعه و با یک پُک سیگار که اینطوری نمیشود، تکرار باعث این میشود که آدم انس بگیرد و یک حالتی پیدا بشود که میگوییم عادت کردم.
هم کارهای خوب عادت دارد و هم کارهای بد. در روایت داریم که انجام کارهای خوب هم عادت میآورد مثل عادتی که مبتلایان به مشروبات الکلی پیدا میکنند. برای کارهای خیر هم خماریای پیدا میشود مثل کسانی که مبتلا به عادت به مشروبخواری شدند، وقتی دیر بشود چه طور خمار میشوند؟ نمونهاش معتادین به مواد مخدر؛ این چرا اینطور شده است؟ بدن و روح آدم در طول مدت و با تکرار این عمل کمکم با این انس گرفته، آنوقت میگوییم که عادت کردم و نمیتوانم آن را رها کنم. تفسیر روانشناختیاش این است که چیزهایی که آدم دوست دارد هرقدر تکرار کند بر محبتش افزوده میشود، آنهایی که دیدنیهاست هر چه بیشتر ببیند تشنهتر میشود، اگر کاری مناسب آن انجام بدهد هر چه بیشتر آن کار را تکرار کند بیشتر عادت میکند و دلش نمیخواهد که ترک کند. این یک اصل است.
برای اینکه کارهای خوب هم در انسانها ثابت بشود و این عشق به کار خوب از آنها جدا نشود خداوند متعال دستوراتی داده که هر روز باید تکرار کنند. سرّ اینکه ما باید هر روز پنج مرتبه نماز بخوانیم این است. خدا که احتیاجی به نماز ما ندارد، یک بار هم گفتیم الله اکبر، خدا نوکرت هم هستیم، تمام شد، همیشه هم قبول داریم تا آخر، چرا این را هر روز بگوییم؟ در هر نمازی باید چند بار رکوع و سجده کنیم، در هر رکعت باید چند مرتبه بگوییم الله اکبر، الله اکبر. تازه نماز تمام شد در تسبیحات حضرت زهرا باز سی و چهار مرتبه بگو الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله. این تکرارها برای چیست؟ برای این است که روح ما با این افکار، اندیشهها و معارف انس بگیرد و عجین بشود. دیگر خودمان اصلاً نخواسته باشیم ترک کنیم نه اینکه بهزور یا با تشویق و اینها باید وادارمان کنند. آدم وقتی عادت بکند موقعش که شد نمیتواند رها کند، بلکه بهزور باید مانعش بشوند.
حالا با این دو تا مقدمهای که عرض کردم گفتیم که آدم وقتی یک کسی را دوست میدارد هر چه بیشتر او را ببیند بیشتر با او انس میگیرد و بر محبتش افزوده میشود. خب خدا که دیدنی نیست که ما او را با چشم ببینیم اما توجه دل، حکم دیدن چشم را پیدا میکند. آدم وقتی یک کسی را دوست دارد اگرچه او را نمیبیند اگر در طول روز چند مرتبه یادش کند باعث میشود بر محبتش افزوده بشود. گاهی طوری میشود که آنچنان یاد دوست بر آدم غالب میشود که اگر هم بخواهد او را فراموش کند نمیتواند. آدمیزاد اینطوری خلق شده است.
خدا برای اینکه ما با کارهای خوب، عادت کنیم، عجین بشویم، از ما جدا نشود و کأنه جزو ذات ما بشود یک برنامههایی گذاشته که هر روز چند مرتبه باید تکرار کنیم. یک قسمتهایی حتماً لازم است که اگر نباشد ما در دام شیطان میافتیم و به آفاتی مبتلا میشویم، آن نمازهای واجب است، هفده رکعت نماز که بر همه واجب است و هر روز باید بخوانند اما آنهایی که بخواهند بیشتر استفاده کنند به اندازه دو برابرش هم باید نماز مستحبی بخوانند. سی و چهار رکعت هم نافله مستحبی داریم. این هفده رکعتش واجب است که اگر نیایی، کمکم در دام شیطان میافتی و از خدا دور میشوی، کمکم کار تو به دشمنی با خدا میکشد. آن واجب است و حتماً باید خواند اما اگر بخواهی بیشتر پیش خدا عزیز بشوی و از این انس با خدا بیشتر لذت ببری، غیر از آن هفده رکعت دو برابرش هم نماز مستحبی نافله بخوان و همینطور یک برنامههای دیگری که تکرارش موجب این میشود که دل آدم با خدا انس بگیرد و به یاد خدا عادت بکند و نتواند خدا را فراموش کند. حالا چرا؟ برای اینکه آن کمالی که ما باید به آن برسیم آن در اثر ارتباط با خداست.
