صوت و فیلم

صوت:
3

فدک؛ بهانه‌ای برای بیان حقیقت و هدایت مردم

در جمع دانشجویان طرح ولایت، مشهد مقدس
تاریخ: 
دوشنبه, 3 مرداد, 1384

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مى‌‌كنیم.

میلاد مسعود حضرت صدیقه كبرى، فاطمه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها را به پیشگاه مقدس فرزند اكرمشان، حضرت بقیة اللّه الأعظم‌ارواحنافداه و همه علاقه‌مندان به اهل‌بیت، تبریك و تهنیت عرض مى‌‌كنیم. همچنین تقارن زادروز امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و آن روز مبارك را به همه علاقه‌مندان به اسلام و انقلاب تبریك عرض مى‌‌كنیم. امیدواریم خداوند متعال به بركت این ایام، همه ما را مشمول عنایت‌‌هاى خاص و ادعیه زاكیه حضرت بقیة اللّه قرار دهد.

خدا را شكر مى‌‌كنیم كه توفیق عنایت فرمود در چنین ایامى، در جوار ملكوتى حضرت ثامن‌الحجج‌صلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌علی‌‌آبائه‌‌و‌أبنائه‌‌المعصومین تشرف داشته باشیم و از فیوضات این بارگاه ملكوتى بهره‌‌مند شویم. بنده، خدا را شكر مى‌‌كنم كه حیاتى داشته‌ام و بار دیگر در جمع شما عزیزان حضور پیدا کرده‌ام و از چهره‌‌هاى نورانى شما و از تلاش‌‌هاى خستگی‌ناپذیرتان در راه ارتقاء فرهنگ اسلامى لذت مى‌‌برم. به سهم خودم و با زبان قاصر و الكنم، از خداوند متعال درخواست مى‌‌كنم كه بر توفیقات همه شما بیفزاید و شما را ذخایرى براى آینده اسلام و انقلاب قرار دهد.

ظلم به حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها؛ سرآغاز ظلم بر مظلومان عالم

در این فرصت به نظرم رسید كه راجع به یك نكته‌‌اى درباره زندگى حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها اشاره كنم كه كمتر مورد توجه قرار مى‌‌گیرد. از یك طرف ما مى‌‌دانیم كه اگر هزاران فرد دانشمند توانا بخواهند درباره شخصیت این بزرگوار صحبت كنند بسیار کوچک‌تر از آن هستند كه بتوانند حقش را ادا كنند. تعبیراتى که حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرموده‌اند اشاره‌‌اى است براى اینكه همه بدانند كه آن چه در این زمینه گفته مى‌‌شود چقدر قاصر است.

در زندگى كوتاه چندساله ایشان كه دقیقاً هم نمى‌‌دانیم که چند سال طول كشیده است، معمولاً مى‌‌گویند هجده سال، بعضى روى محاسبات دیگر مى‌‌گویند سن مبارك حضرت حدود بیست‌وپنج سال بوده است؛ حضرت در این سنین كوتاه، زندگى را آن‌چنان گذراندند كه به اعتقاد ما تا این چرخ مى‌‌چرخد و تا این روزگار، باقى است هیچ كس نمى‌‌تواند به گرد راه ایشان برسد. هر كسی به هر جایی که برسد به طفیل عنایت و گوشه چشمى است که آن بزرگوار به او بفرماید؛ اما اینکه خود ایشان كجا هستند و به چه مقامى رسیده‌اند، ما بسیار کوچک‌تر از این هستیم كه بتوانیم درك كنیم. از یك طرف هم همه ما مى‌‌دانیم كه در این مدت كوتاه زندگى آن حضرت، ظلمى كه به آن بزرگوار شد آن هم در تاریخ نمونه ندارد و همه ظلم‌هایی كه از روز رحلت پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تا آخرین روز زندگى بشر روى این زمین بر مسلمان‌‌ها و بر مظلومان عالم روا داشته شود منشأش همان ظلم‌هایی بود كه نسبت به حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها انجام دادند!

همه ما على‌الإجمال کم‌وبیش مى‌‌دانیم که حضرت صریحاً فرمودند که اگر شما مسلمان‌‌ها گذاشته بودید حق بر مسیر خودش ادامه پیدا كند و این چرخ، بر مدار خودش بچرخد على این امت را به جایى مى‌‌رساند كه بر كسى ظلمى روا داشته نشود و حقى از كسى پایمال نشود ولى شما مسیر را تغییر دادید و تا روز قیامت میوه‌‌هاى تلخش را خواهید چشید و خواهید فهمید که چه كار عظیمى کرده‌اید و چه جنایت بزرگى مرتكب شده‌اید! در این باره هم هر چه داد سخن داده شود كم است. البته تفسیرش احتیاج دارد به اینكه هم بحث‌های تاریخى بیشتری ‌‌صورت بپذیرد و هم درباره فرمایشات خود حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها دقت شود.

ظلم به حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌علیها از ناحیه دوستان!

آن نكته‌‌اى كه بنده مى‌‌خواستم عرض كنم كه كمتر مورد توجه قرار مى‌‌گیرد این است كه گاهى بعضى از دوستان، دوستانه مى‌‌آیند خدمتى كنند كه آن هم بر ظلم‌‌ها مى‌‌افزاید! بنده از دوران کودکی به یادم مى‌‌آید و تا سن پیرى هم شاهد بوده‌ام که وقتى در مجالسى، ذكر مصائب حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها مى‌‌شود غالباً در مرثیه‌‌هایى كه خوانده مى‌‌شود، در بسیارى از اوقات اگر نگوییم اغلب اوقات، روى این نكته تكیه مى‌‌شود كه حق حضرت را در فدك غصب كردند، نان بچه‌هایش را بریدند و حضرت براى اینكه این حق خودش را بگیرد و منبع اقتصادى خودش را به‌اصطلاح احیا كند این حركت را انجام داد و آمد با خلیفه وقت مباحثه و مناظره كرد و بالاخره نتوانست حقش را بگیرد؛ و شیون‌‌ها بلند مى‌‌شود كه مردم چقدر ظلم كردند! نگذاشتند نان بچه‌‌هاى زهرا تأمین شود! حضرت به آن حقى كه از طرف پیغمبر اكرم به ایشان واگذار شده بود نرسید و یا از ارثى كه به ایشان رسیده بود محروم شد و گریه‌‌ها و ناله‌‌ها بلند می‌شود از اینكه حكومت وقت، حضرت زهرا را از منبع اقتصادى زندگی‌اش محروم كرد.

