الگوی اسلامی برای فعالیت احزاب و تشکل‌های سیاسی

در جمع شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین
تاریخ: 
پنجشنبه, 5 خرداد, 1390

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین، 

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

بعد از خوش‌آمد گویی به سروران عزیز و عرض تبریک به مناسبت میلاد مسعود حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا‌سلام‌الله‌علیها و همین‌طور زادروز حضرت امام‌رضوان‌الله‌علیه، هم از اظهار لطف عزیزان تشکر می‌کنم و هم پیشاپیش از این‌که در حضور آقایان، در ازای زحمتی که کشیده‌اند و وقتی که صرف می‌کنند چیز قابل‌عرضه‌ای ندارم عذرخواهی می‌کنم؛ ولی با توجه به اینکه عزیزان امر فرموده‌اند، برای امتثال امر عزیزان، ریشی می‌جنبانیم و دوستانه صحبتی می‌کنیم، بلکه خداوند متعال به گوینده و شنونده، آنچه خیر و صلاح دنیا و آخرت خودمان، جامعه‌مان و اسلام است را الهام بفرماید.

امتحان؛ هدف از آفرینش انسان

با یک دید کلی‌ای که از اسلام و قرآن آموخته‌ایم می‌شود گفت که هدف قریب و به قول ما طلبه‌ها غایت قریب از آفرینش انسان در این عالم، امتحان است؛ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[1] إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا،[2] و امثال آیات و روایات فراوان دیگری که هست. قاعدتاً هم باید همین‌گونه باشد چون بنا بر این بوده که یک موجودی مسیر تکاملش را با اختیار طی کند و شاید سرّ این‌که می‌گوییم مقام خلافت‌الله به چنین موجودی داده می‌شود همین باشد. ملائکه مقربین هستند که لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ،[3] عبادت خدا می‌کنند و هیچ وقت از عبادت خدا خسته نمی‌شوند، لَا یَسْأَمُونَ،[4] اما آن‌ها خلیفة‌الله نیستند. خلیفة‌الله یک موجودی است که یک راه دوسویه دارد و با اراده و انتخاب خودش راه خدا را انتخاب می‌کند. آن‌های دیگر راهشان یک‌طرفه است. وقتی این‌گونه شد طبعاً باید دائماً سر دوراهی‌ها و چندراهی‌ها قرار بگیرد تا بتواند انتخاب کند که عنوان کلی آن امتحان است.

مفهوم فتنه در فرهنگ قرآنی

آن بزنگاه‌هایی که نقطه‌های عطف و شرایط سخت است و مثل امتحان‌های نهایی برای یک دوره خاصی در نظر گرفته می‌شوند، اسم آن‌ها فتنه است وگرنه ما دائماً در حال امتحان هستیم و با چشممان، با گوشمان، با دست‌مان، با پایمان، با ذهنمان، با فکرمان و با قلم‌مان دائماً داریم امتحان می‌شویم؛ اما نقطه‌ عطف‌هایی که ممکن است مسیر یک جامعه‌ای را تغییر ‌دهد و اگر در امتحانشان قبول بشوند خیلی ترقی کنند و اگر مردود بشوند سقوط کنند، معمولاً این‌ها در فرهنگ قرآنی، فتنه نامیده می‌شود؛ الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ.[5]

بزرگ‌ترین فتنه در عالم اسلام!

همه می‌دانیم که بزرگ‌ترین فتنه در عالم اسلام، همان فتنه‌ای بود که بعد از رحلت پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله اتفاق افتاد که امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه مشغول دفن پیغمبر بودند و داشتند روی جسد مبارک ایشان خاک می‌ریختند. برای ایشان خبر آوردند که در سقیفه، خلیفه تعیین شد. حضرت بیل را روی خاک‌ها زدند و دست به کمرشان گرفتند و این آیه را تلاوت فرمودند: الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ.

