بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
خداوند متعال را شکر میکنم که ادامه حیات و توفیقی عنایت فرمود که در چنین ایامی که از بهترین ایام سال ما، از بهترین ایام عمر ما و از بهترین ایام تاریخ ماست، در این محفل شریف حضور پیدا کنم و اجازه بیابم که چند دقیقهای مزاحم اوقات شریف حضار محترم باشم. قبل از هر چیز عذرخواهی میکنم از اینکه چیز قابلعرضی ندارم ولی برای خالی نبودن عریضه، چند جملهای از واضحات را خدمت عزیزان، خواهران و برادران گرامی تقدیم میکنم. امیدوارم با عنایت حضرت ولی عصرارواحنا فداه، توجهات حضرت معصومهسلاماللهعليها و دعای نیکان و اولیاء خدا، خداوند متعال توفیق شناخت وظایف و انجام آنها را به همه ما مرحمت بفرماید.
چیزی که بنده در بسیاری از جلسات خدمت عزیزان یادآوری میکنم توجه به نکته واضحی است که گاهی مورد غفلت قرار میگیرد و آن، اهمیت قرآن کریم و عظمت این نعمت بیمانند الهی است که متأسفانه در اثر وساوس شیاطین در طول بیش از هزار سال تجربه و دسیسههای مختلف، آثار خلاف انتظاری در جامعه اسلامی ما گذاشته و علیرغم تلاشهای بسیار مطلوبی که بهخصوص بعد از انقلاب اسلامی، در جهت احیاء معارف اسلامی و استفاده از این کتاب عظیم انجام گرفته این آثار هنوز هم کمیابیش ادامه دارد.
همه ما به خاطر داریم که از اوایل دوران غیبت، بعضی از کسانی که عمقی در معارف اسلامی نداشتند، گو اینکه خدمات خوبی هم انجام داده بودند، بهواسطه بعضی شبهات، فکر کردند که ما قرآن را فقط از راه بیان روایات میتوانیم درک کنیم و اگر بخواهیم از قرآن استفاده کنیم باید ببینیم چه روایتی در تفسیر آنها وارد شده و درواقع آن را ملاک قرار دهیم وگرنه مَا يَعْرِفُ اَلْقُرْآنَ إِلاَّ مَنْ خُوطِبَ بِهِ.[1] بقایای چنین گرایشی که کمکم در میان گروهی معروف به اخباریین گسترش پیدا کرد هنوز هم در گوشه و کنار کشورهای اسلامی و حتی در کشور خودمان هم وجود دارد. شما تأمل بفرمایید که این چه نقشه شیطانی بزرگی بود که از همان اوایل صدر اسلام، شیطان این نقشه را کشید و اجرا کرد که مردم را از مراجعه به قرآن منصرف کند؛ به اسم احترام به قرآن و اینکه قرآن از عظمتش برای ما قابلفهم نیست باعث این شد که عموم مردم حتی پژوهش گران و کسانی که خالصاً مخلصاً میخواستند از قرآن استفاده کنند بسیاری از آنها ممنوع شدند، بسیاری هم با شک و تردید و یُقَدِّمُ رِجلاً و یُؤَخِّرُ اُخری کمیابیش به این کارها پرداختند و بههرحال تا دوران اخیر، جز چند مقطع در طول تاریخ ما، توجه شایانی برای فهم قرآن انجام نگرفت. حتی تفاسیری را هم که بزرگواران ما نوشتند و زحمتهایی که کشیدند، عمدتاً تفاسیری بود که متکی بر روایات بود و اگر نقلقولی میشد، صرفاً نقلقول مخالفان بود وگرنه عنوان قول حق همان بود که فلان روایت میگفت اما دیگر تحقیقی درباره این، تدبری در آن معنا، چه معنای خود آیه و چه معنای روایاتی که در ذیلش آمده، کم انجام میگرفت.