تصورى كه ما از این بیانات و از این مطالب می‌کنیم این است كه داستان همین بوده که بعد از اینكه خلافت از مسیر خودش منحرف شد و مردم جمع شدند و رأى دادند، حالا به حسب آن صحنه‌ای که خودشان درست كرده بودند و كسى را خلیفه پیغمبر كردند، بعد روى یك جهاتى یك اموالى كه در دست حضرت زهرا بود را گرفتند و مباشر و وكیل ایشان که در آن جا بود را بیرون كردند. ظاهر امر هم یك توجیه عوام‌پسندی داشت. این‌گونه نبود كه خیلى صاف و صریح بیایند جلوى مال یك كسى را بگیرند؛ گفتند این اموال از فِی‌ء است و فِی‌‌ء باید صرف حكومت اسلامى شود. تا وقتی‌که خود پیغمبر در قید حیات بود ایشان حاكم اسلامى بود و هر جورى صلاح مى‌‌دانست مصرف مى‌‌كرد. حالا حاكم اسلامى كس دیگرى است و هر چه مصلحت مى‌‌داند باید عمل كند. مصلحت حكومت اسلامى این است كه این اموال در دست خلیفه باشد و صرف امور حكومتى شود؛ مثلاً صرف فقرا شود. یك ملك خیلى ارزشمندى كه درآمد خوبى دارد این در انحصار یك خانواده‌‌ نباشد و همه مردم از آن استفاده کنند.

این توجیه یک توجیه کم‌وبیش منطقی‌ای هم به نظر می‌رسد و به همین جهت، برادران اهل تسنن ما مسئله را خیلى جدى نمى‌‌گیرند که این بزرگ‌ترین ظلم بوده و این‌همه گفتگو مى‌‌خواهد و بعد بیایند بحث و احتجاج كنند و اصلاً در شأن حضرت زهرا نیست كه راجع به این‌ها این‌قدر مثلاً سخت‌‌گیرى كنند؛ حالا شده دیگر، یك چیز ساده‌‌اى است؛ حالا ملكى بوده، این‌ها نظرشان این بوده كه دست حكومت باشد بهتر است؛ یک چنین چیزى تلقى مى‌‌كنند.

آن‌هایی را که در فرهنگ و در شرایط خودشان این‌گونه تلقى مى‌‌كنند خیلى نمى‌‌شود سرزنششان كرد. این‌ها این‌جور تلقى کرده‌اند که یك حكومت اسلامى سر كار آمده، مصلحت را این مى‌‌داند كه این ملك در اختیار دولت اسلامى باشد و صرف مصالح جامعه اسلامى شود؛ اما اگر من و شما و دوستان، مسئله را به‌گونه‌ای وانمود كنیم كه حضرت زهرا با آن شأن و منزلتش، براى چهار شاهى مال دنیا این‌همه جنجال راه انداخت و صحبت سر همین بود كه من یك ارثى دارم به من بدهید وگرنه مى‌‌روم نفرینتان مى‌‌كنم و عذاب نازل مى‌‌شود، به نظر من این كارى كه ما دوستان حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها کرده‌ایم این یك ظلم مضاعفى است كه به این بزرگوار شده است!

كوتاهى كردن در تفسیر ماجرای شهادت حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها

مسئله بسیار بالاتر از این‌ها است؛ آن حضرت زهرایى كه ما مى‌‌شناسیم واقعاً كسى نبود كه به خاطر مال دنیا این‌قدر ناراحت شود؛ آن حضرت زهرایى كه ما مى‌‌شناسیم اگر یك كوه طلا هم جلوی ایشان بود با یك تَلِّ خاكستر برای ایشان فرقى نمى‌‌كرد. اینکه آدم در ذهنش بیاید که حضرت آن‌قدر به یك ملك دلبستگى پیدا كند كه این‌همه سروصدا در تاریخ راه بیفتد که چرا ارث من را نمى‌‌دهید، نان بچه‌هایم است، كأنه لازمه‌‌اش این است که اگر این ملكم را بگیرید بچه‌هایم از گرسنگى مى‌‌میرند؛ یعنى حضرت زهرا واقعاً براى چنین چیزى در مقابل حكومت تازه سرپا آمده بعد از رحلت پیغمبر قیام كرد؟! بعضى‌‌ها وقتى از این جریان تعجب مى‌‌كنند درصدد برمی‌آیند ببینند كه اصلاً آیا این سندى دارد یا ندارد و یا این جریان تاریخى چه اندازه‌‌اى اعتبار دارد و در اینكه مثلاً آیا چنین چیزى بوده یا نبوده دچار تشكیك می‌شوند. آن هم یك ظلم دیگری است؛ این قضیه از قضایاى قطعى تاریخ ماست. این جریانى نیست كه قابل تشكیك باشد. تمام علما، بزرگان، مورخان و محققان ما، آن‌هایی كه راجع به این موضوع سخنى گفته‌اند این مطلب را از مسلمات تلقى کرده‌اند؛ در این باره کتاب‌ها نوشته شده، تحقیقات شده، در تاریخ ثبت شده، برای خطبه حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌علیها خیلى شرح‌‌ها نوشته شده و بحث‌ها شده است. پس چه باید گفت؟ بالاخره آیا این واقعه بوده یا نبوده؟ اگر بوده محتوایش همین است دیگر. حالا تفسیر این جریان چه هست و آن‌ها یك روایتى نقل کرده‌اند كه ما پیغمبران، ارثى براى فرزندانمان جا نمى‌‌گذاریم و حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌علیها محاجه كردند كه تو حرفى بر خلاف قرآن مى‌‌زنى و تا آخر داستان، بالاخره مسئله این بود كه دعوا سر یك ملك بوده، آن‌ها این ملك را گرفته بودند و ایشان به خاطر اینكه نان بچه‌هایشان تأمین شود این بحث‌ها را راه انداختند و حالا به تعبیرى كه قاصر هم است این جنجال را در تاریخ راه انداختند، آن هم در صدر اسلام که پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تازه از دنیا رفته بودند. تا آن جا كه بعد از اینكه از مسجد برمی‌گردند و حقشان داده نمى‌‌شود زبان تعرض به امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ هم باز مى‌‌كند و حالا خود آن چه که فرمودند جاى سخن است كه اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینَ؛ چرا دست در دست هم گذاشته‌اید و گوشه خانه نشسته‌اید؟! این‌ها را هم حضرت به‌عنوان ذكر مظلوميت و ياد مظلوميت حضرت على‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ فرمودند.

بنده تصور مى‌‌كنم که بنده و امثال بنده در بیان این مطلب و تفسیر این جریان بسیار كوتاهى کرده‌ایم؛ بله، چنین جریانی بوده و این بحث‌ها و احتجاجات هم واقع شده، صحبت ارث و ملكى كه پیغمبر به آن‌ها داده شده هم بوده اما هدف، مسئله مادى و اقتصادى نبوده و مسئله چیز دیگرى بوده است.

راهی برای درک حقیقت واقعه فدک

اگر ما اهمیت مسئله خلافت امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ و متقابلاً خیانتى كه به اسلام شد كه این خلافت از مسیر خودش منحرف شد و راه دیگرى براى تعیین خلیفه باز كردند و كسان دیگرى بر مسند حكومت اسلامى نشستند، اگر این را درست درك كنیم مقدمه‌ای‌‌ مى‌‌شود براى این كه آن تفسیرى كه براى این جریان به نظرم مى‌‌رسد، قابل‌فهم و قابل پذیرفتن باشد.

