شخصیت استاد مصباح به لحاظ علمى ابعاد گوناگونى دارد. در این مقام به این ابعاد مىپردازیم:
استاد در زمینههاى مختلف علوم اسلامى از قبیل فقه و اصول، تفسیر و فلسفه، و نیز رشتههاى علوم انسانى، تحصیل، مطالعه و تحقیقات جامعى داشتند. اینك هریك از این زمینهها را برمىرسیم.
آیتالله مصباح(رضواناللهتعاليعلیه) در رشته فقه، از محضر اساتید بزرگى چون آیات عظام بروجردى، اراكى، امام خمینى و بهجت(رضواناللهعلیهم) بهره بردند؛ به گونهاى كه موفق به اخذ جایزه از سوى مرحوم آیتاللهالعظمى بروجردى شدند، و در نهایت به درجه اجتهاد نایل آمدند. بر این اساس، ایشان طبعاً در رشتههاى مرتبط با فقاهت، مانند اصول فقه، رجال و درایه نیز به قدر كافى مطالعه و پژوهش داشتهاند.
به گفته آیتالله محمود رجبى استاد تفسیر حوزه علمیه قم، جناب استاد مصباح حدود هشت سال به طور فعال در درس فقه مرحوم آیتالله بروجردى شركت كردند، و در اولین امتحان درس خارج كه در زمان مرحوم آیتالله بروجردى برگزار شد و ممتحنان آن مرحوم آیتالله سلطانى و مرحوم حاج مقدس اصفهانى بودند، دانش پژوه ممتاز معرفى گردیدند؛ به طورى كه برخى اساتید پیشبینى كردند اگر چهار سال دیگر، همین گونه به تحصیل ادامه دهد، مسلماً به مرتبه اجتهاد خواهد رسید.
چیزى نگذشت كه این پیش بینى تحقق یافت و ایشان در سن 27 سالگى به درجه اجتهاد نایل آمد؛ اما با این حال تا 8 سال در دروس فقه و اصول حضرت امام خمینى(رحمهالله) و تا 15 سال در درس فقه آیتالله بهجت(رضواناللهعلیه) و تا 2 سال در درس آیتالله اراكى(رحمهالله) شركت مىكردند.
حجتالاسلاموالمسلمین دكتر على مصباح، فرزند استاد، یكى دیگر از فعالیتهاى ایشان را در زمینه فقه چنین توصیف مىكند:
بعد از تبعید امام خمینى(رحمهالله) و تعطیلى درس آن بزرگوار، چون به شاگردانشان توصیه فرموده بودند كه درس را به صورت مباحثههاى مشترك (معروف به سبك كمپانى) ادامه دهند، استاد مصباح و چند نفر دیگر از افاضل، كه عبارت بودند از: مرحوم آیتالله محمد محمدى گیلانى، مرحوم آیتالله محمد یزدى، حضرت آیتالله حسین مظاهرى و حضرت آیتالله سیدعلى اكبر موسوى یزدی در عمل به توصیه حضرت امام مباحثه مشتركى آغاز نمودند كه این مباحثه تا زمان پیروزى انقلاب اسلامى ادامه داشت. موضوعات مورد بحث در این جلسات مهم و پربار، عمدتاً مباحث اجتماعى اسلام، مانند بحث امر به معروف و نهى از منكر، حکومت اسلامی، و بحث تقیه و امثال آن بود.
آیتالله بهجتى(رحمهالله)، امام جمعه سابق اردكان، درباره مباحثه مزبور مىگوید:
این جلسات، مباحثاتى جدى بود براى اثبات وجوب مبارزه در شرایط آن زمان. مىخواستند از نظر فقهى ثابت كنند مبارزهاى كه امام خمینى(رحمهالله) پرچم آن را برافراشته، چون اساس اسلام در خطر قرار گرفته، مبارزهاى است كه از نظر شرعى واجب است. بنده نیز گاهى به ندرت در آن جلسات شركت مىكردم؛ ولى جناب آقاى مصباح بسیار پىگیر بودند كه این مباحثه ادامه داشته باشد و ادامه هم داشت، و در آن روزگار آثار بسیار مطلوبى نیز بر طبقه تحصیل كرده حوزه داشت.
آشنایى با مرحوم علامه طباطبایى، و درك مقامات و كمالات روحانى و عرفانى آن اعجوبه علم و فضیلت و تقوا، سبب شد كه استاد بیشتر اهتمام و مساعى خویش را صرف تعلیم علوم قرآن و تفسیر نماید. ابتدا با شركت در جلسات درس تفسیر علامه، و سپس با استفاده از ارشادات و تعلیمات خصوصى ایشان توانست تعمق و تفكر در قرآن كریم و نكته سنجىهاى زیبا در آیات نورانى آن را بیاموزد، و خودْ در این باب صاحب نظر شود. او به قدرى در این وادى پیش رفت كه علامه(رحمهالله) براى استفاده از نكتهها و دقت نظرهایش، كار بازخوانى تفسیر المیزان را، قبل از چاپ و نشر، به او سپرد.
البته استاد مصباح این عنایت علامه را حمل بر لطف و شاگردنوازى ایشان كرده، مىگوید:
ایشان لطف مىكردند، قبل از اینكه تفسیرشان را به چاپخانه بسپارند، به من مىدادند و مىگفتند: «تو هم نگاهى بكن» و من چون شائق فراگیرى تفسیر ایشان بودم، این جزوات را مىگرفتم و مرور مىكردم و اگر چیزى به نظرم مىرسید خدمت ایشان عرض مىكردم. گاهى مىفرمودند درست است، و گاه نیز اشتباه مرا رفع مىكردند. از كمال لطفشان، یك بار پیشنهاد كرده بودم و ایشان جایى را تغییر داده، كموزیاد كرده بودند و بعد براى اینكه از من در جمع دوستان تفقدى كرده باشند، گفتند: «فلانى هم در تفسیر ما شریك شده است...».
استاد مطالعات تفسیرى بسیار وسیعى در كتب مختلف تفسیرى اعم از تفاسیر علماى شیعه و اهل سنت داشتند. نتایج این مطالعات، در سلسله دروس تفسیر موضوعى قرآن كریم نمایان گشته است، كه اولین درس تفسیر موضوعى قرآن كریم در حوزه علمیه قم به شمار مىآید. محتواى عالى این دروس نشان از ژرفكاوى و مطالعه فوق العاده ایشان در زمینه آیات نورانى قرآن دارد؛ تا جایى كه برخى از شاگردان محقق و اندیشمندِ استاد، ایشان را یكى از والاترین مفسران قرآن كریم، معرفى مىكنند.
آیتالله فیاضى، با سابقه سالها مطالعه و تحقیق در آثار مفسران قرآن، چنین مىگوید:
بنده هماكنون نیز معتقدم ایشان در میان افرادى كه من مىشناسم، یكى از والاترین مفسران قرآن است؛ یعنى كمتر كسى را در این زمینه مىشناسم كه مانند ایشان تفسیر را بر اساس اصول اجتهادى و مبانى صحیح استنباط بیان كند.
استاد مصباح بیشترین وقت و سرمایه علمى خویش را صرف این رشته كرد. دلیل گرایش ایشان به فلسفه نیز شیفتگى و علاقه شدید به علامه طباطبایى(رحمهالله) بوده است. استاد مصباح اسفار و شفا را نزد حضرت علامه فرا گرفت، و با به كارگیرى شیوه فلسفى آن بزرگوار، خود به برخى نوآورىها و ابتكارات در این زمینه پرداخت و به مرتبهاى رسید كه خود یكى از برجستهترین اساتید فلسفه اسلامى در حوزه علمیه قم به شمار مىرفت.
او همچون استادش معتقد بود براى شناخت هرچه بهتر اسلام و معارف اسلامى و نیز كسب توانایى در پاسخگویى به شبهات و هجمهها به معتقدات دینى، مطالعه و تحقیق فلسفى باید در رأس مطالعات حوزوى قرار گیرد، تا طلاب، ضمن آشنایى با متون اسلامى و فقهى، شیوه دفاع از عقاید دینى را نیز فرا گیرند.
زمینههاى مطالعات فلسفى استاد بسیار جامع و فراگیر است. ایشان كتب فلسفى ابن سینا، بهمنیار، شیخ اشراق، فخر رازى، خواجه نصیرالدین طوسى، ابوالبركات بغدادى، میرداماد، صدرالمتألهین شیرازى و حاج ملاهادى سبزوارى و حواشى و شرحهاى این كتابها را مطالعه و بررسى كرده بود، و پس از تحقیقات فراوان، كتاب ارزشمند تعلیقة علی نهایة الحكمة را به زبان عربى به رشته تحریر درآورد، و حاصل نظریات ایشان نیز در كتاب پر ارج آموزش فلسفه، به زبان فارسى، گرد آمده است.
استاد علاوه بر تبحر در فلسفه اسلامى، از فلسفه غرب نیز اطلاع كافى داشت. اشارهها و تطبیقهاى فراوان ایشان در زمینه مكاتب مختلف فلسفه غرب، گواه صدق این مدعاست.