این جریان گذشت تا در قرن اخیر یک نسیم بهشتی وزیدن گرفت و در گوشههایی از این کشور اسلامی، به برکت نفسهای پاک و نیات خالص کسانی، یک حرکتی برای فهم قرآن شروع شد. شاید انگیزهاش این بود که بعضی از کسانی که با مذهب ما میانه خوبی نداشتند مطالبی را به قرآن نسبت میدادند و از آن برای کوبیدن مذهب شیعه سوءاستفاده میکردند. این کار شده بود، نمیگویم آنها از اول غرض سوئی داشتند اما بههرحال در اثر اینکه ما کار چندان مهمی انجام نداده بودیم و از طرفی آنها زحمتهایی کشیده بودند، فکر میکردند که این برداشتهایشان برداشتهای درستی است و خلاصه، اشکالات متوجه شیعه و علمای شیعه است. حالا نمونه کوچکی را عرض میکنم؛ یکی از بهترین تفسیرهایی که در عصر ما در عالم اسلام شناخته شد و حتی در کشور ما، در حوزه علمیه قم هم مورد استفاده قرار گرفت تفسیر «فی ظلال القرآن» بود. کسانی با نیت خوبی، جمعیتی را تشکیل داده بودند و عالمانی را تربیت کرده بودند، کتابهای مفیدی نوشته بودند که من یادم است که در اوایل طلبگی اصلاً کتابهایی که در حوزه نوشته میشد و آهنگ جدید و سبک نو و استفادههای جدیدی داشت الهام گرفته از آنها بود. بههرحال در یک چنین تفسیری که بسیار کارهای خوبی هم انجام گرفته بود و مطالب خوبی را بیان کرده بودند، به یک مناسبتی، حالا عین عبارتش یادم نیست اما اصل مضمونش یادم است، به شیعه، به ائمه شیعه و به حضرت زهراسلاماللهعليها تعرض میکند که اینها از اول منشأ اختلاف بین عالم اسلام شدند! اگر این اختلافاتی که از ناحیه ائمه شیعه، اهلبیت انجام نگرفته بود، عالم اسلام عالم یکپارچهای بود، وحدت بیشتری داشت و این اختلافات پیش نمیآمد! این را بهعنوان یک نقطهضعف تاریخی که ملاکش مثلاً کجسلیقگی بزرگان شیعه بوده بیان میکند.
آن وقتها معمولاً بهترین جایی که این کتابها نوشته و چاپ میشد، قاهره بود. نظیر این تفسیر، تفسیر المنار بود. نویسنده تفسیر المنار، رشید رضا است که شخص معروفی است اما او شاگرد یک استاد بزرگ مجاهدی بود که نقش مهمی در حرکتهای سیاسی اسلام و رواج شریعت اسلام در کشورهای اسلامی داشت و تحت تأثیر گرایشهای وهابیت بود و به مناسبتهای مختلفی یک طعنهای به دیگران مخصوصاً به شیعیان میزند، چه در مسائل اعتقادی و چه در تفسیرهایی از جاهای دیگر.
اینها باعث این شد که شخصیت بزرگی در نجف اشرف به فکر این افتاد که یک مقابلهای با این حرکت انجام بگیرد و درسی را شروع کرد و شاگردانی را تربیت کرد. اولین اثر تفسیری که آن وقت منتشر شد تفسیر «آلاء الرحمن» است. در همان زمان، مرحوم آقای طباطبایی از کسانی بودند که در نجف از ایشان استفاده کرده بودند و الگو گرفته بودند.
بعد از اینکه دست تقدیر، ایشان را به قم کشاند و برای علوم قرآنی و معارف اهل بیتصلواتاللهعليهماجمعين محوریت پیدا کردند، اقدام به درس تفسیر و بعد هم به نوشتن کتاب تفسیر «المیزان» کردند که بعدها در همه جهان منتشر شد و هنوز چند جلدی بیشتر از آن چاپ نشده بود که به زبانهای مختلف، حتی زبان مالایی در اندونزی و مالزی چاپ شد. این یک نقطه عطف در تاریخ قرآنشناسی در عالم اسلام و بهخصوص در عالم شیعه بود.