جفا در معرفت اهل‌بیت‌علیهم‌السلام

ما شیعه‌‌ها در این مسئله هم باز آن‌گونه كه باید، حقش را ادا نکرده‌ایم؛ بسیارى از کسانی كه معرفت و تحقیقشان كم است خیال مى‌‌كنند این یك مسئله ریاستى بود؛ پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله از دنیا رفته بود و جانشینش باید پسرعمویش على باشد. دیگران گفتند نه، پدرزن پیغمبر جانشین مى‌‌شود. باز با این دید، برادران اهل تسنن خیلى جاى مذمت نیستند، مخصوصاً كسانى كه در اعقابشان و در این ایام هستند و از تاریخ صدر اسلام درست خبر ندارند و به علما و بزرگان خودشان حسن ظن دارند، می‌گویند بالاخره در بین كسانى كه براى جانشینی پیغمبر كاندیدا بودند پدرزن بزرگ پیغمبر در درجه اول بود. او از كسانى بود كه در همان اوایل اسلام ایمان آورده بود. مثلاً گفته‌اند هشتمین نفرى بوده كه مسلمان شده است. هم سابقه در اسلام داشت، هم پیرمرد محترمی بود، سال‌ها در محضر پیغمبر بود، موقعیت مهمى داشت و لذا مردم آمدند و با او بیعت كردند. بعد از چندى هم بالاخره كسانى كه مسن‌‌تر و جاافتاده‌تر بودند را به‌عنوان جانشین گذاشتند و بعد هم آمدند با على بیعت كردند. تصور بسیارى از برادران اهل تسنن، به‌خصوص آن‌هایی كه اهل تحقیق نیستند و ساده‌اندیش هستند همین است.

اگر ما هم به این مسئله كمك كنیم و بگوییم مسئله سر این بود كه آقا! على حقى داشت كه بعد از پیغمبر جاى او بنشیند، حقش را غصب كردند یعنى یك ریاستى را از او گرفتند. بحث سر یك ریاست دنیایى بوده که بعد از پیغمبر، رئیس جامعه، على باشد یا كس دیگری؛ اگر ما هم كمك كردیم به اینكه مسئله همین بوده، باز از آن دوستی‌هایی است كه ضررش از دشمنى دشمنان كمتر نیست! على را خیلى پایین آورده‌ایم! على را خیلى پایین آورده‌ایم! مگر این على‌‌اى نیست كه فرمود این لنگه كفش چقدر مى‌‌ارزد؟ به ایشان گفتند هیچى، كسى یك ریال هم از شما نمى‌‌خرد. فرمود به خدا قسم، حكومت بر شما براى من از این لنگه كفش کم‌ارزش‌تر است. آن‌وقت مهم‌ترین ظلم به على‌علیه‌‌السلام همین بود كه حكومتش را گرفتند و نگذاشتند رئیس باشد؟! مثلاً شاید ما فكر ‌‌كنیم على هم اگر پول داشت پنجاه میلیارد تومان خرج انتخاباتش مى‌‌كرد كه او رئیس شود و اتفاقاً شكست مى‌‌خورد و مثلاً یك كس دیگرى جاى او مى‌‌آمد؛ یعنى على كسى بود كه بیاید براى حكومت پول خرج كند و دل بسوزاند كه حكومت من را گرفتید و ما هم بر سرمان بزنیم و گریه كنیم که ای‌وای بر على ظلم شد! حقش را گرفتند! نگذاشتند ریاست كند! مسئله همین است؟!

کاش فقط نشناخته بودیم!

ما نه على را شناخته‌ایم، نه ظلم دشمنانش را و نه جنایات آن‌ها را به‌درستی شناخته‌ایم و كاش در همین حد بود که نشناخته بودیم و دیگر دامن نمى‌‌زدیم به این جهل بگویم، به این خیانت بگویم، نمى‌‌دانم اسمش را چه بگذارم كه على را از یك مقام عرشى تا حد یك انسانى كه دلبستگى به ریاست دارد پایین بیاوریم! یا فاطمه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها را آن‌قدر تنزل دهیم كه دلبستگى به یك مزرعه‌‌اى دارد و حالا كه این مزرعه‌‌اش را گرفتند، مى‌‌آید به على هم العیاذباللّه تعرض مى‌‌كند كه چرا در خانه نشسته‌ای و نمى‌‌آیى حق من را بگیرى؟! این مزرعه پدرم است که به من داده، بیا بگیر دیگر! مثلاً فردا مى‌‌خواهیم از درآمدش هم استفاده كنیم و به تو هم مى‌‌رسد دیگر. مسئله این‌گونه است؟! من خیال مى‌‌كنم یك مقدارى باید در این باره‌‌ها عمیق‌تر اندیشید که اصلاً پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله كه بود؟ على‌علیه‌‌السلام كه بود؟ فاطمه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها كه بود؟ این‌ها در دنیا دلبستگى‌‌شان به چه بود؟ چه كار مى‌‌خواستند بكنند؟ هدفشان چه بود؟

غصه پیامبر(ص) برای هدایت امت

تصور نمى‌‌كنم که تفصیل این‌ها براى شما عزیزان احتیاج به بیان داشته باشد. قرآن درباره پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مى‌‌فرماید حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ؛[1] حضرت را دلداری مى‌‌دهد و مى‌‌فرماید وقتى مى‌‌بینی كه مردم ایمان نمى‌‌آورند مگر مى‌‌خواهى جان بدهى؟! یعنى پیغمبر این‌قدر غصه مى‌‌خورد كه چرا مردم هدایت نمى‌‌شوند؛ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا؛[2] گویا مى‌‌خواهى از شدت غصه جان بدهى كه چرا این‌ها ایمان نمى‌‌آورند! خدا ایشان را تسلّی مى‌‌دهد كه نمى‌‌خواهد این‌قدر غصه بخورى! سنت ما اقتضاء دارد كه عالم، زمینه اختیار باشد و كسانى كه نمى‌‌خواهند نیایند. اگر مى‌‌خواستیم که همه به زور هم كه شده ایمان بیاورند و به راه حق بیایند مى‌‌توانستیم این كار را بكنیم ولی خواستیم مردم با انتخاب خودشان راه حق را انتخاب كنند. زورزورکی که ارزشى ندارد. آن که كمال انسانى نمى‌‌شود. بیخود این‌قدر غصه نخور! فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ؛[3] فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا؛[4] وِلشان كن! این‌قدر غصه نخور! اما خدا پیغمبرش را این‌گونه معرفى مى‌‌كند كه تمام همّش این بود كه مردم هدایت شوند، مبتلا به عذاب نشوند، بدبخت نشوند.