آیتالله فیاضى، كه از صاحبنظران بنام فلسفه اسلامى به شمار مىآید، مىگوید:
آنچه براى ما بسیار آموزنده و سازنده بود، برخورد محققانه حضرت استاد با مسائل فلسفى بود. در مسائل فلسفى، روح نقد و ارزیابى و آزاداندیشىِ كاملى بر ایشان حاكم بود؛ به طورى كه پس از تبیینِ كاملِ هر مسئلهاى، آن را به دقت مورد ارزیابى قرار مىدادند؛ یعنى در صدد نقد آراى فلاسفه برمى آمدند، و ما مىدیدیم آن روحیه اجتهادى كه در حوزه بر فقه و اصول حاكم است در شیوه فلسفىِ جناب استاد مصباح به صورت بسیار قوى مشهود است؛ به این معنا كه یك فقیه صرفاً به تقریر نظر صاحب جواهر یا شیخ انصارى و دیگر فقهاى عظام اكتفا نمىكند؛ بلكه بعد از تقریر در صدد نقد و ایراد برمىآید.
ایشان بى پرده و بدون ملاحظه، و البته با حفظ حرمت صاحبان آرا و افكار به نقد نظریات فلاسفه مىپرداختند؛ چه، الحقُّ أَحَقُّ أن یتَّبَع.[7]
به یاد مىآورم در زمان حیات حضرت علامه طباطبایى(رحمهالله)، یك وقت ایشان مىفرمودند اگر مردم علامه طباطبایى و آقاى بهجت را مىشناختند، خاك كفش ایشان را سرمه چشم خود مىكردند؛ اما با وجود چنین اعتقادى درباره شخصیتِ علامه طباطبایى، در مطالب علمى، بسیار محققانه و با تفكر آزاد با مسائل برخورد مىكردند، و از بركات انفاس ایشان و از بركات شاگردى در محضر ایشان، این روحیه در ما نیز پیدا شد كه با مسائل فلسفى نیز مانند مسائل فقهى و اصولى، با اجتهاد برخورد كنیم. البته این اجتهاد در هر بابى به تناسب خود صورت مىگیرد؛ در فقه، از طریق كتاب و سنت و استفاده از دلایل لفظى، و در فلسفه، با استفاده از عقل. به هر حال باید محققانه برخورد كرد. شیوه تدریس استاد سبب شد تا روحیه تعبد در برابر نظریات مختلف به طور كلى در ما از بین برود، و ما امروز احساس مىكنیم كه حالت تعبد در مقابل افكار ابن سینا، ملاصدرا و دیگران، هرگز در ما نیست، و این از بركات درسهاى محققانه استاد مصباح است كه ایشان در این سالها از آن روحیه نقد و تحلیل و تحقیقِ عالى شان در ما نیز دمیدند. چنین روحیهاى، در سطحى كه ایشان دارند، منحصر به فرد است و منحصر در خود ایشان است.
استاد فیاضى همچنین در بیان ابتكارات و نوآورىهاى فلسفى استاد، مىگویند:
ایشان در فلسفه، افكار بسیار بلندى دارند كه با افكار حوزه فلسفى موجود، هم تراز نیست. حوزه فلسفىِ امروز مثلاً مسئله وجود هیولا را هنوز هم امرى صحیح و درست ارزیابى مىكند، در حالى كه ایشان این مسئله را با ایرادها و اشكالات محققانهاى مردود شمردند و كنار گذاشتند، و كنار گذاشتن این مسئله، به معناى كنار نهادن تفكر و اندیشه هیولا از فلسفه است. البته بودهاند كسانى مثل شهید مطهرى و مرحوم حاج آقا مصطفى خمینى كه با این مسئله برخورد كردهاند و آنان نیز فرمودهاند مسئله هیولا درست نیست و بىدلیل است، یا حتى دلیلِ برخلاف آن وجود دارد. زمانى نیز من خودم در محضر استاد جوادى آملى(دام عزّه) ضمن بیان اشكالاتى كه بر مسئله وارد است، صحبتهایى مىكردم و ایشان لبخندى زدند و فرمودند: «استاد ما، مرحوم الهى قمشهاى نیز به هیولا قایل نبودند».
یكى دیگر از ابتكارات استاد در فلسفه برخورد ایشان با این نظرِ ملاصدراست كه مىگوید: «اِنَّ النَّفسَ جِسمانیةُ الحُدوثِ و رُوحانیةُ البقاء».[8] با اینكه این مطلب، ایدهاى نو در فلسفه اسلامى به شمار مىرود و امروزه حوزههاى فلسفى، با تعظیم و تجلیل بسیار از آن یاد مىكنند، استاد مصباح اشكالات متعددى از این نظریه برآوردهاند، و آن را كنار گذاشتهاند. این ابتكار منحصر به ایشان است و من سراغ ندارم قبل از استاد كسى در این مسئله مناقشه و اشكال كرده باشد.
آیتلله مصباح یزدى(رضواناللهتعاليعلیه) از اساتیدى همچون علامه طباطبایى، آیتالله انصارى همدانى و آیتاللهالعظمى بهجت(رضواناللهتعاليعلیهم) در مقام اساتید اخلاق و عرفان خود نام مىبرد. آیتالله بهجتى در زمینه استفاده ایشان از درسهاى اخلاقى و عرفانى علامه طباطبایى(رحمهالله) مىگوید:
به گمان من، آیتالله مصباح بهرههاى معرفتى بسیار زیادى از علامه طباطبایى(رحمهالله) بردند؛ زیرا ایشان با اشارات مرحوم علامه به سیر و سلوك و ریاضتهاى شرعى مشغول بودند؛ به علاوه اینكه از نظر علمى هم كتابهاى بزرگ اخلاقى و عرفانى را چه در زمینه عرفان نظرى و چه در زمینه عرفان عملى، خدمت علامه طباطبایى(رحمهالله) آموختند.
حجةالاسلام والمسلمین دكتر على مصباح، با تذكر این نكته كه استاد همیشه از اینكه درباره فعالیتها و مطالعات اخلاقى و عرفانى خود سخن بگویند اعراض دارند، این چند كلمه را از زبان ایشان نقل مىكند:
در موضوع اخلاق، حدود سالهاى 32 و 33 بحثى هفتگى در خدمت مرحوم علامه طباطبایى داشتیم. ابتدا محور بحث ایشان، رساله منسوب به علامه بحرالعلوم بود و بعد از اتمام آن رساله، حضرت علامه(رحمهالله) مجموعهاى از روایات اخلاقى و عرفانى را انتخاب مىكردند و درباره آنها بحث مىفرمودند. حدیث معراج از جمله آن روایات بود.
برخى دوستانى كه در آن جلسات شركت مىكردند از این قرارند: شیخ عزیزاللّه خوشوقت، شیخ على آقاى تهرانى سعادت پرور (پهلوانی) كه یك سلسله كتاب در شرح دیوان حافظ نوشته اند، حاج شیخ حسن آقاى تهرانى، آقاى عبدالمجید رشیدپور، آقاسیدابراهیم خسروشاهى كه امام جماعت شمیران بودند و در مدرسه مروى نیز اسفار تدریس مىكردند، مرحوم شهید شیخ على آقاى قدوسى(رحمهالله) و مرحوم آقاشیخ محمدعلى واعظ قمى.
مرحوم استاد، سفارشات عمومى مرحوم علامه طباطبایى را در سلسله دروس اخلاقىشان این گونه یادآور مىشدند:
مجموعهاى از سفارشات عمومى بود كه دیگران نیز دارند؛ یعنى همان ترك محرمات و انجام واجبات، و قدم اول هم همینهاست، و از سفارشات خاصى كه مىتوانم بگویم مورد تأكید ایشان بود و براى هركسى كه توجه پیدا كند مفید است، یكى توسل به سیدالشهدا(علیهالسلام) بود، یكى قرائت قرآن و یكى هم نماز اول وقت. یادم هست كه از قول استادشان مىفرمودند كه من هرچه دارم از قرائت قرآن و توسل به سیدالشهدا(علیهالسلام) است. درباره نماز اول وقت هم از مرحوم آقاى قاضى نقل مىكردند (این را من از اساتید دیگر نیز شنیدهام) كه ایشان فرمودهاند اگر كسى به نماز اول وقت ملتزم شود و به مدارج عالى نرسد یك تعبیر این است كه به من لعنت كند و یک تعبیر دیگر این بوده است كه من حاضرم اهانت او را بپذیرم و او آب دهان به صورت من بیندازد...، كه بعضىها از ایشان سؤال كرده بودند آیا نماز اول وقت به همراه نوافل را مىفرمایید؟ ایشان در جواب فرموده بودند: نه، فقط خودِ نماز واجب.
از سفارشات دیگر علامه كه از استادشان نقل مىفرمودند، اهتمام به زیارت عاشورا، مخصوصاً از روز عاشورا تا روز اربعین بود، و دیگر قرائت قرآن با وضو و رو به قبله و با توجه؛ مخصوصاً شب، قبل از خواب.
مرحوم آیتالله مصباح یزدی(رضواناللهعلیه) از همان سال ورود به حوزه علمیه یزد، به مطالعه و تحصیل دروس حوزوى اكتفا نكردند و از روى علمدوستى و حقیقتجویى، در كلاسهاى فیزیك، شیمى و... و نیز زبانهاى خارجى فرانسوى و انگلیسى، كه به همت روحانى دانشمندى به نام «محقّقى رشتى» تشكیل شده بود، شركت جستند و با این دروس آشنا شدند.