مدتها بود که اثر روشنی درباره قرآن در بین علمای شیعه و در حوزههای شیعه مطرح نبود. نهتنها درس مهمی مطرح نبود، اصولاً بهگونهای بود که تفسیر را بهعنوان یک علمی که باید درسش را خواند و استادی باید تدریس کند تلقی نمیکردند. خود بنده چند سالی را در نجف تحصیل کرده بودم و تا سطوح عالیه را در نجف خوانده بودم. دست تقدیر، ما را از آن جا به قم آورد و الحمدلله خدا را شکر، در این جا یک هممباحثه داشتیم که خیلی باهوش و بااستعداد بود و ما هم تازه به قم آمده بودیم و هنوز موقعیتهای قم را درست نمیشناختیم. ایشان یک روز به ما گفت که یک درس تفسیری هست که روزهای پنجشنبه در مسجد سلماسی برگزار میشود، بیا با هم برویم ببینیم. من خیلی با خونسردی گفتم تفسیر که درس نمیخواهد، خودت برو کتاب تفسیر را مطالعه کن! گفت حالا یک روز بیا برویم ببینیم.
ما فقط و فقط به خاطر اینکه حرف رفیقمان را زمین نیانداخته باشیم، یک روز به درس تفسیر آقای طباطبایی رفتیم. آن زمان هنوز هیچ چیز کتاب تفسیر «المیزان» نوشته نشده بود. سالها قبل از نوشتن این تفسیر بود. به نظرم ایشان تفسیر سوره رعد را میگفتند. از اول قرآن تا آن جا را یکبار تفسیر کرده بودند. رفتیم آن جا، یک آقایی با صدایی خیلی آرام که بهزور میشد صدایش را شنید در مسجد سلماسی بود. آن درس فقط در روزهای تعطیل بود. رفتیم نشستیم و اول هم مثلاً در درس و بیان استاد و اینکه چه میگوید خیلی دقت نداشتیم چون ایمان نداشتم که مثلاً تفسیر احتیاج به درس دارد؛ اگر بخواهیم تفسیر مجمعالبیان را برمیداریم و مطالعه میکنیم!
یک خورده گذشت و دیدم که نه، مثل اینکه یک چیزهای قابل شنیدنی دارد. خوب گوش دادم و یک نکته جالبی را شنیدم و همین امر باعث شد بیشتر گوش بدهم و تا آخر درس را با دقت گوش دادم و خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم در حالی که بهصورت تفننی و با آن نظری رفته بودیم که اصلاً احتیاجی به درس تفسیر نیست. بعد از درس که بیرون آمدیم رفیقمان -خدا رحمتش کند- گفت: چطور بود؟ گفتم من میترسم نظر خودم را بگویم من را دست بیندازی و مسخره کنی! گفت: چطور مگر؟ گفتم من خیال میکنم این بنده خدا این درسی که میگوید و این مطالبی که میگوید اینها از جای دیگری به او الهام میشود؛ اینها چیزهایی است که با درس پیدا نشده است. بعدها، شاید چندین سال بعد، در نوشتهای از مرحوم آقای مطهریرضواناللهعلیه همین مطلب را یافتم؛ ایشان فرموده بودند مطالبی که مرحوم آقای طباطبایی در تفسیر میگوید همهاش با فکر خودش نبود، الهام الهی بود. ما هم در همان جلسه اول یک چنین چیزی به ذهن ما آمد که این درسها با درسهای دیگر فرق دارد.