ماهیت فتنه و امتحان

اگر فتنه از مقوله امتحان است که هست، قاعدتاً باید مراتب مختلفی داشته باشد. در زندگی فردی انسان هم، در دوران طفولیت و نوجوانی امتحانش به یک صورت است. یک کمی که بیشتر رشد می‌کند امتحانش در دوران جوانی کامل‌تر می‌شود و در دوران بزرگ‌سالی هم به نحو دیگری. بالاخره انسان اگر در حال تکامل است امتحانات هم روزبه‌روز باید سخت‌تر باشد وگرنه معنا ندارد که دانش‌آموزی که در دوره ابتدایی یک‌طور امتحان می‌دهد، در دوره دبیرستان هم همان‌طور امتحان بدهد یا حتی امتحان ساده‌تر بدهد؛ این‌که امتحان نشد. یا مثلاً برای کنکورش هم بخواهد امتحان بدهد، دیگر از همه ساده‌تر باشد! این چه کنکوری است؟! قاعده امتحان این است که برای کسانی که در امتحان قبلی موفق شده‌اند امتحان‌ها دائماً سخت‌تر باشد. این بود که وقایع بعد از فتنه 88 هم قابل پیش‌بینی بود؛ چون مردم ما و به‌طورکلی جامعه ما، حالا استثنائات را کنار بگذارید، خوب امتحان دادند و واقعاً در این امتحان موفق شدند. این امتحان را که گذراندند حالا چه؟ دیگر باید به کلاس بعدی بروند. طبیعی است که در کلاس بالاتر، امتحان سخت‌تر است. این بود که ما می‌بایست منتظر باشیم که امتحان سخت‌تری پیش بیاید. بنده که خیلی کوچک‌تر از این هستم که بتوانم حدس بزنم که چه نوع امتحانی بنا بود پیش بیاید. در بین بزرگ‌تر‌ها هم کسانی را سراغ ندارم که چنین حدسی را می‌توانستند بزنند.

کسانی فکر می‌کردند که فتنه بعدی ممکن است باز هم چیزی از قبیل همان مسأله فتنه 88 و کاندیداتوری ریاست جمهوری و چیزهایی از این قبیل باشد ولی آن کسی که سؤالات امتحانی را طرح می‌کند او بسیار بهتر بلد است که سؤالات را چه طور طرح کند و سؤالات چگونه حفظ شود که کسی نتواند تقلب کند. یک وقتی ما متوجه شدیم که عجب سؤالات عمیقی است، سؤالاتی که هیچ سابقه‌ای نداشته و از راهی بوده که ما هیچ باور نمی‌کردیم. بالاخره امتحان انجام گرفت. البته امتحان مراحل و فازهایی دارد. بعضی‌ از فازهایش انجام گرفته و بعضی از فازهای دیگر آن هم در جریان است.

ایمان و معرفت، عامل موفقیت در امتحان

همه آقایان طبعاً دوران تحصیلات عالیه را گذرانده‌اند و امتحانات متعددی را در مراکز آموزشی داده‌اند. درست است که امتحان یک مرتبه ردی و قبولی دارد اما قبولی‌ها هم مراتبی دارد. شاگرد اول شدن با شاگرد هزار و چندم شدن در کنکور بسیار تفاوت دارد. طبیعی است که در این‌گونه مسائل هم این سلسله‌مراتب وجود داشته باشد. این سلسله‌مراتب، تابع عوامل و مشخصه‌های قبلی است که در این امتحان اثر می‌گذارد. این‌ها در فرهنگ اسلامی ما به پایه‌های ایمان و معرفت توجیه می‌شود. آن‌هایی که در امتحانات نمره خیلی خوبی می‌آورند آن‌هایی هستند که هم معرفتشان بالاست و هم ایمانشان بسیار قوی است؛ ولی کسانی هم هستند که مراتب پایین‌تری از نمره را تا حد نصاب می‌آورند. زیر حد نصاب هم دیگر مردود است.

