ریشه‌های انحراف برخی خواص از خط امام(ره)

در همایش شاخص‌های خط امام؛ مجتمع یاوران مهدی؛ جمکران
تاریخ: 
جمعه, 12 آذر, 1389

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

خداوند متعال را خاضعانه شکر می‌کنم که توفیق عنایت فرمود در این مکان مقدس، در حضور سروران و عزیزان، خواهران و برادران ارجمند، شیفتگان مکتب ولایت، پاکباختگان انقلاب و منتظران ظهور حضرت مهدی‌عجل‌الله‌فرجه‌الشریف عرض ارادت و تشکری داشته باشم از زحماتی که در راه انجام وظایف اسلامی‌شان می‌کشند. به نوبه خودم به‌عنوان یک فرد ایرانی که از این زحمات منتفع می‌شود و به‌عنوان یک طلبه‌ای که سنگینی بار ابلاغ رسالت اسلام و مکتب اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين را احساس می‌کند مراتب ارادت و تشکر خودم را عرض می‌کنم.

تفسیرهای نادرست از کلام رسای امام‌‌‌‌رضوان‌الله‌علیه

موضوع این نشست، بیان شاخصه‌های خط امام‌‌‌رضوان‌الله‌علیه می‌باشد. انگیزه انتخاب این عنوان هم روشن است که گاهی اشتباهاتی خطائاً و یا عمداً در تبیین خط امام و مؤلفه‌ها و شاخصه‌های آن انجام می‌گیرد و این اشتباهات، نه‌تنها بعد از رحلت حضرت امام‌‌رضوان‌الله‌علیه شروع شد بلکه حتی در زمان خود امام هم مقدماتش فراهم بود. بنده خودم از افراد موثق شنیده‌ام که امام فرموده بودند من دیگر نمی‌دانم چه طور صحبت کنم که تفسیر غلط نشود! ویژگی بیان امام، سادگی آن بود که همه کس می‌فهمیدند و عمق مطلب را درک می‌کردند. ما دیگر سراغ نداریم که کسی از این ساده‌تر و رساتر صحبت کرده باشد اما در عین حال صحبت‌های ایشان بلافاصله تفسیر به رأی می‌شد و می‌گفتند مقصود امام این بود. خود امام گاهی که این تفسیرها را می‌شنیدند نگران می‌شدند و می‌گفتند من دیگر نمی‌دانم چگونه صحبت کنم که قابل تفسیرهای غلط نباشد!

ابهام؛ لازمه آزمایش و امتحان الهی

شاید بشود گفت که این یک سنت تکوینی است که در تدبیر الهی هم پیش‌بینی شده است؛ چون هدف آفرینش ما در این عالم، به یک معنا آزمایش است و زمینه آزمایش باید فراهم باشد. در آزمایش هم باید نقطه‌های ابهامی وجود داشته باشد. اگر سؤالات امتحانی خیلی آشکار و بیّن باشد و همه بتوانند قشنگ جواب بدهند این دیگر امتحان نمی‌شود. امتحان باید یک ابهام یا یک خفایی داشته باشد و کسانی می‌بایست زحمت بکشند و جواب روشن را تهیه کنند.

فلسفه وجود متشابهات در قرآن کریم

شاید - حالا من این‌ها را به احتمال عرض می‌کنم، عقل من درست به اینجاها نمی‌رسد- شاید این‌که قرآن هم متشابهات دارد یک حکمتش همین باشد؛ هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ؛[1] خداوند متعال در قرآن می‌فرماید که ما قرآن را با دو دسته از آیات نازل کردیم؛ یک دسته آیاتی هستند محکم که حالا به حسب تفسیری که مفسران گفته‌اند و توضیحی که داده‌اند یعنی هیچ جای ابهامی ندارد. وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ؛ اما یک دسته از آیات هستند که تشابه دارند.

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ؛ آن‌هایی که در دلشان کژی‌ای وجود دارد و کژاندیش هستند، آن‌ها محکمات را رها می‌کنند و سراغ متشابهات می‌روند؛ یتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ. چرا؟ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ؛ هدفشان از دنبال کردن متشابهات، فتنه‌جویی و بعد هم دنبال کردن تأویل است. حالا اینکه بحث تأویل و خود متشابهات چیست بحث‌های خیلی دقیق تفسیری است که بزرگان مطرح کرده‌اند و در عصر ما شاید گوی سبقت را مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌علیه ربوده باشند. منظورم این نکته‌ بود که خود قرآن هم آیات متشابه دارد و خود قرآن پیش‌بینی کرده که کسانی که انحرافی در فکر و در دلشان هست، به قول خودمان ریگی در کفششان هست، این‌ها آیات محکم را رها می‌کنند و سراغ متشابهات می‌روند برای این‌که بهانه‌ای برای ایجاد فتنه پیدا کنند.

خدا این‌ها را نازل کرده و خودش فرموده که چنین چیزهایی خواهد شد. شاید یکی از حکمت‌هایی که قرآن را این‌گونه نازل فرموده که آیات متشابه داشته باشد و بشود از آن سوءاستفاده کرد، خود این در نظام احسن، ملحوظ باشد؛ یعنی باید زمینه‌ای باشد که اگر کسانی بخواهند راه کج را بروند بهانه‌ای داشته باشند.