پس از ورود به حوزه علمیه قم، رواج افكار و تبلیغات ماركسیستى سبب شد تا استاد به منظور پاسخگویى به شبهات و دفاع از حریم اندیشه دینى، آشنایى با فلسفههاى غربى را در دستور كار خود قرار دهند. به این ترتیب ایشان باید براى یافتن زبانى مشترك در بحث و مناظره با تحصیلكردگان دانشگاهى، تئورىها و اصطلاحات خاصِ علوم انسانىِ دانشگاهى را فرا مىگرفتند. به این منظور با مشورت و همت آیتالله شهید دكتر بهشتى كه در آن زمان مدیر دبیرستان دین و دانش قم بود قرار شد كلاسى در دبیرستان تشكیل شود تا عدهاى از فضلا و طلاب حوزه در آن شركت كنند.
در این كلاسها زبان خارجى و نیز معلومات دبیرستانى و دانشگاهى در رشتههاى فیزیك، شیمى، فلسفه علم، متدولوژى، ریاضیات و جامعه شناسى تدریس مىشد. شركتكنندگان این كلاسها نیز علاوه بر مرحوم آیتالله مصباح، شهید دكتر مفتح، حضرات آیات ناصر مكارم شیرازى، جعفر سبحانى، مرحوم محمد یزدى، مرحوم دكتر احمد احمدى، و مرحوم حیدرى نهاوندى بودند. شهید بهشتى مسئولیت برنامهریزى و برگزارى كلاسها و دعوت از اساتید را به عهده داشتند.
استاد از ثمرات ارزشمند آن كلاسها، این گونه یاد مىكرد:
شركت در آن كلاس باعث شد كه با اصطلاحات روز بیشتر آشنا شویم و بیشتر بتوانیم با قشر دانشگاهى تفاهم داشته باشیم؛ و طبعاً چون پاسخهایى كه ما در مباحثات و گفتوگوها مىدادیم با اصطلاحات خودشان آمیخته بود، برایشان بیشتر قابل درك بود، و همین سرمایهاى شد كه ما در دورههاى بعد تا حدودى بتوانیم نقش وساطت میان حوزه و دانشگاه را ایفا كنیم و بعدها دفتر همكارى حوزه و دانشگاه را تشكیل دهیم.
استاد با شركت در كلاسهاى مرحوم محقّقى رشتى در یزد، تا حدودى با زبان فرانسه و انگلیسى آشنا شد. بعدها نیز در هر فرصت مناسبى به فراگیرى زبان انگلیسى ادامه مىداد، و بر این اساس در كلاسهاى دبیرستان دین و دانش در حد مطلوبى با زبان انگلیسى آشنا شد. از آن پس نیز هر جا استاد لایقى مىیافت به تكمیل آنچه آموخته بود مىپرداخت. آیتالله مسعودى خمینى خاطره انگلیسى خواندن استاد را این گونه بیان مىكند:
ظاهراً سالهاى 46ـ47 بود كه به امر مبارك حضرت امام(رحمهالله) براى تبلیغ به سیرجان اعزام شدم. در خلال دوران مأموریتم دو مرتبه آقاى مصباح را براى سخنرانى دعوت كردیم و ایشان دوـسه دهه در آنجا سخنرانى مىكرد و همان جا نزد استادى به نام آقاى «رئیسى» انگلیسى هم مىخواند... .
ممارست و تلاش خستگىناپذیر استاد، به انضمام هوش و استعداد سرشارشان ایشان را در مطالعه و درك متون انگلیسى و فرانسوى توانا ساخته بود. آثار گرانسنگ ایشان در زمینه فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه سیاست، فلسفه علم، فلسفه تاریخ، معرفتشناسى، انسانشناسى، جامعهشناسى، فلسفه غرب و... نشان دهنده عمق و گستره دانش ایشان است.
آیتالله مصباح(رضواناللهعلیه) در رشتههاى مختلف علوم انسانى، صاحب اندیشهاى مستقل و نوآورىها و ابتكاراتى جالب بود. بخشهایی از این ابتكارات و نوآوريها به همت برخی از شاگردان ممتاز ایشان در مجموعهای به نام «رهیافتها و رهآوردها» مشتمل بر چهار دفتر در موضوعات مختلف شرح داده شده است. اما در این مقام تنها به نقل برخى اظهارات در این زمینه مىپردازیم.
پیشتر مطالبى از جناب استاد فیاضى درباره برخى ابتكارات فلسفى استاد مصباح نقل كردیم كه در واقع اشارهاى بود به وسعت نظر استاد در این زمینه.
حجتاسلام والمسلمین دكتر عباسعلى شاملى از جمله شاگردان استاد است كه دكتراى خود را در رشته روانشناسى و علوم تربیتى، از دانشگاه مك گیل كانادا اخذ كرده است. ایشان درباره ابتكارات علمى استاد در رشته روانشناسى مىگوید:
برخی از ابتكارات و نوآورىهاى استاد مصباح، به خصوص در حوزه روانشناسى و علوم تربیتى، در كتابها و جزواتى كه دفتر همكارى حوزه و دانشگاه گرد آورده، ثبت شده است. به نظر من ایشان حرفهاى تازه فراوانى در زمینه روانشناسى و علوم تربیتى داشتند كه مجال طرح آنها را پیدا نكردند. ایشان به مناسبتهاى مختلف، در مواقعى كه دغدغههاى خود را در باب اسلامى كردن علوم انسانى و اجتماعى ابراز مىداشتند، كدهایى ارائه مىكردند كه براى پژوهشهاى حوزه روانشناسى و علوم تربیتى جهت دهندهاند؛ براى نمونه در تبیین سازمان روانى انسان، ایشان مدل هرمىِ خاصى مطرح مىكنند كه من تاكنون چنین مدلى را در نوشته دیگرى ندیدهام.
همچنین در بحثى كه به مناسبت یكى از دهههاى محرم در تبیین قیام حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) داشتند، پیشدرآمد بحثشان، موضوع غم و شادى در فرهنگ و ادبیات اسلامى بود. در آنجا استاد درباره عوامل و موانع غم و شادى توضیحاتى دادند كه مىتواند زمینه تلاشهاى جدیدى در روانشناسى باشد.
در یكی از مجموعه بحثهایی كه در سالهای متمادی در ماه مبارك رمضان داشتند نیز در تبیین سیره تربیتى اهل بیت(علیهمالسلام)، پیشدرآمدى بر فرایند الگوگیرى و مدلبردارى از سیره معصومان(علیهمالسلام) در حوزه تربیت فرزند ارائه كردند و در آن، ساحتهاى مختلف الگوپذیرى و مدلبردارى را مطرح ساختند. به اعتقاد ایشان چهار حوزه و چهار ساحت در فرایند الگوپذیرى و مدلبردارى از سیره معصومان(علیهمالسلام) مطرح است كه این ساحتها باید بازشناسى و پردازش شود: حوزه باورها و اعتقادات، حوزه ارزشها و باید و نبایدهاى ارزشى، حوزه روشهاى رفتارى و حوزه ابزارهاى ارتباط مربى با مُترِبّى. سه عرصه باورها، ارزشها و روشهاى رفتارى نمىتواند از محدودههاى احكام دینى خارج و دچار روزمرگى شود و با رویكردهاى تساهلى و تسامحى ارزیابى گردد؛ اما در عرصه چهارم، لازم نیست ابزارهاى ارتباط مربى با مُترِبّى صرفاً با منابع درون دینى تعیین شوند. این عقیده نیز از نظریات ابتكارى استاد است.
بنده در گروه علوم تربیتى پیشنهاد كردم كه براى پىگیرى اندیشههاى نوین استاد در عرصه روانشناسى و علوم تربیتى، یك سلسله نشستهاى كارشناسانه برگزار شود و با طرح سؤالات و چالشهاى جدید در این حوزه از استاد مصباح درخواست داورى كنند. یكى از بهترین راههایى كه مىتوانست اندیشههاى استاد را برجسته سازد راهاندازى نشستهاى كارشناسى بود؛ چون معلوم است وقتى استاد در مجامع عمومى و با مخاطبان عمومى سخن مىگویند نمىتوانند همه آن داشتههاى فكرىشان را عرضه كنند و از این رو بسیارى از زوایاى اندیشه ایشان در روانشناسى و علوم تربیتى هنوز مكتوم مانده است.
حجةالاسلام والمسلمین دكتر محمدعلى شمالى با اشاره به اندیشههاى ابتكارى استاد در باب فلسفه اخلاق مىگوید:
بنده در واقع به پیشنهاد جناب استاد مصباح، رشته فلسفه اخلاق را انتخاب كردم و وقتى مىخواستم موضوع پایان نامه دكترىام را در دانشگاه منچستر انتخاب كنم، به نظرم رسید یكى از موضوعات بسیار مهم، بحث نسبیتگرایى اخلاقى است؛ چون اگر ثبات و جهانى و جاودانى بودن ارزشهاى اخلاقى مورد خدشه قرار گیرد، دیگر چیزى از ارزشهاى اخلاقى، بهویژه ارزشهاى دینى، باقى نمىماند. این بود كه این موضوع را انتخاب كردم و در پایان، یك فصل را به بحث مبانى اخلاق اختصاص دادم؛ چون اگر بتوانیم مبانى اخلاق را مشخص كنیم و نشان دهیم كه این مبانى عینى هستند، اشكال به طور ریشهاى حل مىشود. در این قسمت، بنده از فلسفه اسلامى و مخصوصاً از نظرات آیتالله مصباح بسیار استفاده كردم. چرا كه در زمینه فلسفه اخلاق، هرچند بحثهاى پراكنده بسیارى در كتابهاى علما و فلاسفه اسلامى داریم، ولى كسانى كه به طور خاص و با توجه به مسائل روز به فلسفه اخلاق پرداخته باشند كماند، و آیتالله مصباح از معدود كسانى هستند كه بحث ویژه و مستقلى را به فلسفه اخلاق اختصاص دادهاند، كه بعضى از آثارشان در این زمینه منتشر شده و بعضى دیگر نیز امیدواریم انشاءالله آماده و منتشر شود. به هر حال من از مباحث ایشان بسیار بهره بردم و بعد چون مىخواستم هیچ اشكالى در پایاننامهام باقى نماند، آن را به بعضى از متفكران دادم تا بخوانند و نظرشان را بگویند. یكى از این متفكران پروفسور آرینگتون، رئیس دپارتمان فلسفه در دانشگاه جورجیاى امریكا بود كه از فلاسفه مطرح و از جمله كسانى است كه خود در بحث نسبیتگرایى چندین كتاب دارد. من از ایشان خواهش كردم كه پایاننامه مرا قبل از دفاع ببیند؛ ایشان نیز پذیرفت و بعداً براى من ایمیل فرستاد و گفت: «جالبترین قسمت پایاننامه همین فصل آخر بود كه خیلى برایم جالب بود و تازگى داشت و نظریه جدید و مهمى بود»؛ یعنى همین مباحثى كه ما بر اساس نظرات استاد مصباح مطرح كرده بودیم، بسیار مورد استقبال ایشان قرار گرفت و گفتند بسیار خوب است كه شما این بحث را تكمیل كنید و بسط دهید.
استاد مصباح، تدریس به صورت منظم را از مدرسه حقانى(منتظریه) آغاز كرد. این كار با هدف تربیت نیروهاى فكرى و عقیدتى، و پرورش افراد متعهد و كارآمد براى تشكیل كادر آینده نظام و حكومت اسلامى شروع شد. ایشان ابتدا مباحث قرآنى و تفسیر و مباحث فلسفى را در آن مدرسه تدریس كرد: درس تفسیر در سه سطح، و هم زمان با آن، مباحث اخلاقى و تربیتى تحت عنوان «خودشناسى براى خودسازى».[9]
استاد مصباح، در باب فلسفه نیز كتاب فلسفتنا، تألیف شهید صدر، و كتاب بدایة الحكمه، اثر علامه طباطبایى(رحمهالله) را به مدت ده سال در آن مدرسه آموزش داد.
ایشان بعد از مدتى به پیشنهاد آیتالله سیدمحسن خرازى، همكارى با مؤسسه در راه حق را پذیرفت و با تأسیس بخش آموزش در آن مؤسسه، به تدریس كتابهاى فلسفتنا، اقتصادنا و نهایة الحكمه، و نیز تفسیر موضوعى قرآن كریم پرداخت.
استاد مصباح در واقع اولین استادى بود كه كتابهاى مزبور را به منزله متن درسى در حوزه مطرح و تدریس كرد. پیش از این، متن درسى منسجمى كه ناظر به افكار و مكاتب فلسفى جدید باشد در حوزه علمیه به چشم نمىخورد. البته كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه در دسترس بود؛ اما به دلیل فارسى بودن متن آن متأسفانه در حوزه به منزله كتاب درسى، مقبول نیفتاد.
خارج از برنامههاى درسى منظم مدرسه حقانى و مؤسسه در راه حق، استاد كتابهاى مفصل فلسفى مانند اسفار اربعه و شفا را براى علاقهمندان تدریس مىكرد. این كلاسها در واقع، سطح تخصصى فلسفه به شمار مىرفت.
ثمره تعلیم و تدریسهاى دلسوزانه و پىگیر استاد، پرورش شاگردان ممتاز و طلاب نمونهاى است كه امیدهاى آینده اسلام و نظام اسلامى به شمار مىروند. انسجام فكرى، قوت بیان و استدلال، و آزادى رأى، به همراه تخلّق به اخلاق و آداب نیكوى اسلامى، و حسن سلیقه و تدبیر، از مایههاى ارزشمندى است كه درس استاد براى زندگى حال و آینده این شاگردان به ارمغان آورده است و جملگىِ آنان سرمایه و بضاعت علمى و اخلاقى خویش را مرهون زحمات و تلاشهاى مشفقانه وى مىدانند.
در این مقام، تنها به معرفى و ذكر نام شمار معدودى از تربیت یافتگانِ این استاد گرانمایه، كه هركدام استادى سرآمد و متفكرى صاحبنظر در علوم اسلامى به شمار مىروند، مىپردازیم:
حضرت آیتالله غلامرضا فیاضى، از اساتید ممتاز حوزه علمیه قم، حضرت آیتالله محمود رجبى، كه قبل از ارتحال حضرت استاد قائممقام مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) بودند و پس از آن با حكم مقام معظم رهبری ریاست این مؤسسه را عهدهدار شدند و مدیر گروه علوم قرآنى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمهالله) نیز هستند، آیتالله کاظم صدیقى، امام جمعه موقت تهران، و استاد دروس خارج فقه، تفسیر و اخلاق حوزههای علمیه، حجةالاسلام والمسلمین اكبر میرسپاه، استاد موفق و ممتاز دروس فلسفه، معارف قرآن و اخلاق اسلامى، حجةالاسلام والمسلمین سید محمد غروى، كه مدتی مدیر گروه روان شناسى مؤسسه امام خمینى(رحمهالله) بودند، حجةالاسلام والمسلمین دكتر مرتضى آقاتهرانى، استاد اخلاق حوزه علمیه، حجةالاسلام والمسلمین محمود محمدى عراقى، مدیر مدارس علمیه «مشكات» و مسئول دفتر مقام معظم رهبری در قم، مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حسین ایرانى رییس اسبق سازمان تبلیغات اسلامی قم، فاضل ارجمند آقاى عبدالرسول عبودیت، حجةالاسلام والمسلمین سید محمدرضا طباطبایى، مدیر سابق جامعةالزهراء(علیها السلام)، حجةالاسلام والمسلمین نیرى، حجةالاسلام والمسلمین مبشرى، حجةالاسلام والمسلمین مؤیدى، مرحوم حجةالاسلام والمسلمین شاهرودى، نماینده دوره پنجم مجلس شوراى اسلامى، حجةالاسلام والمسلمین داراب كلایى، حجةالاسلام والمسلمین ابراهیمى دامغانى، حجةالاسلام والمسلمین دكتر زارعان، حجةالاسلام والمسلمین دكتر عباسعلى شاملى، حجةالاسلام والمسلمین دكتر احمد رهنمایى، فاضل ارجمند آقای دكتر محمد فنایى، حجةالاسلام والمسلمین نمازى، حجةالاسلام والمسلمین دكتر شمالى، شهیدان عبدالله میثمی، مسؤول نمایندگی وليفقیه در قرارگاه خاتمالانبیاء(صلواتاللهعلیه)، رحمتالله میثمی و مصطفی ردانيپور، از فرماندهان ارشد دوران جنگ، و بسیارى دیگر از حجج اسلام و مروجان قرآن، كه جملگى، حیات علمى و فرهنگى خود را مرهون درسهاى پربار و ثمربخش مرحوم استاد مىدانند.
آیتالله فیاضى مىگوید:
درسهاى استاد، به خصوص دروس معارف و درس «خودشناسى براى خودسازى» به گونهاى بود كه ما احساس مىكردیم این مطالب را هیچ جاى دیگر حوزه نمىشود پیدا كرد، و الحمدللّه آن درسها براى ما بسیار سرنوشت ساز بود. معارف قرآن آن طورى كه خود استاد درس مىگفتند و از ایمان سرشار و اعتقادشان به معارف دینى و به حضرت ولى عصر(علیه السلام) سرچشمه مىگرفت اثر خاصى داشت، و لازم بود چنین درسهایى در كل حوزه باشد تا طلبهها دچار بعضى لغزشها و تمایل به چپ و راست نشوند و در طریق مستقیم دین و اهل بیت(علیهمالسلام)حركت كنند.