سختی تشخیص تكلیف در امتحان‌های پیش‌ رو

ما اگر بخواهیم برای فعالیت‌های اجتماعی سیاسی‌مان، در یک ملت هفتاد میلیونی، الگوی حد اعلی که شاگرد اول امتحان است را الگو قرار بدهیم و بگوییم همه باید آن‌گونه باشند، این طرح از اول شکست‌خورده است چون او یک نفر بیشتر نیست. شاگرد اول جامعه هفتاد میلیونی یک نفر است. فرض این است که شاگرد اول است. شاگرد اول که هزارتا نمی‌شود. اگر هم ما امتحان را آن‌چنان وسیع فرض کنیم که مردودین، مردودینی که چند دوره مردود شده‌اند، این‌ها هم به حساب بیایند، عنوانی اتخاذ کنیم و یک جامعه‌‌ای را برای همکاری در نظر بگیریم که کسانی هم که چندین دوره مردود شده‌اند این‌ها را هم باز بگوییم که دیگر نیایند، این هم هیچ وجه عقلایی ندارد. پس این امتحانات چه بود؟ چه وقت باید از این‌ها درس و عبرت گرفت؟ البته ما محال نمی‌دانیم که انسانی تحول پیدا کند. در تاریخ بسیار زیاد داریم. قرآن هم به‌خصوص روی این‌ها تکیه می‌کند. نمونه‌هایی از کسانی که در یک امتحانی نمره‌های عالی داشته‌اند و بعد رفوزه شده‌اند را اشاره می‌فرماید؛ وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانسَلَخَ منها...* وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ.[6]

قرآن بلعم باعور را مثل می‌زند و در خصوص این شخص، تعبیری به کار می‌برد که این تعبیر را درباره انبیا به کار برده است؛ آتَینَاهُ آیاتِنَا! ولی بعد کارش به آن جایی رسید که مَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛ مثل سگ شد! انسان این‌گونه است؛ ممکن است به حدی برسد که در عداد مقامات بالای انبیا و اولیا قرار بگیرد و بعد سقوط کند. عکسش هم ممکن است که کسانی ابتدا در امتحان‌های اولیه رفوزه شوند و بعد یک‌مرتبه به یک مقاماتی جهش و ترقی کنند. این‌ها محال نیست اما در مقام اثبات و این‌که آدم به کسی اعتماد کند مسأله سوابق قابل توجه است و تا مادامی که از کسی اثر سویی ظاهر نشده، در ظاهر وظیفه‌مان این است که دست رد به سینه کسی نزنیم مگر این‌که اماره‌ای باشد بر این‌که این شخص دو رو است.

وجود مراتب مختلف معرفت و شناخت در انسان‌ها

عوامل مختلفی وجود دارد ‌که در یک ملت هفتاد میلیونی، یک همکاری کلی در همه مسائل سیاسی اجتماعی میسر نباشد؛ هم مراتب شناخت افراد نسبت به مسائل گوناگون، اصل دین، انقلاب، سیاست و مدیریت تفاوت می‌کند و هم مراتب ایمان فرق می‌کند. همه شما می‌دانید که ما روایات متعددی با سندهای صحیح از پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله داریم که لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ (یا لکفّره) وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بَيْنَهُمَا. مرتبه ایمان سلمان و ابوذر آن‌قدر به هم نزدیک بود که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله این دو را با هم برادر کرد؛ آخَى رَسُولُ اللَّهِ‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بَيْنَهُمَا. با این‌که مرتبه ایمانشان این‌قدر به هم نزدیک بود و کسی از این‌ها به هم نزدیک‌تر نبود ولی می‌فرماید اگر ابوذر می‌دانست که چه در دل سلمان هست می‌گفت این کافر است و اقدام به قتلش می‌کرد؛ یعنی مراتب معرفت این‌قدر متفاوت است. همه نمی‌توانند هر چیزی را تحمل کنند. هر کسی تا یک حدی ظرفیت تحمل را دارد. حالا اینکه آن‌ چگونه معرفتی است که بین سلمان و ابوذر این اختلاف را داشته خدا می‌داند. ما بسیار کوچک‌تر از این هستیم که این حرف‌ها را بفهمیم و سر دربیاوریم. اجمالاً نص کلام پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله است. می‌فهمیم که انسان‌ها ممکن است علی‌رغم این‌که در یک مرحله‌ای با هم خیلی نزدیک هستند، دیگر ما وقتی بخواهیم در طول تاریخ اسلام بین اصحاب پیغمبر، دو نفر نزدیک به هم مثل بزنیم می‌گوییم سلمان و ابوذر؛ اما در عین حال، پایه معرفت سلمان آن‌قدر بالاتر بود و تحمل ابوذر کمتر بود که اگر ابوذر همه افکار و عقاید سلمان را می‌دانست، می‌گفت تو کافری و باید تو را بکشم!