درهم‌آمیختگی حق و باطل، منشأ انحراف

اگر صاف معلوم باشد که راه حق چیست و راه باطل چیست و هیچ زمینه اشتباهی نباشد، در این حالت کمتر کسی است که فریب بخورد؛ نظیر آن مطلبی که امیرالمؤمنین‌سلام‌الله‌علیه در نهج‌البلاغه می‌فرماید که اگر حق از آمیزه باطل جدا و پاک بود مردم زبانشان به روی حق دراز نمی‌شد و اگر باطل از آمیزه حق برکنار بود هیچ کس دنبال باطل نمی‌رفت. این‌که کسانی فریب می‌خورند و دنبال باطل می‌روند برای این‌ است که روی هر باطلی را یک پوششی از حق می‌پوشاند، یک آمیزه حقی دارد یا یک عنصر حقی در درونش هست وگرنه کسی دنبال باطل صِرف نمی‌رود.

زیبا جلوه دادن باطل؛ ابزار فریب شیطان

اگر شیطان صاف می‌آمد پیش بنده و می‌گفت من دشمن تو، شیطان هستم، می‌گویم این کار را بکن! آیا من از او اطاعت می‌کردم؟! آدم خیلی باید احمق باشد که شیطان، صاف بیاید بگوید من شیطانم، می‌خواهم تو را فریب بدهم، تو را به جهنم ببرم، بیا برویم؛ او هم بگوید چشم! شیطان هرگز چنین کاری نمی‌کند؛ می‌آید برای بنده، تکلیف شرعی درست می‌کند که آقا! به این دلیل و به این دلیل، شرعاً بر شما واجب است که این کار را انجام بدهید وگرنه اسلام بر باد می‌رود! یک حرف حقی را بیان می‌کند یا یک پوشش حقی به یک بسته‌ای می‌دهد آن وقت من را فریب می‌دهد. این‌ها خارج از اراده الهی نیست. خدا خواسته که چنین زمینه‌هایی باشد تا افراد امتحان شوند؛ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[2] اصلاً آفرینش این عالم برای همین امتحان است تا معلوم شود که چه کسی کارش بهتر و ارزنده‌تر است. برای تحقق هدف آفرینش، ابزار امتحان هم باید وجود داشته باشد. اگر همه چیز صاف و بیّن و شفاف باشد امتحانی انجام نمی‌گیرد. به‌هرحال این‌ها نکته‌هایی است که من با احتمال عرض می‌کنم چون در خودم این صلاحیت را نمی‌بینم که آیات را تفسیر و یا معارف را تحقیق کنم.

با توجه به اینکه بنای این عالم بر این اساس است، در حرف زدن‌ها هم، بالاخره حتی اگر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه ساده‌ترین حرف و شفاف‌ترین بیان را انتخاب کند باز جای این هست که شیاطین تفسیر کنند و بگویند مقصود امام این بود. البته در این‌که بسیاری از مطالب و حتی خود قرآن هم ‌که روشن‌تر از همه است احتیاج به تفسیر دارد و کسانی باید تفسیر کنند در این شکی نیست اما نه این‌که هر کسی مدعی شد که من می‌توانم تفسیر کنم و مقصود اصلی این است ما هم باید چشم‌بسته بپذیریم که بله، تفسیر شما درست است.

ریشه‌های انحراف از خط امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

با توجه به این نکته، به ذهنم رسید که در این چند دقیقه، بحث را به این طرف منعطف کنم که اصلاً چرا انحراف از خط امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه حاصل شده است؟ آیا همه کسانی که از خط امام منحرف شدند یک جور هستند؟ با یک انگیزه منحرف شدند؟ به یک شیوه از راه خارج شدند؟ یا نه مختلف هستند؟

به نظر می‌رسد که همه افراد یکسان نباشند. به‌طورقطع کسانی بوده‌اند که از آغاز نهضت حضرت امام‌رضوان‌الله‌علیه با روش ایشان، با فکر ایشان و با هدف ایشان موافق نبوده‌اند. من از همان آغاز یادم است که کسانی از قشرهای مختلف- حالا اجازه بدهید خیلی تصریح نکنم که چه کسانی- کسانی از قشرهای مختلف با فکر امام، اندیشه امام، سلیقه امام و حرکت امام موافق نبودند. وقتی که انقلاب پیروز شد فکر این‌گونه اشخاص که عوض نمی‌شود؛ آن‌ها از اول هم موافق نبوده‌اند، حالا هم نیستند؛ ولی در عمل نتوانستند با حرکت امام و با انقلاب، مقاومت و ضدیت کنند؛ احیاناً گاهی سکوت می‌کردند، گاهی در لفافه انتقادهایی می‌کردند، گاهی طعنه می‌زدند و گاهی هم تک‌مضراب می‌زدند.

اگر یادتان باشد در اوایل انقلاب در افراد متدین، خوب و مسلمان هم کسانی بودند که گاهی جریانات انقلاب را مسخره می‌کردند، از سران انقلاب انتقاد می‌کردند، برای آن‌ها جک می‌ساختند؛ آدم‌های خوب ‌ها! این‌ها یک دسته‌اند که از اول اصلاً با این تفکر و با این روش مخالف بودند. حالا باز می‌شود خود آن‌ها را هم تقسیم‌بندی کرد که چند دسته بودند؛ یک دسته از جمله مارکسیست‌ها به خاطر این مخالف بودند ‌که اصلاً اسلام و حتی خدا را قبول نداشتند. یک عده کسانی بودند که اصل اسلام را قبول داشتند ولی به دلایل مختلفی می‌گفتند این روشی که امام انتخاب کرده این روش درستی نیست. یک عده از کسانی که از خط امام منحرف شدند به خاطر این بود که اصلاً از لحاظ فکری با فکر و با خط‌مشی ایشان موافق نبودند. خیلی‌هایشان هم ابایی نداشتند که تصریح کنند که ما قبول نداریم.