اکنون این سؤال مطرح میشود که اینکه انسان با خدا و به یاد او باشد، چه کمالی برایش ایجاد میکند؟! فهمیدن این مسئله کمی مشکل است. یک مثل سادهای که آدم تا یک حدی میتواند از آن استفاده کند البته این مثل خیلی نازل است؛ ما همه میدانیم که اگر یک لیوان آب، یک ظرف کوچک آب، یک قطره خون یا یک نجس دیگری در آن بیفتد کل آن نجس میشود. این چه وقت پاک میشود؟ میشود مثلاً یک لیوان آب با اینکه نجس شده بوده پاک بشود؟ بله، وقتی که متصل به کُر بشود. اگر شیر آب جاری را که خودش کر است و یا به یک مخزن کر متصل است روی این باز کردید و روی این آب سوار شد این آب پاک میشود البته وقتی خونی در آن نباشد و فقط ملاقات با نجاست باشد.
هر چیز نجس دیگری هم اگر کر به آن متصل بشود آن را پاک میکند. همه ما این را میدانیم، میگوییم کر میگیرند. مسجد اگر نجس بشود چه کار میکنند؟ فوراً شیر آب را باز میکنند، آن وقتها که آب لولهکشی نبود، در مساجد، بالای پشتبام یا یک جایی یک مخزنی پر بود آن را وصل میکردند و آب، آن جا میآمد و پاک میکردند. حرم حضرت معصومه این طوری شسته میشد. این اتصال به آب بزرگ کر، این آب کم نجس را پاک میکند. این ارتباط است که باعث این میشود که این پاک بشود والا این را باید دور بریزند و در مزبله بریزند. همینکه کر به آن متصل شد و ارتباط با کر برقرار شد، پاک میشود، میشود آن را بخورند، میشود با آن وضو بگیرند. این یک مثل و یک نمونه کوچکی است از اینکه اگر یک چیز کوچکی، یک چیز پلیدی، با منبع همه پاکیها ارتباط پیدا کند هرقدر این ارتباط قویتر باشد این بیشتر در طهارت و پاکی به او شباهت پیدا میکند. این است که از خصوصیات اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین است که وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِیرا؛[1] خوب پاک شدند، هیچ نوع آلودگی دیگر در آنها نیست. إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا.[2] شاید بزرگترین آیهای که در مدح اهلبیت در قرآن آمده همین آیه است؛ خدا شما را پاکِ پاک کرد و هیچ آلودگی ندارید، چرا؟ چون ارتباطشان با خدا تنگاتنگ است، یک لحظه هم از خدا غافل نمیشوند. این دلیل این است که ارتباط با خدا چه کیمیایی است که نجس را پاک میکند و آنوقت خود این وقتی پاک شد میتواند نجسهای دیگر را پاک کند. پس اگر ما برنامهای داشته باشیم که بتوانیم با خدا ارتباط و اتصال پیدا کنیم، خدا که جسم نیست که با آن ارتباط جسمی پیدا کنند، دل را با او ارتباط میدهند. یادمان باشد، محبت خدا در دل ما باشد. این ارتباط هر اندازه قویتر باشد انسان بیشتر رشد میکند، پیش خدا عزیزتر میشود، پاکتر میشود، تأثیرش در این عالم بیشتر میشود و دیگران را هم بیشتر میتواند تطهیر کند.