تأکید اسلام بر همکاری و حرکت جمعی

این‌ها باعث این می‌شود که بالاخره کسانی که از نظر معرفت، از نظر ایمان و از نظر سایر جهات صنفی، کاری، روابط اجتماعی، اقلیمی، مشابهاتی دارند به طور طبیعی بیشتر با هم همکاری کنند. وقتی گفته می‌شود که تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ،[7] طبعاً کسانی که به هم نزدیک‌تر هستند می‌روند با هم همکاری می‌کنند. مصداقش هم همین است و به طور طبیعی همین‌گونه است. این کلی تعاون، مسلماً مورد کمال تأکید اسلام و قرآن کریم است؛ تک‌روی ممنوع؛ سعی کنید با هم کار کنید و از نیروهای هم استفاده کنید. هر کدام‌تان نعمتی از خدا برای دیگری هستید. این نعمت‌ها را ندیده نگیرید؛ يَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. اگر هیچ چیز دیگر نداشتیم همین عنوان که تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰکافی بود. حالا غیر از آیات دیگری که وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ،[8] و امثالهم. البته عرض کردم که به طور طبیعی، کسانی که وجوه مشابهتشان بیشتر است و به‌خصوص مراتب ایمان و معرفتشان به هم نزدیک‌تر است بهتر می‌توانند با هم همکاری کنند.

لزوم انجام کار جمعی در مقابل فتنه‌های اجتماعی

ما وقتی‌که با این فتنه‌هایی که امتحان‌های بسیار سختی است و امتحان فردی نیست، امتحان برای جامعه ماست مواجه می‌شویم، امتحان فردی را که عرض کردم ما دائماً درگیر آن هستیم، هر کسی هر لحظه‌ای چند تا امتحان دارد؛ چشمش چه می‌بیند؟ گوشش چه می‌شنود؟ زبانش چه می‌گوید؟ این‌ها همه امتحان است، این امتحان اجتماعی که سرنوشت‌ساز است، نقطه عطف را ترسیم می‌کند، مسیر اجتماع ممکن است از این‌جا عوض شود، این امتحانات امتحانات اجتماعی است، برای یک ملت است، یک ملت به‌صورت یک جا امتحان می‌شود، این‌جا کارهای فردی و اینکه یک نفر بخواهد در مقابل انبوه نیروهایی که متمرکز و انباشته شده مقاومت کند جواب نمی‌دهد.

ممکن است بفرمایید که در مقابل شاه و همه نیروها، امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود که یک نفری آمد و قیام کرد. البته او در ابتدای کار، یک نفر بود اما هُوَ الَّذِی أَیدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ.[9] خدا اول با تأییدات خودش و بعد هم به وسیله مؤمنان ایشان را تأیید کرد و دیگر امام، تنها نبود. اگر واقعاً تا آخر هم تنها بود هیچ کاری انجام نمی‌گرفت. در مقابل فتنه عظیمی که این‌همه نیروهای انباشته دارد یک انباشت نیروها را می‌خواهد. یک نفری، دو نفری یا چند نفری پاسخ نمی‌دهد.