بههرحال دیگر ما به درس تفسیر و اینکه به قرآن بیشتر اهمیت دهیم علاقهمند شدیم و فهمیدیم که قرآن فقط برای بوسیدن و ختم کردن برای ثوابش نیست، یک چیزهای دیگر هم میشود از آن استفاده کرد. این را عرض کردم برای اینکه ادای دینی شده باشد از کسی که در زمان ما و در این قرن اخیر، درواقع قرآن را احیا کرد. یکی از علما، به نظرم آقا سید عزالدین زنجانی بودند، ایشان فرموده بود که بعد از درس تفسیر المیزان، دیگر قرآن از مهجوریت خارج شد. چون قرآن یک آیهای دارد که وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا؛[2] در روایات هم هست که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله با همه مهربانیای که نسبت به همه امت دارند و قبل از ورود خودشان در بهشت از خدا میخواهند که امتشان را شفاعت کنند اما درعینحال پیش خدا شکایت میکنند که إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا! اگر اشتباه نکنم این تعبیر مرحوم آقای سید عزالدین بود که از فضلای زنجان بودند و قسمت اخیر عمرشان را در مشهد گذراندند و از اساتید آن جا بودند. بههرحال این دِینی است که مرحوم آقای طباطبایی بر عهده ما دارد که درواقع قرآن را در این قرن، احیاء کرد و قرآن از مهجوریت خارج شد؛ و عجیب این بود که با اینکه شاید مهمترین انگیزه ایشان در درس تفسیر و نوشتن کتاب تفسیر، رد شبهاتی بود که از طرف کسانی مطرح میشد که گرایش وهابیت داشتند و این شبهات را ابداع میکردند، با این وجود این کتاب از طرف محافل اهل تسنن هم مورد تشویق قرار گرفت و بر همان جلدهای اول تفسیر المیزان تقریظ نوشتند. از الأزهر مصر هم برای تفسیر المیزان تقریظ نوشتند.
بنده باید اعتراف کنم که شروع استفاده من از قرآن به برکت نفس آقای طباطبایی بود و یقین دارم که اکثریت قریببهاتفاق آنچه که بعد از این هم آموختم، چیزهایی است که از درس ایشان استفاده کردم یا از جلساتی بوده که مثلاً حضوراً برخوردار شده بودم. این است که وظیفه خودم میدانم که در همین جلسه یادی از ایشان کرده باشم و احترام خودم را تقدیم کنم و از خدا بخواهم که دعای ایشان را در آن عالم، شامل همه ما بفرماید.
چهل و یک سال تمام از زمان پیروزی انقلاب گذشته است و ما چهل و دومین سالش را شروع کردهایم. یکی از بزرگترین نعمتهایی که در سایه پیروزی انقلاب، نصیب حوزه علمیه، نصیب شیعه، نصیب اسلام و به یک معنا نصیب عالم انسانی شد این بود که در اثر همت بسیاری از افراد بااخلاص و باهمت، گرایشی در سطح عموم کشورهای مختلف اسلامی برای بهتر فهمیدن قرآن و بهتر استفاده کردن از قرآن برای حل مشکلات علمی و عملی و برنامههای اجرایی، شروع شد. یکی از نمونههایش همین است که خود شما متصدیاش هستید و الآن خلاصهای از ثمرات این فعالیتها را یادآوری فرمودند و بنده صمیمانه تشکر میکنم. قبلاً هم کمیابیش اطلاع پیدا کرده بودم اما بهصورت تصویری و سیما و مشاهده آثار، گویاتر است و بهتر اثر میکند؛ بنابراین اولین وظیفهای که باز بنده اینجا احساس میکنم این است که از همه کسانی که تابهحال در این مسیر قدم برداشتهاند و ما را بهرهمند کردهاند و راه استفاده بهتر از قرآن را چه برای شخص بنده و چه برای همه جامعه اسلامی فراهم کردهاند صمیمانه تشکر کنم و دعا کنم که خدا روزبهروز و ساعتبهساعت بر توفیقاتشان بیفزاید و همه این خدماتشان را مورد بهترین قبول قرار دهد.