آن‌هایی که بر لب پرتگاه کفرند!

یک عده دیگر کسانی بودند که به‌خصوص بعد از پیروزی انقلاب، اصل فکر امام را پذیرفتند چون دیگر به‌عنوان یک حقیقت عینی واقع شده بود و بالاخره انقلابی انجام گرفته بود. قبلاً می‌گفتند انقلاب نکنید که نمی‌شود، شکست می‌خورید، نابود می‌شوید ولی وقتی انقلاب پیروز شد دیگر نمی‌توانستند بگویند نکنید، شکست می‌خورید؛ دیگر انقلاب پیروز شده بود و این‌ها هم پذیرفتند، اما این پذیرفتن خیلی عمق نداشت؛ شبیه پذیرفتن کسانی بود که بعد از فتح مکه مسلمان شدند و بالاخره اسلامشان هم قبول شد اما خیلی عمق نداشت. این‌هایی که اسلام را پذیرفتند به خاطر این بود که دیگر شکست‌ خورده بودند و چاره‌ای نبود و عملی بود که انجام شده بود. حالا در مثال ما، انقلاب و فکر امام را پذیرفتند و اعتراف کردند که ما اشتباه کرده بودیم، ما می‌گفتیم نمی‌شود ولی شد، حالا قبول کردیم که شد. چون این فکرشان عمقی نداشت زود در معرض تزلزل قرار گرفتند. وقتی مشکلی پیش می‌آمد، مثلاً وقتی جنگ شروع شد این‌ها شک و تزلزل پیدا کردند.

مردم در اول انقلاب بسیار شاد شدند که دیگر پیروز شدیم و حکومت پهلوی منقرض شده و آمریکایی‌ها بیرون رفتند و دیگر همه چیز دست خودمان است. طولی نکشید که حمله عراق شروع شد. همین‌که حمله و بمباران و موشک‌باران شروع شد و این عده، کمی احساس خطر کردند، پشیمان شدند؛ یعنی این‌ها اول پذیرفتند ولی بعد بر اثر سختی‌ها و گرفتاری‌ها شک و تزلزل پیدا کردند و گفتند آیا این کار درست بود؟! خوب بود که ما یک جوری رفتار می‌کردیم که این جنگ واقع نمی‌شد؛ مخصوصاً آن‌هایی که می‌فهمیدند که این جنگ با تحریک آمریکاست می‌گفتند اگر ما با آمریکا این‌گونه برخورد نکرده بودیم این جنگ را علیه ما راه نمی‌انداختند، شهرهای ما این‌گونه خراب نمی‌شد و این ویرانی‌ها به بار نمی‌آمد.

در قرآن کریم به این‌گونه آدم‌ها و اشخاص اشاره شده است؛ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ؛[3] می‌فرماید بعضی از مردم این‌گونه هستند که اگر در اثر ایمان به خدا و برقراری حکومت الهی خیری به آن‌ها برسد، خیری که آن‌ها خیر می‌دانند یعنی موجب راحتی، آسایش و رفاهشان بشود، اطْمَأَنَّ بِهِ، آرام می‌گیرند و خیالشان راحت می‌شود و نگرانی ندارند.

وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ، نمی‌فرماید وَإِنْ أَصَابَتْهُ شرٌ؛ می‌فرماید وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ؛ اما اگر یک گرفتاری پیش بیاید، گرفتاری که همیشه شر نیست، برای کسانی شر است، برای کسانی هم خیر است ولی به‌هرحال آرامش را به هم می‌زند، مشکلی پیش می‌آورد، آدم باید یک مقداری صبر کند و سختی‌‌ها را تحمل کند تا مشکل را حل کند؛ اما این‌ها دیگر حوصله نمی‌کنند؛ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ؛ می‌فرماید اگر یک گرفتاری پیش بیاید این‌ها درست زیرورو می‌شوند؛ تا حالا انقلابی بود و ایمان هم داشت ولی وقتی دید که نه، مشکل است و باید سختی‌ها را تحمل کرد می‌گوید نخواستیم!

پس کسانی بوده‌اند و هستند که لااقل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، انقلاب را پذیرفتند، خط امام را پذیرفتند، از آن دفاع کردند اما تا آن جایی که چندان مشکلی برای آن‌ها ایجاد نمی‌کرد؛ اما مِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ. شاید شما نمونه‌هایش را در بین آشنایان‌تان، اهل شهرتان و اهل استانتان سراغ داشته باشید. این‌ها هم یک دسته هستند. خود این‌ها را هم از نظر قرآن می‌شود گفت دو دسته‌اند؛ یک دسته همین کسانی که در حالی که دچار تزلزل و شک می‌شوند دست از حمایت انقلاب و خط امام و سران انقلاب برمی‌دارند. یک عده هم کسانی هستند که رسماً مخالف می‌شوند و به ضدانقلاب ملحق می‌شوند.