جايگاه حزب در اسلام

این‌جا این مسأله مطرح می‌شود که از یک طرف تفاوت‌های فردی بین انسان‌ها فراوان است، از لحاظ توان، از لحاظ فکر، از لحاظ شناخت و از لحاظ تخصص و از لحاظ معرفت، ایمان و از یک طرف هم ما انباشت نیروها با هم را لازم داریم؛ با وجود این شرایط چه کار کنیم؟ این مسأله‌ای است که عملاً در طول تاریخ، در بین صاحب‌نظران مورد مناقشه و بحث‌های گوناگون قرار گرفته است. درنهایت می‌دانیم که در عصرهای اخیر در مغرب زمین، دانشمندان و صاحب‌نظران و سیاست‌مداران فکرشان به این‌جا منتهی شد که گروه‌های هم‌فکر بیایند و اجتماعی به نام حزب را تشکیل بدهند.

ما البته مفهوم حزب را در اسلام هم داریم؛ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُونَ؛[10] نام سوره احزاب هم از همین جا گرفته شده است ولی این معنای لغوی‌اش است. به اصطلاح خاصِ علوم اجتماعی و سیاسی، مفهومی را با ویژگی‌های خاص خودش ایجاد کرده‌اند.

ماهیت حزب اسلامی و غربی

در اوایلی که ما بچه بودیم، وقتی مسائل مبارزه با دستگاه و این‌ها مطرح شد بزرگ‌ترهای ما می‌گفتند که راهش تشکیل حزب است. این برای خیلی قبل از پیروزی انقلاب است؛ مثلاً شصت سال قبل. حقیقت این است که ما هم می‌گفتیم راه دیگری نداریم. طبعاً وقتی مسأله تشکیل حزب، مطرح می‌شد الگو همان حزبی بود که مفهوم غربی با ویژگی‌های خاص خودش ساخته بود و به ما ارائه می‌داد. حالا چه در جامعه تک‌حزبی سوسیالیست‌ها، چه جامعه‌های کثرت‌گرای غربی. حزب، مفهوم خاص سیاسی، اجتماعی خودش را داشت. این جریان تا بعد از انقلاب هم ادامه داشت و همه شما می‌دانید که در همان اوایل پیروزی انقلاب، بهترین، خوش‌فکرترین، متدین‌ترین و با‌اخلاص‌ترین نیروهای انقلابی گفتند چاره‌ای نداریم و باید حزب تشکیل بدهیم. در رأسشان مرحوم دکتر بهشتی و دکتر باهنر بودند. ما با مرحوم آقای دکتر باهنر از همان سال اولی که به قم آمدند هم‌درس بودیم و سال‌های زیادی با هم همکاری داشتیم؛ و بالاخره حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد و به آن‌جا منتهی شد که شما بهتر از من می‌دانید.

اگر یادتان باشد از پیش از پیروزی انقلاب، گروه‌های فعال سیاسی جامعه که خدمت امام رسیده بودند تا برای فعالیتشان رهنمود خواسته باشند ایشان فرموده بودند شما هیئات‌تان را داشته باشید، بین هیئات یک ارتباطی برقرار کنید و ائتلاف بشود. این الگویی بود که امام ارائه داد. همان زمان یکی از کسانی که نقش مؤثری در اداره این جلسات داشت مرحوم دکتر باهنر بود. یکی‌شان هم مقام معظم رهبری بود؛ ولی به‌هرحال به دلایلی که مقداری‌اش هم دلایل قانونی و مسائل حقوقی حزب بود دیگر به‌تدریج آن‌ها هم عنوان حزب را پذیرفتند؛ ولی حتی ماهیت حزبی که در چارچوب ارزش‌های اسلامی تشکیل می‌شود با مفهوم حزب غربی بسیار متفاوت است.