تا اینجا ما اگر این کار را درست انجام دهیم شکر یک نعمتی از نعمتهای الهی را به جا آوردهایم؛ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ.[3] به استناد این آیه شریفه قرآن، اگر ما از کسانی که این حرکت را در حوزه شروع کردهاند و رواج دادهاند و به اینجا رساندهاند که آثارش را ملاحظه میفرمایید و الآن بعضی از آنها گفته شد، اگر قدردانی و تشکر و در حدی که از ما برمیآید ترویج کنیم، باعث این میشود که این نعمت افزایش پیدا کند؛ هم خود ما بیشتر بهرهمند شویم و هم عالم اسلام از معارف قرآن بیشتر بهرهمند شود؛ لَأَزِيدَنَّكُمْ؛ اما اگر خداینکرده به دلایلی که غالباً آن دلایل دستپخت شیاطین است، نه خودمان همت کنیم در این راه قدم برداریم و نه از کسانی که چنین اقداماتی را انجام میدهند تشکر کنیم، مصداق آن بخش بعدی آیه میشویم که وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ؛ اگر کفران نعمت کنید، إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ!
خب تا اینجا وظیفهای که ما نسبت به کارهایی که انجام گرفته داشتیم اشاره به کارهای برجستهای بود که بنده یادم بود و بلد بودم و حتماً خود شما بهتر از من میدانستید و یادآوری اینکه از این نعمتهای گذشتگان قدردانی کنیم، برای آن کسانی که بانی این کارها بودند هدیهای بفرستیم، قرائت قرآنی، دعایی، احیاناً نمازی، عبادتی انجام دهیم که آنها زمینه استفاده از قرآن را برای ما فراهم کردند و ما را آشنا کردند.
اما قدم دوم این است که وظیفه ما چیست؟ اینها کارهایی بود که آنها در راه انجام وظیفهشان انجام دادند و این برکات را ایجاد کردند و ما را از این برکات قرآن بهتر بهرهمند کردند. تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ؛ «آنها گروهی بودند که درگذشتند»، ما وظیفهمان چیست؟
اگر ما حرکتی که در حوزه برای تدبر در قرآن، فهم قرآن و گسترش معارف قرآن شروع شده را به یک حرکتی که انسان در یک مسیر هموار و اندکی شیبدار حرکت میکند تشبیه کنیم، اگر ما فقط همین جا بایستیم بهترین هنرمان این است که کارهای گذشته را حمایت و حفظ کنیم. اگر بخواهیم در این مسیری که راهش بهوسیله گذشتگان هموار شده و شیب ملایمی پیدا کرده که ما بتوانیم سرعت بگیریم حرکت کنیم، میتوانیم این حرکت را به نحوی ادامه دهیم که ما این مسیر را رواج دهیم، توسعه دهیم و عمق ببخشیم. همانگونه که آدم وقتی در یک مسیر همواری که اندکی هم شیب داشته باشد شروع به حرکت میکند، خودبهخود حرکتش سرعت پیدا میکند، این زمینه هموار و شیبدار را گذشتگان ما و بهخصوص بزرگانی که اسم بردم، فراهم کردند؛ وظیفه ما این است که در این مسیر، با استفاده از راهنماییهایی که کردند و درسهایی که به ما دادند با سرعت حرکت کنیم و راه آنها را ادامه دهیم. اگر احتمالاً - در بحث طلبگی ضرر ندارد این را بگویم - یک جایی اشتباهی کرده باشند سعی کنیم آن اشتباه را جبران کنیم؛ و آن چه بیشتر مهم است این است که حرکت جدیدی را شروع کنیم و مسیر بیشتری را با سرعت بیشتری طی کنیم تا بتوانیم نتایج اینها را بهتر در دسترس همه انسانهای عالم قرار دهیم.
به مناسبت این نکته، به ذهنم آمد یک نکته که مربوطِ به این موضوع است اما از مسائل اصلی این موضوع نیست را یادآوری کنم. بنده به خودم قیاس میکنم، بالاخره سالها در حوزه بودم و در هشتاد و پنج، شش سالی که از عمر من گذشته، بیش از هفتاد سال است که در حوزههای علمیه هستم. روش ما و بُرد ذهنی و آیندهنگری ما تقریباً محصور به کشور خودمان است. ما اگر تفسیری مینویسیم، اگر بحث میکنیم، اگر تدبر میکنیم، اگر ترویج میکنیم، نظر اصلی این است که باید در کشور خودمان استفاده کنیم. اصلاً مسئلهاش هم مطرح نیست که برای جای دیگری کاری کنیم. در همه تبلیغاتمان همینگونه است، در قرآنشناسیمان کمیابیش اینگونه است؛ ولی غافلیم از اینکه یک کشور هشتاد میلیونی در میان یک جامعه هشت میلیاردی میتواند نقشهایی را ایفا کند که حسابش از محاسبات عادی ما خارج است؛ یعنی غافلیم از اینکه ما با این قدرتی که داریم و این نعمتهایی که خدا در اختیار ما گذاشته، چه اندازه میتوانیم بر تحولات جهان اثر بگذاریم.
یکی از دوستانی که اگر من اسم ببرم همه شما میشناسید، آقای دکتر لگنهاوزن هستند که در مؤسسه ما هم درس می گویند. ایشان یک استاد آمریکایی هستند و ما در یکی از سفرهایمان در آمریکا با ایشان آشنا شدیم و بعد دیگر ایشان در ایران ماندند و اخیراً در حدود پنج ماه در اروپا در یکی از شهرهای آلمان فعالیتهای علمی، بحثها و کنفرانسهای مختلف با دانشمندان اسلامی شیعه و غیر شیعه و عمدتاً با اساتید دانشگاه مسیحی اعم از کاتولیک و پروتستان داشتهاند. در طول پنج ماه، شاید کمتر روزی بوده که خود ایشان کنفرانس و یا سخنرانی نداشته باشند و یا در جلسات سخنرانی دیگران و بحث و نقد اینها شرکت نداشته نباشند. تا حالا طی چند جلسه گزارشهایش را برای ما نقل کردهاند که در این پنج ماه چه کار کردهایم. در گزارشهایی که نقل میکردند یکی از نکتهها این بود که در آلمان چند گروه از اساتید دانشگاهی کاتولیک، مسیحی، درباره قرآن تحقیقاتی کردهاند و مسائلی را مطرح کردهاند؛ رفتهاند بررسی کردهاند که اشارات قرآن به یک مسائل تاریخی است، اینها در تاریخشان چه اسنادی دارد، چه مدارکی دارد و این لحن آیه با آن تاریخی که به آن اشاره میکند چه تناسبی دارد. دانشمندان مسیحی کاتولیک متعصب، سالها کارهای عمیق و طولانی انجام دادهاند برای اینکه بفهمند این آیه قرآن، ناظر به کدام حادثه تاریخی است، چه نظری داشته و چرا اینگونه بیان کرده است!
این جریان، من را به یاد فرمایشی از مرحوم دکتر بهشتیرضواناللهعلیه انداخت. شاید همه شما بدانید که مرحوم آقای دکتر بهشتی، رئیس دبیرستان دین و دانش بودند و کار اصلی ایشان اداره دبیرستان بود اما یک عالم حوزوی دقیقی هم بود. همان وقت که مدیر دبیرستان دین و دانش بودند در مسجد امام درس مکاسب هم داشتند و فضلای خیلی دقیق در درس ایشان شرکت میکردند. ایشان همان وقت در درس اسفار آقای طباطبایی و جلسات شبهای ایشان هم شرکت میکردند. ایشان آدم بسیار دقیقی بودند. به مناسبتهایی که در داستان ترور منصور پیش آمد مرحوم آقا سید احمد خوانساری و بعضی دیگر از مراجع از جمله آقای میلانی، این دو بزرگوار بهخصوص، صلاح دانستند که ایشان از ایران بروند چون ایشان متهم بودند که با مسئله ترور منصور ارتباط داشتهاند. بههرحال صلاح دانستند که ایشان فعلاً مثلاً خارج از اینجا باشد و در تیررس ساواک نباشند. حالا درست یادم نیست که چند سال طول کشید ولی به نظرم ایشان چهار سال رفتند در مسجد هامبورگ، آنجا امام جماعت مسجد هامبورگ بودند و کارهای نوعی در جهت تبلیغ اسلام در آن جا انجام میدادند. تا اینکه نزدیکهای جریان نهضت اسلامی و حرکت حضرت امام شد و ایشان برای خودشان در آنجا یکی دو جانشین پیشنهاد کردند و دیگر برگشتند و آمدند ایران ماندند. وقتی به ایران آمدند ما از ایشان سؤال کردیم که شما از این سفر چه دستاوردی دارید که ما از آن استفاده کنیم و برای ما درس و الگویی باشد و این سفر در آینده شما و بچههای شما چه اثری میتواند داشته باشد؟ چیزی که اینجا میخواستم اشاره کنم این بود که ایشان فرمودند: «دانشمندان آلمانی و اساتید دانشگاههای آلمان، درباره اسلام و قرآن تحقیقاتی را انجام دادهاند و هنوز هم مشغولاند که من نگرانم که ما فردا برای فهم قرآن و فهم این مطالب، محتاج به آنها باشیم!» این را یک آدم روشن استاد مکاسب حوزه و نماینده مراجع در مسجد هامبورگ آلمان گفته است.
آن نکتهای را که آقای لگنهاوزن میگفت که چه تحقیقاتی درباره قرآن، در چه زمینههایی کردهاند، من را یاد این فرمایش ایشان انداخت که ایشان چهل، پنجاه سال پیشتر این حرف را میزدند که من نگران این هستم که ما برای تحقیقات اسلامی و قرآنیمان احتیاج به پژوهشهای دانشمندان مسیحی آلمان داشته باشیم! این را فقط خواستم اشاره کنم.
چیزهایی هم بوده که خودم در سفرهای مختلف که به سی، چهل تا از کشورهای خارجی رفتهام و مصاحبههایی که در دانشگاهها و جاهای دیگر داشتهام مشاهده کردهام. همه اینها مؤید این بوده که زمینه برای تبلیغ اسلام و توسعه مفاهیم و معارف اسلامی در همه دنیا وجود دارد. از آمریکا که دشمنترین کشورها نسبت به اسلام است تا کشورهای دیگری که چندان بهحساب نمیآیند اما آدمهای مخلِص و حقیقتجویی دارد که برای فهمیدن معارف اسلام آماده هستند. حالا این را هم اشاره کنم؛ من یک مدتی در آرژانتین بودم و در کلیسا سخنرانیهایی داشتم. یک کشیش مسیحی بود که با لباس کشیشی که لباس مشخصی است و پیراهن مخصوصی دارد مرتب در سخنرانیهای ما شرکت میکرد. یک جلسه نفهمیده بود که جلسه سخنرانی ما هست و بعد، از سفارت گله کرده بود که چرا به من خبر ندادید؟! یک کشیش مسیحی گله میکند که یک روحانی مبلغ اسلام، آمده درباره اسلام صحبت میکند، من علاقهمند شدم حرفهایش را بشنوم و یاد بگیرم، چرا فلان جلسه من را خبر نکردید! یک اسقفی در یکی از کشورهای آمریکایی، دست من را روی قلبش گذاشت و گفت جایگاه شما اینجاست، ما از عمق قلبمان به شما علاقه داریم. هیچ لزوم و اصراری هم نداشت، یعنی نه هیچ احتیاجی به من داشت و نه هیچ زمینهای بود برای این اظهار که مثلاً خلاف یا دروغی بخواهد بگوید. با کمال صداقت گفت ما به شما علاقهمندیم، شما در قلب ما جای دارید. دست من را هم گرفت و روی قلب خودش گذاشت. حتی من یک ملاقات شخصی با پاپ اسبق، ژان پُل دوم[4] داشتم. ایشان گفت که اسلام از مترقیترین ادیان عالم است، من در فلان کتابم در این باره صریحاً نوشتم و ما علاقهمند به همکاری با شما هستیم. حتی آنهایی که در چنین مقامی هستند، صریحاً ابراز میکنند که ما دلمان میخواهد اسلام را بهتر بشناسیم. البته در بین اینها شیاطینی هم ممکن است باشند. ممکن است و بالفعل هم هستند و قصد سوء هم دارند اما همه اینگونه نیستند. اشخاصی هم با کمال صداقت میخواهند واقعاً اسلام را بفهمند. از دانشجو، از مرد، از زن، شواهدی داریم که حالا دیگر وقت شما را نگیرم.