شرط نجات‌بخش بودن ایمان

قرآن می‌فرماید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتَابُوا؛[4] مؤمن حقیقی کسی است که ایمان می‌آورد ولی شرط دارد؛ تنها ایمان یک روز و یک لحظه‌ و یک ساعت و یک سال باعث نجاتش نمی‌شود بلکه شرط آن این است که بعدش هم شک نکند، ایمان داشته باشد و بر ایمانش پایدار باشد؛ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا؛ راه صحیح را که شناختند و انتخاب کردند، در آن پایدار بمانند؛ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا؛ به خودشان شک راه ندهند. در مقابل، کسانی هستند که شک می‌کنند و یک دسته دیگر هم هستند که رسماً ضدیت می‌کنند و اصلاً فکر براندازی می‌افتند.

ما همه این‌ها را در انقلاب خودمان داشته‌ایم و اگر یک کمی چشم باز کنیم نمونه‌هایش را هم در افراد، هم در گروه‌ها و هم در جامعه می‌بینیم؛ بنابراین با یک بیان و با یک فرمول نمی‌توانیم جواب بدهیم که چرا کسانی از خط امام منحرف شدند؛ چون علل انحراف، متعدد است. دسته‌جات مختلفی از اشخاص منحرف شدند، دلایلش هم تفاوت می‌کند.

ما مرد سیاست هستیم نه این‌ها!

آن دسته اولی که عرض کردم که اصلاً با این فکر مخالف بودند مثل کسانی هستند که از اول با فکر توحید و فکر اسلام مخالف بودند؛ بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ؛[5] تعجب می‌کردند که یک مردی مثل خودشان آمده، می‌گوید همه خدایان را کنار بگذارید و فقط یک خدا را بپرستید! اصلاً با این فکر مخالف بودند؛ می‌گفتند همه پدران ما این بت‌ها را احترام می‌کردند، حالا یک نفر پیدا شده و این حرف را می‌زند! اصلاً تو چه کاره‌ای؟ یک آخوند پیدا شده، نه درس سیاست خوانده، نه مسئولیت سیاسی داشته، از داخل حوزه درآمده، حالا می‌گوید همه شما اشتباه می‌کنید! آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند! سرش نمی‌شود! مگر با این‌ها می‌شود زندگی کرد؟! مگر می‌شود در مقابل دنیا این‌گونه حرف زد؟! این یک آخوند تندرویی است که یک کمی نامتعادل است.

اگر یادتان باشد این‌ها همان اوایل انقلاب این را می‌گفتند، هنوز هم می‌گویند. آن وقت درباره امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه می‌گفتند، حالا درباره جانشین امام می‌گویند؛ می‌گفتند این‌ها سیاست سرشان نمی‌شود، ما مرد سیاستیم، دست‌وپنجه نرم کرده‌ایم، استخوان خرد کرده‌ایم، این آخوند‌ها در جایگاه سیاست نشسته‌اند، درس فقه و اصول که سیاست نمی‌شود، چه سرشان می‌شود که چگونه باید مملکت‌‌داری کنند؟!

ترویج سکولاریسم در دولت اسلامی!

این‌ها یک دسته هستند. با این‌ها فقط کار فکری و فرهنگی، مؤثر است. البته در این زمینه خیلی کار شده اما هنوز هم جای کار بسیار زیاد است. کسانی باید این مسئولیت را درست درک کنند که هنوز انقلاب ما، نه‌تنها انقلاب ما، اسلام، راه انبیا، این ایده که دین در جامعه حاکم شود یعنی مبارزه با سکولاریسم، این تمام‌شدنی نیست.

همه شما می‌دانید که چند سال قبل، حالا بُعد سیاسی‌اش را نگویم که چند سال قبل، بعضی از شخصیت‌هایی که نقش اساسی در تحولات آن دوره داشتند چند کتاب درباره سکولاریسم نوشتند. خیلی صاف و صریح دعوت می‌کردند ‌که فکر این‌که اسلام، دین و سیاست توأم است را دور بریزید. دین ربطی به سیاست ندارد و حکومت باید سکولار باشد. بسیار صاف و صریح این را ترویج می‌کردند.

غیر از مقالات و حلقه‌های کذایی و نشریات زنجیره‌ای و مجلاتی که با پول‌های کلان اداره می‌شد که ما الآن درست نمی‌دانیم که این پول‌ها از کجا می‌آمد، گرچه قرائنی هست، درون‌مایه همه این‌ها این بود که حساب دین از سیاست جداست. به صورت‌های مختلف این را ترویج می‌کردند؛ یعنی انقلاب اسلامی بی‌انقلاب! چون اساسش اسلامی بود دیگر؛ یعنی باید اسلامش را حذف کنند، همین چیزی که در این فتنه اخیر گفته شد که انقلاب ایرانی. مدام سعی شد کلمه اسلامی از شعارها، از انجمن‌ها و از ارگان‌ها حذف شود. هر جا اسم اسلام بود حذف می‌کردند.

فتنه 88؛ فتنه‌ای برای براندازی اسلام

این دنباله همان خط است که اساس این انقلاب این بود که حرکت انقلابی ما که یک حرکت سیاسی است برخاسته از دین است، یعنی دین و سیاست با هم توأم است؛ به فرمایش مرحوم مدرس‌رضوان‌‌الله‌‌علیه‌، دیانت ما عین سیاست ماست. این‌ها می‌گفتند آقا! یک آخوندی یک حرفی زده است! امروز دنیا چنین چیزی را نمی‌پذیرد! حساب دین جداست، حساب سیاست هم جداست! دین یک امر شخصی است، هر کسی آزاد است که هر دینی که می‌خواهد داشته باشد ولی سیاست یک مسأله اجتماعی است، مسأله حیاتی است، این را نمی‌شود به آخوندها سپرد! کار آخوندها این است که قرآن چه گفته و رساله چه گفته و این حرف‌ها.