اگر یادتان باشد مرحوم دکتر بهشتی می‌فرمودند حزب، معبد است. این مفهوم حزب با مفهوم حزب در اروپا و آمریکا بسیار متفاوت است. در آن‌جا و در کشورهای طرفدار پلورالیسم سیاسی حزب تقریباً این معنا را دارد یعنی میدان جنگ. حزب یعنی خودشان را برای مبارزه با رقیب، مسلح می‌کنند. معنی حزب این است اما در این‌جا ایشان می‌فرمود حزب، معبد است. این‌جا باید با وضو بیاییم، بنشینیم برای مصالح اسلام فکر کنیم، بحث کنیم، راه حلی پیدا کنیم، حضور در این جلسات هم منحصر به افراد و اعضای حزب نیست. از کسان دیگر هم دعوت می‌کرد. می‌دانید که حتی کسانی در جریان هفت تیر شهید شدند که ربطی به حزب جمهوری نداشتند و احیاناً شاید نظر خوشی هم به مرحوم دکتر بهشتی نداشتند.

برّ و تقوا؛ ملاک تعاون و همکاری اسلامی

به‌هرحال امروز ما با مشکلاتی مواجه هستیم که باید از نو یک تجدید نظری در الگوی تعاون بکنیم؛ یعنی با توجه به تجربه‌های این سی و چند ساله، تجربه‌های تاریخی جامعه اسلامی‌‌مان و تجربه‌های تاریخی دنیای غرب، برای همکاری‌های‌مان دنبال یک الگویی باشیم که با ارز‌ش‌ها و باورهای اسلامی سازگارتر باشد. این یک چیزی نیست که با چند دقیقه صحبت کردن حل شود؛ باید روی آن کار کرد، فکر کرد، خالصانه و مخلصانه تبادل نظر کرد، جرح و تعدیل کرد، نفع و ضررهایش را با هم سنجید؛ اما با این روح که آن جایی که پای مشترکات یقینی و ضروری اسلام در کار است ما نباید هیچ بخلی بورزیم. هر جا دیدیم که واقعاً یک کسی می‌خواهد در مقابل خطری که اسلام را تهدید می‌کند از اسلام حمایت کند آستین‌هایمان را بالا بزنیم؛ حالا هر کسی که می‌خواهد باشد؛ و اگر کسی بر علیه ارزش‌ها و مصالح اسلام کار می‌کند ولو برادر خودمان باشد، هم‌حزبی‌مان باشد، در دهانش بزنیم. این‌جا مسأله تعصبات حزبی و گروهی و صنفی و این حرف‌ها نقشی ندارد.

ملاکِ تعاون، عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ است. الگویی که ما برای همکاری باید انتخاب کنیم ملاکش باید همین باشد. البته این معنایش این نیست که فرض کنید ما یک گروه‌های صنفی نداشته باشیم؛ داشته باشیم، عرض کردم مشترکات و وجوه مشابهت می‌تواند عامل نزدیک کننده افراد به هم باشد ولی شرط این است که آن هدف اصلی، مشترک باشد؛ یعنی در بین اصحاب برّ و تقوا، مانعی ندارد که ما یک گروه صنفی هم داشته باشیم اما اگر بنا شد که ما با یک افرادی از هم حرفه‌ها و هم‌شغل‌های خودمان ارتباط داشته باشیم که وجه مشابهت‌مان فقط هم‌شغلی است و در آن جایی که اختلافی در ارز‌ش‌ها داریم بگوییم نه، ما با هم‌‌صنف‌های خودمان تعهد داریم، اسلام این را نمی‌پسندد و این تعهد، مورد قبول اسلام نیست. هر عهد شرعی‌ای هم کرده باشد عهد منعقد نمی‌شود چون خلاف ارزش‌های اسلامی است. تعهد باید برای پاسداری از باورها و ارزش‌های اسلام و مصالح جامعه اسلامی باشد.

در این مسیر، زیرمجموعه‌هایی هستند. یک گروه مهندسین هستند، یک گروه پزشکان هستند، یک گروه کارگران هستند، یک گروه کشاورزان هستند، اهلاً و سهلاً اما شرطش این است که همه اهل برّ و تقوا باشند. چنین کسانی با یک گروه دیگری هیچ تضادی ندارند. بله، ممکن است در بعضی جاها، در تاکتیک‌ها، در بعضی شناخت‌ها و در تشخیص بعضی از مصالح با هم اختلاف نظر داشته باشند اما هیچ وقت در اهداف تضاد پیدا نمی‌کنند. این یک مسأله‌ای است که درست است که نظری است و جای بحثش هم در مدرسه است اما از آن مسائل بنیادی است که در زندگی ما می‌تواند نقش اساسی داشته باشد.