حجةالاسلام والمسلمین، سیدمحمد غروى مىگوید:
بحثهاى اخلاقى و قرآنى استاد و اساساً شخصیت فردى ایشان بدون كوچكترین تعارف و مبالغهاى به شدت تأثیرگذار بود؛ یعنى ایشان ساختار فكرى و شخصیتى دوستان را به گونهاى ساخت كه همه دوستان ما، اكنون هر كدام در هر جا كه هستند، در واقع با همان مایههایى كه آن زمان از درسهاى استاد به دست آوردهاند، زندگى مىكنند... . یادم نمىرود بعضى از دوستان آن قدر شیفته درس اخلاق ایشان شده بودند كه تمام هفته به امید آن بودند كه پنج شنبه فرا برسد و درس اخلاق استاد را دریابند؛ بعضىها در كلاس حالت معنوى خاصى داشتند. خود استاد نیز طبعاً درسهایى مىگفتند كه بسیار تأثیرگذار بود.
آیتالله محمود رجبى نیز چنین تعریف مىكند:
بعد از تأسیس دوره آموزشى مؤسسه در راه حق، مرحله جدیدى از آشنایى بنده با حضرت استاد شروع شد، و در امتحان ورودى آنجا شركت كردم و پذیرفته شدم. در آن دوره بیش از همه اساتید و بیش از همه بحثهایى كه مطرح مىشد، از مباحث ایشان فایده بردم، و اگر یك جنبه مثبتى در بنده باشد مىتوانم بگویم مرهون آن مباحثى است كه حضرت استاد در آنجا به ما آموزش مىدادند، و این چیزى است كه مورد اتفاق نظر همه برادرانى است كه در آن دوره شركت مىكردند و همه معترف هستند كه آن بحثهاى معارف قرآن و بحث خودشناسى و بحثهاى فلسفى ایشان، در واقع به مسیر زندگى و شخصیتشان شكل داده و براى آنان سرنوشت ساز بوده است. به تعبیر بعضى از دوستان، حضرت استاد مصباح حق حیات بر گردن ما دارند، و ما حیات معنوى و فكرى و روحیمان را مرهون اندیشههاى ناب اسلامى و متقن ایشان هستیم.
استاد رجبى در ادامه، مطالب مبسوطى در زمینه ابعاد علمى شخصیت استاد مصباح بیان مىكنند كه گزیدهاى از بیانات ایشان را مىآوریم:
درباره ابعاد علمى شخصیت جناب استاد، مىتوان در سه محور سخن گفت:
محور اول درباره ابتكاراتى است كه ایشان در آموزش و پرورش نیروها داشتند؛
محور دوم درباره فعالیتهاى تحقیقى خودشان است؛
محور سوم در زمینه اندیشهها و نظریات جدید ایشان است.
محور سوم را به كتابهاى فلسفى و كلامى و تفسیرى ایشان وامىگذارم كه هر كس به آنها مراجعه كند، نوآورىهاى استاد را خواهد دید. در محور آموزش و پرورش نیروها، نكته بسیار مهم آن است كه چه برنامهریزى آموزشى و چه برنامهریزى پژوهشى باید اولا بر اساس شناسایى نیروها و استعدادها باشد؛ ثانیاً در این امر باید نیازسنجى صورت گیرد. این دو امر، نكتههایى بسیار اساسى در برنامهریزى آموزشى و پژوهشى هستند. اگر ما نیروهایى كه مىخواهیم به كار بگیریم، و نیز استعدادها و توانایىهاى آنان را نشناسیم برنامهریزى ما دقیق و متناسب با مخاطبانمان نخواهد بود، و طبعاً موفقیتآمیز هم نیست. همین طور اگر نیازهاى جامعه را در نظر نگیریم و در بُعد اندیشههاى دینى و نیز در بُعد معضلات فكرى، سیاسى و اجتماعى اطلاعى از كاستىها نداشته باشیم و بدون توجه به آنها نیروهایى را تربیت كنیم یا موضوعات تحقیقى را تصویب و اجرا نماییم، محصول كار ما محصول بىفایدهاى خواهد بود و نیروى پرورش یافته به درد نیازهاى جامعه نمىخورد... . به نظر من حضرت استاد در برنامهریزىهاى آموزشى و پژوهشى، این دو نكته اساسى را دقیقاً در نظر گرفته بودند و با توجه به آنها و نیز تمهیداتى كه براى نیل به این اهداف اندیشیده بودند، دورههاى آموزشى و پژوهشى را برگزار مىكردند. به همین دلیل نیز به نظر مىرسد اگر نگوییم موفقترین، دستكم یكى از موفقترین نهادهایى كه توانسته است در راستاى نیاز جامعه اسلامى به تبیین معارف الهى، نیروهایى تربیت كند، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمهالله) است.
اولین دوره آموزش مؤسسه را كه خود بنده در آن حضور داشتم، مثال مىزنم. در آن مقطع كه ایشان مىخواستند اولین گروه آموزشى را با آن اهدافى كه در نظر داشتند تشكیل دهند، شناسایى نیروها از طریق افرادى صورت گرفت كه خود از مدرسان حوزه بودند، و به آنان گفته شده بود هر كسى را به عنوان طلبهاى فاضل مىشناسید معرفى كنید. افرادى مثل مرحوم آقاى دكتر احمدى و آیتالله خرازى و دیگران، افرادى را كه مىشناختند معرفى كردند. افراد معرفى شده كسانى بودند مانند آقاى محمدى عراقى، آقاى فیاضى، آقاى غروى، آقاى میرسپاه، آقاى شبزندهدار، و آقاى مؤمن. اینها كسانى بودند كه چند سال درس خارج فقه و اصول شركت كرده بودند و مورد تأیید افراد صاحبنظر بودند؛ در عین حال از این افراد امتحان كتبى گرفته شد، و به این امتحان كتبى نیز اكتفا نشد. با پذیرفتهشدگانِ در امتحان كتبى، مصاحبه حضورى صورت گرفت؛ آن هم مصاحبهاى بسیار جدى كه خود جناب استاد مصباح نیز از مصاحبهكنندهها بودند. آن وقت از این نیروهایى كه با این كیفیت شناسایى شدند، خواسته شد كه تقریرات درس خارج را نیز ارائه كنند. به این ترتیب نیرو را كاملا از هر جنبه شناسایى كردند و همه استعدادها و توانمندىها و سوابق كارىاش را شناختند و بعد او را پذیرفتند، و دوره آموزشى آغاز شد.
در زمینه نیازسنجى نیز با آن كه خود استاد اطلاعات وسیعى داشتند، از طریق ارتباطاتى كه با مرحوم شهید بهشتى و مرحوم شهید قدوسى و دیگران داشتند و همچنین از طریق ارتباطى كه با امثال آقاى دكتر احمدى به لحاظ این كه در دانشگاه حضور داشت برقرار مىكردند و احیاناً به سبب مسافرتهایى كه مسئولان آن دوره به كشورهاى مختلف داشتند، نیاز ضرورى را تشخیص مىدادند و ما را توجیه مىكردند كه مثلاً الان فراگیرى زبان انگلیسى یا زبان عربىِ اصیل ضرورت دارد، یا امروز فلان مباحث ضرورى است، و جالب آنكه بعدها از افراد آموزش دیده بارها مىشنیدیم كه مىگفتند زمانى كه ما آن درسها را مىخواندیم فكر نمىكردیم این قدر این دوره و این اطلاعات به دردمان بخورد؛ ولى امروز درمى یابیم تنها چیزى كه از درسهاى دوران طلبگى مان به درد ما مىخورد و در تأمین نیاز فكرى جامعه مؤثر است، همین درسهاى مؤسسه بوده است. این دلیل آن است كه حضرت استاد نیاز جامعه را تشخیص داده بود، و به خوبى سنجیده بود كه جامعه در آینده به چه چیزى نیاز دارد و متناسب با آن، دوره آموزشى را برنامهریزى كرده بود.
نكته دیگر اینكه كار برنامهریزى استاد بسیار روشمند و حساب شده بود. یعنى مانند برخى برنامههاى آزمایشى نبود؛ بلكه ایشان بسیار حساب شده پیشبینى و طراحى كرده بودند و به اجرا در مىآوردند. در دوره ما حجم فراوانى از مباحث را بحثهاى فلسفى، به خصوص فلسفه تطبیقى كه ناظر به مسائل و دیدگاههاى جدید روز بود، تشكیل مىداد؛ مثلاً كتاب فلسفتنا را متن درسى ما تعیین كرده بودند، و همین طور اقتصادنا را، به این دلیل كه به مكاتب فلسفى روز یا مسائل سرمایهدارى و نظام ماركسیستى نگاهى تطبیقى داشتند برگزیده بودند، و این بحثها به لحاظ عقلى مبناى كار محسوب مىشدند. از یك سو بحثهاى معارف قرآن در برنامه گنجانده شده بود تا به لحاظ قرآنى، بنیانهاى فكرى دانشپژوهان را شكل بدهد، و از سوى دیگر در كنار این برنامه آموزشى، روشها نیز مطرح مىشد، و به ما مىآموختند كه روش برخورد با مباحث عقلى یا روش برخورد با مباحث نقلى چگونه است. جایگاه عقل و نقل كجاست، و در ضمن این آموزشها، استاد ما را به تحقیق مىگماشتند.