همه ما میدانیم که بالاترین کسانی که به این مقام رسیدند اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین هستند. هرقدر بتوانیم با ایشان ارتباط برقرار کنیم، حالا یک وقتی آدم با یک دریا ارتباط برقرار میکند، یک وقتی هم آن دریا یک جویی دارد که آب از آن جوی و از آن نهر میآید، همان آب دریاست اما در این نهر میآید و از نهر در یک جوی باریکی میرود و در شیر آبی که در منزل ما هست میآید. درواقع همه اینها ارتباط با همان دریاست منتها با واسطه است. ارتباط با اولیای خدا در حقیقت یعنی ارتباط با خدا منتها با این واسطهها. ما دستمان به دریا نمیرسد، اگر نزدیک دریا برویم ممکن است غرق بشویم اما میشود با این وسائط از آب دریا استفاده کنیم.
اولین راهش این است که در دلمان توجهی به آنها بکنیم. خداوند متعال که هفده رکعت نماز را بر ما واجب کرده حتماً در هر دو رکعتی، یک تشهد واجب کرده که ما باید یاد اهلبیت بکنیم. نماز بیصلوات هم میشود؟! در تشهد میگوییم اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، یعنی حتی در آن ارتباط اصلی که باید هفده مرتبه در روز با خدا برقرار کنیم همان هم به برکت این خانواده است، طفیل اینها هستید، این صلوات است که شما را لایق میکند که از روح نماز استفاده کنید و با خدا ارتباط برقرار کنید؛ اما آدمیزاد اینطوری نیست که همیشه در اختیارش باشد که هر چه بخواهد یاد هر کسی بکند. خیلی وقتها آدم شروع هم میکند، فرض کنید من برای خودم اتفاق افتاده مثلاً تسبیح حضرت زهراسلاماللهعلیها را شروع کردم بخوانم، یک کسی یک چیزی گفته یادم رفته که داشتم چه کار میکردم، فراموش میکنم. بعدها یادم آمده که داشتم تسبیح میخواندم وسط تسبیح یک کسی حرفی زده و تسبیح گفتنم نیمهکاره ماند و یادم رفت. اگر آدم یک برنامهای داشته باشد که در فرصتهایی با عوامل مختلفی یاد آنها بیفتد، حتماً برای شما هم اتفاق افتاده یک چیزی را فراموش کرده بودید و دلتان میخواسته به آن توجه کنید، یک وقت به یک مناسبتی، یک جایی اسمش نوشته شده بوده خواندید یا کسی اسمش را برده به یاد او افتادید یا مثلاً علامت یا اثری از آن دیدید و یاد آن افتادید. اینها در اختیار آدم نیست، اتفاقاً آدم نگاهش میافتد یا صدایش را میشنود و یادمان میافتد.
خدا آمده هم در زمانها، هم در مکانها و هم در حوادث یک چیزهایی را علامت قرار داده که ما با توجه به آنها یاد خدا و اولیای خدا بیفتیم. میگوید روز جمعه بشتابید به یاد خدا؛ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ،[3] نماز جمعه را میگوید، یعنی اصل این است که شما توجه به ذکر خدا داشته باشید. إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ،[4] فایده مهم نماز که از دور ماندن از فحشا و منکر هم مهمتر است لَذِكْرُ اللَّهِ است، چون یاد خدا میکنید، دلتان با خدا مربوط میشود. این از همهچیز بالاتر است. خدا آمده زمینههایی فراهم کرده که ما در طول سال روزهایی به یاد خدا بیفتیم. در روز، اگر بشود ساعاتی را بیشتر یاد خدا بیافتیم، همینطور یاد اولیایش، روز تولدشان، روز شهادتشان، روز حوادث دیگری مثل روز مباهله و جاهای دیگر و چیزهای دیگر که به آنها انتساب دارد، اینها وسیلهای بشود که ما به یاد آنها بیفتیم. درست است که آن سبب را ما به اختیار خودمان ایجاد نکردیم اما آن کمک میکند برای اینکه یک یاد اختیاری بکنیم. آنی که برای ما مؤثر است آن یاد اختیاریاش است، یادمان آمد توجه بکنیم. از عمیقترین چیزهایی که میتواند این توجه را قوی و عمیق کند و اثر بگذارد این است که آدم چند روز وقتش را در کل شبانهروز صرف این کار بکند.