حفظ اسلام و نظام اسلامی؛ عالی‌ترین هدف در فعالیت‌های حزبی

به‌هرحال این فتنه‌ای که اخیراً احساس می‌شود که همان امتحان بالاتری است که ما فکر می‌کردیم روزی پیش خواهد آمد، کسانی با انگیزه‌های مختلف از این فتنه نگرانی‌هایی دارند. حالا من به عنوان فرض عرض می‌کنم، بعد توبیخ نشوم که مثلاً چنین چیزی وجود ندارد یا مثلاً ان‌شاءالله که این‌گونه نیست. کسانی ممکن است از این نگران باشند که رقیبشان در میدان سیاست پیروز می‌شود. نگرانی‌هایشان فقط همین باشد که این فتنه هم به‌وسیله کسانی دارد پیش می‌رود که رقیب سیاسی ما هستند، اگر آن‌ها پیروز بشوند ما در میدان‌های انتخاباتی در مقابل آن‌ها می‌بازیم. نگرانی‌شان فقط همین است که ما در مقابل رقیب ببازیم. این انگیزه مقدسی نیست. این اختلاف با اختلاف حزب جمهوری‌خواه و دمکرات یا حزب کارگر یا حزب محافظه‌کار خیلی فرق نمی‌کند. آن‌ها هم نگرانی‌شان همین است که در مقابل رقیب ببازند. این هنر نیست. این کارِ فکر اسلامی نیست. یا چیزهای دیگری از این قبیل که حالا من نمی‌خواهم واردش بشوم و وقت عزیزان را بگیرم.

تنها چیزی که می‌تواند مایه نگرانی ما باشد و قداست داشته باشد این است که آدم، نگران باشد که اگر یک گروه منحرفی سر کار بیایند به اسلام لطمه بزنند، به دستاوردهای انقلاب لطمه بزنند وگرنه حالا دارایی‌هایی را تملک کند خب آن‌ها هم بعد، پست‌هایی را اشغال کنند و از دست ما بگیرند و نتوانند خوب اداره کنند، بسیار خب اما این‌ها خیلی نگران‌کننده نیست. بالاخره افراد در مدیریت، مختلف هستند. ما تا به حال مدیریت‌های زیادی در کشورمان داشته‌ایم. بالاخره هر کسی یک سلیقه‌ای داشته و یک طوری کار کرده است. ان‌شاءالله نیت همه هم خوب باشد و همه هم ثواب ببرند. این هم یکی‌اش.

وقتی موجب نگرانی است که آدم احساس کند که اگر این‌ها سر کار بیایند دین در خطر باشد و متأسفانه چنین شواهدی وجود دارد. ما اگر، این را دیگر هر کسی خودش می‌تواند بین خودش و خدای خودش ببیند چه کاره است، آن وقتی که من نگران هستم که فلان شخص یا فلان گروهی در انتخابات یا در مسائل دیگر مدیریت کشور پیروز شوند اگر نگرانی من این است که نکند این‌ها یک ضربه به دین بزنند، این نگرانی مقدسی است اما اگر نگران این باشم که نکند شغل من را از دستم بگیرند، نکند دیگر من رأی نیاورم، نکند فلان راه درآمدی از من سلب بشود، این یک فکرِ دنیاپرستانه و شیطانی است. ممکن است واقعاً هم طرف، آدم بسیار بدی باشد اما من ثوابی نبرده‌ام. من از دنیای خودم می‌ترسیده‌ام. روح فتنه برای همین‌ جاهاست. این چیزهایی است که با باطن دل انسان سر کار دارد وگرنه کسانی ممکن است در جبهه در یک خط بجنگند و زمین تا آسمان با هم تفاوت داشته باشند.