این‌ها یک دسته هستند که اساساً اختلاف فکری دارند. شاید در بینشان کسانی باشند که به قول خودشان واقعاً آدم‌های میهن‌دوستی هم باشند و نخواسته باشند کشور را به باد بدهند و مصالح کشور را فدا کنند اما خیال می‌کنند مصلحت کشور این است که دین از سیاست تفکیک شود؛ یعنی انقلاب بی‌انقلاب! باید یک حرکت اجتماعی دیگری برای تشکیل یک حکومت لائیک انجام بگیرد. آن‌چنان‌که در ترکیه و در بعضی دیگر از کشورهای اسلامی هست. حالا اسم نبرم.

علل و عوامل واگرایی از انقلاب

اما دو دسته دیگر، کسانی هستند که از اول مخالف نبودند و بالاخره در مقطعی لااقل ایمان آوردند و پذیرفتند و قبول کردند که انقلاب خوبی واقع شده که به مصلحت کشور است و باید باشد. بعد اندک‌اندک منحرف شدند. علل این انحرافات امور متعددی است؛ یک عده افراد ساده و توده‌های مردم، بعد از انقلاب در اثر یک ضعف‌هایی که در انقلاب ظهور پیدا کرد دل‌زده و دلخور شدند و برگشتند؛ یعنی توقع داشتند که وقتی انقلاب اسلامی می‌آید و در رأس حکومت، نائب امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف قرار دارد دیگر هیچ تخلفی در کشور واقع نشود، دزدی نشود، رشوه‌خواری نباشد، رباخواری نباشد، کارهای مردم در ادارات خوب انجام بگیرد، به کسی ظلم نشود، تبعیض نباشد، پارتی‌بازی نباشد؛ توقعشان این‌ها بود. توقع بجایی هم بود اما یک کمی واقع‌بینانه نبود. بعد که دیدند نه، این‌هایی که سر کار می‌آیند هر کدامشان یک نقطه‌ضعفی دارند، ارگان‌هایی که تشکیل می‌شود آن‌گونه نیست که ایده‌آل باشد، نقص‌هایی در آن هست. بسیاری از اشخاصی که من خودم اشخاصش را می‌شناسم که بعد از انقلاب، بعد از این‌که طرفدار بودند، بعد نسبت به انقلاب سؤال پیدا کردند یا برگشتند به خاطر همین ضعف‌هایی که در دستگاه‌های حکومتی ظاهر شد. این‌هایی را که عرض کردم اصل حرفشان درست بود که این ضعف‌ها وجود دارد. واقعاً ضعف‌ها وجود داشت، الآن هم وجود دارد؛ مگر ندارد؟! ولی توقع این‌که با تشکیل حکومت اسلامی همه مسائل حل شود، این توقع، بجا نبود. واقع‌بینی اقتضا می‌کند که ما ضعف‌ها را بشناسیم، سعی کنیم با تدبیرهای صحیح، با کارهای اجتماعی، با کارهای فرهنگی، با برنامه‌ریزی‌های صحیح این کمبودها را کم‌تر کنیم و یک قدم دیگر جلو برویم اما اگر بگوییم حالا که این‌گونه است این هم یک حکومتی مثل حکومت شاه شد! حالا بعضی‌ها تجری می‌کردند و بدتر از این را هم می‌گفتند؛ می‌گفتند قربان حکومت شاه! حالا یک جایی در زمان شاه به او ظلم نشده بود و فرض کنید در این حکومت شده بود.

امام علی‌علیه‌‌السلام و الگوی حکومتی حضرت امام خمینی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

همه که این‌گونه نبوده‌اند که حتماً در زمان شاه یک تجربه‌ای داشته باشند و با الآن مقایسه کنند؛ آن وقت مسأله‌ای نبوده، چیزی پیش نیامده بوده یا جوان بوده و هنوز وارد اجتماع نشده بوده، در معرض ظلمی نبوده است. از طرفی ضعف‌هایی که در شعارهای اسلامی ظاهر شد مثل مسأله بدحجابی و امثال این‌ها باعث شد که یک عده از انقلاب دلخور و زده بشوند و برگردند. این‌ها را باید روشنشان کرد که معنای برقراری نظام اسلامی این نیست که دیگر هیچ اشتباهی نیست. دیگر اگر حکومت اسلامی هم بخواهد تشکیل شود بهتر از حکومت امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه که نمی‌توانیم تشکیل بدهیم. حکومت نمونه در عالم، حکومت علی‌علیه‌‌السلام بود. از امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه هم وقتی می‌پرسیدند که اگر شما پیروز شدید چه حکومتی تشکیل می‌دهید؟ می‌فرمود حکومت علی‌علیه‌‌السلام. آن حکومت، الگو بود.

کارگزاران متخلف در حکومت علوی!

اما مگر در زمان حکومت علی‌علیه‌‌السلام هیچ تخلفی انجام نمی‌گرفت؟! این‌همه حدهایی که اجرا شد و دست‌هایی که بریده شد چه بود؟! خود حضرت علی‌‌علیه‌‌السلام به کارگزاران می‌فرمودند بیایید حساب بیت‌المال را پس بدهید؛ پول‌ها را برمی‌داشتند و فرار می‌کردند! همه که معصوم نمی‌شدند. اگر در نهج‌البلاغه نامه‌هایی که امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه برای کارگزارانشان نوشته‌اند را بخوانید خیلی‌هایشان را توبیخ کرده‌اند چون تخلفاتی کرده بودند. ما که نمی‌توانیم بگوییم حکومتی تشکیل بدهیم که حتی از حکومت امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه هم عادلانه‌تر و اسلامی‌تر باشد. آن‌چنان حکومتی، همان‌گونه که مقام معظم رهبری هم در بیاناتشان اشاره‌ فرمودند، باید منتظر بود که در زمان حضرت ولی‌عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف تحقق پیدا کند.

انقلاب اسلامی ایران؛ انقلابی با رنگ و بوی اسلامی

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرمود در انقلاب اسلامی ما بویی از اسلام است. ما باید سعی کنیم این بو تقویت شود. اگر یک قدم برداشته شد، با تلاش مردم، تلاش مسئولان و تلاش دلسوزان انقلاب دو قدم بشود، سه قدم بشود، کارها به‌تدریج اصلاح شود اما اندیشه اجرا و حفظ احکام اسلامی نباید ضعیف شود. اگر در عمل صددرصد موفق نمی‌شویم نباید توقع داشته باشیم که هیچ تخلفی انجام نگیرد؛ ولی مسأله اصلی در انحراف چیز دیگری است.

دنیاطلبی؛ دلیل اصلی انحراف خواص

عامل اصلی‌ای که می‌شود گفت بیش از نود درصد کسانی که از خط امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه منحرف شدند آن عامل در آن‌ها بوده مسأله دنیاطلبی است؛ و این چیز تازه‌ای نیست. در زمان خود پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هم بوده است، قبل از ایشان هم بوده، بعد از آن هم تا ظهور حضرت ولی‌عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف هست. اینکه آن زمان چگونه شود و ایشان چگونه حکومت را اداره کنند ما نمی‌دانیم. ان‌شاءالله خدا توفیق بدهد که ما هم باشیم و درک کنیم و ببینیم که ایشان چگونه اداره می‌کنند.

تفاوت انسان‌ها در مراتب ايمان

بالاخره انسان‌ها از لحاظ ایمان مساوی نیستند. نمی‌شود هم روزی را پیش‌بینی کرد که مرتبه ایمان همه مردم مساوی شود. به‌احتمال‌قوی، حکومت عدلی هم که در زمان آن حضرت اتفاق می‌افتد عدالتش از این جهت است که هر کسی که تخلف کند مجازات خواهد شد نه این‌که اصلاً تخلفی نمی‌شود. احتمالاً این‌گونه است. من عرض می‌کنم واقعیتش را نمی‌دانم. باید ان‌شاءالله باشیم و ببینیم.

وقتی مراتب ایمان فرق می‌کند طبعاً آثارش هم در رفتار افراد متفاوت خواهد بود. منشأ ایمان، اول علم و شناخت است و بعد انگیزه تکامل معنوی و تقرب به خدا. هر دوی این‌ها در انسان‌ها متفاوت است. نه مرتبه معرفت و شناخت و یقین همه انسان‌ها مساوی است و نه انگیزه‌شان برای کمالاتی که در سایه دین و تقرب به خدا حاصل می‌شود.

سیر تدریجی انحراف از مسیر صحیح

این تفاوت‌ها، خودش را در عمل نشان خواهد داد؛ یعنی یک کسی هست که ده درجه پیش می‌رود، در درجه یازدهم کم می‌آورد. تا اینجایش آدم خوبی است؛ فرض بفرمایید کارمند یک اداره‌ای یا آموزگار یک دبستانی آدم متدینی است، نمازخوان است، روزه‌بگیر است، اهل تقوا است، اهل زیارت عاشوراست، به حقوقش هم اکتفا می‌کند، قناعت می‌کند، تازه خمسش را هم می‌دهد. فردا یک مقدار حقوقش که اضافه می‌شود تا دو برابر هم می‌شود باز هم ادامه می‌دهد و این روحیه را حفظ می‌کند اما اگر به جایی رسید که فرضاً آموزگار بود، امروز درآمدی داشت، ماهی سیصد هزار تومان می‌گرفت، بعد یک راهی برایش پیدا شد که بشود سیصد میلیون درآمد داشته باشد این همان حالت قناعت و تقوا را حفظ می‌کند یا نه؟! این یک جهش در او پیدا می‌شود و یک کمی حواسش پرت می‌شود. وقتی درآمد ماهیانه‌اش سیصد میلیون باشد در سال می‌شود سه هزار و ششصد میلیون. وقتی می‌خواهد خمسش را بدهد می‌گوید اوه! خیلی می‌شود! حالا این را فعلاً یک ساختمان بخریم، ببینیم چه می‌شود، سال بعد خمسش را حساب می‌کنیم. اندک‌اندک دیگر خمس دادن فراموش می‌شود. وقتی در این مسیر وارد شد در یک شرکتی از او دعوت می‌کنند که بیاید سرمایه‌گذاری کند و فلان قدر سود داشته باشد. دیگر نمی‌پرسد که این سود، ربوی است یا مضاربه‌ای است یا از عقود شریعه است؛ درآمد داشته باشد هر چه بیشتر بهتر. همان آدم متدین نماز‌خوان زیارت عاشورا بخوان، درآمدش از سه هزار تومان به سیصد میلیون که رسید دیگر طاقت نمی‌آورد. تا این جا آدم خوبی بود، هیچ اشتباهی هم نداشت، هیچ انحرافی هم نداشت، انقلابی هم بود، جانم هم فدای امام اما وقتی به اینجا رسید که یا باید جانش را فدای امام کند یا از ماهی سیصد میلیون صرف‌نظر کند این جا یک کمی تردید پیدا می‌کند.