کسانی که پیاده به کربلا مشرف میشوند غالباً از نجف تا کربلا پیاده میروند، بعضیها از کاظمین، بعضیها هم از همین شهرهای خودشان البته خیلی کم موفق میشوند، معمولاً آنهایی که مثلاً از نجف تا کربلا میروند سه روز در راه هستند، سه شبانهروز دائماً با یاد سیدالشهداعلیهالسلام زندگی میکنند. این یاد، دیگر فراموشبشو نیست، این طور نیست که آدم یک اسم حسین شنید یا کسی روضه خواند و یک اشکی ریخت و بعدش هم فراموش کرد و همه رفتند و تمام شد؛ آدم سه شبانهروز خواب و بیداریاش را با نام حسینعلیهالسلام بگذراند، با یاد سیدالشهداعلیهالسلام، این دل دیگر از حسین جدا نمیشود. این از آن وقتی که نرفته بود چه قدر بالا رفته است؟! با این عملی که انجام داد در این مدت چه قدر ترقی کرده است؟! روشن است که با محاسبات ریاضی نمیتوان این مسئله را ارزشیابی کرد. بنده با اینکه با ریاضیات ناآشنا نیستم، باز نمیتوانم معادلهای یا عددی را برای بیان توان این ترقی تعیین بکنم و بگویم فلان عدد به توان فلان، مثلاً این همه ارزش دارد؛ اما خود اهلبیت این طور گفتند، گفتند همه مردم میدانند که حج و عمره برای مسلمان چه قدر ارزش دارد، خدا گفته در عمرتان یک بار هم شده خوب است که بتوانید به مکه بروید. حالا اگر به کسی گفتند شما در ظرف این دو، سه روز هر قدمی که برمیدارید ثواب یک حج عمره دارید، چه کسی میتواند حسابش را بکند که چه قدر میشود؟! خود حج عمرهاش چه قدر ثواب دارد؟ آنوقت این عمل که در ظرف مثلاً سه روز شما انجام بدهید هر قدمش ثواب یک حج و یک عمره را دارد! چرا؟ برای اینکه این عمل بیشترین تأثیر را در رابطه دل با خدا دارد. کسی که سه شبانهروز متصل به یک نقطهای توجه دارد، غذا میخورد به یاد اوست، حرکت میکند به یاد اوست، میخوابد به یاد اوست، بیدار میشود در راه اوست، مدام به این فکر است که کی برسم زودتر حرمش را زیارت کنم و ضریحش را ببوسم. این یاد، دیگر از این دل نمیرود. این است که آن اثر را دارد که با هیچ عبادتی قابل مقایسه نیست. عبادتهای دیگر هر چه باشد اثرش محدود است، یک روز است، دو روز است، یک ماه است اما چنین عملی با این شور، با این نشاط، با این توجه، متصل به هم سه، چهار روز، خودش و خانوادهاش، آنهایی که با خانواده و اینها میروند، با سختیهایی که میکشند این دیگر در قلبش حک میشود، مثل سنگهای قیمتی که دیدید روی آنها حک میکنند مثلاً روی عقیق دعا و ذکر خدا حک میکنند این دیگر پاک نمیشود، هر چه دست هم بمالی دیگر صاف نمیشود. یاد اهلبیت که همان یاد خداست؛ إنَّ ذِكْرَنا مِن ذِكْرِاللّه، مثل همان جوی باریکی است که متصل به دریاست. این در دل آدم حک میشود و دیگر از آن جدا نمیشود. این است که این همه اثر دارد و با هیچچیز دیگری قابل مقایسه نیست. بنده عبادت دیگری را سراغ ندارم که در طول چند شبانهروز، متصل به هم، این چنین توجه انسان را در یک نقطهای متمرکز کند.
اتصالی که ما این جا میگوییم اتصالی است که دل با اهلبیت برقرار میکند و با این اعمال و زیارتها و قدمهایی که انسان برمیدارد ثابت میشود، یکوقت است حالا بهعنوانمثال به اندازه اتصالی است که از راه یک آمپول، بهاندازه یک مو برقرار میشود، اتصال هست اما خیلی باریک است. یکوقت بهاندازه یک لوله قوری، یک مقدار بیشتر. یکوقت طوری میشود که تمام وجودش اتصال پیدا میکند و غرق میشود. این بستگی دارد به اینکه چه اندازه معرفت داشته باشد و چه اندازه توجهش را متمرکز کند. درست است که ما این جا زیارت هم که میخوانیم وقتی رفتیم در حرم حضرت معصومهسلاماللهعلیها ایستادیم و زیارت خواندیم بالاخره داریم یک توجه به حضرت میکنیم اما خیلی فرق دارد که همین فقط فکر خواندنش باشیم یا دلمان را هم با صاحب قبر ارتباط بدهیم، کأنه داریم او را میبینیم، کأنه با یک شخص زندهای داریم صحبت میکنیم، البته این کأنه از طرف ماست و الا آنها که موت و حیاتی ندارند. هرقدر این معرفت بیشتر باشد و توجه عمیقتر باشد باز اثر آن صدها برابر افزایش پیدا میکند.
این معرفت را چه وقت باید پیدا کنیم؟ آن وقتی که راه افتادیم و داریم میرویم؟ آن وقت دیگر وقت این نیست که آدم بنشیند درباره معرفت اهلبیت فکر کند، کار کند، مطالعه کند. آنجا دیگر باید راه برود، دارد زیارت هم میخواند همینطور زیارت میخواند مواظب باشد که غلط نخواند، احیاناً قرائتش را هم درست بخواند. این را باید قبلاً انجام داد. متوجه شدید که چه میخواهم بگویم؟ میخواهم بگویم اگر سال آینده میخواهید به زیارت سیدالشهدا بروید از امروز سعی کنید معرفت و محبتتان را به سیدالشهدا افزایش بدهید. یک مثل معروف هست که میگویند اسب را قبل از گردنه باید آب بدهند. آن وقتها که اسبسواری و اینها بود، این مثلها هم بین مردم بود. آنهایی که با اسب مسافرت میکردند در بیابان ساده خب خیلی مشکلی نبود اما اگر اسب بخواهد از گردنه بالا برود خیلی باید انرژی صرف کند و تشنه میشود و گاهی میبینید وقتی مسیر طولانی باشد از تشنگی تلف میشود. میگوید قبل از اینکه به گردنه برسید به اسب آب بدهید تا سیراب باشد و بتواند بالا برود. این آبی که شما باید امروز به قلبتان بدهید، آب معرفت است، از امروز شروع کنید؛ سعی کنید کتابهایی مطالعه کنید که معرفت شما را به اهلبیت زیاد کند. بعد از نماز یک زیارت اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ را ترک نکنید اما با توجه، فرض کنید الآن کربلا هستید و جلوی ضریحش ایستادید و میگویید اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، هر اندازهای میتوانید. اگر از امروز شروع کنید برای اینکه معرفتتان را نسبت به اهلبیت زیاد کنید با خواندن کتابها، داستانها، معجزات، کرامات و روایات و آیاتی که در شأن اهلبیت است آن وقتی که انشاءالله موفق به زیارت شدید سریع میتوانید بروید و آن مراحل را طی کنید و الا آدم آرامآرام فقط یک کار سطحی را انجام میدهد و پیش میبرد و به عمق دلش راه پیدا نمیکند. اگر میخواهید به عمق دل برسد باید راه دل را با معرفت و محبت باز کرد.
امیدواریم که خداوند متعال به همه ما و به گوینده این توفیق را بدهد که سعی کنیم معرفت و محبتمان را به خداوند متعال و اولیایش زیاد کنیم تا هر عملی که انجام میدهیم دهها و صدها برابر فایده داشته باشد.
والسلام علیکم و رحمهالله