هدایت مردم؛ تنها آرزوی حضرت على و زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

شما فكر مى‌‌كنید هدف علی و فاطمه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليهما چیز دیگرى بود؟ اگر پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله دو دست‌پرورده حد اعلى داشت على و زهرا بودند. مگر كسى از این‌ها بالاتر هم بود؟! حالا بگذریم از اینكه نور على و نور پیغمبر یكى بود. فرض را بر این مى‌‌گذاریم كه على و زهرا هم فقط به تربیت پیغمبر، على و زهرا شدند. این‌ها دیگر شاگرد برجسته كلاس پیغمبر بودند. اگر پیغمبر نتوانسته بود على و زهرا را هم به‌گونه‌ای تربیت كند كه هدف خودش را در آن‌ها تجسّم ببخشد دیگر چه كسى را مى‌‌خواست تربیت كند؟! آیا باورکردنی است كه امیرالمؤمنین و حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليهما در این دنیا آرزویى جز هدایت مردم داشته باشند؟! فكر نمى‌‌كنم لااقل براى ما باورکردنی باشد. حالا اگر آن كسانى كه از معارف اهل‌بیت و از ولایت دور هستند جور دیگرى فكر كنند باید دعا كنیم كه خدا هدایتشان كند اما براى ما كه از ولایت دَم مى‌‌زنیم، صحیح است كه على و زهرا را جز این تصور كنیم؟! آن‌ها زندگى مى‌‌كردند براى اینكه بتوانند دست یك انسانى را بگیرند و از چاه نجات دهند.

ارزش هدایت انسان‌ها

حالا صرف‌نظر از مقامات و معنوى و تكوینى این بزرگواران، این تعلیم پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را ببینید؛ یك شورشى در یمن واقع شده است. پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله صلاح دانستند كه على‌علیه‌‌السلام را بفرستند براى اینكه این شورش را بخواباند. طبعاً درگیرى هست و بالاخره جنگى اتفاق خواهد افتاد. على‌علیه‌‌السلام به‌عنوان فرمانده‌‌ با یك جمعى به یمن فرستاده شدند كه شورش را بخوابانند. وقتى پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مى‌‌خواست على را بفرستد سفارشاتى به ایشان  فرمود و به ایشان دستوراتی داد؛ دیگر ایشان فرمانده كل قوا هستند و مى‌‌خواهند یك مأموریتى به یك فرمانده خاصى بدهند؛ به ایشان فرمود یا على! لاَنْ یَهْدِى اللّهُ بِكَ رَجُلا واحِداً خَیْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ؛[5] به حسب نقل دیگرى كه در ذهن بنده هست و یادم نیست كجا دیده‌ام می‌فرمایند خیرٌ لَكَ مِن مِلأِ الأَرضِ ذَهَباً تُنفِقُهُ فِى سَبیلِ اللّه؛ على جان! تو را براى جنگ و براى خواباندن یك شورش مى‌‌فرستم اما اگر بتوانى یك نفر را هدایت كنى، از آن چه خورشید بر او مى‌‌تابد براى تو بهتر خواهد بود! به حسب نقل دیگرى فرمودند بهتر از این است كه كل روى زمین پر از طلاى ناب باشد و تو كه على هستى همه این‌ها را در راه خدا انفاق كنى! این کار چقدر ثواب دارد؟! شما فقط همین جا را حساب كنید که اگر پر از طلا باشد و این را انفاق كند چقدر ثواب دارد؟ حالا اگر كل روى زمین با بیابان‌‌هایش پر از طلا باشد و على با آن اخلاصى كه دارد همه آن‌ها را در راه خدا انفاق كند، ثوابش چقدر مى‌‌شود؟! حضرت مى‌‌فرماید اگر بتوانى یك نفر را هدایت كنى از همه این‌ها بهتر است؛ یعنى هدف اصلى آن‌ها هدایت انسان‌ها بود؛ اصلاً آن‌ها براى همین خلق شده‌اند و براى همین مبعوث شده‌اند. آن‌وقت مى‌‌آیند براى چهار شى‌‌ء ملك دنیا بنشینند گریه كنند و جنجال راه بیندازند و یا براى اینكه چند روز از ریاست محروم شوند غصه بخورند و از مردم گله كنند، ما هم بنشینیم اشك بریزیم كه ای‌وای! آقایمان را از ریاست محروم کردند! این ظلم به على و زهرا نیست؟!

سدکردن راه هدایت بشریت در سقیفه

مسئله این بود كه آن راه عظیمى كه براى هدایت انسان‌ها گشوده شده بود داشت بسته مى‌‌شد. آن راه عظیم، راهى بود كه پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله گشود و ادامه‌‌اش فقط به دست على‌علیه‌‌السلام مى‌‌توانست انجام بگیرد. آن كسى كه به او فرمود إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ؛[6] من هر چه مى‌‌بینم تو هم مى‌‌بینى، هر چه می‌شنوم تو هم مى‌‌شنوى ولى تو پیغمبر نیستى. او مى‌‌توانست راه پیغمبر را ادامه دهد. همه چیزش غیر از مقام نبوت مثل پیغمبر بود. خدا مقدر فرموده بود كه این راه به دست او ادامه پیدا كند ولی متأسفانه یك عده دنیاپرست، در خوش‌بینانه‌ترین فرض‌‌ها، یك عده جاهل که فرض کنید هیچ غرضى هم نداشتند، از روى جهلشان آمدند این راه را مسدود كردند. گفتند على هم مثل یكى دیگر، فرقى نمى‌‌كند، این جوان است، هنوز یك خورده شوخى مى‌‌كند، به درد ریاست نمى‌‌خورد. یك آدم جاافتاده‌تر و سنگین‌تری رئیس شود بعد نوبت او هم مى‌‌رسد؛ یعنى آن‌ها آمدند وانمود كردند كه صحبت نبوت و هدایت تمام شد و دیگر صحبت ریاست دنیاست! پیغمبر مى‌‌خواست این ریاست را به على بدهد ولى صلاح نیست؛ على هنوز جوان است، پدرزن پیغمبر مقدّم باشد، نوبت على هم می‌رسد؛ یعنى آن راهى را كه خدا مقدر فرموده بود که براى هدایت انسان‌ها تا روز قیامت به دست على و بعد هم فرزندان معصوم او ادامه پیدا كند و شاید اگر ادامه پیدا می‌کرد دیگر نوبت به غیبت هم نمى‌‌رسید، یك عده‌‌اى این راه را مسدود كردند.

حضرت علی(ع)؛ جانشین برحق پیامبر(ص)

آن پیغمبرى كه براى گمراهى مردم مى‌‌سوخت و به تعبیر قرآن نزدیك بود جان دهد، جا ندارد كه این جا متأثر شود؟! و آن على‌‌اى كه نَفس پیغمبر است و همان انگیزه، همان عشق و همان علاقه را به هدایت مردم دارد، وقتى مى‌‌بیند مسیر هدایت مردم دارد مسدود مى‌‌شود و مردم دارند دنبال یك كس دیگری مى‌‌روند كه نمى‌‌تواند مصالح ساده اسلام را هم تأمین كند، چه كار كند؟! بیاید قیام كند و شمشیر بكشد؟! همین كارش باعث این مى‌‌شود كه مردم بیشتر باور كنند كه قضیه سر ریاست است. فكر كنند آن‌وقتى هم كه به همراه پیغمبر جنگ و جهاد مى‌‌كرد و شمشیر مى‌‌كشید او هم همین‌گونه بود. مردم رشدشان كم بود، فهمشان ضعیف بود. با یك حدیث جعلى، همه سفارش‌های بیست‌وسه‌ساله پیغمبر را فراموش كردند. اقلاً بیست سال بود، از سال سوم هجرى كه پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله على را در جاهای مختلف به جانشینى خودش معرفى كرده بود. همه این‌ها و حتى داستانى كه هفتاد روز پیش در غدیر اتفاق افتاده بود که پیغمبر در آن گرما همه را نگه داشت و فرمود یك مسئله بسیار مهمى است و هر كس رفته است برگردد؛ آن مسئله چیست؟! مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ.

مردم همه این‌ها را در مقابل یك حدیث جعلى كه نبوت و امامت در یك خانواده جمع نمى‌‌شود یادشان رفت؛ می‌گفتند خب راست مى‌‌گوید، پدرزن پیغمبر كه دروغ نمى‌‌گوید؛ نبوت در بنی‌هاشم بود، دیگر امامت که نباید داخل این خاندان باشد. بابا! پس این‌ها چه بود که پیغمبر در طول بیست سال، به هر مناسبتى که می‌شد، حتی اگر یك غذا برای ایشان مى‌‌آورند مى‌‌فرمود آن كسى كه بناست جانشین من باشد، آن كه اقرب به من است، آن كه محبوب‌‌تر پیش خدا است بیاید از این غذا تناول کند. نشسته بودند دیدند على آمد.

اگر می‌خواست در جنگ فرمانده بفرستد می‌فرمود كسى كه محبوب‌‌ترین شخص نزد خدا است، كسى كه جانشین من خواهد بود او باید این جنگ را عهده‌دار شود و به پیروزى برساند. فردا پرچم را دست على مى‌‌دادند. در هر مناسبتى که پیش مى‌‌آمد على را معرفى مى‌‌كرد كه این جانشین من است. حالا آن‌وقتى كه وقت عملش است، یك عده‌‌اى روى انگیزه‌‌هاى شخصى، مصالح انسان‌‌ها را تا روز قیامت فداى چند روز ریاست خودشان كنند، چقدر دل حضرت على و حضرت زهرا باید بسوزد؟! این جا دل‌سوختن دارد یا به خاطر یك مزرعه؟!

در جستجوی راهی برای افشای عدم صلاحیت خلفا 

اما حضرت چه كار كند؟! چگونه به مردم بفهماند كه این‌ها لیاقت ندارند؟! بگوید پیغمبر این‌ها را فرمود؛ مى‌‌گوید بله، پیغمبر فرمود، حالا ما هم نمى‌‌گوییم نه، مى‌‌گوییم حالا زود است، بله، على هم جانشین پیغمبر است، موقع خودش مى‌‌رویم با او بیعت مى‌‌كنیم، حالا زود است. بعضى‌‌ها هم شاید روى مصلحت‌اندیشی مى‌‌گفتند على پدران این مردم را در جنگ‌‌ها كشته و این‌ها زیر بار او نمى‌‌روند. اول یك كسى بیاید كه یک خورده اهل مسالمت باشد، اهل خشونت نباشد، یك چندى با مسالمت و با لبخند زندگى كند، بعد آن‌وقت نوبت على هم مى‌‌رسد. چون پیغمبر فرموده بود علىٌ خشن فى ذات اللّه.[7] به‌هرحال جمع شدند و با دیگرى بیعت كردند.

حالا حضرت چه كار كنند كه به این مردم بفهمانند كه دارید چه راه خطایى را مى‌‌روید، چگونه دارید كاسه اسلام را وارونه مى‌‌كنید و جلوى مصالح مسلمین را مى‌‌گیرید و این كسى را كه انتخاب کرده‌اید این صلاحیت این كار را ندارد؛ این‌ها را چگونه به مردم بفهمانند؟! باید یك سناریویى ترتیب داده شود كه همه بفهمند که این كسى كه جاى پیغمبر نشسته، در واضح‌ترین احكام اسلام پیاده است! نصوص قرآن را هم بلد نیست! حتی بلد نیست احكامى كه نص قرآن است را درست پیاده كند. براى مردم باید عملاً نشان بدهند كه آقا! این به درد این كار نمى‌‌خورد وگرنه آن ریش و آن پینه پیشانى و آن زهد و آن حصیربافی، مردم را گول مى‌‌زد. مگر من و شما این‌گونه نیستیم؟! مگر گول خیلى چیزها را نمى‌‌خوریم؟! آن روز كه آن‌ها یك مردم تازه‌مسلمانِ از عهدِ جاهلیت درآمده بیابانى بودند.

فدک؛ بهانه‌ای برای بیان حقایق

حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها، اگر تعبیر بدى نباشد، این بهانه را پیدا كرد كه بیاید براى مردم بگوید كه این شخصی كه شما جانشین پیغمبر قرار داده‌اید به درد این كار نمى‌‌خورد؛ بفهمید چه راه اشتباهى رفته‌اید؛ این راهى كه براى انتخاب خلیفه پیش گرفته‌اید این راه صحیحى نیست، این هم نتیجه‌‌اش است. آن‌وقت مسئله ملكش را مطرح كرد، این را بهانه كرد براى اینكه به مردم بفهماند كه این‌ها به درد خلافت نمى‌‌خورند. آمد فرمود ارث من را بدهید! گفت پیغمبر گفته ما پیغمبران ارث نمى‌‌گذاریم. فرمود یعنى خیال مى‌‌كنید پیغمبر علیه قرآن حرف زده است؟! ببینید چقدر محكم بیان می‌فرمایند، آن هم در مقابل خلیفه‌‌اى كه مى‌‌گوید جانشین پیغمبر هستم. مى‌‌فرماید تو دارى به پدر من كه خودش قرآن را آورده نسبت مى‌‌دهى که بر علیه قرآن حرف زده است؟! یا تو دروغ مى‌‌گویى و یا پیغمبر، پیغمبر نبوده است! و تویی كه دروغ‌گو هستى و چنین دروغى را داری مى‌‌سازی، به درد جانشینى پیغمبر نمى‌‌خورى! فرمود مگر قرآن نمى‌‌فرماید وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ؟![8] مگر سلیمان، پیغمبر نبود؟! مگر داود، پیغمبر نبود؟! قرآن مى‌‌فرماید سلیمان از داوود ارث برد. مگر زكریا دعا نفرمود که فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیا *یرِثُنِی وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ؟![9] پیغمبرى كه این آیات را آورده، آن‌وقت خودش مى‌‌گوید پیغمبران ارث نمى‌‌برند یا ارث نمى‌‌گذارند؟! یعنى قرآن خودش را تكذیب مى‌‌كند؟!

این بهانه‌‌اى بود براى اینكه ابوبكر را رسوا كند، به مردم بفهماند كه این شخص ساده‌‌ترین و ضرورى‌‌ترین احكام اسلام را بلد نیست یا نمى‌‌خواهد پیاده كند؛ حاضر است واضح‌‌ترین احكام اسلام را یا براى هوس خودش و یا برای اینکه نمى‌‌فهمد زیر پا بگذارد؛ هر كدام از این‌ها که باشد این به درد جانشینى پیغمبر نمى‌‌خورد؛ و این قضیه را آن‌قدر كش داد تا در فرصت‌‌هاى مختلف خوب به مردم بفهماند كه این شما هستید كه مسیر حق را منحرف کرده‌اید؛ درخت زهرآلودی کاشته‌اید كه تا آخرالزمان میوه‌‌اش مردم را مسموم می‌كند؛ كارى کرده‌اید و درختى کاشته‌اید كه میوه‌‌اش جز چرك و خون كثافت، ثمره‌‌اى براى جامعه اسلامى ندارد؛ آن‌چنان محكم صحبت كرد که بدن‌ها و دل‌ها را لرزاند و چشم‌ها را گریاند. صحبت کردن سر قضیه یك ملك كه این حرف‌ها را ندارد. اگر مدعى است یا باید شاهد بیاورد و بگوید ملك من را بدهید یا مثلاً قسم بخورد و قضیه تمام شود. این‌همه سروصدا و بحث و این تعبیرات تند که نیاز نبود؛ شما نمى‌‌دانید در این خطبه‌‌ها چه تعبیراتى به كار رفته است! حضرت می‌فرماید مگر شما از دین خدا برگشته‌اید؟! مگر مى‌‌خواهید اسلام را وارونه كنید؟! مگر مى‌‌خواهید زحمات پدرم را بر باد دهید؟! دعواى سر ملك این‌همه بحث دارد؟! حضرت آیاتى مى‌‌خواند كه این‌ها را به‌عنوان ظالمان و فاسقان و كافران معرفى مى‌‌كند!

برداشت‌های نادرست از ماجرای فدک

اگر ما این داستان را درست تشریح كنیم، بله، داستان حقی است که واقع شده است. این بحث‌ها هم واقع شده است. یكى از مؤیدات این مطلب هم این است كه حضرت از دو راه در این بحث وارد شده است؛ هم به‌عنوان ارث، هم به‌عنوان فى‌‌اى كه پدر ایشان به ایشان بخشیده و بین بسیارى از كسانى كه شرح این خطبه را کرده‌اند این محل بحث شده كه بالاخره ادعاى حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها چه بوده است؟! به‌عنوان ارث مى‌‌گفته که ارث پدرم است و به من رسیده یا به‌عنوان هبه‌‌اى بوده كه پدر ایشان حق داشته از فى‌‌ء مسلمین، آن چه سهم خود پیغمبر است را به هر كس که صلاح مى‌‌داند بدهد؟! و آن‌وقت بحث‌هایی کرده‌اند كه چگونه باید این دو گونه بحث را جمع كرد؛ اما اگر ما این را به‌عنوان یك بهانه برای رسوا كردن خلیفه وقت تلقى كنیم یعنى حضرت از هر دو راه وارد شد تا او از هر راهى که بخواهد سخن بگوید او را محكوم كند، آن‌وقت ما اگر حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها را، آن نور عظیم الهى را كه هیچ كس قدرش را نمى‌‌تواند بشناسد، در طول تاریخ در حد یك كسى وانمود كنیم كه براى یك مزرعه اشك مى‌‌ریزد و گریه مى‌‌كند و فریاد سر مى‌‌دهد و به اسم نان بچه‌‌هایش غصه مى‌‌خورد و به على هم اعتراض مى‌‌كند كه چرا كمكم نمى‌‌كنى که بروم حقم را بگیرم، نان بچه‌هایم را بگیرم؛ یعنى واقعاً حضرت زهرا ته دلش این بود كه یک خانواده ویژه اقتصادى باشد، از خودش درآمد خاصى داشته باشد، دیگران و فقرا گرسنگى بکشند، او خودش یك امتیازاتى داشته باشد؟! و اگر واقعاً این اموال در اختیار حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها قرار مى‌‌گرفت خودش مى‌‌آمد از آن استفاده كند؟! آن روزى كه هنوز نه از تاك، نشان بود و نه از تاك‌نشان، روزه گرفتند. موقع افطار باید با یك قرص نان جو افطار می‌کردند، وقتى یك گدایى درِ خانه آمد، همه افراد خانواده رفتند سهم نان خودشان را به او دادند و خودشان با آب افطار كردند و این آیات سوره انسان در شأن حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها نازل شد که وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا؛[10] كسى كه در آن روزگار، خودش و بچه‌هایش سه روز روزه گرفتند و همه را در راه خدا انفاق كردند و خودشان سه روز با آب افطار كردند، اگر یک‌وقتی یك مزرعه‌‌اى به دستش بیاید آن‌وقت مى‌‌رود خودش مرفه زندگى مى‌‌كند و فقرا و همسایگان را فراموش خواهد كرد؟! این براى خودش دل مى‌‌سوزاند؟! و اگر ما على و زهرا را این‌گونه شناختیم آن‌وقت خودمان دیگر چه خواهیم شد! این‌ها الگوهاى ما هستند كه دلبستگى به مال دنیا و ریاست دارند! خب دیگر آن‌وقت ما هم معلوم است که تكلیفمان چیست؛ اما آن على و زهرایى كه ما مى‌‌شناسیم و جاهاى دیگر با صدها حدیث و سیره براى ما معرفى شده این‌گونه نیستند و با این‌ها نمى‌‌سازد؛ مسئله چیز دیگرى است؛ این‌ها اتفاق افتاد تا بهانه‌‌اى شود، فرصتى باشد براى اینكه حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها تا آن جا كه مى‌‌تواند به هدایت مردم كمك كند، بلكه در بین مردم كسانى باشند كه متنبه شوند، هدایت شوند، به راه حق بیایند، نه اینکه فقط چهار شاهى درآمد فدك براى ایشان باشد.

درسی از مکتب حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها

به نظر من خوب است كه دوستان روى این مسئله بیشتر تحقیق و كار كنند و سعى كنند این برداشت‌های نادرستى كه گاهى از روى جهل و گاهى هم از طرف كسان نادانى از روى دوستى خاله خرسى مطرح مى‌‌شود را اصلاح کنند؛ كسى كه فكر مى‌‌كند حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها براى نان خودش و بچه‌‌هایش این‌قدر گریه مى‌‌كرد، طبعاً خودش هم وقتی‌که مرثیه مى‌‌خواند براى نان خودش و بچه‌هایش مى‌‌خواند! آن برداشت این نتیجه را هم دارد؛ اما اگر على و زهرا را آن‌گونه كه بودند بشناسیم آن‌وقت باید یاد بگیریم كه ما هم یك شباهتى به آن‌ها داشته باشیم. سعى كنیم مصالح جامعه اسلامى به صورتى تأمین شود كه به حق نزدیك‌‌تر باشد. كسى قدرت اسلامى را در دست بگیرد كه شباهتش به على و زهرا بیشتر باشد، نه كسى كه هر روز یك قدمى در راه دور كردن مردم از حقایق اسلامى برمی‌دارد و مردم به بهانه‌هایی از قبیل اینکه سنش بیشتر است یا سابقه‌‌اش در فلان كار بیشتر است فریب بخورند. اگر برداشت ما این بود كه على دل مى‌‌سوزاند براى اینكه عدل در جامعه برقرار شود، به كسى ظلم نشود، تبعیض وجود نداشته باشد، آن‌وقت ما مى‌‌توانیم به رانت‌خواری‌هایی كه نتیجه‌‌اش صرف پنجاه میلیارد تومان برای امور شخصى است تن در بدهیم و این را یك حركت اسلامى تلقى كنیم؟! باز هم باید برگردیم و اهل‌بیت را بهتر بشناسیم و سعى كنیم شباهت خودمان را به آن‌ها بیشتر كنیم، مصالح جامعه اسلامى را فداى مصالح یك فرد یا یك خانواده یا یك گروه یا یك حزب نكنیم.

خروش حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها علیه بی‌دینی

شما این شرایط را در نظر بگیرید، ببینید اگر من و شما جاى مسلمان‌‌هاى صدر اسلام بودیم چه كار مى‌‌كردیم؟! پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله از دنیا رفته، دشمنان اسلام، یك عده مشرك، یك عده یهودى، یك عده نصرانى، قدرتمندان روم و ایران، شکست‌خورده‌های در جنگ‌‌ها، این‌ها در اطراف جزیرة‌العرب در كمین هستند كه حكومت مركزى اسلام تضعیف شود و این‌ها بیایند فاتحه‌‌اش را بخوانند. در داخل حكومت اسلامى هم بیوت بنی‌امیه و امثال آن‌ها که ایمانى نداشتند به دنبال دشمنی با اسلام بودند. این‌ها كینه‌‌هاى صدر اسلام در دل‌هایشان بود، منتظر یك فرصتى بودند که فاتحه اسلام را بخوانند. در چنین شرایطى، حالا یك ملكى از حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها غصب شده، حضرت مى‌‌آید آن‌چنان دادوفریاد راه مى‌‌اندازد كه حكومت مركزى به خطر بیفتد؟! براى یك مسئله شخصى؟! او احساس مى‌‌كرد اصل مسئله در خطر است، اصل نظام اسلامى دارد بر باد مى‌‌رود و فقط اسمى از اسلام می‌ماند؛ هر روز بناست یكى از احكام اسلام نسخ شود، مسخ شود، فداى مصلحت‌‌هاى من‌درآوردی و این حرف‌ها شود. این‌ها را مى‌‌دید. این‌ها را مى‌‌شناخت كه چه كسانى هستند. مى‌‌دید که اصل اسلام در خطر است و شوخى نیست. این بود كه همان روزها دیگر فكر نكرد كه نكند جامعه اسلامى شلوغ شود و مردم را بر علیه این خلیفه بشورانند و دیگر نظم جامعه به هم بخورد و دشمنان فرصت را غنیمت بشمارند و بریزند و ریشه اسلام را بكَنند؛ حضرت با خودش مى‌‌گوید خود این‌ها دارند ریشه اسلام را مى‌‌كَنند! وقتى اساس اسلام، قطعیات و یقینیات احكام اسلام در خطر است، باب بدعت‌گذاری دارد فتح مى‌‌شود، هر كسى بیاید بگوید اسلام آن است كه من مى‌‌گویم و امروز مصلحت این را اقتضاء مى‌‌كند، دیگر براى اسلام چه مى‌‌ماند؟! دیگر از كدام اسلام دفاع كند؟! این بود كه با وجود همه شرایط حساسى كه بود و هر كدام از ما هم که بودیم مى‌‌گفتیم حالا وقت این حرف‌ها نیست، حالا بگذار حكومت اسلامى مستقر شود، جانشین پیغمبر تثبیت شود، آن‌وقت بعد دعواهایتان را مطرح كنید ولى حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها این ملاحظات را نكرد؛ در مقابل خلیفه وقت ایستاد و آن‌چنان سخن گفت كه انگار با یك مشرك، با یك كافر، با یك بی‌دین دارد صحبت مى‌‌كند! متن خطابه‌‌هاى حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها را بخوانید؛ حضرت می‌فرماید تو مگر مى‌‌خواهى ریشه اسلام را بكنى؟! به چه چیزی؟! به اینكه فرض كنید گفته اموال فدك در اختیار همه مسلمان‌‌ها قرار مى‌‌گیرد و اختصاص به یك خانواده نداشته باشد؟! این مستحق این‌همه توبیخ است و این‌جور با این لحن شدید باید با او حرف بزنند؟! آن هم در آن شرایطى كه اساس اسلام و به‌اصطلاح نظام اسلامى در خطر است و دشمنان منتظر فرصت‌اند، این‌گونه باید با حكومت وقت برخورد كنند؟! بله؛ چرا؟! براى اینكه این حكومت آرام‌آرام به نام دین دارد دین را عوض مى‌‌كند! اگر دشمنان آمدند جنگیدند معلوم است که این‌ها دشمن هستند و لذا با آن‌ها مى‌‌جنگند، یا پیروز مى‌‌شوند یا شكست مى‌‌خورند؛ اما این دارد به نام جانشین پیغمبر احكام دین را عوض مى‌‌كند و فردا مردم خیال مى‌‌كنند اسلام همین است! این جا است كه دیگر جاى سكوت نیست.

خطر استمرار فرهنگ سقیفه!

اگر هر خطرى هم جامعه اسلامى را تهدید كند باید آن خطر را به جان خرید براى اینكه اساس اسلام منحرف نشود؛ این مسئله فتح باب نشود كه هر كسى حق دارد هر قانونى دلش مى‌‌خواهد وضع كند و هر چه مى‌‌خواهد به نام اسلام تحویل مردم بدهد؛ باید یك پایه‌‌اى گذاشت كه اصول اساسی و قطعیات اسلام ضربه نخورد و خدشه‌دار نشود تا بشود گفت که این، اسلامى است. اگر اسلامی نیست پس چرا بگوییم اسلامى است؟! اگر همه چیز تابع رأى مردم است، چرا حكومت انگلستان را نگوییم اسلامى است؟! مگر آن جا تابع رأى مردم نیست؟! اگر اسلام یعنى آن كشورى كه احكامش تابع رأى مردم است، ملاكش مطابقت با قرآن و سنت نیست، مردم هر چه خواستند همان است، چرا سوئیس را نگوییم یك كشور اسلامى است؟! مگر آن جا همه چیز تابع آراء مردم نیست؟! پس بهترین كشور اسلامى سوئیس است!