در تدریس استاد ویژگىهاى ظریفى وجود داشت؛ مثلاً خود استاد هر جلسه دو یا سه نفر را به قید قرعه تعیین مىكردند كه براى جلسه آینده چكیده درس را بگویند، و مشخص نبود كه قرعه به نام چه كسى خواهد افتاد. این كار، بسیار مؤثر بود و موجب مىشد افراد درس را جدى بگیرند و نیز مطالب را به دقت مطالعه كنند. استاد نیز بسیار جدى برخورد مىكردند... . همچنین به گونههاى متنوعى از ما تحقیق مىخواستند. گاهى ضمن درس، ما را موظف مىكردند كه تحقیق انجام دهیم و بعد نیز خودشان با دقت این تحقیقها را ملاحظه مىكردند و تذكرات لازم را در حاشیه آنها مىنوشتند. برخورد تشویقآمیز هم داشتند، و سالى یك بار از همه، مقاله تحقیقى مىخواستند و به بهترین مقاله جایزه مىدادند. همچنین شیوه تحقیقىِ بسیار ثمربخشترى داشتند، و آن نوعى كارورزى تحقیق بود. این كار نسبتاً درازمدت بود و به صورت مرحله به مرحله، در بحثهاى فلسفى به یك شكل، و در بحثهاى معارف قرآن به شكلى دیگر انجام مىشد. در بحثهاى فلسفى، و به خصوص مباحث فلسفى روز، استاد منابع متعددى معرفى مىكردند و با محور قرار دادن روش رئالیسم، پس از بحث و مذاكره در جلسات، مىفرمودند با توجه به منابع معرفى شده، تحقیق كنید و یك مقاله بنویسید. در بحثهاى معارف قرآن نیز استاد در مرحله اول، یك تفسیر موضوعى را در زمینه بحثهایى مثل خداشناسى، قرآنشناسى و انسانشناسى، براى ما مىگفتند، و در مرحله بعد، آیاتى را درباره یك موضوع خاص معرفى مىكردند و مىفرمودند بروید آیات را مطالعه و دستهبندى كنید، و آن گاه از آنها نتیجهگیرى نمایید. پس از انجام كار، استاد حاصل تحقیق را مىدیدند و نكات مورد نظرشان را تذكر مىدادند. مرحله سوم این بود كه به ما موضوعى مىدادند و مىگفتند خودتان آیات ناظر به این موضوع را استخراج كنید و این موضوع را از آنها نتیجه بگیرید، و بعد كه حاصل كار را خدمت ایشان ارائه مىكردیم، تذكرات بسیار جالبى مىدادند. براى نمونه مىفرمودند این آیه به این دلیل چندان ربطى ندارد و آن آیه چندان ضرورت ندارد، یا فلان آیه صراحت بیشترى در مطلب دارد و... . خلاصه ما را با چگونگى بررسى و فهم آیات كاملا آشنا مىكردند.
نكته دیگر، تأكید ایشان بر كارهاى جمعى بود. استاد مكرر مىفرمود كه كار فردى در حوزه، بسیار است؛ ما مىخواهیم افراد روحیه كار گروهى پیدا كنند. به همین دلیل به شكلهاى متنوعى جلسات گروهى ترتیب مىدادند. براى مثال وقتى دفتر همكارى حوزه و دانشگاه تأسیس شد، با تدبیر استاد، گروههاى مختلف تشكیل شد و هر چند نفرى با هم در یك گروه قرار گرفتند، كه خود بنده با جناب حاج آقاى عراقى و حاج آقاى میرسپاه، بر اثر همین تأكید استاد، یك گروه شده بودیم و با هم كار مىكردیم.
ساختارمند كردن و نظم منطقى دادن به ذهن و فكر دانشپژوهان، یكى دیگر از ویژگىهایى بود كه در دورههاى درسى استاد صورت مىگرفت. ذهن دانشپژوهان ساختارى منطقى مىیافت و آنان از پراكندهگویى و بىنظمى در سخن، نجات مىیافتند. این بدان سبب بود كه اندیشههاى خودِ استاد بسیار ساختارمند و داراى نظم منطقى بود، و مبانى و فروعات افكار ایشان و نیز ارتباط اندیشههایشان با هم، كاملا مشخص بود و این خصوصیت به ما نیز منتقل مىشد.
شیوه بیان بسیار زیبا نیز از دیگر ویژگىهاى تدریس استاد بود كه جداى از غناى محتواى دروس، موجب مىشد كه ما شیفته درسهاى ایشان بشویم. استاد هر درسى را متناسب با خودش بیان مىكردند، مثلاً در درس «خودشناسى براى خودسازى» در عین اینكه بحث، صبغهاى علمى داشت، به تناسب اینكه یك درس اخلاقى محسوب مىشد، اقتضا مىكرد كه در ما یك حالت معنوى و اثر روحانى ایجاد شود. از این رو استاد به شیوهاى این درس را بیان مىفرمودند كه این حالت به ما منتقل شود. همین طور درسهاى فلسفى اقتضا مىكرد كه دقت و موشكافى در ما به وجود آید، و استاد نیز به نحوى بیان مىكردند كه دقتها و توجهها را برانگیزد، و این نشان قدرت بیان فوقالعاده، توان علمى بالا و تشخیص خوب ایشان در چگونگى مطرح كردن مباحث است.
یكى دیگر از ویژگىهاى تدریس استاد كه البته در سخنرانىهایشان نیز وجود دارد این است كه مطالب را به گونهاى مطرح مىكنند كه با پاسخگویى به شبهات، ابهام جدیدى در ذهن مخاطب صورت نمىبندد. بسیارى افراد وقتى شبههاى را پاسخ مىدهند، چند شبهه دیگر در ذهن شنونده ایجاد مىكنند؛ ولى خداوند به حضرت استاد لطف كرده است كه مطالب را به گونهاى بیان مىكنند كه مسئله به گونهاى بسیار شفاف و متقن و دلنشین حل مىشود و در عین حال شبهات جدیدى ایجاد نمىكند.
اما محور دومى كه ناظر به ابعاد علمى شخصیت استاد است، به ویژگىهاى تحقیقى خود ایشان بازمىگردد. استاد مصباح در این محور نیز ویژگىهاى سودمندى دارند كه از آن جمله دقت و وسواس علمى و حوصله و شكیبایى در تحقیق است. به هیچوجه بىحوصلگى و شتابزدگى در كارهاى تحقیقاتى ایشان وجود ندارد. گاهى كه ما مىخواستیم در زمینه موضوعات قرآنى تحقیق كنیم، ایشان مىفرمودند براى هر موضوعریزى باید یك دور قرآن به طور كامل دیده شود؛ مگر اینكه دو موضوعى باشند كه بسیار به هم نزدیك بوده، تفاوت بسیار جزئىاى داشته باشند. به همین دلیل در آن دورهاى كه برادران بزرگوار گروه تفسیر، درباره معجم كار مىكردند شاید نزدیك به پنجاه شصت بار و بلكه بیشتر، قرآن شریف را به طور كامل دوره كردند. با وجود این جناب استاد به این میزان هم اكتفا نمىكردند و مىفرمودند هر بخشى كه مطالب ریزش تهیه شد، با نگاهى كلى به مجموعه بحث باید قرآن را یك دور دیگر نیز ملاحظه كرد، و اینكه یك نفر به تنهایى مرور كند و نظر بدهد كافى نیست؛ بلكه باید سه یا پنج نفر با هم تمام مطلب را ببینند و بعد با هم بحث كنند و محصول بحثشان را ارائه نمایند، و البته ثمره چنین دقتها و وسواسهاى در علم، آن اندیشههاى متقن استاد خواهد بود.
نكته دیگر در این باره، استوارى اندیشههاى استاد است. ایشان مىفرمودند ما باید از مسائل یقینى شروع كنیم و پیش برویم و هر مسأله دیگرى را بر مبناى یقینیات و مسلمات حل كنیم. چنین رویهاى سبب مىشود مثلاً در بحثهاى قرآنى، متشابهاتى كه در آنها احتمالات متعدد وجود دارد، بر مبناى یقینیات، رفته رفته تشابهشان برطرف شود و مفاد واقعىشان روشن گردد. این رویه در تمام اندیشههاى استاد به چشم مىآید. براى نمونه ایشان در معارف قرآن هر مطلبى را ابتدا از بحث مبنایى شروع مىكنند و پس از آن به مسائل مىپردازند. این رویه كاملا صحیحى است كه موجب استوارى فكر مىشود.
ویژگى دیگر استاد، رعایت مرز دانشها و روشهاست. ایشان در بحثهاى تفسیرى مىفرمودند اینكه قرآن مجید در آیه هفتم سوره آلعمران مىفرماید: وَالرَّسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا، مراد از راسخون در علم كسانى هستند كه مرز هر دانشى را مىشناسند؛ مىفهمند مرز ابزارهاى معرفت انسانى تا كجاست و مىفهمند بسیارى از مسایلى كه خداوند در قرآن بیان مىكند، فوق توان ابزارهاى شناخت آنهاست، و در نتیجه مىدانند كه حق است، و اینكه ابزار شناخت آنها به درك این مطلب نرسیده است، دلیل آن نیست كه نادرست باشد. مقتضاى رسوخ در علم این است كه من مرز دانشم را بشناسم. از این رو استاد مىفرمودند ما باید روش خودمان را در فهم سخن به كار ببریم؛ اگر با این روش، نتیجه به دست آمد، كه مطلوب حاصل شده است؛ اما اگر چنین نشد، نمىتوان گفت چون این مطلب در فلسفه، مسلّم است آیه نیز حتماً باید چنین بگوید. مطلب مسلّم فلسفى در جاى خود صحیح است اما شاید آیه شریفه در مقام تبیین مطلب دیگرى باشد. بسیارى از مفسران معلومات تخصصىشان در یك رشته خاص، به تفسیرشان رنگ داده و آن را تحت تأثیر گرفته است؛ مثلاً اگر مفسرى ادیب بوده، بیشتر بحث ادبى كرده و بیشترِ برداشتهایش ادبى است، و اگر مفسرْ مثل ملاصدرا، فیلسوف بوده، بیشترْ آیات را فلسفى تفسیر كرده و گاه از مراد واقعى آیه دور شده است. اما شیوه استاد مصباح این گونه نیست و با آنكه ایشان در بحثهاى فلسفى كاملا مسلط و آگاهاند، در مقام تفسیر، تنها روش تفسیرى را با دقت و موشكافى تمام به كار مىگیرند و تفسیر را با همان روش فهم متن به پیش مىبرند.
ویژگى دیگرى كه در بحثهاى تحقیقى استاد وجود دارد، بىطرفى علمى، در عین اعتقاد به رشتهها و علوم دیگر است. ایشان در مقام تحقیق، آنچه مقتضاى تحقیق است مطرح مىكنند و علایقشان در كارهاى تحقیقى شان نقشى ندارد. بسیار روشن است كه ایشان فیلسوفاند و به طور طبیعى به این رشته علاقه و دلبستگى دارند؛ ولى این علاقه را به هیچوجه در بحثهاى تفسیرى دخالت نمىدهند. همچنین اگر ایشان دیدگاهى را نمىپذیرند یا مورد نقد قرار مىدهند، این رد یا نقدشان با كمال بىطرفى علمى است و چنین است كه مىگویند این اندیشه درست هست یا درست نیست؛ حال گوینده و نویسنده هر كسى مىخواهد باشد؛ به گونهاى كه بنده خود شاهد بودهام كه ایشان حاضر نیستند كمالات سرسختترین دشمنانشان را انكار كنند.
جرئت و جسارت علمى، در عین رعایت احترام و ادب، از دیگر ویژگىهاى استاد گرانقدر است. ایشان به دلیل همین جرئت علمى، نوآورىهاى فكرى فراوانى دارند. چه بسا نظریههایى كه سالیان درازى از سوى دیگران پذیرفته شده است، و استاد به نادرستىشان پى مىبرند، و آنها را رد مىكنند و در عوض، رأى صحیح و جدیدى ارائه مىدهند و از آن دفاع مىكنند.
نكته دیگر در روش تحقیقاتى استاد، نظام منطقى داشتن و ساختارگرایى در اندیشههاشان است. مجموعه مباحثى كه ایشان ارائه مىدهند، همواره در چارچوبه منطقى خاصى قرار مىگیرد. در بحثهاى معارف قرآن، در آغاز بحث خداشناسى به صراحت فرمودهاند كه آنچه ما نیاز داریم این است كه مجموعه معارف قرآن را به صورت نظاممند، ارائه كنیم. در بحثهاى فلسفى نیز همین طور. ایشان نظام فكرىْ فلسفى خاصى دارند كه بر مبناى آن به ارائه دیدگاه خود و نقد دیدگاه دیگران مىپردازند. این چنین ساختارمندىاى را بنده در میان اندیشمندان دیگر، كمتر مشاهده كردهام.
در محور سوم كه ناظر به نوآورىها و ابتكارات علمى استاد است به نظر بنده ایشان در سه زمینه نوآورى دارند:
نخست، كشف و ارائه دیدگاههاى جدید: استاد مصباح هم در فلسفه، هم در معارف و هم در مباحث سیاسىاجتماعى دیدگاههایى دارند كه تاكنون مطرح نبوده، یا به این شفافیت و ظرافت و دقت ارائه نشده است. در بحثهاى قرآنى، مثلاً در بحث «سیر آیات تحدى» كه بسیارى از اندیشمندان به آن پرداختهاند، نظریه استاد كه در كتاب قرآنشناسى نیز طرح و بررسى شده است هم با آیات قرآن سازگارى بیشترى دارد و هم دیدگاهى نوین به شمار مىرود و در مقایسه با دیدگاههاى دیگر، خالى از اشكال است.
دوم، نوآورىها در زمینه سازماندهى و تئورىپردازى و مدلسازى: پیوند بسیارى از ایدههاى اسلامى با یكدیگر روشن نیست. استاد این ایدهها را به یك مدل ویژه تبدیل كرده است و آنها را در یك چارچوب و نظریه كلان قرار داده و سازماندهى نوینى ارائه كرده است.
سوم، نوآورى در باب نگارش: استاد مصباح در بخش نگارش نیز اهل ابتكارند. آن زمانى كه بحث متن درسى، و ویژگىهاى آن در حوزه مطرح نبوده است، ایشان كتابهاى آموزش عقاید و آموزش فلسفه را در قالب یك متن درسى تدوین مىكنند. در این كتابها به لحاظ نگارشى، نوآورى صورت گرفته است. نوشتههاى استاد در عین حال، ویژگى متانت و دقت در تعبیر در عین خوش بیانى و رسایى را نیز در خود جمع كرده است. من خود در جلسهاى شاهد بودم از یكى از كسانى كه رابطه خوبى هم با حضرت استاد ندارد و مخالف اندیشههاى ایشان است، سؤال شد كه به نظر شما به لحاظ نگارش و شیوه بیان، چگونه مطالب را ارائه نماییم؟ او بلافاصله گفت: «همان گونه كه حاج آقاى مصباح مطالب را بیان مىكند. سبك بیان و نگارش ایشان بهترین سبك است».
حجةالاسلام والمسلمین میرسپاه، به جنبههاى دیگرى از ویژگىهاى تدریس و شاگردپرورى استاد مصباح اشاره كرده اند. در این مقام خلاصهاى از مشروح مصاحبه ایشان ارائه مىشود:
آیتالله مصباح، به معناى واقعى و كاملِ كلمه، استاد بودند. این مبالغه نیست. اگر موارد بسیار زیادى راكه نمىتوانم به همه آنها اشاره كنم مورد توجه قرار بدهیم، ثابت مىشود كه مبالغه نمىكنم. اما براى نمونه چند شاهد مىآورم.
یادم هست یك بار اشكالى مطرح كردم، و استاد جواب دادند؛ ولى من قانع نشدم. پس از پایان درس دوباره خدمت ایشان رفتم و در اتاقى كه براى استراحت و صرف چاى مىنشستند، اشكالم را مطرح كردم. ایشان دوباره جواب دادند؛ ولى من باز هم قانع نشدم. مكثى كردم و عرض كردم: استاد! چرا جواب شما براى من قانع كننده نیست؟!
این سؤال مىتواند بعضى از اساتید را ناراحت كند و موجب ملالت آنان شود. اما جناب استاد تأملى كردند و فرمودند: مىدانید چرا جواب من براى شما قانع كننده نیست؟ علتْ آن است كه من از این واژهاى كه به كار مىبرم یك معنا اراده مىكنم و شما از آن معناى دیگرى مىفهمید. از این رو جواب من دقیقاً به اشكال و به پرسش شما نمىخورد. براى حل این مشكل بیایید تصورمان را در باره این واژه با هم هماهنگ كنیم. مقدارى فكر كردم، و دریافتم كه ایشان درست مىفرمایند و مشكل در واقع بر سر معناى آن واژه است.
باز یادم مىآید كه گاهى بعضى اشكالات و سؤالها برایم پیش مىآمد و با استاد مطرح مىكردم، و ایشان با سعه صدر مخصوصى پاسخ مىدادند. درست برخلاف آنچه بعضى مغرضان شایع مىكنند كه ایشان آدم بىتحملى است و در قبال دیگران سعه صدر ندارد. ایشان نه تنها با حوصله و سعه صدر كامل به اشكالات ما پاسخ مىگفتند، بلكه دقت ما را نیز بیدار مىكردند، و این حاكى از همان مطلبى است كه عرض كردم؛ یعنى ایشان به معناى واقعى و كامل كلمه استاد هستند؛ مثلاً چندین بار پیش آمد كه به من فرمودند: «به قید سخن توجه كن» و وقتى ما به قیود سخن توجه مىكردیم متوجه مىشدیم كه دیگر سؤالى نداریم و مسئله حل مىشد.
همچنین به یاد دارم در مجلسى كه تقریباً همه شركتكنندگان آن از شاگردان استاد بودند، به مناسبت یك بحث اجتماعى، درباره فردى خاص مطالبى عنوان شد و هر كسى نقدى و سخنى داشت. همه صحبتها تمام شد؛ اما استاد مصباح ساكت بودند. در انتهاى جلسه به استاد گفتند كه نظر شما در این باره چیست؟ ایشان یك تذكر متدیك و روشى دادند كه براى همه ما بسیار آموزنده بود. استاد به جاى اینكه در آن زمینه خاص نظر بدهند، نقصى كه در جلسه احساس كرده بودند، به صورتى ظریف تذكر دادند. ایشان فرمودند: «هر وقت مىخواهید درباره كسى قضاوت كنید، اول خودتان را جاى او بگذارید و در نظر بگیرید اگر خودتان جاى او بودید چه مىكردید و چه مىتوانستید بكنید، سپس انتقاد كنید». تذكر استاد براى اینكه در همه حاضران در جلسه دقت نظرى پدید آورد، بسیار مؤثر بود.