دنیازدگی؛ علت اصلی انحراف سران فتنه

حالا فرض کنید یک چنین آدمی به یک جایی رسید که درآمد کلانی به جیب زد، به فرمایش مقام معظم رهبری پول‌ها و ثروت‌های بادآورده، یک چنین ثروت‌هایی را به جیب زد، حالا یک کسی می‌خواهد از او حساب بکشد، دولت اسلامی می‌خواهد از این حساب بکشد خواهد گفت نه آقا! ما انقلاب کردیم برای این‌که مستضعفان به نان و نوایی برسند نه این‌که بیایید از ما حساب بکشید! حالا برو زندان که چرا اختلاس کردی! ما حقمان بود! کلی برای انقلاب زحمت کشیده بودیم، این هم حقمان می‌شد! از اینجاست که آدم اندک‌اندک به طرف مخالفت کشیده می‌شود. زاویه باز می‌شود و به صد و هشتاد درجه در جهت مخالف برمی‌گردد.

غالباً کسانی که انحراف پیدا کرده‌اند، نه‌تنها الآن بلکه در طول تاریخ هم، به این صورت‌ها بوده است. شیطان هم خوب بلد است، یک‌مرتبه نمی‌آید بگوید که شما پرواز کن و از این جا بپر پشت‌بام! می‌داند که هیچ کسی این کار را نمی‌کند. آرام‌آرام کار خودش را انجام می‌دهد؛ می‌گوید یک پله بیا بالا! نمی‌دانی چه قدر قشنگ است! کم‌کم آدم را به آن جایی می‌کشاند که بعدش هم خودش هم باور نمی‌کرد که من به این جا کشیده بشوم.

انقلابی علیه اسلام!

شما باور می‌کنید که این سران فتنه، مخصوصاً آن‌هایی که سوابق و مسئولیت‌های بزرگی در کشور داشته‌اند، این‌ها از اول بنا داشته‌اند که این نظام را براندازند؟! من باور نمی‌کنم. کم‌کم در اثر تضاد‌ها این‌گونه شده‌اند. البته در این‌ها یک ریشه‌ها و زمینه‌هایی هم وجود داشته اما عمده عامل، توقعاتی است برای پست‌ها، مقام‌ها، پول‌ها، درآمدها و چیزهایی از این قبیل و آن لذت‌هایی که از پول‌ حاصل می‌شود. وقتی جلوی‌شان گرفته شد و راه سد شد و دیدند این‌گونه نمی‌شود یا دیدند که این پول‌ها از دید آن‌ها در جیب رقیب‌ها رفت می‌گویند با این نمی‌شود ساخت و باید فکر جدیدی کرد و باید انقلاب جدیدی کرد. بعد هم برای آن تئوری فلسفی می‌سازند که هر انقلابی هم عمری دارد، یک دوران جوانی و پیری دارد و بعدش هم می‌میرد. این انقلاب هم دیگر عمرش سرآمده و باید یک انقلاب جدیدی کرد. ما انقلابی هستیم، منتها این انقلاب دیگر کهنه شده و باید این را کنار گذاشت و انقلاب جدیدی کرد. تئوری‌سازی هم می‌کنند و تفسیر فلسفی و جامعه‌شناسی هم روی آن می‌گذارند.

خطر علاقه به دنیا

این‌ها را که عرض کردم بیشتر برای این است ‌که بنده، خودم، در آخر پیری خودم متوجه باشم که فریب شیطان را نخورم؛ اما شیطان خیلی استادتر از این‌هاست. عزیزان من! حواستان جمع باشد! برای این دسته سوم، انحراف از خط امام یک‌مرتبه پیدا نمی‌شود. آن‌هایی که از اول مخالف بودند و اصلاً با این حرکت ضدیت داشتند حساب آن‌ها جداست اما آن‌هایی که آرام‌آرام کشیده می‌شوند، من و شما هم ممکن است روزی مبتلا بشویم، در یک کلمه، آنچه باعث این می‌شود علاقه به دنیاست. علاقه به دنیا یعنی چه؟ یعنی ثروت، یعنی زن، یعنی فرزند، یعنی خویش و قوم‌ها، یعنی حزب، طرفداران، هواداران، پست، ریاست، نمایندگی مجلس، نخست‌وزیری، رئیس‌جمهوری تا رهبری. اگر دلبستگی به این‌ها باشد روزی این دلبستگی کار دست ما خواهد داد. هیچ کس هم استثنا نیست؛ امتحان است، برای همه هم خواهد بود.