کشور اسلامی یعنى آن كشورى كه احكام قرآن در آن اجرا شود نه اینکه احكام قرآن به نام مصلحت، به نام نوآورى و به نام بدعت‌‌ها پایمال شود. در این صورت دیگر چه اسلامى؟! دیگر از چه چیز آن دفاع كنیم؟! وقتی نصوص قرآن انكار مى‌‌شود و مى‌‌گویند این‌ها دیگر قابل اجرا نیست و به درد امروز نمى‌‌خورد، خب بگویید دیگر اسلام به درد امروز نمى‌‌خورد! پس چرا این‌قدر از اسلام حرف مى‌‌زنید؟! یک‌باره بگویید آقا! اسلام به درد امروز نمى‌‌خورد! یك حكومتى مثل حكومت سوئیس تشكیل دهید! پس چرا دیگر اسلام را بدنام مى‌‌كنید؟! یا به قول خودتان از اسلام دفاع مى‌‌كنید و آن را خوش‌نام مى‌‌کنید! مى‌‌گویند ما مى‌‌خواهیم اسلام را به‌گونه‌ای معرفى كنیم كه همه دنیا آن را قبول كنند! این‌که همه دنیا قبول كنند كه اسلام نیست! همه دنیا هواهاى نفسانى خودشان را قبول مى‌‌كنند. خیال مى‌‌كنید خیلى هنر است كه ما اسلام را یک‌جوری معرفى كنیم كه هر كافرى، هر مشركى و هر ماتریالیستى هم بگوید من هم این را قبول دارم؟! در كنفرانس برلین گفته بود که اسلام این است؛ گفته بودند اگر اسلام این است ما كه ماركسیسم هستیم ما از شما مسلمان‌تر هستیم!

اسلام را همان‌گونه كه هست باید گفت؛ همانى كه در قرآن هست، همانى كه پیغمبر فرمود، همانى كه ائمه فرمودند. به عهده من و شما نگذاشته‌اند كه بیایید اسلام را اصلاح كنید، آن را تصحیح كنید، عیب‌هایش را برطرف كنید. اگر عیب داشت كسى بود كه از من و شما بهتر بلد باشد. خود خدا بود. چرا دینِ عیب‌دار نازل مى‌‌کرد؟! امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه بارها در نهج‌البلاغه مى‌‌فرماید مگر اسلام كمبودى داشت كه شما مى‌‌خواهید جبران كنید؟!

علت تشییع غریبانه حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها

حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها مى‌‌دید دارد یك پایه‌‌اى گذاشته مى‌‌شود كه اگر پیش برود دیگر چیزى از اسلام نمى‌‌ماند. این بود كه هر چه توان داشت در ظرف آن هفتاد، نود روز، به كار گرفت تا با این اساس مخالفت كند. حتى برای بعد از مرگش هم فرمود نگذارید این‌ها در تشییع من شركت كنند! نگذارید قبر من را بشناسند که كجاست!

باز مرثیه‌خوان‌های ما مى‌‌گویند كه حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها وصیت كرد و گفت یا على! من راضى نیستم آن كسانى كه به من ظلم کرده‌اند به تشییع‌جنازه من بیایند. شما این حرف را نگاه كنید، ببینید چقدر حرف سبكى است؛ حالا ظلمى کرده‌اند، گناهى کرده‌اند، حالا بیایند یك ثوابى هم ببرند. اگر منطق این است، حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها بخیل بود از اینكه ایشان را تشییع‌جنازه كنند و یك ثوابى ببرند؟! چه كسى است كه گناه نكرده باشد؟! اگر بنا بود بگویند كسى تشییع‌جنازه كند و از ثواب تشییع‌جنازه حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها استفاده كند كه گناه نكرده باشد، در تشییع‌جنازه هیچ پیغمبر و امامى نباید عده زیادى شركت كنند، چون در بین مردم چه كسانى هستند كه گناه نكرده باشند؟!

چرا حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها می‌فرماید من راضى نیستم این‌ها به تشییع‌جنازه‌ام بیایند؟! براى اینكه حتى با مرگ خودش هم نشان دهد كه خانواده پیغمبر، این‌ها را به رسمیت نمى‌‌شناسند، این‌ها را مسلمان واقعى نمى‌‌دانند؛ مسلمان ظاهرى كه پاك باشند چرا، منظور آن مسلمانى كه ایمان واقعى داشته باشد، باورشان باشد كه آن چه خدا و پیغمبر گفته‌اند درست است و باید عمل كرد. اگر به این نظر نگاه كنیم ما در بعضى از مسلمان‌‌هاى زمان خودمان هم باید شك كنیم که این‌ها واقعاً مسلمان هستند؟!

شرط ایمان واقعی

باز اشتباه نكنید؛ ما یك اسلام ظاهرى داریم که اگر كسى شهادتین بگوید بدنش پاك است، مى‌‌شود از او دختر گرفت و به او دختر به او داد، ذبیحه‌‌اش حلال است؛ این اسلام ظاهرى فقهى است. یك اسلام واقعى هم داریم و آن این است که انسان از عمق دلش قبول داشته باشد كه در آن چه خدا و پیغمبر گفته‌اند سر سوزنى خطا نیست و هر حكمى که آن‌ها بكنند حتى در محكمه و دادگاه، باید از عمق دل پذیرفت؛ فَلا وَ رَبِّكَ لا یؤمِنُونَ؛[11] به خدا قسم مردم اهل ایمان نیستند تا این‌گونه شوند كه وقتى یك اختلافى با هم دارند و نزد تو مى‌‌آیند و درباره‌شان قضاوت مى‌‌كنى، از عمق دلشان هم هیچ نگران نباشند و هر حكمى که كردی از ته دل بپذیرند. ته دلشان هم از حكم تو گله نداشته باشند. ایمان این است؛ فَلا وَ رَبِّكَ لا یؤمِنُونَ؛ با قسم مؤكد می‌فرماید فَلا وَ رَبِّكَ؛ ایمان واقعى این است.

آن‌وقت در این زمان، ایمان خیلى‌‌ها را که نگاه می‌کنیم، اول باید در ایمان خودمان شك كنیم كه آیا ما واقعاً ایمان واقعى داریم و بسیاری از كسانى كه شعارهایى مى‌‌دهند كه دیگر این احكام اسلام به درد امروز نمى‌‌خورد و باید حقوق بشر رعایت شود و دیگر آن دوران‌‌هاى گذشته گذشت و بعد از یك ربع قرن ما باید تغییراتى بدهیم و... این‌ها واقعاً ایمان دارند؟! و ما باید سكوت كنیم و احترامشان را رعایت كنیم به خاطر اینكه چنین و چنان بوده است؟!

بار دیگر باید على و زهرا را از نو بشناسیم و رفتارشان را بهتر بفهمیم و بهتر عمل كنیم.

وفقنا الله و ایاكم ان‌شاءالله

 


[1]. توبه، 128.

[2]. کهف، 6.

[3]. کهف، 29.

[4]. نجم، 29.

[5]. بحار الأنوار، ج 32، باب 12، روایت 394.

[6]. بحار الأنوار، ج 60، ص 264.

[7]. بحار الأنوار، ج 21، ص 373.

[8]. نمل، 16.

[9]. مریم، 5 و 6.

[10]. انسان، 8.

[11]. نساء، 65.