دیگر از نكاتى كه به عنوان یكى از ابعاد كمالِ استادىِ ایشان باید عرض كنم، شركت كردن منظم در كلاسها بود. ایشان همیشه سر وقت در كلاس حاضر مىشدند و از زمان كلاس، به طور كامل استفاده مىكردند؛ یعنى نه از زمان شروع كلاس كم مىكردند، نه از قسمت پایان آن. همین طور در تصحیح اوراق امتحانى و دیدن تحقیقها بسیار منظم بودند. آن زمانى كه ما در گروه ارشد مدرسه حقانى مشغول تحصیل بودیم، تعدادمان تقریباً به بیست نفر مىرسید كه به طور هم زمان تحقیقهایمان را تحویل استاد مىدادیم. حال در نظر بگیرید اگر هر كسى پنجاه صفحه هم نوشته باشد، دیدن این حجم كار، چه فرصت و حوصلهاى مىطلبد. عجیب بود كه ایشان به موقع جواب مىدادند و مىفرمودند تحقیقات شما را دیدم، و هم نمره تتبع داده بودند و هم نمره تحقیق،[10] و عجیبتر این بود كه براى تك تك تحقیقات، تذكرات لازم را نوشته بودند.
ویژگى دیگرى كه از یك استاد كامل توقع مىرود، و ما آن را در ایشان آشكارا مىدیدیم، این بود كه استاد در راهنمایى و تذكر اشتباهات، اخلاص عجیبى داشتند. یعنى هرگز دیده نشد كه بخواهند با كسى تسویه حساب كنند یا اینكه فرد را كوچك و خرد سازند، یا مسائل و رذایل اخلاقىِ از این قبیل در وجودشان باشد. ما هرگز این را در جناب استاد ندیدیم.
مطلب دیگرى كه شاید شنیدنش براى كسانى كه خودشان مىخواهند تدریس كنند مفید باشد، این است كه استاد شاگردانش را درك مىكرد. درك شاگرد، نكتهاى است كه بنده بسیار از ایشان دیدهام. زمانى گمان مىكردم شاید چون من زیاد در كلاس سؤال مىپرسم و اشكال مىگیرم و با استاد ارتباط برقرار مىكنم، ایشان فقط مرا درك مىكند؛ ولى بعد دریافتم كه این طور نیست؛ بلكه استاد همه شاگردان را در نظر دارند و به تناسب روحیاتشان با آنان ارتباط برقرار مىسازند. حالا نكتهاى را كه در مورد خودم اتفاق افتاد به عنوان خاطره عرض مىكنم: یادم هست آن زمانى كه ایشان امتحان مىگرفتند، در پایان ترم دو یا سه سؤال مطرح مىكردند. در یكى از این امتحانها ایشان دو سؤال داده بودند. همه شاگردان مىخواستند طورى امتحان بدهند كه هم خودشان را بیازمایند و هم استاد را دلگرم كرده باشند، و استاد احساس كند كه زحماتش به هدر نرفته است و ما واقعاً مطلب را دریافتهایم.
من سؤال اول را هم درست فهمیده بودم و هم درست جواب دادم؛ اما سؤال دوم را درست نخواندم و آن را خوب نفهمیدم. ایشان سؤال سادهاى داده بودند ولى من بر اساس پیشداورى خود، خیال كردم كه علىالقاعده منظور استاد نمىتواند چنین مطلب سادهاى باشد و ایشان مىخواهد آن سؤال مشكل را بپرسد. از این رو بسیار زحمت كشیدم و آن سؤال مشكل را در حدود دو صفحه به طور كامل پاسخ دادم. وقتى از جلسه بیرون آمدم دیدم رفقا حرفهاى دیگرى مىزنند، و متوجه شدم كه در پاسخ دادن به سؤال دوم اشتباه كردهام. مثل این بود كه آب سردى روى من ریخته باشند. خیلى جا خوردم و ناراحت شدم. آخر مشكل من چند تا بود: اول اینكه فكر كردم استاد با دیدن این جواب نامناسب با خود خواهد گفت ما این قدر زحمت مىكشیم و اینها چگونه درس مىخوانند، و دیگر اینكه اگر بخواهم ماجرا را به استاد بگویم حتماً گمان مىكند كه من از ایشان نمره مىخواهم... . سرانجام به خودم فشار آوردم و گفتم هر چه مىخواهد بشود؛ دیگر گذشته است. اما وقتى خواستم در حجره استراحت كنم، دیدم آن قدر ناراحتم كه نزدیك است دِق كنم. بلند شدم و به منزل استاد رفتم. در زدم، و ایشان تشریف آوردند. گفتم: من با شما كارى دارم. ایشان هم با كمال خوشرویى مرا به درون منزل دعوت كردند و نشستیم. با ناراحتىِ بسیار گفتم: از همین اول به شما توضیح بدهم كه آقا، من نیامدهام از شما نمره بگیرم.
فرمودند: حالا بفرمایید كه قضیه چیست؟!
قضیه را برایشان گفتم، و ایشان با لبخندى شیرین تا آخر حرف مرا گوش كردند. بعد شروع كردند به سخن گفتن. ابتدا فرمودند: من حالا از شما یك گله دارم!
گفتم: بفرمایید.
فرمودند: چرا شما باید فكر كنید كه من تصور مىكنم شما براى نمره گرفتن آمده اید؟! یعنى واقعاً شما فكر مىكنید من این قدر آدم پرتى هستم كه نسبت به افرادى كه با آنان كار مىكنم هیچ شناختى ندارم؟! اصلا احتیاجى نبود این را توضیح بدهید. من یقین دارم و مىدانم كه شما براى نمره نیامدهاید... .
خلاصه ایشان به گونهاى صحبت كردند كه آرامش عجیبى مرا فراگرفت و وقتى از منزلشان بیرون مىآمدم، كاملا سبك شده بودم.
بعدها با خود فكر مىكردم كه ایشان عجب انسانى است، چه خوب آدم را درك مىكند! ایشان فهمیده بود كه من قدرى حساسم و راه درستِ برخورد را نیز همین دیده بود كه از طریق گله وارد شود؛ یعنى طلبكارانه با من برخورد كند؛ همان طور كه من طلبكارانه برخورد كرده بودم! این گونه وارد شد تا واقعاً مطلب را از ته دلِ من بیرون بكشد و من اصلا ناراحت نباشم. رفتار ایشان با دیگر دوستان نیز مبتنى بر چنین درك عمیقى بود.
یكى دیگر از كارهاى جالب استاد كه بعداً در آموزش فلسفه انعكاس یافت این بود كه ایشان ما را به وجود اصطلاحات مختلف، توجه مىدادند. ایشان مىفرمودند عدم توجه به گوناگونى معنایىِ یك اصطلاح، مىتواند مایه خلط بحثهاى فراوانى بشود. خوب به یاد دارم كه مثلاً ایشان درباره كلمه «جبر» چه زیبا تذكر مىدادند. استاد مىفرمود كه یك جبرى مىگوییم و یك جبرى مىشنویم! جبر روانشناختى، جبر كلامى، جبرى كه صرفاً به معناى ضرورت است (جبر علّى)... كدام جبر را منظور داریم؟ یا مثلاً در زمینه كلمه «عقل» ایشان مىفرمودند وقتى عقل در آیات و روایات یا در كلمات علماى اهل سیر و سلوك و اخلاق به كار مىرود، از آن یك چیز اراده مىشود، و وقتى در منطق یا فلسفه به كار مىرود، مقصود چیز دیگرى است. عقل در فلسفه چندین اصطلاح دارد... . البته اخیراً با رعایت یك سلسله متدهاى تحقیقى، توجه به این مطلب، قدرى رواج پیدا كرده است؛ ولى آن موقع با آن غربتى كه طلاب درس مىخواندند و با آن استضعافى كه ما در تحصیل داشتیم، این تذكرات بسیار مهم و قابل توجه بود.
[7]. حق شایسته تر است كه پیروى گردد.
[8]. نفس انسانى، در مقام حدوث و پیدایش جسمانى، و در بقا و ادامه حیات، روحانى است.
[9]. این درسها، در قالب كتابى با همین عنوان منتشر شده است.
[10]. استاد تحقیقهاى ما را از دو جهت بررسى مىكردند: یكى اینكه آیا در تحقیق به منابع مختلف رجوع شده است یا به یك یا چند منبع محدود بسنده كردهایم. اگر منابع تحقیق محدود مىبود، نمره تتبعى كم مىشد. دیگر اینكه توجه مىفرمودند كه چقدر به عمق مطلب پرداختهایم و چقدر مطلب را مورد فهم قرار دادهایم و اینكه آیا بحث ما از انسجام منطقى لازم برخوردار است یا نه.