بنابراین این کاری که در اینجا برای بهتر فهمیدن قرآن و بهتر فهماندن قرآن به دیگران شروع شده و مخصوصاً کاری که اخیراً برای ترجمه این کارها به زبان عربی و به زبان انگلیسی شده و انشاءالله زبانهای دیگر مخصوصاً فرانسوی، آلمانی و اسپانیولی هم به آنها ضمیمه شود، انشاءالله زمینه تبلیغ اسلام در سطح وسیعتری از جامعه فراهم میشود که پاداشی بینهایت برای بانیان این حرکت و متصدیان امر خواهد داشت. چیزی که برای ما قابلمحاسبه نیست، پاداشی است که خدا برای چنین کار فرهنگی و تبلیغ کلام خدا و رساندن پیام خدا به همه عالم در نظر گرفته است. درواقع این کار یعنی تتمیم کار انبیا؛ اِنَّ العُلَماءَ وَرثةُ الأنبیاءِ؛[5] پس چهکارهاند؟ همان وارثاند که فقط از منافع مادیشان استفاده کنند؟ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ؛[6]
ما باید این روش را استفاده کنیم و از قرآن با بهترین بیانی که متناسب با فرهنگ مستمعان باشد بهترین استفادهها را کنیم. گاهی ما یک مطلبی را متناسب با فرهنگ خودمان میگوییم و اصلاً مستمع گوش شنوایی برای فهمیدنش ندارد، با فرهنگش متناسب نیست اما اگر راهش را پیدا کنیم، با بیانی که متناسب با فرهنگ او است شروع کنیم و عرضه کنیم، قطعاً نتایج مفیدی خواهیم داشت.
در پایان عرایضم دعا میکنم که خدا بر توفیقات شما بیفزاید.
از صدقهسر شما، به ما هم توفیق خدمتگزاری به قرآن و قرآن آموزی مرحمت فرماید.
سایه مقام معظم رهبری را بر سر همه ما مستدام بدارد. ما را از رهنمودها و برکات وجود ایشان، بیشازپیش بهرهمند کند و اگر امثال بنده کوتاهیهایی میکنیم، خدا آنها را مؤاخذه نکند و به لطف و کرم خودش ببخشد و روزبهروز بر وسعت برکات چنین وجود مبارکی و احیاناً کسان دیگری که هستند و ما درست نمیشناسیم بیفزاید، همانگونه که در زمان امام، ما ایشان را درست نمیشناختیم و نمیدانستیم که بعد از امام، چه کسی میتواند جانشین ایشان شود و بعد از وفات حضرت امام، ایشان شناخته شد؛ حتماً کسان دیگری هم گوشه و کنار هستند. خدا بندگان خوبی از هر جهت علمی و عملی دارد که همه نمیشناسند. خدا چنین افرادی را زیاد کند و توفیق بهتر فهمیدن قرآن، بهتر عمل کردن به قرآن، بهتر فهماندن قرآن و بهتر ترویج کردن قرآن در سطح جهان را به همه ما عنایت فرماید.
وَصَلّیَ الله عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
[1]. مستدرک الوسائل، ج 17، ص 335.
[2]. فرقان، 30.
[3]. ابراهیم، 7.
[4]. Pope John Paul ll.
[5]. وسائل الشیعه، ج 27، باب 8، ص 78.
[6]. الکافی، ج 1، ص 34.