چه کنیم که از خط امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه زاویه پیدا نکنیم؟

ما در هر مسیری که هستیم باید حواسمان جمع باشد که از خط امام زاویه پیدا نکنیم. حالا شاخص‌ها را الحمدالله هم خود امام و هم مقام معظم رهبری بارها در کلماتشان بیان فرموده‌اند و در مقالات و سخنرانی‌ها هم کاملاً تبیین شده است؛ شکر الله مساعیهم ان‌شاءالله، ما هم استفاده خواهیم کرد. عمده این است که ما چه کنیم که زاویه پیدا نکنیم؟ حالا فهمیدیم که شاخص‌ها این‌هاست. مگر آن‌هایی که منحرف شدند واقعاً نمی‌دانستند؟! آن‌هایی که بعضی‌هایشان روزی در تسخیر لانه جاسوسی شرکت داشتند، بعد رفتند جاسوس آمریکا شدند و اسناد و مدارک و اسرار کشور را به آمریکا تحویل دادند! خودشان روزی تسخیرکننده لانه جاسوسی بودند! درست 180 درجه انحراف! این برای این است که نمی‌دانستند خط امام چیست؟! البته ممکن است هنوز هم خط امام را در اسمشان یدک بکشند ولی آیا این‌ها برای این است که نمی‌دانستند؟! چرا، خوب می‌دانستند؛ نمی‌خواستند. آن وقتی هم که حمایت می‌کردند برای این بود ‌که کارشان از این حمایت پیشرفت می‌کرد و می‌توانستند به این وسیله به خواسته‌هایشان برسند. بعد که دیدند به خواسته‌هایشان نمی‌رسند گفتند از این راه به یک راه دیگری برمی‌گردیم.

خاستگاه فتنه

إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا كِتَابُ اَللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیهَا رِجَالٌ رِجَالاً عَلَى غَیرِ دِینِ اَللَّهِ.[6] اگر اساس روابط دوستی، دین نبود، ملی‌گرایی بود، نژاد بود، منطقه جغرافیایی بود، منافع مادی مشترک بود، خویش و قوم‌ها بود و چیزهای دیگری از این قبیل، چیزهایی که مربوط به دنیاست، اگر این‌ها بود خواه‌ناخواه موجب فتنه خواهد شد. امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ می‌فرمایند آغاز فتنه از این جا بود که کسانی با دیگران روابطی براساس غیر دین خدا برقرار کردند؛ یَتَوَلَّى عَلَیهَا رِجَالٌ رِجَالاً عَلَى غَیرِ دِینِ اَللَّهِ. شما می‌توانید نمونه‌هایش را پیدا کنید؛ احزاب وقتی تشکیل می‌شوند آن‌ها بر چه اساسی تشکیل می‌شوند؟ می‌بینیم آن اوایل هر حزبی هم که تشکیل می‌شد اصلش مسأله اسلام و انقلاب اسلامی و این حرف‌ها ذکر می‌شد. کم‌کم این‌ها کمرنگ شد. در اساسنامه‌ها هم کمرنگ شد. بعدش هم که اصلاً زیر آن زدند.

ما از اول حواسمان جمع باشد که ملاک اصلی دین است. ما اگر با کسی رفاقت می‌کنیم یا از کسی طرفداری می‌کنیم باید ببینیم چه اندازه پای‌بند به دین است. اگر به کسی رأی می‌دهیم باید ببینیم چه اندازه امید داریم که این از دین حمایت کند. مسائل دیگر جنبه ثانوی و بعدی دارد. اگر تولّی، دوست داشتن، ارتباط برقرار کردن، براساس کتابِ الله و دینِ الله شد خدا آن را حمایت می‌کند. اگر براساس انگیزه‌های دیگری شد که همه‌اش به حب دنیا برمی‌گردد، حالا شکل‌ها و اسم‌ها و ایسم‌هایش فرق می‌کند، این پایدار نخواهد بود، راه خدا هم نخواهد بود، راه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه هم نخواهد بود.

شاخص اصلی راه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

راه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در یک کلمه همان راه خداست. امام که نیامده بود که مقابل خدا یک دکانی باز کند. امام قیام کرد تا دین خدا را احیا کند، راهی را پیش پای مردم بگذارد که آن‌ها را به خدا برساند. هر چه ما را از خدا دور و از دین خدا جدا می‌کند غیر از راه امام است. شاخص اصلی همین است. شاخص اصلی خط ضد امام هم این است که اساس ارتباطات، دین نیست؛ یَتَوَلَّى عَلَیهَا رِجَالٌ رِجَالاً عَلَى غَیرِ دِینِ اَللَّهِ؛ وقتی اساس ارتباطات، دین نشد خواه‌ناخواه شکست خواهد بود. وقتی اساس ارتباطات، دین نشد دنیاست و چیزی که اساسش بر دنیا شد بر باد است. ممکن است چند روزی زرق‌وبرقی داشته باشد ولی این‌ها بقا و دوامی نخواهد داشت.

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم، به مقام ولی‌عصر‌عجل‌الله‌فرجه‌الشریف سوگند می‌دهیم که اساس این انقلاب را تا ظهور ولی‌عصرارواحنافداه حفظ بفرما!

سایه مقام معظم رهبری را هم چنان بر سر ما مستدام بدار!

به هر کسی که به اسلام و مسلمین خدمت می‌کند، در خدمت به اسلام و مسلمین توفیق مرحمت بفرما!

هر کسی که بر ضد اسلام و مسلمین قدم برمی‌دارد او را مخذول و منکوب بفرما!

توفیق قدرانی از نعمت‌های خودت به‌خصوص نعمت نظام اسلامی را به همه ما مرحمت بفرما!

توفیق شکرگزاری از خدمت‌گزاران راستین را به ما مرحمت بفرما!

قلب مقدس ولی‌عصرارواحنافداه را از همه ما خشنود بفرما!

در ظهور آن حضرت تعجیل بفرما!

عاقبت ما ختم به خیر بفرما!


[1]. آل عمران، 7.

[2]. ملک، 2.

[3]. حج، 11.

[4]. حجرات، 15.

[5]. ق، 2.