نیت؛ اصلی‌‌ترین عامل ارزش عمل

آن داستان را شنیده‌اید که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به یک نفر فرمودند که این شهید‌الحمار است! داستان از این قرار است که در جنگ احد یک جوانی بسیار با شهامت می‌جنگید. یکی از اصحاب، نزدیک پیغمبر اکرم بود و به آن جوان اشاره کرد و گفت که آقا! این شخص، چه مقامی پیش خدا دارد که این‌گونه می‌جنگد؟! حضرت نگاهی کردند. این شخص افتاد شهید شد. فرمودند این شهید الحمار است. پرسید یعنی چه؟! حضرت فرمودند او الاغش را گم کرده بود و داشت دنبالش می‌گشت. اتفاق افتاد و به این جبهه جنگ برخورد. او دنبال الاغش می‌گشت؛ شهیدالحمار است، در راه الاغش کشته شد.

یکی دیگر داشت جنگ می‌کرد و بسیار هم مبارزه سختی می‌کرد. حضرت فرمود این مقامی ندارد. پرسید چرا آقا؟! ببینید چه طور دلاورانه می‌جنگد؟! فرمود این امروز در کوچه‌های مدینه داشت قدم می‌زد، زن‌ها مسخره‌اش کردند که عجب آدم بی‌غیرتی است! پیرمردهای ما به جبهه رفتند و جان خودشان را به خطر انداختند. این جوان گردن‌کلفت، راست‌راست دارد در کوچه راه می‌رود و عین خیالش هم نیست! به این برخورد. گفت می‌روم یک جنگ نمایانی می‌کنم که اسمم بماند. این برای اسم پیدا کردن به جبهه آمد.

ما برای کارهایمان، اول باید عمق دل خودمان را بکاویم که دنبال چه می‌گردیم؟ موافقت و مخالفت‌هایمان سر چیست؟ آن جایی که از کسی حمایت می‌کنیم، به چه دلیل حمایت می‌کنیم؟ آن وقت که مخالفت می‌کنیم به چه دلیل مخالفت می‌کنیم؟ ممکن است در این عالم تا آخر هم کسی نفهمد، فکر کند ما از اولیای خدا هستیم، از بزرگ‌ترین مجاهدین هستیم ولی روزی پرده برداشته خواهد شد و يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ؛[11] آن وقت رسوا خواهیم شد که جای ما کجا و جای مجاهدین کجاست!

در پایان عرایضم با عذرخواهی از این‌که وقت شما را گرفتم، برای روح مجاهدین و شهدایمان، مخصوصاً این دو شهید بزرگواری که اسم بردم و حق بزرگی بر بنده حقیر دارند، مرحوم شهید دکتر بهشتی و شهید دکتر باهنر، طلب رحمت فراوان و فضل و کرم الهی می‌کنیم. امیدواریم خدا آنچه مقتضای کرم خودش است را به این بزرگان و سایر عزیزان مرحمت بفرماید و به ما هم توفیق بدهد که در راهی که مرضی خدا و اولیای خدا است تلاش کنیم و از همه آفات و بلیات فردی و اجتماعی محفوظ بمانیم.

خدا روح امام و شهدا را با انبیا و اولیا محشور کند.

سایه مقام معظم رهبری را بر سر همه ما مستدام بدارد.

به ما هم توفیق بدهد که ان‌شاءالله با عاقبت خیر این راه را طی کنیم و به آن‌ها ملحق بشویم.

وصلّی الله علی محمد وآله‌ الطاهرین


[1]. ملک، 2.

[2]. کهف، 7.

[3]. تحریم، 6.

[4]. فصلت، 38.

[5]. عنکبوت، 1 و 2.

[6]. اعراف، 175 و 176.

[7]. مائده، 2.

[8]. آل عمران، 103.

[9]. انفال، 62.

[10]. روم، 32.

 

پرونده ویژه: